بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معرفت نفس

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
23414
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خسته نباشید. سوال اینکه در روح زن چه نهفته است که بدنی این چنین لطیف را برای خود می سازد. و آیا روح مرد از ان بی بهره است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست این خاصیت روح زن‌بودنِ زن است که منجر به ساختن چنین بدنی می‌شود. موفق باشید

23404
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم: استاد سال هاست که از مباحثتان استفاده می کنم. الان در حال تدوین موضوع و طرح پایان نامه هستم و موضوعم «تعلیم آموزه های دینی با رویکرد معرفت نفس» است. می خواستم در این زمینه به بنده کمک کنید تا ان شاءالله منجر به تدوین «نظام تعلیم و تربیت با رویکرد معرفت النفس» شود. متن طرح: یکی از مباحث اصولی و بنیادین در فلسفه و عرفان اسلامی «معرفت نفس» و به تعبیر دیگر «معرفت شهودی نفس» است که در آیات و روایات متعددی به این مهم اشاره شده است. در معرفت آفاقی که بر مبنای علم حصولی صورت می گیرد، پایه و اساس مفاهیمی هستند که در ذهن شکل می گیرند و بر اساس آن برهان های مختلفی برای اهداف مورد نظر صورت بندی می شود. در این نوع معرفت انسان به وجود حقایق و خدا آگاه می شود ولی لزوماً این نوع معرفت سبب ارتباط با حقایق و حضرت حق و بندگی نمی شود. لذا پایه و اساس در معرفت انفسی «شهود» و «درک حضوری» است به این معنا که انسان همه چیز را در وجود و نفس خود مشاهده و کشف می کند و از این نظر تاثیر عمیق تری بر جان و دلش می گذارد. معرفت انفسی بر خلاف آفاقی نتیجه و محصول فکر و اندیشه و مفاهیم ذهنی نیست بلکه از نوع سلوک و عرفان عملی و فاصله گرفتن از کامجویی های حیوانی است که با ریاضت و مراقبت و مجاهدت میسر می شود. در اثر همین مجاهدت ها و مراقبت ها، نفس به جایگاه و مرتبه‌ای از ظهور می‌رسد که فقر وجـودی و عـین‌الربط بـودن خود را به حضرت حق، شهود می‌کند و در‌ پرتو‌ شهود فقر‌ و نیاز خود، حق‌تعالی را به شهود می‌نشیند و این همان معنای حدیث پیامبر اعظم است که فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». علامه طباطبایی نیز ذیل آیه ۱۰۵ سوره مائده «یـَا‌ أَیـُّهَا‌ الَّذِیـنَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یـَضُرُّکُم مِن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» اینگونه به معرفت نفس اشاره می کنند: از آن‌رو که خداوند به مؤمنان دستور‌ می‌دهد‌ ملازم‌ و مراقب نـفس خـویش باشید دانسته می‌شود که منظور‌ از‌ «راه و طریقی» که به پیمودن آن امر شده، همان «نفس» انسان است. بنابراین‌، راه‌ هدایت‌ که انسان را به سرمنزل مقصود می‌رساند، همان «نفس» آدمی است؛ «فـنفس المـؤمن هو طریقه‌ الّذی‌ یسلکه الی ربّه و هو طریق هداه و هوالمنتهی به الی سعادته». از طرفی دیگر سالک و رهپوی این طریق نیز همان «نفس» انسان است و چون انسان در بستر نفس خـویش در‌ حرکت‌ است تا به غایت و کمال خود که پروردگار است دست یابد، لذا اینجاست که «وحدت سالک‌ و مسلک‌ و مسلوکٌ‌الیه‌» مـعنا می‌یابد؛ از ایـن‌رو، اهل معرفت گفته‌اند: «آنکه خود را‌ زرع‌ و زارع و مزرعه خویش نداند، از سعادت جاودانی بماند». لذا در مواجهه با کسب معرفت دو راه پیش رو داریم: یکی معرفت آفاقی و دیگری معرفت انفسی که البته معرفت آفاقی مقدمه ای است برای رسیدن به معرفت انفسی. حال در مواجهه با کسب معارف و آموزه های دینی نیز با همین دو رویکرد مواجه هستیم که به نظر می رسد تا کنون برای انتقال و آموزش معارف دینی، بیشتر از سیر آفاقی بهره جسته ایم. نوشتار پیش رو سعی دارد که نشان دهد تعلیم آموزه های دینی به متربیان با رویکرد معرفت انفسی اولاً به لحاظ کمی تاثیر بیشتری دارد ثانیاً به لحاظ کیفی این اثر ماندگاری بیشتری دارد ثالثاً بر عمق و جان متربی به گونه ای اثر می گذارد که آموزه های دینی را صرفاً یاد نمی گیرد بلکه در خودش کشف می کند. از این رو احساس می شود که تعلیم و تربیت به یک تغییر نگرش و رویکرد نیاز دارد تا به جای اینکه ذهن مخاطب و متربی را مملو از داده ها و مفاهیم مختلف کند و او را فقط از وجود حقایق «آگاه» کند، دست او را بگیرد و حقایق عالم را به او نشان دهد و به تعبیر دقیق تر خود متربی حقایق عالم را که در ابتدا خارج از خود می پنداشت، به تدریج ذیل وجود خود شهود کند و بین خودش و حقایق عالم «ارتباط» برقرار کند و این همان معنای حدیث شریف امیرالمومنین علیه السلام است که می فرمایند: «معرفت النفس أنفع المعرفتَینِ». نسل کنونی و جامعه قرن ۲۱ تشنه معارفی است که جانشان را سیراب کند و نه اینکه صرفاً با استدلال های خشک و بی روحی مواجه شوند که شاید بتواند مرهمی برای برخی از سوالات عقلی شان باشد. نسل کنونی خدا را به عنوان حقیقی ترین حقایق پذیرفته است ولی هنوز نتوانسته است که این خدا را وارد زندگی روزمره خود کند و بدین ترتیب از ارتباط با او لذت ببرد و بفهمد که همه چیز به دست اوست. اصلا با حذف خدا از چنین جامعه ای مشکلی پیش نمی آید چون از یک خدای مفهومی که توسط عقل و استدلال به اثبات رسیده است کاری برنمی آید. خدای قادر عالم رزاق خدایی است که لحظه به لحظه باید از طریق قلب و جان با او ارتباط برقرار کرد به گونه ای که یافتن او همه چیز خواهد بود و به فرموده سیدالشهداء علیه السلام: «ماذا فقد من وجدک و ماذا وجد من فقدک؟». جوان امروز مطمئن است که روزی همچون دیگران از این دنیا خواهد رفت چون همه روزه این واقعیت را در بیرون از خود مشاهده می کند ولی اگر اثری بر روی او ندارد برای این است که هیچگاه مرگ و معاد و قیامت را از درون خود و لایه های عمیق نفس خود مشاهده نکرده است و اصلا احتمال نمی دهد همچین راه ژرف و شگرفی به نام معرفت نفس وجود دارد. لذا حاصل این تحقیق می تواند اولاً منجر به تغییر نگاه برای نظریه پردازان فلسفه و تعلیم و تربیت باشد تا افق جدیدی را برای مخاطبان و متربیان ترسیم کنند و ثانیاً گامی باشد برای حرکت به سوی تدوین نظام تعلیم و تربیت با رویکرد انفسی که منجر به درونی و حضوری شدن مفاهیم دینی شود. با سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطلب درست و ارزشمندی است امید است با پشتکارتان بتوانید هرکدام از موضوعات را در بابی مجزا تدوین کنید. از نکات مطرح‌شده در «رسالة الولایه» علامه غفلت نشود. موفق باشید

23398
متن پرسش
استاد عزیزم سلام: ان شاء الله حال شما خوب باشه. قبلا خدمتتون عرض کردم که در مورد ماهیت وحی دارم مقاله می نویسم برای غنای مطالب می خواستم شرح مفاتیج الغیب ملاصدرا رو بخونم فرمودید کسی این رو شرح نکرده که در دسترس باشه ولی شرح عرشیه از مرکز سها موجود هست، متاسفانه هنوز به این شرح نتونستم دسترسی پیدا کنم. غیر از این کتاب، کتاب دیگه ی هست که بتونم بخونم. همه ی کتابهای شما رو بحمد الله مطالعه کردم بعضی فایل های صوتی شما رو هم شنیدم به غیر از اینها چی می تونم بخونم که مایه ی قوی فکری من باشه؟ شرح کتاب معرفت النفس و الحشر رو خوبه از آقای نظری بگیرم چون به یکی از متقاضیان این طور فرمودید که برای دریافت صوت های اون جلسات به ایشون مراجعه کنند. اگه کتاب دیگه ی غیر از این مد نظرتون هست خوشحال می شم بهم بگید تا تهیه کنم. در حال حاضر می خواستم روی دو آیه ی ۱۸ و ۱۹ سوره ی حشر کار می کنم چون فکر می کنم این مسیر مناسبی برای رسیدن به ماهیت وحی هست. آیا شما هم این رو تایید می کنید؟ اگه این مسیر بستر مناسب رو فراهم می کنه لطفا بفرمایید برای اینکه خوب روی موضوع مسلط بشم باید چی بخونم. آیا امکان داره خودم به کتاب مفاتیح الغیب ملاصدرا مراجعه کنم و سوالاتم رو اینجا از شما بپرسم؟ سعی می کنم فقط سوالات اساسی رو بپرسم و زیاد مزاحم وقت شما نشم. با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب دیگری به نظرم نمی‌رسد ۲. شرح کتاب «معرفتِ نفس و حشر» نکات خوبی دارد ولی کیفیت صوت‌ها پایین است. ۳. آیات مذکور فوق‌العاده آیات سلوکی و ارزشمندی است. ۴. بالاخره بد نیست با خود کتاب «مفاتیح الغیب» اُنس بگیرید، إن‌شاءاللّه خدا کمک خواهد کرد. موفق باشید

23368
متن پرسش
با سلام و عرض احترام: با توجه به مبانی وجود ذهنی در کتاب بدایه الحکمه آیا می توان در یک بررسی انتقادی تمایز میان پاسخهای مختلف به ایراد وجود ذهنی را بررسی کرد؛ با فرض اولیه این که همه یا بخش قابل توجهی از این پاسخها قابل بازگشت به یکدیگر هستند؛ آیا تحت شرایطی این کار امکانپذیر است؟ چه شرایطی برای این بازگشت پذیری باید برقرار باشد؟ پیشاپیش از پاسخگویی شما کمال تشکر را دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه در موضوع وجود ذهنی باید مدّ نظر قرار گرفت این است که نفس انسان با روبه‌روشدن با وجود خارجی، مستعد می‌شود تا صورتی مطابق صورت موجود خارجی در خود إبداع کند که آن از جنس علم است و انسان این امر را برای خود بدیهی می‌داند که آن‌چه از وجود خارجی در نزد خود دارد، علمی است از معلوم خارجی، وگرنه گرفتار شکاکیّت خواهد شد. با این فرض و با این تبیین، دیگر جایی برای آن شبهه‌ها و جواب به آن شبهه‌ها نمی‌ماند. موفق باشید

23367
متن پرسش
با سلام و عرض خدا قوت خدمت شما استاد گرامی: در خصوص مباحث معرفت نفس سوالاتی از حضورتان داشتم: ۱. طبق آیه ۴۲ سوره زمر که فرمودید «خدا» هنگام مرگ و خواب نفس ها را به تمامه می گیرد؛ سوالم اینه که کم خونی و بعضی مشکلات بدنی چه طور باعث دیرتر خوابیدن و اختلال در خواب میشه؟ این که مزاج های سرد خوابهای عمیق تر و طولانی تری دارن چطور تحلیل میکنین؟ ۲. در کتاب خویشتن پنهان فرمودین نفس در خواب هم به تمامه گرفته میشه الا اینکه با نیروی تدبیر از راه دور بدن رو تدبیر میکنه و اعضای بدن از کار نمی ایسته؛ سوالم اینه که این که در خواب پهلو به پهلو میشیم بدون اینکه متوجه بشیم آیا این با همون نیروی تدبیر از راه دوره یا نفس به بدن توجه میکنه؟ یا وقتی موقع پهلو به پهلو شدن هوشیار میشیم، بازگشت و توجه روح به بدن، بدن رو در پهلو به پهلو شدن یاری میکنه؟ ۳. با توجه به مطالبی که در بحث تدبیر از راه دور کتاب خویشن پنهان فرمودین: «می شود نفس انسان جدای از چیزی باشد و با تمرکز روی آن، اراده خود را در آن اعمال کند، و توان تکوینی خود را در اختیار گیرد» آیا می توان گفت این که در شرح حال بعضی علما هست که با یک خرما شخصی را شفا می داده اند از این سنخ امور است؟ یا مطلب، چیز دیگری است؟ ۴. میزان توجه و اعتقاد نگاه غربی به نفس و روح انسان چگونه است؟ به هر صورت نمی توان به طور کل این بعد از وجود را منکر شد؛ چیزی که این طور با بحث خواب اثبات می شود! (اگر در این زمینه منبعی جهت آشنایی با نقطه نظرات آن ها معرفی نمایید ممنون می شوم) ممنون از پاسخگویی تان. خدا حفظ تان نماید. ان شاءالله
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. توفّی و گرفتن روح توسط خداوند است ولی این‌که روح، چگونه خود را در اختیار خداوند قرار دهد مربوط به روحیه‌ی انسان و بدن انسان است ۲. به نظر بنده همین‌طور است که می‌فرمایید، یعنی روح است که چنین تدبیری را بر بدن إعمال می‌کند 3- می‌تواند از این نوع باشد، ولی منحصر به این نوع نیست. گاهی موانعِ بیماری را آن سالکِ واصل از آن شخص دفع می‌کند. ۴. نظر فیلسوفان غربی در مورد نفس متفاوت است. به نظرم کتاب «حقیقت انسان» از جناب آقای دکتر اصغر مصلح نکات خوبی در ارائه‌ی نظرات مختلف اندیشمندان غربی در اختیار خواننده می‌گذارد. موفق باشید

23333
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: استاد جان می خواستم بپرسم به نظر جنابعالی برای استخراج مطلب از آیات و روایات تا چه اندازه به علم هرمنوتیک نیاز هست؟ آیا اگر طلبه کتاب کفایه مرحوم آخوند را خوب مطالعه کند کفایت می کند یا خیر؟ و در صورت نیاز چه منابع دیگری را پیشنهاد می فرمایید؟ سوال دیگرم این است که بطور کلی به نظر جنابعالی برای استخراج مطلب از دل آیات و روایات به چه مقدماتی نیاز هست؟ و چه روشی را شما پیشنهاد می فرمایید؟ حقیر قصد مطالعه آیات و روایات با رویکرد برداشت مطلب در حوزه روانشناسی را دارم. طلبه پایه 8 و در حال مطالعه فلسفه و معرفت النفس هستم. خدا خیرتون بده
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده خوب فکر کرده‌اید که بعد از فهم فلسفه و معرفت نفس، نمی‌توان در این زمانه از نگاه هرمنوتیکی آن‌هم بر اساس قرائتِ گادامری نسبت به متون دینی غافل بود. موفق باشید

23314
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد شما در پاسخ به یکی از کاربران در شبهه ای ایشان را به شرح جلسات اول و دوم شرح فصوص در کانال «ندای اندیشه» ارجاع دادید. می خواستم بپرسم استفاده از مباحث فصوص را برای همه قابل دسترسی کردید؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به نحوه‌ی ورودی که اخیراً داشته‌ایم، اگر کسی مباحث «ده نکته» و «برهان صدیقین» را به‌خوبی کار کرده باشد، می‌تواند ورود کند. البته بهتر است افراد بعد از بحث «معاد» و استماع صوت‌های آن، بحث را ادامه دهند. موفق باشید

23313
متن پرسش
سلام علیکم: می بخشید استاد، امکان انقطاع روح از بدن به صورت اختیاری وجود داره؟ اگه چنین امکانی هست حکم رفتنش و دیدن بقیه چیه؟ منظورم روح بره خونه های بقیه بدون حجاب ببینه. (در حال زنده بودن منظور است؟)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره در حدّی که نظام الهی اذن به آن روح بدهد، می‌تواند ورود پیدا کند. انسان‌ها در سترِ حضرت معبود هستند. یکی از همین افراد که روحش را سیر داده بود، می‌گفت خواستم به خانه‌ی یکی از علماء وارد شوم، تنها تا در خانه‌ی آن‌ها می‌توانستم باشم و نه بیشتر. موفق باشید

23318
متن پرسش
سوال از کتاب جوان و انتخاب بزرگ استاد گرامی سلام علیکم: ۱. در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» برای استدلال اینکه بعد از مرگ من انسان نابود نمی شود به این استدلال کردید که وقتی دست و یا عضوی بریده شود چیزی از من انسان کم نمی شود یا در خواب من انسان هست اما در همه مواردی که مثال زدید مغز انسان کار می کند. اگر مغز نباشد با موقعی که مغز و ذهن هست تفاوت دارد اگر کسی بگوید تا مغز هست ذهن هست و من و تصوراتم هستند اما بعد از مرگ، مغز می میرد پس استدلال ناقص است چون دو مورد با هم فرق دارد و نتیجه از مشابهت آنها نمی تواند مثل هم باشد یعنی اگر مغز مرد مانند وقتی نیست که مغز نمرده است. ۲. استدلال کردید که وقتی دست قطع می شود می بینی که دست قطع می شود پس وقتی می میرید می بینید که مردید. باز هم مثلا در مورد خواب ما وقتی می خوابیم نمی بینیم که خوابیم یا وقتی بیهوش می شویم نمی بینیم که بیهوش شدیم پس می شود وقتی می میریم هم نبینیم که مردیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان اساساً در خواب، خود را خارج از بدن می‌یابد و احساس می‌کند. این آگاهی به خود نشان می‌دهد که خارج از بدن نیز ما به خود آگاهی داریم. حال چه آن بدن فعالیت فیزیولوژیکی خود را داشته باشد و چه نداشته باشد. موفق باشید

23304
متن پرسش
با سلام: دانشجوی ارشد روانشناسی بالینی هستم. از دوران دبیرستان با آثار استاد انس داشتم و همچنین با کتب مرحوم عین صاد. الان و با رویایی بیشتر با مباحث روانشناسی غربی به دنبال یک سیر مطالعاتی برای رسیدن به مباحث اسلامی هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کنار مباحثِ معرفت نفس، به نظریات «استیون هیس» بد نیست توجه بفرمایید. موفق باشید

23300
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: ببخشید می خواستم بپرسم «کتاب معرفت النفس و الحشر» شرح صوتی نداره؟». ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح صوتی آن بسیار ضعیف است. می‌توانید برای استفاده از آن با جناب آقای حاج‌آقا نظری به شماره‌ی 09136032342 تماس بگیرید. موفق باشید

23216
متن پرسش
سلام: در ادامه سوال ۲۳۲۱۱ که یکی از دوستان پرسیده بود سوالی داشتم: اینگونه افراد که بدنشان نابود می شود و با خود ابدیشان هستند با جسم‌برزخی می مانند؟ و آیا اینان حیات راحت تری دارند نسبت به بقیه یا مشکل تر؟ و سوال دیگر اینکه در جای دیگری فرموده بودید کسی که بدنش نابود می شود همچنان به بدن خود نظر دارد ولی با صورت خیالی بدن درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید به هر صورت، نفسِ ناطقه‌ی انسان، بدن دارد و بعد از منتقل‌شدن از بدن دنیایی، بدنِ برزخی او بیشتر برایش ظاهر می‌شود. بلی! بحث بر سر آن است که آیا کسی که بدنِ دنیایی ندارد، چیزی هست که به عنوان بدن دنیایی به آن نظر کند؟ نه. ولی تعلقاتِ او به دنیا برایش هست و مثل هر متوفایی زمان می‌برد تا این تعلقات ضعیف شود و از بین برود. موفق باشید

23211
متن پرسش
سلام: در مباحث معرفت النفس فرمودید که روح انسان متوفی بعد از مرگ هم به جسم خود یک توجهی دارد و این آداب خاصی که در اسلام برای دفن میت و زیارت قبور وجود داره هم به جهت همین مسئله وضع شده است، ببخشید اگر مرگ شخصی به شکلی باشد که در همون لحظه مرگ جسدش به طور کامل نابود بشه چه اتفاقی میوفته مثلا اون افرادی که در اثر انفجار بمب هسته ای در کمتر از چند ثانیه به طور کامل از بین می روند و هیچ نوع بقایا و اثری از جسد اونها باقی نمی ماند. وضعیت اینها چطور می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معلوم است که وقتی بدنی نباشد که چنین افرادی بدان نظر داشته باشند، در نزد خود می‌ماند و با خود تا ابدیت‌شان به‌سر می‌برند. موفق باشید

23202
متن پرسش
سلام: در سوال 2647 در جواب فرموده اید: «فراموش نکنید نفس انسان ایجاد کننده تن او نیست.» در حالی که در جاهای دیگر فرموده اید نفس انسان بدن خودش را می سازد. لطفا توضیح فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ایجاد کردن به معنای وجوددادن و تجلی‌نمودن برای بدن بدین معنا که نفس بدن را متجلی کند، نیست. ولی ساختن به معنای آن‌که از موادِ مادی استفاده کند و بدن خود را بسازد مثل آن‌که استاد بنّایی ساختمان را بسازد، برای نفس هست. موفق باشید

23164
متن پرسش
سلام استاد وقت بخیر: روانشناسی که بخواهد فقط در زمینه امراض نفس کار کند چه کتبی باید مطالعه کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: من در جریان نیستم. خوب است در این مورد در رشته‌ی معرفت نفس تحقیق شود. موفق باشید

23162
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: منظور شما دقیقا از این جمله در کتاب آشتی با خدا چیست؟ به خصوص آن قسمت «اگر عکس آن را انجام دهيم مي توانيم نفس خود را به خطا بيندازيم، به طوري ِکه موادي را در بدن تزريق کنيم که موجب تحريک اعصاب گردند. صِرف مواد مخدر که عامل تحريک عصبي شده اند موجب ايجاد خيالات گردند و از اين طريق نفس را به خطا بيندازيم» *کل پاراگراف* «علت اين امر - که پديده هاي مادي موجب ايجاد خيالات غير مادي مي شوند - آن است که همان طور که روح وقتي خواست عضوي از اعضاء ما را تحريک کند، ابتدا اعصاب ما را تحريک مي کند و آن اعصاب با تحريک الکتريکي خود ماهيچه ها را متأثر مي کنند و در نتيجه آن عضو حرکت مي کند، اگر عکس آن را انجام دهيم مي توانيم نفس خود را به خطا بيندازيم، به طوري ِکه موادي را در بدن تزريق کنيم که موجب تحريک اعصاب گردند و نفس را در بُعد خيالات تحريک کنند و لذا بدون آن که چيزي در خارج موجب تحريک خيالات شود، صِرف مواد مخدر که عامل تحريک عصبي شده اند موجب ايجاد خيالات گردند و از اين طريق نفس را به خطا بيندازيم، به طوري که در اثر تحريک عصب ها، نفس در خود صورت هايي ايجاد کند که منشأ خارجي ندارند.» با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «آدمی را فربهی هست از خیال / گر خیالاتش بُوَد صاحب‌جمال». اگر خیالات انسان از عالَم بالا و از پرتو عقل بر موطن خیال نازل شود و عصب‌ها و ماهیچه‌ها را تحریک کند؛ فعالیت های انسان سالم و جهت‌دار است. ولی اگر با تحریک الکتریکی و مواد خام، خیالات را ایجاد کنیم و مبتنی بر آن، ماهیچه‌ها تحریک شود، فعالیت‌ها ناسالم است و واهمه زندگی انسان را در اختیار می‌گیرد. موفق باشید

23157
متن پرسش
سلام خدمت استاد محترم: و عذر خواهی جهت مزاحمت های مکرر. بنده دچار مشکلی بودم که امروز در سن ۳۰ سالگی تازه مشکل خودم را فهمیدم و به علت نقص خودم در حل مساله از شما درخواست برطرف کردن مشکل را دارم. از کودکی در هر مرحله ای قرار می گرفتم آرام و قرار نداشتم، مثلا به کاری با علاقه وارد می شدم و بعد از مدتی که آن کار را با هیجان انجام می دادم وسط کار، رها می کردم چون در عقل خودم هیچ سود بزرگی را در آن نمی یافتم، انواع سرگرمی ها، کارهای هنری و ... حتی مطالب دروس را از ابتدایی تا انتهایی وقتی در ذهن خودم علتی برای یادگیری آن نمی یافتم رها می کردم البته برای پیدا کردن علت بسیار تلاش می کردم ولی یا علت هایی که دیگران بیان می کردند برایم قانع کننده نبود و یا در مواردی اصلا صاحب نفسی نبود که من از او علت را بیابم و خودم هم که عقل ناقصی داشتم در نتیجه کار را رها می کردم. به هر سختی دیپلم را گرفتم ولی در دانشگاه در رشته شیمی محض دو سال درس خواندم و رها کردم بعد وارد مهد قرآن شدم. ۳ جزء حفظ کردم، گمشده خودم را آنجا هم نیافتم چون عمده توجه به ظاهر قرآن بود، آن را نیز رها کردم هر چند تا الان هنوز علاقه حفظ در وجود من هست و به سراغ حوزه رفتم، الان ده سال از آن زمان که شروع می کردم گذشته، صرف و نحو و منطق و مبادی عربی را به هر مشتقتی بود خواندم (مشقت می گویم منظورم تمکین نکردن نفس خودم است از یادگیری کلیاتی که در حوزه می آموختم چون روحم به دنبال مطالبی بود که در مطالب کتاب ها آنها را نمی یافتم) البته شایان به ذکر است که از ۱۸ سالگی برخی کتب شهید دستعیب، شهید مطهری و علما و صاحب نظران دیگر را برای رسیدن به مجهولاتم خواندم و بسیار در این زمینه نسبت به قبل خودم پیشرفت کردم خلاصه الان در سن ۳۰ سالگی دچار کثرت گرایی شدید شدم. طوری که حرکت برآیم ممکن نیست و قدرت تشخیص ندارم. می دانم درس خواندن در حوزه مرا به سمت کلیات می برد که جزییات از آن فهمیده می شود. از طرفی مطالعات خودم که از جزییات شروع شد الان دارم به همان کلیات که در فلسفه هست و من هنوز در حوزه نخواندم، می رسم و از طرفی به شدت به رعایت حقوقی که نسبت به شوهر و فرزندان دارم آگاه و پایبندم با توجه به اینکه در راه پیش رو هر روز دروس حوزه سنگین تر می شود و امکان مطالعات آزاد از من سلب می شود در کنارش خانه داری و همسر داری، نمی دانم حوزه را که به صورت غیر حضوری است رها کنم و به همان مطالعات مورد علاقه خودم برسم. (یعنی حرکت از جزییات به کلیات) یا مطالعات را (خلاف میل باطنی من است) رها کنم. البته واقف به این مساله هستم که نهایت مطالعات خودم تنها به رشد خودم می انجامد و نهایت حوزه زمینه رشد جامعه را برایم فراهم می کند و همین سعادت بزرگ را از دست می دهم. در مطالعات متفرقه هم سیر خاصی ندارم بلکه هر مطلبی ذهنم را در گیر کند مطالعه می کنم و به شدت دایره مطالعاتم گسترده است از نظر نویسنده ،کتب شما، خانم لطفی، علامه طباطبایی، شهید مطهری، سیر و سلوک علما و بزرگان، علامه حسن زاده و .... می شود به من بگویید چگونه مشکل خود را حل کنم تا بتوانم از این کثرت ها رها شوم و به راه خودم ادامه دهم و البته سوال را قبلا به نحو دیگری از شما پرسیدم گفتید با برنامه ریزی کار درست می شود، ولی هر کار کردم نمی توانم با مسولیت های دیگر که دارم بین مطالب درسی و غیر درسی جمع کنم و دچار پراکندگی نشوم. به شدت در روحم عجله برای رسیدن را حس می کنم و آرامش ندارم و فقط مطالعه مرا آرام می کند، آیا این هوای نفس من نیست که مرا از درس خواندن نهی می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سنّ سی‌سالگی، سنِ سرزندگی برای درک حقایق است. اگر در کنار مدیریت عاطفی خانه به عنوان یک مادر به مباحثی که روحِ کلی دارد مثل فلسفه و عرفان رجوع فرمایید، راهی به سوی حقیقت برای اُنس با تفسیر شریف المیزان و روایات اهل‌البیت «علیهم‌السلام» در مقابل شما می‌گشاید. و با حوزه ی علمیه همان اندازه ارتباط داشته باشید که بستر فعالیت های شما در آن فراهم باشد. مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» و «معاد» همراه با شرح صوتی آن‌ها که بر روی سایت هست، به غیر از کتاب «خویشتن پنهان» خوب است دنبال بفرمایید. موفق باشید

23159
متن پرسش
با سلام و احترام: می بخشید استاد! میخوام یه تحقیق در مورد انسان شناسی دارم که باید مطالبم رو طوری بنویسم که هر مبنایی برای تربیت انسان باشه. اگه بخوام طبق اون مطالبی که از کتاب انسان شناسی و ادب عقل و قلب و خیال بنویسم علاوه بر اون از فطرت هم مطلب بیاورم و اون مسائلی که خدا به صورت فطری در انسان گذاشته (گرایش به کمال، میل به پرستش، تنفر از عیب و نقص) چطوری باید در کنار هم جا بدم. انسان سه بعد داره، چهار بعد دارد، عقل و قلب و خیال ارتباطش و با فطرت چطوری بیان کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سری به جزوه‌ی «کلام ۱» یا «معارف ۱» بزنید و قسمت فطرت آن را انتخاب نمایید. و نیز سری هم به کتاب «انسان در اسلام» بزنید که هر دو بر روی سایت هست. به نظرم بتوانید با مطالبِ مطرح در آن‌جا به بحث‌تان سر و سامان بدهید. موفق باشید

23139
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: ۱. دقیق و عمیق بفرمایید، که چرا تحقق «عدالت اجتماعی» هدف متوسط حکومت اسلامی است، در واقع مقدمه ی «قرب الهی» است؟ عدالت چه زمینه ی را برای مردم جهت قرب فراهم می کند؟ ۲. مقصود از آن همه فضیلت و عظمت علم در کلام معصوم (علیهم سلام)، آیا معارف اسلامی و الهی است یا شامل تمام علوم می گردد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عدالت موجب ایجاد شرایطی می‌شود تا انسان‌ها آن‌چنان دغدغه‌ی مایحتاج زندگی‌شان بر آن‌ها غلبه نکند و از سایر کمالاتی که باید کسب کنند، غافل بمانند. ۲. در متون دینی عموماً وقتی بحث «علم» می‌شود منظور علمِ به مبداء و معاد و معرفت نفس است و سایر علوم را تحت عنوان «فضل» نام می‌برند. موفق باشید

23134
متن پرسش
سلام: استاد سوالی در زمینه مباحث معرفت النفس دارم، علت وجود برخی ترس های مشترک بین انسان ها چیست؟ مثلا چرا اکثر خانم ها از موش یا سوسک می ترسند یا بیشتر افراد حتی از تصور تنها ماندن با یک جسد وحشت دارند، چنین ترس هایی دلیل منطقی و مشخصی ندارند و در این موارد خطر خاصی شخص را تهدید نمی کند، مطابق با مبانی معرفت النفس در حکمت متعالیه آیا برای این مسئله توجیهی وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان‌ها با قوه‌ی واهمه از صورت‌ها معنایی را کسب می‌کنند. بعضاً در ایجاد معنا شدت به خرج می‌دهند و معنایی که مطابق واقع نیست را در ذهن خود می‌آورند. از این جهت بعضی‌ها از صورت‌هایی مثل موش یا سوسک، معناهایی در ذهن خود می‌آورند که سختْ آزاردهنده است که البته با تقویت وجهِ عقلانی، قدرت آن صورت‌های ذهنی که واهمه ایجاد کرده است، ضعیف می‌گردد وگرنه بسیاری از انکشافات عرفا در إزاء همین قوه‌ی خوب واهمه است. موفق باشید 

23126
متن پرسش
با سلام و احترام: در کتاب «ادب عقل و قلب و خیال» شما می فرمایید انسان سه بعد داره، و همین سه قوه را نام می برید، پس جایگاه واهمه چی میشه؟ استاد اگه بخواهیم انسان را موجودی دو بعدی تعریف کنیم بعد ملکی و ملکوتی، خیال شامل کدام بعد انسان میشه؟ ملکی یا ملکوتی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در تقسیم اولی، واهمه به یک معنا در حوزه‌ی خیال قرار می‌گیرد و در تقسیم دومی، خیال جزو ملکوت محسوب می‌گردد به اعتبار این‌که وجهِ متعالی‌تر از وجهِ مادی انسان می‌باشد. موفق باشید

23058
متن پرسش
‏ چون تو خواهی که جایی رَوی، اوّل دلِ تو می‌رود و می‌بیند و بر احوالِ آن مُطلّع می‌شود، آنگه دل باز می‌گردد و بَدَن را می‌کِشاند. «فیه ما فیه / مولوی» این یعنی چه استاد؟ متوجه نمیشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که فرموده‌اند. این به جهتِ تجرد نفس است. خوب است اگر مایل بودید بیشتر بدانید، به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» رجوع فرمایید. موفق باشید

23053
متن پرسش
سلام: استاد پاسخ شما به سوال شماره ۲۳۰۲۶ که در خصوص قاعده الظاهر عنوان الباطن بود را مطالعه کردم، اما در حکمت متعالیه صدرایی در باب معاد هم سخنی به این مضمون وجود داره که عالم برزخ صورت باطنی عالم دنیاست و صورت بدن مادّی انسان، ظهور بدن برزخی اوست و بدن برزخی، باطن بدن مادّی می باشد. به همین نحو، بدن برزخی نیز ظهور بدن اخروی می باشد؛ و بدن اخروی باطن و حقیقت بدن برزخی است. لذا بدن برزخی همان بدن دنیایی است حقیقتاً و غیر آن است رقیقتاً ... اگر این فرمایش جناب ملاصدرا در باب این که صورت بدن مادی انسان ظهور بدن برزخی اوست را در کنار قاعده الظاهر عنوان الباطن قرار دهیم بار دیگر با همان اشکال مطرح شده در سوال شماره ۲۳۰۲۶ مواجه می شویم، اگر صورت بدن مادی ظهور بدن برزخی است و الظاهر عنوان الباطن، پس چرا کفار و گناهکاران زیادی هستند که چهره زیبایی دارند؟ در متون دینی ما گفته شده که انسان های کافر و فاسد صورت برزخی زشتی دارند، این مطلب با فرمایش ملاصدرا چگونه قابل جمع است؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جملات ملاصدرا اگر از بدن دنیایی نام برده می‌شود منظور آن بدنی است که طی دنیا می‌سازیم و آن غیر از بدن مادی است که ابزاری بیش نیست و به گفته‌ی جناب صدرا، اتحادش با نفس، انضمامی است و نه حقیقی. در بحث «حرکت جوهری» در مورد آن بدن عرایضی شده است. موفق باشید

23043
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوتتان بده ان شاءالله. استاد شما فرمودید که راه ارتباط با خدا ائمه و پیامبر می باشد و این خدا شیرین تر است. که به واقع این سخن خدای زیبا و نورانی تری را به انسان معرفی میکنه منتها روایت داریم که «اللهم عرفنی نفسک فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ». خب ما اول باید خدا را بشناسیم تا پیامبرش را بشناسیم. چگونه با خدایی که هنوز او را نشناختیم از دریچه ای پیامبری نگاه کنیم که راه شناخت آن پیامبر شناخت خدا می باشد؟ آیا این روایت بیشتر برای پی بردن به پیامبر خدا از دیدگاه استدلال و قانع کردن عقل است یا بار معرفتی و عرفانی نیز دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. تا خدا را نشناسیم پیامبر او را که پیامبرِ خدا است نمی‌شناسیم. ولی وقتی بخواهیم با نور خدا مأنوس شویم در آینه‌ی وجود پیامبر و ائمه «علیهم‌السلام» آن نور متجلی است. به همین جهت وقتی حضرت حق می‌فرماید: «و للّه الاسماء الحسنی فادعوه بها» خداوند را اسماء حسنایی هست و خدا را با آن اسماء بخوانید. حضرت صادق «علیه‌السلام» مى‏ فرمايند: «نَحنُ‏ وَالله‏ الأسماءُ الحُسنى»[1] به خداوند سوگند مائيم اسماء حسناى الهى. در همين رابطه حضرت باقر «علیه‌السلام» مى‏ فرمايند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ‏ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ فَلْيَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ يَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه»[2] هركس مايل است‏ بين او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببيند و خداوند نيز او را مشاهده كند بايد آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بيزار باشد و پيرو امامى از اين خانواده گردد. اگر چنين بود خدا را مى ‏بيند و خدا نيز او را مى‏ بيند. براى هرچه بيشتر كاربردى ‏شدنِ رجوع به حق بايد پس از نظر به وجود، به مظهر كمالى وجود يعنى اسماء الهى نظر كرد و اسماء الهى را در مظاهر كاملى كه همان سيره‏ ى اهل البيت (عليهم السلام) باشد به تماشا نشست، و در همين رابطه از معرفت نفس شروع مى ‏كنيم. موفق باشید  


[1] ( 1)- الكافى، ج 1، ص 144.

[2] ( 1)- بحارالأنوار، ج 23، ص 81.

23033
متن پرسش
سلام سه سوال داشتم: ۱. در بحث معاد مشخص شد که خداوند انسان را عذاب نمی کند بلکه قاعده عالم است که انسان با صورت اعمال بدش روبرو می شود. چرا در قرآن خداوند عذاب را به خود نسب داده «ان عذابی لشدید» و یا در دعای کمیل آمده «لانه لا یکون الا عن غذبک ونتقامک و سخطک»؟ ۲. چرا برخی از مکانها مثلا مسجدالاحرام یا برخی از زمانها مثل شب قدر دارای حجاب کمتر هستند و قدرت انتقال انوار غیبی را دارند؟ ۳. مقام عالم غیب مقام جامعیت است و نه مجموع. پس چرا می گویند هفت آسمان؟ مگر در عالم غیب تعداد وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در هر حال نظامی که انسان‌های معاند در آن نظام با اعمال خلاف خود روبه‌رو می‌شوند و عذاب می‌بینند، نظام الهی است. ۲. در بحث «معرفت نفس» عرض شد بعضی از مکان‌ها و زمان‌ها امکان ظهور عالم غیب را بیشتر دارند مثل چشم که در نشان‌دادنِ احساسات روح، استعداد بیشتری نسبت به بقیه‌ی اعضای بدن دارد ۳. جامعیت، با شدت و ضعف در مراتب قابل جمع است مثل نور بیرنگ که در عینِ جامعیت، شدت و ضعف دارد. موفق باشید

نمایش چاپی