بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شرح تفسیر المیزان

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
23737
متن پرسش
با سلام حضور استاد گرامی: سئوالی که برای بنده ایجاد شده این است که اگر طبق فرمایشات شما حضرت آدم اولین انسان خلق شده است پس چرا وقتی خداوند انسان را آفرید فرشتگان اعتراض کردند و گفتند آیا می خواهی باز هم انسان بیافرینی که در زمین جنگ و خونریزی کند. بسیار ممنون از لطف و وقتی که می گذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه طباطبایی می‌فرمایند این که فرشتگان متوجه بودند زمین به جهت محدودیتی که در مقایسه با عالم مجردات دارد اقتضای خون ریزی و فساد به همراه دارد لذا ملائکه معتقد بودند خلیفه‌ی خدا باید فرشته باشد و خداوند به آن‌ها فرمود «انی اعلم ما لا تعلمون». بنا بر این لازم نمی‌آید انسان‌هایی قبل از آدم در زمین باشند. موفق باشید

23699
متن پرسش
سلام: استاد جوابی که به سوال ۲۳۶۸۲ دادید درست! ولی من میگویم بهتر نبود که حضرت آقا به جای مجمع البیان، تفسیر المیزان را به طلاب پیشنهاد بکنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش نمی‌دانم منظور حضرت آقا چه بوده؟ شاید فرض کرده‌اند طلاب المیزان را مدّ نظر دارند و از «مجمع‌البیان» که یک دایرة المعارفِ تفسیری به حساب می‌آید، خوب است که غفلت نشود. در حالی‌که حضرت آقا مکرراً از المیزان تعریف نموده‌اند. واللّه اعلم. موفق باشید

23669
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید استاد من تفسیر المیزان رو می خواهم شروع کنم و جزوه ی شما هم در مورد ورود به المیزان رو مطالعه کردم. از عربی المیزان شروع کردم ولی چون نمی فهمم زیاد، مدام حواسم کلا پرت میشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در زمان حیات مرحوم علامه، ترجمه‌ی مرحوم آقای موسوی همدانی مورد تأیید علامه قرار گرفت و می‌توانید از آن ترجمه استفاده کنید. موفق باشید

23589
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: من یه خانم ۳۱ ساله هستم که چند سالی است ازدواج کردم و بچه ندارم. وقتم را با رفتن به کلاسهای متنوع و پایگاه بسیج پر می کنم. برنامه های بسیج گاهی وقتها با کلاسهای دیگه ام تداخل پیدا میکنه و از کلاسهای دیگه ام می زنم. بعضی وقتها احساس پوچی می کنم چون بعد از چند سال کلاس رفتن و فعالیت، در هیچ زمینه ای متخصص نیستم. از طرفی هم پشتکار قوی ندارم که در یک زمینه پیشروی کنم. احساس درجا زدن می کنم. نمیدونم در این زمانه ای که نیاز مبرم به کار در حوزه ی دین هست، وظیفه ی اصلی ام چیه و باید در کنار فعالیتم در یک زمینه ای تخصص داشته باشم؟ لطفا راهنماییم کنید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بر روی قرآن از طریق تفسیر المیزان فکر کرده‌اید؟ اگر تصمیم به این کار گرفتید، می‌توانید سری به جزوه‌ی «روش کار با تفسیر المیزان» که در قسمت نوشتارهای سایت هست، بزنید. موفق باشید

23507
متن پرسش
با عرض سلام استاد گرامی: ببخشید سوالی داشتم خدمت شما علامه بزرگوار در تفسیر المیزان درباره آیه «الیه یصعد الکلمه الطیب و العمل الصالح یرفعه» می فرمایند آنچه خودش به سمت خدا بالا می رود، کلمه طیب و علم است و عمل صالح آن را کمک می کند. و این بر خلاف عقیده بسیاری از مردم است. چون که مردم و همچنین بنده تا الان تصورم این بود که آنچه مهم است عمل است. علامه جای دیگر می فرماید: این آیه در باب عمل صالح و «علم نافع» کلامی است جامع و می فهماند که کار هر کلام نیکو یعنی اعتقاد حق، این است که به سوی خدا صعود کند... و کار عمل صالح این است که این اعتقاد و علم حق را در بالا رفتن کمک کند... و قلب توجه خود را بین علم و چیزهای دیگر تقسیم نکند. پس هرقدر خلوص آدمی از شک و خطوات شیطان کاملتر شد، صعود و ارتفاع علم بیشتر می شود! استاد آیا عمل، علم و اعقادات حقه را صعود می دهد؟ و همچنین سوال اصلی و اساسی این است که این علم چه علمی است؟ چه دانش و آگاهی است که عمل او را کمک می کند!!؟ آیا همه عقاید حقه شیعه است؟ آیا فقط معرفت نفس است؟ معاد است؟ علوم تجربی است؟ یا....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقیده‌ی پاک یعنی عقیده‌ای که هیچ انگیزه‌ای جز رجوع به حضرت حق در آن نیست و طبیعی است که به خودی خود، جهت حقّانی دارد و به سوی حق صعود می‌کند. آری! عمل مطابق آن عقیده موجب به فعلیت‌یافتن و به تفصیل‌یافتنِ هرچه بیشتر آن عقیده می‌شود. موفق باشید

23471
متن پرسش
سلام: یک روحانی بالای منبر گفت برادر آیت الله سیستانی توانسته ۹۹ اسم الهی که در قرآن می باشد رو در بیاورد و جمع آوری کند کاری که آیت الله طباطبائی در المیزان نتوانست انجام دهد. و تصمیم گرفت آن را منتشر کند که پیرمردی از مشهد آمد و فرمود امام رضا در خواب به وی گفته آن اسماء سر الهی هستند و نباید منتشر شود که نشد. حال سوال بنده این این است که این اسماء چه اسمائی است که نباید منتشر شود و اگر قرار نیست شخصی متوجه شود چرا در قرآن امده؟
متن پاسخ

تعالی: سلام علیکم: بی‌خیال این بحث‌ها باش!!! المیزان را بچسب. خواب و ماب را ول کن!!! موفق باشید

23240
متن پرسش
سلام: ۱. آیا حقیقت خداوند همان الله است؟ یعنی بالاترین مرتبه خدا همان ذات است؟ از ذات فراتر هم داریم؟ ۲. اینکه ائمه از شرک و گناهان به درگاه الهی استغفار می کنند به چه دلیل است؟ همچنین منظور از گناه گذشته و آینده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سوره فتح چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ذات هرچیزی همه‌ی آن چیز است، دیگر بالاتر معنا نمی‌دهد. ۲. استغفار اولیاء الهی به تعبیر اساتید بزرگ «للدفع» است یعنی آن‌که گناه سراغ‌شان نیاید و نه «للرفع» که بخواهند گناهِ انجام‌شده را رفع کنند ۳. علامه طباطبایی در تفسیر آیه‌ی «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً» (2)/فتح) نکات ظریفی دارند که خوب است به تفسیر قیّم المیزان رجوع شود تا معلوم گردد «ذنب» در این آیه به معنای گناه نیست که بحث آن مفصل است. موفق باشید

23166
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم: در رابطه با تفسیر آیه 32 سوره مائده از قول علامه فرمودید نفیِ انسانیت انسانها نفی ربوبیت است. این جمله به چه معناست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث بر سر آن بود که اگر بدون اذن الهی قصد نفیِ انسانیت انسان‌ها بشود و برای حیات آن‌ها ارزشی قائل نباشیم، عملاً مقابل ربوبیت ربّ ایستاده‌ایم. چرا که حضرت حق اگر می‌خواست خودش امکان زندگی به آن‌ها را نمی‌داد. موفق باشید

23157
متن پرسش
سلام خدمت استاد محترم: و عذر خواهی جهت مزاحمت های مکرر. بنده دچار مشکلی بودم که امروز در سن ۳۰ سالگی تازه مشکل خودم را فهمیدم و به علت نقص خودم در حل مساله از شما درخواست برطرف کردن مشکل را دارم. از کودکی در هر مرحله ای قرار می گرفتم آرام و قرار نداشتم، مثلا به کاری با علاقه وارد می شدم و بعد از مدتی که آن کار را با هیجان انجام می دادم وسط کار، رها می کردم چون در عقل خودم هیچ سود بزرگی را در آن نمی یافتم، انواع سرگرمی ها، کارهای هنری و ... حتی مطالب دروس را از ابتدایی تا انتهایی وقتی در ذهن خودم علتی برای یادگیری آن نمی یافتم رها می کردم البته برای پیدا کردن علت بسیار تلاش می کردم ولی یا علت هایی که دیگران بیان می کردند برایم قانع کننده نبود و یا در مواردی اصلا صاحب نفسی نبود که من از او علت را بیابم و خودم هم که عقل ناقصی داشتم در نتیجه کار را رها می کردم. به هر سختی دیپلم را گرفتم ولی در دانشگاه در رشته شیمی محض دو سال درس خواندم و رها کردم بعد وارد مهد قرآن شدم. ۳ جزء حفظ کردم، گمشده خودم را آنجا هم نیافتم چون عمده توجه به ظاهر قرآن بود، آن را نیز رها کردم هر چند تا الان هنوز علاقه حفظ در وجود من هست و به سراغ حوزه رفتم، الان ده سال از آن زمان که شروع می کردم گذشته، صرف و نحو و منطق و مبادی عربی را به هر مشتقتی بود خواندم (مشقت می گویم منظورم تمکین نکردن نفس خودم است از یادگیری کلیاتی که در حوزه می آموختم چون روحم به دنبال مطالبی بود که در مطالب کتاب ها آنها را نمی یافتم) البته شایان به ذکر است که از ۱۸ سالگی برخی کتب شهید دستعیب، شهید مطهری و علما و صاحب نظران دیگر را برای رسیدن به مجهولاتم خواندم و بسیار در این زمینه نسبت به قبل خودم پیشرفت کردم خلاصه الان در سن ۳۰ سالگی دچار کثرت گرایی شدید شدم. طوری که حرکت برآیم ممکن نیست و قدرت تشخیص ندارم. می دانم درس خواندن در حوزه مرا به سمت کلیات می برد که جزییات از آن فهمیده می شود. از طرفی مطالعات خودم که از جزییات شروع شد الان دارم به همان کلیات که در فلسفه هست و من هنوز در حوزه نخواندم، می رسم و از طرفی به شدت به رعایت حقوقی که نسبت به شوهر و فرزندان دارم آگاه و پایبندم با توجه به اینکه در راه پیش رو هر روز دروس حوزه سنگین تر می شود و امکان مطالعات آزاد از من سلب می شود در کنارش خانه داری و همسر داری، نمی دانم حوزه را که به صورت غیر حضوری است رها کنم و به همان مطالعات مورد علاقه خودم برسم. (یعنی حرکت از جزییات به کلیات) یا مطالعات را (خلاف میل باطنی من است) رها کنم. البته واقف به این مساله هستم که نهایت مطالعات خودم تنها به رشد خودم می انجامد و نهایت حوزه زمینه رشد جامعه را برایم فراهم می کند و همین سعادت بزرگ را از دست می دهم. در مطالعات متفرقه هم سیر خاصی ندارم بلکه هر مطلبی ذهنم را در گیر کند مطالعه می کنم و به شدت دایره مطالعاتم گسترده است از نظر نویسنده ،کتب شما، خانم لطفی، علامه طباطبایی، شهید مطهری، سیر و سلوک علما و بزرگان، علامه حسن زاده و .... می شود به من بگویید چگونه مشکل خود را حل کنم تا بتوانم از این کثرت ها رها شوم و به راه خودم ادامه دهم و البته سوال را قبلا به نحو دیگری از شما پرسیدم گفتید با برنامه ریزی کار درست می شود، ولی هر کار کردم نمی توانم با مسولیت های دیگر که دارم بین مطالب درسی و غیر درسی جمع کنم و دچار پراکندگی نشوم. به شدت در روحم عجله برای رسیدن را حس می کنم و آرامش ندارم و فقط مطالعه مرا آرام می کند، آیا این هوای نفس من نیست که مرا از درس خواندن نهی می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سنّ سی‌سالگی، سنِ سرزندگی برای درک حقایق است. اگر در کنار مدیریت عاطفی خانه به عنوان یک مادر به مباحثی که روحِ کلی دارد مثل فلسفه و عرفان رجوع فرمایید، راهی به سوی حقیقت برای اُنس با تفسیر شریف المیزان و روایات اهل‌البیت «علیهم‌السلام» در مقابل شما می‌گشاید. و با حوزه ی علمیه همان اندازه ارتباط داشته باشید که بستر فعالیت های شما در آن فراهم باشد. مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» و «معاد» همراه با شرح صوتی آن‌ها که بر روی سایت هست، به غیر از کتاب «خویشتن پنهان» خوب است دنبال بفرمایید. موفق باشید

23109
متن پرسش
سلام: می خواستم نظر شما رو درباره علامه مصطفوی بدونم. بخصوص کتابهای تفسیر روشن، تحقیق در کلمات قرآن از ایشون. در سوالات سابق شما هم جستجو کردم تنها یکی دوبار به اجمال پاسخ داده بودید. در جواب سوال اول درباره شخصیت علامه مصطفوی یک عبارت کلی بیان کرده اید: «حکما و عرفا عموماً گمنام‌اند ولی بسیار مفیداند. مثل هوا که پیدا نیست ولی بدون آن انسان می‌میرد. موفق باشید» درباره سوال دوم هم که به معاد جسمانی و نظر ملا صدرا اشاره داشت بیان کرده اید «شاید آقایان انتظار دارند ملاصدرا ثابت کند در قیامت همین گوشت و استخوان مادی باید عود کند که این اثبات‌کردنی نیست.» البته تا آنجا که اطلاع دارم علامه مصطفوی برای عوالم مختلف بدن های متناسب با اون عالم و غذای متناسب با اون عالم اشاره کرده اند. ولی در مورد شخصیت علامه مصطفوی و این دو اثر اشاره ای نشده است. همچنین درباره روش بیان تفسیر روشن نیز می خواستم نظرتون رو بدونم نقل از علامه مصطفوی «و باید توجه داشت که: اختلاف أقوال و آراء در هر مطلبی و مخصوصا در آیات الهی، علامت احتجاب و تردید و شک و جهالت بوده، و گذشته از آنکه، کاشف از محجوب بودن و نرسیدن بحق است: موجب گمراهی و شک و جهالت بیشتر دیگران هم خواهد شد. پس طالب علم می باید با توجه خالص به پروردگار متعال و اخلاص نفس خود، پیوسته علم و عملا مجاهدت کند تا بحق برسد. قرآن کریم نیز در آغاز می فرماید: لا ريب فيه هدى للمتقين.»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با اندک اطلاعاتی که از آثار ایشان دارم در خوبی و اندیشمندبودن ایشان شک ندارم، ولی ذوق بنده با تفسیر ایشان نخواند. معتقدم تفسیر علامه‌ی طباطبایی جهت رفع مسائل امروز جامعه، بیشتر راهگشاست، هرچند تفسیر روشن، از نظر علمی جای خود را دارد. موفق باشید

23084
متن پرسش
با عرض سلام: پرسشگر سوال 22927 هستم. طی سلسله سوالات بنده و پاسخ های شما که مبدل به توصیه جناب عالی به بنده شد که تفسیر شریف المیزان رو شروع کنم (البته از آنجایی که شک داشتم، استخاره کردم و آیه این آمد: و لما بلغ اشده و استوی آتیناه حکما و علما و کذالک نجزی المحسنین قصص 14) ۱. این پرسش برای بنده پیش آمد که آیا تمرکز بر روی قرآن و تفسیر المیزان همه نیازهای معرفتی بنده را پاسخگو می شود یا نه؟ مثلا برای مبحث معاد باید دوباره برم و کتاب معاد شما را اضافه تر بر موضوع یاد شده کار کنم؟ حقیقتا دلم هم نمی خواهد چیزی بیش از قرآن بخوانم اما پیش خود می گویم که «نهج البلاغه» رو چه کنم؟ فلان خطبه... «رساله الولایه» چطور؟... «منتهی الآمال» چطور و.... خودم نمی دانم چرا شما خواندن تفسیر المیزان را توصیه کردید و با دیدن پیشنهاد شما جا خوردم. ولی فکر کنم همانی بود که باید می دانستم. دوم سخن آنکه مشکل اساسی بنده این است که اصطلاحا ناکوک هستم (به اصطلاح فن موسیقی) و کمی خوب و کمی خارج از نت تنظیم شده وجودی ام هستم. شاید پیگیری این قضیه البته به لطف الهی مرا به دنبال پاسخ این پرسش کشاند که چه چیزی سبب این ناکوکی است و مدام مرا در گذشته و آینده می برد، خشمگین می کند، فعال می کند، منفعل می کند. ابتدا فکر کردم که مشکل روانی است و ملزم به قرص اعصاب، بعد فهمیدم روحی است و ملزم به حضور. خالی شدن از هرچه که نباید در جایی که هست باشد. خالی شدن از حرص خرید خانه، تعویض ماشین، حتی خواندن درس و خدمت به جامعه به عنوان یک منجی. و سراغ از مراقبه گرفتم. حال و حال و حال. ابتدا برایم مراقبه بودایی جذاب بود، ولی بعد دیدم که من نماز هر روز را بدون مراقبه می خوانم، بودا می خواهم چکار؟ با علامه قبلا هم آشنا شده بودم، با دستور مراقبه به آن جوان در پاسخ به نامه هایش، 6 ماه مراقبه سنگین اعمال و رفتار داشتم، الحمدلله اما فرسایشی بود، دیگر نمی کشیدم که اینطور هر روز مواظب 80 عمل از واجب و حرام و مکروه شوم. الان وضعیت حال ام و حالم! بهتر از دیروز است اما هنوز نمی دانم چطور می شود از دست افکار فراوان رها شد؟ ۲. استاد اساسا انسان می تواند که فکر نکند یا نمی شود؟ این فکر کردن مدام موجب عدم حضور و ارتباط قلبی است. ۳. اگر خواطر نفسانی زدوده شود آیا انسان باز هم خواطری دارد؟ یعنی منظور از نفی خواطر فقط افکار مزاحم شر است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما نباید با از بین‌بردنِ خیال و فکر به دنبالِ عقیم‌کردن شخصیت خود باشیم. باید فکر را جهت داد و خیال را نورانی کرد. رجوع به قرآن از طریق المیزان به نحوی که در جزوه‌ی «چگونگی کار با المیزان» عرض شده است؛ شاه‌راهی را جلوی ما می‌گذارد که بعداً با رجوع به نهج‌البلاغه و کتاب علماء متوجه می‌شویم همه‌ی آن‌ها تفصیل و تفسیر قرآن است. موفق باشید

23038
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام و ادب: بنده کتاب «ادب خیال عقل و قلب» شما را خوانده ام و تصمیم گرفته ام که ان شاء الله به عالم علامه طباطبایی (رحمه الله علیه) وارد شوم. ۱. برای ورود به عالم ایشان چه کار باید کرد؟ ۲. سیر مطالعاتی کتب شان به چه شکل می باشد؟ ۳. آیا باید به روش خاصی کتب شان را مطالعه کرد؟ چه روشی؟ اگر نکته ای لازم است و در این سوال ها نمی گنجد خودتان ذکر کنید لطفا. (باید عرض کنم که بنده کتاب معرفت النفس شما را با صوت تا معرفت ۴ گوش کرده و چون خیلی سوال برایم پیش آمد الان در حال مطالعه کتاب خویشتن پنهان شما می باشم. اما نکته ای که هست خیلی کند جلو می روم. چه کاری باید انجام دهم که سریع تر جلو بروم و به زمانه الان برسم؟ خود بنده احساس می کنم عنایت هایی که بهم می شود را زود از دست می دهم؟ اگر ممکن است بفرمایید چگونه باید حفظ شان کرد؟ و چگونه باید وارد مراقبه و حالت ورع شد؟) تشکر و سپاس برای کتاب های خوبتان که راهگشا هست. ان شا الله خدا به شما توفیق روز افزون دهد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تفسیر شریف «المیزان» راهِ ورود به عالَم حضرت علامه طباطبایی «رحمت‌اللّه‌علیه» است. ۲. سیر مطالعاتیِ خاصی نمی‌توان برای کتاب‌های ایشان در نظر گرفت. ۳. در مورد تفسیر المیزان، فکر می‌کنم جزوه‌ی «روش کار با تفسیر المیزان» که بر روی سایت هست، مؤثر باشد. ۴. پیشنهاد بنده آن است که مباحث «ده نکته در معرفت نفس» را تا آخر دنبال بفرمایید و سپس به کتاب «خویشتن پنهان» بپردازید. نگران فراموشیِ مباحث نباشید. آن مباحث، خود به خود جزء شما خواهد شد. موفق باشید

23005
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: استاد علامه طباطبایی در بخش روایی تفسیر آیات ۱۱۲ تا ۱۱۵ سوره مائده آنجا که بحث مائده آسمانی برای حواریین است این طور می فرمایند: در روايتى كه كافى از محمد بن حسن از محمد بن يحيى از احمد بن محمد از محمد بن حسن اشعرى از حضرت رضا (عليه السلام) نقل كرده دارد كه امام فرمود: فيل از مسخ شدگان است، اين حيوان پادشاهى بوده كه بسيار زنا مى كرد. و همچنين گرگ كه آن هم عربى نادان بوده كه كارش ديوثى بوده است، خرگوش زنى بوده كه به شوهرش خيانت مى كرده و خود را از حيض غسل نمى داده. خفاش شخصى بوده كه خرماى مردم را مى دزديده ميمون و خوك از بنى اسرائيل بودند و دستور دينى روز شنبه را زير پا گذاشتند، جريث كه نوعى از ماهى است و همچنين سوسمار از بنى اسرائيل بودند كه وقتى مائده بر عيسى بن مريم نازل شد مع ذلك ايمان نياوردند و به همين جرم مبتلا به سرگشتگى و تحير شدند، بعضى به درياها ريخته و به صورت ماهى در آمدند و بعضى در بيابانها پراكنده شده و به صورت سوسمار مسخ شدند. موش از زنان فاسق بوده . عقرب سخن چين و خرس و سوسمار بزرگ و زنبور، قصابهائى بوده اند كه كم فروشى مى كرده اند. اين روايت با دو روايت قبلى معارض نيست و ممكن است بين اين روايت و آن دو، جمع نمود و گفت : بعضى از بنى اسرائيل در انكار مائده به صورت خنزير و بعضى ديگر به صورت جريث و سوسمار درآمدند، ليكن اين روايت از جهت ديگرى محل اشكال است و آن اين است كه در اين روايت آمده : متخلفين از دستور روز شنبه به صورت ميمون و خوك مسخ شدند و حال آنكه در آيه شريفه اى كه در بالا ذكر شد و همچنين در آيه اى كه نظير آن در سوره اعراف است دارد كه ايشان به صورت ميمون مسخ شدند و اتفاقا سياقشان هم طورى است كه از آن بر مى آيد به غير ميمون مسخ نشدند. (و خدا داناتر است). سوال: جناب علامه این روایت را رد کرده اند یا قبول؟ اگر قبول کرده اند یعنی واقعا این حیوانات نام برده شده از نسل همان انسانهای مسخ شده اند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند امت‌هایی که مسخ می‌شوند پس از مسخ‌شدن می‌میرند، نه این‌که این حیوانات، همان امت‌های مسخ‌شده می‌باشند. آری! آن‌هایی که مسخ می‌شوند به همان صورتی که روایت می‌فرماید، مسخ می‌شوند ولی بعداً می‌میرند. این حیوانات که در طبیعت هستند از مادری از جنس خودشان متولد شده‌اند.

اشکال ندارد که آیه‌ی مذکور صورتِ غالب مسخِ آن قوم را متذکر شود، ولی نحوه‌های دیگری هم که در میان آن قوم بوده‌اند، به شکل‌های دیگر مسخ شوند. موفق باشید  

22973
متن پرسش
سلام: در تفسیر المیزان در تفسیر آیات ۱۵ تا ۱۹ مائده بحث مفصلی با موضوع «قرآن چه طریق ای را برای تفکر پیشنهاد کرده» دارد که در این نوع تفکر اثری از تفکری که در جلسات یکشنبه و چهارشنبه بحث می شود نیست و بیشتر تفکر فلسفی استدلالی برهانی عقلی و... می باشد. چرا در چنین بحث مفصلی هیچ حرفی از تفکر تاریخی و تفکر حقیقی حرفی نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا علامه‌ی طباطبایی آن عارفِ زمان‌شناس را رحمت کند که متوجه بودند در آن زمان باید متذکر ابعاد استدلالی و عقلانیِ اسلام شد. زیرا شرایط طوری بود که می‌خواستند اسلام را متهم کنند که دین عقلانی و استدلالی نیست. بنده موقعی که آن سطور را که جنابعالی متذکر آن هستید مطالعه می‌کردم، از عمقِ جان برای ایشان طلب رحمت کردم. آری! بعد از آن‌که مبنای استدلالیِ اندیشه‌ی اسلامی روشن شد حال می‌توان از تفکر تاریخی سخن گفت، وگرنه ما متهم می‌شویم که مبنای عقلی برای سخن خود نداریم. موفق باشید

22927
متن پرسش
سلام و عرض ادب استاد: پرسشگر سوال 22444 هستم. اینطور عرض می کنم چون تاکنون ظرف چند ماه است که سلسله ابهاماتی را که برایم پیش با شما مطرح نمودم و الحمدلله راضی هستم، ببخشید سوال بنده پیرامون مساله مراقبه است. 1. مراقبه دقیقا چیست؟ یعنی آیا به کسی که مراقب تمام اعمال خود در شبانه روز می باشد می گویند مراقبه دارد؟ یا اینکه مراقبه همان مواظبت بر حضور در لحظه حال است؟ یا اینکه مراقبه یعنی مثلا مدتی حالا مثلا چهل روز مراقب باشد فلان عمل از او سر نزند یا فلان کار را کند؟ بنده به لطف خدا، تقریبا 6 ماه مراقبه ای به این صورت انجام می دادم که: لیستی از تقریبا 40 عمل خوب و 40 عمل بد (یعنی 80 پارامتر) را تهیه کرده بودم و در انتهای شب اغلب آنها را پر می کردم. این کار در دو سه ماه اول خیلی خوب بود اما در اواخر فرسایشی شده بود. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید در عین رعایت اصول اخلاقی بر روی متون دینی مثل تفسیر المیران تمرکز داشته باشید که این خود، امری سلوکی به حساب می‌آید. جزوه‌ی روش کار با المیزان بر روی سایت در قسمت نوشتارها موجود است. موفق باشید

22846
متن پرسش
با سلام و وقت بخیر. ۱. استاد حقیر طلبه و مشغول مطالعه کتب شما هستم. با توجه به حجم کتب درسی و معرفتی که مطالعه می کنم، متاسفانه رجوعم به قرآن کم بوده و هست. منتها الان تصمیم گرفتم مطالعه قرآن رو جدی شروع کنم و وقت بگذارم پیش از اینکه از قرآن فاصله بگیرم. با این شرایط نحوه استفاده از قرآن برایم سوال هستش. جزوه‌ی «نحوه استفاده از تفسیر المیزان» و برخی پرسش پاسخ ها رو حول این موضوع مطالعه کردم اما بازم برام سوال هست؛ از یک طرف در بحث استفاده از تفسیر المیزان موضوع پیش زمینه و مقدمات مواجهه با آن مطرح می شود برای استفاده‌ی بهتر، اون دغدغه‌ی مورد نیاز، بحث تاثیر مواجه‌ی اول و... از طرفی خودم به گونه‌ای ام که اگه با مباحث ریشه ای و محوری مراجعه نکنم و مثل سایر تفاسیر با مباحث روایی بیشتر مواجه باشم احساس می کنم چون بعد باید المیزان بخونم دارم دوباره خوانی اشتباهی انجام میدم، در واقع اون رضایت از مطالعه رو نداره برام. مورد دیگه اینکه می‌خوام مواجهه‌ی اولم با قرآن با اصول خوب و محکمی بسته بشه و اون قرابت فکری در تفسیر که در جزوه فرمودید به نظر علامه (ره) بهتره باشه شکل بگیره. از طرفی مطالعه کم کم اتفاق میوفته و شاید اون مقدمات رو هم بشه کم کم اضافه کنم. ۲. مورد دیگه بحث ترجمه استاد همدانی از تفسیر هستش؛ اینکه این تفسیر تا چه مقدار منتقل کننده روح المیزان هست؟ ۳. استاد آیا مطالعه‌ی تفسیر تسنیم ذیل پایان هر سوره از المیزان، دریافت روح کلی المیزان رو (نسبت به اینکه یک دور کامل تفسیر المیزان بخونیم و بعد تفسیر تسنیم) کاهش میده؟ استاد لطفاً بنده رو راهنمایی فرمایید. تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تأکید کامل بر دروس رسمی حوزه ۲. مطالعه‌ی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن‌ها ۳. حدود ۱۰۰ جلسه گوش‌سپردن به صوت شرح سوره‌هایی مثل زمر و آل‌عمران ۴. رجوع به تفسیر ارزشمند و قیّم المیزان  ۵. ترجمه‌ی مرحوم آقای موسوی همدانی خوب است ولی طلبه باید با متن عربی المیزان مرتبط باشد ۶. فعلاً با خود تفسیر المیزان مرتبط باشد. موفق باشید

22844
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد جناب علامه طباطبایی در تفسیر آیات ۳۳ و ۳۴ سوره مائده می فرمایند: «ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الاخرة عذاب عظيم» بعضى از مفسرين به اين جمله استدلال كرده اند به اينكه صرف جارى كردن حد الهى كه يا قتل است و يا بدار آويختن و يا قطع دست و پا و يا نفى بلد، باعث نمى شود كه عذاب آخرتى مجرم بر طرف شود و اين استدلال تا حدودى حق است. «الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم...» يعنى مگر آن محاربى كه قبل از دستگيرى توبه كرده باشد، و اما بعد از دستگير شدن و قيام دو شاهد بر اينكه او شمشير كشيده ، و يا كسى را كشته ديگر توبه حد شرعيش را بر نمى دارد، و اما اينكه فرمود: (فاعلموا ان الله غفور رحيم) كنايه است از برداشته شدن حد از آنان در آن صورت كه قبل از دستگيرى توبه كرده باشد پس در واقع اين آيه از مواردى است كه مغفرت به غير امر اخروى تعلق گرفته، (چون معنايش اين است كه چنين كسى در صورتى كه توبه كند لازم نيست خود را به محكمه معرفى نموده، و اقرار به قتل كند، تا حاكم حكم اعدامش را صادر و اجراء كند، تا گناهش آمرزيده شود، بلكه همينكه خود و خدا توبه كند حدش آمرزيده و يا ساقط مى شود). سوال ۱: یعنی حکم اسلام این است که اگر کسی فردی را کشت و حاکم نتوانست او را شناسایی و دستگیر کند و آن فرد قاتل توبه کرد دیگر حد قصاص از او ساقط می شود و آمرزیده می شود؟ سوال ۲: اگر اینطور است این با قسمت اول که می فرمایند جاری شدن حد قاتل در این دنیا باعث برداشته شدن عذاب الهی نمی شود منافات دارد. چون قسمت اول خداوند با غضب خودش ظهور دارد و خبری از رحمت او نیست که حتی بعد از جاری شدن حد الهی عذاب آخرت در سر جای خود باقی است. ولی در قسمت دوم نهایت غفران و مغفرت خدا را می رساند که اگر قاتل قبل از دستگیری توبه کند حدش بخشیده می شود. این تناقض برایم حل نشده. ممنون از پاسخگویی شما.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال اگر طرف توبه کند عذاب آخرتی از او برداشته می‌شود، چه بعد از قصاص توبه کند و چه قبل از آن. عمده توبه به معنای رجوع به حق است جهت طلب مغفرت از حضرت ربّ العالمین. موفق باشید

22808
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: نظر شما در خصوص اینکه مطالعات دینی من فقط شامل حفظ قرآن هفته ای یک صفحه و مطالعه تفسیر المیزان بر اساس الگویی که شما در جزوه مربوطه فرموده اید، باشد، چیست؟ آیا فعلا اینکار کافیست یا توصیه دیگری دارید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار بسیار خوبی است ولی از مباحث معرفت نفس غافل نشوید. موفق باشید

22749
متن پرسش
به نام خدا سلام بر شما. استاد عزیز، مطالعه تفسیر شریف المیزان را به تازگی آغاز نموده ام، در همان ابتدای کار، مدام گیر می کنم! سعی می کنم دلیل سخن علامه را بفهمم، ولی نمی شود! سخن ایشان را می پذیرم ولی متوجه نمی شوم از کجا به این نکته رسیده اند! کمی در فضای مجازی به دنبال شرح تفسیر المیزان گشتم. «حجت الاسلام محمدرضا عابدینی» «آیت الله تحریری» «حجت الاسلام یزدان پناه» «استاد اصغر طاهرزاده!» خوب حضرت عالی که ابتدای تفسیر المیزان را ظاهرا تشریح نفرموده اید! و خودتان هم توصیه کرده اید از ابتدا مطالعه کنیم! استاد چه راه حلی به سرمان بگیریم!؟ استاد، حقیر خیلی به شما علاقه مندم. برای بنده حقیر دعا کنید از گرفتاری در دنیا آزاد شوم. دعا کنید بتوانم گوش دهم و سکوت اختیار کنم و بر سر خوان غیب میهمانم کنند و ...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جایی عرض شده برای ورود به المیزان  خوب است که حداقل 100 جلسه صوت مربوط به شرح المیزان،در سوره‌هایی مثل آل‌عمران و نساء استماع شود و سپس به طریقی که در جزوه‌ی «روش کار با تفسیر المیزان» عرض شده است به المیزان رجوع شود. موفق باشید

22340
متن پرسش
سلام استاد عزیز: دو سوال داشتم از خدمتتان: یک: به تفسیر آیه «الرجال قوامون علی انساء» در تفسیر المیزان رسیدم. استاد، حضرت علامه در تبیین بسیاری از آیاتی که درباره اختلاف بین زن و مرد یا همان فضلی که خداوند به مردها نسبت به زنها داده است که همین باعث تفاوت احکام شریعت بین زن و مرد مثلا در خصوص قانون ارث و یا قیومیت مردان نسبت به زنان در حکومت و قضاوت و سرپرستی زنان شده است، بر روی عقل بیشتر مردان و کمی عقل خانمها تاکید بسیاری دارند مثلا در این قسمت می فرمایند: «هيچ دانشمندى از چنين شريعتى و با مطالعه همين مقدار از احكام آن جز اين توقع ندارد كه در مسائل كلى و جهات عمومى و اجتماعى زمام امر را به كسانى بسپارد كه داشتن عقل بيشتر امتياز آنان است، چون تدبير امور اجتماعى از قبيل حكومت و قضا و جنگ نيازمند به عقل نيرومندتر است، و كسانى را كه امتيازشان داشتن عواطف تند و تيزتر و اميال نفسانى بيشتر است، از تصدى آن امور محروم سازد، و نيز معلوم است كه طايفه مردان به داشتن عقل نيرومندتر و ضعف عواطف، ممتاز از زنانند، و زنان به داشتن عقل كمتر و عواطف بيشتر ممتاز از مردانند.» در صورتی که شما در تبیین سخن امیرالمونین (ع) در نهج البلاغه در خصوص کمی عقل خانمها به استناد سخن آیت الله جوادی آملی فرمودید مخاطب در این خطبه عایشه است. بالاخره آیا واقعا چنین برتری عقلی برای آقایان نسبت به خانمها از نظر اسلام وجود دارد یا نه؟ اگر ندارد پس چرا جناب علامه اینقدر با قاطعیت از این برتری سخن می گویند و یکی از علل عمده تفاوت احکام شریعت بین زن و مرد را کمی عقل خانمها نسبت به آقایان می دانند. این عقل در اینجا کدام عقل است؟ عقل فلسفی و استدلالی یا عقل معاش و مدیریت؟ یا اینکه اصلا مشکل در عقل نیست و عقل هر دو یک اندازه است بلکه ازدیاد عواطف و احساسات در خانمها باعث می شود عقل نتواند مدیریت لازم خود را در تصمیم گیری داشته باشد. چون این سوال خیلی از خانمهاست. سوال دوم اینکه استاد وقتی به خود تفسیر مراجعه می کنم و از طرفی صوت سخنرانی های شما را در تفسیر این سوره گوش می دهم می بینم که به بعضی از آیات اصلا ورود نمی کنید و به مباحث حضرت علامه در خصوص انها نمی پردازید. مثلا همین آیات. یا آیات مربوط به متعه و یا چند همسری در اسلام. آیا عبور از این قسمتها دلیل خاصی دارد؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظر بنده نتیجه‌ی آخری که گرفته‌اید، نتیجه‌ی درستی است که در روایات مذکور و یا نظرات امثال علامه، بحث در کمیِ عقل زنان نیست، بلکه بحث در عواطف بالای آن‌ها است که برای یک مدیریت سخت و جدّی کارساز نیست 2- عنایت داشته باشید علامه در بعضی موارد در شرایط دفاع از اتهاماتی است که به اسلام می‌زدند و امروز شبهات و اتهامات دیگری در میان است که باید به آن پرداخت و ممکن هم هست بنده بعضاً از موضوعی غفلت کرده باشم. موفق باشید

21845
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار: سوالم اینست که در برخی روایات در پاداش فلان عمل آمده که باعث آمرزش گناهان گذشته و آینده است (مانند روزه ی روز آخر رجب در مفاتیح). چطور ممکن است گناهانی که در آینده مرتکب خواهیم شد در عین کثرت و بزرگی آمرزیده شود؟ لطفا درباره ی آمرزش گناهان آینده که در این دست روایات آمده توضیح بفرمایید؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر این نوع روایات نظر به ساختن شخصیتی دارد که آن شخصیت در اثر اعمال معنوی، تصمیماتش الهی می‌شود و لذا با چنین شخصیتی آینده‌ی خود را شکل می‌دهد و این آینده، آینده‌ی انسان گناه‌کاری نخواهد بود و این‌که می‌فرمایند گناهان گذشته و آینده آمرزیده می‌شود؛ بیشتر یک اصطلاح است، نه آن‌که گمان کنیم خداوند مانع گناه انسان در آینده‌ی او می‌شود و انسان را از اختیار خارج می‌کند. و این‌که قرآن می‌فرماید: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا». خداوند در آيۀ دوم سوره‌ی فتح مي‌فرمايد :گناهان گذشته و گناهان آيندۀ تو را مي‌بخشيم .علامۀ طباطبائي مي‌فرمايند :از آن‌جايي كه ما همواره واژۀ ذنب كه به گوشمان مي‌خورد ، بلا فاصله گناه به ذهن ما  خطور مي‌كند . و حال آن‌كه معناي واقعي ذنب گناه نيست ؛ بلكه آثار سوء است . و از كلمۀ « غفران » هم ما معمولاً‌ معناي بخشش را استفاده مي‌كنيم ؛ و حال آن‌كه معناي غفران پوشش است نه بخشش . و لذا در اين جا قرآن مي‌فرمايد :اي پيامبر ! ما فتح مبيني را  نصيب تو كرديم ، تا بپوشانيم براي تو آن‌چه را كه مقدم شده از آثار سوء و آن‌چه كه تأخير افتاده . خداي عالم نعمتش را با اين بر شما تمام كرده است .در اين جا با توجه به اين قضيۀ  صلح حديبيه يا فتح مكه ، مراد از اين «ذنب» آثار سوئي است كه در نزد قريش نسبت به نبي مكرم بوده است ؛ چه قبل از هجرت ، چه بعد از هجرت . پيغمبر اكرم ، قبل از هجرت تمام بساط عقيدتي قريش را بهم زد و با مباني اعتقادي و بت پرستي آن‌ها مبارزه كرد . و بعد از هجرت هم رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در عزوات متعدد شخصيت‌هاي برجستۀ قريش را به خاك مزلت انداخت و لذا قريش نسبت به نبي مكرم ، كينۀ سخت در دل داشتند و آثار سؤئي از اين عمل كرد نبي مكرم ؛ چه قبل از هجرت و چه بعد از هجرت ، در دل قريش بود ؛ همان‌گونه در رابطه با حضرت موسي عليه السلام هم كه وقتي خداي عالم او را مأمور مي‌كند براي هدايت بني اسرائيل و غبطيان مي‌گويد :«وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ» (الشعراء / 14) من نسبت به غطبيان احساس مي‌كنم كه ذنبي دارم. ذنب گناه نيست. حضرت موسي آن غبطي را كه در حال تعدي و تجاوز بود ، و نيز محدور الدم بود ، او را از ظلم دفع كرد و نه تنها گناهي نكرد ؛ بلكه به وظيفۀ بندگي و الهي‌اش عمل كرد . « وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ » يعني آثار سوئي از اين عمل‌كرد من در اذهان بني اسرائيل و غبطيان و فرعونيان است « فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ » مي‌ترسم اين غبطيان به خاطر اين آثار سوء مرا بكشند . و لذا در سورۀ فتح هم خداي عالم مي‌فرمايد: پيغمبر!  آثار سوئي كه از عمل‌كرد تو ؛ چه قبل از هجرت ، چه بعد از هجرت در نزد مشركان قريش بود و از اين كار شما قريش در دل كينه داشتند ، و تصميم گرفته بودند مادامي كه انتقام نگيرند از جا ننشينند ؛ ولي ما با اين فتحي كه نصيب تو كرديم ، شوكتي كه براي تو در اين فتح عنايت كرديم ، مشركان قريش از هر گونه انتقام‌گيري ، مأيوس شدند و ديگر آن آثار سوئي كه در نزد قريش نسبت به تو بود ، خداي عالم همه را پوشش داد .لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ ؛ يعني خداي عالم پوشش داد آن‌چه كه قبل از هجرت و آن‌چه بعد از هجرت از آثار سوئي كه در نزد قريش بود ، از تو پوشش داد .(علامه طباطبائي در ج 18 الميزان ، ص 254 - تفسير نمونۀ عربي «الأمثل » ج16 ، ص 422 ). موفق باشید  

21513
متن پرسش
سلام و عرض ادب: استاد بزرگوار بنده و یکی از رفقا نذری دارم در زمینه قرآن. و خداوند توفیق بده دنبال یک سوژه هستیم که از دل قران یک سری معارف کاربردی زندگی را بیرون بکشیم و محصولی بشه برای زندگی قرآنی. شاید مانند کاری که آقای خدادادی انجام دادن. تازه و کارا. شاید شامل مسائل عاطفی و عاشقانه در قرآن در زمینه روابط خانواده، شاید سبک زندگی حتی شاید یک کتابی مانند مفاتیح الحیات آقای جوادی املی، منتها مستخرج از تعالیم و آیات قرآنی. قابل ذکر است که تسلط به داستان ها و کتاب های کهن و آشنا به زندگی و تاریخ زندگانی ائمه، بوده و زمینه ادبی و قلم نوشتن خوبی دارا بوده و همچنین زمینه های هنری و خلق تصویر هم وجود دارد. بنده خودم از شاگردان قدیم شما هستم و کار دو نفره است. اگر در پیدا کردن سوژه راهنمایی کنید بسیار سپاسگزار خواهیم بود. و ان شاءالله ذخیره ی دنیا و اخرت ما و شما خواهد بود؛ به لطف خدا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر بتوانید با همین انگیزه، یک دور تفسیر المیزان را مطالعه کنید، کار خوبی به‌دست می‌آید. ولی کوتاه‌مدت، بد نیست سری به سوره‌ی حجرات بزنید. موفق باشید

21255
متن پرسش
سلام: استاد سوالم از خدمتتان این است که من این تفاوت شدت توحید انبیا الهی و تفاوت در عصمتشان را با مطالعه کتب متوجه نمی شوم. اگر لطف بفرمایید و کمی توضیح بفرمایید ممنون می شوم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید: «تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض» به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی این شدت و ضعف، در توحید است. زیرا توحید، تشکیکی است. ولی از نظر عصمت به معنای دستورات خدا، همه‌ی آن‌ها معصوم‌اند. موفق باشید

20843
متن پرسش
سلام: ادامه سوال 20832 بسیار بعید می دانم که این حدیث: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ برای کسی غیر از امام معصوم گفته شده باشد. همگان می توانند به کتاب تحف العقول مراجعه کنند. و ببینند که این حدیث در وصف امامت است چون تعابیری دارد که در سوال 20832 قسمتی از دلایلم را ذکر کردم. استاد جسارتا اگر تحقیق نکرده اید ، حتما تحقیقی کنید تا خدای نکرده اگر برداشتتان از این حدیث اشتباه است باعث گمراهی کسی نشوید. این گونه که شما می گوئید پس یک پادشاه ظالم هم می تواند از این حدیث برای تائید خودش استفاده کند و بگوید ای مردم خدا من را بر شما برگزیده و هرکس خدا او را برای امور بندگانش انتخاب کند سخنش حتما درست است و از هر اشتباهی مصون است. معنای عبارت " إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ " که شما تعمیم داده اید این می شود : اگر خدا بخواهد بنده ای را برای امور بندگانش انتخاب کند (برای امامت) ضمنا در روایات مشابه ذکر شده که آن زمامدار معصوم هم هست و اینجا هم آورده شده که امام "قد امن من الخطا و الزلل ": از هر اشتباه و لغزشی به دور است. علامه مجلسی در کتاب عین الحیات حدیثی نقل می کند که می فرماید : از آن رو خداوند اطاعت از اولی الامر را واجب ساخته زیرا که ایشان از هر خطا و گناهی بدورند. چرا ولی فقیه را بالاتر از حد خودش می برید؟ حال آنکه ایشان نهایتا مثل بقیه فقها نائب عام امام زمان (عج) است و توسط عده ای از روحانیون انتخاب شده اند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم عنایت دارید روش تفقه و اجتهاد در متون دینی آن است که بتوانیم آیات و روایات را در کلیات آن بنگریم به همان معنایی که ائمه می‌فرمایند: «علینا بإلقاء الاصول و علیکم بالتفریع». و اساساً کار مجتهد آن است که نظر به کلیت آیات و روایات کند و از مصداق به اصطلاح «جَرْی» نماید. در این رابطه بود که عرض شد به صدر روایت نظر شود. حال اگر پادشاه ظالمی بخواهد از این روایت سوء استفاده کند، از ارزش روایت کاسته نمی‌شود. حضرت رضا«علیه‌السلام» ابتدا به امر کلی اشاره می‌کنند و سپس مصداق اتمِ آن را معلوم می‌نمایند و این بدان معنا نیست که ما باید آن بحث را متوقف بر مصداق کنیم. این روش در سرتاسر تفسیر ارزشمند المیزان به‌چشم می‌خورد. موفق باشید

20773
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمات استاد عزیز: از پاسخ به سوال 20768 چنین برداشت می شود هر کس حتی در هنگام ظهور اسلام، به دین توحیدی قبلی خود واقعا پایبند باشد و اهل ایمان به خدا و قیامت و پیامبرش و کتاب آسمانی اش باشد و اهل خیرات باشد رستگار است. آیا این مطلب با آیات متعدد دیگر در تناقض نیست که با شدت و حدت از اهل کتاب می خواهد به پیامبر اسلام ایمان بیاورند؟ آیا واقعا می شود گفت خدا از آن دسته که شما عنوان فرمودید دیگر انتظار ندارد که به اسلام بگروند چون از صالحین هستند؟ و یا حداقل فقط از آنها می خواهد اگر توحید بیشتری می خواهید به اسلام بیائید و الا با دین خودتان هم از صالحین هستید؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید نکته‌ی آخری که فرموده‌اید، درست باشد. بد نیست در این مورد به تفسیر سوره مبارکه آل عمران آیه ۶۴ در المیزان رجوع فرمایید که می‌فرماید: «قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِأَنّا مُسلِمونَ» بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را - غیر از خدای یگانه - به خدایی نپذیرد.» هرگاه از این دعوت، سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم». موفق باشید

نمایش چاپی