بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: نبوت و امامت

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20813
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزيز: در اين كانال تلگرامي (@mohsenp1414) مطلب زير به نقل از شما آمده البته بنده هم جوابي براي Hدمين آن فرستادم كه هر دو را جهت اطلاع ارسال مي كنم: قاعده لطف و عصمت استراتژیک ولی فقیه (بخش یک از دو) ....................... آقای اصغر طاهرزاده طی سخنانی در ارتباط با اختلاف نظر رئیس جمهور سابق با مقام معظم رهبری، می‌گوید: «می‌گویند که آقا همه نظریاتش درست نیست درصورتی که خدا وقتی کسی را زعیم می کند، قلبش را در اختیار می گیرد. آیا می شود خدا ایشان را کمک نکند، آن وقت به ما ظلم کرده است و خدا این کار را نمی‌کند.» آنچه در واقع طاهرزاده در مقام بیان آن است مطلبی است که بسیاری از حامیان ایدئولوژیک آیت الله خامنه‌ای بر آن اصرار دارند و آن عبارت است از اینکه به حکم قاعده لطف، ولی فقیه در عرصه تصمیمات استراتژیک از عصمت برخوردار است. مطابق این ادعا گرچه ولی فقیه ذاتا معصوم نیست و ممکن است در برخی از ساحت‌های زندگی فردی‌اش سهو و خطا داشته باشد اما از آنجا که ولی فقیه امام امت و جامعه محسوب می‌شود، هنگامی که در طرح‌های کلان جامعه اظهار نظر می‌کند و طرحی را عملیاتی می‌کند، معصوم از خطا و اشتباه است. چرا که اگر خطا کند و خداوند مانع او نشود، خداوند به دلیل گمراهی مردم و عدم راهنمایی، به ما ظلم کرده است و خداوند از ظلم مبراست. برای ارزیابی و سنجش ادعای آقای طاهرزاده، در ابتداء تعریف اجمالی از قاعده لطف بیان می‌کنیم سپس به بررسی ادعای طاهرزاده می‌پردازیم. قاعده لطف قاعده‌ای است که در علم کلام به آن پرداخته می شود. معنای این قاعده این است که به مقتضای حکیم بودن خداوند و محدود بودن دانش بشری، عقل حکم می کند که خداوند آنچه را که مقرب به طاعت و مبعد از معصیت هست را بیان کند. با توجه به همین قاعده، استدلال بر لزوم بعثت انبیاء و ارسال پیامبران شده است چرا که اگر پیامبران مبعوث نشوند و احکام الهی را بیان نکنند، درک محدود انسان‌ها قاصر از فهم احکام الهی و عاجز از رسیدن به کمال و قرب الهی است. بنابر این، استدلال طاهرزاده و جمعی از حامیان ایدئولوژیک مقام معظم رهبری بر این امر استوار است که مطابق قاعده لطف وقتی ولی فقیه تصمیمی را برای جامعه اتخاذ می‌کند اگر آن تصمیم اشتباه باشد و خداوند جلوی آن را نگیرد، خداوند به انسانها ظلم کرده است و از آنجا که خداوند از ظلم مبراست پس مانع از وقوع اشتباه در تصمیمات استراتژیک ولی فقیه می‌شود. مشابه این نظریه در تاریخ فقه شیعه را جمعی از قدما اتخاذ کرده‌اند؛ مرحوم شیخ طوسی و جمعی از علماء در مساله اجماع، قاعده لطف را مطرح می‌کنند و می‌گویند اگر اتفاق و وحدت دیدگاهی بین عالمان و محققان شیعه بر امر نادرست و باطلی ایجاد شود ولی خداوند از طریق امام معصوم مانع این رویه نشود، خلاف لطف است و خداوند از این ظلم مبراست بنابراین اجماع علماء حکایت از صحت نظریه و دیدگاه می‌کند. اما آیا تطبیق این قاعده بر تصمیمات ولی فقیه و استنتاج عصمت استراتژیک ولی فقیه، صحیح است؟ بسیاری از فقهاء و محققان متاخر در مساله اجماع به قاعده لطف می‌پردازند و اشکالات مهمی را به آن مطرح می‌کنند که آن اشکالات بر دیدگاه آقای طاهرزاده و هم فکران او نیز وارد است. رهبر انقلاب مردم ایران امام خمینی در مباحث اصول فقه به قاعده لطف اشکال می‌کنند و آن را مقبول نمی‌دانند(1)؛ و فرزند ایشان شهید آیت الله مصطفی خمینی درباره قاعده لطف می‌نویسد: أنّ قاعدة اللطف ليست تامّة، لا في باب النبوّة، و لا في باب الإمامة. قاعده لطف نه در باب نبوت و نه در باب امامت قاعده ی تمام و صحیحی نیست. (2) @mohsenp1414 جواب با سلام: اينطور به آقاي طاهرزاده حرف بستن خارج از اخلاق در بررسي نظرات ديگران است شرح نظر هر كس را از خودش و آثارش بخواهيد. ايشان زنده است و سايت پاسخگويي هم دارند (لب الميزان) لطف كنيد چند كليك ساده كنيد و توضيح اين مطلب را بخواهيد. ايشان به عصمت هيچ كس بجز 14 معصوم قائل نيستند و معناي كمك و امداد الهي در زندگي بشر (چه قلبي و چه در عالم مادي) با عصمت متفاوت است. فقط استاد طاهرزاده اين مطلب را نمي گويد بلكه استاد مطهري نيز در كتاب (امدادهای غیبی در زندگی بشر) مي گويد: «امدادهای غیبی خداوند، تأثیر شگرفی در زندگی انسان‌ها دارد. در قرآن کریم و روایات معصومین (ع) این موضوع به تأکید مطرح شده، به گونه‌ای که دیگر نمی‌توان گفت امدادهای غیبی در زندگی انسان‌ها یک استثناست و تنها در موارد نادری نمایان می‌شود، بلکه یکی از سنت‌های الهی است که مؤمن می‌تواند در سختی‌های زندگی به آن دل ببندد و امید نجات داشته باشد.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از تذکری که به نویسنده‌ی آن مقاله دادید؛ همان‌طور که در جواب سؤال‌های شماره‌ی 20774 و 20800 و 20812 عرض شد بحث عصمت برای ولیّ فقیه در میان نیست، بحث بر سر آن است که به تعبیر حضرت رضا «علیه‌السلام» : «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[1] اگر خداوند بنده‏ اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب كرد، سينه‏ ى او را گشاده مى‏ گرداند. تا در مديريت خود كوچك‏ترين لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. در نتيجه آنچنان توانا مى ‏شود كه در جواب‏گويى به هيچ نيازى در نمى‏ ماند و غير از صواب از او نخواهى يافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏ گيرد.

در ضمن به این نکته‌ی عقلانی و عالمانه‌ی حضرت آیت اللّه جوادی، نمی‌توان دقت نداشت که می‌فرمایند به همان معنایی که خداوند امامان معصوم را جهت هدایت جامعه می‌پروراند، در زمان غیبت امام معصوم عالِمِ مورد نیاز جامعه را نیز می‌پروراند. آیا در تجربه‌ی وجود شخصیت‌هایی مثل حضرت امام و رهبری روی هم رفته این موضوع قابل درک نیست؟ در ضمن در فایل صوتی که بناست بر روی سایت «لبّ المیزان» تحت عنوان «مددهای الهی به زعیم جامعه» قرار گیرد، عرایضی شده است. موفق باشید  

 


[1] - تحف العقول، ص 443

20812
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: چند سالی است که با مباحثی پیرامون ولایت فقیه درگیرم و ذهنم را به خود مشغول کرده است. از نوع رابطه ی ولی فقیه با مردم و مردم با ولی فقیه. از نوع رابطه ی مسئولین با ولی فقیه و بالعکس. در این زمینه کتاب «امام خمینی و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» و قسمتی از کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» را خوانده ام و از منابع دیگر نیز چیزهایی خوانده ام، ولی گویا چیزهایی که برداشت کرده بودم اشتباه بوده است، با توجه به فایل صوتی که اخیرا از شما پخش شده است. در رابطه ی فایل صوتی که از شما پخش شد، شما فرموده اید: «می گویند که آقا همه نظریاتش درست نیست در صورتی که خدا وقتی کسی را زعیم می کند، قلبش را در اختیار می گیرد. بالاخره ما چه گناهی کرده ایم که آقا را قبول داریم. آیا می شود خدا ایشان را کمک نکند، آن وقت به ما ظلم کرده است و خدا این کار را نمی کند.» آیا در اختیار گرفتن قلب دلیلی می شود که تمام نظریات درست باشد؟ پس شما این سخن رهبری را چگونه توجیه می کنید که می فرمایند: «یکی از خطاهایی که خود ما کردیم (بنده خودم هم در این خطا سهیم هستم) این مسئله ی تحدید نسل، باید از اواسط دهه 70 متوقف می شد. خود بنده در این اشتباه سهیم هستم. خدا باید از ما ببخشد.» در اینجا خود حضرت آقا می گویند که اشتباه کرده اند، شما چگونه این صحبت را تحلیل می کنید؟ علاوه بر آن اینکه آیا بر فرض صحت صحبت شما مبنی بر عدم خطا در تصمیماتِ حضرت آقا، فضای نقد و نظر هم راجع به نظرات آقا باید بسته شود؟ شما فرموده اید در یک جلسه ی خصوصی معتقد بوده اند که فلان نظر حضرت آقا اشتباه است این کار (نقد کردن) کجایش خلاف است؟ ما صحبت هایی از حضرت آقا داریم مبنی بر اینکه اصرار می کنند بر نقد کردن خودشان. شهید بهشتی: «ما هنوز رابطه ی طلبگی را با امام حفظ کرده ایم. اما در پایان وقتی ایشان تصمیمی گرفتند، دیگر با ایمان اجرا می کنیم؛ ولو آن تصمیم برخلاف آن انتقادهایی باشد که در همان جلسه کردیم». خوشحال می شوم پاسخ دهید. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 20800 عرض شد؛ بحث در عصمت ولیّ فقیه نیست، بحث در رهنمودهای کلّی اوست برای سعادت جامعه. در این رابطه است اگر مسئولی بخواهد خود را در عرض عقل ولیّ فقیه مطرح کند، از حکمت لازم خارج می‌شود. وگرنه اگر در عین انتقاد به رهبر، باز در کلیّت، جهتی که رهبری در جمع‌بندی پیشنهاد می‌کنند را عمل کنند مشکلی پیش نمی‌آید به‌خصوص که رهبری انقلاب مبتنی بر آموزه‌های دینی و قرآن و روایات نظرات کلّی خود را مطرح می‌کنند و این نزدیک‌ترین روش برای امن‌بودنِ از خطاست. موفق باشید

20800
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: اخیرا سخنانی از حضرتعالی در نقد رئیس دولت نهم و دهم منتشر شده است. طبق این نقل، شما از وجود یک دوگانگی نظری بین رهبر انقلاب با رئیس جمهور سابق و بالتبع زاویه گرفتن ایشان از رهبر انقلاب سخن گفته اید و تاکید داشتید: «تا ایشان ذیل زعیم بود خیلی حکیم بود، آمد بیرون شروع به بچه بازی کرد.» حقیر در این زمینه دیدگاهی جزیی داشته و ممنون می شوم نظر خویش را در مورد این دیدگاه اعلام فرمایید؛ دوگانگی نظری بین رئیس دولت نهم و دهم با رهبر انقلاب امری است که مصادیق آن به وضوح دیده می شود. ریشه این دوگانگی، الزاما در شکاف «حق-باطل» نیست بلکه شکافی بین دوگانه «آرمان گرایی- واقع گرایی» است که نمونه های آن در برهه های مختلف عصر غیبت، بین ولی فقیه زمان و چهره های برجسته ای که برخی بعدا خود ولی فقیه شدند دیده می شود. پیش از اسلام نیز در عصر پیامبران اولوالعزم دیده می شود؛ از جمله دوگانگی نظری بین دو پیامبر خدا «موسی - خضر» است که در قرآن کریم به تفصیل به آن پرداخته شده است. نتیجه آنکه، دوگانگی «آرمان گرایی - واقع گرایی» امری غیر عادی نبوده و امروز این دوگانگی در موضوع مدنظر ما در قالب دوگانگی «عدالت - ولایت» بروز و ظهور یافته است. از حسن توجه حضرتعالی سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع حضرت خضر و حضرت موسی«علیهماالسلام» موضوع ِ حضور در دو ساحت است. ولی موضوع حضور ولیّ فقیه زمان با نظر به اصول کلی مدیریت جامعه و تحقق عدالت، مدّ نظر می‌باشد و بهترین نگاه آن است که متوجه شویم خداوند بر قلب زعیمِ زمانه، هدایت‌هایی را إعمال می‌کند که در پرتو آن هدایت‌ها جامعه به سعادت می‌رسد و مسئولان اجرایی در این موارد باید در پرتو رهنمودهای زعیم جامعه کارها را جلو ببرند، نه آن‌که عقل خود را در عرض عقل زعیم قرار دهند. در همین رابطه از حضرت رضا«علیه‌السلام» داریم: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده‏ اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب كرد، سينه ‏ى او را گشاده مى‏ گرداند. تا در مديريت خود كوچك‏ترين لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ» در نتيجه آنچنان توانا مى ‏شود كه در جواب‏گويى به هيچ نيازى در نمى‏ ماند و غير از صواب از او نخواهى يافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى ‏گيرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[1] پس او در كار خود موفق و محكم و مورد تأييد الهى است. البته این بدین معنا نیست که آن ولیّ امر معصوم باید باشد، بلکه می‌فرمایند طوری او مورد تأیید الهی قرار می‌گیرد که از راهنماییِ جامعه ناتوان نخواهد بود. موفق باشید


[1] - تحف العقول، ص 443

20632
متن پرسش
سلام استاد: اینکه در کارها، کار را به ولیّ بسپارید خودش کارها را ردیف می کند یعنی چه؟ وقتی توی دو راهی انتخاب می مانیم چطور بفهمیم که ولی ّ سرپرستی می کند؟ و کارمان ردیف می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امور کلی هر جامعه‌ای باید مبتنی بر احکام الهی باشد و ولیّ فقیه کارشناسِ کشف آن احکام است و در امور جزئی باید خود مردم تصمیم بگیرند. به همین جهت در روایات از ائمه داریم: ««عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ‏ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّع»؛[1] يعنى وظيفه ‏ى ما است كه اصول را به شما بگوئيم و بر شما است كه در حواشى آن سير كنيد و تدبّر نمائيد. موفق باشید


[1] ( 1)- بحار الأنوار، ج 2، ص 245.

20612
متن پرسش
با سلام: حضرتعالی در کتاب چه نیاز به نبی ص 74 فرمودید هرگز ممکن نیست مجتهدی عملی را حرام بداند و لکن دیگری واجب یک سوال و دو مثال نقض دارم واقعا شما آرای همه مجتهدین را فصح کردید و به این نتیجه رسیدید؟ دو مثال نقض 1. آقای بهجت بقای بر تقلید میت را اگر اعلم باشد واجب می دانند ولی آیت الله سید صادق روحانی بقای بر میت را جایز نمی دانند و در پاسخ به استفتایی جایز نیست را به معنای حرام بودن معنا می کنند رجوع کنید به سایت ایشان بخش استفتائات شرعی قسمت تقلید. 2. بحث نماز جمعه در زمان غیبت امام زمان (عج) که از قول حرمت تا واجب تعیینی در برمی گیرد نگاه کنید به سایت ویکی فقه و یا http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/2691/6563/76322/%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D9%85%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%85%D8%B9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D8%BA%DB%8C%D8%A8%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%B0%D8%A7%D9%87%D8%A8-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید بحث در آن‌جا بر روی مبانی است که اگر به مبانی آن‌ها نظر کنیم می‌بینیم این‌طور نیست که در فهم مبانی در مقابل هم باشند، هرچند ممکن است در مصداق، متفاوت تطبیق کنند که این به اصطلاح، خطای در تطبیق گفته می‌شود و از طرفی بحث در «بالجمله» است و نه در «فی‌الجمله». موفق باشید

20583
متن پرسش
سلام علیکم حضور استاد بزرگوار: استاد یک سؤالی ذهن بنده را مشغول کرده، اگر کمک بفرمائید ممنون می شوم: از واقعه غدیر خم تا غصب خلافت 72 روز فاصله است و این اتفاقاتی که بعد از رحلت پیامبر (ص) رخ داده است بسیار عجیب و غریب است و نمی توان گفت تنها دو نفر (ابوبکر و عُمَر) در این ماجرا توانسته اند خط فکری جامعه را این گونه متحول سازند. چگونه ممکن است پس از رحلت پیامبر (ص) جامعه ای 180 درجه تغییر کند و دگرگون شود؟! آیا جریان سازی این حوادث از قبل طراحی نشده بود؟! اگر پاسخ مثبت است، این جریان سازی توسط چه خط فکری و چه کسانی و چگونه انجام شده است؟ ضمنا اگر کتابی در این خصوص می تواند کمک کند راهنمایی بفرمائید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طراحی دقیقی از پیش تعیین‌شده است حتی مسلمان‌شدنِ خلیفه‌ی اول و دوم همراه با ابوعبیده‌ی جراح به تعبییر علامه‌ی طباطبایی روی همین حساب است که متوجه‌اند می‌توانند در آینده کار را دست بگیرند. شما جریان صحیفه را ساده نگیرید . جريان صحيفه‏ يا پيمان‏ نامه در شرح نهج البلاغه ابن ‏ابى‏ الحديد ج 4 ص 454 آمده است كه پس از ماجراى غدير خم گروهى به اين نتيجه رسيدند پس از رحلت رسول‏ خدا (ص) با تمام قدرت بر ضد حكومت على (ع) مبارزه كنند و پيمان نامه ‏اى با امضاء 34 نفر تهيه و آن‏ را به ابوعبيده‏ جرّاح دادند مبنى بر اين‏كه محمد (ص) رسالت خود را انجام داد و كسى را جانشين خود قرار نداد و اختيار حكومت را به عهده ملت گذارد تا رهبرى ملت موروثى نشود ...». همچنين علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 28، ص 102 به بعد آورده ‏اند. البته مفصل‌تر از آن را می‌توانید در کتاب «بصیرت فاطمه‌زهرا «سلام‌اللّه‌علیها» دنبال کنید. موفق باشید

20580
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم: (استدعا دارم این سوال را با دقت بیشتری مطالعه بفرمایید) خداوند متعال 1400 سال پیش ارسال وحی برای بشریت را متوقف کرد. در کتب درسی به ما گفتند علت این امر به بلوغ فکری رسیدن بشریت بوده است، ولی چند سال پیش بود که رهبر انقلاب در روز عید مبعث صحبت از جاهلیت مدرن به میان آوردند. حال سوالم این است که همان طور که برای مقابله با جاهلیت قدیم نیاز به حضور نبوت بود، آیا برای مقابله با جاهلیت مدرن نیاز به نبوت نیست؟ چرا باید ارسال وحی به بشر متوقف شود در حالی که در صدها سال اخیر این همه چالش عجیب برای بشریت شکل گرفته است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل جاهلیت مدرن، نداشتن معارف وَحیانی نیست، مشکل، غفلت از آن معارف است و غفلت از اخلاقی است مبتنی بر آن معارف باید باشد و به همین جهت دست ما برای عبور از این جاهلیت خالی نیست تا منتظر وحی الهی باشیم. موفق باشید

20579
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم: اگر وجود امام برای تبیین اندیشه ها و همچنین اجرایی کردن راهبرد هایی که پیامبر برای بشریت در نظر گرفته الزامی می باشد سوالم این است که چرا خداوند بعد از هر یک از پیامبران اولوالعزم چندین امام منصوب نکرده اند تا اندیشه های آن پیامبر را تبیین و افق های قدسی آن پیامبر را بستر سازی کند؟ به عبارت دیگر چرا هر یک از حضرات نوح و موسی و عیسی و ابراهیم پس از خود امامانی برای تحکیم شریعت خود نداشتند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً آن پیامبران با عنوان دیگر، چنین نایبانی داشته‌اند که ما به آن‌ها پیامبران تبلیغی می‌گوییم مثل حضرت لوط برای ابراهیم و یوشع‌بن‌نون برای موسی و حواریون برای عیسی «علیهم‌السلام». موفق باشید

20566
متن پرسش
سلام استاد: دو تا سوال از کتاب چه نیازی به نبی دارم: سوال اول: عقل الهی که مقابل عقل جزیی بشری قرار میدید مربوط به خود انسانها، یعنی عقل انسان در مقام درک دین و حقیقت عقل الهی نام می گیرد و در مقام درک مادیات عقل جزیی؟ سوال دوم: اینکه بعضی برنامه ریزی میکنن که پزشک شن و روزیشون از اون راه باشه ولی خدا برنامه ریزی میکنه که مثلا اون راننده شه چطور با بحث اختیار جمع میشه، یعنی خواست خدا همون اراده ماست یا مغایر با اراده ما؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عقل انسان متوجه است که در اموراتش، عقلی برتر است که به آن باید رجوع کند که همان حکمت الهی است و عقل انسان متوجه‌ی محدودیت خود می‌شود 2- اختیار انسان در راستای سنن و تقدیرات الهی است مثل آن‌که اعمال شما در راستای جاذبه‌ی زمین است نه آن‌که گمان کنیم بتوانیم با اختیار خود مقابل جاذبه‌ی زمین بایستیم، بلکه در متن همین تقدیر، اعمال خود را انجام می‌دهیم. موفق باشید

20543
متن پرسش
سلام و خدا قوت: استاد شما در جلسه گذشته فرمودید که حدیث داریم که اسلام بی ولایت بی فایده است، در این جلسه روایتی نقل کردید که امام معصوم فرمودند اگر کسی ما را قبول نداشته باشد و آدم خوبی باشد بهشتی است. این دو چطور قابل جمعند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید بین «معاند» با کسی که علی «علیه‌السلام» را نمی‌شناسد، فرق گذاشت. به همین جهت در زمان پیامبر عده‌ای بودند که به جهت مبارزات حضرت علی «علیه‌السلام» با پدران و برادرانِ مشرکشان نسبت به آن حضرت کینه داشتند. این‌جا است که پیامبر می‌فرمودند هرکس ولایت و حبّ علی را ندارد، اعمالش صحیح نیست. البته موضوعِ ولایتِ در غدیر فرق می‌کند، آن‌جا دیگر بحث حبّ نیست، بلکه موضوع سرپرستی و امامت است. موفق باشید

20521
متن پرسش
سمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم: در مقطع زمانی ظهور پیامبر اسلام چه عناصر پدیدار شناسانه ای به وجود آمده بود که حضرت رب العالمین ادامه حیات معنوی بشریت را در ظهور امام و نه نبوتی پس از پیامبر اسلام مصلحت دیدند ؟ یا به عبارتی دیگر این بشریت به چه رسیده بود که دیگر ادامه تکامل تاریخی او با نبوت معنا پیدا نمی کرد و نیاز به حضور یک انسان 250 ساله بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به عنوان نبیّ بشریت را متذکر راه‌هایی می‌کنند که باید طی کند و امامت مدیریت جامعه جهت درست‌طی‌کردنِ آن راه‌ها به عهده دارد. به همین جهت بعد از اتمام رسالت رسول، خداوند فرمود: « وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (انعام/ 115) و كلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حدّ تمام رسيد؛ هيچ كس نمى ‏تواند كلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست. موفق باشید  

20514
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم: چه زیر ساخت هایی از جنبه های گوناگون در بشریت شکل گرفته بود که حضرت رب العالمین از زمان پیامبر اسلام به بعد بشریت را از ارسال وحی جدید بی نیاز دانستند? در جریان هستم که مبانی فکری و تمدنی بشر به حد تکامل خود رسیده بود ولی از حضورتان استدعا دارم آن را باز تر تبیین بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور تاریخی اسلام با حضور نبوت نبیّ اکرم «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در عالم جای خود را باز کرد و بدین لحاظ خداوند به رسول خود فرمود: «لا تکلّف إلاّ نفسک» یعنی یک تنه هم که شده است، بایست تو مسئول کار خودت هستی. از این به بعد هست که بشریت باید نسبت خود را با نبوت مشخص کند که بهترین راه جهت این امر، امامت انسان‌های معصوم است که بعد از نبوت، همچنان ادامه دارد. موفق باشید

20503
متن پرسش
بسمه تعابی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر شریف استاد سلام علیکم: به استناد روایتی که در پاسخ سوال قبلی آوردید می خواستم بدانم بین مقام رسالت و نبوت چه تفاوتی است آیا منظور همان پیامبر تبلیغی و تشریعی است و یا تفاوت دیگری بین رسالت و نبوت وجود دارد؟ {امام صادق (ع) مى‏ فرمايند: خداوند پيش از آن‏كه ابراهيم را به نبوت برگزيند، به بندگى خويش برگزيد، و پيش از آن‏كه او را به رسالت برگزيند، به نبوت برگزيد، و پيش از آن‏كه او را به عنوان خليلِ خود برگزيند، به رسالت برگزيد، و پيش از آن‏كه مقام امامت را به او عطا كند، او را به عنوان خليل خويش برگزيد، و پس از آن‏كه آن مقامات براى او حاصل گرديد، فرمود: «انّي جاعِلُك لِلنّاس اماماً»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نبوت، پیامبر خدا از حضرت حق خبر می‌گیرند، ولی مأمور به ابلاغ آن نیستند. ولی وقتی نبی و رسول بودند، مأمور ابلاغ آن خبرها نیز می‌باشند. به عنوان نمونه برای حضرت زکریا داریم: «نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحين‏». ولی در مورد حضرت موسی «علیه‌السلام» داریم: «كانَ رَسُولاً نَبِيًّا». موفق باشید

20488
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی سلام علیکم: جناب استاد، شما فرمودید سه پیامبر بعدی هم امام بودند منظورتان دقیقا کدام انبیا هستند؟ استاد مطهری در یکی از کتب خود فرموده اند تنها حضرت ابراهیم و حضرت خاتم به مقام امامت رسیدند. این کلام با فرمایش شما در تناقض نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند در رابطه با چگونگى امامت حضرت ابراهيم (ع) مى‏ فرمايد: «وَ اذِابْتَلي ابْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاتَمَّهُنَّ قالَ انّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً، قالَ وَ مِنْ ذُرّيَتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدي الظّالِمين»[1] آنگاه كه ابراهيم را پروردگارش به شكل‏هاى گوناگون آزمود و او همه ‏ى آزمون‏ها را به‏ خوبى پشت سر گذارد، پروردگارش به او فرمود: من تو را براى مردم امام قرار مى‏ دهم، و او پرسيد: آيا از فرزندانم نيز به چنين مرتبه‏ اى خواهند رسيد؟ پروردگارش گفت: فرزندان غير ظالم تو به چنين مقامى خواهند رسيد.

از آيه‏ ى فوق مى‏ توان متوجه نكات زير شد: 1- آيه بعد از امتحانات ممتد بر حضرت ابراهيم (ع) نازل شده يعنى بعد از قربانى ‏كردن فرزند و به آتش انداختن آن حضرت و مهاجرت از شام، بدين صورت آيه در آخر عمر آن حضرت بر آن حضرت نازل شده و خبر از امامت او داد.

2- حضرت ابراهيم (ع) قبل از امام‏ شدن «نبى» بوده و علاوه بر اين كه امتحان كردن‏ ها در موقعى بوده كه او پيامبر بوده، همين خطابِ خدا بر او - كه مى‏ گويد من تو را امام قرار دادم - دليل بر آن است كه آن حضرت نبى بوده است.[2]

3- حضرت ابراهيم (ع) اين «امامت» را براى فرزندانش تقاضا كرد. پس اين امامت يك مقام است و عهدى است الهى كه گاهى با نبوت همراه است و گاهى جداى از آن است و ايشان همين امامت را براى فرزندانشان تقاضا كردند، آن هم به جهت آن‏كه حضرت متوجه ارزش امامت براى هدايت جامعه ‏ى انسانى شدند.

4- خداوند نه تنها تقاضاى حضرت را رد نكرد بلكه فرمود: اين عهد را به فرزندانت كه ظالم باشند نمى‏ دهم. پس از بين فرزندان حضرت كسانى كه در هيچ بُعدى ظالم نباشند، يعنى معصوم باشند، امام هستند. در صورتى ‏كه نه ظلم به نفس و نه ظلم به خلق و نه ظلم به حق، هيچ‏ كدام در شخصيت آن‏ها نباشد. لذا علامه طباطبائى «رحمةالله‏ عليه» در مورد «لا ينال عهدى الظالمين» مى‏ فرمايند: در ابتداى امر چهار احتمال براى ظالم بودن افراد مى‏ رود: 1- كسانى كه تمام عمر ظالم باشند. 2- كسانى كه تمام عمر پاك باشند. 3- كسانى كه اول عمر ظالم و در آخر عمر پاك باشند. 4- كسانى كه اول عمر پاك و آخر عمر گناهكار باشند. بعد مى‏ فرمايند: شأن حضرت ابراهيم (ع) اجلّ از آن است كه امامت را از خدا براى قسم اول و چهارم بخواهد. پس تقاضاى حضرت مى‏ ماند براى دو گروه ديگر كه حضرت ممكن است از آن دو سؤال كند و خداوند مى‏ فرمايد: از آن دو - يعنى آن‏هايى كه تمام عمر پاك باشند و كسانى كه اول عمر ظالم و در آخر عمر پاك باشند - عهد خود را به ظالمين از آن دو نمى‏ دهم. پس مى‏ ماند آن‏هايى كه همواره در عصمت بوده ‏اند و اين‏ها مى ‏توانند مقام امامت را داشته باشند. بر اين اساس ما مى‏ گوييم امامان از ابتداى عمر تا آخر عمر معصوم هستند.

5- چون واژه‏ ى «جَعَلَ» يعنى «قراردادن» را براى امام به كاربرد و مى‏ فرمايد: «ما تو را امام قرار داديم» پس امامت يك منصب موهبتى است و نه اكتسابى. از طرفى بايد امام معصوم باشد، پس عصمت امام موهبتى است و نه اكتسابى. و اين‏كه فرمود: «انّي جاعِلٌ فِي الارْضِ خليفَةً» خبر از استمرار جعل خلافت و امامت مى‏ دهد، يعنى همواره در هر زمانى خداوند خليفه‏ اى از خود در زمين قرار مى ‏دهد. در رابطه با عصمت غير اكتسابى امام، امام رضا (ع) مى ‏فرمايند:

«مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ» امام مخصوص به كمال و فضلى شده كه خودش به دست نياورده بلكه از طريق خدايى كه داراى فضل و بخشش است به او داده شده.

6- قرآن در آيه ‏ى 33 سوره ‏ى احزاب مى ‏فرمايد: اهل ‏البيت پيامبر (ص) از هر پليدى مبرايند، يعنى معصومند. از طرفى اهل ‏البيت فرزندان ابراهيم‏ اند. پس آن‏ها امامند به همان معنايى كه ابراهيم (ع) امام بود. و در آيه ‏ى 26 سوره‏ ى زخرف مى ‏فرمايد: «وَ اذْ قالَ ابْراهيم لَابيهِ وَ قومِهِ انَّني بَري‏ءٌ مِمّا تَعْبُدون الّا الَّذي فَطَرَني فَانَّهُ سَيَهْدين وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقيةً فِي عَقِبهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون» يعنى به ياد آر آن زمانى را كه ابراهيم به پدرش (عمويش) و قومش گفت: من از آنچه شما مى ‏پرستيد مبرا هستم، و آن را مى‏ پرستم كه مرا به‏ وجود آورد و مرا هدايت خواهد كرد و آن هدايت را خداوند «كَلِمَةً باقيةً» و سنت پايدارى در نسل ابراهيم (ع) قرار داد تا بلكه مردم به آن امام رجوع كنند. از اين آيه مى ‏فهميم كه هيچ‏ گاه امامت از فرزندان ابراهيم (ع) خالى نيست. چون مى‏ فرمايد: هدايت را يك سنت پايدار در نسل او قرار داد تا بشر از هدايت الهى برخوردار باشد. و در روايت داريم: «كلمه باقيه» در اهل بيت پيامبر (ص) و در ذرّيه‏ ى امام حسين (ع) تا قيامت ادامه دارد.[3] موفق باشید

 


[1] - سوره‏ ى بقره، آيه ‏ى 124.

[2] ( 1)- امام صادق( ع) مى‏ فرمايند: خداوند پيش از آن‏كه ابراهيم را به نبوت برگزيند، به بندگى خويش برگزيد، و پيش از آن‏كه او را به رسالت برگزيند، به نبوت برگزيد، و پيش از آن‏كه او را به عنوان خليلِ خود برگزيند، به رسالت برگزيد، و پيش از آن‏كه مقام امامت را به او عطا كند، او را به عنوان خليل خويش برگزيد، و پس از آن‏كه آن مقامات براى او حاصل گرديد، فرمود:« انّي جاعِلُك لِلنّاس اماماً» ( اصول كافى، كتاب الحجة، باب طبقات الانبياء، حديث 2).

[3] ( 1)- بحارالأنوار، ج 25، ص 253.

20482
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی سلام علیکم: جناب استاد، همان طور که می دانیم دین پیامبر اسلام را همان دین ایراهیم خلیل می دانند. سوال بنده این است که اگر دین اسلام همان دین ابراهیم خلیل است چرا حضرت ابراهیم آخرین پیامبر الهی نبوده اند؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» اولین امام در تاریخ بوده‌اند تا فضایِ تمدن‌سازیِ دین که نحوه‌ای از مدیریت اجتماعی دین است در حساس‌ترین نقطه‌ی زمین شروع شود و از این طریق امامت در سه پیامبر بعدی به زیرساخت‌هایی رسید که بتواند بعد از آخرین نبی با همه‌ی موانعی که بود، ادامه یابد. موفق باشید

20464
متن پرسش
با سلام استاد عزیز: فکر نمی کنم، بتوان از کنار این سخنان دکتر سروش به سادگی گذشت که می گوید: «مقال مرثیه‌ای است برای جامعه‌ای که انقلاب خود را برای عدل و آزادی و بنام حسین و علی آغاز کرد و سپس کارش به اسلام فقاهتی رسید که جز زجر و زندان و تندخویی و ترشرویی در آن نبود و اسلام فقیهانه جا را بر اسلام عارفانه و حکیمانه تنگ کرد و اینک سرانجامی شوم‌تر یافته است و اسلام مداحانه تومار فقیهان را هم در نوردیده و مداحان بدل به هادیان و متفکران قوم شده‌اند. ….به تازگی فرمان رهبر جمهوری اسلامی گفته «مداحان» به تقویت بنیه فکری جوانان بپردازند و دشمن را در جنگ روانی شکست دهند و نگذارند که «باور به اسلام و باور به کار امدی نظام اسلامی» را از مردم بستانند. مّداحان شعبان جعفری صفت (نه ذاکران محترم و مخلص مصائب اهل بیت رسول) که هیچگاه در جامعه دینی و در چشم مومنان حرمتی و منزلتی نداشتند، و در میانشان نانجیبان و فرومایگان کم نبودند و در نادانی و ناپاکی انگشت نما بودند و داستان‌های کژ رفتاری‌های اخلاقیشان بر سر زبان‌ها بود و در هیچ حال و هیچ جا هیچ کس حتی مسائل شرعی ساده را از آنان نمی‌پرسید، نمی‌دانم بخت مداحان باز شده یا بخت از ملت ما برگشته است که این هیچکسان، کسی شده‌اند و دستگیری جوانان را بدست گرفته‌اند. هرچه هست «خواب گربه موش را گستاخ کرد». وای بر روحانیت خاموش. وای بر دانشگاه خاموش. وای بر فرهنگستان خاموش. بطّالانی چون ازغدی و پناهیان و انصاریان و رشاد و… بس نبودند که حالا طبّالانی چون ارضی و کریمی و حدادیان و… هم از راه رسیده‌اند تا به توصیه رهبری قدر ببینند و بر صدر بنشینند و دین و هنر و فرهنگ را به سخره بگیرند و به ارشاد خلایق بپردازند و جواب شبهات غربیان را بدهند و غبار ناباوری را از جان جوانان بیفشانند!» استاد عزیز با این که سروش در سخنان خود بی‌انصافی‌های فراوانی کرده است که بنده به خود اجازه نمی‌دهم آن‌ها را بیان کنم و همین اندازه هم که سخنان او را بیان کردم، از خود شرمنده‌ام، ولی وقتی در غیاب تفکر، از گوش سپردن به سخن یکدیگر عاجزیم و به جای تفکر، معارضه می کنیم و با چماق جدل و طبع جاهلانه و ذوق بی هنری، چهره ی زشت خود را با نام عزیز اسلام تزئین می کنیم، باید بدانیم که تکریم اندیشه در پشت پرده، به کارهای ما خواهد خندید. دکتر سروش در رابطه با پیامبر می گوید: این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. این الهام از «نَفس پیامبر» می‌آید و نفس هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد، از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. نفس او با خدا یکی شده است. این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست و این اتحادی است که محدود به «قد و قامت خود پیامبر» است. این اتحاد به اندازه بشریت است، نه به اندازه خدا. ... پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل می‌کند. استاد عزیز! راستی خود شما، تاکنون چقدر به نسبت شعر و وحی پرداخته اید؛ فارغ از نظر هر اندیشمند دیگر؟ دکتر سروش می گوید: شیعیان به هیچ وجه نبایدخود را فرقه ای از فرقه های اسلامی بدانند و گمان کنند در برابر دیگران قرار دارند ما همه پیروان پیامبر هستیم و همه ما محمدی هستیم و اگر هم علوی هستیم بخاطر آنست که امتداد محمد را در علی می بینیم. استاد عزیز! کاش می توانستیم بفهمیم که دیگری هم "می تواند" "درست" بگوید. می گوید: «از ديد من برندگان اين عالم، عارفان بودند آقاى خمينى عرفان را وارد سياست كرد. من آن را نمي پسندم» به چند جمله ی نخست آقای سروش دقت کنید، آیا ما از همین جا، نقدهای اساسی و موثر در سیاست را از دست نداده ایم؟ چقدر مست می شوم وقتی با گوش سپردن به یک سخن، پیش داوری هایم نفی می شوند و دیگر می شوم. در تفکر مساله اصلا پذیرفتن و نپذیرفتن یک سخن نیست، مساله، گوش سپردن و نفی خود است که من فکر می کنم در مواجه با آقای سروش، این حتی از جانب آقای داوری هم اتفاق نیافتاد؛ حتی در دوره ی متاخر فکری ایشان. باید به شیوه مواجهه ی اندیشمندانمان با یکدیگر بیشتر بیاندیشیم. دکتر عبدالكريم سروش می گوید: «ديانت را چرا بهانه خشونت کرده ايد؟ گفته ايد «اسلام تازيانه هم دارد» ولی آيا فقط تازيانه دارد؟ ... نه صدائی از مدارا در آن هست نه سيمائی از مروّت، نه نقدی نه مطالبه ای، نه سؤالی نه محاسبه ای.» استاد عزیز! به نظر شما وقتش نرسیده به این سخنان توجه شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:

عرض بنده آن است آیا روح انقلاب اسلامی که حضرت امام به صحنه آوردند این است که سروش می‌گوید؟ و یا طبیعی است که ما برای تحقق آن انقلاب با تنگناهای تاریخی و بعضاً با به حجاب‌رفتنِ آن آرمان‌ها روبه‌روییم. ولی آیا آن روحی از انقلاب اسلامی که در متن تاریخِ امروز حاضر است و باید به آن نظر کرد و آن را از خود نمود، در سخنان آقای سروش به چشم می‌خورد؟

آقای سروش چیزهایی را به رهبری انقلاب نسبت می‌دهد که فضای رهنمودهای رهبری درست برعکس آن است. حتی آن وقتی که به مداحانی خاص، مسئولیتِ متذکرشدن و راهنمائیِ جوانان را می‌دهد؛ اشاره به روح و روحیه‌ای دارد که سختْ ضدِ استکباری و معنویت‌گرا است. آیا این مداحان با صفتِ شعبان جعفری نظام شاهنشاهی قابل تطبیق‌اند که آقای سروش چنین تطبیقی را به میان آورده است؟!

می‌بینید که همه‌ی مشکل سروش و امثال سروش، به هر بهانه‌ای شخصِ رهبری انقلاب است که همچون حکیمی بصیر با رهنمودهای الهی خود می‌خواهد به روش خاصی که مخصوص فرهنگ و تاریخ این ملت است، این ملت را از تنگناهای تاریخی 200 ساله‌ی غرب‌زدگی خود عبور دهد.

ذاکران مخلص اهل‌البیت «علیهم‌السلام» که دکتر سروش مطرح می‌کند، کیانند که اگر امثال دکتر میثم مطیعی و یا جناب منصور ارضی این سالکِ وارسته‌ی درس‌آموخته از مکتبِ عارفان، مداحان حکومتی‌اند و خود فروختگان دستگاه؟!!

قضیه‌ای که ایشان در مورد پیامبر «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌گویند که سبکِ فهم آن حضرت شاعرانه است و نه فیلسوفانه؛ در این حدّ نیست آن‌جایی که به صراحت ادعا می‌کند «پیامبر، گمان می‌برد که پیامبر است». در کلمات زیبا، پیچاندنِ سخن، اصلِ سخن را تغییر نمی‌دهد، عمده آن است که متوجه باشیم در دل این جملات زیبا ایشان به کجا اشاره می‌کند؟ به پیامبری که رسول خدا است؟ و یا به عارفی که به قول ایشان با خدا متحد شده است؟! در حالت دوم پای شریعت بر هوا است و هیچ تمدنی از طریق دین اسلام به صحنه نخواهد آمد.

کجای تشیع اصیل و کدام یک از علمای دین، علی «علیه‌السلام» را به جای حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نشانده‌اند؟!! جز آن است که همه‌ی علمای شیعه سعی بر تقریب مذاهب دارند؟ علی «علیه‌السلام» در نگاه سروش، یک انسان بزرگ است و نه یک امام که باید جامعه‌ای بیرون از فرهنگ جاهلیتِ دیروز و مدرنیته‌ی امروز بسازد. بحث در اخلاق فردی نیست، بحث در ایجاد جامعه‌ای است که بتواند از سیطره‌ی مستکبران آزاد باشد.

دکتر سروش می‌گوید چرا امام، عرفان را وارد سیاست کرد؟ این یعنی یک تمدن‌سازی منهای عرفان. آیا امام، عرفانی را وارد سیاست کرد که پای مرید و مرادی در میان باشد؟! و یا با حفظ حریم آزادی انسان‌ها در انتخاب سرنوشت خود، روحِ عرفانیِ فهمِ انسان متعالی را در چنین تمدنی متذکر شد.

امثال دکتر داوری در نسبت با سروش متوجه‌ی جایگاه و اشارات آن سخنان می‌شوند و نه توجه به صِرفِ معنای جملات آقای سروش.

آیا با سخنان زیبای آقای سروش، انقلاب اسلامی بازخوانی می‌شود و یا به‌کلی در زیر پا قرار می‌گیرد و ما دالایی‌لامایی می‌شویم که به بهانه‌ی دوری از خشونت، گروگان آمریکایی هستیم که بتواند از این طریق با رقیب خود یعنی کشور چین مقابله کند؟! و البته این بدان معنا نیست که بنده انتقادهای اساسی نسبت به روند امور نداشته باشم و یا معتقد باشم ما در شرایطی هستیم که انتقادهای دلسوزانه را می‌پذیریم؛ بحث بر سر آن است که مواظب باشیم جایگاه سخنان امثال آقای سروش را که اتفاقاً بنا دارد عوامل قِوامِ تحقق تمدن اسلامی را نشانه رود، نادیده نگیریم! و این است حرف اساسی بنده، وگرنه بین نقد که از نانِ شب برای ما واجب‌تر است، با تخریبی نرم و ظاهرپسند تفاوت نمی‌گذاریم. موفق باشید 

20452
متن پرسش
خواهشمندم به این سئوال من پاسخ دهید اگر چه شاید تکراری و پیش پا افتاده باشد و در شان سئوال کننده ؛ می خواهم جواب این سئوال را از شما مستقیما بگیرم و به یادگار داشته باشم چرا که برای سئوال کننده ارزشمنداست. من اخیرا با آثار شما آشنا شده ام و علاقه مند. سئوال من این است: اگر از شما بپرسند چه جوابی می دهید؟ در زندگی باید دنبال چه باشیم؟ و از کجا شروع کنیم؟ از این که لطف می کنید و جواب می دهید ممنون هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون» می‌خواهد بگوید هدف جنّ و انس در خلقت‌شان بندگی خدا است. یعنی انسان در بندگیِ خدا معنی حقیقی‌اش را پیدا می‌کند و در همین رابطه برای تحقق بندگی، شریعت فرستاده است تا ما با رعایت شریعت الهی بدانیم از کجا شروع بکنیم و به زندگی خود معنا دهیم. پیشنهاد می‌شود سری به کتاب «چه نیازی به نبی؟» که بر روی سایت هست بزنید. موفق باشید

20390
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی سلام علیکم: جناب استاد در پاسخ اولیه خود فرمودید که شواهد تاریخی نشان دهنده این است که خاورمیانه استعداد ظهور انبیای بزرگ را داشته است و وقتی از جنابتان خواستم این شواهد را بیان کنید جواب دادید که به لحاظ تکوینی این استعداد در خاورمیانه وجود داشته است و در واقع مرا از رویکرد تجربی و حسی به رویکرد غیبی رجوع دادید و بین این دو سرگردان کردید. اگر اجازه دهید پله به پله از حضورتان فیض ببریم. جناب استاد بفرمایید اگر شواهد تاریخی نشان دهنده برتری بین النهرین و یا خاورمیانه بر سایر مناطق جغرافیایی کره زمین است این شواهد چیست؟ اگر منظور شما تمدن های مصر و بابل و هخامنشی در خاورمیانه است که در سوال های قبلی متذکر شدم چنین تمدن هایی به همان نسبت بزرگ در همه قاره ها وجود داشته است و اگر منظورتان از شواهد تارخی چیزهای دیگر است آن چیزها چیست؟ نقدی هم بر کلام رنه گنون دارم که در سوال های بعدی مطرح می کنم. با آرزوی آنکه حسین (ع) از قتلگاه خود بر شما نظر کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهدی که ما را به نظرِ فوق متمایل می‌کند حضور امروزین ادیان ابراهیمی در عالم است که همه‌ی آن ادیان از غرب آسیا ظهور کرده‌اند. مثل همین امروز که آن طرف دنیا هم نظر به معادلاتِ جاری در خاور میانه دارند. موفق باشید

20384
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی سلام علیکم: از محضر خودتان آموخته ام که زود از پاسخ سوالم قانع نشوم و لذا به چکش کاری سوالم ادامه می دهم. یک سوال و یک نقد بر جواب شریفتان دارم سوال :حضرت عالی فرمودید که ظرفیت خاصی در خاورمیانه وجود دارد. این ظرفیت خاص چیست که در سایر اقوام و یا دیگر مناطق جغرافیایی زمین وجود نداشته است ؟ و اما نقد: شما می فرمایید از تمدن مایا چیزی نمانده یا از کنفسیوس تنها کلامی مانده است. آیا اگر یک پیامبر صاحب شریعت و اولوالعزم که قدرت بیشتری در متجلی کردن مظاهر حق دارد در آن مناطق ظهور می کرد به نظر شما امروز کنفسیوس مانند حضرت صدرالمتالهین نمی درخشید و باز کننده افق های بشری نبود؟ این خلاء یک نفس قدسی است که باعث شده از کنفسیوس و یا بودا تنها حرفی بماند و آیا اگر پیامبر صاحب شریعتی بود تمدن مایاها مانند تمدن های بین النهرین پابرجا نمی شد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب رنه‌گنون به جایگاه جغرافیایی خاور میانه و قدرت تکوینی آن نظر دارد که نه در شرق است و جنبه‌ی اشراق صرف، و نه غرب است و جنبه‌ی حسیّ. معتقد است منطقه‌ی خاور میانه تکویناً توان ساختن تمدن‌های قدسی را دارد زیرا شرق جغرافیایی محل روحیه‌ی قدسی است، ولی جنبه‌ی تمدنی و نظر به امور زمینیِ انسان در آن ضعیف است و غرب جغرافیایی دارای جنبه‌ی تمدنی است ولی قدسی نیست. و بدین لحاظ پیامبران اولوالعزم که جامع امر قدسی و امر اجتماعی‌اند در منطقه‌ی خاور میانه یا غرب آسیا ظهور می‌کنند. موفق باشید

20375
متن پرسش
به نام خدا بازخوانی هویت دینی و ملی سلام علیکم: 1. چه معیارهای تاریخی وجود دارد که نشان دهنده این است که در خاورمیانه تمدن بشری وجود داشته است؟ 2. ما می بینیم که شواهد برای وجود تمدن های قدرتمند در شرق و غرب عالم نیز وجود دارد. مانند تمدن مایا در قاره آمریکا و یا امپراطوری بزرگ چین و روم در شرق و غرب عالم. آیا این تمدن ها ظرفیت ظهور یک پیامبر را نداشته اند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید در این مورد بتوان بر روی این نکته تأکید کرد که خاور میانه ظرفیت خاصی داشته است که می‌توانسته منشأ حرکات بشریت در سایر نقاط باشد. آن‌چه امروز از تمدن مایاها مانده است جز آثاری از معماری چیز دیگری نیست و یا از لائوتسه و کنفسیوس و بودا امروز در میان است جز رهنمودهای شخصی چیزی نیست آن‌طور که تمدن ابراهیمی و پیامبران ابراهیمی در عالم حضور دارند در آن حدّ که حتی در آمریکا دین مسیحیت است که نقش‌آفرین است. البته این با وجود پیامبران در همه‌ی اقوام، خلط نگردد، بحث در مورد پیامبران اولعزم است. موفق باشید

20366
متن پرسش
بازخوانی هویت دینی و ملی سلام علیکم: جواب جنابعالی را دریافت کردم. بنده هم با نظر شریفتان موافق هستم و بدانید مطالعات خود را سالهاست آغاز کرده ام و اکنون دریافته ام برای رسیدن به نتیجه باید رویکرد خود را عوض کنم و هویت (اسلامی، انقلابی و ملی) خود را در مطالعاتم طلب کنم. بدانید گرچه فعلا آمادگی روحی و فکری در خود برای مواجه با ساحت کبیر تفسیر المیزان را نمی بینم ولی مطالعات هویتی دارم و در خلال آنها سوالاتم را مطرح می کنم. سوال اول: گرچه ما به عدالت پروردگار خود معترفیم ولی می بینیم هر پنج پیامبر اولوالعزم الهی در منطقه خاور میانه ظهور کرده اند. آیا این موضوع با عدالت جغرافیایی پروردگار در تناقض نیست؟ هر چند خداوند در قرآن می فرمایند ما برای هر قومی پیامبری است (یونس 47) ولی چرا باید مردم بین النهرین و در واقع خاور میانه این مزیت را داشته باشند که هر پنج پیامبر صاحب شریعت در این منطقه ظهور کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهد تاریخی حکایت از آن دارد که منطقه‌ی تمدنی بشر در همین منطقه‌ی خاور میانه بوده است و بدین لحاظ پیامبران اولعزم که باید طرح جهانی در راستای زندگی توحیدی داشته باشند، در این منطقه ظهور کرده‌اند. ولی این بدین معنا نیست که 124 هزار پیامبر در مناطق دیگر نبوده باشند. آری! قرآن نام پیامبرانی را می‌برد که در آن محیط و آن شرایط، قابل تحقیق بوده‌اند، وگرنه حضرت حق به حکم اسم هادی خود، همه‌ی بشریت را هدایت کرده‌ است. موفق باشید

20248
متن پرسش
سلام: یه نگاهی که می کنم می بینم چه خلقتی بود این خلقت خدا! خلقتی که هدفش عبادت خدا و رسیدن به کمال بود. اکثر پیامبرا رو که مردم رد کردن، کشتن، زجر دادن ... بعضی مثلا پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله هم که پذیرفتن و حکومتی تشکیل داد یه جورایی مردم تو خالی بودن، برای امام علی علیه السلام چهل نفر نبود، بعد ائمه علیهم السلام که تقریبا هیچ کس مقامشونو درک نکرد، بعد غیبت طولانی، حالا هم جبهه انقلابی خیلی نیست و فوقش چند میلیون؛ و کره زمین با میلیارد ها انسان رو زمین میچرخن بدونه اینکه بدونن از کجا اومدن و کجا هستن و کجا میرن، و کلا تو تاریخ هر چی انسان اومد 99/99999 درصدش اصلا تو باغ نبودن، فقط قرار پایانش خوش باشه و منجی ای بیاد و اکثر انسان های رو زمین رو که درصد کم و بسیار ناچیزی از انسان های خلق شده اند رو هدایت کنه و مدینه فاضله به وجود بیاره! میدونم خدا در کارش اشتباهی نیست، دنبال جوابشم. سوال: روش تبلیغ خدا (ارسال پیامبران و ...) و رسوندن حرفش به خلائق خیلی خیلی خیلی ناقص نبود؟! اکثرا حرف خدا رو نشنیدن، به اون درصدها و انسان هایی که اومدن و رفتن اصلا تو باغ قرار نگرفتن و گناه ها و گناه ها و گناه ها و کلا تاریخ و دنیا که آدم نگاه میکنه یه فکری به وجود میاد که چه خلقتی بود این؟ چه خلقت بدی بود! اصلا اصلا اصلا به هدفش نرسید. شاید جواب این باشه که کیفیت تو اسلام مهمه و اینکه رو این کره با میلیارد ها آدم هم باشن و یکی حججی باشه کافیه... ولی بازم برام قانع کننده نیست، پس بقیه چی؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هدف پیامبران هدایت مردم بوده و هدف انسان‌ها عبادتِ خدا. و این‌که می‌فرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ لیعبدون» این هدف، هدفِ جنّ و انس است، حال اگر عبادت نکنند از هدف و کمال خود دور می‌شوند و نه آن‌که هدفِ خدا باشد که اگر عبادت نکنند، خدا به هدفش نرسیده باشد.

از طرفی هدف پیامبران، فرهنگ‌سازی است. در این رابطه در نظر بگیرید اگر در همین دنیای آشفته آموزه‌های پیامبران نبود، چه می‌شد؟! و بدین جهت می‌فرمایند در هدایت، تنها آن وجهِ نهایی آن مقصد نیست، هر مرحله‌ای که بشر قدمی از حیوانیت خود فاصله بگیرد به همان اندازه پیامبران به هدف خود رسیده‌اند. بنا نیست همه، امیرالمؤمنین شوند، بناست ابوسفیان هم که هست یک قدم از درنده‌خویی خود پا پس بکشد. آری! آرمانِ هدایت الهی، تخلّقِ خُلقِ انسان‌ها به الهی‌شدن است. موفق باشید 

20225
متن پرسش
چطور می توانم راه حل مشکل خود را در زمانی که به ائمه دسترسی نداریم بدست آوریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نایب نورانیِ او حضرت آیت اللّه خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» از طریق رهنمودهایی که می‌دهند؛ می‌توان مسائل خود را حل کنید. موفق باشید

20017
متن پرسش
بسمه تعالی: یکی از حوزویان با استناد به آیه «افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت» و آیات بعدی؛ بویژه دقت در کلمه (کیف) که اشاره به علل اربعه دارد، عنوان داشته اند که دانستن علوم جدیده: زیست شناسی، فیزیک، شیمی، ریاضی و ..... واجب عینی است. مانند حج که برای مستطیع در طول عمرش یکبار واجب عینی است. نظر جنابعالی در این باره چه می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آیه‌ی مذکور به‌راحتی نمی‌توان برداشت کرد زیرا بحث تبیین نبوت در میان است و می‌خواهد بفرماید آیا منکرانِ نبوت بر کیفیت خلقتِ شتر و سیری که دارد، نمی‌نگرند که چگونه نظام الهی به نور ربوبیت ربّ آن را می‌پروراند تا متوجه شود در راستای همین سنت، خداوند به نور ربوبیت خود پیامبر می‌فرستد تا انسانِ مختار را در سیر کمالی خود قرار دهد. موفق باشید  

19942
متن پرسش
سلام:خیلی از مردم می گویند قبول خداوند در قرآن می فرماید اطاعت تام از خدا و رسول و اولی الامر داشته باشد. ولی در این تاریخ که هیچ کدام از ایشان نیستند کجای قرآن نوشته ولایت فقیه مصداق اطاعت تام از پیامبر است؟ چه جوابی باید بدهیم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اطاعت از ولیّ فقیه به اعتبار یک شخص نداریم. ولی از آن‌جایی که ولیّ فقیه کارشناس کشف حکم خدا و رسول و اولی‌الأمر است و اطاعت از آن‌ها واجب است؛ اطاعت از ولیّ فقیه واجب می‌باشد. موفق باشید

نمایش چاپی