بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معرفت نفس

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10116
متن پرسش
با سلام: تعاریفی که در منطق برای حیوان و انسان وجود دارد از نظر قرآن صحیح است؟ و اگر دقیقا با تعارف قرآن مطابقت ندارد چرا هنوز در حوزه ها تدریس می شود و چرا تعاریف قرآنی را جایگزین نمی کنند؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در دستگاه منطق ارسطویی این تعریف پذیرفتنی است ولی این بدین معنا نیست که تنها از این زاویه باید انسان را تعریف کرد. موفق باشید
10117
متن پرسش
سلام: برای اینکه وارد عالم دینی شویم می گویید باید با قلب خود متوجه حقایق عالم غیب شد، حال می خواهم بدانم که برداشت های من از سخنان شما درست است یا نه؟ می توان با توجه به وجود نفس در بدن به وجود خدا پی برد و همانطور که در قرآن می گوید به ملکوت آسمان ها و زمین بنگرید منظور از ملکوت همان خداست که هر لحظه همه جا حاضر است و فقط هست و معنی فقط هست را من اینطور فهمیدم که خدا چیز خواصی نیست (از نظر شبیه بودن) و در همه جا حاضر و همه زمان به خاطر تجردش حاضر است و البته خدا زمان و مکان که مربوط به عالم ماده است را آفریده. چند سوال دیگر داشتم: 1. منظورتان از کثرت و وحدت چیست؟ 2. خدا که همه جا هست و عالم محضر اوست، آیا وقتیی که مثلا من روی زمین می نشینم روی خدا نشسته ام یا آیا وقتی که آب دهان جایی می اندازم آیا بر روی خدا انداخته ام (به خاطر بی ادبی معذرت می خواهم) خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که برای مثال وقتی روی بدن آب جوش یا سرد می ریزم نفس ما هم آن را حس می کند و با توجه به این مطلب خدا هم حرکات ما را ناظر است و حس می کند یا خدا حس دارد یا نه؟ 3. و یا در جعبه ای خدا به طور کامل وجود دارد و یا بخشی از آن؟ 4. مثلا درخت زیبایی وجود دارد آیا خدا که همه جا به طور کامل حضور دارد آن زیبایی درخت از خداست که به این صورت نمود پیدا کرده و تنه آن بخشی از خداست که به صورت تنه نمود پیدا کرده در مورد صورت افراد چطور؟ 5. آیا خدا در درون من وجود دارد؟ 6. آیا نفس آدم چیز مستقلی از خداست و با وجود اینکه خدا او را آفریده چرا باز تمایل به گناه دارد؟ 7. با توجه به فرمایشات شیخ رجبعلی خیاط که می گوید هر لحظه و هر جا به یاد خدا باشید و هر کاری را برای خدا بکنید، من همیشه سعی می کنم این سخن را عملی کنم، اما بعضی مواقع حواسم پرت می شود، مثلا موقع حرف زدن یا خواب و بعضی مواقع مثلا تخم مرغ که آب پز می کنم زیر گاز را یادم می رود روشن کنم توجه ام به خدا باشد یا به این امور؟ و چگونه بعضی کارها مثل بستن در و یا راه رفتن را برای خدا انجام دهیم درحالی که هیچ ربطی به کار برای خدا ندارد؟ 8. چرا بعضی مواقع که مضطر می شویم و دعا می کنیم خدا دعای ما را مستجاب نمی کند (مناجات خمسه عشر) 9. برای رسیدن به مقام فنا و رضا و دیگر مقامات چه باید کرد؟ کلا ترتیب این درجات چگونه است؟ 10. و آیا نظر نفس به هر جا یعنی فکر کردن در مورد چیز یا مکانی؟ 11. چگونه قلب خود را از کثرات و چیستی ها انصراف دهیم و به وجود پی ببریم؟ کتاب های آشتی با خدا و ادب خیال و عالم انسان دینی را مطالعه کردم و کمی گیج شده ام. با توجه به سخنانم می دانم که بی عالم هستم و چکار باید بکنم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- توجه به حضور خدا از طریق نظر به ملکوت عالم کار خوبی است 2- بحث کثرت در عین وحدت را باید در مباحث عرفانی دنبال بفرمایید 3- با دنبال‌کردن مباحث برهان صدیقین این سؤالاتتان جواب داده می‌شود و قبل از آن کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوت آن لازم است کار شود تا با تصور درستی که إن‌شاءاللّه برایتان پیش می‌آید سؤالات یازده‌گانه‌تان جواب داده شود. موفق باشید
10118
متن پرسش
سلام: طی الارض چگونه انجام می شود؟ اینکه نفس با یک اراده بدنش را از یک مکان خلع وجود می کند و در مکان دیگر وجود می دهد چگونه امکان پذیر است در حالی که قوانین ماده این اجازه را نمی دهد که مثلا بدن یک شخص مسافتی طولانی را بدون گذر زمان طی کند؟ و یا در حین این عمل، ماده نیست بشود؟ لطفا توضیح بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در بحث «برهان حرکت جوهری» در این موارد عرایضی داشته‌ام. این سایت بیشتر می‌تواند جوابگوی عزیزانی باشد که مباحث را کار کرده‌اند و در دل مطالعه‌ی مباحث، سؤالاتی دارند. موفق باشید
10103
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: منظور از نفخ در آیه ی «و نفخت فیه من روحی» چیست؟ همچنین «ه» در لغت «فیه» به چه چیزی اشاره می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفخه همان تجلی نور روح حضرت حق بر نطفه است، مثل حضور روح شما در بدن‌تان که موجب تدبیر بدن می‌شود، آن روح موجب استکمال نطفه می‌گردد بدون آن‌که لازم باشد در جای خاصی قرار گیرد. موفق باشید
10092
متن پرسش
به نام خدا سلام خدمت استاد عزیز: برای پایان نامه دکترای فلسفه تعلیم و تربیت موضوع خیال در فلسفه ملا صدرا و دلالت های آن برای تربیت دینی و اخلاقی را انتخاب نموده ام. مطالعات گوناگونی در این حوزه داشته ام. آثار حضرتعالی، هم جرقه کار بر روی این موضوع را در ذهنم ایجاد نمود و هم ان شاءالله در ادامه کار یاری ام خواهد داد. اگر تصویری کلی از ابعاد این ارتباط(خیال و تربیت) پیش روی خود داشته باشم، بسیار کارساز خواهد بود. به تاثیر خیال بر اراده، بر عالم فرد، بر احساس نیاز و ...... توجه نموده ام. به نظر شما به چه ابعاد و زمینه های دیگری، ضروری و مناسب است توجه نمایم؟ خداوند خیر کثیر روزی شما نماید که الحمد لله نموده است. با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به عنوان مقدمه پنج جزوه‌ای که در شرح کتاب «معرفتِ نفس و حشر» هست مطالعه کنید و از خود کتاب «معرفتِ نفس و حشر» غافل نباشید. عمده آن است که متوجه باشیم اساس هر تربیتی در هر مکتبی مبتنی بر تصوراتی است که ما از خود و سایر موضوعات در ذهن خود داریم. هنر ملاصدرا در آن بود که روشن کرد چگونه نفس می‌تواند با اتصال و اتحاد با عقل فعّال به عالی‌ترین مراتب تربیت برسد و سعادت خود را به‌دست آورد. موفق باشید
10085
متن پرسش
با عرض سلام: استاد بزرگوار، بنده کتابهای برهان صدیقین و حرکت جوهری، معرفت نفس، معاد، آشتی با خدا، نهیلیسم (کربلا) و بعضی دیگر را با دقت مطالعه و دوتای اول را مباحثه کردم. سوال بنده از معرفت نفس هست که چند بار خط به خط مورد تامل قرار گرفت اما هنوز نمی توانم از آن چیزی که شما بدیهی می خوانیدش تصور درستی داشته باشم نه این که قول شکاکان و سوفسطاءیان را تقویت کرده باشم، اما تصورم این شده که ای بسا اسیر اشتراک لفظی شده ایم همان چیزی را که روح یا نفس یا هرچه درون دینی می خوانید می توان روان یا مسائل روانی دانست. با تشکر راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باز این احساس در میان خواهد بود که کسی هست که این مسائل روانی را در نزد خود احساس می‌کند و بدون بدن نیز با خود هست، این همان نفس شما یا خود شمایید که می‌توان همه‌ی موضوعات معرفت نفس را به آن نسبت داد. تأکید بنده آن است که کتاب «ده نکته از معرفت النفس» و «برهان صدیقین» را با شرح صوتی آن دنبال کنید. زیرا این کتاب‌ها را به عنوان «متنی» نوشته‌ام که بتوانم آن ها را شرح دهم. موفق باشید
10049
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم استاد گرامی: لطفا بفرمایید مطلب زیر صحیح هست یا نه؟ و اگر ممکنه آن را واضح و روشن نمایید: نسبت غیبت نفس (عالم جبروت) به بدن (عالم شهادت) و برزخ آن (عالم ملکوت) نسبت ظاهریت و مظهریت نیست بلکه نسبت ظهور و بطون شیئ واحد است. آیا بین نفس (روح) و بدن وحدت هست یا اتحاد یا اصلا بدن هیچی نیست مگر ابزاری موقت در احاطه و اختیار روح؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر منظور از بدن ، صورت مثالی بدن باشد همین است که فرموده‌اند ولی اگر منظور از بدن جسم مادی ما باشد این نیست که جسم مادی ما با نفس ما حکم شیئ واحدی را داشته باشند که تفاوتشان در ظهور و بطون باشد. موفق باشید
10057
متن پرسش
سلام: با توجه به اینکه دنیایی که در آن زندگی می کنیم مادی است و از اشیا ساخته شده است ضرورتا باید حد داشته باشد، یعنی یک جایی تمام شود و از آن بیشتر نباشد. حال به من بگویید چگونه ممکن است به جایی برسیم که بعد از آن چیزی نباشد؟ این تناقض است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تا در عالم ماده هستید با بدن مادی، هرچه بروید با ماده روبه‌روئید. ولی اگر از عالم ماده خارج شدید می‌یابید که عالم ماده چقدر محدود بود. ماده در ماده‌بودن که محدود نیست، ماده نسبت به مجردات محدود است. مثل نسبت بدن شما با عقل شما که عقل شما نسبت به بدن شما نامحدود است. موفق باشید
10040
متن پرسش
سلام علیکم: بنده طلبه ی پایه ی2 هستم. خواهشمندم بفرمایید اگر بخواهم مدیون امام زمان عج الله تعالی فرجه نباشم و فردی مفید برای اسلام و تشیع باشم، روزی چند ساعت مطالعه ی درسی و چند ساعت مطالعه ی غیر درسی داشته باشم؟ سوال دیگری هم داشتم: اینکه در احادیث هست یک لحظه فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت است، چگونه فکر کردن و به چه فکر کردن است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شما هر اندازه که فرصت دارید باید دروس رسمی حوزه را مطالعه کنید، اگر فرصتی پیدا کردید به موضوعات غیر درسی بپردازید 2- تفکر به معنای واقعی آن متمرکزشدن بر روی حقایق وجودی مثل معرفت نفس است که در وقت‌اش پیش می‌آید. موفق باشید
10046
متن پرسش
سلام علیکم: سوال بنده در مورد بحث طینت و وجه جمع با اختیار و همچنین بحث ثواب و عقاب است. توضیح آنکه از احادیث طینت اینطور استنباط می شود؛ که اصولاً برخی ها از ابتدا و ذاتاً خوب هستند و برخی ها از ابتدا و ذاتاً بد. پس اگر خب؛ عمل صالح کرد هنری نکرده چون به اقتضای طینتش بوده و اگر بد نیز اعمال خلاف انجام داد لایق سرزنش نیست چون او نیز به اقتضای طینتش بوده. تا جائیکه روایت داریم که عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَعِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَأَغْتَمُّ وَ أَحْزَنُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَعْرِفَ لِذَلِکَ سَبَباً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ ذَلِکَ الْحَزَنَ وَ الْفَرَحَ یَصِلُ إِلَیْکُمْ مِنَّا لِأَنَّا إِذَا دَخَلَ عَلَیْنَا حُزْنٌ أَوْ سُرُورٌ کَانَ ذَلِکَ دَاخِلًا عَلَیْکُمْ لِأَنَّا وَ إِیَّاکُمْ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَنَا وَ طِینَتَنَا وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَةً وَ لَوْ تُرِکَتْ طِینَتُکُمْ کَمَا أُخِذَتْ لَکُنَّا وَ أَنْتُمْ سَوَاءً وَ لَکِنْ مُزِجَتْ طِینَتُکُمْ بِطِیْنَةِ أَعْدَائِکُمْ فَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا أَذْنَبْتُمْ ذَنْباً أَبَداً ... خب از ظاهر حدیث اینطور استنباط می شود که پس معصومین (ع) هنری نکرده اند که معصوم بوده اند. چون طینتشان خالص بهشتی و علیینی است. اگر طینت ما نیز خالص علیینی بود ما نیز گناه نمی کردیم به تصریح خود معصوم در روایت. حال این مسأله را چطور باید حل کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده توجه به معنای طینت است که متوجه باشیم بعضی از انسان‌ها از نظر طینت و شخصیت عموماً امور الهی را انتخاب می‌کنند و شخصیتاً خود را در انتخاب‌های معنوی می‌پرورانند با این‌که می‌توانند انتخاب‌های غیر الهی داشته باشند و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» نمونه‌ی کامل چنین شخصیتی هستند به همین جهت عبادات طولانی دارند، زیرا می‌خواهند بهترین انتخاب را بکنند، در حالی‌که می‌توانستند غیر از این عمل کنند. حال آن انسان‌هایی که به این معنا به شخصیت اهل‌البیت«علیهم‌السلام» نزدیک‌اند از طینت‌ آن‌ها برخوردارند. موفق باشید
9988
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: 1- وجه التفاتی شهود فرد (مثل شهود قلبی مرگ) ماده اش چیست؟ 2- آیا صورت های خیالی حقه و نورانی می توانند ماده وجه التفاتی شهود افراد باشند؟ 3- غیر از صورت های خیالی نورانی چه چیز دیگری می تواند وجه التفاتی شهود قرار گیرد؟ 4- آیا اصطلاح خواطر رحمانی معادل کامل صورت های خیالی حقه است؟ یا صورت های خیالی حقه قسمی از خواطر رحمانی به حساب می آیند؟ خداوند بر توفیقات شما بیفزاید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در امور مجرد از جمله شهودی اموری که نفس ناطقه دارد بحث ماده و صورت معنا ندارد و تنها بحث حضور نفس در مراتب مختلف عالم مطرح است و احساس حضوری نفس در آن مراتب 2- صورت‌های حقه‌ی نورانی همان حضور نفس است در آن مرتبه‌ای که آن صُوَر بر نفس تجلی می‌کنند که اصطلاحاً گفته می‌شود بر قلب سالک تجلی کرده. ولی حقیقت قضیه آن است که نفس وقتی در آن مرتبه قرار گیرد یک نحوه یگانگی و اتحاد با آن حقایق نورانی پیدا می‌کند 3- عرض کردم اساساً بین شهود حقایق و حضور نفس در آن مرتبه دوگانگی مطرح نیست. تنها باید سالک تلاش کند از کثرات منصرف شود تا به آن حضور دست یابد 4- حرف خوبی است تنها بحث در شدت و ضعف درجه‌ی صورت‌های حقه‌ی خیالی است که مراتب بالاتر آن را خواطر رحمانی تشکیل می‌دهد. موفق باشید
9952
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام استاد: در مورد انسان مرگ مغری سوال دارم. چون خود پزشکان طبق دستور علم روز مانع مرگ طبیعی انسان مرگ مغزی شده می شن و با دستگاه تنفس او را نگه می دارن، طبق فرمایش شما، میشه گفت رضایت ولی برای جدا کردن دستگاه تنفس هم قتل محسوب میشه؟ یا باید هزینه های سرسام آور بیمارستان رو تا لحظه ی قطع طبیعی تنفس از زیر دستگاه رو بپردازه؟ متشکرم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی دستگاه‌ها را از او قطع کردند در صورتی که نفس او بتواند بدن خود را تدبیر کند، خودش به کمک ریه‌هایش تنفس می‌کند، ولی اگر نتواند، بدن را ترک می‌کند و این کجایش قتل محسوب می‌شود؟ مگر ما مانع تنفس او شدیم؟ موفق باشید
9928
متن پرسش
سلام علیکم: آیا می شود نفس گذشته را نیز سیر کند و برود به سال 61 هجری و گودال قتلگاه را خود نزاره گر شود؟ مگر شما نمی فرمایید گذشته و آینده در نزد مجرد حاضر است؟ آیا کسی را می شناسید که مدعی باشد این کار را کرده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم نفس می‌تواند در صورت آزادکردن خود از امور جزئی و کثرات دنیایی، در گذشته و آینده حاضر شود و عموماً این افراد این مسائل را بین خود نگه می‌دارند. آقای نجفی قوچانی در کتاب «سیاحت شرق» حضور خود را در صحنه‌ی کربلا گزارش داده‌اند. موفق باشید
9936
متن پرسش
سلام استاد: تا حالا از اهمیت معرفت نفس در کتاب های خودتان و دیگران و در پاسخ در سوالات سایت گفتید،شنیده و واقعا مثل نیاز هوا اولویت آن را درک کردم می خواستم سیری از کتب در این بخش به من بدهید؟ فقط از کتبتان خیلی استفاده بردم ولی نیاز بیشتری احساس می کنم و کتب دیگری مثل آقایان حسن زاده و شجاعی خیلی زمان می برد و مفصل است و استادی می خواد شرح دهد و صبر و زمان طولانی. مثل ترجمه اسفار حضرت عالی که فعلا از لحاظ روحیم شرایط آن را مناسب نمی دانم. می خواستم منظم مطالعه کنم در این مورد و از اول تا آخر و خیلی تخصصی نباشد چه پیشنهادی می دهید؟ (بنده ده نکته و شرح آن و آشتی با خدا را کار کردم که خدا خیرتان بده) معذرت طولانی شد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا از شرح کتاب «معاد» و شرح کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شوند» غافلید تا إن‌شاءاللّه به شرح تفسیر سوره‌ی حمد امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برسید. موفق باشید
9910
متن پرسش
سلام حضرت استاد وقتتان بخیر: 1. فرمودید نشاط حقیقی پایدار است و بعد از چند سال همچنان در جان انسان شعله می کشد، چون این نشاط به خاطر تجلی حضرت حق بر قلب انسان است و خدا هم پایدار است پس نشاط هم پایدار است و میزان پایداری آن به میزان حضور خدا در اعمالمان بستگی دارد ولی استاد اگر کسی اشکال گرفت پس چرا نشاط زیارت نماند چه؟ اگر بگوییم به خاطر گناه، ممکن است بگویند این هم مثل نشاط مجلس لهو ناپایدار شد، پس از کجا معلوم که آن نشاط حقیقی است؟ یعنی نشاط حقیقی هم دارای ناپایداری هست؟ در عین اینکه 10 سال بعد از یاد آن به شعف آییم. اگر هم از مسیر مستقیم منحرف شویم که بکلی می رود و چیزی نمی ماند پس از کجا معلوم حقیقی است؟ 2- انسان چون مظهر اسماء الله بود شیطان به آن سجده نکرد، آیا شیطان علاوه بر انسان مانع به نتیجه رسیدن گیاه و جماد و نبات هم می شود؟ بالاخره اینها هم مظهر خدایند و به مقصد رسیدنشان یعنی ظهور کامل خدا (با شدت وجودی پیدا کردن) 3- مشکل دوستم که 15 سال بود به پسری علاقه دارد و نشاط از او گرفته شده و مبارزه با خیال را آنقدر سخت می بیند که فکر می کند غیر ممکن است چکار کنند استاد؟ سپاس بسیار
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- انسان‌ها یک حقیقت اصلی دارند به نام فطرت و هر آنچه در مسیر فطرت خود انجام دهند حقیقت شان آن‌اعمال را تصدیق می‌کند ولی اگر اعمالی خلاف فطرت و مطابق نفس امّاره انجام دهند، حقیقت آن‌ها از آن گریزان است و به همین جهت اگر به زیارت امام معصوم رفتید که انعکاس فطرت شما است و بعد امورات روزمرّه صفای آن زیارت را به حاشیه برد، همواره به دنبال آن هستید. بر عکس اعمال نفس امّاره که وقتی به خود آیید می‌خواهید از آن اعمال فرار کنید 2- إن‌شاءاللّه مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کمک می‌کند. موفق باشید
9912
متن پرسش
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد سخنان زیر که آقای وحید جلیلی فرمودند و مربوط به یک نوع غرب زدگی منتها از نوع متفاوتش است، چیست؟ «کار ژورنالیست فقط این نیست که حرف بزند و بگوید من رسالتم را انجام دادم، بلکه باید پیگیر سوژه‌اش باشد تا سوژه محقق و تبدیل به خبر شود. نیروهای فرهنگی ما در شناخت اولویت‌ها دچار مشکل شده‌اند و از ظرفیت فرهنگی خودمان غافل مانده‌اند. امروز مشکل ما این شده است که همه می‌خواهیم آسیب‌شناسی کنیم، ولی پای کار که می‌رسد هیچ کس حاضر نیست کوچک‌ترین قدمی بردارد. امروز نیروی فرهنگی ما در فلان روستا، تمام فرقه‌های شیطان پرستی را حفظ است، اما شهدای روستایشان را نمی‌شناسد. اولویت‌ها را اشتباه گرفته‌ایم. اگر شما پیرو رهبری هستید و رهبری اولویت‌ها را مشخص می‌کند، رهبری کجا فرموده‌اند دنبال شیطان پرستی باشید؟ همین رهبری با آن همه مشغله چقدر مطالعه دارند و چقدر کتاب می‌خوانند، حالا از نیروی فرهنگی ما بپرسید سالی چند عنوان کتاب می‌خواند؟ ما دچار غرب زدگی حزب اللهی شده‌ایم؛ غرب زده حزب اللهی هم رو به غرب ایستاده است؛ فقط تفاوتش در این است که به جای تحسین کردن، به غرب فحش می‌دهد و نقطه اشتراکشان در این است که از ظرفیت‌های فرهنگی خودمان روبرگردانده‌اند. حل مشکل فرهنگی کشور، مسئله‌ای زمان بر نیست بلکه نیاز به تحولی کیفی داریم. عرصه‌های فراوانی برای تولید محتوا داریم و نیاز به یک نهضت فراگیر تولید محتوا داریم. تا زمانی که فعالان فرهنگی ما به این ظرفیت‌ها نگاه نداشته باشند و متوجه استطاعت فرهنگی خودمان نباشند، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حرف بسیار ارزشمندی است. حقیقتاً ما هنوز در عالَم انقلاب اسلامی زندگی نمی‌کنیم و حساسیت‌هایی که باید در راستای تحقق اهداف انقلاب اسلامی داشته باشیم را برجسته نکرده‌ایم. هنوز باورهایی مطابق فرهنگ حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در جامعه‌ی خود پدید نیاورده‌ایم. هنوز جایگاه قدسی انقلاب اسلامی را نمی‌شناسیم. هنوز به تمدن اسلامی فکر نکرده‌ایم. همین‌طور که آن عزیز می‌فرماید: «عرصه‌های فراوانی برای تولید محتوا داریم». بنده روش «معرفت نفس» را اساسی می‌دانم. موفق باشید
9892
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در مورد خواب از دید خودشناسی فرمودید که وقتی جسم مادی توانایی فرمان برداری از روح خود را نداشته باشد روح موقتا جسم را ترک می کند و به اصطلاح انسان می خوابد. حال سوالی که مطرح می شود در انسانهایی که به سختی از خواب بلند می شوند و به اصطلاح خواب سنگین دارند مشکل کجاست؟ آیا روح آنان توانایی برگشت به جسمش را ندارد یا اشکال را باید در جسم مادی جست؟ لطفا راه حل را نیز ارائه نمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً به هر دوی جسم و روح مربوط است. نه روح آن حساسیت را دارد و نه جسم طوری است که آمادگی تدبیر روح در آن کامل شده باشد. به نظرم باید سعی کنند مزاج خود را با غذاهای مناسب متعادل کنند و روح خود را هم با آرزوهای بلند و پرحرفی خسته ننمایند. بعضاً هم ارثی است و کم‌کم بهتر می‌شود. پزشگان سنتی راه‌هایی را تجربه کرده‌اند، خوب است موضوع با آن‌ها در میان گذاشته شود. موفق باشید
9883
متن پرسش
با عرض سلام: برهان صدیقینی که مورد نظر است برهانی است که صدیقین با خود و در نفس خود دارند و بدون واسطه آنها را به حق می رساند پس چرا نگوییم این همان معرفت نفس است و یک برهان نفسی است؟ و چرا برای آن مقدمه و صغرا و کبرا می آوریم و در مباحث فلسفی ذکرش می کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برهان صدیقین در فلسفه یک معنا می‌دهد و در عرفان معنای دیگری دارد و در معرفت نفس می‌توان به صورت دیگر مسیر صدیقین را رفت. عمده آن است که در هرکدام از این دستگاه‌ها متوجه باشیم از خدا به خدا برسیم. موفق باشید
9875
متن پرسش
سلام علیکم: با احترام محضر مبارک استاد طاهرزاده: یکی از موضوعاتی که در خصوص شهدا مورد پرسش اقشار مختلف مردم خصوصا علاقمندان به فرهنگ ایثار و شهادت است، عبارتست از اصل و کیفیت حیات شهید بعد از شهادت و به تعبیر دیگر اینکه آیا شهید بعد از شهادت - آنگونه که قرآن اشاره فرموده است - حیّ است؟ این حیات آیا بقای روح او در عالم برزخ است؟ که در اینصورت همه اموات هم چنین اند و معنا ندارد که خداوند بفرماید: ولاتحسبنّ ... امواتا! و یا حیات مادی و استمرار حضور و تاثیرگذاری و تاثر از امور دنیاست؟ نوع و کیفیت این حیات از نظر جنابعالی چگونه است؟ خداوند بر توفیقات شما و همه مرزداران اندیشه و حکمت اسلامی بیافزاید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که خود حضرتعالی مستحضرید حیات بعد از مرگ تنها منحصر به شهداء نیست و قرآن هم از این جهت در مورد شهداء سخن نمی‌گوید، بلکه در دو آیه‌ای که بحث حیات شهداء را مطرح می‌کند نظر به حیات خاصی دارد. در آیه‌ی 154 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» نگویید آن‌کسی که در راه خدا کشته شده به آن صورت که همه می‌میرند، مرده است بلکه نوعی از حیات دارند که شماها متوجه‌ی آن حیات نیستید. در حالی‌که عموماً متوجه حیات بعد از مرگ هستند. و در آیه‌ی 169 سوره‌ی آل‌عمران نوع حیاتی را که شهداء دارند تبیین می‌کند و می‌فرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون‏» آن حیات طوری است که در نزد پرودگارشان مرزوق هستند و روزی داده می‌شوند، مثل آن‌که یک انسان زنده روزی داده می‌شود، با این تفاوت که شهداء جسمی ندارند که برای ادامه‌ی حیات رزق جسمانی به آن‌ها داده شود، بلکه برای ادامه‌ی برنامه‌هایی که در دنیا داشته‌اند مثل یک انسان زنده روزی داده می‌شوند تا بتوانند آن برنامه‌ها را به ثمر برسانند و تا آن‌جایی دست آن‌ها در حیات دنیایی باز است که در آیات بعدی یعنی آیات 170 و 171 سوره‌ی آل‌عمران نوع حضور آن ها را در ادامه‌ی کارشان روشن می‌کند که چگونه همچون سرداری خط‌شکن به سایر رفقایشان که هنوز شهید نشده‌اند خبر می‌دهند، بدون خستگی راه را ادامه دهید که این راه، راه بدون شکست است و راهی است که نه‌تنها انواع نعمت‌های الهی در آن هست بلکه نتیجه‌ی این مبارزه‌ی توحیدی بیش از آن‌که شما تصور می‌کردید خواهد بود «آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه‏». و شما امروز با حضور انقلاب اسلامی در معادلات جهانی صدق بشارت آن‌ها را ملاحظه می‌کنید. خدا کند یک لحظه از اُنس دائم با این سرداران جهاد و شهادت که در حیات برزخی خود نیز در حال گشودن راهی هستند که ما باید در آن وارد شویم فاصله نگیریم. موفق باشید
9862
متن پرسش
سلام علیکم: استاد ببخشید این چند وقته سوالات زیادی در خصوص حرکت جوهری پرسیدم. بنده کتاب را می خوانم صوت ها را هم گوش می کنم و آنها را روی برگه پیاده می کنم. در آن کنار خودم استدلال هایی هم می کنم و گاهی هم سوالاتی پیش می آید. خلاصه از اینکه زیاد مزاحم شما می شوم عذر خواهم. آخر اطرافمان استاد فلسفه نیست. تازه اگر هم پیدا شود با مبانی و روش تدریس شما آشنا نیست. تازه بر ما هم خرده می گیرند آقا فلسفه را بدون منطق نمی فهمید و... از همین حیث بنده مزاحم شما می شوم. استاد شما می فرمایید: نفس دارای تجرد نسبی است و یک نحوه تعلق به بدن دارد، در نتیجه حکم بدن - به عنوان یک موجود مادی - در نفس سرایت می‌کند. خب برداشت من از رابطه ی نفس با بدن این گونه است: نفس داخل بدن است نه مثل داخل شدن چیزی در چیزی و خارج از بدن است نه مثل خارج شدن چیزی از چیزی. و از طرف دیگر هم که نفس نسبت به بدن حالت انضمامی دارد. حال بنده می خواهم در جزوه خودم همین جمله ی شما که فرمودید: نفس دارای تجرد نسبی است و یک نحوه تعلق به بدن دارد را شرح بدهم ولی تصور و تصدیق اش برایم سخت است. مگر نفس مجرد نیست؟ پس چطور می توان آن را نسبت به چیزی سنجید؟ خلاصه بنده از دیروز در همین یک جمله مانده ام و نمی توانم جمله را برای خودم باز کنم. و سوال دوم استاد اینکه می فرمایید ترجمه و تنقیح، معنی کلمه تنقیح چیست؟ با تشکر. خدا عمرتان دهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که ما نفس خود را طوری احساس می‌کنیم که گذشته و آینده را در خود دارد که بحثی نیست. پس از این جهت نفس ما مجرد است و در این هم که احساس می‌کنیم در عین آن‌که این جوان 20 ساله‌ی امروزی همان کودک 15 سال پیش است و در عین حال تغییراتی در درون خود از نظر علم و حیات کرده است هم بحثی نیست. پس ما در نفس خود با دو بُعد روبه‌روییم؛ یکی تجرد و یکی تغییر، و از آن‌جایی که ماده عین حرکت است و هر تغییری مربوط به عین حرکت است – که در جزوه‌ی اخیر روی این بحث شده – پس باید حرکتِ نفس مربوط به تعلق نسبی آن به ماده باشد و از این جهت اتحاد نفس و بدن انضمامی است که نه نفس عین بدن است و نه جدا از بدن، بلکه اتحادی با بدن دارد که آن اتحاد آن را عین بدن نمی‌کند. موفق باشید
9863
متن پرسش
سلام حضرت استاد اوقتتان بخیر: علامه حسن زاده در مورد علوم یا خط فرموده اند که وقتی ملکه شد نفس دارا می شود. پس چرا با کنار گذاشتن آن علم یادمان می رود در صورتیکه ملکه راستگویی یا سایر صفات اخلاقی همیشه با ما هست؟ 2- اینکه در ابتدای فراگیری علمی مطالب را فراموش می کنیم یعنی به مرحله ملکه نرسیده و باید با تکرار ملکه شود درست است استاد؟ 3- اگر کسی با حرفهایش باعث شود اعتماد به نفس ما پایین بیایید و برنامه ریزی های چند ساله ما به هم بریزد و مدتی صرف بازسازی خودمان بکنیم و هزار مشکل دیگر، این تاثیر هم برایش به عنوان ظلم محاسبه می شود یا فقط همان حرف؟ اگر این گونه باشد که آثارحرفهاهم محاسبه شوند پس ما باید خیلی مراقب حرف زدنهایمان باشیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تا چیزی ملکه نشده است اگر ترک کنیم از یادمان می‌رود 2- همین‌طور است. وقتی نفس توانست به‌راحتی با مبادی آن علم ارتباط برقرار کند دیگر فراموشی برایش معنا ندارد 3- همین‌طور است، ما باید مواظب لوازم حرف خودمان هم باشیم. موفق باشید
9833
متن پرسش
با سلام: با توجه به اینکه انسان جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است چرا می گویند انسان در قوس نزول از عوالم مختلف عبور کرده است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از جهت روحی تا بیاید در مرحله‌ی جسم و حدوث واقع شود، از بالا نزول کرده است. در حرکت جوهری روشن شد که نفس، جسمانیة الحدوث است نه این‌که علت نفس جسم باشد. موفق باشید
9836
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در پاسخ به سوال قبلی بنده درباره «مرگ مغزی» (سوال 9808) فرمودید: «باید آن افراد را به حال خود واگذاشت، اگر تنفس ندارند که مرده اند، اعضای مرده را کسی نمی خواهد و اگر هم تنفس دارد هرچند ضعیف، که زنده است و نباید اعضای او را قبل از مردن از او جدا کرد و او را به قتل رساند.» در اینکه اگر با جدا نمودن دستگاه از فرد مرگ مغزی اگر او هنوز تنفس دارد (هر چند ضعیف) و ما بخواهیم اعضای او را جدا نموده و به دیگری اهداء کنیم در واقع او را به قتل رسانده ایم حرفی نیست و قابل قبول است. اما اینکه فرمودید اگر تنفس نداشت او مرده و اعضای فرد مرده را کسی نمی خواهد، برای حقیر جای بحث است. چون تا جایی که بنده اطلاع دارم، فردی که دچار عارضه مرگ مغزی می شود از نظر پزشکی مرده است (چرا که با جدا نمودن دستکاه از او دیگر تنفس ندارد) و حتی با دستگاه هم برای مدت طولانی نمی توان تنفس به او داد و بعد از مدتی با رضایت ولی دستگاه را از او جدا نموده و او می میرد. و علت اینکه او را با دستگاه تنفس می دهند و قلبش را به جریان می اندازند این است که اگر خانواده او راضی به اهداء اعضای او هستند او را حفظ کنند تا اعضاء بدن از بین نرود و قابل پیوند باشد، یعنی فرد مرگ مغزی اگر چه از نظر معرفت النفسی مرده است (چون بدون دستگاه هیچگونه تنفسی ندارد) اما هنوز (تا مدتی که دستگاه به او وصل است) اعضای او (قلب و ریه و کلیه و چشم و ...) زنده اند و قابلیت پیوند و ادامه حیات در بدن فرد دیگر را دارند (یعنی با اینکه فرد مرگ مغزی مرده است اما اعضایش زنده است، پس بکار می آید) حال این مطلب رو با صحبت شما که فرمودید: «اگر تنفس ندارند که مرده اند، اعضای مرده را کسی نمی خواهد» نمی تونم کنار هم بذارم. چون فرد مرگ مغزی مرده است ولی اعضای این مرده را (که به زور دستگاه تنفس می دهند) همه می خواهند و بکار می آید. ببخشید که طولانی شد. آخه یه بنده خدایی کارت اهداء عضو گرفته حالا مونده بالاخره چکار کنه؟ از طرفی این کار رو انسان دوستانه می داند و از طرفی نمی خواهد خودش در هنگام اهداء عضو دچار رنج و درد و عذاب برای انجام این عمل بشود. ممنون میشم از راهنمایی تان. التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه بفرمایید که ابهاماتی در این موضوع هست. اگر واقعاً طرفی که مرگ مغزی شده نفس‌اش از بدنش جدا شده که باید مثل یک انسان مرده بدنش عفونی شود، و اگر نفس‌اش از بدنش جدا نشده، پس به این اعضاء تعلق دارد و ما با قطع‌کردن این اعضاء او را به قتل می‌رسانیم. موفق باشید
9847
متن پرسش
سلام علیکم: اینکه انسانی از قوه به فعلیت برسد و بدن اش هم در نظام هستی شدت بگیرد و از ساحتی به ساحت دیگر برود، مثل حضرت رسول اکرم (ص) در معراج که بدن وقتی از عالم طبع در آمد شدت گرفت و جنس اش هم فرق کرد و با آن بدن به پیشگاه پروردگار رفت، مشکلی که خیلی ها نمی فهمند و فکر می کنند رسول الله (ص) با همین بدن خاکی و عنصری رفته، چون اگر با این بدن خاکی و عنصری رفته باشد پس خداوند هم محدود می شود، چون یک بدن سمت و سو دار نزد خدا رفته و در نتیجه خداوند باید سمت و سو داشته باشد که این تفکری باطل است. ظرافت تعقل شیعه در اینجاست که می گوید معراج روحانی نبوده بلکه جسمانی بوده ولی نه با این جسم عنصری. حال سوال ام این بود چرا عارفی که اسفار اربعه اش هم طی می شود و در عوالم سیر می کند بدن اش هیچ شدتی نمی گیرد و در نهایت هرچه سیر می کند نفس و روح اوست که سیر می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌وقت بدن کسی به معنای تغییر مرتبه، شدت نمی‌گیرد. سالکِ عارف می‌تواند به مرحله‌ای برسد که بدن برای خود خلق کند. در کتاب «مبانی نظری مهدویت» عرایضی در این مورد داشته‌ایم. موفق باشید
9822
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بنده در حال تنظیم یک جزوه در خصوص حرکت جوهری هستم. سوالاتی از حضورتان داشتم. اگر می شود لطفا کمی مفصل توضیح دهید یا اینکه بنده را به کتابهایتان ارجاع دهید. سوال اول: شما فرمودید حرکت در مجردات راه ندارد چون فعلیت محض هستند، پس تکامل برزخیان در عالم مثال چگونه قابل توجیه است؟ سوال دوم: چرا بعضی از اعراض نفس مثل خشم می تواند در جوارح حسی ظهور کند ولی بعضی از اعراض مثل حسادت و یا صدق و دروغ نمی تواند ظهور کند؟ آیا این به خاطر محدود بودن بدن مادی است یا دلیلی دیگر دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب معاد روشن شد که تکامل برزخیان به رفع حجاب از آن‌ها است و نه تبدیل قوه به فعل 2- صفاتی مثل خشم تا حدّ بدن می‌تواند نزول کند ولی بعضی از صفات صرفاً در محدوده‌ی نفس حضور دارند. موفق باشید
نمایش چاپی