بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شخصیت‌ها

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
جستجو در کتاب ها نتیجه ای نداشت
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10473
متن پرسش
بسم الله با سلام خدمت استاد گرامی: امام خامنه ای در طول چند سال گذشته چندین بار بحث فرآیند تکامل انقلاب اسلامی که منجر به تمدن بین المللی اسلامی می شود را مطرح فرموده اند. از محضر جنابعالی درخواست دارم این فرآیند رو به نحو مبسوط (در قالب سخنرانی و یا هرطور که صلاح می دانید) تشریح بفرمایید. بنده مباحث تمدن اسلامی حضرتعالی را خیلی مطالعه کرده ام و بسیار بهره بردم. اما به نظرم رسید طرح موضوع تمدن اسلامی در قالب فرآیند مطروحه توسط امام خامنه ای افق و مسیر تحقق تمدن اسلامی و بلکه رویکرد کلیه فعالیت های جوانان دغدغه مند را روشن تر خواهد کرد. به نظر حقیر باید به این فرآیند اصالت داده شود. تاریخ برخی از سخنرانی های مربوطه امام خامنه ای: 12/9/1379 21/9/1380 8/6/1384 24/7/1390
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابی تحت عنوان امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه در دست چاپ دارم که فکر می‌کنم بر اساس جواب به همین نیاز تنظیم شده، إن‌شاءاللّه مفید افتد. موفق باشید
10470
متن پرسش
با سلام: برای ما طلاب که می خواهیم مطالعه غیر درسی داشته باشیم بهتر است مطالعه ها موضوع محور باشد یا مولف محور؟ یعنی اینکه بهتر است مدتی روی کتب استاد مطهری استاد مصباح، استاد جوادی و ... وقت بگذاریم. یا بهتر است مثلا در مورد مسئله امامت یا تاریخ یا مهدویت کتب مولفان مختلف را مورد بررسی قرار دهیم؟ (کتاب ادب خیال را خوانده ام)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو کار خوب است، گاهی باید موضوعات را دنبال کرد مثل موسم محرم و مطالب مربوط به کربلا. و گاهی باید گوهر فکر یک عالم اسلامی را به‌دست آورد. موفق باشید
10454
متن پرسش

سلام علیکم: تفکر شهید آوینی به کدام تفکر نزدیک است ملاصدرا یا هایدگر؟ یعنی روح آماده گری بیشتر در آن یا برای آینده برنامه دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شهید آوینی خود را در زیر سایه‌ی حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» پروراند و از این جهت به صدرا نزدیک است و از هایدگر در جهت نفی غرب استفاده کرده. موفق باشید

10419
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز با توجه به پاسخ شما به سوال (10307) که یکی از کاربران پرسیده بود و تحت عنوان (کربلا و نجات انسان‌ها از زیر خروارها گناه) در بخش یادداشت ویژه انتشار یافته ابهاماتی برایم وجود داشت که در ادامه مطرح می کنم. 1- اول آنکه فرمودید: (زمانه زمانه‌ی گناه‌آلودی است و این آخرین تیری است که شیطان آخرالزمان از ترکش خود رها کرده و بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی.) منظور از این به خود آمدن چیست و چگونه اتفاق می افتد. چراکه هرگنه کاری که محبتی از اهل بیت علیهم السلام در دل داشته باشد پس از آنکه آتش غضب و شهوت فرو نشست و غفلت زایل شد به خود می آید اما آن لحظه به خود می آید که در اثر گناه همه چیز خودش را از دست داده و اگر دوباره شروع کند بازهم ممکن است به غفلت و معصیت دچار شود. از همین رو خواستم بدانم منظورتان از اینکه فرمودید: (بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی.) چیست. این چگونه به خودآمدنی است و چگونه اتفاق می افتد؟ یا یک بیداری پایدار است؟ و ممکن؟ 2 - دوم اینکه فرمودید: (اگر کسی با دشمنان اسلام فرسنگ‌ها همراه بود و تنها یک قدم تا انتهای راه مانده، اگر در آخرین قدم نیز برگردد می‌تواند در صعود به اشخاص درجه‌ی اول برسید و همراه حبیب بن مظاهرها شهید شود... در همراهی با سفلگان هر قدم که برداری جذبه افزون می‌گردد و جرأت برگشت را به‌کلّی از انسان می‌گیرد. پس تو نیز هنگامی که سقوط از حدّ گذشت، به کناری برو و در کار خود بیندیش و به آخرین منزلی که در این راه می‌رسی فکر کن و این شهیدان را از نظر دور مدار تا معلوم شود جای ناامیدی نیست) لطفا توضیح دهید منظور از این همراهی و بازگشت چیست؟ در تاریخ و زمانه ما که عده ی زیادی از جوانان و نوجوانان در لجنزار ترویج فحشا گرفتار شده اند و متاسفانه نوجوانان ما بهترین لحظات زندگی خود را این روزها در دام این مفاسد سپری می کنند چگونه باید بازگشت از این راه و به حبیب بن مظاهرها رسید؟ منظورتان از سفلگان چه کسانی است؟ و چرا همراهی با آنها جذبه افزونی دارد؟ 3- سوم اینکه فرمودید: (این شهیدان به ما می‌گویند: وقتی امام حسین(ع) مدّ نظرها باشد و تاریخِ دفاع از انقلاب اسلامی ظهور کند، با یک حرکت معقولانه می‌توان از زیر خروارها گناه به‌در آمد و در هیچ حالی نباید از دست‌یابی به اهداف مقدس مأیوس شد حتی اگر در لشکر یزید باشی.) لطفا در مورد این حرکت معقولانه بیشتر توضیح دهید. منظورتان از یک حرکت معقولانه چیست؟ این چه حرکتی است که ما را ناگهان از زیر خروارها گناه نجات می دهد؟ درحالی که بسیاری از جوانانی که در دام گناه افتاده و از خود ناراضی هستند از این شکایت می کنند که هرچه قدر از گناه فاصله می گیرند دوباره با یک فرصت و پیش آمد به آن برمی گردند و یا به آن عادت کرده اند؟ 4- چهارم اینکه فرمودید: (از آن‌جایی که نفس امّاره را باید کشت و با نظر مبارک اولیاء الهی به‌خصوص حضرت سیدالشهداء(ع) این کار ممکن است، باید به طریقی نظر مبارک حضرت را جلب کرد تا ما مالک نفس خود شویم و راه عبودیت پیش گیریم و اشک بر اباعبداللّه(ع) وقتی با نظر به مقام حضرت باشد، کارها خواهد کرد.) در اینجا دو سوال مطرح است. اول آنکه این طریقی که فرمودید، در زمانه ما و با توجه به وضع حال بسیاری از این نوجوانان و جوانان که به دنبال راه نجاتی می گردند چیست؟ و اگر اشک می توانذ کارها کند پس چرا می بینیم که عده ای از این جوانان با آنکه شبهای محرم در عزاداری شرکت می کنند و اشک برای سیدالشهدا (ع) می ریزند ولی در همین ایام هم ممکن است باز هم گناهان خود را دنبال کنند و تکرار نمایند؟ در پایان اینکه همواره در همه مجالس ما را نهیب می زدند که شما از خودتان و این همه گناهی که کردید خجالت بکشید، در مناجاتشان می گویند: من که این کار را کردم یا آن کار را کردم و آنقدر همه ی گذشته جلوی چشم انسان مجسم می شود که باورش نمی شود حضرت سیدالشهدا علیه السلام به او هم نگاهی بکند. دائم به خودش می گوید آخر امام حسین علیه السلام به آدمی مثل من چکار دارد؟ من باید بروم با همین خجالت و شرمندگی بمیرم. واقعا هم احساس شرم می مند اما شرمی که با یاس همراه هست. حالا شما آمدید و می گویید امام حسین علیه السلام با دلسوزی تمام آمده دنبال شما. شما که دلتان اباعبدلله را می خواهد ولی جرات نمی کنید شما بروید به سویش. می گویید ما هم می توانیم با این همه گناه برگردیم و یار اباعبدلله باشیم آن هم در مقام بهترین یارانشان. فرمودید این دیوار عصمتی که به دور شهدا کشیده اید اجازه نمی دهد تا صدای دلسوزانه اباعبدلله را بشنویم. حالا برای ما روشن کنید که با این امیدی که اکنون به دستگیری و نجات پیدا کرده ایم و با این گمانی که می بریم که سفینه النجات هستی برای ما هم جایی در رکاب خود تدارک کرده است، چه باید بکنیم تا همانگونه که فرمودید این دام ها و غل و زنجیرهای گناه و شهوت و غضب و نکبت را از دست و پای خود آزاد کنیم و در هوای عشق و ارادت و محبت به اباعبدلله تا پای جان غلام حلقه به گوش ایشان بمانیم؟ چگونه قدم برداریم و انتخاب کنیم و آن حرکت معقولانه را انجام دهیم تا مطمئن باشیم برای ابد از این دام های حیله گر مکار رهایی یافته ایم و شیطان و هوای نفس نخواهد توانست برای ما جلوه کند و برما چیره شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا لازم است عرض کنم این متنی که روی سایت مطالعه فرمودید متنی بود که بنا بود در روز شنبه 08/10/ 93 بر اساس آن صحبت کنم که بحمداللّه این کار انجام شد و امید است در شرح آن متن در آن سخنرانی سؤالاتی که داشته‌اید برطرف شده باشد 1- منظور از گناه‌آلوده بودن زمانه آن است که دنیای استکبار که حیات خود را در نفی ارزش‌های الهی می‌داند چهارصد سال است زمینه را برای رواج گناه فراهم کرده و این سال‌ها آن را به اوج رسانده به طوری که اگر تا دیروز در پشت پرده این‌کار را رواج می‌داد، امروز علنی کرده و همین امر موجب می‌شود که مردم به آن فکر و فرهنگ پشت کنند و زندگی دیگری را انتخاب نمایند و در آن حال شما با فضای دیگری روبه‌رو می‌شوید که در آن فضا به جای سبقت به سوی گناه با سبقت به سوی پاکی و طهارت روح روبه‌رو می‌شوید و این خیلی دور نیست 2- ما سال‌ها است با فرهنگ ظلمانی غرب همراهی کردیم در حدّی که تفکر و سبک زندگی ما تماماً غربی شده، مثل کسانی که در فرهنگ اموی پروریده شده بودند، حال با ظهور انقلاب اسلامی و احیاء روح حسینی باید منتظر بود که این ملت مثل همان‌هایی که از لشکر عمرسعد به امام حسین«علیه‌السلام» پیوستند، به معنای حقیقی به انقلاب اسلامی و به رهبری آن رجوع کنند و این خیلی دور نیست 3- حرکت معقولانه که در مقابل ملت‌های ما است یک جمع‌بندی تاریخی است که به خود می‌آیند که باید با تمام وجود به زندگی دینی رجوع کرد و مطابق عقیده‌ی دینی خود زندگی را شکل دهیم که در مقاله‌ی « کربلا و افقی که باید در پیش رو قرار دهیم» عرایضی در این مورد شده 4- مگر بنا است اگر با اشک و عزاداری، امام حسین«علیه‌السلام» نظر مبارکشان را بر ما انداختند و مزه‌ی دین‌داری را به جان ما چشاندند، شیطان بی‌کار بنشیند؟! دوباره شیطان از زاویه‌ای دیگر وارد می‌شود و دوباره امام حسین«علیه‌السلام» ما را دستگیری می‌کنند تا ما به آن جمع‌بندی تاریخی برسیم که من به آن بسیار امیدوارم و در آن جمع‌بندی تاریخی است که یک‌مرتبه شما می‌بینید همان‌طور که نظام شاهنشاهی پس از پنجاه سال تبلیغ برای فاسدکردن ملت، ملت حسینی با روبه‌روشدن با پیام حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به خود آمدند و پنجاه سال تبلیغات را زیر پا گذاردند؛ ما باید نسبت به حرکت سیدالشهداء«علیه‌السلام» ساده نگذریم و به این سفینه‌ی نجات با امیدواری تمام نظر کنیم. موفق باشید
10409
متن پرسش
نه اینکه من از وجود جریان ها و حرکات بدآموز در میان جوانان بی اطلاع باشم؛ نه، من می دانم چه می گذرد، اما در زیر این کفها و گل و لای ها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیت را هم مشاهده می کنم. (امام امت، حضرت آیت ا... خامنه ای)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از جمله‌ای که از رهبری عزیز فرستادید. خدا کند همه‌ی ما نگاه‌هایمان به نگاه رهبری نزدیک شود. موفق باشید
10376
متن پرسش
سلام:خسته نباشید. من می خواستم این سوال رو رودر رو از شما بپرسم اما نشد. می خوام بدونم تکلیف ما در وضع فعلی برای مبارزه با داعش چیه؟ این تکلیف به گردن من هست که در جبهه نبرد با دائش حضور داشته باشم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بحمداللّه ما در زیر سایه‌ی رهبری عزیز به عنوان نایب امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» زندگی می‌کنیم باید گوشمان به دستورات ایشان باشد، تکلیف ما را ایشان تعیین می‌کنند، فعلاً نخواسته‌اند نظام اسلامی مستقیما جبهه‌ای در مقابل داعش باز کند. موفق باشید
10368
متن پرسش
با سلام و عرض تسلیت ایام خدمت شما استاد گرامی: امام خامنه ای در صحبتهایی که راجع به موضوع زن داشتند فرمودند: این رشته‌هاى بشدّت رقیق و نازک اعصاب کودک را فقط سرْانگشت ظریف و لطیف مادر است که می تواند از هم جدا کند که عقده به‌وجود نیاید، گره به‌وجود نیاید؛ هیچ کس دیگر نمی تواند» سوال من این است که اگر مادری نتوانست یا از سر جهل به این عمل مادرانه نپرداخت مسئول است؟ دوم اینکه فرزندی که با این فضا روبه رو بوده و دچار مشکلات شخصیتی و روحی است می تواند این عقده های روحی و روانی را که مانع زندگی سالم دنیوی و سیر و سلوکش هست برطرف کند؟ مثلا شخصی را دیده ام که با اینکه مذهبی است و تلاش می کند بماند، دچار عدم ثبات روحی است، گاهی به شدت عصبی است، تمرکز ندارد و خودخوری می کند، به طوری که مورد تمسخر یا تخطئه سایرین قرار می گیرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «خدا گر زحکمت ببندد دری / ز رحمت گشاید در دیگری» بالاخره اگر خداوند تربیت خاص مادر را از بعضی می گیرد، شریعت الهی که مادرِ مادرها است به کمک او می‌آید و دست‌اش را می‌گیرد. ما با رجوع هرچه بیشتر به شریعت الهی ضعف‌های خود را باید جبران کنیم. شریعت راه نجات از خودخوری‌ها و عصبی‌شدن‌ها و تمسخر سایرین را نشان داده است. موفق باشید
10338
متن پرسش
درس بزرگ حضرت آیت الله خامنه ای به همه! http://ahmadinejadi.blogfa.com/post/74
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: الحمداللّه. موفق باشید
10330
متن پرسش
با عرض سلام خدمت شما استاد گرامی: اینجانب، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی دانشگاه شیراز هستم که ان شاالله به زودی فارغ التحصیلی خواهم شد. هنوز به خدمت سربازی نرفته ام و حدود 2 سال هم سربازی پیش رو دارم. سن بنده حدودا 25 سال است. از آنجایی که تا کنون مشغول به تحصیل بوده و در کنار تحصیل نیز کار نمی کردم، خرجی خودم را از پدرم که دبیر بازنشسته ی آموزش و پرورش هستند می گرفته و می گیرم. بنا به نیاز به استقلال مالی که در خود می دیدم، تصمیم داشتم تا پس از فارغ التحصیل شدن، به خدمت سربازی رفته و پس از آن، به کاری مشغول شوم. با این تصمیم، سوالات متعددی در ذهن بنده پیرامون اینکه چه کاری است که منطبق بر وظیفه ی من در قبال شهدا، اسلام و انقلاب باشد. در پی پاسخ به این سوال، چند صباحی اندیشه کردم. در بین کارهای مختلف، بحث ادامه تحصیل نیز مطرح بود. اما به سبب احتیاج شدید به استقلال مالی و نیز دشواری مسیر تحصیل در مقطع دکتری، این گزینه آن چنان رنگی در بین سایر گزینه ها نداشت. تا اینکه با صحبت های اخیر رهبری در حضور نخبگان مبنی بر تعریف نخبگی (نخبگی مجموعه‌ای از سه ویژگی «هوش و استعداد»، «همتِ برجسته برای مطالعه و کار و تلاش»، و «حوصله‌ی تحسین‌برانگیز برای پیگیری و مداومت» است) به این اندیشه فرو رفتم که نکند به سبب کم حوصلگی و کم همتی، مسیر ادامه تحصیل کم رنگ شده است. همچنین مباحث شما در کتاب جایگاه رزق مبنی بر اینکه «روزی هرکس را بریده اند و ما مامور به انجام وظیفه ایم»، در گوشم صدا می کند که نکند به واسطه عدم اعتماد به رزاقیت خدا و ترس از فقر دارم به مسیر رفتن به سر کار می اندیشم. من که با تلاش مضاعف و جهادگونه، می توانم در دانشگاه بمانم و در مقطع دکتری تحصیل کنم، چرا مبنای ترک این مسیرم بشود بحث مالی و سختی این راه؟ اگر حقیقتا وظیفه من ماندن در دانشگاه است، خوب باید صبر و حوصله به خرج دهم. اما مشکل اصلی آن جاست که مانده ام وظیفه ی یک جوانی چون من چیست تا پی آن را بگیرم و غصه رزقی که خدا برایم بریده است را نخورم؟ خواستم با شما استاد گرانقدر که با فضای جامعه و نیازهای آن آشنایی دارند و دغدغه های رهبر عالیقدر انقلاب را می دانند، مشورتی کنم. کدام مسیر را انتخاب کنم: ادامه تحصیل و ماندن در دانشگاه یا رفتن دنبال کار و کسب درآمد (با این دیدگاه که خدا به واسطه روزی می دهد) و انجام وظیفه در آن قالب. از طولانی شدن سوالم عذرخواهی می کنم و از صبر و تحمل شما، صمیمانه تشکر می کنم. باشد که خداوند متعال، عمر باعزت و با برکت به شما عنایت کند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شما با توکل به خدا بنا را بر آن بگذارید که تحصیلات خود را ادامه دهید و در کنار آن به فکر درآمد مالی هم باشید. موفق باشید
10242
متن پرسش
سلام علیکم: خسته نباشید عیدتان هم مبارک ببخشید ما در جواب آنهایی که آقای احمدی نژاد را لعنت می کنند و تمام کارهای او را زیر سؤال می برند چه جوابی بدهیم. مگه اینها فکر نمی کنند که فردای قیامت چه جوابی باید بدهند. مگر نه اینکه بالاخره هر کسی در کنار خوبی هایی که دارد نقص ها و اشتباهاتی هم دارذ؟! این جور آدم ها هر چی دلشان می خواهد به آقای احمدی نژاد می گویند و یه جورهایی هم از سران فتنه دفاع می کنند و عامل به وجود آمدن فتنه و اغتشاشات خیابانی و غیره را آقای احمدی نژاد می دانند. انسان واقعا از این همه بی انصافی ناراحت می شود و از این هم که رهبر معظم انقلاب در عین اینکه به دولت ایشان انتقاد دارند این همه از دولتشان و از شخص آقای احمدی نژاد دفاع کردند ناراحت می شود، چرا اینها (حرفهای آیت الله خامنه ای) را نمی بینند و کسی این چیزها را به حساب نمی آورد. ما واقعا چه جوابی باید بدهیم؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دولت آقای احمدی‌نژاد یکی از وجوه درخشان تاریخ این انقلاب است و دولت نزدیک به اهداف اصلی انقلاب بود و چرا بنا به توصیه رهبری می خواهند با تخریب ایشان خود را بزرگ کنند، با کار بهتر نشان دهند بهتر از ایشان هستند. به گفته‌ی آیت‌اللّه خاتمی گویا آقایان، دولت را از دولت پهلوی تحویل گرفته‌اند که این‌چنین نظام را زیر سؤال می‌برند! موفق باشید
10232
متن پرسش
سلام علیکم: مقام معظم رهبری پس از دیدن اجرای گروه سرود آباده به نام «قصه بابا» که مضمون آن درباره درد دل فرزند شهید است، گفتند: «کاری که اجرا کردید کار خوبی بود، چرا که صدای سازتان بر نفس انسان ها غالب نیست» منظور مقام معظم رهبری از این که فرمودند ساز شما بر نفس انسان ها غالب نیست، چه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد سررشته ندارم ولی این سرود در زمان خودش تمام رشته‌های جان ما و امثال ما را به حرکت در آورد. موفق باشید
10219
متن پرسش
سلام اخوی کارتون بعضی وقتا حرف داره در عین این که خودتون حرف ندارید سوال کرده بودم این نامه سرگشاده ای که امام به رهبری عزیز نوشتن و گفته بودن شما معنای ولایت فقیه رو نفهمیدید جریانش چیه اصلاح طلبای دانشگاه پدرمو در اوردن کمک کنید چند روزه منتظر جوابم جوابو رو سایت نذاشتید نمیدونم چرا با تشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: البته سؤال‌تان ارسال نشده. این که می فرمائید یک موضوع علمی است که دامنه و وسعت ولایت فقیه تا چه اندازه است و این غیر از آن است که یکی ولایت فقیه را قبول داشته باشد و دیگری منکر آن باشد. امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در جواب صحبت مقام معظم رهبری که در نماز جمعه داشتند، طی نامه‌ای نظر خود را اعلام کردند و روشن فرمودند دامنه‌ی ولایت فقیه در حدّ اختیارات رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است. قبل از آنکه اصل ماجرا را بازگو نماییم لازم است از کسانی که به این ماجرا ایراد می گیرند بپرسیم، بالاخره شما نظر امام(ره) مبنی بر مطلقه بودن ولایت فقیه را قبول دارید یا نظر آن موقع رییس جمهور وقت را می پسندید؟ نوع رفتار این گونه افراد نشان داده است که متاسفانه هیچ پایبندی به ولایت مطلقه فقیه و حتی ولایت فقیه نیز ندارند و سعی می کنند از اینگونه مسایل در جهت نیات خود سوء استفاده نمایند. و حال اصل ماجرا... حضرت امام(ره) در پاسخ شورای نگهبان نوشتند: دولت حق دارد تا از تصرف بیش از حق عرفی شخص و اشخاص جلوگیری نماید. این معادن (نفت و گاز) چون ملی است و متعلق به ملتهای حال و آینده است که در طول زمان موجود می گردند از تبعیت املاک شخصیه خارج است و دولت اسلامی می تواند آنها را استخراج کند. ... [امام خمینی ، صحیفه نور، ج 20، ص 155 (مورخ 1366/8/3)] امام(ره) در پاسخ وزیر کار درباره جواز قراردادن شروط الزامی نسبت به کارفرمایانی که از خدمت دولتی بهره مند می شوند نوشتند: «چه در گذشته، چه در حال، دولت می تواند شروط الزامی را مقرر نماید». [همان ، ج 20، ص 163 (مورخ 1366/9/16)] امام(ره) در پاسخ به استفسار شورای نگهبان درباره پاسخ ایشان به وزیر کار نوشتند: دولت می تواند در تمام مواردی که مردم استفاده از امکانات و خدمات دولتی می کنند با شروط اسلامی و حتی بدون شرط قیمت مورد استفاده را از آنان بگیرد و این جاری است در جمیع مواردی که تحت سلطه حکومت است و اختصاص به مواردی که در نامه وزیر کار ذکر شده ندارد، بلکه در انفال که در زمان حکومت اسلامی امرش با حکومت است می تواند بدون شرط یا با شرط الزامی امر را اجرا کند. [همان ، ج 20، ص 165 (مورخ 1366/9/26)] آیت الله خامنه ای، امام جمعه تهران (لازم به ذکر است ایشان به فرمان امام(ره) بر خلاف سایر امام جمعه های تهران - به غیر از آیه الله طالقانی - به عنوان امام جمعه دائم تعیین گردیده بودند) و رئیس جمهور وقت در توضیح نامه شورای نگهبان و نظر امام در نماز جمعه 11/10/1366 این گونه اظهارنظر کردند: «اقدام دولت اسلامی، در برقرارکردن شروط الزامی به معنای برهم زدن قوانین و احکام پذیرفته شده اسلامی نیست ... امام که فرمودند دولت می تواند هر شرطی را بر دوش کارفرما بگذارد، این هر شرطی نیست، آن شرطی است که در چهارچوب احکام پذیرفته شده اسلام است، و نه فراتر از آن. سوال کننده سوال می کند: برخی این طور از فرمایشات شما استنباط می کنند که می شود قوانین اجاره و مضاربه، احکام شرعیه و فتاوای پذیرفته شده مسلم را نقض کرد. و دولت می تواند برخلاف احکام اسلامی شرط بگذارد، امام می فرمایند: این شایعه است، ببینید قضیه چقدر روشن و جامع الاطراف است.» [روزنامه جمهوری اسلامی، شنبه 12/10/1366، ص 9، خطبه های نمازجمعه حجت الاسلام والمسلمین سیدعلی خامنه ای] این سخنان سبب خیر گشت و باعث شد حضرت امام خمینی (ره ) طی نامه ای تاریخی پرده از حقیقت ولایت مطلقه فقیه بردارند: بسمه تعالی جناب حجت الاسلام آقای خامنه ای، رئیس محترم جمهوری اسلامی - دامت افاضاته پس از اهدای سلام و تحیت، من میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود. و عقیده دارم که در این مواقع سکوت بهترین طریقه است. و البته نباید ماها گمان کنیم که هر چه می گوییم و می کنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسانها. لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایی که در آن شده بود را به سکوت برگزار کنم. لهذا، آنچه را که در نظر دارم به طور فشرده عرض می کنم . از بیانات جنابعالی در نماز جمعه اینطور ظاهر می شود که شما حکومت را که به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمی دانید. و تعبیربه آنکه اینجانب گفته ام حکومت در چهارچوب احکام الهی دارای اختیار است بکلی برخلاف گفته های اینجانب بود. اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است ، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - یک پدیده بی معنا و محتوا باشد و اشاره می کنم به پیامدهای آن، که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد: مثلا خیابان کشیها که مستلزم تصرف در منزلی است یا حریم آن است در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه، و اعزام الزامی به جبهه ها، و جلوگیری از ورود و خروج ارز، و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا، و منع احتکار در غیر دو - سه مورد، و گمرکات و مالیات، و جلوگیری از گرانفروشی، قیمت گذاری، و جلوگیری از پخش مواد مخدره، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد، و صدها امثال آن، که از اختیارات دولت است، بنابر تفسیر شما خارج است؛ و صدها امثال اینها. باید عرض کنم حکومت، که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدی که ضرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قراردادمخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و می تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت می تواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند. آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته می شود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحا عرض می کنم که فرضا چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلی است، که مزاحمت نمی کنم. ان شاءالله تعالی خداوند امثال جنابعالی را، که جز خدمت به اسلام نظری ندارید، درپناه خود حفظ فرماید. 16دی 1366 -روح الله الموسوی الخمینی در جواب، امام جمعه تهران در نامه ای خطاب به امام اعتقاد خود را به ولایت مطلقه فقیه ابراز داشت، در نامه آیت الله خامنه ای به ایشان آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم محضر مبارک رهبر معظم انقلاب حضرت امام خمینی - مدظله العالی پس از عرض سلام و ارادت، مرقوم مبارک در پاسخ به معروضه اینجانب را استماع و زیارت کردم و از ارشادات آن حضرت که مانند همیشه ترسیم کننده خط روشن اسلام است متشکرم. نکته ای که بیان آن را لازم می دانم آن است که بر مبنای فقهی حضرتعالی که اینجانب سالها پیش آن را از حضرتعالی آموخته و پذیرفته و بر اساس آن مشی کرده ام، موارد و احکام مرقوم در نامه حضرتعالی جزو مسلمات است و بنده همه آنها را قبول دارم. مقصود از حدود شرعیه در خطبه های نماز جمعه چیزی است که درصورت لزوم مشروحا بیان خواهد شد. امید است سالهای متمادی این ملت عزیز و فداکار و مسئولان آن و همه امت بزرگ اسلام از فکر بیدار و روشن و رهبری بی بدیل جنابعالی بهره مند گردند و خداوندعمر شریف شما را تا حضور ولی عصر - ارواحنا فداه - مستدام بدارد. 21/10/66 - سید علی خامنه ای حضرت امام خمینی (ره ) نیز در پاسخ ضمن تجلیل از ایشان آن را تایید نمودند، که در پاسخ حضرت امام خمینی (ره ) هم به ایشان آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم جناب حجت الاسلام آقای خامنه ای، رئیس محترم جمهوری اسلامی - دامت افاضاته مرقوم شریف جنابعالی واصل و موجب خرسندی گردید. اینجانب که از سالهای قبل از انقلاب با جنابعالی ارتباط نزدیک داشته ام و همان ارتباط بحمدالله تعالی تاکنون باقی است، جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری می کنید، می دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید، روشنی می دهید. مع الاسف جمهوری اسلامی و سران محترم آن به جرم اسلام خواهی و بسط عدالت اسلامی درجهان مورد تاخت و تاز تبلیغاتی جهان خواران شده اند و مثلا اگر بگویند آفتاب روشن است، فردا تبلیغات جهانی به شرح و تفصیل و توجیه و تحلیل پرداخته و جمهوری اسلامی و یاران آن را به طوری محکوم می کنند و چون آشنا به فقه اسلامی و به ملت فداکار اسلام و ایمان راسخ آنان نیستند، بسیاری از اوقات تبلیغات آنان به نفع جمهوری اسلامی تمام می شود. و البته ما متوقع نیستیم که با قیامی که بر پایه اسلام عزیز نمودیم و "نه " به شرق و غرب و عمال آنان گفته ایم، آنان به ما و شماها و به ملت عزیز جان بر کف ما بارک الله بگویند. و خوشبختانه اخیرا در همین موضوع حدود ولایت فقیه نویسندگان و گویندگان متعهد و آگاه به مسایل اسلامی، مسئله را در مجالس و روزنامه ها تا آنجا که دیدم مورد بحث قرارداده که من از تمامی آنان تشکر می کنم و امید است ائمه محترم جمعه و بویژه امثال جنابعالی که در بیان مسائل دست توانا دارید، مسئله را تعقیب و در خطبه های نماز جمعه اذهان ناآگاهان را روشن و زبان دشمنان اسلام را قطع فرمایید. و جنابعالی و ملت بزرگوارخواهند دید که در اطراف همین نامه چه شیطنتها و تحلیلها در رسانه های گروهی مخالفین اسلام و همدستان آنان خواهد صورت گرفت. در خاتمه سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند خواستار و امید است امثال جنابعالی در مقاصد عالیه خود پیروز وسربلند گردید. والسلام علیکم و رحمه الله- 21 دی ماه 66 -روح الله الموسوی الخمینی
10215
متن پرسش
سلام:   ببخشید به نظر شما فلسفه اسلامی که که بیشتر اون تقلید از یونان هست به چه خاطر اسلامی می نامیم و تاثیر اسلام در اون از چه جهت و در کجاها بوده و اینکه آیا واقعا دانشمندان مسلمان در بیشبرد اون نقش جدی داشته اند یا نه؟ با سپاس در پناه حق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید تفکر مکان نمی‌شناسد، همان‌طور که اولین بار این نوع ریاضیات که در دنیا معمول است مربوط به هند بوده ولی یک نوع فکر است، تفکر فلسفی هم یک نوع فکر است. به همین جهت شهید مطهری«رحمة‌اللّه‌علیه» می‌فرمایند: مسلمانان آن تفکر را گرفتند ولی نکات بسیار ارزشمندی بدان اضافه کردند. و انسان اگر واقعاً علم فلسفه را دنبال کند می‌پذیرد که یک نوع فکر است و مربوط به ساحتی از ساحات انسان می‌باشد. موفق باشید
10184
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز سوالی پیش آمده و آن اینکه شما در توصیه تان به طلاب می فرمایید حتما فقیه شوید ولی همانطور که مستحضرید امروزه بحث از تخصصی شدن علوم است و امکان دارد یکی بخواهد در فلسفه و عرفان کار کند خب طبیعتا یا باید فلسفه را انتخاب کند یا فقه را چون علوم گستردگی پیدا کرده و دیگر وقت این نیست که هم فقیه شد و هم فیلسوف این اولا، در ثانی امکان دارد طلبه ای استعدادش در فقه نباشد ولی در علم دیگر استعداد داشته باشد فلذا می خواستم ببینم این عرض بنده چگونه با فرمایش شما جمع می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در علوم جدید نیز بعضی از موضوعات تحت علوم پایه آموختنش برای همگان ضروری است و در مورد علوم حوزوی، فقه چنین موقعیتی دارد و لذا اگر به‌واقع کسی بخواهد به صورتی همه‌جانبه فلسفه و یا عرفان و یا تفسیر قرآن را بفهمد و ارائه دهد نیاز است که در فقه خود را پرورانده باشد، هم به لحاظ موضوعات فقهی و از آن مهم‌تر به لحاظ روشی که در فقه اعمال می‌شود و امثال مطهری‌ها را به میدان می‌آورد. به نظرم اگر مقداری در فقه ممحض شوید و مزه‌ی آن را بچشید تصدیق خواهید کرد که چرا بنده اصرار بر خواندن فقه دارم. موفق باشید
10181
متن پرسش
با سلام: بنده کتاب «حیات برتر» از آقای صفایی(عین.صاد) را مطالعه کردم. برداشتی که از کتاب کردم این بود که آقای صفایی نوع نگاهشان به معاد فرق دارد و در جاهایی معاد جسمانی مادی را شرح می دهند و حتی در قسمتی از کتاب شبهه اکل و ماکول را جواب می دادند البته در مقام جواب به منکرین معاد هستند. در هر حال نمی دانم که نگاه آقای حائری به معاد چگونه است؟ از آنجایی که بسیاری از نکات ناب در کتاب ایشان وجود دارد نکاتی که ملموس و عمیق است، خیلی دوست داشتم نظر ایشان را نسبت به معاد ملاصدرا بدانم. ایشان در قسمتی از کتاب که در مورد آتش جهنم است، خواننده را ارجاع به بعضی مباحث فیزیک می دهند مثلا می گوید: «یک بحث هم وجود دارد که می گویند اصطکاک به وجود می آید و در آن ضربان شدیدی به وجود می آید آن صدای مهیب آن سوختن آن انفجار بزرگ که اذا البحار سجرت... کسانی که می گویند ستاره ها به هم می خورند و منظومه به هم می خورد می گویند تسجیر و انفجار آب بدترین نوع انفجار است دریا تسجیر می شود و آب آتش می گیرد می توانید بروید بحث های علمی اش را ببینید» استاد بنده تصور می کنم نگاه فرق دارد و اینها شرح معاد مادی است. استاد جمع این مطالب با شرح معاد شما برایم مشکل است. اگر صلاح می دانید نوع نگاه آقای صفایی و تحلیل ایشان را بیان فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرحال سخن ملاصدرا را فراموش نفرمایید که فرمود: بعضی عقاید نسبت به معاد سالم است ولی صحیح نیست و خودش دلایل نظر خود را می‌آورد و حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تقریراتشان به‌خوبی آن را می‌پرورانند و یا حضرت علامه«رحمة‌اللّه‌علیه» در حدّ آمادگی مخاطب نکات ظریفی را در ذیل آیات مربوط به معاد مطرح می‌کنند. حال یا مرحوم صفائی بنا بر فهم مخاطب خود سخن گفته‌اند، و یا واقعاً معاد جسمانی را مطابق معاد مادی گرفته‌اند. مهم اعتقاد به چنین معادی است که انسان را از گناه باز می‌دارد. موفق باشید
10156
متن پرسش
سلام استاد: رشته تحصیلی من علوم پایه در مقطع کارشناسی است. برای کار کردن بر روی شخصیت عرفانی ام سیر مطالعاتی کتاب های شما به من توصیه شده است. از طرفی خود شما امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی را به عنوان استاد معرفی کردید که تاکید شما بیشتر بر انتخاب امام خمینی (ره) بود. البته تا حدودی آثار شما را مطالعه کردم و با تفسیر المیزان هم آشنایی دارم. من به رشته خودم خیلی علاقه ندارم .خواستم برای ادامه تحصیل علوم دینی را در دانشگاه انتخاب کنم که با مخالفت شدید خانواده مواجه شدم. الآن نمی دانم دقیقا باید از کجا شروع کنم. لطفا مرا راهنمایی کنید. با سپاس فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ان‌شاء‌اللّه سیر مطالعاتی روی سایت جواب نیاز روحی شما را می دهد. موفق باشید
10081
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: یک نظری هست که می گویند نظر مبنا و معیار و شاخص گفتمان انقلاب بر مبنای نظرات 4 شخص حضرت امام، رهبری، شهید بهشتی و مطهری هست. خصوصا در بحث غرب شناسی. و می گویند بقیه نظرات از جمله فرهنگستان علوم قم، فردیدی ها و حضرتعالی و... در مباحث غرب شناسی متعلق به گفتمان انقلاب نیست. افراد متعلق به نظریات دسته دوم که نام بردم اگر چه علاقمند به انقلاب اسلامی هستند، اما گفتمان فکریشان در چارچوب گفتمان انقلاب نمی گنجد. یعنی نمی شود نظرات گاها متناقض استاد مطهری و فردید، هر دو را متعلق به گفتمان فکری انقلاب دانست. دسته دوم اگرچه علاقمندند به انقلاب، اما مبنای فکریشان مبنای انقلاب نیست. نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد این نوع تقسیم‌بندی‌ها مربوط به افرادی است که تحقیق کامل نسبت به اندیشه‌ی افرادی که نام بردید نکردند. اصل حرف آن است که انقلاب اسلامی ظهور یک تمدن توحیدی است و غرب حجاب ظهور این تمدن است و هرکس نسبت به انقلاب اسلامی چنین عقیده‌ای دارد سعی می‌کند به نحوی از حجاب غرب عبور کند هرچند راه‌کارها متفاوت باشد. موفق باشید
10068
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در تکمیل سوال شماره 10056 متن زیر را از کتاب «انسان 250 ساله» صفحه 124 چهار خط آخر پاراگراف دوم (حتی همانهایی که بعد به کربلا آمدند و همراه امام حسین (ع) جنگیدند، در زمان جناب مسلم، کاری که باید می کردند، نکردند. کوتاهی کردند، و الا مسلم آن طور نمی شد. باید قضیه را تمام می کردند که نکردند. خب این نکردنها، موجب شد که حادثه کربلا پیش آید.) در ضمن به نظر رسید که شما در جواب دادن این سوال متوجه نشدید که سوال کننده، این سخن را از قول رهبری نوشته اند. وگرنه نباید می فرمودید «این طور که میفرمایید نیست.» ببخشید حلال کنید. التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن بود که آن عزیز درست منظور مقام معظم رهبری را نگرفته‌اند و گمان کرده‌اند آقا می‌فرمایند اصحاب کوفی امام حسین«علیه‌السلام» در دفاع جناب مسلم بن عقیل کوتاهی نمودند. عرض کردم این طور نیست، آری آن‌ها در کوفه با نقشه‌ی عبیداللّه غافلگیر شدند و نفهمیدند باید چه کار کنند و معنای سخن رهبری عزیز که می‌فرمایند: «کاری که باید می‌کردند، نکردند» در این رابطه است. موفق باشید
10037
متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده: تشکر می کنم از اینکه ما این همه سوال می پرسیم و شما جواب می دهید. کتاب ادب عقل را که مطالعه کردم راستش کمی گیج شدم چرا که در پی برنامه ای هستم 1. نمی دانم چه برنامه ای آماده کنم و چه نکاتی در آن باشد. 2. نمی دانم برای شروع چه کتابی را بخوانم، کدام یک از کتاب های امام خمینی (ره) و آیا مثنوی یا عرفان محیی الدین، کتاب های اساتید دیگر مثل آقای شجاعی و تفسیر علامه طباطبایی و یا ... با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های همه‌ی این عزیزان که نام بردید مفیداند، هرکدام که با روحتان هماهنگی داشت را انتخاب کنید. موفق باشید
10024
متن پرسش
سلام خدمت استاد در سوال 9994 فرمودید: همچنان گوش‌دادن به موزیک که عموماً واهمه را تغذیه می‌کند و عقل و قلب را به حاشیه می‌برد. واقعا نظر اسلام در مورد موسیقی چیست؟ رهبری جایی فرموده بودند اینکه نظر اسلام راجع به موسیقی منفی بود به این خاطر بود که در آن دوران فقط استفاده غلط از موسیقی می شد. یا مثلا خود رهبری 2 بار از حامد زمانی، خواننده انقلابی تشکر کردند و به او فرمودند کارت را ادامه بده. نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید فتوای حضرت آقا هم در مورد حرمت موسیقی-آن‌جایی که بحث موسیقیِ حرام در میان است- به محتوای آن است، پس وقتی سروردی با آنچنان محتوای خوب از آقای حامد زمانی به میدان می‌آید نه‌تنها بد نیست بلکه بسیار هم خوب است. این از آن‌جاهایی است که از موسیقی درست استفاده شده. ولی سؤال‌کننده‌، بحث گوش‌دادن به موزیک را بدون هر محتوایی مطرح فرموده بودند. موفق باشید
10019
متن پرسش
سلام علیکم: چرا حضرت آقا در مورد آمریکا با صراحت سخن گفتند و نام اشخاص را بردند و روشن گری کردند ولی در آن نماز جمعه معروف با کنایه سخن گفتند و با صراحت آبروی فتنه گران را نبردند آنها را بر سر جایشان ننشاندند تا نظام متحمل این همه هزینه نشود؟ جانم فدای رهبر. برای سلامتیشان صلوات.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد. آمریکا عین استکبار است و ملاک‌ همه‌ی بدی‌ها است، ولی برای بقیه‌ی منحرفین از آن‌جایی که امکان تجدید نظر برایشان هست، باید با کنایه سخن گفت. موفق باشید
9999
متن پرسش

سلام علیکم: به نوشته ای از شهید آوینی برخورد کردم که سخنرانی منتشر نشده ایشان بود (احتمالا). مفید دیدم دوستان دیگر هم مطالعه کنند. سخنرانی منتشر نشده‏ شهید آوینی/ شبکه ایران: "آوینی سخنران" با "آوینی نویسنده" متفاوت است. هنگام سخنرانی باید مقدمه چینی کند و یک شمای کلی از مبانی و معتقداتش بگوید اما در حین نوشتن یک مقاله چنین نیست. او چنان فاتحانه و با اطمینان می‏نویسد که گاه شاید لازم نمی‏بیند که از آغاز همه مبانی تفکرش را بگوید. این سخنرانی در جمع تعدادی از طلاب صورت گرفته و شاید در هیچ یک از متون و سخنان منتسب به سید مرتضی آوینی، او چنین آشکار و مدون اصول فکری خودش درباره تمدن غرب، فلسفه و سینما بیان نکرده است.********** سید مرتضی آوینی: تصوری که از پیش درباره جمع حاضر داشتم این بود که آنها عده‏ای از دوستان هستند که درباره فیلمنامه نویسی تحقیق می‏کنند و قصدم نیز آن بود که تذکراتی را در این باره با آنان درمیان بگذارم؛ اما وقتی به اعلانی که زده بودند برخوردم، دیدم عنوانی که برای این بحث گذاشته‏اند «حکمت سینما» است. عنوانی که انتخاب شده خیلی بزرگتر از آن چیزی است که من توقع داشتم و باید بگویم این کلاهی است که بر سر ما گشاد است؛ اما به هر تقدیر، حسب الامر دوستان، آنچه را به نظرم می‏رسد در ذیل تذکراتی چند عرض می‏کنم. امیدوارم که مرضیّ خدا واقع بشود و نیز مورد استفاده دوستان قرار بگیرد. 1. اوّلین تذکری که می‏خواستم عرض کنم این است که تمدن امروز اصلاً محصول فلسفه است؛ شجره‏ای است که ریشه‏اش فلسفه است و بالطبع همه لوازم و محصولات تمدن امروز موالید فلسفه هستند؛ و نیز سینما، چه آن را همچون هنر بنگریم و چه همچون صنعت. ممکن است ارتباط آنچه به مثابه ثمره این تمدن در خارج محقق شده است با ریشه‏اش، یعنی فلسفه، چندان واضح نباشد، یعنی فی المثل نتوان از همان آغاز نسبت ماشین رختشویی را با فلسفه پیدا کرد اما در باطن امر، با کمی تأمل همراه با تفکر در سیر تاریخی تمدن غرب، خواهیم دید که این تمدن و لوازمش ثمرات درخت فلسفه هستند. مگر گلابی چقدر با اصل درخت خویش شباهت دارد؟ باغبان است که این تناسب و تشابه را باز می‏یابد نه هر ناآشنایی که نظر در باغ کند. اینکه اصلاً چرا من به این تذکر پرداخته‏ام علتی دارد و آن اینکه ما در قرن پانزدهم هجری قمری، با واقعه عظیمی در کره زمین مواجه هستیم که انقلاب اسلامی است و اعتقاد این حقیر بر آن است که با این انقلاب، سیر اضمحلال و فروپاشی تمدن غرب از نقطه عطف تاریخی خویش گذشته و در قوس نزول افتاده است. تاریخ آینده تاریخ غرب نیست، تاریخ اسلام است و البته این مدعا نیاز به توضیح بیشتری دارد که برای حفظ اجمال و ایجاز باید از آن درگذریم. با این فرض، در آینده میان ما و غرب مبارزه‏ای همه جانبه درگیر خواهد بود که هنوز بیش از یک دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته، آثار آن در سراسر دنیا مشهود است. این مبارزه تنها یک مبازره نظامی نیست و مبارزه نظامی در حقیقت جلوه آن مبارزه فرهنگی، فکری و فلسفی است که میان ما درگیر است. مبارزه نظامی فقط ظاهر این مبارزه است و در باطن جنگی بسیار عظیم‏تر در جریان است که تعبیر من از آن «جهاد فکری» است. لازمه پای نهادن در این مبارزه آن است که ما ماهیت غرب را بشناسیم و نسبت میان آثار و لوازم تمدن غرب را با ریشه‏هایشان پیدا کنیم و این جز از طریق فلسفه ممکن نیست، چرا که اصلاً غرب و تمدن منتسب به آن مولود فلسفه است. از آغاز قرون جدید، یعنی در رنسانس، بنیان فکری تمدن حاضر با رجوع به تفکر فلسفی یونان گذاشته شد و هر آنچه اکنون وجود پیدا کرده، موجودیت خویش را مدیون این بنیان نخستین و بسط تاریخی آن است؛ پس ما خود را بی نیاز از فلسفه ندانیم. بسیاری از ساده انگاریهایی که در برخورد با غرب وجود دارد ناشی از این عدم شناخت است و این نقص جز به مدد فلسفه علاج نمی‏شود و اصلاً کسی که غرب را بدون عنایت به بنیانهای فلسفی آن بنگرد، امکان تحقیق در ماهیت آن را پیدا نمی‏کند و به تبع آن، لزوم این مبارزه را نیز در نمی‏یابد. البته در باب این مسأله که انسان برای رسیدن به حق بالذات محتاج به خواندن فلسفه باشد سخن بسیار است و نگفته روشن است که انسان برای طی طریق حق ضرورتا نیازمند به فلسفه نیست، اما سخن ما در مبارزه با غرب است. وقتی می‏گوییم غرب، شرق سیاسی را هم در نظر داریم؛ مارکسیسم و کمونیسم نیز مظاهری از همان تفکر واحدی است که در غرب حاکم است. اینها همه ثمرات و شاخ و برگ درختی هستند که ساقه‏اش «اومانیسم» است. برای مثال، اخیرا در یکی از همین مجلاتی که این روزها انتشار پیدا می‏کند سخنی دیدم که یکی از انتلکتوئلهای پیر این جامعه گفته بود؛ اینکه «روشنفکر مدافع چیزی نیست!» اگر با پشتوانه تفکر فلسفی غرب به سراغ این سخن نرویم، اصلاً امکان درک آن برای ما موجود نیست. ما با این تفکر مخالفیم اما بنیان این مخالفت باید بر مبنای شناختی که از این سخن داریم بنا شود. ممکن است گوینده این سخن فلسفه نداند، که همین طور هم هست، اما این سخن که از دهانش برآمده لزوما سخنی فلسفی است زیرا از دهان کسی برآمده که شخصیتش را مدیون غربزدگی است. هیچ یک از نحله‏های فکری یا حتی محصولات تکنیکی این تمدن را جز با فلسفه نمی‏توان بررسی کرد و به اعتقاد اینجانب بخشی از روشن بینی معجزآسای حضرت امام(ره) در برابر غرب نیز از اینجا مایه گرفته است که ایشان ید طولایی در فلسفه و عرفان نظری دارند؛ و البته بنیان اصلی احاطه حکیمانه ایشان را بر همه مسائل باید در جایی دیگر جستجو کرد که در اینجا محل بحث ندارد. 2. تذکر دومی که می‏خواستم عرض کنم این است که بشر امروز وجود انسان را عین حیوان می‏داند. تعریفی که قدما از انسان داشتند، یعنی «حیوان ناطق»، با آن تعریفی که بشر غربی از انسان دارد به طور کلی متفاوت است. قدما نطق را فصل وجود انسان از حیوان می‏دانستند؛ حقیقتی که چون در وجود بشر تحقق یابد، تحولی ذاتی و ماهوی اتفاق می‏افتد و انسان از نظر تعالی وجود بـه مرتبه‏ای می‏رسد که دیگر نمی‏توان او را حیوان دانست. در حکمت اسلام، نفس انسان را نفس ناطقه می‏نامند و این نطق را نباید فقط به معنای ظاهریِ «سخن گفتن» گرفت. سخن گفتن انسان ریشه در تفکر و تعقل او دارد، چنان که لفظ «منطق» را هم از ریشه نطق گرفته‏اند. اما امروزه به تبعیت از تفکر غربی، بشر را اصالتا با رجوع به حیوانیت او معنا می‏کنند. اگر توجه نکنیم که تمدن غرب و آثار و لوازمش در ذیل این تعریف قرار دارد، امکان تحقیق در ماهیت آن از دست می‏رود. اگر انسان این چنین تعریف شود، آثار این تعریف در همه اموری که مربوط به انسان است به نسبت قرب و بعد ظاهر خواهد شد؛ مثلاً در علوم انسانی این تأثیرات ظهور بیشتری دارد تا علوم تجربی. در اقتصادِ امروز بنگرید که نیازهای حیوانی وجود بشر را اصل می‏گیرند، یا فی المثل در تعبیر آنها از آزادی. اشتباه در تعریف انسان کار را به آنجا کشانده که امروز بعد از چند قرن، انسان به یک از خود بیگانگی ذاتی دچار آمده و به نوعی حیوان اجتماعی تبدیل شده است. این اصلاً تفاوت اصلی دوران ماست با دورانهای دیگری که بر کره زمین گذشته است. تفاوت اساسی آنجاست که پیش از این عصر، چه بسا انسانهایی وجود داشته‏اند که این تعبیر در موردشان مصداق داشته؛ انسانهایی که از حقیقت وجود خویش دور افتاده بوده‏اند و غیر اهل حق، همه این چنین‏اند؛ اما هیچ گاه کار به آنجا نرسیده که در تفکر غالب بشریت، این تعریف وارونه پذیرفته شود و مثل امروز همه تأسیسات و مناسبات و معاملات اجتماعی بر همین اساس وارونه بنا شود. بعد از چند قرن اکنون در غرب آثاری مشهود است دال بر اینکه آنها به پایان راه رسیده‏اند و وقت آن است که به این اشتباه کلی خویش در تعریف انسان پی ببرند و توبه کنند، و به اعتقاد اینجانب این «عصر توبه بشریت» با انقلاب اسلامی ایران آغاز شده است و هر چه بگذرد ما با تحولات اجتماعی و سیاسی عمیق‏تر و وسیع‏تری دالّ بر یک توبه کلی به سوی دین و دینداری و حق پرستی مواجه خواهیم شد. قرن آینده، این چنین قرنی است و آثار اولیه آن نیز از هم اکنون ظهور یافته است.انسان را باید همچنان که در حکمت اسلام مطرح است با نفس ناطقه از حیوان جدا دانست و اصل در وجود انسان، همین روح است که متعالی و الهی است. بین انسان و حیوان نسبتی که غربیها قائلند برقرار نیست و اگر ما برای خصوصیات حیوانی وجود انسان قائل به اصالت شویم، باعث دوری انسان از وجود حقیقی خودش خواهیم شد، آنچنان که اکنون در غرب رخ داده است. 3. تذکر سومی که باید عرض کنم مستقیما راجع به خود سینماست. اگر سؤال این باشد که «چه چیزی سینما را از این جذابیت برخوردار کرده است؟» در جواب باید گفت: «توهّم واقعیت». اما ما معنی توهّم واقعیت را نمی‏توانیم بفهمیم مگر اینکه بدانیم این جذابیت چه چنگ آویزی در درون ما دارد. هر آنچه بیرون از ما، ما را به خود جذب می‏کند، اگر نسبتی با وجود ما نداشته باشد و چنگ آویزی در وجود ما نیابد تا خود را به آن بیاویزد اصلاً ما به طرفش نخواهیم رفت. این توهّم واقعیت چیست، چگونه ایجاد شده و چه خانه‏ای در درون ما دارد که ما را به خود جذب می‏کند؟ جستجوی جواب این سؤالها برای شناختن ماهیت سینما لازم است و البته ما در طی این یک جلسه نمی‏توانیم به همه سؤالها جواب بدهیم و فقط طرح سؤال می‏کنیم، چرا که در خود این سؤالها نیز تذکراتی بسیار جدی وجود دارد. اگر این توهّم واقعیت یا واقعیت سینمایی سیری داستانی به خود نگرفته بود، باز هم این همه جذابیت نداشت. جذابیت سینما در آنجاست که چنگ آویزهایی در فطرت ما یافته است و فی المثل درباره داستان باید گفت که بشر از آنجا که در نسبت بین مرگ و زندگی و مبدأ و معاد و نسبتی که بین او و زمان برقرار می‏شود وجود پیدا می‏کند، به سیر داستانی و قصه و تاریخ گرایش دارد و به همین علت است که جذابیت قصه و داستان و تاریخ برای انسان امری فطری است، یعنی ریشه در فطرت انسانی دارد. اگر بشر نمی‏مرد و جاودانه بود، علاقه‏ای هم به قصه و تاریخ نداشت. یکی از مهمترین صفاتی که واقعیت سنیمایی را از جذابیت فعلی برخوردار کرده سیر داستانی است و جذابیت سیر داستانی هم در نسبتی است که بین انسان و مبدأ و معاد و مرگ و زندگی وجود دارد. از داستان گذشته، سینما آن گونه که اکنون در دنیا محقّق شده این صفات فطری را اغلب در جهت ضعفهای بشری خوب شناخته و بر همین اساس رابطه خویش را با انسان بنا نهاده است. 4. تذکر چهارم اینکه سینما، یا به عبارت بهتر، تماشای فیلم جز به توسط الیناسیون انسان تحقق پیدا نمی‏کند. الیناسیون را از خود بیگانگی ترجمه کرده‏اند و مصداق اتمّش را در مجانین می‏یابیم. دیوانه‏ها بدون آگاهی از هویت اصلی خودشان شخصیتی موهوم برای خود تصور کرده‏اند و در آن فرو رفته‏اند. تعبیر الیناسیون در نحله‏های مختلف فلسفی در غرب معانی مختلفی پیدا کرده است، ولی ما بدون توجه به این تفاوتها الیناسیون را به معنایی گرفته‏ایم که با فرهنگ ما بیشتر سازگاری دارد. دنیا دار المجانین بزرگی است و بجز اهل حق، یعنی کسانی که بین خود و حقیقت مطلق رابطه‏ای آنچنان که باید برقرار کرده‏اند، همه انسانها کم و بیش و در صورتهای مختلف دچار جنون هستند چون در عوالمی ساخته و پروده توهّمات خودشان زندگی می‏کنند. یکی در جهانی زندگی می‏کند که خدایی ندارد و در آن جهانِ وهمی، یکباره در وسط آسمان، روی یک کره کوچک صورتهای ابتدایی حیات به وجود آمده و بدون علتی معلوم در یک جهت احتمالی، پیچیده‏تر و پیچیده‏تر شده و کمال یافته است تا اینکه انسان پای به عرصه وجود نهاده و شروع به تفکر درباره خود و جهان خارج از خود کرده است! دیگری در جهانی زندگی می‏کند که همه مثل گرگ مترصّد دریدن یکدیگر هستند و در چنین دنیایی تنها قانون است که آنها را از تجاوز به یکدیگر باز می‏دارد، دنیایی که در آن همه دزدند مگر کسانی که قدرت دزدی ندارند... و اما حقیقت چیست؟ وقتی کسی بدون آگاهی از اینکه هویت حقیقیش چیست خود را ناپلئون می‏داند یا مثلاً بزرگترین روشنفکر جهان سوم می‏پندارد بدون آنکه نگران حقیقت امر باشد، این شخص دچار الیناسیون است و از خود بیگانگی به معنای اتمّ در مورد او اتفاق افتاده است. تعبیری در قرآن مجید وجود دارد که در ذهن من با این مسأله الیناسیون یا از خود بیگانگی مربوط است و آن «خوض» است که به معنای فرو رفتن آمده: «قل اللّه‏ ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون»: رهایشان کن تا در این حالت فرورفتگی و استغراق که دارند، مشغول بازی باشند. همه این تعبیرات محل بحث هستند،بحثهایی اساسی؛ اما نه در جلسه‏ای با این محدودیت. انسانها به طور معمول گرفتار غفلتی هستند که با خوض در امری خارج از خودشان محقّق شده است. وقتی انسان در چیزی خارج از وجود خودش فرو برود و در آن غرق شود، از خود غافل می‏شود و به همه تقدیر معنای از خود بیگانگی به نحوی از انحاء درباره‏اش مصداق می‏یابد. همه انواع این از خود بیگانگی مذموم نیست، چنانکه انسان در هنگام عبادت نیز در امری خارج از خویش مستغرق می‏شود. اما ما خدا را وجودی «غیر خود یا ناخود» نمی‏دانیم که با فنای در وجود او معنای از خود بیگانگی درباره ما صدق کند؛ خدا غایت الغایات وجود ما و اصل حقیقت هستی است و فنای در وجود او، در واقع امر «بازگشتن به خویش» است. معنای لفظی «توبه» نیز همین است: بازگشت؛ بازگشت به حقیقتی که از آن دور افتاده‏ایم. آنچه در شریعت مذموم است از خود بیگانگی ذاتی است یعنی فی المثل همان امری که امروزه درباره بشریت به طور عام و بشر به طور خاص اتفاق افتاده: انسان به نوعی حیوان اجتماعی و ابزار ساز استحاله یافته است. دیوانه‏ها بیمارانی بیش نیستند؛ اغلب یک نقص جسمی یا عصبی باعث شده است که جنون پیدا کنند، اما مجانین واقعی آدمهایی هستند که نه فقط نسبت به هویت حقیقی خویش آگاهی ندارند بلکه خود را کس دیگری می‏انگارند. در بعضی از روایات وجود دارد که حضرت رسول(ص) از جایی گذر داشته‏اند. برخورده‏اند به مردمی که دور بنده خدایی جمع آمده‏اند. می‏پرسندکه این کیست و جواب می‏دهند که مجنونی است. سخنی می‏فرمایند قریب به این مضمون: او بیماری بیش نیست، مجنون حقیقی کسی است که با تکبر روی کره زمین راه می‏رود. یک بشر متکبر یا مستکبر مصداق کاملی است برای آن از خود بیگانگیِ ذاتی که مورد نظر ماست. قراردادی که بین تماشاگر فیلم و فیلمساز وجود دارد آن است که تماشاگر با پای خودش می‏رود و در فضای تاریکی روی صندلی می‏نشیند و خودش را تسلیم فیلمساز می‏کند تا به هر سان که می‏خواهد او را در یک واقعیت موهوم غرق کند، آنچنان که در تمام مدت تماشای فیلم اصلاً هویت حقیقی خویش را به یاد نیاورد و رجعتی به خویش نداشته باشد. مع الاسف میزان توفیق فیلمساز نیز در همین جاست؛ فیلم خوب فیلمی است که در تمام مدت تماشاگر را زمین نگذارد و با رشته این جذابیت سحرانگیز تا آنجا او را گرفته باشد که امکان رجعت به خویش را به او ندهد. وقتی به بچه‏هایی که در حال بازی هستند بنگریم، درمی یابیم که تعبیر «خوض» در قرآن چقدر عمیق و بلیغ است. بچه‏ها در نقش موهوم خویش در بازی آن همه فرو می‏روند که غرق می‏شوند و زندگی غیر اهل حق نیز این چنین است؛ بازی موهومی بیش نیست. اینها از جهان خارج از خودشان توهّمی دارند که اصلاً مطابق با واقع نیست و ما میزان صحت ادراک را مطابقت با واقع یا نفس الامر می‏دانیم. جهانی که اینان بر اساس شناخت خویش پیرامون خود آفریده‏اند، جهانی غیر واقعی و خیالی است و از همین روست که عرض کردم جهان دارالمجانین بزرگی است. 5. تذکر پنجم این است که بشر امروز از این غفلتی که نسبت به حقیقت و وجود حقیقی خویش دارد استقبال می‏کند. وقتی خود آگاهی انسان با درد و رنج همراه است، غفلت ملازم بالذت است و این چنین، غالب انسانها، جز اولیای خدا، خود را به آن می‏سپارند. در نهادهای اجتماعی بشر امروز، موارد مختلفی از مصادیق و شواهد این مدعا را پیدا خواهیم کرد: دیسکوتکها، کاباره‏ها، میخانه‏ها، شهرهای بازی، قمارخانه‏ها، سینماها، کلوبهای مختلف بیلیارد، بولینگ و بسیاری از بازیهایی که تحت عنوان ورزش پنهان شده‏اند... همه و همه مظاهری هستند از همان معنایی که گفته شد: غفلتکده‏هایی که بشر امروز برای فرار از عقل و اختیار و خودآگاهی ساخته است. نقطه گرایش انسان به سوی مستی، ترک عقل و اختیار و آسودگی از رنجهای وجود و حیرت و دهشتی است که با آن همراه است. سینما نیز آنچنان که امروز به طور عموم وجود دارد، مفرّی است که بشر برای گریز از خود ساخته است و البتّه همان طور که بعدها عرض خواهد شد، ما سینما را منحصر در این غفلتکده‏ای که امروز کمپانیهای تجارتی فیلمسازی بنا کرده‏اند نمی‏دانیم و برای آن وظایف دیگری نیز قائل هستیم... هر چند آنچه اکنون وجود دارد همان است که گفتیم. بشر در هنگام تماشای فیلمی که همه وجود او را به خود جذب کند، به نحوی از بیخودی و غفلت و مستی دست می‏یابد که بسیار لذتبخش است؛ این لذت است که انسان را به سوی سینما می‏کشاند. اگر در تعبیرات عرفانی ما، مستی و بیخودی بالاترین مرتبه‏ای است که انسان بدان نائل می‏شود، نباید این هر دو را به یک معنا گرفت. از این نظر بیخودی مقامی همسنگ با ولایت است، چرا که وجود انسان عین ربط و تعلق به حق است، اما نفس یا خود، حجاب این تعلق می‏شود و لذا وجود حقیقی انسان هنگامی ظاهر می‏گردد که «خود» او از میان برخیزد. بزرگ‏ترین حجاب میان انسان و خدا، خود یا نفس اوست و از همین رو وقتی انسان موفق شود که از خود بگذرد خدا از وجود او ظاهر خواهد شد و این همان مرتبه بیخودی است؛ همسنگ با ولایت. در اینجا همان طور که عرض کردم، تعبیر از خود بیگانگی درست نیست چرا که اصلاً بیگانگی واقعی در این خود است که انسان را از خدا باز می‏دارد. 6. تذکر ششم اینکه شاخص اصلی وجود انسان همین عقل و اختیار اوست. حرکت بالاراده در مورد حیوانات نیز تحقق دارد و آنچه انسان را متمایز می‏سازد اختیار است نه حرکت ارادی که حیوانات نیز به یک معنا از آن برخوردار هستند. باز به همین علت است که این اختیار را به همان امانتی تفسیر کرده‏اند که انسان از ازل عهده دار آن شده است. تماشاگری که با پای اختیار به فضای تاریک سینما می‏رود و خود را در صحنه واقعیت سینمایی غرق می‏کند، اصلاً بدون ترک اختیار امکان پرداختن به فیلم و تماشای آن را پیدا نمی‏کند، یعنی استغراقش در آن واقعیت، موکول به این امر است. برده یا بنده به کسی اطلاق می‏شود که از خود اختیار ندارد و از آن آزادی که شاخص وجود بشر است برخوردار نیست. غربیها هم با اینکه آزادی را طور دیگری معنا کرده‏اند اما آن را شاخص وجود بشر می‏دانند. در مقابلِ لفظ بنده یا برده، کلمه حرّ یا آزاد وجود دارد. پس انسانی که اختیار ندارد، بنده یا عبد است اما عبودیت نیز مطلقا مذموم نیست. عبودیت به معنای ممدوح آن، قله غایی تکامل و تعالی روح بشر است و مقام عبداللهی همان مقام خلیفة اللهی است. آنچه هست این است که اگر لازمه تماشای فیلم ترک اختیار و گذشتن از خود و خودآگاهی است، پس این کار فی نفسه نوعی عبودیت یا عبادت است که هم می‏تواند ممدوح باشد، هم مذموم. میزان حسن و قبح این عمل، در جواب این پرسش است که آیا فیلم جانب حق را نگاه داشته است یا خیر؟ 7. تذکر این نکته نیز لازم است که ترک اختیار هنگام تماشای فیلم مطلق نیست و هر چه تماشاگر بیشتر در واقعیت موهوم پرده سینما غرق شود، از خود و اختیار خویش بیشتر و بیشتر فاصله می‏گیرد و این عمل بیشتر مصداق آنچه گفتیم واقع می‏شود. از یک سو تماشای فیلم برای انسانهای متکامل اصلاً با ترک اختیار همراه نیست و از سوی دیگر، درباره کودکان و انسانهای ضعیف النفس، سحر و جادوی فیلم تأثیر بیشتری دارد. تعبیری که یکی از دوستان فیلمساز ما داشت هیپنوتیزم بود؛ یعنی می‏گفت عملی که سینما با انسان می‏کند، هیپنوتیزم است. و او این را از ذاتیات سینما و اصلی‏ترین مشخصه ذاتی آن قلمداد می‏کرد و بشدت اعتراض داشت نسبت به آنان که درباره جذابیت سینما چون و چرا می‏کنند و می‏خواهند سینما را به سمتی بکشانند که از جاذبیتهای کاذب پرهیز کند. می‏گفت چه کسی می‏تواند بگوید که این جاذبیت کاذب است یا نه و می‏گفت که اصلاً هیپنوتیزم رکن اساسی سینماست و همان چیز است که سینما از طریق آن محقّق می‏گردد. نتیجه‏ای که او می‏خواست بگیرد درباره بچه‏ها بود؛ می‏گفت اصلاً سینما وسیله سرگرمی و تربیت بچه‏هاست؛ بزرگترها شخصیت نهایی خود را یافته‏اند و دیگر امکان تحول و تغییر ندارند. سینما متعلق به بچه‏هاست و از طریق سینما است که ما می‏توانیم نسل آینده انقلاب را بسازیم. مثالی که او می‏آورد در مورد آثار رودیارد کیپلینگ بود ـ هم او که متهم به فراماسونری است. می‏گفت: بعد از بیست سال همان قهرمانهای فراماسونرکیپلینگ، تمام سطح ممالک مستعمره امپراتوری بریتانیا را در جستجوی همان اهدافی که کیپلینگ داشت، پر کرده‏اند. می‏گفت که تأثیر معجزه آسای داستانهای او در سادگی و جذابیت آنهاست و بعد این نتیجه را با وضع فعلی خودمان قیاس می‏کرد. می‏گفت: از این جذابیتی که سینما دارد باید استفاده کنیم و نسل آینده انقلاب را بسازیم. باید اسوه هایی را برای جوانان و نوجوانان بسازیم که بعدها در وجود آنها محقّق بشوند. آنچه نقل به مضمون کردم، در همه وجوه و با همه وسعتش، منتهی به آن مطلبی که مورد بحث بود نمی‏شود؛ قصد حقیر فقط تکیه بر این گفته بود که ایشان هم اعتقاد داشت که تا آن هیپنوتیزم کذایی درباره تماشاگر اتفاق نیفتد، فیلم و سینما به معنای حقیقی تحقق نمی یابد. حالا اگر دقت کنیم خواهیم دید همان طور که بچه‏ها و انسانهای ضعیف النفس در برابر سینما کاملاً خلع اختیار می‏شوند، کسانی هم هستند که به راحتی در برابر فیلم از عقل و اختیار خود صرف نظر نمی‏کنند. بنده هم می‏شناسم کسانی را که اصلاً تحمل سینما و تلویزیون را ندارند و اصلاً نمی‏توانند خود را به فیلم تسلیم کنند؛ احتراز دارند و می‏گریزند، چرا که شرط اول تماشای فیلم و لذت بردن از آن، این است که انسان از خود خارج شود و در سیر عواطف و احساسات فیلم و حوادث آن شریک گردد و البته مقصود از این خود، «خودبالفعل» یا شخصیت فردی هر کس نیست بلکه مراد شخصیت حقیقی نفس است. حالا با توجه به این مقدمات می‏خواهم پرسشی طرح کنم و آن اینکه آیا مخاطب سینما عامه مردم نیستند؟ آیا سینما با انسانهای متکامل نیز می‏تواند ایجاد رابطه کند؟ آیا باید هدایت عام و خاص را از هم تفکیک کنیم و درباره وظیفه پرورشی سینما، بحث کنیم در این معنا که آیا سینما انسانهای متکامل و خواص را نیز مورد خطاب دارد؟ می‏دانید که اگر در سینما محاوره و مخاطبه‏ای در کار باشد، آنگاه فهم و درک مخاطب یکی از موازین اساسی است که باید رعایت گردد. به طور عموم در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی بگردید و بعد از خود سؤال کنید که مخاطب عام سینما و تلویزیون کیست. تأثیرات سینما بر غالب مردم، جوانان و نوجوانان و بچه‏ها واقعا شگفت‏انگیز است و این واقعیتی است که بسیاری از جوانان اسوه‏های خویش را از سینما انتخاب می‏کنند؛ اما در عین حال نباید فراموش کرد که این حکم مطلق نیست. در همین جامعه خودمان و در همین جایی که اکنون جوانان بالای شهر غایات زندگی خویش را در فیلمهای آمریکایی می‏جویند، در شب بیست و سوم ماه رمضان، در غالب مساجد پایین شهر، جوانهایی هستند، شانزده، هفده و زیر بیست سال که نشسته اند و به خاطر چیزهایی که در چشم آن بالاشهریها موهوم، پرت و اصلاً دور از واقعیت است، زارزار گریه می‏کنند و اسم حضرت زهرا(س) که می‏آید، اختیار از کف می‏دهند. اینها آن نسبت مورد نظر را با سینما و تلویزیون ندارند و اعتنایی هم به تلویزیون و تئاتر ندارند، رمان هم نمی‏خوانند. اسوه‏هایشان را در تاریخ اسلام، ائمه معصومین(ع) و اولیای خدا می‏جویند و اصلاً دنیایشان دنیای دیگری است. هستند کسانی که این چنین‏اند و هستند کسانی که آنچنان. اما شکی نیست که چهره غالب اجتماعات ما را همانها می‏سازند که بشدت متأثر از تبلیغات رسانه‏های گروهی و فضای جامعه و مخصوصا تلویزیون هستند، چرا که اکنون تلویزیون می‏رود که بسیاری از وظایف کنونی سینما را بر عهده بگیرد. از تأثیر سینما و تلویزیون بر این اقشار عظیم انسانها نمی‏توان غافل شد و با کمال جدیت باید جوانها، نوجوانهاو مخصوصا بچه‏ها را دریافت. همان دوستی که از او صحبت کردیم بشدت اعتراض می‏کرد به اینکه چرا در مقام تئوری بافی برای سینما، در این روزگار عده‏ای عنوان می‏کنند که سینما نباید خودآگاهی تماشاگر را نفی کند. می‏گفت که اصلاً سینما با نفی خودآگاهی تماشاگر موجودیت پیدا می‏کند و وقتی گفته می‏شود که نباید سینما خودآگاهی تماشاگر را نفی کند، مثل این است که ما بگوییم «فیلمی بسازیم که فیلم نباشد!» می‏گفت که اصلاً این مباحث روشنفکرمآبانه را باید کنار گذاشت و از جذابیتی که سینما دارد باید برای جذب این نوجوانانی که اکنون آتاری همه زندگیشان را پر کرده است استفاده کرد. البته باید در این معنا تحقیق و تفکر کرد که سینما باید در چه جهتی حرکت کند. باید دست از نفی خودآگاهی تماشاگر بردارد و یا نه، از این سحر و جادو در جذابیت و تأثیر هر چه بیشتر سود بجوید؟ آیا در روی آوردن به جاذبیتهای سینمایی محدودیتی نیست؟ اصلاً این جذابیت چیست؟ وقتی انسان به سمت ظرف غذا کشیده می‏شود، مشخص است که چرا، معلوم است که غذا چه نسبتی با وجودش دارد؛ اما سینما چطور؟ جذابیت سینما در کجای وجود ما خانه دارد؟ به هر تقدیر ما باید سینما را بشناسیم و چون سینما محصول فلسفه است، خود را بی نیاز از فلسفه و چون و چرا کردن در بدیهیات مشهور و مقبول ندانیم. فطرت بشر را نیز بشناسیم، نه آنچنان که در علوم رسمی عنوان می‏شود. باید به سراغ راههایی برویم که به معرفت دینی و یقینی منتهی می‏شود، یعنی باید عالم را در نور حکمت اسلام بنگریم. ******************** http://nasr1212.blogfa.com/post/112

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً سخنان حکیم فرزانه شهید اهل قلم مرحوم آوینی چیزی است که تا انقلاب اسلامی ادامه دارد عامل قوت‌دادن و جلوبردن انقلاب اسلامی است و إن‌شاءاللّه افق را برای طلوع خورشید نهایی حقیقت فراهم می‌کند. موفق باشید

9986
متن پرسش
سلام استاد: استاد شما هم می رفتید ملاقات رهبری همه فتند شما هم می رفتید خب!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر راهم می‌دادند با سر می‌رفتم. عیادت از مقام معظم رهبری عیادت از نایب امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است. موفق باشید
9967
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد: 1) نگرش ما راجع به همسران حضرت رسول صل اله وعلیه واله چگونه باید باشد با توجه به اینکه بنظرم در قرآن هم از مسلمانان خواسته شده احترام نگه دارند و فقط عایشه مشکل داشته اند آیا باید همین جا حضرت عایشه گفت یا تا این حد احترام لازم نیست؟ لطفا توضیح فرمایید. 2) با توجه به تعالیمی که ما در مدرسه آموختیم بما گفته اند دنیا دار تغییر است و بعد از آن شما نان عملتان را می خورید و همه چیز ثابت می شود و دار مجازات شروع می شود در صورتیکه جنابعالی در بحث معاد تاکید بر ادامه سیر انسان تا قیامت را دارید و دربرزخ نوعی پاک شدن اجباری را برای مومنین قائل هستید لطفا توضیح بفرمایید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده در شرح آیه‌ی 6 سوره‌ی احزاب عرض کردم از آن جهت که قرآن می‌فرماید همسران پیامیر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» مادر شما به حساب می‌آیند به تعبیر علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» احترام به آن‌ها واجب است. ولی همان‌طور که مقام معظم رهبری در سخنانشان لغت «جناب» را برای آن‌ها به‌کار می‌برند کافی است 2- پس از این دنیا دیگر ما با نتایج اعمال‌مان روبه‌روئیم، منتها برای رسیدن به نتایج کامل اعمال، برزخ مقدمه است و زمینه‌ی رفع حجاب است نه آن‌که چیزی علاوه بر آنچه در دنیا انجام داده‌ایم در برزخ و قیامت به ما بدهند. موفق باشید
9950
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم استاد عزیز: نمی دانم شما هم این رایحه دلنشین رحمت الهی را در جامعه بواسطه نگرانی مردم برای حال رهبرشان حس می کنید یا نه؟ روح را جلا می دهد این نگرانی ها. بارها می خواستم گوشه ای از رحمت الهی که بر جامعه نازل شد در عزای حضرت روح الله را بفهمم، الان احساس می کنم کمی می شود حس کرد آن شیرینی را. (هر چند فوق العاده تلخ است). استاد مدت یک سالی است که در دلم علاقمند شده ام که آن عبادتی که رزمندگان در شب های عملیات می کردند را بچشم، بهتر بگویم به نوعی انتظارش را می کشم... آیا امیدواری هست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آری! می‌بینی که در لایه‌ی زیرین جامعه چه محبت زیبایی به کسی که سخن خدا را در این عصر اعلام می‌کند، هست. چقدر محبت بین مردم و رهبرشان زیبا است. چه اشک‌ها که در اثر این محبت از چشم‌ها جاری شد. موفق باشید
نمایش چاپی