بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: ازدواج ، خانواده ، تربیت فرزند

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1928
متن پرسش
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی و تشکر از اینکه وقت خود را برای پاسخ به پرسش های ما اختصاص می دهید. دختری هستم که در شرف پایان دوره کارشناسی یک رشته فنی می باشم. مدتی درگیر انتخاب مسیر زندگیم بودم تا اینکه نهایتا با مشورت اساتید مختلف به این نتیجه رسیدم که در کنار تحصیلات دانشگاهی مطالعات دینی را هم ادامه بدهم تابتوانم انشا الله در آینده به عنوان یک استاد خدمت کنم. هم اکنون یک مورد ازدواجی برای من پیش آمده که از لحاظ اعتقادی و دینی کاملا مناسب هستند ولی با شاغل بودن زن مخالفند.البته من ازمنظر دینی به این باور رسیده ام که "جهاد المراه حسن التبعل"اما نمیتوانم آن را با اهداف آینده ام جمع کنم. خواستم از شما بپرسم که علیرغم اینکه ازدواج یک امرمهم در زندگی و البته با فردی متدین می باشد من چگونه باید انتخاب کنم (با توجه به اینکه نظر ایشان کاملا منافی با برنامه های آینده من است) من الله التوفیق
متن پاسخ
aباسمه تعالی؛ علیکم السلام: ما در شرائطی نیستیم که عموم زنان اگر در خانه باشند به اندازه‌ی کافی مشغول باشند. اگر آن آقا روشن کنند با بودن شما در خانه چه اموری به عهده‌ی شما خواهد بود که گرفتار بی عملی نشوید می‌توان پیشنهاد او را پذیرفت ولی اگر بخواهند شما در خانه باشید بدون آن که کار خاصی بر عهده‌تان باشد و صرفا بخواهند اوقات فراغتتان را مطالعه کنید یک نحوه بازنشسته کردن زن است. موفق باشید.
1918
متن پرسش
سلام علیکم! در رساله های مراجع آمده اگر در هنگام صحبت و مشاهده نامحرم خوف مفسده و افتادن به گناه افتادن باشد باید اجتناب شود و گرنه اشکال ندارد. حال این مفسده دقیقا یعنی چه؟! چون که اگر مفسده و گناه را صرفا استمناء و زنا بدانیم آنوقت می توان گفت خیلی از این صحبت ها مخصوصا آن صحبت هائی که در مکان عمومی است این مفسده را ندارد. چون واقعا مثلا چند کلام صحبت با نامحرم یا در خیلی از موارد نگاه به نامحرم موجب استمناء و زنا نمی شود. اما اگر بخواهیم دامنه مفسده را آنچنان وسیع در نظر بگیریم که حتی مثلا اینکه ممکن است بعد از صحبت با نامحرم انسان تا چند دقیقه بعد از آن صحبت نیز به فکر نامحرم باشد یا مثلا حتی اینکه مقداری دل انسان در هنگام صحبت بلرزد و ... آنوقت باید گفت شاید بالای 95% مکالمات اینچنین وضعی داشته باشند و طبق این مبنا تقریبا باید گفت بطور مطلق مرد و زن نامحرم نه به هم نگاه کنند نه حتی با هم صحبت کنند. حتی طبق این مبنا مثلا اگر در خیابان زنی از ما آدرس سوال کرد نیز نباید به او جواب داد. یا مثلا زن حتی برای خرید به سر مغازه نیز نباید برود. مخصوصا مغازه ای که صاحب مغازه جوان باشد. یا طبق این مبنا زن باید کلا در خانه بنشیند. یا حتی به اخبار تلوزیون که مجریش زن است نیز نباید گوش داد. فیلم ها که دیگر جای خود دارد. فیلم خارجی که دیگر اظهر من الشمس است. طبق این مبنا حتی مثلا طلبه های مجرد در فقه کتاب النکاح را نباید بخوانند چون بالاخره ذهن جوان را بخود مشغول می کند. علاوه بر کتاب النکاح مثلا مبحث دماء ثلاثة را از کتاب الطهارة، مباحث مربوط به اماء در ابواب مختلف فقه را نیز نباید بخوانند چون ذهنشان مشغول می شود. حتی طبق این مبنا شاید بشود گفت مجرد برخی آیات قرآن را نیز نباید بخواند. آن آیاتی که از حوری و قاصرات طرف و حورات مقصورات و .... صحبت می کند چون موجب دلمشغولی می شود. یا مثلا سوره یوسف آیات مربوطه را نیز نباید بخوانند. حتی بنده یک فایل از بخشی از سخنرانی علامه حسن زاده حفظه الله را گوش می دادم در آنجا به مناسبتی یک زن تقاضای صلوات از مردم کرد. علامه حفظه الله البته مودبانه اما به شدت به زن تذکر دادند که زن نباید در حضور نامحرم اینچنین حرف بزند. در حالی که واقعا در یک همچون مجلسی آنهم تقاضای صلوات به هیچ وجه مفسده ای ندارد. در مجموع بصورت مفصل و کامل و موردی در این مورد بحث کنید که این مفسده دقیقا یعنی چه؟! و حدودش کجاست؟! و طبق تعریف شما از مفسده به نظرتان در چه مواردی صحبت با نامحرم مفسده دارد و در چه مواردی ندارد؟! البته لطفا یک جواب عمقی و بر اساس مبانی ناب اسلامی بدهید نه آن جوابهای معمولی و سطحی که در همه سایت ها و سخنرانی ها وجود دارد.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مسلّم منظور از مفسده در ارتباط با نامحرم، همان نوع دوم است ولی باید توجه داشت حتّی برای یک جوان در حال عادی این‌طور نیست که اگر نامحرمی از او مثلا آدرسی بپرسد دل او بلرزد مگر این‌که او از تعادل اولیّه‌ای که عموم انسان‌ها دارند به جهت غلبه‌ی خیالات (به هر دلیلی که غلبه کرده‌است) خارج شده و صورت‌های ذهنی که خودش به ایجاد آن‌ها دامن زده همواره مدّ نظرش باشد و در برخورد با نامحرم برای او تداعی شود. چنین افرادی برای درمان خیال نامعتدلشان باید از ایجاد زمینه‌های رجوع به صورت‌های نامناسب خودداری نمایند تا به مرور خیالاتشان به حاشیه رود و تعقّل به صحنه آید. در مورد ادب خیال می‌توانید به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» مراجعه نمایید. موفق باشید.
1911
متن پرسش
عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی ضمن عرض تبریک اعیاد رجب و شعبان و توفیقات روز افزون در این ایام سوال و یا شاید درد دلی با جنابعالی داشتم که عاجزانه از حضورتان کسب راهنمایی می کنم. اگر کسی در زندگی بسیار احساس پوچی و ناامیدی کند چه باید کرد؟ ما دو سال است که زندگی مشترک خود را به یاری خداوند آغاز نمود ه ایم و الحمدلله همسر بنده فردی بسیار متدین و مذهبی و تحصیل کرده و از ارادتمندان جنابعالی هستندو خودم طلبه هستم ودر حد توان هر چند شاید کم باشد تلاش کرده ایم که نگاه توحیدی به زندگی داشته باشیم. مطالعه در زندگی برای همسرم بسیار نقش اساسی دارد و به قول خودشان تفریحشان کتاب و کتابخوانی است. منتهی صحبتهایی از ایشان شنیده می شود که روح وروان و نشاطی که یک زن باید در زندگی داشته باشد و کانون خانواده را گرم نماید از من ساقط کرده چرا که مرتب گفتار مأیوس کننده بر زبان می آورد بعنوان نمونه می گویند: (عمرمان رفت و کاری نکردیم؟کاش وقتی بخواب می رفتم دیگر بیدار نمی شدم؟کاش می توانستم خودکشی کنم؟وقتی این همه کتاب را در کتابخانه خود می بینم آتش می گیرم که کی آنها را بخوانم؟(با توجه به اینکه وقت هم برای مطالعه می گذارند و بقول خودشان بسیاری از آنها را خوانده اند. )در زندگی ام هیچ چیزی وجود ندارد؟و مواردی از این قبیل. لازم به ذکر است که ایشان علاقه وافری به تدریس داشته اند اما موفق به آن نشده اند.و در حال حاضر در ارگان دیگری مشغول کار می باشند اما همیشه احساس بی میلی و ناامیدی می کنند و می گویند عمرم دارد تلف می شود .خلاصه از شما خواهشمندم که مرا راهنمایی بفرمایید که در این شرایط چه کنم از طرفی بسیار زندگی و همسر عزیزم را دوست دارم و از طرفی نمی دانم چه کنم با این همه ناامیدی در ایشان.و پاسخی هم خطاب به ایشان داشته باشید چرا که فرمایشات شما برایشان بسیار محترم است. بسیار از جنابعالی متشکرم التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به ایشان بفرمایید اولا: به آن‌چه خداوند در رابطه با شغل برای شما مقدر کرده همان مصلحت ایشان است و با راضی شدن به آن کار راه بهشت در مقابلشان گشوده می‌شود. ثانیا: بفرمایید: «رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود .... رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود». انشاءالله با یک برنامه‌ی دراز مدت جهت کسب معارف الهی، خداوند آن‌چه را مصحلت بداند بر قلب ایشان اشراق می‌کند به شرطی که طوری سخن نگوید که همسر او احساس یأس کند. هر دوی شما خدا را شکر کنید که خداوند شما را به همدیگر رسانده و در کنار همدیگر با نشاط کامل تمرین کنید چگونه در حق همدیگر ایثار نمائید. موفق باشید.
1907
متن پرسش
سلام استاد میخواستم کمکم کنید دارم کم کم به گناه مبتلا میشم می ترسم از عذاب جهنم . گناه اذیتم میکنه. ازدواج هم نمیشه چون پدر و مادرم راضی به کمک کردن به من نمیشن چون در منطقه ما ازدواج پسر از حدود 28یا 30 شروع میشه چون کار و خونه و پول از عوامل مهمه که من حالا دانشجو هستم ندارم پس حالا حالا ها باید منتظر بمونم برام دعا کنید و راهنماییم کنید .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شده که چگونه باید خیالات واهی را کنترل کرد. باید این را بدانید به اندازه‌ای که به این نوع خیالات میدان بدهید قدرت می‌گیرند و به اندازه‌ای که از آن‌ها عبور کنید می‌بینید که چیز مهمی نیستند. از خداوند بخواهید به نور اهل‌البیت«علیهم‌السلام» در ماه رجب شما را از این‌گونه خیالات عبور دهد. موفق باشید
1904
متن پرسش
سلام: دانشجویی هستم.... ساله اواخر دوران تحصیلم راسپری میکنم.بسیار نگران آینده میباشم. مخصوصا برای انتخاب همسر واینکه با موقعیتی که من وخانواده ام داریم.آیا فردی با ایده الهای من پیدا میشود یانه؟ گاهی شده درمیان هم دانشگاهی هام کسی را که با فکر من وایده های من میسازد.را انتخاب کرده. خیلی دلم میخواهد با او به تفاهم برسم. البته من هیچ وقت در دوران دانشجویی ام به دنبال موقعیتهای دانشگاهی نبوده ام.ولی وقتی میبینم این فرد است که مثل من زندگی را آرمانی میبیند.ایمان ظاهری نداشته و برای اعتقاداتش و رساندن پیام انقلاب و اسلام تلاش میکند.خیلی دلبسته او میشوم و ازخدا میخواهم که او را نصیب من کند.البته گاهی هم به خودم این تلنگر را میزنم که خدا خودش بهتر میداند که چه کسی را نصیب وقسمتت کند. و خوب نیست که درگفتن وخواستن این فرد ازخدا اصرا بورزی. قضاوقدر خدا چیز دیگری باشد.شاید. ولی میترسم که اگر پا در شهرم بگذارم با ملاکها ومعیارهایی که دارم.آدم مورد پسندم پیدا نشود ومجبور بشوم برای فرار ازتنهایی وانگ ترشیده بودن تن به ازدواجی ناخواسته باکسی بدهم که ایمان را در2رکعت نماز وکمی هم عزاداری خلاصه کند.برای اعتقادش اهمیت قائل نشود.خلاصه این درست است که آدمی همسر ایده آلش را تصور کرده یا اگر کسی را دراندازه ملاکها ومعیارهایش دید. آن را ازخدا بخواهد. ؟شایان ذکر است که بنده به خاطر موقعیتم و محیطی که درآن زندگی میکنم مجبورم سریعتر زندگی بکنم. راه زودتر ازدواج کردن ورهایی ازگناه وهوس چیست؟لطفا مرا راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در ازدواج سخت‌گیری نکنید و آرمانی فکر نکنید، همین‌که همسری داشته باشید که مانع زندگی دینی و انقلابی شما نشود برای شماکافی است ولی با توجه به این که مرد باید از زن خواستگاری کند، ذهن خود را متوجه فرد خاصی نکنید که این برای روح و روان شمابسیار ضرر دارد در عین این‌که بی‌جا کسی را ردّ نمی‌کنید بگذارید به عهده‌ی خدا. موفق باشید
1886
متن پرسش
سلام و خدا قوت. از پاسختان به سوالم ممنونم. میخواستم بدونم این کاری که جدیدا میکنن و برای انتخاب اسم به افرادی رجوع میکنند و میگویند نام فرزند باید با حروف ابجد نام پدر و مادرش همخوانی داشته باشد اگرنه در آینده دچار مشکلات متعددی میشود سندیت دارد.واقعا چنین چیزی هست؟من شنیده ام افرادی بر این اساس نامشان را از طریق افرادی که اینکاره اند تغییر داده اند و بکلی روند زندگی شان در جهت مثبت تغییر کرده.آیا واقعا چنین است؟ ضمنا هزینه های فراوانی هم جهت این عمل گرفته می شود. چرا جواب سوال هایم بین جوابهای قبلی گم میشه؟!نمیتونم جوابمو بگیرم.اگر ممکنه شماره سوالم رو به ایمیلم ارسال کنید تا پیداش کنم. ممنون.التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- در کتاب جایگاه جن و شیطان و جادوگر درص 99 عرض شده. اما این‌که عده‌ای با محاسبه‌های غیر قابل اعتماد می‌آیند بر اساس حروف اَبجد عدد مربوط به اسمی را تعیین می‌کنند و سپس آن عدد را نسبت به امری دیگر مثل عددِ مربوط به اسم همسر آن فرد، مقایسه می‌کنند و ادعا می‌نمایند این دو عدد همخوانی ندارد، پس باید اسم‌هایشان را عوض کنند تا همخوانی پیدا کنند؛ نه‌تنها حرف بی‌پایه و اساسی است، بلکه پشت‌کردن به عقل و دستور شریعت الهی است. و این‌که چرا بعضاً با تغییر اسم، مشکلات فرد یا خانواده مرتفع می‌شود و یا بیماری طرف بهبود می‌یابد، پای شیطان در میان است. آری شیطان برای هلاکت انسان مشکلاتی را ایجاد می‌کند تا او را از خدا باز دارد و به غیر خدا متوسل شود و عملاً از دین الهی فاصله بگیرد و لذا در این راستا راه‌های موفقیت‌های ظاهری را برای او می‌گشاید ولی در زیر این موفقیت‌ها ایمان طرف را از او می‌گیرد و سپس همان موفقیت‌های ظاهری را نیز از آن فرد دریغ می‌کند.. موفق باشید
1802
متن پرسش
سلام دوست دارم همسری باایمان تر از خود داشته باشم آیا خود به دنبال همسر مناسب بگردم یا با توسل وتوکل بگذارم خداواهل بیت خود گزینه مناسب رابرایم انتخاب کنند؟ یااز طریق واسطه ها مثل دوستان عمل کنم؟چون من وخانواده ام واقعا توانایی شناسایی کامل دختر خوب رانداریم وبالاخره در گزینش نقص هایی در کار می آید؟محتاج دعای خیر شما هستم یازهرا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام هم با توسل از خدا بخواهید و هم تلاش کنید و به دوستانتان نیز بسپارید. ان‌شاءالله خدا کمک می‌کند. موفق باشید
1796
متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم استاد عزیز. . .استاد بنده تقریبا هر 2 هفته در حد 2 روز همسرم را میبینم و گاه گداری ایام عید و تابستان ایشان به شهر می آیند و ملاقاتشان میکنم و زندگی مشترک داریم،در ایامی که تنها هستم میتوانم با برنامه ریزی شخصی تا حدودی وقتم را مفید صرف کنم،اما تا همسرم می آیند تمام برنامه هایم به هم میخورد،با توجه به اینکه اگر 2 روز ایشان را ببینم قطعا انتظار دارند تا برایشان وقت بگذارم و من هم چون میخواهم دلشان را نرنجانم پس بیشتر وقتم را برای ایشان میگذارم،از جمله رفتن به پارک ،بازار و . . . خوب است روی چه چیزایی وقت بگذارم تا وقتم در آن 2 روز تلف نشود و وحدت روحم به هم نخورد(خودم روایت میبرم و میخوانم). . .ناگفته نماند مدت زمانی طولانی که ایشان می آیند میشود با هماهنگی برنامه ریخت. . .اگر کتابی مد نظرتان هست یا مطلب مفید با کمال میل مشتاقم. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همین‌که سعی می‌کنید در آن دو روز با همسر خود مأنوس باشید إن‌شاءالله روحتان تغذیه می‌شود، با همسرتان بودن را کار بدانید. موفق باشید
1791
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید 1-می خواستم ببینم وظیفه ما در قبال روایتی که می فرمایند " هر کس سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد مسلمان نیست" چیست ؟ چرا که بنده همچنین خانواده هایی را سراغ دارم که شب را گرسنه می خوابند از طرفی تمکن مالی جهت برطرف کردن مشکلات مالی اینان را ندارم . آیا منظور این روایت صرفا این است که باید یک روحیه دردمندی داشته باشیم و این که با آن ها همدردی کنیم اختیاری است و یا از نظر فقهی واجب است شب ها ما هم با شکم سیر نخوابیم ؟ 2-اینکه در روایت حدود همسایه را 40 خانه در 40 خانه معرفی می کند آیا نمادین است و یا دقیقا همین مقدار را مد نظر دارند ؟ آیا اینکه ما یقینا می دانیم در شهری دیگر و یا کشوری دیگر گرسنگانی وجود دارند آیا مشمول روایت مذکور در بالا می شویم ؟(از نظر اخلاقی و از نظر فقهی)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام مسلّم اگر بدانیم خانواده‌ای در نزدیکی ما گرسنه خوابیده و امکان دسترسی ما به آن‌ها هست و امکان سیرکردن آن‌ها را نیز داریم و بی‌تفاوت باشیم نه‌تنها مسلمان نیستیم بلکه بسیاربسیار از انسانیت دور می باشیم. ولی اگر اطلاع و امکان کافی نداریم موضوع فرق می‌کند. در مورد قسمت دوم سؤال فکر می‌کنم منظور از چهل خانه، آن‌قدری است که می‌توانیم از آن‌ها اطلاع به‌دست آوریم و یا می‌توانیم به آن‌ها دسترسی داشته باشیم. موفق باشید
1782
متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عالی قدر-چند سالی است که می خواهم رذایل اخلاقی ام را بیرون بریزم و در مباحث دین پپیش بروم و با توجه به نظر بزرگان به این نتیجه رسیدم که باید اول از خانه و احترام به پدر و مادر شروع کرد ولی چندین بار تا جاهایی پیش رفتم ولی به دلیل اخلاق بسیار نامناسب مادرم پس رفت کردم(گاهی رفتارهای سبک ،نسنجیده ، بچه گانه و غیر دینی که به شدت خشمگینم میکند ) و همچنین در خیلی جاها به علت رودربایسی و کم رویی (عدم بلوغ عاطفی) خیلی از نظرات بزرگان را نتوانستم در خانه پیاده کنم خواهشمندم در این مورد راهنمایی ام کنید ، فکر می کنم اگر در این مورد موفق بشوم در باقی موارد خیلی بتوانم سریع تر حرکت کنم .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام بنده نمی‌دانم منظور شما از این‌که می‌فرمایید می‌خواهید جهت اصلاح خود از خانه شروع کنید چیست. آنچه به ما دستور داده‌اند آن است که با پدر و مادر خود مدارا کنید، حتی اگر اعمال ناپسند از آن‌ها دیدید – بدون تأیید آن عمل- آن‌ها را تحمل کنید و در رفع حوائج زندگی آن‌ها در حدّ امکان خود کوتاهی نکنید. سر به سر خانواده نگذارید، صفای اخلاقی شما با مدارا با خانواده حاصل می‌شود. موفق باشید
1773
متن پرسش
سلام علیکم طلبه¬ای هستم که پس از گذراندن دانشگاه اکنون حدود سه سال است که به فراگیری علوم حوزوی مشغولم. طبعاً شخصی به سن و سال بنده باید برای ازدواج دغدغه داشته باشد، اگرچه وجود دغدغه¬های معیشتی را نفی نمی¬کنم اما مشکلی بزرگتر مرا در ازدواج به تردید دچار کرده است. یکی از اقوام ما دختری هم سن من دارد. در شهر کوچک ما چنین سنی در ازدواج یک امتیاز منفی به حساب می¬آید. دختران منطقه ما عموماً از پانزده سالگی تا حداکثر بیست و دو یا سه سالگی ازدواج می-کنند و وقتی دختری سنش به بیست و هفت برسد عموماً «بد اقبال» و یا «مانده» تلقی می¬شود و در اکثر موارد باید از گزینه¬های دلخواه برای ازدواج صرف نظر کند. چنین دخترانی یا مجرد می¬مانند و یا به اجبار به عقد بیوه مردانی که تجربه ناموفق در ازدواج داشته¬اند در می¬آیند. بخصوص دخترانی چون او که تأخیر در ازدواجش را تنها نمی¬توان به بی¬اقبالیش ربط داد، در واقع او قامتی بی¬اندام، صدایی ناموزون و گرفته و قیافه¬ای در بهترین توصیف معمولی دارد. ناگفته نماند که این دختر خواهری کوچکتر و البته پری چهر دارد که شاید بیست ساله است و در منطقه سنتی ما ازدواج او قبل از خواهر بزرگترش، ننگی برای هر دو خواهر به حساب می¬آید. این خانواده از نظر مالی وضعیت خوبی ندارند. پدرش معلم ابتدایی بازنشسته¬ای است که اکنون ده سال است توان کار ندارد و حاصل تکاپوی اقتصادی¬اش خانه¬ای قدیمی در منطقه¬ای پرت و دوچرخه¬ای است که حال به علت کهولت سن از سوار شدن به آن اکراه دارد. مادرش نیز از آن مادران خوش مشرب و مهربانی نیست که دیدارش شما را به شعف آورد. و این فهرست تا چند مورد دیگر هم قابل پیگیری است. بی تحقیق روشن است که اکثر قریب به اتفاق مشاورین امروزی، ازدواج با چنین دختری را نوعی جنون و دیوانگی می-دانند به خصوص اگر شخص مراجع خود را اهل فضل و دانش که در سابقه تحصیلی¬اش حوزه و دانشگاه را جمع کرده معرفی ¬کند و شرایط استثنایی نامزدهای هم ردیفانش را به رخ بکشد. اما آیا همه آن¬ها در نسخه¬هایشان فشار مضاعفی که بر پدر و مادر چنین دخترانی وارد است را در نظر دارند؟ آیا می-دانند که چنین دخترانی در هر مجلس چه نگاه¬های حقیرانه و کنایه باری را تحمل می¬کنند؟ آیا به سرنوشت آن دختر بیست ساله اندیشیده¬اند؟ بگذار خطاب قلم را به خودم بازگردانم که همواره در مناجات¬هایم حجلم که خدمتی به سزا برنیامد از دستم، و دائماً نجوا می¬کنم که خدایا تا کدامین لحظه¬ آتش خودخواهی سرمایه ایمانم را می¬سوزاند؟ آیا این شرایط عرصه خدمتی کوچک نیست؟ آیا نشان آن نیست که نجواهایم را معشوق شنید و راهی به سوی رهایی از خود نشانم داد؟ اما این تنها بخشی از تشرهایی است که به خودم می¬زنم. از سویی دیگر گویی همواره خناسی در گوشم نجوا می¬کند که: حضرت آفریدگار همسران را مایه آرامش یکدیگر قرار داد و تویی که از هم¬اکنون چنین فهرست بلند بالایی از نقایص او ردیف کرده¬ای چگونه عمری را با او مأنوس خواهی بود. چه تضمینی هست که اکنون به واسطه¬ی غلیان احساسات اقدامی ایثارگرانه بیش از حد خود انجام دهی و فردا روز زیر بار سنگینش کمر خم نکنی. از دسیسه¬های شیطان نباید غافل بود که موجی از احساس از دست رفتگی و هدر رفتن را بر قلبت مستولی کند و باعث آبروریزی مضاعف¬تر شود.مگر همه مشکلات عالم را تو باید درست کنی. آن دختران هم خدایی دارند که آن¬ها را فراموش نکرده است.مگر نه اینکه رسول خاتم تا چهل روز بریدگی ابروی خود را دانه استخوان می¬داد تا نازیبایی آن اسباب تأنف مخاطبش را فراهم نکند. او که همواره به فکر صعود جان انسان¬ها بود به خوبی می¬دانست که این حالت دل¬زدگی حتی به اندازه یک برخورد توان عروج روح را هدر می-دهد، چه رسد به آنکه مجبور باشی هر روز انیسی چنین داشته باشی. اما باز ملکی مرا تسلی می¬دهد که بنده ی خدا، قلب مؤمن میان دو انگشت رحمان است وشیاطین را توان عروج به آسمان قلبی مؤمن نیست و مگر نه اینکه حضرت رب العالمین در همه لحظات مربی¬ات بوده و در لحظات یأس نفحات انسش را به تو چشانده است و مگر نه اینکه عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد و به یاد داشته باش کم سوادی او برای چون تویی که همواره در فکر پز علمی و ادبی هستی یک فرصت است تا او را تنها به عنوان یک زن نگاه کنی نه آنگونه که میان طلاب مرسوم است شاگرد مکتب اخلاقی خود، چرا که نه او گوش شنیدن افاضات تو را دارد و نه می¬خواهد چنین چیزهایی را بشنود. با او احتمالاً باید از مزه قرمه سبزی دیروز و گل چادر نمازش صحبت کرد. برزخی که پیش چشمانتان گشودم حالت هر روزه من است که اکنون مرا به پیشگاه شما کشانده است. به خاطر خدا مرا یاری کنید. والسلام 21/01/91
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همین‌طور که می‌فرمایید موضوع بسیار حساس است و واقعاً انسان در بین دو برزخ قرار می‌گیرد و نمی‌توان یک پیشنهادکلی در این مورد داد. شما باید به خودتان بنگرید ببینید در تعریفی که از زندگی دینی برای خود کرده‌اید در مورد جایگاه همسرِ خود چه تعریفی دارید. مسلّم همین‌طور که متوجه‌اید یک کار ارزشمندی است و برکات زیادی برای شما دارد بنده می‌شناسم افرادی را که در این مورد ایثارگرایانه عمل کردند و به صفای خاص روحانی رسیدند که تا آخر عمر بقیه حسرت آن‌ها را می‌خوردند. و این به شرطی است که اگر چنین اقدامی خواستید انجام دهید منتی بر سر آن بنده‌ی خدا نگذارید و یا در طول زندگی طعن و تحقیری به ایشان نداشته باشید که در این صورت نه‌تنها خیری نصیب خود نکرده‌اید بلکه گرفتار خسران خواهید شد. موفق باشید
1749
متن پرسش
سلام وخدا قوت .ببخشید استاد سوالی داشتم بعدازدواج از لحاظ معنوی خیلی افت کردم آیا طبیعیه؟ واینکه چقدر طول میکشه؟ چی کار کنم که دوباره از این افت معنوی بیرون بیا م؟ التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام توحید به معنی جمع‌کردن اضداد است، باید در شرایط جدید سعی کنید موضوعات پیش‌آمده در این شرایط را در روح توحیدی خود جای دهید و مثل دریایی که با ورود چند رودخانه‌ی گل‌آلود تغییری در رنگ آن داده نمی‌شود، موحدِ دریادل حادثه‌های جدید را در نور توحید خود مستغرق می‌کند و ثبات توحیدی خود را محفوظ می‌دارد، بر عکس عده‌ای که می‌خواهند در همان توحید محدود اولیه‌ی خود بمانند و لذا گوشه‌نشینی را پیشه می‌کنند. موفق باشید
1746
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز سوالی دارم که فکر می کنم دغدغه ی خیلی از خانواده های مذهبی است. 1- لطفا چند معیار برای تفریح سالم به ما بدهید 2-با توجه به این که به کودکان و نوجوانان نمی توان گفت فیلم و سریال نگاه نکن بازی کامپیوتری نکن می خواستم ببینم توصیه شما در این مورد چیست و اگر فیلم و سریال یا بازی کامپیوتری می شناسید که کمتر خطر دارند به ما معرفی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همین‌طور که می‌فرمایید ما نمی‌توانیم جوانان را به‌کلّی از این امور نهی کنیم، نهایتاً این‌که ضعف‌های سریال‌ها و بازی‌های کامپیوتری را برایشان بگویید تا شیفته‌ی آنها نشوند. در مورد معرفی فیلم و سریال و بازی‌های کامپیوتری بنده چیزی نمی‌دانم از کسانی که در این موارد صاحب‌نظرند سؤال بفرمایید. موفق باشید
1722
متن پرسش
سلام علیکم. اگر امکان دارد جواب این سوال را فقط به ایمیل خودم ارسال نمایید. بنده به تجربه دریافتم که هر وقت با همسرم ملاعبه می کنم روح بعضی از اطرافیانم که در اتاق های دیگر حضور دارند اذیت می شود وسرفه های خاصی می زنند. علتش برایم مبهم است. آیا احتمال دارد که عقد من و همسرم به هر دلیلی منعقد نشده باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام ابداً از این نوع خیالات را به ذهن خود راه ندهید. شما از حلال خود لذّت می‌برید و زمینه‌ی شوق به عبادت را در خود ایجاد می‌نمایید. . این حرف‌ها چیست که دلواپس آن هستید؟ موفق باشید
1705
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده من یک دانشجو هستم و از وقتی که با مباحث شما اشنا شدم تناقضی در ذهنم در باب زندگی دنیوی ایجاد شده ! بدین معنی که سعی نمیکنم از معاشرت با اطرافیانم لذت ببرم ! از این که با برادر 7 ساله ام حرف بچه گانه بزنم اکراه دارم ! سوالی که از شما داشتم این بود که مرز بین سلوک دینی و بداخلاقی چیست ؟ چون اکثر کسانی که دورو بر من هستند چه از فامیل چه از دوستان با فضای شما آشنا نیستند حتی خود من هم کامل با این فضا آشنا نیستم حال چگونه میتوانم با این افراد معاشرت داشته باشم و رفتارهایی که شما در کتاب هایتان آن ها زا تحقیر کرده اید ( سفر رفتن ، پارک رفتن و هزاران رفتار در حوزه های مختلف زندگی ) را انجام ندهم . از این مسئله میخواهم این را نتیجه بگیرم که اگر بخواهم ازدواج کنم باید یک مجنون مثل خودم را انتخاب کنم یا احتیاجی نیست ؟ چون اگر کسی با فضای شما آشنا نباشد قطعا از پیشرفت مالی و مادی در زندگی خوشش می آید و از مردی که در کل زندگی اگر فقیرتر نشده باشد ثروتمند تر نشده ؛ خوشش نمی آید و اصلا چنین زندگی قابل تصور نیست ! چه کار کنم ؟ بگردم از چهار تا از این گروه ها و شاگردای خودتون یکی را پیدا کنم یا با خیال راحت قضیه را بسپارم دست مادرم ؟ چون مادرم به خوبی میتواند دختر خوب پیدا کند فقط شاید آن دختر غربزده باشد ! سوال سوال فلسفی هست لطفا حذفش نکنید ( مرز لذت حلال و سلوک دینی )
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: « إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِم‏»ما پیامبران مأمور هستیم که در حدّ عقل مردم با آن‌ها سخن بگوئیم. به گفته‌ی مولوی پیامبر خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» از یک جهت در بین مردم‌اند و در کنار مردم و در همان حال از جهتی دیگر مانند ماه در آسمان معنویت قرار دارند. می‌گوید: «این یکی نقش‌اش نشسته در جهان.... وآن دگر نقش‌اش چو مَه در آسمان» هنر شما نیز باید به همین صورت باشد. در مورد ازدواج هم سعی کنید کسی را جهت مادری فرزندانتان انتخاب کنید که غرب‌زده نباشد وگرنه فرزندان، شما را به سعادت واقعی نمی‌رساند. موفق باشید
1521
متن پرسش
سلام جوانی هستم بیست ساله که بخاطر کنترل نکردن چشمها و بی تقوایی در سنین نوجوانی الان از افکارجنسی بشدت اذیت میشوم وهرکاری میکنم که خلاص شوم نمیتوانم میترسم به گناه بیفتم وقتی تنها نیستم هم بسراغم می اید.درس و زندگیم فلج شده.شرایط ازدواج هم فراهم نیست چکارکنم؟ازدواج موقت راه مناسبی است؟ کمکم کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همین‌طور که می‌دانید اگر به افکار آنچنانی که سراغ شما می‌آید توجه نکنید قدرت آن افکار کم می‌شود و در خود قدرت مقابله با چنین افکاری را می‌یابید. با این‌همه ازدواج موقت سنت خوبی است. موفق باشید
702
متن پرسش
با سلام و ادب و احترام خدمت حضرتعالی یکی از دوستان من مشکلی را با من مطرح نمود بهتر دیدم جهت پاسخ با شما در میان بگذارم . دوست من که دختری 28 ساله و مجرد است بسیار متدین و معتقد و از ذریه سادات و دارای تحصیلات عالیه می باشد بیان می کرد اخیرا وقتی با مردی حتی در حد یک تلفن کوتاه صحبت می نماید (صحبتهای ضروری ) از این کار لذت می برد و دوست دارد بیشتر با او صحبت کند و این امر او را بسیار ناراحت و نگران نموده است و می ترسد دچار گناه و مشکلات دیگر شود. به نظر شما چگونه می تواند از این مشکل نجات یابد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: بالاخره انسان را در این دنیا آورده‌اند و در کنار فطرت الهی، نفس امّاره قرار داده‌اند تا با پشت‌کردن به میل نفس امّاره بهشت را برای خود بگشاید. به گفته‌ی قرآن: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى»(سوره‌ی نازعات، آیه‌ی 40)آن‌کس که نسبت به مقام پروردگار خود خوف داشته باشد و نفس خود را از هوس‌ها نهی کند، «فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى»(آیه‌ی 41) بهشت مأوا و جایگاه اوست. گفت: «تا خون نکنی دیده و دل پنجه سال.... از قال تو را راه ننمایند به حال» باید دیده و دل و میل را خون کرد و به ساز آن ها نرقصید تا احوالات معنوی به جای ادعاها بنشیند. موفق باشید
699
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی من سوالی داشتم پیرامون انتخاب همسر . بعد از آشنایی با مباحث شما به این احساس رسیدم که خیلی از افراد تنها ادعای دینداری می کنند و این گونه نیستند در واقع.مشکلی که من با اون برخورد کردم اینست که خواستگارانی که دارم از لحاظ مذهبی بالا هستند اما نسبت به مدرنیته و جلوات آن بی اهمیت هستند .مثلا فکر کنید که مذهبی هستند در حال اینکه به تکنولوژی هم اهمیت می دهندو ساده زیستی اهمیت چندانی ندارد.از آن جایی که تقریبا اکثر افرادی که به خواستگاری من می آیند این گونه اند سوال من اینست که این موضوع چقدر حائز اهمیت است ؟ من باید چه طور تصمیم بگیرم و چه چیزی را در انتخاب ملاک قرار بدهم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: بالاخره ما باید با همین انسان‌ها زندگی کنیم، عمده آن است که وقتی انسان مذهبی شد و الگوی او امام معصوم باشد به‌راحتی به تعادل می‌رسد و می‌توان با کمی گذشت با او زندگی کرد. پس ملاک شما در انتخاب همسر، ایمان او باید باشد و این‌که روی‌همرفته حکم الهی را در امور فردی و اجتماعی پذیرفته‌اند. موفق باشید
694
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد گرامی ، سلام علیکم . بدون مقدمه و فوت وقت از شما به مشکلی می‌پردازم که به آن جهت برای شما نامه می‌نویسم . مشکلی که خود نیازمند شرح و بسط است : در مورد رفتار صحیح با پدر و مادرم دچار مشکل شده‌ام که بناچار وقت گرانمایه‌تان را برای شرح بیشتر آن میگیرم تا ان‌شاء الله راهنماییم کنید : من زنی 28 ساله هستم . پدر و مادر من هر دو از خانواده ‌های مذهبی هستند و در شرح اجداد آنها همین بس که مادرم نوه آقا سید ... میباشند و همچنین پدر ایشان هم مجتهد بوده‌اند که متاسفانه قبل از تولد مادرم رحلت کرده‌اند و در ... بخاک سپرده شده‌اند ، اما با چنین سابقه خانوادگی متاسفانه مادرم توفیق زندگی مذهبی داشتن را نداشته‌اند ، یعنی قلب ایشان بروی معارف غیبی خیلی باز نیست و عموما خیلی باور به غیب در ایشان قوی نیست و حتی در سالهایی از عمر خویش به معاد اعتقادی نداشته‌اند و بهر حال آدم چندان عمیقی نیستند و با تفکر در مورد مسائل مهم زندگی و تعمق در حالات نفس خویش بیگانه‌اند ولی در سال 80 به حج واجب مشرف شده‌اند و از آن به بعد نماز می‌خوانند گرچه به سریع‌ترین وجه ممکن و با بدترین لباسهایشان که به این کار اختصاص داده‌اند . پدرم نیز گرچه از خانواده سادات نیستند اما خانواده ایشان که اهل نجف‌آباد میباشند بسیار اهل رعایت دقیق شریعت هستند و حداقل از نظر ظاهر با پدر من بسیار متفاوت هستند . پدرم نیز اهل تفکر نیستند اما قلبی مملو از حب اهل بیت دارند و باورپذیری ایشان نسبت به معارف مذهبی بالاست اما متاسفانه چون مبانی منطقی و عقلی معرفتی خویش را در طول سالهای عمرشان محکم نکرده‌اند ، بسیار متزلزل هستند و گاهی اهل بیت را هم مورد سوال قرار می‌دهند و اخیرا به استهزای اهل بیت هم مبادرت کرده‌اند که من از این بابت برای خودشان خیلی نگرانم ، ایشان هم پس از سفر حج به خواندن نماز ملتزم شده‌اند اما به صورتی نه چندان بهتر از مادرم . هر دو ایشان در سه چهار سال اخیر به یک زندگی التقاطی روی آورده‌اند ، زندگیی که از یک طرف ماهواره و شبکه‌های الحادی BBC , VOA به آنها جهت فکری می‌دهند و از طرفی چون نماز می‌خوانند فریفته شده‌اند به این که زندگی متعادلی دارند یعنی علاوه بر این که انسانهای روشنفکری ! هستند ، خدا را نیز فراموش نکرده‌اند و این یعنی زندگی متعادل . و اما من : من که سالهای زیادی از عمرم را در خانه‌ای گذرانده بودم که معتقد به مجرم و جنایتکار بودن جمهوری اسلامی بود و رهبر معظم ما به شدت مورد اتهام و امام خمینی (ره) مورد تمسخر و استهزا بودند و فرهنگ غرب و التزام به آن نهایت آمال خانوادگی‌ام بود و از طرفی پایبندی به شریعت و لزوم زندگی دینی و حتی حجاب هیچ جایگاهی نداشت ، در سالهای نوجوانی و جوانی به لطف پروردگار جرقه‌های حقیقت‌یابی را درون خود احساس می‌کردم و در پی یافتن مسیر زندگی حقیقی و متعالی برآمدم ؛ همان هدایتی که خداوند از سر فضل و رحمت خویش به همه قلبهای جوان هبه می‌فرماید ؛ در ابتدا کمی به سمت عرفانهای شرقی و آمریکای جنوبی متمایل شدم و خلاصه دردسرتان ندهم ، پس از حدود 8 سال خداوند مسیر مرا چنان برایم برگزید که برای کمتر کسی قابل باور است و خود نیز تا آخر عمر شکرگزار چنین رحمتی هستم ان شاء الله : البته از سال 83 از طریق نوار با یک سری از درسهای شما در مبحث آفرینش انسان آشنا شدم ، اوایل روحم سرکشی کرده و نمی‌پذیرفت اما با حلم و استقامت همسرم به زبان و بیان جناب عالی نزدیک شدیم و در طول سالهای بعد حسن قضای الهی ما را در مکتب اساتیدی چون: حاج آقای پناهیان ، استاد فاطمی‌نیا ، استاد حاج آقای صدیقی ، استاد رحیم‌پور و استاد حسن عباسی از اساتید در قید حیات و نیز بهره‌مندی و ارادت به حضرت امام (ره) و آیت الله بهجت نشانده و به قدر وسعت ناچیز خود از ایشان بهره برده‌ایم . نهایتا من اکنون معتقدم در روی زمین تنها یک مکتب و مرام حق وجود دارد و سایرین هر چند حق‌نما باشند و یا بهره‌های اندکی هم از حقیقت داشته باشند فریبی از شیطان بیش نیستند و آن مکتب حق تنها تشیع است و لاغیر . و نیز اینکه حکومت جمهوری اسلامی که به دستان با برکت فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها ، حضرت امام خمینی(ره) پایه‌گذاری شد ادامه راه انبیا می‌باشد و پذیرش ولایت فقیه ما امروز و اطاعت از ایشان حکم پذیرش ولایت مولایم امیر مومنان علیه السلام پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را دارد . من اکنون تاج بندگی خداوند را بر سر نهاده و چادر بر سر میکنم ، مقلد حضرت آیت الله خامنه‌ای حفظه الله می‌باشم و فرمان ایشان را به گوش جان می‌پذیرم ، ان شاء الله . خداوند نعمت بزرگ دیگری را به من ارزانی داشته : مرا مفتخر به زندگی در شهر و حرم اهل بیت خویش ، شهر مقدس قم نموده و من اکنون علی رغم کوله‌باری از گناه و روسیاهی در حوزه علمیه خواهران قم مشغول به تحصیلم . زندگی من و همسرم با الطاف پروردگارمان در هم آمیخته و بحمدالله زندگی بسیار خوبی داریم . با این توصیفات شاید مشکلی که با خانواده‌‌ام دارم روشن شده باشد ، مشکلی که در طول این سالها روز بروز عمیق‌تر شده ، با این حال مواری را خدمتتان عرض میکنم : خداوند در این سالها (تقریبا 6 سال ) تاج بی‌بهرگی از زندگی مادی بر سر ما نهاده و من و همسرم علی‌رغم تلاشهای بسیار در زمینه‌های مختلف ، تقریبا این سالها را با قرض و یا فروش لوازم منزل گذرانده‌ایم و بحمدالله کم‌کم خداوند مساله رزق را در قلبمان روشن ساخت ، گرچه هنوز نیازمند تفکر ، تعمق و تثبیت بسیار زیادی است و باید امتحانات بسیاری در این زمینه بشویم اما اکنون قلبمان آرام گرفته و وظیفه‌مان را تا حد زیادی دریافته‌ایم و ان شاء الله به قضای الهی نیز راضی هستیم . همین مساله در این سالها بیشترین دستاویز خانواده من برای رد روش زندگی ما است ، همسر من متهم به بی‌عرضگی و تنبلی می‌شود و تلاشهای ما متهم به ندانم‌‌کاری است و سفیهانه تلقی می‌شود ، و اینکه ما به شدت بر درآمد حلال تاکید داشته و نیز زمانی را حتما برای عبادت ، تحصیل معارف دینی و تزکیه اختصاص می‌دهیم ، از نظر پدر و مادرم عمرمان را بیهوده تلف می‌کنیم و از زیر کار کردن درمی‌رویم . متاسفانه بعد از انتخابات سال گذشته که جدا غربال بسیار جدی‌ای بود فاصله و شکاف میان ما عمیق و عمیق‌تر گشت زیرا خانواده من هرگز تصور نمی‌کردند من طرفدار جنبش سبز نباشم و بدتر از آن رای من دکتر احمدی‌نژاد باشد و فجیع‌تر آنکه به تقلب در انتخابات اصلا معتقد نباشم ، آنها مرا یک فریب‌خورده احمق و نادان پنداشتند که با یک اسلام طالبانی ! و افراطی (آنچه جدیدا متهم بدان شده بودم ) در پی برآوردن کام جمهوری اسلامی گام برمی‌دارد و از همه بدتر این که همان موقع مقارن شد با پذیرفته شدن من در حوزه علمیه قم و این نیز مهر دیگری بر فریب‌خوردگی و جمود فکری من بود . حالا دیگر آنها متوجه طرفداری من از نظام هم شده بودند ( چیزی که سالها پنهان کرده بودم ) و من در این مورد هر چند ساعتها دلیل و منطق آوردم و برایشان توضیح دادم که چرا و بر اساس چه دلایل تاریخی و علمی حکومت ما حق و دشمن او باطل است ، فایده‌ای نداشت و لایزیدهم الا نفورا . البته درد من هیچ یک از اینها نیست ، مشکل من اینجاست که نمی‌توانم با پدر و مادرم ارتباط درستی برقرار کنم و دل آنها هم از این بابت بسیار پردرد است . اما برای من بسیار سخت است که در خانه آنها مقابل ماهواره بنشینم یا تصاویر غیر اخلاقی ببینم و یا اخبار کذب و دروغ بشنوم ، گرچه به سختی تحمل میکنم اما بر من بی تاثیر نیست و هر بار حال معنوی‌ام را به شدت از دست می‌دهم و برای بازیابی خودم باید مدتها تلاش کنم . برای من بسیار سخت است همه دغدغه‌ام قیمت گوشت و میوه باشد و این که از کجا بخرم که ارزانتر باشد و کدام سفر تفریحی بروم و خوش باشم ! پدر و مادرم از من می‌خواهند از قم بروم حالا هر جای دیگر که فقط قم نباشد ، چادرم را بردارم ، حوزه نروم و از صبح تا شب به عنوان خانم مهندس کار کنم (با مدرکی که در سالهای قبل به اجبار ایشان گرفته‌ام .) و سالی دو سه بار هم سفر خارج بروم و خوش باشم ! در این سالها هر چه خواستم به آنها بفهمانم من زندگی بسیار خوبی دارم و این زندگی که از من می‌خواهند نه تنها شادی نیست که غفلت است نتوانستم ، انگار صدایم را نمی‌شنوند . من به این خواسته ها تن نداده‌ام و آنها را مصداق آیه : و ان جاهداک ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما می‌دانم چرا که آنها می‌خواهند زندگی مادی را شریک زندگی معنوی من بکنند و در حقیقت بی‌آنکه بخواهند زندگی معنوی مرا از من بگیرند چرا که : الدنیا والاخره لاتجتمعان . من چند سال است که با این مشکل درگیرم و می‌دانم ریشه مشکل ما تفاوت در افق زندگی است و ما تا زمانی که هم‌افق نشویم به یکدیگر نزدیک نمی‌شویم اما از چیزی که می‌ترسم این است که مبادا روز قیامت خدا را خشمگین ببینم و او به خاطر دلی که از پدر و مادرم با تفاوت زندگی‌ام می‌شکنم ، از من ناراضی باشد ، آنروز من چه کنم ؟ گاهی فکر میکنم خدا امتحان مرا زندگی کنار پدر و مادرم مطابق رضایت آنان قرار داده اما وقتی به همه معنویتی که در این بین قربانی می‌شود می‌اندیشم شک می‌کنم که خدا به چنین قیمت گزافی از من انتظار خشنود کردن دل آنها را داشته باشد . بهر حال استاد گرامی همه این پرحرفیها برای این است که من از خدای خود ترسانم و اینکه مبادا همه اینها فریب نفس من باشد و براستی من در گمراهی دوری باشم و خودم بپندارم که هدایت شده‌ام ، لطفا راهنماییم کنید .
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: در قرآن به ما فرمودند: «إِنْ جاهَداکَ عَلى‏ أَنْ تُشْرِکَ بی‏ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» یعنی به آن‌ها احترام بگذارید و اگر نیازهای منطقی و شرعی دارند که شما می‌توانید برآورده کنید، کوتاهی نکنید، ولی هنگاهی که شما را به چیزی دعوت می‌کنند که مقابل حکم خدا است از آن‌ها اطاعت نکنید. پس فکر نمی‌کنم ما وظیفه داشته باشیم مطابق رضایت پدر و مادرهایمان زندگی کنیم. حتی به گفته‌ی علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه»؛ ما به معنی واقعی مأمور به دوست‌داشتن اهل‌البیت«علیهم‌السلام» هستیم و نه کس دیگر. موفق باشید
686
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید دوستی سایت شما را برای پاسخ به پرسشهای بیشمار ی که درگیر آن هستم به من معرفی نمود امیدوارم که محل مناسبی برای یافتن پاسخهایم یافته باشم. استادگرامی یکی از مسائلی که همیشه ذهن مرا مشغول کرده بحث ازدواج موقت در اسلام است و شرایطی که در این ازدواج برای زن به وجود می آید. طبق شرع ما در این ازدواج حق نفقه برای زن در نظر گرفته نمی شود در صورتی که در ازدواج دائم حق نفقه در قبال تمکین زن از شوهر به او تعلق می گیرد و در ازدواج موقت نیز این ارضای نیاز جسمی برای مرد وجود داردو بحث ازدواج موقت در اسلام به دلیل سرپرستی زنهای بدون سرپرست از بابت تامین هزینه های زندگی به دلیل جلوگیری از گناه است و اینگونه چطور چنین حقی از زن در ازدواج موقت سلب شده است آیا این فقط در جهت کامجویی مرد نیست؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: در صیغه‌ی ازدواج موقت تأکید بر «مهرٌ المعلوم» شرط صحت صیغه است، یعنی ابتدا قراردادی بین زن و مرد گذاشته می‌شود که در ازاء پولی مشخص زن به عقد مرد درآید تا علاوه بر این‌که زن به جهت نداشتن شوهر به گناه نیفتد امرات اقتصادی او نیز تأمین گردد. موفق باشید
681
متن پرسش
با سلام و تشکر فراوان استاد گرامی،وقتی سوال 663 را راجع به برادرمون که در ازدواجشون دچار مشکل شدن را خوندم،یک سوال بسیار اساسی برام پیش اومد.همه میدونیم که مردها برای ازدواج زیبایی همسرشون درجه ی اهمیت تقریبا بالایی براشون داره.حالا که این برادر گرامی با خدا معامله کرده وپا روی این خواسته گذاشته و به خاطر ایمان و اعتقاد همسرش اونو انتخاب کرده،چرا اینطور گرفتار شده؟هر چند (عذر میخوام)خیلی بی فکری کردن و شاید جاهلانه تصمیم گرفتن،چون هم عقل انسان و هم آموزه های دینی رسیده از احادیث اهل بیت به ما میگه که موقع ازدواج ظاهر طرف مقابل باید مورد پسند ما باشد و حتی گفته شده دیدن زن بدون حجاب به قصد این مورد بلا مانع است،اما من همیشه فکر میکردم خداوند بسیار رئوف و با صفاست و حتی اگر انسان جایی خطا کند اما در آن خطا نیتش متوجه خدا باشد و با او معامله کرده باشد؛خدا نجاتش داده و کریمانه او را نواخته و متوجه اش میسازد.از این قبیل ماجراها که انسان با حسن ظن به خدا کاری را هر چند غیر عقلانی انجام داده و نتیجه گرفته کم نیست(گرچه میدانم انسان باید همواره به دنبال راه صحیح باشد،ولی گاهی جاهل است )مثل قضیه ی باباطاهر یا پدر مرحوم مقدس اردبیلی رضوان الله علیه یا یکی دو مورد شبیه موضوع دوستمان که من خود شاهد آن بوده ام.لطفا و خواهشا راهنمایی کنید،آیا واقعا ما چنین خدای بزرگ و مهربانی نداریم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: مسلّم خداوند بهترین معامله را با کسی که با او معامله کند، انجام می‌دهد ولی یک‌وقت طرف از لطفی که خداوند به او کرده غافل است. ملاحظه کنید که خداوند در قلب او علاقه‌ به همسرش را قرار داده ولی به قول خودش مقایسه با بقیه ذهن او را مشغول بقیه کرده، آیا اگر انسان زیباترین زنان دنیا را داشته باشد و گرفتار مقایسه شود دیگر زیبایی‌های همسر خود را می‌بیند؟ به همین جهت در آخر سؤال بعدی آن برادر – سؤال 677 – چند سطر را عرض کردم. هنر ما آن است که مهربانی خدا را ببینیم و نگذاریم شیطان لطف خدا را از ما برباید. موفق باشید
677
متن پرسش
سلام استاد عزیز قبلا در مورد عدم زیبایی همسرم از شما سوال کرده بودم شما فرموده بودید (نیاز مرد به گوهر زن موجب شده که جسم او به این شکل خاص در بیاید)لطفا در این مورد توضیح بیشتری دهید و دوم این که مگر دست خود آدم است که این مقایسه ها را نکند (بین همسرش و دیگران) این عمل ذهنی است و کنترلش خیلی سخت است و استاد من خیلی دچار گناهان چشم شده ام ومیدانم اثر بدی بر روحم گذاشته و میگذارد لطفا در حل این مشکل وخلاصی از نگا ه های حرام توصیه های بفرمایید و بفرمایید چگونه میتوانم اثراتش را از روحم باک کنم و آیا ممکن است نگاه حرام بدون انجام گناه عملی موجب جهنمی شدن انسان شود با تشکر از بذل توجه شما باور کنید با معصیت کثیرم هنوز امید بی نهایتی به بخشش خداوند دارم خصوصا از زمانی که توانسته ام مشکلاتم را با شما در میان بگذارم احساس امیدی افزون در من حاصل شد خداوند انشاالله وجود شما را بر سر ما جوانان مستدام دارد در خاتمه استاد سوال دیگری دارم آیا با وجود این که تمام وجودم را گناه فرا گرفته اما حب قلبی به امیرالمومنین واساتیدی همچون اساتید شما وخود شما میتواند موجب رهایی از عذابهای برزخی وقیامتی این گناهان شود باور کنید ارتکاب به این معاصی به دلیل امید بی حدم به بخشش خداوند است اللهم ان مغفرتک ارجی من عملی وان رحمتک اوسع من ذنبی اللهم ان کان ذنبی عندک عظیما فعوک اعظم من ذنبی الله ان لم اکن اهلا ان ابلغ رحمتک فرحمتک اهل ان تبلغنی و تسعنی لانها وسعت کل شی و انجا که از ائمه معصومین است که خدایا اگه منو بر معصیتم مواخذه کنی من تو به عفوت مواخذه میکنم وآن روایت که اگر مردم گناه نمیکردند خا قومی را می آورد که ....
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: توصیه‌ی اول بنده آن است که کتاب « زن؛ آن‌گونه که باید باشد» را مطالعه فرمایید. توصیه‌ی دوم در مورد مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» است تا روشن شود آری هم می‌توان از این مقایسه‌ها آزاد شد و هم گوهر زیبای زن‌بودن را در همسر خود ببینید. هیچ کجا خبری نیست مگر در آن چیزی که خداوند برای شما قرار داده. شیطان از طریق آرزوهای بلند دنیایی وارد زندگی ما می‌شود و ما را از استفاده‌ی کامل از آن‌چه برای ما مقدر کرده محروم می‌کند. موفق باشید
679
متن پرسش
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات وعبادات شما جناب آقای طاهرزاده شما در کتاب زن آنگونه که باید باشد فرموده اید که خانم هایی که ازدواج نکرده اند دارای روحیه عرفانی ای هستید که سعی نمایید این روحیه را حفظ نمایید دو سوال برای من پیش آمد . 1- در اسلام اصل ازداج است و صد ها روایت وجود دارد که فرد مجرد زمین و آسمان اورا لعنت می کند و بقیه احادیث که انسان مجرد را بسیار توبیخ می نماید.حال پس این دو مسئله راچگونه می شود جمع کرد. 2- با توجه به سن ازدواج و نیاز شدید عاطفی در زمان جوانی چگونه می شود این حالت عرفانی را که وجود دارد حفظ کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: 1- مسلّم کسی نباید از ازدواج کنار بکشد ولی اگر برای خواهران شرایط طوری پیش آمد که موفق به ازدواج نشدند بدانند خداوند آن‌ها را فراموش نکرده بلکه راه مهمی را در جلو ان‌ها گشوده است. البته بنده انتظار دارم کتاب را با دقت می‌بخوانید تا این مطلب روشن ‌شود. 2- سلوک عرفانی راه و رسم خود را دارد و در آن راه موضوع حفظ احوالات نیز مطرح می‌شود. کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّی‌ترین زندگی» همراه با شرح آن إن‌شاءالله می‌تواند مقدمه‌ی خوبی باشد. موفق باشید
663
متن پرسش
663- سلام استاد عزیز من جوانی 25 ساله هستم که به بیشنهاد خانواده با دختری ازدواج کردم اما شب خواستگاری سر سوزن از زیبایی همسرم خوشم نیامد اما ایمان حقیقی او مرا بر آن داشت که با او ازدواج کنم و به خدا گفتم خدایا خودت این مشکلم را حل کن اما حالا بعد از چند سال زندگی عدم زیبایی خانمم مرا دچار خیلی مسائلی کرده که جانم را به لب رسانده از خدا دور شدم صبرم کم شده درسم ودانشگاهم دچار توقف شده اما ازطرفی دل به همان حرف خودم با خدا بسته ام واز طرفی حاضر نیستم که دل خانمم را بشکنم و از او جدا بشوم چون او که گناهی نکرده که به این سرنوشت دچار شود این انتخاب من بوده که حال و روزم را به اینجا کشانده استاد سخت از همه این که من چند سال است گه به او می‌گویم دوستت دارم و این تظاهر دروغی دیوانه‌ام کرده چون سخته به زبان چیزی را بگویی که دلت درست مقابل آن است اما دلم حاضر نمی‌شود قلب او را بشکنم این‌ها همه یه طرف از خدا هم شدیدا دور شدم چون اطرافیان خانمم به مراتب زیباتر از خانمم هستند و برای من جلب توجه می‌کنند عنان نفس از دستم در رفته و در وادی شهوت و گناه غرق شدم و این ازدواج نه تنها دینم را کامل نکرد که همه چیزم را بر باد داد دینم رابطه عاشقانه ام با خدا درسم و همه و همه را از دست دادم اما حاضر نیستم به خانومم حقیقت را بگویم و چون می‌دانم او برای همیشه خرد می‌شود با خود می‌گویم تو دیگر خرد شدی کافیست چرا او که گناهی نکرده را به سرنوشت خودم دچار کنم او که نباید چوب تصمیم من و سخنم با خدا را بخورد اما گاهی آنقدر ای حقیقت جانم را به لب می آورد که می‌خواهم همه چیز را بگویم اما باز صبر می‌کنم خلاصه استاد با این ازدواج زیان‌دیده دنیا و آخرت شدم دنیا جهنم آخرتمم را بر باد دادم چون مبتلا به یکسری از گناهان چشم شدم حال در اوج ناامیدی از شما کمک می‌خواهم چون حدود 5 سال قبل از ازدواج تفسیر قرآن شما که از جانتان بر می‌خواست مرا با آسمان بیوند می‌دادید و هنوز خاطره آن ایام فراموشم نشده استاد خواهش می‌کنم کمکم کنید اما نه با نصیحت و دوری از گناه و صبر و توکل که عنان نفس از دستم به در رفته عقده ای در دل نهان دارم که روح و جسمم را فرسوده آیا خدا با این همه گناه هنوز به آن شرطی که با کردم وقعی می‌نهد اصلا آیا از اول خدا توجهی به من و سخنم داشته بود یا من با جهل خودم کار را به اینجا کشاندم استاد با روح متاله خود کمکم کنید نه با صبر و......
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: عموماً بعد از ازدواج زیبایی‌های اولیه‌ی همسران برای همدیگر عادی می‌شود و اگر سعی نکنند از زاویه‌ی دیگر به همدیگر نظر کند و چشم بر زیبایی‌های مردان و زنان دیگر بیندازند، هرگز متوجه گوهر شخصیتی همدیگر نخواهند شد. رسول خدا«صلواة‌الهو‌علیه» به اصحاب توصیه می‌کردند؛ آنچه در زنان دیگر می‌بینید در همسران خودتان هست. جنابعالی بدانید که روح مرد نیاز به گوهر زن‌بودنِ زن دارد که همان گوهر بوده که جسم زن را به آن صورت خاص در آورده که مرد نسبت به آن گرایش دارد. اگر همت کنید و به گوهر زن‌بودن همسرتان توجه کنید و بدن او را از آن زاویه بنگرید درست همان چیزی است که شما می‌خواهید، به شرطی که آزاد نگاه کنید و خود را در موقعی که به بدن همسرتان می‌نگرید، گرفتار مقایسه‌های ذهنی نکرده باشید. همین همسری که دارید همان گوهری است که می‌خواهید، درست نگاه کنید. موفق باشید
653
متن پرسش
با سلام و تشکر فراوان و آرزوی توفیقات روز افزون. استاد گرامی،من دختری مجرد هستم.مذهبی(انشاا...). درسم تمام شده و در حال حاضر شغلی ندارم.اکنون با اینکه میدانم وقت گرانبهایتان خیلی پر است و سرتان خیلی شلوغ اما میخواستم خواهش کنم مانند یک پدر دلسوز به حرفهایم گوش دهید و مرا از کمک،دعا و راهنمایی خود بهرمند سازید. راستش وقتی نوجوان بودم به مباحت اخلاقی و اغتقادی بسیار علاقه مند بودم.در جلسات مذهبی شرکت میکردم و لذت می‌بردم و خوشنود بودم که خداوند مرا به این سمت هدایت فرموده و از جوانهایی نیستم که به دنبال شهوترانی ورابطه با جنس مخالف هستند.خود را از این مسایل کنار می‌کشیدم و یقین داشتم خداوند به وقتش همسری خوب و دوست داشتنی مرحمت میکند. وقتی وارد دانشگاه شدم برایم مهم بود که دینم را فدای دنیایم نکنم و به بهانه ی علم و شرکت در محافل سیاسی و علمی و فرهنگی ،اختلاط با پسرها را که بعضاً میدیدم رابطه ای راحت و صمیمانه با دخترهای جمع خود دارند ،مجاز ندانم.گرچه چون از لحاظ علمی ممتاز بودم و از لحاظ فکری خلاق از طرف دوستانم پیشنهاد میشد که شرکت کنم ولی چون دینم در اولویت بود و میدانستم نمیتوانم جو را عوض کنم رد میکردم.اینها را گفتم که بدانید به لطف خداوند از جمله دخترانی نبودم که به راحتی و یا حتی به قول بعضیها برای پیدا کردن شوهر!دست به اینگونه روابط میزنند. همیشه تفکرم این بود که خداوند فاضل وکریم است ومهربان و اوست که همه کاره است.اگر بخواهد مقام و مرتبه ی علمی بدهد بدون شرکت در این جمع ها هم میدهد و اگر به او بسپاری و از او که صاحب همه چیز است تقاضا کنی،همسری نصیبت میکند که فکرش راهم نمیکردی.وقتی فارغ التحصیل شدم وخودم را آماده ی ازدواج یافتم ،تقاضایم را با خدا مطرح کردم. ولی تا کنون که در آستانه ی ... سالگی هستم و درخواستم از قادر متعال هنوز ادامه دارد خواستگار مناسبی نداشته ام ..خیال نکنید دچار وسواس شده ام،خیر.واقعا مساله ی کفییت را مد نظر قرار میدهم.من خانواده ی مذهبی،تحصیلکرده وبافرهنگی دارم.خودم خوش قیافه و خوش برخورد هستم.استعداد هنری زیادی دارم.همه ی دوستانم و بسیاری اطرافیان مرا خیلی دوست دارند و از بامن بودن احساس لذت میکنند.نمیدانم چرا خداوندی که در دعاهای فراوان مثل ابوحمزه و دعای افتتاح و بسیاری دعاهای دیگر او را همه کاره و قادر وبسیار مهربان میخوانیم اینطور کار ازدواج مرا به غیر خود سپرده.همه میگویند شما متولدین 60تا64جمعیتتان زیاد است و همه همینطورید و ...،اما من سابقا از این حرفهاخنده ام میگرفت و میگفتم خدایی که گفته اگر همه ی مردم دنیا سوزن فروش بودند من رزق آنها را میدادم چطور در زیادی جمعیت ما درمانده شود!استاد عزیز از هر روشی بگویید در خانه اش رفته ام و گاهی مطمئن بودم به اجابت.احساس تنهایی شدید میکنم.احساس نیاز به زندگی مستقل .احساس نیاز به یک همسر خوب،یک همسفر. شرایط برایم سخت و دلتنگ کننده شده .نمیدانم چه کنم.چون همه چیز را به اراده ی خدا میدانم احساس میکنم دارد مرا امتحان میکند.آیا خدا بنده هایش را که با کمال ناامیدی از غیر به او پناه میبرند با بی پناه گذاشتنشان امتحان میکند؟آیا میخواهد صبرم را بالا ببرد یا همه ی اینها اوهام من است و او اصلا کارهای دنیا را به مردم دنیا واگذار کرده و من باید به راههایی متوصل شوم که نه تنها در شان خودم و خانواده نیست،همیشه هم آنها را امید به غیر میدانستم(منظورم سپردن به راوی و بنگاه های ازدواج است).استاد گرامی چرا خداوند اینطور سفت تو ذوق من زد.منی که همیشه به همه میگفتم بسپار به خدا.این همه جوان خوب تو این جامعه.من نمیشناسم اما خدا که میشناسه.من چه کار کنم.احساس میکنم با این همه استعدادی که دارم، دارم هرز میرم .آیا اعتقاداتم که همیشه هم براشون مثال عینی میدیدم اشتباه بوده؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: حافظ می‌گوید: « فرصت شمر طریقه رندی که این نشان...چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست» باورت آمد که اگر کارهای خود را به خدا واگذاری، خدا هم آن کار را به عهده می‌گیرد – و چه خوب باوری است – ولی بیشتر از آن را گویا باور نکرده‌ای که اگر خود را به خدا واگذار کردی که به جای این‌که او کارهای تو را انجام دهد، آنچه خدا برایت مقدر کرده است را بپذیری؟ گفت: «گر به هر زخمی تو پر کینه شوی.....پس کجا بی صیقل آیینه شوی؟» نه خانم محترم! آن عقاید پاک اوهام نبود بلکه خدا خواست بگوید تو با قیافه‌ی پسندیدنی و ذوق هنری و تحصیلات عالیه برای خودت نقشه کشیده‌ای ولی ما نقشه‌های دیگری برایت داریم. «اوهام» آن فکرهایی است که برای خود تنظیم کرده‌ای و «حق» آن نوع زندگی است که خداوند برای شما تقدیر کرده است، ولی شما جرأت رفتن به سوی آن زندگی را ندارید. در آخر دعای ابوحمزه عزیز از خدا می‌خواهید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِیناً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَا یُصِیبُنِی إِلَّا مَا کَتَبْتَ لِی وَ رَضِّنِی بِمَا قَسَمْتَ لِی‏.» خدایا از تو می‌خواهم ایمانی به من عطا کنی که مباشر و همراه قلب من باشد، و یقینی به من عطا کن که بدانم به من نمی‌رسد مگر آنچه را که تو خدای مهربان برای من ثبت کرده‌ای، و مرا به آنچه قسمت‌ام کرده‌ای راضی بگردان. از کجا که خداوند حکیم مهربان راه دیگری را برای شما مقدر کرده، ولی شما از راهی که خود برای خود می‌خواهید چشم برنمی‌دارید و همواره همان آرزوها را دامن می‌زنید. با ناکام‌کردن شما نسبت به آن برنامه دارد می‌گوید: «گوش دل را یک دمی این‌سو بیار.... تا بگویم با تو از اسرار یار» آری بر آن عقیده‌ی پاک و متعالی پایدار باشید و اجازه بدهید دست خدا تا بهشت را روبه‌روی شما بگشاید. فرصت سیر در معارف الهی و آیات ربانی را از دست ندهید که همیشه این فرصت نمی‌ماند. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!