بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: معرفت نفس

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5166
متن پرسش
1.سلام.جناب استاد من طلبه هستم دریکی ازحوزه های تهران.یک سلسه مباحثی به نام مبانی طلبگی درحوزه ما دنبال می شود که مباحث گوناگونی در آن مطرح می شود.ولی موضوعی که خیلی مرا مشغول کرد وهنوز هم به آن معتقد نیستم ازاین قرار است که مسئول مدرسه ما که انسان محترمی است درباره ی این که درباره موضوعات دین چه کسانی باید داخل شونداین طوری نظرمیدادند که ابتدا باید اجتهاد فقهی-اصولی داشته باشیم وبعد به علوم اسلامی وارد شویم وهرکسی که در این زمینه مجتهد نیست حق ندارد که اظهار نظری درباره دین کند ومطمئنا سبب انحراف می شود.این خلاصه نظر ومبنای ایشان می باشد. 1.ابتدا سوال من این است که آیا می شود تمامی علوم اسلامی را زیر فقه مصطلح تعریف کرد ودید؟وآیا این ظلم به دیگر علوم نیست وارزش گذاری کردن تعالیم اسلام نمی باشد؟ 2.اصلا فقه واصول در دیگر علوم نظیر فلسفه یا عرفان یا تفسیر چه کارکردی دارد؟واگر دارد نسبت اینها چه قدر می باشدومقدار لزوم چه قدراست؟واصلا چرا نمی گوییم که لازمه ی ورود به فقه واصول مثلا داشتن اجتهاد فلسفی باشد؟ 3.آیا این خود ایجاد اصطکاک وسستی در یک جامعه دینی نیست که فقط بگوییم یک عده خاص می توانند راجع به دین اظهار نظر کنند؟البته اینها دلیل می آورند که چگونه که یک شخصی که پزشک نیست طبابت کند ازهزار جا مواخذه می شود چرا درباره دین هرکس به خود اجازه می دهد اظهارنظر کند؟ 4.نظر امام خمینی (ره)ورهبر انقلاب در این باره چیست؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم که « إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ هُوَ فَضْل‏ .حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌فرمایند: « بدان که انسان به طور اجمال و کلى داراى سه نشئه و صاحب سه مقام و عالم است: اوّل، نشئه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل. دوم، نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال. سوم، نشئه دنیا و مقام ملک و عالم شهادت. و از براى هر یک از این [ها] کمال خاصى و تربیت مخصوصى است و عملى است مناسب با نشئه و مقام خود، و انبیاء، علیهم السلام، متکفل دستور آن اعمال هستند. پس کلیه علوم نافعه منقسم شود به این سه علم، یعنى، علمى که راجع است به کمالات عقلیه و وظایف روحیه، و علمى که راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است، و علمى که راجع به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است.اما علومى که تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را کند، علم به ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال، و علم به عوالم غیبیه تجردیه، از قبیل ملائکه و اصناف آن، از اعلى مراتب جبروت اعلى و ملکوت اعلى تا اخیره ملکوت اسفل و ملائکه ارضیه و جنود حق جلّ و علا، و علم به انبیا و اولیا و مقامات و مدارج آنها، و علم به کتب منزله و کیفیت نزول وحى و تنزل ملائکه و روح، و علم به نشئه آخرت و کیفیت رجوع موجودات به عالم غیب و حقیقت عالم برزخ و قیامت و تفاصیل آنها، و بالجمله، علم به مبدأ وجود و حقیقت و مراتب آن و بسط و قبض و ظهور و رجوع آن. و متکفل این علم پس از انبیا و اولیا، علیهم السلام، فلاسفه و اعاظم از حکما و اصحاب معرفت و عرفان هستند. و علومى که راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است، علم به منجیات و مهلکات خلقیه است، یعنى، علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شکر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوى، و دیگر از محاسن اخلاق، و علم به کیفیت تحصیل آنها و اسباب حصول آنها و مبادى و شرایط آنها، و علم به قبایح اخلاق، از قبیل حسد و کبر و ریا و حقد و غشّ و حبّ ریاست و جاه و حبّ دنیا و نفس و غیر آن، و علم به مبادى وجود آنها و علم به کیفیت تنزه از آنها. و متکفل این نیز پس از انبیا و اوصیا علیهم السلام، علماى اخلاق و اصحاب ریاضات و معارف‏اند. و علومى که راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آن است، علم فقه و مبادى آن، و علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مدن، که متکفل آن علماى ظاهر و فقها و محدثین هستند پس از انبیا و اوصیا، علیهم السلام. و باید دانست که هر یک از این مراتب ثلاثه انسانیه که ذکر شد به طورى به هم مرتبط است که آثار هر یک به دیگرى سرایت مى‏کند، چه در جانب کمال یا طرف نقص. مثلا اگر کسى قیام به وظایف عبادیه و مناسک ظاهریه، چنانچه باید و مطابق دستورات انبیاست، نمود، از این قیام به وظایف عبودیت تأثیراتى در قلب و روحش واقع شود که خلقش رو به نیکویى و عقایدش رو به کمال گذارد. و همین طور اگر کسى مواظب تهذیب خلق و تحسین باطن شد، در دو نشئه دیگر مؤثر شود، چنانکه کمال ایمان و احکام عقاید تأثیر در دو مقام دیگر مى‏نماید. و این از شدت ارتباطى است که بین مقامات است. بلکه تعبیر به «ارتباط» نیز از ضیق مجال و تنگى قافیه است، باید گفت یک حقیقت داراى مظاهر و مجالى است. و همین طور، کمالات‏ مقامات ثلاثه بسته به کمالات هر یک است. کسى گمان نکند که بدون اعمال ظاهریه و عبادات قالبیه مى‏تواند داراى ایمان کامل یا خلق مهذّب شود، یا اگر خلقش ناقص و غیر مهذب شد، اعمالش ممکن است تامّ و تمام و ایمانش کامل شود، یا ممکن است بدون ایمان قلبى اعمال ظاهریه‏اش تامّ و محاسن اخلاقیه‏اش کامل گردد. وقتى اعمال قالبیه ناقص شد و مطابق دستورات انبیا نگردید، احتجاباتى در قلب و کدوراتى در روح حاصل مى‏شود که مانع از نور ایمان و یقین مى‏شود. و همین طور اگر اخلاق رذیله در قلب باشد، مانع از ورود نور ایمان است در آن. پس، بر طالب مسافرت آخرت و صراط مستقیم انسانیت لازم است که در هر یک از مراتب ثلاثه با کمال دقت و مواظبت توجه و مراقبت کرده و آنها را اصلاح کند و ارتیاض دهد، و هیچیک از کمالات علمى و عملى را صرفنظر ننماید. گمان نکند که کفایت مى‏کند او را تهذیب خلق یا تحکیم عقاید یا موافقت ظاهر شریعت، چنانچه هر یک از این عقاید ثلاثه را بعضى از صاحبان علوم ثلاثه دارا هستند پیغمبر اکرم، صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، در این حدیث شریف علوم را منقسم به سه قسمت مى‏فرماید، و هیچ شک نیست که این علوم ثلاثه راجع به این مراتب ثلاثه است. چنانچه شهادت به این مدعا مى‏دهد علوم متداوله در کتب الهیه و سنن انبیا و اخبار معصومین، علیهم الصلوة و السلام، که علوم آنها منقسم به همین سه قسمت شود: یکى علم به اللّه و ملائکه و کتب و رسل و یوم الآخرة، که کتب سماویه، و بالخصوص کتاب جامع الهى و قرآن کریم ربوبى، مشحون از آن است. بلکه مى‏توان گفت تنها چیزى را که کتاب خدا از هر چیز بیشتر متکفل است همین علم است. و دعوت به مبدأ و معاد است به طریق برهان صحیح و تبیان کامل که محققین بیان آن را فرمودند. و دو مرحله دیگر در کتاب الهى نسبت به این مرتبه قدر قلیلى دارد. و احادیث ائمه هدى، علیهم السلام، نیز در این مقصد فوق حد احصاء است، که از مراجعه کتب معتبره که پیش تمام علما، رضوان اللّه علیهم، مقبول است از قبیل کافى شریف و توحید صدوق و غیر آن مطلب روشن شود. و همین طور راجع به تهذیب باطن و اصلاح خلق و تعدیل خلق در کتاب الهى و اخبار وارده از اهل بیت، علیهم السلام، فوق مأمول وارد است. منتها پیش ما بیچاره‏ها و گرفتاران آمال و امانى این کتب و این ابواب مهجور مانده و مورد اعتنا و اعتبار نیست. و بیاید روزى که خداى تعالى از ما مؤاخذه فرماید و بر ما احتجاج نماید و ائمه اطهار علیهم السلام، نعوذ باللّه، از ما برائت جویند بواسطه برائت ما از احادیث و علوم آنها. پناه مى‏برم به خداى تعالى از سوء عاقبت و بدى مرجع. و احادیث راجعه به فقه و مناسک ظاهره نیز محتاج به ذکر نیست که جمیع کتب ما مشحون از آن است. پس، معلوم شد علوم شریعت منحصر به این [سه‏] قسم است بر طبق احتیاجات بشر و مقامات ثلاثه انسانیه. و هیچیک از علماى یکى از این علوم حقّ اعتراض به دیگرى ندارند، و لازم نیست اگر انسان داراى علمى نشد از آن تکذیب کند و به صاحب آن علم جسارت نماید. پیش عقل سلیم همان طور که تصدیق بى‏تصور از اغلاط و قبایح اخلاقیه به شمار مى‏آید، تکذیب بى‏تصور نیز همین طور، بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است. اگر خداى تبارک و تعالى از ما سؤال کند که شما که مثلا معنى «وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمى‏دانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، براى چه کور کورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابى داریم بدهیم جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم. و البته این عذر پذیرفته نیست که «من پیش خود چنین گمان کردم.» هر علمى مبادى و مقدماتى دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست، خصوصا مثل چنین مسئله دقیقه که پس از عمرها زحمت باز فهم اصل حقیقت و مغزاى آن بحقیقت معلوم نشود. چیزى را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافى نمودند، تو مى‏خواهى با مطالعه یک کتاب یا شعر مثنوى مثلا با عقل ناقص خود ادراک آن کنى! البته نخواهى از آن چیزى ادراک کرد- رحم اللّه امرأ عرف قدره و لم یتعدّ طوره. [1] و همچنین اگر از حکیمى متفلسف یا عارفى متکلف سؤال شود که تو که عالم فقیه را قشرى خواندى و ظاهرى گفتى و طعن به آنها زدى، بلکه طعن به یک رشته از علوم شرعیه که انبیا، علیهم السلام، از جانب رب الارباب براى تکمیل نفوس بشریه آورده بودند زدى، و تکذیب و توهین از آنها نمودى، به چه جهت دینیه بود؟ و آیا با چه دلیل شرعى و عقلى جسارت به یک دسته از علما و فقها را جایز دانستى؟ چه جوابى در محضر حق تبارک و تعالى دارد جز آنکه سر خجلت و انفعال را پیش افکند. در هر صورت، از این مرحله بگذریم که ملالت آور است. آنچه به نظر قاصر در این باب مى‏آید با شواهدى که مذکور نشده ذکر مى‏کنم، و پس از آن، به ذکر یک نکته مهمه، که شیخ بزرگوار ما، جناب عارف کامل، شاه آبادى، دام ظلّه، بیان کردند، مى‏پردازم. بدانکه «آیه محکمه» عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه.و «فریضه عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفیه قلوب. و «سنّت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه. و دلیل بر این ترتیب آن است که کلمه «آیه» که به معنى «نشانه» است مناسب با علوم عقلیه اعتقادیه است، زیرا که آن علوم نشانه‏هاى ذات و اسماء و صفات و دیگر معارف است، و سابقه ندارد که در علوم دیگر به آیت یا نشانه تعبیر شود. مثلا در کتاب الهى در موارد کثیره بعد از آنکه اقامه برهان بر وجود مقدس صانع، یا بر اسماء و صفات آن ذات مقدس، یا بر وجود قیامت و کیفیات آن و عالم غیب و برزخ مى‏فرماید، دنباله آن مى‏فرماید: «این آیت است یا آیات است براى متفکرین یا عقلا.» «1» و این تعبیر رایجى است نسبت به این علوم و معارف. و لیکن اگر دنبال ذکر یک فرعى از فروع شرعیه، یا یک اصلى از اصول اخلاقیه، ذکر شود که «این آیت است»، خالى از رکاکت نیست. چنانچه ظاهر است. پس، معلوم شد که آیت و علامت و نشانه از مناسبات و مختصات علوم معارف است. چنانچه توصیف به «محکمه» بودن نیز مناسب با این علوم است، زیرا که این علوم در تحت میزان عقلى و برهان محکم است، و اما سایر علوم را به حسب نوع برهان محکم و استوار نیست. در هر صورت، اى عزیز، تو در تمام عوالم برزخ و قبر و قیامت و درجات آن محتاجى به معارف حقه الهیه و علوم حقیقیه و اخلاق حسنه و اعمال صالحه. در هر درجه که هستى بکوش و اخلاص خود را زیادت کن و اوهام نفس و وساوس شیطان را از دل بیرون نما، البته نتیجه برایت حاصل مى‏شود و راهى به حقیقت پیدا مى‏کنى و طریق هدایت براى تو باز مى‏شود و خداوند تبارک و تعالى از تو دستگیرى مى‏فرماید. خدا مى‏داند که اگر با این علوم ضایعه باطله و این اوهام فاسده و کدورات قلبیه و اخلاق ذمیمه منتقل به آن عالم شویم چه ابتلا و مصیباتى در دنبال داریم و چه عقبات و درکاتى در پى داریم و این علوم و اخلاق براى ما چه ظلمتها و وحشتها و آتش‏ها فراهم مى‏نماید..» .( چهل حدیث ص: 386) ملاحظه می‌کنید که حضرت امام برای هرکدام از سه علم جایگاه خاصی قائل‌اند و نمی‌توان گفت اگر کسی فقه می‌داند همه‌ی علوم اسلام را می‌داند و اگر کسی فقه نمی‌داند هیچ علمی از علوم اسلامی را نمی‌داند تا اظهار نظر کند. آری مسلّم اگر یک فیلسوف اسلامی نسبت به فقه بیگانه باشد در مواقعی که نظر او به فقه مربوط است درست سخن نمی‌گوید. همان‌طور که اگر یک فقیه از فلسفه بیگانه باشد و بخواهد نظراتی بدهد که به فلسفه مربوط است درست سخن نمی‌گوید. مقام معظم رهبری فلسفه را فقه اکبر می‌دانند و با این‌که تأکید دارند فلسفه در حوزه‌ها رونق بگیرد هرگز تدریس و آموزش فلسفه را مشروط نکرده‌اند که باید اجتهاد در فقه داشته باشیم. هرچند بنده سخت معتقدم اگر طلبه‌ی فلسفه‌خوان از فقه بهره‌ی کافی نداشته باشد بیش از آن‌که مفید باشد مضر خواهد بود. موفق باشید
5115
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی. آیا صلاح هست همزمان با سیر مطالعاتی کتاب هبوط در کویر شریعتی هم بخونم. یا انسان بیخود. ومیخواستم بدونم که آیا انسان بیخود دکتر شریعتی با مباحث مطرح شده در ده نکته (منظورم همه ی مفاهیم اون کتاب نیست ) ولی تا حدودی ارتباط داره یا خیر؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌هایی که نام بردند،‌ نظر به روحی دارد که انسان را در نسبت به عالَمی که در آن باید قرارگیرد مدّ نظر قرار می‌دهد در عین آن که کتاب‌های خوبی است و نیاز است که انسان با آن روح آشنا شود و انسان را ماوراء یک نگاه انتزاعی به تماشا بنشیند، به حوزه‌ی معرفت نفس که نظر به انسان از نظر وجودی می‌کند ندارد. موفق باشید.
5119
متن پرسش
سلام علیکم.آقای استاد چرا گفته می شود فرهنگ مدرنیته قتلگاه حقیقت صمدی انسان هست؟مگر انسان چیست که این همه بالا می برید او را و می گوید حقیقت صمدی؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید منظور این باشد که انسان با روح خلیفه‌اللهی خود و با سعه‌ی وجودی که دارد باید تمام مناسبات را در همان اساس معنی کند در حالی که مدرنیته صرفا با بعد نفس اماره‌ی انسان، انسان را در مناسبات عالم وارد می‌کند. موفق باشید
5072
متن پرسش
با سلام کودکان و دیوانگان که می میرند، بعد از مرگ چه اتفاقی برای آنها میافتد؟ آنها به کجا میروند آیا به بهشت میروند یا جهنم؟ آیا برای ورود به بهشت یا جهنم آزمایش می‌شوند؟ آیا خیرات و قران و فاتحه پس از مرگ برای آنها تاثیری دارد؟ آیا صحت دارد که نوزادان مسلمان در قیامت شفاعت پدر و مادر خود را می کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاصدرا در رابطه با قسمت اول سؤالتان بحث خوبی دارند و می‌گویند با توجه به این‌که هرکس در قیامت با خودش و با درجه‌ی وجودی خودش زندگی می‌کند، کودکان و مجانین نیز در مرتبه‌ی وجودی خودشان زندگی می‌کنند و این با توجه به این است که هرکس بهشت و جهنم خود را دارد هرچند در آن بهشت و جهنم با دیگران نیز در تماس است. آری خیرات به هر شکلی برای متوفی مؤثر است و نیز نوزاد مسلمان در قیامت پدر و مادر خود را شفاعت می‌کند. موفق باشید
5046
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد و تبریک ماه مبارک رمضان،در باب معرفت نفس و نکته هشتم 3 سوال داشتم: 1)اگر تجرد انسانی آنقدر شدید شود که فوق مقام حضرت عزرائیل (ع) برسد آیا قبض روح انسان باز هم توسط ایشان صورت می گیرد یا توسط خود انسان؟ 2)نفس اماره،نفس نباتی،نفس گیاهی و نفس حیوانی چه نسبتی با نفس انسان دارند؟ 3)آیا می توان گفت که حضرت جبرائیل (ع) هنگام تنزیل وحی واسطه ای بین نفس پیامبر و مقام اول ما خلق اللهی پیامبر می باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی موضوع قبض روح در میان است در هرحال بُعدی در میان است که در آن بعد نفس ناطقه نظر به بدن دارد و آزادشدن از این بعد نیاز به کمک جبرائیل«علیه‌السلام» دارد هرچند ممکن است انسان در بُعدی دیگر از جبرائیل هم بالاتر باشد 2- نفس امّاره مربوط به مسائل اخلاقی است و ربطی به مراحل نفس ندارد، مراحل نفس همان نباتی و حیوانی و انسانی است که مربوط به شدت و ضعف نفس است و انسان همه‌ی آن مراحل را از دوره‌ی جنینی همچنان پشت سر می‌گذارد 3- بلی چون وَحی بر نفس ناطقه‌ی رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نازل می‌شود. موفق باشید
5026
متن پرسش
سلام علیکم از اینکه مصدع اوقات حضرتعالی می‌شوم همین ابتدا عذر می‌خواهم. در چند سال اخیر رجب و شعبان و رمضان برایم اهمیت سابق راندارد. علت آن هم این است که بنده مشکلاتی برایم به وجود آمد و حتی یکی از این مشکلات واقعا نادر و آزار دهنده است . بنده در آغاز بروز این اتفاقات بسیار به رحمت الهی امیدوار بودم اما پس از گذشت چند سالی آن‌قدر ناامید شدم که نماز شب‌هایم که به طور دائم ترک نمی‌شدبه چند تا در ماه تقلیل یافت. با آن‌که مستحبات را هنوز انجام می‌دهم هیچ لذتی از آن‌ها نمی‌برم. حتی نمازهای واجب را باسستی و بی‌حالی می‌خوانم و دائم از خودم می‌پرسم برای چه باید زندگی کرد و امید داشت. .زخم‌هایی که بر دلم هست شاید قابل تحمل باشند اما سرزنش‌ها و ملامت دیگران در حالی که کاملا بی‌تقصیرم شدیدا آزارم می‌دهد.از بس دراین ماه‌های مبارک در عرفه و ام داوود شرکت کردم و ملتمسانه حاجت خواستم و نتیجه نگرفتم نا امیدم . حتی متاسفانه در عصبانیت ها به کفرگویی افتادم. از آینده شدیدا مضطرب و ناامیدم. قرار و آرامش ندارم. هیچ کس جز خداوند عزیز نمی‌تواند گره از این مشکلات بگشاید. نه به مظاهر و شادی‌های دنیای امروز دلخوشم و نه در اعتقادات خود سرسختم. گاه با خودم می‌گویم اگر قرار بود با این امتحانات این من خرد شود خب شده پس چرا خداوند دست از سر ما برنمی‌دارد. حاج آقا بنده آدم فوق‌العاده آرمانخواهی بوده‌ام و حتی امروز همان آرمان‌ها نور امید در دلم می‌گشایند ولی بسیار شکننده است و زود از دست می‌رود. چند سال است که تمام عالم پیش چشمم سیاه شده و حال و حوصله‌ی هیچ‌کس را ندارم. ولی دیگر فکر می‌کنم صبرم به پایان‌رسیده و طاقتی برای حفظ خویش ندارم.حاج‌آقا این سطور را در کمال نا امیدی از همه‌جا نوشتم. در آستانه‌ی ماه مبارک رمضان بنده را راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «گر به هر زخمی تو پر کینه شوی.... پس کجا بی‌صیقل آیینه شوی» عجیب است که خداوند گاهی بنده‌ی خود را شایسته‌ی آن می‌بیند که همه‌ی دنیا و اسم و رسم‌ها را از بگیرد تا تمام قلب او برای خودش کند، حال بنده اعتراض دارد. مگر طوری زندگی را شروع نکردی که جز خدا نمی‌خواستی حالا که خلق را با تو بد و بدبین کرده تا تو ناچار رو به سوی او اندازی داد و بیداد می‌کنی؟ گیرم همه‌ی آن‌چه می‌خواهی به تو داد، می‌شوی مثل بقیه، چرا به آن‌هایی نمی‌نگری که در عین این محرومیت‌های اسم و رسم‌دار، سراسر وجودشان امید است به آن‌چه در قیامت روسفیدند و دنیا آن‌ها را بازی نداده است. باید حسرت چه کسی را بخوری؟ به گفته‌ی مولوی: «سوی دریا عزم کن زین آبگیر.... بحر جو و ترک این مرداب گیر» به گفته‌ی محی‌الدین بن عربی: «اهل الله می‌دانند که انسان نمی‌تواند دارای چنان خوی نیکویی شود که با گرایش همه‌ی مردم سازگار باشد؛ بنابراین جان‌های خود را تنها به خشنودساختن خدا وا می‌دارند. مؤمن، خشنود به خشنودی خداست، و باکی نیست از این‌که منافق از ما خشمگین شود، زیرا او دشمن خداست». موفق باشید
4970
متن پرسش
باعرض سلام بنده در مورد مباحث ده نکته از معرفت النفس از نوار های صوتی آن این طور متوجه شده ام که این که شما میفرمایید بحث یک بحث تجربی است و اگر مطلبی را عقلی و نقلی بپذیریم ضرر کرده ایم، به این خاطر است که با حقیقت خودمان که همان نفس است روبه رو شویم و راه درک خود بدون تن و راه سلوک را پیدا کنیم. اگر این درست باشد بنده فکر میکنم لازم است قبل از کار کردن بحث های تجربی ده نکته مباحث عقلی و نقلی آن را کار کنیم. چون بحث اگر صرفا تجربی مطرح شود، خدشه پذیر است. با این کار، هم به آن مقصود عالی میرسیم و هم در طول کار کردن مباحث چون عقلا بحث را پذیرفتیم با خیال راحت جلو میرویم. با این توضیحات آیا مناسب میدانید قبل از کار کردن مباحث ده نکته، بحث روح و حقیقت انسان و توفی و... را به صورت عقلی ونقلی کار کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی تلاش ما در بحث ده نکته آن است که از مفهوم نفس عبور کنیم و خودِ نفس را درک کنیم. آن نوع تجربه‌ای خدشه پذیر است که موضوع آن مادّی باشد ولی وقتی موضوع آن حقایق باشد، بهترین مسیر است همان‌طور که انبیاء حقایق را حس می‌کردند. در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» در این مورد عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
4952
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز دل... یکی از اساتید فلسفه اخلاق ما می گفت که گویا اخلاق در تمدن ما یک مسأله کم ارزش بوده است زیرا ما در تمدن اسلامی گذشته می بینیم فقط به افعال اخلاقی به صورت ریز و جزئی پرداخته اند و کتابهای اصلی ما در اخلاق مبتای خود را از اخلاق نیکوماخوس ارسطو و اصل حد وسط او گرفته اند و با دیدن اینکه این اصل هم با امت وسط قران می خواند مبنای دینی نیز برای آن جور کردند کتب اخلاقی ما نیز فقط به اینکه چه خوب است و چه بد بر اساس روایات پرداخته اند و مبنای محکمی ندارند یا زهرا سلام الله علیها
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی اخلاقی که بر مبنای توحید بنا شده و عمل صالح یا اخلاق را مبتنی بر عقیده‌ی پاک مطرح می‌کند بی‌مبناست؟ قرآن می‌فرماید «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُه» یعنی‌ آن‌چه انسان را به سوی خدا بالا می‌برد عقیده‌ی پاک است و عمل صالح موجب رفعت بیشتر می‌شود. در دستگاه دین عمل اخلاقی جدای از عقیده‌ی توحیدی نیست و همه چیز بر مبنای قرب هرچه بیشتر به سوی حق معنی می‌شود و این غیر از اخلاق کانتی است که مبتنی بر ذهنیات انسان است و نتیجه‌اش تمدن غربی است که می‌بینید. موفق باشید.
4929
متن پرسش
سلام علیکم.با توجه به مباحث معرفت نفس علت حرف زدن بعضی افراد در خواب به کرات چیست؟ اینکه گاهی واقعه خواب دیده شده آنچنان به وجود انسان گره خورده که حتی اثرات آن به بدن فیزیکی هم سرایت می کند را متوجه می شوم اما اینکه بعضی افراد مرتب در خواب حرف می زنند را متوجه نمی شوم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر انسان در هنگام خواب به جهت مشکلات روحی از بدن خود به صورتی که باید جدا شود، جدا نشود احوالات روح‌اش، از جمله سخن‌گفتن‌های او به بدنش سرایت می‌کند و عملاً آن‌طور که باید از طریق خواب از تدبیر فعّال بدن راحت شود، راحت نمی‌شود. بهتر است با متعادل‌کردن مزاج و روان خود از این مشکل رها شود. موفق باشید
4915
متن پرسش
باسلام 1.آیا صفت ازلی بودن را هم انسان می تواند داشته باشد؟توضیح بفرمائید؟ 2.آیا هست ها کم و زیاد می شود؟ 3.فرق اسما و صفات چیست؟ 4.اینکه امیرالمومنین(علیه السلام) می فرمایند اگر حجاب ها کنار برود برمعرفتم افزوده نمی شود چگونه با این فرمایش آیت الله جوادی که می گویند بعد از این دنیا سیر علمی ادامه دارد جور در می آید چون امیرالمومنین فرمودند اضافه نمیشود پس چگونه سیر می کنند؟ 5.کتاب جدید انسان از تنگنای وجود همان انسان از دیدگاه اسلام است یا نه؟ در صورتیکه همان است آیا باید باشرحش بخوانیم یا نه؟و در صورتیکه همان نیست آیا این کتاب را می خواهید شرح بدهید یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این‌که اثبات می‌شود نفس انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة‌البقاء است یعنی به عنوان شخص خاص با جسم خود شروع شده ولی تا ابد موجود است 2- وجود از جهت ظهور در مظاهر مختلف ظاهر می‌شود و ممکن است آن مظهر از بین برود ولی وجود از بین نرفته و یا کم و زیاد نشده بلکه شرایط ظهور وجود در آن منظر از بین رفته 3- صفات الهی وقتی بخواهد وجود پیدا کند و تحقق یابد به صورت اسم تحقق می‌یابد مثل آن‌که صفت حیّ الهی وقتی بخواهد ظهور یابد به صورت اسم حیّ محقق می‌شود پس در واقع صفت یک مفهوم است و تحقق آن را اسم گویند 4- سیر علمی مربوط به کسانی است که در آن مقام نیستند. اولیاء معصوم در همین دنیا در قیامت حاضرند 5- همان است با تجدید نظر کلی و اضافه‌شدن فصل آخر. نمی‌دانم توفیق شرح آن را دارم یا نه. موفق باشید
4865
متن پرسش
سلام استاد- شاید سوالم طولانی شود ولی خواهش میکنم بخوانید و مرا از این حال نجات دهید-استاد من اکنون دانشجوی سال سوم پزشکی ام در خانواده مقیدی بزرگ شده ام و ظواهردین را رعایت کرده ام تا کنون--ولی عمیقا ایمان نیاورده ام-میدانید شاید کسانی که مرا میشناسند این حرفهایم را بشنوند تعجب کنند چون من چادری ام ازبسیجی های فعال دانشگاه و حامی انقلاب و رهبریم--ولی مشکلم این است که خیلی شک میکنم گاهی حتی به خود خدا..با خودم میگویم من که چیزی ندیده ام همه اش یک سری احساسات بوده که تابحال داشته ام از کجا معلوم که حق باشند--واقعا چه دلیلی دارید استاد؟ ما که نه پیامبری دیده ایم نه امامی--به چند کتاب و روحانی چرا اعتماد میکنید؟ چه دلیلی برای بودن امام زمان دارید/ ایا دین فقط برای این نیست که مردم خوب باشند خب راههای زیادی برای قانع کردن آدمها هست که خوب باشند..این همه مردم که در دنیا بی دین زندگی میکنند چه مشکلی پیدا کرده اند؟ چرا من باید دیندار باشم؟میدانم فواید روحی اش را ولی میدانید راههای دیگری هم برای یافتن فوایدش هست..مثل خوب بودن با مردم خب هم احساس خوبی خواهم داشت هم دیگران بامن مهربان خواهند بود..چگونه باید به تاریخ ومثلا قضیه اصحاب فیل اعتماد کنم/ اصلا قبول که خدا هست مارا برای چه افریده؟ چرا به ما نفس اماره داده یا مثلا شیطان افریده یا اصلا میل به گناه داده که حالا ما بخاهیم توبه کنیم یا نه عذاب شویم؟ میدانید دلیل خاصی برای رد وجود خدا نیست ولی خب دلیلی هم برای قبولش نیست! من ازاینکه در تنهایی و هنگام نمازم هیچ نشانه ای از خدایی که در راه دینش حتی تلاش هم میکنم ندارم در عذابم استاد..بعضی کتابهای شما را خوانده ام سخنرانیهای مذهبی مثلا آقای پناهیان را گوش میدهم..ولی نمیدانم چرا گاهی به این شدت از درون احساس پوچی میکنم احساسی که به من میگوید شاید فقط دارم سر خودم را گرم میکنم یا به این دلیل که شجاعت نفی ندارم همه چیز را قبول کرده ام..یاد این حرف راسل میفتم که میگوید انسانها از ترس برای خودشان مذهب ساخته اند..از ترس حوادثی که نمی توانند کنترلش کنند به خدا پناه می برند از ترس آینده که نمیشناسندش-و به خاطر نیاز به دیگران به آنها خوبی میکنند و اسمش را دینداری میگذارند اینطوری غرورشان را هم حفظ میکنند! من واقعا در عذابم استاد اولین باراست که اینگونه راحت درونیاتم را میگویم..کمکم کنید..شاید مسخره باشد ولی من هرروز به همه چیز شک میکنم و دوباره مومن میشوم..جواب علمی خیلی از سوالاتم را میدانم ولی هیچ کدام مرا اغنا نمیکنند..به خاطر گناه است؟ خب باید ایمانی باشد که به خاطرش ترک گناه کرد..استاد منتظرم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دینداری برای آن است که نفس ناطقه‌ی انسان که حقیقت مجردی است بتواند با خدا مأنوس شود و در ابدیت خود در این اُنس که عالی‌ترین زندگی ممکن است به‌سر برد. پیشنهاد می‌کنم برای رفع این مشکلات سیر مطالعاتی موجود در سایت را دنبال کنید چون بر مبنای معرفت نفس تدوین شده که انسان را با حقیقت خودش که امکان شک در آن نیست، آشنا می‌کند. موفق باشید
4866
متن پرسش
سلام بعضی وقت ها وقتی می خوام یه کارو که در ظاهر خوبه انجام بدم قلبم شروع میکنه به تند تند زدن و حالت بدی از لحاظ معنوی برام پیش میاد. مثلا بعضی وقتا که میخوام تفسیر المیزان بخونم. یا بعضی وقتا که میخام بعضیارو اصلاح کنم(با بردنشون به مراسمات مذهبی) یا بعضی کارای دیگه این حالت بهم دست میده نمیدونم که این حالت به خاطر اینه که من دارم اینکارا رو به خاطر حب النفس انجام میدم یا این حالت وسوسه شیطونه و من باید این کار رو انجام بدم و محل نزارم؟ چه کار کنم راهنمایی بفرمایید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سراغ کارهایی نروید که هنوز روح شما آماده‌ برای ارتباط با آن کارها نیست. سعی کنید معارف اسلامی را از طریق معرفت نفس شروع کنید تا ابتدا موضوعات به طور حقیقی برای خودتان روشن شود. موفق باشید
4830
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرامی در کتاب آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین گفته اید:روح همواره بر بدن فرمان می راند و عامل تحرک بدن است و در اصل مسلط بر بدن است حال سوال بنده حقیر از جنابعالی این است که گاهی می شود که روح انسان متمرکز بر بعد حیوانی و جسمانی و مادی وجود انسان می گردد مثلا در فکر لذت بردن هر چه بیشتر از غذا ها می شود به عبارتی دیگر انسان در حالت_بنا به گفته خودتان_روح نامحدود را به اندازه حقارت بدن ،حقیر و کوچک میکند. آیا در این گونه موارد بدن بر روح مسلط میشود که روح را به خود معطوف میدارد؟ این تناقض این سوال را برای بنده ایجاد کرده که بالاخره اگر روح مسلط بر بدن است حالت ذکر شده را می توان به حالت تسلط بدن بر روح تعبیر و تفسیر کرد یا نه؟ خواهشا این مسئله را تبیین کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم نیست در مواردی که انسان گرفتار تمایلات بدن می‌شود بدن بر روح مسلط شود بلکه در این موارد روح تمایلات بدن را انتخاب کرده و چون روح انسان مختار است می‌تواند نظر به تمایلات فطرت خود داشته باشد و نیز می‌تواند نظر به تمایلات بدن خود بکند. موفق باشید
4815
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید سوالم این بود که آیا قانون تجربی قابل نقض است؟منظورم اینه که وقتی شخصی از دوران کودکی تحت یک شرایط خاص تربیت و بزرگ میشه حتی اگر قاتل باشه آیا این شخص کاری جز کشتن نداره؟ یعنی نمیتونه از اون محیطی که بزرگ شده از لحاظ فکری خارج بشه و شخصیت جدیدی درست کنه؟ اخه استاد روانشناسان میگن تجربه ثابت کرده که اکر شخصی در یک محیط رشد کنه صددرصد قابل تغییر نیست.........با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جزوه‌ی «جبر و اختیار» و در تفسیر آیه‌ی 172 سوره‌ی اعراف عرایضی در نقض این حرف‌ها داشته‌ام. موفق باشید
4766
متن پرسش
سلام استاد.خوشحالم از این طریق من که در مشهد هستم هم می تونم ازتون سوال کنم. سوال من این است که با توجه به رابطه ی من و تن و اینکه با ورزش باعث تقویت اراده می شویم. ورزشی مثل زیبایی اندام هم توجیه پذیر است؟ اگر انسان با هدف زیباتر بودن در جلوی همسر یا داشتن یک پارامتر مثبت در نگاه جنس مخالف برای ازدواج اینگونه به تن بپردازد توجیه پذیر است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» عرض شد در ورزش باید رویکرد ما حاکمیت اراده بر تن باشد تا تن میل خود را بر روح ما حاکم نکند. ولی با رویکرد زیبابودن برای همسر از جهت دیگر کار خوبی است نه از جهت حاکمیت اراده بر تن. موفق باشید
4734
متن پرسش
سلام استاد گرامی از دنیای دلگیر سیاست به دنیای مطالعاتم برگشتم. در مبدأ و معاد، حکیم ملاصدرا (رضوان الله علیه) سن کمال قوه عقل را چهل سالگی می داند. میخواستم بدانم آیا این اطلاق دارد؟ چون میدانیم بسیاری از ائمه قبل از چهل سالگی به مقام امامت و انسان کامل رسیدند. پس در چهل سالگی دقیقا چه اتفاقی روی میدهد؟ یعنی خود ما وقتی به مرز چهل سالگی رسیدیم باید منتظر چه تحولاتی درون خود باشیم؟ سوال دیگر این که مقام عقل مستفاد با کدام یک از مقامات عرفانی مطابقت میکند؟ آیا ادراک تمام معقولات فلسفه ملازم با ادراک عقل مستفاد است یا این همان مقام شهود باطنی ملائکه است؟ یا این که عقل مستفاد در حقیقت همان حالتی است که انسان معقولات را بدون نیاز به تفکر مجدد میتواند از اجمال و بساطت به بیان تفصیل بیاورد و از همین توانایی تعبیر به نظر مستقیم به عالم عقول میشود؟ در این حالت اخیر انسان مقامش همان مقام ادراک کلیات و معقولاتی است که ملاصدرا آن را جهت ابهام ادراک عقول جزئیه و مُثُل میداند یا فراتر از آن است؟ با تشکر و احترام فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در وجه طبیعی رویهمرفته حرف درستی است که در چهل سالگی روح انسان می‌تواند در جهت ادامه‌ی سیر خود به یک جمع‌بندی تکوینی برسد. به همین جهت هم روایات می‌فرماید اگر کسی تا چهل سالگی نتوانست راه خود را درست پیدا کند شیطان او را مسح کرده. ولی تفاوت ائمه«علیهم‌السلام» با ما در آن است که آن عزیزان کامل خلق می‌شوند و باید با حفظ کمال خود امتحان بدهند که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بحث آن شده است ولی ما با سیر به سوی آن‌ها و نظر به مقام عصمت آن‌ها به کمال خود نزدیک می‌شویم 2- عقل مستفاد در فلسفه مربوط به مقامی است که فیلسوف بدون طی مقدمات عقلی می‌تواند به کلیات عقلی نظر کند و ارتباط مفهومی با آن حقایق پیدا کند ولی عارف از طریق قلب با حقایق عالم که در فلسفه به آن کلیات می‌گویند، ارتباط وجودی و قلبی پیدا می‌کند و تحت پرتو انوار آن حقایق قرار می‌گیرد. موفق باشید
4723
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید شما در جاهای مختلف کتابهایتان معتقد به نامحدود بودن ذات یا من انسان دارید با توجه به اینکه خدا نامحدود است چگونه میشود به حداقل یک نامحدود دیگر در کنار خدا معتقد بود؟ چون از نظر عقلی دو تا نامحدود امکان ندارد که موجود باشند
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: «خداوند نامحدود است» به آن معنا است که هیچ نقصی ندارد و در هر کمالی، مطلق است. یعنی مطلق علم و قدرت و حیات است ولی نامحدود بودن نفس ناطقه‌ی انسانی از جهت دیگر است؛ مثل آن که محدود به مکان نیست، آن وقت عنایت داشته باشید که دو نامحدود در عرض هم نمی‌شود باشد ولی این که نفس از نظر مکانی نامحدود باشد و در عین حال حضور خدا در مرتبه‌ای شدید تر در همه‌ی مکان‌ها حاضر باشد، ممکن است؛ مثل آن‌که نفس شما در همه‌ی بدن شما ممکن است و بدن شما مانع حضور نفس شما نیست. نفس ناطقه‌ مانع حضور حضرت حق در همان جایی که نفس ناطقه حاضر است نمی‌باشد.این بحث در کتاب ده نکته در معرفت نفس روشن شده. موفق باشید.
4666
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز.چند روزی است به واسطهء دوستان شما را شناخته ام.وبرای تسکین قلب گنهکارم سوال میکنم تا با اعتقاد وارد مباحث حضرتعالی شوم.و اما سوال حقیر از شما اینست که چطور از گناهی که به ان عادت کرده ام میتو.انم دوری کنم و این عادت را بشکنم؟زیرا مدتهاست که بخاطر این گناه توبه میکنم اما توبه را دوباره میشنم و سمت ان میرم.لطفا با راهنمایی بنده را یک قدم به سمت عرفان حقیقی که همان ترک محرمات است راهنمایی فرمایید.با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در سؤال شماره‌ی 4646 عرایضی داشتم. پیشنهاد می‌کنم ابتدا سعی کنید معارفی مثل معرفت نفس را در خود رشد دهید تا تضاد بین جان خود و گناه را احساس نمایید. موفق باشید
4620
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز مرحله ورود به درسهای عرفانی راچطور تشخیص بدهیم که وجودمان شدید شده است برای یافتن مطالب
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید بتوانیم در مباحث معرفت نفس تصدیق درونی داشته باشیم و در حدّ اطلاعات متوقف نشده باشیم. زیرا بر سر دروازه‌ی دروس عرفانی نوشته‌ است: «هرکس نتوانسته رجوعی به «وجود» داشته باشد، وارد نشود» و معرفت‌ نفس آن نگاه وجودی را به ما می‌دهد. موفق باشید
4587
متن پرسش
با سلام و ادای احترام، شما در آثار مختلف خود بیان می فرمایید من انسان فقط هست و چیستی ندارد چگونه میشود که یک چیز فقط هست باشد بدون اینکه چیستی داشته باشد از آن جمله است خدا ،چگونه میشود فقط هست باشد؟ از طرف دیگر در آثار شما هست که میفرمایید بدن قیامتی انسان از اخلاق و صفات و اعتقادات او شکل میگیرد در حالیکه قرآن صراحت دارد که بدن انسان در قیامت جسمانی است مثل آیه بلی قادرین علی ان نسوی بنانه چگونه فرمایش شما با این آیات سازگار است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای رفع این مشکل در سؤال اول لازم است برهان صدیقین را مطالعه فرمایید و در مورد سؤال دوم جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اخروی» را. موفق باشید
4576
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی شمادرشرح معرفت نفس درنکته هشتم فرمودید که مناجات شعبانیه ازقرآن بالاتراست من منظورتان رادرک نکردم لطفا بیشترتوضیح دهید. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این تعبیر را حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از استادشان داشتند که قرآن نوری است که نازل شده و ادعیه‌، قرآنی است که صاعد شده ولی هرگز نمی‌توان گفت ادعیه از قرآن بالاتر است. آری قرآن یک حقیقتی دارد که در کتاب مکنون است و فقط مطهرون با آن تماس دارند و همان قرآن نازل‌شده و به صورت این الفاظ نورانی درآمده و ادعیه؛ سخنان انسان‌هایی است که با بهره‌گیری از این قرآن آن الفاظ را صعود داده‌اند و به حقیقت قرآن نزدیک کرده‌اند. پس به یک اعتبار می‌توان گفت اداعیه‌ای که از معصومین«علیهم‌السلام» صادر شده صورت باطنی قرآن است آن‌هم در آن حدّی که ممکن است اظهار شود. موفق باشید
4583
متن پرسش
سلام استاد عزیز امروز که داشتم جزوه ماه رجبتان را می خواندم سوالی که از قدیم داشتم به یادم آمد. قبلا این سوال برایم مطرح بود که این که برای بعضی از ماه ها فضیلت خاصی ذکر کرده اند آیا این فضیلت اعتباری است؟ یعنی آیا یک ماهی را همین جوری انتخابات کرده اند تا مسلمانان در آن ماه توجه بیشتری به خدا داشته باشند یا این که مثلا در کائنات اتفاقات خاصی می افتد که امکان کسب فیض از عالم غیب بیشتر می شود؟ چون می دانیم که ماه ها چیزی جز گردش قمر به دور زمین نیستند و روز ها و شب ها هم چیزی جز گردش زمین به دور خورشید. اما چه طور می شود که بعضی از این حرکات وضعی این قدر فضیلت پیدا می کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که الفاظ ما به ظاهر از نظر علم تجربی ارتعاشات هوا است ولی وقتی با گوش انسانی برخورد کند که دارای روح است، دارای معنا و محتوا می باشد، تمام حرکات عالم دارای محتوی و باطن است، حتی فروافتادن یک برگ. آن چشم بصیر و قلب بیدار اولیاء الهی است که متوجه باطن پدیده‌ها از جمله ماه‌ها می‌شود. حتی روح شما هم نسبت به باطن ماه‌ها تا حدّی حساس است به همین جهت توفیق عبادت و روزه در ماه رجب برای شما بیشتر است و زمینه‌ی عمیق‌ترشدن عبادات در این ماه به صورت تکوینی بیشتر فراهم است. موفق باشید
4558
متن پرسش
سلام .وقت به خیر استاد بزرگوار خدا خیرتون بده که وقت گرانبهایتون را برای ما میذارین. در ده نکته ی معرفت سی دی mp3 5 نکته ی 5 در مورد «توفی » من از تن جدا بشه آزادتره و روح به کمال برسه تن را قبول نمی کنه و مرگ طبیعی بیش می آید پس بهتر نیست که بگیم حضرت عیسی علیه السلام روح از بدنش جدا شده چکاریه که بگیم حضرت عیسی زنده است با این تن در آسمان هستند؟ شما نظرتون چیه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک وقت روح از بدن جدا می‌شود با این رویکرد که قوه‌هایش به فعلیت تبدیل شده. در این حالت انسان مرده است و دیگر حضوری در این دنیا ندارد. ولی یک وقت بدون آن توفایی که در مرگ و خواب هست ، حاکم بر بدنش می‌باشد و حضرت مهدی«عجل‌الل‌تعالی‌فرجه» و حضرت عیسی«علیه‌السلام» به این صورت‌اند. موفق باشید
4542
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی : شما در مباحثتان از بحث کنترل روح بر بدن می گویید.و اکثر مشکلات رو همین می دونید می خواستم بپرسم جایگاه نفس اماره چیست؟ پس نقش نفس اماره در کجای کج روی ها قرار داره؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روح در مباحث فلسفی که همان نفس ناطقه است ابعاد ارزشی نیز دارد مثل نفس امّاره از جهت منفی و نفس مطمئنه از جهت مثبت و ما در مباحث خود از «روح» به اعتبار وجودش بحث می‌کنیم و نه به اعتبار موضوعات ارزشی و باید و نبایدهایش. موفق باشید
4549
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت استاد طاهر زاده اینجانب دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت هستم. موضوع پایان نامه بنده مقایسه مبانی مدیریت غربی با مبانی مدیریت اسلامی می باشد. چند وقت پیش در جلسه آیت الله جوادی مواردی را به خدمتتان عرض کردم. لذا سوالات ذیل را در این ارتباط به حضورتان ارسال می شود. 1- تعریف انسان از منظر مدیریت غربی و اسلامی چیست؟ 2- نگاه غرب و اسلام به جهان چگونه است؟ 3- نگاه به سازمان در مدیریت غربی و اسلامی چیست ؟ 4- مبانی اندیشه غرب و ارتباط آن با مدیریت غربی چیست؟ 5- آیا تفاوتی بین مبانی مدیریت غربی با مبانی مدیریت اسلامی وجود دارد؟ 6- آیا واژه مدیریت در اسلام کارکردی دارد یا واژه دیگری باید استفاده شود؟ 7- آیا ماهیت مدیریت غربی ، تسلطی است (مثل سایر علوم) یعنی به عنوان ابزار سلطه است یا ماهیت دیگری دارد؟ 8- جایگاه وحی در مدیریت چگونه است (در غرب و اسلام)؟ 9- آیا مبانی علم مدیریت غربی کاربردی در جهت مدیریت اسلامی دارد؟ 10- آیا مبانی مدیریت غربی ذاتا غربی است یا بی طرف و قابل عاریه گرفتن است ؟ 11- آیا علم مدیریت قابل تفکیک به اسلامی و غربی است؟ 12- مبانی تمدن غرب با علم مدیریت چه ارتباطی دارد؟ 13- مبانی تمدن غرب کدامند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مدیریت غربی انسان، محور بایدها و نبایدها و هست‌ها و نیست‌ها است ولی در نگاه اسلامی، انسان خلیفة‌الله و بنده‌ی خدا است 2- در غرب، جهان یک پدیده‌ی مرده است که هرگونه تصرفی را در آن برای خود مجاز می‌دانند ولی در نگاه اسلامی، جهان بستر تعالی انسان است و به‌عنوان یکی از آیات الهی در آن حدّ که خداوند جایز می‌داند می‌توان در آن تصرف کرد 3- در هرحال باید برای اهداف خود نظم و سازمانی داشت ولی در نظام غربی نظم و سازمان حاکم بر انسان است و در نظام اسلامی سازمانی که تدوین می‌شود مطابق روح انسان‌ها است 4- این در جواب شماره 1 روشن شد 5- همان است که عرض شد 6- به نظرم دیگر این واژه جا افتاده 7- دقیقاً همین‌طور است 8- وَحی در مدیریت الهی، راه‌کار زندگی است که رب‌العالمین ارائه فرموده ولی در نگاه غربی، وَحی یک موضوع شخصی است و جنبه‌ی کاربردی برایش قائل نیستند 9- بلی، از نظر روش با رعایت روح انسانی که باید در مدیریت اسلامی رعایت شود، می‌توان از آن‌ها استفاده کرد 10- مدیریت غربی تماماً با فرهنگی تدوین شده که سراسر دنیایی است و ما از نظم دنیایی آن می‌توانیم استفاده کنیم 11- آری، آری 12- علم مدیریت در غرب مدیریت آن انسانی است که فرهنگ غربی برای خود تعریف کرده 13- اومانیسم و سوبژکتیویسم. موفق باشید
نمایش چاپی