بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: مقام علم وعصمت معصومین«علیهم السلام»

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17480
متن پرسش
عرض سلام و قبولی عزاداری های شما، استاد چند وقتی هست این پیام در فضای مجازی پخش می شود بنده می خواستم نظر جنابعالی را راجع به این پیام بدانم: آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻼﻣﻪ سید ابوالفضل ﺑﺮﻗﻌﯽ ﻗﻤﯽ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ: ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺗﻮﻗﻒ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮﻧﺸﯿﻦ ﺁﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺮﻗﻌﯽ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﺑﺎﻻ! ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻭﺍﻋﻆ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺍﺳﺖ .ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟ ﭙﺮﺳﯽ، ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎﯼ ﺑﺮﻗﻌﯽ ﮐﺠﺎﯾﯿﺪ؟ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺟﻨﺎﺏ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻋﻘﺎﯾﺪﻡ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﻋﻘﺎﯾﺪﻡ ﭼﯿﺴﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﺳﻮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ. ﮔﻔﺖ: ﻣﮕﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ، ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﻭﺿﻪﺧﻮﺍﻧﯽ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ! ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ، ﺍﮐﺜﺮﺍ ﺿﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﺎ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﻭ ﺍﺋﻤﻪ (ع) ﺩﺷﻤﻨﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﮔﻔﺖ: ﺣﺘﯽ ﻣﻦ؟! ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺁﯾﺎ ﻣﻨﺒﺮ ﻫﻢ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﺭﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ! ﮔﻔﺖ : ﭼﺮﺍ؟ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻔﻬﯿﻢ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ ﻫﺴﺖ ﺩﺭ ﺩﻫﻪ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﯼ! ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺩ ﻣﯽﺷﺪﻡ، ﺻﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻢ ﻭ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻡ، ﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺘﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ! ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺎ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ! ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﺭﻭﺍﯾﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﻻﻟﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺮ ﻋﻠﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻮﻟﺪ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭﺍﯾﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ، (ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺳﺘﻮﻧﻬﺎﯼ ﻧﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻭﺳﺖ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ) ﮔﻔﺘﻢ: ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﻭﻻ ﺿﺪ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ: «ﻭَﺍﻟﻠَّـﻪُ ﺃَﺧْﺮَﺟَﮑُﻢ ﻣِّﻦ ﺑُﻄُﻮﻥِ ﺃُﻣَّﻬَﺎﺗِﮑُﻢْ ﻟَﺎ ﺗَﻌْﻠَﻤُﻮﻥَ ﺷَﯿْﺌًﺎ ﻭَﺟَﻌَﻞَ ﻟَﮑُﻢُ ﺍﻟﺴَّﻤْﻊَﻭَﺍﻟْﺄَﺑْﺼَﺎﺭَ ﻭَﺍﻟْﺄَﻓْﺌِﺪَﺓَ ۙ ﻟَﻌَﻠَّﮑُﻢْ ﺗَﺸْﮑُﺮُﻭﻥَ» ( ﺳﻮﺭﻩ ﺷﺮﯾﻔﻪ ﻧﺤﻞ : ﺁﯾﻪ78 ) «ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎلی که ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯿﺪ، ﺍﺯ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭﺍﻧﺘﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺩ، ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ.» ﺛﺎﻧﯿﺎ، ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻨﺒﺮ ﮔﺮﯾﺰ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﮐﺮﺑﻼ ﺯﺩﯼ ﻭ ﮔﻔﺘﯽ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ) ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﮐﻮﻓﻪ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، «ﺣﺮ» ﺟﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﮐﻮﻓﻪ ﺑﺮﺳﺪ. ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ «ﺣﺮ» ﻧﯿﺰ ﺁن ها ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍین که ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺳﺐ ﺍﻣﺎﻡ (ﻉ) ﻗﺪﻡ ﺍﺯ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﮐﺎﺏ ﺯﺩ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻧﻬﯿﺐ ﺯﺩ ﻭ ﻫﯽ ﮐﺮﺩ، ﻣﺮﮐﺒﺶ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﺮﺩ، ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺎﻧﺪ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﺳﺐ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ، ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻋﺮﺑﯽ ﺭﺍ ﯾﺎﻓﺖ، ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻧﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﻋﺮﺏ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻏﺎﺿﺮﯾﻪ (ﻗﺎﺫﺭﯾﻪ)، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ) ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻋﺮﺏ ﮔﻔﺖ: ﺷﺎﻃﯽ ﺍﻟﻔﺮﺍﺕ، ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﮔﻔﺖ : ﻧﯿﻨﻮﺍ، ﺍﻣﺎﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺍﺳﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﮔﻔﺖ: ﮐﺮﺑﻼ! ﺍﻣﺎﻡﺣﺴﯿﻦ (ﻉ) ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺎﻥ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﺪﻡ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﺷﻤﺎ ﮐﺮﺑﻼ ﺍﺳﺖ؛ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻓﻠﺴﻔﯽ ﮔﻔﺘﻢ: ﺁﻗﺎﯼ ﻓﻠﺴﻔﯽ !ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﯽ ﺩﺭ ﺷﮑﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ (ﭼﻄﻮﺭ، ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺒﺶ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﻣﺎﻡ (ﻉ)، ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻋﺮﺏ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻣﺤﻞ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ؟ ﺟﻨﺎﺏ ﻓﻠﺴﻔﯽ ! ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺍﻣﺎﻣﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﯾﺪ؟ ﮐﻪ ﻧﻌﻮﺫﺑﺎﻟﻠﻪ ﺍﺳﺒﺶ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﻄﻠﻊ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺣﺐ ﺍﺋﻤﻪ؟ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺎﺭﻑ ﺍﺳﻼﻡ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻗﺖ ﻭ ﺗﺎﻣﻞ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ خاطره ای از آیت الله برقعی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: غفلت امثال آقای برقعی آن است که بین علم حصولی و علم لدّنی که حضوری است، فرق نمی‌گذارد. زیرا علم لدّنی که از جنس علم حضوری است با تفکر به‌دست نمی‌آید که هر وقت انسان تفکر کرد آن علم برای او محقق شود، بلکه طوری است که هر وقت خدا بخواهد انسان به آن آگاه می‌گردد و در همین رابطه است که در روایت از قول امامان داریم هر وقت خدا بخواهد ما عالِم می‌شویم. لذا بعضاً یا منتظر می‌مانند تا خداوند در آن مورد خاص به آن‌ها آن علم را بدهد و یا به حکم وظیفه‌ی بشری خود، خودشان تلاش می‌کنند آن را به دست بیاورند. در همین رابطه از جناب سعدی داریم: «یکی پرسید از آن گم کرده فرزند/که ای روشن گهر پیر خردمند. ز مصرش بوی پیراهن شنیدی / چرا در چاه کنعانش ندیدی؟ بگفت احوال ما برق جهان است / دمی پیدا و دیگر دم نهان است. گهی بر طارم اعلی نشینیم / گهی بر پشت پای خود نبینیم». موفق باشید.

17458
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: وقت عالی بخیر. سوال بنده از خدمت شما این است که رابطه علم به غیب اهل بیت (ع) و انجام اعمالی همچون خوردن زهر توسط این بزرگواران چطور است؟ گاهی بچه ها سوال می کنند که چطور ائمه علیهم السلام با وجود اینکه می دانستند این غذا مسموم است باز هم آن را می خوردند. آیا در این موارد به اذن خدا علم بالفعل به این قضیه نداشته اند یا بنا به مصلحت این کار را انجام می داده اند و اشکالی متوجه آن نبوده است؟ متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث علم امام بحث مفصلی است با زاویه‌های مختلف که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تا حدّی بدان پرداخته شده است. قسمتی از آن متن را که بتواند چشم‌اندازی در مقابل شما بگشاید، از آن کتاب که بر روی سایت هست خدمتتان ارسال می‌دارم؛ آن قسمت عبارت است از  «علم‏ امام‏: وقتى كسى خواست هدايت كلى جامعه ‏اى را به عهده بگيرد بايد علمى تضمين شده داشته باشد كه خطا در آن راه نيابد، و لذا آن علم، نه علم تجربى است و نه علم قياسى و فكرى. قرآن در مورد خصوصيت كسى كه بايد انسان‏ها را هدايت كند مى‏ فرمايد: «افَمَنْ يَهْدي الي الْحَقِّ احَقُّ انْ يُتَّبَعَ امَّنْ لا يَهِدّي الّا انْ يُهْدي ...»[1] آيا آن‏كس كه به سوى حق هدايت مى‏ كند، شايسته پيروى است يا آن‏ كسى كه نمى ‏تواند راه به جايى ببرد مگر هدايتش كنند و تعليمش دهند؟ يعنى آن كس كه شايسته است مردم از او هدايت گيرند غير از آن‏ كسى است كه علمش اكتسابى است. زيرا اگر علم‏ امام‏ كامل نباشد، هدايتش كامل نيست. و اگر علمش را به تدريج به‏ دست آورده باشد، به همان اندازه كه هنوز از بقيه ‏ى ابعاد آن علم بى‏ بهره است، انسان‏ها را در گمراهى قرار خواهد داد. پس تنها آن كسى كه هدايت ذاتى دارد و علمش لدنى است، شايسته‏ ى هدايت‏ كردن است. و طبق اين آيه تنها كسانى شايستگى دارند عهده‏ دار هدايت ديگران شوند كه خودشان بدون آن‏كه به هدايت‏شدن از طرف افراد ديگر نياز داشته باشند، هدايت شده ‏اند؛ يعنى كسانى كه تنها از هدايت بى ‏واسطه‏ى الهى برخوردارند. و آن‏ كسى كه از چنين هدايتى برخوردار نيست، خواه گمراه باشد و يا هدايت يافته به واسطه‏ ى ديگرى، هيچ‏ كدام شايستگى اين را ندارند كه عهده ‏دار امر هدايت ديگران گردند مگر آن‏كه هدايتِ خود را از كسانى بگيرند كه آن‏ها علم لدّنى دارند.[2] با توجه به آيه‏ ى مذكور وقتى به شخصيت‏هاى دنيا نظر كنيم، فقط انبياء و ائمه ‏ى معصومين (ع) را مى‏ يابيم كه اولًا: از هيچ ‏كس علمى نياموخته ‏اند. ثانياً: از همه‏ ى مردم داناترند. پس مصداق آيه براى هدايت ‏كردن مردم، اين بزرگان بايد باشند و بقيه هم كه بخواهند مردم را هدايت كنند بايد از علم لدنّى انسان‏هاى معصوم استفاده كنند، نه اين‏كه نظرات خودشان را در عرض سخنان انسان‏هاى معصوم ارائه دهند. ثالثاً: به ما مى‏ فرمايد: بايد از كسانى تبعيت كنى كه بدون آموزش‏هاى معمولى به حق هدايت مى‏ كنند. يعنى راه و رسمى در بين اين افراد هست كه اگر از آن ‏راه و رسم تبعيت كنى راه هدايت را رفته ‏اى، و راه و رسم ائمه (ع) دستوراتى است كه به ما مى‏ دهند و پيروى از آن‏ها براساس سيره و سنت آن‏ها و دستوراتشان ما را به نورانيتى مى‏ رساند فوق آنچه كه با درس و بحث‏هاى معمولى مى ‏توان به آن رسيد. آيه‏ ى فوق به ما پيشنهاد مى‏ كند كه در انديشه و روش زندگى از ائمه ‏ى معصومين (ع) تبعيت كنيم و به عالمانى رجوع نمائيم كه متذكر معارف اهل البيت (ع) هستند و با تدبّر در سيره و سخنان آن‏ها ما را هدايت مى‏ كنند، حال چه فقه و چه در فلسفه و كلام و تفسير.

نكته ‏ى ديگر در مورد علم‏ امام‏ آن است كه گاهى امام بنا به مصلحتى در موضوعى اصلًا نظر به عوالم غيبى نمى‏ كنند و اظهار بى ‏اطلاعى مى‏ نمايند و سعى مى ‏نمايند از طريق عادى اقدام به تحقيق نمايند، پس اگر سؤال شود: اگر پيامبر و امامان (ع) علم غيب داشتند، چرا رفتارشان آنچنان عادى است كه گويا هيچ اطلاعى از غيب ندارند، آيا اگر واقعاً علم غيب داشتند نبايد خودشان را در معرض هلاكت قرار نمى ‏دادند؟ در جواب بايد گفت: قرار نيست امامان از علم غيبى كه خداوند در اختيار آن‏ها گذارده‏ تا بشريت را هدايت كنند، در زندگى عادى و به نفع شخصى خود استفاده كنند و نظام زندگى خود را از مجارى عادى خارج كنند. به همين جهت با اين‏كه منافقين را مى ‏شناختند با آن‏ها با حفظ ظاهر برخورد مى‏ كردند و يا در قضاوت هرگز از علم غيب استفاده نمى ‏كردند. از طرفى علم غيب، مسير حوادث را تغيير نمى‏ دهد بلكه علم به مسير حوادث است از طريقى كه واقع مى‏ شود. يعنى امام علم دارد كه فلان حادثه با چه عللى حادث مى‏ شود، در واقع علم غيب، علم به سلسله ‏ى زنجيره‏اى علل است كه اراده ‏ى خود فرد يكى از اجزاء اين سلسله است و علم به سلسله و زنجيره‏ ى علل مسير سلسله و زنجيره را تغيير نمى‏ دهد، امام پى مى ‏برند كه فلان حادثه به طور حتم در فلان زمان واقع مى‏ شود. علم به غيب، علم است به آنچه پيش خواهد آمد و اين علم، مسير حوادث را تغيير نمى‏ دهد و تكليفى هم نمى ‏آورد تا امام براى تغيير آن واقعه تلاش كنند زيرا آن علم، علم به نظام تكوينى و غيبى عالَم است، مى ‏بينند كه اين فرد به خاطر اعمالش طبق نظام تكوين سرنوشتش چنين مى‏ شود. زيرا علم امام، علم است به آنچه در لوح محفوظ هست و حتمى ‏الوقوع مى‏ باشد و لذا آنچه حتمى ‏الوقوع است تكليف به آن تعلق نمى ‏گيرد. امرى را انسان در موردش تلاش مى‏ كند كه امكان شدن و نشدن دارد، پس علم امام ربطى به تكاليف خاصه او ندارد. و چون امام به مقام رضا به قضاى الهى رسيده، دوست دارد آنچه را خدا اراده كرده است واقع شود. لذا چون در قضاى الهى رانده شده كه مثلًا حضرت على (ع) به دست ابن‏ ملجم شهيد شود، امام جز اين مطلب را طلب نمى ‏كند، و اين غير از آن است كه انسان در شرايط عادى بايد از مهلكه خود را رها كند، چون اين مهلكه‏ ها را در نظام عالمِ تكليف، براى او ايجاد مى‏ كنند و او هم بايد با اراده و اختيار خود در رفع آن‏ها تلاش كند.[3] برعكسِ آن حقايق غيبى كه براى امام از طريق علم غيب مى‏ نمايانند و خبر از نظام حتمى و قضاى رانده شده به او مى ‏دهند تا در هدايت مردم به آن حقايق آگاهى كامل داشته باشد و هدايتش همه‏ جانبه باشد، نه اين‏كه اين علوم غيبى براى او تكليف و موضع‏گيرى شخصى در برداشته باشد.

سؤال: حدّ علم امام در علوم معمولى چقدر است؟ و امام چقدر از اين علوم معمولى را بايد دانا باشد؟

جواب: نصاب علم امام، كليه‏ ى علوم و معارف و احكامِ شريعت و مطالبى است كه براى زمامدارى و هدايت مردم لازم است و اصولًا مقام امام اقتضاء دارد كه هرگاه مصلحتى در ميان بود، هرچيزى را بخواهد برايش روشن شود.

از نمونه‏ ى اعمالى كه نشان مى‏ دهد پيامبر و ائمه (ع) مأمور به حكم به ظاهر بودند اين‏كه علامه ‏ى عسگرى مى‏ فرمايد: ابن ‏ملجم از اسكندريه با گروهى جهت تبريك و بيعت، خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدند. حضرت به ابن‏ ملجم نگاه كردند و چون بيرون رفت فرمودند: «اريدُ حَياتَهُ وَ يُريدُ قَتْلي»[4] من مى‏ خواهم او زنده بماند و او مى ‏خواهد مرا به قتل برساند. عده ‏اى گفتند پس او را بكش. فرمودند: «اذاً قَتَلْتُ غَيرَ قاتِلي» در اين‏ صورت غير قاتل خود را كشته‏ ام.[5] ملاحظه مى ‏كنيد علم غيبى امام موجب تكليف خاص براى حضرت نشد تا اراده كنند ابن‏ ملجم را به قتل برسانند». موفق باشید

 


[1] ( 1)- سوره‏ى يونس، آيه‏ى 35.

[2] ( 1)- حضرت سجاد( ع) در رابطه با آيه‏ى فوق مى‏فرمايند:\i« نَزَلَتْ فِينا»\E اين آيه در مورد ما نازل شد.( بحارالانوار، ج 24، ص 147)

[3] ( 1)- مثل آن‏جا كه امام على( ع) از سايه‏ى ديوار كج بلند شده و جاى ديگرى مى‏نشينند.

[4] ( 2)- ارشاد، ترجمه‏ى ساعدى، ص 16.

[5] ( 1)- در رابطه با علم غيبى امامان« بحارالانوار، ج 58، ص 138» به نقل از« بصائر الدّرجات» با سند متّصل خود از بعضى از اصحاب أميرالمؤمنين( ع) نقل كرده است كه: عبدالرّحمن ‏بن‏ ملجم مرادى با جماعتى از مسافرين و وافدين مصر در كوفه وارد شد و آن‏ها را محمّد بن‏ أبى‏ بكر فرستاده بود، و نامه‏ ى معرّفى‏ آن مسافرين و وافدين در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت مى‏ كرد و مرورش به نام عبدالرّحمن‏ بن‏ ملجم افتاد، فرمود: تو عبدالرّحمانى؟ خدا لعنت كند عبدالرّحمن را! عرض كرد: بلى اى اميرمؤمنان! من عبدالرّحمن هستم! سوگند به خدا اى أميرمؤمنان من تو را دوست دارم! حضرت فرمود: سوگند به خدا كه مرا دوست ندارى! حضرت اين عبارت را سه بار تكرار كرد. ابن‏ ملجم گفت: اى اميرمؤمنان! من سه بار سوگند مى‏ خورم كه تو را دوست دارم؛ آيا تو هم سه مرتبه سوگند ياد مى‏ كنى كه من تو را دوست ندارم؟ حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحى كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنيا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى كه در آن‏جا از هم بيگانه بودند در اينجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمى ‏شناسد! و چون ابن‏ ملجم بيرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست داريد قاتل مرا ببينيد، او را ببينيد. بعضى از مردم گفتند: آيا او را نمى‏ كشى؟ يا آيا ما او را نكشيم؟ فرمود: سخن از اين كلام شما شگفت ‏انگيزتر نيست؛ آيا شما مرا امر مى‏كنيد كه قاتل خود را بكشم؟

17422
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم: 1. ناظر به جواب سوال 17397 و با توجه به بیان امام خمینی (ره) در ومیض 12 مصباح کارکرد این سفر چهارم که بالتبع برای ائمه حاصل می شود چیست؟ 2. و آیا این بالتبع را می توان برای افراد دیگر نیز محقق بدانیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث مفصل می‌خواهد که جایش کلاس و درس است. موفق باشید

17392
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. اگر ممکن است، در مورد این قسمت از مقدّمه ی کتاب «زیارت آل یاسین، نظر به مقصد جان هر انسان»، که می فرمایید برای خداشناسی، لازم نیست فیلسوف و متکلّم شوید؛ ائمّه (علیهم السّلام) نه فیلسوف بودند و نه متکلم، ولی با قلب زلالی که داشتند و با رعایت کامل موازین شرعی، خداوند بر قلب آنها تجلّی نمود، آن هم تجلی کامل و تمام، توضیح دهید؟ آیا ائمّه (علیهم السّلام) فیلسوف نبودند؟ آیا می توان فقط با رعایت موازین شرعی، به معرفت حقّ دست یافت، درحالیکه خودتان در ادامه ی کتاب فرموده اید، که اصول دین، باید با دلیل برای ما پذیرفته شده باشد. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفکر فلسفی یکی از انواع تفکر است، مثل تفکر ریاضی. اولیاء معصوم و عرفا در مقام جمعِ بین عقل و قلب بوده‌اند و به‌جای ارتباط با مفاهیم حقایق، با عقل خود، با وجودِ حقایق مرتبط بودند و معنای استدلال در آن‌جا غیر از معنایِ استدلالی است که ما در روش‌های فلسفی و کلامی به‌کار می‌بریم. موفق باشید

17303
متن پرسش
سلام علیکم: ممنون میشم اگه توی این مسئله به من کمک کنید: آیا معصومین (علیهم السلام) هوای نفس نداشتن؟ اگه نداشتن پس چه طوری در بالاتری مراتب قرار دارن؟ مگه آدم با مخالفت با نفسش به جاهای عالی نمیرسه؟ پس اگه معصومین (علیهم السلام) هوای نفس ندارن پس با فرشته ها چه فرقی دارن چون ملائکه هم هوای نفس ندارن و عقل محض اند. در این صورت چه طوری میتونن الگوی ما باشن وقتی ما هوای نفس داریم و اونا ندارن؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ائمه«علیهم‌السلام» نیز در موقعیت بشری خود، هوایِ نفس دارند؛ منتها هنر آن‌ها آن است که در مقابل امیال نفسانی، نظر به حق دارند و آن امیال را زیر پا می‌گذارند و کمال آن‌ها آن است که تمام عمر در مقابل امیال نفسانی خود، سر فرود نمی‌آورند و معنایِ عصمت آن بزرگان بزرگ در همین نکته است. عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در قسمت آیه‌ی تطهیر در این مورد شده است. کتاب بر روی سایت می‌باشد. موفق باشید    

17143
متن پرسش
سلام استاد عزیز خسته نباشید: 1. در بحث وحدت وجود اراده انسان هم از نوع وجود هست و بایستی آن اراده هم مال خدا باشد پس می شود گفت که خدا گناه می کند اگر نه پس چگونه است بحث اراده و اختیار در وحدت وجود؟ 2. شما فرمودید تمام انبیا مصداق مخلصین هستند پس چرا جناب یوشع علیه السلام می فرماید شیطان آن را از یادم برد؟ سندی هست که همه پیامبران از مخلصین بوده اند؟ 3. اگر مقامات پیامبران اکتسابی نیست پس چرا حضرت ابراهیم مقام امامت و... را بعد از ابتلائات بدست می آورد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت بفرمایید که اراده به معنای انجام فعل و ترک فعل است و آن‌چه که خداوند برای انسان اراده کرده است، اراده‌ی انسان است و نه فعل انسان. و از این جهت اراده‌ی انسان مربوط به خدا می‌باشد و فعل انسان مربوط به خود انسان. که بحث آن در جزوه‌ی «جبر و اختیار» شده است 2- در روایت از معصوم داریم که انبیاء جزء مخلَصین‌اند و حضرت علامه در تفسیر سوره‌ی کهف، موضوع حضرت یوشع‌بن‌نون را این‌طور مطرح می‌کنند که شیطان نمی‌تواند انبیاء را به گناه بکشاند، ولی تأثیر شیطان در حدّ به فراموشی‌کشاندنِ آن‌ها در امور عادی و یا بیمارکردنِ آن‌ها در امور بدنی از طریق شیطان، از آن‌ها برداشته نشده است 3- در مورد امامت حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» همان‌طور که قرآن می‌فرماید آن امامت، جعلِ الهی است هرچند که نیاز به مقدماتی دارد. ولی این‌طور نیست که هرکس آن مقدمات را طی کند، امامت برای او محقق می‌شود. موفق باشید

17134
متن پرسش
سلام: در فایل صوتی کتاب «چگونگی به فعلیت رسیدن باورهای دینی» فرمودید امام علی (ع) می فرمایند چگونگی بهشت به قلب هیچ کس خطور نمی کند. سوال من این است که امام معصوم و یا اولیای خدا که از کثرت ها آزاد شده اند و در همه عوالم حاضرند و قیامت و بهشت و جهنم را می بینند با توجه به این سخن امام علی (ع) چه چیزی را می بینند؟ مگر آنها خصوصیات بهشت را نمی دانند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید با نظر به عظمت بهشت و تجلی اسماء الهی به صورت جامع در آن مقام، حضرت می‌خواهند وسعتِ حقیقت بهشت را برای مخاطبان خود مطرح کنند. موفق باشید

17024
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد من مطلبی رو خوندم که به نظرم نویسنده در موضوع اسماءفعلیه و صفاتیه و ذاتیه خدا دچار اشتباه شده. خواستم اگه امکان داره متن رو بخونید و بفرمایید که من درست برداشت کردم یا خیر و دچار اشتباه شده ام و نویسنده درست فرموده. ممنون. متن مطلب: ذات اقدس حضرت حق غیب مطلق بوده و دور از دسترس مخلوق است و کسی در آن مقام راه ندارد، صفات ذات که عین ذات هستند پس آنها هم دور از دسترس می باشند. از این مرحله به بعد قابل سوال است حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام مظهر صفات فعلیه الهی هستند؟ مثلا چنانچه حضرت ابراهیم علیه السلام از قدرت خالقیت برخوردارند و خدای متعال به ابراهیم خلیل قدرت خلق مرحمت فرمودند. این قدرت در انسان کامل و بنده برگزیده حق حضرت علی علیه السلام نیز هست؟ (سوره بقره آیه 260 داستان 4 پرنده آمده است) اعطای همین قدرت به حضرت عیسی علی نبینا و علیه السلام نیز داده شده در قرآن کریم آمده است «انّی اخلق لکم من الطین کهینه الطیر فیکون طیر باذن الله - آل عمران 49». خداوند به حضرت عیسی علیه السلام علم غیب نیز عطا فرموده بود. «و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم - همان سوره همان آیه». و همچنین خداوند متعال به حضرت عیسی قدرت شفا بخشیدن و قدرت زنده کردن مردگان را عطا فرموده «و ابری الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله - همان سوره همان آیه». این همان همه مظهریت بنده است نسبت به صفات الهی و این معنای خلیفه الله است و اینگونه مرتبتی در امیر المومنین علیه السلام بنحو کامل و تمام وجود دارد و خداوند متعال به ایشان همه آنچه به انبیا گذشته مرحمت کرده عطا کرده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به آن‌که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در کتاب ارزشمند «مصباح الهدایه» می‌فرمایند: از آن‌جایی که مقام ولایت در اسلام از نظر مقام و رتبه، همان مقام صاحب اسلام یعنی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» است به‌جز داشتنِ نبوت، و از آن‌جایی که خاتم الرسل جامع همه‌ی مقامات انبیاء گذشته هستند؛ صاحبان ولایت یعنی ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» همه‌ی آن مقامات را نیز دارا می‌باشند. البته این موارد باید به طور تفصیلی مورد بحث قرار بگیرد تا بین مقام حقیقت نوری آن‌ها با مقام نفس ناطقه خلط نگردد. عرایضی در این مورد در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده است. موفق باشید

16883
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: حضرتعالی در کتاب مبانی نظری و عملی حب اهل بیت سلام الله علیهم به استناد روایت مطروحه فرمودید که مومن تنها نشئه یا بعدی از ابعاد وجود مقدس و مبارک امام معصوم سلام الله علیه را ملاقات می کند. حال دو سوال از محضر جناب عالی دارم: 1. آیا مومنی که قلب خویش را به عنایت خود امام علیه سلام، نزدیک به سیره عملی و علمی امام علیه سلام کرده باز هم نشئه ی از امام را ملاقات می کند یا ممکن است که با تمام ابعاد امام مواجهه شود؟ 2. چرا اساسا نمی توان با تمام ابعادی وجودی امام علیه سلام مواجهه شد و ملاقات کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی رجوع به امام معصوم قلبی شد، رابطه‌ی انسان با امام تشکیکی خواهد بود و لذا با تمام انوار امام در مرتبه‌ی نازله مرتبط می‌شود و قصه‌ی «واصل» و «تابع» به میان می‌آید. موفق باشید

16830
متن پرسش
سلام: 1. نصب العین قرار دادن حضرت امام روحی فداه به عنوان نزدیک ترین شخص به ائمه (ع)، تعارضی می تواند داشته باشد با نصب العین قرار دادن امام معصوم؟ 2. چرا بنده هرچه بیشتر کتب شما و استاد جوادی و علامه طباطبایی و امثالهم را می خوانم، احساس می کنم همه علوم به وحدت می رسند و یکی می شوند و وقتی برخی کتب بی پایه و اساس و غیر قدسی را می خوانم علوم را متکثر و بسیار زیاد احساس می کنم؟! حتی وقتی بیشتر به کتب بی پایه رجوع می کردم، بیشتر احساس می کردم علوم زیاد است، ولی کتب امثال امام و استاد جوادی و.. دقیقا بالعکس است، هرچه بیشتر می خوانیم بیشتر احساس وحدت در علوم می کنیم، این قضیه علّتش چیست؟ و چرا برخی آثار استرس تکثّر علوم را به انسان القا می کنند؟ التماس دعا (وحدتی)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت روح اللّه را باید در آینه‌ی ائمه«علیهم‌السلام» دید تا تعارض مذکور پیش نیاید 2- حضرت مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «العلم نقطة كثرها الجاهلون» علم ، تنها يک نقطه است که نادان ها آن را زياد کرده اند. از این جهت در مسیر علم‌یابی باید سعی شود به آن نقطه‌ی جامع رسید که در عین اجمالی‌بودن، در مقام کشف تفصیلی است. موفق باشید

 

16809
متن پرسش
سلام علیکم: بنده می خواستم روشهایی عملی جهت شناخت و ارتباط قلبی با ائمه معصومین (ع) پیدا کنم. لازم به ذکر است که در محل کارم، همکارانی هستند که کلن منکر امامت می باشند. گاها شبهات آنها بر خودم هم موثر است. چگونه می شود آنها را منطقا قانع کرد؟ اگر کتبی هست لطفا معرفی نمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» و کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت» می‌تواند کمک‌کار باشد إن‌شاءاللّه. موفق باشید

16641
متن پرسش
با عرض سلام و قبولی طاعات حضور استاد گرامی: استاد آن جا که معصوم می فرماید《نحن صنائع ربنا و خلق صنائعنا》نکاتی را که من از این فرمایش فهمیده ام خدمت شما عرض می کنم خواهشمندم درستی یا نادرستی شان را برایم روشن بفرمایید. 1. یعنی علت حقیقی《وجود》و《هست》و《من》من همان امام است به اذن الله. 2. منظور از فطرت که طبق فرمایش قرآن باید به آن رجوع کنم همان امام است. 3. در نزدیکی به شجره ممنوعه، درحقیقت من توجه ام را از امامم گرفته ام (برگردانده ام).
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده همین‌طور است که می‌فرمایید با این توجه که امام را یک حقیقت می‌دانیم و نه صرفاً یک شخص. عرایضی در کتاب «مبانی نظری مهدویت» در رابطه با حدیث مذکور شده است. موفق باشید

16630
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: استاد گرامي. پس از بارها خواندن قرآن به همراه ترجمه و بعضا تفسير آن به اين برداشت رسيده ام كه برخي از باورهاي ما چندان مطابق با قرآن نيست. چند مورد را ذكر مي كنم لطفا به تفصيل پاسخ دهيد. 1. فكر مي كنم خدا در قرآن هيچ فردي را مانند حضرت ابراهيم (ع) ستايش نكرده است. ايشان با صفات بسيار نيكو توصيف شده و در چند جا به همه انسانها سفارش شده از مرام ايشان پيروي كنند. يا آيات بسياري به زندگي حضرت موسي (ع) پرداخته و از ايشان به بزرگي ياد شده است. با اين حال مقام ايشان در جان و دل يك شيعه نسبت به مقام ائمه (ع) كه مستقيما اشاره اي به آنها نشده چقدر است. چرا به ما به اين پيامبران الهي كه اينچنين مورد توجه پروردگارند توسل نمي كنيم و سراغي از مزارشان نمي گيريم و به زيارتشان نمي رويم و گنبد و گلدسته درست نمي كنيم؟ من احساس مي كنم نظر شيعيان نسبت به ائمه (ع) با نوعي مبالغه همراه است و با روح حاكم بر قرآن سازگار نيست. مگر اصل دين را نبايد از كتاب آسماني آن گرفت اين مقامي كه ما براي ائمه (ع) متصوريم از كجا نشات گرفته و تا چه حد معتبر است. ادله قرآني ما چيست؟ 2. در بسياري از آيات قرآن هر جا به اقامه نماز سفارش شده بلافاصله ايتاء زكات هم آمده است اما فقه شيعي زكات را در برخي اقلام محدود نموده كه اكثريت مسلمانان در طول عمر خود يك بار هم زكات نمي دهند. چطور مي شود كه انجام يك عمل واجب در قرآن موكدا سفارش شده و در بسياري موارد در كنار فريضه مهمي مانند نماز قرار گرفته اما مسلمانان بسياري با اولي هر روز سروكار دارند و با دومي اصلا نه. از آن طرف وجوب خمس تنها در يك آيه از قرآن آمده اما فقه شيعي دستگاه عريض و طويلي براي آن درست و همه انسانهاي صاحب درآمد را ملزم به پرداخت آن كرده و سهم امام و سهم سادات تعيين كرده است و نيمي از خمس را به جيب روحانيون ريخته است و قس عليهذا. 3. اين نظام توزيع خمس از كجا آمده است. ذي القربي در آيه مربوط به خمس در سوره انفال شده اند همه انسانهايي كه از نسل پيامبر خواهند بود. يعني خداوند براي همه انسانهاي از نسل پيامبر تا قيامت سهم ويژه اي در نظر گرفته است. اينگونه توجيه مي كنند كه زكات بر سادات حرام شده و در عوض خمس به آنها مي رسد. اصلا چرا بين سادات و غيرسادات تفاوت قائل شده اند. در جامعه كنوني چه فرقي بين آنها وجود دارد چرا سادات خمس بگيرند و غيرسادات زكات. آن نيم ديگر خمس كه به روحانيون مي رسد به چه دليل است؟ در زمان ائمه (ع) هم به اين شكل بوده است؟ ائمه (ع) به سادات و مبلغين خمس مي دادند و به بقيه زكات؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد قسمت 1؛ خوب است به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» به قسمتِ «امامت در قرآن» رجوع فرمایید تا إن‌شاءاللّه دقت‌های قرآنی شما نسبت به جایگاه اهل البیت و مقام امامت بیشتر شود تا آن‌جا که متوجه خواهید شد چرا حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» در دعای خود تقاضا می‌کنند به صالحین ملحق شوند. راستی صالحین جز کسانی‌اند که به تعبیر قرآن از هرگونه آلودگی پاک شده‌اند، آن‌هم به همان معنایی که در آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب متذکر است که به تعبیر علامه طباطبایی اگر دقت کنید آن اراده‌ای که در آیه‌ی مذکور مطرح است، غیر از اراده‌ی عمومی است که برای پاک‌کردن همه‌ی انسان‌ها از طریق شریعت اراده فرموده است؟ زیرا می‌فرماید: خداوند اراده کرده است فقط شما اهل‌البیت را از هرگونه رجسی پاک کند. 2- خود قرآن در تبیین آیات الهی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را مأمور کرده و می‌فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (44/ نحل) ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آن‌چه به سویشان آمد را تبیین کنی. و لذا مصداق‌های زکات در زمان خود رسول‌اللّه «صلوات‌اللّه‌علیه» مشخص گردیده، می‌ماند که فکر کنیم آیا امروز که منابع تولید تغییر کرده نباید مصداق‌های زکات تغییر کند؟ 3- در همان کتاب روشن می‌شود که ما در کنار اطاعت از خدا، مأمور به اطاعت از رسول خدا و اولی‌الامر هستیم و مسلّم اولی‌الامر باید انسان‌های معصومی باشند که خداوند ما را به اطاعت از آن‌ها دستور داده است، وگرنه ما را به اطاعت از کسانی دستور داده است که امکان گمراهی ما در آن‌ها هست که مسلّم خدای هدایت‌گر چنین کاری را نمی‌کند و از طرفی در قرآن اهل‌البیت را به عنوان انسان‌های معصوم معرفی نموده است تا ما در فهم قرآن و فهم مصداق‌های خمس به آن‌ها رجوع کنیم تا در مدیریت جامعه‌ی اسلامی سرگردان نباشیم. حال اهل‌البیت در روایات متعدد، جایگاه خمس را مشخص کرده‌اند و این به معنای قراردادنِ سهمی برای مدیریت علمی و اجرایی جامعه‌ی اسلامی است و در مباحث فقهی بررسی‌های مفصلی در این مورد شده است. موفق باشید

16607
متن پرسش
با سلام حضور استاد گرامی: می خواستم بفرمایید آیا امام زمان (عج) به ساعت ظهورشان و نیز ساعت قیامت علم دارند یا نه؟ آیا علم حضرت و معصومین (ع) همچون علم خدا لایتناهی ست یا فقط در حدی است که خدا بخواهد؟ از زحمات جنابعالی بسیار سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: صریحِ سخن ائمه هست که علم‌شان محدود است، به اندازه‌ای است که خدا بخواهد. حتی قرآن خطاب به پیامبر می‌فرماید: ای پیامبر! يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (187) درباره قيامت از تو سؤال مى‏ كنند، كى فرامى‏ رسد؟! بگو: «علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هيچ كس جز او (نمى ‏تواند) وقت آن را آشكار سازد؛ (اما قيام قيامت، حتى) در آسمانها و زمين، سنگين (و بسيار پر اهميت) است؛ و جز بطور ناگهانى، به سراغ شما نمى ‏آيد!» (باز) از تو  موفق باشید

16579
متن پرسش
سلام استاد عزیز: حضرتعالی در برخی از کتب تان فرمودید که انسان به هنگام نماز باید خود را در برزخ احساس کند از طرفی هم انسان می بایست که خود را در محضر حق ببیند یا به عبارتی توجه خود را معطوف حضرت حق کند یا از طرفی هم در برخی از کتب تان فرمودید که بسیار عالی است که انسان افق خود را افق حضرات معصوم علیهم سلام کند لذا استاد دچار یک سردرگمی شدم.. حال سوالم از حضرتعالی این است که بهترین و کارسازترین روش برای برخورداری از عالی ترین معنویات و نورانیت از «نماز» کدام روش است؟ لطف بفرمایید که آن را دقیقا بفرمایید. ضمنا بنده در حال مطالعه «راز صلاه» آیت الله جوادی آملی هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر این‌ها با هم فرق دارد؟! در حضور برزخی، انسان از گذشته و آینده آزاد می‌شود تا در آن فضا، درکی از نور عصمت اولیاء معصوم پیدا کند – مثل همان‌که در قبر و برزخ مؤمنین با امامان معصوم ملاقات دارند – در فضای نور عصمت، تازه افق شخصیت انسان جهت اُنس با حضرت حق گشوده می‌شود. موفق باشید

16540
متن پرسش
با عرض خسته نباشید و سلام خدمت جناب طاهرزاده: ببخشید یک متنی در سایتی خواندم که به نظرم مقداری از آن اشتباهست. خواستم اگه امکان داره نظرتان را در مورد آن بدهید که به نظر شما چه ایرادی دارد؟ متن: اگر توحید ما قوی شد و خدای مهربان را آنگونه که باید از راه دل و از طریق صفات او جل جلاله و عظم شأنه بشناسیم نه از طریق ذات که اسماء حق تعالی نیز در ذات او فانی اند. «لا تفکروا فی ذات الله، بل تفکروا فی صفات الله» تا آنجا که قلبمان مملو از عشق به خدای مهربان شود و هرچه و هر که غیر اوست را در آن جای ندهیم که قلب «حرم الله» است و با این توضیح که اگر خدایی ها را دوست بداریم، و هر که و هرچه را بخاطر خدا دوست بداریم همان دوست داشتن، عشق به خداست و خدایی است، مانند دوستی و محبت به آل الله (سلام الله علیهم)، که محبت ولایت همان محبت و عشق به خداوند است. و همچنین محبت به والدین و اولیاءالهی که منافاتی با محبت به خدا ندارد. ببخشید آقای طاهرزاده نظر شما چیست؟ به خصوص در مورد اون قسمت ِ شناخت صفات نه شناختِِ ذات. به نظر شما آقای طاهرزاده، نویسنده این متن ممکن است در مسایل عرفانی وارد باشد یا نه این سخن ها مربوط به کسانی با تفکرات غیر مربوط به عرفان است؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرف درستی نیست که بگوییم شناخت حضرت حق با صفات او، برتر از شناخت او از طریق اسماء است. حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: « «نَحْنُ‏ وَاللَّهِ‏ اسْماءُ الْحُسني»؛[1] چون خداوند مى‏ فرمايد: «وَلِلّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»؛[2] براى خداوند اسماء حسنايى هست، پس او را از طريق آن اسماء حسنا بخوانيد. وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» مى ‏فرمايند: به خدا سوگند ماييم آن اسماء حسنايى كه خدا فرموده او را از طريق اسماء حسنا بخوانيد؛ در واقع حضرت در اين سخنِ بسيار مهم خود مى‏ خواهند ما را راهنمايى كنند كه از طريق مصداق اسماء الهى و محل ظهور جمال خاص پروردگار مى ‏توانيد با خدا مرتبط شويد. ظاهراً نویسنده‌ی آن متن متوجه‌ی جایگاه اسماء و صفات خداوند نیستند. موفق باشید

 


[1] ( 1)- مستدرك‏الوسائل، ج 5، ص 229.

[2] ( 2)- سوره‏ى اعراف، آيه 180.

16543
متن پرسش
با سلام: 1. ببخشید آیا در حال فنای ذاتی، عین ثابت باقی می ماند یا نه؟ آخه علامه حسن زاده و آیت الله رمضانی نظرشون اینه که باقی می ماند ولی متوجه شدم که علامه طهرانی میگه در حال فنا، حتی عین ثابت هم باقی نمی ماند و حتی در این مساله با علامه طباطبایی چند جلسه بحث داشتند چون علامه طباطبایی هم موافق با باقی ماندن عین ثابت بودند که در نهایت علامه طباطبایی نظر ایشان را قبول کردند. به هرحال بنده گیج شدم. لطفا بفرمایید کدام درست است؟ 2. در کتابی خواندم که حضرت ابراهیم (ع)، فنای اسماء و صفات یا به عبارتی توحید اسماء و صفات برایش به صورت مقام و ملکه شده بود ولی فنای ذاتی به صورت حال برایش پیش می آمد و مقام نشد. البته در آن دنیا، مقام فنای ذاتی برای ایشان حاصل می شود. خواستم بپرسم آیا این حرف درست است؟ 3. پیامبران امت های گذشته تا چه درجه ای رشد می کردند؟ آیا به پایان سفر اول یا فنای ذاتی می رسیدند؟ مقام بقاء چطور؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در فنای ذاتی، انسان از خود فانی و به حق باقی است و چنین احساسی حتماً با بقای عین ثابته‌ی سالک همراه است، ولی او خود را که همان عین ثابته‌اش می‌باشد، ابداً مدّ نظر ندارد ولی عین ثابته‌ی او به حقّ باقی است و او به نور حق می‌بیند و می‌شنود بدون آن‌که آن حالت را به خود نسبت دهد. اگر اختلافی هست، اختلاف در تعبیر است 2- با توجه به آن‌که در آیه‌ی 260 سوره‌ی بقره، حضرت ابراهیم مأمورند تا به اراده‌ی الهی آن 4 پرنده‌ی ذبح‌شده و مخلوط‌شده را بخوانند و آن‌ها به صورت زنده به سوی حضرت برگردند تا حضرت ابراهیم به مقام احساسی بشود که حضرت حق مردگان را زنده می‌کند؛ حضرت در مقام فنای ذاتی قرار دارند 3- ما در سوره‌ی واقعه در توصیف مقام مقربین که در مقام بی‌واسطه با حضرت حق هستند در توصیف امت‌های گذشته داریم: «ثلة من الاولین و قلیل من الاخرین» که مقربینِ در امت آخر، یعنی حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» اولیاء معصوم هستند. و سوره در توصیف امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» است. از این جهت باید متوجه بود که مقربین در امت‌های گذشته، کم نبوده‌اند. موفق باشید

16531
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید. ببخشید: 1. گاهی اوقات بعضی ها می گویند که سعه وجودی انسان ها با پیشرفت و ترقی در دو جنبه علم و عمل، زیاد می شود و گاهی بعضی دیگر می گویند که هر کسی یک سعه وجودی ثابتی دارد و به هیچ وجه نمی توان ان را کم و زیاد کرد. اخر آقای طاهرزاده من گیج شدم. لطفا کمکم کنید که سرانجام آیا سعه وجودی انسان کم و زیاد می شود یا نه؟ و اگر جواب مثبت است لطفا بگویید چگونه؟ 2. آیا معنای اصطلاح سعه وجودی با اصطلاح عین ثابت فرق می کند؟ لطفا توضیح دهید؟ 3. ببخشید آیا این حرف صحیح است که بگوییم ما در این زمان که از نعمت تفکرات و نظریات ابن عربی و ملاصدرا و ... مطلعیم، پس عرفان و خداوند و هستی و ... را بهتر از رسول اکرم (ص) و اهلبیت (ع) شناختیم؟ آخر آن ها که به این شکلی که ما اکنون از ابن عربی ها و ملاصدرا ها بهره بردیم، آن ها که بهره نبردند. لطفا توضیح بفرمایید. ممنون
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در ذات خود ممکن‌الوجود است و هرکس دارایِ امکان خاص و یا سعه‌ی خاصی است که همان «عین ثابته‌ی» اوست و هرکس باید تلاش کند به نور محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» سعه‌ی خود را در مقام امکان از قوه به فعل درآورد. مسلّم یک خانم با وسعت‌دادنِ امکان خود، مرد نمی‌شود ولی می‌تواند زنِ خوبی بشود. و هرکس از جمله ملاصدرا و محی‌الدین اگر در راه سلوک إلی اللّه قرار گیرند، خود را جیره‌خوار سفره‌ی محمد و آل‌محمد«علیهم‌السلام» می‌دانند. سگ کیست کسی بتواند حتی خود را در عرض آن ذوات مقدس قرار دهد، چه رسد بخواهد از آن بزرگانِ بزرگ برتر باشد! موفق باشید

16433
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: 1. امامان بزرگوار ما با چه نگاهی ادعیه (کمیل، ابوحمزه و مناجات شعبانیه) را بیان کردند؟ آیا خود را در مقام بندگان می گذارند و طلب آنها را می بینند و دعا می کنند یا این ادعیه را با زبان خود و در وصف ذل عبودیت خود می خوانند و شرح حال خودشان است؟ 2. افق ادعیه و مناجات ما تا کجاست و انسان را به کجا سیر می دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید ادعیه، زبان حال خود آن بزرگان است 2- تا فنایِ از خود و بقایِ به حقّ. موفق باشید

16373
متن پرسش
با سلام.: 1. ببخشید آیا ممکن است امام معصوم (ع) در دادن خبر از آینده یا غیب اشتباه کند؟ آخه در جایی نوشته بود که گویا امام حسین (ع) گفته اگه نبود آیه ای در قرآن، همه اتفاقات آینده رو یک به یک می گفتم. لطفا بگویید این سخن به چه معنی است؟ آیا ممکن است در خبر دادن آینده، امام اشتباه کند؟ 2. آیا کسانی که از اولیا خدا به فنای ذات می رسند و متصل به لوح محفوظ می شوند آیا ممکن است باز هم در خبر دادن از آینده اشتباه کنند؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم انسان‌هایی که به مبادی حوادث دست یافته‌اند و قبل از آن‌که حادثه ظهور یابد، آن را می‌یابند در دادنِ خبر اشتباه نمی‌کنند إلاّ این‌که ما انسان‌ها در تطبیق سخن آن‌ها به خطا دچار شویم. مثل آن‌که روایت ساختگی در مورد مهدی عباسی را با حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف» تطبیق می‌دهند. موفق باشید

16212
متن پرسش
سلام: آیا این کار درست است که تمام افعالمان را برای امام و حب و رضایت ایشان انجام دهیم؟ التماس دعای فرج
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از آن جهت که امام معصوم وجه متعالی هر انسانی است، چنان‌چه با نظر به شخصیت امام، کارها انجام گیرد به عالی‌ترین شکل، کارها رجوع داده شده است. موفق باشید

16210
متن پرسش
سلام علیکم استاد: خسته نباشید. خدا را شاکرم که توفیق استفاده از مباحث حضرتعالی را نصیب حقیر فرمود. عذرخواهی می کنم که زیاد مزاحم وقت شریفتان می شوم. طبق فرموده حضرتعالی در حال پیگیری مباحث سوره حمد امام هستم. و باز به لطف الهی تعدادی از جوانان را حتی در شمال کشور ترغیب به پیگیری مباحث شما و در ابتدا مباحث برهان صدیقین و معرفت نفس کرده ام. ایشان گاها سئوالاتی از حقیر می پرسند که بنده الان مهمترین این سوالات را به محضرتان عرضه می کنم که ان شاءالله پاسخ حضرتعالی راه گشا خواهد بود. 1. چرا خدای تبارک و تعالی عالم ممکن را ایجاد کرد؟ چه نیازی به خلق مخلوقات داشت؟ 2. رابطه وجودی ما با اهل البیت (ع) چیست؟ (توضیح اینکه: بنده عرض کردم که ما شعاع وجود این حضرات هستیم چون ایشان صاحب اسم اعظم و اولین تجلی یا صادره حضرت حقند. که البته پشیمان شدم چون خودم هنوز به اینجا نرسیدم.)
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن‌بودنِ ممکنات، ذاتیِ آن‌ها است و حضرت حق به حکم جوابگویی به هر طالب فیضی، آن‌ها را وجود می‌دهد، نه از آن جهت که نیاز به خلقت آن‌ها دارد. عرایضی در این رابطه در چند جلسه‌ی اول کتاب «آشتی با خدا» شده است. 2- وجود اهل‌البیت به عنوان خلیفة اللّه و واسطه‌ی فیض الهی، عامل وجود ما و کمال ما می‌باشد که در شرح کتاب «مصباح الهدایه» مباحثی در این رابطه مطرح شده است. موفق باشید

16221
متن پرسش
سلام علیکم: سوالم درباره آیه معروف و مبارک تطهیر است، خب یکی از برهان های محکم شیعه این آیه شریفه است و من تو اعتقاداتم خیلی بهش تکیه می کنم، اما من تا چند وقت پیش آیات قبلش رو نخونده بودم، دیدم کل سوره درباره همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و سفارشات به این بانوان که چنین کنید و چنان کنید و در نهایت می فرماید ما می خواهیم شما اهل بیت را از هر بدی پاک کنیم؛ درسته گفته شده پیامبر (صلی الله علیه و آله) بارها اشاره کردند که منظور از اهل بیت چه کسانی هستند، ولی قرآن رو هر کی که میخونه میگه واضحه که مخاطب همسران پیامبر هستند، مرتب اونا رو مخاطب قرار میده و ضمیر متصل در آیه مذکور به اونا بر میگرده؛ بی زحمت این شبهه منو برطرف می کنید! ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در این مورد شده است که عیناً خدمتتان عرضه می‌شود: خداوند در قرآن مى‏ فرمايد: «... انَّما يُريدُاللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‏ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا»[1] اى‏ اهل البيت؛ فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پليدى بزدايد و اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما پاك كند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد». با دقت در آيه‏ ى تطهير نكات زير مورد توجه قرار مى‏ گيرد.

1- «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده، يعنى هرگونه پليدى جسمى و روحى. يعنى اهل البيت (ع) را خداوند از هر گونه پليدى پاك كرده است.

2- بيش از 70 حديث كه بيشتر آن‏ها از اهل سنت است اقرار دارند كه «اهل بيت» شامل، رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) و فاطمه زهرا (س) و امام حسن و امام حسين «عليهماالسلام» مى ‏باشد.

3- امّه‏ سلمه مى ‏گويد: بعد از آمدن آيه‏ ى تطهير، رسول خدا (ص) عباى خود را برسر حضرت على و همسر او و حسنين «عليهماالسلام» انداختند و گفتند: بارالها! اينها آل محمداند. من گوشه‏ ى عبا را بالا زدم كه وارد شوم، حضرت آن را از دست من كشيدند و گفتند: تو بر خير هستى (يعنى تو زن خوبى هستى) ولى جايت اينجا نيست.

سؤال: با توجه به اين‏كه قبل و بعد آيه زنان پيامبر (ص) را مورد خطاب قرار داده، چرا آيه شامل زنان پيامبر نمى‏ باشد؟

جواب: اولًا: هيچ‏كس تا حال قائل به عصمت زنان پيامبر نشده، در حالى‏ كه آيه خبر از عصمت «اهل بيت» مى‏ دهد و در آيه‏ ى مباهله هم ثابت شد زنان پيامبر (ص) به آن معنا معصوم نيستند كه بتوانند لعنت الهى را بر كاذبين جعل كنند و لذا در كنار اهل بيت پيامبر (ص) يك نفر از زنان پيامبر هم وارد مباهله نشد.[2]

ثانياً: همه‏ ى روايات ازسنى و شيعه پنج تن مذكور را به عنوان اهل بيت معرفى كرده‏ اند.[3]

ثالثاً: اگر آيه مربوط به زنان پيامبر بود ضمير «عَنْكُن» كه قبل از آيه به صورت جمعِ مؤنث بود بايد ادامه مى‏ يافت و نه اين‏كه وقتى موضوع اهل بيت را به ميان مى‏ آورد بفرمايد «عنكم» يعنى ضمير را عوض كند.

چنانچه ملاحظه بفرماييد در اين قسمت از آيه سخن از اراده و مشيت خاص خداوند به ميان آمده و اين نشانه‏ ى آن است كه مسئوليت مهمى را مى ‏خواهد بر دوش اهل‏ بيت پيامبر بگذارد كه چنين مسئوليتى با وظيفه‏ ى همسران پيامبر كه در آيات قبل آن‏ها را توصيه كرده كه در خانه‏ هايشان ملازم باشند متناسب نيست. از طرفى روايات متعددى از محدثين اهل سنت هست كه رسول خدا همسران خود را شامل اهل بيت ندانسته‏ اند.[4]  اين آيه در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه (س). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو نفر از زنان پيامبر (ص) را به باد انتقاد مى‏ گيرد و مفسرين عامه آن‏ها را عايشه و حفصه معرفى مى‏ كنند. حال چطور مى ‏توان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر (ص) نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‏ بيت معرفى كرده است. (ابن طاوس، الطرائف/ ترجمه‏ ى داود إلهامى، ص: 474)

وقتى حضرت حق مى فرمايد: نمونه‏ هايى در عالم هستند كه عين طهارت‏ اند، معلوم است مى‏ خواهد راه را نشان بدهد. مثل اين است كه بگويد: اى تشنه‏ ها چيزى خلق كرده‏ ام كه عين ترى است و فقط از طريق آن سيراب مى‏ شويد.

وقتى مى‏ فرمايد: خداوند اراده كرد كه فقط شما اهل بيت را از هر گونه آلودگى‏ پاك كند، پاك‏ كردن از هر آلودگى را منحصر به آن‏ها مى‏ كند. از آن طرف دين را آورده است تا همه‏ ى انسان‏ها از آلودگى‏ ها پاك شوند، پس معلوم است طهارت اهل بيت (ع) يك نوع طهارت ديگرى است كه راه به طهارت رسيدن بقيه را نشان مى‏ دهند و همين‏طور كه عرض شد اين طهارت؛ طهارت تكوينى است و همان‏طور كه ترى آب تكوينى است و همه‏ ى رطوبت‏ ها از آب گرفته مى‏ شود. اين طهارت را منحصر به اين خانواده كرد تا هر كس مى‏ خواهد به طهارت حقيقى دست يابد به اين خانواده رجوع كند.

وقتى مى‏ گوييم: آب تكويناً تر است يعنى فقط ترى است و وجودش عين ترى است. اگر رسيديم به اين كه اهل بيت تكويناً در مقام طهارت‏ اند، يعنى عين الطهاره هستند، همين طور كه براى به‏ دست‏ آوردن ترى بايد به عين ترى كه آب است رجوع كنيد، امامان معصوم (ع) هم كه عين درستى و  طهارت‏ اند، بايد براى ارزيابى عمل انسان‏ها در ميان باشند تا هركس اندازه‏ ى درستى عملش را با عمل امام معصوم (ع) بسنجد، همان‏طور كه ما در امور نظرى در فطرت خود بديهيات داريم و درستى يك فكر را بر اساس مبناهاى بديهى ارزيابى مى‏ كنيم و آن بديهيات براى درست فكركردن مبناى هر انسانى است، اهل بيت (ع) هم مبناى درست عمل‏ كردن انسان‏ها هستند. مثلًا اگر به شما بگوئيم يك شهر هست كه يكى از خيابان‏هاى آن از كل آن شهر بزرگ‏تر است، نمى‏ پذيريد، چون بر مبناى قاعده‏ ى بديهى خود كه مى‏ گويد؛ «جزء يك چيز نمى ‏تواند از كل آن چيز بزرگ‏تر باشد» و چون آن خيابانِ بزرگ هم جزء آن شهر است پس نمى‏ شود كه آن خيابان از آن شهر بزرگ‏تر باشد و لذا بدون آن كه نياز باشد برويد، تجربه كنيد و بعد آن سخن را ردّ كنيد، طبق يك قاعده‏ ى بديهى كه مى‏ شناسيد آن حرف را  نمی پذیرید. زيرا خداوند آن قاعده‏ ى بديهى را به صورت تكوينى براى راهنمايى شما در جانتان قرار داده است، و به كمك آن به راحتى مى ‏توانيد فكر خود را در شناخت حق و باطل سر و سامان بدهيد. قواعد بديهى، امامِ عقل نظرى ما هستند و جان ما با آن قواعد يگانه است و غير حكم آن‏ها را غلط مى‏ داند و نمى‏ پذيرد، پس در واقع عقل نظرى انسان‏ها امام معصوم دارد كه همان بديهيات است. مى ‏گوئيم اجتماع نقيضين محال است، يعنى نمى‏ شود اين شى‏ء همين حالا در اين مكان باشد و همين حالا در اين مكان نباشد، چون هست و نيست نقيض‏ هم‏ اند و عقل و جان انسان جمع نقيضين را نمى‏ پذيرد. قاعده‏ ى «امتناع اجتماع نقيضين» را جان ما پذيرفته و كاملًا هم حق  مى‏ داند و لذا بقيه‏ ى انديشه‏ هايش را بر اساس آن قاعده تنظيم مى‏ كند، آن قاعده براى انسان عين درستى است و چيزى نيست كه با تجربه به ‏دست آمده باشد، درستى آن فوق تجربه است.

همين‏طور كه انسان در عقل نظرى امام دارد تا انديشه‏ اش به خطا نيفتد و دائماً انديشه ى خود را با آن هماهنگ مى‏ كند و از طريق امامِ عقل نظرى مغالطه‏ ها را مى‏ شناسيد و فريب آن‏ها را نمى‏ خوريد، عيناً خداوند براى ما در امور عقل عملى، امامِ بيرونى مى‏ گذارد تا در عمل به خطا نيفتيم و مطابق سيره‏ ى آن‏ها عمل كنيم كه طبق ادله‏ ى قرآنى، آن امام در رفتار و اعمال عين طهارت است و شما مى‏ توانيد اعمال خود را بر اساس اعمال و گفتار او تنظيم كنيد و راه طهارت را از طريق عين طهارت بيابيد و در فهم قرآن هم از فهم آن‏ها كمك بگيريد. در آيات 77 تا 79 سوره‏ ى واقعه فرمود: اين قرآن يك مقام عاليه‏ ى وجودى دارد كه فقط اهل طهارت مى‏ توانند با آن تماس بگيرند و حقيقت آن را دريابند يعنى هر كس‏ خواست از نور قرآن بهره بگيرد و قلب او به نور منور شود بايد در مسيرى قرار گيرد كه اهل البيت (ع) متذكر آن هستند.

چنان‏چه ملاحظه مى‏ فرماييد خداوند ما را در حدّ فهم قرآن به عنوان يك تئورى متوقف ننمود، بلكه مصداق‏ هاى كاملِ دركِ قرآن را به صحنه آورد و به ما معرفى كرد، اگر كسانى هستند كه طبق آيه‏ ى تطهير عين طهارت‏ اند و اگر حقيقت قرآن كه يك حقيقت غيبى وجودى است را فقط مطهرون درك مى‏ كنند حال سؤال برايتان پيش مى ‏آيد؛ آن راهى كه ما را تنها در حدّ درك مفاهيم قرآن نگه ندارد كدام راه است؟ خود قرآن انگشت‏ اشاره را متوجه «مطهرون» كرده است، شخصيت‏هايى كه خودشان از طريق طهارتِ قلب با وجود حقايق مرتبط اند، آن‏ها راهى هستند تا بقيه را نيز وارد راه انس با قرآن نمايند. عنايت داشته باشيد كه بسيار فرق مى‏ كند كه از كلمات امامان در حدّ مفاهيم استفاده كنيم تا اين كه آن‏ها را امام خود قرار دهيم و با طهارت قلبى به قلب امام نزديك شويم و قلباً با امام زندگى كنيم، و اين از طريق رعايت حلال و حرام شريعت الهى و الگو و نمونه و راهنماگرفتن شخص امام، عملى است. البته معلوم است كه بايد به عنوان مقدمه، تعاليمى را پشت سرگذاشت تا آداب و ادبِ تماس با حقيقت را به‏ دست آوريم. عمده آن است كه بدانيم ماوراء زندگى با مفاهيم، زندگى ديگرى هست و آن راه انس با حقيقت قرآن است. سيرى كه از برهان آغاز و به عرفان رهسپار و به روايت و قرآن منتهى شود، سير شيرينى است، سيرى است كه موجب جامعيت در علم و معرفت و ايمان و عمل صالح خواهد شد.[5]

وضع خاص آيات مربوط به اهل‏ البيت (ع) در قرآن‏

به دستور خدا، آياتِ مربوط به اهل‏ البيت (ع) در لابه‏ لاى بقيه‏ ى آيات قرارگرفته تا به دليل تعصبات قومى كه هنوز در عمق روح مردم عربِ آن زمان باقى بوده، مردم حساسيت تعصب‏ آميز نسبت به اهل‏ البيت (ع) نشان ندهند و بر سرموضوع اهل البيت (ع) معركه نگيرند و يا آن قسمت از قرآن را كه مربوط به اهل‏ البيت است مطلقاً رها كنند و يا به حاشيه برانند. به عنوان مثال قرآن مى‏فرمايد:

«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ- الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ‏ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا- فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[6]

ملاحظه كنيد ابتدا بحث تحريمِ خوردن ميته در آيه مطرح است، بعد در مورد ولايت على (ع) و يأس كفار از آن معرفى سخن مى‏ گويد، و سپس همان بحث قبلى در مورد چگونگى حلال‏ شدنِ خوردن ميته را ادامه مى ‏دهد. به خوبى معلوم است كه از قسمت‏ «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا» وسط آيه قرار گرفته است.

يا ملاحظه مى‏ كنيد آيه‏ ى‏ «يا ايّهاالرّسول» در بين آيات 66 تا 68 سوره‏ ى مائده چنين است: مى‏فرمايد:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْ‏ءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»

ابتداى آيه بحث بر سر اهل كتاب است كه چنين و چنان كنند، بعد آيه‏ ى مربوط به ابلاغِ ولايت على (ع) را مى‏ آورد و سپس همان بحث اهل كتاب را ادامه مى ‏دهد.

موقعيت آيه‏ ى تطهير چنين است: مى‏ فرمايد:

«يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا، وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ- إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا- وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا».[7]

در ابتدا و انتهاى آيه توصيه‏ هايى است به زنان پيامبر خدا (ص) كه رعايت سخن‏ گفتن را با نامحرم بكنند و در خانه‏ هاى خود به انجام وظيفه بپردازند. ولى در وسط آيه بحث عصمت اهل البيت (ع) را به ميان مى‏ آورد كه حكايت از مسئوليتى است كه براساس آن طهارت به عهده‏ ى آن‏ها گذارده شده است.

راز اين شيوه ‏ى بيان در اين است كه در ميان تمام دستورات اسلامى هيچ دستورى نبوده است كه مثل تبعيت از خاندان پيامبر و امامتِ اميرالمؤمنين (ع) مورد انكار واقع شود و لذا عملًا با اين روش هم قرآن حفظ گرديد و هم موضوع اهل‏ البيت (ع) مطرح شد تا آيندگان با دقت بيشترى متوجه شوند چگونه به هدايت كامل كه همانا توجه به اهل‏ البيت است، مى‏ توان دست يافت.[8] سيوطى گويد كه طبرانى تخريج كرده از ابوالحمراء كه مى‏ گفت: ديدم رسول‏ الله (ص) را كه به مدت شش ماه مى‏ آمد درب خانه‏ ى على و فاطمه و آيه‏ ى تطهير را مى‏ خواند. راستى در پشت اين حركات چه پيامى نهفته است؟ رسول خدا (ص) انديشه‏ ها را به كدام سو مى‏ خواهند بكشانند؟  موفق باشید

 


[1] ( 4)- سوره‏ ى احزاب، آيه‏ ى 33.

[2] ( 1)- ابن جرير و طبرانى آورده ‏اند كه رسول خدا( ص) فرمود:

\iُ« انْزَلَتْ هذِهِ الْايةُ في خَمْسَةٍ: فِيَّ وَ في عَلِيٍّ وَالحسن وَ الْحسين وَ فاطِمه»\E

اين آيه در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه( س). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو نفر از زنان پيامبر( ص) را به باد انتقاد مى‏ گيرد و مفسرين عامه آن‏ها را عايشه و حفصه معرفى مى‏كنند. حال چطور مى‏توان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر( ص) نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‏بيت معرفى كرده است.( ابن طاوس، الطرائف/ ترجمه‏ى داود إلهامى، ص: 474)

[3] ( 2)- در اين مورد مى‏توان به خصائص نسائى، ص 4 و مستدرك حاكم، ج 2، ص 416 و ده‏ها كتاب ديگر از اهل سنت رجوع كرد.

[4] ( 3)- جامع‏ الاصول، ج 1، ص 103، صواعق ابن حجر، ص 148.

[5] ( 1)- براى پيگرى اين بحث به كتاب« آن‏گاه كه فعاليت هاى فرهنگى پوچ مى‏ شود» رجوع فرماييد.

[6] ( 1)- سوره‏ ى مائده، آيه‏ ى 3.

[7] ( 1)- سوره‏ ى احزاب، آيات 32 تا 34.

[8] ( 2)- شايد علت اين روش را بتوان در سخن مولوى جستجو كرد كه مى‏گويد:

وگر از عام بترسى كه سخن فاش كنى‏

 

سخن خاص نهان در سخن عام بگو

ور از آن نيز بترسى هِله چون مرغ چمن‏

 

دمادم زمزمه‏ ى بى الِف و لام بگو

همچو انديشه كه دانى تو و داناى ضمير

 

سخن بى مد و بى‏ نقطه و ادغام بگو

     

سيوطى گويد كه طبرانى تخريج كرده از ابوالحمراء كه مى ‏گفت: ديدم رسول ‏الله( ص) را كه به مدت شش ماه مى ‏آمد درب خانه‏ ى على و فاطمه و آيه‏ ى تطهير را مى‏ خواند. راستى در پشت اين حركات چه پيامى نهفته است؟ رسول خدا( ص) انديشه ‏ها را به كدام سو مى‏ خواهند بكشانند؟

16193
متن پرسش
سلام: آیا درست است علما خاک پای امامان هم نمی شوند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر از خودشان بپرسید، خود را از این‌هم پایین‌تر می‌دانند. حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مورد حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» اظهار می‌دارند روحم فدای خاک پای آن حضرت شود و وقتی یکی از افراد در محضر آیت‌اللّه بروجردی«رحمة‌اللّه‌علیه» با صدای بلند گفت برای سلامتی امام زمان و آیت اللّه بروجردی صلوات؛ حضرت آقا بسیار خشمناک شدند که چرا اسم ایشان در عرض اسم حضرت مولایمان صاحب‌الزمان«صلوات‌اللّه‌علیه» آورده شد؟! موفق باشید

16132
متن پرسش
سلام استاد جان: خوبید؟ استاد گرانقدر در خصوص معصومیت انبیا و رسل آیا این در خصوص تمام انبیا و اولیا است؟ چرا اگر اینگونه است حضرت موسی علیه السلام دچار قتل نفس شد و بعد می ترسید وارد آن قوم شود؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عصمت در مورد همه‌ی انبیاء صدق می‌کند، مشروط بر آن‌که موضوع را درست دنبال کنیم. به عنوان مثال قرآن در مورد برخوردحضرت موسی با آن قبطی مستکبر که تلاش داشت آن بنی‌اسرائیلیِ مستضعف را اذیت کند، حضرت برای دفع تجاوز او فقط یک کف دست به او زدند و اتفاقاً مُرد. و این به معنای آن نیست که حضرت، اراده‌ی کشتن او را داشته باشند و از آن طرف چون حضرت می‌دانستند در هیئت حاکمه، ایشان را به عنوان قاتل قلمداد کرده‌اند، به حضرت حق عرض کردند چنین شرایطی برای من در مصر هست. و حضرت حق گفتند آن‌چه گفتند. برای مطالعه‌ی بیشتر این موضوع، به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» به قسمت «ضرورت عصمت انبیاء» ص 28 رجوع فرمایید. موفق باشید

نمایش چاپی