بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شخصیت‌ها

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
جستجو در کتاب ها نتیجه ای نداشت
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9626
متن پرسش
سلام استاد معظم: امروز مصداق دشمنان اصلی و متفکرین شاخص که مقابل اسلام ناب محمدی (ص) وجود دارد چه کسانی هستند؟ 1. آیا دشمنان اصلی دولت آمریکا می باشد پس در این صورت چرا صهیونیستها بدنبال سلطه بر جهان می باشند در عرصه های مختلف اقتصادی و تبلیغی و فرهنگ یهودی و غیره؟ 2. آیا دشمنان اصلی، دولت و مردم اسرائیل هستند، در این صورت پس چرا آقا آنها را سگ پاسبان آمریکا می داند؟ و 3. آیا دشمنان اصلی گروهی پشت پرده و در سایه می باشند که آنها این دو دولت را پشتیبانی می کنند این افراد چه تفکری دارند؟ دقیقا آیا فراماسونر یا یهودی و یا دارای چه تفکری هستند که این مذاهب دیگر را لفظا یدک می کشند؟ و در صورت سوم چرا امام و آقا آمریکا را راس دشمنان می دانند؟ خواهشمندیم کتب مربوط به سوالات را چه از آثار خودتان و چه دیگران ذکر بفرمایید. لطفا به این سوالات واحد سیاست گروه عمّاران کریم اهل بیت پاسخ بفرمایید؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: استکبار با صورت‌های مختلف در مقابل انقلاب اسلامی که صدای توحیدی این زمان است ایستاده. پیشنهاد می‌کنم کتاب‌های «انقلاب اسلامی و بازگشت به عهد قدسی» و «جایگاه تاریخی امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را مطالعه کنید. موفق باشید
9605
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خسته نباشید. سوالی در خصوص یقین داشتم. جایی در دروس تان مثالی در باب یقین زده بودید که اگر خاطرتان باشد داستان عارفی بود که گاوی را پیدا می کند و می کشد و می خورد و هنگامی که صاحب گاو پیدا می شود کار به محکمه ی داوود نبی (ع) می رسد و .... و داستان دیگری در خصوص اینکه به رسول الله (ص) فرمودند حواریون بر آب راه می رفتند و رسول الله فرمودند اگر یقین بیشتری هم داشتند در هوا راه می رفتند. حدیثی هم آیت الله جوادی آملی نقل کردند که وقتی جناب ابوذر در حال تبعید بودند به حضرت امیر (ع) عرض کردند من عقیده ای دارم و آن این است که اگر من در جایی باشم که زمین اش از مس باشد و هیچ گیاهی نروید و از آسمان هیچ آبی نبارد خداوند روزی بنده اش را می رساند که سپس حضرت امیر (ع) او را تحسین می کنند (البته متن دقیق حدیث یادم نیست). خب این نشان از درجه ی یقین عارف می دهد. حال بنده دنبال مثالهایی اینگونه هستم اما فقط در خصوص اهل البیت (ع). مثلا تا به حال شده که امام بر اساس یقین خود کاری را انجام داده باشند و صحبتی از مأمور به ظاهر بودن و بحث عقل نباشد چون اگر دقت کرده باشید هر جا صحبت از یقین و مراتب آن می آید به قول عرفا پای استدلالیان چوبین بود. یا اینکه عقل گوید جز این شش جهت هیچ راه نیست / عشق گوید که راه هست و ما رفته ایم بارها. البته منظور بنده کشف و مکاشفه و کرامت نبود. چون فرق اهل کرامت و اهل توحید را متوجه هستم. فقط دنبال حدیث یا نقلی از امام می گردم که امام (ع) با توجه به یقین خود حرفی را زده باشد یا حکمی کرده باشد و یا بر اساس یقین خود کاری را انجام داده باشد. می دانید آخر برای خودم از این قضایا تا حدود کمی اتفاق افتاده. مثلا مسأله ای رخ داده است. عقل با هزار تا استدلال می گوید اینطوری کن یا اونطوری کن. اما در همین حین قلب که به لطف الهی کمی به نور یقین منّور شده است چیزی می گوید که از زمین تا آسمان با استدلالهای عقل متفاوت است و وقتی به حرف قلب گوش می کنم همیشه نتیجه داده است و حتی حس خوبی از حضور هم گاهی حاصل میشود. یا مثلا مشکلی پیش می آید که احساس می کنم حضور و توجه بنده را نسبت به حضرت احدیت رو به نزول می برد از آن طرف هم عقل مدام استدلال می کند و به این تنزّل حضور بنده کمک می کند در همان حال وقتی به ندای قلب گوش می کنم هم دوباره احساس حضور می کنم و هم گوئی گره ای بزرگ را از قلب بنده باز کرده اند. البته این ندای قلب منظور قلبی است که تا حدودی به فضل الهی به درجات پایین یقین رسیده است و با احساس و هیجان و... تفاوت دارد. از طرفی هم بنده چون چنین حالاتی را تا به حال در احادیث نخوانده بودم می خواستم ببینم شما می توانید کمکم کنید. این را هم می دانم که اهل البیت (ع) مأمور به ظاهر بودند تا بتوانند دین را بطور جامع و عمومی بیان کنند ولی گاهی اوقات با اصحاب خاص چیزهایی را در میان می گذاشتند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم چگونه شده که با مواردی روبه‌روئید که عقل و قلب در یک راستا نیستند. مثلاً قلب تصدیق می‌کند که خدا مردم غزه را - اگر با مقاومت به خدا اعتماد کنند- تنها نمی‌گذارد و عقل هم می‌فهمد این یک تصدیق درستی است یا عقل می‌گوید نظام عالَم اَحسن است و هیچ‌چیزی لغو نیست و قلب هم در این موارد با هزاران شاهد آن را تصدیق می‌کند و قرآن هم در این مورد می‌فرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها» آن‌ها را قلبی است که به کمک آن تعقل می‌کنند. عرض بنده آن است که باید مواظب باشید عقل و قلب در دو مسیر نروند. مقام معظم رهبری فرمودند شاخصه‌ی مکتب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عقلانیت و معنویت است. موفق باشید
9532
متن پرسش

سلام علیکم: پاسخ شما به سوال شهید آوینی چیست؟ ایشان(به این مضمون) می فرمایند: «اون چیه که روایت فتح را از باقی روایت ها و مستندهای جنگی جدا می‌کنه. مثلا اگر دو فیلمبردار که یکی برای مستند روایت فتح و دیگری برای جای دیگر کار می‌کنه، از یک صحنه هر کدام برداشت متفاوت دارند و یکی روایت فتح می‌شه و دیگری نه»

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت در نگاه به جایگاه تاریخی حادثه‌‌ها است. شهید آوینی مخاطب خود را متوجه جایگاه تاریخی انقلابی می‌کند که رزمندگان ما بنا است در آینده به ظهور برسانند. موفق باشید

9499
متن پرسش
سلام: چند ساله هر که ازم میپرسه چرا رهبرتون «سگ» و «گرگ» و «مثل سگ پشیمون میشن و مثل سگ می ترسن» در بیاناتش استفاده میکنه جواب جالبی ندارم. آیا این رفتار با آموزه های قرآنی و روایی و مشی ائمه (ع) میخونه؟ بی تعصب جواب بدین. من کاملا موافق رهبری هستم و البته معتقدم صهیونیست ها را نباید با سگ مقایسه کرد چون از ارزشهای سگ وگرگ کم میشه اونا پست تر از حیوانات هستند. این شبهه را برای من منطقی حل کنید لطفا. یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نزد حکما تعبیراتی این‌چنین وقتی به‌جا مصرف شود بی‌اشکال است، نمونه‌اش جملات حضرت علی«علیه‌السلام» به اشعث‌ بن قیس کندی که حضرت تعبیر « وَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِر.... لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان، بر تو باد اى متکبّر متکبّر زاده، «1» منافق پسر کافر » به‌کار می‌برند. یا در قرآن برای بلعم باعورا صفت سگ هار را به‌کار می‌برد و می‌فرماید: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ» اگر دنبالش کنی به تو حمله می‌کند و اگر رهایش هم بکنی به تو حمله می‌کند. منظور این‌که تنها باید این جملات را به‌جا مصرف کرد. آیا اصطلاح پشیمانی کامل را می‌توان در غیر «چون سگ پشیمان است» به‌کار برد؟ موفق باشید
9463
متن پرسش
سلام استاد عزیزم: طاعات شما قبول درگاه حق. اینجانب در ماه رمضان روی این حدیث آقا رسول الله(ص) خیلی تفکر کردم که می فرمایند: چگونه باشید آنگاه که زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما هم امر به معروف و نهى از منکر ننمایید؟ گفتند: اى پیامبر خدا، چنین چیزى امکان دارد؟! فرمود: آرى، بدتر از این هم ممکن است، چگونه باشید آنگاه که امر به منکر و نهى از معروف کنید؟! گفتند: اى پیامبر خدا، مگر چنین چیزى می‏شود؟! فرمود: آرى، از این بدتر نیز می‏شود زمانى که معروف را منکر و منکر را معروف بپندارید؟! ( ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول / ترجمه حسن زاده - قم، چاپ: اول، 1382ش) استاد گرانقدرم، من واقعا گیج شده ام نمیدانم وظیفه ام نسبت به جامعه چیست؟ اکنون کار به جایی رسیده است که انگار من بخاطر حجابم یا بخاطر شرکت نکردنم در مجالس رقص و موسیقی باید از همه معذرت خواهی کنم! استادچرا اینگونه است؟ من میدانم عالم مردم عوض شده است و باید عالم انسان تغییر کند. اما اینقدر روزه سکوت گرفتیم که نه تنها عالم عوض نشد بلکه دیگر امر به معروف و نهی از منکر هم گویا بی فایده است. استاد گرامی ام! البته فکر نکنید این حقیر خیلی خانم مجتهده امین هستم. نه، من نیز دوران جاهلیت را گذرانده ام و مزه تلخ پوچی های دنیا را چشیده ام و در نهایت با معرفت نفس، خدای نفس خویش را شناختم. آری من از نهایت شب به طلوع فجر رسیدم و هنوز هم راهی بس دراز در پیش رو دارم. استاد مهربانم، شاید سرزنشم کنید از این سخن که میخواهم بگویم و بفرمایید تو کجا و نفحات رحمانی کجا؟ اما امسال شبهای قدر از از خداوند متعال خواستم برای رسالتم نسبت به خانواده ام و نسبت به همنوعانم یاریم دهد. آنگاه سوره ابراهیم علیه السلام در وجودم تجلی کرد، آیا وقت بت شکنی به مسلک ابراهیم خلیل برای من نرسیده است؟؟؟!!! (یا دلیل المتحیرین)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما همه وظیفه داریم هیچ‌کدام از ابعاد بت زمانه یعنی غرب را نپذیریم و به صورتی ریشه‌ای آن‌طور که رهبری عزیز جلو می‌روند با غرب و استکبار برخورد کنیم و مطمئن باشید وقتی معنای تمدن غربی به بی‌معنایی تبدیل شد بسیاری از مشکلات حل می‌شود لذا در امور فردی و امور اجتماعی با روش حکیمانه باید به غرب پرداخت. موفق باشید
9425
متن پرسش
سلام: با توجه اینکه رئیس صدا و سیما از سوی رهبر معظم انقلاب منصوب میشود، چرا برخی اوقات عملکرد صدا و سیما با فرامین ایشان در تعارض است؟ استاد عزیر؛ سری قبل سوالی مبنی بر علت رشد فساد در ادارات و سیستم اداری کشور، از شما پرسیدم که در جواب فرمودید که هنوز روح قرآن در این ادارات دمیده نشده است. ولی وقتی در مکانی عمومی مانند تاکسی، چنین مباحثی مطرح میشود، شخص مقابل با جوابی که شما دادید قانع نمیشود. باتشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: برای رسیدن به اهدافی که انقلاب اسلامی در نظر دارد فرآیندی در میان است و آرام‌ارام ذهن‌ها متوجه آن می‌شود. شاید عرایضی که در شرح سخنان دکتر داوری در مجله‌ی «سوره‌ی اندیشه» در شماره 76 و 77 داشتم کمک کند، البته در اسرع وقت آن مطالب در قسمت یادداشت ویژه‌ی سایت قرار خواهد گرفت. در ضمن سیاست‌های کلّی صدا و سیما توسط شورایی اداره می‌شود که نمایندگان سه قوه در آن شرکت دارند. موفق باشید
9426
متن پرسش
سلام. پیرو سوال (9317) یک بحثی مطرح میشود که اگر رهبری این حرف را میزنند که برای حضرت زهرا (س) سینه زنی لازم نیست پس چرا خودشان در ایام فاطمیه در بیت مراسم سینه زنی برپا میکنند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مراسم عزاداری غیر از مراسم سینه‌زنی است. موفق باشید
9389
متن پرسش
سلام علیکم: شما در آثارتان وقتی که نحوه سلوک در عصر حاضر را تبیین می کنید به عنوان مصداق کامل به دفاع مقدس و شهدا توجه می کنید. ولی من هنوز متوجه نشدم که در زمان حاضر و الآن وظیفه ما چیست که به اون سلوک شهدا برسیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را بحمداللّه در جلسه‌ی پنجم جزوات «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و تقدیر تاریخی زمانه» تا حدّی شرح داده‌ام مبنی بر این‌که اگر امروز با نظر به حقیقت انقلاب اسلامی و نظر به نور اشراقی آن از مقام معظم رهبری و نگاه او استفاده کنیم، حجاب‌هایی که بین ما و حضرت حق هست برطرف می‌شود زیرا صورت مشیت اراده‌ی الهی جهت هدایت بشر در این زمان در راستای شریعت اسلام، بر قلب حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» اشراق شد و آن روحی گشت در کالبد انقلاب اسلامی، مثل حضور نفس در بدن، و لذا در صورت اتحادی خاص با انقلاب اسلامی از طریق سلوک ذیل شخصیت امام خمینی، می‌توانیم با خداوند به صورتی حضوری مرتبط شویم و راه رجوع به خدا را در مقابل خود بگشاییم. این است آن سلوک إلی اللّه که امروز خداوند در مقابل شما گشوده است. تا ما با مشیت الهی در این دوران مرتبط نگردیم نمی‌توانیم از انس با خدا به معنای واقعی آن سخن بگوییم. راه‌های رسیدن به خدا به عدد انفاس خلایق است ولی همه‌ی این راه‌ها امروز از مسیر انقلاب اسلامی می‌گذرد که می‌خواهد دوران نسیان بشر از خدا را پشت سر گذارد. از این جهت تأکید می‌شود امروز رجوعِ به حق با انقلاب اسلامی ممکن است. وقتی انقلاب اسلامی را آینه‌ی گفتگوی خدا با بشرِ امروز دیدید - مشروط بر این‌که انقلاب را در نظام اجرایی محصور ندانید- به مشیت و اراده‌ای نظر کرده‌اید که در کالبد انقلاب اسلامی ظهور کرده و در معادلات جهانی در حال تعیّن بخشیدن خویش است، مثل نفخه‌ی روح در جسم و تعیّن آن روح در حرکات و سکنات انسان که در عین ظهوری محدود در حرکات بدن، نامحدودبودن خود را حفظ می‌کند و در عضوی محصور نمی‌شود، انقلاب اسلامی نیز در دولتی محصور نمی‌گردد بلکه زاینده‌ی همه‌ی آن‌ چیزی خواهد بود که بشر امروز به آن نیاز دارد. موفق باشید
9348
متن پرسش
سلام علیکم. در سوال 9333 منظورم این نبود که با بدن مادی حضور پیدا کند بلکه سوالم این بود که یک شخصی در این دنیا باشد و نیاز نداشته باشد به خواب رود تا با حقیقت غیبی یک حادثه ارتباط برقرار کند و آن را ببینید بلکه در بیداری و در حالت اختیار با صورت غیبی حادثه ای که در آینده رخ میدهد ارتباط بر قرار کند. آیا این امکان وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی که انسان بتواند در عالم مثال و باطن عالم مثال حاضر شود مسلّم است که بدون آن‌که در خواب بخواهد حقایق غیبی را ببیند در بیداری و در حالت اختیار با آن حادثه‌ها روبه‌رو می‌شود و این را نه‌تنها در پیامبران و امامان معصوم حتی در اولیاء الهی نیز می‌یابیم. نمونه‌ی آن را در نگاه آیت‌اللّه بهاء‌الدین به رهبریِ مقام معظم رهبری درست در زمانی‌که همه متوجه قائم‌مقامیِ آقای منتظری بودند، داریم. موفق باشید
9340
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: همانگونه که مستحضرید تمدن غرب با نگاهی سوداگرانه و ریاضی به عالم نظر می کند و همین تحلیل ریاضی و هندسی عالم است که قدرت تصرف در آن را به او بخشیده است (آوینی، کتاب رستاخیز جان: 81). در جهان متجدد کنونی، ساحت تمتع و کارافزایی و اعداداندیشی غلبه کرده است (داوری اردکانی، کتاب سیر تجدد و علم جدید در ایران: 315). دنیای مدرن ماهیتاً مبتنی بر سودجویی، کمّیت انگاری و سوداگری است (زرشناس، کتاب توسعه: 15). از طرفی یکی از مبانی فکری مدیریت غربی کمیت گرایی و نتیجه گرایی است. به طوری که آنچه مدیریت را امکان پذیر می سازد، آن چیزی است که امکان اندازه گیری داشته باشد؛ در واقع اساس مدیریت امروز کمّی کردن کیفیت است. بر اساس نظر برخی صاحبنظران مبنای فلسفی همه غربیانی که در زمینه مدیریت بحث کرده اند ـ قریب 96% نظریه های مدیریت غربی ـ نتیجه گرایی است. 1- لذا خواهشمند است نظرتان را در این خصوص اعلام فرمایید. 2- به نظر شما در مدیریت اسلامی اساس کار چگونه باید باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال قبلی عرض کردم نگاه اسلام به انسان در گستره‌ی عالم ماده و عالم ملکوت است و لذا تأکیدی که مدیریت سوداگرانه بر عالم ماده دارد و سود مادی را مدّ نظر قرار می‌دهد پیش نمی‌آید که نمونه‌ی آن را در گذشته در بین جوامع اسلامی ملاحظه خواهید کرد. بنده در طی سؤال و جوابی در رابطه با اقتصاد در نگاه مرحوم شهید آوینی عرایضی داشتم که خدمتتان ارسال می‌دارم: سؤال 1 : تفاوت نگاه آوینی به اقتصاد و نگاههای عرفی نسبت به اقتصاد چیست؟ جواب : این سوال ارزشمندی است که احتیاج به چندین سال فکر دارد و به راحتی هم نمی توان به آن جواب داد. بنده از بعضی از سخنان شهید آوینی کمک می گیرم تا اشاره ای به آن عالمی بکنم که آوینی مدّ نظر دارد. او در کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» می گوید: حتی یک اقتصاددان ممکن است این سؤال بجا را مطرح کند: هنگامی که زمین، یعنی تنها جایگاهی که برای زیست در اختیار داریم، به موادی آلوده گردد که موجد نقص بدنی در کودکان یا نوادگان ما گردد، پیشرفت اقتصادی، یا به اصطلاح سطح بالای زندگی، چه معنایی خواهد داشت؟ از قول شوماخر در واژه‌ی دیکتاتوری اقتصاد کمک می‌گیرد که می‌گوید: برای ساختن نیروگاه‌های متعارف، خواه بر اساس استفاده از زغال سنگ و خواه استفاده از نفت، و یا نیروگاههای هسته‌ای، با توجه به مبانی اقتصادی تصمیم‌گیری می‌شود؛ و شاید کمترین توجه به «پیامدهای اجتماعی» مبذول گردد. شهید آوینی متوجه است، روند کنونی توسعه‌ی اقتصادی در جهان، سیری جدا از انسان یافته است و بشریت را جبرا در مسیری ناخواسته به سوی نابودی حیات طبیعی پیش می‌راند، می‌گوید: روند کنونی توسعه‌ی اقتصادی که در ذات خویش با رشد غول‌آسای تکنولوژی متحد است. بشریت را ایجاباً در مسیری می‌راند که با اختیار و اراده‌ی آزاد انسانی منافات دارد. هر چند این سیر جبری نیست، نباید از نظر دور داشت که هیچ کس جز معدودی از خاصه‌ی اولیای خدا نمی‌توانند گردن خویش را از طوق عبودیت آن آزاد کنند. همین موجبیت است که شوماخر آن را دیکتاتوری اقتصاد نامیده است. شوماخر جامعه‌ی مصرفی کنونی را به معتادی تشبیه می‌کند که هر چقدر هم وضعیت خود را نکبت‌بار احساس کند رهایی از چنگال اعتیاد را بی‌نهایت دشوار می‌بیند. (کوچک زیباست، ص ١١٩) این یک واقعیت غیر قابل انکار است و شواهد و مصادیق بسیاری بر آن دلالت دارد و شهید آوینی به‌خوبی متوجه این امر شده است. شهید آوینی از قول روژه گارودی در کتاب «هشدار به زندگان» این نکته را آورده که: «اقتصاد آزاد «به شیوه‌ی غربی» برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است»! آوینی می‌گوید: مصرف بیشتر برای تولید بیشتر، ضرورت حتمی اقتصاد امروز است، چرا که اگر کالاهای تولید شده مصرف نشود امکان توسعه‌ی تولید، یعنی امکان توسعه‌ی اقتصادی، وجود نخواهد داشت. بنابراین، برای تولید بیشتر که ضرورت توسعه‌ی اقتصادی است باید مردم را به مصرف هر چه بیشتر ترغیب کرد و بدین علت است که تبلیغات ـ یا بهتر بگویم پروپاگاند ـ یکی از ارکان اساسی توسعه به شیوه‌ی غربی است. روژه گارودی نیز همین مسئله را با بیانی دیگر مورد توجه قرار داده است: تبلیغات تجاری (به شیوه‌ی غربی) بیش از آنکه مایه‌ی تباهی طبیعت باشد موجب هلاکت انسان است: تصور اینکه مردم دنیا حتی برای لحظه‌ای به نیازهای حقیقی خویش و الگویی متناسب با حوائج واقعی انسان بازگردند، برای یک اقتصاددان وحشتناک‌ترین چیزی است که ممکن است اتفاق بیفتد. اگر حتی برای یک لحظه چنین اتفاقی در دنیا بیفتد و مردم فقط برای یک لحظه، درست به اندازه‌ی نیاز واقعی خویش مصرف کنند، ادامه‌ی روند کنونی توسعه‌ی صنعتی دچار مخاطرات و بحران‌هایی خواهد شد که تصور آن بسیار دشوار است. هیچ‌کس کوچک‌ترین تردیدی ندارد که حاکمیت ابرقدرت‌ها و ادامه‌ی سلطه‌ی آنها بر جهان از طریق کارتل‌ها و تراست‌ها و دست‌های پنهان سرمایه‌داران بین‌المللی إعمال می‌شود . سعی می‌کنند با ایجاد حوائج کاذب و غیر حقیقی برای آدم‌ها، موقعیت استکباری خویش را از خطر محفوظ دارند. برای مبارزه با این سلطه‌گری چه می‌توان کرد؟ آیا می‌توان از همان طریقی که این ابرقدرت‌ها حکومت جهنمی خویش را بر کره‌ی زمین مستدام می‌دارند، با آنها مبارزه کرد؟ یا باید راه‌هایی خارج از سیستم‌های شناخته شده‌ی کنونی جستجو کرد؟ و این مهم‌ترین پرسشی است که باید به کمک اندیشه‌ی شهید آوینی به آن جواب دهد و از این جهت آوینی هنوز برای ما کشف نشده و اندیشه‌ای است برای تاریخِ فردای ما. شهید آوینی می‌گوید: پیروزی انقلاب اسلامی ایران تنها تجربه‌ای است که حقیقت را آنچنان که هست به مردم جهان نشان داد. انقلاب اسلامی ایران نشان داد که برای مبارزه با قدرت جهنمی استکبار هرگز نمی‌توان از همان طریقی اقدام کرد که او خود بنیان آن را نهاده است. شعار «مشت و درفش» و «خون و شمشیر» به‌خوبی می‌تواند از عهده‌ی بیان حقیقت برآید و همین‌طور، قیام عاشورا اسوه‌ای است که تنها راه پیروزی بر باطل را بر ما نمایان می‌سازد. سر پیروزی ما در جبهه‌های جنگ با ابرقدرت‌ها همین است که ما هرگز متکی به سلاح نیستیم. اتکای ما به ایمان خود و امدادهای غیبیی است که ایمان ما مجاری نزول آنهاست و اگر اینچنین نبود و پیروزی ما موکول به همپایی با قافله‌ی نظام اقتصادی و صنعتی غرب می‌شد، امروز حتی یادگارهای انقلاب اسلامی را نیز از کتاب‌های رسمی تاریخ شسته بودند. اصالت اقتصاد ـ یعنی آن فاجعه‌ای که ما آنرا دیکتاتوری اقتصاد نام نهادیم ـ امروز با شتاب فراوان جهان را به سوی یک جنگ ناخواسته‌ی جهانی پیش می‌برد. اگر مسلمانان در برابر پرخاشگری و قدرت‌طلبی و سلطه‌جویی کفر به مبارزه برنخیزند، شیطان همه‌ی کره‌ی زمین را به تسخیر در خواهد آورد قرآن فرمود: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ». و اگر خداوند بعضی از مردم را در برابر بعضی دیگر به جنگ برنمی‌انگیخت، فساد روی کره‌ی زمین را فرا می‌گرفت؛ (سوره‌ی بقره، آیه‌ی ٢٥١). آوینی می گفت برای کسی که ادعای شیعه بودن دارد زندگی از دو مقطعِ کربلا و عاشورا عبور خواهد کرد و ما نمی دانیم که این مقطع در زندگی ما چه زمانی است: فرهنگ ما زیر چرخ توسعه اقتصادی له شد و چیزی از آن باقی نماند و چیزهایی ارزش شد که ارزشی نداشت. مثل مدرک و اموال و دارایی. در حالیکه در جبهه، خبری از این حرف‌ها نبود، با اینکه حتی خودِ آوینی فوق لیسانس معماری شهرسازی داشت. ما هنوز مسموم چیزهایی هستیم که در دو دوره‌ی توسعه‌ی اقتصادی و توسعه‌ی سیاسی به خورد ما دادند. سؤال 2 : در کل آوینی از کدام دریچه به پدیده های مدرن می نگرد؟ جواب : مرحوم شهید آوینی متوجه است پدیده‌های مدرن حاصل نگاهی است که آن نگاه بشر را از سکنای قدسی خود جدا می‌بیند و به همین جهت انسان در چنگال تکنیک بی‌عالَم شده است و عالم دینی خود را از دست داده‌اند. سؤال 3 : چرا حرف‌های آوینی هنوز کهنه نشده است؟کدام حرفها کهنه می شوند و کدام همواره تازه می مانند؟ جواب : سخنانی که اشاره به عالم قدسی و معنویت دارد همچون آن عالَم پای برجاست، سخنانی رفتنی است که اشاره به امور جزیی و اعتباریات و مشهورات دارد و گرفتار اکنون‌زدگی است. سؤال 4 : آینده انقلاب از نظر شما چگونه خواهد بود و شهید آوینی چه سهمی در آینده انقلاب خواهد داشت؟ جواب : آینده‌ی انقلاب، آینده‌ی فتحی است که در تاریخ معاصر شروع شده و به سوی عبور از ظلمات دوران است و نگاه شهید آوینی به این فتح تاریخی است و به همان اندازه که ما به آن نگاه نزدیک شویم در آینده‌ی قدسی تاریخِ خود حاضر خواهیم بود. نوشته‌های آوینی سراسر اشاره‌ای است برای حضور در چنین آینده‌ای، به همین جهت عرض کردم آوینی برای ما کشف نشده است، او اندیشه‌ای است برای تاریخ فردای ما، آینده‌ای که جایگاه بلاغتِ زبان آوینی معلوم می‌شود و زبان شعرگونه‌ی او حکایت‌هایی از عالم ملکوت را ظاهر می‌کند. همین نکته نیز در آینده معنای خود را می‌یابد. سؤال 5 : با توجه به اینکه شبکه اقتصاد جهانی، یک شبکه به هم پیوسته در جهت منافع استکبار است، انقلاب اسلامی چه نسبتی می تواند با این شبکه جهانی داشته باشد؟ جواب : بالاخره دیر یا زود نظام اسلامی نه‌تنها باید خود را از این شبکه آزاد کند حتی باید نظامی را پایه‌ریزی نماید که «ثروت» نقش اصلی را در نظام‌ عالم نداشته باشد و تحریم‌های اقتصادی بحمدالله این کار را دارد جلو می‌اندازد تا معنای "اقتصاد صلواتی" ظهور کند. سؤال 6 : آیا شما تفاوتی بین جهانی شدن و جهانی سازی قائل هستید؟اگر شما عقیده دارید جهانی شدن یک مسئله فطری است در جهت تحقق حکومت مهدوی، که آمریکایی ها قصد مدیریت آن را دارند،(طبق نظر برخی ها) این حرکت فطری را چگونه تعریف می کنید؟ جواب : بشریت به‌خوبی متوجه شده است که نمی‌تواند زندگی کند مگر با یک حکومت جهانی وگرنه با کشورهای جزیره‌ایِ موجود هر کشوری مانع آینده‌ی کشور دیگر می‌شود و شاخصه‌ی این حکومت جهانی آن است که تنها باید با فرهنگ قدسی زمین را اداره کند، کافی است از شرایط به‌دست آمده غفلت نکنیم و متوجه این سخن مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» باشیم که در 19/10/91 فرمودند: «امروز هم ملت ایران آرمان‌هایی دارد، داعیه‌هایی دارد، حرف‌های بزرگی دارد، هم برای کشور خودش، هم برای دنیای اسلام، هم برای عالم بشریت». سؤال 7 : پر رنگ شدن نقش پول در زندگی بشر، چه تحولی را در بشر امروز ایجاد کرده است و به عقیده شما در دوران مهدویت و تمدن اسلامی چه چیزی بر قدرت پول سایه می افکند؟آیا مبارزاتی از طرف پیامبر و امام علی علیه السلام در این جهت سراغ دارید؟ جواب : وقتی انسان توانست معنای خود را در عالم معنویت جستجو کند فقط در حدّ نیاز از مواهب طبیعی استفاده می‌کند و طبیعتِ خدا نیاز اولیه‌ی بشررا به‌راحتی در اختیار او قرار می‌دهد، در این حالت است که دیگر پول و ثروت ارزش خود را از دست می‌دهد. شاید جوابی که در سؤال اول مطرح شد این عرض بنده را کامل کند. سؤال 8 : آیا می توان با نگاه فقهی به تحول اقتصادی رسید؟ جواب : حتماً در کنار نگاهی که انسان باید بر مبنای توحید به عالم و آدم داشته باشد راه‌کارهای فقهی به مدد او می‌آید. فقه راه‌کار است، باید نگاه را درست کرد و از فقه استفاده نمود. مثل وقتی شما می‌خواهید با نگاه توحیدی نماز بخوانید و راه‌کار فقهی به کمک شما می‌آید. سؤال 9 : اقتصاد غربی، چگونه بشر را از ساحت حضور خارج کرده و در توهم برده است؟ جواب : با اصالت‌دادن به دنیا و این‌که ذهنِ انسان را مرکز هست‌ها و نیست‌ها قرار داده. سؤال 10 : جنبش وال استریت و 99 درصدی را در دل تاریخ، چگونه تحلیل می کنید؟ جواب : بشرِ امروز به نوعی دیگر از زندگی نظر دارد که نه مارکسیسم توانست به آن جواب دهد و نه لیبرال دموکراسی. جنبش وال‌استریت ظهور این نگاه جدید است و امکان توقف آن برای نظام سلطه فراهم نیست چون چیزی است بیرون نظام سلطه. سؤال 11 : به نظر شما، آیا نگاه شیعه، در دل تاریخ معاصر، نسبت به ماهیت اقتصاد غربی رشد داشته است؟ جواب : هنوز به صورت چشم‌گیر نه. سؤال 12 : عمیق ترین ظلمت در کجای اقتصاد غرب است؟ جواب : در اصالت‌دادن به دنیا و به حاشیه‌بردن زندگی معنوی و یا به تعبیر شهید آوینی در جدایی توسعه‌ی اقتصادی از انسان. سؤال 13 : نسبت اقتصاد و سبک زندگی چیست؟ جواب : این مسئله‌ی مهمی است که بنده به طور مفصل در یک مصاحبه‌ای طولانی به آن پرداخته‌ام که بعداً به صورت جزوه‌ای تحت عنوان «سبک زندگی در تمدن نوین اسلامی» در آمد و در سایت لب‌المیزان موجود است.
9317
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید. نماز و روزه هاتون قبول باشه. بنده مطلبی را خواندم که مربوط به سخنرانی رهبری در سال 1370 بود. (لینک سخنرانی http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2603 ) در قسمتی از این سخنرانی رهبری می فرمایند: «... مسأله‌ی دیگر، مسأله‌ی روضه‌هاست. روضه‌خوانی و سینه‌زنی باید باشد؛ اما نه در هر عزایی. این را بدانید که روضه خواندن و گریه کردن - آن سنت سنیه - مربوط به همه‌ی ائمه نیست؛ متعلق به بعضی از ائمه است. حالا یک وقت در جمع و مجلسی کسی روضه‌یی میخواند، عده‌یی دلشان نرم میشود و گریه میکنند؛ این عیبی ندارد. اصلاً عزاداری کردن یک حرف است، روضه‌خوانی و سینه‌زنی راه انداختن یک حرف دیگر است. روضه‌خوانی و سینه‌زنی راه انداختن، مخصوص امام حسین است؛ حداکثر مربوط به بعضی از ائمه است؛ آن هم نه به این وسعت. مثلاً در شب و روز تاسوعا و عاشورا بخصوص، در شب و روز بیست‌ویکم ماه رمضان، سینه‌زنی و عزاداری و برپایی جلسات خوب است؛ ولی مثلاً در مورد حضرت موسی بن جعفر (علیه‌السّلام) - با این‌که وفات آن بزرگوار از وفاتهای دارای روضه‌خوانی است - من لزومی نمیبینم که سینه‌زنی بشود؛ یا مثلاً در سالگرد شهادت حضرت زهرا (سلام‌اللَّه‌علیها) مناسبتی ندارد که ما بیاییم نوحه‌خوانی و سینه‌زنی کنیم؛ بهتر این است که در آن موارد، شرح مصایبشان گفته بشود. شرح مصایب، گریه‌آور است.....» بنده توفیق خدمت در هیات های مذهبی را دارم. در هیات، همیشه این زمزمه ها وجود داشته که مثلا امسال میخواهیم همه ی مراسمات را به طور مفصل (سخنرانی، سینه زنی و...) برگزار کنیم. حالا سوال بنده اینست که: 1- آیا این حرف رهبری مربوط به همان زمان است یا امروز هم ما باید چنین کنیم؟ 2- اگر برای امامان دیگر (مثلا امام هادی(ع)) مراسمات با قوت و مفصل گرفته نشود، آیا این باعث نمی شود که کافران با خود فکر کنند حساسیت نسبت به آن امامان کمتر است و اجازه هک حرمت به خود بدهند؟ 3- اصولا دلیل این سخن رهبری چی هست؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مقام معظم رهبری یک اصل را که سنت امامان است برای همیشه مطرح فرمودند 2- برای سایر ائمه مراسمی در غالب سخنرانی جهت نشان‌دادن مقام و جایگاه تاریخی آن‌ها خوب است ولی سینه‌زنی و دسته راه‌انداختن، سنت نبوده 3- رهبر عزیز متوجه‌اند نقش عملی حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در کربلا با دسته و سینه‌زنی آن‌هم در روزهای تاسوعا و عاشورا نقش‌آفرین است و لی در مورد سایر ائمه موضوع فرق می‌کند و باید مردم را متوجه شخصیت آن‌ها نمود. موفق باشید
9305
متن پرسش
سلام علیکم: 1. مدتی پیش در جلسه ای نشسته بودیم که پیرامون مباحث توحیدی بحث شد و من آنجا متوجه شدم که چقدر نسبت به توحید و اصول دین ناآگاهم از این مسئله خدا را شکر میکنم که متوجه شدم اما مشکل اصلی بنده این است که از بین آثار متعدد و استادان و فضلای دینی واقعا نمی توانم یک سیر را انتخاب کنم. مثلا نمی دانم کتاب اصول عقاید علامه مصباح را شروع کنم یا کتب شهید مطهری یا دیگران. از شما خواهشمندم بنده را در این جهت راهنمایی کنید و یک سیر مطالعاتی خوب و پر مغز و طوری که برای یک جوان 19 ساله قابل فهم باشد به بنده معرفی کنید. از آثار خودتان یا دیگر علما هر طوری که فکر میکنید مباحث توحیدی و اصول دین را با برهان های قرآن و معصومین پیگیری کرده و دلیل عقلی هم دارد ... 2. پس از این جلسه بین دانشگاه و حوزه تردید کردم با توجه به اینکه بنده امسال کنکور انسانی دادم و فکر حوزه هم در سر داشتم به نظر شما با این فقر اطلاعاتی در مورد مبانی توحیدی که در خود متوجه شدم حوزه را انتخاب کنم برای من بهتر است یا با دانشگاه هم میشود پیگیر این مسائل بود و به صورت ناب و کامل به آنها دسترسی داشت؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ ان‌شاءالله سیر مطالعاتی که روی سایت هست شما را کمک می‌کند. 2ـ در دانشگاه و در حوزه امکان این‌که انسان خوب شود هست هر چند اگر کسی شرایط حضور در حوزه را دارد نباید فرصت را از دست بدهد. موفق باشید
9280
متن پرسش
با سلام و تشکر بی حد: با توجه به موکدات رهبری درباره جمعیت تصمیم گرفتیم هر کاری داریم کم کنیم و به هیچ عنوان مانع بچه دار شدن نشویم. دو ماه رمضان است که صاحب فرزند می شویم. شدیدا مورد سرزنش بچه های فدایی رهبر قرار گرفته و می گویند افراط است به بچه اول ظلم است و استناد به آیاتی از قرآن و روایات می کنند. 1. آیا به فعل معصوم می توان استناد و عمل کرد و گفت حضرت زهرا سلام الله ظلم نمی کنند پس ظلم نیست یا به گفته ایشان فقط مجتهد می تواند از فعل معصوم فعل صحیح را استخراج کند و ما صرف ظاهر فعل معصوم نمی توانیم عمل کنیم؟ 2. آیا سفارشات زیاد رهبری نیاز به حرکتی دفعتا و فوری دارد؟ چنانچه صحیح است مستند راهنمایی بفرمایید تا با جرات کار تبلیغی تا حد توان را شروع کنیم و اگر نه تمرکزمان را بر روی علم و دفع و رفع فساد و بحث جهاد اقتصادی و فرهنگی بانوان در خانواده بگذاریم. ان شاء الله یا علی .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا اگر بچه‌ی دوم در کنار کودک اول به دنیا بیاید و هر دو و یا هرسه با هم بزرگ شوند، ظلم به آن‌ها شده؟! ما چنین چیزی را تجربه نکردیم. اتفاقاً اگر یک بچه داشته باشیم هم او اذیت می‌شود که هم‌بازی ندارد و خودخواه می‌شود و هم دائماً ما مشغول آن یک بچه خواهیم بود چون همبازی ندارد. موفق باشید
9271
متن پرسش
استاد رنج جمعیتی ایران به سمت زیاد شدن شدید اهل سنته!!!! استاد اگه اینقده زیاد بشه که توی حکومت تاثیر گذار بشه انقلاب و جمهوری اسلامی شیعه چجوری میشه؟؟؟ استاد جمهوری اسلامی ایران تنها حکومت شیعه ی جهانه اگه با تغییر جمعیت از درون استحاله بشه چی میشه؟ استاد قراره چه اتفاقی بیافته؟ استاد نگرانیم ولی انگار کار دست هیشکی نیست!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما وظیفه داریم نسبت به پیری جمعیت خود حساس باشیم و آن‌طور که مقام معظم رهبری فرمودند به موضوع نگاه کنیم، خیلی موضوع را شیعه و سنی نکنیم. موفق باشید
9279
متن پرسش
سلام علیکم: بخشی از صحبت های علامه طباطبایی (ره) در مورد نفس: «نفس خود را مى یابد که منقطع از غیر خداست و حال آن که غیر متذکر چنین درکى ندارد و همین متذکر هم قبل از تذکرش نفس خود را بسته و مربوط به عالم مى یافت ...» غیر متذکر چنین درکی ندارد یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید منظور موجوداتی است که علم به خدا ندارند مثل جمادات. موفق باشید
9201
متن پرسش
با سلام: 1. از روایتی که فرمود فهم سوره‌ی توحید مخصوص مردم آخرالزمان هست، آیا این درست است که آخرالزمان را به معنای این بگیریم که یعنی در توحید به آخر رسیده‌اند نه زمانی که دنیا دارد پیش می رود؟ 2. یک شخصی می گفت جان انسان ارزش دارد و تنها باید در محضر استاد کامل بنشیند و یا آثار او را بخواند نه اینکه هر شخصی حرفی زد آن را گوش دهد، آقای صمدی و علامه طهرانی هم می‌گفتند انسان نباید پای منبر هرکسی بنشیند، ولی گویا سیر مقام معظم رهبری این را نمی‌گوید. ایشان پای منبرهای معمولی می‌نشینند، کتب مختلف حتی از خارجی‌ها را می‌خوانند. جمع این‌ها چگونه است؟ 3. علامه طهرانی می‌فرمودند کار بر روی صفات کار ناقصی است باید کار بر روی اصل ذات انسانی صورت گیرد، ملاصدرا هم در باب اخلاق همین را قبول دارد، اما سئوال این است که در روایات ما مثلا داریم اگر حسد دارید این کار را بکنید، این آیا کار بر روی صفات نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ منظور این روایت همان‌طور که تصریح دارد، مردم آخر الزمان است از آن‌جهت که در دین تعمّق می‌کنند. 2ـ بالاخره باید جای هر سخنی را در زیر سایه‌ی علمای دین تعیین کرد. مقام معظّم رهبری جای هر سخنی را نسبت به اصل اسلام می‌شناسند و با آن برخورد می‌کنند. 3ـ همه‌ی این دستورات اگر با نظر به معرفت نفس باشد نتیجه‌ی خوبی می‌دهد. موفق باشید
9207
متن پرسش
با سلام موضوع: نظر حضرت عالی درباره فلسفه اسلامی و فلسفه مسلمین و عرفان اسلامی و عرفان مسلمینی که استاد علی صفائی مطرح می کنند چیست؟ در صورتی که محی الدین و اسفار هم به طور کامل خواندند و نقد می کنند نه اینکه در ستیز آن باشند؟ به عنوان نمونه درمورد عرفان: استاد ابن عربی و امثال ایشان را نماینده عرفان مسلمین می دانند نه عرفان اسلامی و با تفاوتی که ایشان بین این دو عرفان قائل است که در نوشته های ایشان از جمله کتاب نقد ج 3 و کتاب اخبات و فوز و سالک و سایر نوشته ها آمده، نظر ایشان روشن است و برای مثال ایشان در جایی به مناسبت نقد افکار دکتر سروش می فرمایند: مباحث عرفانى به خصوص آنجا که از قید مذهب رها مى‏شود و همچون مذاهب بودایى و هندى و ژاپنى و چینى و یا عرفانى الحادىِ سرخ و کاستاندال، به دنبال تصرف و قدرت مى‏آید، با همین مایه و روش‏هایى همراه است که عرفان اشراقى و یا محى‏الدین(ابن عربی) با آن همراه شده است، تمامى ریاضت‏ها همین است. [اما] عرفان دینى، جریانى متفاوت و هدف و روشى جدا دارد. عرفان دینى با هدایت و شکر و تمحیص و بلاء و با معرفت و محبت و عمل و بلاء و عجز و اعتصام همراه است، در حالى که عرفان‏هاى دیگر با ریاضت و تمرکز و استناد به پیر و توجه مرشد. و همین است که خاستگاه و جایگاه و اهداف و روش این دو متفاوت است. آقاى سروش با تسلطى که بر عرفان مولوى دارند اگر به عرفان الحادى کریشنا مورتى و کاستاندال و ... و عرفان هندى و بودایى و چینى و دون خوان هم برسند، همین اصول را مى‏بینند، پس بهتر است که ولایت و عرفان دینى را با این جریان آزاد، حتى اگر در دل مسلمین هم باشد یکى نگیرند؛ که جریان قدرت و تصرف و تسخیر، جریان دیگرى است و جریان معرفت و محبت و بلاء و تمحیص و اعتصام و عبودیت و شیدایى و اخبات و قرب و رضا و رضوان جریان دیگرى. این دو در انگیزه و هدف و روش و شکل کار و آثار و مراحل و منازل از هم جدا هستند. مشابهت‏ها در اسم و در اجزاء نباید محققى را گرفتار کند؛ که مجموعه‏ها با هم مقایسه مى‏شوند و شروع و ختم‏ها مطرح هستند و روش‏ها و منازل و آثار ... (از وحدت تا جدایی-ص 45) با تشکر و آرزوی سلامتی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای سروش واقعا هیچ بهره‌ای حتی یک کلمه از عرفان و مولوی نبرده‌اند. شما ملاحظه کنید وقتی می‌خواهد از مولوی سخن بگوید ابدا نمی‌تواند از وحدت وجود و وحدت در عین کثرت که اصل عرفان است درآید. پس نباید فهم دکتر سروش از عرفان را ملاک تجزیه و تحلیل عرفان قرار داد. ملاک عرفان محیی الدین، حضرت امام و علامه طباطبایی هستند که برای عرفان محیی الدین جایگاه فوق العاده‌ای قائل هستند. واقعا اگر کسی با عرفان محیی الدین به خوبی آشنا شود در مقایسه با بقیه‌ی افراد و افکار، عالی‌ترین نزدیکی را در خود نسبت به دین و آیات و روایات احساس می‌کند و مگر ملاک مفید بودن یک فکر همین نیست؟ موفق باشید.
9169
متن پرسش

سلام استاد: من با متون شهید آوینی می گریم؛ شما چطور؟ استاد این عبارات، مثلا عباراتی که در زیر می آید آیا احساس ما را نشانه می رود که ما اینقدر منقلب می شویم؟ یا عقل ما را؟ همان عقل قدسی؟ استاد جان؛ یعنی شهید آوینی شهود می کرده و می نوشته یا با احساساتش می نگاشته؟ آخرین روز اسفند ١٣٦٧، اندیمشک‌ ‌‌اگر بپرسی دوکوهه کجاست، چه جوابی بدهیم؟ بگوییم دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که بسیجی‌ها را در خود جای می‌داد و بعد سکوت کنیم؟ پس کاش نمی‌پرسیدی که دوکوهه کجاست، چرا که جواب گفتن به این سؤ‌ال بدین سادگی‌ها ممکن نیست. کاش تو خود در دوکوهه زیسته بودی که دیگر نیازی به این سؤ‌ال نبود. اگر آنچنان بود، شاید تو هم امروز با ما به دوکوهه می‌آمدی؛ ماه‌ها بعد از ختم جنگ، روز تحویل سال. گفته‌اند: شرف المکان بالمکین _ اعتبار مکان‌ها به انسان‌هایی است که در آنها زیسته‌اند _ و چه خوب گفته‌اند. دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که سال‌های سال با شهدا زیسته است، با بسیجی‌ها، و همه‌ی سر مطلب در همین‌جاست. اگر شهدا نبودند و بسیجی‌ها، آنچه می‌ماند پادگانی بود درندشت، با زمین‌هایی آسفالته، خشک و کم دار و درخت، ساختمان‌هایی معمولی، کوتاه و بلند، و تیرک‌هایی که بر آن پرچم نصب کرده‌اند. اما دوکوهه سال‌ها با شهدا زیسته است، با بسیجی‌ها، و از آنها روح گرفته است؛ روحی جاودانه. دوکوهه مغموم است، اما اشتباه نکنید! او جنگ را دوست ندارد، جمع باصفای بسیجی‌ها را دوست دارد، جمع شهدا را؛ آرزومند آن عرصه‌ای است که در آن کرامات باطنی انسان‌ها بروز می‌یابند. ‌‌داخل پادگان خالی دوکوهه‌ ‌یک بار دیگر، سلام دوکوهه. قطارها دیگر در کنار دوکوهه نمی‌ایستند و بسیجی‌ها از آن بیرون نمی‌ریزند. قطارها دوکوهه را فراموش کرده‌اند و حتی برای سلامی هم نمی‌ایستند. بی‌رحمانه می‌گذرند. اما شهدا انسی دارند با دوکوهه که مپرس. با ذره ذره‌ی خاکش، با زمینش، با دیوارهایش، با ساختمان‌هایش، با همه‌ی آنچه در چشم ما هیچ نمی‌آید. می‌گویی نه؟ از حوض روبه‌روی حسینیه‌ی حاج همت باز پرس که همه‌ی شهدای دوکوهه با آب آن وضو ساخته‌اند. در حاشیه‌ی اطراف حوض تابلوهایی هست که به یاد شهدا روییده‌اند. اما الفت شهدا با این حوض نه فکر کنی که به سبب تابلوهاست! من چه بگویم؟ اینها سخنانی نیست که بتوان گفت. تو خودت باید دریابی. و اگرنه، دیگر چه جای سخن؟ زمین صبحگاه نیز هنوز در جست و جوی رازداران خویش است. اگر زبان خاک را بدانی، نوحه‌اش را در فراق آنها خواهی شنید، هر چند او همه‌ی لحظات آنچه را که دیده است و شنیده، به خاطر دارد؛ صدای آسمانی شهید گلستانی را گاهِ خواندن دعای صبحگاه: اللهم اجعل صباحناً صباح الصالحین... نهرهای رحمات خاص حق جاری می‌شد و باغ‌هایی از اشجار بهشتی لا اله الا الله می‌رویید و زمین صبحگاه بقعه‌ای می‌شد از بقاع رضوان. آنان که در دوکوهه زیسته‌اند طراوت این جنات را در جان خویش آزموده‌اند و هنوز از سکر آن چهار نهر آب و عسل و شیر و شراب سرمستند. جا دارد که دوکوهه مزار عشاق باشد، زیارتگاه عشاقی که از قافله‌ی شهدا جا مانده‌اند. ای قدمگاه بسیجی‌ها، ای قدمگاه عاشق‌ترین عاشقان، تو خوب می‌دانی که چه سایه‌ی بلندی را از کف داده‌ای. بوسه‌های تو بر قدم‌هایی می‌نشسته است که استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد. یادهایت را در خود تجدید کن تا آنجا که اگر هزارها سال نیز از این روزها بگذرد، تو را با این نام بشناسند که قدمگاه بسیجیان بوده‌ای. شب را به یاد بیاور که انیس عُشاق است؛ آن شب را، بعد از عملیات والفجر یک. ‌‌شب بعد از عملیات والفجر یک، حسینیه‌ی حاج همت‌ ‌‌ای دوکوهه، تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی و خاک زمین تو سجده‌گاه یاران خمینی شد؟ و حال چه می‌کنی، در فراق پیشانی‌هایشان که سبب متصل ارض و سما بود، و آن نجواهای عاشقانه؟ دوکوهه، می‌دانم که چقدر دلتنگی. می‌دانم که دلت می‌خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا روی. می‌دانم که چه می‌کشی دوکوهه! عمر تو هزارها سال است و شاید هم میلیون‌ها سال. اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهدا کسی را می‌شناسی که بهتر از شهدای ما خدا را عبادت کرده باشد؟ تو چه کرده‌ای که سزاوار کرامتی این‌همه گشته‌ای که سجده‌گاه یاران خمینی باشی؟ چه پیوندی بوده است میان تو و کربلا؟ کدام رسول بر خاک تو زیسته است؟ تو کهف اعتکاف کدام عارف بوده‌ای؟ اشک کدام عزادار حسین بر تو چکیده است؟ چه کرده‌ای دوکوهه؟ با من سخن بگو... حسینیه‌ات نیز سکوت کرده است و دم بر نمی‌آورد. ما که می‌دانیم: زمان، بستر جاری عشق است تا انسان‌ها را در خود به خدا برساند و حقیقتِ تمامی آنچه در زمان حدوث می‌یابد باقی است. پس، از حسینیه‌ی حاج همت بخواه که مهر سکوت از لب برگیرد و با ما سخن بگوید. اینجا حرم راز است و پاسداران حریم آن، شهدایند؛ شهدایی که در آن نماز شب اقامه کرده‌اند و با خدا راز گفته‌اند؛ شهدایی که در حسینیه، چشم مکاشفه بر جهان غیب گشوده‌اند؛ شهدایی که همسفران عرشی امام بوده‌اند و اکنون میزبان او هستند. عمق وجود من با این سکوت رازآمیز آشناست؛ سکوتی که در باطن، هزارها فریاد دارد. من هرگز اجازه نمی‌دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردارِ خیبر، قلعه‌ی قلب مرا نیز فتح کرده است. شهید همت سخن می‌گوید: «برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه، باید اخلاص داشته باشیم. و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، سرمایه می‌خواد که از همه چیزمون بگذریم. و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم، باید شبانه‌روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه. این‌قدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه. قدم بر می‌داریم، برای رضای خدا. قلم بر می‌داریم روی کاغذ، برای رضای خدا. حرف می‌زنیم، برای رضای خدا. شعار می‌دیم، برای رضای خدا. می‌جنگیم، برای رضای خدا. همه چی، همه چی، همه چی خاص خدا باشه، که اگر شد، پیروزی درش هست. چه بکُشیم چه کشته بشیم، اگه اینچنین بشیم پیروزیم و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما. چه بکشیم چه کشته بشیم پیروزیم اگه اینچنین باشیم، و خدا غضب خواهد کرد اگر خدای ناکرده، یک ذره و یک جو هوای نفس در فرماندهان ما، در فرمانده گردان و گروهان و دسته و یا خدای ناکرده در افراد بسیج ما پیدا بشه و ما حس کنیم که امکانات مادی و این جنگ‌افزارها و این آلات، اینها می‌تونه کمک کنه به ما. نه عزیزان، نصرت دست خداست.» گوش بسپار تا ناله‌های حاج عباس کریمی را نیز در سوگ شهادت او بشنوی. شهید حاج عباس کریمی، فرمانده لشکر ٢٧، می‌گوید: «همت واقعاً برای ما فرمانده بود و برای ما مولا بود. همت عزیزی بود که از میان ما هجرت کرد و به دیار عاشقان پیوست. همت عاشق بود و همراه با یاران خود به دیار عاشقان رو آورد.» حسینیه‌ی حاج همت قلب دوکوهه بوده است. حیات دوکوهه از اینجا آغاز می‌شد و به همین‌جا باز می‌گشت. وقتی انسان عزادار است، قلب بیش از همه در رنج است و اصلاً رنج بردن را همه‌ی وجود از قلب می‌آموزند. دوکوهه قطعه‌ای از خاک کربلاست، اما در این میان، حسینیه را قدری دیگر است. کسی می‌گفت: کاش حسینیه را زبانی بود تا با ما بگوید از آن سر‌ی که میان او و کربلاست. گفتم: حسینیه را آن زبان هست، کو محرم اسرار؟ هر که می‌خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد. چه بگوییم در جواب اینکه حسین کیست و کربلا کدام است؟ چه بگوییم در جواب اینکه چرا داستان کربلا کهنه نمی‌شود؟ از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته‌اند. زمان هر سال در محرم تجدید می‌شود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا. نه این حیات دنیایی که جانوران نیز از آن برخوردارند؛ حیاتی که در خور انسان است، حیات طیبه، حیاتی آن‌سان که امام داشت، زیستنی آن‌سان که امام زیست. حسینیه‌ی شهدا نیز اکنون در جست و جوی گم‌کرده‌ی خویش است. او امام را ندید، اما یاران امام را دید و از آنان بوی خمینی را شنید، از آنان که در حقیقتِ خمینی فانی شدند و از این طریق، بقایشان نیز به بقای او پیوند خورد. دوکوهه، خاک و آب و در و دیوارهایش، همه‌ی وجودش با این حضور آن‌همه انس داشته است که اکنون، در این روزهای تنهایی، جایی مغموم‌تر از آن نمی‌یابی. دوکوهه مغموم است و در انتظار قیامت. دلش برای شهدا تنگ شده است، برای بسیجی‌ها. همین جا بود، در همین میدان رو به روی ساختمان گردان مالک. از همین‌جا بود که خون حیات یک بار دیگر در رگ‌های زمین و زمان می‌دوید، همین‌جا بود که عاشورا تکرار می‌شد. اما این بار امام حسین غریب و تنها نبود؛ خمینی بود، یاران خمینی هم بودند. همین‌جا بود که عاشورا تکرار می‌شد، اما این بار دیگر امام حسین به شهادت نمی‌رسید؛ بسیجی‌ها بودند، فداییان امام، گردان گُردان، لشکر لشکر. جواد صراف و اسماعیل‌زاده هم بودند. باقی شهدا را من نمی‌شناسم، تو بگو. هر جا که هستی، هر شهیدی که می‌بینی نام ببر و به فرزندانت بگو که چهره‌ی او را به خاطر بسپارند تا علم خمینی بر زمین نماند. علم خمینی بر زمین نمی‌ماند؛ مگر ما مرده‌ایم؟ امسال عید هم گروهی از بچه‌ها آمده‌اند تا دوکوهه از غصه دق نکند. از جانب آنها مصطفی مأمور شده است که با دوکوهه سخن بگوید. مصطفی زبان دوکوهه را خوب می‌داند. می‌گوید: «... تو را دوست دارم ای دوکوهه، تو را دوست دارم که بوی بهشت می‌دهی. تو را دوست دارم که دامنت برای یک بار هم آلوده نشد. تو را دوست دارم که به بودنم هستی دادی. تو را دوست دارم که تو با حسینم آشنا کردی. تو را دوست دارم که زندگی را تو برایم تفسیر کردی.» این‌همه مغموم مباش دوکوهه. امام رفت، اما راه او باقی است. دیر نیست آن روز که روح تو عالم را تسخیر کند و نام تو و خاک تو و پرچم‌هایت مظهر عدالت‌خواهی شوند. دوکوهه، آیا دوست داری که پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انصافاً این مرد با زندگی در ذیل شخصیت امام و اُنس با ملکوت حضرت روح‌الله«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با عالم ملکوت آشنا شده و گزارش آشنایی خود را با ملکوت مخلوقات به رشته‌ی تحریر در آورده. آری قصه‌ی ملکوت دوکوهه همان است که شهید اهل قلم گفت. خدا می‌داند هر بار که محاوره‌ی او را با ملکوت دوکوهه می‌خوانم گویا در مرکز هستی قرار گرفته‌ام و حقیقت وجود برایم منکشف گشته. سخنان شهید آوینی راست‌ترین سخنان تاریخ امروز ما است. موفق باشید

9146
متن پرسش
با سلام 1. اگر ما دو سلوک داریم یک سلوک فردی و دیگری سلوک جمعی، این دو چگونه با هم جمع می شوند و آیا سلوک فردی باید ابتدائا باشد بعد وارد سلوک جمعی شد؟ 2. بعضی می گویند سالک باید در راه سیر و سلوک از مسایل سیاسی و کارهای سیاسی دوری کند تا تشویش خاطر نداشته باشد و لی مقام معظم رهبری می فرمایند در مکتب امام سیاست از عرفان جدا نیست و طلاب باید با مسایل سیاسی کار داشته باشند، جمع اینها چگونه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک مسلمان در راستای سیر إلی اللّه در زیر سایه‌ی سیره‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» وظیفه‌هایی به عهده دارد که بعضی از آن وظایف فردی است و بعضی در رابطه با دیگران و در رابطه با اجتماع باید انجام گیرد تا رابطه‌ی سالک با خداوند در راستای انجام وظایف بندگی اصلاح شود، حال اسم آن را هرچه می‌خواهید بگذارید. آری آن نوع سیاست‌بازی و گروه‌بازی برای هرکسی سمّ است چه رسد برای سالک. ما نسبت به اسلام تعهداتی داریم و امروز انقلاب اسلامی صورت اسلام است و نمی‌توانیم نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم و خطی که مقام معظم رهبری برای ما ترسیم می‌کنند، تعهد ما را نسبت به اسلام و انقلاب تعیین می‌فرمایند. موفق باشید
9086
متن پرسش
سلام استاد: در مورد استدلال سوم علامه طباطبایی در اشتراک معنوی وجود بدایه میخواستم بدانم که آیا اصل استدلال مشکل ندارد یعنی ما وجود را به خاطر یک معنایی بودن نقیض عدم گرفتیم بعد از این مطلب یک معنایی بودن وجود را نتیجه گرفتن خلاف نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن‌جایی که متناقضین باید در یک هویت باشند وقتی حقیقتاً عدم با وجود متناقض است و ما دو معنا از عدم نداریم، پس نمی‌توان دو معنا از وجود داشته باشیم لذا وجود در هر شکلی که در موجودات ظاهر شود، وجود است به یک معنا. موفق باشید
9089
متن پرسش
با سلام: قبلا هم در مورد مطالعه ازتون پرسیده بودم. بنده برای ادامه تحصیل قصد ورود به جامعه شناسی دارم. از طرفی سعی دارم به جامعیتی علمی در حد توان برسم. در همین راستا ضمن متخصص شدن در رشته انتخابی، علاقه و دغدغه جدی دارم در مباحث مختلفی به مطالعه بپردازم. از تاریخ معاصر ایران و جهان، سیر تاریخ تفکر، تاریخ تحلیلی صدر اسلام، مطالب سیاسی و تحلیلهای روز و... مطالعه کتب شهید مطهری، جنابعالی، جناب علی صفایی، آوینی، داوری، امام موسی صدر، جناب خسروپناه، میرباقری، میرشکاک، فیاض، سیره علما، خاطرات جبهه، بعضی رمانها، گوش و مطالعه آثار رحیم پور و پناهیان، کچوییان، زائری، دیدن اکثر برنامه های زاویه شبکه4، مرور بیانات امام و رهبری، پیگیری فیلمهای سایت سیمافکر. از طرفی سعی بر رصد مجلات علمی از جمله سوره، مهرنامه، رمز عبور، همشهری خردنامه و.. دارم. اینها در شرایطی است که وقت زیادی هم صرف مطالعه وبلاگهای افرادی چون صادق شهبازی، امید حسینی، رضا نساجی، حسین سوزنچی، امیر ترکش دوز، سایت علوم اجتماعی اسلامی و مطالب علمی یا فرهنگی تحلیلی یا سیاسی بعضی سایتها میکنم. آیا به این طریق می شود درست مسیر علمی را طی کرد؟ این پراکندگی خوب است؟ چگونه مدیریت کنم؟ اولویتها کدام است؟ خلاصه در حد توان لطف می کنید بنده را روشن کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع انتخاب که شما مدّ نظر دارید پراکندگی محسوب نمی‌شود و بعد از مدتی باز در یک جمع‌بندی در بین این جریان‌ها آن‌هایی را که بهتر جوابگوی خود می‌دانید انتخاب خواهید کرد. موفق باشید
9090
متن پرسش
سلام: بله استاد در سوالی که بنده اسم شهید فهمیده را بردم متوجه بودم شما در جزوه عرفای نجف اسم ایشان را نیاورده بودید ولی چون کار ایشان شبیه مثالهایی که زده بودید بنده هم آوردم - در ادامه سوال قبل سوالم این است که به نظر شما چرا آن رابطه ای که بین امام (ره) و شهدا بود (که جنسش جنس اشراق و معنویت و شهود و حتی در اوقات بسیاری جنسش جنس معجزه و کرامت بود) بین حضرت آقا و جوانها نیست یا اگر هست چرا اینقدر در حجاب هست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده معتقدم بحمداللّه به همان شکلی که سرداران و شهدای ما توانستند نسبتی اشراقی بین خود و حضرت امام ایجاد کنند، خداوند بصیرتی به جوانان ما داده که همان نسبت را با مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» پیدا کرده‌اند و این را یک لطف الهی به این ملت می‌دانم. موفق باشید
9092
متن پرسش
سلام استاد: چند مدتی است که روی تکفیری گری فکر میکنم و در تاریخ روی این عنوان مطالعاتی کردم به شاخصه ها و خصوصیاتی از این جریان رسیدم که عمده ی آن (تعصب قبیله ای، عدم تفکر، تکفیر دیگران برای کسب قدرت، جهل مرکب، عدم توان مدیریت و بازیچه ی دیگران شدن، حراس از نقد پیش فرضهای خود و پرسش از آنها، روحیه ی تهاجم و پرخاشگری و....) در طول تاریخ که مشاهده میکنیم چه در اسلام چه در مسیحیت این روحیه بوده و تا همین الان در احزاب سیاسی خودمان این روحیه را مشاهده میکنیم که دائم یکدیگر را تکفیر میکنند، و این روحیه اگر توجه کنید حجاب تفکر بوده است و حتما خواهد بود. فکر میکنم حضرت مهدی (عج) نیز با این روحیه در ظهور مبارزه کنند. بنده جهت نوشتن این مطالبم این بود که قصد دارم در این موضوع با عنوان «روحیه ی تکفیری گری و حجاب تفکر» مطالبی بنویسم حال به نظر شما: 1- نوشتن و پرداختن به این موضوع نیاز زمانه ی ما هست؟ 2- دریافتی که بنده در این موضوع داشتم صحیح است؟ 3- اگر این مبحث نیاز زمانه ی ما هست هم از جهت منبع هم از جهت مطلب حقیر را کمک بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برداشت شما برداشت خوبی است از تکفیری‌گری و ریشه‌ی آن را باید در صدر اسلام و غصب خلافت پیدا کرد. کتاب «الغدیر» علامه‌ی امینی مطالب خوبی را افشاء می‌کند. پیشنهاد می‌کنم برای نجات جامعه از این خطر بر روی آزاداندیشی و عمق این پیشنهاد که مقام معظم رهبری فرمودند فکر کنید. بنده در کتاب سلوک سعی کردم قسمتی از کتاب را روی این موضوع بگذارم تا تفکر به جامعه برگردد، که این درمان بسیاری از دردهای ما است. موفق باشید
9035
متن پرسش
سلام با عرض خسته نباشید خدمت استاد عزیز: بنده میخواستم تحقیقی در مورد عهد الهی با محوریت آیه ابتلا با در نظر گرفتن اندیشه علامه طباطبایی (رحمه علیه) انجام بدم. میخواستم ببینم به غیر تفسیر، علامه این بحث را در جایی دیگری انجام داده یاخیر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده اطلاع ندارم. آیت‌اللّه جوادی در تفسیر آیه‌ی 173 سوره‌ی اعراف بحث مفصلی در رابطه با عهد الست کرده‌اند. موفق باشید
9044
متن پرسش
سیر و سلوک فقط ذیل نور امام به نتیجه میرسد و هر راهی غیر از آن بیراهه است. حضرت ابراهیم (ع) به امامت رساندند و گفت آیا به ذریه ام تعلق میگیرد که خدا جواب داد به ذریه ی ظالمت خیر. آیا ابراهیم (ع) از حضور ائمه (ع) در همه شئون موجودات با خبر نبودند که این سوال را کردند؟ یا اینکه وجود این مقام در بین ذریه ایشان یکنوع افتخار محسوب میشود؟ مگر نه اینکه امامت مقامی است که آن مقام در نشئه همه ی موجودات هست و قبل از آنکه آن موجود موجود باشد نور امامت حضور دارد، پس اینکه حضرت ابراهیم (ع) نمیدانند این مقام کجا و در چه کسانی ظهور میابد چه معنایی میدهد؟ ضمن اینکه مگر در این مقام دنیای فرد برایش مهم است که سریعا میپرسد «ذریه ام»... اگر نه اینکه دغدغه ی این مقام فقط هدایت است و بنظر میرسد شایسته ی این مقام و این نور سوالی جامع تر از این باشد؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتداى امر چهار احتمال‏ براى ظالم بودن افراد مى‏رود: 1- کسانى که تمام عمر ظالم باشند. 2- کسانى که تمام عمر پاک باشند. 3- کسانى که اول عمر ظالم و در آخر عمر پاک باشند. 4- کسانى که اول عمر پاک و آخر عمر گناهکار باشند. بعد مى‏فرمایند: شأن حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» اجلّ از آن است که امامت را از خدا براى قسم اول و چهارم بخواهد. پس تقاضاى حضرت مى‏ماند براى دو گروه دیگر که حضرت ممکن است از آن دو سؤال کند و خداوند مى‏فرماید: از آن دو - یعنى آن‏هایى که تمام عمر پاک باشند و کسانى که اول عمر ظالم و در آخر عمر پاک باشند - عهد خود را به ظالمین از آن دو نمى‏دهم. پس مى‏ماند آن‏هایى که همواره در عصمت بوده‏اند و این‏ها مى‏توانند مقام امامت را داشته باشند. بر این اساس ما مى‏گوییم امامان از ابتداى عمر تا آخر عمر معصوم هستند. موفق باشید
نمایش چاپی