بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معرفت نفس

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
24150
متن پرسش
استاد گرامی سلام: آیا حکمت متعالیه روح بخاری را قبول دارد؟ محل این روح بخاری کجاست؟ یعنی ارتباط این روح بخاری با بدن و نفس چگونه است؟ و کار این روح بخاری چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب صدرالمتألهین چندان در دستگاه خود به این نوع موارد نپرداخته. موفق باشید

24149
متن پرسش
سلام استاد جان: استاد عزیز در حال گوش کردن فایل های معاد هستم. در جایی خوندم که نوشته بود عالم مثال متصل و منفصل. برایم سوال شد که منظور از این دو اصطلاح چیست؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیال منفصل همان عالَم مثال است که بین عالم عقل و عالم ناسوت قرار دارد و خیال متصل مرحله و مقامی از نفس ناطقه است که بین عقل و حسّ می‌باشد. موفق باشید

24132
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز شما در جواب سوال ۲۴۱۲۸ فرمودید که (صورت خارجی «مُعِد» خواهد بود تا نفس ناطقه، صورتی مطابق آن در ذهن ابداع کند و بدین لحاظ می‌توان به نحوی به آن‌چه از خارج در ذهن داریم، اعتماد کرد و این غیر از بدیهی‌یافتنِ ادراک خارجی است) ۱. منظور جنابعالی از بدیهی یافتن ادراک خارجی همان حضوری یافتن آن است٬ یعنی جنابعالی بدیهی بودن را در این موضوع به علم حضوری داشتن نسبت به ادراک خارجی می دانید؟ مثل ادراک حضوری مجردات در عالم غیب و شهود؟ ۲. اما در جواب سوال ۲۴۱۲۱ فرمودید: (آری! انسان به صورت بدیهی متوجه می‌شود که نفس ناطقه‌ی او به همان چیزی علم دارد که در خارج هست) این بدیهی بودن انطباق صورت ذهنی با صورت شیئ خارجی نزد نفس چه نوع بدیهی هست؟ ممنون از پاسخ ها
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم علم به آن‌چه در خارج یافته‌ایم به حکمِ آن قاعده که «هر علم حصولی، مسبوق به علم حضوری است» علمِ ما به خارج برای نفس، حضوری است هرچند که در نسبت به خارج حصولی باشد. ولی بحث بدیهی‌بودنِ اعتماد به علم‌مان به خارج، برمی‌گردد به این‌که نفس ناطقه در پیش خود و بدون هرگونه مقدمه‌ای علمِ خود به خارج را قابل اعتماد می‌داند. موفق باشید

24112
متن پرسش
استاد عزیز سلام: بنده به این نتیجه رسیده ام که گم شده ی زندگیه من حکمت متعالیه هست و می‌خواهم که به درک حقیقی عالم وجود با حکمت متعالیه برسم، در ضمن بنده به اندازه جواب شبهات و سوالاتی که برایم پیش می آمد از فلسفه و منطق بهره برده ام و اطلاع چندانی در این علوم ندارم و با توجه به متأهل بودن بنده و مشغله های زندگی و سنم امکان رفتن به حوزه را جهت کسب معارف اهل بیت و لاجرم قرار گرفتن در مسیر درک حکت متعالیه را ندارم، لطفا به بنده یک سیر مطالعاتی و راهکار رسیدن به هدفم را ارائه بدهید تا بتوانم با درک حقیقی عالم وجود با استفاده از حکمت متعالیه به آدمیت نزدیک و در آخر به سعادت حقیقی برسم. متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده در این رابطه مطالعه‌ی مباحث به صورت زیر است:

۱. کتاب «ده نکته در معرفت نفس» با شرح صوتی آن. ۲. کتاب «از برهان تا عرفان» با شرح صوتی آن. ۳. کتاب «خویشتن پنهان» ۴. کتاب «معاد» هوراه با شرح صوتی آن. موفق باشید

24054
متن پرسش
سلام علیکم استاد: ببخشید من دو تا سوال دارم. یکی اینکه آیا از طریق دستکاری ژنتیک میشه مسائلی مثل ایمان رو تغییر داد؟ من شنیدم صهیونیست ها ژنی کشف کردن که مال افراد مومن هست که اگه اونو از بین ببرن دیگه نسل بعد مومنین، مومن نمیشن. دوم هم اینکه کاش کتاب زن آنگونه که باید باشد رو شرح صوتی میدادین. التماس دعا استاد عزیز.
متن پاسخ

۲۴۰۵۴. باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. موضوع ایمان مربوط به وَجهِ مجرد یعنی نفس ناطقه‌ی انسان است. در حالی‌که حوزه‌ی «ژن» مربوط به ابعادِ جسمانی انسان است و حوزه‌ی جداگانه‌ای است. چون نمی‌دانند حوزه‌ی ایمان کجاست، فعالیت‌های این‌چنینی را دنبال می‌کنند. ۲. توفیقی باشد می‌توان نسبت به آن تصمیم گرفت. موفق باشید 

23982
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما استاد گرامی و تشکر فراوان به خاطر دروازه های نوری که شما به زندگی ما گشودید. استاد گرامی مدتی است که سیر مطالعاتی شما را شروع کرده ام البته هنوز در مقدمات هستم. سه سوال از شما داشتم. ۱. فکر می کنم به لطف خدا بنده گیرایی خوبی در مسائل فلسفی مثل براهین صدیقین و حرکت جوهری و امثال اینها دارم. با توجه به این استعداد به نظر شما همان سیر مطالعاتی عمومی را دنبال کنم یا پیشنهاد خاصی برای من می فرمایید. ۲. کتاب حی بن یقظان را تورقی کرده ام و خیلی دوست دارم آن را بخوانم و تفکرم را با شخصیت داستان پیش ببرم به نظر شما برای آن وقت بگذارم یا خیر و اگر بله در کدام مرحله از سیر مطالعاتی؟ ۳. کتاب معرفت نفس و حشر را در کدام مرحله مطالعه کنم؟ در پناه حق باشید. خدا نگهدار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اگر احساس کردید روح‌تان بحث‌ها را می‌پذیرد، چرا آن‌ها را دنبال نکنید. ۲. به نظرم خوب است آن کتاب را بعد از مباحث «ده نکته» دنبال کنید. ۳. بعد از کتاب «معاد» و شرح صوتی آن إن‌شاءاللّه بتوانید با کتاب «معرفتِ نفس و حشر» مأنوس گردید. موفق باشید

23973
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: جمعی دانشجو و طلبه هستیم، که در قسمت شورای واحد آموزش و تربیت مجموعه ای فرهنگی فعالیت می کنیم و برنامه های آموزشی و تربیتی برای جوانان مسجد و محله خود برگزار می کنیم. در راستای رشد مبانی تربیتی خود و فراگیری شیوه تربیتی اسلام، چه برنامه مطالعاتی پیشنهاد می کنید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم با مباحث «معرفت النفسی» مثل آن‌که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» آمده و بحث‌هایی که در رابطه با انقلاب اسلامی شده؛ بتوانید با آن عزیزان مراوده داشته باشید. بحث «ولایت فقیه» نیز آن‌ها را متوجه‌ی عطایی که خداوند در این تاریخ به بشر داده است، می‌کند. درس‌گفتارِ بحث ولایت فقیه را در ذیل برایتان ارسال می‌کنم. موفق باشید

مباني حكومت دينـي

در رابطه با جايگاه انقلاب اسلامي دو نکته را بايد مدّ نظر داشت؛ يک نکته در مورد جايگاه آن به عنوان نظام ديني، در مباني عقلي و شرعي است و نکته‌ی ديگر جايگاه تاريخي و اهدافي است که دنبال مي‌کند. در رابطه با مباني عقلي و شرعي نظام ديني به طور مختصر مي‌توان موارد زير را برشمرد:

۱. در مباحث عقلي اين نکته روشن است که در هر موضوعي همواره مقام وحداني، عامل حفظ و بقاي جنبه‌هاي كثرت در آن موضوع است، مثل روح انسان که به عنوان مقام وحداني عامل حفظ و بقاي بدن است و تا نظر به بدن دارد مانع مي‌گردد تا بدن متلاشي شود و بين سلول‌هاي آن گسستگي ايجاد گردد.

از آن جايي که جامعه عبارت است از مجموعه‌اي از افراد که جهت رفع حوائجِ خود کنار هم آمده‌اند، اگر از طريق پذيرش حکم حضرت اَحد به مقام وحدت متصل نشود، نمي‌تواند داراي بقاء و حياتِ حقيقي باشد و به مقصدي که به دنبال آن است دست ‌يابد، بلكه حياتش دروغين و انسجامش وَهْمي خواهد شد. مثل بدن مرده‌اي است كه به واقع انسجام و يگانگي حقيقي ندارد و در آن صورت اعضای آن در اختيار يك هدف واقعي قرار نمي‌گيرد و زماني نمي‌گذرد که متلاشي مي‌شود. پس بايد نظام اجتماعي انسان‌ها، همچون نظام فردي‌شان، تحت تدبير و حاكميت حضرت «اَحد» باشد تا به ثمره‌ي حقيقي دست يابد و بر اساس قاعده‌ي ارتباط کثرت‌ها به وحدت، ادامه‌ي حيات متعالي در آن فراهم باشد.

۲. خداوند در سوره‌ي شوري آيه‌ي 9 مي‌فرمايد: «فَاللّهُ هُوَ الْوَليُّ» يعني فقط خدا «وليّ» است و لذا فقط حكم خدا بايد در امور انسان‌ها - اعم از امور شخصي و اجتماعي- حاكم باشد، و هرگونه حاكميتي در امور انسان‌ها كه مظهر حكم خدا نباشد، خلاف واقعيت جاري در هستي است.

۳. براي حاكميت حكم خدا بر انسانِ مختار، «نبي» و «امام» نياز است. پس نبي و امام آينه‌ي نمايش حكم خداونداند و هيچ چيزي از خود ندارند، مثل آينه كه صِرفاً حكايت‌كننده و نمايش‌دهنده‌ي وجود شخصي است كه در مقابل آن است. در همين راستا امام باقر(علیه السلام) مي‌فرمايند: «بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا»[1] قلب هاي ما ظرف خواست و مشيت خداوند است چون او بخواهد ما مي خواهيم.

۴. در زمان غيبتِ امام زمان(عجل الله تعالی) براي اين‌كه رابطه‌ي انسان‌ها و جامعه با حضرت اَحد قطع نشود و حكم خدا در امور انسان‌ها - اعم از امور شخصي و امور اجتماعي- جاري و حاكم باشد، ضرورت دارد يك كارشناسِ كشف حكم خدا از طريق كتاب و سنت، در صحنه‌ي مديريتِ بالاي جامعه باشد تا اين نياز برآورده شود و جايگاه مراجعِ صاحب فتوي در امور فردي و وَليّ فقيه در امور اجتماعي بر همين مبنا است.

۵. خدايي كه براساس حكمت بالغه‌‌اش هيچ نيازي را بي‌جواب نمي‌گذارد و بر همين اساس پيامبر و امام را براي بشر مي‌پروراند[2] در زمان غيبت امام زمان(عجل الله تعالی) چون جامعه نياز به يك فقيه اَعْلم و شجاع و متقي دارد، اين چنين فقيهي را هم مي‌پروراند. حالا وظيفه‌ي مردم این است که از طريق خبرگان فقيه‌شناس او را كشف نمايند و اگر افراد در اين مورد حساسيت لازم را به‌کار نگيرند و تلاش نكنند، گرفتار حاكماني مي‌شوند كه افكار و خواست‌هاي خودشان را بر مردم حاكم مي‌كنند. در حالي كه فقيه، حكم خدا را بر جامعه حاكم مي‌كند، حکمي که مطابق فطرت همه‌ي انسان‌ها است و تمام ابعاد وجودي انسان را رشد مي‌دهد.

امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در کتاب ولايت فقيه با استدلال به لزوم وجود مؤسسات اجرايي و ضرورت اجراي احکام اسلام و ماهيت و کيفيت قوانين اسلام (احکام مالي، احکام دفاع ملي و احکام احقاق حقوق و احکام جزايي) و لزوم وحدت بين امت اسلام و ضرورت قيام علما براي نجات مردم مظلوم و محروم و همچنين با استناد به سنت و رويّه‌ی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)و رويّه‌ي امير مؤمنان علي بن ابيطالب(علیه السلام) و... بر ضرورت تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت تاکيد کرده و مي‌فرمايد: «اکنون که دوران غيبت امام(علیه السلام) پيش آمده و بناست احکام حکومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا کند و هرج و مرج روا نيست، تشکيل حکومت لازم مي آيد. عقل هم به ما حکم مي‌کند که تشکيلات لازم است... اکنون که شخص معيني از طرف خداي تبارک و تعالي براي احراز امر حکومت در دوره‌ي غيبت تعيين نشده است، تکليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها کنيد؟ ديگر اسلام نمي خواهيم؟ اسلام فقط براي دويست سال بود؟ ...يا اين‌که حکومت لازم است، و اگر خدا شخص معيني را براي حکومت در دوره‌ی غيبت تعيين نکرده است، لکن آن خاصيت حکومتي را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی) موجود بود براي بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده‌ی بيشماري از فقهاي عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند، مي توانند حکومت عدل عمومي در عالم تشکيل دهند. اگر فرد لايقي که داراي اين خصلت باشد به پا خاست و تشکيل حکومت داد، همان ولايت را که حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)در امر اداره‌ی جامعه داشت دارا مي باشد، و بر همه‌ي مردم لازم است که از او اطاعت کنند».[3]

امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در کتاب البيع مي فرمايند: «همان دلايلي که لزوم امامت را پس از نبوت اثبات مي‌کند، عينا لزوم حکومت در دوران غيبت حضرت ولي عصر(عجل الله تعالی) را در بر دارد... آيا مي توان تصور کرد که آفريدگار حکيم، امت اسلامي را به حال خود رها کرده و تکليفي براي آنان معين نکرده باشد؟ و آيا خردمندانه است که بگوييم خداوند حکيم به هرج و مرج ميان مسلمين و پريشاني احوال آنان رضا داده است؟ و آيا چنين گماني به شارع مقدس رواست که بگوييم حکمي قاطع جهت رفع نيازهاي اساسي بندگان خدا تشريع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟»[4]

آري، لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي کشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهي ترين امور و واضحات عقل است، بي آن‌که بين زمان حضور و غيبت امام و اين کشور و آن کشور فرقي باشد.

آيت الله العظمي بروجردي به طور منظم و منطقي بر اثبات ولايت فقيه استدلال عقلي کرده و در بين کلمات خويش صراحتاً از نصب فقيه براي سرپرستي جامعه‌ی اسلامي سخن گفته است.ايشان، در باره‌ی اثبات ولايت فقيه و بيان ضوابط کلي و شئون و حدود ولايت مي فرمايند:

اولا: در جامعه اموري وجود دارد که مربوط به فرد خاصي نيست بلکه از امور عمومي اجتماعي است که حفظ نظام جامعه بدان وابسته است، نظير قضاوت، سرپستي اموال غايب و ناتوان و مجهول المالک، و حفظ نظام داخلي جامعه و پاسداري از مرزها و دستور جهاد و دفاع هنگام هجوم دشمنان و مشابه آن که با سياست مُدُن مرتبط است.اين امور از مواردي نيست که هر شخصي مستقلا بتواند عهده دار آن گردد، بلکه از وظايف سرپرست جامعه و آن کسي است که زمام امور اجتماعي مردم به دست اوست.

ثانيا: براي کسي که قوانين اسلام و ضوابط آن را بررسي کند، ترديدي باقي نمي ماند که اسلام دين سياسي، اجتماعي است و احکام آن به اعمال عبادي شرعي محض که هدف آن، تکامل فرد و تامين سعادت اخروي است منحصر نيست، بلکه اکثر احکام آن مربوط به امور سياسي و تنظيم اجتماع و تامين سعادت دنياي مردم است.مانند احکام معاملات و سياسات و جزاييات از قبيل حدود و قصاص و ديات و احکام قضايي، و مالياتهايي نظير خمس و زکات که حفظ دولت اسلام متوقف بر آن است.به همين خاطر علماي خاصه و عامه اتفاق نظر دارند که در محيط اسلام وجود سياستمدار و رهبري که امور مسلمانان را اداره کند ضروري است بلکه از ضروريات اسلام است.هرچند در خصوصيات و شرايط او و چگونگي تعيين او از سوي رسول الله(صلی الله علیه و آله)يا با انتخاب عمومي، اختلاف نظر دارند.

ثالثا: بي ترديد سياست بلاد و تامين جهات اجتماعي در دين اسلام جداي از جهات روحاني و شئون مربوط به تبليغ احکام و ارشاد مسلمانان نيست، بلکه از همان صدر اسلام سياست با ديانت در هم آميخته و سياست از شئون ديانت محسوب مي شده است.رسول الله(صلی الله علیه و آله)شخصا به تدبير امور مسلمانان مي پرداخت و امور آنان را سياست‌گزاري مي‌کرد و مسلمانان براي حل و فصل خصومت‌هاي خويش به وي مراجعه مي‌کردند. پس از آن حضرت نيز سيره‌ي خلفاي راشدين و غير راشدين و امير المؤمنين(علیه السلام) به همين منوال بود. آن حضرت پس از تصدي ظاهري خلافت، امور مسلمانان را تدبير مي‌کرد و براي ولايات، قاضي و حاکم منصوب مي‌فرمود.[5]

اين است مباني عقلي و شرعي حکومت ديني. حال ممکن است سؤالاتي در اين رابطه پيش آيد که به آن‌ها مي‌پردازيم.

سؤال: با توجه به اين‌كه انساني نياز به وَلِيّ دارد كه خودش به خودي خود نتواند امورش را مديريت كند و به اصطلاح صغير يا سفيه باشد، اين سؤال پيش مي‌آيد که مگر مسلمانان صغير يا سفيه‌اند كه نياز به وَليّ دارند؟

جواب: نياز به وَليّ دو جنبه دارد. يكي از جنبه‌ي صغارت و يا ديوانگي و يكي هم از جنبه‌ي فرزانگي. يعني هم پيامبر(صلی الله علیه و آله)و ائمه(ع)وليّ و سرپرست نياز دارند كه سرپرست آن‌ها خدا است، و هم در همين راستا مؤمنين نيازمند وَليّ و سرپرست هستند و هم انسان‌هايي مثل کودکان و ديوانگان - از آن جهت که نمي‌توانند امور معمولي زندگي خود را مديريت کنند- نياز به وَليّ و سرپرست دارند. منتها ديوانگان و كودكان از جنبه‌اي ديگر نيازمند سرپرست هستند و اين دو با هم تفاوت دارد.

«وليِّ» مؤمنين مثل پيامبر و امامان(ع)، وقتي دستوري را از طرف خداوند به مؤمنين مي‌دهند، انجام آن دستور براي خودشان هم واجب است - چون در واقع حكم خدا را اظهار مي‌دارند- اما سرپرست و «وَليّ» كودكان و سفيهان اگر دستوري بدهد براي خودش واجب نيست. و لذا گفته مي‌شود «ولايت فقيه از نوع ولايت بر فرزانگان است و نه ولايت بر ديوانگان». و به همين جهت هم حكم فقيه بر خودش هم واجب است چون در راستاي إعمال ولايت الهي است و منجر به قرب انسان به حضرت پروردگار مي‌شود.

سؤال: اگر تنها راه نجات انسان‌ها اجراي حكم خدا در امور اجتماعي و فردي آنهاست، چرا پس از سال‌ها اجرايِ برنامه ولايت فقيه هنوز مشكلات زيادي در جامعه باقي است؟

جواب: اولاً؛ غفلت نكنيم كه مسئله‌ی ولايت فقيه، مثل مسئله‌ی روزه گرفتن است كه بايد همواره تلاش كنيم كه روزه‌ي ما به آن روزه‌ي واقعي كه دين دستور داده است نزديك شود، و اين طور نيست كه اگر امسال نتوانستيم آن‌گونه كه دين فرموده روزه بگيريم و به واقع تمام اعضائمان، اعم از چشم و گوش و قلبمان روزه نبود، تصميم بگيريم سال ديگر روزه نگيريم، بلكه تلاش مي‌كنيم سال ديگر روزه‌اي بگيريم كه به مقصد و هدف نزديك‌تر باشد. مسئله‌ي حاكميت حكم خدا از طريق وَليّ فقيه براي نجات جامعه نيز همين‌طور است كه بايد همواره تلاش كنيم حكم خدا از طريق ولايت فقيه در امور جامعه حاكم شود تا آرام‌آرام به آن نتايجي كه بايد برسيم دست پيدا كنيم. در همين راستا خداوند مي‌فرمايد: «...بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ»[6] پيامبر حق را براى مردم آورده؛ امّا بيشترشان از حق كراهت دارند ولي اگر حق از هوس‌هاى آن‌ها پيروى كند، آسمان‌ها و زمين و همه‌ي كسانى كه در آن‌ها هستند تباه مى‏شوند. پس ملاحظه مي‌کنيد دين به جهت حقانيتي که دارد خداوند آن را براي مردم آورد، حتي اگر در ابتدا مردم نسبت به آن کراهت داشته باشند ولي چون مطابق فطرت انسان‌ها است پس از مدتي از درون جانشان آن را مي‌پذيرند.

ثانياً؛ اگر از حاكميت حكم خدا از طريق وليّ فقيه دست برداريم، آيا راه ديگري براي اداره‌ی امور اجتمايي بشر داريم؟ آيا بقيه‌ي كشورهاي دنيا به جهت همين فاصله‌گرفتن از حكم خدا نبوده است که گرفتار اين‌همه مشكلاتِ غيرقابل علاج شده‌اند و مگر نه اين است كه گرفتاري‌هاي مسلمانان هم امروزه به جهت تأثيرپذيري از همان فرهنگ‌هاي بريده از حكم خدا به‌وجود آمده است؟

سؤال: اگر چند فقيه همگي مدّعي امر ولايت فقيه بودند، چه بايد كرد؟

جواب: همچنان که در سخن آيت‌الله بروجردي«رحمة‌الله‌عليه» ملاحظه فرموديد ولايت بر جامعه از نوع ولايت بر امور حِسْبيه يعني امور بي‌سرپرست است، و بدين لحاظ ولايت بر جامعه براي فقيه، واجب كفايي است و بر اين اساس اگر فقيهي كه توانايي امر مديريت جامعه را داشته باشد، كار را به عهده گرفت، وظيفه از بقيه‌ی فقها ساقط مي‌شود و نه تنها وظيفه از آن‌ها ساقط مي‌شود بلکه بر همه‌ي آحاد جامعه و از جمله فقيهان واجب است تا زماني كه فقيهِ حاكم بر اساس حكم خدا حكم مي‌كند، از او تبعيت كنند. مضافاً اين‌که در حال حاضر با وجود مجلس خبرگان که از فقهايي تشکيل شده که فقيه اَعْلم و توانا بر امر حکومت را مي‌شناسند، ديگر چنين فرضي واقع نمي‌شود زيرا اين علمای مجلس خبرگان هستند که مشخص مي‌کنند چه کسي شايستگي لازم را در امر ولايت بر جامعه‌ي مسلمين دارد.

سؤال: اگر ولايت فقيه يك مسئله‌ی ديني است و در زمان غيبت بايد محقق شود، چرا بين خودِ علماء اسلام در مورد آن اختلاف هست؟

جواب: در بين علماء اسلام در بود و نبود اصل ولايت فقيه در زمان غيبتِ وليّ‌عصر(عجل الله تعالی) اختلاف نيست. تفاوت در استناد آن‌ها به ادلّه‌ي حاکميت فقيه است. بعضي به اعتبار اين‌كه حكم جامعه، حكم امور بي‌سرپرست و حسبيه است، لازم مي‌دانند فقيه به عنوان نماينده‌ي اسلام، امور جامعه را به دست گيرد. و بعضي مي‌فرمايند: همين‌كه خداوند فرموده است: «فَاللهُ هُوَالْوَليّ»؛ پس بايد حكم خدا همواره در جامعه حاكم باشد و در راستاي اين ولايت، پيامبر و ائمه(ع)ولايت خدا را اِعمال مي‌كنند و خودِ امامان(ع)در زمان غيبت، فقيه را براي اِعمال ولايت خدا نصب كرده‌اند.

البته از اين نكته نبايد غفلت كرد كه بعضاً در طول تاريخ در كلمات علماء دين، «ولايت» به معناي اجراي امور جامعه به‌كار رفته، مثل اعمالي كه والي يك شهر انجام مي‌دهد و لذا وقتي با توجه به اين امر مي‌فرمايند: درست نيست فقيه، ولايت داشته باشد، منظور آن‌ها اين است كه نبايد فقيه در جايگاهِ والي شهر قرار گيرد. ولي هيچ عالِم اسلامي در اين‌كه بايد حكم فقيه در جامعه‌ي اسلامي نافذ باشد ترديد ندارد.[7]

سؤال: آيا ولايت فقيه، مطلق است يا نسبي؟

جواب: از آن‌جايي كه فقيه؛ حكم خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را اظهار مي‌دارد و نه نظرِ خود را، ولايت فقيه مطلق است. و بر همين مبناست كه مخالفت با حكم وليّ فقيه، مخالفت با حكم خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)است. و امام‌خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» مي‌فرمايند: همه‌ي اختياراتي كه براي امام معصوم(علیه السلام) به عنوان وليّ امر جامعه‌ي اسلامي ثابت است براي فقيه نيز بايد ثابت باشد و وليّ فقيه از اين نظر هيچ حد و حصري ندارد مگر آن‌كه دليلي اقامه شود كه برخي از اختيارات امام معصوم به ولي فقيه داده نشده است. در ضمن، ایشان مي‌فرمودند «ولايت فقيه همان ولايت رسول الله(صلی الله علیه و آله)است.» ولايت مطلقه‌ی فقيه به اين معنا كه فقيه هر كاري دلش خواست انجام دهد و هر حكمي دلش خواست بكند و اختيار مطلق دارد و هيچ مسئوليتي متوجه او نيست واقعيت ندارد واژه‌ي مطلقه در ولايت مطلقه‌ي فقيه در مقابل ولايت محدودي است كه فقها در زمان طاغوت داشتند.

نكته‌ي دومي كه ولايت مطلقه‌ي فقيه بدان اشاره دارد اين است كه فقيه هنگامي كه در رأس حكومت قرار مي‌گيرد هر آنچه از اختيارات و حقوقي كه براي اداره‌ي حكومت، لازم و ضروري است براي او وجود دارد و از اين نظر نمي‌توان هيچ تفاوتي بين او و امام معصوم(علیه السلام) قائل شد؛ يعني بگوييم يك‌سري از حقوق و اختيارات عليرغم آن‌كه براي اداره‌ي يك حكومت لازم و ضروري است مع‌هذا اختصاص به امام معصوم(علیه السلام) دارد و فقط اگر شخص امام معصوم در رأس حكومت باشد مي تواند از آن‌ها استفاده كند اما فقيه نمي‌تواند و حق ندارد از اين حقوق و اختيارات استفاده كند. بديهي است كه اين سخن قابل قبول نيست چرا كه اگر فرض مي‌كنيد اين حقوق و اختيارات از جمله حقوق و اختياراتي هستند كه براي اداره‌ي يك حكومت لازمند و نبود آن‌ها موجب خلل در اداره‌ي امور مي شود و حاكم بدون آن‌ها نمي‌تواند به وظيفه‌ي خود كه همان اداره‌ي امور جامعه است عمل نمايد، بنابراين عقلاً به هيچ‌وجه نمي‌توان در اين زمينه تفاوتي بين امام معصوم و وليّ فقيه قائل شد و هرگونه ايجاد محدوديت براي فقيه در زمينه‌ي اين قبيل حقوق و اختيارات، مساوي با از دست‌رفتن مصالح عمومي و تقويت منافع جامعه‌ي اسلامي است. بنابراين لازم است فقيه نيز به مانند امام معصوم(علیه السلام) از مطلق اين حقوق و اختيارات برخوردار باشد كه اين مسأله هيچ ربطي به حكومت فاشيستي ندارد و موجب توتاليتر شدن ماهيت حاكميت نمي شود بلكه اين امرِ عقليِ مسلم و بسيار واضحي است كه در حكومت‌هاي ديگر نيز پذيرفته شده و وجود دارد.

 مطلب ديگري كه ولايت مطلقه‌ی فقيه به آن اشاره دارد در رابطه با اين سؤال است كه آيا دامنه‌ي تصرف و اختيارات وليّ فقيه، تنها منحصر به حدّ ضرورت و ناچاري است يا اگر مسأله به اين حد هم نرسيده باشد ولي رجحان عقلي و عقلايي در ميان باشد فقيه مجاز به تصرف است؟ ذكر يك مثال براي روشن‌شدن مطلب مناسب است: فرض کنيد وضعيت ترافيك شهر دچار مشكل جدي است و به علت كمبود خيابان و يا كم عرض‌بودن آن، مردم و ماشين‌ها ساعت‌هاي متوالي در ترافيك معطل مي‌مانند و خلاصه، وضعيت خيابان‌هاي فعلي پاسخگوي نياز جامعه نيست و به تشخيص كارشناسان امين و خبره، احداث يك يا چند بزرگراه لازم و حتمي است. يا وضعيت آلودگي هواي شهر در حدي است كه متخصصان و پزشكان در مورد آن به مردم و حكومت هشدارهاي پي در پي و جدّي مي‌دهند و راه حل پيشنهادي آنان نيز ايجاد فضاي سبز و احداث پارك است. در اين‌گونه موارد هيچ شكي نيست كه وليّ فقيه مي‌تواند با استفاده از اختيارات حكومتي خود حتي اگر صاحبان املاكي كه اين بزرگراه و پارك در آن ساخته مي‌شود راضي نباشند با پرداخت قيمت عادلانه و جبران خسارت‌هاي آنان، دستور به احداث خيابان و پارك بدهد و مصلحت اجتماعي را تأمين كند.

 اكنون با اين توضيحات روشن مي‌شود ولايت فقيه و ولايت مطلقه‌ي فقيه به معناي آن نيست كه فقيه بدون در نظرگرفتن هيچ مبنا و ملاكي، تنها و تنها بر اساس سليقه و نظر شخصي خود عمل مي كند و هر چه دلش خواست انجام مي دهد و هوي و هوس و اميال شخصي اوست كه حكومت مي كند. بلكه ولي فقيه، مجري احكام اسلامي است و اصلاً مبناي مشروعيت و دليلي كه ولايت او را اثبات می كند عبارت از اجراي احكام شرع مقدس اسلام و تأمين مصالح جامعه‌ی اسلامي در پرتو اجراي آن احكام است؛ بنابراين بديهي است كه مبناي تصميم‌ها و انتخاب و عزل و نصب و كليه‌ی كارهاي فقيه، احكام اسلام و تأمين مصالح جامعه‌ي اسلامي و رضايت خداي متعال است و بايد اين چنين باشد و اگر وليّ فقيهي از اين مبنا عدول كند خود به خود صلاحيتش را از دست خواهد داد و ولايت او از بين خواهد رفت و هيچ‌يك از تصميم‌ها و نظرات او مطاع نخواهد بود. بر اين اساس، به يك تعبير مي‌توانيم بگوييم كه ولايت فقيه در واقع ولايت قانون است؛ چون فقيه ملزم و مكلف است در محدوده‌ي قوانين اسلام عمل كند و حق تخطي از اين محدوده را ندارد، همان‌گونه كه شخص پيامبر و امامان معصومh نيز چنين هستند. بنابراين به جاي تعبير ولايت فقيه مي توانيم تعبير "حكومت قانون" را به‌كار بريم البته با توجه به اين‌كه منظور از قانون در اينجا قانون اسلام است.

سؤال: در خصوص نظارت مجلس خبرگان اشکالي تحت عنوان دور مطرح است. اشکال اين است که رهبري، فقهاي شوراي نگهبان را نصب مي‌کنند، و فقهاي شوراي نگهبان صلاحيت اعضاي مجلس خبرگان را بررسي و تأييد مي‌کنند و مجلس خبرگان شخص رهبر را گزينش مي‌کنند. پس به اين ترتيب رهبر درصدر و ذيل اين سلسله، قرار مي‌گيرد و اينجا دور فلسفي يعني توقف شئ بر نفس خود پيش مي‌آيد. به اين دليل که صلاحيت فقهاي خبرگان توسط فقهاي شوراي نگهبان تأييد مي‌شود و فقهاي شوراي نگهبان کساني هستند که توسط رهبر منصوب شده‌اند.

جواب: اين حالت، دور محسوب نمي‌شود و تالي فاسد دور را به همراه ندارد، چون وظيفه‌ي شوراي نگهبان در حدّ تأييد اجتهاد و عدم سوء پيشينه‌ي كانديداهاي نمايندگي مجلس خبرگان است و همه‌ي افرادي كه در حدّ اجتهاد هستند مي‌توانند خود را كانديدا كنند و مردم به هركدام كه صلاح ديدند رأي می‌دهند. در حالي‌كه وقتي دور پيش مي‌آيد كه شوراي نگهبان عده‌اي را به عنوان مجلس خبرگان انتخاب كند - بدون امكان كانديداشدن مجتهدين- و بعد هم همان افراد، مجلس خبرگان را تشكيل دهند- بدون انتخاب مردم- .

اين بود آنچه بعد از بحث از جايگاه نظري نبوت و امامت تحت عنوان مباني حکومت ديني و ولايت فقيه مي‌توان مدّ نظر قرار داد، زیرا ما معتقدیم ولایت فقیه ادامه‌ی امامت در زمان غیبت امام عصر (عجل الله تعالی) تا ظهور و حکومت امام عصر است.

«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»

 


[1] - بحار الأنوار ، ج‏52، ص 51.

[2] - در راستای پرورش انسانی که حکم خدا را در جامعه جاری کند در مورد رسول خدا، حضرت علي(علیه السلام) در خطبه‌ي 193 مي‌فرمايند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ.(صلی الله علیه و آله)مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَيْلَهُ وَ نهارَهُ» از همان لحظه‌اي كه پيامبر(صلی الله علیه و آله)را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‌ترين فرشته‌ي خود را مأمور تربيت پيامبر كرد تا شب و روز، او را به راه‌هاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.

[3] - به کتاب ولايت فقيه(حکومت اسلامي)، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373، ص 39- 40 رجوع شود.

[4] - به کتاب البيع، امام خميني،  مؤسسه اسماعيليان، ج 2، ص 461- 462 رجوع شود.

[5] - به کتاب البدر الزاهر في صلوة الجمعه و المسافر، حسينعلي منتظري، (تقرير لما افاده آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي طباطبائي)، ص 52- 57 رجوع شود.

[6] - سوره‌ي مؤمنون، آيات 70 و 71.

[7] - شيخ انصارى مي فرمايد: «کسى که در ولايت فقيه ترديد کند، طعم فقه را نچشيده و رمز کلمات ائمه معصومينh را نفهميده است»( جواهر الکلام ج21/ 395 ـ 397.) و آيت‌الله خويي مي‌فرمايد: به دو دليل، فقيه جامع شرايط در عصر غيبت مي‌تواند مجري احکام انتظامي اسلامي باشد: اولاً، اجراي احکام انتظامي اسلامي در راستاي مصلحت عمومي تشريع گرديده و براي حفظ نظم است تا جلوي فساد گرفته شود و ظلم و ستم، تجاوز و تعدّي، فحشا و فجور و هرگونه تبهکاري و سرکشي در جامعه ريشه‏کن شود و اين نمي‌تواند مخصوص يک برهه بوده باشد؛ ثانيا، از نظر فنّي و قواعد علم اصول، دلايل احکام انتظامي اسلام اِطلاق دارد ـ اِطلاق اَزماني و اَحوالي ـ و نمي‌توان آن را بي‏جهت، مقيد به زمان يا حالت خاصّي دانست و همين اطلاق، چنين اقتضا دارد تا در امتداد زمان همواره ادامه داشته باشد و اجرا گردد. و اجراي احکام انتظامي اسلام بر عهده کسي است که شايستگي اِعمال‏نظر و حکم کردن را دارا باشد.يعني صدور حکم در عصر غيبت شايسته فقهاي جامع شرايط.( بنگريد به: مباني تکملة المنهاج، ج1، ص226-224.) ايشان همچنين در باب «حسبه» از کتاب اجتهاد و تقليد مي‌فرمايد: «إنّ هناک أمورا لابدّ أن تتحقّق خارجا، المعبّر عنها بالأمور الحسبية، والقدر المتيقَّن هو قيام الفقيه بها.» (بنگريد به علي غروي، کتاب التنقيح - اجتهاد و تقليد، ص 425-419.) قدر متيقّن از مکلّفان به اين‏گونه واجبات - که اهمال و فروگزاري آن در هر زمان، شرعا و عقلاً روا نباشد - فقهاي عادل و جامع شرايط مي‏باشند.

23959
متن پرسش
سلام علیکم حاج آقا طاهرزاده: بنده سوالی نداشتم فقط به دلیل علاقه زیادم به شما خواستم جویای احوال شما باشم. من آلمان زندگی می کنم اگر اصفهان بودم حتما حضورا خدمت می رسیدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز دعاگو خواهم بود. به نظرم آمد که از یادداشت‌هایی که داشته‌ام چند نکته‌ای خدمتتان ارسال دارم: موفق باشید

خداوند انسان را جامع جمیع اسمای فعلیِ وجوبیِ الهی و در بردارنده صفات و نسبت‌های ربوبی قرار داد. .... یعنی از هر اسمی از اسماءاش در فطرت انسان لطیفه‌ای قرار داد تا آدم با این لطایف برای تحقق یافتن همه اسمای جمالی و جلالی آماده باشد. همان‌طور که چشم اگر به تفاوت‌های رنگ‌ها توجه کند، نور را نمی‌بیند، چشم روح هم وقتی متوجه موجودات جزئی و کلی می‌شود، خودِ وجود را نمی بیند هر چند تنها به واسطه وجود است که ما با موجودات روبه روئیم. روح انسان به واسطه نحوه وجود داشتن‌اش، یعنی قاعده وجودش، با وجود خویشاوند است و به همین جهت قادر به دریافت موجودات می‌شود.

23956
متن پرسش
سلام علیکم: در یکی از مباحث فرمودید با داروی بیهوشی، روح از بدن غفلت می کند پس عملا دارو باید به روح اثر کند پس چرا دارو به جسم تزریق می شود؟ و در جایی هم فرمودید که هنگامی که شخص غذا می خورد روح درگیر کار هضم است. این موضوعات با بدن حیوانات که فاقد روح هستند چگونه مقایسه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است مباحث کتاب «ده نکته معرفت نفس» را که بر روی سایت هست، دنبال فرمایید. زیرا در آنجا نسبت جسم و روح شرح داده می‌شود مضافاً روشن می‌گردد حتی گیاهان هم، نفس یا روحِ نباتی دارند چه رسد به انسان. موفق باشید

23925
متن پرسش
سلام: خوشحالم ازین که با کتابهای شما آشنا شدم. کتب زن و کتاب عقل و ادب شما رو در حال خواندن هستم.یه مشکلی در حال حاضر دارم. این که اول و آخر ما خداست. تمام ما خداست. خوب و بد پیش خداییم. هدف ما بندگی کردن در عین گذر از امتحانات دنیاست تا ثابت کنیم عاشق خدا بودن رو پذیرفتم. ولی اون ارتباط قلبی که مدنظرمه نمیتونم بگیرم. احتمالا به دلیل دل مشغولی هایی هست که به آنها عادت کرده ام. لذات و عشق های انسانی و عشق الهی را با آنها قیاس می کنم شاید فکر می کنم آنها را از دست خواهم داد. هنوز نمی توانم حس هایم را آن طور که باید در محضر خدا قرار دهم. چه کنم؟ روزه کمک می کند؟ نماز شب؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عجله نکنید. «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را در نظر داشته باشید. ۲. در مورد نماز شب، به جواب سؤال شماره‌ی ۲۳۹۰۳ نظری بیندازید. موفق باشید

23926
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و تحیات. اگر روح انسان حالت پیش نگری نسبت به آینده دارد و در اثر کثرت جراحات وارده نا امید می شود و انصراف از بدن را انتخاب می کند (مرگ به جهت یأس از کمال) پس علت طول عمر برخی از طواغیت و فساق چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که قبلاً عرض شده، ادامه‌ی حیات این افراد برای به فعلیت‌رسیدنِ ابعاد حیوانی آن‌ها است. در این مورد خوب است به شرحِ صوتی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و به متن کتاب «خویشتن پنهان» رجوع فرمایید. موفق باشید

23894
متن پرسش
سلام استاد عزیزم: دیروز سوالی پرسیدم و خواهش کردم که در خصوصی پاسخ بدهید. اما جوابی نیومده متاستفانه. کد سوال ۲۳۸۸۵
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌طور جواب داده شد:

۲۳۸۸۵. باسمه تعالی: سلام علیکم: از مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست، کار را شروع کنید و بعد از آن به بحث «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن بپردازید. از ورزش‌کردن هم غافل نباشید. در مورد موضوع اخیر، قسمت آخر کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» نکاتی عرض شده است. موفق باشید

23887
متن پرسش
سلام استاد: ببخشید استاد سوال دیگری داشتم که صلاح دیدم جدای از سوال قبلی بفرستم که با آن قبلی خلط نشود. وقتی انسان متوجه می شود که عالم بیرون از انسان در واقع حرکت انسان در درون خود اوست و این را به عینه در خواب می بینم که در مکانهایی حرکت می کنم که در بیداری من در آنها حرکت می کنم و من در خواب با وقایعی روبرو می شوم که همگی از درون من است، حالا سوالی که مطرح است تمام آنچه در خواب که بسیار صورت واضح دارد می بینم اینها نمایش درون ماست یا امکان اینکه شیطان در آنها تصرف کند برای ترساندن و ناراحت کردن ما هم هست؟ مثلا در خواب شخصی به ما حمله کند و ما فرار کنیم که بارها در خواب های خود این را می بینم ولی نمی دانم آیا درگیر این صفات ناپسند هستم یا شیاطین قصد آزار مرا دارند؟ و این حالت فرار در حالت خواب نمایش چیست؟ به شدت درگیر ترک صفات ناپسند خود هستم، نمی دانم چقدر می توانم روی این خواب ها تکیه کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن، صورتِ نفس امّاره است و شدت‌یافتنِ قوه‌ی واهمه. با متعادل‌کردنِ رابطه‌ی بین جسم و روح، إن‌شاءاللّه مشکل حل می‌شود. عجله نکنید، با حوصله جلو بروید. موفق باشید

23886
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی: استاد چطور می شود نفس را پرورش داد تا از عالم ماده جدا شود؟ البته ابدا منظور بنده این نیست که فقط بتونم نتیجه فوتبال رو پیش بینی کنم یا ذهن افراد رو بخونم خیر. بنده یک پزشک هستم و حقیقتا همه هم و غم من رفع مشکل بیماران هست. خب از آنجایی که انسان جایز الخطا است خب امکان اشتباه هم هست. طبق قوانین طبیعی عالم یک پزشک اگر خوب مطالعه کند دقت خود را بالا ببرد شنونده خوبی باشد و شرایط بیمار را درک کند می تواند کاری جهت کاهش رنج های او انجام دهد. من همیشه در ذهنم این بود که ای کاش توانم بیشتر بود و راهی برای کم کردن خطای انسانی بود که بیشتر از این ها می توانستم کاری برای بیماران انجام بدم. البته توکل بر خدا رو همیشه مد نظر دارم و حقیقتا خودم رو تنها یک وسیله میدونم اما دنبال راهی هستم برای خدمت بیشتر خستگی کمتر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسیر نور شریعت محمدی «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و دل‌سپردن به معارفِ حضوری، خود به خود دلْ منور به الهاماتی می‌شود که در پرتو آن الهامات، شما نسبت به مراجعین خود بهتر عمل می‌کنید. توصیه‌ی بنده، دنبال‌کردن مباحث معرفت نفسی است همراه با صوت آن و سپس پرداختن به بحث «معاد» آن‌هم همراه با صوت آن. موفق باشید

23891
متن پرسش
سلام استاد: چگونه مفاهیم دینی را در قلب مان وارد کنیم؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث  معرفت نفس می‌تواند مفید باشد إن‌شاءاللّه. موفق باشید

23881
متن پرسش
استاد گرامی با سلام: سوال اول: منظور عبارت القلوب التی فی الصدور (حج/46) چیست؟ یعنی قلب هایی که در صدرها است یا به عبارتی قلب در صدر یا قلب درون صدر یعنی چه؟ آیا جایگاه قلب را بیان میکند که از همه ابعاد نفس بالاتر است. یا اگر صدر را همان نفس بدانیم می شود قلب در نفس و شاید منظور این باشد قلبی که می فهمد و ادراکات اصلی را دارد در بعد اصلی انسان (نفس) است و نه در جسم. در غیر اینصورت منظور چیست؟ سوال دوم: کار عقل و قلب برای استدلال، درک و فهمیدن است و اما وظیفه تصمیم و عزم به انجام یا عدم انجام کاری به عهده کیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همان‌طور که در آیه‌ی مذکور متوجه شده‌اید می‌فرماید: چشمِ آن‌ها کور نیست، بلکه قلب آن‌ها که در سینه‌های‌شان است کور است. و مسلّم، کوربودنِ قلب، بُعدِ عدمِ بصیرت و مربوط به بُعد مجرد انسان است و چیزی که مجرد است در ظرف مادی قرار ندارد و ظرف آن نیز مجرد خواهد بود. به نظر بنده این‌که می‌فرمایید یعنی قلبی که مربوط به نفس ناطقه است، کور است؛ حرف درستی است ۲. نفس ناطقه، قدرت عزم و عدم عزم را دارا می‌باشد. موفق باشید

23880
متن پرسش
سلام علیکم استاد: خیلی اتفاقی یکی از برنامه های عصر جدید را در اینترنت دیدم. یک نفر شرکت کننده مرموز نتیجه یک بازی فوتبال خیالی که تمام جزئیاتش به وسیله دیگر شرکت کننده ها در برنامه زنده تعیین شد را از قبل با دقت پیش بینی کرد. آیا این فرد با اجنه ارتباط دارد؟ https://tamasha.com/v/4YoOR
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از آن‌که آدرس آن برنامه را دادید آن را دیدم. در مباحث معرفت نفس این مسئله به اثبات رسیده که نفس، با توجه به هویتِ ماورای زمان‌بودنش می‌تواند اگر خود را در جهت خاصی پرورش دهد، آن‌چه بعداً واقع می‌شود را، قبلاً و قبل از وقوع زمان آن، بیابد. و این برنامه بر آن اساس بود. البته این‌که انسان نفس خود را در همین سطح عالَم ماده و به زمانی که قبل از وقوع در عالَم ماده رشد دهد و استعدادهای آن را در این حدّ محدود کند؛ عملاً به نفس خود چندان خدمتی نکرده است. موفق باشید  

23877
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: ۱. اینکه در برخی روایات گفته می شود که جسم امامان تنها سه روز در قبرشان باقی می ماند و بعد به عالم بالاتر می رود تا چه حد صحت دارد؟ ۲. جسم خاکی حضرت عیسی الان کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. جسم مبارک امامان همیشه در مضجع و حرم مبارک‌شان موجود است و روح آن‌ها در عوالمِ مختلف وجود دارد و چون نظر به جسم خود دارند با زیارتگاهِ حرم آن‌ها روح آ‌نان ما را مدد می‌کند. 2- با توجه به این‌که قرآن می‌فرماید حضرت عیسی «علیه‌السلام» را خداوند به آسمان برده، همین‌که جسم از مرتبه‌ی عالَم ماده بالاتر برود، به حالت مجرد در می‌اید و دیگر لازم نیست در جای خاصی باشد. این مطلب را می‌توانید در مباحث «برهان صدیقین» که بر روی سایت هست، دنبال کنید. موفق باشید

23868
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: ۱. خواستم ببینم آیا همان طور که انسان در بعضی از اعمال ترقی می کند آیا در هنگام خواب هم تکامل دارد؟ ۲. اگر دارد چکار بکنیم که خواب ما هم تکامل به سوی خدا باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در خواب فقط با ملکات خود روبه‌رو می‌شود، می‌ماند که می‌تواند آن‌ها را زلال‌تر بنگرد به شرطی که در بیداری، خود را از کینه و حرص حفظ کرده باشد. موفق باشید

23862
متن پرسش
سلام علیکم: در رابطه با اینکه فرمودید نفس ناطقه بدن متناسب را می سازد، بنده بسیار لاغر هستم. هر چه پیش می روم لاغرتر می شوم طوری که مداوم سایز کم می کنم. تلاشم هست که وزن بگیرم اما نمی شود. طب سنتی می گوید طبعم خشک است و سودایی ام. تا سودا هست این وضعیت هست. منتها سودا به راحتی از بین نمی رود و نتیجه حاصل نمی شود. مادرم خیلی ناراحت است. ۱. آیا این امکان دارد که نفس ناطقه ی من دچار ضعف است که نمی تواند بدنِ متناسب را بسازد؟ (من تلاش دارم به لطف خدا که رابطه ام همچنان خوب باشد ولی خوب مبتدی ام. مراقب بودن هنوز ملکه نشده) یا اینکه به نفسم ربطی ندارد و باید بروم جدی تر طب سنتی را دنبال کنم. تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه در آن جواب عرض شد مربوط به بدن برزخی است که رابطه‌ی مستقیم با نفس ناطقه دارد. ولی در هر حال اگر روح انسان در آرامش لازم به کمک توکل به رحمت الهی قرار گیرد، آرام‌آرام همین بدنِ مادی هم به تناسب لازم می‌رسد. موفق باشید

23838
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد طاهرزاده: بنده دانشجوی ارشد برق هستم. کوتاه سخن آنکه حقیر بسیار زیاد و با اشتیاق فراوان احوال عرفا را بصورت پراکنده چه در اینترنت و چه در کتب خوانده ام. و کتبی نظیر روح مجرد، در محضر لاهوتیان، سوخته، عطش، کیمیای محبت و... را مطالعه کردم و بحمدالله حظ وافر برده ام. حس می کنم خیلی چیزهایی که لازم بوده بدانم را دریافت کرده ام و حال وقت عمل است! چیزی که بسیار مرا بخود مشغول کرده آن است که ذهنم پراکنده است و دوست دارم کتبی سلسله‌وار مطالعه کنم تا در یک کلام سالک واقعی باشم. پیشنهاد شما سرور عزیز چیست؟ در میان انبوهی از کتب و آثار بزرگان کدام را مناسب می دانید؟ و با چه برنامه ای؟ ضمن اینکه دوست دارم در کنار اینها تفسیر قرآن هم بخوانم. مناسب ترین تفسیر را هم معرفی کنید. ممنون از راهنمایی‌تان. اجرکم عندالله تعالی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی که بر روی سایت هست بر اساس مواجهه با امثال جنابعالی تنظیم شده است، به‌خصوص با مباحثِ «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» نظمِ فکری خاصی جهت فهم اشارات عرفا می‌یابید و إن‌شاءاللّه با قرآن مأنوس می‌شوید. در مورد سیر قرآنی، همان نحوه‌ای که بر روی سایت هست فکر می‌کنم مفید باشد. موفق باشید

23837
متن پرسش
سلام: در سیر مطالعاتی که در سایت قرار داده اید گفتید هفته ای یک جلسه تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه داشته باشید. اما در مورد مباحث دیگر مانند اصول عقاید، اخلاق، غرب شناسی و ...حرفی نزدید. مباحث دیگر را چگونه در هفته بگنجانیم؟ مثلا هر هفته یک جلسه اصول عقاید را کار کنیم وقتی تمام شد سراغ مبحث بعدی برویم؟ پیشنهاد شما چیه؟ متشکرم. التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با فرض آن‌که «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را کار کرده‌اید، اگر سراغ قرآن و نهج‌البلاغه بروید إن‌شاءاللّه به مرور در عقاید و اخلاق و حتی «غرب‌شناسی» به نکات خوبی می‌رسید. موفق باشید

23835
متن پرسش
سلام: من سوال کننده ی سوال ۲۳۸۲۵ هستم. در مورد فهمیدن اعجاز قرآن شما من را به تدبر در قرآن سفارش کردید می شود منطورتان از تدبر را بیشتر توضیح دهید؟ یعنی کتاب های تفسیر مثل المیزان را بخوانم؟ (که خب زمان خیلی زیادی طول می کشد) من خود ترجمه ی قرآن را که می خوانم چیز زیادی متوجه نمی شوم. مثلا منظور قرآن از اینکه شب و روز را آیه و نشانه معرفی کرده متوجه نمی شوم . مطلب دیگر در سوال شماره ۱۰۹۵۵ شما به فرد سوال کننده که مشکلی شبیه به مشکل من داشت فرمودید: سعی کنید با سلوک قلبی مسایل تان را حل کنید که دیگر جای این گونه شبهات نباشد. دین برای من از لحاظ قلبی اثبات شده است یعنی من به مسائلی مثل خدا و رحمانیتش و هدایت گری اش و اینکه هدف انسان کمال است و باید زندگی خود را صرف رسیدن به این هدف که همان قرب الهی است بکند از لحاظ قلبی ایمان دارم و شکی برایم‌ نیست. (در واقع تا کنون هرچه که از معارف اسلام خواندم بیشتر و بیشتر شیفته ی آن شدم و کاملی و بی نقصی او را درک کردم) و سعی می کنم تمام جهات زندگی ام از جمله درس و شغل و ازدواج و‌.. را در این راستا قرار دهم. اما بعضی مواقع عقلم با دلم همراه نمی شود و سر به زنگاه (مثلا در زمان امتحانات دانشگاه که فشار فکری و ذهنی زیاد روی من هست) در مورد مسائل خیلی ریشه ای مثل توحید و اصلا اینکه دین کامل است یا فقط یک ادعاست و.... شک و شبه برایم ایحاد می کند و اینقدر از درون من را به هم می ریزد که توان هر کاری را از دست می دهم و حتی بعضی مواقع آنقدر بر من سخت می‌گذرد از جهت این شبه ها که پشیمان می شوم از اینکه در معارف دینی دقیق شدم و سعی کردم زندگی ام را بر اساس آن تنظیم کنم و حتی تصمیم می گیریم دیگر مثل بقیه ی اطرافیانم بیخیال دین و اسلام فقط یک زندگی عادی داشته باشم. اما وقتی چند روز می گذرد و اوضاع آرام می شود اصلا دیگر آن شبه ها برایم مطرح نیست و به نظرم اصلا هم نیاز به فکر و تحقیق ندارد. به نظر شما تکلیف من چیست؟ آیا باید در مورد تمام مسائل ریشه ای تحقیق کنم؟ (که در این صورت باید کتاب های حوزوی بخوانم مثل اثبات اینکه اسلام یک دین جغرافیایی نیست و...) و عقلم را مسلح کنم به دلایل منطقی یا اینکه نسبت به این حالت ها بی اعتنا باشم؟ بعضی مواقع این فکر به سرم می آید که شاید اصلا وظیفه ی دینی من این باشد که در مورد مسایل ریشه ای تحقیق کنم و اگر این کار را نکنم فردای قیامت ایمانم از من پذیرفته نمی شود. ممنون میشم اگر من را راهنمایی کنید و از این برزخ نجاتم بدهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این می‌تواند حالت خوبی باشد که انسان در بین قبض و بسط قرار می‌گیرد و از زمره‌ی عطایای الهی است که حضرت حق می‌خواهد با تعمق بیشتر، انسان متوجه‌ی آموزه‌های دینی شود. به هر حال باید برنامه‌ریزی کنید تا هرچه بیشتر با دینِ خدا آشنا گردید. لااقل سری به سیر مطالعاتی سایت بزنید و از آن‌جا یعنی با مباحث «معرفت نفسی» شروع کنید تا آرام‌آرام ورودِ به قرآن و تدبّر در آیات الهی برایتان پیش آید. عجله نکنید، ولی پشتکار داشته باشید. موفق باشید

23830
متن پرسش
سلام علیکم: وقتتون بخیر. پرسیدم استاد صمدی در یکی از سخنرانیهاشون در توضیح تنزل روح گفته اند روح در نهایت تنزلاتش می شود جسم. نظر شما چیست؟ فرمودید، بر مبنای برهان صدیقین می‌توان گفت که عالم ماده نازل شده‌ی عالم مجردات است. این که فرموده اید درسته و مشکلی در این رابطه نداشتم. سوالم راجع به نفس و بدن بود نه عالم ماده و عوالم بالاترش. اینکه به واسطه مرگ جسم و روح از هم جدا می شوند نشان دهنده این نیست که این دو حقیقت جدا از هم هستند و اگر جسم نازله روح بود در واقع نباید از هم جدا می شدند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این جهت آن باب خدمتتان باز شد تا از این زاویه به موضوع بنگرید که بدنِ نازله از روح، همان بدنِ برزخی است نه بدنِ ابزاری. و لذا همان‌طور که متوجه شده‌اید آن بدن است که همیشه با ما است و ما با اعمال خود آن را می‌سازیم و با خود به برزخ و قیامت می‌بریم و صورت عقاید و ملکات ما می‌باشد. موفق باشید 

23818
متن پرسش
سلام استاد: خواهش می کنم این پرسش و پاسخ ها رو در قالب یک کتاب چاپ کنید خیلی خوبه، خداوند به شما و پدر و مادر و همه کسانی که زحمت میکشن برای دین مردم خیر بده در دنیا و آخرت.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رفقا به فکر بوده‌اند که حداقل مباحث مربوط به «معرفت نفس» را تنظیم و چاپ نمایند. نمی‌دانم مطلب را تا کجا جلو برده‌اند. موفق باشید

نمایش چاپی