بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شرح تفسیر المیزان

تعداد نمایش
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11090
متن پرسش
با عرض سلام و تشکرخدمت استاد محترم: اگر در مورد موضوع سعادت از دیدگاه علامه طباطبایی بخواهیم پژوهشی انجام دهیم بهتر است کدام آیات در تفسیر المیزان را بررسی کنیم؟ علاوه بر تفسیر المیزان به چه منابع دیگری در مورد این موضوع می توان رجوع کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای این کار خوب است مباحث مربوط به حیات طیبه را در المیزان دنبال کنید. کتاب «جامع السعادات» نیز روایات و نکات خوبی دارد. موفق باشید
11074
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و تشکر از مباحث کاربردیتون در زندگی. قبل از طرح سوال: مباحث شما را با گروهی از دوستان در تهران به صورت هفتگی و متوالی مباحثه می کنیم و تا الان خدا را شکر به نتایج خوبی در زندگی فردی و اجتماعی رسیده ایم سوال: در مورد آیه 55 سوره طه و اینکه اشاره به بازگشت به زمین و بیرون شدن دوباره از زمین دارد با توجه به مباحث کتاب معاد (هم اکنون در حال بحث تا فایل صوتی 13) توضیحی می خواستم و اینکه در تفاسیر منظور زمین خاکی است یا زمین قیامتی و برزخی؟ اگر ممکن است منبعی برای مطالعه بیشتر در این زمینه معرفی نمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که علامه طباطبایی«رحمه‌اللّه‌علیه» در ذیل آیه‌ی 55 سوره‌ی طه می‌فرمایند: آیه‌ی شریفه ابتدای خلقت آدمی را از زمین و سپس اعاده‌ی او را در زمین و جزئی از زمین و در آخر بیرون‌شدنش را برای بازگشت به سوی خدا از زمین می‌داند، پس در زمین یک دوره کامل هدایت بشر صورت می‌گیرد. در واقع می‌فرماید از اجزاء زمین خلقت یافتید و به همان زمین اجزاءتان برمی‌گردد و در متن همین زندگی زمینی رشد می‌کنید تا آن‌که دوباره به سوی خدا برگردید همان‌طور که قبلاً در نزد خدا بودید، یعنی در زمین نشو و نما می‌کنید تا می‌رسید به خلقی غیر زمینی و غیر مادی. به نظرم اگر آیه را در جاهای مختلف تفسیر المیزان دنبال بفرمایید نکات خوبی در اختیارتان می‌گذارد. موفق باشید
11065
متن پرسش
سلام: یه پسر 17 ساله هستم و معتقدم زن با مرد هیچ تفاوت از لحاظ ارزش و مقام نداره، از طرفی به کامل بودن و جامعیت و شگفتی دین خدا یقین دارم، شروع کردم به خوندن ترجمه قرآن و از وقتی این کار رو شروع کردم ذهنم خیلی درگیر این مسئله زن و مرد شده!!! تا اواسط سوره بقره هستم، از ابتدا احساس می کنم خدا با مردها داره حرف میزنه و زن ها مثل دیگر امکانات روی زمین که در خدمت انسان خلق شده اند زن ها هم برای همین هستن، مثلا می بینم از ابتدا داره دستورات مهمی داده میشه و خدا داره با انسان حرف میزنه، این کارو بکنید اینکار رو نکنید اما یه دفعه آخر میگه با زنان مشرک ازدواج نکنید!!!!!! خیلی واسم عجیب بود؛ یعنی تا قبلش هم خدا فقط داشت با مردها حرف میزد؟ که آخرش میگه با زن های مشرک ازدواج نکنید؟ مثلا چرا گفته نشده با انسان مشرک ازدواج نکنید؟؟؟ کلا وقتی قرآن رو میخونم احساسم اینه که خدا فقط با مرد ها حرف میزنه! و آخر چیزی که باعث شد خیلی ذهنم درگیر بشه آیه 228 سوره بقره بود که یه دفعه دیدم نوشته مردان را بر زنان برتری دادیم و خدا حکیم است!!! تفسیر رو دیدم اما روشنم نکرد، به دریافت پاسخ از شما خیلی امیدوارم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که از نظر اسلام بیشتر امورات اجتماعی به عهده‌ی مردان است و امور تربیتی که پایه‌ی آن در خانه است، به عهده‌ی زنان می‌باشد و لذا وقتی بحث در امور اجتماعی است مردان را مخاطب قرار می‌دهد در عین آن‌که ضمیر مذکر به معنای مرد نیست، بلکه به معنای مردم است. مثل وقتی که می‌فرماید مسلمین باید چنین و چنان کنند که منظور همه‌ی مردم جامعه‌ی اسلامی است ولی در آن‌جایی که می‌خواهد ارزش‌ها را نشان دهد بین زن و مرد هیچ تفاوتی قائل نیست در آیه 35 سوره احزاب کمالات معنوى را براى زن و مرد مساوى نقل مى‏کند و مى‏فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا». چنانچه ملاحظه مى‏فرمایید در آیه فوق تمام مراتب کمال را براى زن و مرد مساوى نقل فرموده و سپس مغفرت الهى و اجر عظیم را نتیجه کار هر دوى آن‏ها قرار داده است. یا مى‏فرماید: «وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا». هرکس کارى شایسته انجام دهد، چه زن و چه مرد، اگر مؤمن باشد، به بهشت مى‏رود و به قدر شکاف هسته خرما به کسى ستم نمى‏شود. از آیه فوق به‏خوبى مى‏توان نتیجه گرفت که نه مردبودن عامل کمال و نه زن‏بودن مانع کمال خواهد بود. همچنان‏که مى فرماید: «مَنْ‏ عَمِلَ‏ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ» هر زن و مردى که کارى نیکو انجام دهند، اگر ایمان آورده باشند، حتماً به حیات طیبه خواهند رسید و حتماً جزایشان بر اساس بهترین کارى است که انجام داده‏اند. پس طبق آیات فوق رسیدن به کمال حقیقى مشروط به جنس خاص اعم از زن یا مرد نیست و آن فهم و اندیشه و عقلى که موجب کمال انسانى است مخصوص به زن یا مرد نیست، زیرا وقتى آیه مى‏فرماید هر زن و مردى مى‏تواند به اوج کمال انسانى برسد، معلوم است که خِرد و فهم رسیدن به آن کمال در هر دوى آنان هست. در مورد آخر آیه‌ی 228 سوره‌ی بقره همان‌طور که علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» در ذیل آیه می‌فرمایند: کارهای اجرایی را نباید با کمالات نفسانی خلط کرد، در این قسمت از آیه با توجه به این‌که به عنوان یک مبنا در آیات متعدد روشن نموده زن و مرد حقوق مساوی دارند این برتری که در این‌جا برای مرد متذکر شده به جهت مسئولیت بیشتری است که به عهده‌ی اوست، مثل برتری رئیس یک اداره. موفق باشید
10950
متن پرسش
سلام علیکم: استاد من دارم سیر مطالعاتی شما رو دنبال می کنم. من تفسیر المیزان ندارم ولی دارم مباحث قرآنی و تفسیر شما رو گوش میدم به نظرتون این گوش دادن کافیه یا حتما باید به تفسیر المیزان هم رجوع کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از مدتی سعی کنید با تفسیر المیزان مأنوس شوید به روشی که در جزوه‌ی «چگونگی کار با المیزان» پیشنهاد شده. موفق باشید
10889
متن پرسش
سلام: لطفا جواب این سوال رو نمیتونم بدم می تونید کمکم کنید ممنونم: مگر وقتی شیطان به آدم سجده نکرد، خدا او را از بهشت بیرون نکرد؟ پس چطور توانسته دوباره وارد بهشت بشود و آدم و حوا را گول بزند تا سیب را بخورند؟ چه سوال جالبی؟ کسی جوابی دارد؟ بر همه ی موحدان مبرهن است که شیطان رجیم است و رانده شده از بهشت. پس هنگام گول زدن در بهشت چه غلطی می کرده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در بحث بر روی سوره‌ی مبارک اعراف بحمداللّه در این مورد بحث شد که یک مقام، مقامی است که آدم اسماء الهی را تعلیم گرفت و سپس آن را نمایاند و در این مقام خداوند به ملائکه که شیطان هم در آن مقام بود، فرمود به آدم سجده کنید که آیه‌ی 11 سوره‌ی اعراف متذکر آن است و در این‌جا جناب حوّا مطرح نیست، زیرا حقیقت آدمیت مطرح است که آیه‌ی اول سوره‌ی نساء متذکر آن است تحت عنوان «نفس واحده». یک مقام، مقامی است که آیه‌ی 12 سوره‌ی اعراف متذکر آن است که شیطان از آن مقام قدسی رانده شده ولی در بهشت برزخی که آدم همراه با همسر خود در آن جای دارند هبوط کرده، ولی نه آن هبوطی که آیه‌ی 24 سوره‌ی اعراف متذکر آن است، بلکه هبوطی که آیه‌ی 13 سوره‌ی اعراف آن را مطرح می‌کند و لذا با هبوط از مقام قدسی به بهشت برزخی با آدم و حوّا روبه‌رو است که شجره‌ی ممنوعه مدّ نظر آن‌ها قرار می‌گیرد که صورت مثالی عالَم کثرت است، و چون به آن نزدیک شدند عملاً به دنیا و عالم کثرت نزدیک شدند که حاصل آن هبوط در دنیا بود. موفق باشید
10706
متن پرسش
استاد عزیزم سلام: خواهشمندم از شما در مورد معنای نحسی ماه صفر توضیح دهید که منظور چیست؟ به هر حال از طرفی برخی از علما منکر نحس بودن ایام هستند، مرحوم علامه طباطبایی در جایی از المیزان گفته اند هیچ برهانی بر ذاتی بودن نحوست ایام نداریم ؟ البته از یکی از فضلا شنیدم که علامه در جایی دیگر از المیزان فرمودند مثلا دوشنبه یا پنجشنبه به علت رحلت پیامبر نحس است؟ این نحسی به چه معناست؟ با توجه به اینکه برخی روایات به نحسی اشاره کردند - اگر واقعا مثلا صفر نحس نیست از آن طرف نباید ایامی مثل شب قدر هم مبارک باشد؟ زیرا بالاخره نحسی و مبارکی ذاتی ایام نیست. از شما خواهش دارم راهنمایی بفرمایید البته بنده سوال 10699 را خواندم ولی قانع نشدم ممنونم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب سؤال شماره‌ی 10669 عرض کردم دلیلی بر نحس‌بودن ماه صفر نداریم، نه این‌که منکر نحس‌بودن بعضی روزها باشیم. قرآن می‌فرماید: «فی‏ أَیَّامٍ نَحِسات‏». و حضرت رضا«علیه‌السلام» روز دوشنبه‌ای که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» رحلت کردند را روز نحس می‌دانند نه این که هر دوشنبه‌ای نحس باشد و اگر آن ماه صفر نحس بود چرا همه‌ی ماه‌های صفر را نحس بدانیم؟ موفق باشید
10624
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیز سلام علیکم: در ابتدا از اینکه ممکن است با این نوشتار وقت شما را بگیرم عذرخواهی می کنم. با توجه به اشاراتی که در مورد سلوک جمعی داشتید و با درکنار هم قرار دادن این موضوع با مطالبه رهبر معظم انقلاب در مورد کار جمعی که فرمودند: (چرا فرهنگ کار جمعی در جامعه‌ی ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعی را غربی‌ها به اسم خودشان ثبت کرده‌اند، اما اسلام خیلی قبل از اینها گفته است: «تعاونوا علی البرّ و التّقوی»، یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا». یعنی حتّی اعتصام به حبل‌اللّه هم باید دسته‌جمعی باشد؛ «و لا تفرّقوا».) و نیز اینکه فرموده بودند: (این روشها را باید در حوزه به کار بیندازیم. ما در حوزه همیشه روش فردی را دنبال می‌کردیم. به نظر من، هنوز هم روشها فردی است.) و براین مبنا که سیر تمامی امور و مراحل زندگی ما لازم است در مسیر کثرت به وحدت و با نگرش توحیدی باشد سعی کردم روی این موضوع وقت صرف کنم و مساله را دنبال کنم که ما چگونه می‌توانیم در میان جمع طلبگی خودمان یک کار جمعی تعریف کنیم که مجموعه‌ای از اعضا نباشد بلکه جمعی باشد با اجزای مختلف و روح واحد که وحدت اجزا به آن وابسته است. مانند بدن مادی با اجزای مختلف که در ذیل تدبیر روح واحد وحدت خود را حفظ می‌کند و رشد می‌یابد و در جهت کمال آن روح عمل می‌نماید. تا اینجا به این نتیجه رسیدم که ما باید به دنبال یک هویت جمعی باشیم و این هویت همان روحی است که اجزا در ذیل آن به وحدت می رسند و این همان چیزی است که در نگرش اجتماعی تمدن نوین اسلامی در مقیاسی گسترده تر پدید می‌آید. در تفسیر شریف المیزان نیز ذیل آیات 176 تا 180 آل عمران اشاره ای به این امر شده بود و علامه می فرماید: (این رابطه حقیقى که بین فرد و جامعه وجود دارد خواه ناخواه به وجود و کینونتى دیگر منجر مى شود کینونتى در مجتمع و مطابق قوت و ضعف و وسعت و ضیقى که افراد در وجودشان و قوایشان در خواصشان و آثارشان دارند. در نتیجه غیر از وجود تک تک افراد که فرضا ده میلیون نفرند یک وجودى دیگر پیدا مى شود بنام مجتمع و غیر از آثار و خواصى که تک تک افراد دارند خواص و آثارى دیگر و از همه قوى تر پیدا مى شود بنام آثار اجتماع.) بنابراین به این نتیجه رسیدم که هویت و روح جمعی چیزی غیر از هویت و روح فردی است که می‌تواند آن هویت فردی را نیز در بر گیرد و ظرفیت کمال و رشد آن را فراهم آورد که قرآن می‌فرماید: «ان النّاس امّة واحدة فبعث اللّه النّبیین مبشّرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحقّ، لیحکم بین النّاس فیما اختلفوا» ضرورت ایجاد این جمع را علامه با استناد به قرآن متذکر شدند و فرمودند: (و در آیاتى دیگر دعوت مى کند به تشکیل اجتماعى خاص یعنى خصوص اجتماع اسلامى بر اساس اتفاق و اتحاد و به دست آوردن منافع و مزایاى معنوى و مادى آن مانند آیه شریفه : «انّما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم» و آیه : «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» و آیه: «و تعاونوا على البر و التقوى» و آیه : «و لتکن منکم امه یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر») این آیات مرا به شدت به ذوق آورد و دیدم بین آنچه رهبری مطالبه می‌کنند و آن‌چه دستور قرآن است چه ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و در یک جمع بندی به این نتیجه رسیدم که: 1- نیاز به اجتماع اجتناب ناپذیر است. 2- اجتماع نیازمند یک روح و هویت جمعی است. 3- این روح باید در یک اجتماع کوچک شکل گرفته و آرام آرام وسعت یابد. 4- هدف این اجتماع یک سلوک جمعی است و همه قوانین و شیوه‌نامه‌های تدوین شده باید درجهت این هدف باشد. 5- ایجاد چنین روحیه‌ای می‌تواند زیرساخت‌های لازم برای تمدن اسلامی آینده را فراهم کند اکنون این نتایج را با شما در میان گذاشتم تا ضمن قضاوت در مورد صحت یا عدم صحت آن راهنمایی فرمایید که اگر بخواهیم یک الگوی کار جمعی بین جمع طلبگی خودمان تعریف کنیم چگونه این اجمال را به تفصیل ببریم و به دستورالعمل و قانون تبدیل کنیم تا این هدف در آن حفظ شود (چراکه فروع آن در عمل بسیار است. مانند کار جمعی علمی، کارجمعی فرهنگی، اخلاقی، پژوهشی، اقتصادی و . . .) و دیگر آنکه فارغ از تعاریف روان شناسان، تاریخ شناسان و جامعه شناسان در مورد هویت، در این دستگاه ما چه تعریفی باید از هویت فردی و هویت جمعی و تببین ارتباط بین این دو ارائه دهیم تا بحث برایمان روشن‌تر و واضح‌تر شود؟ سپاس فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع فکر که بدان منوّر شدید طلیعه‌ی تحقق تمدن اسلامی است و هرچه بیشتر بدان بپردازید، بیشتر به عمق سخن حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» پی می‌برید که چرا فرمودند: «واللّه همه‌ی اسلام، سیاست است». این سیاست یعنی حضور حق در تمام مناسبات انسان در یک اجتماع. آنچه در این مختصر می‌توانم عرض کنم اگر تمدن اسلامی را مدّ نظر قرار دهید و توحید را محتوایی جهت آن تمدن بدانید، آن یگانگی و یک‌دلی در بین افرادی که این دو وجه را در نظر می‌گیرند ظهور می‌کند. توحیدی که بنده بر آن تأکید دارم نظر به حضور حقیقت یگانه‌ی عالم هستی است که هرجا به صحنه آمد، همه‌ی حقیقت به صحنه آمده. با طرح عرفان نظری و عملی باید خدا را به جامعه برگرداند. موفق باشید
10559
متن پرسش
سلام: خسته نباشید. بنده حدود 5 سال پیش طی جریاناتی دچار نوعی شک در همه عقایدم بود که از آن به شک دکارتی[1] تعبیر می کنم. چرا که خواستم برای تفکر، از اولین خشتهای آن دست به کار شوم که خب بسیار سخت بود خصوصا که با روش شناسی خاصی هم کارم را انجام ندادم (که خود این هم علتهای خاصی دارد که در آینده اگر نیاز شد به آنها خواهم پرداخت) در این جریانات بعد از آنکه ربط عالم و خدا و نحوه حضور خداوند در عالم و چگونگی ربط عالم ماده با عوالم غیر مادی از طریق مطالعه کتاب از برهان تا عرفان استاد طاهرزاده حداقل به لحاظ نظری برایم حل شد، خیلی خودکار این سوال به ذهنم آمد که حالا جایگاه پیامبر و امام که در اسلام مطرح شده در منظومه فکری بنده کجاست؟ و آیا الان زمان شناخت این دو مقام است و اگر بلی چگونه این شناخت حاصل خواهد شد. این سوال وقتی قوت گرفت که مدتی بعد، حاج حسن رحیم پور در تلویزیون سخنرانی[2] داشتند با موضوع نبوت، بیان کردند که نبوت مقدمه توحید است اصلا نبی آمده است که ندای توحید را سر دهد که البته بنده آنجا متوجه نشدم که منظور ایشان چه نوع تقدم و تأخری است. در مباحث استاد طاهرزاده در شرح حدیث عنوان بصری پس از معرفت النفس، معرفت رب را مقدم بر شناخت رسول و ولی خدا بیان شده، که این موضوع در کتب کلام و هم چنین بینش اسلامی دبیرستان و از طرفی در ادعیه از جمله همین دعای اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک... که احتمال زیاد معرف حضور هست می توان دید. با این اوصاف، اما، هنوز بنده نتوانسته ام به جمع بندی و نتیجه گیری در این موضوع برسم. در این موضوع به زعم بنده فرض هایی ممکن است و در همه بندها منظور از شناخت خداوند، همان توحید است که در کلام و علومی از این قبیل آمده و اینکه اصلاً خدا وقتی خدا هست که یکی باشد. اینجا فقط یک چیز می تواند سوال را محکوم به غلط بودن بکند و آن هم این است که بنده معنی و کیفیت تقدم و تأخری که در متون اسلامی آمده را به کلی نفهمیده باشم. 1. اگر شناخت خداوند به لحاظ زمانی مقدم بر شناخت نبی باشد این سوال خواهد آمد که اگر شناخت خداوند به لحاظ عقلی و قلبی برای همه انسان ها میسر باشد چه نیازی است به نبی؟ 2. اینکه نبی از خدایی خبر بیاورد از خدایی که از پیش وی را شناخته ایم، نوعی دور نیست؟ 3. پی بردن به صفت خالقیت خداوند با تفکر و تدبر و نظر بر فطرت ممکن است اما باید آدم خیلی عاقل باشد که با تفکر و بدون هیچ تغذیه فکری از جانب انبیاء بتواند یگانگی خداوند را درک کند و اگر چنین چیزی ممکن بود خداوند روزی از این همه روز که عالم برپاست و بوده و خواهد بود، زمین را از وجود نبی یا ولی خود خالی می گذاشت. این موضوع آن قدر اهمیت داشته که حتی قبل به دنیا آمدن هیچ بشری خدا اولین پیامبرش را به زمین فرستاد. 4. خداوند هزار اسم دارد که آنها را به انبیا و اولیاء آموخت این هزار اسم در قلب نبی تجلی کرده و وجود وی و آثار وجودیش را نورانی کرده و این نورانیت برای انسان مشهود شد در قالب همین زندگی دنیا. بدون وجود نبی و شناخت وی چطور می شود تجلی اسماء خداوند را دید که پس از آن به خدای یکتا با هزار اسمش شهادت داد. حتی بزرگترین عرفا هم برای شناخت این صفات نیاز دارند به شریعتی که انبیاء به ارمغان آورده اند. 5. اگر قائل بر قاعده تشکیک در وجود باشیم درجه وجودی خداوند بالاترین مرتبه وجودی است که ما که در عالم ماده و در سطح بعد عالم خیال به سر می بریم بیشترین فاصله را با عالم لاهوت داریم، در حالی که درجه وجودی انبیاء و اولیاء از خداوند پایین تر است و از آنها در متون اسلامی به عنوان واسطه فیض یاد شده با این اوصاف ما به عالمی که نبی در آن سیر می کند، ارتباط ما با وی راحت تر و سریعتر خواهد بود نسبت به رابطه با خداوند، پس چگونه است که شناخت خداوند مقدم بر شناخت نبی است؟ 6. حدیث معروف امام صادق (علیه السلام) با این مضمون که «وجود خداوند را حتی مشرکان به صورت فطری قبول دارند اما قائل به یگانگی خدا نیستند» نشان می دهد که شناخت خدای واحد نمی تواند مقدم بر شناخت نبی باشد. 7. مشرکان مکه به شهادت تاریخ قائل به وجود خداوند بوده اند (یک مثالش همان عهدنامه ای که در خانه کعبه توسط موریانه ها خورده شد..!) اما چه شد که وقتی نبی مبعوث می شود آن هم نبی رحمة للعالمین با آنها به مبارزه برمی خیزد؟ پاسخ این است که همین ها که به وجود خداوند باور داشتند به دشمنی با خدایی که پیامبر از جانب او مبعوث شده و ندای وحدانیت وی را سر می دهد پرداختند. اگر شناخت خدا مقدم بر شناخت نبی بود هیچ قومی به جنگ و لجاجت با پیامبرش برنمی خاست! 8. اینکه انسان ها از لحاظ قوه تفکر و هوش در یک سطح نیستند و کمتر آدمی دیده می شود به طور دغدغه مند به این مباحث بپردازد، فرض اینکه شناخت نبی پس از شناخت خداوند باشد را غیر منطقی و ناعادلانه جلوه نمی دهد؟ چرا که این طوری رسیدن به حقیقت برای خیلی ها امری دور از دسترس می شود در حالی که اگر شناخت نبی مقدم بر شناخت خداوند باشد این چنین نخواهد شد. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------- [1] . البته حقیر اذعان دارم شکّ و پاسخ به سوالاتم را به طور روشمند و منظم پیش نبردم و گاهاً زیگزاگی عمل کردم همین هم باعث شده که بعد گذشت حدود 5 سال هنوز به منظومه فکری درستی نرسیده ام. [2] . که متاسفانه نرسیدم کامل گوش کنم. بحث سخنرانی چیزی شبیه این بود اما نه خود آن اساساً یکی از بزرگترین خدماتی که پیامبر اکرم(ص) به بشریت کردند، وصل کردن ارتباط دو جانبه بدون پارازیت میان خدا با بشر و بشر با خدا بود؛ یعنی این ارتباط را ایشان دوباره و برای همیشه برقرار کردند و رفتند، علاوه بر اینکه صدای مقدس خداوند را با امانت و عصمت کامل به ما رساندند و این کار بسیار بزرگی است، از این طرف هم به ما آموختند که خدا را چگونه بنامیم و با چه نامهایی بخوانیم؟ از او چه بخواهیم؟ چگونه بخواهیم؟ توحید و معاد را به ما آموخت، ارتباط معادش و معاد و تعامل ماده و معنا را به ما آموخت. روش حرکت از دنیا به سمت آخرت را به ما آموخت، بدون اینکه دنیای ما را ضایع کند، بدون اینکه واقعیت طبیعی ما را نبیند و این درحالی است که ما به هیچ یک از اینها دسترسی نداشتیم. اگر پیامبر اکرم (ص) نبود، هیچ یک از این راه ها در دسترس ما نبود. ما تنها حدسیاتی مخلوط با خرافات می زدیم. این خدمت بزرگی است که ایشان به بشریت کرد، اینها اختراعی نیست، امور عینی است، او بود که خداوند را برای ما توصیف کرد. اگر پیامبر اکرم (ص) خدا را برای ما توصیف نمی کرد، بین بت و خدا و خدایان چه فرقی می توانستیم قائل شویم؟ مگر بقیه اقوام بشری که بت پرستند، تابویی اند، توتم پرست اند، اینها دنبال حقیقت نبودند؟ آنان هم به دنبال حقیقت و خدا بودند، ولی به اینجا رسیدند، زیرا دستشان به دامان پیامبر اکرم (ص) نرسید و الا آنها هم در پی همین مطلوب بودند، ولی کجا رفتند؟ به کجا رسیدند؟ چه می خواستند و چه شد؟ پیامبر (ص)، خداوند را برای ما توصیف کرد، او ما را از بزرگترین خرافه، یعنی الحاد، چه الحاد بسیط و چه الحاد پیچیده و مرکب نجات داد. از انواع معنویتهای انحرافی، بت پرستی، توتم پرستی، تابوها، از این سحر و جادو جمبلهای شیطانی، از ریاضتهای غلط غیر انسانی، از شطحیات و طامات سرایی و از این همه آدرسهای تقلبی از خدا که در دنیا هست، ما را نجات داد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همان‌طورکه قرآن می‌فرماید نقش پیامبر تذکر است بدین معنا که انسان‌ها در فطرت خود خدا را می‌شناسند، ولی روزمرّگی‌ها آن‌ها را از پیام‌های فطری‌شان غافل می‌کند، به همین جهت هم در خطرات مهیب که دیگر به هیچ چیز نمی‌توانند اعتماد کنند با تمام وجود خدا را می‌خوانند 2- با این کار نبی از شناخت اجمالی خدا به شناخت تفصیلی می‌روید و این دور نیست 3- نظر به توحید و یگانگی خدا یک امر فطری است 4- حرف درستی است 5- تقدم شناخت خدا در فطرت، غیر از شناخت خدا در مظاهر و سنت‌ها است که انبیاء الهی متذکر آن می‌شوند 6- کفار، بت‌ها را شُفَها و شفیعان می‌دانند و از این جهت نظر به کثرات دارند وگرنه همه در فطرت خود در عین نظر به خدا نظر به یگانگی خدا دارند و حضرت در این رابطه می‌فرمایند: «فَطَرهم علی التوحید» یعنی خداوند مردم را بر اساس توحید و درک یگانگی خدا آفریده 7- مشرکان حجاز با نبوت نبی مخالف بودند و قبول نداشتند خداوند با بشر صحبت می‌کند و دستورالعمل می‌آورد. فکر می‌کنم اگر همت کنید و تفسیر المیزان را از ابتدا مطالعه فرمایید به نور قرآن در فضای عقلی و عملی بسیار محکمی قرار می‌گیرید. موفق باشید
10561
متن پرسش
اگر کسی در همه عقایدش شک کند برای پاسخ به سوالاتش باید طبق روش خاصی پیش برود؟ ‬‏ اگر این فرد تصمیم بگیرد متون اسلامی رو کنار بگذاره برای اینکه شکش خالص باشه و مطمئن باشه پیش فرضهاش کمترین تأثیر رو در انتخابهاش ‏می ذاره کار درستیه؟ و اگر به هر دلیل روشمند عمل نکرد یا با روش های من درآوردی غلط کارش را شروع کرد و تا جایی ادامه داد تا رسید به اینکه دید ذهن شلوغی ‏داره که نمی دونه چی به چی بنده باید برای ساختن خونه خراب شده اش چی کار کنه؟‬‏
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره عقل ما به ما می‌گوید یک آقایی به نام محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» مدعی پیامبری خدا است، و فعلاً کتاب او در میان است، آیا راه‌کاری بهتر از آن می‌یابید که به کمک شرح‌های آن کتاب یعنی تفاسیر سری به آن کتاب بزنید ببینید جواب‌گوی سؤالات تان هست یا نه؟ موفق باشید
10541
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و عرض ادب با توجه به اینکه بنده طلبه سطح 3 حوزه و دانشجوی ارشد رشته دین و رسانه از زیر مجموعه های رشته ارتباطات در دانشکده صدا و سیمای قم می باشم و با توجه به علاقه اینجانب به موضوعات ذات یا ابزار گرا بودن تکنولوژی مخصوصا رسانه، خواهشمندم که بنده را در انتخاب و یا تحدید (و تکراری بودن یا نبودن) موضوع پایان نامه یاری نمایید لازم به ذکر است که موضوع مد نظر بنده در راستای بررسی و اثبات یا رد طرفین موضوع مذکور بر اساس تفسیر المیزان می باشد. لطفا در صورت عدم مقبولیت موضوع و در صورت امکان موضوع پیشنهادی خود را در این راستا اعلام نمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در مورد پایان‌نامه‌ها حتی زمانی که در آموزش عالی تدریس می‌کردم، ورودی نداشتم ولی تفسیر المیزان ظرفیت جواب‌گویی به این موضوع که می‌فرمایید را دارد. موفق باشید
10479
متن پرسش
سلام علیکم: حالتان خوب است؟ اگر تمام ادراکات مربوط به من انسان می باشد پس چرا بعد از مرگ روح سردی و گرمی را دیگر حس نمی کند. و سوال دوم اینکه اگر ظرف علوم حصولی نفس مجرد آدمی و یا همان من انسان است پس چرا در سکرات تمام علوم و دانسته های او از بین می رود؟ سوال سوم: شما مقاله یا کتابی سراغ دارید که نظریه تکامل داروین را با مباحث عقلی حکمی و عرفانی رد کرده باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمد الـله حالم خوب است 1- تمام ادراکات مربوط به نفس انسان است، حال اگر محسوس او در میان نباشد ادراکی از این جهت برای او نیست. مگر در قیامت چیزی که سرد باشد یا گرم باشد هست که ادراک آن باشد؟ 2- در سکرات علومی که «وجودی» نبوده بلکه صورت و مفهوم معلوم است و جزء نفس ناطقه‌ی ما در نیامده، باقی نمی‌ماند. 3- کتاب «معرفت و معنویت» از دکتر سید حسین نصر نکاتی در این مورد دارد و عرض بنده در تفسیر سوره‌ی سجده در همان جلسات اول نکاتی دارد و کتاب «تکامل» از شهید مطهری نیز خوب است. موفق باشید
10420
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید و تسلیت ایام سوگواری سلار شهیدان حضرت ابا عبداله الحسین علیه السلا م و اصحاب با وفایشان به استاد. در خصوص تدبر در قرآن کریم که معنای رجوع به پشت و عمق قرآن کریم است چگونه حاصل می شود و چه مراحلی را باید طی کرد و انجام داد لطفا توضیح فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اول باید به‌خوبی قلبتان تصدیق کرده باشد که قرآن دارای حقیقت و حقایق غیبی است و تلاش ما آن است که با تدبّر در آن به آن حقیقت غیبی منتقل شویم، بنابراین اولین رویکردمان را با عبور از سطحی‌نگری تصحیح می‌کنیم. دوم آن‌که بدانیم همه‌ی آنچه حقیقتاً بشر نیاز دارد باید از قرآن پیدا کند و لذا علومی مثل فلسفه و یا عرفان را به‌عنوان مقدمه‌ی فهم بیشتر قرآن باید بنگریم و به خود آن‌ها هیچ اصالتی ندهیم و در عمل هم تجربه خواهید کرد که وقتی با نگاه فلسفی و عرفانی وارد قرآن شدید گویا خود را بهتر به قرآن نزدیک می‌بینید. مطالعه‌ی جزوه‌ی «چگونگی کار با تفسیر المیزان» برای شروع بد نیست. موفق باشید
10404
متن پرسش
با سلام: استاد گرامی، ما چند نفر هستیم بسیار مایلیم تفسیر قرآن المیزان را کار کنیم و فرا گیریم، شما چه راهکاری دارید برای ما؟ جایی هست که بتوانیم برویم آموزش ببینیم؟ اگر بخواهیم خودمان فرا بگیریم چی؟ از اول قرآن باید شروع کنیم یا از سوره های خاصی؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد عرایضی در جزوه‌ی «چگونگی کار بر روی تفسیر المیزان» داشته‌ام. فکر می‌کنم آن جزوه بتواند کمک کند. موفق باشید
10279
متن پرسش
با سلام: با ده نکته از معرفت النفس شروع کردم و وارد مباحث معاد شما شدم. هر چند بعضی از مسائل برایم مبهم بود در کل حس حضور نسبت به معاد و برزخ را در وجودم حس می کردم و روز به روز شیفته تر نسبت به معاد شما می شدم و عاشقانه معاد را دنبال می کردم. وقتی شما حالات خواب را بیان می کردید همه را در وجود خودم حس می کردم. آن روز متوجه حرفهای شما نبودم که می فرمودید بعضی ها ممکن است مجتهد باشند ولی در بحث معاد عوام باشند، استاد آن روز فکر نمی کردم این تفکر ملاصدرا مخالف داشته باشد ولی الان چند وقتی است که با چند مدل تفکر روبروی ملاصدرا هم آشنا شده ام! تفکری که اصلا مجرد بودن را رد می کند! اصلا تمام فلسفه را رد می کند! همه ی آیاتی که شما در مورد معاد ذکر می کنید مثل «یوم تبدل الارض غیر الارض» را جور دیگر معنا می کنند! استاد دچار یک بهم ریختگی فکری شده ام. وقتی می بینم تمام مبانی فکریم که در این یکی دو سال با آنها انس گرفته ام همه زیر سوال می رود، وقتی به علامه طباطبایی بدبین می شوم که نکند نظرات خودش را به قرآن تحمیل کرده باشد بهم می ریزم. استاد از کوچکی ظرفیت خودم بسیار ناراحتم، از اینکه نمی توانم درست را از غلط تشخیص بدهم از خودم ناراحت می شوم. استاد چگونه بتوانم بهتر بفهمم، چگونه معاد دقیق و بدون شبهه را بفهمم، استاد خواهشا مبسوط برایم بگویید تا اینقده بین دو راهی نمانم. یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در میدان تقابل افکار می‌تواند فکر کند و رشد نماید. مگر به ما توصیه نشده است در قرآن تدبر کنیم؟ پس معلوم است با برخورد سطحی با قرآن حرف اصلی قرآن ظهور نمی‌کند. عجله نکنید در قرآن تدبّر کنید تا حقایق برایتان روشن شود. علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» در قرآن تدبر کرده‌اند. موفق باشید
10120
متن پرسش
با سلام و احترام: سوال مهمی برای من هست که جنابعالی در تفسیر جلسه شنبه ها، بسیاری از آیات را با انقلاب اسلامی تفسیر می کنید، انگار انقلاب کل اسلام و عین اسلام است و آیات قرآن درباره انقلاب ما نازل شده است هر چند انقلاب ما عزیز است و بسیاری از فرمایشتتان درست است، ولی این مقداری افراط نیست که شما تقریبا همه آیات را با انقلاب تفسیر می کنید؟ بنظر می رسد جلسه جنابعالی تفسیر قرآن برای انقلاب است در صورتی که قرآن تاریخ و ابعاد کلی تری را بیان می کند. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که قرآن حقیقتی است که در هر زمان، مصداقی دارد و وظیفه‌ی من و شما آن است که از طریق قرآن متوجه مصداق‌هایی شویم که قرآن بدان مصداق‌ها نظر دارد، وگرنه قرآن کتاب زندگی امروز ما نخواهد بود. موفق باشید
10084
متن پرسش
با سلام: 1. جلسات تفسیر شما چه تفاسیری که فرمودید و چه تفاسیری که الان می فرمایید آیا شرح المیزان رو می کنید یا تفسیر خودتان است؟ 2. ما می گوییم عالم جدیدی آغاز شده و امام خمینی تحولی ایجاد کردند، خب این یک مدعا است چه استدلال هایی باید برای این مدعا بیاوریم تا ثابت کنیم؟ 3. کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها آیا مقدمه می خواهد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش بنده آن است که المیزان را تبیین کنم، زیرا معتقدم علامه«رحمة‌اللّه‌علیه» خوب متوجه ظلماتی شدند که روح مدرنیته به میان آورده، البته برای به روزآوردنِ آیات مثال‌هایی که می‌زنم بیشتر به روز است 2- در 6 جلسه‌ای که در مدرسه‌ی معصومیه‌ی قم صحبت شد و جزوات آن‌ها بر روی سایت هست، عرایضی شده که خبر از آن می‌دهد که اراده‌ای خاص از طرف حضرت حق به صحنه آمده تا دین به جامعه‌ی بشری برگردد. مقام معظم رهبری در جلسه‌ای که با خبرگان داشتند پنج عامل را در این رابطه شمردند 3- کتاب‌هایی که حاصل سخنرانی بنده است عموماً نیاز به مقدمه ندارد زیرا رویهمرفته مخاطبان جلسات عموم افراد بوده‌اند ولی کتاب‌هایی که نوشته‌ام تا تدریس شود آن‌ها نیاز به مقدمه دارد. و «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» حاصل سخنرانی بنده است. یکی از منتقدین در رابطه با بعیددانستن تحقق تمدن اسلامی حرفشان به بنده این بود که بر خلاف آنچه شما می‌گویید واقعیت جامعه‌ی ما این را نشان نمی‌دهد و نمونه‌هایی از ضعف‌های موجود در جامعه را در همه‌ی سطوح مطرح کردند. در جواب ایشان گفته شد: تأمل بر نحوه‌ی ظهور سنت‌های بزرگ در تاریخ می‌تواند مقدمه‌ی مناسبی باشد برای آن‌که بدانیم آینده چگونه شکل می‌گیرد. این‌که شاه به عنوان مظهر خودباختگی یک ملت نسبت به تفکر غربی، رفت و این‌که در حال حاضرآمریکا هر تصمیمی که با روحیه‌ی استکباری‌اش می‌گیرد موفق به انجام آن - آن‌طور که او تصمیم می‌گیرد - نمی‌شود و این‌که روح مردم جهان به سوی معنویت گرایش پیدا کرده؛ حکایت از آن دارد که خداوند تقدیر دیگری را برای ما رقم زده، هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود. بنده نمی‌گویم آنچه در حال وقوع است بدون تفکر در منظر دید همگان قرار می گیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست. مگر آن زمانی که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهرِ جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیسم لنینیسم خبر دادند، از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن می‌شد چنین شکستی را دید؟ اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است، با آنچه تفکر حضوری در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم، در تاریخ زمانه‌ی خود حضوری از تقدیر الهی را احساس می‌کنیم که مانند هوایی تازه می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و ما در صورتی از حضور در این فرآیند محروم نمی‌شویم که احساس خود را از چهارچوب مفهوم، به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال در منظر خود انسانی مدّ نظر ما است و با او سخن می‌گوییم که در حال ظهور است و نه با انسانی که دوره‌اش گذشته، و آن‌وقت برایتان روشن می‌شود چگونه حرکتی که مربوط به این دوره‌ از تاریخ نیست نمی‌ماند همان‌طور که حرکات شاه و صدام نماند. به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ آن کسی‌که با وضع موجود همرنگ است یا آن‌هایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده‌اند؟ شهدای عزیز ما سنت جاری‌شده در تاریخ را با تذکر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شناختند و همرنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس می‌کردند و البته احساس کردند. آن‌ها چون می‌خواستند باشند، متفاوت از ظاهر زمانه‌ی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی را که شروع شده است به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که در آن زندگی می‌کنیم. خواستم روشن کنم سایر سنت‌ها و تمدن‌هایی هم که در تاریخ شروع شده‌اند در ابتدا چندان ملموس نبوده و تمدن حاکم مانع از آن بوده که به‌خوبی دیده شوند ولی در دل همان نطفه‌ی اولیه‌ی خود رشد می‌کردند و عالم‌گیر می‌شدند. وقتی حضرت علی «علیه السلام» به عنوان نوجوانی 11 ساله با آن انسان 40 ساله بیعت کردند در ابتدا در آن فضای حاکمیت فرهنگ جاهلیت، اصلاً حسابی روی آن‌ها باز نمی‌شد ولی حقیقتاً اگر امیرالمؤمنین«علیه السلام» نبودند آیا اسلام پا می‌گرفت؟ یا درست در نقطه‌های عطفی که فرهنگ جاهلی همه‌ی توان خود را آورده است تا کارها را تمام کند، علی«علیه السلام» است که موازنه را به نفع اسلام تغییر می‌دهد؟ در جنگ خندق عمرو بن عَبدوَد آمده است این طرف خندق و عربده می‌زند کسی بیاید با من بجنگد، می‌گوید خسته شدم از بس عربده زدم و هیچ‌کس برای مبارزه با من نیامد. ملاحظه کنید در این فضا تنها امیرالمؤمنین«علیه السلام» است که بلند می‌شود و کار را به نفع اسلام تمام می‌‌کند. به همین جهت زهرای مرضیه«سلام الله علیها» در آن خطبه‌ی مشهور می‌فرمایند: «کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اطْفَأَهَا اللهُ» هرگاه که آتش جنگ برافروختند، خدا خاموشش فرمود. «اوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلشَّیْطانِ» یا هر هنگام که شاخ شیطان سربرآورد. «اوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ» یا اژدهایى از مشرکین دهان باز کرد. «قَذَفَ اخاهُ فی لَهَواتِها» رسول خدا «صل الله علیه و آله» برادرش‏على«علیه السلام» را در کام اژدها و گلوگاه آن افکند. عرضم این‌جا است که تأمل بر نحوه‌ی ظهور سنت‌ها در تاریخ کمک می‌کند تا ما به موضوعِ حضور انقلاب در آینده با تأمل بیشتری فکر کنیم و گمان نبریم اگر حاکمیت تمدن مدرن در نظام ما نفوذ کرده پس آینده از آنِ فرهنگ مدرنیته است. تجربه‌های تاریخ گذشته نشان می‌دهد می‌باید نسبت به آینده امیدوار بود. حوادثی که در عالَم در حال وقوع است مثل رفتن شاه ایران و گرایش مردم جهان به سوی معنویت و ... حکایت از آن ندارد که خداوند تقدیر دیگری برای بشر امروز رقم زده است؟ هرچند برای حاکمیت آن تقدیر باید فرایندی طی شود و این احتیاج به زمان دارد تا قلعه‌ی تمدن مدرن آرام‌آرام بی‌سکنه شود و یا آرام‌آرام با تمدنی روبه‌رو شوید که نظر به ملکوت عالم دارد و به ابعاد متعالی انسان‌ها توجه می‌کند. در جلسات قبل در معنای فرایندی‌بودن هر انقلابی عرایضی داشتم و روشن شد واژه‌ی فرایند یعنی یک شروع طولانی، و عرض شد حتی تمدن غربی که نسبت به تمدن‌های گذشته از نظر زمانی نزدیک‌ترین تمدن به ما است، در طول 200 سال ظهور کرد و حالا بعد از چهارصدسال شما با فرایند سقوطش روبه‌رو شده‌اید. ابتدا دویست سال قبل از رنسانس یک فضای تاریخی ایجاد شد تا آن‌که فرانسیس بیکن در سال 1627 کتاب «آتلانتیس نو» را نوشت و آرام‌آرام آرمان‌های آن تاریخ ظهور کرد و آنچه در ابتدا به عنوان یک آرمان مطرح بود به مرور به فعلیت رسید. در مورد تمدنی هم که با انقلاب اسلامی ظهور می‌کند، بنده نمی‌گویم بدون تفکر حضوری در منظر دید همگان قرار می‌گیرد تا شما بفرمایید چرا قابل رؤیت نیست بلکه عرض بنده آن است که ملاحظه کنید چگونه در زیر پوست این ظاهر، سنتی در حال وقوع است که آن ادامه‌ی فرهنگ غربی نیست. باز تأکید می‌کنم؛ مگر آن زمانی که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: «شاه رفتنی است» در ظاهر جامعه چیزی نمایان بود؟ یا وقتی از شکست مارکسیست و لنینیسم خبر دادند از ظاهر حرکات کشور شوروی و مردم آن چیزی پیدا بود؟ اتفاقاً گورباچف آمد تا پروستاریکای مارکسیسم لنینیسم را احیاء کند و شتاب بخشد، با یک امیدی هم آمد، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» همان وقت برایش نوشتند دیگر باید سراغ مارکسیسم و لنینیسم را در موزه‌ها گرفت. چون امام با شعورِ حضوری خود متوجه تقدیری شده بودند که در آن تقدیر دیگر مارکسیسم لنینیسم امکان ادامه‌‌یافتن نداشت و این بصیرت با نگاه «وجودی» به عالم قابل درک است. موفق باشید
10051
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: چند هفته پیش این سوال را پرسیدم ولی هر چه به سایت مراجعه می کنم پاسخ را مشاهده نمی کنم. پاسخ نقل قول زیر که در شبکه های اجتماعی منتشر می شود چیست؟ «جرم جهنمیان سکس و مشروب بود و پاداش بهشتیان نیز سکس و مشروب. ما در روزگارمان چقدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم و روزی خواهد آمد که آیندگان به خرافات ما بخندند.» صادق هدایت
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که همه‌ی فکر و ذکرشان امور شهوانی است حتی سخنان قرآن را در همان فضای ذهنی خود می‌فهمند، در حالی‌که وقتی قرآن می‌فرماید: «وَ حُورٌ عینٌ، کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ»، در آیه‌ی بعد می‌فرماید: «جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُون‏» یعنی آن حوریان جزای زندگی توحیدی آن‌ها است و صورت انوار الهی است تا جانشان به آرامش لازم برسد. آیا این موضوع که هر عقلی می‌فهمد نفس ناطقه‌ی انسان جاودانه است و هرکس با احوالات و روحیاتی که در این دنیا به‌دست آورده در زندگی جاودانه‌ی خود به‌سر می‌برد خرافه است و یا خرافه تفکرات روشنفکران غرب‌زده است که تا آن حدّ خود را در مقابل غرب باخته‌اند که میراث الهی و حکیمانه‌ی نیاکان خود را خرافه می‌پندارند؟! موفق باشید
10037
متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده: تشکر می کنم از اینکه ما این همه سوال می پرسیم و شما جواب می دهید. کتاب ادب عقل را که مطالعه کردم راستش کمی گیج شدم چرا که در پی برنامه ای هستم 1. نمی دانم چه برنامه ای آماده کنم و چه نکاتی در آن باشد. 2. نمی دانم برای شروع چه کتابی را بخوانم، کدام یک از کتاب های امام خمینی (ره) و آیا مثنوی یا عرفان محیی الدین، کتاب های اساتید دیگر مثل آقای شجاعی و تفسیر علامه طباطبایی و یا ... با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های همه‌ی این عزیزان که نام بردید مفیداند، هرکدام که با روحتان هماهنگی داشت را انتخاب کنید. موفق باشید
9948
متن پرسش
سلام علیکم: 1. نظر شما در مورد تفسیر آقای ابوالفضل بهرام پور و آقای محمد بیستونی چیست؟ 2. چرا حضرت عالی توصیه می کنید در شروع تفسیر قرآن به المیزان (با توجه به کتاب ها و روش تان پرسیدم) برای همه، چرا از تفسیر آقایان قرائتی و مکارم و....که ساده و روان ترند برای شروع پیشنهاد نمی کنید تا بعد المیزان؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تفسیر همه‌ی عزیزان برای ما محترم‌است و نور چشم ما هستند. منتها فکر می‌کنم برای جواب‌گویی به سؤالاتی که عموماً این نسل دارند؛ تفسیر المیزان کمک می‌کند. از این جهت به المیزان توصیه می‌کنم وگرنه هر کدام از تفاسیر حُسن خود را دارند. موفق باشید
9934
متن پرسش
سلام: استاد می خواستم حملات 4 گانه شیطان را شرح دهید؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به تفسیر آیات 16 و 17 از سوره‌ی اعراف. در المیزان رجوع کنید. موفق باشید
9480
متن پرسش
سلام: عیدتان مبارک: استاد عزیز اگر کسی تمایل داشته باشد در اسلام شناسی مطالعه کند ابتدا باید چه مراحلی را بگذزاند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید ادبیات عرب را خوب بگذراند و تفسیری مثل تفسیر المیزان را نیز با دقت دنبال کند تا آرام‌آرام صورت مطالعه‌ی مطالب دیگر برایش پیش آید. موفق باشید
9448
متن پرسش
سلام علیکم: با آرزوی قبولی طاعات و عبادات. در جزوه کار با تفسیر المیزان فرمودید اگر المیزان را کامل نخواندید و مردید! در برزخ به شما یاد میدهند. مگه در برزخ ما می تونیم علم حصولی آموزش ببینیم؟! اگر بله لطفا بفرمایید از چه کسی و چگونه؟ ضمنا بنده تصمیم گرفتم سیر مطالعاتی شما را آغاز کنم ضمن التماس دعا بفرمایید اگر سیر مطالعاتی الف و ب را هر دو کار کنم بهتر نتیجه می گیرم یا یکی کافیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان به صورت اجمالی متوجه‌ی حقایق بشود و در این حالت وارد برزخ بگردد، با رفع حجابی که در برزخ برایش پیش می‌آید آن اجمال به تفصیل مبدّل می‌گردد و از این جهت عرض کردم آن وجوهی که با رجوع به المیزان برایتان کامل نشده است، در برزخ برایتان روشن می‌گردد و در مورد سیر مطالعاتی اگر فرصت دارید آن سیری که با تفسیر سوره‌ها همراه است را کار کنید وگرنه آن سیر دیگر هم إن‌شاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید
9281
متن پرسش
بنام خدای متعال و با سلام به استاد عزیز: 1- علامه در المیزان ذیل کدام آیه به طور مفصل بحث نبوت و رسالت و تفاوتهای آن دو را آورده اند؟ 2- قبل از نوح علیه السلام که رسالت و دینی نبوده انبیاء چه دستوراتی را برای مردم می آوردند؟ فرق دستوراتشان و اخبار غیبی که می آوردند و به مردم ابلاغ می کردند با اخبار و دستوراتی که رسولان مانند ابراهیم علیه السلام تحت عنوان شریعت می آوردند چیست؟ 3- انبیائی که بعد از رسولان می آمدند؛ انبائاتی که می گرفتند و به مردم ابلاغ می کردند همان شریعت رسول قبل از خودشان بوده یا چیز دیگری می گرفتند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر نمی‌کنم به طور مشخص علامه یک سر فصلی تحت عنوان تفاوت بین نبوت و رسالت در المیزان داشته باشند. اگر هم باشد بنده حضور ذهن ندارم، به‌خصوص که در قرآن آیات زیادی داریم که این دو واژه به جای هم به‌کار رفته‌اند و به اصطلاح متصادق‌اند. 2- شاید حالت اخلاقی داشته است که عدم رعایت آن عصیان محسوب نمی‌شده چون در آیه‌ی 17 سوره‌ی إسراء می‌فرماید: «وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً بَصیراً» یعنی بعد از نوح است که هلاکت اقوام به جهت عصیان در مقابل حکم خدا مطرح است. 3- حتماً مطابق روحیه‌ی قوم و شرایط تاریخی هر پیامبری، انبائات متفاوت بوده. موفق باشید
9102
متن پرسش
با سلام. استاد ما الان با تفسیر المیزان خیلی نمیتونیم ارتباط برقرار کنیم و فهمش برامون مشکله. شما توی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» فرمودید خوندن بعضی از کتاب های امام (ره) توی فهم المیزان کمکتون میکنه. میخواستم بپرسم کدوم کتابای امام و چه کتابهایی از شما توی درک و فهم المیزان میتونه کمکمون کنه، تا انشاالله بتونیم یک مقدار بعد عقلی و قلبیمونو رشد بدیم بعد بریم سراغ المیزان؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «آداب الصلواة» حضرت امام کمک می‌کند. رویهم‌رفته کتاب‌های معرفتی ما می‌تواند آن آمادگی لازم را به شما بدهد به‌خصوص بحث‌هایی که در رابطه با سوره‌های قرآن شده و صوت آن موجود است. موفق باشید
9073
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: من دبیر دینی و قرآن هستم. صبح ها هنگام اذان بیدار میشوم نمازم را به جماعت میخوانم یک یا دو سخنرانی گوش میدهم، کمتر مطاله می کنم ساعتی را نیز از طریق اینترنت روزنامه ها را مطالعه میکنم ولی بشتر اوقاتم را با سرگرمیهای بیهوده که خودم هم راضی نیستم میگذرانم. بیشتر اوقات در حال تفکر هستم که چرا از این نعمت فراغت که خدا به من داده درست استفاده نمیکنم ولی نمیدانم چه کنم و به همین خاطر دچار نوعی افسردگی شده ام و حوصله تفریحات سالم را هم ندارم چون فکر میکنم عمر تلف کردن است و اگر تفریح هم نکنم باز هم نمی دانم چه کار مفیدی میتوانم انجام دهم. گاهی به فکر کار اقتصادی میافتم ولی میگویم تنها مشغله خودم را زیاد میکنم. لطفا راهنماییم کنید و برنامه ا ی که خیر دنیا و آخرتم را در بر داشته باشد برایم ارسال نمایید. اگر ممکن بود از طریق پیام به شماره 09139073695 یا در متن پرسش و پاسخ ها جواب دهید و فقط شماره جواب را ارسال نمایید. با کمال تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً طی جواب سؤال شماره‌ی 9013 جواب داده شده. با توجه به این‌که پست الکترونیک ندارید باید جواب‌ها را دنبال بفرمایید که سؤال‌تان را تکرار نفرمایید. عرض شد بنا را بگذارید یک کار بزرگ قرآنی را شروع کنید. پیشنهاد می‌کنم بعد از مطالعه‌ی جزوه‌ی «چگونگی کار با تفسیر المیزان» کار روی تفسیر المیزان را شروع بفرمایید. برای ما مقدور نیست از طریق ارسال پیام با عزیزان ارتباط برقرار کنیم. سعی بفرمایید با ثبت آدرس ایمیل، سؤال خود را بفرستید تا جواب سؤال مستقیماً به ایمیل شما ارسال شود. موفق باشید
نمایش چاپی