بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شخصیت‌ها

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
جستجو در کتاب ها نتیجه ای نداشت
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18343
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد چه خوب است تحلیلی درباره پیام رهبری درباره فوت مرحوم هاشمی (ره) بفرماید عده ای معتقدند پیام بسیار عمیق و زیرکانه بوده است و در عین تعریف و تمجید از زحمات مرحوم هاشمی (ره) مطالبی که بیشتر در قالب ذم شبیه به مدح است نیز آورده شده است براستی چه می شود که رهبری می فرماید دشمنان نتوانستند از محبت او به من کم کنند به طور طبیعی باید برعکس آورده شود. یا در شمردن زحمات ایشان از شکنجه های قبل از انقلاب از دوران جنگ از رئیس مجلس می گوید ولی یک مرتبه بدون ذکری از تاثیر گذارترین قسمت مسئولیتهای مرحوم هاشمی (ره) یعنی دوران ریاست جمهوری او سراغ مجمع تشخیص می رود اساسا آیادر پیام تسلیت سخن از محاسبه خدا گفتن مرسوم و معمول است؟ و چه می شود در پیام تسلیت آیت الله مهدوی کنی (ره) حضرت آقا طلب علو درجات می کنند ولی در پیام مرحوم هاشمی طلب عفو. و چرا رهبری در نماز آیت الله کنی سه بار عبارت اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا را می خواند ولی برای ایشان اصلا نمی خواند؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌ها که همه روشن است که قضیه از چه قرار است. معلوم است که برای آقای هاشمی طلب عفو می کنند ولی مگر می‌شود بگویند: «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا»؟ آیا همین روش حضرت آقا نباید برای ما حجت باشد که در عین انتقادها، تنفرها در میان نیاید و از قبولِ یک جا و ردّ یک‌جا که روش عوام است، عبور کنیم؟! موفق باشید

18337
متن پرسش
سلام و خسته نباشید. در این لینک http://lobolmizan.ir/quest/13617 به پرسشگر فرمودید که از اهل فن پرسیده اید و آنها آیت الله سیستانی را اعلم دانسته اند. می خواستم بپرسم تعداد کسانی که ایشان را به تنهایی اعلم دانسته اند بیشتر است یا آنهایی که همراه با ایشان فرد دیگری را اعلم دانسته اند؟ در ضمن این افرادی که از آنها پرسش کردید واقعا اهل فن و تشخیص بوده اند؟ برای اطمینان بیشتر می پرسم چون ما هم به اطمینان شما مطمئن هستیم. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید در آن سؤال، در رابطه با مقایسه‌ی بین آیت اللّه جوادی و آیت اللّه سیستانی سؤال شده بود، آن نکته عرض شد که اهل خُبره بحثی در اعلمیت آیت اللّه سیستانی ندارند. به همان معنایی که جامعه‌ی مدرسین ایشان را تأیید می‌کنند ولی این به این معنا نیست که اعلمیت ایشان، نفیِ اعلمیت بقیه‌ی مراجع را در بر داشته باشد. به همین جهت در ادامه‌ی جواب آن سؤال عرض شد: «البته آن‌چه قابل تأمّل است، نگاهی است که به موقعیّت مقام معظّم رهبری باید داشت که از نظر کشف حکم خدا به عنوان یک فقیه هیچ گونه کم‌بودی در ایشان نیست و از طرفی در رابطه با عالِم به زمانه بودن، مسلّم اعلم هستند و از این مهم‌تر پرداخت سهمین است که رسیدن آن به دست حضرت آقا در راستای اهداف اسلام بیشتر موجب اطمینان خاطر و طیب نفس می‌شود.» موفق باشید

18329
متن پرسش
استاد سلام: این آقایون یه جوری پیام دادند (مثل آقایان مظاهری و امینی و ....) و یه جوری توی تشییع جنازه مصاحبه کردند (مثل سردار قاسمی و ...) که گویا قرائت آقای هاشمی از امام کاملا صحیح بوده و حالا یا قرائت رهبری رو باطل می دونند و یا اساسا اختلافی بین این دو قرائت قائل نیستند. لذا ما یه جورایی گیج شدیم که آیا ما داریم به آقای هاشمی اشتباه نگاه می کنیم یا اونها؟ لطفا راهنمایی کنید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شماره‌ی 18312 در این مورد داده شد، به نظرم تحلیل جناب آقای دکتر سعداللّه زارعی که در روزنامه‌ی کیهان تاریخ چهارشنبه 22 دی‌ماه نیز در این مورد تحلیلی دقیق و واقع‌بینانه است. عین تحلیل را در زیر خدمتتان ارسال می‌کنم. موفق باشید

تشییع هاشمی، استعاره سخاوت(یادداشت روز)

«رحلت ناگهانی» آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی برای رهبر و ملت ایران سخت بود و می‌توان گفت در دو دهه گذشته مرگ هیچ شخصیتی به اندازه مرگ او برای کشور شوک‌آور نبود. پیام بسیار بلند و پرنکته رهبر معظم انقلاب اسلامی و مقایسه آن با پیام‌های دیگر هم عظمت این تفاوت را به خوبی نشان می‌دهد. مرحوم هاشمی روز سه‌شنبه با حضور بزرگ مردم تهران و بر دوش آنان راهی سفر آخرت شد و در کارنامه 82 ساله او آنقدر نقاط برجسته وجود داشت که بتوان گفت ان‌شاءالله «راضیهًْ مرضیه» خدا را ملاقات خواهد کرد.
هاشمی البته از جمله شخصیت‌هایی بود که تقریبا همواره موافقان بزرگ و مخالفان بزرگی داشت و در هر دو سر طیف هم اهل حقیقت و اهل باطل وجود داشتند و می‌توان گفت از این رو بود که هیچکس از کنار «رحلت ناگهانی» او عبور نکرد و همه مکثی کرده و گواهی دادند که یک شخصیت موثر سیاسی جهان از میان رفته است.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، هاشمی رفسنجانی یک شخصیت محوری نهضت حضرت امام بود و در این راه تا آنجا استقامت کرد که می‌توان بدون مبالغه او را «مجاهدی نستوه» دانست. شکنجه‌های تقریبا منحصر بفردی که جامعه ما کم یا بیش از آن خبر دارد کافی است تا بگوییم او در مسیر حمایت از امام راحل عظیم‌الشان به تمام معنا فداکاری کرد. در این میان رژیم پهلوی، آمریکا و انگلیس و هر فرد و جریان مرتبط با آنها به دلیل مخالفت با نهضت ‌اسلامی حضرت امام با هاشمی نیز به عنوان یکی از سرداران آن مخالف بوده و در همه فشارها علیه او همداستان بودند. در این دوره هاشمی البته موافقان بزرگی هم داشت، بخش وسیعی از نخبگان مذهبی و توده‌های متدینی که آوازه فداکاری هاشمی را شنیده بودند، طیف وسیع موافقان او را در این دوره تشکیل می‌دادند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به طیفی که در گذشته مخالف آقای هاشمی بودند، منحرفین، منافقین و ملی‌گرایانی که مخالف استقرار نظام جمهوری اسلامی و بویژه مخالف الگوی ولایت‌فقیه بودند، اضافه شدند و حقد و کینه آنان از امام و روحانیت و اصل هویت‌بخش ولایت‌فقیه بطور طبیعی به سمت هاشمی‌رفسنجانی به عنوان یک معتمد اصلی حضرت امام رفت کما اینکه در این دوره توده‌های متدین و نخبگان اسلام‌گرا هم از آنجا که او را یک «ستون انقلاب اسلامی» دانسته و تمام آمال و آرمان خود را در سایه انقلاب قابل تحقق می‌دانستند، به هاشمی رفسنجانی دل ‌بسته بودند و به طور جدی از او حمایت می‌کردند؛ رأی بالای مردم به هاشمی‌رفسنجانی در سه دوره مجلس شورای اسلامی در زمان حیات حضرت امام از این موضوع حکایت می‌کند. بنابراین در مرحله ده ساله «تثبیت» انقلاب اسلامی نیز هاشمی مخالفان بزرگ و موافقان بزرگی داشت.
بعد از ارتحال حضرت امام که کمی پس از آن آیت‌الله هاشمی رفسنجانی سکان دولت را در دست گرفت همان طیف‌بندی سابق وجود داشت یعنی او به عنوان رئیس‌جمهور نظام جمهوری اسلامی به میزانی که مورد عنایت رهبر معظم انقلاب اسلامی و مردم دین‌مدار بود از سوی دشمنان اسلام و انقلاب و منحرفین زیر فشار تبلیغاتی و سیاسی قرار داشت. مردم در دوره ریاست‌جمهوری از شخصیتی که با خطبه‌های بسیار دلنشینی که او در دوره ریاست مجلس درباره «عدالت اجتماعی» بیان کرده بود و علاوه بر آن در منظر مردم، او فردی «بسیار توانمند» ارزیابی می‌شد، توقع داشتند که مشکلات اقتصادی و اجتماعی آنان حل و فصل شود. هاشمی رفسنجانی در این بین و با اراده حل مشکلات مردم و با نیت خیر راهی را برگزید که در عمل آن اراده و نیت را محقق نکرد. «توسعه اقتصادی» کلید واژه‌ای بود که با آن سیاست‌های دوره سازندگی توضیح داده می‌شد و در کانون این نگرش «رشد اقتصادی کشور» قرار داشت، بر بنیانی استوار بود که آرام آرام امید توده‌های مردم به دولت را کاهش می‌داد و از این رو بود که 3-2 سال پس از اجرای سیاست‌های موسوم به توسعه اقتصادی، آراء آقای هاشمی‌رفسنجانی (در دور دوم ریاست‌جمهوری) کاهش معناداری پیدا کرد. در واقع مردم ایران در دوره دوم ضمن آنکه کماکان اعتماد خود را به شخص آقای هاشمی ابراز کردند اما به او یادآور شدند که سیاست‌های اقتصادی و کارگزاران این عرصه او را نمی‌پسندند و خواستار اصلاح و تغییر می‌باشند. سیاست توسعه اقتصادی با آن برنامه که تنظیم شده بود آرام آرام به شبکه اقتصاد جهانی نزدیک شد و توقع داشت به دلیل همسویی در نگرش تئوریک اقتصاد، از سوی آنان مورد پشتیبانی قرار گیرد اما غرب بر‌خلاف آنچه درباره «ماهاتیر محمد» -  نخست‌وزیر سال‌های دهه 60 و 70 شمسی مالزی - عمل کرد، از پشتیبانی مالی از دولت‌ آیت‌الله هاشمی به دلیل نسبت آن با انقلاب و نظامی که غرب نمی‌خواست آن را به رسمیت بشناسد و شاهد بالیدن آن باشد، خودداری کرد و از این رو سیاست‌هایی که برای بهبود وضع اقتصاد کشور طراحی شده بود، از منظر توده‌هایی که امام ضمن آنکه آنان را صاحبان اصلی انقلاب می‌دانست، «پابرهنگان» خطاب می‌کرد، موفق ارزیابی نمی‌شد. مردم به خصوص حاصل دستاورد این سیاست‌های اقتصادی را با آنچه پیش از این هاشمی مستقیما ذیل واژگان‌آشنای «عدالت اجتماعی» وعده داده بود، ناهمخوان می‌دیدند. از این رو بود که در این مقطع در کنار طیف دشمنان هاشمی که همان دشمنان انقلاب اسلامی بودند یک طیف «منتقد سیاست‌های هاشمی» اضافه شد که از قضا در درون خانواده انقلاب اسلامی قرار داشت. منتقدان به هیچ‌وجه دشمن هاشمی نبودند کما اینکه در دوره‌ای که او رئیس‌جمهور بود برای موفقیت دولت در اهداف خود، مشفقانه به او کمک کرده بودند و پیوندهای قدیمی خود را هم با او حفظ کرده بودند. هاشمی نیز هیچگاه از این طیف منتقد تلقی دشمن نداشت و خود را از آنان جدا نمی‌دانست. بعدها منتقدان هاشمی در صحنه داخل به دو گروه تقسیم شدند، گروهی که با نگاه به اصول و اهداف انقلاب اسلامی، پاره‌ای از سیاست‌ها و افکار او را در مسیر درست نمی‌دانستند و خواهان اصلاح بودند و گروهی که در فضای محدود قوه مجریه دنبال موقعیت‌هایی بودند و درست یا نادرست هاشمی رفسنجانی از آنها دریغ کرده بود. گروه دوم در پاره‌ای از موارد مرز انتقاد و دشمنی را از میان برداشتند و با عبارات سخیفی که شما از آن خبر دارید، از او یاد می‌کردند. در دوره اصلاحات وقتی هاشمی که از شدت اهانت‌ها به تنگ آمده بود از یک مقام ارشد دولت خواسته بود که جلوی این اهانت افراد و مجامع‌ اصلاح‌طلب را بگیرد او در پاسخ گفته بود «بازی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد»! این طیف البته بعدها تلاش کردند تا «سالوس‌مآبانه» هاشمی را در طیف خود تعریف کنند اما در عمل و در نهایت، آیت‌الله هاشمی هیچگاه آنان را راضی نکرد. در این دوره مخالفان جبهه انقلاب و نظام کماکان با او که مثل گذشته او را یک ستون نظام می‌دانستند، مخالف بودند و طیف وسیع نیروهای انقلاب او را در جمع خویش ارزیابی و در حد یک شخصیت محوری نظام به او احترام می‌گذاشتند و نیروهای منتقد او در خانواده انقلاب ضمن اصراری که بر اصلاح بعضی روش‌ها و نگاه‌ها داشتند، مطمئن بودند که هاشمی از خانواده انقلاب جدا نمی‌شود.
تشییع پرشکوه و کم‌نظیر مردم تهران و برگزاری پرتعداد مجالس سوگواری در شهرستانها به خوبی نشان داد که مردم قدر شخصیت‌های دلسوز خود را می‌دانند و پاسخگوی مهری که دیده‌اند هستند. ارتحال ناگهانی آیت‌الله هاشمی دو طیف موافقان و منتقدان هاشمی رفسنجانی را بشدت متاثر کرد کما اینکه در خطوط رسانه‌های غربی و عربی وابسته به غرب می‌توان نفرت آنان از هاشمی رفسنجانی را دید. در تشییع جنازه آیت‌الله هاشمی در تهران همه نخبگان منتقد و بخش عمده توده‌هایی که در عملکرد اقتصادی او اشکال می‌دیدند آمده بودند، طیف‌های بسیجی، هیاتی و مردم محروم غلبه داشتند و این نشان می‌دهد که هم رشته پیوند آیت‌الله با این بخش از مردم و هم محبت گرم این مردم تا آخرین روز حیات آقای هاشمی رفسنجانی برقرار بوده است. در راهپیمایی بزرگ پشت جنازه این شخصیت که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «نمونه کم‌نظیری از نسل اول مبارزان ضد ستم‌شاهی و از رنجدیدگان در این راه پرخوف و خطر» بود، هم عظمت مردی که بر دوش‌های محبت مردم تشییع می‌شد، برجسته بود و هم عظمت مردمی که با اشاره رهبری و جمعبندی دقیق رهبری از 59 سال دوستی ایشان با مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی به صحنه آمدند، آشکار بود. خداوند آیت‌الله عزیز ما را در جوار رحمت واسعه خویش جای دهد و این مردم قدرشناس را برای انقلاب نگه دارد.  سعدالله زارعی

18326
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در جواب سوال 18312 آیا این قسمت سخنتان (در این دیدگاه، تأکید مقام معظم رهبری بر مقابله با استکبار غیرواقع بینانه است و لازم نیست.) یک نوع بی انصافی در قبال آقای هاشمی نیست زیرا به سخنان ایشان که نگاه می کنیم استکبار ستیزی مشهود است؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث استکبارستیزی و مقابله با صهیونیسم آقای هاشمی موضوع روشن و مسلّمی است. بحث در جایگاه نگاهی است که در راستایِ تمدن اسلامی نسبت به فرهنگ غربی ما باید داشته باشیم. تفاوتی که مقام معظم رهبری مطرح کردند، ظاهراً در این‌جاها باید باشد. موفق باشید

18316
متن پرسش
سلام علیکم: علمی که نور است چطور می تواند در چین باشد منظور از این سخن پیامبر چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آثاری مثل سخنان لائوتسه و اوپانیشادها مطالبی سراسر پر از حکمت وجود دارد در آن حدّ که وقتی علامه‌ی طباطبایی اوپانیشادها را می‌بینند می‌فرمایند، این‌ها همه سراسر توحید است و معنای طلب حکمت از چین شاید این آثار باشد. موفق باشید

18312
متن پرسش
سلام عليكم خدمت حضرت استاد: بنده طلبه اي هستم و در حوزه علميه اي مشغول خدمت هستم كه جو آن شديدأ در مقابل آقاي هاشمي رفسنجاني ‏(رحمت الله‏) است، عده اي او را ابوسفيان انقلاب، وعده اي با رحلت ايشان خوشحال اند و مشغول پخش شيريني هستند، از آن طرف ابوي بنده از جانبازان دفاع مقدس هستند و از آقاي هاشمي حسنات فراواني از آن دوران و دوران فعلي بيان مي كنند، بنده واقعا سردرگم شده ام، و خود ايشان را نه كافر و ضد انقلاب و ضد حضرت آقا (حفظه الله‏) و نه امام زاده مي دانم، استاد عزيز لطفا كليت شخصيت ايشان و جنبه سياسي و اعتقادي ايشان را به طوري كه بنده حساب كار دستم بيايد در مقابل افراد بي بصيرت افراطي صريحا بيان كنيد. مطالب مورد نياز را، خداحفظتان كند براي اسلام و جوانان ايران، تشكر. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در پیام تسلیت خود فرمودند: « اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت در برهه‌هائی از این دوران طولانی هرگز نتوانست پیوند رفاقتی را که سرآغاز آن در بین‌الحرمین کربلای معلّی بود به کلی بگسلد و وسوسه‌ی خناسانی که در سالهای اخیر با شدّت و جدیت در پی بهره‌برداری از این تفاوتهای نظری بودند، نتوانست در محبت شخصی عمیق او نسبت به این حقیر خلل وارد آورد.». ایشان در این سخن متذکر این امر هستند که اختلاف‌ نظرها نباید منجر به تنفر و تقابل و کینه شود. شما شرایط تاریخی را از دیدگاه مقام معظم رهبری دائماً مدّ نظر داشته باشید و موضع گیری های ایشان را براساس آن شرایط تبیین کنید. تفاوت نگاه رهبری به آینده و نگاه امثال آقای هاشمی رفسنجانی در فهم شرایط تاریخی است. به سخنان آقاي هاشمی كه نگاه می‌کنید ملاحظه می‌شود ايشان همه پیچیدگی‌‌های دشمن را می‌دانند و مي‌شناسند، اما به تاریخی که در آن هستیم طور دیگری نگاه می‌کنند. ایشان معتقد است حضور در تاریخی دیگر که بیرون از ارزش‌های فرهنگ مدرن باشد معنا نمی‌دهد. معتقدند می‌توانیم مستقل باشیم و در عین حال در همان فضای ارزشیِ فرهنگ غرب زندگی کنیم بدون آن‌که از مسلمانی خود دست برداریم. در این دیدگاه، تأکید مقام معظم رهبری بر مقابله با استکبار غیرواقع بینانه است و لازم نیست. تنها وقتی می‌توانیم متوجه‌ی ضعف نگاه آقای هاشمی شویم که با ساحت دیگری به آنچه در این تاریخ با آن روبه‌روئیم نظر کنیم و جهان را آن‌چیزی ندانیم که غرب و به‌خصوص آمریکا برای ما تعریف کرده، جایی برای حضور سنت‌های الهی بگذاریم و نظر به معیّت حق در این راه داشته باشیم. مقام معظم رهبری در رابطه با معیّت حضرت حق با جریان‌های توحیدی مثال حضرت موسی«علیه‌السلام» را زدند که وقتی فرعونیان در حال نزدیکی به قوم بنی‌اسرائیل بودند تا آن‌ها را بگیرند، حضرت موسی«علیه‌السلام» فرمودند: « «کَلّآ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین». ببینید! معیّت الهی این‌قدر اهمّیّت دارد. و رهبری فرمودند: این‌که می‌گویند: «اِنَّ ﷲَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا وَ الَّذینَ هُم مُحسِنون»، این معیّت را باید قدر دانست. و ادامه دادند: «ما هم به تقلید از حضرت موسی عرض می‌کنیم که: «کَلاّ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین». حال این نگاه را با آن ساحتی که آقای هاشمی در آن قرار دارند مقایسه کنید و سعی کنید سخنان رهبری را در فضایی که ایشان مدَ نظرها قرار می‌دهند تبیین نمائید، تا به همان معنایی که حضرت موسی (ع) در حین نزدیکی سپاه فرعون متوجه سنت دیگری هستند به نام «معیّت الهی با اهل تقوا» ما توجه رهبری را در این تاریخ به معیّت الهی با این انقلاب و این ملت بفهمیم و تحلیل‌های خود را از وضع موجود تبیین کنیم. پس بنابراین همان‌طور که فرمودند تفاوت دو نگاه است، نه آن‌که آقای هاشمی بخواهد خیانت کند و یا عناد داشته باشد. موفق باشید   

18300
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: لطفا بفرمایید دیدگاه شما درباره ی در گذشت شخصیت بزرگوار جناب شیخ هاشمی رفسنجانی و تاثیر این رویداد در ادمه ی حرکت جمهوری اسلامی چگونه است؟ آیا می توان امیدوار بود که از این پس جریان اشرافیت و نظام سرمایه داری در ایران کم رنگ شده و به سمت عدالت بیشتر پیش رویم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! باید روحی به صحنه آید که اشرافیت را برای خود و آینده‌ی خود مضرّ بداند و تذکرات اخیر مقام معظم رهبری با مردم قم، نکات بسیار خوبی را در مقابل ما می‌گشاید.

18278
متن پرسش
سلام علیکم: کلاس هایی در جامعه القرآن هست تحت عنوان تدبر در قرآن که در واقع مباحثی است که آیت الله الهی زاده از شاگردان آیت الله جوادی کار کرده اند و بعد آقای صبوحی به همراه یک گروه تحقیقاتی ادامه داده اند. کتابی دارند به نام مجموعه تدبر در قرآن کریم همراه با استناد و استدلال که گویا آن را فقط در اختیار محققان و کارشناسان قرار می دهند. ما در کلاس از کتابهای کوچکی که آن هم فقط جز سی آن چاپ شده بهره می بریم. آیا شما با این مجموعه آشنایی دارید؟ نظرتان چیست؟ و اینکه ما قبل از کلاس باید هر سوره ای را از روی المیزان بخوانیم و مباحثه کنیم؟ و الان که جزء سی را تمام کرده ایم و از سوره مبارک محمد به بعد داریم ادامه می دهیم که حداقل حزب مفصلات را در دست داشته باشیم, و با این گونه تدبر در سوره ها انگار که تازه طعم قرآن را می چشیم, باید بگم که آن چه که در بحث تدبر از سوره به دست می آوریم و چگونگی به کار بردن آن را در زندگی یاد می گیریم (هر چند تا عمل خیلی فاصله داریم) را در خواندن المیزان به دست نمی آوریم. علت آن را نمی دانم، آیا از درک پایین ماست یا اینکه اینگونه بحث تدبر یک قدم بالاتر از مباحث المیزان است؟ حتی جاهایی مباحث خیلی متضاد با المیزان است و خودشان در مقدمه کتابهایی که برای این کلاسها تدوین کرده اند نوشته اند: تغییرات پیش گفته، ناشی از تفاوتهایی در فهم یا نحوه انتقال مفهوم و مقصود آیات و متاثر از پیشرفت حاصل شده در فهم تدبری سوره ها نسبت به تفسیر شریف المیزان است. ببخشید که وقتتان را گرفتم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر نوع نگاه به قرآن که موجب تدبّر در آیات الهی شود برکات خاص خود را دارد. نگاه مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان یک نگاه مبنایی است که البته زیرساخت‌های آن را در مجلدات اول شکل داده‌اند و در سوره‌های بعدی مبتنی بر آن زیرساخت‌ها سخنت می‌گویند و رد می‌شوند. اگر بشود از ابتدای قرآن شروع کنید، إن‌شاءاللّه نتیجه‌ی بیشتری می‌گیرید. موفق باشید  

18235
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم: 1. آیا جایگاه به دست کردن انگشتر در افراد مذهبی ریشه دینی دارد؟ 2. چرا رهبری در بین این همه گزینه از قبیل پول کتاب یا .... به افراد انگشتر هدیه می دهند؟ 3. چگونه می توان گفت فردی از نظر عرفان نظری تواناست اما خود راه نرفته باشد؟ آیا مگر غیر از اینست که نویسنده خود باید یافته باشد تا بتواند بگوید. آیا ما نمونه ای داریم که از نظر نوشتاری در عرفان نظری قوی باشد اما خود اعتراف کرده باشد که در عمل نرسیده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- روایات متعدد در به‌دست‌کردنِ انگشتر با جنس نگین‌های مختلف داریم. جناب شیخ عباس قمی نیز موضوع را در مفاتیح نیز آورده‌اند 2- این سنت حسنه‌ای است تا فرهنگ به‌دست‌کردنِ انگشتر نهادینه شود 3- هستند افرادی که دانای به موضوعات عرفان نظری هستند و نه‌تنها منوّر به نور آن نشدند، بلکه حتی قبول هم ندارند ولی اطلاع دارند. موفق باشید

18230
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: جهت اطلاع بیشتر استاد، چندی پیش تصویری در خروجی سایت قرار گرفت که در آن تصویر سید حسن مصطفوی (نوه حضرت امام خمینی) در کنار قطب فرقه نعمت اللهی گنابادی نشسته بود. در یکی از نظرات خوانندگان در این باره آمده بود که دراویش گنابادی از حضرت امام دست خط دارند و همه می‌دانند که امام با ایشان مشکلی نداشتند و فرموده بودند این دراویش را آزار نکنید. آیا این واقعیت دارد یا خیر؟ قبل از پاسخ به این سوال باید توضیح نسبتا بلندی در این باره بدهم. بحثی که در مورد فرقه صوفیه مطرح می شود بحث در این است که صوفیه با یک ترفندی می آیند حضرت امام را به خودشان منصوب می کنند و معتقد هستند که حضرت امام مدافع آنها بوده و بلکه خود ایشان نیز صوفی بوده اند. و استناداتی هم می آورند که ما به ذهنمان می رسد در این فرصت بخشی از این مطالب را نقد کنیم. اولا: همین جا من این مطلب را عرض کنم که هر کسی و بلکه هر گروه و فرقه ای باید برای ادعاهای خود مستندات و دلایل محکمی داشته باشد در غیر این صورت به این گونه ادعاها، ادعاهای واهی و پوچ گفته می شود. در مورد حضرت امام، خود ایشان در انتهای وصیتنامه شان چند مطلب را متذکر می شوند که بسیار دارای اهمیت است، ایشان می فرمایند: اکنون که من حاضرم بعض نسبت های بی واقعیت به من داده می شود و ممکن است پس از من به حجم آن افزوده شود. لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده می شود تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم. بنابراین هرکسی نمی تواند ادعا کند که امام درباره ما چنین گفته یا چنان، مگر اینکه سند ارائه دهد. که ما تا به حال همچنین سندی در تأیید دراویش از حضرت امام ندیده ایم. بلکه این را عرض کنم که اتفاقا با رجوع به تألیفات و آثار حضرت امام و همچنین سیره عملی ایشان عکس این قضیه صادق است. حضرت امام با اینکه خود یک عارف به تمام معنا و حقیقی بود، همیشه در مقابل عرفانهای صوفیانه و فرقه ای می ایستادند و موضع گیری می کردند. که ما در ادامه مباحثمان به آن خواهیم پرداخت. ثانیا: اگر افرادی از خانواده یا طایفه ی حضرت امام ، گفتار یا رفتاری داشتند ما نباید آنها را به حساب حضرت امام بگذاریم یا هرکاری که منتسبین به ایشان انجام دادند لزوما به این معنا نیست که مورد تأیید امام راحل نیز هست بلکه بهتر است بگویم: راه امام و خط امام یک ایدولوژی مبتنی بر دین مبین اسلام است نه ژنتیکی و مورثی، لهذا مواضع خانواده امام باید با مواضع امام ارزیابی و منطبق باشد نه مواضع حضرت امام با مواضع منتسبین و بازماندگانش. ثالثا: برخی از بزرگان فرقه تصوف به خاطر سالوس و اسلام نمایی و کسب مشروعیت و نیز مصونیت، خود را به بعضی از خانواده حضرت امام نزدیک می کنند و این در حالی است که موضع گیری آنان بر علیه انقلاب و نظام مبارک جمهوری اسلامی، بخصوص در طول این چند سال چه از طریق سخنرانی هایشان و یا سایتهای مرتبط با این فرق و یا مواضع سخنگوهای اروپا نشین و آمریکا نشینشان امثال مصطفی آزمایش (جاسوس فرانسه) و زارا نورایی و دیگران، و همچنین نقش دراویش در جریان فتنه 88 ، بر کسی پوشیده نیست. اما در اینکه حضرت امام فرقه صوفیه و داراویش را تأیید کرده باشند همانطور که عرض کردم چنین چیزی را سراغ نداریم، اتفاقا من در اینجا می خواهم اسنادی را از حضرت امام إرائه دهم که دقیقا برعکس این ادعا است. 1. حضرت امام که خودش یک شخصیت عارف و حکیم است در کتاب چهل حدیث باب کبر حدیث چهارم بعد از بحثی که در مورد حکیم و عارف دارند می فرمایند که: آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلائق می داند (معمولاً اقطاب دراویش خودشان را مرشد و هادی خلائق می دانند) و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات این دو دسته عارف و حکیم را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده (کاری که اقطاب می کنند کارشان الهی نیست. اولیاء خدا و اهل بیت علیهم السلام کارشان این بود که واسطه فیض بودند واسطه دست گیری بودند واسطه این بودند که دست مردم را بگیرند و به سمت خدا ببرند. منتهی این یک نکته خیلی کلیدی است که امام می فرمایند: دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود می کنند، یعنی خود پرستی می کنند و برای خود دکان باز کرده اند). و آن بیچاره صاف (درویش تازه جذب فرقه شده) و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده؛ برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده با لفظ «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» حال جذبه و حب دست می دهد. (حافظ چه خوب سروده که: آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس / هر زمان خر مهره را با دُّر برابر می کنند) یک سری افراد هستند، اینها قطبی را که به قول شاعر در حکم خر مهره است را برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده به جای دُّر - امام معصوم - قالب می کنند. یا در آن جایی که حضرت امام اشاره به لقب طریقتی اقطاب صوفیه می نمایند «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» خیلی نکته کلیدی است، این نشان می دهد که حضرت امام (ره) اطلاع کافی در مورد دراویش داشته اند و اتفاقا فرقه تصوف نعمت اللهی را خطاب خویش قرار داده است. چرا که تنها فرقه ای که لقب طریقتی به این شکل برای خودش قائل است و بر روی اقطاب خود می گذارند، صوفی نعمت اللهی است که علیشاه پسوند لقب طریقتی آنها است. بنابراین حضرت امام از انحرافات و بدعتهای این فرقه آگاه است و ضمن مخاطب قرار دادن آنها دارند آنان را رد می نمایند. امام در ادامه به اقطاب صوفیه اشاره می کنند و می گوید: «ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم. این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله گاهی خودش هم بازی خورده و خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه، و اضافات و اعتباراتی که به آن می افزاید پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده! و خود را با این همه عیب، مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده، خود را دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است». پس مخاطب این سخنان امام که «خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته» امثال اقطاب صوفیه ای همچون ملاسلطان گنابادی مؤسس فرقه نعمت اللهی گنابادی است. چرا که او اینگونه سخنان را بر زبان رانده است. یعنی حضرت امام ادعاهای امثال ملا سلطان را به خوبی می شناسد و این کلمات را در مورد این فرقه بکار می برد. لذا آن کسی که کارشناس است می داند که حضرت امام (ره) با یک دید باز و آگاهی خوبی، نسبت به نظرا ت سران فرقه، این جملات را بیان می کنند. بولتن : یعنی شما معتقد هستید که مخاطب فرمایشات حضرت امام در سند فوق، اقطابی همچون ملا سلطان گنابادی است؟ آیا دلایلی هم دارید؟ بله. مثلا جایی که حضرت امام (ره) می فرماید: «خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته» ، بر گرفته از آشنایی با ادعاهای سلطان محمد گنابادی است. ملاسلطان در کتاب سعادتنامه صفحه 162 انتشارات حقیقت سال 1383 می گوید: «طالب و مرید چون اراده حضور نزد قطب نماید، چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری می رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او ببخشد. و خیال را مشغول صورت شیخ دارد» آیا در مطلب مذکور، ملاسلطان گنابادی در برابر مرید و طالب، خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت قرار نداده است؟؟ آیا کلام قطب فرقه درباب جایگاه قطبیت و پادشاه مقتدر دانستن خویش همان تعبیر حضرت امام نسبت به ایشان نیست که فرمودند: خود را دارای مقامی دانسته؟ یا در جایی دیگر قطب فرقه اضافه می کند: «چون وارد حضور شیخ گردد در کمال فروتنی که شیوه نیازمندان است صورت بر خاک مذلت گذارد و به شکرانه این نعمت سجده شکر به جای بیاورد» آیا اشاره به این مطلب نیست که: دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده ؟ در جایی دیگر ملا سلطان می گوید: «مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتدا است (یعنی تو خلق شدی که به ما اقتدا کنی و ما را اطاعت کنی!) و بعد می گوید: بلکه می گویم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیا از برای ارادت و اقتدا است (به ادعای ملا سلطان، اصلا خداوند، پیامبر و قرآن و اهل بیت را برای اقتدا به ملا سلطان فرستاده!) آیا بنظر شما این همه ادعا از تنگی حوصله و کوچکی کله نیست که گاهی خودش هم بازی خورده و خود را دارای مقامی دانسته است؟ برای مثال: حضرت امام در آنجایی که می فرمایند: دارای سر شریعت دانسته بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده دارای مقام ولایت کلیه دانسته این از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است، می خواهم بگویم دقیقا اشاره به ادعای ملاسلطان است. چراکه وی می گوید: «صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به این اعتبار که مضاف به کثرات و مستولی بر کل است و رب توان گفت که تربیت کل موکول با اوست. خالق توان گفت به این اعتبار که خالقیت حق تعالی به واسطه او ظهور پیدا می کند» و یا آیا این عوام فریبی در چینش مطالب، تصدیق گفتار حضرت امام در باره آنان نیست؟ که فرمودند: حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه، و اضافات و اعتباراتی که به آن می افزاید پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده! و قص علیهذا... این بخش کوچکی از نظرات حضرت امام در باره اینهاست. پس کجا امام با دراویش و متصوفه مشکلی نداشتند؟ اینکه همش شد مشکل و مخالفت جدی! اتفاقا امام با آن درایت و شناختی که از این فرقه ها دارند اینچنین ساختارشان را به هم می ریزد و پنبه شان را می زند. امام خمینی در چهل حدیث مطالب زیادی در این رابطه دارد که به خاطر تنگی وقت، فرصت پرداختن به آن نیست و خوانندگان محترم را ارجاع می دهیم به این کتاب شریف. بولتن: آیا حضرت امام در جایی دیگر بجز کتاب چهل حدیث صوفیه را رد کرده اند؟ بله دیوان اشعار حضرت امام پر است از نقد و رد تصوف فرقه ای. برای مثال امام در صفحه 94 دیوان اشعارش، این اشعار را در رد صوفیه به صراحت می سرایند: از صوفی ها صفا ندیدم هرگز / زاین طایفه من وفا ندیدم هرگز زین مدعیان که فاش اناالحق گویند/ با خود بینی فنا ندیدم هرگز یا در جایی از دیوانش، امام با مخالفت شدید از صوفی ریاکار که اهل آداب و بدعت است بیزاری و دوری می جوید و اینگونه منش ها را مانع راه خود می داند: خار راه منی ای شیخ ز گلزار برو / از سر راه من ای رند تبهکار برو تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه / از بر روی من صوفی غدار برو ای غلندر منش ای باده به کف خرقه بدوش/ خرقه شرک تهی کرده و بگذار و برو اینها معمولا یکی از آدابشان خرقه پشمینه است که قدمای آنها به نشانه زهد و دوری جستن از دنیا بر تن می کردند. بعضی از متصوفه چون به شکل دائمی در زمستان و تابستان از این نوع لباس استفاده می کردند کم کم دچار ریا و به تعبیر حضرت امام شرک می شدند. اگر از بحث شعر هم که بگذریم کافیست نظریات مرحوم امام را درباره تصوف فرقه ای بررسی کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که آثار بجا مانده از ایشان نظیر صحیفه نور و نامه هایی که حضرت امام به احمد آقا دارند و دیگر اسنادی که از حضرت امام در دسترس هست، کم نیست که اخلاق صوفیانه به سبک دراویش نعمت اللهی و صوفیه فرقه ای را رد کرده اند مثلا امام در نامه ای به مرحوم احمد آقا درکتاب وعده دیدار ص 125 چنین می نویسد: پسرم نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. لهذا گفتار و منش حضرت امام خود گویای این است که عرفان امام، عرفان صوفیانه و انزواطلبانه نبود بلکه عرفان ولایی و حماسی بود. امام همیشه وسط میدان بودند و با تمام جنود شیطان که عینیت پیدا کرده بودند در احزاب و نحله ها و فرقه ها و قدرتها و بلوک شرق و غرب مبارزه می کرد. با ادبیات صوفیانه و فکر و ذکر خالی و همچنین قائل بودن به پلورالیسم و تکثرگرایی و سکولاریسم که گرده خوبی برای سواری دادن به دشمنان دین و دنیای مردم است نمی شود در برابر دشمن ایستاد. از همین جا می فهمیم که عرفان امام عزیز ما از جنس عرفان ائمه علیهم السلام است و صد و هشتاد درجه با عرفان های فرقه ای متفاوت است. یا در بحث تبعیت از حضرت امام در همین فرقه نعمت الهی گنابادی که خیلی مدعی هستند حضرت امام از آنهاست و آمده اند برای ایشان شجره نامه صوفیانه درست کرده اند. و به هر دلیلی شدیدا به دنبال تأییدیه از طرف ایشان برای خود هستند! باید پرسید که آیا عملا باید سیره حضرت امام را تبعیت کنند یا زبانا؟ کسی که می گوید امام از ماست و امام را می خواهد به خودشان منتسب بکند آیا امام را می خواهید زبانی به خودتان منصوب کنید یا ایدئولوژیک؟ آیا افکارش را می خواهید منصوب کنید؟ اگر افکارش را می خواهید منصوب کنید این بدعت هایی که در باب اعتقادات در باب فقه و در باب اخلاق نهاده اید چیست؟ این عشریه از کجا آمده؟ آیا این بدعتی نیست که در فقه گذاشتید؟ عشریه یعنی یک دهم مال به جای خمس و زکات. ملا سلطان گنابادی یک جمله دارد می گوید: یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود، مغنی از زکات زکویه و خمس است. این فتوای بی پایه و اساس چیست؟ مگر 32 آیه قرآن راجع به زکات نیست؟ پس سوره انفال آیه 41 راجع به خمس چه می شود؟ یا 32 آیه قرآن در باب زکاتی که 26 تای آنها با صلاه آمده چه؟ دهها روایت راجع به خمس و زکات آمده چه می شود؟ آیا در برابر نص صریح آیات و روایات ایستادن و از خود فتوا دادن آن هم با این همه بینه شرعی!!! و گفتی نمی خواهید خمس و زکات بدید و یک دهم مال را رد کن بیاد برا قطب!!! حالا تبعیت از امام چی میشه؟ حالا هم تأیید امام لازمه؟ نظر فقهی حضرت امام چه؟ اما جهت تأیید و تبعیت از حضرت امام به اتفاق دراویش نعمت اللهی گنابادی سری بزنیم به توضیح المسائل ایشان در باب خمس، امام بزرگوار در مساله 1790 می فرماید: تا خمس مال را ندهند نمی توانند در آن مال تصرف کنند. اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشند. کسی قصد داشته منتها هنوز خمس نداده نمی تواند در آن مال تصرف کند. حالا تکلیف عشریه چه می شود؟ نه تنها نظر حضرت امام بلکه تمام مراجع بلا استثناء در مورد عشریه معتقدند که پرداختن و گرفتن عشریه به جای خمس و زکات جایز نیست و کفایت از خمس و زکات نمی کند و عشریه دراویش بدعت است و حرام و گیرندگان آن باید به جامعه معرفی شوند تا مردم گول آنان را نخورند. حالا قضاوت با خود خوانندگان، آیا با این اوصاف حضرت امام به عنوان یک فقیه جامع الشرایع که در طول حیات پر برکتشان زیر بار هیچ بدعتی نرفته است و تا پایان عمر مبارکشان مقید به انجام فرائض دینی و شرعی ست به خاطر دل بیمار عده ای هوس ران و دکان دار و همچنین تأیید آنان، دو تا از واجبات و فرائض دین یعنی خمس و زکات را ترک کند و - بلکه بیشتر - و راضی به اعمال این قوم بشود حاشا و کلا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته در این‌که جریان تصوف و صوفی‌گری از قرن دهم به بعد با نفوذ استعمار گرفتار اباحه‌گری شد و بیشتر در خدمت اهداف استعمار قرار گرفت، بحثی نیست. می‌ماند که آیا آیت اللّه حاج ملا سلطان محمد گنابادی صاحب تفسیر «بیان السعادة» از تحصیل‌کرده‌های نجف اشرف و سامرا که مورد احترام امثال میرزای شیرازی بوده‌اند و سعی کرده‌اند با تأسیس فرقه‌ی گنابادی از آن نقشه‌های استعماری عرفان را نجات دهند؛ هم‌مصداقِ فرقه های انحرافی خواهند بود، یا نه؛ این قابل تأمل است. به خصوص که حضرت امام در تفسیر سوره‌ی حمد خود از تفسیر مرحوم ملا محمد گنابادی یاد کردند. و رفقایی که تا حدّی بعضی از افراد این فرقه را می‌شناسند نظرشان آن است که نمی‌توان با همان چوبی که سایر فرقه‌ها را راند، این‌ها را نیز با همان چوب برانیم. زیرا علاوه بر آن‌که مقیّد به دستورات شرع و فقه فقیهان می‌باشند؛ نسبت به انقلاب و رهبری و تقابل با استکبار هم‌نوا با نظام هستند. حال اگر مثل همیشه افرادی به اسم عرفان حیله‌های خود را إعمال می‌کنند بحث دیگری است. بنابراین نمی‌توان به کاری که جناب آقای سید حسن‌آقا خمینی انجام داده‌اند ایراد گرفت به‌خصوص که از شرح «فصوص‌الحکم» که ایشان دارند، مشخص می‌شود در موضوع عرفان نظری به‌خوبی صاحب‌نظر می‌باشند. سایت مربوط به ایشان، فایل‌های صوتی فصوص را در معرض استفاده‌ی کاربران قرار داده است. موفق باشید  

18223
متن پرسش
سلام علیکم: 1. نظر علامه طباطبایی در خصوص جمع آوری قرآن به چه شکل است؟ آیا معتقدند قرآن در زمان پیامبر (ص) به همین ترتیب سور جمع شده بوده (مانند نظر علامه حسن زاده در کتاب قرآن هرگز تحریف نشده)؟ یا نه بعدا جمع اوری شده است؟ لطفا ذکر منبع بفرمایید. ۲. در مورد علامه طهرانی، وقتی سوالات و جواب های شما را می خواندم این موضوع برایم سوال شد که چرا شما در مورد ایشان از لفظ دانشمند استفاده می کنید؟ آیا در عارف واصل بودن یا جزء اولیاء بودن ایشان نظری دارید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چیزی در این رابطه از علامه‌ی طباطبایی به یاد ندارم، احتمالاً همان نظر علامه‌ی حسن‌زاده را معتقد باشند وگرنه علامه‌ی حسن‌زاده در کتاب مذکور متذکر می‌شدند 2- مسلّم ایشان عالمی جلیل‌القدر و عارفی ارزشمندند، ولی نه به معنایی که بعضی در مورد ایشان غلوّ می‌کنند و فرقه‌ای برای خود راه انداخته‌اند. موفق باشید

18218
متن پرسش
سلام علیکم: آیا جایز است شرعاً و عرفاً و اخلاقاً کتاب مثنوی را با توجه به حجم فراوان، انحرافاتی که در آن است به عنوان یک کتاب معتبر به عرفان آن عمل کنند، یا جایز نیست با توجه به اینکه امامت نوعیه ای را که مولوی قبول دارد و در اشعارش آورده مخالف است با عقاید حقه مذهب حقه شیعه اثنی عشری و ایشان مقامات بلندی را که برای دشمنان امیرالمومنین علیه السلام و ... در اشعارش آورده و تقاضاهای نامشروع شمس از مولوی که مولوی آنها را عملی ساخت و مذهب مولوی را که سنی جبری بوده و استاد شهید مطهری و اکثر اهل فلسفه و عرفان و حتی افرادی از خود آنها مثل صفی علیشاه و جامی و ... تصریح کرده اند و خود مولوی نیز در اشعارش اعتراف کرده که قیام امام حسین علیه السلام را کورکورانه می داند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که فهم سخن عرفا کار آسانی نیست، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در نامه‌ای که به احمدآقا یعنی به فرزندشان داشتند فرمودند مواظب باش اگر سخن آن‌ها را نفهمیدی، ردّ نکنی. و در همین رابطه بعضی از علماء، مولوی را شیعه می‌دانند. به قول آيت‏الله انصارى همدانى «رحمةالله‏عليه» سالك تا آخر عمر به مثنوى مولانا نيازمند است. اخيراً كه مقام معظم رهبرى «حفظه ‏الله ‏تعالى» در جلسه ‏اى كه با شعرا داشتند فرمودند: مثنوى همان طور كه مولوى مى ‏گويد: «هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين»[1] و گفتند مرحوم مطهرى هم با من هم عقيده بود. کسانی می‌توانند در مورد مولوی نظر دهند که مدتی با تفکرات عرفانی او مرتبط باشند. موفق باشید

 


[1] - مقام معظم رهبرى« حفظه‏الله‏تعالى» در ديدار با شهداء در سال 1387- مولوى در ديباچه‏ى دفتر اول مى‏گويد: هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين

18214
متن پرسش
سلام استاد: موضوع: ضرورت استاد سیر سلوک و چگونگی مواجهه با آنها 1. قضیه این پیش استاد اخلاق و عرفان رفتن ها چیست؟ برنامه می گیرند و احاطه دارند بر آنها و چیزهایی را می بینند و تاثیرات وجودی که استاد بر آنها می گذارد و...؟ آیا بهتر نیست ما که فقه خودمان را (همین واجب و حرام) را درست نه می شناسیم و نه عمل می کنیم بریم اینها را انجام بدهیم و بعد برویم سراغ اساتید و.... 2. و این که هر کسی یک سبک تربیتی دارد این قضیش چیست ما از کجا باید متوجه بشویم که با توجه به سبک های مختلف کدام یک از آنها بدرد ما می خورد؟ مثل سبک تربیتی آقای سعادت پرور و آُسید هاشم حداد و آقای بها الدینی و.... که با یکدیگر مشرب آنها تفاوت دارد، از کجا اطلاع پیدا کنیم؟ ببخشید خیلی محاوره شد و در ضمن مطلع هستم حضرت عالی در کتاب ادب خیال و... فرموده اید: اگر استاد اخلاق پیدا کردید سراغش بروید و اگر هم پیدا نکردید استاد تو علم توست و خدا پیش راه تو می گذارد. به همین جهت پرسیدم این سوالات رو. با تشکر و خدا قوت و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در جواب کاربران عزیز عرایضی شده است که عیناً آن را خدمتتان ارسال می‌کنم تا خودتان به عنوان صاحب‌نظر در این امر بتوانید جواب سؤالات خود را بیابید. موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم

نحوه‌ی رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی

سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟

همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم.

قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید.

حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟

بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت.

عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند.

بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند:

بسم الله الرّحمن الرّحيم‏

«إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است كه در ظرف كمتر از يك هفته آن چنان مات شوند كه هر چه دارند بگذارند و فرار نمايند و يا تسليم شوند، به صورتى كه قواى مسلح ما تا كنون نتوانند اسيران و كشتگان و غنايم را به شمار آورند و گرچه تمام اين امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه ‏آسا تحقق يافت، لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتيبانان آنان... به خضوع وادار مى‏ كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى‏ توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى ‏توان عظمت آن را دريافت. ما عقب‌ماندگان و حيرت‌زد‏گان، و آن سالكان و چله ‏نشينان و آن عالمان و نكته ‏سنجان و آن متفكران و اسلام ‏شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان‏ بينان و آن جامعه‏ شناسان و انسان ‏يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى‏ كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هايش مسموم، خيابان‌ها و گردشگاه‌هايش مسموم، مطبوعات و رسانه ‏هاى گروهى ‏اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند - يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسيده‏ اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مى‏توان تحليل اين معما كرد؟

اين جانب هر وقت با يكى از اين چهره‏ ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهره‌ی نورانى ‏اش مشاهده مى‏ كنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏ كنم. و هر وقت در تلويزيون، مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهيا مى‏ كنند، و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏ نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏ گنجند، خود را ملامت مى ‏كنم و بر حال خويش تأسف مى‏ خورم. اكنون ملت ما دريافته است كه: «كُلُّ يَومٍ عاشُورا وَ كُلُّ ارْضٍ كَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيد الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏ كند.

جوانان عزيزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشيد كه من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد، و خداى شما فرموده كه شما را كه چون سدى محكم و بنيانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ايستاده‏ ايد، دوست مى‏ دارد. و اين است جزاى شما و اين است عاقبت عمل شما».

در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند.

مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود.

در روایت داریم که معاوية بن عمّار می‌گويد: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ إِلَى النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِنَا يَبُثُّ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احاديث شما كه آن‌ها را در ميان مردم نشر مى‏ دهد و در قلوب شيعه شما جايگير مى ‏سازد و مرد ديگرى است اهل عبادت كه اين خصوصيت را ندارد، آيا كدام يك از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حديث ما كه آن را در ميان مردم نشر دهد و در قلوب شيعيان جايگير سازد، از هزار عابد برتر است.

ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند.

بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند.

والسلام

18198
متن پرسش
با سلام محضر استاد گرامی: در تفسیر سوره نساء فرمودید که اعمال عبادی شریعت فطری نیستند مثل ازدواج با محارم یا حرام شدن نوشیدن شراب، در صورتی که در مباحث دیگر فرموده بودید که هر عمل عبادی دارای یک باطنی است در عالم بالاتر. جمع این دو برایم کمی مشکل بود، خواستم بنده را راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند بعضی از دستورات شریعت برای آن است که روحیه‌ی عبادی ما رشد کند و لازم نیست این دستورات، ریشه در نفس‌الأمر داشته باشد، ولی همین اعمال با انجام‌دادن‌شان از طریق ما در نفس ما، باطنی می‌یابد که در قیامت با آن روبه‌رو می‌شویم. موفق باشید

18187
متن پرسش
بسم الله و السّلام خدمت استاد عزیز این مداحی عادی عافور در لبنان را حاج آقا نگاه کنید! پاکی و عظمت تشیع چه قدر زیبا در طینت های پاک ظهور می کند! :( اللهم رزقنا! http://www.aparat.com/v/NW7aD
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از لطف جنابعالی که ما را از ارسال این مداحی مسرور فرمودید، بسیار متشکرم. کجایند آن‌هایی که حضور نهضت نرم حسینی را تا این اندازه در تاریخ درک کنند؟!! و کجایند که در زمینه‌ی حضور نهضت حسینی حضور انقلاب اسلامی را این اندازه لطیف و نرم در این تاریخ بیابند؟!! و کجایند که حضور دم روحانیِ نایب امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را یعنی حضرت آیت اللّه امام خامنه‌ای را با این‌همه ظرائف در کلمات این نوجوان سوری احساس نمایند؟!! که حقیقتاً این‌ها هستند که در همه‌ی تاریخ با بصیرت خود چرخش تاریخیِ ملت‌ها را به سوی حق یافته‌اند و خود را در چنین جاده‌ای قرار داده‌اند. این مداحی،‌ بغضِ ما را از کنترل ما خارج کرد زیرا یک مداحی نبود، نحوه‌ای از حضور حق بود که حتماً عالم‌گیر خواهد شد. موفق باشید

18190
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: استاد شنیدم که شخصی، گویا مرحوم حائری بودن، از استاد مطهری پرسیدن در نماز به چه فکر می کنی، ایشان می فرمایند به معنای کلمات و الفاظ و جواب شنیدن که پس کی نماز می خوانی؟! استاد به راستی در نماز باید چه کرد؟ به هر حال نمیشه به هیچی فکر نکرد یا در خلسه بود، افرادی مثل حضرت امام خمینی (ره) در نماز چه می کرده اند. آیا این فکر است که غوطه ور می شود و نماز معراج انسان می شود و اگر آری چه فکری و اگر نه پس چه باید کرد؟ ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قضیه در ملاقات مرحوم شهید مطهری با مرحوم هاشم حداد اتفاق افتاده. آری! گفت: «مراد من از نماز آن بُوَد که در خلوت / حدیث درد و فراغ تو با تو بگذارم». نماز رجوع به قبله‌گاهی است که انسان با پروردگار خود قصه‌ی دوری خود را نجوا کند و این مثل سخن‌گفتِ دو رفیق است با همدیگر. موفق باشید

18150
متن پرسش
سلام: با توجه به حضور حضرت آقا در خانه شهدای مسیحیت چند سوال در ذهن بنده ایجاد شد، اول این که حکم به نجاست اهل کتاب و کفر آن ها از سوی برخی فقها چند اشکال به دنبال خود دارد، این که همه این ها از اسلام فراری شده و امکان هدایت آن ها از بین می رود، اما نکته دیگر درباره حکم بزرگانی همچون مقام معظم رهبری در این است که با این شرایط دیگر چه فرقی و برتری بین مسلمان و غیر مسلمان هست، وقتی که اهل کتاب با وجود قایل شدن به جسمانیت خدا و تثلیث محکوم به طهارت هستند و هیچ تفاوتی از این نظر با مسلمانان ندارند، سوال آخر این که لطفا توضیحی درباره کافر اهل کتاب و این که حضرت آقا آیا این لفظ را قبول دارند یا نه بفرمایید. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث فقهی است و آیت اللّه خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» قائل به نجس‌بودنِ اهل کتاب نیستند. و آیت اللّه جوادی در تفسیر سوره‌ی مائده که بحث اهل کتاب می‌شود و از آخرین سوره‌های نازل‌شده است، روشن می‌کنند که به راحتی نمی‌توان اهل کتاب را نجس دانست. زیرا موضوع شرکِ جلی که قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَس‏» غیر از کفر است که قرآن می‌فرماید: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسيح‏». موفق باشید

18154
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: اگر امکان داره بفرمایید که جامعه که از نظر علامه حقیقت داره، چه نوع حقیقتی رو داره؟ حقیقت جامعه که مثل حقیقت انسان و درخت و گل و اینها نیست درسته؟ در کتاب جامعه در قرآن از آیة الله جوادی آملی، فرمودند که جامعه حقیقتی اعتباری داره. اگر نظر شما هم این هست امکان داره یه مقدار در این باره توضیح بدید. اگر از آثارتون جزوه یا کتابی در این مورد هست لطفا معرفی کنید. با تشکر از زحمات شما و با آرزوی سلامتی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی ذیل آیه‌ی 200 سوره‌ی آل‌عمران مفصلاً در این مورد بحث کرده‌اند و بنده نیز در جزوه‌ی «راز سقوط تمدن‌ها» عرایضی داشته‌ام. موفق باشید

18144
متن پرسش
سلام استاد: لطفا نظرتون راجع به این متن را بفرمایید. راز ثروت بنیانگذار تلگرام صهیونیستی بسم الله القدّوس « وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً » (آیه 5، سوره نساء) «و اموالی که خدا، قوام زندگی شما را به آن مقرّر داشته، به تصرّف سفیهان ندهید.» از زمان پیامبر تا کنون دشمنان از هر روشی برای تحریم اقتصادی مسلمانان استفاده کرده اند تا با تضعیف بنیه اقتصادی، راه نفوذی بر آنان بیابند؛ اما طبق سفارش قرآن، اموال مسلمانان باید عامل مقاومت و استقامت باشد و از تصرف دشمنان و سفیهان جامعه ایمن بماند. با توجه به تحریم های اعمال شده از طرف آمریکا و کشورهای غربی علیه ایران، این سؤال به ذهن می رسد که چرا اینترنت و شبکه های به اصطلاح اجتماعی تحریم نشده اند؟! امروزه دشمن صهیونیستی خیلی زیرکانه از علوم جدید برای ضربه زدن به مسلمین جهان استفاده می کند. شاید قبل از ادعای وزیر اقتصاد رژیم جعلی اسرائیل به شکستن بایکوت کالاهای اسرائیلی توسط "وایبر"، کسی فکر نمی کرد که در جنگ نرم، به نفع دشمن کلیک کرده باشد! ولی با بررسی های دقیق کارشناسان این موضوع بر همه ثابت شد. بیزینس پلن یا همان طرح تجاریِ این نرم افزارها به گونه ای طراحی شده که براساس استفاده های کاربران از آنها سوددهی می کنند؛ یعنی کاربر محور هستند. کاربران مانند کارگر خادمانه برای سیستم کار می کنند؛ حتی زحمت تبلیغات برای نرم افزار هم بر عهده کاربران است؛ هر کاربر به طور غیر مستقیم مانند ویزیتور برای سیستم عمل می کند و به معرفی سیستم و تبلیغات می پردازد. نرم افزار برای ادامه حیات خود نیز به کاربران نیاز دارد، چرا که این کاربران هستند که تولید محتوا می کنند و باعث فعال بودن شبکه می شوند. هر چقدر فعالیت در این نرم افزارها بیشتر شود، ارزش سیستم هم بالا می رود و این باعث رشد و مؤثر جلوه دادن نرم افزار می شود. در نهایت، میزان رشد نرم افزار که توسط کاربران حاصل شده، باعث ترغیب غول های اقتصادی به عقد قرارداد با این نرم افزارها می شود. با سرمایه گذاری شرکت های اقتصادی کلان، قدرت اقتصادی سیستم ها افزایش یافته، امکان ورود به بازار بورس و فروش سهام فراهم می شود و بدین ترتیب سود مضاعفی عاید این شبکه ها می شود. مبنای ارزش افزوده این شرکت ها در ارزش سهام، تعداد کاربران آن هاست. یعنی هر چه کاربر بیشتر و فعال تر باشد، ارزش سهام بالاتر خواهد رفت. با توجه به اهمیت حضور کاربر در درآمدزایی نرم افزارها، طراحان از هر روشی برای در اختیار گرفتن کاربر استفاده می کنند. علاوه بر چرخه رشد اقتصادی کاربر محور، نرم افزار برای ادامه حیات و کسب درآمد بیشتر به دیتا ماینینگ (استخراج اطلاعات از میان داده های بسیار زیاد) و فروش اطلاعات کاربران (اطلاعات امنیتی، نظامی، شهروندی و...) می پردازد. بدین ترتیب هیچ کاربری برای آنان بی اهمیت نیست و تک تک کاربران دارای اطلاعات مفیدی برای کمپانی های سازنده و گردانندگان آن ها هستند. اکنون می توان به راز "وایبر" در شکستن بایکوت کالاهای اسرائیلی و راز ثروت 6 میلیارد دلاری پاوول والریویچ دروف، بنیان گذار «تلگرام» پی برد. ثروتی که با حضور کاربران برای طراحان نرم افزار فراهم آمده است. ثروتی که می توانست مایه ی استقامت و قوام ملت مسلمان باشد ولی به دست دشمنان اسلام و مسلمین سپرده شده است! امام خامنه ای مد ظله العالی می فرمایند: «هر قدمی که کسی برای تقویت طاغوت بردارد، در جبهه‌ی طاغوت قرار می گیرد. کار طاغوت این است: افساد کردن و فساد کردن. وَ اِذا تَوَلّی‌ سَعی‌ فِی الاَرضِ لِیُفسِدَ فیها وَ یُهلِکَ الحَرثَ وَالنَّسلَ وَ اللهُ لا یُحِبُّ الفَسادَ؛ خداوند صلاح بشر را می خواهد، طاغوت فساد بشر را می خواهد. » (16/2/1395) با وجود مدارک مستند و اعتراف سران رژیم غاصب صهیونیستی مبنی بر درآمدزا بودن نرم افزارهای صهیونیستی، بهانه ای برای ادامه فعالیت این نرم افزارها در ایران باقی نمی ماند؛ ولی همچنان این نرم افزارها آزادانه و بدون هیچ محدودیتی به فساد می پردازند! اکنون این سؤال پیش می آید که چرا جلوی فساد دشمن گرفته نمی شود و مسئولین به جای مبارزه با طاغوت، با عضویت خود در شبکه های ضد اجتماعی به تقویت این جبهه می پردازند؟! آیا زمان آن نرسیده که دست از تقویت طاغوت برداشته و به جای پناهندگی در شبکه های به اصطلاح اجتماعی و درآمدزای صهیونیستی، به فکر اجرای حکم مقام معظم رهبری برای راه اندازی شبکه ملی اطلاعات باشیم؟! امید است تا با مسدود سازی شبکه های ضد اجتماعی صهیونیستی و همچنین راه اندازی شبکه ملی اطلاعات، زمینه فساد در ایران ریشه کن شده و سرمایه ملی در جهت تقویت طاغوت به کار برده نشود؛ در این صورت در فضای مجازی به استقلال رسیده و زمینه اشتغال برای برنامه نویسان و طراحان داخلی فراهم می آید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم باید تا آن‌جا که ممکن است با شبکه‌های اجتماعیِ خودی کار کرد ولی عنایت داشته باشید که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» اخیراً در تاریخ 19/8/95 که با جبهه‌ی انقلاب فرهنگی داشتند؛ در جواب سؤالی که از ایشان شده بود، می‌فرمایند: «درباره‌ی استفاده و ورود به شبکه‌های اجتماعی و مجازیِ خارجی، ورود هوشمندانه به شبکه‌های اجتماعی و مجازی خارجی‌ها – که سؤال شده است – خوب است اما به شرطی که خودمان غرق نشویم و مثال آن غلام و آب جو نشود «شد غلامی که آب جوی آرد/  آب جوی آمد و غلام ببرد» ورودِ تهاجمی لازم است و گرفتن میدان از دست دشمن. موفق باشید 

18140
متن پرسش
سلام علیکم: در پاسخ به سئوال بنده فرمودید: امثال علامه با توجه به امر فوق متوجه می‌شوند باید مسیر دیگری را جهت تأمین رزق انتخاب کنند که مقدمات آن برگشت به تبریز بود، و بعد به قم می‌آیند و از این جهت همان مدت که در تبریز بودند را خسران می‌نامند که از فضای علمی دور شدند. خب جمع بین اینکه خدای متعال فرمود من رزق اهل علم را می رسانم با این قضیه که علامه از علم دوری کرد بخاطر رزق چه می شود؟ مسیر رزق علامه از طریق علم باید می آمد و حال اینکه می بینیم مسیر ایشان به تبریز افتاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند خواست به نحوی ایشان از نجف دل بکنند و تصوری جز برگشت به تبریز نداشتند و خداوند آرام‌آرام کار را به قم‌آمدنِ ایشان کشاند. مثل آن‌که خداوند کارِ حضرت یوسف«علیه‌السلام» را آرام‌آرام به عزیزی مصر ختم کرد. راه‌های رساندنِ رزق به علماء فنون خود را دارد که از عقل ما بیرون است ولی از دست خدا بیرون نیست. موفق باشید

18131
متن پرسش
سلام: مگر مي شود كسي كه با قرآن مانوس است آلزايمر بگيرد؟ غير از علامه طباطبايي و حسن زاده املي آيا نمونه ديگري براي اين بيماري در بين عرفاي تاريخ وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آلزایمر به این معنا که امروزه انسان‌ها بدان گرفتار می‌شوند و یک بیماری به حساب می‌آید، برای اهل ایمان و سالکانِ إلی اللّه نیست. قضیه‌ی آن‌ها عبور از مفاهیم و معانیِ جزئیه به حقایق کلیه است، به طوری‌که دیگر نظری و ارتباطی با معانی جزئیه نخواهند داشت، مگر در إزای وظیفه و مأموریتی که دارند. موفق باشید

18129
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد چرا خداوند متعال از کشته شدگان در جنگهایی مثل بدر از لفظ شهید استفاده نمی کنند و‌ به همان کشته اشاره دارند؟ و اساسا این لفظ در قرآن برای مجاهدان در جنگ ها که جانشان را فدا می کردند بکار برده نمی شود. ۲. لطفا کتابی جامع در شرح دعای کمیل که می تواند مورد استفاده قرار بگیرد معرفی کنید. در پناه خدا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌ی «شهید» به معنای «المقتول فی معرکة الحرب» بعداً به‌کار رفت و به همین جهت علامه طباطبایی معتقدند شهید در قرآن به معنای شاهدبودن است 2- شرح جامعی در مورد دعای کمیل در نظر ندارم. موفق باشید

18126
متن پرسش
سلام علیکم: در باب رزق داریم که «من حیث لا یحتسب» و می دانیم که درازق خداست. حال پس چرا اولا علامه طباطبایی رزق بهشون نرسید و مجبور شدن به تبریز بروند و حال آنکه خدا روزی اهل علم را تضمین کرده، ثانیا چرا علامه تبریز را خسران عمرشون می دانند شاید خداوند این گونه می خواسته پس چرا ایشون راضی نبودند. و اینکه این همه جامعه به فقر رسیده چطوری با رزاق بودن جمع می شود. دیگر اینکه اگر رزاق خداست پس جرا روایت داریم از دری که فقر آمد ایمان می رود، جمع این روایت با رزاق بودن چیست؟ اگر خدا رزاق است چرا فقر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رزّاق خدا است ولی مسیری که او در مقابل ما می‌گذارد را نیز ما باید مدّ نظر قرار دهیم و اگر گرفتار حرص و زیاده‌خواهی شویم، خودمان آن مسیر را خراب می‌کنیم 2- امثال علامه با توجه به امر فوق متوجه می‌شوند باید مسیر دیگری را جهت تأمین رزق انتخاب کنند که مقدمات آن برگشت به تبریز بود، و بعد به قم می‌آیند و از این جهت همان مدت که در تبریز بودند را خسران می‌نامند که از فضای علمی دور شدند 3- آن روایت می‌خواهد بفرماید اگر ما جهت تأمین رزق خود و جهت تأمین رزق جامعه تلاش نکنیم و گرفتار فقر شدیم، باید منتظر انواع بیماری‌ها باشیم. موفق باشید

18100
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد گرامی: اثبات وحدانیت خداوند از طریق برهان نظم چگونه ممکن است؟ به فرض این شبهه: نظم حاکم بر جهان ثابت می‌کند حتماً دارای ناظم و آفریننده هست اما لزوماً این آفریدگار یکی نیست ممکن است چند خدا باشند که هماهنگ با هم و با مشاوره‌ی هم این جهان را خلق کرده باشند و دلیلی ندارد چند خدایی را باعث افتراق و بی‌نظمی بدانیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برهان نظم به گفته‌ی شهید مطهری بیشتر یک تذکر روحانی است تا اثبات وجود خدا و یا یگانگی او. با این‌همه نظم هماهنگ عالم و اندام‌وارِ او حکایت از حضور یک اراده‌ی مطلق می‌کند. موفق باشید

18107
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: نظراتی از دکتر شریعتی راجع به اسلام منهای روحانیت و اینکه اسلام رو هم مثل نفت باید ملی کرد که دیگر دست عده ای مثل علما نباشد نقل شده است که می گویند بعضی از ترورهای صدر انقلاب با این پشتوانه انجام شد ولی این صحبتها با بعضی نظرات حضرت آقا و.. نمی خواند نظر حضرتعالی چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد بهترین کسی که دکتر را می‌شناسند حضرت آقا می‌باشند. نظرات ایشان را در اینترنت جستجو کنید خوب است. موفق باشید

نمایش چاپی