متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما:
با توجه به دو حدیث «الاعمال بنیاتها» و «العمل هو نیت» و با توجه به مشاهده اتفاقات و شنیدن مطالبی در مورد تروریستهایی همچون داعش که با هدف پیوستن به پیامبر (ص) در بهشت و رواج اسلام حقیقی و اینکه تا آخرین لحظه بر این هدف خود مانده و یا خود را منفجر می کنند یا تا لحظه مرگ نبرد می کنند آیا می توان این عمل آنها را با توجه به نیتی که بیان می کنند جهاد دانست؟ چون مسلما نمی توان گفت کسی که این گونه خود را منفجر می کند به خاطر دنیا این عمل را انجام داده!!! البته خودم هم احساس می کنم یک جای کار این سوال می لنگد چون همین سوال را می توان در مورد لشگریان یزید که بعضی تا آخر جان در مقابل امام حسین (ع) ایستادتد هم پرسید!! ولی به نظر می رسد بعضی از این افراد را بشود در دسته مستضعفین فکری قرار داد!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که تعقل و تفکر در دین، شرط دینداری است و لذا در روایت از حضرت امام رضا«علیهالسلام» داریم: «لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل». عبادت، زیادیِ نماز و روزه نیست. عبادت، تفکرِ در امر الهی است. در این رابطه عین سؤال و جواب یکی از کاربران را به شمارهی 16146 خدمتتان ارسال میدارم. سلام علیکم استاد: بنده مدتی است دچار این توهم شده ام که همه ی انسان ها بهشتی اند. آنهایی هم که به ظاهر اهل مراعات شرعی نیستند جاهل قاصر هستند زیرا هنوز توفیق الهی شامل حالشان نشده تا به مسیر بیایند، حتی داعشی های آدمکش را نیز جوری می بینم که برای رضای خدا خود را منفجر می کند. بخودم می گویم اگر از بچگی این جور از لحاظ روانی روی من هم کار کرده بودند من هم الان مانند انان بودم. به خودم می گویم این بندگان خدا و انسان های به ظاهر غیرمذهبی و یا کسانی که در غرب غرق گناه هستند، هنوز طعم و لذت انس با خدا را نچشیده اند پس حرجی بر آنان نیست، بدبخت منم که به اندازه ی که می دانم عمل نمی کنم. خلاصه همه رو اهل نجات می بینم چون فکر می کنم هنوز یقظه و انتباه برای آنان روی نداده. استاد لطفا کمکم کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن مى فرمايد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا»[1] خدا آن گاه كه بنى آدم در پشت پدرانشان بودند از آنها اقرار به ربوبيتش گرفت و آنها تصديق كردند و بلى گفتند. بديهى است كه اين رويارويى و اخذ پيمان دلالت بر وجود انسان و ادراك او در نشئه هاى قبل از دنيا دارد. بنابراین هرکس با فطرت خود میتواند متوجه باشد چه کاری حق است و چه کاری باطل است و در واقع پیامبران متذکر همان چیزی هستند که فطرت انسانها بر اساس آن سرشته شده است. قرآن در تذكرى بسيار عميق و عالمانه مى فرمايد: «فَاقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لَا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدّينُ الْقَيّمُ وَ لَكِنَّ اكْثَرَ النَاسِ لَايَعْلَمُونَ»[2] پس به پا خيز و جهت خود را در جهت دينِ حنيف قرار ده كه آن همان سرشت و فطرتى است كه خداوند انسانها را بر اساس آن خلق نموده، اين فطرت در بين انسانها يكسان است، اين دين و راه پايدارى است ولى اكثر مردم متوجه اين موضوع نيستند. درنتيجه به زندگى خيالى و كارهاى ناپايدار خود را مشغول مى كنند و با پوچى و بى ثمرى زندگى روبه رو مى شوند. انسان بايد به پا خيزد و جهتش را جهت پيامبران بزرگ قرار دهد. چون جهت آنها بر اساس دين خدايى است كه سرشت آدميان را نيز بر آن اساس سرشته اند. اينكه مى گويد سرشت انسانى به دست خدا سرشته شده يعنى گرايش «جان» انسان به سوى خداست. به عبارت ديگر بنيان «جانِ» انسانها الهى است. پس كسى كه به خدا رجوع كند به بنيان جان خودش رجوع كرده است و كسى كه از خدا دور شود از «جانِ» خودش دور شده است. موفق باشید