بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: نبوت و امامت

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3017
متن پرسش
سؤال19: ما قبول داریم که امام‌خمینی حکومتی بنا نهادند که دیگران خیلی که هنرکنند، باید آن حکومت را خوب حفظ کنند. و شاید اگر حضرت امام نبود، هیچ عالم دیگری نمی‌توانست چنین کاری کند؛ خصوصاً که آن انقلاب و سیرة امام در شکست‌دادن حکومت پهلوی از طریق به صحنه آوردن مردم با دست خالی و شهیدشدن آنها، بر خلاف عقل انسان‌های عادی، بلکه بر خلاف عقل اندیشمندان و عرفایی مثل شهیدمطهری و علامه طباطبائی بود، تا آنجا که آیت‌الله میانجی گفته‌بود: «امام‌خمینی به سیرة عقلا عمل نمی‌کند.»! البته الآن که انقلاب پیروز شده، ما همه بسادگی می‌پذیریم که آن استراتژی عاقلانه بوده. پس شاید بتوان گفت که حضرت امام در شکست‌دادن حکومت شاه، عقلی فوق حتی عقل علما و عرفا و فلاسفه و مفسرین داشته‌است. آری، ما قبول داریم که این انقلاب، بدون امام‌خمینی پیروزنمی‌شد. اما بحث بر سر این مطلب است که ما می‌خواهیم از طریق استدلالی عقلی که در صفحة 46 آمده، مقامی خاص را برای حضرت امام حتی در این زمان (بعد از رحلت‌شان) هم ثابت کنیم! لبّ استدلال شما در دلیل سوم این جمله است: «خداوند به همان دلیل که پیامبر فرستاد و امامان را پرورش داد، در زمان غیبتِ امام زمان، فقیهی که بتواند جامعه را درست هدایت کند می‌پروراند.»، طبق این استدلال، مصداق این استدلال در زمان حاضر باید فرد زنده‌ای باشد. پس این استدلال، نه تنها این مقام را برای حضرت امام در این دوران اثبات نمی‌کند، بلکه نفی هم می‌کند!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر می‌کنم بتوانیم بر مبنای همان استدلال بر این نکته تأکید کنیم که حکمت الهی اقتضا می‌کند فقیهی را با سیره‌ی خاص در زمان غیبت بپروراند که سیره‌ی آن فقیه سال‌ها جامعه را هدایت کند که در سؤالات قبلی مثال سیره‌ی شیخ طوسی و صاحب جواهر را عرض کردم. موفق باشید
2901
متن پرسش
با سلام سؤالات سری 12 و 13 و 14 را پاسخ نداده اید، ما منتظریم. از آنجا که شما فرمودید در هر بار تنها یک سؤال بفرستم، لذا زین پس به جای «سری» از واژة «سؤال» استفاده میکنم: سؤال15: آیا «لم‌یَرَ فیه غیرَ صوابٍ» به این معنی نیست که: «هر چیزی (در اقوال یا افعال) از او صادرشود، صواب و درست است.»؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- سؤالات 12 و 13 و 14 مشاهده نشد. جواب سؤال 15- بنده این طور می‌فهمم آن زعیمی را که خداوند برای اصلاح امور بندگانش انتخاب کند از همان جهت طوری او را مدد می‌نماید که غیر صواب از او صادر نشود. موفق باشید
2883
متن پرسش
با سلام هوالباطن مفتاحی بر: منطق علم دینی در دوران گذار تطور تاریخ در اعصار و قرون متفاوت، مُظهر مبنای عمل ارادی انسان¬ها درجهت تداوم حیات فردی¬-اجتماعی و تأثیر مادیت و معنویت در آن بوده است. نوع هستی شناسی و بر اساس آن مبنای عمل ارادی انسان¬ها در ساحت تمدنی در ابعاد مختلف ظاهر گشته و نظام¬های متفاوتی از زندگی فردی و اجتماعی را بنیان نهاده است. نظام اجتماعی- ¬فردی غرب "پیشاسقراطی" را در مبنای اسطوره¬مداری، و پساسقراطی را باید بر اساس "کاسموسانتریسم" ارسطویی به تحلیل نشست. امتداد هستی¬شناسی حاکم بر غرب در نگرش¬های "راسیونالیسم" ، "آمپریسم" و "هرمنوتیک" ، ظهور تمدنی خود در نوع پاسخ گویی به نیازهای بشری در این نظام اجتماعی را نشان می¬دهد. بر این اساس نیز علم در ساحت تمدنی معنا شده و بر اساس نوع هستی شناسی غربی به پاسخ نیازهای بشری می¬پردازد. ساحت علم غربی نه در "اشراق" بلکه در عقل خودبنیاد معنا یافته و نیازهای بشر نه در ماوراءالطبیعه بلکه در مادیت ایجاد می¬گردد و پاسخ می¬یابد. از این منظر است که تحلیل بنیاد علوم بالاخص علوم انسانی در تساوق مفهومی با "ساینس" قابل فهم می¬گردد چراکه متدولوژی شناخت "سوبژه" همان روش تجربی است که براین اساس در علوم مختلف ریشه دوانده و با نگاهی فراتر حتی ریشه¬شناسی کلمه علم را هم در خود معنا کرده است. بر این بنیاد، عقل خودبنیاد محور ساخت علوم در عصر خردگرایی می¬گردد و این اندیشه توسط فلاسفه¬ایی چون کانت و هگل به نهایت خود می¬رسد. در مقابل و بر اساس هستی¬شناسی ماوراءالطبیعه محور، نظامات اجتماعی در قرون گذشته به گونه¬های متفاوتی در بنیاد خود با نظام مادی محور ایجاد گردیده است. تمدن کلیسایی در عصر به غلط مرسوم قرون وسطی و تمدن¬های شرقی از ماکاها تا مایاها از قلب اروپای امروزی تا شرق چین در اعصار و قرون مختلف شکل گرفته است؛ تمدن¬هایی که نظام اجتماعی آنها نه بر پایه¬ی عقل خودبنیاد که بر اساس جهان پدیداری اشراقی انتظام یافته و ظهورات دانش تمدنی خود را بر اساس این نوع از هستی شناسی بنیادنهاده بوده است. برای درک عمیق تفاوت ذکر شده دقت نظر در پزشکی غربی در سده¬های اخیر و طب سنتی در چین و ژاپن و ایران می¬تواند محل تأمل بسیار مناسبی باشد. از این روست که باید مبانی اندیشه¬ایی تمدن¬ها را مورد مداقه قرار داد تا از این رهگذر بتوان روش شناسی علم مبتنی بر پایه اندیشه¬ایی آن را تحلیل و به ساحت تولید رساند. بر این اساس اینک باید به گونه¬ایی دیگر سخن به میان آورد. سخن از منطق علم دینی در دوران گذار مجالی است برای "پرداخت تمدنی به انقلاب اسلامی در ساحت علوم برای پاسخ به نیازهای بشری" ، از همین روست که مفاهیم متعددی در این عنوان چنان گردهم آمده که برپایه¬ی "خودآگاهی" ما، به "التقاط تمدنی" و براساس "ناخودآگاهی" ما نسبت به این مفاهیم، به "تضاد تمدنی" خواهیم رسید. آیا از اساس مفهوم علم دینی در دوران گذار معنا دارد؟ مگر ماهیت علم دینی مُتِطَور است که نوعی از آن در دوران گذار و نوع دیگر آن در دوران ظهور معنا داشته باشد؟ اگر مفهوم منبعث از ترکیب علم دینی در دوران گذار با مفهوم منبعث از علم دینی در دوران ظهور متفاوت است بازگشت این تفاوت به چه مبنایی است و چه تأثیری در روش¬شناسی علم دینی در دوران گذار و ظهور خواهد داشت؟ نسبت علم دینی در دوران گذار با تمدن پاسخگو به نیازهای بشری در "اکنونی تاریخ" چیست؟ آیا علم دینی در دوران گذار برای خود نسبتی با علوم غربی تعریف می¬نماید؟ آیا این نسبت بر پایه "مبانی بنیادین" تعریف می¬گردد یا برپایه "مبانی کارکردی" ؟ تعریف این رابطه بر هر یک از این مبانی چه تاثیری در روش¬شناسی علم دینی در دوران گذار خواهد داشت؟ آیا تعریف این نسبت بر اساس مبانی کارکردی به معنای پذیرش "امکان اندیشه¬ایی" علم غربی بی هیچ کم و کاستی است؟ شکست امکان اندیشه¬ایی غربی به چه معناست و از چه طریق حاصل می¬گردد؟ علم دینی در دوران گذار باید پاسخگوی چه ساحتی از نیازهای بشری باشد و بر این اساس در کدام ساحت تمدنی انقلاب اسلامی شکل خواهد گرفت؟ علم دینی در دوران ظهور پاسخگوی چه ساحتی از نیازهای بشری است و بر این اساس در چه ساحتی از تمدن مهدوی شکل خواهد گرفت؟ نسبت علم دینی در دوران گذار و دوران ظهور چیست؟ تفاوت بنیادین علم دین دینی در دوران گذار و علم دینی در دوران ظهور در نسبت خود با علم غربی چیست؟ تمدن مبتنی بر علم دینی در دوران گذار چه تفاوتی با تمدن مبتنی بر علم دینی در دوران ظهور دارد؟ آیا نمی¬توان این تفاوت را اصلی¬ترین تفاوت تمدن انقلاب -اسلامی با تمدن مهدوی دانست؟ و هزاران سوال دیگری از این دست که می¬تواند زمینه ساز فهم ما از چرایی، چیستی و چگونگی علم دینی در دوران گذار و تمدن مهدوی باشد. پرداخت به چنین سوالاتی در گام اول ما را به نگرش¬هایی خواهد رساند که روش شناسی تولید علم در دوران گذار را برای ما به تصویر خواهد کشاند. از علم در مبانی دینی ما تعبیر به نور گشته است و در کلام حکیمان قدیم علم از جنبه¬ی اشراق گونه¬ی آن مورد بحث بوده است. علم ریشه در "حقیقت عالَم" داشته و نه ریشه در "واقعیت آن" ؛ لذا عالِم نیز سعی در وصول به حقیقت عالَم داشته و در "صیرورت" از مقامی به مقام بَعد عالِم تر و عالِم تر می¬گشته است. کشف حقیقت نیز بر اساس "عقل سلیم" فراهم می-گردیده است و حقیقت عالم متصل به منبع لایزال الهی و فهم آن مستلزم صیرورت در این حقیقت شناخته می¬شده است. اوضاع در عصرد خردگرایی در غرب به گونه¬ایی دیگر مقدر شد چراکه علم در عصرخردگرایی به معنای کشف واقعیت "فروکاسته" گردید و روش آن نیز بر اساس عقل خودبنیاد به روش تجربی تقلیل یافت. بر این اساس نیازهای بشری از مختصات تعریفی جدیدی شکل یافت و حوزه¬ی نیازهای بشری نیز به نیازهای مادی مُتعیِّن گشت و علم برای پاسخگویی به این نیازها به خدمت گرفته شد. تحلیل چیستی ادراکات فرامادی نیز به مرور زمان کاشفیت خود را از دست داد لذا در نهایت به اداراکات شخصی که می¬توانست از جایگاه یک تجربه خیال گونه بهره¬مند باشد فراتر نرفت. در عصر خردگرایی دیگر انسان مانده بود و عقل خود بنیاد و نیازهای مادی و سوال از چگونگی پاسخ به این نیازها براساس عقل خود بنیاد خود. اومانیسم در بنیاد تفکری به ثبات رسیده بود و برای ظهور تمدنی خود باید پاسخگوی نیازهای بشری می¬شد؛ لذا روش تجربی متناسب¬ترین و شاید روش حصری ساخت علومی بود که بتواند نیازهای بشری در این مختصات فکری را پاسخ¬گو باشد. شاهدیم که بر این مبنا دستآوردهای انسان خودبنیاد در قرون 18 و 19 چه تفاوت بنیادینی با دستآوردهای تمدن بشری تا آن زمان دارد. در اکنونی تاریخ هرچند که هنوز امتداد سنت فلسفی عصر روشنگری بر ساحت جامعه در حال تلألوء است اما مبانی اندیشه¬ایی حاکم غرب در حال تغییر بنیادین است. این تغییر در درون نظام فلسفی غرب به سمت اضمحلال انسانیت در صیرورت است چرا که ماهیت این صیرورت، حرکت از اومانیسم به سمت سیطنیسم برپایه¬ی "نفس¬گرایی" ، و در خارج از نظام فلسفی غرب با خودآگاهی ایجاد شده توسط انقلاب اسلامی «انقلاب اسلامی انفجار نور بود» ماهیت این صیرورت حرکت از خودبنیادی به سمت "الله بنیادی" است. آیا می¬توان در این صیرورت از خود به الله نیازهای بشری را بی-پاسخ گذاشت؟ علم متناسب برای پاسخ گویی به این نیازها در هر مرتبه¬ی صیرورتی چیست؟ آیا بی¬ساخت این علم مشکک می¬توان ساحت تمدنی تحت "اقتدار" تفکر انقلاب اسلامی را به ساحت تمدنی مظهر تفکر انقلاب اسلامی رساند؟ نوع پاسخ به این سوال است که گام دوم از چگونگی منطق علم دینی در دوران گذار را بر ما مکشوف کرده و ما را در ورطه¬ "التقاط تمدنی" قرار خواهد داد.«هَذاتَمامُ¬مَایقال¬فی¬هَذاالمقام¬فَتمّ¬البَحثُ¬فَتأَمّل¬ایَّهاالعزیز
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که نمی‌توانستیم بگوییم با نظر به مهدویت و ظهور امام معصوم، نمی‌توان ولایت فقیه را به عنوان دوران گذار پذیرفت – همان دام تئوریک که حجتیه‌ای‌ها در آن افتادند- نمی‌توان نسبت به عبور از فرهنگ مدرنیته به فرهنگ مهدویت از نگاه فرایندی غافل بود. عاقلانه‌ترین کار آن بود که در دوران غیبت، با نظر به حاکمیت حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نظام ولایت فقیه را به‌وجود آورد، نمی‌توان گفت چون حقیقت چیز مشخصی است گذار از ظلمات غرب به سوی تمدن اسلامی، یک نوع التقاط تمدنی است، زیرا مقصد مشخص است و در این راستا هیچ وجهی از وجوه فرهنگ خودبنیاد غرب به رسمیت شناخته نمی شود تا التقاط تمدنی پیش آید. دوران گذار چیزی شبیه سلوک یک سالک است که با نظر به حقیقتی که یافته است سعی می‌کند اخلاق و رفتار و اطراف خود را هرچه بیشتر آماده کند تا زمینه‌ی تجلی نور توحید بیش از پیش فراهم گردد. زیرا شناخت حقیقت با تحقق آن در زمین و زمان فرق دارد، به همین جهت موضوع تعلیم و تربیت مطرح است تا با تعلیم، چشم‌ها به سوی حقیقت معطوف گردد و با تربیت شرایط را برای ظهور آن حقیقت در حرکات و سکنات فراهم کنیم. آیا در سیره‌ی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در صدر اسلام تدبر ننموده‌اید که چگونه چند سال دعوت خود را علنی نکرد – هرچند از ابتدا نظر به حقیقت داشت – و آیا احکام حرمت شراب و ربا را به مرور در جامعه پیاده ننمود؟ آیا می‌توان گفت چون پیامبر خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در فرهنگ جاهلیت علناً شراب و ربا را حرام ننمود گرفتار «التقاط تمدنی» بوده و محکوم به «تضاد تمدنی» است؟ عذر می‌خواهم که به جهت محدودیت مجال، مطلب را به صورت مختصر جواب دادم ولی تأمل بفرمایید که در دوران گذاری که ما می‌گوییم هیچ فروکاستنی نسبت به حقیقتی که مدّ نظر داریم پیش نیامده و همواره بر همان اهداف اصلی که انقلاب بر آن تأکید دارد، تأکید می‌کنیم. حکمت در آن است که بدانیم باید از روح غرب‌زدگی عبور کرد و از این جهت می‌توان روش خود را با روش طالبانی متفاوت دانست، زیرا روح طالبانی در عین آن‌که به زعم خود می‌خواهد ولایت الهی را حاکم کند متوجه فرهنگ گذار نیست و لذا صرف نظر از اهداف منحرف آن گروه، روش آن‌ها نیز روشی است انحرافی. پس می‌توان گفت ماهیت علم دینی متطور نیست ولی تحقق آن در زندگی احتیاج به زمان دارد و یک فرایند را می‌طلبد بدون آن‌که لازم باشد علم دینی با علم غربی ترکیب گردد یا مثل بعضی – مثل دولت سازندگی – به تصور آن‌که رسیدن به اهداف عالیه ممکن نیست تسلیم علم کارکردی غربی شویم. موفق باشید
2856
متن پرسش
با سلام.قیم به چه معناست؟و آیا ولی فقیه قیم مردم است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قیّم به کسی می‌گویند که قیام کسی با تکیه بر او ممکن است، مثل قیم یتیمان خردسالی که امکان ادامه‌ی زندگی آن‌ها به قیم آن‌ها است و ولیّ فقیه قیّم مردم نیست بلکه ولیّ فقیه مسیر اظهار ولایت الهی است. زیرا بنا به آیه‌ی 257 سوره‌ی بقره خداوند ولیّ مؤمنین است و خداوند از طریق فرستادن پیامبر و شریعت الهی امور مؤمنین را سر و سامان می‌دهد و ولیّ فقیه در زمان غیبت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه«علیهم‌السلام» احکام الهی را در جامعه‌ی مؤمنین جاری می‌نماید. در رابطه با دلایل حقانیت ولایت فقیه می‌توانید به جزوه‌ی «ولایت الهی» رجوع فرمایید. موفق باشید
2850
متن پرسش
دلایل ضروری بودن وجود امام در جامعه پس از پیامبر (ص) را یک بار مرور کنید چرا به همین دلایل در زمان غیبت دست ما از معصوم کوتاه است اگر بگویید مجتهدین چرا بعد از پیامبر مجتهدین نتوانند این وظیفه را به عهده بگیرند با توجه به این همه مسائل جدید که پیدا شده و اسلام ادعای دستگیری دارد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آنچه خداوند بعد از اسلام برای بشریت جهت هدایت او اراده کرده بود، حضور امام معصوم بود ولی جامعه‌ی اسلامی در صدر اسلام متوجه ضرورت وجود امام نشد و در نهایت کار به غیبت امام کشیده شد. در این فضا است که ما اضطراراً به کمک مجتهدین باید برای عدم انقطاع از شریعت در دین، اجتهاد داشته باشیم و این کامل‌ترین رجوع به اسلام نیست تا بگوییم چرا بعد از پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌واله» مجتهدین ادامه‌ی اسلام را به عهده نگیرند. کامل‌ترین رجوع به اسلام وقتی حاصل می شود که امامی معصوم در صحنه باشد. موفق باشید
2838
متن پرسش
سلام علیکم. شما فرمودید طبق قران امامت اززمان حضرت ابراهیم به بعد امده طبق روایات اگر امام معصوم نباشد زمین اهلش را فرو میبرد ایا قبل از حضرت ابراهیم پیامبران دارای این مقام بوده اندو آیا این مقام بعد از پیامبران به وصیهای انان میرسیده ؟ خدا حفضتان کند
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در روایت داریم اگر حجت خدا در زمین نباشد زمین فرو می ریزد که مسلّم حجت خدا معصوم است ولی امامت یک مقامی است که خداوند بعد از آن که حضرت ابراهیم«علیه السلام» پیامبر بوده اند برای آن حضرت جعل کرده اند 2- طبق آیه ی124 سوره ی بقره فرزندان حضرت ابراهیم«علیه السلام» که دارای عصمت اند، امام اند. (برای بررسی این مطلب به جزوه ی کلام 2 قسمت مقام امام رجوع فرمایید). موفق باشید
2791
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم اگر شما ولی فقیه را مصداق «إذا اختاره الله عبدا...» میدانید، چطور معتقد به عصمتش نیستید و احتمال اشتباه در او میدهید درحالیکه طبق این روایت، غیرصواب در مصداق این روایت نمیتوانیم پیداکنیم؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده این‌طور می‌فهمم که حضرت حق از آن جهت که امور بندگان را به عهده‌ی کسی می‌گذارد از همان جهت به او کمک می‌کند تا توانایی‌های لازم را برای رفع مشکلات مردم داشته باشد و لازم نمی‌آید که معصوم باشد چون مثل امامان معصوم همه‌ی امور مردم را به او واگذار نکرده است. در ضمن این روایت را بنده به عنوان شاهد بحث مطرح کردم لذا اگر خدشه‌ای از جهت مصداق به آن وارد شود اصل موضوع در جای خود باقی است که حضرت امام شخصیتی هستند که در این دوران به طور خاص مأمور احیاء اسلام شده‌اند. موفق باشید
2691
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز تعریف شما از دین چیست؟ با توجه به این که دین وحدت حقیقی ندارد و وحدت آن اعتباری است. آیا می توان دین را به وسیله عوارض ذاتیه تعریف کرد یا باید به راه های تعریف به وسیله غایت یا تعریف به وسیله روش شناسی مراجعه کرد؟ همچنین توضیحی در رابطه تعریف به وسیله علل اربعه (فاعلی، غایی، صوری، ...) بفرمایید.که ارسطو نیز در باره ی این تعریف در کتاب ((درباره ی نفس)) نکات جالبی فرموده است. بنده در حال فراهم کردن مقدمات ازواج هستم اگر میشود برایم دعا کنید. در ضمن بنده تهران هستم برای توفیق پیدا کردن برای دیدن حضوری شما هم دعا کنید. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی متوجه هستیم هرآنچه به صورت وَحی بر قلب مبارک رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» نازل می‌شود ریشه در اُمُ الکتاب دارد و منشأ آن یک حقیقت نفس‌الأمری است نمی‌توانیم وحدت آن را اعتباری بدانیم بلکه کثرتی است که عین وحدت است در عین حال اشکال پیش نمی‌آید که از طریق عوارض ذاتیه‌ی آن متوجه حقیقت آن شویم. به تعبیر علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» دین الهی از توحید شروع می‌شود و به عقاید و اخلاق و احکام تقسیم می‌گردد و باز از طریق همان عقاید و اخلاق و احکام به توحید رجوع داده می‌شود. به همین جهت می‌توان دین را با نظر به غایتی که دارد – که همان توحید است - تعریف نمود و معلوم است در این رابطه روش دین نیز نظر به غایت خود دارد. با این توضیح می‌توانید علل اربعه‌ی آن را تبیین بفرمایید و علل فاعلی آن را ربوبیت خداوند در نظر بگیرید و علت صوری آن را احکام الهی بدانید. موفق باشید
2660
متن پرسش
با سلام خدمت استاد معظم عذرخواهی رهبری از قصورشان در موردمسئله جمعیت دربجنورد چگونه با مباحثی که پیرامون اشراقی بودن شخصیت رهبری داشته اید قابل جمع است؟ واینکه حضرت امام در کتاب ولایت فقیه میفرمایند:« ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است و واقیعتی جز جعل[قرارداد] ندارد»(امام خمینی، ولایت فقیه، ص53) چگونه با بحث مذکور قابل جمع است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قسمت اول سوال را در جواب شماره‌ی 2644 دنبال بفرمایید. ولی همین طور که می‌فرمایید اثبات ولایت فقیه یک موضوع کلامی است که از طریق استدلال و مبتنی بر متون دینی ثابت می‌شود و از این جهت گفته می‌شود «ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است» و این غیر از شخص زعیم جامعه‌ی اسلامی در زمان غیبت است که در عین فقیه‌بودن مؤیَّد به تأییدات خاص الهی است که این تأییدات جنبه‌ی اشراقی دارند. موفق باشید
2652
متن پرسش
باسلام خدمت شما استاد گرامی. بنده یکی از اعضای شرکت کننده درشجره طیبه صالحین هستم و درحال حاضر کتاب مبانی معرفتی مهدویت را مورد بحث قرار می دهیم. با توجه به چند جلسه ای که از بحث روی این کتاب گذشته چند سوال برای گروه به صورت مبهم باقیست. البته تا پایان مباحث این کتاب ممکن است سوالات دیگری هم مطرح گردد که انشاءا... درپرسش های بعدی از محضر جنابعالی استفاده خواهیم برد. سوال1(صفحه 18): اینکه لازمه مقام امامت ازنسل حضرت ابراهیم بودن است آیا از نسل حضرت ابراهیم تا حضرت محمد،که طبق شجره نامه ایشان حدود 60 پیامبر هستند، تنها حضرت محمد مقام امامت یافتند؟ و آیا دیگر پیامبران از نسل حضرت آدم مقام امامت نداشتند؟ سوال 2(صفحه 27): درمورد مقام جامعیت اسماء الهی امام زمان، آیا این مقام فقط به حضرت ولیعصر داده شده و به بقیه امامان معصوم داده نشده و یا اینکه تمام امامان این مقام جامعیت اسماء‌را دارند منتهی چون حکومت الهی توسط امام زمان تشکیل می گردد این مقام توسط ایشان مورد استفاده قرار می گیرد؟ سوال 3(صفحه 29): دربند آخر این صفحه بیان شده است که «در روایت است که وقتی حضرت ظهور می کنند، همه مردم ایشان را می شناسند.» آیا همه مردم از افق جانشان ایشان را می شناسند و یا اینکه در ظاهراینطور است؟که در اینصورت داریم کسانی که امام زمان را دیده اند به تناسب ایشان را به صورت پیر، جوان، فارس،‌عرب و ... می بینند. بنابراین هرکس امام را به شکل ظاهری خاص دیده است و ممکن است چهره ظاهری امام زمان درهر شرایطی متفاوت باشد. درمورد افراد نابینا و یا کسانی که به نامحرم نگاه نمی کنند چطور؟ باتشکراز زحمات شما.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- آنچه از قرآن بر می‌آید مقام امامت مربوط به ابراهیم«علیه‌السلام» و فرزندان معصوم ایشان است و لذا قرآن حضرت اسحاق و یعقوب را که از نسل حضرت ابراهیم‌اند نیز امام می‌داند و می‌فرماید: « وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِم‏» و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به ابراهیم بخشیدیم؛ و همه آنان را مردانى صالح قرار دادیم‏ و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما، هدایت مى‏کردند؛ و انجام کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و اداى زکات را به آنها وحى کردیم. 2- وقتی قرآن می‌فرماید که به خلیفه‌ی الهی همه‌ی اسماء تعلیم داده شد پس همه‌ی پیامبران و امامان که مصداق بالفعل خلیفه‌ی الهی هستند حامل اسماء الهی می‌باشند، منتهی چون اسماء الهی در خلفاء الهی وجودی هستند، با شدت و ضعف تجلی می‌کنند 3- ظاهراً جنبه‌ی اول درست است که چون امام فطرت بالفعل هر انسانی می باشند هرکس متوجه می‌شود که او حقیقت جانش است و به حقانیت او پی می‌برد. موفق باشید
2458
متن پرسش
با سلام.در تاریخ آمده که جناب اقای فردید اساسنامه ی حزب رستاخیز را نوشته اند و در اولین سخنرانی خود در ایران علیه انقلاب موضع گیری های شدیدی گرفته اند.نظر جنابعالی در این مورد چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آقای فردید اولین کسی بود که در دانشگاه مبانی ولایت فقیه را بر خلاف عرف روشنفکری آن زمان تبیین کرد و از آن دفاع نمود و به همین جهت شاگردان او از مدافعین ولایت فقیه هستند. البته از نظر بنده فیلسوف نیاز به دفاع ندارد، فیلسوف حرف خود را زده و بذری را افشانده. متأسفانه وقتی کار بر مدار شارلاتانیسم بچرخد شخصیت متعهدی مثل فردید که سخنانش نشان می‌دهد در افقی کاملاً حِکمی و عرفانی به‌سر می‌برد آماج تهمت‌هایی قرار می‌گیرد که انسان به یاد تبلیغات معاویه بر ضد علی«علیه‌السلام» می‌افتد که کار را به جایی رسانده بود که مردم می‌گفتند مگر علی هم نماز می‌خوانده که در محراب کشته شده؟ مسلّم هیچ‌کس بی‌‌عیب نیست ولی بسیار فرق است بین کسی که تمام عمر به دنبال حقیقت بوده و وقتی با امام خمینی و انقلاب اسلامی روبه‌رو می‌شود این‌چنین به دفاع از آن می‌پردازد با کسی که تمام عمر به دنبال مطرح‌کردن خود می‌باشد. با روزنامه‌ی رستاخیز که آن زمان یک روزنامه‌ی رسمی است مصاحبه‌کردن و حکیمانه‌ترین سخنان را گفتن، جرم است یا هنر؟ باید پرسید چرا جریان فردید توسط غرب‌زدگان تیرباران می‌شود؟ آیا به جهت آن نیست که ما در آینده آوینی‌ها نداشته باشیم؟ از فردید در مصاحبه‌ی روزنامه‌ی رستاخیز خواسته بودند چه کتابی برایش معتبر است؟ گفته بود قرآن کتابی است که من هیچ کتابی را با آن مقایسه نمی‌کنم. پرسیده بودند چه طور قرآن را مدّ نظر دارید؟ گفته بود: مواجهه‌ای که یک شیعه‌ی اصیل به قرآن دارد. و از این طریق از این روزنامه پایگاهی برای مقابله با اندیشه‌های حزب رستاخیز استفاده می‌کرد که مصاحبه‌های او با آقای میبدی در این امر مشهور است. موفق باشید
2447
متن پرسش
سلام . مگر بعد از رحلت امام خمینی (ره) ، خود امام آقای منتظری را بعنوان رهبر پیشنهاد ندادند؟ چرا ایشان رهبر نشد؟ و مگر آقای خامنه ای را امام پیشنهاد دادند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در آخر عمر، اعضای مجلس خبرگان را خواستند و دستور دادند وظیفه‌ی ما است که آقای منتظری را – با توجه به مشکلاتی که دارند – از قائم مقام رهبری‌بودن عزل کنیم و خبرگان به اتفاق آراء آقای منتظری را عزل کردند و بعد از رحلت حضرت امام مجلس خبرگان آیت‌الله خامنه‌ای را به عنوان رهبر انقلاب انتخاب کردند. نظر جنابعالی را به نامه‌ی حضرت امام به آقای منتظری جلب می‌کنم که می فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم: با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه ای برایتان می نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشته اید که نظر تو را شرعا بر نظر خود مقدم می دانم ؛ خدا را در نظر می گیرم و مسائلی را گوشزد می کنم . از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام رااز دست داده اید. شما در اکثر نامه ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می گفتیددیکته شده منافقین بود که من فایده ای برای جواب به آنها نمی دیدم . مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند ومی بینید که چه خدمت ارزنده ای به استکبار کرده اید. در مسئله مهدی هاشمی قاتل ، شمااو را از همه متدینین متدینتر می دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می دادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم . شما از این پس وکیل من نمی باشید و به طلابی که پول برای شما می آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می دانید - که مسلما منافقین صلاح نمی دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می شوید که آخرتتان را خرابتر می کند - با دلی شکسته و سینه ای گداخته ازآتش بی مهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می کنم دیگر خود دانید: جناب آقای منتظری: 1- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین وگروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد. 2- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعا تحریک می شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ، ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و می دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی کنم . والله قسم ، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می دانستم . والله قسم ، من رای به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم . 3- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند. 4- نامه ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانه های گروهی به مردم می رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان - روحی له الفدا - و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند. سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم : من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگزچشم پوشی نکنم . من با خدای خود پیمان بسته ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم ؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم . روح الله الموسوی الخمینی یکشنبه 6/1/68 در ضمن آقای هاشمی رفسنجانی خاطرات خود را در این رابطه نوشته‌اند که خبرگزاری فارس آن را آورده، به این آدرس رجوع فرمایید: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8801080186 موفق باشید
2282
متن پرسش
با سلام به نظر شما به چه دلیلی پیامبر اسلام از بدو خلقت باید دارای چنین مقامی باشند و برتر از مابقی انسان ها باشند حال آنکه قبل از خلقشان عدم بوده اند پس چون عدم بوده اند ترجیحی بر سایرین نداشته اند و اینکه خدا ایشان را نبی قرار داده ترجیح بلا مرجح است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:‌ شخصیت هر‌کس قبل از خلقت، در علم خدا موجود است و در همین رابطه قرآن می‌فرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏» اگر خدا خواست چیزی را خلق کند به او می‌گوید بشو و می‌شود. معلوم است آن شیء یا آن شخص در علم خدا بوده‌است که به آن می‌گوید بشو و می‌شود. موفق باشید.
2224
متن پرسش
باسلام. استاد گرامی 4 سوال از محضرتان داشتم: 1. استاد قبل از حضرت ابراهیم نیز انسان الکل و انسان کامل بوده است؟ اگر انسان کامل امام است به نظر می رسد از حضرت ابراهیم به بعد امامت به صحنه آمد لطفا توضیح دهید. میدانم حتما در دنیا باید امام باشد و انسان کامل اما قبل از حضرت ابراهیم چه کسی بوده؟ 2. استاد در سخنرانی شما شنیدم فرمودید «اول در علم، آخر در عین است» و فرمودید حضرت مهدی، از این رو در منظر ائمه بوده و امام صادق با گریه آرزوی دیدار حضرت مهدی را داشتند.استاد سوالم این است که آیا امام زمان از پیامبر هم بالاتر است؟ این آخر در عین بودن نسبت به رسول الله هم می شود؟ 3. استاد شما دائم در سخنرانی هاتان گوشزد می کنید امامت یک مقام است، این را واضح تر توضیح می دهید؟ 4. استاد نظر شما در خصوص «متعه» چیست؟ برخی احادیث از امام صادق و ...نقل می شود که آن را عمل درستی قلمداد نمی کردند و یا گفته می شود چرا امام علی بعد از خلافت آن را رواج نداد، پس شاید زیاد مایل نبودند. با توجه به اینکه احادیث و روایات موافق و مخالف هست، آیا متعه حلال است یا نه؟ من به علامه طباطبایی علاقه زیادی داشتم البته هنوز هم دارم اما در جایی خواندم که گفته بودند: قصد داشتم مخدره ای را متعه یکی شیرازی بود و دیگری اصفهانی و فال حافظ آمد شیرازی بهتر است و ...یه جورایی علامه آن جایگاه نخستینش را در ذهنم از دست داد، لطفا نگوئید شما چه کار داریر علامه چه می کرد، چون مهم است بالاخره ما خودمان را از دنباله روهای علامه میدانیم و مایلیم حقیقت ایشان را بدانیم. با سپاس از عنایت شما
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ در روایت داریم « الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْق‏» یعنی حجت الهی که همان انسان کامل باشد قبل از خلقت هم هست منتها ظهورش در جمال وجود عینی پیامبران و امامان خواهد بود در حالی که امامت نحوه‌ی مدیریت الهی است که به جهت شرایط تاریخی که در عالم به وجود آمد در حضرت ابراهیم و پیامبران بعد از آن حضرت از طرف خدا جعل شد. 2ـ همان‌طور که در عالم عین، مهدی «عجل‌‌الله‌تعالی‌فرجه» حقایق دین پیامبر«صلی‌الله‌علیه‌وآله» را به ظهور می‌رسانند و همه‌ی امامان تابع نور حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله» هستند، در عالم غیب و معنا نیز همین‌طور است که امامان تابع نور حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله» هستند. 3ـ امام از آن جهت که واسطه‌ی فیض بین حق و خلق است، مقام است یعنی یک عنوان اعتبارای نیست ولی امامت از آن جهت که مأمور است تا دین خدا را تبیین کند یک مأموریت است و خداوند چنین مقامی را به کسانی می‌دهد که از نظر مقام، واسطه‌ی فیض هستند تا تکوین و تشریع متحد باشد. 4ـ بحث متعه یک موضوع فقهی است و باید از فقیه سوال شود ولی در مورد خبری که از علامه نقل می‌کنید بیشتر تحقیق کنید؛ من چنین چیزی نشنیده‌ام. موفق باشید.
2225
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی. اینجانب دانشجوی فوق لیسانس هستم و از کلاس اول راهنمایی خود ارضایی می کنم و الان به طرز بدی این را انجام می دهم.از بچگی کشش به سوی مسائل جنسی داشته ام بطوریکه قبل از دبستان یک روز دختر همسایه را آوردم و لختش کردم یا یک روز با خوهر کوچکترم به پایین خانمان رفتیم و شرمگاه همدیگر را دیدیم و یک سری کارهای دیگر که پدرم فهمید و ما را تنبیه کرد.هر شب زیر لحاف شلوار خود را پایین می کشیدم و با آلت خود بازی می کردم و لذت می بردم. در دبیرستان دو بار با دوستانم که پسر بودند راطه جنسی داشته ام و از این کار واقعا لذت بردم! دوستان هم کلاسیم فیلم های مستهجن می دیدند که از همان موقع من هم شروع به دیدن عکس کردم و در سال سوم لیسانسم فیلم هم دیدم که با ولع بسیار زیادی این فیلم ها را می دیدم بطوریکه هر دفعه شروع به دیدن می کردم تا دوسه هفته درگیرش بودم و به شدت خود ارضایی میکردم تا موقتا سیر شوم. در سال ششم لیسانیم(لیسانسم شش ساله شد)لپ تاپ خریدم و دیگر غوغا کردم همه زندگی من این فیلم ها شده بود و کلا آدم دیگری شده بودم و هنوز هم همان آدم هستم البته قدری بهتر شده ام. من تا قبل از دانشگاه هفتگی هیئت می رفتم عضو بسیج بودم و آدم مذهبی ای بودم در دانشگاه هیئت تعطیل شد نماز تعطیل سد روزه تعطیل شد و در حال حاضر اصلا انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم چون بارها و بارها تلاش کردم که آدم شوم اما موفق نشدم. آدم عیاشی شده ام یک سالی هم هست که عرق و مشروبات می خورم می خواهم برگردم ولی هیچ کششی در درونم نیست و به واقع کشش بسیار زیادی به کثیف بودن و شهوانی بودن دارم.دانسگاهمان مسجد دارد بارها سروع کرده ام به مسجد رفتن اما بعد مدتی اصلا زده شده ام. هر چند وقت یک بار به شدت شهوانی می شوم نمیدانم چرا یعنی تمام فکر و ذکرم سکس و خود ارضایی و فیلم دیدن می شود و همین هرکار خوبی را که شروع کرده ام ناتمام می گذارد و همین باعث شده به شدت خسته شده و به همین زندگی تا حدودی راضی شده باشم. نمیدانم چه کنم لطفا مرا راهنمایی فرمایید. ممنونم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هر حال بدانید اگر خودتان را در این دنیا از این امور نجات ندهید در قیامت دائما گرفتار آثار چنین اموری هستید. با توبه و پایدار ماندن بر توبه و ارادت به رهبری و حشر و نشر با جوانان بسیجی خود را وارد عالَم دیگری کنید. موفق باشید.
2218
متن پرسش
چند دلیل محکم و خارج از ادیان بیاورید که نشان دهد قران کلام خداست؟ زیرا که تمام وحیات و فرشتگان نزد قاره های دیگر مثل آمریکا و استرالیا نبوده است و از 1400 سال پیش اثری از خدا و فرشتگتن آنچنان که قبل بوده است نیست و در طول تاریخ اسلام هیچگاه کشور ها را در صلح و یکدلی ندیده ایم البته این در مورد تنها دین اسلام نیست و در تمام ادیان این دیده می شود . این چه رسالتی است که آن را سرانجام خوبی نبوده است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قرآن میفرماید: «وَ اِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه» اگر در معجزهبودن آنچه بر بندهی ما نازل شده شک دارید، سورهای به مانند آن بیاورید. مبنای برهان این است که یا بهواقع او پیامبر است و این آیات از طرف خدا بر او نازل شده، و یا پیامبر نیست و با استعدادهای بشریاش این آیات را تنظیم کرده. در حالت دوم از آن جهت که بشر است این آیات را آورده، پس شما هم که بشر هستید، مسلم اگر همهی شما جمع شوید میتوانید یک سوره مثل سورههای این قرآن بیاورید و اگر نمیتوانید، معلوم میشود که او از جنبهی بشریاش به چنین توانایی نرسیده، پس پیامبر خدا است. در رابطه با معجزه بودن قرآن نمونه هایی در ذیل؛ مورد اشاره قرار میگیرد: 1 - از نظر فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر هندسهی کلمات و نظم خاصی که کلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طوریکه نه تا آن زمان بشریت با این ترکیب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسانها توانستند از آن تقلید کنند و با آن نظم و هندسه سخن بگویند. قرآن دارای آهنگی خاصی است که در عین دارا بودن مفاهیم معنوی، بدون تکلف و تصنع، عالیترین معانی را در عالی‌ترین قالب‌های لفظی اظهار میکند به طوریکه معلوم نیست الفاظ تابع معانیاند است و یا معانی تابع الفاظ. قرآن در زمانی به صحنه آمـد و مبـارز طلبیـد که اوج تکامـل فصاحت عرب بود . از آن عجیبتر بعد از آمدن قرآن نیز سخن رسول خدا و حضرت علی در عین فصاحت زیادی که دارد، اصلاً شکل و هندسهی قرآن را ندارد. و این مبارزه طلبی هنوز هم به قوت خود باقی است، مضافاً اینکه تا حال کسی نیامده بگوید؛ قبل از قرآن چنین کلماتی به این شکل در فلان کتاب بوده است، همچنانکه کسی نیامده بگوید؛ من مثل آن را آوردهام و اتفاقاً هرچقدر انسان فصیحتر باشد بیشتر متوجه میشود که فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نیست. همچنانکه جادوگران متوجه شدند کار حضرتموسی از نوع سحر نیست. 2- از نظر عُلوّ معنی و محتوی: بیگمان مطمئنترین راه برای شناخت حقیقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصیفها و تعبیرهای آن در بارهی خود میباشد، توصیفهایی از قبیل «هُدیً للنّاس»، «هُدیً للمتّقین»، «تبیاناً لکلّ شَیئ»، «حکیم» و «فرقان» که همه حکایت از آن دارد که وقتی میفرماید: اگر میتوانید مثل آن را بیاورید، یعنی آن چیز مثل قرآن از حیث هدایتگری و آوردن معارف هدایتگر و از حیث مطالب حکمتآمیز، همسنگ دانشهای قرآن باشد و از این زاویه بشر را به آوردن چنین اندیشه‌هایی در حد قرآن دعوت میکند. جامعیت و کمال قرآن بدین معنی است که قرآن مجید تمامی مواد و مصالح علمی جهت رسیدن انسان به سعادت فردی و اجتماعی را دارا است و با معارف خود رابطهی انسان با «خدا»، «خود»، «انسانهای دیگر» و با «جهان» را تبیین میکند و همهی این معارف دارای سطوح و لایههای متکثر هستند و در آن برای هرموضوعی بطنها وجود دارد. در پایینترین سطح با مردم عادی صحبت میکند و هرچه مخاطب خود را دقیق بیابد، بطنی از بطون خود را برای او میگشاید و آوردن سورههایی با این حدّ از علوّ در معانی به هیچوجه در حدّ بشر نیست. انسانی که قرآن طرح میکند در وسعتی قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همهی ابعاد این انسان را با همهی دقایق روحیاش فرا گرفته، در حالی که انسان معرفی شده از راه حس و اندیشهی بشری در میان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد. در قرآن همهی اصولِ معارف قرآن از توحید استنتاج شده و سپس گسترش یافته و به صورت اخلاق و عقاید و احکام در آمده به این معنی که هر حکمِ فرعیِ آن اگر تحلیل شود به «توحید» باز میگردد و توحید نیز اگر تفریع و باز شود، همان احکام و مقررات فرعی را تشکیل می دهد. میفرماید: «کِتابٌ اُحْکِمَتْ ایاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیر» قرآن کتابی است با آیات محکم که سپس به صورت تفصیل درآمده، یعنی این کتاب با آیات متعدد دارای غرض واحدی است که وقتی به تفصیل در آید، در یک مورد به صورت «اصول دین» و در مورد دیگر به صورت موضوعات «اخلاقی» در میآید و در جای خود به صورت احکام شرعی ظاهر میشود، به این معنی که هرچه نزول کند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلی خارج نمیشود و از مسیر توحیدیِ خود عدول نمیکند. به عنوان مثال: توحید خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات اسماء حسنی و «صفات علیایِ» الهی و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق کریمه مثل رضا، شجاعت،... و دوری از رذایل و همان توحید در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شایسته و پرهیز از محرمات و رعایت حلال و حرام. همهی اینها به توحید برمیگردد و انسان را به توحید میرساند زیرا آیات قرآن یک جهت وحدت دارند و یک جهت کثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوی بشر، سیری از وحدت به سوی کثرت را دارا میباشند ولی از جهت سیر از طرف انسان به سوی خدا، سیر از کثرت به وحدت را دارا هستند. قرآن کتاب انسان شناسی است، اما آنگونه که خدا انسان را آفریده و در همان راستا انسان را تفسیر میکند تا انسان از خود بیگانه نشود، به طوریکه در تمام فرهنگ بشر– و نه در فرهنگ انبیاء – انسان در حدّ سورهی والعصر مطرح نیست، و اندیشهی بشر نسبت به انسان به اندازهی تبیینی که یک سورهی کوچک قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد. قرآن پیوند با خدا را در همه‌ی شئون زندگی جریان می دهد و انسان را در حد یک باور تئوریک متوقف نمی کند، بلکه خدای حاضر و محبوب را معرفی مینماید که می‌توان به او نزدیک شد و با او انس گرفت. مرز ایمان و شرک در آن است که انسانِ موحد توانسته است حقیقت وَحدانی عالم را در هر مخلوقی بیابد و انسان مشرک پدیدههای عالم را مستقل از حقیقت وحدانی مینگرد. 3- اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن: قرآن در طول 23 سال بر پیامبر خدا نازل شد، آن هم در شرایط اجتماعی و روحی متفاوتی که برای رسول خدا پیش می‌آمد، بدون آن که رسول خدا پیشنویسی داشته باشد و یا پس از نزول آن به و حکّ و اصلاح آن بپردازند با این همه هیچگونه تناقض و اختلافی در میان مطالب آن نیست، هرگز کسی ندید که مثلاً پیامبر یادداشتی داشته باشند و مطابق آن یادداشت آیات را قرائت کنند و یا طوری آیات را بخوانند که بعداً معلوم شود یک کلمه را اشتباه گفته‌اند و بخواهند آن را تصحیح کنند، آن هم آیاتی که قبلاً هیچکس چنین کلماتی در هیچ کتابی نگفته بود و بعداً هم کسی نیامد بگوید شبیه آن کلمات در کتابهای رومیها و یا ایرانیهای متمدن آن زمان دیده شده. قرآن طوری است که آیهای مفسر آیهای دیگر و مجموعهی آن شاهد بر مجموع آن است و در عین تنوع - حتی در یک موضوع – وحدت نگاه کاملاً درآن حاکم است. مثلاً در مورد عبادت و یا تقوا هزاران نکته‌ی متنوع دارد ولی همه با یک بینش و یک جهت و یک نگاه. خودِ قرآن میفرماید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً» آیا این منکران قرآن در قرآن تدبّر و تفکر نمیکنند تا متوجه شوند اگر از طرف غیرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مییافتند زیرا: اولاً : فکر انسان دستخوش تحول و تکامل است ، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانیاً: افکار انسان در طول زندگی تحت تأثیر حالات متفاوت روحیاش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: کسی که کارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف میافتد، در حالیکه هیچکدام از موارد بالا در قرآن نیست و یگانگی و وحدت کاملی بر آن حاکم است. 4- اعجاز قرآن از نظر جاذبه: قرآن در معرفی معنی حیات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن میراند که انسان به هیچوجه آن را از جان خود جدا نمیبیند و بهخوبی جذب آن میشود. قرآن انسان را بر عقدههای درونیاش پیروز میکند، مرگ را برایش معنی مینماید، او را دعوت به تدبر در آیاتش میکند، میگوید: «اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها» آیا تدبّر در قرآن نمیکنند و یا بر قلبهاشان قفل زده شده است که حقایق آن را نمیفهمند؟ به همین جهت عقل انسان در حین تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانیت آن را تصدیق می کند و خودِ قرآن شرط تشخیص حقانیت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آیا تا حال دیدهشده کسی در قرآن تدبّرِ لازم را کرده باشد و برای او در حقانیت آن ذرهای شک باقی بماند؟ و یا بیشتر کسانی گرفتار شک نسبت به قرآن هستند که از دور و بدون تدبّر در آن نظر میدهند؟ 5 - اعجاز قرآن از نظر اخبار غیبی: آن واقعه‌هایی که در حین نزول قرآن با فکر بشری درستی و نادرستی آن معلوم نبود در قرآن مطرح شده به طوریکه بشر پس از سالها به درستی آن پیبرده است مثل: پیشبینی غلبه‌ی روم بر ایران در شرایطی که در آن زمان چنین غلبهای به ذهنها هم خطور نمیکرد. حفریات باستانشناسان، که پس از سال‌ها داستان حضرت یوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأیید کرد. و یا اینکه قرآن برای فلک، مدار قائل است، برعکسِ پیشینیان که فلک را جسم مدوری می دانستند که ستارگان در آن میخکوب شدهاند ولی بعدها معلوم شد که ستاره‌ها دارای مدار هستند و در مدار خود در گردش‌اند. 6- اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناوری مطلب: از طریق کسی که برتری فوق العاده‌ای از نظر اطلاعات نسبت به دیگران نداشت و در محیطی آنچنان محدود زندگی می‌کرد که مثال زدنی است و از آن طرف ثلث آخر عمرش تماماً مشغول جنگ با دشمنان دین بود، چنین قرآنی با این وسعتِ علمی و دقت روحی مطرح شود حکایت از آن دارد که از طرف خدای حکیم و علیم بر او نازل شده. دکتر واگلیری میگوید: «کتاب آسمانی اسلام نمونهای از اعجاز است... قرآن کتابی است که نمیتوان از آن تقلید کرد... چطور ممکن است این کتابِ اعجاز آمیز کار محمد باشد؟ در صورتی که او یک نفر عرب درس ناخوانده بوده است... ما در این کتاب مخزنها و ذخایری از دانش میبینیم که مافوق استعداد و ظرفیت با هوشترین اشخاص و بزرگترین فیلسوفان و قویترین رجال سیاست است».موفق باشید.
2210
متن پرسش
با سلام. 1. در بحث ملائکه فرمودید که ملائکه نمادهای اعلای بندگی هستند ولی اسماء شئونات الهی هستند و ما اگر بخواهیم بنده شویم باید به ملائک نزدیک شویم و اگر بخواهیم کمال پیدا کنیم باید به اسماء نزدیک شویم. سوال بنده اینست که تفاوت بین بندگی و رسیدن به کمال چیست؟ مگر نه اینست که کمال انسان همان کمال بندگیش است؟ 2. شما در مباحث ملائکه مدام تاکید می کنید که با انواع کارها (و کار نکردن ها) به ملائکه نزدیک شوید و با آنها انس بگیرید. سوال بنده اینست که تفاوت انس با ملائکه و توسل به معصومین(ع) و انس با آنها در چیست؟ و یا اصلا وقتی قرار است همه تدبیرات جهان توسط ملائکه رقم بخورد نقش واسطه فیض و یا شفا گرفتن از یک معصوم چگونه تفسیر می شود؟ آیا معصومین (و عرفا) هم در نهایت بوسیله ملک تدبیرات مادی و معنویشان را اعمال می کنند و یا خود مستقیما در مبادی جهان تصرف می کنند؟ 3. آیا حیوانات و گیاهان نیز توسط ملائکه تدبیر می شوند و مانند باد هر یک دارای موکلی هستند و یا اینکه نفس مستقلی دارند؟ (آنچه به عنوان غریزه مطرح است) 4. رابطه جنیان و ملائکه چگونه است؟ آیا برای جنیان نیز رسیدن به کمال بندگی و مقامات ملائکه مد نظر است؟ آیا ملائکه دنیای جنیان با دنیای انسان ها متفاوت است؟ وقفکم الله
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ بندگی حالتی است که در جان و قلب ما باید ایجاد شود تا بتوانیم به حضرت حق و اسماء حسنای الهی رجوع کنیم و قلب را آماده‌ی تجلیات انوار الهی نماییم. 2ـ ملائکه مبادی بندگی هر بنده‌ای هستند، حتی مبادی بندگی وجود مقدس انسان‌های معصوم تا آن حد که رسول خدا«صلی‌الله‌علیه‌وآله» نیز نبوت خود را از فرشته‌ای به نام جبرئیل می‌گیرند ولی اولا: رجوع ما باید به انسان‌های کامل باشد و ثانیا: در ذیل وجود مقدس انسان کامل به ملائکه رجوع داریم و مقام واسطه‌ی فیض ائمه«علیهم‌السلام» فوق ملائکه است و این غیر از مقام شخصی هر کدام از امامان است که باید خود را با عبادات در مقام عصمت محفوظ بدارند و عملا ملائکه پرتو وجود انسان‌های کامل‌اند و از آن جهت که ما نیاز داریم در انسانیت کامل شویم به ائمه«علیهم‌ا لسلام» متوسل می‌شویم و همه تدبیرات مادی و معنوی خود را از طریق تجلیات انواز فرشتگان انجام می‌دهند. 3ـ در عین آن که حیوان و گیاه نفس دارند، آن نفس تحت تأثیر فرشتگان می‌توانند به حوائج حقیقی خود برسند. 4ـ جن و انس با انوار ملائکه می‌توانند با عالم قدس مرتبط شودند و فکر می‌کنم ت فرشتگان و جن و انس متفاوت نباشد، همان طور که آن‌ها نیز به دین اسلامی هستند که فرشته آن حضرت جبرئیل است. موفق باشید.
2117
متن پرسش
سلام استاد بنده تفسیر ایه های63و61سوره اعراف برایم کامل روشن نشده و خاستم اگرامکان دارد این دو سوال بنده را پاسخ بفرمایید: 1)قران چگونه به این سوال پاسخ میدهد:ایا متعجبید که مردی از جنس خود شما به طرف شما فرستاده شده است؟ وهمچنین در ایه 61 شما فرمودید:پیامبران میفرمایند من پیام اور رب العالمینم ورب العالمین هم خطا ندارد پس من که پیامم از طرف اوست در پیامم خطا نیست.حالا سوال بنده اینکه مردم چگونه بایدبه حقانیت پیامبران پی ببرند؟ ایا این درست است که در کتاب های دینیمان میخاندیم پیامبران برای اثبات ادعای خود معجزاتشان را به مردم نشان میدادند تا حقانیت خودشان را ثابت کنند؟و کلامردم چگونه باید به یک مرد الهی مثل نوح(ع)یقین پیداکنند که ازطرف خداست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- چون کفار به جای آن‌که به محتوای پیام توجه کنند گیر داده بودند چرا خداوند یک انسان را پیام‌آور خود قرار داده، آیه می‌فرماید آیا جای تعجب دارد که یک مرد از خودتان پیام‌آور خدا شده تا شما را از انحراف رها کند و به تعادل برساند و زمینه‌ی پذیرش رحمت الهی را بر زندگی‌شان فراهم کند؟ 2- پیامبران خداوند همگی به نحوی ثابت می‌کردند از طرف خدا هستند و بر اساس آمادگی مردم زمان خودشان چیزی را می‌آوردند که هر انسان منصف قانع شود این در حدّ طاقت هیچ بشری نیست. بعد از آن است که به آن‌ها تهمت می‌زدند شما گمراه هستید و آن‌ها آن جواب را می‌دادند. موفق باشید
1997
متن پرسش
با سلام استاد عزیز آیا می توان گفت علامه حسن زاده (حفظ) از لحاظ سیر در عوالم غیب و مقام ولایت بر عوالم در مرتبه ای بالاتر از امام خامنه ای هستند ؟ ضمنا آیا مقام معظم رهبری کتابهای فصوص و امثالهم را کار کرده اند ؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: خداوندبه هر کدام از علماء به حکم آمادگی و وظایفی که در خود احساس می‌کنند لطف خاص خود را دریغ نمی‌دارد ولی نوری که به زعیم یک ملت می‌دهد یک نور خاصی است که با هیچ نوری نباید مقایسه شود و همه‌ی انوار سایر علماء در ذیل نور زعیم امت معنای حقیقی خود را پیدا می‌کند. در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» در این مورد مفصل بحث شده. در ضمن نمی‌دانم آقا فصوص خوانده‌اند یا نه ولی دقت‌هایی که در قرآن دارند نشان می‌دهد بحمدالله بهره‌های لازم را گرفته‌اند. موفق باشید
1824
متن پرسش
با سلام خدمت دوست و برادر و استاد خوبم؛ از ارادتمندان جنابعالی هستم که مدتی است در لباس سربازی هستم.با توجه به ضعف آموزش های عقیدتی و در جهت ارتقاء آموزش های عقیدتی - سیاسی ناجا طرحی را بر اساس منویات معرفت نفس شما آماده کرده ام که علارقم تلاش چندباره تاکنون موفق به شور با شما نشده ام.از شما می خواستم بنده را در این باب راهنمایی کنید با پاسخ به چند سوال : 1- به نظر جانبعالی بهترین موضوع برای بحث در مراکز آموزش نیروهای مسلح (که سربازان با عقاید متفاوتی مثبت و منفی متفاوتی وجود دارد از شیعه و سنی و الحق و ...) در دوران آموزشی چیست؟ 2- با توجه به اینکه در حال حاضر 36 ساعت به آموزش های عقیدتی - سیاسی زمان داده شده است چگونه می توان این زمان را بخوبی سازماندهی کرد که هم اعتقادات به خوبی بیان شود و هم احکام و ظواهر دین. 3- طی صحبتی که با معاونت تربیت و آموزش مرزبانی ناجا و واحد عقیدتی - سیاسی انجام گرفته ممکن است نیاز به تحقیقات میدانی در این زمینه باشد. آیا از گروه فرهنگی المیزان, عزیزانی هستند که در لباس سربازی بتوان از کمک آنها استفاده کرد؟ 4- شما چه شیوه ای را در دوران خدمت برای انتقال مفاهیم دینی موثر می دانید؟ از هرگونه طرح و پیشنهاد شما در این زمینه کمال استقبال و تشکر را دارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همین‌طور که تشخیص داده‌اید مباحث ده نکته در معرفت نفس برای همه مفید است و تجربه نیز نشان داد که شیعه و سنی و اهل حق از آن استقبال می‌کنند. علاوه بر مباحث معرفت نفس، مباحث مربوط به ولایت فقیه تحت عنوان مبانی حکومت دینی جواب می‌دهد چون هرکس می‌پذیرد اگر حکم خدا بر جامعه حاکم باشد بهتر است تا آنچه انسان‌ها به فکرشان رسیده. در ضمن بحث انقلاب اسلامی و مقایسه‌ی آن با آنچه تمدن غرب به بشریت تحمیل کرده است جواب می‌دهد و جوانانی که به خدمت سربازی آمده‌اند کمک می‌کند. وقتی انسان علاقمند به دینداری شد آماده می‌شود تا احکام دین را بپذیرد و عمل کند. موفق باشید
1826
متن پرسش
سلام علیکم . اینکه خداوند متعال با آن همه عظمت غیر قابل فهم فرموده : آیا به شتر نمینگرند که چگونه خلق شده . چه سری در آن است خلقت شتر چگونه انسان را هدایت میکند وبه چه سوال بزرگی پاسخ میدهد .سوال دوم اینکه فرموده انسان به غذایش بنگرد بسیاری گفته اند یعنی در غذایش دقیق شود یا اینکه منظور غذای روح است ولی من فکر میکنم با توجه به آیه بعدش که فرموده ما آب را فرو ریختیم و..... منظور اینست که عالم طوری تنظیم شده که حتی انسان اگر به چگونگی آماده شدن غذایش بنگرد میفهمد کار طبیعت نیست و این طبیعت خودش مقهور حکیمی است که همه چیز را برای انسان آفریده . آیا این برداشت من درست است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- در ابتدای سؤال خود به بنده لطف‌ها کرده بودید که ضمن تشکر، قسمت اول سؤال را حذف کردم، امیدوارم خداوند بر همه‌ی ما منت بگذارد و از پرتو انوار امام زمان‌مان محروم‌مان مگرداند، دائم به فکر مولایمان امام عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» باشید، از خدا می‌خواهم شما را و من را از موالی اماممان قرار دهد. 2- قسمت اول سؤال‌تان هم برمی‌گردد به همان نکته‌ای که در قسمت دوم سؤال متوجه شده‌اید. یعنی خداوند ما را به نظر به شتر و چگونگی خلق آن دعوت می‌کند تا نحوه‌ی ربوبیت خدا را در نظامی بنگریم که شتر نیز جزیی از آن نظام است. علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: خداوند می‌خواهد از این طریق ما را متوجه نبوت بگرداند و بفرماید ما در راستای ربوبیت خود، به همان شکل که شتر را در زندگی شما قرار دادیم تا در شرایط زندگی بیابانی بتوانید زندگی خود را ادامه دهید، انبیاء را فرستادیم تا ربوبیت خود را کامل گردانیم و شما در ادامه‌ی حیات معنوی موفق گردید. به همین جهت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» معتقدند عموم این مثال‌‌ها جهت اثبات ضرورت نبوت است. موفق باشید
1799
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید تشکیل حکومت در دورن غیبت با محوریت اسلام(به اسم اسلام) آیا نیازی از نیازهای ظهور را پاسخ می دهد؟ضرورت تشکیل حکومت تا چه حدی نیاز است ، تا چه میزان هزینه ای باید این کار انجام شود؟آیا کتابی در این زمینه دارید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام امام خمینی (ره) در کتاب ولایت فقیه با استدلال به لزوم وجود مؤسسات اجرایی و ضرورت اجرای احکام اسلام و ماهیت و کیفیت قوانین اسلام (احکام مالی، احکام دفاع ملی و احکام احقاق حقوق و احکام جزایی) و لزوم وحدت بین امت اسلام و ضرورت قیام علما برای نجات مردم مظلوم و محروم و همچنین با استناد به سنت و رویه رسول اکرم (ص) و رویه امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (ع) و...بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت تاکید کرده و می فرماید: «اکنون که دوران غیبت امام (ع) پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست، تشکیل حکومت لازم می آید.عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است... اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمی خواهیم؟ اسلام فقط برای دویست سال بود؟ ...یا اینکه حکومت لازم است، و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده است، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (ع) موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده است.این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده بیشماری از فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند، می توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند. اگر فرد لایقی که دارای این خصلت باشد به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایت را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا می باشد، و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند» . پس معلوم است که لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه ورفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهی ترین امور و واضحات عقل است، بی آنکه بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد» آیت الله العظمی بروجردی به طور منظم و منطقی بر اثبات ولایت فقیه استدلال عقلی کرده و در بین کلمات خویش صراحتا از نصب فقیه برای سرپرستی جامعه اسلامی سخن گفته است.که می توانید به کتاب ، البدر الزاهر فی صلوة الجمعه و المسافر (تقریر لما افاده آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی طباطبائی)، ص 52- 57. رجوع فرمائید. بنا بر این معنی نمی دهد که بگوئیم تا چه میزان هزینه ای باید این کار انجام شود؟موفق باشید
1801
متن پرسش
سلام استاد.دوست دارم معرفتم به اهل بیت مخصوصاحضرت زهرا وامیر المومنین ومخصوصا امام زمان بیشتر شود ودوست دارم بتوانم درعزای آن حضرات اشک بریزم زیاد اما نمی توانم چکارکنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام هر اندازه عقلاً و قلباً به آن ذوات مقدس معرفت پیدا کنید، به همان اندازه با یاد آن ها ، طالب نزدیکی به آن‌ها در جان شما شعله می‌کشد و اشک جاری می‌شود. پس تلاش کنید به مقام آن عزیزان معرفتی قلبی پیدا کنید. موفق باشید
1784
متن پرسش
جناب آقای استاد طاهر زاده(دامت توفیقاته) سلام علیکم ضمن تسلیت ایام شهادت حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها احتراما تقاضا دارم حقیر را نسبت به رویکرد مطالعاتی مدنظر راهنمایی فرمایید. موضوع مطالعاتی بنده "سکولاریسم اسلامی" است. و در این زمینه مباحث مختلفی را مطالعه کرده ام که عموما از منظر مبانی مدرنتیه این بحث را بررسی کرده اند. سوال اصلی در این تحقیق این است که مواجهه انقلاب اسلامی با سکولاریسم اسلامی چگونه است؟ چارچوب نظری مورد نظر نیز مباحث مطروحه حضرتعالی است در خصوص " سقیفه و خلافت به عنوان مفهومی که رودر روی امامت قرار گرفته و در جامعه گسترش می باد" پیش فرض این است که سکولاریسم یک راهبرد است برای پیاده شدن مبانی اومانیسم در جامعه. یعنی برای اجرای اومانیسم، مدرنیته دست به دامن سکولاریسم می شود. و با توجه به نفوذ مدرنیته در جوامع اسلامی این نوع مواجهه در زندگی مسلمانان نیز نفوذ کرده است. فرضیه نیز چنین است: سکولاریسم اسلامی اگر چه به لحاظ لغوی مفهومی است که در بستر محوریت عقلانیت مدرنتیه فهم می شود ولی چنین رویکردی در تاریخ اسلامی ریشه در سقیفه و جایگزینی مفهوم خلافت به جای امامت دارد. راه حل برخورد با آن نیز رجوع به امامت است. جسارتا از حضرتعالی چند خواهش و پرسش دارم 1) اصلا بررسی موضوع سکولاریسم اسلامی در این چار چوب نظری قابل طرح است؟ و آیا منتج به راه حل می شود؟ 2) برای استفاده بیشتر از مطالب حضرتعالی پیشنهاد مطالعه کدام مباحث و سرفصلها را میفرمایید؟ 3) راه حل ارائه شده باید ناظر بر مطالب کاربردی باشد لذا خواهشمند است حقیر را راهنمایی بفرمایید که چگونه از موضوع رجوع به امامت راه حلی کاربردی که در منظومه انقلاب اسلامی و شرایط فعلی قابل تعریف و اجرا باشد مطرح نمایم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- بر موضوع بسیار ارزشمندی انگشت گذاشته‌اید و حقیقتاً همین‌طور که می‌فرمایید فقط با رجوع به امامت و عقل قدسی ناشی از آن‌ها می‌توان از سکولاریسم پنهان در مناسبات جامعه‌ی اسلامی نجات یافت. 2- بنده در نوشته‌های خود دو کتاب را پیشنهاد می‌کنم یکی «خطر مادی‌شدن دین» و دیگری «امام و امامت در تکوین و تشریع». إن‌شاءالله با پیگیری این موضوع نکات حساسی را به نظام فکری و فرهنگی جامعه گوشزد می‌کنید تا بفهمند از کجاها داریم ضربه می‌خوریم. موفق باشید
1769
متن پرسش
بسمه تعالی . . . سلام علیکم. . . استاد عزیز با توجه به اینکه زمین هیچ گاه از حجت خدا خالی نخواهد بود و نبوده،که حجت خدا همان امام بر حق است و این حجت باید حضوری در زمین داشته باشد،قبل از حضرت محمد علیه آلاف تحیه و الثناء چه کسی یا کسانی امام بوده اند؟مثلا اگر حضرت ابراهیم به مقام امامت رسیده اند،آیا نباید این مقام از کسی به ایشان منتقل شده باشد؟مثل امامان خودمان که با شهادتشان این مقام به ایشان منتقل میشد. . . و آیا اگر قبل از رسول الله علیه آلاف تحیه و الثناء امام بوده است،نباید حدیث کلنا محمد در موردشان صدق کند؟. . .موفق و پیروز باشید.با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همان‌طور که مستحضرید روایت می‌فرماید: « لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً أَوْ بَاطِناً مَسْتُورا » زمین از قائم به حجت خدا خالی نیست چه آن حجت ظاهر و مشهور باشد و چه باطن و مستور. از طرفی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «یا علی! إنّ الله اَیّد بِکَ النبییّن سرّاً و ایّدنی بِکَ جهراً» ای علی! خداوند تو را وسیله‌ی تأیید سایر انبیاء قرار داد در خفا وسیله‌ی تأیید من قرار داد آشکارا. پس معلوم می‌شود مقام ولایت و حجت الهی همواره در عالم بوده است یا آشکارا و یا پنهانی. (والله اعلم). موفق باشید
نمایش چاپی