بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: هنر(شعر و شاعر ، موسیقی ، سینما و ...)

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
32432
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر: برای رسیدن به شهود جمعی در فیلمنامه نویسی لطفا راهنمایی بفرمایید. فیلمنامه نویسی گزارشی است که مخاطب در روحانیتش قرار می گیرد. فیلمنامه نویس باید صفات بشری (کثرتی که اصیل نیست) را دفع کند تا حقیقت را تصدیق کند و روح تزکیه بر کل فیلم حاکم باشد زیرا هر کثرتی که به وحدت نرود سایه و دروغ است. ما به جای اینکه صُوَر ذهنی خودمان را به قصه تحمیل کنیم، می خواهیم با فیلمنامه و کارگردانی صُوَری که از ذات صحنه یا رفتار و یا قصه برمی خیزد را مشاهده کنیم و از آنجایی که وزن از خود حقیقت است، صفتی که ذاتی هر صحنه است، میزانی برای فیلمنامه و کارگردانی محسوب می‌شود. در سه گام طراحی صحنه؛ انتظار تجلی، رویت تجلی و رجوع به تجلی می تواند، حس وجودی صحنه را روشن تر کند. و خروجی تقوی پیشه ایی را برای ورود به صحنه ی بعد محقق کند؛ خروجی از ظلمت به نور در تقوی پرهیز، تقوی گریز و تقوی ستیز. همچنین شروع و پایان با حقیقت است. هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن. و اگر قرار باشد باطنی تجلی کند، در صورت ظاهر می‌شود و عبودیت صحنه جایگاه تجلی و یا به عبارتی مجلای حقیقت می‌شود. اینکه روح حاکم بر صحنه به چه اشاره می کند، چقدر عبودیت دارد و چگونه با فیلمنامه نویسی می شود بندگی کرد اهمیت دارد. و به فیلمنامه نویس در زمان انتخاب عناصر کمک می کند که از نفس اماره عبور کند و با نفس مطمئنه پیش برود. در گام های اولیه ی فیلمنامه نویسی باید روحانیتی از داستان برای جمع ایجاد شود تا جهان کثرت فیلمنامه نویسان در آن به وحدت برسد و آن فراتر از طرح کلی سفر شخصیت است. و نگاه به احوالات حاکم بر داستان است که می تواند حتی اگر حلقه های زنجیر تقدیر در داستان هنوز شکل نگرفته است زیباییِ نگاه شهود آمیزی را به تصویر بکشد. عبودیتی که در ترکیب هر صحنه، توسط شبکه ی عناصر داستانی ایجاد می‌شود، پیوندی اصیل با ربوبیت عالم داستان دارد. به همین خاطر گزارش فیلمنامه نویس از شهود حقیقت در تطبیق با نسبت حضرت محمد (ص) با حقیقت که اصل است، می تواند در نظر گرفته شود. کشف در فیلمنامه نویسی رجوع به حقیقت است و اگر در خارج واقع نباشد شیطانی است. زیرا وقتی یک سایه سنگین از افکار و افق بر روی داستان می اندازیم احساسات سنگین می شود و نمی تواند با حقیقت بالا برود. وقتی فکر می سازیم و بر اساس دستگاه فکرمی کنیم، توقف و حدود پیش می آید. در فیلمنامه، یک حقیقت وجودی است که ظرفیت های مختلف آن، در عناصر داستان به ظهور می‌رسد. و فیلمنامه نویسی و «حسِ وجودیِ نوشیدن» از حقیقت به نحوه ی رجوع به حقیقت مرتبط می‌شود. و تنها با نگاه جامع محمدی می‌تواند جمعیتی از نویسندگان را وحدت ببخشد. زیرا در برزخیت کبری که صفتی بر صفتی غلبه نکند و در تعادل باشد، چنین جامعیتی وجود دارد. ترجمه ی وجودی تک تک عناصر صحنه، رجوع وجودی فیلمنامه به حقیقت را مشخص می کند و توافق گروه را میسّر می کند. و عقل تکنیکی آهسته آهسته به ظهور می آید و شاعرانگی فرم از وجود برمی خیزد. در فیلمنامه نویسی گروهی نباید متن طرف دیگر را در متن خود ترجمه کرد. بلکه باید وجهی از قضیه که متن می خواهد به آن اشاره کند را یافت. و آن وجه را با وجوه اشاره شده توسط متنی دیگر، در صحنه به جامعیت رسانید. اشاره ی متن که ترکیب صحنه آن را ایجاد می‌کند، مهم است و ملاک ارزیابی قرار می گیرد. در هر صورت باید در نظر گرفت ذهنِ دیگری، محدوده ی ناشناخته است که از خود چیزی در آن نمی شناسیم. و با کوچکترین بحث و جدل عالم شهود از میان بر می خیزد. همین که فیلمنامه نویس و کارگردان خود دارد، نسبتش با صور خیالیه نسبت محروم شدن از حقیقت است. همین که در نفس خودش و و نسبت با نفس خودش ببیند، فیلمنامه از حقیقتش می افتد. حق و اتصال به حق همه چیز است و نگاهی که در آن فقر ذاتی هر صحنه از فیلمنامه و اتصال به غنی مطلق اصالت داشته باشد، به صحنه ها وجود می بخشد و تجلی رخ می دهد. فیلمنامه نویسی صاف کردن دل است، نباید رجوع به خلق باشد. اصلا رجوع به خلق نداریم. رجوع به خلق باید از رجوع به خالق شروع شود و در دل رجوع به حق، رجوع به خلق نهفته است. جنس نشانه ها در فیلمنامه، آدرس حقیقتی است که به آن رهنمون می شویم و معرفت در این راستا بسیار اهمیت دارد. برای فیلمنامه نویسی از درون به بیرون باید اول به محضر حقیقت داستان برویم، نه اینکه با خودمان در داستان او قدم بزنیم. باید بی خود باشیم، تا آنجا باشیم. آن وقت است که داستان حقیقت درونش را نشان می‌دهد. در فیلمنامه نویسی و حرکت دوربین نسبتی را می جوییم که خدا در میان آن نسبت حضور داشته باشد و هر آن او را شهود کنیم. به همین دلیل فیلمنامه و کارگردانی با خودش درگیر می‌شود تا از مرتبه ی مادون به مافوق برود، زیرا اگر بازاری شود دیگر نمی تواند حقیقت را تصدیق کند. فیلمنامه نویس اگر در فیلمنامه خودش را بخواهد نشان بدهد، غیر پیدا می شود، تا همه ی خودش را نفی نکند رجوعش حقیقی نیست. به اندازه ایی که الله را می شناسد خودش را نفی می‌کند. او جویی که به دریای حقیقت می‌رسد، را کشف می کند و خودش را در آن می اندازد. قدرتِ فیلمنامه به احقاق حق است. زیرا در هر صحنه حقی باید رعایت شود و ترکیب بندی بر اساس آن صورت می پذیرد تا به تعادل برسد. و رعایت حقوق در همه ی مناسباتِ صحنه در نظر گرفته می‌شود. اینجا سیاست به میدان می آید. سیاست یعنی رعایت حقوق (حق خدا، حق خلق و حق نفس). سیاست نحوه ی ارتباطات است. اینکه در فیلمنامه با چه سیاستی صحنه ها چیده می‌شود، بسیار مهم است. سیاست خودش رجوع الی الله و حرکت حق مدارانه است، موضع گیری به جا، شایسته و مناسب. سیاستِ دوربینِ فیلمنامه نویس، جاذبه و دافعه ایجاد می کند. زیبایی سیاست، زیبایی وجودی است. و عبارت «سیاست ما عین دیانت ماست» جمعیت فیلمنامه نویسان را برای تدبیر به تفکر می برد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده متن جنابعالی تذکری است برای فیلمنامه نویسانِ امروزینی که بنا دارند خود را  دوباره در فیلمنامه‌های‌شان پیدا کنند و بسط دهند. آری! ما به فلیم‌نامه‌هایی نیاز داریم که می‌فرمایید. فلیم‌نامه‌هایی که ناگفتنی‌ها را در قالب فلیمنامه به زبان آورد و ابعاد متعالی انسان بدون واژه‌های به ظاهر اخلاقی مدّ نظر آورده شود، ابعادی که وجه فطرت توحیدگرایِ انسان را با او در میان می‌گذارد.

در فلیمنامه، صحنه، صحنه جاری‌بودن روحی است در تن بی‌جانِ بازیگران تا تن‌هایِ بی‌جانِ مخاطبان را جانِ دوباره بخشند. این‌جا است که بازیگران می‌توانند متوجه نقش عظیم انسانی خود باشند و در نقش خود رسالتی را احساس کنند که انبیای الهی در خود احساس کردند. دائماً باید در هر صحنه‌ای از فیلم به رسالت خود نظر داشته باشند و کار فلیم‌نامه‌نویس در این فضا، کارِ خلقِ انسانیتی است که گم شده است.

 بنده در کار خوب شما تحت عنوان «صدایی از اعماق اقیانوس» چنین رسالتی را احساس کردم به طوری که نوعی آدرس‌دادن به حقیقت بود.

چه خوب می‌فرمایید که سیاست یعنی رعایت حقوق «خدا» و «خلق» و «نفس»، و این وظیفه فلیمنامه‌نویس است که با اشاره به این حقوق در قالب تصاویر، متوجه زیبایی چنین سیاستی شود که عین دیانت است. امید است رفقایی که بنا دارند از «دوربین» و «تصویر» در این تاریخ بهره‌های انسانی و ایمانی بگیرند، از متن جنابعالی غفلت ننمایند. موفق باشید 

32430
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرامی، در جستجوی مبحث حق الیقین دوربین هستیم. لطفا راهنمایی بفرمائید. فرم مجلای حقیقت است و صداقت در فرم، زمانی رخ می دهد که با ادب و حضور به حقیقت تقرّب بجوئیم، تا فرم و تکنیک را در تجلی خود حقیقت بیابیم. زیرا می‌خواهیم با حقیقت و جنبه های پایدار هر چیز به سر ببریم. به همین خاطر حقیقت، از نحوه ی فیلمنامه نویسی و کارگردانی جدا نیست. اگر وجود در فیلمنامه و کارگردانی باشد حتما ظهور دارد. حتما تجلی دارد. تجلی مال وجود است. تجلی یعنی تعین و اگر حضور تاریخی و وجودی در فیلمنامه و کارگردانی نباشد تجلی ندارد. پس در فیلمنامه نویسی و کارگردانی باید تلاش بر این باشد که وجودی حرکت کنیم. وجودی حرکت کردن یعنی عین ربط به حق حرکت کردن. این عین ربط بودن در فیلمنامه و کارگردانی چگونه منعکس می شود؟ زیرا امکانِ دوربین به او اختیار می‌دهد. اما هر چقدر دوربین به حقیقت نزدیک شود بی اختیارتر می شود. زیرا حقیقت است که مختار است و دوربین در تکوینش از حقیقت حکم می‌گیرد. دوربین در داستان با خودش یک روح می برد. اگر فقط تماشاگر باشد به نتیجه نمی رسد. باید اهل عمل باشد تا بیابد. این راه تدبر دوربین را می خواهد. دوربین باید اهل ریاضت و تقوی باشد. و تقوی دوربین یعنی آزاد شدن از دنیا و نه گیرافتادن در دام اعتباریات که منجر به گوشه نشینی دوربین و عدم حضور می شود. تقوی یعنی نزدیک ها را نزدیک دیدن و حقیقت نزدیکترین است و وجود به اعتبار حق بودن از همه چیز به همه چیز نزدیک تر است. و دورها را دور دیدن زیرا که مشغول شدن به جزئیات، دوربین را از حقیقت غافل می‌کند. فیلمنامه نویسیِ دوربینی، ترکیب حقیقی تری را از نیّت انتخاب صحنه ها ارائه می دهد. از آنجایی که رسیدن به حق الیقین اولین شرطش نفی خود است. و در تاریخ حق الیقین انقلاب هر جا طرف خودش را نفی کرد، بیشتر اراده ی الهی را در خودش حس می‌کند. آیا یگانگی دوربین با شخصیت اصلی می‌تواند با حذف شخصیت اصلی از تصویر حق الیقین را به تصویر بکشد؟ و دوربین به جای شخصیت ببیند، بشنود، تیر بیاندازد. با این نگاه هویت قاب بندی و حرکت دوربین در هر مرحله از علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین شخصیت اصلی می‌تواند متمایز ظاهر شود. یگانگی دوربین با شخصیت و یا عناصر مختلف، ارزشی از جنس حضور به آنها می دهد. در نگاهِ دوربین ماهیت نباید غلبه کند. در ساحت رجوع به وجود با وجهی که در قلب هست و برعکس حس، سریع از کثرت به وحدت منتقل می‌شویم. دوربین بر مبنای ملکوت داستان حرکت می‌کند و تحت تأثیر ملکوت داستان به انکشاف می‌رسد. نه بر اساس اتفاق ها و حادثه ها. دوربین می‌خواهد از طریق شریعتِ فیلمنامه وارد عالم تکوین شود و می‌خواهد ملکوت را بالفعل کند. دوربین باید با رفتارش وارد یک عالم بشود و عالم یعنی آنچه حضرت حق را با آن ببینیم. با رؤیت تجلی اسمائی در هر صحنه، دوربین تلاش می‌کند حس وجودی مربوط به آن را تداعی کند. حقیقت نسبت به دوربین در اسمائش تجلی می‌کند. اسم ها اشاره به هم دارند و حجابی هستند که نورَند و می‌خواهند ما را به جایی ببرند نه اینکه بیرون نگه دارند. اسماء، نیروها و ملائکه و کارگزاران هستی هستند. در رجوع اسماء به اعتبار جامعیت، عناصر داستانی و شخصیت ها در مظهریت تعریف می شوند. حق می خواهد حضوری را به دوربین بدهد، دوربین باید دریابد و عقب نکشد و اگر با معرفت دوربین حس عبودیت از فرم گرفته شد، آن وجه با انسان کامل شناسایی شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنچه چشم‌های گرفتار عقل مدرن دیگر نمی‌توانند ببینند، این دوربین‌ها هستند که توان اشاره به آن‌ها را می‌توانند به عهده بگیرند و بحمدلله این اتفاقی است که با حضور در تاریخ انقلاب اسلامی در حال رخ‌دادن است تا از آن به بعد، سینما خانه به خودآمدنِ انسان‌ها باشد و نه خانه بی‌خودشدن و غفلت انسان‌ها.

جنابعالی در نوشته خودتان به خوبی می‌فرمایید دوربین باید کجاها را نشان دهد تا آنچه مدّ نظر قرار می‌گیرد حقیقت باشد در آینه تصویر. و این غیر از آن است که با حجاب‌شدنِ تصاویر، حقیقت گم شود.

امروزه با سیطره کمّیت باز باید هنر درست‌دیدن به یاری بشر آید و صحنه‌هایی آفریده شود که انسان در دل تصاویر، چیزهایی را بنگرد که بنده آن را معجزه دوربین در این دوران می‌دانم همان‌طور که پیامبران نگاه‌ها را از ظاهر به باطن بردند و ظاهر را آینه باطن قرار دادند. کاری که شهید آوینی عزیز نیز از آن غافل نبود.

توصیه بنده آن است که کاربران محترم متن جنابعالی را چندین مرتبه بخوانند تا به جای فرار از سینما، به سینمایی که در بستر انقلاب اسلامی در حال تولد است فکر کنند و اگر حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» فرمود: «درِ میخانه گشایید به رویم شب و روز» آن میخانه در این زمانه می‌تواند سینما باشد. موفق باشید

32424
متن پرسش

با سلام و عرض خسته نباشید: استاد آیا شما توصیه می کنید که افراد فیلم های غربی را با مفاهیم اخلاقی و ارزشی و معرفتی نگاه کنند ( مثل فیلم تلقین)؟ منظورم فیلم هایی است که بعضا خود جامعه غرب را هم نقد می کنند و فیلم های عمیقی هستند که از فضای ابر قهرمانی و تخیلاتی سینمای غرب به دور هستند. نکته ای رو که باید در نظر گرفت این هست که فیلم قابلیت ها و اقتضائاتی را دارد که بعضا یک کتاب یا یک سخنرانی ندارد. با این همه آیا شما دیدن این فیلم ها درست می دانید؟ ( از لحاظ شرعی و فقهی منظورم نیست.)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده فیلم مذکور را ندیده‌ام و بنده هم متأسفانه فرصت دنبال‌کردن فیلم‌های غربی را ندارم. ولی همان‌طور که صاحب‌نظران این قضیه از جمله جناب آقای طالب‌زاده و رفقایی که بنده می‌شناسم؛ می‌فرمایند افراد متعهد و متفکر حاضر در جهان غرب با دغدغه‌های انسانی که دارا هستند، فیلم‌های فاخری را به میدان آورده‌اند که حتی اساس تفکر غربی را به نقد مبنایی کشیده‌اند. موفق باشید

32326
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد گرامی، در جستجوی زبان فطرت سینما و ظهور عقل تکنیکی در دوربین انقلاب اسلامی، لطفا راهنمایی بفرمایید. چنین دوربینی چه می بیند؟ و ما را به کجا دعوت می کند؟ و چگونه حضوری را برای ما رقم می زند؟ همانطور که دوربین سنتهای جاری در عالم را می بیند و ضبط می کند، وجود انسان هم ضبط کننده است. و همین ویژگی ذاتی به دوربین هویتی زنده از جنس حضور تاریخی می دهد. دوربین اگر چه ظاهری را ضبط می کند ولی با نحوه ی ضبط کردنش باطنی را نشان می دهد. دوربین در دل صحنه ها به دنبال معنا و مأوا به حرکت در می آید و از طریق حرکت و سکون در مواجهه با آنچه در برابرش قرار گرفته است، با ما صحبت می کند و با جهت گیری و زاویه ی نگاه و قاب تصویر، ارزش گذاری و حس وجودی اش را بیان می کند. دوربین حسِ بودنی را بیان می‌کند و نسبت به داستان در موقعیتی قرار می گیرد و تصاویری را به نمایش در می آورد که جهت گیری وی را نسبت به تجلیات حق آشکار می کند. دوربین اگر ایمان و قدرت ایمان را بشناسد می‌تواند حیات حقیقی را در ایمان قوی عبودیت نشان بدهد. اینکه دوربین تلاش کند چیزی را شریکِ حق نگرداند و نگاهش پیوسته وحدت وجود را بیان کند، ایمان و عرفانِ دوربین را می‌خواهد. عرفان نسبت ها و رابطه هایی را در میدانِ دید قرار می دهد تا هویتی از جنس تجلی آشکار شود. این نسبت ها در تکنیک سینما با داستان، حرکات دوربین، شخصیت ها و مکان ها تعریف می شود. از آنجایی که انسانیّت شاعرانگی است، در یک اثر سینمایی که می خواهد به شعر نزدیک شود، همگیِ این عناصر شعور دارند و حریم انسانیّت را نگه می دارند و البته بیشترین انسانیّت باید در نگاه دوربین باشد. قلب تپنده ی دوربین با جاذبه و دافعه زنده است. دوربین در داستان جذب زیبایی ها می شود، و چه چیزی زیباتر از قلبی که با ایمان زینت یافته است. ایمان و استقامت ورزیدن در آن به قدری جذاب است که بر طبق آیات قرآن فرشتگان را به طرف خود می کشاند. از این رو فیلم های مختلفی در سراسر جهان با استفاده از این تکنیک و به تصویر کشیدن ایمان قهرمان، مخاطبان را جذب کرده اند. زیرا فطرتاً ایمان زیباست. از طرفی زیبایی قلب مؤمن از عرش رحمان است و مقام تدبیر عالم قدس. و انسان مؤمن برای حفظ حریمِ نور مقدسی که در قلبش تابیده است تا عرصه شهادت به پیش می‌رود. پس برای نشان دادن این زیبایی، دوربین حفظ حریم ها را نشان می دهد. چرا که حریم نسبت ارتباط ابعاد وجودی انسان با حقیقت است، از درون تا بیرون. پس برای رسیدن به حرم امن الهی در تکنیک سینما، صحبت از شعور می شود، و شاعرانگی در حرکات دوربین و تصاویر ظهور می کند. تصویری که دوربین نشان می‌دهد. همان نگاهی است که کثرت را به وحدت می برد. از طرفی اگر چه نشان دادن تصویر به صورت دو بعدی به فضای نقاشی و خیال نزدیک تر است و نشان دادن آن به صورت سه بعدی، دنیای مادی و ظاهری را بیشتر تداعی می کند. ولی از آنجا که حقیقت بی نهایت بعد دارد و یا به عبارت بهتر بی نهایت وجه و در دعای جوشن کبیر حقیقت، با بی نهایت اسم خوانده می شود، فرم حقیقی می تواند از سه بعد عبور کند و ماوراء سه بُعد یعنی بی نهایت بُعد را نشان دهد. از آنجایی که باطن عالم صورت حق است، دوربین به جای اینکه گوش نشان دهد، شنیدن را نشان می‌دهد و در حالت خلوص مظهر «السمیع» می شود. در هر صورت حرکات دوربین حالی را منتقل می کند که در آن اسم «الباعث» به صحنه می آید و بر انگیختگی در مخاطب پدیدار می شود. «یا باعث و یا وارث» و دوربین می تواند به قدری بی گناه به عالم بنگرد، که مخاطب را وارث فضای پاک فیلم کند. دوربین جامع تر و ملکوتی تر می بیند و با جزئیات بیشتر، ظرافتی را نشان می‌دهد که فراتر از ادراک حضور لحظه ایی انسان در صحنه است. دوربین چشم خداست. پاک است. زیبا می بیند. و جایی که چشم گناه می کند، دوربین در چشم بازیگر قرار نمی گیرد و زاویه دید او را نشان نمی دهد. دوربین خطاپوش است و نواقص را دنبال نمی کند و فقط برای عبرت متذکر می شود. دوربین مومن است می‌خواهد خودش را در نور مومن دیگر ببیند و هر کجا کمالات می بیند تأمل می کند. هر جا انسانیت، بندگی و عبودیت می بیند، محو تماشا می شود و «ما رأیت الا جمیلا» می گوید. و دوربین نیروی حرکت الهی است، که در صحنه جاری است آنگاه که ظالمی را متوقف می‌کند. و از طرفی ظهور زیبایی حقیقی در تکنیک سینما بر حرکت استوار است؛ و حرکت معقولی است که به حس در می آید، چه حرکت وضعیِ دوربین و حرکت انتقالی بین صحنه ها و تصاویر به کمک تدوین. حرکت ریشه در حس وجودیِ موجودات دارد، که در خاصیت های مختلف به ظهور می آید. و دوربین با نوع حرکتش مخاطب را در حس وجودی مربوط به همان حرکت حاضر می‌کند. حس کشیده شدن، پاره شدن، در هم تنیده شدن، تحمل کردن فشار و معلق بودن در هوا. حرکت حتی می‌تواند حس پرستش گونه ایی را به تصویر بکشد و مانند پروانه ایی که به دور شمع می‌گردد به دور تجلیات حق بگردد و حس شوق و طلب آسمانی شدن را منتقل کند و مظهر اسم «الواسع» شود. از طرفی حرکت صورت فیض حق بر طبق استعداد تعینات است. و در صحنه هایی از داستان، نحوه ی حرکت دوربین می‌تواند صورت فیض حق باشد. و رعایت قاعده ی عمل و عکس العمل، دعا و اجابت دعا، طلب و افاضه ی فیض، نوع حرکت را تکمیل می کند و معنا را حقیقی تر منتقل می کند. و هر چقدر حرکات دوربین پیچیده تر باشد معانی متفاوت تری را منتقل می کند و حرکت ساده ی دوربین در کنار حرکات پیچیده و منحنی می تواند هندسه ی حرکتی غنی تری را در کنار معنای عمیق تر ارائه کند. حرکت و سکون دوربین می‌تواند معنای معیّت و تقابل را هم القا می کند و متناسب با معنای تصویر و حرکت آن، هم راستا بودن و غیر هم راستا بودن، سازگاری و ستیز، پذیرش و گریز، جاذبه و دافعه را هم مطرح کند. از طرفی چه حرکت دوربین نوع حضور فیزیکی را می تواند منتقل کند. اما حرکت دوربین شوق و نگرانی های دل هم است. در روایت آمده است که هر کجا چشم برود، دل هم می رود. بنابراین دوربین تنها حضور چشم نیست، حضور دل است. همچنین هندسه و سرعت حرکت اگر متناسب با دستگاه ادراکی انسان باشد، حس امنیت و تعادل و اگر نامتناسب با آن باشد حس عدم امنیت و عدم تعادل را منتقل کند. هر چند که دوربین باید از حرکات نمایشی و خودنمایی پرهیز کند و با تقوی باشد و خروجی از تاریکی به نور داشته باشد.

متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات بسیار خوبی را در رابطه با «دوربین» متذکر شدید وقتی به گفته جنابعالی دوربین از حرکات نمایشی و خودنمایی‌ها پرهیز کند. آری! همچنان‌که در متون دینی خود داریم حضرت عیسی«علیه‌السلام» به یاران خود فرمودند: «به دندان‌های سفید آن لاشه بنگرید» و افق دیدها را به سویی راهنمایی کردند که نگاه بر زیبایی‌ها است؛ می‌توان جایگاه دوربین را نیز در این تاریخ و در این زمان آن‌طور معرفی نمود تا انسان‌ها با چشمِ دوربینی که بر شانه سالکی چون شهید آوینی است، واقعیت‌ها را بنگرد. و این رسالت بزرگی است که افراد می‌توانند در این تاریخ از طریق دوربین به نمایش بیاورند و به یک معنا «وقت»، وقتِ دوربین در فضای مجازی است تا حقیقت در آینه همین صحنه‌ها به نمایش آید. مهم آن است که متوجه شویم تا کجاها می‌توان از دوربین متذکر اموری شد که در عین ظاهربودن، باطن هستند و این معجزه «دوربین» است وقتی در اختیار شهید آوینی‌ها باشد. بهتر می‌دانم که رفقا همین متنی را که نوشته‌اید، دوباره بخوانند و در باره آن فکر کنند تا معلوم شود در کجا می‌توان ایستاد و در آن‌جا دوربین را بر دوش گذاشت که آن‌جا، هر جایی نیست و متفکران اصیل امروز جهان متوجه چنین امری شده‌اند، هرچند شیطان نیز در فهم استعداد دوربین بیگانه نیست و راه ما راهی است که از چشم شیطانی عبور کنیم و با چشمی که در دل واقعیات، حقیقت را برجسته می‌کند؛ عالَم را بنگریم و این از توانایی‌های امروزین دوربین در تکنیک سینما خواهد بود. پیشنهاد می‌شود بحث «نگاهی پدیدار شناسانه به تکنیک سینما»https://eitaa.com/matalebevijeh/9541 ملاحظه گردد. موفق باشید 

32154
متن پرسش

سلام استاد: حقیر دستی بر قلم دارم ولی برایم سوالاتی مطرح است: ۱. نهایت افق شعر کجاست و چرا شعر؟ ۲. از معاصرین کدام را عمیق‌تر می‌دانید؟ ۳. در وادی عرفان کدام یک از شعرا چه در فارسی و دیگر زبانها برترند؟ ۴. مرحوم مولوی از حیث عرفان عملی، مرحوم جامی از حیث عرفان ابن عربی روحی له الفدا افضلند صحیح است؟ ۵. جایگاه مرحوم بیدل را چگونه ارزیابی می‌نمایید؟ گویا ایشان هم محی الدینی هستند.

متن پاسخ

مه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جلسه هفتم بحث «عقل تکنیکی» در مورد شاعرانگی شد. شاید در جلسه آینده نیز عرایضی در تکمیل بحث قبلی بشود. آری! به گفته رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله»: «إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَةً» می‌تواند نکاتی را اشاره کند که الفاظ در قالب عادی، چنین ظرفیتی را ندارند. به همین جهت قرآن نیز در عین آن‌که شعر نیست، ولی الفاظ آن روح شاعرانگی دارد.

به نظر بنده به راحتی نمی‌توان معاصرین را درجه‌مندی کرد اعم از نیما و اخوان ثالث و فرخزاد تا قزوه و برقعی و مولوی و جامی. در مورد بیدل، ورود مخصوصی نداشته‌ام. موفق باشید   

32137
متن پرسش

سلام علیکم: شما در صحبتی فرمودید در مسئله ریش تراشی نباید به مردم گیر داد چون فتوای مستقیم ندارد. آیت الله مهدوی چند هفته پیش در نماز جمعه فرمودند کسی که حسن ظاهری ندارد حسن باطنی هم ندارد و مسئله ریش را به عنوان حسن ظاهری مطرح کرد و فرمودند هیچ مرجعی حکم به حلال بودن تراشیدن ریش ندارد و... حال آیا لازم بود این حرف در نماز جمعه مطرح شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید روش مقام معظم رهبری بهتر است که سخت‌گیری نمی‌کنند، نه این‌که منکر موضوع باشند. زیرا بالاخره ظاهر دینی هم در جای خود مهم است.

به این صحبت مقام معظم رهبری با علمای خراسان شمالی توجه شود، راه‌کارهای خوبی در آن نهفته است آن‌جایی که فرمودند:

 «خودتان را مجهز کنید. مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهای فرهنگی - هنری بروید و پذیرای جوانها باشید. با روی خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس» ؛ مدارا کنید. ممکن است ظاهر زننده‌ای داشته باشد؛ داشته باشد. بعضی از همینهائی که در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقای مهمان‌نواز، هم بقیه‌ی آقایان - الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها می‌گویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد می‌ریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته‌ی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمی‌بینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که می‌نمائی هستی؟».  ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم می‌کند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید.»  موفق باشید   

32076
متن پرسش

با سلام: من نقاشی کردن رو دوست دارم ولی نمی خوام عقلم رو از دست بدم نمیشه هر دو تا رو با هم داشت؟ یا این نقاشی باید تبدیل به چیز دیگه ایی بشه؟ مثلا شعر؟ من نمیخوام خیالم رها باشه ولی هنر اون رو تغذیه میکنه پس چرا نمی تونم ازش بگذرم؟ چرا درمن استعداد های متناقضی هست که هر کدوم هم رو نقض میکنن ولی نمی تونم هیچکدوم رو رها کنم یا فدای دیگری کنم؟ چرا دیگران انتخاب راحتری دارن؟! آیا این یک امتحانه یا همشون میتونن کاربردی بشن؟ من دوست دارم یک فرد علمی باشم اما نمی تونم از فکر نقاشی دربیام! آیا این یکی از مراحل سلوکه؟ این مساله همیشه من رو سرگردان می کرد گاهی عکاسی، خوشنویسی، نویسندگی و نقاشی، گاهی المپیاد و علوم دیگه والبته علاقه به مطالب دینی یه جورایی همه کاره و هیچکاره، میدونم باید شخصیتم توحیدی بشه ولی انگار صبر اون رو هم ندارم، چه کنم استاد؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هنر نقاشی و شعر و هر هنری می‌توان افق‌هایی را به ظهور آورد که ابعاد گمشده انسان‌ها است و در همین رابطه بحث تخیّلِ خلاّق امر مهمی است. سعی می شود جزوه آن روی سایت قرار گیرد. بحث  جهان_گمشده_در_عالم_خیال  در کانال اشارت در تلگرام موجود است https://t.me/esharat موفق باشید

31918
متن پرسش

سلام محضر استاد: دومین بار اخیراً مزاحم می‌شوم و این بار می‌خواهم از خان دانش‌تان بعد از مدت‌ها بهره بگریم. سؤالی که ذهنم را مشغول کرده در مورد جناب حافظ و اشعار او است. اخیراً به تفسیر غزل ۷۳ «حاصل کار گه کون و مکان این‌همه نیست» رجوع کردم و مسئله‌ای که از قدیم داشتم برای زنده شد. در سایت گنجور این غزل با شماره ۷۴ آمده و به برداشت‌های مخاطب عام که نگاه می‌کنیم می‌بینیم برداشت غالب این است که دین و دین داری که این قدر رنج و سختی دارد مهم نیست مهم آسایش در دنیا است و همین که دلت صاف باشد و حتی سدرة المنتهی هم به آن عظمتش در برابر خوشی دنیا چیزی نیست! اما تفسیر شما خیلی متفاوت است. تأکید افراطی بر ظواهر نباید باشد و اگر عشق الهی باشد انسان دین را در آغوش می‌گیرد و برای دیگر ادیان نیز سهمی از حقیقت قائل است. تفسیر صحیح هم البته همین است. اما اشکالی که من به جناب حافظ دارم این است که چرا این حرفهای خوب را در زبانی زده که این قدر برای عوام شبهه انگیز است؟ چه طور می‌شود یک ظاهراً عارف عملاً از زبان فسق و فجور دارد برای بیان معارف عالی استفاده می‌کند؟ شایع است که در دوره شیوع تصوف در قرون میانه برخی فسق و فجورها در بین صوفی‌های منحرف زیاد شده بوده از شرب خمر و حتی ملاعبه و معاشقه و حتی لواط با کودکان و بی توجهی به شریعت. حالا به ظاهر ادبیات جناب حافظ که نگاه می‌کنیم ظاهراً انعکاس دقیقا همین فرهنگ سخیفی است که در بین صوفیه منحرف شایع بوده. صحبت از شراب و مغ بچه و میخوانه و مستی است. می‌دانم همه اینها تمثیل از عشق الهی است ولی به نظر شما این که خیل زیادی در تاریخ اشعار حافظ را حمل به لا ابالی گری می‌کنند به گردن جناب حافظ نیست؟ آیا قابل تصور است که مثلاً خداوند در قران با همچین زبانی بخواهد دیگران را به معارف هدایت کند؟ منکر جذابیت شعر و بیان حافظ نیستم منتها برایم سوال بود که چه طور مثلاً علامه طهرانی رضوان الله علیه که موسیقی را هم مطلق حرام کرده اند (حتی موسیقی با مضمون سالم و مذهبی) به خواندن اشعار حافظ توصیه می‌کنند که ظاهرش از موسیقی‌های سالم این زمانه هم به مراتب شبهه‌ناک‌تر و غلط‌اندازتر است. البته این اشکال آخر را باید از محضر شاگردان ایشان بپرسیم. عذرخواه از تصدیع و تشکر از عنایت

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله را از چند جهات باید بررسی کرد یکی عُرف زمانه حافظ و کلماتی که حتی به نحوی جنابعالی در مثنوی هم ملاحظه می‌کنید که در زبان محاوره بعضاً این کلمات ردّ و بدل می‌شده است. ولی مسئله مهم‌تر گرفتاریِ حافظ است نسبت به کلمات دینی که به جهت سطحی استفاده‌شدن از آن‌ها به نحوی مندرس شده است. در حالی‌که آن کلمات در بدو پیدایشش در صدر اسلام، قدسی‌ترین کلمات بوده. و این‌جا است که حافظ برای مدّ نظر آوردنِ آنچه که باید مدّ نظر آورد باید عملاً کلماتی اختراع کند. کاری که هایدگر نیز در زبان آلمانی کرد. و معلوم است که آن کلمات در فضای شخصیت حافظ، معانی خاص خود را به میان می‌آورد همان‌طور که کلمات حضرت امام بر اساس شخصیت حضرت امام، معانیِ خاص خود را داراست. و اتفاقاً بنده مکرر عرض کردم ما در این زمانه نیز یک «حافظ» کم داریم تا آزاد از واژه‌های متافیزیکی که ما را گرفتار مفاهیم منجمد می‌کند، ما را متوجه «بودنِ» خود و شرف حضورمان بگرداند. موفق باشید  

31784
متن پرسش

با سلام وادب خدمت استاد عزیز گرانمایه: از خداوند برایتان سلامتی و عاقبت بخیری خواهانم. استاد آیا کشیدن نقاشی صورت اشکالی دارد؟ مثلا کشیدن عکس حاج قاسم یا دیگر شهیدان یا اعضای خانواده و آیا این کار در عالم ماورایی انسان نقشی دارد؟ از نظر تربیتی و فقهی آیا اشکال دارد یا خیر؟ ممنون از زحماتتون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به فتوای مقام معظم رهبری اشکال ندارد. موفق باشید

31774
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: منظور و معنی این بیت، از غزل سعدی را محبت می‌فرمایید: هرجا سری است خسته شمشیر عشق تو هرجا دلیست بسته ی مهر و هوای توست شعر کامل مقصود عاشقان دو عالم لقای توست مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست بودم بر آن‌که عشق تو پنهان کنم ولیک شهری تمام غلغله و ماجرای توست هر جا که پادشاهی و صدریّ و سروری‌ست موقوف آستان درِ کبریایِ توست هر جا سری‌ست، خستۀ شمشیر عشق تو هر جا دلی‌ست، بستۀ مهر و هوای توست کس را بقای دائم و عهد قدیم نیست جاوید پادشاهی و دائم بقای توست امّید هر کسی به نیازی و حاجتی‌ست امید ما به رحمت بی‌منتهای توست هر کس امیدوار به اعمال خویشتن «سعدی» امیدوار به لطف و عطای توست #سعدی. متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این کار فرصتی می‌خواهد که بنده متاسفانه چنین فرصتی در اختیار ندارم زیرا باید جایگاه آن بیت را در دل غزل مربوطه روشن کرد. موفق باشید

31764
متن پرسش
سلام علیکم: استاد این مطلب درسته که «اموات تا چهلم در خواب کسی نمیان»؟ و اگر کسی خواب متوفی که تازه از دنیا رفته رو میبینه برگرفته از وهم ست؟ اگر درسته لطف می‌کنید حدیث یا روایت مربوط رو برای بنده بگذارید؟ متاسفنه بنده در سیر مطالعاتی شما به دوستان گفتم که شما این مطلب رو فرمودید، یقین داشتم شما فرمودید ولی الان شک کردم. اگر نه حلال کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن بود که متوفی تا چهل روز هنوز در حال آماده‌شدن است تا خود را در نشئه جدید یعنی برزخ باز یابد و سنت چهلم‌گرفتن را می‌توان بر این مبنا دانست. شاید از این جمله چنین برداشتی بشود کرد که می‌فرمایید. ولی نمی‌توان مطمئن بود. باید به خود خواب نظر کرد و موضوعی که خواب، دیده شده که از چه جنسی است، از خیالات خود فرد خواب‌دیده شده است و یا حقیقتاً حضور متوفی می‌باشد. موفق باشید

31763
متن پرسش
سلام: با توجه به سوال قبل اثر حسان بن ثابت اینقدر که من دیدم نظم محسوب می‌شود نه شعر، شعر کلام خیال انگیز است به اثر توجه کنیم کاملا جملات را فقط در قالب وزن ریخته اند ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم و اکرم بالنبی منادیا یقول فمن مولاکم و ولیکم فقالوا و لم یبدوا هناک التعادیا الهک مولانا و انت ولینا و لن تجدن منا لک الیوم عاصیا فقال له: قم یا علی فاننی رضیتک من بعدی اماما و هادیا فمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له أتباع صدق موالیا هناک دعا اللهم وال ولیه و کن للذی عادى علیا معادیا اما حضرت فکر نکنم گفته باشند حضرت جبرئیل کمک کرده است بلکه فرمودند «لا تزال یا حسّان مؤیّداً بروح القُدس ما نصرتَنا بلسانک» گویا دعاییست برای آینده ی ایشان بنابرین شعر ممدوح اسلام را تشریح فرمایید. اگر این نظم بالا مطلوبست جایگاه سخن ارسطو چیست که شعر را گویا کلام مخیل می‌دانند همچنین بحث هنر برای هنر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مخیل‌بودن شعر بحثی نیست، بحث در خیالی است که متعالی است یا خیالی که منجر به اشعاری می‌شود که قرآن در وصف شاعران آن اشعار می‌فرماید: «وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» و شاعران را گمراهان پيروى مى‌كنند. و این غیر از آن است که رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَةً ؛ برخى از شعرها حكمت است. آری! «آن خیالاتی که دام اولیاست / عکس مه رویان بستان خداست» .

با توجه به فرمایش رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌توان فهمید امکان آن‌که شاعر در تأیید الهی شعر بسراید، هست. موفق باشید

31733
متن پرسش
با عرض سلام خدمت شما: به نظر حضرتعالی زمانی که انسان خیرات را که به ارواح مؤمنین و مومنات هدیه می کند می تواند اجنه مومن را هم در ثواب آن شریک کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر بدی نیست ولی بنده در این مورد فکر نکرده‌ام. موفق باشید

31714
متن پرسش
بسم الله. سلام استاد بزرگوار: متن زیر را بعنوان یکی از شاگردای شما که اگر لایق آن باشم نوشتم اگر میشه لطفی کنید، آن را بخوانید و اگر نکته‌ای هست ممنون میشوم گوش‌زد کنید. بسم الله فیلمنامه نویس و داستان نویس و کارگردان امروزی انقلاب اسلامی، باید با خانواده‌های شهدا و یا جانبازان نشست و برخواست و گفتگو و رفت و آمد داشته باشد، علاوه بر آن باید خود را با متون واقعی داستان های شهدا مأنوس کند، تا آن افق هایی را که در دفاع مقدس به سمت دل‌های مردم آن زمان گشوده شده درک کند تا آن را در قالب هنری که خود دارد بیاورد. با این عمل شور ایمانی هنرمند تعالی پیدا می‌کند، و زمینه الهام نفسانی تاریخ آینده خود که همان انقلاب اسلامی است در دل پیدا خواهم کرد، و با توجه به جهان بینی که امام خمینی (ره) به میان آورد خوب متوجه خواهیم شد که با این عمل (فکر و ذکر خود را درگیر زندگی و ابعاد زندگی شهدا و خانواده‌های آنها کردن) خیال هنرمند پاک نورانی خواهد گشت، که می‌تواند با این شأن، خوب می‌تواند راه انقلاب اسلامی را با حفظ جایگاه‌اش ادامه دهد. در ادامه راه خوب متوجه این خواهید شد که نمی توان با فکری که غرب بر ما (بخصوص به وسیله‌ی هنرش) تحمیل کرده و مثل روحی، دستگاه فکری ما (که با آن پدیده‌ها را برسی می‌کنیم) تحت تأثیر خود در آورده، و می‌خواهیم با خون، خون را پاک کنیم. اگر نکته قبلی را خوب متوجه شویم، می‌بینیم با دست و پا زدنی در خون باید از این طور تفکری که عین نیاندیشیدن (بی تفکری) است، چرا می‌گویم عین بی تفکری است چون خود شخص متوجه خواهد شد در برکه‌ی گِلی قرار دارد، که اگر پای اولی را بیرون بیاورد می‌بیند پای دومی بیشتر در گِل فرو رفته، و آنجاست حس می‌کند باید کسی از بالا دو دست او را بیگرد و از بالا او را بیرون بیاورد، این بیرون آمدن مگر با تفکر یقینی (وجودی) رقم نخواهد زد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همین‌طور است. در مسیری که اراده الهی، روح شهدا را احاطه کرده است و مطابق آن احاطه الهی، آن شخص و شخصیت به ظهور آمده، می توان قدم زد و در آینه حرکات آن‌ها اراده و انوار الهی را دید و هنرمندانه وصف کرد. اخیراً در رابطه با پیام امام نسبت به شهدای هنرمند که در تاریخ ۳۰ شهریور سال ۶۷ دادند در اینستاگرام عرایضی شد. امید است که مفید افتاده باشد. موفق باشید

31711
متن پرسش
سلام: رویکرد اسلام نسبت به شعر چیست؟ در سوره شعرا آن چیزهایی را ذم می‌کند که اتفاقا جزو محاسن شعر محسوب می‌شود. اینکه احسنه اکذبه، سرگشتگی. اصلا شعر وادیست که مرتبط با صدق و کذب نیست بعد در الا اگر برگردد به شعرا که من بعید می‌دانم چون از سیاق آیات بر نمی آید استثنا باشد. بفرض استثنا باشد در ادامه کاملا اوصافی را می آورد که مرتبط است به ابزاری بودن شعر درحالیکه در شعر کلام خیال انگیز مطرح است و آن اوصاف به نظم برمی‌گردد. مثلا سبزواری منظومه اش کلام خیال آلود نیست اگر چه اوصافی که قرآن فرمودید دارد و مظلومی که یاری بطلبد هم ارتباطی با شعر ندارد از طرفی استثنای اکثر هم گویا خلاف بلاغت می‌دانند مثلا همه ی افراد این کلاس مردود شدند مگر علی، حسن... و در آخر همه را نام ببرد مگر ۲، ۳ نفر. اینک ماییم و شعرا که معدودی از آنها ضال هستند حتی قبل از اسلام هم اتفاقا بهترین دوران شعر عرب می‌دانند و بزرگترین شعرا متعلق به آن دوره است و اشعار گمراه کننده در آن دوران هم شاید نسبت به اشعار ضال کمتر بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده حضور شاعران در فضای تاریخی است که در آن قرار می‌گیرند که آیا تاریخ حضور سنت‌های متعالی است تا شعر آن‌ها حکمت به حساب آید؟ و یا حضور در تاریخ غلبه کمّیت‌ها و توهّم‌ها است تا شعر آن‌ها آلوده باشد. مگر نشنیده‌اید که پیامبرخدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» وقتی حسان ابن ثابت در روز غدیر آن اشعار را سرود، آن حضرت فرمودند حضرت جبرائیل به او کمک کرده؟ موفق باشید

31679
متن پرسش
سلام به استاد گرامی: در جواب یکی از کاربران که موضوع ویروس کرونا را مطرح فرموده بود و آن سختی هایی که در بیماریش برای او پیش آمده بود، جنابعالی در عین انکار نکردن وجود آن ویروس و آن بیماری، موضوع تقدیری بودن آن را به میان کشیدید که به نظر می آید نکته مهمی است از آن جهت که گویا همچنان که فرمودید بنا است بشر این دوران آن را تجربه کند و تاریخی که تاریخ پساکرونا هست مطرح شد. چه اندازه باید در این رابطه فکر کرد؟ آیا توجه به این امر به بیماران گرفتار این ویروس کمکی می‌شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی ویروس کرونا به سراغ‌مان آمد و ما را در بر گرفت، آن‌هم همچون طوفانی، آیا بنا نیست که ما معنای حضور تقدیری این‌چنین را در عالَم تجربه کنیم؟ آیا می‌توانیم در عین حال در دل آن طوفان در عین بالا و پایین رفتن همچنان پا برجا باشیم و به عنوان تقدیری که پیش آمده به آن فکر کنیم؟

گویا در تاریخِ آخرالزمانی که انسان‌ها با درک چگونگی خود با طوفان‌های غیر قابل تصوری روبه‌رو می‌شوند باید برای نحوه حضور در آنچنان تاریخی و طوفانی، هراس به خود راه ندهند. ما برای درک چنین تقدیری باید به درک حضور بیکرانه خود و تعالیِ خلاّقانه‌ای که در پیش است، فکر کنیم. آیا می‌توانیم؟ موفق باشید  

31633
متن پرسش
با عرض سلام: حقیر با اینکه مبتلا به کرونای نسبتا شدیدی شدم بنحوی که بارها در طول ابتلا شهادتین را به لب جاری می‌کردم و پس از بهبودی نسبی گرفتار افسردگی شدید شدم هم اکنون هم بسیاری از سیستم های بدنم مختل است. مثلا احساس درد تا حدی در سراسر بدنم تعطیل است با اینکه این بیماری وحشتناک ترین حادثه عمرم بود ولی هم اکنون شاید جزو معدود افرادی باشم که خوشحالم که این تجربه در زندگیم رخ داد چون تجربه ای استثنایی بود و درک مرا نسبت به هستی افزود و از آن موقعیت های مرزی بود که اگزیستانسیالیستها در بدر دنبالش هستند حال سوالاتی از محضر استاد دارم: ۱. با توجه به اینکه کرونا حواس مرا موقتا تغییر داد برگردیم به سخن نسبی گراها، واقعیت کدام است حواس جدید هم مثلا من به علم حضوری می یابم آب جوش در دهانم داغ نیست چرا این علم حضوری را فدای علم حصولی (شهادت دیگران، شهادت حافظه خودم) کنم؟ ۲. کرونا عواطف و وجدانیات مرا هم تغییر داده بنحوی که من در کنترل خشم مشکل داشتم اما الان وحشتناک آرامم با سعه صدر بالا چگونه ممکن است و من کدامم؟ اگر ملاک حشر ملکات است چگونه کرونا ملکات را نابود کرد و بعد ازین اگر ملکات بازگشت نکرد من با کدام ملکه حشر می‌شوم و اصولا ملاک ملکات لحظه ی مرگ است؟ ۴. بنظر می‌رسد انسان روح مجرد ندارد چون تغییری که کرونا ظاهرا در مغز حقیر صورت داد باعث شد مجردترین ابعاد من را هم تغییر دهد. بنظر می‌رسد یا برگردیم به حرف ماتریالیست ها یا ما که خدا باوریم برگردیم به حرف محدثین و یا متکلمینی که می‌گفتند موجود مجرد فقط خداست و انسان فقط ماده است بله ماده ایست که خدا اراده کرده در او حافظه، احساس، ادراک و چیزهای دیگری که فکر می‌کنیم غیر مادی اند قرار دهد. مشکل فلاسفه این بود که علی رغم اینکه قرآن حتی جمادات را هم مدرک می‌داند به سنگ و .. نگاه می‌کردند به نگاه ظاهری درکی در او نمی دیدند بعد به انسان می‌رسیدند ویژگی های غیر مادی در او میدیدند بعد نتیجه می‌گرفتند روح مجردی در کار است در حالیکه روحی در کار نیست همین جسم مادی آن ویژگی های غیر مادی را خدا اراده کرده در او تعبیه کند. همین مغز بدون نیاز به روح ادراک کلیات و... می‌کند و بعد هم معاد جسمانی دال بر این است که ما فقط جسمیم و الا خودتان بهتر می‌دانید همان معاد روحانی کافی بود و می‌دانید که ملاصدرا به چه دردسرهایی افتاد و آخرش هم بعید می‌دانم قائل بشوید که همین بدن گوشت و پوست و استخوانی دنیوی حشر کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهد حکایت از آن دارد که در دل جریان حضور ویروس کرونا در جهان در این تاریخ، تقدیری در میان است تا انسان‌ها به‌کلّی خود را و جهان خود را بازخوانی کنند. ولی در این بازخوانی بالاخره اصالت‌های عالم در جای خود محفوظ است. مثل آن‌که علمِ به خود داریم که دلیل بر تجرد نفس است و یا این‌که آنچه را ملکات می‌پنداشتیم با فشار سکراتی حاصل از بیماری کرونا متوجه می‌شدیم چندان هم آن امور از ملکات نبوده‌اند که ویران شده. در هر حال به نظر می‌آید تقدیری است که باید اکثر انسان‌ها تجربه کنند تا به حضور دیگری بیندیشند و به پساکرونا که ظاهراً جهان دیگری است فکر کنند، به‌خصوص که کارشناسان پزشکی، افقِ ده ساله آینده را افق همراه با این ویروس می‌دانند. که البته این نگاه، در محدوده اندیشه‌های تجربی است. گویا باید موضوع را عمیق‌تر از این دنبال کرد. موفق باشید   

31612
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد عزیز: روایتی در مورد بد بودن صورت گری هست با این محتوا که: هرکس صورتی را صورت گری کند خداوند در قیامت به عهده اش می‌گذارد که در آن روح بدمد و چون این کار رو نمی‌تواند انجام دهد در فرهنگ اسلام این کار خلاف نظر خداوند است. سوال من این هست که منظور از صورت گری چی هست؟ آیا منظور مجسمه سازی است؟ آیا نقاشی کشیدن حیوانات، انسانها، طبیعت و... هم مشکل داره؟ با تشکر از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر مراجع نسبت به روایت فوق متفاوت است. آری! منظور از صورت گری، جمع نقاشی و مجسمه‌سازی است. ولی مصداق این نوع نقاشی و مجسمه‌سازی که امروزه انجام می‌گیرد، همان روایت است؟ یا نه؟ به مرجع تقلید خودتان باید رجوع فرمایید. موفق باشید

31537
متن پرسش
استاد گرامی سلام: در یکی از سخنرانی های قدیمی شعری خواندید با این مضمون که کارهای بیهوده برای خود ایجاد کرده ایم و از مشغله زیاد و کمبود وقت گله مندیم. آن شعر چیست و از کیست؟ خدا حفظ کند شما را ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی که یادم نیست. بالاخره گفته‌اند: «دور می‌بینی سراب و می‌دوی / عاشق آن بینش خود می‌شوی» یا «کارسازِ ما به فکر کار ماست / فکر ما در کار ما آزار ماست». موفق باشید

31514
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد بزرگوارم: استاد، تقریبا اکثر پرسشهایی که مربوط به کرونا می‌شد را در کانالتون خواندم و البته تا حالا چند باری خودم درین موضوع مزاحم شما شده ام که البته قانعم کردید. حال با توجه به پرسش ۳۰۳۷۲ و زاویه نگاه شما به موضوع انقلاب اسلامی که ان شاءالله آینده متعلق به انقلاب است و به قول خودتان دیری نمی‌گذرد که دوباره روح دینداری در مردم زنده می شود و آینده ی روشنی در انتظار این امت مقاوم است. بنده هم به لطف مطالعه کتابهاتون کاملا توجیهم که دوران سخت و سیاه سپری می‌شود و نور امید برهمه جا سایه می افکند. منتها این روزها تمام دل مشغولی ام این است که اولا: چرا بزرگان و دلسوزان نظام، کرونا را به عنوان جنگی بیولوژیک (اشاره رهبری در فروردین ۹۹ و البته قبل از آن دستور تشکیل قرارگاه به سرلشکر باقری) نمی‌شناسند که اگر می‌شناختند مثل دوران جنگ سخت، باید تمام قوا و تمام قد درین عرصه وارد مب‌شدند و فرماندهی می کردند. متاسفانه تا الان شاهد بوده ایم که حتی اکثر نخبگان مذهبی ما (جز استاد پناهیان و تعدادی دیگر) آنطور که باید درین زمینه توجیه نبوده اند و باور ندارند این یک فتنه دشمن است و فقط به چشم یک بیماری به آن نگاه می‌کنند و به همین خاطر چون در حوزه طب تخصصی هم ندارند بالتبع مواضع درست و اصولی هم درین باره نگرفته اند و کلا امور را سپردند دست آقای نمکی و سایرین وزارت بهداشت و حتی قوای نظامی هم شدند تابع ستادی که (بر اساس حکم رهبری به سرلشکر باقری قبل از دست گرفتن آن توسط دکتر نمکی) شاید اصلا در شأن این جایگاه نبود و این جایگاه را شاید غصب کرد. و البته وقتی خواص توجیه نیستند چه انتظاری از مردم داریم که طرفداران طب ایرانی اسلامی را که اکثرا دارند با دست خالی، مبارزه می‌کنند؛ را مورد کم لطفی و توهین خود قرار ندهند!!؟ و متاسفانه اصلا روحیه مبارزه با این فتنه در مردم دیده نمی‌شود و هنوز متوجه نیستند همانی که موشک روی سرمان ریخت الان دارد واکسنهای آلوده اش را با اسمهای مختلف خارجی وارد بازوهایمان می‌کند. (برای باور به فتنه بودن کرونا و دستهای پشت پرده ی صهیونیست درین فتنه سخنرانیها و کانال استاد شکوهیان راد از اساتید مطالعات سایبرنتیک دانشگاه تهران را به دوستان پبشنهاد می‌کنم) و دغدغه دوم: استاد آیا نمی‌شد و نمی‌شود این گذر از تمدن و سیستم درمانی معیوب غربی با خسارات کمتری انجام شود؟ با تلفات کمتری؟ آیا چون مرگ مقدر است ما نباید کاری کنیم که اسباب این ماجرا را از بین ببریم؟ اگر مرگ مقدر است که هست، پس چرا شهید حسن باقری اینقدر حساس بوده اند که هیچ کدام از سربازانشون بر اثر ناشی گری اطلاعاتی از بین نروند و شهید نشوند؟ آیا نمی‌شد مثلا ما الان شهید فخری زاده را در بین خودمان می‌داشتیم تا امن ترین واکسن را خیلی زودتر ازینها تولید می‌کرد؟ آیا نمی‌شد مثلا به جای مرگ هفتصد نفر بعد از تزریق واکسنهای نامطمئن با روشهای علمی و اصولی طب سنتی این آمار را به زیر صد تا رساند؟ حتما ما باید کار را به جایی می‌رساندیم که رهبری به خاطر هجمه های زیاد غربگراها مجبور شوند حتی نسبت به واکسنهای مجموعه کوواکس تخفیف دهند. چونکه بهانه از ابن قوم بنی اسرایلی کنونی گرفته شود و ایشان را متهم اصلی فوت افراد بعد از واکسیناسیون (که طبق اسناد رسمی وزارت بهداشت یازده هزار نفر بعد از تزریق واکسن فوت کرده اند) قلمداد نکنند؟ استاد گرامی بنده به خاطر نیمچه تخصصم هر روز پیگیر مسایل پشت پرده ی کرونا هستم باید عرض کنم با اسناد رسمی که در سایت خود رهبری هم موجود هست تقریبا بیست و دو سه مورد از دستورات حضرت آقا به ستاد کرونا دقیقا یا زمین مانده و یا تحریف شده که اگر آن دستورات اجرایی شده بود مطمئن باشبد هبچ وقت وضعیت اضطراری برای ورود از هر کشور دشمنی اتفاق نمی افتاد. اما افسوس که ما همینطور عرصه را بر رهبری تنگتر کردیم و تمام مسئولیت را انداختیم گردن ایشان و البته تمام ناسزاها هم به ایشان اصابت می‌کند. آیا نمی‌شد رهبری فشار کمتری را تحمل می‌کردند و کمی ازین فشار را ما مدعبان به دوش می کشیدیم؟ در ضمن مگر نه این است که این جو کروناهراسی و تزریق واکسنهای نامطمئن و دارای مجوز اضطراری جان تعداد زیادی از نخبگان علمی، هنری و حتی مذهبی ما را هم گرفته آیا خسارت فقدان این سرمایه های معنوی کشور توجیهی دارد؟ تا کی باید دوباره تلاش کنیم که استادی انقلابی متعهد و متخصص در دانشگاهمان پیدا شود؟ آیا نباید بر اساس آیه قران «در کار خیر از هم سبقت بگیریم» و سریعتر با رجوع به علم بومی و اسلامی خودمان و تجارب گرانسنگ اطبا سنتی آتش این فتنه را زودتر خاموش کنیم؟ (اصلی ترین تذکر و دستوری که رهبری در تاریخ ۱۹دی ۹۹ مبنی بر استفاده از ظرفیتها و داروهای طب سنتی دادند که متاسفانه چیزی در حد همان دستور مانده)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در مورد آن نکته که مرگ و زندگی در دست خداست و کسی نمی‌تواند مرگ ما را برای ما تقدیر کند، یک بحث مطرح است و این‌که ما خودمان می‌توانیم عمر خود را با بعضی اعمال مثل قطع رحم کوتاه کنیم، بحث دیگری است. ۲. در مورد ویروس منحوس کرونا، واقعاً نمی‌توان به راحتی مطلب را یک‌جانبه تحلیل کرد، هرچند مسلّماً دشمنان ما سعی دارند از طریق کرونا و به بهانه کرونا مدیریت نظام را زیر سؤال ببرند و البته کوتاهی‌های ما نیز، بهانه به دست آن‌ها می‌دهد. موفق باشید

31450
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: ایام شهادت امام عشق رو بهتون تسلیت عرض می‌کنم، استاد با افسردگی و ناراحتی ها و دلمردگیهای ایام کرونا چیکار کنیم و چه جوری نشاط رو بار دیگه میهمان دلمون کنیم؟ حال دنیا و مردم دنیا اصلا خوب نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه باشید که به هیچ وجه نباید مرگ و زندگی را که در قبضه حضرت پروردگار است به امر دیگری نسبت دهید. خداوند می‌فرماید: «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ ۲۲ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ  ۲۳ سوره حدید. بنابراین همه آنچه در عالم و در جان انسان‌ها پیش می‌آید از قبل تعیین شده است. و نیز به آیه ۶۰ سوره واقعه نظر کنید که می‌فرماید: « نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ». موفق باشید

31447
متن پرسش

بسم رب الشهداء سلام علیکم: استاد عزیز متن زیر از نادر طالب زاده است! خواهشن اگر تکمله‌ای‌، شرحی، بسطی دارید که به ما کمک کند بفرمایید که گوش جان می‌سپارم. آنچه شهید آوینی اشاره کردند، در مورد تعارض بین فرهنگ نفسانی و فرهنگ دینی، تا زمانی که این دو در عرصه سینما در کنار هم باشند جمع نمی شوند، ملغمه ای از سینمای دینی است که نفسانی است و آن بوی خوش و عصر ولایی را نخواهد داشت ولی فعلا احساسم این است که در کار سینمای داستانی، شبیه سینمای دینی داریم، نه آن سینمای ناب ولی شبیه آن را داریم. شاید لازمه آن این باشد که کسی بتواند تصرف کند و غالب بر تکنیک شود، همه چیز را تسخیر کند یک آیت الله العظمی می خواهد و اگر این چنین نباشد خیلی مشکل است و به نظر من این دستگاه و این ابزار این قابلیت را نخواهد داشت ولی اگر هم بخواهد این سینما متحقق شود شروطی دارد، شروط بسیار سنگین. من یک بار از شهید آوینی این را سوال کردم ایشان با خنده پاسخ داد آخر هم باید خودمان کاری بکنیم، شاید نزدیکترین کار به سینمای دینی کارهای مستند باشد، در واقع برشهایی از واقعیت که کنار هم قرار می گیرند بهترین نوع است، ولی هر چه کار کنیم شبه سینمای دینی است، ولی من معتقدم باید در این زمینه تجربه کرد و این جرات را داشت، یا علی گفت و وارد این عرصه شد، و زمان را باید پیدا کرد البته خیلی مشکل است، ولی کار مستند با فرهنگ دینی مانوس تر است ولی در سینما کارهای زیادی می توان کرد; حتی با قصه می توان به سینمای دینی رسید ولی چگونه؟ در سینمای جهان هم تجربیاتی دارند با توجه به تکنولوژی پیشرفته، زمینه های نفسانی فرهنگ خود را با زمینه های قصه پردازی، می آمیزند و یک کار بی حقیقت به انجام می رسد ولی به واسطه تصرف کامل روی ابزار توفیقاتی دارند، در سینمای جهان هم مورد خاص ندارم که بگویم و با آن سینمای دینی فاصله بسیار زیاد دارد. ممکن است عده ای به انگیزه تبلیغ دین وارد این عرضه شوند; مثلا اصحاب کهف بسازند این خیلی با ارزش است ولی باز با آن سینمای دینی خیلی فاصله دارد. ساخت اصحاب کهف با انگیزه تبلیغ دین است، سینما این قابلیت را ندارد من هر چه فکر می کنم شخص آیت الله جوادی املی وارد این عرضه شود با آن عرفان بعید می دانم، بسیار بعید است بالاخره این ابزار در این زمانه به کار می آید، شاید گوشه چشمی به صاحب ابزار کنند کشف هایی بر او بشود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً همین‌طور است و حقیقتاً انقلاب، راهی در مقابل ما گشوده است و ما را در سنتی قرار داده است که سینمای آینده، سینمایی است مثل شخصیت حاج قاسم سلیمانی و این‌که سید مرتضی عزیز فرمود باید آیت الله بود؛ منظور باید معارف حقه الهیه مطابق زمان را در اختیار داشت.

همان‌طور که اگر مار نتواند پوست بیندازد می‌میرد، اگر ذهن انسان برای تغییر دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است. مردان نظام اگر خود را در آینده‌ تاریخ خود حاضر نکنند و همچنان در گذشته متوقف باشند، عملاً گور خود و نظام را پیشاپیش کنده‌اند، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شده‌اند. مردانی می‌خواهیم که معنای سعه‌ی توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، اقیانوس شده است و دوره‌ دریاچه‌ بودنش به‌سر آمده. زیرا وقتی خود را در مرحله‌ای از تاریخ پیدا می‌کنیم باید سعی کنیم گاه به گاه خود را گم کنیم تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نمی‌باشد.

متفکر تنها به یک اندیشه واحد نیاز دارد تا از آن یکتا اندیشه یعنی امری که باید به آن پای‌بند باشد، در شیوه‌ای در خور سخن بگوید و این وقتی محقق می‌شود که همانی را بگوید که از جانب همان یکتا اندیشه پیش آمده است و او از جانب همان اندیشه واحد فراخوانده می‌شود که در عین بی‌مرزی، قاطع‌ترین مرز است، مثل اندیشه حضور بیکرانه انسان در اکنونِ خود که در این اندیشه، ذات انسان شایسته تفکر است و می‌تواند با آن به وَجد آید و از چنین آغازی به سوی دیگر موضوعات آغازِ راه می‌کند، راهی که همواره انسان را از خود می‌ستاند و سپس به هویتی برتر پس می‌دهد.

موفق باشید

31426
متن پرسش
سلام استاد: من خانمی هستم که که دو فرزند دارم که دومی یک ماهه است. وقتی تصمیم به فرزند دوم گرفتم با شما و دیگر افراد صاحب نظر مشورت کردم و با آگاهی و شناخت دوباره فرزنددار شدم‌. اما الان با توجه به شرایط کرونا و جو منفی جامعه خیلی استرس و نگرانی گرفتم. گاهی فکر می‌کنم نکنه آوردن فرزند در این شرایط اشتباه بوده و من در حق فرزندم ظلم کردم و یا اینکه اگه کرونا برایمان اتفاق بیفتد با آن چه کنم؟ خلاصه خیلی ترس و استرس گرفتم که باعث شده از فرزند و مادری خیلی لذت نبرم. خواهشمندم کمک کنید. مخصوصا در جو الان جامعه و بیماری و... خیلی می‌ترسم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما مشغول وظیفه مادری و الهی خود باشید و بدانید مرگ و زندگی انسان‌ها در اختیار خداوند است. موفق باشید

31355
متن پرسش
با عرض سلام: بنده اندک آشنایی با عرفان دارد و استعداد ناچیزی در شعر موهبت شده است آثار خود را که در سایتی در زمینه نقد شعر عرضه کردم عموما مطلوب واقع نمی‌شود. احساس می‌کنم فضای شعر معاصر از عرفان فاصله گرفته و با قرابتهایی که با ادبیات غرب پیدا کرده اشعار سطحی و حسی بیشتر مورد اقبال قرار می‌گیرد. حال اگر همان سبک خود را ادامه دهم مخاطب چندانی ندارم و اگر به شعر معاصر نزدیک شوم از عرفان شاید دور شوم چه باید کرد؟ دو نمونه شعر تقدیم استاد: رباعی در تنهایی می دید خود را مدید آراست و در آینه رویش را دید از آهش صحنه ها همه مبهم شد در ظلمت آینه دگر هیچ ندید درین رباعی سعی شد به فیض اقدس مقدس نفس رحمانی کون جامع و فنا اشاره کنم ولی منتقد چیزی از این رباعی دستگیرش نشد که بخواهد نقد کند شعر بعد را سردبیر محترم اجازه نقد نداد قسمت آخرش اشاره به یکی از سخنان حضرتعالیست آنجا که عاشق و معشوق از میان برمیخیزد میخواست همه چیزش/م را در چیزی ادراک کند میخواستم همه چیزش/م را در چیزی احساس کنم اشکی از چشمان جیوه ای اش بر سنگ دل کشید اما حاصل فقط مبادله گر نور بود تمثالی مثالین آوردیم افاقه نکرد عقل را به کار انداختیم مینایی مینویی در جام مرآت ریختیم مدهوش نشدیم صنوبری آوردیم سویدا صمغ صقع درآن ساقه های بلورین عشقه ی/پیچک احساس و ادراک در هم تنیده شد دریغ دیگر هیچکدام نبودیم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که هایدگر می‌گوید: شاعران، روح زمانه خود را با زبانی آسمانی به بشر دوران متذکر می‌شوند. روحی که پنهان وجود انسان‌ها را گرفته است و شاخک‌های شاعران نسبت به آن حساس‌ترند و به همین جهت شاعری که عمق روح و فرهنگ زمانه خود را بشناسد، گفتِ آسمانی زمانه را در قالب شعر می‌سراید. لذا جناب حافظ فرمودند: «در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند / آنچه سلطان ازل گفت بگو، می‌گویم». موفق باشید

31314
متن پرسش
سلام عزیزتر از جان: مهربان استاد. سوال شماره 31297، به گمانم طوبا للغرباء باشه، در تایپ للقربا نوشته شده. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بحث در کسانی است که بی‌نام و نشان و غریبانه در دل جامعه به وظایف خود مشغولند. حضرت می‌فرمایند خوشا به حال چنین افرادی. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!