بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفا

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
39170
متن پرسش

سلام: ممنون می شوم در خصوص متن زیر به ویژه نقل قول از محی الدین راهنمایی کنید. عارفانِ خونین‌دست قدیم‌ها بوده‌اند، هم‌اکنون هم بسیاری هستند، کسانی که باسوادند، دقایق و ظرایف فلسفه را می‌دانند، از تاریخ بسیار خوانده و دانسته‌اند، شعر و ادب می‌شناسند، فقیهِ شریعت‌مدار هستند، حدیث و قرآن ورد زبانشان است؛ ولی ستم و ستمکاری را پشتیبانی می‌کنند، جنایت و جنایتکاری را زینت و زیور می‌کنند، تباه شدن انسان‌های بسیار، حتی هم‌وطنان و هم‌کیشان خودشان را به چشم می‌بینند، و یا سکوت می‌کنند و یا هر آنچه روی ‌دهد را تأیید می‌کنند. به ویژه در این میان، سخت‌باورتر از همه، عارفانی هستند که نکته‌هایِ ناب عرفانی می‌گویند، چنانکه اشک در چشم خودشان حلقه می‌زند و از چشم شنوندگان سرازیر می‌شود، چنان ملکوت را توصیف می‌کنند که گویی هم اینک از معراج هفت‌آسمان بازگشته‌اند، و چنان از پروردگار جهان گزارش می‌دهند که گویا همدم هر لحظه اویند! تا اینجا که آنان را ببینی، دل از دست می‌دهی و مریدشان می‌شوی؛ ولی ناگهان و در پرده دیگر، می‌بینی همین عارفِ اشک‌به‌چشم و ذِکربه‌زبان، چنان از خون‌خواری و سیه‌کرداری پشتیبانی می‌کند که همه انگشت‌به‌دهان می‌مانند، بلکه به عقل خود شک می‌کنند که نکند ما غلط فهمیده‌ایم! مگر می‌شود عارفی این‌چنین والامرتبه از ظلم و فساد دفاع کند؟! نه، اگر او چنین بود که نمی‌توانست با سخنانش این چنین دل ببرد و اشک بریزد و ناله بگیرد؟!‌ البته جناب محی‌الدین عربی پاسخی وافی و کافی بدین شبهه! شیطانی ما داده است و هشت قرن پیشتر، مشت محکمی بر دهانِ یاوه‌سرایِ ما فریب‌‌خوردگان زده است! اگر غلط زیادی کردی و چشم باز کردی و دیدی عارفی ستمگری را احترام می‌کند و بزرگ می‌دارد و در مقابلش خم‌وراست می‌شود و دستش را می‌بوسد، نکند که به آن عارف الهی شک کنی ها! خیر، بدان و آگاه باش که یکی از اسماء الهی «جبّار» است، حال این اسمِ والایِ خداوند در این حاکم ستمگر و زورگو تجلی پیدا کرده است! پس در واقع این کسی را که می‌بینی سال‌ها به زور و اجبار و تهدید و زندان و اعدام بر مردم حکم می‌راند و جان و مال و آینده وآرزوهایِ همه را می‌سوزاند، در واقع امر، تجلی‌گاه یکی از نام‌های خداوند است! و عارف هر جا تجلی نام خدا را ببیند، عارفانه و عاشقانه سر تعظیم فرومی‌آورد و حرمت می‌گذارد! (فتوحات مکیّه، ج2، ص500). عجب! ما چقدر نادان بودیم که این عارفِ واصل و آن فرشته‌رویِ صالح را نکوهش می‌کردیم! خدا ما را ببخشد! او تجلی‌گاه نام خدا را پشتیبانی می‌کرده است! ای دلِ غافل! این طوری که ببینی باید همه قاتل‌ها را هم احترام بگذاریم و بزرگ بشماریم، چون مَظهَر نام «مُمیت» (می‌راننده) هستند! همه دروغگویان و فریبکاران را هم باید پشتیبانی کنیم و دست ببوسیم چون تجلی نام «مُضلّ» (گمراه‌کننده) هستند! چه عرفانی! به به! چه ملکوتی! جانم! فقط نمی‌دانم چرا به این دخترهای پری‌رو گیر می‌دهند، مگر اینها مظهر جمال الهی نیستند؟! بلکه دو نام مقدس، «ظاهر» و «مظهِر» (آشکار، آشکارکننده) به طور کامل در این پری‌رویان ظهور و بروز پیدا کرده است؟! نه! آری؟! درست فهمیدم؟! هر چی شما بفرمایید! همین!   

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در نامه به گورباچف فرمودند حقیقتاً سخنان ابن عربی از مو باریک‌تر است و واقعاً طوری نیست که بتوانیم در محدودۀ سؤال و جواب به آن بپردازیم. آری! اگر جباران مظهر جباریت خداوند هستند، به آن معنا نیست که خودشان بی‌تقصیر می‌باشند مثل آن‌که گفته می‌شود شیطان، مظهر اسم مضلّ خداوند است و این به معنای تبرئه شیطان نیست. آری! اگر خداوند اراده کرده است کسی را به دلایلی از رحمت خود دور کند، مظهر آن اراده، شیطان خواهد بود. ولی به هر حال شیطان در جای خود رانده شدۀ درگاه رحمت الهی می‌باشد. موفق باشید

38997
متن پرسش

از خواجه عبدالله انصاری سخن به میان آوردید، پیرامونش چند مسأله را تبیین کنید، خواجه انصاری جزو آن دسته از صوفیانی است که میان شریعت و طریقت، همبستگی شدیدی قائل شده و اساسا مسیر رسیدن به طریقت را از گذرگاه شریعت معرفی می کند و معتقد است که صوفی بایستی دائما متعبد به شرع باشد. (به خلاف ما که شرع و طرق را تفکیک می‌کنیم و معتقدیم می‌توان به زهرای مرضیه جسارت کرد اما عارف کامل بود، می توان در زمان حیات نائب خاص امام زمان ادعای نیابت کرد اما عارف کامل بود) خواجه می‌نویسد: «شریعت، بی حقیقت، بی کار است و حقیقت، بی شریعت بی کار و هر که نه راه میان این دو برد، بی کار است» او در صد میدان خود نیز می‌نویسد: «شریعت همه حقیقتست و حقیقت همه شریعت، و بنای حقیقت بر شریعت است؛ و شریعت بی حقیقت بیکارست، و حقیقت بی شریعت بیکار، و کارکنندگان جز از این دو بیکار است» جامی نقل می‌کند که: «مرتعش گويد كه: هرگز خويشتن را به باطن خاصّ نديدم تا خود را به ظاهر عامّ نديدم. شيخ الاسلام گفت: معنى آن است كه حقيقت من درست نيامد تا شريعت من صافى نشد» وی به مریدان خود توصیه می‌کرد: «چون سنّتى به شما رسد از پيغمبر صلّى اللّه عليه و سلّم- اگر نتوانيد كه آن را ورد كنيد و دايم بورزيد، بارى يك بار بكنيد تا نام شما را از زمره سنّيان كنند» شریعت خواجه حنبلی بوده، دکتر شفیعی کدکنی نسبت به ادعای تشیع حاکم نیشابوری در مقدمه کتاب تاریخ نیشابور، اثر خود حاکم، می نویسد: «کسانی که او (حاکم نیشابوری) را به تشیع متهم کرده‌اند، افراد بسیار متعصب و تنگ‌نظری از نوع (مانند) خواجه عبد الله انصاری بوده‌اند که در حق حاکم گفته است: «ثقة في الحديث و رافضي الخبيث» یعنی در نقل احادیث، بسیار مورد وثوق است اما رافضی خبیث است و از جمله دلایل رفض و تشیع او را یکی این دانسته‌اند که وی با معاویه و آل معاویه دشمنی داشته و این دشمنی را آشکار می‌کرده است.» ایشان ذیل همین مطلب در پاورقی می‌نویسد: «از به کار بردن کلمه «تنگ‌نظر» در مورد این مرد بزرگ بسیار متاسفم ولی خوانندگان باید بدانند که چهره افسانه‌ای و موجود در «مناجات‌ها» که اغلب آن‌ها منسوب به اوست (یعنی انتسابشان به او قابل تایید نیست) با آنچه حقیقت تاریخی او را که مردی است بسیار متعصب در مذهب حنبلی تشکیل می‌دهد زمین تا آسمان تفاوت دارد. از همین داوریِ او در باب حاکم، طرز تفکر او را به خوبی می‌توان دریافت» دکتر شفیعی کدکنی به خوبی بحث مذهب خواجه را مطرح نموده و نوشته است: «خواجه عبدالله انصاری یک صوفیِ اهل سنت است و بر مذهب امام احمد بن حنبل، و در شعری که به عربی سروده گفته است: من همه عمر حنبلی زیستم و وصیت می‌کنم که همگان نیز مذهب حنبلی اختیار کنند. اما ما ایرانیان به ویژه بعد از عصرِ ایلخانی و بیشتر صفوی، در طول زمان، کوشیده ایم که از او یک شیعه اثنی عشری-آنهم به سبکِ مرحوم شاه اسماعیل صفوی- بسازیم» از طرفی خواجه انصاری یک اشعری متعصب است، لذا در مباحث جبر نیز بر همین رویه مشی می‌کند. وی داستان آدم و حوا علیهماالسلام را با دید جبر اشعری خود تفسیر می‌کند و با اینکه عدل را می‌پذیرد اما نمی‌تواند اعتقاد اشعری خویش را کنار بگذارد، می‌گوید: «از آنجا که عدل صرف است، حجّت بندگان بر تو نیست. با آنکه فرمودی که بکن و نگذاشتی و فرمودی که مکن و بر آن داشتی. الهی، اگر ابلیس آدم را بدآموزی کرد، آدم را گندم که روزی کرد؟» یا می‌گوید: «الهی، اگر خواهی همه آن کنیم که تو خواهی، چون همه آن کنی که خواهی، پس از این بیچاره مفلس چه خواهی؟»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه دارید که این موارد، مواردی نیست که در دل سؤال و جواب بگنجد و همیشه این بحث‌ها بوده است. کافی است تأملی در «منازل السائرین» آن مرد بزرگ داشته باشید تا به عظمت روح توحیدی او پی ببریم تا آن‌جایی که شخصی مانند کاشانی که حضرت امام خمینی در وصف او می‌فرمایند: «العارف الکامل القاشانی» شرح مبسوطی بر «منازل السائرین» می‌نویسد با مقدمه‌ای بسی عالمانه. و آیت الله جوادی در شرح «فصوص الحکم» کاشانی را شیعه می‌دانند. موفق باشید

38978
متن پرسش

سلام استاد: این متن را در سایتی خواندم به مزاجم خوش نیامد گفتم نظر شما را بدانم: اساس جریان تصوف برای مبارزه با وجهه عرفانی و معنوی اهل بیت علیهم السلام در اسلام توسط حکام جور ایجاد شد. آنها وقتی نتوانستند مانع انوار فیوض اهل بیت علیهم السلام شوند افرادی را به عنوان عارف و زاهد به مردم معرفی کردند و نسخه های بدلی برای برنامه های معنوی اسلام ساخته و در سطح گسترده منتشر کردند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بعضاً چنین بوده و شاید جریان سفیان ثوری‌ها برای رقابت با جریان اهل البیت ساخته شد. ولی خودِ همان‌ها هم با مواجهه با اهل البیت متوجه عظمت آن خاندان شدند و البته این غیر از جریانی است که با جناب خواجه عبدالله انصاری و ابن عربی پیش آمد تا آنجایی که جناب ابن عربی در اولین نوشته‌های فتوحات این روایت را از قول امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» آورده که حضرت فرموده‌اند: «کنت مع الانبیا سرّا و مع رسول الله جهرا»  «من با سایر انبیا در باطن و نهان همراه بودم و با رسول خدا در ظاهر نیز همراه هستم». تا این اندازه عرفانِ اصیل به اهل البیت نزدیک می‌شود در حدّی که امروز بهترین شروح «منازل السائرین» و «فصوص الحکم» توسط علمای شیعه به میان آمده است به این معنا که عرفان حقیقی در واقع بازگوکننده ابعادی از ابعاد متعالی تفکر تشیع است. موفق باشید

38973
متن پرسش

«بنگی زدیم و سرانا الحق شد آشکار / ما را به این گیاه ضعیف این گمان نبود» سلام استاد عزیز، این بیت از ابیات تاویلی مولاناست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً شخصیت بزرگی همچون جناب مولوی و آن نوع گشودگی‌های معنوی که برایش پیش آمده تا آنجایی که زبانش، فوقِ اراده خودش، زبانِ اظهار حقایق است؛ هرگز خود را مشغول چنین اموری که عملاً انسان را در توهّمات ذلیلانه فرو می‌برد، نمی‌کند. آنانی که به بهانۀ عرفان‌بازی گرفتار این نوع ظلمات هستند را نباید به عنوان عارفان مدّ نظر آورد. ما جناب محمد بلخی‌ای را می‌شناسیم که در اکثر عمر، روزه‌دار بوده است با بدنی لاغر و با حدّاقل غذا. تا آن‌جایی که آن‌گاه که یک لقمه بیشتر استفاده می‌کند آنچنان در حضور متعالی او نسبت به افق حقیقت کدورت پیش می‌آید که فریاد برمی‌آورد: «از برای لقمه‌ای این خار خار / از کف لقمان برون آرید خار». خود او تا آنجا از این صوفی بازی ها متنفر است که می گوید: هست صوفی آن که شد صَفوَت‌طلب / نه از لباس صوف و خیاطی و دَب. صوفی‌ای گشته به‌پیش این لئام./ الخیاطه و اللَواطه و السلام. موفق باشید 

38916
متن پرسش

جناب طاهرزاده آنچه در پاسخ به پرسش ۳۸۹۰۶ فرمودید خلاف است، چرا که اجماع همه ی فرق اسلامی ما قبل از ابن عربی (اجماع شیعه و مذاهب اربعه اهل سنت، مالکی، حنبلی، شافعی، حنفی) با آنچه ابن عربی گفته متفاوت است، اما اولین بار جناب ابن عربی درباره همه ی واجبات چنین بدعتی نهاد که «فان الفرائض عندنا المقيدة بالأوقات فاذا ذهب وقتها بتعمد من الواجبة عليه لا يقضيها أبدا مطلقا» و بعد از او ابن تیمیه و ابن عثیمین چنین نظری در فضای فقهی دادند و سپس در بین وهابیون و برخی اهل سنت فعلی رایج شد. پس آنچه فرمودید علت این حکم شاذ که حضرت محی الدین فرموده بخاطر عقیده ی فقهی او منطبق با اهل سنت بوده است، اشتباه است. همچنین ادعای تقیه نیز باطل است، چون وجهی ندارد، لذا پاسخی دیگر باید داده‌ شود، نظر مبارکتان چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنچه عرض شد به عنوان یک احتمال بود. آنچه از ابن عربی از نظر اساتیدی مانند علامه طباطبایی و حضرت امام مدّ نظر است؛ کتاب «فصوص الحکم» و «فتوحات مکّیه» است که حضرت امام در نامه‌ای که به گورباچف نوشتند آن‌طور توصیف و تجلیل کردند که می دانید. موفق باشید 

38906
متن پرسش

سلام علیکم می‌خواستم بپرسم جناب محی الدین ابن عربی رحمت الله علیه در این حکم و امثالهم با توجه به اینکه شیعه ای بوده که تقیه می‌کرده و در عرفان کسی پس از انبیا و اوصیا به پای او نمی‌رسد، این بزرگ عارف الهی می‌خواهند ما را در چه محیط و تاریخی حاضر کنند و به کجا نظر داشته اند: «من أکل أو شرب متعمدا فقال قوم: علیه القضاء و الکفارة التی أوجبها (الشرع) فی الجماع. و قال آخرون: لا کفارة علیه.- و الذی أقول به: إنه لا قضاء علیه و لا کفارة، فإنه لا یقضیه أبدا... اگر روزه دار عامدانه چیزی بخورد یا بیاشامد، گروهی گفته اند که قضا و کفاره ای که شرع در بحث جماعِ روزه دار واجب کرده بر وی واجب است و دیگران گفته اند کفاره ای بر او واجب نیست. آن چه که من بدان اعتقاد دارم آن است که نه قضا و نه کفاره بر او واجب نیست و هرگز روزه اش را قضا نمی کند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که آیت الله جوادی در شرح فصوص الحکم فرمودند این عربی از نظر فقهی سنی‌مذهب است و بر همان مبنا نظر می دهد و از عقیدتی شیعه می‌باشد. و از این جهت این نوع گفتار را باید در رابطه با نگاه فقهی او مدّ نظر داشت. موفق باشید

38894
متن پرسش

استاد آنچه در پرسش ۳۸۸۷۸ ادعا کردند مربوط به کدام سوالات است؟ بنده سوالات قابل توجهی دیدم که اتفاقا هیچ‌یک مخالف فلسفه و عرفان نبود، هیچکدام هم تکفیر نکرده بودند، شما تلویحا این ادعای پرسش کننده را تایید کردید که اینان مخالفان فلسفه و عرفان و تکفیر کننده هستند؟ حداقل آنهایی که من خواندم سوالات قابل توجهی که اتفاقا عقلی ست پرسیدند مثل تضاد ظاهر و باطن، اشکالاتی که به دکتر دینانی و امثالهم در تایید شطحیات منصور و عین القضات مطرح شد، مثل مکاشفات مرحوم علامه طباطبایی، مثل تناقضات مکاشفاتی که نمی‌توانند مراتب تشکیکیِ یک حقیقت باشند، مثل اشکالاتی که به تفسیرهای ابن عربی راجع به فرعون و..‌. موجودست، مثل معیار تصدیق و تکذیب یک جزو با وجود امکان برداشت خلاف نص و ظاهر و... ، اما همانگونه که در یک پاسخ همگی اینان را ضد انقلاب های دشمنِ خود معرفی کردید، الان هم همگی را مخالفان فلسفه و عرفان می‌دانید؟ این منطق و روش حداقل از شما بعید بوده و هست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نکته‌ای که کاربر محترم متذکر می‌شوند مربوط به جریانی است که به بهانه سخنان حلاج، همه عرفا را به شدت نفی و تکفیر می‌کند و در چندین سؤال چنین مسائلی را مطرح کردند وگرنه نقدِ به عرفا کار بی‌جایی نیست، ولی ادامه سخن با کسی که توهین به هرکس که به نحوی از عرفان سخن می‌گوید و عملاً با تحجّر خود امام و انقلاب را نفی می‌کند؛ مصلحت نبود. و از این جهت عرض شد چون کار به مراء می‌کشد از ادامه سؤال و جواب معذور هستیم. همین را بهانه کردند و با جملاتی بسی خارج از ادب، حق را به جانب خود پنداشتند. موفق باشید 

38876
متن پرسش

نظرتان راجع به کتاب حلاج در ترازوی نقد اثر دکتر کاظم محمدی چیست؟ لطفا این جواب را ندهید: «به هرحال آنطور که امام به گورباچوف فرمود ابن عربی بخوان تا با حقایق آشنا شوی» و یا اینگونه که «به هر حال ما اسلام ناب را در حضوری که با انقلاب آغاز شده در منصور و عین القضات پیرامون ابلیس یافته ایم».

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن کتاب را مطالعه نکرده‌ام. اخیراً غزلی از جناب حافظ شرح شد که به جناب حلاج از دیدگاه جناب حافظ نظری به میان آمد تحت عنوان «باز مسیح و باز حلاج و باز ادامۀ راه» https://lobolmizan.ir/leaflet/1579. موفق باشید

38580
متن پرسش

سلام علیکم: در پاسخ به پرسش 38481 تلویحا و یا شاید صراحتا پرسشگرانی که در سوالات قبلی سوالاتی راجع به منصور و عین القضاه مطرح کرده بودند را ضد انقلاب های شاگردنمای خویش معرفی کردید، اولا بنده برخی از آن افراد را می‌شناسم و آثار حضرتعالی را هزاران ساعت-نفر مباحثه کرده ایم، که نه ضد انقلابند بلکه بیش از برخی مدعیان برای انقلاب هزینه داده و می‌دهند و نه شاگردنما، اتفاقا برخی‌شان نیز به آثار حضرتعالی بلکه به آثار و سیره ی منصور و مولانا بیش از من مسلطند، آنچه که در آن پرسش فرمودید به نظرتان صحیح بوده؟ حتی برخی‌شان می‌گفتند نسبت به این داستان اعتراض کردند اما سوالات از سایت حذف شده. اگر حجتی برای آن جواب داشته اید دلیلی ندارد سانسور، اگر نداشته اید، توبه ی خطای علنی پذیرش خطای علنی ست. کدام یک؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان که عرض شد ورود به این مسائل عرض عریضی دارد و در محدوده سؤال و جواب سایت نمی گنجد. پیشنهاد بنده آن بود که رفقا به این راحتی ها در مورد آن افراد قضاوت نکنند و شاهد امر را سخن حضرت امام خمینی آوردم که در کتاب «سرّ الصلواۀ» توصیه می فرمایند به این راحتی ها کلمات آن افراد را حمل بر کفر ننمایید. موفق باشید 

38475
متن پرسش

استاد جان، پس از پرسش و پاسخ هایی که از سوال ۳۸۲۴۵ آغاز شد شوکه شدم از نحوه ی پاسخ های جنابعالی، هم اینکه بسیاری از پرسش های سایت سانسور شده و می شود که از شماره ی آن ها مشخص ست و دوستان تذکر داده اند و متوجه شده اند که سوالات را جواب نمی‌دهید و هم جواب های جنابعالی به سوالاتی که وقت می‌گذارید سطحی و مغالطه آمیز ست. اگر این سوال را حذف نمی‌کنید لطف کنید پاسخ هایی که مخاطب را با شعور تلقی می‌کند بدهید. مخصوصا سوال 38426 . با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض شد و در ابتدای قسمت سؤال و جواب سایت ملاحظه می‌کنید ما در محدوده مطالبی که کاربران محترم در رابطه با مسائلی که با مطالعه مباحث سایت برایشان پیش می‌آید در خدمت آنان هستیم و پرسش هایی که جنبه شخصی دارند پاسخ به ایمیل آن ها ارسال و لذا پرسش و پاسخ به نمایش درنمی آید و در مورد جناب حلاج می‌توانید به مقاله استاد امینی‌نژاد تحت عنوان «حلاج از منظر توقیع امام عصر» رجوع فرمایید. 
https://alefbalib.com/Metadata/129604/%D8%AD%D9%84%D9%91%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%88%D9%82%DB%8C%D8%B9-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D8%B5%D8%B1
و البته همچنان که عرض شد در این موارد بسیار بیش از این حرفها است که در این میدان بتوان از آن گفتگو کرد. موفق باشید
 

38429
متن پرسش

سلام و ادب استاد گرامی در سوال ۳۸۳۹۰ معلوم گردید چرا حضرت امام، منصور حلاج را «ناآگاه و اهل دعوت به خود و صوفیِ بی صفای مشرک و نه متاله» دانسته؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه عرض شد موضوع، جوانب مختلف دارد که از کدام جنبه نقد می‌شود و از کدام جنیه تأیید. همین امر را حضرت امام خمینی در مورد ابن عربی دارند. نکته‌ای که خوب است به صحبت حضرت امام خمینی در کتاب «سرّ الصلواۀ» مورد توجه قرار گیرد، این نکته است که می‌فرمایند: «و از امور مهمه‌ای که تنبه به آن لازم است، و اخوان مؤمنین خصوصاً اهل‏‎ ‎‏علم ـ کثرالله امثالهم ـ باید در نظر داشته باشند، آن است که اگر کلامی از بعض‏‎ ‎‏علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند، به مجرد آنکه به گوش آنها آشنا‏‎ ‎‏نیست یا مبنی بر اصطلاحی است که آنها را از آن حظی نیست، بدون حجت‏‎ ‎‏شرعیه رمی به فساد و بطلان نکنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند؛ و گمان‏‎ ‎‏نکنند هرکس اسم از مراتب نفس و مقامات اولیا و ‏‏عرفا و تجلّیات حقّ و عشق‏‎ ‎‏و محبت و امثال اینها که دراصطلاحات اهل معرفت رایج است برد، صوفی‏‎ ‎‏است یا مروج دعاوی صوفیه است، یا بافندۀ از پیش خود است، و بر طبق آن ‏‎ ‎‏برهان عقلی یا حجتی شرعی ندارد؛ به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها‏‎ ‎‏شرح بیانات قرآن و حدیث است.‏» موفق باشید

38411
متن پرسش

سلام محضر شما: ببخشید منظورتان از جواب سوال ۳۸۳۹۰ و سوالات قبل از آن در همین راستا، اینست که ابن عربی و مولوی هم همان طریق منصور حلاج را داشته اند و به همانجا منجر می‌شوند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر منظور حلاج را با نگاه عرفانی بنگریم، آری! ولی این غیر از سخنانی است که حول شخصیت او گفته می‌شود که معلوم نیست درست باشد و از سخن جناب جنید نسبت به حلاج نمی‌توان غفلت کرد که مشهور است متذکر حلاج شده بوده است که در آن زمان و در آن شرایط وقت آن حرفها نیست. گویا در کنارِ داریِ که حلاج را بدان آویخته بودند می‌گوید نگفتم حال وقت چنین سخنانی نیست. موفق باشید

38409
متن پرسش

با سلام: سوال اینجانب نیز در راستای موضوع پرسشگر گرامیِ پرسش 38372 می‌باشد. واقعیت این است که اگر در اشعار از منصور حلاج یاد می‌شود صرفا نه به جهت آرایه ادبی تلمیح که کنایه‌ای است به فاش گویی و تهور و بی‌باکی در اعلام مکنونات قلبی. چنانچه می و ساغر و باده و ... نیز اگر به معنای ظاهر استفاده شود می‌بایست کل دیوان حضرت حافظ را به خم انداخت تا شراب گردد! گمان می‌شود حضرتعالی آنقدر در دفاع از حلاج یا بهتر است بگوییم وحدت شخصی وجود غیرت به خرج می‌دهید که برخلاف توصیه خودتان درباره نظر به باطن، در دام ظواهر حلاج گرفتار آمده‌اید. با این همه بفرمایید آیا اعتباری برای احادیثی که در رد حلاج موجود است قائل هستید؟ یا همهٔ آن‌ها را به تقیه توصیف می‌کنید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید آنقدر بحث در این مورد گسترده و بعضاً مغشوش است؛ که واقعاً بهتر آن است که عمر خود را در جای دیگر و در امور دیگر صرف کنیم. موفق باشید

38390
متن پرسش

سلام علیکم: حضرت امام در بیت «فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم / همچو منصور خریدار سر دار شدم» اشاره به حالت فراغ و خریدار شدن دار دارند و نه تایید مدعای منصور، اگرچه شعر شعر است نه وحی و نه کلام صاحبان علم اولین و آخرین معصومین علیهم السلام، امام نیز کارشناسی ست که هم تغییر نظر داشته و هم معصوم نبوده و هم برای اشعارش لایمسه الا المطهرون سر نداده. چنانچه در ابیات زیر بطلان این ادعای صوفیانه ی پر از تزویر را صراحتا بیان می‌دارند : ایشان در شعری خطاب به حلاج می فرمایند: گرتو آدم زاده هستی علّم الاسماء چه شد / قاب قوسینت کجا رفته است أو أدنی چه شد؟ / بر فراز دار، فریاد انا الحق می زنی / مدعی حق طلب إنّیت و إنّا چه شد؟ مرشد از دعوت به سوی خویشتن بر دار دست / لا الهت را شنیدستم ولی الاّ چه شد؟ (دیوان امام خمینی(ره)/ص94) ایشان در جای دیگر می فرمایند: از صوفی ها صفا ندیدم هرگز / زین طایفه من وفا ندیدم هرگز / زین مدعیان که فاش انا الحق گویند / با خودبینی فنا ندیدم هرگز (دیوان امام خمینی(ره)/ص217) تا کوس انا الحق بزنی خودخواهی / در سرّ هویّتش تو نا آگاهی / بردار حجاب خویشتن از سر راه / با بودن آن هنوز اندر راهی (دیوان امام خمینی(ره)/ص248) گر نیست شوی کوس انا الحق نزنی / با دعوی پوچ خود معلق نزنی / تا خودبینی تو، مشرکی بیش نیی / بی خود بشوی که لاف مطلق نزنی (دیوان امام خمینی(ره)/ص246) و در بیتی دیگر سروده : فریاد انا الحق ره منصور بود / یارب مددی که فکر راهی بکنیم (دیوان امام خمینی(ره)/ص226)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نامه حضرت امام که در اواخر عمر به گورباچف نوشتند و بر صدرا و ابن عربی تأکید نمودند؛ می‌توانید بیندیشید از آن جهت که اندیشه و شهود آن دو بزرگوار می‌تواند جواب سؤالات بشر امروز باشد که آقای گورباچف نماد آن بوده‌اند.

38370
متن پرسش

راجع به پاسخ عامیانه ی جنابتان به سوال ۳۸۳۵۹ ، اتهام سحر و جادو را اتفاقا زنانی که مورد سوء استفاده ی حلاج واقع شده بودند مطرح کردند و تعجب از آنان نیست، بلکه تعجب از جنابعالی‌ست که نظرات اعاظم شیعه که تمام داشته های شیعه مدیون آن هاست و نظر نائب خاص امام زمان حسین بن روح را ظاهری تلقی کرده و هر جنایتکاری که اناالحق و سبحانی و لیس فی جبتی الا الله گفت را توجیه می‌کنید، و حاضر نیستید فکر کنید که این ملعون با چه ادله ای در زمان حیات نائب امام عصر، ادعای نیابت امام زمان کرد، برای مساله ی سحر و فساد هم به گزارشات تاریخی بسنده می‌کنم: دختر سمری یکی از یاران حلاج (که گفته‌اند زن خوش سیما و خوش سخنی بود)، ماجرایی از مواجهه با حلاج را در دادگاه رسیدگی به اتهامات او در باب سحر و جادو برای منافع کثیفش مطرح می‌کند که در تاریخ بغدادی انعکاس یافته، دختر سمری می‌گوید: «… شب هنگام، من و دختر حلاج، هر دو بر بام دارالسلطان خوابیده بودیم که حلاج هم با ما بود. در دل شب بود که ناگهان حلاج را در کنار خود یافتم که بر من افتاده بود، بیدار شدم و به راستی نمی‌دانم که مرادش از این کار زشت چه بود! حلاج گفت: من فقط آمده‌ام تا تو را برای نماز بیدار کنم. چون صبح شد از بام در حال پائین آمدن بودیم که حلاج هم آمد، در جایی که هر دو همدیگر را به خوبی می‌دیدیم، دختر حلاج رو به من کرد و گفت: به او سجده کن! و من بیان داشتم: آیا به کسی غیر از خداوند سجده کنم؟. حلاج سخن مرا شنید و گفت: بله، وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ خدایی در آسمان است و خدایی هم در زمین (یعنی خودش را خدای زمین می‌دانست)» دختر سمری همچنین می‌گوید: «حلاج دست در آستینش کرد و دستی پر از مشک بیرون آورد و به من داد و چند بار همین کار را انجام داد و گفت از این‌ها استفاده کن، تا بوی خوش بگیری که زن هرگاه به نزد مردش می‌رود باید خوش بوی باشد. روز دیگر حلاج مرا نزد خود خواند و مرا گفت: حاشیه این فرش را بلند کن و هرچه می‌خواهی از آنجا بردار و وی چنین کرد و در آنجا دیناری چند یافت که گویا فرش شده بود و از این دیدن به وجد آمده بود.» بغدادی، تاریخ بغداد، ج8، ص129-131 اتهام سحر و جادو توسط دختر ابوالحسن سامری یکی از شاگردان حلاج بر او وارد شده. این زن چهار داستان برای تأیید اتهام خود نقل می کند. غیر از این زن، شیخ ابوعبدالله محمد خفیف شیرازی و خواجه عبدالله انصاری نیز بر این اتهام صحه گذاشتند و هر کدام داستانهایی در این باره نقل کرده اند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نگاه‌های عوامانه به حلاّج را مقایسه کنید با نگاه حکیمانه جناب حافظ که فرمود: « گفت آن یار کز او گشت سرِ دار بلند / جُرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد» و یا به نگاه عمیق حضرت امام خمینی نسبت به حضور عرفانیِ حلاّج بنگرید که می‌فرمایند: « فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم / همچو منصور خریدار سر دار شدم». ملاحظه می‌کنید که حضرت امام «انا الحق گفتن» حلاّج را نوعی فارغ شدن از خود می‌دانند. زیرا حضرت امام زبان عرفان را می‌شناسند. با این‌همه فکر می‌کنم گفتگوی ما با جنابعالی حالت مراء به خود دارد و به ما دستور داده‌اند خدا رحمت کند کسی را که مراء را ترک کند، هرچند حق با او باشد. موفق باشید 

38359
متن پرسش

 سلام علیکم: در پرسشی منصور حلاج را شیعه ی درحال تقیه بر روح و فرهنگ اهل بیت معرفی کرده اید. این اظهار نظر سطحی را با اطلاع از مطالب زیر بیان فرموده اید؟: علمای بزرگ شیعه معاصر با حلاج، ابو سهل نوبختی و علی بن بابویه و مرحوم شیخ صدوق و قطب راوندی رحمه الله علیهم چهار تن از پیشوایان شیعه، حلاج را ساحر و ملعون و مطرود خدا و رسول و امام علیهما السلام دانستند. شیخ صدوق رحمه الله حلاج را تارک نماز می داند. شیخ مفید و علامه حلی علیهما الرحمه نیز او را لعن نموده اند. شیخ مفید کتابی به نام «الرد على اصحاب الحلاج» ، در رد حلاج و اعتقادات او و پیروانش تالیف نمود. شیخ طوسی رحمه الله می فرماید: حلاج ساحر بوده و به دروغ ادعای وکالت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نموده است. مرحوم شیخ طبرسی که از فضلای به نام مذهب امامیه است، در کتاب احتجاج، حلاج را از دروغگویان شمرده که لاف وکالت حضرت صاحب الامر می زده است و گفته که: توقیع از ناحیه مقدسه در لعن حلاج وارد شده است. شیخ طوسی در کتاب الغیبه از جناب حسین بن روح نائب خاص امام زمان علیه السلام، خطاب به ام کلثوم چنین نقل می کند: «وَ لَا تَلْقَیْهَا بَعْدَ قَوْلِهَا فَهَذَا کُفْرٌ بِاللَّهِ تَعَالَى وَ إِلْحَادٌ قَدْ أَحْکَمَهُ هَذَا الرَّجُلُ الْمَلْعُونُ فِی قُلُوبِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لِیَجْعَلَهُ طَرِیقاً إِلَى أَنْ یَقُولَ لَهُمْ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اتَّحَدَ بِهِ وَ حَلَّ فِیهِ کَمَا یَقُولُ النَّصَارَى فِی الْمَسِیحِ ع وَ یَعْدُو إِلَى قَوْلِ الْحَلَّاجِ لَعَنَهُ اللَّهُ. » دیگر او را پس از این سخنانش، ملاقات مکن. همانا این حرف ها کفر به خدا و الحادی است که این مرد ملعون (شلمغانی) در دل های این مردم وارد کرده تا از این راه بتواند به آنها بگوید: خدا با او (یعنی با شلمغانی) متحد شده و در وی حلول کرده است. همان سخنانی که نصاری درباره حضرت مسیح گفتند و او می خواهد به قول «حلاج» لعنت الله علیه معتقد شود. و یا همچون دکتر دینانی این علمای شیعه که برخی به دعای امام متولد شده اند و برخی صاحب توقیعات هستند را متکلمین نفهم مشرک می‌دانید چون قائل به وحدت شخصی وجود نبوده اند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً می‌دانید که عرفا زبان خاص خود را دارند و اهل ظاهر را تا آن‌جا تحملِ برداشت‌های غیر خود را ندارند و در برداشت‌های خود متوقف‌اند که حتی ظرفی را که فرزند حضرت روح الله از آن آب نوشیده است به جرم آنکه آن ظرف نجس شده، آب می‌کشند. و حضرت امام خمینی از خون دلی سخن می‌گویند که آن مقدسان نادان بر اسلام تحمیل کردند و البته این بدان معنا نیست که هر سخن مدعی عرفان را بپذیریم. تعجب از کسانی است که به جای فهم جایگاه سخنان حلاّج، او را ساحر بدانند. موفق باشید

http://www.imam-khomeini.ir/fa/n25396/%D8%A2%D9%86_%D9%82%D8%AF%D8%B1_%DA%A9%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D8%B2_%D8%A7%DB%8C%D9%86_%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%86%D9%85%D8%A7_%D8%B6%D8%B1%D8%A8%D9%87_%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%AA_%D8%A7%D8%B2_%D9%87%DB%8C%DA%86_%D9%82%D8%B4%D8%B1_%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1_%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87_%D8%A7%D8%B3%D8%AA

38357
متن پرسش

در عباراتی نظیر لیس فی جبتی الا الله، سبحانی ما اعظم شانی و... ، اگر منظورشان ذات حق بوده که هیچ، اگر منظورشان اسم الله بوده، نبی خدا صلی الله علیه و آله و ائمه ی معصوم به چنین ادبیاتی سخن نگفتند بلکه در مجازات قائلین به این جملات و اجرای حدود بر آنها چرا حضرات تفکیکی میان ذات و اسم نکردند؟ و چرا صوفیه اصرار دارند اینگونه شطح بگویند و چرا عده ای اصرار دارند این ادبیات را در جامعه ترویج دهند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً این نوع سخن گفتنِ عرفا که جنبه اشاراتی دارد، باید با فکر و فرهنگ خودشان فهمیده شود و به اصطلاح به جنبه تأویلی آن سخنان نظر کرد از آن جهت که بعضاً واژه‌ها وسعت خود را به جهت روزمرّه‌گی‌ها از دست می‌دهند. و به همین جهت جناب حافظ در گزارش احوالات معنوی واژه «میّ» را انتخاب می‌کند. موفق باشید

38348
متن پرسش

چه شده که رهبری معظم در نامه های خویش به جوانان در گوشه گوشه ی جهان به جای رجوع به ابن عربی و... به عنوان تنها راه نیل به اسلام ناب، به متون اصلی و غیر قابل انکار قرآن و مسلمات حدیثی رجوع می‌دهند؟ خدا با اسم دیگری به میان آمده؟ اگر آقا جوانان غربی را به نصوص قطعی اسلامی و غیر قابل انکار و مورد اجماع اسلامی رجوع می‌دهند، چرا شاگردان شما فهم آن نصوص را مشروط به اندیشیدنی همچون ابن عربی می‌دانند؟ کسی که یکبار قرآن و احادیث مسلم اسلامی را مطالعه کند می تواند همچون ابن عربی عذاب را گوارایی و شیرینی ترجمه کند؟ ۲. تحلیلتان از خاطره ی رهبری از ماجرای افسوس مرحوم امام (ره) در اواخر عمر بخاطر عدم درک محضر میرزا جوادآقا تبریزی به جهت عدم پسند بودن، بخاطر پر بودن ذهنشان از عرفان نظری چیست؟ ۳. بنده شب ها اشعاری بر دلم می آید که خود متوجهم از جایی دیگر ست، برخی چیزهایش هم خلاف حرف های متکلمین شیعه ست، قصد دارم این اشعار را نوشته و در مقدمه اش بیان کنم این اشعار را لا یمسهه الا المطهرون... سپس نوشته ها را در بین الحرمین چال کنم تا هرجایش باطل است سوسک های عربی آن را بخورد. نظر مبارکتان چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره قرآن راهی است که با تدبّر در آن ممکن است بعضی از انسانها بتوانند به معارفی دست یابند که امثال ابن عربی به آن رسیده‌اند به همان معنایی که حضرت امام خمینی در آخر عمر در نامه به گورباچف متذکر آن معارف شدند که از مو باریک‌تر است. دیگر قسمت‌های سؤالتان را باید خودتان فکر کنید. قسمت آخرِ سؤال، کار عامیانه‌ای است. موفق باشید

38312
متن پرسش

استاد پیرامون ارتباط پاسختان به سوال 38275 و مطالب زیر بیشتر توضیح دهید: در مقالات شمس درباره مولوی آمده: « اگر از تو پرسند که مولانا را چون شناختی؟ بگو: اگر از قولش می پرسی: انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون و اگر از صفتش می پرسی: قل هو الله احد، و اگر از نامش می پرسی: هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمان الرحیم و اگر از ذاتش می پرسی: لیس کمثله شیٌ و هو السمیع البصیر. همچنین مناقب العارفین نقل می کند: یک بار مولوی به خادم خود (شیخ محمد) گفت: « فلان کار را به اتمام برسان. شیخ محمد در جواب گفت: ان شاء الله . مولانا بانگ بر وی زد که: ای اَبلَه! پس گوینده کیست؟ و یا این شعر مثنوی: چون رسید آن وقت و آن تاریخ راست, زاده شد آن شاه و نرد ملک باخت, از پس آن سال‌ها آمد پدید, بوالحسن بعد وفات بایزید, جملهٔ خوهای او ز امساک و جود, آن‌چنان آمد که آن شه گفته بود, لوح محفوظ است او را پیشوا, از چه محفوظ است‌؟ محفوظ از خطا, نه نجوم‌ست و نه رمل‌ست و نه خواب, وحی حق والله اعلم بالصواب, از پی روپوش عامه در بیان, وحی دل گویند آن را صوفیان, وحی دل گیرش که منظرگاه اوست, چون خطا باشد‌؟ چو دل آگاه اوست, مؤمنا ینظر به نور الله شدی, از خطا و سهو آمن آمدی

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به جواب سؤال شماره 38311 رجوع شود. موفق باشید

38311
متن پرسش

استاد جانم جوابتان به سوال (28275) را خواندم. ممنونم از شما عزیز جان و استاد گرامی. منظورتان اینست که جناب مولوی اینگونه مثنوی را میدیده که در مناقب العارفین هم آمده: روزی حضرت سلطان ولد (فرزند مولوی) فرمود: که از یاران، یکی به حضرت پدرم شکایتی کرد، که دانشمندان با من بحث کردند که مثنوی را چرا قرآن گویند؟ من بنده گفتم که تفسیر قرآن است. همانا که پدرم لحظه ای خاموش کرده فرمود که: ای سگ! چرا [قرآن] نباشد؟ ای خر! چرا نباشد؟ ای غرخواهر چرا نباشد؟ همانا که در ظروف حروف انبیا و اولیا جز انوار اسرار الهی مدرّج نیست. و کلام خدا از دل پاک ایشان رسته، بر جویبار زبان ایشان روان شده است. خواه سریانی باشد، خواه سبع المثانی، خواه عبری، خواه عربی… و به همین خاطر عبارات خاص کلام الله مجید را برای توصیف اشعارش آورده؟ که مثنوی نیز: بایدی سفره کرام برره یمنعون , بان لا یمسّه الا المطهرون ، کَما قالَ تَعالى‏ یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیرا و انه شفاه الصدور، خَیْرٌ مَقامًا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا، الأَبْرارُ فیهِ یَأکُلونَ وَ یَشْرَبُونَ، مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ. یعنی مولوی کلامش را چه میدیده دقیقا که شما و حضرت آقا تایید می‌کنید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. جناب مولوی به خوبی درک می‌کرده که به قول خودش «تو مپندار که من شعر به خود می‌گویم / تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم». با این همه نباید بجز به آنچه در مثنوی و دیوان شمس هست اعتماد کرد. زیرا به گفته اهل تحقیق در آن کتاب‌ها بخصوص در «مناقب العارفین» مطالبی هست که احتمالاً مریدان جاهل از قول جناب مولوی مطرح کرده‌اند. موفق باشید

38268
متن پرسش

سلام استاد: نظرتون در باره ی مکاشفه ی علامه طباطبایی از محی الدین ابن عربی که هنوز نسبت به ولایت امیرالمومنین پذیرش ندارد چیست؟ همچنین نظر خود علامه درباره ی مستضعف نبودن او

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در جریان هستم این است که جناب علامه به تبع استادشان جناب قاضی، جایگاه بلندی برای ابن عربی قائل بوده‌اند در عین تفاوت نظرهایی که با ایشان داشته‌اند. موفق باشید

38257
متن پرسش

باسمه تعالی. سلام علیکم: در جایی از پرسش و پاسخ ها (۳۷۲۸۴) فرموده اید شمس تبریزی، مولوی، حافظ، عطار، بایزید، جنید، ابن عربی، منصور حلاج، ترمذی و... همگی شیعیانی بودند با روح و فرهنگ اهل بیت که تقیه می‌کردند. برایم سوال ست که ادعای تقیه ی برخی از این افراد را چگونه مطرح کردید با توجه به اینکه برخی از این شخصیت ها گاه تند ترین حرف ها را علیه مسلمات شیعه می‌زنند که اهل تسنن نزدند بلکه برعکس، اهل سنت نیز در آن عقاید همسو با شیعه مطالب بسیاری دارند، وجهی برای تقیه باقی می‌ماند؟ و یا گاه در سیره و رفتار بر سنتی بوده اند که یا با فرهنگ اهل بیت نه تنها همسویی ندارد بلکه نهی های فراوانی رسیده و از طرفی اهل تسنن و دیگر فِرَق اسلامی نیز آن رفتار را غیر اسلامی یا ضد اسلامی تلقی کرده اند. از طرفی تضاد واضحی میان این افراد به چشم می‌خورد از جمله اینکه مثلا جنید از فتوا دهندگان به قتل منصورست که سلطان ولد، تاج الدین خوارزمی، بابا رکن‌الدین شیرازی، عطار نیشابوری و ... تصریح کرده اند. یا ترمذی شخصی‌ست که در عداوت با اهل بیت و امیرالمومنین و شیعیان، صاحب سبک است و انکار متعدد فضائلِ اهل بیت موردِ پذیرش صحاح سته ی اهل تسنن و حتی متواتر با توهین و بد دهنی و جعل حدیث برای خلفا و نسبت شهوترانی دادن به امیرالمومنین و... را در کارنامه دارد و در عین حال خود را مصداق اهل بیت در آیه ی تطهیر می داند و حتی اظهار فرح در روز عاشورا را مطرح کرده است و ده ها جسارت و توهین و... شیعه ی در حال تقیه دانسته اید؟ و یا جناب عطار را بر چه وجهی؟ بر اساس مدح هایی که برای اهل بیت در آثار معتبرش دارد همانگونه که تصریح به مذهب خویش و مدح خلفا دارد؟ یا محتویاتِ آثاری که انتسابشان به عطار به شدت توسط بزرگان ادبیات رد شده و یا بر اساس اینکه مشرب عرفانی او را پسندیده اید؟ همچنین پیرامون منصور که حرف بسیار است و...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً در جریان هستید که در این موارد بسیار بحث شده است. به نظرم آیت الله جوادی در جلسه ۲۰۰ شرح فصوص می‌فرمودند ابن عربی در عقیده شیعه بوده است و یا آیت الله طهرانی در کتاب «روح مجرد» از قول مرحوم قاضی می‌فرمایند که ابن عربی و مولوی شیعه بوده‌اند و در عقیده و عمل، تقیه می‌کردند. و حتما در جریان هستید که جناب عطار را به جرم شیعه‌بودن از شهر هرات اخراج کردند. موفق باشید 

37284
متن پرسش

با سلام استاد عزبز: سال نو مبارک باشه. طاعاتتون قبول باشه. استاد یک مساله ذهنم را درگیر گرده و اینکه میگند راه عرفان و دین از اهل البیت علیهم السلام میگذره اما از طرفی می‌بینیم که بزرگترین و عجیبترین عرفا و خداشناسان از اهل سنت بوده اند مثل شمس تبریزی، مولوی، حافظ، عطار، بایزید، جنید، محی الدین، حلاج، ترمذی و هزاران هزار و ما تو شیعه کم داشتیم امثال آیت الله قاضی. یا کم بودن از نظر تعداد کراماتی که از عرفای سنی سراغ داریم واقعا عجیبه جملات عجیبی دارند مثل حلاج و بایزید و... میشه لطفا خودتون توضیح بدین ممکنه من مطلب را نرسونده باشم. ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً اگر شخصیت این بزرگان را دنبال کنید، همگی انسان‌هایی بودند با روح و فرهنگِ اهل بیت، ولی در فضای جامعه اهل سنت، و از این جهت می‌توان گفت شیعیانی‌اند که تقیّه می‌کردند و در بسیاری موارد متهم به تشیع بوده‌اند تا آن‌جایی که جناب عطّار را به جرم شیعه بودن از هرات اخراج کردند. و یا ابن عربی در نسخه دومی که از «فتوحات» نوشت، نکاتی که متذکر حضور علی «علیه‌السلام» به عنوان سرّ انبیاء بودند را به نحوی تغییر داد و مرحوم استاد فاطمی‌نیا در تحقیقات خود به خوبی این نکات را نشان داده‌اند. موفق باشید 

36132
متن پرسش

با سلام: در روایات داریم خطرناک ترین چیز برای مومنان صدای پای مریدان آنهاست از پشت سرشان! حال سوالی دارم، در فیلمی از استاد عرفان سید عبدالکریم کشمیری دیدم آقا دستشان را می‌دادند تا دیگران ببوسند، توجیه این عمل چیست؟ و می‌دانم که: کار پاکان را قیاس از خود نباید بگیرم اما آیا این موضع تهمتی نیست که باید از آن پرهیز شود؟ آیا برداشت عوام از این جور صحنه های دست بوسی علماء، حظ نفس و امثالها نیست؟ استاد دعا بفرمایید عاقبت بخیر شویم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل قضیه که این عزیزان اجازه می‌دهند دستشان بوسیده شود؛ مربوط به عدم بخل است از آن جهت که اگر اهل دلی احساس کرد افراد از طریق ارتباط با آن‌ها و یا دست‌بوسی، به صفایی و به معنویتی می‌رسد، نمی‌خواهند بخل بورزند. ولی از آن جهت که در سال‌های اخیر، درست فهم نشد و انعکاس خوبی نداشت، آرام‌آرام حضرت امام و سپس رهبر معظم انقلاب از این امر خودداری کردند. موفق باشید

35536
متن پرسش

سلام علیکم و رحمه‌الله: پرسشم درباره این است که روش سیر و سلوک مرحوم آیت الله بهجت و آیت الله حسن زاده آملی و امام خمینی رحمه‌الله تعالی علیهم چه تفاوت هایی با هم دارند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید نتوان تفاوت خاصی قائل شد مگر این‌که سلوک آیت الله بهجت «رحمت الله‌علیه» بیشتر تأکید بر عرفان عملی دارند و آن دو بزرگوار در عین تأکید بر عرفان عملی، بر عرفان نظری نیز تأکید خاص دارند. ولی در هر حال هر سه، ذیل سیره و عمل اولیای معصوم خود را جلو می‌برند. موفق باشید

نمایش چاپی