بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: هنر(شعر و شاعر ، موسیقی ، سینما و ...)

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3985
متن پرسش
-مومیایی کردن از نظر اسلام مشکلی ندارد؟ 2-مومیایی شدن نمی تواند جلوی رجعت را بگیرد؟ 3- مومیایی شدن مانع از زنده بودن دائمی را نمی گیرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حکم فقهی آن را نمی‌دانم 2- اگر فرض رجعت در مورد این افراد درست باشد شاید رجعت آن‌ها ربطی به این بدنشان نداشته باشد، با بدنی که نفس ناطقه‌ی آن‌ها ایجاد می‌کند رجعت ‌کنند 3- نه.عرایضی در مورد رجعت داشته ام می توانید به صوت آن بحث رجوع فرمائید. موفق باشید
3997
متن پرسش
سلام اگر نفس پیامبر همه جا و همشه حاضر است پس معراج رفتنشان چگونه است؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور همه‌جایی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در مکان غیر از حضور در مراتب عالی‌تر عالم است که با معراج محقق شد. موفق باشید
3853
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی، در زمینه تعبیر خواب چه منابع یا اساتیدی را معرفی می نمایید. با تشکر از توجه حضرت عالی و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد چیزی نمی‌دانم. موفق باشید
3748
متن پرسش
سلام استاد مشکلی دارم و آن حب شدید خواب است در روایات خیلی مذمت شده، میدانم. اما چه کنم که این حب خواب و راحت طلبی را از خودم برانم. البته استاد من کلا بدنم بیش از سایرین به خواب نیاز دارد اما خب خودم هم کلا خواب را دوست دارم. خواهشمندم یک راهکار عملی مقابلم بگذارید.تشکرمیکنم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعه‌ی کتاب‌های معرفتی و تفسیر قرآن، عقل را بر وَهم غالب کنید تا میل زیاد به خواب ضعیف شود، ورزش هم فراموش نشود. موفق باشید
3754
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی، در احادیث به حکومتی اشاره شده است که زمینه ساز ظهور حضرت مهدی هستند حدیثی از امام باقر در بحارالانوار ارائه شده است که به قیام مردی از قم اشاره دارد آیا می توان این حدیث را بر حکومت جمهوری اسلامی انطباق داد؟ در خاطرات همسر شهید اندرزگو آمده است که این شهید بزرگوار فرموده اند بعد از دو سال از انقلاب سید علی نامی رییس جمهور خواهد شد و پس از آن منتظر ظهور حضرت مهدی باشید. همچنین آیت الله بهجت در چند سال پیش از رحلت فرمودند ظهور امام زمان بسیار نزدیک است. در تاریخ نیز یک عارف به نام شاه نعمت الله ولی در شعری به پیشگویی وضعیت ایران پرداخته است و اشاره کرده که پس از 40 سال از حکومت اسلامی در ایران حضرت مهدی ظهور خواهد کرد خواهشمندم در رابطه با شعر این عارف بزرگوار نیز توضیح بفرمایید البته در برخی از سایتها بیتهای شعر جابه جا شده است و ممکن است معنی متفاوتی بدهد اگر متن واقعی آن در دسترس شماست ممنون می شوم با ارائه آن و توضیحات در این رابطه بحث اتصال حکومت ایران به ظهور امام زمان را تکمیل نمایید. با تشکر
متن پاسخ
ه تعالی: سلام علیکم: بنده هم نسبت به شعر «شاه ‌نعمت‌الله ولی» مشکوک هستم ولی جمهوری اسلامی را طلیعه‌ی ظهور مولایمان می‌دانم و امیدمان به تسریع ظهور حضرت در این‌سال‌ها بیشتر شده ولی در هرحال با وجود چنین نظامی یک لحظه از الطاف مولایمان حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» محروم نیستیم. موفق باشید
3697
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم.سلام استاد.عذر میخوام که با سوالاتم وقت شما را میگیرم. در صوت جلسات ده نکته از معرفت نفس شما میگویید: مرگ طبیعی انسانی و حیوانی: مگراین دو بعد دارای کمال هست که نفس بعد از رسیدن به مقصودش آن را رها کند؟ مثلا یک فرد کاملا پاک طینت چرا نفسش تن اورا چند هزار سال زنده نگه نمیدارد تا هر روز و هر روز به خدا نزدیک تر شود؟(اصلا اگر کمال باشد که باید تا قیامت زنده باشد چون همیشه نزدیک تر شدن امکان دارد)یا در مورد مرگ طبیعی حیوانی هم همینطور! در مورد بحث اینکه نفس آینده نگر است : اول اینکه بحث اینکه مژه هایش و.. را میسازد! پس ژنتیک این وسط چه میشود؟یعنی بحث ژن ها و... چه دخلی دارند؟و دوم اینکه چرا نفس تن خود را پایدار تر تشکیل نمیدهد؟مثلا با آینده نگری بفهمد فلان عضوش ممکن است در شرایط آلودگی های کنونی جهان زودتر خراب شود و آن را کاملا پایدار بسازد!یا مدلی دیگر بسازد!مگر آینده نگر نیست؟آیا این نشان از این ندارد که تن بر اساس ژنتیک ساخته میشود و روح فقط در آن دمیده میشود و نقشی در ساختن تنش ندارد؟ مورد سوم اینکه : شما میگویید نفس مایوس میشود، نفس که مجرد است و زمان و مکان نمیشناسد چرا این آینده نگری و بی نتیجه بودنش در کمال را همان ابتدای جوانی متوجه نشد؟و آن موقع ترک کردنش را عملی نکرد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هر نفسی دارای قوه‌های محدودی در جنبه‌ی انسانی یا حیوانی است. در هرکدام از مسیرها که قرار گرفت وقتی مابالقوه‌های آن به فعلیت رسید بدن را رها می‌کند 2- ژنتیک ربطی به ساختن بدن ندارد ما در مباحث فیزیولوژیک به تجربه می‌بینیم که سلول‌های جنینی هر دم آمادگی خاصی برای دمیدن روح خاصی را دارند و همچنان این آمادگی ادامه می‌یابد تا شرایط نفخه‌ی روح انسانی در آن دمیده شود. ژنتیک مثل بستری است که روحِ دمیده‌شده در آن بستر حالات خاصی به خود می‌گیرد 3- نفس ناطقه بر اساس نظام عالم ماده و ظرفیتی که عالم ماده دارد می‌تواند بدن خود را بسازد و مدیریت کند با توجه به این امر نمی‌تواند بدنی بسازد که خراب نشود چون عالم ماده چنین ظرفیتی را ندارد 4- نفس در شرایط مختلف سعی می‌کند از ابزارها استفاده کند تا مابالقوه‌ی خود را به فعلیت در آورد بر این اساس به زودی مأیوس نمی‌شود چون امکاناتی را می‌شناسد که امکان استفاده از آن‌ها را تجربه نکرده است. آینده‌نگری او در امور کلی غیر از استفاده از امکاناتی است که هنوز تجربه نکرده. موفق باشید
3628
متن پرسش
باعرض سلام وادب من تاحدودی با مباحث شما اشنایی دارم واین طورمتوجه شدم که شماخیلی باتماشای فیلم وسریال واین طور مشغولیات موافق نیستید ایابرداشت من درست بوده؟البته من اهل دنبال کردن سریالها نیستم وگاهی برنامه های جذاب راتماشامیکنم ودوست دارم این حدهم از بین برود چه کنم ممنونم التماس دعابرای همه
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً این سریال‌ها را افرادی تهیه می‌کنند که بسیار سطحی هستند و حیف است کسی که می‌تواند در معارف الهی تفکر کند وقت خود را صرف این چیزها بکند ولی این غیر از فیلم‌هایی مثل مریم مقدس است که نویسنده و کارگردان سعی دارد یک واقعه‌ی تاریخی و معنوی را بازسازی کند. این کارها مفید است. موفق باشید
3536
متن پرسش
سلام. استاد خواهش می کنم به من بگویید چه کنم؟خودم از این شرایط خسته ام. استاد، من یک عیب بسیار بزرگ دارم و آن این است که به شدت خودنما هستم. در هر مجلس و محفل و ... دوست دارم بدرخشم(نه لزوما به لحاظ چهره و لباس و ...)؛ اصلا مدل حرف زدن، شوخ طبعی لطیفانه و ظریفانه، اعمال و بیان و ...باعث می شه نگاهها بهم جلب بشه.البته من خیلی خودمو کنترل می کنم به طوری که اگر کنترل نمی کردم بسیار بسیار در مجالس و محافل جای درخشش داشتم...استاد آیا خودنمایی گناه است(نه خودنمایی شهوانی، الحمدالله آنگونه نیستم، خودنمایی در فضل و کمال با تلفیق زیبایی بصری). دوم اینکه استاد، قلبم دوست دارم خودنما نباشم یه گوشه واسه خودم برم و بیام، قلبا دوست دارم مثال این روایت امام باقر باشم که فرمود: پنج چیز رو غنیمت بدان: در مجلسی رفتی نشناختنت.....استاد قلبا دوست دارم با حقیقت درونم زندگی کنم اما....چه کنم این حالت خودنمایی رفع بشه. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در جواب سؤال 3499 سخنی از حضرت باقر«علیه‌السلام» عرض کردم. داستان طوطی و بازرگان را هم عرض می‌کنم شاید کمک‌تان کند. در راستای خودنمایی‌های جسمی و آفات آن، آن داستان را در مثنوی دارید که بازرگان وقتی می‌خواست به سفر هندوستان برود از طوطی خود پرسید برای تو از سفر چه بیاورم؟ طوطی گفت به طوطیان آنجا سلام مرا برسان و بگو چاره‌ی درد من در این زندان قفس چیست؟ بر شما کرد او سلام و داد خواست وز شما چاره ره و ارشاد خواست این روا باشد که من در بند سخت گه شما بر سبزه، گاهی بر درخت مولوی می‌گوید طوطی جان شما هم اسیر قفس است و باید فکر آزادکردن آن باشید و علت محبوس‌شدنش را بشناسید. قصه‌ی طوطی جان زین‌سان بود کو کسی کو محرم مرغان بود پس قصه‌ی طوطی گرفتار قفس، قصه‌ی ماست. وگرنه به قول مولوی مگر کسی هست که با مرغان حرف بزند؟ آن بازرگان. چون‌که تا اقصای هندستان‌رسید در بیابان طوطی چندی بدید مرکب استانید و پس آواز داد آن سلام و آن امانت باز داد قصه‌ی طوطی خود را برای آن طوطیان هندوستان گفت و سؤال آن طوطی را به آن‌ها رساند، که ناگهان ملاحظه کرد. طوطئ زان طوطیان لرزیدو پس اُفتاد و مرد و بگسستش نفس یکی از طوطیان آن سرزمین وقتی پیام طوطی بازرگان را شنید با شنیدن آن پیام در مقابل بازرگان، افتاد و مرد، بازرگان ناراحت شد که عجب پیامی دادم، ولی بالأخره سفر را تمام کرد و برگشت. گفت طوطی، ارمغان بنده کو آنچه گفتی، و آنچه دیدی بازگو گفت نی، من خود پشیمانم از آن دست خود خایان و انگشتان گزان بازرگان در جواب گفت، اصلاً من پشیمانم از آن که چرا چنین پیام خامی از تو برای آن‌ها بردم و کار خوبی نکردم، تو هم مسئله را رها کن. گفت ای خواجه پشیمانی ز چیست؟ چیست آن، کاین خشم و غم را مقتضی است؟ طوطی از بازرگان پرسید: چه شده است که آن کار موجب پشیمانی شما گشته؟ گفت، گفتم آن شکایت‌های تو با گروهی طوطیان همتای تو آن یکی طوطی ز دردت بوی برد زهره‌اش بدرید و لرزید و بمرد طوطی وقتی قضیه را شنید. جواب سؤال خود را به خوبی دریافت کرد و در جا افتاد و خود را به ظاهر به مُردن زد. چون‌شنید آن مرغ‌کان طوطی چه‌کرد هم بلرزید، اوفتاد و گشت سرد بازرگانِ ساده اندیش بسیار ناراحت شد و جیغ و فریاد بر سر خود زد که این چه قصه‌ای است که موجب مرگ طوطی من ‌شد! خواجه چون دیدش فتاده همچنین برجهید و زد کُلَه را بر زمین شروع کرد ناله و زاری کردن که عجب کاری کردم، طوطی نازنینم را از دست دادم. گفت‌ای طوطی خوب و خوش‌ حنین هین‌چه بودت این، چرا گشتی چنین؟ ای دریغا! مرغ خوش آواز من ای دریغا! همدم و همراز من بالأخره دید طوطی مرده است، درِ قفس را بازکرد و طوطی را پرتاب کرد روی بام. بعد از آنش از قفس بیرون فکند طوطیک پرید تا شاخ بلند همین که طوطی را به بالا پرتاب کرد، طوطی پریدن آغاز نمود و رفت و بر شاخ بلندی نشست. طوطی مرده چنان پرواز کرد کافتاب از چرخ، ترکی‌تاز کرد خواجه‌حیران‌گشت‌اندرکار مرغ بی‌خبر ناگه بدید اسرار مرغ روی بالاکرد وگفت‌ای عندلیب از بیان حال خودْمان ده نصیب او چه کرد آنجا که تو آموختی چشم ما از مکر خود بر دوختی ساختی مکری و ما را سوختی سوختی ما را و خود افروختی بازرگان که از حرکات این دو طوطی به حیرت آمده بود از طوطی خود ماجرا را سؤال کرد، حالا طوطی آزاد شده از قفس به سخن در آمد. گفت طوطی، کو به فعلم پند داد که رها کن نطق و آواز گشاد زانکه آوازت تو را در بند کرد خویش را مرده، پی این پند کرد آن طوطی هندوستانی با عمل خود به من پیام داد که تا اهل خودنمایی هستی و برای بقیه خود را به نمایش می‌گذاری، اسیر قفسی، از خودنمایی برای غیر بمیر تا آزاد شوی. محرومیت تو از سبزه‌زار به جهت خودنمائی برای بازرگان است. از جنگل سبز معنویت به آن جهت محرومی که نظر به غیر داری، پیام داد که از این خودنمایی بمیر. یعنی ای مطرب شده با عام و خاص مرده شو چون من، که تا یابی خلاص دانه باشی مرغکانت برچِنَنْد غنچه باشی کودکانت برکنند تو برای عام و خاص مطرب شده‌ای، از خودنمایی دست بردار تا بعد از آن با خودی به‌سر بری که تا بیکرانه‌ی عالم وجود می‌تواند خود را حاضر داشته باشد، در حالی که تا در محدوده‌ی نظر به غیر، خود را می‌آرایی، یا مثل دانه در منقار مرغانِ خودخواه هستی و یا مثل غنچه در دست کودکان بی‌تدبیر. در یک نتیجه‌گیری همه‌جانبه می‌فرماید: هرکه داد او حُسن خود را در مزاد صد قضای بد سوی او رو نهاد چشم‌ها و خشم‌ها و رَشک‌ها بر سرش بارد چو آب از مشک‌ها هرکس خواست زیبایی‌های خود را بر نامحرمان بنمایاند صدها مشکل به سوی او روی خواهد نمود، از چشم‌زخم بگیر، تا کینه و حسادت، همه به سوی او روانه می‌شوند. انسانی که اهل خودنمایی است - اعم از زن یا مرد- خود را به عنوان یک کالا به بقیه معرفی می‌کند و بقیه نیز با او به عنوان یک کالا برخورد می‌کنند و این علاوه بر آن است که با انتظارات خودخواهانه، انسان را از زندگی ساقط می‌کنند. به همین جهت در ادامه می‌گوید: دشمنان او را ز غیرت می‌درند دوستان هم روزگارش می‌برند از یک طرف با پیش‌آمدن رقابت‌ها و کینه‌ها، رقبای او مانع ادامه‌ی زندگی شخصی او می‌شوند، و از طرف دیگر با تحریک انتظار دوستان، دوستان روزگار برای او نمی‌گذارند تا به خود آید و کاری برای خود بکند. راه رهایی از همه‌ی این معضلات یک چیز بیشتر نیست و آن این که نظر جان را به حق بیندازیم تا حق‌خواهی جای خودنمایی بنشیند، و از دام شیطان که تا هلاکت ما آن را گسترده است رها شویم. در پناه لطف حق باید گریخت کوهزاران لطف‌بر ارواح ریخت تا پناهی یابی آن هم چه پناه آب و آتش مر تو را گردد سپاه مولوی در آخر توصیه می‌کند که: ای آدم! چرا می‌خواهی معشوقه‌ی دیگران باشی؟ چرا دائم برای خود عاشق‌تراشی می‌کنی؟ بیا عاشقی پیشه کن و عاشق آن‌که ‌ارزش آن را دارد که به آن عشق بورزی باش. عاشق آن عاشقان غیب باش عاشقان چند روزه کم تراش عشق خود را برای معشوقی صرف کن که بیش از همه به تو نظر دارد و با ربوبیت خود، تو را از نقص حیوانی به قله‌ی انسانی سوق می‌دهد. عاشقانت در پس پرده‌ی کرم بهر تو نعره‌زنان بین دمبدم خداوند و ملائکه‌ی مقرب او با آوردن این دستورات و ارسال انبیاء، بر تو فریاد می‌زنند که از چه نشسته‌ای، چطور راضی می‌شوی از آن افق اَعلی نظر برداری و به معشوقه‌های زمینی دلخوش شوی. مولوی می‌گوید بر من خیلی سخت می‌گذرد که چگونه انگیزه‌ی لبخندهای اهل دنیا را به خودت نمی‌شناسی که بر خلاف ادعایشان سخت خودخواهانه است. غیرتم آید که پیشت بیستند بر تو می‌خندند و عاشق نیستند این‌ها که پیش تو می‌ایستند و بر تو می‌خندند، عاشق تو نیستند ولی تو اگر مواظب نباشی سرمست همین خنده‌های هوسناک می‌شوی و با تحریکاتی که وَهْم در تو ایجاد می‌کند، از دست می‌روی. اوچو بیند خلق را سر مست خویش از تکبر می‌رود از دست خویش او که مشغول خودنمائی برای دیگران است به دنبال جلب این نگاه‌ها، همه چیزش را از دست می‌دهد، امکان‌های افلاکی شدن روح را، در پای شنزار هوس قربانی می‌کند و دیگر هیچِ هیچ. موفق باشید
3415
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار.لطفا نظرتون رو در مورد مطلبی که در پایین آورده ام بیان کنید وبه این 2سوال من پاسخ دهید:1- در دین معمولاًیکسری باید ها ونباید هایی مطرح می شود تا انسانها در جایگاه اصلی خودشان (منظورم همون زندگی پس از مرگه)سعادت مند شوند و به نتیجه برسند..واز نظر دین واقعی که همون اسلامه افرادی که این باید ها واین نباید ها رو رعایت نمی کنند واعتقادات حقه ندارند پس از مرگ زندگی سعادت مندی ندارند وحتی از آن روی که به شناخت حقایق در این دنیا نائل نشده اند پس از مرگ امکان این هست که کور محشور شوند ودر تاریکیها بسر برند.حال در مطلبی که در یکی از رسانه ها آمده یک دکتری که خودش هم میگه خیلی اعتقادات محکمی نسبت به زندگی پس از مرگ نداره چطوری لذت هایی را درک میکنه که شبیه به توصیفات بهشتی و وجود حورالعین می باشد؟ 2-اصولاً مطالبی از این دست را که بعضی ها در مکاشفات خودشان بدست آورده اند را چطور باید بررسی کنیم؟والسلام.عاقبت به خیری گوارایتان باد لینک روزنامه گاردین http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2012/oct/11/dr-eben-alexander-proves-need-heaven مجله آمریکایی «نیوزویک» در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده است که به گفته خودش، هفت روز «زندگی‌ای با هوش غیرانسان» را تجربه کرده است، تجربه ای که وی آن را حسی شیرین و «آن جهانی» می داند. وی از دنیایی سخن می گوید که اتحاد اساس آن است و آن قدر زیباست که «پنج ثانیه اش ارزش عمری انتظار را دارد.» دکتر «ایبِن الکساندر» که تجربه خود از مرگ و نیستی را در مطلب ویژه مجله «نیوزویک» به رشته تحریر در آورده، می‌نویسد: به عنوان یک جراح مغز هیچگاه به پدیده تجربه‌های جهان پس از مرگ و چنین مقولاتی باور نداشتم. پدرم هم مانند خود من جراح مغز و اعصاب بود و من نیز به تبعیت از او راه خود را در دنیای علم پی گرفتم و جراح مغز شدم و در دانشگاه های زیادی از جمله «دانشگاه هاروارد» به تدریس این شاخه از علم پزشکی پرداختم. بنابراین، ‌کاملاً می دانم در مغز آدم‌هایی که ادعا می کنند آن جهان را تجربه کرده‌اند چه می‌گذرد. مغز آدمی از مکانیسم اعجاب آور و در عین حال فوق العاده ظریفی برخوردار است، کافیست اندکی از اکسیژن دریافتی مغز بکاهید تا واکنش نشان دهد. با چنین اوصافی، برایم جای تعجب چندانی نداشت که آدم‌هایی را ببینم که بعد از گذران دوره درمانی پس از آسیب‌های جدی و بازیابی هوشیاری خود، از تجربه‌های شگفتشان افسانه‌سرایی‌ها کنند. اما هرچه می‌گفتند هرگز بدان معنا نبود که چنین بیمارانی در دنیای واقعی به جایی سفر کرده باشند. مورد من نیز از دو جهت با تجربه همه این بیماران متفاوت بود؛ اول اینکه بخش کورتکس مغز من به طور کامل از کار افتاده بود و دوم اینکه در تمام مدت اغما نشانه‌های حیاتی من تحت نظارت دقیق پزشکان قرار داشت و پیوسته ثبت می‌شد. این را هم بگویم که پیش از این‌ها، تعریفی که از خودم داشتم یک مسیحی معتقد بود که چندان هم عامل به فرائض دینی نیست. با این وجود از کسانی که علاقه‌مند بودند عیسی مسیح را موجودی فراتر از یک آدم خوب معمولی به حساب آورند هم کینه‌ای به دل نداشتم. حرف آنهایی را می‌فهمیدم که دوست داشتند باور کنند که بالاخره یک جایی در این دنیا خدایی هم هست و در دلم بهشان غبطه می‌خوردم که این ایمان بدون شبهه چه آرامشی را برایشان به ارمغان آورده. با این همه، به عنوان یک دانشمند می‌دانستم که خودم نباید چنین باورهایی داشته باشم. اوضاع بدین منوال بود تا اینکه سال ۲۰۰۸ رسید و در حالی که بخش «نئوکورتکس» مغزم از کار افتاده بود، هفت روزی را در حالت اغما به سر بردم. در غیبت یک نئوکورتکس فعال، چیزی را تجربه کردم که موجب شد باور کنم که برای وجود هوشیاری پس از مرگ هم دلیل علمی وجود دارد. همینجا بگویم چون می‌دانم شکاکیون چه نظری راجع به چنین حرف‌هایی دارند، داستانم را با منطق و زبان علمی «یک دانشمند» بازگو خواهم کرد، یعنی همان چیزی که هستم. اوایل صبح خیلی زود، حدود چهار سال پیش با یک سردرد شدید از خواب بیدار شدم. تنها به فاصله چند ساعت، کورتکس مغزم کاملا از کار افتاد. کورتکس بخشی است که کنترل اندیشه ها و احساسات ما را برعهده دارد و باعث تمایز ما از دیگر جانداران است. پزشکان بیمارستان عمومی «لینچبرگ» در ایالت ویرجینیا، که دست برقضا خودم هم آنجا به عنوان جراح مغز و اعصاب کار می‌کردم، به این نتیجه رسیدند که دچار نوعی مننژیت نادر شده‌ام که بیشتر در نوزادان دیده می‌شود. باکتری «ای کولی» افتاده بود به جان مایع مغزی نخاعم و ذره ذره مغزم را می‌خورد. آن روز صبح، وقتی به اتاق اورژانس رفتم، اوضاعم آنقدر بد بود که امید چندانی به بهبود و ادامه زندگیم در قالب چیزی فراتر از یک گیاه وجود نداشت. مدتی زیادی نگذشت که همان روزنه امید هم از دست رفت. هفت روز در اغمای کامل بودم، بدنم به هیچ محرکی پاسخ نمی داد و فعالیت‌های عالی مغزم کلاً مختل شده بود. در چنین شرایطی هیچ توجیه علمی‌ای برای این حقیقت وجود ندارد که در حالی که بدنم در اغما کامل به سر می‌برد، ذهنم، هوشیاریم، خود خویشتنم، حی و حاضر بود. نورون‌های کورتکس مغزم به واسطه حمله باکتریایی فلج شده بودند، اما نوعی هوشیاری و معرفت ورای ظرفیت‌های مغزی مرا به بُعد دیگری از این کائنات برد، بُعدی که حتی خوابش را هم هرگز ندیده بودم و هیچگاه در زمره باورمندانش نیز قرار نداشتم. باری، ماه‌ها سپری شد تا بتوانم برای خودم هضم کنم که چه بر من گذشت. سوای غیرممکن بودن وجود هرگونه هوشیاری در شرایطی که داشتم، چیزهایی که آن موقع تجربه کرده بودم برای خودم هم به هیچ وجه توجیه پذیر نبود: اول، یک جایی در میان ابرها بودم. ابرهایی بزرگ و پُف کرده به رنگ صورتی و سفید که در مقابل آسمان «آبی تیره» تضاد مشهودی ساخته بود. بالاتر از ابرها -بی نهایت بالاتر- دسته دسته موجوداتی شفاف و نورانی در آسمان این طرف و آن طرف می‌رفتند و خطوط ممتدی را دنبال خود در فضا بر جا می‌گذاشتند. پرنده بودند یا فرشته؟ نمی‌دانم. بعدها که برای توصیف این موجودات دنبال واژه مناسب می‌گشتم این دو کلمه به ذهنم رسید، اما هیچ یک از این دو حق مطلب را درباره این موجودات اثیری ادا نمی‌کند که اساساً از هر آنچه در این کره خاکی می‌شناسم تفاوت داشتند، چیزهایی بودند پیشرفته‌تر و متعالی‌تر. در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبود. انگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشوی. هرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرح های درهم تنیده فرش های ایرانی…یا نقوش بال یک پروانه. اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود «فردی« بود که مرا همراهی می کرد؛ یک زن. جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارم. گونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت و دو رشته گیسوان طلایی- قهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را قاب گرفته بود. بار اول که او را دیدم روی یک سطح ظریف و نقش دار حرکت می‌کردیم که بعد از لحظه ای فهمیدم بال یک پروانه بود. میلیون‌ها پروانه دورمان را گرفته بودند و در رقص هماهنگ امواجی که ساخته بودند به جنگلزارهای پایین سرازیر می‌شدند و مجدد به بالا و دور ما اوج می‌گرفتند. انگار که رودی از زندگی و رنگ در هوا جریان داشت. لباس زن ساده بود، مثل یک کشاورز. اما رنگ‌هایش همان ویژگی درخشان، تأثیرگذار و سرشار از زندگی‌ای را داشت که در دیگر چیزهای حاضر در آن مکان به چشم می‌خورد. زن به من نگاهی انداخت، جوری که می گویم تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه قبل از آن به سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی ندارد. نگاهش عاشقانه نبود. دوستانه هم نبود. نگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایم. چیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود. زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زد. پیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان است. فهمیدم دنیای دور و برمان نه رویا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است. پیامی که از زن گرفتم سه بخش داشت، که اگر بنا باشد به زبان زمینی ترجمه‌اش کنم، چیزی شبیه به این خواهد شد: «بسیار معشوقی و نازنین، تا همیشه.» «هیچ ترسی نداری.» «هیچ اشتباهی مرتکب نخواهی شد.» فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. اگرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوت ها زندگی می کنیم، برپایه قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر «فرق باطن» وجود ندارد. تا پیش از تجربه‌ام، همه این نظرات برایم جنبه انتزاعی داشتند و درک‌ناپذیر، اما امروز حقیقت‌های زندگیم را تشکیل می‌دهند. به این باور رسیده‌ام که کائنات بر اساس وحدت ایجاد شده است. اکنون می‌دانم که عشق را هم باید به این معادله افزود. دنیایی که من در اغمای بدون مغز انسانیم تجربه کردم همانی بود که آلبرت انیشتین و عیسی مسیح، هر دو، از آن سخن گفته‌اند و صد البته که هر کدام با روش بسیار متفاوت خودشان. من سال‌های سال به عنوان جراح مغز و اعصاب در معتبرترین مؤسسات جهانی خدمت کرده‌ام. می‌دانم که بسیاری از همکارانم بر این باور پافشاری می‌کنند که مغز، و به ویژه کورتکس، این عضو کلیدی، سر منشأ هوشیاری خاص نوع آدمی است. خود من هم همین طور فکر می‌کردم. اما این باور، این نظریه امروز در برابر من رنگ باخته و آنچه بر من گذشت در پهنه باورهایم جایی برای آن باقی نگذاشت. از همین رو قصد دارم باقیمانده عمرم را به بررسی ذات راستین هوشیاری بپردازم و به همکارانم در عرصه علم و نیز به جهانیان نشان بدهم که ما پدیده‌هایی بسیار بسیار فراتر از مغزهای فیزیکی خود هستیم. در دنیای امروز بسیاری بر این عقیده‌اند که واقعیت معنوی دین در دنیای مدرن قدرت خود را از دست داده و علم، در برابر ایمان، راه رسیدن بشر به واقعیت وجود است. پیش از این تجربه، من نیز تا حد زیادی در صف طرفداران این مکتب بودم، اما امروز متوجه شده‌ام که این دیدگاه به شدت ساده‌انگارانه است. تصویر مادی‌گرا از کالبد و مغز به عنوان مولدان هوشیاری، و نه ظرف آن، محکوم به شکست است. در مقابل، تلقی نوینی از کالبد و ذهن ظهور خواهد کرد که هم اکنون هم نشانه‌هایش را می‌توان مشاهده کرد. این دیدگاه نو به همان میزان مبتنی بر دین است که بر دانش استوار و غایتش را چیزی قرار خواهد داد که بزرگترین دانشمندان بیش و پیش از هر چیزی در طول تاریخ بشری همواره در جستجوی آن بوده اند؛ چیزی به نام حقیقت.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- این هنوز در مرحله‌ی سکرات بوده و این قبل از مقابله با نکیر و منکر است، بعد از ملاقات با نکیر و منکر که ادعاهای او را انکار می‌کنند وضع طور دیگری است، هنوز با صورت خیالیه‌ای که مایل بوده داشته باشد روبه‌روست ولی کار دو فرشته‌ی نکیر و منکر آن است که انکار کنند هر چیزی را جز عقیده و عمل صالح را و اگر بعد از آن شرایط برای انسان عقیده‌ای صحیح و عمل صالح باقی ماند افقی از بهشت در مقابلش باز می‌شود و تا قیامت در آن حال باقی می‌ماند وگرنه گرفتار افکار و اعمال غیر الهی‌اش می‌باشد. موفق باشید
3361
متن پرسش
با سلام و خسته نباشی خدمت شما استاد گرامی و عزیزان سایت لب المیزان سوال: اینکه میگن بعد از نماز صبح تا طلوع افتاب نخوابید برای چه موضوعی هست و بعضی جا گفتن مشکلی نداره... خواستم یه توضیح کامل از استاد طبق روایات و حدیث و قران به من حقیر بیان کنن و سوال بحث دیگه اینکه: آیا استاد طاهرزاده روشی که در حال حاضر استاد رائفی پور که پژوهشگر مسائل دینی سیاسی وصهیونیزم شناسی پیش میبره چقدر به فعالیتشون امتیاز میده با وجود اینکه استاد رائفی پور خیلی ها رو نسبت به مسائل دنیا ودینی اگاه کرده و خود بنده هم با تلنگر ایشون برگشتم به این مسیر و الانم به کتابهای شما رجوع میکنم...ویه چیز دیگه اینکه چرا دسته استاد رائفی پور را بیشتر از این باز نمیکنن که واقعا خیلی هارو به سمت خودش داره میکشنه...علت چیست که بها بیشتر از این نمیدن....البته ناگفته نماند که سخنرانی هایی در سراسر ایران در دانشگاهها دارن وطرافدارهای زیادیم دارن
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- جهت جواب به سؤال‌تان، نظر جنابعالی را به روایات زیر جلب می‌نمایم: در روایتی از حضرت علی (ع) درکتاب غرر الحکم می خوانیم: «بَاکِرُوا فَالْبَرَکَةُ فِی‏ الْمُبَاکَرَةِ وَ شَاوِرُوا فَالنُّجْحُ فِی الْمُشَاوَرَةِ» یعنی مباکرت کنید یعنى بامداد متوجه کارها گردید، زیرا که برکت در مباکره است. یعنى حق تعالى سعى در بامداد را برکتى دهد که سعیهاى در اوقات دیگر را ندهد، و مشورت کنید پس فیروزى در مشورت کردن است، زیرا که عقلها یارىِ هم کنند و حق تعالى به سبب این که جمعیت و الفت مردم را با یکدیگر دوست مى‏دارد، یارى همه کند.» رسول الله صلوات الله علیه و آله فرمود: إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمُ الْحَاجَةَ فَلْیُبَکِّرْ إِلَیْهَا وَ لْیُسْرِعِ الْمَشْیَ إِلَیْهَا هر گاه یکى از شما به حاجتى اقدام کند بامدادان و با شتاب به سوى آن رود. و فرمود: َاکِرُوا بِالْحَوَائِجِ فَإِنَّهَا مُیَسَّرَةٌ ؛ بامدادان حوائج خود را طلب کنید که آن آسان است‏. آن حضرت (ص)، به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: یَا عَلِیُّ اغْدُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ- فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَارَکَ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا . .اى على! بامداد را به نام خدا بگشا که خداى تعالى برکت داده به امتم در بامداد آنها. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «باکروا فی طلب الرّزق و الحوائج فانّ الغدوّ برکة و نجاح»‏ بامدادان وصبح زود، دنبال روزى و نیازهاى خود بروید زیرا سحر خیزى مایه برکت و رستگارى است‏. همچنین در روایتی از پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله آمده است: اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ الْبُکُورُ مُبَارَکٌ یَزِیدُ فِی جَمِیعِ النِّعَمِ خُصُوصاً فِی الرِّزْق وَ حُسْنُ الْخَطِّ مِنْ مَفَاتِیحِ الرِّزْقِ وَ طِیبُ الْکَلَامِ یَزِیدُ فِی الرِّزْق‏ . روزى را با صدقه فرود آورید، و بامدادان بکار رفتن برکت دارد و به همه نعمتها می افزاید، به ویژه در رزق؛ و خط خوب از کلیدهاى روزی است و شیرین سخنى روزى را افزاید. محمّد بن هلال مذحجى به «اسحاق» فرزند امام صادق علیه السلام گفت:قَالَ لِی أَبُوکَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ (علیهما السلام) إِذَا کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَاغْدُ فِیهَا- فَإِنَّ الْأَرْزَاقَ تُقَسَّمُ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَارَکَ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ فِی بُکُورِهَا وَ تَصَدَّقَ بِشَیْ‏ءٍ عِنْدَ الْبُکُورِ فَإِنَّ الْبَلَاءَ لَا یَتَخَطَّى الصَّدَقَة . پدرت به من فرمود: هر گاه حاجتى پیدا کردى بامدادان بطلب آن بیرون شو، زیرا که ارزاق و روزى‏ها پیش از طلوع آفتاب تقسیم مى‏گردد، و خداى متعال در ساعات نخستین روز براى این امّت برکت نهاده است، و بامدادان صدقه پرداز که هرگز تیر بلاء و گرفتارى از صدقه در نگذرد از صدقه در نگذرد و به صاحب آن نرسد. حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله فرمود: إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمُ الْحَاجَةَ فَلْیُبَکِّرْ إِلَیْهَا فَإِنِّی سَأَلْتُ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُبَارِکَ لِأُمَّتِی فِی بُکُورِهَا .هر گاه یکى از شما کارى داشته باشد، صبح زود به دنبال آن کار رود. زیرا من از خداى خویش خواسته‏ام به کسانى از امّت من که اول وقت به سر کار خویش حاضر شوند، برکت دهد. امام صادق علیه السّلام فرمود: نَوْمَةُ الْغَدَاةِ مَشُومَةٌ تَطْرُدُ الرِّزْقَ وَ تُصَفِّرُ اللَّوْنَ وَ تُقَبِّحُهُ وَ تُغَیِّرُهُ وَ هُوَ نَوْمُ کُلِّ مَشْئُومٍ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقْسِمُ الْأَرْزَاقَ مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِیَّاکُمْ وَ تِلْکَ النَّوْمَة . خواب صبح نامبارک است، و روزى را پس میزند، و رنگ و روى را زرد و زار میکند، و شخص را نازیبا و دگرگونه مى‏سازد و آن خواب همه اشخاص نامبارک است، همانا خداوند تبارک و تعالى روزى‏ها یا روزى مخلوقات را در فاصله دمیدن صبح تا طلوع خورشید مقرّر و تقسیم می فرماید پس زنهار، از خواب در آن هنگام بپرهیزید. خفتن از پس نماز صبح، روزى را منع می کند؛ زیرا که وقت قرآن خواندن است‏ و دعا و ذکر خداى تعالى و استغفار کردن؛ پس هر که در این وقت بخسبد، ازین جمله باز ماند و خداى تعالى برکت از وى باز دارد. معلّى بن خنیس گوید: امام صادق (علیه السلام) مرا دید که دیر به بازار آمده‏ام، فرمود: «اغْدُ إِلَى عِزِّک‏»؛ اوّل صبح در پى عزّت خود (کار و کسب) برو. امام صادق علیه السلام به یکی از دوستانش فرمود: «یا عبد اللَّه احفظ عزّک»؛ اى عبد اللَّه! عزّت خود را حفظ کن. پرسید: وَ مَا عِزِّی جُعِلْتُ فِدَاکَ؛ فدایت شوم، چه چیز عزّت من است؟ فرمود: «غدوّک إلى سوقک و إکرامک نفسک»؛ به بازار رفتن در بامداد، و خود را عزیز و کریم داشتن. 2- در مورد قسمت دوم سؤال، بنده در این رابطه صاحب‌نظر نیستم و نمی‌توانم نظر بدهم. موفق باشید
3243
متن پرسش
با سلام و احترام چندی پیش در خواب دیدم که بر روی تخت خود خوابیده ام و پیرمردی بر من وارد شد و کنار تخت نشست و گفت تشک روی تخت را کنار بزنم که دیدم زیر تخت تفسیر کامل المیزان قرار دارد و شروع به بیرون آوردن آنها کردم . پیرمرد گله داشت که چرا به آنها بی توجه بوده ام. نظر استاد چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده تعبیر خواب نمی‌دانم. ولی چرا به تفسیر المیزان بی‌توجه باشیم. موفق باشید
3112
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم چگونه می شود به اراده مطلق در چارچوب شرع تبدیل شد؟متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: با نفی تعلقات نفس اماره و رعایت حرام و حلال شریعت الهی در زندگی. موفق باشید
3034
متن پرسش
با سلام و احترام و با تشکر از شما به خاطر همه ی زحماتی که تا کنون برایمان کشیده اید. استاد، من خیلی زیاد خواب می بینم، مدت زیادی است که یک بار هم نشده بخوابم و خواب نبینم و غالبا خواب هایم مرتبط با مسائلی است که در طول روز برایم رخ می دهد . مثلا همین الان که سرماخوردگی شدید دارم برای دقایقی به خواب رفتم و در خواب از راز گلودردم مطلع شدم و از آن استفاده کردم. استاد ، همسرم می گوید این همه خواب دیدن دلیل بر داشتن افکار پریشان است و او خودش اصلا خواب نمی بیند. واقعا دلیل این که من همیشه ی همیشه حتی اگر برای دقایقی خوابم ببرد خوابی معنی دار می بینم ، چیست ؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی نفس در حین خواب نظرش به عالم خیال متصل افتاد مشغول نظر به آن عالم است و چون با خاطرات دنیایی‌اش به آن عالم می‌رود حالت او در عالم خیال متصل ترکیبی است از آنچه در خیال دارد و آنچه از آن عالم می‌گیرد. حال بعضی‌ها بعد از بیداری آن حالات را در حافظه‌ی خود نگه داشته‌اند مثل شما و بعضی مثل همسرتان آن حالات را در حافظه ندارند وگرنه هیچ‌کس نیست که خواب نبیند. آری در زندگی روزانه ذهن خود را عمیقاً مشغول امور دنیایی نکنید تا در موقع حضور در عالم خیال متصل بهتر می‌توانید از انوار آن عالم استفاده کنید و فلسفه‌ی هفتاداستغفار قبل از خواب برای آن است که خداوند کمک کند با ذهنی پاک وارد آن عالم شویم. موفق باشید
2971
متن پرسش
سلام. میخواستم بدونم زنده شدن مرده ها از نظر فلسفی چه توضیحی داره. مثل زنده کردن مرده ها بدست اولیائ خدا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی انسانی حامل اسم حیّ الهی شد همان‌طور که نفس ناطقه‌ی انسان در بدن او تجلی می‌کند و بدن را زنده نگه می‌دارد، می‌تواند نفس ناطقه‌ی انسانی که فوت کرده است را مدد کند تا بتواند بدن مرده‌ی خود را دوباره تدبیر نماید. موفق باشید
2893
متن پرسش
سلام علیکم در پاسخ به سوالی پیرامون تصادف یکی از اتوبوسهای راهیان نور اینگونه فرموده اید که (چون تقدیر الهی برای آن جوانان آن بوده که به عالم دیگر منتقل شوند خداوند در این مسیر قرارشان داد که به این صورت کار انجام گیرد) از این جواب اینطور برداشت می شود که وقت رفتن اینها بوده و به هر حال از این دنیا می رفتند. در نکته پنجم کتاب ده نکته از معرفت النفس در تقسیم بندی انواع مرگ،یک نوع را مرگ غیر طبیعی نامیده ایدو فرموده اید(ممکن است نفس از ابزار بدن استفاده کامل نکرده و هنوز بر بدن خود نظر دارد ولی بدن انچنان خراب شده که دیگر نمی تواند برای نفس مفید باشد...)سوال بنده اینجاست شاید وقت رفتن این دوستان نبوده ولی به جهت تصادف انچنان بدنشان از بین رفته که دیگر به کار نفس نیامده. اصلا ایا ملاکی برای این قضیه وجود دارد تا فرق اجل حتمی را با اینگونه موارد متوجه شویم.
متن پاسخ
اسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت بفرمایید که باید بین نگاه فلسفی به مرگ با نگاهی که دین به ما می‌دهد فرق بگذاریم. در مباحث فلسفی سخن در آن است که وقتی مرگ واقع می‌شود آن مرگ یا به صورتی طبیعی با به فعلیت‌رسیدن استعدادها انجام می‌شود و یا به صورتی غیر طبیعی واقع می‌شود، ولی دین روشن می‌کند راز تحقق مرگ برای انسان‌ها به صورت طبیعی و یا غیر طبیعی چیست و بحث تقدیر الهی به میان می‌آید، که در کتاب «خویشتن پنهان» به بحث دوم نیز پرداخته شده. موفق باشید
2871
متن پرسش
با سلام استاد بزرگوار در کتاب شرح ده نکته - شرح معرفت نفس از دیدگاه علامه طباطبایی فرمودید نفس راهرو نیست راه است پس راهرو کیست و همچنین آیا طی الارض با جسم انجام می شود یا با روح انجام می شود . با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نفس راه است و راهرو نیز خود انسان است که در خود سیر می‌کند و به همین جهت نفس در سلوک خود شدت می‌یابد. طی‌الأرض با جسم و روح انجام می‌گیرد ولی جسمی لطیف‌تر از جسم مادی. موفق باشید
2821
متن پرسش
سلام.استاد من شب عید غدیر خوابی دیده ام که به شدت مرا بهم ریخته و اصلا حالم خوب نیست.خواهش میکنم جواب بدهید.دیشب خواب دیدم روز حشر است و همه جمع اند و من در حال عبور از پل صراط بودم.یک پل ناهموار کج و معوج که پایین آن فقط سیاهی بود.در همان حال که با ترس و لرز عبور می کردم،ناگهان دیدم در خانه مان هستم و دارم کتاب هایم را می شمارم(من خیلی به کتاب و کتاب خوانی علاقه دارم و دلبستگی به کتابها و کلا علم و دانستن دارم)داشتم می شمردم که چند تا کتاب خوانده ام(به عنوان افتخار و توشه ای برای ظاهرا موقف حساب)که یک دفعه صدای آیت الله بها الدینی آمد که گفتن:ول کن این کتابا رو! و من اعتنایی نکردم و دوباره مشغول شمردن شدم که یک باره صدای آیت الله جوادی آملی آمد که فرمودن: فقط یکی از کتاب هایی که نوشتم اینجا به دردم خورد!(اسم هم بردن که من اصلا یادم نیست)دوباره دیدم روی پل هستم و یک دفعه پایم لغزید و افتادم اما از پل آویزان شدم و دیگر یادم نیست و بیدار شدم.استاد خواهش می کنم بگویید این خواب چه تعبیری دارد،کلا مرا بهم ریخته و کسی نیست که جوابی به من بدهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده علم تعبیر خواب ندارم، شاید تذکری باشد تا در کنار مطالعه به قلب و سلوک قلبی هم توجه نمایید. موفق باشید
2826
متن پرسش
سلام.استاد تا بحال کتب شعر سهراب سپهری را مطالعه کرده اید؟نظر شما نسبت به سپهری چیست؟او را عارف و موحد می دانید؟نظر شما نسبت به دیدگاه وی نسبت به زیبایی و تقدیس طبیعت چیست؟این تقدیس طبیعت و محترم شماردن آن و دیدن این همه زیبایی و ظرافت در آن خیلی جذاب و دلفریب و موحدانه تر و عالمانه تر به نظر می رسد.یعنی راستش به نظر میرسد جز گمشده ی صحبت های شماست.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نتوانسته‌ام با مطالعه‌ی ممتد اشعار مرحوم سهراب سپهری ، به عالم او وارد شوم تا بتوانم نظر بدهم. موفق باشید
2816
متن پرسش
سلام علیکم شخصی به نام شاه نعمت الله ولی پیشگویی هایی داشته است که دقیق و حیرت آور به نظر می رسد از حضرت عالی خواهش می کنم لینک مربوط به پیشگویی ایشان را مطالعه فرمایید . در این پیشگویی آمده است که زعامت مقام معظم رهبری 40 سال طول می کشد و بعد از ایشان امام زمان ظهور می کنند .خواهشا پس از مطالعه بفرمایید آیا احتمال دارد که پیشگویی ایشان درست باشد اگر اینچنین است روایات در مورد تعیین تاریخ ظهور چه می شود ؟ متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هر صورت ما وظیفه‌ای نداریم که خود را مشغول این حرف‌ها و این پیشگویی‌ها بکنیم. موفق باشید
2797
متن پرسش
سلام.مساله ای برای من پیش آمده که تقاضامندم جواب بفرمایید.چند وقت قبل یکی از افراد آشنا و بسیار مومن خواب خانم آشنایی را دیده بود که چندی است به رحمت خدا رفته است.این خانم گفته بودن اون روز که فلانی(من) داشت از خیابون رد می شد و دستش خورد به بازوی یه جوون و اون جوون برگشت و سلام داد و اون(من)متوجه نشد و نشناخت،اون جوون خود آقا(امام) بودن.استاد خواهش می کنم بگووید این یعنی چی...؟واقعی بوده؟یعنی میشه...؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شیطان می‌خواسته سر به سر شما بگذارد، به کارتان برسید و به آشنایان بگویید خیر ببنید برای من خواب نبینید. موفق باشید
2771
متن پرسش
حاج آقا سلام علیکم. چرا شما در زمینه هنر ارائه نظر نمی کنید تا امثال بنده بتوانیم در زمان فعلی جایگاه خود را به عنوان یک هنر مند پیدا کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده در این رابطه تخصص ندارم ولی جناب آقای رحیم‌پور پور ازغدی تحقیقات خوبی کرده‌اند، خوب است از ایشان استفاده فرمایید. موفق باشید
2697
متن پرسش
سلام علیکم.استاد مداحی و روضه گوش دادن چه تاثیراتی بر انسان دارد؟تا چه حد این کار را انجام دهیم؟اینکه آیت الله قاضی فرموده اند هر چه دستگیرم شد از قرآن و زیارت سیدالشهدا بود یعنی در سیرتوحیدی این دو خیلی موثر است؟من وقتی اختلافات بین مسوولین را می شنوم خیلی ناراحت می شوم چه کنم که خونسردی خود را حفظ کنم بی تفاوت هم نمی توانم باشم بعضی وقتها حتی نفرینشان می کنم آخر خیلی سال است که این اختلاف نظرات فاحش و بی وفایی هایشان به نظام را شنیده ام و خسته شده ام،آرامشم را چگونه بازگردانم؟ممنون.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- راه همان راهی است که مرحوم آیت‌الله قاضی متذکر شدند، از این جهت در حدّی که عادت نشود و قلب همواره در صحنه باشد گوش‌دادن مداحی خوب است. بهتر از آن حضور در جلسات روضه است 2- همان‌طور که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» فرمودند این انقلاب به لطف الهی جلو می‌رود و نگران آن نباشید که این سیاسیون بتوانند با بداخلاقی‌هایشان مزاحم جهت اصلی انقلاب شوند. موفق باشید
2533
متن پرسش
آقای طاهر زاده این خدا کیست؟ چیست؟ چرا دست از سر ما بر نمی دارد؟ باور کنید نه می‌تونم ازش فرار کنم، نه ولم می کنه، نه می شناسمش نه راهم میده، نه نشونم میده، باور کنید منو بیچاره کرده. بابا این خدا کیه؟ چکارس؟ چکارش کنیم؟ چرا مارو تو زمین و آسمون نگه داشته؟ خب یا بیاد پایین یا ما رو ببره بالا. بدون خدا نمیشه، نمی‌تونم. از اون ور، باهاش هم نمیشه بود. چی از جون ما میخواد؟ چرا کسی نیست جواب منو بده؟ همین که میفهمم هیچی نمیفهمم خودش یه دنیا دردسر و بدبختیه، وای به حال این‌که آدم یه چیزی هم بدونه.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌دانم دنبال چی هستی؟ اگر به دنبال خدای واقعی هستی و نه خدای ذهنی، شاخصه‌ی آن خدا این است که با اندیشه به‌دست نمی‌آید و باید بدانی «هرچه اندیشی پذیرای فناست... وانکه در اندیشه ناید آن خدا است» و اگر برایت روشن شد که برای رسیدن به او باید با او مأنوس شوی و مأنوس‌شدنِ با او مشروط به آن است که «خود» را نبینی زیرا به قول فیض کاشانی، توجه کن که می‌گوید: گفتم: که روی خوبت، از من چرا نهان است؟ ...گفتا: تو خود حجابی ، ورنه رخم عیان است ! گفتم: که از که پرسم ، جانا نشان کویت ؟ ...گفتا: نشان چه پرسی ، آن کوی بی نشان است ! گفتم: مرا غم تو خوشتر ز شادمانی ...گفتا: که در ره ما ، غم نیز شادمان است ! گفتم: که سوخت جانم، از آتشِ نهانم ...گفت: آنکه سوخت او را، کی ناله یا فغان است ! گفتم: فراق تا کی؟ گفتا : که تا «تو» هستی ...گفتم نفس همین است ؟ گفتا: سخن همان است ! گفتم: که حاجتی هست ، گفتا : بخواه از ما …گفتم: غمم بیفزا، گفتا که رایگان است ! گفتم: ز فیض بِپْذیر، این نیمه جان که دارد....گفتا : نگاه دارش، غم‌خانه‌ی تو جان است ! آری وقتی هنوز ما نظر به «هستِ» خود داریم جایی برای هستِ مطلق نمی‌ماند که بخواهیم با او مأنوس شویم. قصه‌ی او با ما، قصه‌ی آن پشه است که در محضر حضرت سلیمان از باد شکایت کرد که مانع زندگی اوست و حضرت خواست باد را احضار کند تا شاکی و متشاکی را در محکمه حاضر کرده باشد. بانگ زد آن شه که اى باد صبا.... پشه افغان کرد از ظلمت بیا+ هین مقابل شو تو و خصم و بگو.... پاسخ خصم و بکن دفع عدو+ باد چون بشنید آمد تیزِ تیز.... پشه بگرفت آن زمان راهِ گریز+ پس سلیمان گفت اى پشه کجا ... باش تا بر هر دو رانم من قضا+ گفت اى شه مرگ من از بود اوست.... خود سیاه این روز من از دود اوست‏+ او چو آمد من کجا یابم قرار.....کاو بر آرد از نهاد من دمار+ همچنین جویاى درگاه خدا .... چون خدا آمد شود جوینده لا+ گر چه آن وصلت بقا اندر بقاست .... لیک ز اول آن بقا اندر فناست‏+ سایه‏هایى که بود جویاى نور.... نیست گردد چون کند نورش ظهور+ هالک آید پیش وجهش هست و نیست .... هستى اندر نیستى خود طرفه‏اى است‏+ اندر این محضر خردها شد ز دست..... چون قلم اینجا رسیده شد شکست+ ملاحظه می‌کنید که مولوی می‌خواهد بگوید «همچنین جویاى درگاه خدا... چون خدا آمد شود جوینده لا» حالا از خود بپرسید به دنبال کدام خدا هستید؟ خدای واقعی را وقتی می‌یابید که خودتان را خودتان نبینید. همه‌ی دردسرها آن است که می‌خواهیم هم «ما» باشیم و هم «خدا». بگو: «ما که باشیم ای تو ما را جانِ جان... تا که ما باشیم با تو در میان». موفق باشید
2373
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم -باتوجه به اشعار بلند حافظ و جناب مولوی مانند "چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی ..... "چگونه میتوان پذیرفت کسی اعتقاد به امامت دوازده امام علیهم السلام نداشته باشد و آنوقت نه از نظر تیوری وعلمی بلکه عملا به درک چنین حقایق ومقاماتی نایل شود مگر آنچه آنها رسیده اند تقریبا انتهای صعود یک انسان عادی نیست؟اعتقاد واقعی به حقانیت ایمه اثنی عشر چه چیز بیشتری از اتصال انسان با چنین حقایقی و هم آوایی با ملایکه مقرب میدهد التماس دارم لطفا جواب تفصبلی و دندانشکن بدهید خیلی مورد سوال است .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اشعار مولوی و حافظ سراسر حکایت از آن دارد که این بزرگان از نظر عقیدتی ولایت تکوینی ائمه«علیهم‌السلام» را تماماً قبول دارند و خودشان اقرار دارند که هرچه دارند از آن‌ها است، تفاوت آن‌ها با شیعیان از نظر فقهی است که عرفایِ اهل سنت از نظر فقهی با شیعیان متفاوت‌اند .کافی است به کتاب «روح مجرد» از آیت‌الله حسینی طهرانی رجوع بفرمایید در مورد تشیع مولوی و محی‌الدین آن‌جا دلایلی فرموده‌اند. همان‌طور که مرحوم علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» فرموده‌اند «حافظ یقیناً شیعه است» کسی که می‌گوید: « «حافظ‏» اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق *** بدرقه رهت‏ شود همت‏ شحنه نجف » می‌شود سنی باشد؟ مولوی علی«علیه‌السلام» را در آن حدّ تحلیل می‌کند که می‌گوید: «تو ترازوی احدخو بوده‌ای....بل زبانه‌ی هر ترازو بوده‌ای» خودشان اقرار دارند ما هرچه داریم از اهل‌البیت است. موفق باشید .
2300
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت استاد من طلبه ای هستم که چند وقتی است در زمینه تبلیغ تلاش می کنم وهمین روش تبلیغ سنتی را خیلی جذاب می بینم اما مشکلی که هست این است که گاهی می بینیم مردم از جایی دیگر (سینما وتلویزیون) چنان اثرات عمیقی گرفته اند که اصلا انگار حرفهای ما هیچ گاه در دل آنها کمترین اثری هم نخواهد داشت. گرچه کم اثری حرف از بی عمل بودن ما هم هست حالا می خواهم بدانم آیا وقتی با دین وفرهنگ ما اینجور مبارزه می شود آیا ما برای حفظ دین همین فعالیت حد اقلی را باید داشته باشیم یا اینکه ما هم باید مقابله به مثل داشته باشیم وما هم وارد عرصه فیلم سازی ویا ساخت بازی های کامپیوتری شویم که فوق العاده در روان کودک امروز تاثیر دارد بشویم. اگر جواب مثبت است چکار باید کرد که گرفتار ظلمات مدرنیته در این عرصه نشد؟ بطور کلی آیا اصلا فیلم وتلویزیونی که فرهنگ اسلامی را عرضه کند قابل تصور است؟ بسیار ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هرکس در حوزه‌ی کار و توان خود باید در ارائه‌ی اندیشه‌ی اسلامی تلاش کند. مسلّم تصویر، ظرفیت ارائه‌ی معارف عمیق را ندارد ولی این بدین معنی نیست که ما امروز نباید از فیلم و تلویزیون برای ارائه‌ی اندیشه‌ی اسلامی استفاده کنیم. نکته‌ای که نباید از آن غفلت کرد ضعف‌هایی است که این تکنولوژی‌ها دارند که مرحوم شهید آوینی در کتاب «آینه‌ی جادو» متذکر آن شده است ولی با این همه شهید آوینی توانسته‌ است با خودآگاهی که از فیلم دارد روایت فتح را بسازد که بسیار مفید بود. شما در خود جستجو کنید ببینید در چه کاری موفق‌تر هستید وظیفه‌ی شما همان است. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!