بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معرفت نفس

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
31671
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: خدا بهتون سلامتی و طول عمر بده. استاد اینکه فرمودین نفس بر تن تسلط تکوینی داره و خواست و اراده تکوینی دارد بر تن، آیا میتونه اراده و تسلط تشریعی هم داشته باشه؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اراده تشریعی در حوزه اختیار انسان است که خود ما باشیم. موفق باشیم. موفق باشید

31651
متن پرسش
سلام و عرض ادب: داشتم یکی از یادداشتهای آقای داوری را می‌خواندم، که این سوال برایم پیش آمد که راستی چرا بشر امروز ذیل انقلاب، در انتخاب بین امنیت و آزادی، حتی حاضر است امنیتش را بخطر بیندازد ولی آزادی اش بخطر نیفتد، حتی اویی که می‌داند بدون امنیت آزادی هم معنا ندارد! خیلی ها این موضوع را ضعف بشر امروز می‌پندارند، در نگاه اول هم همین است، ولی حس می‌کنم یک نحوه رشد تاریخی در این امر نهفته است. نظر شما از این زاویه به موضوع چیست؟ با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معنای اساسی بشر امروز، سوبژه بودن اوست که اصطلاحاً موجب خودبنیادی او می‌گردد و مسئله بسیار عمیق و اساسی است از آن جهت که در این فضا، آزادی خود را می‌طلبد. و در بحث «معرفت النفس و بیکرانه‌های ناشناخته» تا حدّی متذکر این امر شده‌ایم که چگونه بشر در عین سوبژه‌شدن و حفظ آزادی می‌تواند در مقام بیکرانه خود با حضرت حق مأنوس شود. صوت بحث در پیام رسان ایتا ارسال شد. موفق باشید

31646
متن پرسش
با عرض سلام: با توجه به سوال قبل آیه مبارکه نفرموده است که روح را در او دمیدم بلکه فرموده از روحم در او دمیدم و این دو متفاوت است. مطلب بعد همچنان نطق زمین، حیوان و نفوس ناطقه فلکیه بی پاسخ ماند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نکته دهم کتاب «ده نکته در معرفت نفس» نکاتی در این مورد مطرح شده است که عیناً خدمتتان ارسال می‌شود:

 - قرآن در مورد روح انسان مى گويد: «فَاذا سَوَّيتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ‏ روُحى‏ ...... (۷۲/ ص) يعنى چون بدنش را آماده كردم و از روح خود در آن دميدم، به ملائكه گفتم به او سجده كنند.

از اين آيه نتيجه مى گيريم كه: الف- انسان «از روح خداست» و نه «روح خدا». چون فرمود: «مِنْ روُحي» و نفرمود: «روُحي»، يعنى روح انسان صورت نازله اى از روح خداست.

ب- روح، مخلوقى است از مخلوقات خداوند و نزديك ترين مخلوق به خداوند است و حتى از ملائكه هم بالاتر است. و در همين رابطه قرآن مى فرمايد: «ينَزِّلُ الْمَلائِكَة بِالرُّوحِ مِنْ امْرِه» (۲/ نحل) يعنى خداوند ملائكه را به كمك روحى كه از «امر» خداست نازل مى كند. بنابراين نبايد براى خدا مثل انسان يك روح قائل شويم و تصور كنيم روح خدا يعنى خود خدا، چرا كه خود خداوند در قرآن «روح» را يكى از مخلوقات معرفى مى كند و مى فرمايد: از روح خودم در جسم انسان دميدم. و اين كه مى فرمايد: از روح خودم؛ يعنى روحى كه يكى از مخلوقات من است، ولى چون مرتبه اين روح بسيار بلند است خداوند آن را به خودش نسبت داد، همان طور كه خانه كعبه را به خودش نسبت داد، اين به جهت شرافت آن مكان است، نه اين كه خداوند واقعاً خانه داشته باشد. پس:

اولًا: ملائكه به كمك روح نازل مى شوند، يعنى روح اصل است و ملائكه تجلى آن روح هستند.

ثانياً: روح از «امر» الهى است و مقامش مقام‏ «كُنْ فَيَكُون» است چون خداوند درآيه ۸۲ سوره مباركه يس فرمود: «انّماامْرُهُ اذا ارادَ شَيئاً انْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُون»، يعنى: ( «امر» خدا آن است كه چون‏ اراده كند چيزى را ايجاد كند، مى گويد بشو، و مى شود). پس روح كه از امرالهى است، نظام مادى و تركيبى و تدريجى ندارد.

ثالثاً: اصل اساسى انسان همين روح است كه فوق ملائكه است و جلوه مستقيم حق است و حامل همه اسماء و صفات الهى و همان وجه الله است و خليفه او در عالم وجود است، و چون آن روح مخلوقِ بى واسطه حق است، جامع همه كمالات الهى است، برعكسِ ملائكه كه هركدام كمال خاصى از حق را ظاهر مى كنند، به طورى كه يك ملك مظهر اسم عليم خدا است مثل جبرائيل، و يكى مظهر اسم مميت خدا است مثل عزرائيل ولى مقام روح كه حقيقت انسان نيز هست جامع همه اسماءالهى است، منتهى به ايجاد حق موجود است و از خود وجودى ندارد.

رابعاً: اين سوى دنيايى انسان «اسفل سافلين» و مقام بدن و ماده است و آن سوى انسان، روح است و مقام قرب بى واسطه، و لذا انسان ها از جهت روح خود به خدا نزديك اند، ولى به واسطه جسم خود كه از گِل آفريده شده، از او دورند. حال هرطرف را انتخاب كند، آنجايى خواهد شد.

3- آخرين و پايين ترين مرتبه و منزل روح، جاى گرفتن در بدنِ تسويه و تصفيه‏[1] شده است كه در اين مرتبه كه روح در بدن جاى مى گيرد آنقدر روح تنزّل يافته است كه تقريباً از آن مقام اصلى اش خبرى نيست. به طورى كه در اين حالت فراموش مى كند اصل و منزل اصلى اش كجاست. آنچه در بدن انسان دميده شده، صورت تنزّل يافته روح است. و نبايد فراموش كرد كه وقتى موجودى يا حقيقتى در مرتبه پايين ترى تنزّل مى كند، مرتبه اصلى و صورت اوليه آن به جاى خود محفوظ است، و در عين اينكه همان موجود و يا همان حقيقت در مرتبه اصلى خود بوده و صورت اصلى خود را دارد، در صورت پايين تر و در مرتبه پايين ترى هم تجلّى مى كند و صورت بعدى هم در حقيقت جلوه اى از صورت اصلى آن حقيقت است. در مراتب طولى تجلّيات يك موجود، هر اندازه كه پايين تر بياييم، به همان اندازه چهره اصلى و صورت اوليه موجود را ضعيف تر و محدودتر خواهيم يافت و به عكس آن، در رجوع و برگشت، در اوايل مراتب طولى، چهره اصلى و صورت اوليه موجود را كمى روشن خواهيم يافت و هراندازه بالاتر برويم، چهره اصلى موجود را بيش از پيش يافته و با آن بيشتر آشنا خواهيم شد و اگر همه مراتب تجلّى را پشت سر بگذاريم، با چهره اصلى اش روبه رو خواهيم شد.

حال آيا متوجّه شدى يعنى چه كه گفته شده: روح يا حقيقت انسان در حين استقرار در منزل اصلى خود، در مراتب نازله خود محدود و محجوب شده تا مرحله اى كه در واقع از آن حقيقت خبرى نيست؟ و آيا معلوم شد يعنى چه كه انسان داراى دو چهره است، يكى چهره قدسى والهى و يكى هم چهره اسفل سافلى؛ كه در تنزّل به سوى اسفل سافل، از آن چهره اصلى نبريده و جدا نشده است. نفس انسان بين روح كه مخلوق بى واسطه حق است و جسم قرار دارد. يعنى نه نور محض است، نه ظلمت محض، و به همين جهت هر صفت الهى را به صورت خاص و مبهم دارا است.

به وسيله نفس يا خيال، مقام عالى وجود و مقام دانى وجود به يكديگر مى پيوندد و در مرتبه نفس انسانى، نورانى و ظلمانى يكى مى شوند. پس به خودى خود نفس يا خيال انسان؛ نه عالى است و نه دانى؛ نه روح است و نه جسم، ولى ممكن است در ظلمات دنياى مادى سقوط كند و به مقامى دون مقام انسانيت فرو افتد. چنانچه پيامبر خدا «صلواة الله عليه وآله» فرمود: «النّاسُ نِيامٌ فَاذا ماتُوا انْتَبِهُوا» يعنى مردم هم اكنون كه در اين دنيا هستند در خواب اند و چون مُردند، بيدار مى شوند. پس در حالت اوليه مردم در يك بِينابِينى به سر مى برند، مگر اين كه با نور روح، ظلمت خود را از بين ببرند. موفق باشید


[1] ( 1) ۲۵- تسويه يعنى متعادل شده و تصفيه يعنى از ناخالصى ها پاك گشته

31641
متن پرسش
با عرض سلام: با توجه به سوال قبل چرا می فرمایید همه موجودات آگاهی از خالق خود دارند و نمی فرمایید آگاهی از خود دارند درحالیکه نمی‌شود از خالق آگاه بود و از خود نبود (مگر در مراتب بالای فنا که آنهم لابد تجرد بالایی می‌خواهد) به هر حال اگر از خالق هم فقط آگاه باشند این آگاهی نشان از تجرد دارد در آن سوال حقیر کار به آیات تسبیح نداشتم (که همان تسبیح هم نشان از تجرد است گر چه حقیر همه ی این امور که بوی تجرد می‌دهند را مادی می‌دانم) روی سخنم بر دو دسته آیات بود یکی آیاتی که زمین و آسمان سخن می‌گویند یا آیه امانت یا سوره اذا زلزلت، دسته دیگر صحبت حیوانات که فوق تجرد مثالیست که صدرا مطرح می‌کند به داستان هدهد نگاه کنید هدهد واقعا از تجرد مثالی فراتر است و به وضوع تجرد عقلی آن‌هم در چه رتبه بالایی مشخص است «وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» مطلب بعد نفوس فلکی که سابق مطرح می‌شد و در عرفان نیز پذیرفته شده است را چه می‌کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازمه داشتن روح و تجرد آن، بودن نفس یا روحی است که بدنی را تدبیر کند. در این مورد خوب است به آیه‌ای که می‌فرماید: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (ص/۷۲) نظر بفرمایید. موفق باشید

31637
متن پرسش
با عرض سلام: در سوال قبل فرمودید علم به خود دلیل تجرد نفس است حقیر سابق کم و بیش ادله تجرد نفس را خواندم و تقریبا هیچ کدامش قانع کننده نبود چون قدما چندان با جسم آدمی بخصوص مغز آشنا نبودند پیچیدگی های مغز درین عصر نیز باقی است و به اندکی از آن پی برده اند بله علم به خود هم فقط در مغز صورت می‌گیرد و علم به خود مطلب ساده ایست که حسب آیات قرآن در جماد و حیوان هم است و اگر دلیل تجرد بود باید قایل به تجرد همه چیز بشویم بعض آیات را می آورم مگر آنکه دست به تاویل ببریم که بنظر حقیر نیازی نیست در کدام آیه و روایت آمده روح داریم اینها مطالبیست که از یونان ظاهرا آمد اما آیات: ۱. «ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ» ضمیر نا به خوبی نشان می‌دهد که آسمان و زمین به خود علم دارند. ۲. داستان هدهد در سوره نمل و صحبت های مورچه ها در آن سوره و سایر مواردی که حیوانات صحبت کردند در قرآن، و نیز تعبیر منطق الطیر که بر خلاف تعبیر ارسطوییست که فقط انسان را حیوان ناطق می‌دانست همه ی اینها حاکی از علم تمام اشیا و موجودات به خود است پس قائل به تجرد همه چیز شوید در حالیکه نیازی نیست قدما ماده را دست کم گرفتند ماده دارای توانایی های فوق العاده ایست که مجردترین اموری هم که فکر می‌کنیم در خود می‌گنجاند و تجرد ویژگی منحصر به فرد حضرت حق است و بس.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌دانید بحث «تجرد نفس» بسیار مفصل‌تر از این حرف‌ها است حتی آگاهی به مغز نشان می‌دهد که نفس ماورای مغز است. در این مورد جلد هشتم «اسفار» صدرا حرف‌های اساسی دارد. آری! همه موجودات از آن جهت که تسبیخ خدا را می‌کنند، آگاهی به خالق خود دارند ولی این به معنای نفس ناطقه با هویت خاص «نفختُ من روحی» به حساب نمی‌آید. موفق باشید

31627
متن پرسش
سلام عرض می‌کنم به محضر گرانقدر آن استاد محترم: خوشحال هستم از اینکه می‌توانم از حضور آگاه جنابشان بهره مند شوم. لطفا راهنمایی بفرمایید که با توجه به اینکه مسیر بیداری یک انسان مسیر رها شدن از جهل و نادانی و رها شدن از ترس های زاییده ذهن و ناشناخته ها می‌باشد آیا شخصی که قرار است بیدار و آگاه شود، اگر در این راه یکی از ترس ها و مجهولاتش اجنه و موجودات ماورایی باشد آیا بالاخره او با واقعیت عالم اجنه روبرو می‌شود؟ و علم حضوری پیدا می‌کند؟ در مقابل علم حصولی. لطفا تا جایی‌که ممکن هست مرا آگاه فرمایید راجع به این موضوع. آیا من انسان برای انسان شدن چه در عالم ذر چه در عالم این دنیایی باید از عالم جنیان عبور کنم؟ باید ذکر کنم که اینجانب به هیچ عنوان در پی کنجکاوی نیستم بلکه در روبرو شدن با درونیاتم و خودشناسی و خدا شناسی به یک سری از ترس ها و ناشناخته ها برخورده ام که در پی کسب معرفت لازم هستم. درست است که می‌گویند انسان مومن ترس ندارد ولی بنظرم آمده که در دو صورت انسان ترس ندارد. یکی آنکه هرگز در صدد شناخت خود بر نیامده باشد تا با درونیات خود روبرو شود و سطحی نگر باشد. دوم آنست که از ناشناخته و تاریکی وجود خود عبور کرده باشد و در اینصورت واقعا ایمان قوی حاصل شده باشد. بله این حقیقت تلخ را می‌پذیرم که مسلمان هستم ولی با سطح معرفت ناکافی. آیا برای خداشناسی و رسیدن به وحدت درون خواه ناخواه با این موجودات روبرو خواهم شد؟ من کمی دچار ذهنیت هستم نسبت به این موجودات و در تنهایی هایم از این بابت دچار وهم و ترس می‌شوم. تشکر از بابت راهنمایی تان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا به کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» و سپس به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» رجوع فرمایید إن‌شاءالله با رجوع به آن دو کتاب، نه‌تنها خودتان جواب سؤالاتتان را می‌یابید؛ افقی برای سیر در آینده فکری نیز برایتان گشوده می‌شود. موفق باشید

31620
متن پرسش
با عرض سلام خدمت شما: کسی که کتاب معرفت نفس و حشر شما را خواننده باشد نیاز هست که شرح آیت الله جوادی آملی بر جلد ۸ و ۹ اسفار که به صورت کتاب رحیق مختوم آمده یا خواهد آمد را مطالعه کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه؟! به هر حال معرفت نفس میدان گسترده‌ای است که هرچه در آن قدم بزنیم و در زمین آن بغلطیم؛ جا دارد. موفق باشید

31576
متن پرسش
سلام استاد: ببخشید در خصوص سوال ۳۱۵۶۸ جسارتا گویا التفات کامل به کلیپ نداشته اید. سوال بنده در این مورد نبود. در کلیپ می‌گوید که آن زمان که در کُما بودم حیوانات، روح مرا می‌دیدند مجری هم در تایید صحبت این شخص، شاهد مثال دیگری آوردند و گفتند یک شخص دیگری هم بودند که وقتی تجربه‌ی نزدیک به مرگ خود را تعریف می‌کرد گفته بود که حیوانات روح مرا می‌دیدند. سوال من در مورد صحت این مسئله است. استاد من ده نکته و برهان صدیقین رو خوندم ولی این قضیه رو نمیتونم توجیه کنم. آخه تجرد نفس حیوان انقدر نیست که بتواند ماورای ماده رو ببینه! بعد تازه یه سوال دیگه پیش میاد: اگه حیوان روح اون شخص رو دیده، اون روح چجوری بوده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این‌که می‌فرمایید از آن جهت است که بالاخره روح حیوانات هم در تکوین خود نسبت به «روح» و روحیه انسان‌ها حساس هستند در آن حدّ که امروزه فیزیک کوانتوم متذکر این امر است که اتم‌ها نیز نسبت به روح و روحیه انسان‌ها عکس‌العمل‌های متفاوتی دارند. موفق باشید

31584
متن پرسش
سلام و رحمت خدمت استاد بزرگوار: ببخشید استاد در بخشی از کتاب زن می‌فرمایید؛ « بشر همواره سه نوع «بودن» داشته كه عبارت است از «معنايِ بودن»، «حقيقتِ بودن» و «شكل و سرايِ بودن»، كه اگر اين سه بودن برايش درست حاصل شود، ديگر خود را بي خانمان و بي وطن احساس نمي كند.» خواستم بپرسم مراد از هرکدام از این سه نوع بودن دقیقا چی هست؟! مرزشون رو دقیق نمیتونم تفکیک کنم. متشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به عنوان مقدمه فهم این مطالب، خوب است که مباحث معرفت نفس و «برهان صدیقین» را دنبال فرمایید. موفق باشید

31568
متن پرسش
سلام استاد: یک کلیپ سه دقیقه‌ای از برنامه زندگی پس از زندگی است. خواهش می‌کنم ببینید و نظرتون رو بگید. ببخشید مزاحم وقت گران‌بهایتان شدم. لینکش اینه: https://tabnakjavan.com/fa/news/38910/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%AD-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%AD%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اشکالی در موضوع نیست. معلوم است که انسان در شرایطی که بدنش قدرت جذب کامل روح را ندارد، مثل وقتی که تصادف کرده است، روح او کمی آزادتر می‌تواند خود را در زمان‌ها و مکان‌های دیگر حاضر کند که بحث آن در مباحث معرفت نفس شده است. موفق باشید

31550
متن پرسش
سلام و رحمت خدمت استاد بزرگوار: استاد اگر « فس جمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» هست (به این معنی که انسان ابتدا فقط ماده هست و بدن مادی با حرکت جوهری قوه‌هایش بسترِ فعلیتِ تجرد_که همان نفس باشد_ می‌شود. (تعبیر استاد دینانی از این جمله و بیان مراد ملاصدرا ره از جمله‌شان.)، این مطلب با این جمله که «نفس بدن متناسب با خودش را شکل می‌دهد» به چه معنایی قابل جمع هست؟(چراکه جمله دوم اینگونه به ذهن متبادر می‌کند که نفس پیش از شکل‌گیری بدن یک فعالیتی دارد که بدن خود را شکل می‌دهد. آیا می‌توان مراد از شکل دهیِ بدن توسط نفس را اینگونه بدانیم که فعلیت تجرد به عنوان فضل و فعلیت بعید جهت صورت مادی را مشخص می‌کند؟!) اگر غیر این هست، این تجرد اخیر نفس در بستر بدن مادی، چگونه با روایت امیرالمؤمنین (ع) قابل جمع هست که ارواح هزاران سال پیش از بدن خلق شده اند؟ (یعنی فعلیت پیدا کرده اند؟!؟!) تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ارواح، قبل از ابدان در علم خدا در مقام امکان ذاتی خود حاضرند ولی تعیّن و به فعلیت‌درآمدن‌شان منوط به بدنی است مناسب آن روح، و حال که آن بدن را انتخاب کنند وقتِ نزول فیض الهی است تا آن بدن با تبدیل قوه‌هایش به فعلیتِ مناسب، بستر تحقق آن روح شود. اگر جسم با حرکت جوهری آماده نمی‌شد آن روح، محقق نمی‌گشت. موفق باشید

31506
متن پرسش
سلام: خسته نباشید. استاد یه سوال داشتم، اونم مگر بجز این است که (من) انسان فقط وجود دارد، خوب اگر چنین است دیگر چرا در هر عالمی برای من انسان تنی وجود دارد؟ خوب همون منِ انسان در صحنه باشد و من خودم بدون هیچ بدنی در مثلا برزخ حضور داشته باشم، چرا باید من با تن ظاهر شود؟ من، خودم باشم بدون هیچ تنی. چرا خداوند عالم رو طوری قرار داده اند که من باید با تن ظاهر شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال هر موجودی در موجودیت خود ظهوری دارد حتی خداوند با اسماء خود در مظاهر مختلف ظهور می‌کند وگرنه موجودی صرفاً ذهنی و انتزاعی بدون هر گونه واقعیت. موفق باشید

31499
متن پرسش
سلام استاد، خسته نباشید: سوالم اینه که روحی که خداوند به انسان میده و به گیاه میده یک چیز هست؟ یعنی درجه وجودیشون یکی هست؟ یکی از دوستان گفتن که فیض خداوند مثل بشکه ابی هست که ریخته میشه و کاسه ای به اندازه ظرفیتش برداشت میکنه، پس از این گفتار نتیجه گرفته میشه که اون چیزی که درون نباتات وجود داره همون چیز درون جسم منم هست، منتها اینجا بیشتر میتونه خودش رو نشون بده و جلوه بیشتری داره، میخوام بدونم اینجوریه یا خداوند به هر موجودی یک درجه وجودی خاصی میده، یعنی روح انسان ذاتا از روح نباتات وجودی شدیدتر داره؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: «روح»، امری است وجودی و تشکیکی، و بدین لحاظ دارای شدت و ضعف است و لذا برای هر موجودی مرتبه‌ای خاص از روح تجلی می‌کند. موفق باشید

31465
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: عرض تسلیت به مناسبت شهادت سیدالساجدین ع . با تشکر از پاسخ به سؤال ۳۱۴۴۳، با توجه به دروس معاد و بیاناتی که در پاسخ فرمودید، به نظر می رسد همونطور که اشاره فرمودید شناخت افراد در عالم برزخ و قیامت، از نوع شناخت صورت دنیایی اونها نیست که با زنی یا مردی شناخته بشوند، مثلا فرد متکبر که فرمودید به صورت مورچه محشور می شود متکبر مونث مورچه زن و مذکر مورچه مرد باشد! و یا مثلا آن فرد غضبناک گرگ مرد و آن یکی میمون زن باشد، بلکه شناخت افراد از نوع وجودی و معرفتی به سوابق دنیایی اونها و صورت برزخی و عائله ی متشکله از خلقیات و اعمال او هست و شاید به دلیل تجرد نفس در عالم بعد از دنیا صورت زن یا مرد در هیچ موجودی نیست مانند ملائكه یا وجود خود خداوند متعال و یا خود آدمیت در برزخ قبل از نزول در دنیا و محتمل است اینکه در قرآن کریم مثلا در سوره ی مبارکه ی الرحمن فرمودند «فیهن خیرات حسان» و یا آیات شریفه ی دیگری که در رابطه با حورالعین و... هست به دلیل این هست که در عالم دنیا زن صورت لطف الهی است و مظهر جمال اوست در اعیان و اذهان، ممکن هست وجهی از اون به جهت این مسئله باشد و وجهی دیگر هم شاید به دلیل مونث بودن لغت قرآنی این حقایق مثلا حورالعین، هست، مثل نفس که لغت مونث هست «و نفس و ما سواها». و حکم لغت بر معنی تسری ندارد. بنابراین همونطور که روح و نفس انسان نیز مانند بقیه مجردات فاقد جنسیت است، دلیلی ندارد که صورت او در عوالم دیگر جنسیت بردار باشد حتی به صورت، زیرا صورتها در اون عوالم از حقایق وجود و درون فرد به صورت اعمال و ملکات و خلقیات فرد متمثل می شوند و جنسیت بدن دنیا در شكل‌گیری او تاثیری ندارد و شاید وجود صورت زنی یا مردی در بدن برزخی عبث و بیهوده هست و به حکم عدل الهی فعل عبث از خداوند متعال محال است. در عالم دنیا هم که بدن مادی ابزار اوست با مواد و ژنهایی که روح در دسترس داشته بدن خاکی ساخته شده و زنی و مردی به این دلیل است و حتی اگر بگوییم در عین ثابت خود جنسیت این ابزار را انتخاب کرده ایم مانند اینکه مثلا پدر و مادر و خانه و اتاق خود را انتخاب کرده ایم که این اعتباریات با مرگ می رود و جنسیت و صورت مردی و زنی در این دنیاست و برای هیچ موجودی در عوالم دیگر شاید متصور نباشد و چه عیبی دارد ‌که مثلا بگوییم حورالعین صورت لطف الهی است فقط فارغ از جنسیت، مثل ملائكه مثل اینکه وقتی در همین دنیا برزخی می شویم به کل صورتها و جنسیتها فراموش می شوند مثلا مومنین عاشق حضرت آقا، رهبری حفظه‌الله هستند در حالی که در این دنیا نامحرمند به خانمها ولی نوع علاقه روحانی است. یا علاقه به خانم فاطمه ی زهرا س و رویت حضرت در روز قیامت که برای نامحرمان نیست، به این معنی که صورت حقیقت وجودی حضرت س را می بینیم که برای اهل جهنم قابل رویت نیست و برای بهشتیان با توجه به درجه ی وجودی هست ولی گفته نشده مثلا چون صورت روح ایشون زن هست آقایان بهشتی نبینند و خانمهای بهشتی ببینند، بلکه نامحرمی در اون دنیا امری وجودی تبیین شده، بنابراین محتمل است صورت روح حضرت س در عوالم دیگر از این قیود آزاد است و علی صوره الرحمن است، منتها ذهن خاک خورده ی بنده نمی تواند متصور شود و آیات قرآن کریم را مدام به حور و غلمان تقسیم کند بعضی تفاسیر حرفهای عجیبی می‌زنند که مردان چند همسر در اون دنیا دارند و زنان بهشتی چون پاکند طالب شوهر دیگری نیستند و از این حرفها که بین مردم بحث برانگیز هست که چرا... در حالی که در اون عوالم زشتی‌های بدن دنیایی و قوایی مثل شهویه که برای تدبیر بدن خاکی هست وجود ندارد، نفس فاقد جنسیت و مجرد هست و امام خمینی ره می فرمایند همان بدن قیامتی است با ظهور اعمال و عقاید و خلقیات نه ظهور جنسیت بدن خاکی، هر چند سوابق دنیایی او را به حکم تجرد بدانیم. «سبحان الله عمّا یصفون إلّا عباد الله المخلَصین»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. روبه‌رو شدن با تجلیات اسم لطیف را حمل بر چند همسری کرده‌اند. ولی در همان قاعده قیامتی آن ۲. همان‌طور که حضرت عسکری «علیه‌السلام» فرمودند در عالم بزرخ و قیامت شجره ممنوعه که به صورت‌های متفاوتی مطرح است مثل گندم یا سیب، فرمودند همه آن‌ها بوده است زیرا همان‌طور که جناب صدرالمتألهین می‌فرمایند موجودات مجرد دارای چنین ظرفیت‌هایی هستند که مثلاً در عین گندم بودن، سیب باشد همچنان‌که حضرت حق را وحدت ذات و صفات هست و در عین احدبودن، الله است به جامعیت اسماء. از این جهت زن و یا مرد در عین زن یا مرد بودن که سُکنای وجودیِ آن‌هاست؛ حامل ظواهری هستند که با اعمال و عقاید خود شکل داده‌اند. ۳. عین ثابته، بنیادی‌ترین وجه هر انسانی است و امری اعتباری نیست. موفق باشید

31443
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد محترم: ایام عزای ابا عبدالله الحسین ع را تسلیت عرض می کنم. در رابطه با بدن بعد از مرگ که گفته شد عین نفس است سوال دارم. با توجه به اینکه روح در عین تجرد و عدم جنسیت، بدن مادی را طبق موادی که در اختیار دارد زن یا مرد می سازد، مثلا اگر دو کروموزوم ایکس داشت بدن زن هست و اگر یک کروموزوم ایکس و یک ایگرگ داشت بدن با صورت مرد در عالم ماده ظاهر می شود. بعد از مرگ بدن برزخی که عین نفس است و از اراده های ممتد و در بستر ابزاری بدن مادی ساخته شده َبا صورتی که مناسب اون اراده ها و اعمال و روحیات شخص هست ظاهر می شود، با توجه به اینکه روح مجرد هست و جنسیت ندارد آیا بدن برزخی مانند خداوند متعال یا فرشتگان یا مثلا حتی یک گل زیبا، بدون صورت زن یا مرد هست و فقط صورت اعمال و خلقیات دنیوی است؟ یا اینکه چون زنی یا مردی صورت های مأنوس برای نفس در دنیا بوده در عین اینکه مجرد است با صورت زن یا مرد ظاهر می شود؟ در مباحث فرمودید حورالعین ظهور همه ی اسما الهی به صورت لطف یعنی زن هست. آیا شخص مومن مثلا اگر مرد باشد ولی مظهر اسم لطیف الهی شده باشد با صورت زن محشور می شود و یا زنی که مظهر اسما جلالی باشد مثلا خانم دباغ که رزمنده و سپاهی و چریک و محافظ امام ره بودند با صورت مرد محشور می شوند؟ تصور بنده این هست که در عالم برزخ و بخصوص در قیامت ابدا صورتها زن یا مرد نیستند، چون نفسی که اونجا عین بدن است تجرد دارد و دلیلی ندارد صورت اعتباری دنیوی داشته باشد، زیبایی و صورت لطف غیر از زنی یا مردی است. می شود صورت انسانی یا حیوانی داشت ولی فقط زیبا و یا زشت بود، جلوات رحمانی نورانی داشت یا ظلمات شیطانی داشت بدون اینکه صورتی به شکل زن یا مرد داشت. ولی چون ذهن ما مادی است دائما جنسیت را برای بدن اخروی انتزاع می کند و فقط دو صورت زن یا مرد را متصور می شود، در حالی که در همین دنیا هم که مثلا سعی در درک عقلی یا شهود قلبی از حضرت عزارائیل ع یا جبرائیل ع داریم ابدا با جنسیت روبرو نیستیم بلکه با حقیقت وجودی اونها روبرو هستیم، پس چه اشکالی دارد که بگوییم بعد از مرگ و لااقل در قیامت که از گرد و غبار دنیا آزاد شدیم صورت لطف الهی، فقط صورت لطف است نه صورت زنی و انسان هم به صورت انسان یا رحمن (خلق آدم علی صورت الرحمن) است و یا خدایی ناکرده احسن منه قرده والخنازیر. با تشکر از زحمات شما، یا ابا عبدالله ع
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دقت‌های خوبی را به کار برده‌اید ولی به هر صورت در برزخ و قیامت، همه می‌بینند که مثلاً این بدن، آن خانم و آقایی است که به این صورت ظاهر شده، حتی وقتی انسانی متکبّر به صورت مورچه محشور می‌شود؛ می‌بینند که این فلانی است که به صورت مورچه در آمده است. از این جهت باید روی این نکته فکر کرد که نفس انسان است که در عین ثابته خود، زن و مردبودن خود را پیش آورده. موفق باشید 

31415
متن پرسش
سلام: راه نجات از «حال» زدگی چیست؟ (مثلا در مقابل مراقبه) تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معرفت نفس و نظر به ابدیت، در این مورد نقش‌آفرینند. پیشنهاد می‌شود اگر می‌توانید کتاب «سوره جاثیه و راز زمین‌گیری ملت‌ها» را با حوصله مطالعه بفرمایید. موفق باشید

31389
متن پرسش
بسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بیشتر اوقات با اینکه سعی دارم حرام و حلال رو رعایت کنم ولی معمولا مراقبه ی خوبی ندارم، یعنی بیشتر وقتا کلا حواسم به حرکات و سکناتم نیست و در حال خوف و خشیت از خدا نیستم و ... بدی قضیه اینه که حتی عزم محکمی نمی‌کنم، هی با خودم میگم باید ازین به بعد مراقبه کنم ولی به عزم جدی تبدیل نمیشه، شما چه پیشنهادی دارید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می‌شود در مباحث «معرفت نفس» وارد شوید تا با روبه‌روشدن با نورانیتِ جان‌تان، نقش مکدّر کردنِ گناهان را که جان انسان را از درک حقیقت محروم می‌کند، احساس نمایید. موفق باشید

 

31359
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر باطراوت استاد سلام علیکم: تفاوت ساحت فکری (ژاپن اسلامی) و (جهانی بین دو جهان) در چیست؟ حال آنکه وقتی می‌گوییم ژاپن؛ نظر به وجهی از تمدن داریم که سنت سامورایی مسلکی خود را بازخوانی کرد و دید که با صرف این روحیه توان مواجه با جهان جدید را ندارد و لازم است درهای خود را به روی خرد تکنیکی تمدن غرب بگشاید و وقتی می‌گوییم اسلامی؛ یعنی نظر به وجهی از تمدن که در وقت تاریخی و جغرافیایی خود قرار بگیریم و سر تا پا ذوب در فرهنگ غرب نشویم. پس با این تعریف ژاپن اسلامی با جهانی بین دو جهان نباید تفاوت ساحت داشته باشد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله آرام‌آرام باید در جایگاه تاریخی خودش روشن شود. عرایضی تحت عنوان «ما و حضوری غدیری و یا سقیفه‌ای در این تاریخ» و «جایگاه معرفت النفس در جهانی بین دو جهان» در کانال

@matalebevijeh شده است که امید است بتواند تا حدّی مطلب را در حدّ تصور صحیح موضوع روشن کند. موفق باشید

31341
متن پرسش
سلام علیکم: استاد ببخشید میشه لطفا راه توجه به نفس رو مشخصا بیان کنید. یعنی استاد موسویان فرمودند طریق رسیدن به معرفت نفس توجه کردن است. بنده دقیقا باید چیکار کنم؟ ممنون میشم اگه لطف کنید و دستوراتی راجع به رسیدن به معرفت نفس بدهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که انسان متوجه حضور بیکرانه اکنون جاودانه خود باشد، کار شروع شده است. مباحث شرح «رسالة الولایه» می‌تواند در این مورد کمک کند. موفق باشید

31315
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: ایام غدیر مبارک باشد، غرض از مزاحمت دانشجو معلم سال دوم و البته اگه خدا بخواد طلبه ای در آینده هستم که با جمعی از دوستان دغدغه مباحث تمدن اسلامی و تحول آموزش و پرورش برای تربیت نیرو انسانی تراز برای تحقق آن و حل مسائل جامعه اسلامی هستیم، و با توجه صحبت رهبری و متفکران دینی از جمله آقا مصباح و ... این موضوع اصل و پر اهمیت می‌دانیم اما در خواست اصلی حقیر و کمک از شما اینه است که ما برای تبدیل شدن به همچین آدمی که بتواند این کار را بکند، دقیق نمی‌دانم چه برنامه ریز و جزیی و عینی داشت که بتوان به این فعلیت رسید از لحاظ علمی، مهارتی، تخصص، روحی و.. که تاثیر گذار است فقط یه سری کلیت در ذهن داریم که ترس از آزمون خطا شدن و از دست دادن زمان یا دوباره کاری داریم؟ حال در سبک زندگی و طرحی ریزی برای سال های آینده از هر لحاظ که ما رو محکم و قوی و مدافع راه انقلاب قرار بده و سطحی نبود، چه باید کرد؟ چه موارد و نکات مختلف باید رعایت کرد؟ هر کمکی که می‌توانید بکنید و دریغ نکنید که دستمان خالی هست! إن شاءالله طول عمر با عزت و با برکت و عاقبتی خوش نصیبتون بشود. ممنون از عنایتتون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پشتوانه فکری اولیه را با دنبال‌کردن سیر مطالعاتی سایت تا کتاب «معاد» و شرح آن و مطالعه کتاب «معرفتِ نفس و حشر» و سپس دنبال‌کردن مباحث فلسفه غرب، مقدمات اولیه کاری است که بنا دارید انجام دهید. موفق باشید

31285
متن پرسش
عرض سلام و ادب، وقتتون بخیر: در کتاب معرفه النفس و حشر گفته شده رابطه ی بدن و نفس رابطه ی قوه و فعل است و نفس صورت و بدن ماده ی آن است. این مسئله چطور با نقش ابزاری بدن که مشائی بیشتر به آن قائل هستند و در جلسات معاد توضیح فرمودید جور هست در حالی که ملاصدرا (ره) می فرمایند که بدن نازله ی حقیقت روح است ولی در اون جلسات گفته شد که بدن ابزاری هست برای روح چون تمام جلوات اون را به نزول ندارد. پس چگونه این نفس جسمانیه الحدوث هست در حالی که بدن نازله ی او نیست. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چند نکته در این سؤال نهفته است. آری! در بحث معرفت نفس، بدن به معنای بدن برزخی است که با اراده‌های ممتد نفس ناطقه ساخته می‌شود و به همین جهت بعضی بدن‌های برزخی زشت و بعضی زیباست، مطابق اراده‌هایی که آن را ساخته است. و این غیر از بدن مادی است که به عنوان ابزار در اختیار نفس ناطقه است و می‌تواند موجب کمال آن نفس شود.

جسمانیة الحدوث بودن نفس را باید در حرکت جوهری مدّ نظر قرار دهید که چگونه جسم با پذیرش فیض وجود، مابه‌القوه‌های خود را به فعلیت می‌رساند تا آن‌جایی که بستر فیضانِ نفس می‌شود. موفق باشید

31284
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید عرفان نظری چیست؟ اگه بخواهم بر معرفت نفس ظفر یابم باید عرفان نظری هم بخوانم؟ در چه حد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحثی مانند «ده نکته در معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» و «معاد» در واقع نوعی معرفت نفس به حساب می‌آید. آری! عرفان نظری مانند «فصوص الحکم» ابن‌عربی نیز در این رابطه نقش‌آفرین است. موفق باشید

31279
متن پرسش
عرض سلام و احترام: استاد بعد از اینکه با یکی از بستگان در مورد حقانیت دین و قرآن و... صحبت کردم، اون شخص شبهاتی وارد کرد که پاسخی برایش ندارم و الان احساس می‌کنم این شک و شبهه در درونم در حال نفوذ، و از اونجایی که شک همه چیز را از فرد می‌گیرد نگرانم که چه کاری باید انجام دهم؟ استاد ممکنه سیری مطالعاتی پیشنهاد دهید تا اصول دین و اعتقادات را کاملاً عقلانی و محکم فرابگیرم تا جایی برای شک نماند. بین کتب شما و دیگر اساتید از کدام کتاب ها می‌توانم استفاده کنم؟ متشکرم، التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن و کتاب «آشتی با خدا» در این رابطه إن‌شاءالله مفید خواهند بود. موفق باشید

31258
متن پرسش
سلام: مدت زیادی است به برخی گناهان معتاد شده ام و عادت و عادی شده است. وقتی توجه می‌کنم، حین درگیری درونی، احساس می‌کنم اول از درونم قدرت و اراده ام ضعیف میشه و شکست می‌خورم بعد بسمتش میرم. چطور می‌توان اراده درونی را قوی کرد تا بر نفس فائق شوم و افسارش را بدست گیرم؟ یک زمانی نماز خواندن مرا باز می‌داشت ولی اکنون اثری ندارد، خواهش می‌کنم راه حلی جلوی پایم بگذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توجه به جهان گشوده معنویت بخصوص با معرفت نفس، در این مورد کمک‌کار است. پیشنهاد می‌شود مطالعه کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را در دستور کارتان قرار دهید. موفق باشید

31250
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بنده هروقت تصمیم می‌گیرم که بیام به سیر مطالعاتی سایت رو بپردازم، حتی یه برنامه هم می‌ریزم ولی عملی نمیشه. البته الان قراره هر هفته مباحث معاد رو با دوستم پیش ببرم، و هم چنین چند هفته ای هست که دارم با یه حاج آقایی معرفت نفس کار می‌کنم، همین کافیه؟ اگه قرار باشه یه سلسله مباحث رو هر روز پیش ببرم کدوم رو پیشنهاد می‌کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسیر معرفت نفس، مسیر خوب و با برکتی است. إن‌شاءالله نتایج خوبی به همراه خواهد داشت. موفق باشید

نمایش چاپی