بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: حکمت متعالیه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
7488
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی لطف کنید نظرتان را پیرامون متن زیر از استاد عبدالکریمی بیان بفرمایید، ضمن آنکه به طور کلی علاوه بر مطالعه این متن و اظهار نظرتان پیرامون آن، لطف بفرمایید و علت این که ما به فلسفه مشا و اشراق و صدرا ، اسلامی می گوییم چیست؟ آیا این امر همانا ایدئولوژیک کردن این فلسفه ها نیست؟ که امری اتوریته وار شوند و به خاطر آن که اسلامی می خوانیمشان، نقدشان به خصوص حکمت صدرا، به امری تبدیل شود که آخرت مان را به خطر بیندازد ( چیزی که مشابه آن را نه به این صراحت خود شما اظهار داشته اید. ) مضاف بر این که به اذعان بسیاری از اهل فلسفه که اخیرا هم از جمله آقای محمد رجبی یا آقای علی لاریجانی، اظهار داشتند که خود این فلاسفه مسلمان، به حاصل تفکرات خود هیچ گاه پسوند اسلامی نمی دادند و با اذعان بر این که این تلاش ها، یک نوع تلاش عقل بشری است، از مطلق کردن فلسفه شان به اسلامی ، پرهیز داشته اند. متن مذکور این پایین آمده :-------------------------------------------------------- جریاناتی که نمی­توانند با تفکر هایدگر ارتباط برقرار کنند گروه­های اجتماعی، جریانات فکری و اندیشه­هایی وجود دارند که به­هیچ­وجه نمی­توانند با تفکر هایدگر و روح مستتر در آن و نیز با اندیشه­های مفسران ایرانی آنها ارتباط برقرار کنند. از این میان یک دسته افراد عوام و عادی­ای هستند که اساساً اهل فلسفه و تفکر فلسفی نبوده، در همان سطح فهم متعارف (common sense) باقی مانده­اند و هیچ­ ادعایی نیز در حوزة نظر و تفکر ندارند. دستة دوم اصحاب تئولوژی هستند، یعنی کسانی­که مدعی عبور از فهم متعارف هستند اما در همان سطح باقی مانده­اند. این گروه بیش از آن که دغدغة تفکر اصیل و فهم حقیقت را داشته باشند دغدغة حفظ پاره­ای از باورهای نهادینه شدة تاریخی و نظام اندیشگی خاصی را دارند که آن را به منزلة حقایق قدسی، ازلی و ابدی می­انگارند. آنان حتی گاه ناآگاهانه به همان بصیرت­های بنیادینی در تفکر هایدگر و مفسرایرانی وی­، فردید­ــ فرضاً گسست از متافیزیک، هم­سخنی با لوگوس یا شنیدن ندای وجود­ــ حمله می­کنند که صرفاً بیان همان بنیان­­هایی است که سنت تاریخی مورد اعتقاد آنان بر آن بنیان­ها استوار است، لیک آنان حتی صرف تغییر زبان را برنمی­تابند. این گروه اهل ظاهرند و در سطح ظواهر الفاظ باقی مانده­اند بی­آنکه به روح و باطن الفاظ و مفاهیم رسوخ کنند. برای نمونه کسانی را که فلسفة اسلامی را به یک ایدئولوژی یا نظام اعتقادی تئولوژیک تبدیل کرده، فرضاً حکمت متعالیۀ ملاصدرا را نهایت فلسفه و پاسخ­گوی تمام رازهای عالم برمی­شمارند، می­توان از این گروه­ محسوب داشت. دستة سوم شیفتگان عقلانیت مدرن و کینه­توزان به سنت­های نظری تاریخی ماقبل عقل مدرن هستند. اینان به تبعیت از جهان­بینی و ارزش­های عصر روشنگری، آگاهانه یا ناآگاهانه از گرایشات پوزیتیویستی آشکار یا نهان برخوردار بوده، از مواضعی ضد سنت برخوردارند یا می­کوشند سنت­های نظری تاریخی را تابع نظام­های معرفت­شناختی حاصل از عقلانیت مدرن قرار دهند. این گروه از اوصاف سیاست­زدگی و ایدئولوژیک­اندیشی برخوردار بوده، همچون روشنفکران عصرروشنگری به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک و با توجه به مسائل «اینجا و اکنون»، و نه بر اساس مواضع متافیزیکی و انتولوژیک به ضدیت با سنت­های تاریخی و لذا با اندیشة متفکری چون هایدگر می­پردازند که از نقادان رادیکال عقل مدرن و خواهان تجدید عهد با تفکر مستتر در سنت­های نظری تاریخی غیرمتافیزیکی است. پیروان و شیفتگان عقل مدرن همه چیز را مورد نقادی قرار می­دهند مگر اصول و مبانی خود عقل مدرن. آنان در تمسک به عقلانیت جدید و در دفاع از آزادی عقل مواجهه­ای جزمی و توتالیتر دارند. بسیاری از روشنفکرانی که در این سیاق می­اندیشند گاه پیوسته از فلسفه و مقولات فلسفی سخن می­گویند اما هر گونه تفکر عمیق فلسفی را در معنای راستین کلمه، به بهانة غیربهداشتی بودن آن به نحوی سرکوب می­کنند. انحطاط تاریخی ما ما در روزگار انحطاط تاریخی و تمدنی خویش بسر می­بریم. نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت، خطاب به جامعه و تمدن غربی فریاد زد: «کویر بزرگ و بزرگ­تر می­شود»، و «وای بر آن که کویر را پنهان می­سازد». ما نیز می­توانیم در جامعة خود این عبارات را فریاد زنیم. مطابق با تفسیر هایدگر، کویر انحطاط است. «انحطاط» در حال گسترش است و انحطاط چیزی بیش از ویرانی و هولنا­ک­تر از نابودی است؛ چرا که ویرانی تنها آنچه را تاکنون رشد کرده یا ساخته شده از بین می­برد، اما انحطاط از رشد و بالندگی در آینده نیز باز می­دارد و از هرگونه سازندگی ممانعت می­کند. ویرانی از بین می­برد، در حالی که انحطاط امور بازدارنده و ممانعت­کننده را پیوسته گسترش می­دهد. جامعة ما بسیار دیر و در روزگار بسط انحطاط تاریخی­اش با نیروی نقد و عقل نقاد آشنا شده است. آشنایی ما با عقل نقاد بسیار دیرهنگام است. به همین دلیل در دیار ما نقدهای سایکولوژیک (انتقاد بر اساس انگیزه­های شخصی و روان­شناختی)، نقدهای سیاسی و ایدئولوژیک، و نقدهای نیهیلیستیک (نقد به خاطر خود نقد و بدون تکیه زدن بر هیچ مبنایی) فضای ذهنی و احساسی ما ایرانیان را پر کرده است. در دیار ما نقد استعلایی، یعنی نقد در پرتو جست­وجوی حقیقت و پرسش­گری راستین بر اساس باور به وصف استعلایی حقیقت و مواجهه­های صمیمانه، صادقانه و غیرخودبنیادانه با اندیشه­ها بسیار کم دیده می­شود. در دیار ما نقدها بیش از آن که سازنده باشند در جهت تخریب و ویرانی­اند. لذا در کشور ما نیروی عقل نقاد به لحاظ متافیزیکی سویه­های کاملاً نیهیلیستی و به لحاظ اجتماعی سویه­های تخریبی، ویرانگر و آنارشیستی به خود گرفته است. لذا این نقدها غالباً هم به لحاظ متافیزیکی و هم به لحاظ اجتماعی بی­افق­اند و در سپهر و افق روشنی حرکت نمی­کنند. به همین دلیل ما در مواجهه با یک متن، به نادیده گرفتن متن، تخریب متن، تحمیل معنا به متن و ستیزه با متن می­پردازیم. مهرورزی با متفکران و مآثر فرهنگی در میان ما کم­تر دیده می­شود. مبارزه با این کویر صرفاً بر اساس نقد، در معنای تخریب، نمی­تواند صورت پذیرد. حفاظت از متن، همدلی با متن، دیالوگ با متن و تلاش به منظور فهم بهتر متن­ــ فهمی حتی بهتر از فهم خود مؤلف­ــ بخشی از رسالت نقد است. دفاع از شأن تفکر و متفکر نه به معنای مقابله با نقد بلکه بخشی از وظایف نقد و یگانه طریق برای دفاع از خود و جستن پناهگاهی برای خویش در برابر بسط این کویر است. ما امروز اسیر گسست تاریخی در معنای مضاعفی هستیم؛ هم بریده از گذشته، سنت و مآثر خویش و هم مانع هر گونه مواجهة اصیل با سرمایه­های فرهنگی و تاریخی خویش. ما امروز از هر آنچه با ما نسبت دارد بیزار و منزجریم و خود با دستان خویش به خودزنی، خودویرانی و خودسوزی منابع اندک و قلیل فرهنگی خویش می­پردازیم. تفکر تنها در سایۀ تفکر و با ظهور یک سنت نظری تاریخی قوام می­پذیرد. بدون حفظ دستاوردهای فکری و فرهنگی سرمایه­های علمی و معنوی روزگار خود نخواهیم توانست به تفکر و برخورداری از یک سنت نظری نایل آییم و حیات فکری و اجتماعی ما کماکان در وضعیتی آشوب­گون و بی­سامان سپری خواهد شد. بخش اعظم روشنفکران ما نیز، درست همچون سنت­گرایان ما با عقل انتزاعی و غیرتاریخی و نه با عقل انضمامی و تاریخی می­اندیشد. عقل انتزاعی و غیرتاریخی در فضایی اثیری و توهمی اندیشیده، محدودیت امکانات تاریخی و فروبستگی افق را مورد تأمل قرار نمی­دهد. آنان آگاهانه یا ناآگاهانه، و بیشتر ناآگاهانه، تحت تأثیر دکارت و کانت، از عقل معنایی محض و غیرتاریخی را مراد می­کنند و قضاوت­هایشان را همواره مبتنی بر «عقل محض» برمی­شمارند، بی­خبر از آن که به سرشت تاریخی عقل، تحقق­های گوناگون تاریخی عقل و شرایط امکان تحقق عقل و عقلانیت در تاریخ توجه داشته باشند. آنان بر اساس عقلانیتی «محض و جهان­شمول»فرض­شده­ به نقد همه چیز و همه کس می­پردازند بی­آنکه به امکانات و افق­های تاریخی بیندیشند. آنان فی­المثل اظهار می­دارند که افلاطون­شناسی بدون دانستن زبان یونانی یا شناخت هایدگر بدون دانستن زبان آلمانی چگونه امکان­پذیر است؟ اما این دسته از روشنفکران به این نکته التفات ندارند که این احکام و قضاوت­های درست ممکن است در افق جوامع غربی درست باشد اما آنها را نمی­توان به همان نحو در خصوص سرمایه­های فرهنگی و فکری جامعة خودمان، که در افق تاریخی دیگری قرار دارند درست و صادق دانست، و قضاوت و ارزیابی در خصوص آنان احکام و قواعد دیگری را می­­طلبد. یکی از ویژگی­های عقل تاریخی و عقل انضمامی آن است که افق تاریخی خویش را مورد مداقه قرار می­دهد. ارزیابی و انتقادات بسیاری از روشنفکران ما از شخصیت­ها و مآثر فرهنگی ما بر اساس عقلانیتی غیرتاریخی است. آنان در افق تاریخی غرب می­اندیشند و به تمایزات بنیادین افق تاریخی ما و جوامع غربی توجه ندارند. تلاش به منظور ایجاد تحول در افق تاریخی صرفاً بر اساس درکی انضمامی از افق تاریخی خودمان می­تواند صورت پذیرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی می‌گوییم حکمت متعالیه فلسفه‌ای است اسلامی به آن معنا است که نظر به موضوعاتی دارد که دین اسلام مدّ نظر دارد و آن فلسفه سعی دارد آن موضوعات را در دستگاه عقلی تبیین کند وگرنه هرگز اهل فلسفه‌ی حکمت متعالیه مثل حضرت امام و علامه طباطبایی، فلسفه‌ی اسلامی را ایدئولوژی نکرده‌اند و این اتهامی است که از بیرون به آن ها زده می‌شود، زیرا هر فیلسوفی می‌فهمد که نگاه فلسفی به دین غیر از ذات دین است و ذات دین را باید با بندگی به‌دست آورد. 2- بنده مخالفتی با این تقسیم‌بندی‌های آقای عبدالکریمی ندارم و قبول دارم ما در روزگار انحطاط فرهنگی به‌سر می‌بریم و همه‌ی داد و بیدادهای ایشان نسبت به عدم برخورد صحیح با متون قابل قبول است، آری باید موضوعات را تاریخی نگاه کرد و این حرف تنها ایشان نیست ولی مشکل آقای عبدالکریمی آن است که خیلی از آنچه در این تاریخ واقع می‌شود را نمی‌بینند. نمی‌توانند ببینند در تاریخی قرار داریم که در ذیل شخصیت انسان بزرگی مثل امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جامعه‌ی ما در حال تحول تاریخی است و نیز نمی‌توانند ببینند در این راستا نسلی دارد ظهور می‌کند که حقیقتاً متوجه این افق روشن در آینده‌ی این کشور می باشد. این‌همه نالیدن ما را چه سود؟ گفت: «آه زندانی این دام بسی بشنیدیم.... حال مرغی که رهیده است از این دام بگو». داد و بیدادهای آقای عبدالکریمی حکایت از آن دارد که خود ایشان ریشه‌ای در فرهنگ ما ندارند و کتاب هیدگر در ایران‌ ایشان نیز با نگاهی بیرون از واقعیات جامعه نوشته شده. ایشان دیروز هرگز امثال مرحوم شهید آوینی را نمی دید و امروز امثال آقای رحیم‌پور ازغدی و حاج‌آقا پناهیان را نمی‌بینند و به‌زعم ایشان هیچ کاری در حال وقوع نیست، چون کسانی که با حیات دینی می‌خواهند جامعه‌ی ما را به جلو ببرند در منظر امثال آقای عبدالکریمی قابل ذکر نیستند. خیلی‌ها را متهم می‌کنند چون عقلانیت غیر تاریخی دارند در افق غرب می‌اندیشند. این درست است که غیر تاریخی‌اندیشیدن یک نوع غرب‌زدگی است، ولی به من بگویید اگر ما در این زمان متوجه حضور تاریخی انقلاب اسلامی نباشیم عقلانیت تاریخی داریم؟ ایشان در مقاله‌ای تحت عنوان «جامعه‌ی متوهّم» در ماهنامه‌ی اندیشه می‌فرمایند: «مهم‌ترین مسئله‌ی جامعه‌ی کنونی ما این است. ما ایرانیان امروز دچار نوعی توهّم‌ایم. ما متوهّمانه خود را یک قدرت برمی‌شماریم، در حالی‌که به ضعیف‌ترین مراحل خود سوق یافته‌ایم». حال باید پرسید چه کسی بیرون از تاریخ خود به‌سر می‌برد؟ و چرا آقای عبدالکریمی جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را نمی‌بینند؟ و چرا هنوز روشنفکران ما با نگاه غرب همه‌چیز را می‌بینند، با نگاهی که هیچ‌وقت انقلاب اسلامی و حیات دینی دیده نمی‌شود و اردوگاه غرب بزرگ‌تر ازآنچه هست دیده می‌شود؟ در نظر بگیرید چنین فردی بخواهد آقای فردید را در کتاب هیدگر در ایران نشان دهد. آیا می‌تواند فردیدی که به امام خمینی برگشته است را بنگرد؟ موفق باشید
7477
متن پرسش
ضمن سلام و احترام. استاد بزرگوار ، سؤالم کوتاه اما خیلی جدیه. تا الآن عطش کسب معرفت داشتم و به خاطر تکلیف دینی ، از دانشگاه به حوزه آمدم و خداوند علاقه ی آن را هم در من ایجاد کرد. سؤال اساسی و جدی من اینه که با توجه به روش هایی که امروزه اومده و نیم کره ی راست مغز را فعال می کند مثل فراخوان و موارد مشابه ، کسب معرفت و گذراندن سطوح مقدماتی و عالی حوزوی و ... را می توان نهایتا دو سه ساله گذراند ، لذاست که سقوط پایه های نظام آموزشی امروزی و به طور کلی سیستم کارشناس پروری امروزی چه سیستم حوزوی چه دانشگاهی به عینه مشاهده می شود. و به اندازه ای که سیستم ها حفظ محور تر باشند بیشتر نابودی آنها دیده می شود. سؤال جدی و اساسی بنده این است که الآن که رفتن به متاریدینگ و امثالهم اپیدمی شده و عالم یا دانشمند بودن به معنای مصطلح امروزی ، زیر سؤال می رود برای تمدن آینده باید سراغ چه چیزی برویم ؟؟؟ ظاهرا یکی دو ساله با این سیستم کسی می تونه مجتهد یا دانشمند بشه ، واقعا ما سراغ چه کاری بریم که بعد از فروپاشی نظام های حفظ محور ، جایی برای کار کردن در انقلاب داشته باشیم ؟ هم به لحاظ توانایی خودمان هم به لحاظ جایگاه اجتماعی. صدای لرزه ی پایه های نظام لیبرالیسم غربی با تمام ابعادش به گوش می رسه. نظام آموزشی غربی داره منهدم میشه. چه کنیم که عقب نمانیم ؟ به غیر از ارتباط با خدا و تقویت رابطه ی حضوری و حقیقی با خدا ، دنبال چه کاری بریم که در تمدن آینده ی بشر جایگاه داشته باشیم و بتوانیم گره های کور انقلاب به سمت ظهور حضرت مهدی (عج) را بگشاییم ؟؟؟؟ چه کاری ما را از دیگران جلو می اندازد برای کارکردن برا انقلاب؟؟ حتی اعتبار مدارک دانشگاه یا حوزوی هم زیر سؤال خواهد رفت . حقیر واقعا نابودی نظام آموزشی(دانشگاه بیشتر از حوزه) کنونی را مقابل خود می بینم. خیلی خیلی متشکرم از توجه و پاسختون.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از ابتدایی که در فضای فرهنگ غرب پژوهش جای اندیشیدن را گرفت و به جای تلاش برای کشف سنت‌های جاری در عالم با آزمون و خطاهای علم تجربی خواستند بر طبیعت مسلط شوند، معلوم بود کار به این‌جاها کشیده می‌شود ولی این ربطی به مراکز حوزوی ندارد که در فقه قدرت تربیت مجتهد را دارد و ماوراء مجموعه‌ی اطلاعات، راه‌های فهم و کشف تکلیف مکلَّف را در این زمان به عهده دارد و در حکمت و عرفان نظر به حقایق وجودی عالم دارد و درصدد تحقق تمدنی است که به جای جمع کثرات عالم ناسوت، جامعه را باید با ملکوت آشنا کند و در منظر آن نوعی دیگر از زندگی را قرار می‌دهد. این‌هایی که متذکر شده‌اید همه دلیل بر آن است که به قول هیدگر تمدنی که با تفکر ریاضی و جمع کمیّت‌ها شکل بگیرد از درون متلاشی می‌شود، تلاش آن تمدن به همین است که به ضدّ خود تبدیل می‌گردد. موفق باشید
7470
متن پرسش
سلام علیکم . استاد با نگاه شما در خصوص لزوم فلسفه اسلامی و مخصوصا حکمت صدرائی کاملا آشنا هستم و آن را زمینه ای برای تشکیل یک تمدن میدانید . من خودم با حکمت صدرائی پیشرفت هایی کردم . اما یک جای کارم مشل دارد . چطوری میتوانم دستگاه فکری صدرائی را برای اقشار عموم جامعه و جوانان دانشگاهی و یا حتی کودکان در سن رشد تبیین کرد . چگونه میتوان فلسفه مضاف از دل این فلسفه اسلامی گرفت . خیلی دوست دارم مثلا بحث نفس را کار کنم بطوریکه یک شخص معمولی آن را متوجه شود . این کار چگونه میسر است . به شدت نیازمند این قضیه هستم . و سوال دوم اینکه استاد حکمت صدرائی جاهای دیگری هم دارد که بتوان آن را بصورت ساده شرح داد یا اینکه فقط همه اش همین هایی هست که شما شرح داید مثل مباحث نفس و معاد و برهان تا عرفان و... با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمونه‌هایی از تفکر صدرایی مباحثی است مثل ده نکته و معاد و برهان صدیقین که تا حدّی قابل ارائه برای عموم است. ولی حکمت صدرایی دریایی است بیکران از معارف ناب توحیدی که نخبگان فکری باید بدان معارف دست یابند تا در هر شرایطی مطابق آن شرایط و بر مبنای آن معارف جوابگو باشند. موفق باشید
7447
متن پرسش
سلام علیکم علامه حسن زاده فرموده اند لاتاخذنی سنه و لانوم . که خب این را جنابعالی هم توضیح دادید و بنده قبول هم دارم . ولی از جایی که هیچ امری خارج از قدرت خدا نیست . آیا میشود که نفس ناطقه به اذن خدا بخوابد یا اینکه محال ذاتی است
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای شما که یادی از استاد عزیز به میان آوردید . آری نفس ناطقه به عنوان یک حقیقت مجرد یک موضوع وجودی است و نه یک ماهیت و از آن‌جایی که برای وجود، عدم معنا ندارد برای نفس ناطقه، خواب معنا ندارد. موفق باشید
7448
متن پرسش
سلام علیکم . استاد بنده با یکی از دانشجویان فلسفه و کلام دانشگاه رضوی صحبت میکردم . ایشان دلایلی می آوردند مبنی بر اینکه انسان(منظور همان نفس ) ازلی بوده و ابدی خواهد بود . خیلی به حرف اش فکر کردم . ما از بچگی فکر میکردیم فقط خداوند ازلی هست . حال لازم دانستم که از حضورتان بپرسم . اگر این ادعا صادق است میتوانید برایم دلیلی را هم منطقی ذکر کنید تا قضیه کمی شفاف شود با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌جا باید چند موضوع تفکیک شود. یکی این‌که نفس ناطقه‌ی هرکس از آن جهت که دارای وجود علمی است و در علم خدا است ازلی است، ولی از جهت آن‌که یک شخص است مثل من و شما، «جسمانیة الحدوث» است و با زمینه‌ای که در رحم مادرش فراهم می‌شود شروع می‌شود. و دیگر موضوع ازلی‌بودن نفس است در عین حدوث ذاتی، برعکس خداوند که ازلی‌بودن است به قدیم ذاتی. موفق باشید
7436
متن پرسش
سلام علیکم حاج آقا بنده و یکی از دوستان در کنار دروس رسمی حوزه،‌ بدایه و نهایه حضرت علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه را با شرح آقای فیاضی خواندیم. جلد 8 و نه اسفار را هم با شرح شما خواندیم و با یکدیگر مباحثه کردیم. حاج آقا ما با بررسی‌هایی که کرده بودیم به این نتیجه رسیدیم که باید به طور مفصل اسفار را بخوانیم. اما اخیراً یک سی دی‌ به نام نقد کتاب سلوک به دستمون رسید. ما به نقدهایی که در این سی دی مطرح شده بود، خیلی کاری نداشتیم، و سؤال و مشکلی که الان برای ما پیش اومده در مورد مباحثی است که در مورد فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه در این سی دی مطرح شده. و این مطالب مطرح شده در سی دی حقیقتا برای ما شبهه درست کرده. در قسمت سؤالات، بررسی کردیم و دیدیم که انگار شما در مورد این سی دی در سؤالات شماره7375، 6925، 4403، 4443، جواب برخی از شبهاتی که در این سی دی مطرح شده بود را داده اید.(اگر سؤال دیگری بوده ما ندیدیم.) اما در این سؤالات انگار خیلی شبهات مربوط به فلسفه، جواب داده نشده بود. به شکلی که این شبهات ما را درخوندن فلسفه اسلامی و اسفار و یک کار مطالعاتی جدی در فلسفه دچار تردید کرده. *این آقایان در سی دی ادعاهایی می‌کنند که اگر فلسفه برای دین داری فردی لازم باشد، می بینیم که شهدا بدون فلسفه خواندن، به بالاترین مقامات رسیده اند. پس میشه بدون فلسفه سلوک دینی داشت. * وقتی بهشون می‌گیم که منظور خوندن فلسفه خشک و رسمی نیست،‌ بلکه منظورمون داشتن نگاه فلسفی و توحیدی عرفانی به عالمه، جواب می دن- تو سی دی این جواب را مطرح کردند- که اگر شهدا بدون خوندن بدایه و نهایه و اسفار به این نگاه عرفانی و حضوری رسیدن، چرا باید ما برای رسیدن به این نگاه این همه فلسفه بخونیم و روی فلسفه وقت بگذاریم؟ * در مورد تبیین معارف دینی با زبان حکمت متعالیه هم می‌گویند اگر تبلیغ دین به فلسفه لازم باشه، که پیامبر و اهل بیت، فلسفی با مردم حرف نزده اند و دین را تبلیغ نکرده اند *اگر به آنها بگوییم حکمت متعالیه و اصالت وجود فرهنگ فهم روایات است و برای فهم درست روایات لازم است، در جواب ادعا می‌کنند که روایات تفصیل قرآن است و برای فهم روایات باید از خود قرآن کمک گرفت و قرآن هم که بنا به تصریح خودش تبیان لکل شیء است، و تبیان کل شیء، تبیان خودش هم هست. و برای فهم روایات هم اهل بیت به ما دستور دادند که روایات را با کمک قرآن بفهمید. * اگر هم بگوییم که می‌خواهیم با فلسفه تمدن اسلامی را بسازیم، جواب می‌دن که اگر غرب با فلسفه، تمدن درست کرده دلیل نمی‌شه که تمدن اسلامی هم نیاز به فلسفه داشته باشه. و می‌گویند ما نمی‌توانیم با قیاس کردن از تمدن غرب، در مورد تمدن اسلامی نتیجه بگیریم. و یک سری استناد هم از تاریخ تمدن غرب هم میارن و ادعا می‌کنند که فلسفه در غرب با سایر اجزاء تمدن غرب، همزمان بوده و اصلاً شروع تمدن سازی در غرب با فلسفه نبوده که حالا برای تمدن اسلامی لازم باشه سیر از فلسفه اسلامی شروع بشه. حاج آقا حقیقتاً ما با این حرف‌ها برامون شبهه شده و نمی‌دونیم چه جوابی باید به این شبهات داد و به کمک چه دلیل عقلی میشه حرفاشونو رد کرد. ما تصمیم داشتیم که با استفاده از فلسفه اسلامی، در فضای جنبش نرم افزاری وارد شویم و اصلاً هدف مون از حوزه اومدن همین بود. ولی الان با این حرف ها دچار تردید و شبهه شدیم و خیلی برای خوندن فلسفه سرد شدیم. خواهش می‌کنم ما را راهنمایی کنید.
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال ما برای اظهار فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» نیاز به تفکری داریم که اولاً: با عمق بیشتر ما را به آن فرهنگ نزدیک کند و ثانیاً: جواب‌گوی عقل مردمی باشد که باید عقلاً و قلباً نسبت به دین قانع شوند. در این راستا متفکری مثل صدرالمتألهین در گذرگاه تاریخی خاصی متوجه این امر شد، در گذرگاه تدوین عرفان از طریق محی‌الدین‌بن‌عربی از یک طرف و ظهور فرهنگ حسّی غرب از طرف دیگر، به تدوین دستگاه فکری دقیقی دست زد که انسان هم می‌تواند به روش عقلی با عرفان آشنا شود و با همان روش عقلی از فضای حسّی غرب آزاد گردد مثل کاری که حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» انجام دادند که ما را از یک طرف از فضای فرهنگ غرب آزاد نمودند و از طرف دیگر متوجه فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» کردند. بنابراین در حکمت متعالیه اصلاً بحث فلسفه‌ی صرف نیست بلکه بحث تفکری است که ما امروز برای سلوک خود از یک طرف و برای عبور از فرهنگ حسّی غرب از طرف دیگر به آن نیاز داریم. از طرفی آن‌هایی که می‌فرمایند برای تبیین دین نیاز به تفکری مثل حکمت متعالیه نداریم، آیا متوجه نیستند عموم آن‌هایی که در میدان تبیین دین در صحنه هستند امثال علامه طباطبایی و شهید مطهری و حضرت امام، همه دستی در حکمت متعالیه دارند؟ این‌که می‌گویید خود قرآن باید خود را تبیین کند، مگر خودِ قرآن نفرموده در من تدبّر کنید؟ آیا مگر حکمت متعالیه چیزی جز حاصل تدبّر در قرآن توسط یک عالم و دانشمند اسلامی است؟ بنده تعجب می‌کنم که می‌فرمایید یک تمدن بدون تفکر فلسفی امکان حضور و ظهور در تاریخ دارد! گویا بین یک دهکده‌ی دورافتاده با یک تمدن که باید در تمام جوانب سازمان‌های اجتماعی حرف داشته باشد، خلط شده! مگر با گرایش‌های فرانسیس‌بیکن تمدن غرب شکل می‌گرفت اگر فلسفه‌ی دکارت به میدان نمی‌آمد؟ با این‌همه عنایت داشته باشید تاریخی با رویکرد توحیدی شروع شده و در طرح توحید در دنیای جدید ما نیاز به زبانی داریم که تفکر توحیدی ما را در همه‌ی ابعادش ظهور دهد تا از تاریخ توحیدی امروزمان بیرون نباشیم، آیا راهی جز حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین را از یک طرف و شخصیت اشراقی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را از طرف دیگر در مقابل خود داریم. شهدای ما اتفاقاً با اشارات توحیدی حضرت امام که حاصل تمحض ایشان در حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین بود به صحنه آمدند. آیا طلبه‌ای که می‌خواهد جامعه را به سوی تمدن اسلامی هدایت کند و در این راستا باید توحیدی آنچنان روشن را مدّ نظر‌ها قرار دهد که امروز ما در مقابل ظلمات غرب نیاز داریم؛ خداوند راهی بهتر از سلوک حضرت امام در فکر و عمل برای ما تقدیر کرده؟ آیا نسبت سلوکی و عرفانی عرفایی مثل مرحوم حسینقلی‌همدانی و ملا احمدکربلایی و قاضی طباطبایی را با حکمت متعالیه می‌توان نادیده گرفت؟ بنده بحمداللّه سعی کردم در تنظیم چهار جلسه بحثی که در مدرسه‌ی معصومیه‌ی قم داشتم، نکاتی را در تبیین این موضوع عرض کنم که جزوه‌های آن فعلاً در دست تکمیل است. إن‌شاءاللّه جواب بعضی از سؤالات عزیزان در آن خواهد بود . موفق باشید
7398
متن پرسش
باسلام 1.ما می گوییم ملاصدرا آخرش به وحدت شخصی وجود رسید و آنرا پذیرفت پس چرا برای اثبات حرفهای معاد و چیزهای دیگر متوسل به تشکیک وجود می شویم؟ 2. امام خمینی جمله ای دارند که روحانیون نباید تجمل گرا باشند حال بنده طلبه هستم آیا برای خودم مبل خریدن جز تجمل گرایی محسوب می شود یانه؟ 3. بنده طلبه هستم در مورد ازدواج آیا بهتر این نیست که با دختری ازدواج کنیم که خانه دار باشد و کارهای بیرون از خانه از جمله در حوزه درس خواندن یا در دانشگاه درس خواندن را نداشته باشد و در خانه خودش مطالعات علمی داشته باشد چون در صورتی که خانه دار نباشد در مسایل تربیت فرزند و... شاید دچار مشکل شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تشکیکِ وجود در ابتدای امر به عنوان یک کار آموزشی بسیار کارساز است، مضافاً آن‌که یک نحوه تشکیکِ وجود هم هست که با وحدت شخصی وجود می‌خواند و آن تجلی حق بر اساس عین ثابته‌ی مخلوقات است در تعیّن ثانی که حق برای خودش مطابق عین ثابته‌ی مخلوقات تجلی می‌کند 2- به نظرم همین طور است، چه نیازی است که طلبه مبل داشته باشد 3- امروز شرایط طوری نیست که بتوان این حرف‌ها را به صورت مطلق زد. گاهی حضور زنان در اجتماعی بسیار لازم است ولی به شرطی که اصل را بر حفظ نظام توحیدی خانه قرار دهند. موفق باشید
7349
متن پرسش
سلام علیکم استاد . شما در خصوص برهان صدیقین فرمودید وقتی وجود نازلترین درجه ی خود را گرفت به ماده ختم شد و بدن مادی شکل میگیرد . و اگر این وجود شدید شود دیگر نباید بدن مادی باشد مثل معراج حضرت رسول و بالا بردن حضرت عیسی . سوال اول :‌وقتی نطفه منعقد میشود جنینی شکل میگیرد و این جنین تا یک مدتی بی روح است و هیچ روحی و نفسی در ان نیست . پس این جا میبینید که بدن مادی و روح وجود ندارد سوال دوم :‌اگر نفس در بستر بدن شکل میگرد پس احادیثی که رسیده و گفتند شیعیان ما قبل از خلقت با ما بودند چه میشود ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نطفه در دوره‌ی جنینی توسط روح والدین تدبیر می‌شود 2- نفس انسان در بستر بدن به صورت خاص یعنی به صورت حسن و فاطمه شکل می‌گیرد، ولی وجود علمی آن‌ها از قبل هست و همان وجود علمی است که وقتی بستر بدن آماده شد به صورت شخصی ظهور می‌کند. موفق باشید
7284
متن پرسش
سلام علیکم دکتر عباسی در یکی از سخنرانی هایشان خطاب میفرمایند که جریان فکری صدرائی حاکم در کشور در فتنه ی 88 ناکارآمدی خود را اعلام کرد. دکتر عباسی فرمود فرمود کسانی که عمر خودشان را در قرآن خرد کرده بودند نتوانستند در آن فتنه تصمیم بگیرند و در حمایت از انقلاب و رهبری برآیندو رفتند و کنج خانه نشستند که خب معلوم است رو طرف ایشان با آیت الله جوادی آملی است . ایشان در طی سخنان خود به شخص حضرت آیت الله جوادی آملی حفظه الله خرده میگیرد و این مطلب را از این بزرگوار مطالبه میکند .و در ادامه میفرماید مرجع تقلیدی مثل آیت الله نوری همدانی به سان یک بسیجی به صحنه می آید و حتی شعار هم سروده که میگوید خامنه ای کوثر است دشمن او ابتر است . ایشان با مطرح کردن این بحث میخواستند بفرمایند این همه وقت گذاشتن روی مباحث حکمی و فلسفی صدرائی به انسان فرقان نمیدهد و اگر انسان فرقان نداشت قوه ی تشخیص حق از باطل را ندارد و مباحث فلسفه صدرائی حکمت نیست و از همین روست که در فتنه ی 88 عده ای طرفدار جریان صدرائی کنار میکشد . می فرمایند حکمت را خدا میدهد . که خب به قیاس ایشان هم دقت کردید که شخص آیت الله جوادی رابا شخص آیت الله نوری همدانی در موضع گیری سیاسی قیاس میکند . آقای دکتر عباسی در مباحث طرح ریزی استراتژیکی اشان در خصوص فلسفه نوک پیکان را همیشه متوجه آیت الله جوادی آملی میکنند که اگر سخنرانی هایشان را دقت کنید متوجه این امر میشوید . البته بای بگویم بغض ایشان نسبت به فلسفه است نه به شخص آیت الله جوادی آملی . چون خیلی جاها از علامه حسن زاده و آیت الله جوادی با احترام یاد میکند و ایان را مردان بزرگی میداند همانطوری که گفته بود کتاب مفاتیح الحیات کتابی خوبی است برای سبک زندگی .از طرفی دیگر هم من تا به حال ندیده ام که کسی باایشان مناظره کند و حقانیت فلسفه اسلامی رااثبات کند .از همین رو خودشان در سخنرانی هایشان میفرمایند این همه گفتیم و داد زدیم که فلسفه مشکل دارد هیچ کسی جرأت نکرد که بیاید با ما مناظره کند سوال اول :‌موضع گیری آیت الله جوادی آملی در فتنه 88 چگونه بود ؟ سوال دوم :‌چرا برای یکبار هم که شده کسی جواب دکتر عباسی را نمیدهد تا ایشان به اشتباه خود در زمینه فلسفه پی ببرند . ایت الله جوادی تا چه زمانی میخواهد سکوت کند حداقل به نظر شما نباید یکبار به این بحث بپردازند سوال سوم :‌آقای رحیم پور ازغدی که چند وقت پیش گفته بود حوزه های علمیه ی نجف - مشهد و قم حوزه های منفعلی هستند و منظورشان این بود که هیچ برنامه ای برای سبک زندگی مردم ندارند . ایشان در یک سخنرانی تاکید کردند که اکثر طلبه ها مدام در فضاهای سلوکی هستند و حرف از عرفان و عشق به خدا و ... میزنند . ایشان تاکید کرد که این حرف ها خیلی خوب و زیبا و الهی است ولی هیچ کسی هیچ برنامه ای نمیدهد که به مردم یاد بدهد چگونه به این مفاهیم برسد و آنها را عملی کند . تا چه زمانی باید صبر کرد که از درون فلسفه صدرائی فلسفه مضاف در بیاید و سیستم ها و زیر سیستم های جامعه ی ما را اداره و احاطه کند .در ضمن من خودم به شدت طرفدار و علاقمند به فلسفه و عرفان اسلامی هستم . با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز حیفم می‌آید وقت خود را صرف این مباحث بکنم چه رسد بزرگانی که می‌توانند وقت خود را صرف کارهای بزرگی جهت ایجاد زیرساخت‌های تمدن اسلامی بکنند. البته بعداً آقای عباسی آن قسمت نفی فلسفه‌ی صدرائی را تکذیب کردند. بنده نظر خود را در رابطه با موضع‌گیری آیت‌اللّه جوادی«حفظه‌اللّه» در رابطه با فتنه‌ی 88 و آن نوع بی‌انصافی‌هایی که نسبت به ایشان شد را عرض کرده ام. اجازه دهید خیلی وارد این نوع مسائلی که هر کدامش کثیرالأضلاع است و باید مدت‌ها وقت گذاشت تا وجوه آن‌را از هم جدا کنیم، نشویم. زیرا به گفته‌ی مولوی: «عقده را بگشاده‌گیر ای منتهی .... عقده‌ی سخت است بر کیسه‌ی تهی». موفق باشید
7240
متن پرسش
سلام ، ببخشید استاد نظرتون راجع به همایش بزرگداشت صدرا که خرداد 93 بناست با عنوان "فلسفه و صلح جهانی" انجام بشه چیست ؟ من چون سیاسی به همه چیز نگاه می کنم، گفتم نظر شما رو بپرسم؟ http://www.mullasadra.org/new_site/persian/Site News/Latest/Farakhan93.htm
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سایت مذکور باز نشد ولی در هر صورت آن‌چنان حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا گسترده است که می‌توان گوهرهای گران‌سنگی از جمله "فلسفه و صلح جهانی" را در آن به نمایش گذاشت. موفق باشید
7143
متن پرسش
با سلام واحترام خدمت استاد عزیز ضمن عذر خواهی بابت تصد یع اوقات شریف:1- وجه تمایز وجود ذهنی با علم درچیست؟(مثال؟)2- صورت خیالی و وجود ذهنی چه رابطه ایی با یکدیگر دارند؟3- وجود ذهنی با صورت ذهنی چه تفاوتی دارد؟ از لطف شما ممنونم-
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وجود ذهنی همان علم است، مثل علم شما به دیوار که همان وجود ذهنی شما است 2- صورت خیالی موجودات همان وجود ذهنی آن‌ها است 3- وجود ذهنی نظر به مرتبه‌ی وجود معلومات ما دارد و صورت ذهنی نظر به نحوه‌ی حضور معلومات ما. موفق باشید
7068
متن پرسش
سلام علیکم استاد در خصوص شرح شواهدالربوبیه باید سیر مطالعاتی چون سیر مطالعاتی اسفار داشته باشیم؟یعنی بدایه و نهایه و منطق و ... را خوانده باشیم ؟ تمهیدالقواعد چطور ؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهد الرَبوبیه خلاصه و مصفای اسفار است که جناب ملاصدرا خواسته است آخرین نظرات خود را در یک جمع بندی ارائه دهد. به نظرم اگر کسی اسفار را خوانده باشد به عنوان جمع بندی خوب است به شواهد الرَبوبیه رجوع کند. ولی تمهید القواعد برای رجوع به عرفان محی الدین مقدمه ی بسیار خوبی است. به خصوص اگر از شرح جناب حجت الاسلام و المسلمین یزدان پناه استفاده شود. موفق باشید
7005
متن پرسش
سلام علیکم . در یکی از سایت های تفکیکیان مطلبی در نقد کتاب از برهان تا عرفان نوشته اند و چون من اکنون همان بحث را کار میکنم بعنوان تمرین خواندم تا ببینم اگر این بحث رو در رو بود چقدر میتوانستم طرفین را متقاعد کنم.اما جاهایی از بحث را نتوانستم جواب دهم که قسمت های از آن را جدا کردم و خدمت حضرت عالی فرستادم . اگر میشود جواب مرا بدهید . این متن نقد شماره ی اول کتاب از برهان تا عرفان نوشته ی آیت الله حسن میلانی است . و من فقط قسمت هایی از آن را بریدم و به حضورتان رساندم 1-وجود عین شیرینی محال ذاتی است و در خارج هم هرگز عین شیرینی وجود ندارد 2-اگر حقیقتی متجزی و عددی نبود اتّصافش به تناهی یا عدم تناهی موضوعاً باطل است 3-امّا در مورد بطلان قسمت دوم سخن ایشان که تصریح کردند: یک وجود بیشتر در صحنه نیست که مرتبه شدیده (مرتبه نامتناهی) همان یک وجود، واجب است و مرتبه ضعیفه آن، ممکنات و مخلوقات هستند، باید بگوئیم: اوّلاً: این قسمت از نقدآیت الله میلانی را توانستم خودم جواب دهم ثانیاً: تناهی و عدم تناهی مانند ملکه و عدم، موضوع آن حقائق متجزی و عددی است لذا اگر حقیقتی متجزی و عددی نبود اتّصافش به تناهی یا عدم تناهی موضوعاً باطل است، به همین خاطر خداوند متعال که جزء و کلّ و مقدار و عدد و زمان و مکان ندارد، ذاتاً به کوچکی و بزرگی، و کمی و زیادی، و تناهی و عدم تناهی وصف نمی‌شود. و چنان‌چه کسی نامتناهی را موجودی حقیقی بداند و در عین حال بگوید: «این موجود نامتناهی جزء ندارد!» معنای نامتناهی را نفهمیده چرا که توجّه ندارد موضوع تناهی و عدم تناهی مقدار و اجزا است و قابلیت زیاده و نقصان خاصیّت ذات مقداری و شیء دارای اجزاء می‌باشد. و سخن او درست مانند سخن کسی است که معنای جسم را نفهمیده و نداند که موضوع تصوّر جسمیّت طول و عرض و عمق است سپس در مورد خداوند بگوید: «خداوند جسمی است که نه طول دارد و نه عرض و نه ارتفاع و نه زمان و نه مکان و نه…». از جهت معنای لغوی نیز کلمات «متناهی» و «نامتناهی» ، «محدود» و «غیرمحدود» تنها در مورد موضوعاتی به کار می‌رود که دارای کشش و امتداد و اجزا باشند. برخی پنداشته‌اند که در روایات اهل‌بیت علیهم السلام خداوند متعال با عنوان «نامتناهی» وصف شده است، این افراد اشتباهاً تقابل متناهی و نامتناهی را تقابل دو معنای نقیض انگاشته و روایاتی را که برای بیان فراتری ذات خداوند متعال از قابلیّت اتّصاف به اوصاف مخلوقات و مقداریّات و حقائق قابل زیاده و نقصان وارد شده است، به معنای نامتناهی ساخته اوهام خود ـ که وجود آن ذاتاً محال است ـ حمل کرده‌اند. لذا هیچ یک از علمای اعلام متقدّم قائل به نامتناهی بودن خدای تبارک و تعالی نشدند، بلکه وجود نامتناهی را محال دانستند[۵] و خود فلاسفه هم اعتراف کرده‌اند[۶] که تا هزار سال پس از ظهور اسلام، نام و نشانی از نامتناهی بودن خدا در کلمات فلاسفه اسلامی وجود نداشته است. [۶]. المیزان، ۶/۱۰۳٫ اصولاً باید دانست که در طول تاریخ اعتقادى شیعى، اعتقاد به محال‏ بودنِ وجود نامتناهى از امور مسلّم و بدیهى بوده است، و اعتقاد به آن توسّط فلسفه یونان و عرفاى اهل‌سنّت در بین برخى از ایشان رخنه کرده است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم انتقادکننده بر چه مبنایی این حرف‌ها را می‌گوید؛ کدام عقل می‌پذیرد که عین وجود محال ذاتی است و در خارج وجود ندارد و کدام عقل تناهی را، تناهی عدد می‌داند؟ مگر وقتی می‌گوییم خداوند علیم مطلق است متوجه نیستیم که او منشأ تمام علم‌هاست و در علم او هیچ محدودیتی نیست؟ ایشان معلوم نیست از کجا تناهی و وعدم تناهی را منحصر به عدد می‌داند. بنده به ایشان توصیه کردم یک ماه تشریف بیاورند تا بنده تصوراتشان را درست کنم و سپس ببینند آیا باز هم جایی برای اشکال به فلسفه و عرفان برایشان می‌ماند؟ همان‌طور که ملاحظه می‌کنید ایشان یک تصوراتی را ابتدا برای خودشان شکل داده‌اند و بر مبنای آن تصورات موضوعات فلسفه و عرفان را نقد می‌کنند درحالی که عرفا و فلاسفه بر مبنای دیگری سخن می‌گویند که ایشان هیچ تصور درستی از آن مبانی را نتوانسته اند درک کنند و به همین جهت عموما کار به مراء می‌کشد. روش این آقا یان بیشتر مراء و جدال است و روش عرفا و فلاسفه دوری از مراء است زیرا مراء قلب را می‌میراند. موفق باشید
6940
متن پرسش
ضمن عرض سلام ، نظر حضرتعالی درباره اظهارات آیت الله سیدحسن مصطفوی درباره ی ملاصدرا در پیش همایش حکیم تهران چیست ؟ که می فرمایند : "یعنی در واقع ملاصدرا حیات برزخی را اثبات کرده است، اما معاد جسمانی را اثبات نکرده است. ملاصدرا علی رغم همه زحمتی که کشیده و برهانهایی که اقامه کرده است نتوانسته حیات دنیوی معاد جسمانی را ثابت کند."با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید اقایان انتظار دارند ملاصدرا ثابت کند در قیامت همین گوشت و استخوان مادی باید عود کند که این اثبات‌کردنی نیست، کافی است انسان بدون فکر در ظاهر آیات متوقف شود. ولی با تدبّر در قرآن نکاتی به‌دست می‌آید که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مورد ملاصدرا فرمودند: «و ما ادراک ما الملاصدرا ملا صدر مسائلی از معاد را حل کرد که شیخ الرئیس حل نکرد!». موفق باشید
6938
متن پرسش
ﺳﻠﺎﻡ. ﻋﻤﺪﻩ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﺟﻨﺎﺏ ﻓﻴﺎﺽ ﺑﺮ ﻣﻠﺎﺻﺪﺭﺍ ﺟﻴﺴﺖ?ﺟﻮﻥ ﺍﻳﺸﻮﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﺟﺪﻱ ﺍﻱ ﺭﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ و ﻣﻴﻜﻮﻳﻨﺪ ﻛﺴﻲ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم، چیزهای پراکنده‌ای شنیده‌ام ولی حرفی که منجر به نفی مبانی حکمت متعالیه شود، نشنیده‌ام. موفق باشید
6810
متن پرسش
سلام علیکم در این تهاجم فرهنگی , در این فسادهای اقتصادی و اجتماعی , و تمام مشکلات جامعه چه از نظر اقتصادی و چه سیاسی و اجتماعی و با در نظرگرفتن سطح بصیرت مردم ( مردمی که از آنها امید میرود توحیدی فکر کنند و در زیر سایه ی رهبری در برابر تحریم ها ایستادگی کنند , همانطور که مردم صدر اسلام در زیر سایه ی پیامبر در شعب ابی طالب در برابر تحریم ها ایستادگی کردند اما متاسفانه از خیلی ها میشنوی که میگویند چرا با آمریکا نباید رابطه برقرار کنیم .من که یک عضو عادی این جامعه هستم و اطلاعات زیاد بالایی ندارم با شنیدن این حرفها از مردم ناامید میشوم خدا به درد دل حضرت حجت برسد ) از طرفی دیگر محیط های انحرافی و رسانه ای زندگی مردم را چنان جذب خود کرده که رهایی از آن ممکن نیست . و با توجه به اینکه چند وقت پیش یکی از بزرگان فرموده بود حوزه های علمیه مشهد و قم حوزه هایی منفعل هستند نظر شما چیست ؟ مباحث عظیم و سنگین شرح اسفار و شرح فصوص و تفاسیرقرآن علامه جوادی مدظله العالی برای افرادی مثل من و شما و مخاطبین این سایت که به دنبال یقین است کارآیی دارد ولی یک فرد عادی با یک شغل آزاد را چگونه میتواند توحیدی کند؟ یک عضو جوان این جامعه که اسیر فیس بوک و هزارتا سایت دیگر است چطور میتواند توحیدی کند؟ یک زن خانه دار که از مباحث علمی دور است را چگونه میتواند توحیدی کند ؟ چرا عصاره ی آثار توحیدی بزرگان فلسفه و عرفان در جامعه پخش نمیشود که جامعه را معطر کند؟ آیا واقعا باید بپذیریم که حوزه های مشهد و قم حوزه هایی منفعل است ؟من که خودم یک دانشجو هستم در جوامع دانشجویی میبینم که دانشجویان نسبت به مباحث و سخنرانی های افرادی مثل آقای رحیم پورازغدی ( که واقعا زحمت میکشند و اجرشان با حضرت حجت)بیشتر شناخت دارند تا با مباحث آیت الله جوادی و یا مباحث شما . مرحوم شریعتی که مربوط به سی سال پیش میشود و چامعیت هم نداشت و عمق اسلام را هم معرفی نمیکرد مردم و تیپ روشنفکر برایش سینه چاک میدهند اما این درد است که امثال آیت الله جوادی را در بین عموم مردم ما زیاد نمیشناسند . سوال من این است که فلسفه صدرائی و عرفان صاحب فصوصی چه زمانی میخواهد فلسفه مضاف بدهد و برای سیستم هایی از قبیل آموزش و پرورش , بهداشت و درمان , نظام آی کیو پرور , تفریح ورزش , حوزه فرهنگ , اقتصاد, سیاست و.... برنامه ای جامع و کامل بدهد ؟ آیا فلسفه و عرفان در زمینه سیاست و اقتصاد برنامه ای دارد و آیا کسی تا به حال بر روی این قضیه کار کرده اند ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری فلسفه و عرفان شدیداً برای تحقق جامعه‌ی آرمانی و تمدن اسلامی حرف دارد و می‌تواند انسان‌هایی همچون امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» تربیت کند ولی فراموش نکنید که ما در کجای تاریخ قرار داریم. ما در شرایطی هستیم که تقابل بین ایمان و کفر شروع شده و مسلّم کفر جهانی در همه‌ی چهره‌هایش به صحنه آمده و تلاش می‌کند. اما جبهه‌ی توحید هم به‌خوبی به صحنه آمده و مسلّم تاریخ آینده‌، تاریخی نیست که بتواند جوان ما را تحت تأثیر فیس بوک قرار دهد. همین اندازه حضور علمایی مثل آیت‌اللّه جوادی که اشاره به حقایق دارد زمینه را فراهم می‌کند که نخبه‌گان فرهنگی نگذارند فضای جامعه منفعل فرهنگ کفر شود و در تغییر تاریخی که در آن هستیم حوزه‌ها از طریق طلاب جوان در حال نقش‌آفرینی هستند. موفق باشید
6705
متن پرسش
باسلام 1.اینکه شما سر وجود بحث می کنید و می فرمایید انسان فقط هست می خواستم ببینم در کل نظام هستی یک وجود است یا نه انسان یک وجود دارد خدایک وجود دارد و...؟ 2.سهروردی قائل به اصالت نور است و می گوید وجود اعتباری است و خود وجود هم ظهور است این یعنی چه؟ 3.آیا ائمه(علیهم السلام) به مرگ اخترامی شهید می شوند؟ 4.در روایتی از امام رضا(علیه السلام)داریم که بهشت و جهنم هم اکنون خلق شده اند این روایت چگونه با فرمایش شما جمع می شود که فرمودید بهشت و جهنم ایجاد شده قلب انسان است ما که هنوز آن دنیا نرفتیم تا اعمال ما ظهور بشود؟ 5.بنده کتابهای خویشتن و معاد با صوت و برهان صدیقین را کار کردم حالا می خواهم وارد فلسفه شوم به نظر شما قبل از بدایه الحکمه فلسفه مقدماتی آقای عبودیت و آموزش فلسفه آقای مصباح را بخوانم یانه؟ 6.بسیج حوزه علمیه ما یک کاری را شروع کرده که بر روی تابلوی اعلانات بسیج هر هفته روزنامه کیهان و هفته نامه نه دی و پرتو را و مباحثی پیرامون نقد آقای هاشمی می زند و این کار بامخالفت بعضی از اساتید و طلاب قرار می گیرد حال سئوال اینجاست:آیا کنار این روزنامه ها روزنامه جمهوری و برخی از روزنامه های اصلاح طلب را بزنند یا نه؟2.اصل این کا از ریشه خوب است یانه
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این را باید در مباحث برهان صدیقین دنبال کنید زیرا وقتی وجود تشکیکی شد که دیگر وجودهای متباین معنا ندارد 2- شاید جواب همین سؤال را نیز در مباحث برهان صدیقین بتوانید بیابید چون در آن‌جا عرض می‌شود اصالت ماهیتی که امثال سهروردی و میرداماد معتقدند مغایرتی با اصالت وجود صدرایی ندارد . اصالت وجود صدرا مقابل اصالت ماهیتی که نظر به صورت اشیاء در علم خدا دارد نیست 3.- ائمه«علیهم‌السلام» از اول کامل‌اند و وظیفه‌ی آن‌ها حفظ عصمت است، پس برای آن‌ها مرگ اخترامی به آن معنا که نفس آن‌ها هنوز نیاز به بدن داشته باشد معنا نمی‌دهد 4- در کتاب معاد مفصلاً در این مورد بحث شده. چرا که وجود مراتب عالی مقدم بر مراتب دانی است ولی انسان باید به آن‌جا برسد و در آن حال از آن مرتبه از وجود عالی می‌تواند بهشت و جهنم خود را برای خود ایجاد کند که مفصل آن را باید در مباحث معاد دنبال کنید 5- شاید بدایة الحکمه و نهایة الحکمه جواب‌گو باشند 6- خوب است که طلاب در جریان زمانه‌ی خود در حدّ کلی باشند و به نظرم باید نگاه و جریان مقابل کیهان هم در میان باشد تا طلاب خودشان فکر کنند. موفق باشید
6709
متن پرسش
با سلام. خواستم کتاب "معرفت النفس و الحشر " شما را در یک خبرگزاری درج کنم ، دیدم به نقل از خبرگزاری کتاب ایران ، شما را ""مترجم"" کتاب "معرفت النفس و الحشر " معرفی کردند ! یعنی واقعا شما این کتاب را " ترجمه " کرده اید ؟؟ چون من فکر می کردم تألیف خودتان هست و در آن اسفار را شرح داده اید اما در این خبرگزاری نوشته : "مترجم کتاب «معرفت‌‌النفس و الحشر» از ویرایش جدید این اثر با شرح و اضافاتی مفید خبر داد" .... باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که نوشته‌اند. بنده ابتدا آن را ترجمه کردم و سپس در 75 جلسه شرح دادم. موفق باشید
6649
متن پرسش
استاد با سلام و احترام فراوان بنده خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران هستم که خواستار اطلاعات بیشتر درباره کتاب تحت چاپ شما با عنوان معرفت النفس و الحشر هستم که خبر آن را از آقای اصفا گرفتم. قصد من این است که قبل از انتشار کتاب پیش خبر آن را تهیه کنم. اگر با بنده همکاری بفرمایید بسیار ممنونتان می شوم. در صورت تمایل توضیحاتی درباره موضوع و محتوای کتاب بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جلد 8 و 9 اسفار معارف ارزنده‌ای از الهیات به بمعنالاخص و معرفت نفس در اختیار فرهنگ بشری ‌گذارده که سال‌های سال بشر نیاز دارد اندیشه‌ی خود را از آن طریق بارور نماید و از آن‌جایی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» جهت ورود به عرفان بر همین دو جلد تأکید داشتند لازم بود که جلسه‌ی 8 و 9 اسفار در اختیار فارسی‌زبان قرار گیرد و از آن‌جایی که چاپ اول کتاب معرفت‌النفس و الحشر در سال‌های گذشته نایاب شده بود و از طرفی نیاز بود که با ویرایش جدید در اختیار عزیزان قرار گیرد بر آن شدیم که آن کتاب را با ویرایش جدید و با شرح و اضافاتی مفید تجدید چاپ نماییم. به‌خصوص که احساس می‌شود نسلی به صحنه آمده است که طالب معارف متعالی است و می‌تواند مطلوب خود را از دریای بیکران حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا به‌دست آورد. ملاصدرایی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در وصف او فرموده‌اند: «و ما ادراک ماالملاصدرا» زیرا عظمت روح اندیشه‌ی حکمت متعالی انسان را حیران می‌کند که چگونه خداوند آن مرد را و اندیشه‌‌ی او را پرورانده که در این زمان می‌تواند برای عبور از ظلمات سوبژکتیویته‌ی غرب به کمک آید. موفق باشید
6611
متن پرسش
سلام.حضرت استاد در حال مباحثه درس 10 نکته از معرفت نفس می باشیم ودر حال حاضر درنکته شمار5 به سرمی بریم.درحین پرسش هایی مطرح شد که لازم می دانم عرض کنم.1.دربحث مرگ طبیعی وکمال نفس انسان این پرسش مطرح است که حد کمال چیست مگر کمال انتها دارد ؟وآیا انسان ها ظرف وجودی شان با هم متفاوت است ؟ووکسی کمالش نصف دیگری است؟ واین را چگونه می توان تبیین کرد؟2.آیا تعدد وکثرت عمل را نمی توان به عنوان کمال گرفت یعنی اگر نفسی 10 سال دیگر زندگی کند در حیوانیت یا انسانیت به هرحال عملی انجام می دهد وآنرا می توان کمال آن محسوب کرد ویا نه کمال کیفی است وکمی نمی باشد؟3.آیا می توان مرگ از یاس را بدین معنا گرفت که اراده ی انسان وقتی با عملش مغایر باشد بعد از مدتی نفس ناامید از این می شود که در افقی که برایش تعیین کرده به کمال قابل توجهی نمی رسد؟4.نظر مرحوم ابن سینا با نظر جناب ملاصدرا چه تفاوتی باهم در رابطه موضوع مرگ ونزع روح از بدن داردونظر ملاصدرا چه ترجیحی دارد که شما آن رامبنای بحث قرار داده اید .تقریبا تا نکته4 وقسمت اول همین نکته بحث بنا بر فرموده شما تجربی بود ودر خود احساس می کردیم ولی درموضوع انواع مرگ این مساله تجربی نیست که ما بتوانیم دلیل نزع روح از بدن را کمال آن ببینیم ویا پیری وبیماری! ممنون از زحمات شما
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب «خویشتن پنهان» روشن می‌شود تقدیری که خداوند برای هرکس معلوم کرده، حدّ کمال او است. مثل تقدیری که برای زن‌بودن زنان یا مردبودن مردان تعیین فرموده 2- کمال کیفی است و به اراده و رویکرد افراد مربوط است 3- حرف درستی است 4- جناب ابن‌سینا به این صورت در رابطه با علت مرگ وارد نشده است. همین‌طور است که می‌فرمایید ما کمال و نقص یا یأس خود را تا حدّی احساس می‌کنیم ولی علت مرگ خود را خودمان احساس نمی‌کنیم. موفق باشید
6528
متن پرسش
بنام خدا خدمت استاد گرامی سلام نفس ناطقه انسان مجرد مثالی نیست (اگر چه بدن مثالی دارد)و می توان گفت شبیه مجردات عقلی است اما بسیار نازلتر از آنهاست به تعبیر دیگر نازل از همان مقام است. از طرفی فلاسفه می گویند:نفس از تمامی مراتب عقلی و مثالی گذر کرده تا به بدن مادی تعلق پیدا کرده است. پس چطور نفس آدمی از مثال گذر کرده اما مثالی نشده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس به عنوان حقیقتی ذات مشکک اگر در مرتبه‌ای از مراتب نازله‌ی وجود ظهور یابد از حقیقت خود که خارج نمی‌شود، مثل ظهور حضرت حق در مراتب نازله. پس اگر نفس از مراتب عقلی و مثالی خود عبور کند برای تعلق به ماده به این معنا نیست که در همان حال در ذات مجرد عقلی خود حاضر نیست. هرچند شما به عنوان شخص جزئی هنوز در آن مرتبه‌ی عقلی نفس‌تان حضور نداشته باشید.معنای عال فی دنوه و دان‏ فی‏ علوه‏ به همین معناست. موفق باشید
6519
متن پرسش
سلام علیکم . امیدوارم که حالتان خوب باشد . استاد من به فلسفه صدرایی علاقه ی خاصی دارم .چند بار سوالی در خصوص تجرد نفس برایتان ارسال کرده ام . اما جوابتان من را قانع نکرد . چند وقتی هست که نسبت به آن سوال بی خیال شدم تا اینکه باز دوباره به ذهن ام آمده است و از صبح روی مغزم راه میرود.به جایی رسیدم که اگر بحث تجرد نفس را کنار بگذارم سیر سلوکی ام بهم میخورد و خودتان بهتر میدانید که اگر بحث تجرد نفس را رها کنیم مباحثی مثل وحدت وجود و ریاضات شرعیه و مقام امام و ... همه زیر سوال میرود و از طرف دیگر هم دلیل نقلی محکمی که بتواند دل ام را آرام کند نیافتم . اگر میشود مرا از این درگیری ذهنی خارج کنید . سوال اول اینکه در احادیث دیده میشود که پیامبر مشخصات ظاهری حضرت جبرائیل را توضیح داده است و حتی تعداد پرهای او را هم به مسلمین گفته است , پس جبرئیل جسمی داشته که پیامبر به عینه می دیده و حتی تعداد پرهای او را هم میدانسته . نکته ی دوم اینکه وقتی پیامبر به معراج رفت عالمی که فلاسفه آن را مجرد می نامند به چشم دید و با زبان به راحتی برای مسلمین بازگو کرد , مثلا فرشته ای که فلان مشخصات ظاهری داشت و یا مالک دوزخ به این شکل بود و در حدیثی هم از امام صادق نقل شده است که الامام‌ الصادق علیه السلام: والروح‌ جسم‌ رقیق‌ قد البس‌ قالبا کثیفاً " روح جسمی رقیق و لطیف است که در غالبی ضخیم و غلیظ (بدن) قرار گرفته است بحارالانوار 10-185 . این حدیث حضرت صادق و مشخصات ظاهری جبرائیل که پیامبر فرموده بودند مرا به فکر بازداشت . و از طرفی دیگر و فارغ از این بحث ,شخص عالمی در یکی از سخنرانی هایش گفت عقل قطعی بر نقل مقدم است .این حرف را هم هیچ طوری نمیتوانم قبول کنم . اگر مرحوم ملاصدرا و شیخ الرئیس براهین عقلی آورده اند که روح مجرد است و از آن طرف که احادیثی را میبینی که میگویند روح مجرد نیست .حال بیاییم حرف و حدیث رسول الله و امام صادق را کنار بزنیم و بگوییم فلسفه ی مشاء و حکمت متعالیه عقل قطعی است و چون حدیث امام با این عقل قطعی جور در نمیاید, بگوییم پس حرف ملاصدرا و بوعلی بر نقل رسوال الله و امام صادق مقدم است .به نظرتان این کوتاهی در حق اهل بیت نیست . من خودم در سخنرانی های شرح نامه ی 31 شنیدم که فرمودید فلاسفه حرف امام را محدود میکنند و تا جایی که میدانم شما خودتان به سیر و سلوک با احادیث بیشتر تاکید میکنید . مثل نامه ی 31 نهج البلاغه و یا حدیث عنوان بصری و یا موضوعاتی از این نوع. سوال دوم : شما میفرمایید که نفس ناطقه یا همان روح شبیه به هیچ چیزی نیست . هست , ولی بی شکل است . مثلا اگر کسی بگوید که نفس و روح شکل دارد , شکل اش هم شکل بدن شخص است . دست روح در دست بدن جای میگیرد پای روح در پایش و.... و حرف خودش را هم به حدیث امام صادق که فرمود روح جسمی رقیق است استناد کند . و بگوید روح از جنس ماده است و از نور هم رقیق تر هست و سرعت اش هم از سرعت نور خیلی بالاترست .و شکل فیزیکی اش هم مثل بدن است . اگر بعضی از فیلم ها را دیده باشید وقتی شخصی میمیرد و روح اش از بدن اش جدا میشود و در کنار اتاق می ایستد . منظورم این گونه بود.حال ما اگر برای شخصی مباحث تجرد رو هم گفتیم و شخص این نوع دلائل را آورد چگونه راضی اش کنیم .و نقطه ی تکیه محکمی هم دارد و آن هم حدیث امام صادق است سوال سوم . من سخنرانی های آشتی با خدا و ده نکته از معرفت نفس را گوش دادم ( به جز شماره 10 از ده نکته و شماره 9 از آشتی با خدا ) و خیلی دوست داشتم که بحث تجرد را با اتکا به احادیث هم مطرح کنید . آخه من خودم از مباحث معرفت نفس اتون خیلی لذت بردم و دوست دارم اما وقتی میبینم حدیثی کنارش نیست ته دل ام میلرزه و میگویم ملاصدرا که معصوم نبوده است و هزار تا فکر دیگر . استاد من چون رشته ام فنی مهندسی است و زمینه ی مطالعاتی ام آثار شماست , بعضی اوقات اونقدر سوال پیش می آید که نمیدانم چکار کنم . و این پیشنهاد من حقیر به شما استاد گرامی است .اگر میشود مباحث را علاوه بر محتوای فلسفی ,عرفانی نیز روایی تر بررسی کیند با تشکر با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر مباحث معرفت نفس را ادامه دهید به‌خوبی متوجه عظمت این‌گونه احادیث می‌شوید که امام معصوم چه حقایقی را به عالمان و فیلسوفان نشان می‌دهند. وقتی ملاصدرا می‌گوید هرگز روح انسان بدون جسم نمی‌شود و روشن می‌کند آن جسم از جنس روح است، بهتر متوجه می‌شویم حضرت صادق«علیه‌السلام» در آن روایت به کجا اشاره دارند. و یا وقتی ملاصدرا روشن می‌کند حقایق غیبی صورت بزرخی دارند می‌فهمیم معنای کشف برزخی که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نسبت به جبرائیل«علیه‌السلام» داشتند و حضرت جبرائیل را با هزار پر دیدند، در حالی‌که مردمی که اطراف رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بودند، ندیدند ، به چه معناست. در آموزه های حکمت متالیه می‌فهمیم معنای نزول جبرائیل تا مرتبه‌ی برزخ نزولی یعنی چه. منظور آن عالم بزرگوار که فرموده‌اند عقل قطعی بر نقل مقدم است به این معنا نیست که عقل بر سخن امام معصوم مقدم است، بلکه از آن جهت که نقل بعضاً توسط افرادی به ما رسیده که معلوم نیست درست مطلب را منتقل کند. از این جهت اگر با روایتی روبه‌رو شدیم که با عقل قطعی قابل قبول نبود به عقل تکیه می‌کنیم، ولی ملاصدرا و پدر جدّ ملاصدرا هم هرگز حرف خود را قابل قیاس با سخن معصوم نمی‌دانند. همه‌ی تلاش این بزرگان آن است که ذهن و فکر خود را طوری از خیالات و حدسیات آزاد کنند تا سخن معصوم را بفهمند. بالاخره بنده و امثال بنده بحمداللّه به این عقیده رسیده‌ایم که باید تلاش کنیم به نور روایات و آیات نزدیک شویم و اگر با مطالعه‌ی آثار ما چنین فهمی به شما دست داد ادامه دهید وگرنه حتماً راه را عوض کنید، راهی را پیدا کنید که شما را بیشتر به فهم متون اسلامی نزدیک کند. موفق باشید
6489
متن پرسش
سلام علیکم.. ببخشید اکر میشود چند نا منبع برای وحدت وجود به بنده بدهید.. خیلی نیاز است... یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشترین بحث را محی‌الدین به‌خصوص در فصوص داشته‌ که متن آن به عربی است. کتاب عرفان نظری جناب آقای استاد یزدان‌پناه را مطالعه کنید، و یا وحدت وجود به روایت ابن‌عربی و مایستراکهارت نوشته قاسم کاکایی إن‌شاءاللّه برایتان مفید خواهد بود. موفق باشید
6447
متن پرسش
با سلام و احترام. نظر حضرتعالی راجع به این مطلب که در صفحه ی فیسبوک آقای دکتر جباری درج شده است چیست ؟ شما با آقای جباری موافقید یا با آن استاد فقه یا ... ؟ "این گفتگو را شبی در منزل یکی از اقوام داشتم. طرفین گفتگوی من دو نفر بودند. یکی استاد حقوق جزا، و دیگری استاد فقه و حقوق اسلامی بود. ..................................................................... استاد فقه: مشکل اغلب فقیهان فعلی ما این است که مبانی «کلامی» محکمی ندارند و با کلام آشنایی عمیقی ندارند. من: اما من فکر میکنم مشکل «فقه» ما این است که اساساً مبتنی بر «کلام» است. استاد حقوق جزا: یعنی شما معتقدید فقه نباید بر کلام استوار باشد؟ من: بله. کلام، مبنای خوبی برای فقه نیست. استاد فقه: اگر کلام را از فقه بگیریم، دچار اخباری گری میشویم! من: به جای کلام، باید عرفان و تصوف اسلامی را مبنای فقه قرار دهیم. استاد فقه: چرا عرفان؟ عرفان که اساساً شهودی است! استاد حقوق: شما که برای «عقل» در اجتهاد، جایگاه خاصی قائل هستید، چرا عرفان را مبنا قرار میدهید؟ عرفان که شهودی است و عقل ستیز! من: این یک تصور غلط و ناصوابی است که درباره عرفان وجود دارد. منشأ آن هم تفسیر مستشرقین از عرفان است. عرفانی که ما می شناسیم، نه تنها عقل ستیز نیست، بل مرتبه ای از عقل را نشان میدهد که «کز ثباتش خلق گردد خیره سر» استاد فقه: چرا با کلام مخالف هستید؟ من با کلام مخالف نیستم. من با مبنا قرار دادن کلام برای فقه مخالفم. استاد حقوق: کلام میکوشد یک تبیین عقلی از اصول دین دست دهد. من: من با عقلی که در کلام مبنای فقه قرار میگیرد مشکل دارم. این عقل، ماهیتاً یونانی است. استاد فقه: عقل عرفانی چگونه ماهیتی دارد؟ من: عقل عرفانی ماهیت شرقی و ایرانی - اسلامی دارد. استاد فقه: مگر ماهیت عقل با جغرافیا تعیین میشود؟ من: عقل، اساساً یک ماهیت تاریخی دارد و هر قومی تاریخ خودش را دارد... . . . این گفتگو دو ساعت طول کشید و بدون هیچ تکفیر و نزاعی به پایان رسید."
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مناظره‌ی بی‌حاصلی است زیرا کلام را در مقابل عرفان قراردادن و بعد دعوا کنیم که کدام باید مبنای فقه باشد؛ پر است از حاشیه‌های وَهمی. امروز کلام ما شدیداً به فلسفه‌ی حکمت متعالیه نزدیک است و حکمت متعالیه شدیداً به عرفان نزدیک می‌باشد و آنچه ما در آینده شاهد آن خواهیم بود فقهی است با روحیه‌ی حضرت روح اللّه. مگر ملاحظه نفرمودید چگونه آیت‌اللّه بهجت در عین فقیه‌بودن چقدر خوب حکمت متعالیه و عرفان نظری را می‌شناختند؟ واقعیاتی که در حال وقوع است چیز دیگری است ماوراء مناظره‌ای که مطرح فرموده‌اید. موفق باشید
6452
متن پرسش
با سلام و درود خدمت جناب عالی سوالی داشتم که خواهشمندم که در صورت امکان به تفصیل پاسخ دهید. نظر شما درباره رضا داوری اردکانی چیست؟ آیا در مبانی نقد غرب و نگاه به مدرنیته تفاوتی در نظر شما هست؟ در نگاه به آینده و راه برون رفت نظر شما و ایشان یکی هست یا خیر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم جناب آقای دکتر داوری جایگاه ارزشمندی در فضای نظام اسلامی دارند و با نظر به رویکردی که انقلاب اسلامی نسبت به عبور از غرب دارد، تفکر ایشان در نقد غرب قابل ستایش است. با توجه به روحی که حضرت امام در عبور از غرب به تاریخ ما داد بنده جهت تفصیل آن روح به جناب آقای دکتر داوری رجوع کردم و بهرهای زیادی بردم و ایشان را نه‌تنها فیلسوفی یافتم که در نقد غرب بسیار موفق است بلکه با دیدن کتاب « انقلاب اسلامى و وضع کنونى عالم‏.» او را شیعه‌ای یافتم که دغدغه‌ی موفقیت انقلاب اسلامی جهت ساختن نظامی غیر از نظام غربی دارد. با این‌همه همواره بنده ایشان را در نسبت با انقلاب اسلامی ارزیابی می‌کنم و این‌طور نیست که مطلقاً همه‌ی آنچه ایشان فرموده‌اند را پذیرفته باشم، هرچند معتقدم دکتر داوری یک‌پارچه فکر است و فکر می‌کنم هرگز او نمی‌تواند فکر نکند. نمی‌دانم دکتر داوری در رابطه با حضور حکمت صدرایی برای ادامه‌ی انقلاب چقدر با بنده موافق است؟ زیرا احساس می‌کنم او فلسفه را وجهی از دینداری نمی‌داند حتی فلسفه‌ی صدرایی را، در حالی‌که به نظر بنده حکمت متعالیه؛ تفکری است در ذیل دین اسلام و فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام». چقدر خوب بود اگر مذهبی‌های ما که می‌خواهند اهل تفکر باشند با اندیشه‌ی دکتر داوری آشنا بودند. موفق باشید
نمایش چاپی