بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حافظ(ره)

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
جستجو در کتاب ها نتیجه ای نداشت
یادداشت ویژه ای با موضوع انتخابی یافت نشد
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
39102
متن پرسش

سلام و نور و رحمت: استاد گرانقدر امکان داره به غزلی یا بیتی از حافظ اشاره بفرمایید که در اون حافظ تعیّن نظرش حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها بوده باشد؟ برایتان از صمیم دل طول عمر خواستارم💫 رایحه ی زبان اشارت گونه تان ساحت رازگونگی را طراوت می بخشد🕊️

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً جناب حافظ با آن افقی که در نسبت با حقیقت در مقابل خود یافته است، با همان زبان اشاره سخنانی می‌گوید که چنانچه ما نسبت به وجود مقدس حضرت زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» با سخنان حافظ روبرو شویم، می‌یابیم که آن سخنان نسبت به روحانیت خاص حضرت نه تنها بیگانه نیست، بلکه سخن‌ها دارد. آری! غفلت از ما بوده است که با چنین حساسیتی با اشارات جناب حافظ در غزلیاتش روبرو نشده‌ایم. امید است از این غفلت آزاد شویم. موفق باشید

38876
متن پرسش

نظرتان راجع به کتاب حلاج در ترازوی نقد اثر دکتر کاظم محمدی چیست؟ لطفا این جواب را ندهید: «به هرحال آنطور که امام به گورباچوف فرمود ابن عربی بخوان تا با حقایق آشنا شوی» و یا اینگونه که «به هر حال ما اسلام ناب را در حضوری که با انقلاب آغاز شده در منصور و عین القضات پیرامون ابلیس یافته ایم».

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن کتاب را مطالعه نکرده‌ام. اخیراً غزلی از جناب حافظ شرح شد که به جناب حلاج از دیدگاه جناب حافظ نظری به میان آمد تحت عنوان «باز مسیح و باز حلاج و باز ادامۀ راه» https://lobolmizan.ir/leaflet/1579. موفق باشید

38840
متن پرسش

تک بیتی نو: چه اختیار؟ که ما مثل قاصدک بودیم وزید باد بهاری درآمدیم به رقص...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: و حضور به گفته جناب حافظ: «در همین کنج خراب‌آباد». اگر بپذیریم همین حضور نوعی زندگی است و زندگی را می‌گشاید. زیرا او بالاخره ما را در این کنج خراب‌آباد جای داد. موفق باشید

38739
متن پرسش

سلام علیکم: من استعداد فلسفی ندارم. با آثار شما مانوسم. اگر صلاح دانستید جواب دهید! در غزل شماره ۳ شما فرمودید که: زیبایی ازلی وابسته به غیر نیست. سوالم این است که آیا زیبایی ازلی را در تجلیاتش می‌شود چشید؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. این همان حضوری است که ما در عهد اَلَست خود در آن حاضر بودیم که در زبان عرفان واژه «زیبایی ازلی» به آن گفته می‌شود و نکته دقیقی است. موفق باشید

38187
متن پرسش

« السّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ» در رابطه با شرکت در راهپیمایی اربعین امسال با اضطراب خاصی تفألی به جناب حافظ زدم غزل ذیل آمد. نظر مبارک استاد را خواستارم: خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم / راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم / گرچه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب / من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم / دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت / رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم / چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بی‌طاقت / به هواداریِ آن سروِ خِرامان بروم / در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت / با دلِ زخم‌کَش و دیدهٔ گریان بروم / نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی / تا درِ میکده شادان و غزل‌خوان بروم / به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص‌کنان / تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان بروم / تازیان را غمِ احوالِ گران‌باران نیست / پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم / ور چو حافظ ز نبرم رَه بیرون / همرهِ کوکبهٔ آصفِ دوران بروم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این غزل مبارک همچون دیگر غزل‌های آن عارف دل‌زنده، حرف‌ها دارد که در محدوده پرسش و پاسخ سایت نمی گنجد. همه حرف در آن است که راهی است گشوده به سوی حقیقت. موفق باشید

38144
متن پرسش

سلام علیکم خدمت جنابعالی: آیا ممکن هست بودنی از بودن انسان که در عین واقعیت میان متن زندگی زمینی، یک اطمینان و نوع زندگی مستحکم علمی، معنویت روحانی اما زمینی، حرکت در آسمان اما حاضر در زمینی بدون تضاد و تنش، که پذیرفته شده در اجتماع جهانی باشد را داشته باشیم؟ اطمینان دارم نقطه آغاز تبلیغ اسلام اجتماعی تاریخ، دقیقاً در همین مسئله خواهد بود. می‌دانم چه می‌خواهم اما نمی‌دانم چگونه بگویم یا شرح دهم. لکنت های زبانی بنده از باب نشناختن گفتار قرآنیست! می‌شناسم اما نمی‌شناسم، می‌دانم اما بلد نیستم. اگر زندگی یعنی همین مسائل من در این مسائل حاضرم اما تفاوت میان مردم و ما دوگانگی های مرگبار و سختی‌ها با همین مسئله مرتفع می‌شود. ان‌شاءالله.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً زندگی به همین معنا می‌باشد که جمع بین زمین و آسمان باشد. عرایضی اخیراً در این رابطه در شرح غزل شماره ۱۳۴ شده است. خوب است به آن رجوع فرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/17297. موفق باشید

37691
متن پرسش

با سلام: خدا قوت. استاد اینکه حافظ می فرماید: «کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب / تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند» آیا حکایت از یک واقعیت است یا اغراق شاعرانه؟ چون تا قرن ۸ اگر فقط عالم اسلام را در نظر بگیریم چه اندیشمندان بزرگی داشتیم مانند ابن عربی و بزرگان دیگری.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر این حقیر، اغراق نیست. آری! جناب حافظ با نظر به تاریخی که متوجه شد در پیشِ رو در حال ظهور است؛ چنین فتح بابی را جهت نسبت خاصی که ما باید با حضرت حق داشته باشیم، گشوده است آن هم با روش خاص اخص خودش. عرایضی در مقدمه شرح غزل شماره ۱۳۳ شد که امید است مفید باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/16777 موفق باشید

37568
متن پرسش

سلام استاد: امیدوارم سوالی که بیان می‌کنم برای کسی سوءتفاهم پیش نیاد خیلی سخته بیان این مسئله. به تازگی فیلمی ساخته شده به نام «مست عشق» از زندگی مولانا اولین سوالی که دارم آیا مورد تأیید شما هست؟ دوست دارم نظر شما را در این باره بدونم ولی احتمال میدم که نه. استاد به نظر شما نقد به عرفای عزیز وارد هست که چرا در مسئله ی عرفان کوتاهی کرده‌اند و گذاشتند انقدر این مسئله پنهان بمونه و الان بصورت های مختلف ازش سوءاستفاده بشه چرا زود تر شعر های مولانا، حافظ، شیخ بهایی و... ، تفسیر سوره حمد امام خمینی و نگاه عرفانی ایشون و برای ما جوانان نگفتند که الان از شعرهای فوق العاده زیبا و با مفهوم مولانا بصورت های مختلف سوءاستفاده نشه؟ چرا زودتر فیلم هایی درباره ی سلوک ساخته نشده که واقعا راه رسیدن به حضرت حق را نشان بدهند و امروز این همه مشکل در جامعه پیش نیاد و اینکه چرا الان هم همه سکوت کرده‌اند در مقابل این همه مشکلات اقتصادی و فرهنگی که متأسفانه امروز فیلم هایی در شبکه خانگی جمهوری اسلامی پخش میشه که دست سریال های ترکیه‌ای را از پشت بست اند. موسیقی های حرام تو رادیو آوای جمهوری اسلامی پخش میشه مگه عرفای معرفتی سفر چهارمی ندارند که باید به جمع هم کمک کنند تا رجوع الی الله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. البته آن فیلم را ندیدم ولی کتاب «ملت عشق» را خوانده‌ام و می‌توانید نقد آن را در قسمت پرسش و پاسخ‌های سایت جستجو بفرمایید. ۲. به نظر می‌آید بحمدالله در ارائه حقیقت عرفان کارهای زیادی شده. حال این مائیم که باید بدانیم برای یافتن حقیقت به کجا رجوع کنیم و به گفته علامه طباطبایی «رحمۀ‌الله‌علیه» دشمنیِ شیطان را بشناسیم وگرنه او قسم می‌خورد که از ناصحین است. در مورد جناب حافظ بنده مشغول شرح غزل شماره ۱۳۳ هستم تا معلوم شود جناب حافظ چه اندازه در راستای عالیترین حضور در دینداری سخن‌ها دارند و همه آن شروح، در سایت هست. موفق باشید

37217
متن پرسش

سلام: در باب تقوا چند عرض برای یادآوری دارم. جهان امروز بر بنیان انانیت و بی تقوایی بر پا شده و مشکل است، این انقلاب خون ها داده که یقین دارم ثمرش گل ظهور است و ما در راه ظهور قدم بر می‌داریم؛ ما خیلی دوست داریم مثل بزرگان این انقلاب تقوی داشته باشیم اما مسائل و چالش های زندگی هنوز کافرانه است. از خود شرمنده ام نتوانستم آنطور که شایسته است خدمت این انقلاب و مردم کنم با اینکه گاهی با تمام وجود خود را خرج کردم اما از خدای خودم شرمنده ام ولی بیش از این به هر دلیلی نشد که خود را هم مقصر می‌دانم. با این حال دانه ای که کاشته شده ثمر خواهد داد. دانه خون شهدا و مجاهدین راه حق و به بذر پاشی حقیقت حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه. با اینحال این دانه ها جوانه زده و قلب مرا گاه گاه می‌رباید و باید گفت: یک نفر دارد مرا هر دم هوایی می‌کند! عاشقم کرده، ولی بی اعتنایی می‌کند! بی وفا با این‌که می‌داند دلم درگیر اوست مثل یک بیگانه او از من جدایی می‌کند، دل به سودای کسی جز او نمی‌گوید سخن در دل من او فقط فرمانروایی می‌کند، آرزو کردم بماند در کنار من نماند! من نمی‌دانم چرا او بی وفایی می‌کند، با وجود این‌که می‌آزارد این را ولی، دل مرا همواره سمتش راهنمایی می‌کند، چند روزی می‌شود از او ندارم یک خبر، غم درون سینه ام زور آزامایی می‌کند، شب که می‌آید دلم آرام می‌گیرد کمی، شب مرا درگیر عشق و دلربایی می‌کند، آسمان هم صحبت ماه است و می‌خندد ولی، ماه من ای خدا کی رو نمایی می‌کند.. سئوالم از شما این است آیا ممکن است در این راه ما ملموس تر با خودمان روبرو باشیم و حسّ فعالیت های خود را بچشیم و هم اراده با اراده این این انقلاب دستمان چون دلمان در کار باشد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً قصه حضور تاریخی از همین قرار است که اولاً: ما معنای ایمان را درک می‌کنیم که ایمان، تنها باور به وجود خداوند نیست بلکه ایمان، احساس حضور انوار الهی است در عین آن‌که در همان دَم، رُخ برمی‌تابد. ثانیاً: آن حضور تاریخی ما را در وسعت جهانی که در آن هستیم با خود روبه‌رو می‌کند. در غزل شماره ۱۳۱ عرایضی در رابطه با ایمان شد و عرایضی نیز تحت عنوان «حقیقت ایمان در منظر امامان معصوم و عرفا» در حال تدوین است. موفق باشید      

37153
متن پرسش

سلام خدمت استاد طاهرزاده: بنده بارها در مواضع مختلف از زبان شما شرح آیه «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُم‏» در سوره اعراف را شنیدم ولی متوجه مقصود اصلی شما نمی شدم. تا اینکه امروز گذرم به غزل ۲۴ جناب حافظ افتاد و در دل شرحی که در آن غزل مطرح فرموده بودید و اشاره ای که به آن آیه داشتید، به نحو خاصی با مقصود آیه مواجه شدم و حس کردم به لطف الهی تا حدودی پرده از رخ این آیه برایم کنار رفت. خیلی حادثه عجیبی بود. الحمدلله رب العالمین. استاد دعا کنید از همان جلوه مثالی که جناب حافظ در آن غزل گزارش داده نصیب ما هم بشه!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن شاءالله در افقی که به نور قرآن در مقابل عزیزان گشوده می‌شود، رازهای بسیاری آن‌گونه که جناب حافظ در غزلیاتش با بشریت در میان گذاشت؛ برای عزیزان پیش بیاید. حافظی که این‌طور با ما سخن می‌گوید: «عشقت رِسَد به فریاد ار خود به سانِ حافظ /  قرآن ز بَر بخوانی در چاردَه روایت». موفق باشید

37069
متن پرسش

سلام علیکم حاج آقا: جناب مولانا در جایی می فرمایند: «رحمتم موقوفِ آن خوش‌گریه‌هاست / چون گریست، از بحرِ رحمت موج خاست» ولی جناب حافظ می فرماید: « نگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو/ حیران آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست» بالاخره گریه در دل معشوق اثری دارد یا ندارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد به ساحتی که مدّ نظر است. جناب مولوی در آن شعر متذکر حضور بیشتر در ساحتی است که انسان باید در آن ساحت حاضر باشد که با گریه، آن حضور شدیدتر می شود و نظر جناب حافظ همچنان که در شرح غزل شماره ۱۳۱ عرض شد حضور در ایمانی برتر است که البته اینجا با اشک حل نمی شود بلکه با تغییر ساحت، موضوع پیش می‌آید. موفق باشید

36795
متن پرسش

سلام حاج آقا: به لطف خدا کتاب «سوخته» که در شرح احوالات آیت الله انصاری همدانی هست را از نظر گذراندم. حقیقتاً غوغا و حیرت انگیز بود. از این جهت که چگونه نور وجود این عارف سوخته و شیدا، با عبور از حجاب این کتاب و عبور از حجاب دیوارهای ضخیم باطنی بنده، باز هم این همه بنده حقیر را تحت تأثیر قرار داد. و تا حدودی که حجاب های ضخیم و ظلمانیِ درونم اجازه می داد متذکر شدم جهان اولیای الهی چه اندازه زیبا و شگفت‌انگیز است. حال اینکه خودشان در چه احوالاتی هستند خدا داند! استاد در قسمتی از این کتاب نقل شده:« آیت الله انصاری با حافظ مأنوس بود، وقتی حافظ خوانده می‌شد، چهره‌اش سرخ و زیبا می شد و گاهی آرام و بی صدا اشک می ریخت. وقتی تو حال خودش می رفت، حالت عجیبی داشت و دیگر نمی توانستیم به چشمانش نگاه کنیم.» استاد واقعاً چنین انسان هایی چه چیزهایی در مواجهه با غزل های جناب حافظ مشاهده می کنند که اینگونه بی تاب می شوند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جهان حافظ، جهانِ آخرالزمانی است و امثال آیت الله انصاری آن عارف سوخته جان، که در وسط انسانیتی وسیع تا آخرالزمان که زمان حضور ابعاد متعالی انسان‌ها است؛ خود را حاضر کرده‌اند، متوجه اشارات حافظ می‌شوند که چگونه جناب حافظ یافته‌اند دینداری حقیقی تا کجاها وسعت دارد. تا آنجایی که به گفته ایشان: «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». که البته فهم این نوع حضور، بسیار مهم و آخرالزمانی می‌باشد. موفق باشید

36692
متن پرسش

سلام و عرض ادب محضر استاد محترم: خواهشمندم مراد این بیت از حضرت حافظ رو بیان بفرمایید هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی / کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هنگام تنگدستی آنچه پیش می‌آید افق حضور در عالم بیکرانه وجود است و مست آن حضورشدن. موفق باشید

36268
متن پرسش

سلام وقت بخیر: ببخشید سوالی داشتم ازتون همونطور که قبلا گفتم احساس می‌کنم زندگیم بی ارزشه و امروز به امید اینکه یه روزی شهید بشم امروز وصیت نامه نوشتم همینطور که داشتم از پدرم مادرم یاد می‌کردم خیلی گریه کردم همین الانم حالم خوب نیست نمیدونم چیکار کنم. دلم میخواد یه مسلمون واقعی بشم مثل فلسطینی ها. دلم میخواد شهید بشم از یه طرف خیلی امشب حالم بده کمک کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در تاریخی هستیم با بشر جدید و برهوتی که در پیش است. فهم نیهیلیسم برای شروع کار، لازم است. شماها ای جوانان امروز و فردا! کسانی نیستید که بدون حضور از جنس میخانه‌ای آن بتوانید زندگی کنید. پیشنهاد می‌شود به عرایضی که در مورد سوره «اخلاص» شد و نیز به شرح غزل‌های شماره 127 و 128 رجوع فرمایید. موفق باشید

36044
متن پرسش

عرض سلام خدمت شما استاد گرامی: در یک کلام از همین ابتدا خسته تان نکنم صفای حاج قاسم و لبخند دلنشین و جانگداز پیر جماران، یاد امام و شهدا و آن حضرت دوستی که محبوبیتش در قلب آنچنان بود که نفس هایم یک در یک پی در پی به یاد او می آمدند و می رفتند، مانند یک تمدن بر باد رفته گریبانم را می‌گیرد! مانند عشقی که شکست خورده و حالا خاطراتش شب و روزهایم را نمی کند! معنا از طلوع و غروب هایم تا دور دست های دیده نشده فاصله می‌گیرند و این من پریشان حالا با تنها چندین حرف کنار هم زنده است و به امید آنکه باز هم روزی در ملاقات شب های عملیات و روزهای منور به حضرت یار را ببیند زنده می ماند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً این نوع احوالات را حکایتِ سیری بدانید که در این زمانه پیش می‌آید. غزل شماره ۱۲۷ متذکر همین امر است و یا در این رابطه سری به سؤال و جواب شماره  ۳۵۹۹۰  بزنید خوب است. موفق باشید

36043
متن پرسش

سلام و احترام: تفاوت بین آیات، روایات و آرا لا نفرق بین احد" ===> نفضل بعضها استاد جمع بین دنیا و آخرت چگونه ممکن است؟ از سویی توصیه های جنابتان (در کتاب رزق و درک دنیا) و البته نافرجامی در امور، حقیر را به دنیا بی میل کرده به گونه ای که هیچ امر دنیایی محرک حقیر برای فعالیت نیست و این خلاف توفیقات و شادابیهای قبلی و البته باعث سردرگمی شده. در کتاب دکتر صدرا خواندم ملاصدرا معتقد است هرکس از توسعه مادی جلوگیری کند مرتکب گناه کبیره شده است. در حالت کلی حین مطالعه تفاوت بین آیات و روایات و نظرات باعث شده هیچ نظم فکری نباشد و دچار نوعی رخوت و سردرگمی در اکثر امور شوم. بارها به خود گوشزد کرده ام که راه سعادت نباید انقدر پیچیده و دور باشد ولی با رجوع به زندگی نامه علما آن را در دسترس نمی بینم. فارابی، ملاصدرا، علامه، امام، جوادی آملی، تهجد، روزه داری، زیارت، توسل،؟؟؟ چگونه در راه بودن را مقصد بدانم؟ چگونه بدانم در راه هستم؟ سعادت چیست و چگونه بدست می آید؟ حق و حقیقت کدام است؟ در طلب حقیقت چندین سال قبل با جنابعالی آشنا شدم و اکنون با تغییرات بسیار رفتاری و کرداری در نادانی و سردرگمی نه توانستم موش از انبان بیرون کنم و نه انبانی فراهم. خود را خسر الدنیا و الآخره می یابم. یا همان هیچ انگاری. شاید اگر این پریشانی درمانی دارد در خور حقیر مشتاقم وگرنه رجوع به دیگر بیانات خود و دیگران را توصیه نکنید و فقط شنوای درد دل باشید. ممنون

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً این نوع احوالات را حکایتِ سیری بدانید که در این زمانه پیش می‌آید. غزل شماره ۱۲۷ متذکر همین امر است و یا در این رابطه سری به سؤال و جواب شماره  ۳۵۹۹۰  بزنید خوب است. با توجه به همه حرف‌ها، مائیم و ثقلین. آری! تدبّر در قرآن را باید محور قرار داد و سیره اولیای الهی را که آینه‌های نور قرآن‌اند مدّ نظر. با این‌همه به گفته جناب حافظ: «آن‌قدر ای دل که توانی بکوش / گرچه بهشتت نه به کوشش دهند». موفق باشید

35990
متن پرسش

بسم‌ الله: آیا راهی هست که از این خورد شدن استخوان‌مان از پوچی روزگار به در آییم؟ آیا راهی هست که هر چند وقت یک‌بار از گذشت روز‌ها به تنگ نیامده و آرزوی مرگ نکنیم؟ به چگونه بودنی‌ دچار شده‌ایم که گاه_ و نه شاید همیشه_ دیگری را کینه‌مندانه مزاحم بودنمان می‌یابیم؟ و می‌دانیم که راه باز است... و می‌دانیم که ما راهرو نیستیم... آری! راه باز است... از اشکی که هنوز که هنوز است، بی‌هیچ دلیل و فقط با دیدن عکسی از وجهه‌ی حاج قاسم می‌ریزیم، با تمام بی‌رنگی و خلوص‌اش، پیداست که راه هموار است. اما همواری که چقدر دشوار می‌نماید... آری! هی باید رفت و آمد. هی باید گفت و باز سکوت کرد... باید ایمان آورد و باز کافر شد و باید یقین کرد و مدام پس زد، چاره‌ای نیست. به تنگ آمده‌ایم...از این دویدن‌ها که به شوق حضوری است و باز نشستن و به تنگ آمدن، و نمی‌دانم به خویش حق بدهم که بی‌تاب شوم یا نه. چه ظرفیتی می‌خواهد و چه همتی می‌خواهد که خود را در جهانی که شما از آن تعبیر به جهانی بین دو جهان می‌کنید، بتوان حاضر کرد؟ و قطعا همتی متعالی می‌خواهد که اگر سهل و به این سادگی‌ها بود، گرفتار چنین نسبت‌ها و وضعی که الان داریم، نبودیم. شاید و نه شاید که قطعا همتی می‌خواهد متعالی و شاید همت‌های کوچک‌مان است که ما را به تنگ آورده... آخر آن‌ همت بزرگ کجاست؟ ما گریسته‌ایم، در بی‌رنگی، در اخلاصی که به تعبیر زیبایتان گریه‌‌ای که گویا در عرش حاضر شده‌ایم. نه در طلب بهشت و نه ترس از جهنم و نه به طمع اینکه چیزی شویم و همه‌ی این‌ها را قلبمان درک کرده است. با باکری‌ها و حاج‌احمد‌ها و حاج‌قاسم‌ها چه گریه‌ها که نکرده‌ایم. و باور کنید که قلبمان در شوق امام و حضوری که در این تاریخ آغاز کردند چنان در وجد و شعف می‌آید که انگار در تمام تاریخ حاضریم، اما چه می‌شود که این احوالات را به هوس نزدیک می‌بینم؟ چرا ناخودآگاه خود را دچار یک بی‌همتی و بی‌ارادگی درک می‌کنم که از خویش و دیگران و زنده‌بودنم به رنج می‌آیم. و چقدر پر کینه از جهان و آدم‌هایش می‌شوم. چقدر یک‌دفعه انگار هیچ ندارم و هیچ شده‌ام؟ امروز باز جمعه‌ای است که نشسته‌ام. و از دیشب مانند دیگر وقت‌ها و هفته‌‌ها به تنگ آمده‌ام و خودم را می‌خورم و هیچ دلیلی برایش نمی‌یابم. نگفته‌هایی است در این‌ حرف‌ها که هیچ کلمه‌ای شاید برای گفتنش نیست یا حداقل من بلد نیستم. برای کسی که این چنین از پاافتاده و اینقدر اراده کرده که بی‌اراده شده_ و گویا حکمتی در بی‌ارادگی است_ دوباره اراده کردن راه چاره است یا نشستن در بی‌ارادگی تا شاید اراده‌ای سراغش آید؟ کفری که سراغمان آمده را چگونه تاب بیاوریم و خویش را با قیاس گذشته بی‌چاره نکنیم تا نور ایمان حضرت حق متذکرمان کند که تنهایت نگذاشته‌ایم؟ حرفی از هایدگر در ذهنم است که می‌گفت: (بگو پس چه باید کرد؟ رها کردن.) از این‌ گفته‌ها ناگفته‌هایم را بخوانید. والسلام

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه در این کلمات، همه خودمان را احساس می‌کنیم. این‌جا قصه شما نیست، قصه همان کسی است که به خود آمده و نمی‌خواهد خود را فریب دهد. گویا جناب حافظ نیز در غزل شماره ۱۲۷ که تحت عنوان «برکات درک عمق نیست‌انگاری پس از حضور در میدان اربعین» عرایضی در شرح آن شد؛ چنین گزارشی را از احوالات خود با ما در میان گذاشته است که چگونه و چرا همانند لاله، خونین دل است؟ و چگونه همان حضوری که حضور در نزد خود با آن بی کرانگیِ خود است، تبدیل به نوعی تنهایی می‌شود و قصد جان او می‌کند تا او را از پای درآورد. به تعبیر خودش: «طبیبم قصد جان ناتوان کرد»، همان طبیبی که به گفته شما موجب ظهور اشک برای حاج قاسم شد با تمام بیرنگی و خلوصش. می‌فرمایید باز ایمان و باز کفر، و عرض بنده آن است که یا توقف در ایمان قبلی و غرور و عبور از آن، و روبه‌روشدن با برهوت، برهوتی که حکایت حضور دیگری را بناست با ما در میان بگذارد. حکایت درک نیست‌انگاری این دوران، حکایت بزرگ‌شدن انسان است و انسان‌های بزرگ به جای آن‌که از آن فرار کنند و یا آن را پنهان نمایند؛ باید در وسعتی دیگر و نسبتی جدیدتر خود را در نزد خود و در جهان حاضر کرد. پس کفر نیست که پیش آمده است، گشوده‌شدنِ راهی است تا حضوری دیگر را در افق انتظار تجربه کنیم. خواستی نام آن را به رسم عرفا جلال بعد از جمال بگذار و بگو غنایِ ذات ابدی به صحنه آمده است تا نشان دهد او را نیازی به مخلوقات و عبادات آن‌ها نیست. و اگرچه این واژه‌ها در جای خود درست است، ولی گویا قصه ما در عین بی‌ربط‌نبودن با این سخنان، برهوتی که پیش می‌آید و در پیش است طاقت بیشتری می‌خواهد. شاید قصه چشمِ بیمار که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از او گزارش داد بیشتر به ما نزدیک است زیرا حکایت تقابلِ خال لب را به میان آورد که چگونه اگر خال است و سیاهی و سکوت؛ به سخن می‌آید و به ظهور. و این همان بیماری خاصی است که گزارش بشر جدید در زبان انسانی که جانش، آینه انعکاس قصه همه ما است. در آن غزل می‌فرمایند:
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى              كه به جان آمدم و شهره بازار شدم
این چه غم و دوری از آن حضور است که شرری شد به جان او، که چون به جان او خورد، به جان آمد و دیگر از همه چیز دست شست. این نوع ادبیات نیز حکایت از آن دارد که هر حضوری با نوعی رخ‌برتافتن همراه است. ولی قصه امروز بشر که به وسعت حضور آخرالزمانی نزد خود می‌باشد، بسی عمیق‌تر است به وسعت همه حضور در جهان، خلأیی را احساس می‌کند به همان وسعت. و اگر در دل حضور توحیدی خود به انتظار و وارستگی در این عالم حاضر نشود و افق پیش رو را مدّ نظر نداشته باشد؛ نه این‌که بمیرد، بلکه سَقَط می‌کند مانند آن‌هایی که مقابل عزیز دلمان روح الله عجمیان ایستادند و او در آن حالت اغماء به سجده افتاد که توانست این دوگانگی را بنمایاند. موفق باشید

35751
متن پرسش

سلام استاد: خدا قوت. نظرتون در مورد گرفتن فال حافظ چیه؟ گاهی اوقات دقیقا همان حرفی رو می‌زند که مطابق با زندگی ما است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره سخنان ملکوتی در جای خود آنچنان وسعتی دارد که ابعاد زیادی از احوالات انسان را در شرایط مختلف روحی، در بر می‌گیرد و به همین جهت انسان، در حالات مختلف خود را در آن سخنان می‌یابد. فراموش نکنید که «قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند». موفق باشید

35637
متن پرسش

سلام: سابق به مباحث عرفانی علاقه مند بودم ولی اخیرا به هیچ کتابی میل و رغبت ندارم و گرفتار پوچی شدیدی شدم. برای ظلمات آخرالزمان نظرتان آن بود که ابعاد عمیق دین باید به صحنه بیاید ولی اگر چه بنده نمی توانم ادعا کنم عمیقا با دین آشنا هستم ولی آشنایی ای که با عرفان دارم درین قبض اخیر راهگشا نیست، یکی دو خط که می خوانم نفسم پس می زند. نمی دانم با این حال روز اگر نیاز به مطالعه ی دقیق در ابعاد عمیق دین باشد چگونه این مهم را انجام دهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این احوالات منحصر به جنابعالی نیست. عرایضی در جلسه شنبه گذشته در این رابطه شد که خوب است به آن بحث رجوع شود. در ضمن اگر نگاهی به جواب سؤال شماره 35602 و به شرح غزل ۱۲۶ بفرمایید خوب است. موفق باشید

35633
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: با عرض پوزش فرصت دهه ی محرم داره می‌گذره. ما دلمان می خواد برای آقامون سیدالشهداء خون گریه کنیم. چشم مان چشمه خون باشد برای او. می‌دانم باید از خیلی وقت پیش خودمان را آماده می کردیم ولی نکردیم. لکن یه راهی مقابل ما قرار بدید که از اشک های خونین و خون آلود محروم نشیم. التماس دعا.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آنچه انسان را به نهایی‌ترین ابعاد خود که مقام عین ربط به حضرت حق است می‌رساند؛ نظر به انسانی همچون حضرت سیدالشهدا «علیه‌السلام» است که در صحنه‌های خاصی مثل کربلا، نهایی‌ترین ابعاد نهفته انسان را به ظهور آورده است. کتاب‌هایی مثل «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» و «راز شادی امام حسین علیه‌السلام در قتلگاه» و مباحثی که اخیراً باب آن‌ها باز شد تحت عنوان «کربلا و رازی که شهدا متوجه آن بودند» و نکاتی که در غزل شماره ۱۲۵ در حال تدوین است؛ امید است افقی عرشی نسبت به حضرت در مقابلمان بگشاید. موفق باشید

34999
متن پرسش

با سلام! من هرچه در سوالات دینی که به عنوان یک انسان پرسشگر به دنبال آنم. اما چکنم که عقل من قانع نمی‌شود. از پاسخ های امثال جنابعالی و غیره. آیا مگر نه این است که عقل حجت باطنی است اما چرا قانع نمی‌شود؟ یک مسئله حل می‌شود دهها سوال دیگر ایجاد می‌شود. هرکس ادعا می‌کند که آزاده است و بدور از تعصبات. مثلا همین شما در برابر مسائل انقلاب به هر وسیله از انقلاب دفاع می‌کنید. انگار که عقل شما کور می‌شود. به نظر شما من باید چکنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بشر جدید در کنار عقل که وجود واقعیات عالم را می پذیرد، باید با جان خود آن را احساس کند و در این رابطه غزل اخیر یعنی غزل ۱۲۴ برای ما حرفها دارد. پیشنهاد می شود با همین رویکردی که برایتان پیش آمده است به آن غزل که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

34899
متن پرسش

اگر اسم او را در قلب بیاورم ویرانی حاصل از درد را چه کنم و اگر به نام او را بنویسم فراق را چطور در کلمات بیان کنم. نمی‌دانم شاید ادای عاشقی را در می آورم. به هر حال ای معشوق سخن را به نام تو آغاز می‌کنم که جز تو نباشد در صحنه ی وجود. هر روز که بدبختی های آن روزهای قبل را می‌نگرم می‌گویم تو را شکر چقدر زیبا دلم را ربودی. در میان گریه ها و اشک ها و راه ها و نرسیدن ها به ناگه بارقه ای از نور تابید و شمس وجود ما را لایق دیدار خود کرد. آنقدری سرمست بودم که دیگر جز او هیچ نمیدیدم. راهم کمی مشکل داشت انگار درست نبودـ و فدای سرش که می‌دانست و بار دیگر چشمی باز گشود و نوری تاباند و دلی برد. و ای وای از سرمستی آن روزها ابتدایش آنقدر سر خوش بودم که می‌گفتم ای جان که رسیدم و تمام شد اما حال چه حقیقتا چه قلبم از دوری ها از او از سختی های راه به درد آمده نه از برای آنکه سختی است و اذیت شدن دارد فدای یارم از برای آنکه ای وای اگر نتوانم بروم. می‌دانم اگر نمی توانستم نبودم و این شرایط نبودـ  در راه دوری و رسیدن است و همه را به جان می‌خرم خیلی گشتم تا پیدایش کنم که از بیخ گوش هم به من نزدیک تر بودـ اما حالا می ترسم بشکند کشتی در این گرداب ها ترس دوریش دارد دیوانه ام می‌کندـ من چه گویم؟! داشتم در بدختی های خودم غلط می‌خوردم اصلا به من چه ربطی دارد! ۷ ماه و این همه درد دارد مرا می کشد چه خوش کشته شدنی است اصلا زندگی همان است اما اگر بلغزم چه خودش هواداریم را دارد لیک عدم یقه ام گرفته رها نمی‌کند وا مصیبتا رستگارم کرد خدای کعبه عاشقم کرد خدای کعبه می‌دانم در راه رسیدن به او سختی نقل و نبات است آری اما اما واهمه دارم معشوقی که بعد از ۱۶ سال زندگی تازه پیدا کردم را دوری گزینم شاید جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم گفتید جوانان ما به کمتر از حق الیقین راضی نمی شوند آری باور کنید آری اما هزار افسوس و پناه بردن به یار که گر حق را ببینیم و دور شویم چه کنیم شب شب ارزش است از آن معشوقی که مرا در آغوش کشید بخواهید دستم را رها نکند قسم به خودش که دارم از ترس دوری از او دیوانه می شوم. التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر نفرمود: «که عشق، آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»؟!! به نظر بنده جناب لسان الغیب که سختْ به حضور او در این تاریخ نیازمندیم؛ داستان این نوع حضور را در اولین غزل دیوان‌اش به میان آورده. بنده هیچ چیز در رابطه با آن سخنان خوبی که فرمودید، نمی‌گویم جز رجوع به آن غزل و عرایضی که در آن رابطه تحت عنوان: «در چگونگی طی‌کردنِ راه سخت عشق» عرض شد https://lobolmizan.ir/leaflet/292موفق باشید

34797
متن پرسش

یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت معشوق بر شما. عشق این سفره‌ی مبارک و این فضل گسترده شده در حقیقت حیاتتان فراگیر باشد. حرف دل است در میان کوچه‌های دل، در میان این برهان و آن استدلال، ناگهان عشقِ سکوتِ دل، شکست و نوایِ آتشِ جان را افروخت. این عشق بود که استدلال را روانه‌ی جان کرد در میان کتب و هزاران خیالات عدد اندیش. شب‌های رمضان حرف دیگری برای گفتن دارند، سفره ای به رویم گشوده شد، من ماندم و وصفش: «خاک بر فرق من و تمثیل من».

استاد: می‌دانم راه چیست و شروع‌ها و باید و نباید‌ها را می‌دانم. گفتید: وقتی عقب‌نشینی کرد به معنای محرومیت نیست، اما نمی‌دانم این درد چیست که گریبان این روزها را گرفته و فریاد می‌زند: نه؟!! این، عاشقی نیست، بی‌گمان از این منِ وهم‌انگیز و بخل و کینه و نیستی بیزارم. کثرت، بغضِ جان را چنگ می‌زند، اصلاً قابل توضیح نیست، اما انگار حیران‌تر از پیش آن دانسته‌های وهمی‌ام بر باد رفتی، چون کودکی در مکتب خانه‌ی عشق منتظر استادم، شاید باز هم نیاز به راهنمایی‌های شورانگیزتان است، اما بی‌هیچ اضافه‌گویی برای ما با آن حضوری که همیشه می‌فرمایید دعا کنید. اجرتان با حضرت محبوب، رمضان‌تان پر از کَرَمِ کریم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این اواخر عرایضی در شرح غزل شماره ۱۲۳ شده است که امروز و فردا در معرض نگاه رفقا قرار می‌گیرد، به این امید که صدایی از درون رفقا دارد می‌گوید در طوفانی که در این ماه رمضان پیش آمده است، باید در کجا ایستاد؟ که نه از هماهنگی با طوفان محروم باشیم و نه این طوفان، ما را در سنگلاخ‌ها و درّه‌های افکار سرگردان پرتاب کند. به هر حال نه می‌توان از طوفانی که پیش آمده چشم‌پوشی کرد و آن را نادیده گرفت، که در آن صورت ضرر کرده‌ایم. و نه می‌توان بدون اراده و بدون تأمّل در هستی خود، خود را به آن سپرد.

از جناب مولوی بشنوید که فرمود:

   نکته‌‌ها چون تیغ پولاد است تیز ** گر نداری تو سپر واپس گریز

پیش این الماس بی‌‌اسپر میا ** کز بریدن تیغ را نبود حیا

  زین سبب من تیغ کردم در غلاف ** تا که کج خوانی نخواند بر خلاف‌‌

موفق باشید              

34336
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: امسال که به لطف خدا قسمت این کمترین شد در سالگرد مرد بزرگ حاج قاسم عزیز حضور داشته باشم و فقط به قصد در راه بودن هم باشم شعری از حافظ در جوار آن بزرگوار آمد که گفتم شاید خوب باشد برای شما هم بفرستم: سرم خوش است و به بانگ بلند می‌گویم / که من نسیم حیات از پیاله می‌جویم / عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید / خرقه دردی کشان خوش خویم شدم / فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید / در خم چوگان خویش چون گویم / گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید / کدام در بزنم چاره از کجا جویم / مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی / چنان که پرورشم می‌دهند می‌رویم / تو خانقاه و خرابات در میانه مبین / خدا گواه که هر جا که هست با اویم /  غبار راه طلب کیمیای بهروزیست / غلام دولت آن خاک عنبرین بویم / ز شوق نرگس مست بلندبالایی / چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم / بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک / غبار زرق به فیض قدح فروشویم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حرف در رابطه با این غزل بسیار است. حقیقتاً حاج قاسم همان پیاله‌ای است که نسیم حیات را بر جان‌ها می‌وزاند و راهی است تا پیر مغان که مولای‌مان باشد، دری به روی‌مان بگشایند. موفق باشید

33383
متن پرسش

با سلام: بهترین شخصی که کتاب حافظ و کتاب مثنوی معنوی مولانا را شرح ساده و روان داده چه کسیست؟ دوست دارم در این زمینه من نیز متبحر شوم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت متأسفانه هنوز شرحی مناسب آن دو کتاب شریف در میان نیامده است. شرح آقای کریم زمانی برای مثنوی نسبتاً خوب است و کتاب «حافظ معنوی» تألیف آقای کریم فیضی بد نیست. موفق باشید

نمایش چاپی