بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه‌ای

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18645
متن پرسش
سلام: خدا قوت و روز خوش. دهه فجر را تبریک عرض می کنم. سوال بر اساس مطلب پاراگراف بعدی، نگاشته شده: این که آقا می فرمایند«وحدت نیاز»، این یعنی چه؟ چطور بر این اساس می شود با کمونیست هم بست و نگذاشت فاصله بیافتد؟ این غیر از یک تاکتیک برای غلبه به دشمن مشترک هست؟ صدر انقلاب انواع فکر ها برای غلبه به شاه وارد میدان شدند. اما بعد از انقلاب، هر دفعه بخشی از آنها از جامعه تصفیه شد و از قطار انقلاب پیاده شد هزینه هایی متوجه انقلاب گشت. با این وجود این نوع وحدت چه توجیهی داره؟ لطفا ذیل بحث عقل و ادب ادامه انقلاب، پاسخ بفرمایید. مطلب یاد شده در فوق: آیت الله خامنه ای: سزاوار نیست دین، بین من و تو جدایی بیندازد. بر اساس آنچه در کتاب شرح اسم از گفتگوی میان آیت الله خامنه ای و یک زندانی کمونیست در سال 1354 آمده است، آیت الله خامنه ای خطاب به آن کمونیست می گوید: «ملاک اتحاد ملت‌ها»، «وحدت دینی» نیست، بلکه «وحدت نیاز» است؛ و آنچه که اکنون ما را به یکدیگر نسبت می‌دهد همین «وحدت نیاز» است. مصائب‌مان یکی است و سرنوشت‌مان نیز نامعلوم. سزاوار نیست دین، بین من و تو جدایی بیندازد." منبع: http://l1l.ir/czg
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در بستر انقلاب اسلامی خود را تعریف کرده‌باشیم و با ملاک‌های انقلاب اسلامی در این تاریخ، خود را نشان دهیم، دیگر با هرکس می‌توان تعامل کرد، ولی نه به معنای آن‌که مبانی خود را تغییر دهیم، بلکه بر اساس مبانی خود. و لذا ملاحظه می‌کنید که تعامل ما با روسیه با حفظ هویتی است که جبهه‌ی مقاومت در منطقه برای خود شکل داده است. در این‌جا دیگر ما در جاده‌ای که روسیه برای خود تعریف کرده است، قرار نمی‌گیریم. در این فضا که روحِ ضد استکباری بر آن حاکم است اگر با کشور دیگری هم تعامل داشته باشیم، عملاً او را از اردوگاهِ استکبار فاصله می‌دهیم. موفق باشید

18640
متن پرسش
سلام علیکم: به نظر شما این بخش از نوشتار جناب مولوی اغراق آمیز نیست؟ هضم این جملات و این گونه استفاده از آیات برای بنده مشکل است لطفا مقداری در باب متن زیر توضیح دهید. یا علی بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هذا کِتابُ المثنوی ([1]) وَ هُوَ اُصولُ اُصولِ اُصولِ الدّینِ فی کَشْفِ اَسرارِ الوصولِ و الیَقینِ، وَ هُوَ فِقهُ اللهِ الاَکْبَرُ وَ شَرْعُ اللهِ الاَزْهَرُ وَ بُرهانُ اللهِ الاَظْهَرُ، مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصباحٌ ([2]) یُشْرِقُ اِشراقاً اَنْوَرَ مِنَ الاصباحِ، و هُوَ جِنانُ الجَنانِ ذوالعُیونِ و الاَغْصانِ، مِنْها عَیْنٌ تُسَمَّی عِنْدَ اَبْناءِ هذا السَّبیلِ سَلْسَبیلاً ([3]) وَ عِنْدَ اَصْحابِ المَقاماتِ وَ الْکَراماتِ خَیْرَ مَقاماً وَ اَحْسَنُ مَقیلاً ([4]) الاَبرارُ فیهِ یَأکُلونَ و یَشْرَبونَ ([5]) و الاَحرارُ مِنْهُ یَفرَحونَ وَ یَطْرَبونَ وَ هُوَ کَنیلِ مِصْرَ شرابٌ لِلصّابرینَ وَ حَسْرةٌ عَلی آلِ فِرعونَ وَ الْکافرینَ ([6]) کَما قالَ تَعالی یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهدی بِهِ کَثیراً ([7]) وَ اِنَّهُ شِفاءُ الصُّدورِ وَ جِلاءُ الاَحْزانِ وَ کَشّافُ القُرآن وَسَعَةُ الاَرْزاقِ وَ تَطییبُ الاَخْلاقِ بِاَیْدی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ ([8]) یَمْنَعونَ أنْ لایَمَسَّهُ الّا الْمُطَهَّرونَ، تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ العالَمین ([9]) لایأتیهِ الباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهَ ([10]) وَ اللهُ یَرْصُدُهُ وَ یَرْقُبُهُ وَ هُوَ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ ([11]) وَ لَهُ اَلقابٌ اُخَرُ لَقَّبَهُ الله تَعالی وَ اقْتَصَرْنا عَلی هذا القَلیلِ وَ القَلیلُ یَدُلُّ عَلی الکَثیرِ وَ الجُرْعَةُ تَدُلُّ عَلی الْغَدیرِ وَ الْحَفْنَةُ تَدُلُّ عَلی الْبَیْدَرِ الکَبیر ([12]) یَقُولُ الْعَبْدُ الضَّعیفُ الْمُحتاجُ اِلی رَحْمَةِ اللهِ تَعالی مُحَمَّدُ بنِ مُحَمّدِ بنِ الْحُسَینِ البَلْخی تَقَبَّلَ اللهُ مِنْهُ اِجْتَهَدْتُ فی تَطْویلِ المَنْظومِ المَثْنویّ ([13]) الْمُشْتَمَل عَلی الغَرائِبِ وَ النّوادِرِ وَ غُرَرِ الْمَقالاتِ وَ دُرَرِ الدَّلالاتِ وَ طَریقةِ الزُهّادِ وَ حَدیقةِ الْعُبّادِ قَصیرةُ المَبانی کَثیرةُ الْمَعانی لاِستِدعاءِ سَیِّدی وَ سَنَدی وَ مُعْتَمَدی وَ مَکانِ الرّوحِ مِنْ جَسَدی وَ ذَخیرَةِ یَومی وَ غَدِی وُ هُوَ الشَّیْخُ قُدْوَةُ العارفینَ اِمامُ الْهُدَی وَ الیقینَ مُغیثُ الْوَری اَمینُ الْقُلوبِ وَ النُّهَی وَدیعَةُ اللهِ بَینَ خَلیقَتِهِ وَ صَفْوَتِهِ فی بَریَّتِه وَ وَصایاهُ لِنبَیِّه وَ خَبایاهُ عِنْدَ صَفیِّه، مِفْتاحُ خَزائنِ العَرشِ اَمینُ کُنوزِ الفَرشِ اَبوالفَضائل حُسامِ الحَقِّ وَ الدّینِ حَسَنُ بنِ مُحَمّدِ بنِ حَسَن اَلْمَعروف بِابنِ اَخِی تُرْک ([14]) اَبویَزیدِ الوَقتِ جُنیدِ الزَّمانِ صِدّیقُ بْنِ صِدّیقِ بْنِ صِدّیقِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ وَ عَنْهُمْ ([15]) اَلاُرْمَویُّ الاَصْلِ الْمُنْتَسَبُ اِلی الشَّیْخِ المُکَرَّمِ بِما قال اَمْسَیْتُ کُردیّاً وَ اَصْبَحْتُ عَرَبیّاً قَدَّسَ اللهُ رُوحَهُ ([16]) وَ اَرواحَ اَخْلافِهِ فَنِعْمَ السَّلَفُ وَ نِعْمَ الخَلَفُ لُهُ نَسَبٌ اَلْقَتٍ الشَّمْسُ عَلَیهِ رَداءَها وَ حَسَبٌ اَرْخَتِ النُّجومُ لَدَیْهِ اَضْواءَها لَمْ یَزَلْ فِناءُهُم قِبْلَةُ الاِقْبالِ یَتَوَجَّهُ اِلَیْها بَنُو الوُلاةِ وَ کَعْبَةُ الْآمالِ یَطوفُ بِها وُفُودُ العُفاةِ و لازالَ کَذلِکَ ما طَلَعَ نَجْمٌ وَ ذَرَّ شارِقٌ لَیَکونَ مُعْتَصَماً لِاولِی الْبَصائرِ الرَبّانیّینَ الرّوحانیّینَ السَّمائیّینَ العَرْشیّینَ النّوریّینَ السُّکّتِ النُّظّارِ الْغُیَّبِ الحُضّارِ المُلُوکِ تَحْتَ الاَطْمارِ اَشْرافُ القَبائِل اَصْحابُ الفَضائِل اَنْوارُ الدَلائِل آمّین یا رَبَّ العالَمینَ وَهذا دُعاءٌ لایُرَدُّ فَاِنَّهُ دُعاءٌ لِاَصْنافِ البَریّةُ شامِلٌ وَ الْحَمدُ لِلّهِ وَحْدَهُ وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ وَ عِتْرَتِهِ الطَّیّبینَ الطّاهِرینَ وَ حَسْبُنا اللهُ وَ نِعْمَ الوَکیلْ ([17])
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح این متن به خودی خود، مثنوی هفتادمن کاغذ را می‌خواهد. مولوی نکات بسیار حساس و دقیقی را در این متن گفته است. همین‌قدر می‌توانم این نکته را عرض کنم که مقام معظم رهبرى «حفظه‏الله‏تعالى» در جلسه ‏اى كه با شعرا داشتند فرمودند: مثنوى همان طور كه مولوى مى‏ گويد:«هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين»[1]و گفتند مرحوم مطهرى هم با من هم عقيده بود. موفق باشید    

 


[1] - مقام معظم رهبرى« حفظه ‏الله ‏تعالى» در ديدار با شعراء در سال 1387- مولوى در ديباچه‏ ى دفتر اول مى‏ گويد: هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين

18601
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: برخی این اشکال را به نظام می گیرند که چون در کشور فساد وجود دارد و در دستگاههای مختلف فساد اقتصادی و ... هست و اینکه امام خامنه ای نسبت به عزل یا بازخواست این عوامل اقدام نمی کنند پس ایشان هم در این امور (فسادها) مقصرند. و استناد می کنند به این سخن امام علی (ع): «در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمایش به كارشان برگمار، نه به سبب دوستى با آنها و بی مشورت دیگران به كارشان مگمار، زیرا به رأى خود كار كردن و از دیگران مشورت نخواستن، گونه ‏اى از ستم و خیانت است. كارگزاران شایسته را در میان گروهى بجوى كه اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح، آنها كه در اسلام سابقه ‏اى دیرین دارند. اینان به اخلاق شایسته ‏ترند و آبرویشان محفوظ تر است و از طمعكارى بیشتر رویگردان‏ اند و در عواقب كارها بیشتر مى ‏نگرند. در ارزاقشان بیفزا ، زیرا فراوانى ارزاق، آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و از دست اندازى به مالى كه در تصرف دارند، باز مى ‏دارد. و نیز براى آنها حجت است، اگر فرمانت را مخالفت كنند یا در امانتت خللى پدید آورند. پس در كارهایشان تفقد كن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار. زیرا مراقبت نهانى تو در كارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وامى ‏دارد. و بنگر تا یاران كارگزارانت تو را به خیانت نیالایند. هر گاه یكى از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند، همین خبرها تو را بس بود. باید به سبب خیانتى كه كرده تنش را به تنبیه بیازارى و از كارى كه كرده است، بازخواست نمایى. سپس، خوار و ذلیلش سازى و مهر خیانت بر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آویزى» در این مورد چه پاسخی باید داد و به این شبهه چطور باید پاسخ داده بشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما باید به شرایط تاریخی خودمان نظر کنیم. آری! حضرت علی«علیه‌السلام» هم از یک طرف راهنمایی کلیِ جامعه را به عهده داشتند و هم مسئول اجرایی کشور بودند. ولی امروز شرایط نظام اسلامیِ ما این‌طور نیست. موفق باشید

18535
متن پرسش
با سلام و احترام: بی زحمت از سردرگمی و شکاکیّت و دو دلی با پاسخ استدلالی و عقلی و منطقی درم بیارید!! شک و شبهه ام این است سرورم که برام از نگاه اعتقادی بررسی و تحلیل بفرمایید این صحبت ها و این منقولات را که گفته شده: که شبهات و تشکیکاتی که فلسفه های کانت و هگل به مباحث اعتقادی ما وارد ساختند را فقط و فقط می توان از طریق فلسفه ملاصدرا آن شبهات و تشکیکات را به عالی ترین وجه ممکن دفع و خنثی کرد و اگر این سخن درست باشد پس چرا عده ای از علماء و فضلاء و اساتید مباحث کلام و عقاید در حوزه های علمیه و دانشگاهها مخالفت و نقد شدید علمی دارند از ورود فلسفه ملاصدرا به مباحث الهیات و اعتقادات دینی مان و اگر این نقد های علمی ای که این قسم از علماء و فضلاء به ورود فلسفه ملاصدرا به مباحث الهیات و اعتقادات دارند درست و صحیح باشد پس چطور می خواهند با تشکیکات و شبهات سنگین فلسفی که فلسفه غرب به مباحث اعتقادی مان وارد کرده مقابله و آنان را دفع و خنثی نماییم چون اگر خاطر شریف تان باشد آنان منقولات و آیات و روایات و احادیث را به هیچ وجه قبول نداشته و می بایست از نگاه و منظر و دریچه استدلال و منطق و عقل و مباحث تحلیلی ورود کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فلسفه‌ی صدرایی هدیه‌ای است الهی که به قلب جناب صدرالمتألهین«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شده. درست در زمانی که دکارت طرح فلسفه‌ی خودبنیادش را مطرح کرد. کسانی که متوجه‌ی فلسفه‌ی صدرالمتألهین نیستند، متوجه‌ی تاریخی که در آن زندگی می‌کنند، نمی‌باشند. در حالی‌که رهبر انقلاب این انسانِ هوشیار به این تاریخ در رابطه با مکتب صدرا می‌فرمایند: «مكتب فلسفى صدرالمتألهين همچون شخصيت و زندگى خودِ او مجموعه‏ ى در هم تنيده و به وحدت رسيده‏ ى چند عنصر گرانبهاست. در فلسفه ‏ى او از فاخرترين عناصرِ معرفت يعنى عقل منطقى و شهود عرفانى و وحى قرآنى، در كنار هم بهره گرفته شده و در تركيب شخصيت او تحقيق و تأمل برهانى و ذوق و مكاشفه ‏ى عرفانى و تعبد و تدين و زهد و انسِ با كتاب و سنت، همه با هم دخيل گشته».[1] موفق باشید   

 


[1] ( 1)- پيام مقام معظم رهبرى به كنگره‏ى بزرگداشت صدرالمتألهين در تاريخ 1/ 3/ 1378.

18520
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز خواننده اگر شما و نوع نگاه شما را از قبل نشناسد، با توجه به پاسختان به سوال 18500 اینگونه متوجه می شود که نظام اسلامی دست یک عده طماع زیاده خواه را باز گذاشته تا هرچه می خواهند ببرند تا دلشان متوجه اسلام شود که قطعا منظور جنابتان این نبوده است. استاد این موضوع امروزه بسیاری را به نظام بدبین کرده است. من یک دانشجو هستم که در مقام دفاع از حقانیت نظام اسلامی از لحاظ اصل و بنیان آن هیچ کمبودی احساس نمی کنم اما بدون تعارف وقتی در مقابل انتقاد اطرافیان و جامعه از وضع موجود فساد های اقتصادی می رسم هیچ توجیهی نمی یابم. چند وقت اخیر فایلی در فضای مجازی و با اسم یکی از خطیبان معروف منتشر شد به این مضمون که حضرت امیر (ع) دستور دادند که فلان فرد فاسد اقتصادی را در نماز جمعه شلاق بزنند. در مقابل گاهی ما می شنویم که مثلا از طرف قوه قضاییه گفته می شود ما فلان چیز ها را نمی گوییم تا آبروی خانواده افراد محکوم (که خب گناهی ندارند) ریخته نشود. استاد مگر آن فرد شلاق خورده خانواده نداشت. استاد خواهش می کنم که این سوال را با این دید که یک جوان که قلبش به امید اعتلای اسلام و نظام اسلامی و رسیدن پرچم آن به صاحب اصلی اش می تپد، نوشته پاسخ فرمایید. با تشکر فراوان از زحماتتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آری! اگر بحثی که از سیره‌ی رسول‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عرض شد که عده‌ای مثل ابوسفیان به طمع مال هم که شده، تقابل با نظام اسلامی را ادامه ندهند؛ و وسیله‌ی توجیه کار متجاوزان به حقوق جامعه شود؛ چیز خوبی نیست. ولی از آن جهت که متوجه باشیم این افرادِ حریص به مال دنیا با حبّی که نسبت به مال دنیا پیدا کرده‌اند از محبتی که می‌توانستند به رسول خدا داشته باشند و این عالی‌ترین لطف خداوند است محروم شده‌اند؛ تذکر خوبی است. 2- همین‌طور است که می‌فرمایید. معلوم نیست که چرا وقتی جرم طرف معلوم شد برخوردی مثل برخوردی که علی«علیه‌السلام» با مجرمین انجام می‌دادند، نباید با او بشود؟! صحبت مقام معظم رهبری را بهانه می‌آورند. در حالی‌که رهبری، قبل از اتهام را گفتند. همان‌طور که متوجه هستید اسلام و انقلاب هیچ کمبودی برای ادامه‌ی راه خود ندارد و به لطف الهی به مرور این موانع را نیز پشت سر می‌گذارد. موفق باشید

18511
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در جایی فرمودید نزد مولوی شخصی نام محی الدین را آورد گفت نزد ما نام شیخ را دیگر مبر یعنی دو دستگاه فکری جدای از هم هستند و در جایی دیگر فرمودید چون بزرگان ما نفس ندارند اگر نور بیشتر دیدند قربان آن شخص می روند. ۱. این دو را چگونه با هم جمع کنیم؟ ۲. در سلوک ذیل شخصت امام خمینی (ره) به کدام یک از این دو بزرگوار‌ (محی الدین و مولوی ) می توان رجوع کرد؟ ۳. آیا سلوک حضرت آقا در این زمانه بنا به فرمایشاتشان در مورد مولوی، نزدیک به مولوی نیست؟ ۴. طریقه رجوع به مولوی چگونه است و آیا با مرتبط شدن با کتاب های «فیه ما فیه» یا «مثنوی» و حتی حافظ چنین رجوعی محقق می شود؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌طور که می‌فرمایید آن دو بزگوار دو دستگاه دارند، نه آن‌که یکی برتر از دیگری باشد 2- حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بیشتر در دستگاه محی‌الدین سلوک داشتند 3- نمی‌شود این را گفت. زیرا هیچ عارفی از مولوی نمی‌تواند بی‌بهره باشد ولی دستگاه آقا هم بیشتر تحت تأثیر امام است 4- کار ساده‌ای نیست. بالاخره باید مدت‌ها با مثنوی و دیوان شمس به‌سر برد و قصد سلوک داشت و نه تفنن، تا خود به خود در متن این کار، راه گشوده شود. موفق باشید

18487
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت استاد با توجه به جملات زیر از حضرت آقا، آیا ایشان خواسته اند وظیفه ی طلبه ها را نسبت به مدارک دانشگاهی روشن کنند یا اینکه صرفا این جملات مخصوص خودشان است و ربطی به سایر طلاب ندارد؟ یعنی الان امتحان دادن در دانشگاهها و گرفتن مدارک دکتری و .. که در بین طلاب مرسوم شده است با توجه به این صحبت رهبری حکم خاصی پیدا می کند؟ رهبر انقلاب اسلامی در یکی از دیدارها با مسئولان وزارت علوم در پاسخ به پیشنهاد اعطای دکتری افتخاری به ایشان گفتند: «مسئله‌ی دکتری افتخاری؛ خوب، البته این یک افتخار است که این دانشگاه این اظهار محبت را به ما بکند؛ لیکن من اهل دکتری نیستم؛ همان طلبگی ما کافی است. KHAMENEI.IR: اگر بتوانیم به میثاق طلبگی متعهد و پایبند بمانیم - که قولاً و فعلاً این میثاق را از دوران نوجوانی و جوانی با خدای متعال بستیم - اگر خداوند کمک کند و ما بتوانیم این میثاق را حفظ کنیم و در همین عالم طلبگی پیش برویم، من این را ترجیح می دهم. شما لطف کردید و این برای ما هم مایه‌ی مباهات است، لیکن من پیشنهاد شما را قبول نمی کنم.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طلبه باید سلوک طلبگی خود را اصیل بداند و از آن جهت اگر خودآگاهیِ تاریخی داشته باشد برکاتی در مسیر طلبگی برای او حاصل می‌شود که غیر قابل توصیف است. و برخورد رهبری عزیز با پیشنهاد دادن دکترای افتخاری، حاملِ این پیام است که در مسیر طلبگی چه احوالات متعالی برای انسان پیش می‌اید که هرگز در زیر سایه‌ی این نوع مدارک دانشگاهی پیدا نمی‌شود. موفق باشید  

18456
متن پرسش
سلام استاد: در مورد پاسخ 18444 : می خواستم بپرسم پس موضوع انتقاد به رهبری یا نصیحت به ائمه مسلمین چه می شود؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر ملاک محکمی از قرآن و ائمه«علیهم‌السلام» داشته باشیم که مطابق با آن، رهبری را متذکر شویم باید این کار را بکنیم نه آن‌که با برداشت‌های شخصی یا سلیقه‌ای بخواهیم رهبری را ارزیابی کنیم و او را در انتخاب‌هایی که به ما کمک می‌کند، مانع شویم. موفق باشید

18398
متن پرسش
بسم الله النور با سلام و تقدیم احترام: 1. حقیر 21 ساله هستم و دانشجوی کارشناسی. تا بحال بعلت علاقه زیاد به حوزه علمیه لمعه و منطق و.. را خوانده ام. از طرفی مباحث استاد پناهیان و استاد میرباقری را پیگیری کرده ام. از سویی غالب آثار حضرت امام را خوانده و یا دارم و مراجعه می کنم و با بیانات مقام معظم رهبری مانوسم. و علاقه زیادی به کتب حدیثی دارم و مستقیما رجوع کرده و بهره ها می برم. حقیر در طول هفته به جهت استعدادی که خداوند مرحمت فرموده 6 یا 7 جلسه در خوابگاه ها ارائه مطلب دارم و مباحثم را ذیل نگاه امام خمینی (روحی فداه) عرض می کنم. از آنجایی که بورسیه قضایی هستم نمی توانم رسما به حوزه علمیه بروم ولی علاقه بسیاری به تلبس و تبلیغ دین و ادامه مسیر حوزه تا اجتهاد دارم. سختی زیادی را برای مطالعه معارف اسلامی در دانشگاه متحمل شده ام البته در راه خدا، یقینا اینها هیچ نیست ولی عرضم این است که حاضرم جان در گرو کار بگذارم. ولی یک مسئله ای هست و آن اینکه در متون عرفانی متعدد از علامه طهرانی، علامه طباطبایی، آیت الله سعادت پرور، علامه حسن زاده و سایر آقایان بزرگوار، لزوم رجوع به استاد کامل را دیده ام. ولی هر استاد عرفانی که آثارش را مطالعه کرده ام خلا تمدن سازی و جامعه پردازی و سلوک اجتماعی را در آن دیده ام و اکنون فقط و فقط یک شخصیت را ذیل معارف اسلامی می توانم قبول کنم و لا غیر و ایشان، حضرت امام خمینی است. اما هیچ استاد را نمی یابم که بتوانم دسترسی مطلوبی به ایشان داشته باشم و خودشان با سیر امام حرکت کنند غیر شما. سر شما نیز بحمدالله شلوغ است و وقتی برای امثال ما نیست. حال باید چه کرد؟ نه استاد در دسترس برای سلوک خود دارم و نه از بین آقایان فعلی، کسی را در حد و اندازه امام و حتی در اندازه شاگردی سلوکی اجتماعی و فردی ایشان نمی بینم. مرحمت بفرمایید بگویید که آیا همین رویه را ادامه بدهم و آن رویه این است مطالعه آثار علما و عرفا و تطبیق آن با متون امام و پیروی از امام یا باید پای درس استاد زانو بزنم و بر اساس سیر ایشان پیش بروم؟ سپاس و پوزش بابت اطاله کلام. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده می‌توان با نظر به افقی که حضرت امام و رهبر انقلاب در مقابل ما قرار داده‌اند، عبادات خود و معارف خود را جهت داد. در این رابطه که امروزه بنا به فرمایش آیت اللّه بهجت؛ «علم تو استاد توست»، عرایضی در جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» که بر روی سایت است، شده است. موفق باشید

18375
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیزمان: جان ما فدای رهبری که وقتی انسان حتی پیام تسلیت او را در رحلت آیت الله هاشمی (ره) در مقایسه با بزرگانی همچون آیت الله جوادی آملی، آیت الله مظاهری و دیگران می بیند به عمق حکمت ایشان پی می برد و می بیند واقعا مقام نایب امام زمان بودن شایسته ایشان است. اما دو سوال: جناب استاد در نماز میت عبارت اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا آمده است و قطعا جز درباره معصوم و انسانهای خیلی متعالی درباره کس دیگری صادق نیست ولی خوب به ما دستور داده اند برای هر میت مسلمان بخوانید. شاید سرش این باشد که نه حقیقتا من جز خیر از او ندیده ام بلکه می خواهند به ما یاد بدهند اساسا بدیها را نبین شتر دیدی ندیدی دیگر مرده است خوبی هایش را ببین و گرنه این عبارت در نماز میت در باره اکثریت ماها کذب است، خوب حالا با این مبنا چرا رهبر عزیزمان این فراز را برای آقای هاشمی نمی خواند؟ اگر بگوئیم غیر خیر هم از او دیده خوب برای بقیه مسلما نان هم ایضا، پس باید فلسفه دیگری داشته باشد که ما آن را از استادمان جستجو می کنیم؟ سوال دیگر این که بزرگان ما من جمله آیت الله جوادی حفظه الله مصیبت را به امام زمان (عج) تسلیت گفتند ولی مقام معظم رهبری خیر. در صورتی که به طریق اولی نایب ایشان باید به ایشان تسلیت بگویند راز کار کجاست؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی مقام معظم رهبری حجت برایشان تمام است که ضعف‌هایی بَیّن در آقای هاشمی دیده‌اند، چطور بتوانند آن جمله را بگویند. آری! گاهی شما برای طرفی که نماز می‌خوانید نمی‌شناسید و یا می‌دانید در خطایش به موضوع آگاه نبوده، ولی رهبری به چنین نتیجه‌ای نرسیده‌اند مگر می‌توانند آن جمله را بگویند 2- اگر در همه‌ی امور رهبری حجت ما هستند و مورد تأیید خاص حضرت حق می‌باشند، از عدم تسلیت ایشان به امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» می‌فهمیم آن‌چه را که باید بفهمیم. موفق باشید

18374
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز و سنگ صبورمان حفظه الله: جناب استاد آیا پیام آیت الله مظاهری در فوت آیت الله هاشمی (ره) را افراط و عدم شناخت دقیق نمی دانید جملاتی از قبیل: «احدی نتوانست تا بدین حد اعتماد عمیق و محبت بی نظیر امام بزرگوار را به خودجلب کند!!!؟» لغت احدی تامل بر انگیز است پس شهید مطهری شهید بهشتی رحمه الله علیهما و.... مقام معظم رهبری چه می شوند؟ پس چرا امام (ره) ایشان را به عنوان جایگزین معرفی نفرمودند؟ «براستی شما که مفسر توانا و عمیق قرآن هستید» ایشان مفسر نو پرداز قرآن کریم بودند؟ کو کجاست این تفسیر نکند تفسیر راهنما را می فرمایند!!!!! «خدا رحمت کند ایشان را و زحمات ایشان را اجر دهد ولی واقعا ایشان همواره به همدلی هر چه بیشتر نیروهای معتقد به اسلام و انقلاب می اندیشید» لغت همواره عجیب است. آیا ایشان در همه صحنه های خطیر سنگ زیرین نظام جمهوری اسلامی بود؟ آری در بسیاری جاها بودند، اما لغت همواره شگفت انگیز است. پس چرا در فتنه 88 خانمان برانداز انقلاب هر چقدر رهبر معظم ناله می کردند سکوت جایز نیست دم نزدند و بعضا در جهت عکس موضع گرفتند؟ پس چرا حکم قوه قضائیه جمهوری اسلامی را به سخره گرفتند و دهها چرای دیگر؟ راستی آیت الله مظاهری حفظه الله به عنوان یک اسلام شناس سخنان ایشان را که دغدغه داشتند (که یک وقت عساکری پیدا شوند خانمی که قیافه زیبایی دارد او را نگذارند پیدا شود مناظر خوب را از دست مردم بیرون بکنند ) را نشنیده اند که معتقدند ایشان از صراط مستقیم خدمت به اسلام و آرمانهای متعالی آن تخطی ننموده اند. جناب استاد ما از آنهایی نیستیم که زحمات و خدمات آیت الله هاشمی (ره) را نادیده بگیریم و نگاه سیاه و سفیدی داشته باشیم ولی استاد عزیز واقعا بعضی مراجع ما را چه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: الحمداللّه که در جامعه چنین جوانان دلسوز و حکیمی مثل جنابعالی داریم. این تنها سخن و گله‌ی شما نیست، افراد دیگری نیز چنین گله‌هایی داشتند. ولی سعی کنید حکیمانه از این موارد بگذرید. حالا قبول دارید که چرا امام رضا«علیه‌السلام» مي‌فرمايند: «إِنَّ‌ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده‌اي از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سينه‌ي او را گشاده مي‌گرداند. تا در مديريت خود کوچک‌ترين لغزشي نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ» در نتيجه آنچنان توانا مي‌شود که در جواب‌گويي به هيچ نيازي در نمي‌ماند و غير از صواب از او نخواهي يافت و به‌خوبي مصلحت مردم را در نظر مي‌گيرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[1] پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأييد الهي است. با توجه به سخن حضرت رضا (ع) معتقد می‌شویم رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله» دارای مکتب هستند؛ آن‌هم مکتبی که به تأیید الهی در صحنه است. با تفکر در این موضوع، این سؤال باید برای ما طرح خواهد شد که چگونه باید این مکتب را از اجمال به‌تفصیل رساند. موفق باشید  

 


[1] - تحف العقول، ص443

18371
متن پرسش
سلام علیکم: با تشکر از روشنگری های حضرتعالی. راجع به پاسخ به سوال 18360 و اینکه فرمودید: «در مورد آقای هاشمی بیشتر بر آن قسمت تأکید شود که ایشان مقابله‌ی مستقیم با رهبری نکرد. با این‌که به قول رهبری خنّاس‌هایی بودند که در این امر تلاش می‌کردند.» همه می دانیم که آقای هاشمی فرصت این کار را پیدا نکرد، نه اینکه نمی خواست. ایشون اگر می توانست در تقابل با رهبری نتیجه ای بگیرد خوب حتما این کار را می کرد، و تلاش ایشان در فتنه 88 بیشتر از هر مقطع دیگری از تاریخ انقلاب این مطلب را آشکار ساخت.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خارج از تعارف، حقیقتاً این‌طور نبود. خود آقای هاشمی از جاهایی دیگر خودش حاضر نبود جلو بیاید. درست است که در آن‌جایی که نباید سکوت می‌کرد، سکوت کرد؛ ولی به فتنه دامن نزد. روی این سخن مقام معظم رهبری که فرمودند خنّاس‌ها تلاش کردند آقای هاشمی را در مقابل نظام قرار دهند؛ فکر کنید. آقای هاشمی ابداً قبول نداشت فرزندش مهدی مجرم است و باید به زندان رود و دیدید که در هنگام خداحافظی مهدی چه گفت؟! با این‌همه تسلیم نظام شد. موفق باشید

18353
متن پرسش
سلام استاد عزیز: استاد پیرو سوال 18334 شما فرمودید (امیر المومنین با اسلام خلفا کنار اومدن ولی با اسلام معاویه نه) همون طور که خودتون میدونید کنار اومدن مولا با اسلام خلفا به معنای قبول داشتن اونا نیس. مگه مولا نفرمودن اگه 40 یار داشتم قیام می کردم. شما در جهنمی بودن معاویه و اونا شکی دارید؟ منتها مولا با توجه به شرایط زمانه رفتار میکردن. تفکر آقای هاشمی به لیبرالیسم ختم می شود حالا در پوشش معاویه یا خلفا فرقی ندارد. ما که نباید از هاشمی به خاطر اینکه موضعی شبیه موسوی و کروبی نگرفته تشکر کنیم. همان طور که به خلفا در شرایط امروزی که نیاز به وحدت هست هیچ توهینی از جانب ما در محافل عمومی صورت نمیگیره در مورد هاشمی هم این موضوع صدق میکنه ولی در محافل خصوصی آقای هاشمی شایستگیه لعن رو دارن. استاد عذر خواهی می کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام معظم رهبری در روز عید غدیر امسال فرمودند که هنر علی«علیه‌السلام» آن بود که دوستان و دشمنان‌شان را درجه‌مندی کرده بودند. و همین مثال را زدند که آن موضعی که برای معاویه داشتند، برای خلفا و یا طلحه و زبیر نداشتند. موفق باشید

18360
متن پرسش
سلام علیکم: جهت روشن شدن جایگاه پاسخ شما به سوال شماره 18299 خواستم بدانم آیا نظر به حقیقت زیر این پاسخ را داده اید یا مطلب چیز دیگری است؟ آیت‌الله مجتبی تهرانی در درس اخلاق تاریخ ۹۰/۱۱/۰۶ می فرمایند: من دنبال مطلبی بودم و فکر می ­کنم این قضیه برای بعد از معاویه است، وقتی که او مُرد، یک سری مسائل رو شد، یک سری رو بود، روتر شد. کارهایی که کرده بود، جنایاتی که کرده بود، رو شد و ظاهراً بعد این مسائل بود که این مطلب مطرح شد: «اذکروا موتاکم بالخیر»! من این را از کلک­های بنی امیه می­ دانم. حالا که مرده است خوبی­هایش را بگو، بدی­هایش را نگو. می­ خواهم بگویم چه طور اینها برنامه ریزی شده در جامعه پیش می ­رفتند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم بنی‌امیه و از جمله معاویه از این روایت به نفع خودشان استفاده کرده‌اند و مرحوم شهید مطهری هم این امر را متذکر شده‌اند که معاویه به استناد این روایت، تلاش می‌کرد ضعف‌های خلیفه‌ی سوم را از ذهن‌ها پاک کند. ولی اصل مطلب که امثال ابن حجر هیثمی در «الصوارم المهرقه» آورده است را می‌توانیم در جای خود بپذیریم که توصیه‌ای است تا مسلمانان را بعد از رحلت‌شان بیشتر در سیره‌های مثبتی که داشته‌اند، مدّ نظر بیاوریم. مثل این‌که در مورد آقای هاشمی بیشتر بر آن قسمت تأکید شود که ایشان مقابله‌ی مستقیم با رهبری نکرد. با این‌که به قول رهبری خنّاس‌هایی بودند که در این امر تلاش می‌کردند. موفق باشید

18343
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد چه خوب است تحلیلی درباره پیام رهبری درباره فوت مرحوم هاشمی (ره) بفرماید عده ای معتقدند پیام بسیار عمیق و زیرکانه بوده است و در عین تعریف و تمجید از زحمات مرحوم هاشمی (ره) مطالبی که بیشتر در قالب ذم شبیه به مدح است نیز آورده شده است براستی چه می شود که رهبری می فرماید دشمنان نتوانستند از محبت او به من کم کنند به طور طبیعی باید برعکس آورده شود. یا در شمردن زحمات ایشان از شکنجه های قبل از انقلاب از دوران جنگ از رئیس مجلس می گوید ولی یک مرتبه بدون ذکری از تاثیر گذارترین قسمت مسئولیتهای مرحوم هاشمی (ره) یعنی دوران ریاست جمهوری او سراغ مجمع تشخیص می رود اساسا آیادر پیام تسلیت سخن از محاسبه خدا گفتن مرسوم و معمول است؟ و چه می شود در پیام تسلیت آیت الله مهدوی کنی (ره) حضرت آقا طلب علو درجات می کنند ولی در پیام مرحوم هاشمی طلب عفو. و چرا رهبری در نماز آیت الله کنی سه بار عبارت اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا را می خواند ولی برای ایشان اصلا نمی خواند؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌ها که همه روشن است که قضیه از چه قرار است. معلوم است که برای آقای هاشمی طلب عفو می کنند ولی مگر می‌شود بگویند: «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا»؟ آیا همین روش حضرت آقا نباید برای ما حجت باشد که در عین انتقادها، تنفرها در میان نیاید و از قبولِ یک جا و ردّ یک‌جا که روش عوام است، عبور کنیم؟! موفق باشید

18337
متن پرسش
سلام و خسته نباشید. در این لینک http://lobolmizan.ir/quest/13617 به پرسشگر فرمودید که از اهل فن پرسیده اید و آنها آیت الله سیستانی را اعلم دانسته اند. می خواستم بپرسم تعداد کسانی که ایشان را به تنهایی اعلم دانسته اند بیشتر است یا آنهایی که همراه با ایشان فرد دیگری را اعلم دانسته اند؟ در ضمن این افرادی که از آنها پرسش کردید واقعا اهل فن و تشخیص بوده اند؟ برای اطمینان بیشتر می پرسم چون ما هم به اطمینان شما مطمئن هستیم. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید در آن سؤال، در رابطه با مقایسه‌ی بین آیت اللّه جوادی و آیت اللّه سیستانی سؤال شده بود، آن نکته عرض شد که اهل خُبره بحثی در اعلمیت آیت اللّه سیستانی ندارند. به همان معنایی که جامعه‌ی مدرسین ایشان را تأیید می‌کنند ولی این به این معنا نیست که اعلمیت ایشان، نفیِ اعلمیت بقیه‌ی مراجع را در بر داشته باشد. به همین جهت در ادامه‌ی جواب آن سؤال عرض شد: «البته آن‌چه قابل تأمّل است، نگاهی است که به موقعیّت مقام معظّم رهبری باید داشت که از نظر کشف حکم خدا به عنوان یک فقیه هیچ گونه کم‌بودی در ایشان نیست و از طرفی در رابطه با عالِم به زمانه بودن، مسلّم اعلم هستند و از این مهم‌تر پرداخت سهمین است که رسیدن آن به دست حضرت آقا در راستای اهداف اسلام بیشتر موجب اطمینان خاطر و طیب نفس می‌شود.» موفق باشید

18329
متن پرسش
استاد سلام: این آقایون یه جوری پیام دادند (مثل آقایان مظاهری و امینی و ....) و یه جوری توی تشییع جنازه مصاحبه کردند (مثل سردار قاسمی و ...) که گویا قرائت آقای هاشمی از امام کاملا صحیح بوده و حالا یا قرائت رهبری رو باطل می دونند و یا اساسا اختلافی بین این دو قرائت قائل نیستند. لذا ما یه جورایی گیج شدیم که آیا ما داریم به آقای هاشمی اشتباه نگاه می کنیم یا اونها؟ لطفا راهنمایی کنید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شماره‌ی 18312 در این مورد داده شد، به نظرم تحلیل جناب آقای دکتر سعداللّه زارعی که در روزنامه‌ی کیهان تاریخ چهارشنبه 22 دی‌ماه نیز در این مورد تحلیلی دقیق و واقع‌بینانه است. عین تحلیل را در زیر خدمتتان ارسال می‌کنم. موفق باشید

تشییع هاشمی، استعاره سخاوت(یادداشت روز)

«رحلت ناگهانی» آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی برای رهبر و ملت ایران سخت بود و می‌توان گفت در دو دهه گذشته مرگ هیچ شخصیتی به اندازه مرگ او برای کشور شوک‌آور نبود. پیام بسیار بلند و پرنکته رهبر معظم انقلاب اسلامی و مقایسه آن با پیام‌های دیگر هم عظمت این تفاوت را به خوبی نشان می‌دهد. مرحوم هاشمی روز سه‌شنبه با حضور بزرگ مردم تهران و بر دوش آنان راهی سفر آخرت شد و در کارنامه 82 ساله او آنقدر نقاط برجسته وجود داشت که بتوان گفت ان‌شاءالله «راضیهًْ مرضیه» خدا را ملاقات خواهد کرد.
هاشمی البته از جمله شخصیت‌هایی بود که تقریبا همواره موافقان بزرگ و مخالفان بزرگی داشت و در هر دو سر طیف هم اهل حقیقت و اهل باطل وجود داشتند و می‌توان گفت از این رو بود که هیچکس از کنار «رحلت ناگهانی» او عبور نکرد و همه مکثی کرده و گواهی دادند که یک شخصیت موثر سیاسی جهان از میان رفته است.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هاشمی رفسنجانی یک شخصیت محوری نهضت حضرت امام بود و در این راه تا آنجا استقامت کرد که می‌توان بدون مبالغه او را «مجاهدی نستوه» دانست. شکنجه‌های تقریبا منحصر بفردی که جامعه ما کم یا بیش از آن خبر دارد کافی است تا بگوییم او در مسیر حمایت از امام راحل عظیم‌الشان به تمام معنا فداکاری کرد. در این میان رژیم پهلوی، آمریکا و انگلیس و هر فرد و جریان مرتبط با آنها به دلیل مخالفت با نهضت ‌اسلامی حضرت امام با هاشمی نیز به عنوان یکی از سرداران آن مخالف بوده و در همه فشارها علیه او همداستان بودند. در این دوره هاشمی البته موافقان بزرگی هم داشت، بخش وسیعی از نخبگان مذهبی و توده‌های متدینی که آوازه فداکاری هاشمی را شنیده بودند، طیف وسیع موافقان او را در این دوره تشکیل می‌دادند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به طیفی که در گذشته مخالف آقای هاشمی بودند، منحرفین، منافقین و ملی‌گرایانی که مخالف استقرار نظام جمهوری اسلامی و بویژه مخالف الگوی ولایت‌فقیه بودند، اضافه شدند و حقد و کینه آنان از امام و روحانیت و اصل هویت‌بخش ولایت‌فقیه بطور طبیعی به سمت هاشمی‌رفسنجانی به عنوان یک معتمد اصلی حضرت امام رفت کما اینکه در این دوره توده‌های متدین و نخبگان اسلام‌گرا هم از آنجا که او را یک «ستون انقلاب اسلامی» دانسته و تمام آمال و آرمان خود را در سایه انقلاب قابل تحقق می‌دانستند، به هاشمی رفسنجانی دل ‌بسته بودند و به طور جدی از او حمایت می‌کردند؛ رأی بالای مردم به هاشمی‌رفسنجانی در سه دوره مجلس شورای اسلامی در زمان حیات حضرت امام از این موضوع حکایت می‌کند. بنابراین در مرحله ده ساله «تثبیت» انقلاب اسلامی نیز هاشمی مخالفان بزرگ و موافقان بزرگی داشت.
بعد از ارتحال حضرت امام که کمی پس از آن آیت‌الله هاشمی رفسنجانی سکان دولت را در دست گرفت همان طیف‌بندی سابق وجود داشت یعنی او به عنوان رئیس‌جمهور نظام جمهوری اسلامی به میزانی که مورد عنایت رهبر معظم انقلاب اسلامی و مردم دین‌مدار بود از سوی دشمنان اسلام و انقلاب و منحرفین زیر فشار تبلیغاتی و سیاسی قرار داشت. مردم در دوره ریاست‌جمهوری از شخصیتی که با خطبه‌های بسیار دلنشینی که او در دوره ریاست مجلس درباره «عدالت اجتماعی» بیان کرده بود و علاوه بر آن در منظر مردم، او فردی «بسیار توانمند» ارزیابی می‌شد، توقع داشتند که مشکلات اقتصادی و اجتماعی آنان حل و فصل شود. هاشمی رفسنجانی در این بین و با اراده حل مشکلات مردم و با نیت خیر راهی را برگزید که در عمل آن اراده و نیت را محقق نکرد. «توسعه اقتصادی» کلید واژه‌ای بود که با آن سیاست‌های دوره سازندگی توضیح داده می‌شد و در کانون این نگرش «رشد اقتصادی کشور» قرار داشت، بر بنیانی استوار بود که آرام آرام امید توده‌های مردم به دولت را کاهش می‌داد و از این رو بود که 3-2 سال پس از اجرای سیاست‌های موسوم به توسعه اقتصادی، آراء آقای هاشمی‌رفسنجانی (در دور دوم ریاست‌جمهوری) کاهش معناداری پیدا کرد. در واقع مردم ایران در دوره دوم ضمن آنکه کماکان اعتماد خود را به شخص آقای هاشمی ابراز کردند اما به او یادآور شدند که سیاست‌های اقتصادی و کارگزاران این عرصه او را نمی‌پسندند و خواستار اصلاح و تغییر می‌باشند. سیاست توسعه اقتصادی با آن برنامه که تنظیم شده بود آرام آرام به شبکه اقتصاد جهانی نزدیک شد و توقع داشت به دلیل همسویی در نگرش تئوریک اقتصاد، از سوی آنان مورد پشتیبانی قرار گیرد اما غرب بر‌خلاف آنچه درباره «ماهاتیر محمد» -  نخست‌وزیر سال‌های دهه 60 و 70 شمسی مالزی - عمل کرد، از پشتیبانی مالی از دولت‌ آیت‌الله هاشمی به دلیل نسبت آن با انقلاب و نظامی که غرب نمی‌خواست آن را به رسمیت بشناسد و شاهد بالیدن آن باشد، خودداری کرد و از این رو سیاست‌هایی که برای بهبود وضع اقتصاد کشور طراحی شده بود، از منظر توده‌هایی که امام ضمن آنکه آنان را صاحبان اصلی انقلاب می‌دانست، «پابرهنگان» خطاب می‌کرد، موفق ارزیابی نمی‌شد. مردم به خصوص حاصل دستاورد این سیاست‌های اقتصادی را با آنچه پیش از این هاشمی مستقیما ذیل واژگان‌آشنای «عدالت اجتماعی» وعده داده بود، ناهمخوان می‌دیدند. از این رو بود که در این مقطع در کنار طیف دشمنان هاشمی که همان دشمنان انقلاب اسلامی بودند یک طیف «منتقد سیاست‌های هاشمی» اضافه شد که از قضا در درون خانواده انقلاب اسلامی قرار داشت. منتقدان به هیچ‌وجه دشمن هاشمی نبودند کما اینکه در دوره‌ای که او رئیس‌جمهور بود برای موفقیت دولت در اهداف خود، مشفقانه به او کمک کرده بودند و پیوندهای قدیمی خود را هم با او حفظ کرده بودند. هاشمی نیز هیچگاه از این طیف منتقد تلقی دشمن نداشت و خود را از آنان جدا نمی‌دانست. بعدها منتقدان هاشمی در صحنه داخل به دو گروه تقسیم شدند، گروهی که با نگاه به اصول و اهداف انقلاب اسلامی، پاره‌ای از سیاست‌ها و افکار او را در مسیر درست نمی‌دانستند و خواهان اصلاح بودند و گروهی که در فضای محدود قوه مجریه دنبال موقعیت‌هایی بودند و درست یا نادرست هاشمی رفسنجانی از آنها دریغ کرده بود. گروه دوم در پاره‌ای از موارد مرز انتقاد و دشمنی را از میان برداشتند و با عبارات سخیفی که شما از آن خبر دارید، از او یاد می‌کردند. در دوره اصلاحات وقتی هاشمی که از شدت اهانت‌ها به تنگ آمده بود از یک مقام ارشد دولت خواسته بود که جلوی این اهانت افراد و مجامع‌ اصلاح‌طلب را بگیرد او در پاسخ گفته بود «بازی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد»! این طیف البته بعدها تلاش کردند تا «سالوس‌مآبانه» هاشمی را در طیف خود تعریف کنند اما در عمل و در نهایت، آیت‌الله هاشمی هیچگاه آنان را راضی نکرد. در این دوره مخالفان جبهه انقلاب و نظام کماکان با او که مثل گذشته او را یک ستون نظام می‌دانستند، مخالف بودند و طیف وسیع نیروهای انقلاب او را در جمع خویش ارزیابی و در حد یک شخصیت محوری نظام به او احترام می‌گذاشتند و نیروهای منتقد او در خانواده انقلاب ضمن اصراری که بر اصلاح بعضی روش‌ها و نگاه‌ها داشتند، مطمئن بودند که هاشمی از خانواده انقلاب جدا نمی‌شود.
تشییع پرشکوه و کم‌نظیر مردم تهران و برگزاری پرتعداد مجالس سوگواری در شهرستانها به خوبی نشان داد که مردم قدر شخصیت‌های دلسوز خود را می‌دانند و پاسخگوی مهری که دیده‌اند هستند. ارتحال ناگهانی آیت‌الله هاشمی دو طیف موافقان و منتقدان هاشمی رفسنجانی را بشدت متاثر کرد کما اینکه در خطوط رسانه‌های غربی و عربی وابسته به غرب می‌توان نفرت آنان از هاشمی رفسنجانی را دید. در تشییع جنازه آیت‌الله هاشمی در تهران همه نخبگان منتقد و بخش عمده توده‌هایی که در عملکرد اقتصادی او اشکال می‌دیدند آمده بودند، طیف‌های بسیجی، هیاتی و مردم محروم غلبه داشتند و این نشان می‌دهد که هم رشته پیوند آیت‌الله با این بخش از مردم و هم محبت گرم این مردم تا آخرین روز حیات آقای هاشمی رفسنجانی برقرار بوده است. در راهپیمایی بزرگ پشت جنازه این شخصیت که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «نمونه کم‌نظیری از نسل اول مبارزان ضد ستم‌شاهی و از رنجدیدگان در این راه پرخوف و خطر» بود، هم عظمت مردی که بر دوش‌های محبت مردم تشییع می‌شد، برجسته بود و هم عظمت مردمی که با اشاره رهبری و جمعبندی دقیق رهبری از 59 سال دوستی ایشان با مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی به صحنه آمدند، آشکار بود. خداوند آیت‌الله عزیز ما را در جوار رحمت واسعه خویش جای دهد و این مردم قدرشناس را برای انقلاب نگه دارد.  سعدالله زارعی

18326
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در جواب سوال 18312 آیا این قسمت سخنتان (در این دیدگاه، تأکید مقام معظم رهبری بر مقابله با استکبار غیرواقع بینانه است و لازم نیست.) یک نوع بی انصافی در قبال آقای هاشمی نیست زیرا به سخنان ایشان که نگاه می کنیم استکبار ستیزی مشهود است؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث استکبارستیزی و مقابله با صهیونیسم آقای هاشمی موضوع روشن و مسلّمی است. بحث در جایگاه نگاهی است که در راستایِ تمدن اسلامی نسبت به فرهنگ غربی ما باید داشته باشیم. تفاوتی که مقام معظم رهبری مطرح کردند، ظاهراً در این‌جاها باید باشد. موفق باشید

18312
متن پرسش
سلام عليكم خدمت حضرت استاد: بنده طلبه اي هستم و در حوزه علميه اي مشغول خدمت هستم كه جو آن شديدأ در مقابل آقاي هاشمي رفسنجاني ‏(رحمت الله‏) است، عده اي او را ابوسفيان انقلاب، وعده اي با رحلت ايشان خوشحال اند و مشغول پخش شيريني هستند، از آن طرف ابوي بنده از جانبازان دفاع مقدس هستند و از آقاي هاشمي حسنات فراواني از آن دوران و دوران فعلي بيان مي كنند، بنده واقعا سردرگم شده ام، و خود ايشان را نه كافر و ضد انقلاب و ضد حضرت آقا (حفظه الله‏) و نه امام زاده مي دانم، استاد عزيز لطفا كليت شخصيت ايشان و جنبه سياسي و اعتقادي ايشان را به طوري كه بنده حساب كار دستم بيايد در مقابل افراد بي بصيرت افراطي صريحا بيان كنيد. مطالب مورد نياز را، خداحفظتان كند براي اسلام و جوانان ايران، تشكر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در پیام تسلیت خود فرمودند: « اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهه‌هائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بین‌الحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسه‌ی خناسانی که در سالهای اخیر با شدّت و جدیت در پی بهره‌برداری از این تفاوتهای نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.». ایشان در این سخن متذکر این امر هستند که اختلاف‌ نظرها نباید منجر به تنفر و تقابل و کینه شود. شما شرایط تاریخی را از دیدگاه مقام معظم رهبری دائماً مدّ نظر داشته باشید و موضع گیری های ایشان را براساس آن شرایط تبیین کنید. تفاوت نگاه رهبری به آینده و نگاه امثال آقای هاشمی رفسنجانی در فهم شرایط تاریخی است. به سخنان آقاي هاشمی كه نگاه می‌کنید ملاحظه می‌شود ايشان همه پیچیدگی‌‌های دشمن را می‌دانند و مي‌شناسند، اما به تاریخی که در آن هستیم طور دیگری نگاه می‌کنند. ایشان معتقد است حضور در تاریخی دیگر که بیرون از ارزش‌های فرهنگ مدرن باشد معنا نمی‌دهد. معتقدند می‌توانیم مستقل باشیم و در عین حال در همان فضای ارزشیِ فرهنگ غرب زندگی کنیم بدون آن‌که از مسلمانی خود دست برداریم. در این دیدگاه، تأکید مقام معظم رهبری بر مقابله با استکبار غیرواقع بینانه است و لازم نیست. تنها وقتی می‌توانیم متوجه‌ی ضعف نگاه آقای هاشمی شویم که با ساحت دیگری به آنچه در این تاریخ با آن روبه‌روئیم نظر کنیم و جهان را آن‌چیزی ندانیم که غرب و به‌خصوص آمریکا برای ما تعریف کرده، جایی برای حضور سنت‌های الهی بگذاریم و نظر به معیّت حق در این راه داشته باشیم. مقام معظم رهبری در رابطه با معیّت حضرت حق با جریان‌های توحیدی مثال حضرت موسی«علیه‌السلام» را زدند که وقتی فرعونیان در حال نزدیکی به قوم بنی‌اسرائیل بودند تا آن‌ها را بگیرند، حضرت موسی«علیه‌السلام» فرمودند: « «کَلّآ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین». ببینید! معیّت الهی این‌قدر اهمّیّت دارد. و رهبری فرمودند: این‌که می‌گویند: «اِنَّ ﷲَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنون»، این معیّت را باید قدر دانست. و ادامه دادند: «ما هم به تقلید از حضرت موسی عرض می‌کنیم که: «کَلاّ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین». حال این نگاه را با آن ساحتی که آقای هاشمی در آن قرار دارند مقایسه کنید و سعی کنید سخنان رهبری را در فضایی که ایشان مدَ نظرها قرار می‌دهند تبیین نمائید، تا به همان معنایی که حضرت موسی (ع) در حین نزدیکی سپاه فرعون متوجه سنت دیگری هستند به نام «معیّت الهی با اهل تقوا» ما توجه رهبری را در این تاریخ به معیّت الهی با این انقلاب و این ملت بفهمیم و تحلیل‌های خود را از وضع موجود تبیین کنیم. پس بنابراین همان‌طور که فرمودند تفاوت دو نگاه است، نه آن‌که آقای هاشمی بخواهد خیانت کند و یا عناد داشته باشد. موفق باشید   

18300
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: لطفا بفرمایید دیدگاه شما درباره ی در گذشت شخصیت بزرگوار جناب شیخ هاشمی رفسنجانی و تاثیر این رویداد در ادمه ی حرکت جمهوری اسلامی چگونه است؟ آیا می توان امیدوار بود که از این پس جریان اشرافیت و نظام سرمایه داری در ایران کم رنگ شده و به سمت عدالت بیشتر پیش رویم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! باید روحی به صحنه آید که اشرافیت را برای خود و آینده‌ی خود مضرّ بداند و تذکرات اخیر مقام معظم رهبری با مردم قم، نکات بسیار خوبی را در مقابل ما می‌گشاید.

18235
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم: 1. آیا جایگاه به دست کردن انگشتر در افراد مذهبی ریشه دینی دارد؟ 2. چرا رهبری در بین این همه گزینه از قبیل پول کتاب یا .... به افراد انگشتر هدیه می دهند؟ 3. چگونه می توان گفت فردی از نظر عرفان نظری تواناست اما خود راه نرفته باشد؟ آیا مگر غیر از اینست که نویسنده خود باید یافته باشد تا بتواند بگوید. آیا ما نمونه ای داریم که از نظر نوشتاری در عرفان نظری قوی باشد اما خود اعتراف کرده باشد که در عمل نرسیده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- روایات متعدد در به‌دست‌کردنِ انگشتر با جنس نگین‌های مختلف داریم. جناب شیخ عباس قمی نیز موضوع را در مفاتیح نیز آورده‌اند 2- این سنت حسنه‌ای است تا فرهنگ به‌دست‌کردنِ انگشتر نهادینه شود 3- هستند افرادی که دانای به موضوعات عرفان نظری هستند و نه‌تنها منوّر به نور آن نشدند، بلکه حتی قبول هم ندارند ولی اطلاع دارند. موفق باشید

18230
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: جهت اطلاع بیشتر استاد، چندی پیش تصویری در خروجی سایت قرار گرفت که در آن تصویر سید حسن مصطفوی (نوه حضرت امام خمینی) در کنار قطب فرقه نعمت اللهی گنابادی نشسته بود. در یکی از نظرات خوانندگان در این باره آمده بود که دراویش گنابادی از حضرت امام دست خط دارند و همه می‌دانند که امام با ایشان مشکلی نداشتند و فرموده بودند این دراویش را آزار نکنید. آیا این واقعیت دارد یا خیر؟ قبل از پاسخ به این سوال باید توضیح نسبتا بلندی در این باره بدهم. بحثی که در مورد فرقه صوفیه مطرح می شود بحث در این است که صوفیه با یک ترفندی می آیند حضرت امام را به خودشان منصوب می کنند و معتقد هستند که حضرت امام مدافع آنها بوده و بلکه خود ایشان نیز صوفی بوده اند. و استناداتی هم می آورند که ما به ذهنمان می رسد در این فرصت بخشی از این مطالب را نقد کنیم. اولا: همین جا من این مطلب را عرض کنم که هر کسی و بلکه هر گروه و فرقه ای باید برای ادعاهای خود مستندات و دلایل محکمی داشته باشد در غیر این صورت به این گونه ادعاها، ادعاهای واهی و پوچ گفته می شود. در مورد حضرت امام، خود ایشان در انتهای وصیتنامه شان چند مطلب را متذکر می شوند که بسیار دارای اهمیت است، ایشان می فرمایند: اکنون که من حاضرم بعض نسبت های بی واقعیت به من داده می شود و ممکن است پس از من به حجم آن افزوده شود. لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده می شود تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم. بنابراین هرکسی نمی تواند ادعا کند که امام درباره ما چنین گفته یا چنان، مگر اینکه سند ارائه دهد. که ما تا به حال همچنین سندی در تأیید دراویش از حضرت امام ندیده ایم. بلکه این را عرض کنم که اتفاقا با رجوع به تألیفات و آثار حضرت امام و همچنین سیره عملی ایشان عکس این قضیه صادق است. حضرت امام با اینکه خود یک عارف به تمام معنا و حقیقی بود، همیشه در مقابل عرفانهای صوفیانه و فرقه ای می ایستادند و موضع گیری می کردند. که ما در ادامه مباحثمان به آن خواهیم پرداخت. ثانیا: اگر افرادی از خانواده یا طایفه ی حضرت امام ، گفتار یا رفتاری داشتند ما نباید آنها را به حساب حضرت امام بگذاریم یا هرکاری که منتسبین به ایشان انجام دادند لزوما به این معنا نیست که مورد تأیید امام راحل نیز هست بلکه بهتر است بگویم: راه امام و خط امام یک ایدولوژی مبتنی بر دین مبین اسلام است نه ژنتیکی و مورثی، لهذا مواضع خانواده امام باید با مواضع امام ارزیابی و منطبق باشد نه مواضع حضرت امام با مواضع منتسبین و بازماندگانش. ثالثا: برخی از بزرگان فرقه تصوف به خاطر سالوس و اسلام نمایی و کسب مشروعیت و نیز مصونیت، خود را به بعضی از خانواده حضرت امام نزدیک می کنند و این در حالی است که موضع گیری آنان بر علیه انقلاب و نظام مبارک جمهوری اسلامی، بخصوص در طول این چند سال چه از طریق سخنرانی هایشان و یا سایتهای مرتبط با این فرق و یا مواضع سخنگوهای اروپا نشین و آمریکا نشینشان امثال مصطفی آزمایش (جاسوس فرانسه) و زارا نورایی و دیگران، و همچنین نقش دراویش در جریان فتنه 88 ، بر کسی پوشیده نیست. اما در اینکه حضرت امام فرقه صوفیه و داراویش را تأیید کرده باشند همانطور که عرض کردم چنین چیزی را سراغ نداریم، اتفاقا من در اینجا می خواهم اسنادی را از حضرت امام إرائه دهم که دقیقا برعکس این ادعا است. 1. حضرت امام که خودش یک شخصیت عارف و حکیم است در کتاب چهل حدیث باب کبر حدیث چهارم بعد از بحثی که در مورد حکیم و عارف دارند می فرمایند که: آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلائق می داند (معمولاً اقطاب دراویش خودشان را مرشد و هادی خلائق می دانند) و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات این دو دسته عارف و حکیم را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده (کاری که اقطاب می کنند کارشان الهی نیست. اولیاء خدا و اهل بیت علیهم السلام کارشان این بود که واسطه فیض بودند واسطه دست گیری بودند واسطه این بودند که دست مردم را بگیرند و به سمت خدا ببرند. منتهی این یک نکته خیلی کلیدی است که امام می فرمایند: دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود می کنند، یعنی خود پرستی می کنند و برای خود دکان باز کرده اند). و آن بیچاره صاف (درویش تازه جذب فرقه شده) و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده؛ برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده با لفظ «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» حال جذبه و حب دست می دهد. (حافظ چه خوب سروده که: آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس / هر زمان خر مهره را با دُّر برابر می کنند) یک سری افراد هستند، اینها قطبی را که به قول شاعر در حکم خر مهره است را برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده به جای دُّر - امام معصوم - قالب می کنند. یا در آن جایی که حضرت امام اشاره به لقب طریقتی اقطاب صوفیه می نمایند «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» خیلی نکته کلیدی است، این نشان می دهد که حضرت امام (ره) اطلاع کافی در مورد دراویش داشته اند و اتفاقا فرقه تصوف نعمت اللهی را خطاب خویش قرار داده است. چرا که تنها فرقه ای که لقب طریقتی به این شکل برای خودش قائل است و بر روی اقطاب خود می گذارند، صوفی نعمت اللهی است که علیشاه پسوند لقب طریقتی آنها است. بنابراین حضرت امام از انحرافات و بدعتهای این فرقه آگاه است و ضمن مخاطب قرار دادن آنها دارند آنان را رد می نمایند. امام در ادامه به اقطاب صوفیه اشاره می کنند و می گوید: «ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم. این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله گاهی خودش هم بازی خورده و خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه، و اضافات و اعتباراتی که به آن می افزاید پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده! و خود را با این همه عیب، مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده، خود را دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است». پس مخاطب این سخنان امام که «خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته» امثال اقطاب صوفیه ای همچون ملاسلطان گنابادی مؤسس فرقه نعمت اللهی گنابادی است. چرا که او اینگونه سخنان را بر زبان رانده است. یعنی حضرت امام ادعاهای امثال ملا سلطان را به خوبی می شناسد و این کلمات را در مورد این فرقه بکار می برد. لذا آن کسی که کارشناس است می داند که حضرت امام (ره) با یک دید باز و آگاهی خوبی، نسبت به نظرا ت سران فرقه، این جملات را بیان می کنند. بولتن : یعنی شما معتقد هستید که مخاطب فرمایشات حضرت امام در سند فوق، اقطابی همچون ملا سلطان گنابادی است؟ آیا دلایلی هم دارید؟ بله. مثلا جایی که حضرت امام (ره) می فرماید: «خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته» ، بر گرفته از آشنایی با ادعاهای سلطان محمد گنابادی است. ملاسلطان در کتاب سعادتنامه صفحه 162 انتشارات حقیقت سال 1383 می گوید: «طالب و مرید چون اراده حضور نزد قطب نماید، چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری می رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او ببخشد. و خیال را مشغول صورت شیخ دارد» آیا در مطلب مذکور، ملاسلطان گنابادی در برابر مرید و طالب، خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت قرار نداده است؟؟ آیا کلام قطب فرقه درباب جایگاه قطبیت و پادشاه مقتدر دانستن خویش همان تعبیر حضرت امام نسبت به ایشان نیست که فرمودند: خود را دارای مقامی دانسته؟ یا در جایی دیگر قطب فرقه اضافه می کند: «چون وارد حضور شیخ گردد در کمال فروتنی که شیوه نیازمندان است صورت بر خاک مذلت گذارد و به شکرانه این نعمت سجده شکر به جای بیاورد» آیا اشاره به این مطلب نیست که: دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده ؟ در جایی دیگر ملا سلطان می گوید: «مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتدا است (یعنی تو خلق شدی که به ما اقتدا کنی و ما را اطاعت کنی!) و بعد می گوید: بلکه می گویم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیا از برای ارادت و اقتدا است (به ادعای ملا سلطان، اصلا خداوند، پیامبر و قرآن و اهل بیت را برای اقتدا به ملا سلطان فرستاده!) آیا بنظر شما این همه ادعا از تنگی حوصله و کوچکی کله نیست که گاهی خودش هم بازی خورده و خود را دارای مقامی دانسته است؟ برای مثال: حضرت امام در آنجایی که می فرمایند: دارای سر شریعت دانسته بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده دارای مقام ولایت کلیه دانسته این از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است، می خواهم بگویم دقیقا اشاره به ادعای ملاسلطان است. چراکه وی می گوید: «صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به این اعتبار که مضاف به کثرات و مستولی بر کل است و رب توان گفت که تربیت کل موکول با اوست. خالق توان گفت به این اعتبار که خالقیت حق تعالی به واسطه او ظهور پیدا می کند» و یا آیا این عوام فریبی در چینش مطالب، تصدیق گفتار حضرت امام در باره آنان نیست؟ که فرمودند: حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه، و اضافات و اعتباراتی که به آن می افزاید پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده! و قص علیهذا... این بخش کوچکی از نظرات حضرت امام در باره اینهاست. پس کجا امام با دراویش و متصوفه مشکلی نداشتند؟ اینکه همش شد مشکل و مخالفت جدی! اتفاقا امام با آن درایت و شناختی که از این فرقه ها دارند اینچنین ساختارشان را به هم می ریزد و پنبه شان را می زند. امام خمینی در چهل حدیث مطالب زیادی در این رابطه دارد که به خاطر تنگی وقت، فرصت پرداختن به آن نیست و خوانندگان محترم را ارجاع می دهیم به این کتاب شریف. بولتن: آیا حضرت امام در جایی دیگر بجز کتاب چهل حدیث صوفیه را رد کرده اند؟ بله دیوان اشعار حضرت امام پر است از نقد و رد تصوف فرقه ای. برای مثال امام در صفحه 94 دیوان اشعارش، این اشعار را در رد صوفیه به صراحت می سرایند: از صوفی ها صفا ندیدم هرگز / زاین طایفه من وفا ندیدم هرگز زین مدعیان که فاش اناالحق گویند/ با خود بینی فنا ندیدم هرگز یا در جایی از دیوانش، امام با مخالفت شدید از صوفی ریاکار که اهل آداب و بدعت است بیزاری و دوری می جوید و اینگونه منش ها را مانع راه خود می داند: خار راه منی ای شیخ ز گلزار برو / از سر راه من ای رند تبهکار برو تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه / از بر روی من صوفی غدار برو ای غلندر منش ای باده به کف خرقه بدوش/ خرقه شرک تهی کرده و بگذار و برو اینها معمولا یکی از آدابشان خرقه پشمینه است که قدمای آنها به نشانه زهد و دوری جستن از دنیا بر تن می کردند. بعضی از متصوفه چون به شکل دائمی در زمستان و تابستان از این نوع لباس استفاده می کردند کم کم دچار ریا و به تعبیر حضرت امام شرک می شدند. اگر از بحث شعر هم که بگذریم کافیست نظریات مرحوم امام را درباره تصوف فرقه ای بررسی کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که آثار بجا مانده از ایشان نظیر صحیفه نور و نامه هایی که حضرت امام به احمد آقا دارند و دیگر اسنادی که از حضرت امام در دسترس هست، کم نیست که اخلاق صوفیانه به سبک دراویش نعمت اللهی و صوفیه فرقه ای را رد کرده اند مثلا امام در نامه ای به مرحوم احمد آقا درکتاب وعده دیدار ص 125 چنین می نویسد: پسرم نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. لهذا گفتار و منش حضرت امام خود گویای این است که عرفان امام، عرفان صوفیانه و انزواطلبانه نبود بلکه عرفان ولایی و حماسی بود. امام همیشه وسط میدان بودند و با تمام جنود شیطان که عینیت پیدا کرده بودند در احزاب و نحله ها و فرقه ها و قدرتها و بلوک شرق و غرب مبارزه می کرد. با ادبیات صوفیانه و فکر و ذکر خالی و همچنین قائل بودن به پلورالیسم و تکثرگرایی و سکولاریسم که گرده خوبی برای سواری دادن به دشمنان دین و دنیای مردم است نمی شود در برابر دشمن ایستاد. از همین جا می فهمیم که عرفان امام عزیز ما از جنس عرفان ائمه علیهم السلام است و صد و هشتاد درجه با عرفان های فرقه ای متفاوت است. یا در بحث تبعیت از حضرت امام در همین فرقه نعمت الهی گنابادی که خیلی مدعی هستند حضرت امام از آنهاست و آمده اند برای ایشان شجره نامه صوفیانه درست کرده اند. و به هر دلیلی شدیدا به دنبال تأییدیه از طرف ایشان برای خود هستند! باید پرسید که آیا عملا باید سیره حضرت امام را تبعیت کنند یا زبانا؟ کسی که می گوید امام از ماست و امام را می خواهد به خودشان منتسب بکند آیا امام را می خواهید زبانی به خودتان منصوب کنید یا ایدئولوژیک؟ آیا افکارش را می خواهید منصوب کنید؟ اگر افکارش را می خواهید منصوب کنید این بدعت هایی که در باب اعتقادات در باب فقه و در باب اخلاق نهاده اید چیست؟ این عشریه از کجا آمده؟ آیا این بدعتی نیست که در فقه گذاشتید؟ عشریه یعنی یک دهم مال به جای خمس و زکات. ملا سلطان گنابادی یک جمله دارد می گوید: یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود، مغنی از زکات زکویه و خمس است. این فتوای بی پایه و اساس چیست؟ مگر 32 آیه قرآن راجع به زکات نیست؟ پس سوره انفال آیه 41 راجع به خمس چه می شود؟ یا 32 آیه قرآن در باب زکاتی که 26 تای آنها با صلاه آمده چه؟ دهها روایت راجع به خمس و زکات آمده چه می شود؟ آیا در برابر نص صریح آیات و روایات ایستادن و از خود فتوا دادن آن هم با این همه بینه شرعی!!! و گفتی نمی خواهید خمس و زکات بدید و یک دهم مال را رد کن بیاد برا قطب!!! حالا تبعیت از امام چی میشه؟ حالا هم تأیید امام لازمه؟ نظر فقهی حضرت امام چه؟ اما جهت تأیید و تبعیت از حضرت امام به اتفاق دراویش نعمت اللهی گنابادی سری بزنیم به توضیح المسائل ایشان در باب خمس، امام بزرگوار در مساله 1790 می فرماید: تا خمس مال را ندهند نمی توانند در آن مال تصرف کنند. اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشند. کسی قصد داشته منتها هنوز خمس نداده نمی تواند در آن مال تصرف کند. حالا تکلیف عشریه چه می شود؟ نه تنها نظر حضرت امام بلکه تمام مراجع بلا استثناء در مورد عشریه معتقدند که پرداختن و گرفتن عشریه به جای خمس و زکات جایز نیست و کفایت از خمس و زکات نمی کند و عشریه دراویش بدعت است و حرام و گیرندگان آن باید به جامعه معرفی شوند تا مردم گول آنان را نخورند. حالا قضاوت با خود خوانندگان، آیا با این اوصاف حضرت امام به عنوان یک فقیه جامع الشرایع که در طول حیات پر برکتشان زیر بار هیچ بدعتی نرفته است و تا پایان عمر مبارکشان مقید به انجام فرائض دینی و شرعی ست به خاطر دل بیمار عده ای هوس ران و دکان دار و همچنین تأیید آنان، دو تا از واجبات و فرائض دین یعنی خمس و زکات را ترک کند و - بلکه بیشتر - و راضی به اعمال این قوم بشود حاشا و کلا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته در این‌که جریان تصوف و صوفی‌گری از قرن دهم به بعد با نفوذ استعمار گرفتار اباحه‌گری شد و بیشتر در خدمت اهداف استعمار قرار گرفت، بحثی نیست. می‌ماند که آیا آیت اللّه حاج ملا سلطان محمد گنابادی صاحب تفسیر «بیان السعادة» از تحصیل‌کرده‌های نجف اشرف و سامرا که مورد احترام امثال میرزای شیرازی بوده‌اند و سعی کرده‌اند با تأسیس فرقه‌ی گنابادی از آن نقشه‌های استعماری عرفان را نجات دهند؛ هم‌مصداقِ فرقه های انحرافی خواهند بود، یا نه؛ این قابل تأمل است. به خصوص که حضرت امام در تفسیر سوره‌ی حمد خود از تفسیر مرحوم ملا محمد گنابادی یاد کردند. و رفقایی که تا حدّی بعضی از افراد این فرقه را می‌شناسند نظرشان آن است که نمی‌توان با همان چوبی که سایر فرقه‌ها را راند، این‌ها را نیز با همان چوب برانیم. زیرا علاوه بر آن‌که مقیّد به دستورات شرع و فقه فقیهان می‌باشند؛ نسبت به انقلاب و رهبری و تقابل با استکبار هم‌نوا با نظام هستند. حال اگر مثل همیشه افرادی به اسم عرفان حیله‌های خود را إعمال می‌کنند بحث دیگری است. بنابراین نمی‌توان به کاری که جناب آقای سید حسن‌آقا خمینی انجام داده‌اند ایراد گرفت به‌خصوص که از شرح «فصوص‌الحکم» که ایشان دارند، مشخص می‌شود در موضوع عرفان نظری به‌خوبی صاحب‌نظر می‌باشند. سایت مربوط به ایشان، فایل‌های صوتی فصوص را در معرض استفاده‌ی کاربران قرار داده است. موفق باشید  

18218
متن پرسش
سلام علیکم: آیا جایز است شرعاً و عرفاً و اخلاقاً کتاب مثنوی را با توجه به حجم فراوان، انحرافاتی که در آن است به عنوان یک کتاب معتبر به عرفان آن عمل کنند، یا جایز نیست با توجه به اینکه امامت نوعیه ای را که مولوی قبول دارد و در اشعارش آورده مخالف است با عقاید حقه مذهب حقه شیعه اثنی عشری و ایشان مقامات بلندی را که برای دشمنان امیرالمومنین علیه السلام و ... در اشعارش آورده و تقاضاهای نامشروع شمس از مولوی که مولوی آنها را عملی ساخت و مذهب مولوی را که سنی جبری بوده و استاد شهید مطهری و اکثر اهل فلسفه و عرفان و حتی افرادی از خود آنها مثل صفی علیشاه و جامی و ... تصریح کرده اند و خود مولوی نیز در اشعارش اعتراف کرده که قیام امام حسین علیه السلام را کورکورانه می داند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که فهم سخن عرفا کار آسانی نیست، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در نامه‌ای که به احمدآقا یعنی به فرزندشان داشتند فرمودند مواظب باش اگر سخن آن‌ها را نفهمیدی، ردّ نکنی. و در همین رابطه بعضی از علماء، مولوی را شیعه می‌دانند. به قول آيت‏الله انصارى همدانى «رحمةالله‏عليه» سالك تا آخر عمر به مثنوى مولانا نيازمند است. اخيراً كه مقام معظم رهبرى «حفظه ‏الله ‏تعالى» در جلسه ‏اى كه با شعرا داشتند فرمودند: مثنوى همان طور كه مولوى مى ‏گويد: «هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين»[1] و گفتند مرحوم مطهرى هم با من هم عقيده بود. کسانی می‌توانند در مورد مولوی نظر دهند که مدتی با تفکرات عرفانی او مرتبط باشند. موفق باشید

 


[1] - مقام معظم رهبرى« حفظه‏الله‏تعالى» در ديدار با شهداء در سال 1387- مولوى در ديباچه‏ى دفتر اول مى‏گويد: هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين

18187
متن پرسش
بسم الله و السّلام خدمت استاد عزیز این مداحی عادی عافور در لبنان را حاج آقا نگاه کنید! پاکی و عظمت تشیع چه قدر زیبا در طینت های پاک ظهور می کند! :( اللهم رزقنا! http://www.aparat.com/v/NW7aD
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از لطف جنابعالی که ما را از ارسال این مداحی مسرور فرمودید، بسیار متشکرم. کجایند آن‌هایی که حضور نهضت نرم حسینی را تا این اندازه در تاریخ درک کنند؟!! و کجایند که در زمینه‌ی حضور نهضت حسینی حضور انقلاب اسلامی را این اندازه لطیف و نرم در این تاریخ بیابند؟!! و کجایند که حضور دم روحانیِ نایب امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را یعنی حضرت آیت اللّه امام خامنه‌ای را با این‌همه ظرائف در کلمات این نوجوان سوری احساس نمایند؟!! که حقیقتاً این‌ها هستند که در همه‌ی تاریخ با بصیرت خود چرخش تاریخیِ ملت‌ها را به سوی حق یافته‌اند و خود را در چنین جاده‌ای قرار داده‌اند. این مداحی،‌ بغضِ ما را از کنترل ما خارج کرد زیرا یک مداحی نبود، نحوه‌ای از حضور حق بود که حتماً عالم‌گیر خواهد شد. موفق باشید

18150
متن پرسش
سلام: با توجه به حضور حضرت آقا در خانه شهدای مسیحیت چند سوال در ذهن بنده ایجاد شد، اول این که حکم به نجاست اهل کتاب و کفر آن ها از سوی برخی فقها چند اشکال به دنبال خود دارد، این که همه این ها از اسلام فراری شده و امکان هدایت آن ها از بین می رود، اما نکته دیگر درباره حکم بزرگانی همچون مقام معظم رهبری در این است که با این شرایط دیگر چه فرقی و برتری بین مسلمان و غیر مسلمان هست، وقتی که اهل کتاب با وجود قایل شدن به جسمانیت خدا و تثلیث محکوم به طهارت هستند و هیچ تفاوتی از این نظر با مسلمانان ندارند، سوال آخر این که لطفا توضیحی درباره کافر اهل کتاب و این که حضرت آقا آیا این لفظ را قبول دارند یا نه بفرمایید. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث فقهی است و آیت اللّه خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» قائل به نجس‌بودنِ اهل کتاب نیستند. و آیت اللّه جوادی در تفسیر سوره‌ی مائده که بحث اهل کتاب می‌شود و از آخرین سوره‌های نازل‌شده است، روشن می‌کنند که به راحتی نمی‌توان اهل کتاب را نجس دانست. زیرا موضوع شرکِ جلی که قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَس‏» غیر از کفر است که قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيح‏». موفق باشید

نمایش چاپی