بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان نظری

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17391
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد گرانمایه: استاد عزیز با توجه به پاسخ سوال 17373 که فرمودید این افراد کدام خدا را می پرستند پس راز این همه مکاشفات و معاینات عرفانی چیست؟ چگونه چنین کسی با امام زمان (عج) در ارتباط است و خداوند اجازه این کشفها و معاینات را به او می دهد؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با کشف و شهود افراد موضوع، بسیار حساس و دقیق است و تشخیص تفاوت آن با توهّماتِ افراد کار ساده‌ای نیست. همین‌قدر می‌توانم آن‌چه که در پاورقی صفحه‌ی 321  کتاب «جايگاه و معنى واسطه فيض» عرض شده است را خدمتتان عرضه می‌دارم به امید آن‌که گشایشی در فهم موضوع برای جنابعالی باشد. در مقدمه كتاب «آيةالحق» مرحوم حسين غفارى از قول حاج شيخ عباس قوچانى (وصى مرحوم سيد على‏ آقا قاضى (ره)) نقل مى‏ كنند كه يكى از افراد مشهور به كرامت به در منزل مرحوم قاضى آمد و گفت: من حالى داشتم كه تمام گياهان، خواص و آثار خود را به من نشان مى ‏دادند، مدتى است حجابى حاصل شده و ديگر به من نمى ‏نمايانند، از شما تقاضا دارم كه عنايتى بفرماييد تا آن حال به من بازگردد. مرحوم قاضى (ره) به او فرمود: دست من خالى است. او رفت و پس از زيارت عتبات‏، به نجف برگشت، يك روز كه جميع شاگردان نزد مرحوم قاضى گرد آمده بودند، در منزل ايشان آمد و از بيرون در، سرش را داخل نموده، گفت: آنچه را كه از شما مى ‏خواستم و به من نداديد، از حضرت صاحب‏ الأمر گرفتم و حضرت فرمود: به قاضى بگو بيايد نزد من، با او كارى دارم. مرحوم قاضى سر خود را بلند كرد و گفت: بگو قاضى نمى ‏آيد. نويسنده در ادامه مى ‏گويد: اوّلًا ميان راه توحيد و طريق معرفت نفس كه روش تربيتى عرفاى بالله است با راه تقويت نفس كه شيوه ارباب رياضات و اصحاب مكاشفات و كرامات است، فرق هست. وقتى گفته مى ‏شود كه اصحاب كرامات و مكاشفات و رياضات به دنبال تقويت نفس هستند و نه عبور از آن، چه بسا به ذهن افرادِ خام، از كلمه تقويت نفس، خداى ناكرده اشتغال به امور لهو و لعب متبادر شده و از اين جهت انتساب بسيارى از بزرگانِ صاحب كرامت و دعاوى باطنى را به اين طريقه، غيرقابل قبول بشمارند، ولى خوب نظر كن كه فرد مذكور يكى از اصحاب مكاشفه بوده و در چاره‏ گشايى امور مادى و معنوى خلايق اشتهار داشته و حتى در اين سال‏هاى اخير، بعضى وى را در زمره عرفاى عظام شمرده، و عبرت بگير كه چنين شخصى غايت خواسته ‏اش كه عمر گرانبها را صرف آن كرده و از اين شهر به آن شهر و از اين امام به آن امام و از مرحوم قاضى تا صاحب ‏الأمر را مورد سؤال قرار داده، بازگشت حالى است از حالات نفس و قوايى از قواى باطن كه مثلًا بتواند كشف خواص دارويى گياهان بكند. و بدان كه لذّت بهره‏ مندى از اين قواى نفسانى و لذت استفاده و بروز كرامات، گاه آنچنان قوى است كه صدها برابر لذّات ظاهرى حسّى است و شخص واجد اين حالات ابداً نمى ‏تواند از آن‏ها عبور نمايد و البته با محمل‏هاى كمك به خلق و دستگيرى و غيره، آن‏ها را براى خود توجيه مى‏ كند، ولى مهم اين است كه همه اين‏ها كمالات و آثار نفس است و هدف عرفان، فناى تمامى آثار و شوائب نفسانى از پايين‏ ترين درجات تا بالاترين مراحل آن، كه با نورانيت بسيار شديد توأم است. ثانياً؛ بنگر به كلام قاضى كه به آسانى و سردى مى‏ گويد: دست ما خالى است، آرى نه دست او كه دل و جان او از هر گونه خواست و قواى منتسب به انّيَت نفس خالى است. ثالثاً؛ بنگر به گفتار آن شخص در اخذ خواست خود از امام زمان (ع) و پيام معاتبه‏ آميز از جانب حضرت به مرحوم قاضى كه به قاضى بگو: بيايد با او كار دارم، كه حكايت دارد كه آن شخص به زعم خود به شرف ملاقات امام عصر (ع) نائل شده و حضرت خواسته او را برآورده ساخته‏ اند و گفته‏ اند به قاضى هم بگو بيايد. و ديدى كه قاضى هم گفت: بگو قاضى نمى‏ آيد! كه اين جواب قاضى، نشان تشخيص قاضى است از سستى توهمات و دعاوى كثيره مدعيان ملاقات با امام زمان (ع). اين پاسخ قاضى يعنى امامِ زمان مورد ادعاى شما، چيزى جز امر خيالى و نفسانى و توهّمى و ساخته نفس شما يا شيطان نيست. در ادامه مى‏ فرمايد: در محضر آيت ‏الله ‏طهرانى (ره) به مناسبتى سخن از همين دعاوى مربوط به رؤيت حضرت صاحب‏ الأمر (ع) شد. ايشان از قول حضرت آقاى هاشم حدّاد مستقلًا يا از ايشان به نقل از حضرت آقاى قاضى (قدس ‏سرهما). فرمودند كه «غالب اين ادعاهاى رؤيت در طول تاريخ به جز چند موردِ محدود و معدود، امور خيالى و نفسانى بوده و حداكثر از قبيل مكاشفات روحيه است كه صاحب آن‏ها آن را امر عينى و حقيقى مى‏ پندارد ... مؤلف محترم از قول مرحوم آيت ‏الله قاضى نقل مى‏ كند كه شيخ احمد احسايى روزى به شاگردان خود گفت: من هر وقت به حرم مشرف مى‏ شوم به حضرت سلام مى ‏كنم، حضرت بلند جواب مى ‏دهند، به طورى‏ كه اگر شما هم آنجا باشيد مى‏ شنويد، يك‏ مرتبه با من بياييد تا بفهميد. روزى شاگردان وى به حرم مشرف شدند، شيخ سلام كرد، بعد رو كرد به شاگردان و گفت: جواب شنيديد؟ گفتند: نه! دومرتبه سلام كرد و گفت: شنيديد؟ گفتند: نه! پس شاگردان و خود او دانستند كه شيخ در اين موضوع اشتباه كرده است (صدايى را كه نفس خودش ايجاد كرده است، مى‏ شنيده و تصور مى‏ كرده آن صدا از خارج است)» نقل از كتاب آيةالحق، تأليف سيد محمد حسن قاضى، صفحات 100- 102. موفق باشید 

17382
متن پرسش
سلام جناب استاد: وقت شریف بخیر. نظر حضرتعالی در مورد کتاب «نشان از بی نشانها» چیست؟ استادی فرمودند اغراق هم در کتاب شده، فرزندشان مقداری گرایشات صوفیگری داشته. اما به نظر حقیر در باب کرامات چیزهایی گفته نشده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید در بعضی موارد این‌طور باشد ولی روی‌همرفته مرحوم آقای نخودکی، مردِ عبور از دنیا به سوی عالم غیب و معنا بوده است و این راه را درست می‌شناخته در حدّی که امثال حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به ایشان رجوع داشته‌اند. موفق باشید

17252
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر و خسته نباشید و سلامت در پناه خدا باشید: ببخشید استاد نظرتون در مورد آیت الله تحریری در زمینه عرفان چی هست؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اطلاعات خاص تخصصی در این مورد ندارم، فقط ذکر خیر ایشان را شنیدم. موفق باشید

17180
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرامی لطفا وحدت وجودی که امام خمینی در عروته الوثقی قائلین به آن را نجس می دانند با وحدت وجودی که در کتب مختلف عرفانی اشان مطرح است تفکیک فرمایید. دوم آنکه در یکی از سوال و پاسخ ها شما موسیقی را کاملا رد و غیر مفید دانسته بودید. سوال بنده از شما این است که آیا وقتی که مقام معظم رهبری به آقای افتخاری گلایه می کنند که چرا موسیقی شاد نمی خوانید و وقتی امام راحل به موسیقی ای مطهر علاقه شدید نشان می دهند و با آن گریه می کنند یا وقتی که امام در پاسخ به آن خانم که گفته بود گروه نوازندگی از اول انقلاب تا حالا ناراحت اند که حالا که موسیقی حرام شده چه کنیم و امام فرمودند که برای انقلاب و اسلام بزنید و وقتی که امام در پاسخ به آن بنده ی خدا که با هم پای تلوزیون بودند و شاکی شده بود که چرا در تلوزیون موسیقی شاد پخش می شود و امام فرموده بودند این قبل از انقلاب و خارج از فضای توحیدی انقلاب حرام بوده است نه الان. علت تندروی های ما چیست؟ آیا ما از امام خمینی هم غنی تریم؟ لطفا با توجه به همه مستندات بالا پاسخ دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وحدت وجود به معنای آنکه هرچیزی خدا باشد هیچکس قبول ندارد و وحدت وجود به آن معنا که تماما حق در صحنه است و مخلوقات همه مظاهر حق اند چیزی است که عرفا و از جمله امام به آن معتقدند 2- بنده به هیچ وجه مخالفت کلی با موسیقی ندارم. عرض بنده آن است که حوزه ی موسیقی در حد تحریک خیال است و اگر کسی بخواهد به معانی و حقایق بالاتری دست یابد از ظریق موسیقی نمی تواند. موفق باشید

17167
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرامی حضم و تشخیص این مسئله که امام خمینی در رساله شان قائلین به وحدت وجود را مشرک و نجس می دانند و از طرفی اکثر کتبشان ذیل وحدت وجود است برای ما ترسی ایجاد کرده است. لطفا راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تعجب می کنم که می فرمایید امام در رساله شان معتقدین به وحدت وجود را مشرک می دانند در حالی که تمام حرف ایشان دفاع از وحدت وجود است. آری آیت الله مکارم در اولین رساله شان چنین موضوعی را مظرح کردند ولی بعداً در رساله های بعدی منصرف شدند. موفق باشید

17165
متن پرسش
با سلام: ببخشید استاد. استاد مناسب حال من ناچیز این است که: سالها طی شد مرا در بحث جبر و اختیار / زین میان جز حیرت از آثار یارم نیست کار. آقای طاهرزاده یک سوال خیلی ذهن مرا درگیر گرده و آن اینکه در بحث «لا جبر و لا تفویض» از منظر عرفان، عرفا می گویند که درست است که خداوند پیش از خلقت، به آینده موجودات و سرنوشت آن ها علم دارد، اما این علم موجب اجبار انسان ها در سرنوشتشان نیست. زیرا علم خدا تابع اقتضائات عین ثابت انسان است. نه اینکه عین ثابت تابع و محکوم علم خدا باشد به طوری که هرچه خدا می داند همان اجبارا برای انسان در آینده رخ می دهد. پس صحیح این مطلب، نظریه اول است. مثلا خداوند به عین ثابت من نگاه می کند (پیش از خلقت) و می بیند که اقتضاء عین ثابت من، کافر شدن است. و در سرنوشت من کافر شدن قرار دارد و خدا می داند، آنوقت که من کافر می شوم. حال سوال من اینست که این اقتضائات عین ثابت من از کجا نشأت می گیرد؟ یعنی اینکه کافر بودن که در عین ثابت من قرار دارد، بر چه اساسی است؟ خدا خواسته؟ یا نه بلکه از ذاتیات عین ثابت من، کافر بودن است. اگر از ذاتیات عین ثابت من است، خوب یک نوع جبر است. چرا از ذاتیات فلانی نیست؟ خب اینطوری یک نوع جبر به حساب میاد. هرچند ما اختیار داریم که کافر شویم یا نشویم. ولی اگر اقتضاء عین ثابت ما کافر شدن و عصیان باشد خب قطعا بر اختیار ما تاثیر می گذارد. لطفا به صورتی توضیح بفرمایید که بنده که در معارف عرفانی در سطح بالایی نیستم متوجه شوم. (بیشتر خواهش می کنم در این مورد توضیح دهید که اقتضائات عین ثابت من از کجا نشأت می گیرد؟ خواست خداست؟ یا تصادفی قرعه کافر بودن به نام یکی می افتد و عین ثابت او استعداد کافر شدن را بیشتر از دیگران دارد؟) ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در مورد اعیان ثابته در جواب سؤال‌ها به کاربران شده است که با استفاده از جستجوی سایت می‌توانید به آن جواب‌ها دست بیابید. عنایت داشته باشید که انسان در ذات خود مختار است و هر نوع شخصیتی را می‌تواند برای خود انتخاب کند و یا پس از مدتی انتخاب دیگری نماید. و از این جهت حضرت حق مطابق انتخاب ما با ما همیشه برخورد می‌کند. حال اگر ما از انتخاب اولیه صرف‌نظر کردیم حضرت حق نیز مطابق انتخاب جدید با ما برخورد می‌نماید. موفق باشید

17135
متن پرسش
با سلام: جناب استاد بنده عرض کردم که یک نظام طولی رو به صورت تشکیک البته نه تشکیک در وجود چون واضحه که عرفا تشکیک رو قبول ندارن، اما یک تشکیک رو به صورت فانی در حق باید قایل باشیم، چون عرفا قایلید که ملایکه موجودند، برزخ موجود است، اما فانی و مستهلک در حق است مثل واحدیت و مقام احدیت که مستهلک و فانی در حق است، چون بالاخره موجودات عقلی احساس موجودیت دارن، این احساس موجودیت ها که دروغ نیست، موجودات مثالی همینطور و موجودات طبیعی همینطور و باز طبق الواحد باید یک نظام طولی در کار باشه. من نمیگم موجودیت استقلالی دارن ولو وجود رابط اما میگم بالاخره در اون وحدت صرفی که در صحنه است و واقعا هم صرف و بسیط محضه این مراتب فانی هستند و عقل هم این مراتب رو از وجود حق انتزاع میکنه. ایا اشتباه می کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم می‌توانیم اسمِ این حالت را تشکیک به صورت طولی بگذاریم؟ با توجه به این که از نظر عرفا خداوند با همه‌ی مخلوقات، هست زیرا ذات، از صفات منفک نمی‌باشد. آری! می‌توانیم موضوع تشکیک در ظهور را به میان بیاوریم، ولی در هر حال به همان معنای وحدت وجود، همه‌جا حق است و لاغیر، که اصطلاحاً واژه‌ی «حقّ مخلوقٌ بِه» مطرح می‌شود. موفق باشید

17125
متن پرسش
با سلام: حصرت استاد در خصوص وحدت شخصی وجود فرمودید که در صحنه فقط حق متعال که یک وجود بسیط صرف هست موجوده. و در اون تمام اسماء فانی و مستهلک هستن و تمام اونها به قدر ظرفیت ما بر ما ظاهر میشن یعنی موقعی که ما طبیعت می بینیم حق به اسم حی و لطیف و ... بر ما به قدر ما ظاهر شده حالا اگر ما رفع حجاب کردیم مثال و عقل و و احدیت و احدیت می بینیم. یک سوال آیا همان طور که اسماء فانی در حق هستند و معدوم نیستند بلکه هستند اما فانی در حق به قول شما هستند و نیستند آیا این مبنا رو در مورد ماهیات هم میتونیم داشته باشیم؟ بنا بر تقریری گفته میشه ماهیات ظهور حدود عدمی وجودند اما آیا میشه گفت ماهیات من حیث هی فانیا فی الحق موجودند مانند اسماء الهی؟ استاد با توجه به اطلاع صعیف من از فلسفه اگر لطف کنید ساده جواب بدید و با بله و خیر هم توام باشه جوابتون ممنون میشم. 2.آیا میتونیم اون سلسله ای که در مورد وجودات طولی و عرضی در حکمت بعنوان تشکیک مطرح میشه در عرفان تمام این عوالم رو فانی در حق موجود بدونیم اعم از عالم عقل و مثال و طبیعت همه هستند اما مستهلک و فانی در حق؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مشکلی که عموماً پیش می‌آید بین ماهیت به معنای حدّ وجود در عالم عین است با ماهیت به معنای عین ثابته‌ی مخلوقات در عالم غیب و در علمِ الهی. آری! ماهیتی که در ذات خود، عدم است و در عالم غیب و علم الهی وجود برایش مطرح نیست، ماهیت به معنای حدِ وجود است. زیرا در آن عالم «وجود» به معنای مطلق هست، نه «وجود» به معنای محدود؛ ولی علم حضرت حق به ماهیات بحث دیگری است که حقیقت علمی موجودات است، نه محدودیت آن‌ها 2- مسلّم این‌طور است که نظام طولی و تشکیک وجود در عالم الهی معنا ندارد. موفق باشید

17119
متن پرسش
با سلام .استاد وارد این لینک بشوید و به قسمت پایین صفحه بروید. 193 کتاب برای دانلود دارد که کتابهای بسیار خوبی هستند و واقعا قابل استفاده اند. لطفا نظرتان را بفرمایید که کتابها خوب بودند یا نه؟ http://soufisafinaameh.blogsky.com/1394/10 2. استاد بفرمایید نظرتان درباره شعر زیر (که شبیه قالب کتاب گلشن راز است) چیست؟ سراینده آن می تواند عارفی حقیقی و کامل باشد؟ شعر: سوال: در طریق عارفان و صوفیان اجبار چیست؟ شوق و ذوق و شاهد و هم معنی دلدار چیست؟ جواب : سالها طی شد مرا در بحث جبر و اختیار زان میان جز حیرت از آثار یارم نیست کار این معما حل نمی گردد مگر خود با سلوک هرچه ما را باز دارد نیست غیر از فکر پوک نیست کار عقل ما حل کردن این چیستان عاشقی؟ هم ناقه را سوی محبت باز ران شوق و ذوق و شاهد و معنی دلدار است او ای خوشا مستی که شد دیوانه ی رخسار هو دلستان و دلبر و دلدار ما هم ذات اوست اختیار و جبر و عقل و عشق، هر دم مات اوست شوق ما از شوق او گردیده مشتق ای رفیق ذوق ما باشد به ذوق ذات بی حدش غریق شاهد و مشهود و مشهد نیست جز رخسار وی جز خودش کو دلبر و کو دلستان، دلدار وی؟ سوال: اندکی از معنی خال و لب و گیسو بگو اندکی از غم بگو وز همت و دیدار چیست جواب: خال وحدت بر لب سرخ نگارم دیدنی است بوسه تنها از دهان او برایم چیدنی است گیسوش کسرات بی حد وجود ممکنات پیچ و تابش آرزو های کثیر جان مایت غم و هم و همت و دیدار نیست از سوی ما پیش آن جبار مطلق بود ما گردیده لا سوال: نور و علم و جهل و ظلمت را چه باشد رابطه خلوت و جلوت چه باشد معنی افکار چیست؟ جواب: جهل و ظلمت بود ماشد عین نور و علم، او نور ظلمت را کشد، علم است بر جهلت عدو ما فنا گردیم چون جهلیم و ظلمت تا ابد او بقا دارد که نور است و نباشد هیچ بد جلوت و خلوت زما در نزد او بی اعتبار جز هوا داری و مستی نیست خوش در نزد یار سوال: جلوت و خلوت چه باشد؟ ظاهر و باطن یکی است در کنار جوهر حق معنی افکار چیست؟ جواب: هر که او از سر گذشت، داند همو این سرگذشت که ندارد عشق و مستی هیچ این خاک پلشت چون حسین بن علی(ع) خاک تنت را ده به باد تا بمانی زنده و حی تا دم یوم التناد تا بر این خاک سیه چسبیده ای پستی و دون هان بخوان بر خویشتن انا الیه راجعون سوال: کیست هشیار و که باشد سالک مشتاق دوست؟ هم بگو مخمور و مست هالک و مختار چیست؟ جواب: سالک هشیار و مشتاق است مجذوب خدا تا که جذبش را نیابی، نیستی از خود رها هالک آن کو گشته زندانی این جسم خفیف سالک آن کو می پرد در عالم جان لطیف مستی و مخموری ما از سر هستی ماست در فنای مطلق ای جان آخرین مستی ماست در جهان جز ذات بی حد خدا مختار نیست این همه نقش و نگار و خال و خط بیکار نیست اختیار ای جان فقط زیبنده ی مولای ماست بندگی و اختیار اینجا ز یکدیگر جداست سوال: هم سکوت و هم خروش و هم یقین را گو به من این میان اثباط و نفی و برترین کردار چیست؟ جواب: در خروش آثار بودن در سکوت عطر فناست در یقین آرام جان و شک، همه غوغای لاست برترین کردار ما صوم و صلات و بندگی است غیر از این ابراز هستی موجب شرمندگی است نفی و اثبات این میان در لا و الا شد عیان لا فتی الا علی در نفی و اثباتت بخوان لا اله نفی و الاالله، اثبات وجود کفر نفی و دین ما هم عین این اثباط بود نفی خود بنما که اثبات خدا در نفی ما است این فنا جانا بقا اندر بقا اندر بقاست سوال: زادراه معرفت ای رهنما از جنس چیست؟ منزل و محمل چه باشد قافله سالار چیست؟ جواب: زاد راه معرفت پرسیده ای از جنس چیست زادراه معرفت ای دوست غیر از عشق نیست هر که بی عشق است او افتاده دور از معرفت بی حیات عشق ما مردار پستیم عاقبت منزل آنجایی که کردی قصد اسکان و نزول محمل آن باری که بندی تا درگاه وصول منزلت در منزل ما نیست در رفتار ماست رفتن و رفتن فقط ای دوست بهتر کار ماست تا که رفتن هست جانا حرفی از رفتن مزن پاره کن هر دم ز دست و پات بند ما و من قافله سالار تو آن رهبر فانی تست او که یار و جانپناه و دلبر جانی تست آن کسی کو غیر خیرت را نمی خواهد ز دوست قافله سالار جستی این نشان از آن اوست سوال: وندکی از عالم بالا و هم لاهوت گو تا چه باشد قسمت این کمترین اقمار چیست؟ من که ناسوتی و پستم شرح لاهوتی مخواه خاکبین و خاک بیزم نبودم دیدار شاه شوق دیداری که می بینی هم از یار من است عالم بالای من این رشته ی دار من است وحشت از گور و حراس از قبر تنگ و تار نیست چون در آنجا هم کسی غیر از نگار و یار نیست آفرین بر چشم یکتا بین مردا خدا لعنت و نفرین به هر کو دیده از چشمش دو تا ای قمر، رو روبرو بر شمس بنشین، نور جو همچو آیینه بجز از خوبی دلبر مگو همچو آیینه که بیرنگ است و بیرو و ریا باش مجلای شعاع نور خورشید خدا تا نبیند هیچکس غیر از خدا در بود تو نیست جز صیقل دلا بر سینه ی تو سود تو هر چه افزاید مرا من می گریزم از درش هر که می کاهد مرا خواهم که باشم در برش
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از راهنمایی شما. به طور اجمال سایت مذکور را نگاه کردم، فکر کنم بتوانم از آن استفاده نمایم 2- شعر مذکور از نظر محتوا خوب است و نگاه عرفانی به مسائل دارد ولی از نظر آهنگ شعری، هنوز کار دارد. موفق باشید

17105
متن پرسش
با سلام: 1. ببخشید استاد فرمودید که خمینی کبیر، اسفار نخوانده؟ یعنی اصلا نخوانده یا پیش استاد نخوانده و خودش خوانده؟ 2. استاد می شود من هم به این روش عمل کنم و مثلا فقط منطق و بدایه و نهایه رو بخونم و بدون خواندن اسفار حتی جلد 1 آن و حتی شواهد الربوبیه، سراغ تمهید القواعد و فصوص بروم؟ آیا شما این طریق را برای کسی تجویز می کنید؟ خواهشا تا اونجایی که اطلاع دارید بفرمایید که مرحوم خمینی عارف و رهبر کبیر، چه مقدار فلسفه خوانده بودند؟ چه با استاد و چه بی استاد؟ 2. آقای طاهرزاده حقیر مدت هاست که قصد ورود به عرفان عملی را دارم و چندین نفر انسان کارکرده در این زمینه را پیدا کرده ام. خواستم اگر ممکن است بفرمایید که به نظر شما به کدام یک از این عزیزان می شود رجوع کرد؟ و شما با کدام یک آشنایی دارید؟ 1. حجت الاسلام تحریری شاگرد آیت الله سعادتپرور 2. حجت الاسلام کمیلی شاگرد مرحوم حداد 3. حجت الاسلام عبدالقائم شوشتری 4. حجت الاسلام حسن نمکی طهرانی ساکن طهران و برادر آیت الله سعادتپرور هستند که البته سن بالایی دارند و حدود 90 سال سن دارند و اصلا نمی دانم شاگرد قبول می کنند یا نه؟ ولی از برخی افراد موثق شنیدم که شاگرد علامه طباطبایی و آیت الله انصاری همدانی بوده اند. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حضرت امام همه‌ی اسفار و سایر کتاب‌های مرحوم ملاصدرا را بدون استاد خوانده‌اند و مشکلی در فهم آن‌ها که نیاز به استاد باشد، نداشتند 2- شما هم باید به خودتان رجوع کنید که آیا بدون استاد می‌توانید کتاب‌های مذکور را مطالعه نمایید؟ 3- در مورد استاد عرفانِ عملی باید ذوق خود را در نظر بگیرید که با کدام‌یک از اساتید فوق همخوانی دارد. موفق باشید

17087
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز جناب طاهرزاده: ببخشید آقای طاهرزاده خواستم ازتون بپرسم که: 1. نظر شما در مورد حجت الاسلام وکیلی و حجت الاسلام واسطی ادام الله معالیهم، از شاگردان مکتب علامه طهرانی (ره) چیست؟ از نظر تسلط بر عرفان نظری و فلسفه، و شخصیت؟ 2. نظر شما در مورد آقای سید محمد محسن طهرانی فرزند دوم مرحوم علامه چیست؟ آیا ایشان انحراف دارند؟ 3. به نظر شما آیا امکان دارد علامه طهرانی طبق سخنان برخی افراد، به بقاء بعدالفناء رسیده باشند؟ 4. نظر شما در مورد کتب مرحوم علامه طهرانی و به خصوص روح مجرد، چیست؟ و مطالب روح مجرد به نظر شما تمام و کمال درست هستند؟ شما نقدی بر این کتاب ندارید؟ ممنون. خواهش می کنم با همه زحمتی که برایتان دارد به 4 سوال جواب بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عزیزانی مثل استاد وکیلی و استاد واسطی را از اندیشمندان متوجه به تمدن اسلامی می‌شناسم که بحمداللّه در سنگر عرفان و فلسفه سربازانِ ارزشمندی هستند 2- نوشته‌ها و شاگردان آقای محسن طهرانی به‌کلی از تاریخِ توحیدیِ این عصر که از طریق حضرت روح اللّه امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» گشوده شده است؛ بیرون هستند و با خدایی به‌سر می‌برند که اصلاً وجود خارجی ندارد 3- علامه‌ی طهرانی را دانشمند ارزشمندی می‌دانم که می‌توان از ایشان استفاده کرد به همان معنایی که استاد واسطی و وکیلی با ایشان برخورد می‌کنند، ولی این قطب‌بازی‌هایی که با ایشان می‌شود، بیرونِ این تاریخ است 4- کتب آیت اللّه طهرانی در زمره‌ی کتاب‌های خوب معرفتیِ این دوران است و بنده از کتاب «روح مجرد» استفاده کرده‌ام و نقصی در آن ندیده‌ام و به نظر بنده چنین دانشمندانی باید شرح حال عرفایی مثل مرحوم هاشم حداد را تبیین و تفسیر کنند. موفق باشید 

17059
متن پرسش
سلام علیکم: 1. طلبه رشته فلسفه و کلام اسلامی دانشکاه رضوی هستم. مشغول مطالعه دروس مرسوم حوزوی و تخصصی در رشته خودم بدایه و تاریخ فلسفه اسلامی و تاریخ فرق را خوانده ام. و منظومه را نیز در سه ترم دانشگاهی مطالعه کرده ام. برای ترم جدید نیز نهایه الحکمه و تاریخ فسلفه غرب داریم. سوال: آیا کتاب منظومه را به عنوان متن اصلی و محور قرار دهم و هر روز آن را مطالعه و مباحثه کنم و به حواشی و کتاب نهایه در ذیل منظومه بپردازم یا نهایه و یا شواهد را محور قرار دهم؟ (تا اینک به کتب فلسفه مشا و اسفار و اشراق برسم) 2. بسیار علاقه دارم که عرفان نظری کار کنم. وقت شروع به مطالعه عرفان نظری همراه با استاد از چه زمانی باید باشد؟ آیا می توانم هم اکنون با عین النضاخ یا صوت دروس مرحوم مهندسی و یزدان پناه و امینی نژاد شروع کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیلی فرق نمی‌کند. این را با اساتیدی که می‌شناسید و شما را می‌شناسند، در میان بگذارید 2- اگر بعد از مطالعه‌ی جلد هشتم و نهم «اسفار» سراغ عرفان نظری بروید، بهتر است. موفق باشید

17013
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت شریف بخیر. 1. برای خواندن تمهیدالقواعد و فصوص دانستن فلسفه تا چه مقدارلازم است؟ 2. در نزول دفعی قرآن همه هفتاد بطن با نظر به تشکیکی بودن آن بر قلب سالک نازل می شود؟ 3. در انواع کشف گاهی موطن دریافت و موطن ظهور یکی است یعنی هر دو قلب است مثل کشف الهامی و گاهی موطن دریافت و موطن ظهور متفاوت است یعنی موطن دریافت قلب و موطن ظهور قوای نفس ناطقه است؟ درست متوجه شده ام؟ 4. در تفاوت حدس و فکر می توان گفت حدس مقامی است که حقیقت پیش ماست و اتحاد دانایی و دارایی (بر حقایق به اجمال) است و اما در تفکر عادی باید حرکت کنیم و حقایق را به دست آوریم و لزوما دارایی نیست؟ 5. می توان گفت حجاب ناشی از توجه به مقامات گاهی حجاب ظلمانی است اگر منجر به تحقیر و تکبر شود مثل بلعم باعور یا سامری و گاهی حجاب نورانی است؟ 6. حجاب ناشی از توجه به ثواب و بهشت برای سالک تاجر و ترس از جهنم برای سالک برده چه نوع حجابی است؟ 7. آیا امکان دارد در مکاشفات کاذب مبدا القاءات خود نفس ناطقه باشد. مثلا در کشف صوری سماعی صدای خودمان را بشنویم مثل شنیدن صدای خیالاتمان در خواب؟ 8. مانع ظهور در برخی قوا چیست؟ درونی و مربوط به قصور سالک است یا عامل دیگری در این محرومیت نقش دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فلسفه‌ی حکمت متعالیه در این مورد بسیار مفید خواهد بود 2- حقایق، کثرت‌بردار نیستند هرچند دارای شدت و ضعف باشند و لذا همواره تمام بواطن قرآن در حقیقت قرآن حاضر است هرچند که آن حقیقت به تناسب محل تجلی آن دارای شدت و ضعف باشد 3- قلب از قوای نفس ناطقه جدا نیست، پس بنابراین همواره موطن دریافت حقایق به صورت حضوری، قلب است 4- در رابطه با تفاوت حدس و فکر، تعریفی که می‌فرمایید رویهمرفته قابل قبول است 5- بد نیست 6- حجاب‌های نورانی است 7- بسیاری موارد همین‌طور است 8- بعضاً خصلت‌های انسان مانع ظهور بعضی از انوار قوا است و بعضاً مصالح مقدّرشده توسط حضرت حق. موفق باشید

16948
متن پرسش
با سلام حضرت استاد: با توجه به صوت تدریس شما از کتاب از برهان تا عرفان و برخی دیگر از کتب فلسفه این نتیجه به ذهن من اومد آیا تایید می فرمایید؟ در نظام تشکیک وجود چون حقیقت وجود بسیط است و هر مرتبه از وجود نیز عین بساطت است.. (در مرتبه وجود مادی) که ما موجودات متکثری رو مشاهده می کنیم و وجودات رو در این مرتبه کثیر میدونیم در واقع تمام این کثرات مورد مشاهده ما انتزاع ذهن ماست از یک حقیقت واحد بسیط که تنها در خارج یک وجود بسیط در انزل مراتب هست. چون طبق حکم بساطت وجود و اصالت وجود و وحدت تشکیکی جز این نمیشه فرض کرد که تمام کثرات مادی در واقع انتزاع ذهن هست از یکی از مراتب بسیطه وجود که همون انزل مراتب هست اما این مرتبه طوری هست که امکان انتزاع این کثرات ازش هست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی ابن عربی انسان باید دارای دو چشم باشد با یک چشم، وَجهِ وَحدانی عالم را که همان وجود است که در همه‌ی مخلوقات جاری است، ببیند. و با چشم دیگر متوجه‌ی امکان ذاتی مخلوقات باشد که حضرت حق جواب ممکن‌الوجودها را با دادن وجود، می‌دهد؛ در عین آن‌که امکان، به خودی خودی چیزی در مقابل وجود نیست ولی ظرف ظهور وجود است و معنی وحدت در کثرت در این راستا خود را می‌نمایاند. موفق باشید  

16918
متن پرسش
سلام علیک استاد: خسته نباشید. در یکی از سخنرانی ها آیت الله مصباح یزدی حفظه الله در مشهد فرمودند: نسل جوان کشور، می تواند به برکت انقلاب اسلامی شهدا، یک شبه راه ترقی و پیشرفت را طی کند و به مدارج عالی برسد. استاد این چه ظرفیتی از انقلاب است که بستر اینچنین سیری در تاریخ می شود که ما این طور در گذشته و در زمان های دیگر نظیرش را نداریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با مجهزشدن به نور توحیدی که حضرت امام روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر آن‌اند یعنی توحیدی که از یک‌طرف با نگاه عرفانی با خدا مأنوس است، و از طرف دیگر با نگاه استکباری در سیاست جهانی وارد می‌شود؛ می‌توان راهِ صدساله را یک‌شبه طی کرد. مثل همان کاری که شهدای عزیز رفتند و راه را برای آیندگان گشودند. و امروز شهدای مدافعان حرم، رهروان صادق و اصیل همان راه هستند. موفق باشید

16902
متن پرسش
سلام استاد: آیا آن من من را باید فطرت بگیریم؟ چرا عرفا از جان جان جان تعبیر می کند به حضرت حق؟ یعنی اصل و جوهره ی همه ی ما اوست؟ همانطور که برخورد هوا به مقاطع دهان حروف تولید می کند، همانطور برخورد نفس رحمانی به تعیّنات هستی موجودات را ایجاد می کند؟ مگر نمی گویند: از ازل تا به ابد آنچه تماشا کردیم / خودنمایان خیال آینه پرداخته اند مگر نمی گویند: رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم / جز گرد تحیّر رقمی نیست در اینجا مگر مولوی نمی گوید: من با تو چنانم ای نگار ختنی / کاندر غلطم که من توام یا تومنی ابن عربی: الموجود هوالحقّ و لاغیر لیس (فی الوجود) الّا عین الّذی هوالذّات العالم متوهم ماله وجودٌ حقیقی ، و هذا معنی الخیال امام خمینی: انسان باید بداند که خودش هیچ نیست و همه چیز اوست. استاد می بخشید که وقتتان را گرفتم، ولی اینها شبهه های من است، و از فکرم بیرون نرفته است، و هرچه سرپوش می گذارم نمی شود، درست است که بدایه می خوانم و کتب فلسفی زیاد خواندم و باز هم جوابی نگرفته ام، و می دانم در اسفار هم جواب نخواهم گرفت. هر از چند گاهی برهان صدّیقینی فکر می کنم، ولی باز هم این جملات در ذهنم رژه می روند و من گیج می شوم، خب مسلّما این بزرگواران که برای خود سخن نگفته اند! الان هم آنقدر انفجار اطلاعاتی است (متاسفانه) که مثلا می بینم دانشجو آمده می پرسد: اعیان ثابته چیست؟ البته با فکر کردن زیاد به چیزهای ناچیزی رسیدم، و در جلد اول مقالات استاد شجاعی هم چیزهایی دریافتم، ولی کافی نبود و شبهاتم باقی ماند. وقتی این جملات را می خوانم به این نتیجه می رسم: معرفت النفس همان معرفت رب است، گرچه ملاصدرایی تفکر کنم باز هم اینها اذیت می کنند. کمک بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت بفرمایید که اگر تن را «من» حساب کنید، منِ من می‌شود فطرت. و اگر نفس ناطقه را «من» حساب کنید، منِ من می‌شود باطنِ فطرت که همان نور حضرت حق است. 2- در رابطه با بحث تشکیک وجود و وحدت شخصی وجود، باید دو رویکرد به موضوعات داشت و عرفا عموماً در منظر خود وحدت شخصیِ وجود را دارند و در این رابطه عرض عریضی از معارف گشوده می‌شود که حدّاقلش آن است که اگر در مباحث «مصباح الهدایه» ممهّز شوید، افق خوبی در مقابل شما گشوده می‌شود. موفق باشید

16879
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز! بحث شاکله در عرفان چیست و نظر به چه چیزی دارد؟ تغییر شاکله به چه شکل امکان دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاکله در عرفان، همان عین ثابته‌ی انسان است و همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی  16855 عرض شد شاکله یا عین ثابته‌ی انسان در بستر همان انتخاب اولیه شکل می‌گیرد و این انتخاب هر لحظه می‌تواند تغییر کند. موفق باشید

16849
متن پرسش
مدتی است حس می کنم این درک غایبانه از خداوند که از طریق استدلال های عقلانی برایم حاصل شده است، اغنایم نمی کند و حتی گاهی نعوذ بالله تصور می کنم که شاید این مفاهیم فقط مفاهیم اند (که البته بی ربط با کوتاهی های عملی هم نیست). به سبب عملکردها و تجارب خوبی که از ارتباط عملی با سیستم الهی داشتم این حس کنترل شده است، اما باز هم این دوری ناراحتم می کند، چون فکر می کنم این تجارب هم آثار او هستند. به گمانم همچون کپسولی شده ام که خیلی نمی تواند در برابر این غیبت دوام بیاورد و چه بسا به جایی برسد که آن استدلال ها را هم کنار بگذارد و دست به مغلطه کاری برای خلاصی از آن ها بزند. این را هم بگویم که دغدغه ی ترک استدلال را ندارم و نمی خواهم آن را ترک کنم، بلکه دغدغه ی رفع این غیبت را دارم. بنده آثار جنابعالی رو مطالعه نکردم و فقط دورا دور با نگاه شما آشنایی دارم. لطفا بفرمایید اشکال کار کجاست؟ آیا کوتاهی ها و ضعف های عملکردی باعث حس غیبت شده است؟ آیا این خاصیت استدلال است؟ اگر خاصیت استدلال است، ضعف آن را چگونه باید جبران کرد؟ آیا امکان ارتباط مستقیم با خود حق تعالی وجود دارد؟ پرسش دیگری درباره ی سیر مطالعاتی ام داشتم. حدود شش هفت سال است که وارد رشته ی فلسفه اسلامی (اکنون متعالیه) شده ام، اکنون تصمیم ورود به حوزه را دارم، اما با توجه به مسائل فوق، احساس می کنم دروس حوزوی جز انباشت اطلاعات، سود چندانی برایم ندارد، چون نمی توانم جایگاه این معارف را در وجود خودم بشناسم و پیدا کنم. بایستی وارد کدام رشته ی تحصیلی بشویم؟ بنده اجمالا قبول کرده ام که خداوند حق است و اوست که هدایت گر است و این درک را هم بیشتر از تجربه ی عنایت های او دارم. اما وقتی سراغ تحلیل و استدلال می روم، پرسش های مختلف جلوی چشمانم رژه می رود، بگونه ای که نهایتا تصورم بر این است که اگر پرونده فلان مسئله بسته شد بدین خاطر بود که دیگر التفاتی به آن نکردم، در غیر اینصورت ماجرا همچنان ادامه پیدا می کرد. چنین نیست که ضرورت استدلال ضرورت ذاتی باشد، بلکه ضرورت وصفی دارد. ما تا زمانیکه در عالم موجود (متجدد) هستیم، محتاج این استدلال ها هستیم. این مفهوم گرایی یک حجاب است، به گونه ای که می خواهیم هر چیزی را مفهومی کنیم. راه خروج از این تنگنا استدلال نیست، بلکه حضور همراه تذکر به حجاب حضور است. آیا اشکال کار را درست فهمیده ام؟ چگونه می توان متذکر این حجاب و شئون آن شد؟ چگونه باید متذکر حجاب شد، بدون اینکه بیشتر گرفتارش شویم؟ دو مطلب که شاید در پاسخ به سوالم موثر باشد. اکنون در مقطع دکتری حکمت متعالیه مشغول تحصیل هستم. مدتی هم با آثار استاد داوری مانوسم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه متوجه‌ی اصل مسئله هستید، به‌خصوص در توجه به جایگاهِ استدلال. همین امر موجب شده که جناب ملاصدرا در حکمت متعالیه، جهت عرفانی را مدّ نظر قرار دهد. اگر بتوانید سری به کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» که بر روی سایت است، بزنید؛ می‌بینید که سراسر کتاب تفصیل همین مسئله‌ی مهم است. انتخاب حوزه در راستای انجام رسالت تاریخی می‌تواند باشد. به این معنا که بتوانیم جبهه‌ی توحیدیِ مقابلِ استکبار جهانی را در فضای نرم‌افزاری قوت ببخشیم. ولی در رابطه با سیر حضوری، اگر حکمت متعالیه را درست جلو ببرید و کار را به عرفان محی‌الدین بکشید؛ جواب‌های خوبی می‌گیرید. و در فلسفه‌ی غرب نیز، هایدگر در این رابطه برای شما حرف دارد. موفق باشید 

16774
متن پرسش
سلام علیکم استاد: آیا این درست است که کسی به فهم عمیق دین می رسد که فلسفه ملاصدرا و عرفان تسلط داشته باشد؟ آیا راهی دیگر برای فهم حقیقت دین نیست؟ مثلا غور کردن در احادیث و آیات و انس با آنها؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این بستگی به روحیه و ذوق افراد دارد که با مباحث حِکمی راه سلوک را طی کنند و از آن طریق به روایات رجوع نمایند، و یا این‌که مستقیماً خود را با روایات مأنوس کنند. موفق باشید

16682
متن پرسش
سلام علیکم: استاد سوالی دیگر هم داشتم. بنده تا قبل از این، از افرادی چون استاد سید یدالله یزدان پناه زیاد استفاده می کردم و نظرات و صوت های ایشان را گوش می دادم و در روشن کردن مطالب عرفانی و انسجام نظام محی الدینی در تفکرات بنده ایشان نقش بسزایی دارد ولی به تازگی با مطالب و کتب دکتر نصرالله حکمت آشنا شدم و مطلبی از ایشان خواندم. به نظر می آید ایشان نگاه جدیدی به معرفت شناسی عرفانی و مکتب محی الدینی و عقل و فلسفه و ... دارند با اینکه مطلبی که خواندم مطلب کوتاهی بود اما نگاه شان برایم جدید بود و به نظر می آید که ایشان حرفی برای گفتن دارد. اما با توجه به اینکه ایشان را نمی شناسم خواستم از شخصی که تا حدودی در فضاهای فکری علامه حسن زاده و حضرت امام نفس کشیده است بپرسم که نگاه ایشان چطور است؟ آیا می توانیم بعضی از آثار ایشان را بخوانیم؟ این سوال را از این حیث پرسیدم چون خودم تخصص ندارم ترسیدم که تأثیر نامطلوبی در ذهن بنده ایجاد کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم به طور پراکنده مقاله‌های ایشان را در مجله‌ی «سوره اندیشه» خواندم و همین‌طور که می‌فرمایید فهم دقیقی دارند، ولی کار اساسی همان کاری است که جناب استاد یزدان‌پناه پایه‌ریزی کرده‌اند. موفق باشید

16666
متن پرسش
با سلام و درود مجدد: ببخشید استاد. واقعا شرمنده که دوباره وقتتون رو می گیرم. استاد جوابتون در مورد احدیت ذاتیه خیلی برام رفع ابهام کرد. فقط یک مساله دیگه برام مونده که اگه این رو هم بهم بگید واقعا دعاگوتون هستم. و اون اینکه فرمودید رسیدن به فنای ذات در مقام احدیت، برای افراد نادری امکان دارد. منظورتون از این افراد چه کسانی هست؟ آیا شیعیان خالص حضرت علی (ع) ، امثال سید علی قاضی و علامه طباطبایی و .... را هم شامل می شود یا نه؟ بلکه فقط مخصوص پیامبر (ص) و 14 معصوم (ع) است؟ آخه داخل کتاب حکمت اسلامی استاد امینی نژاد، دیدم که نوشته بود: در امت های گذشته نهایت سِیرِ انسان، رسیدن به فنای ذاتی در مقام واحیت بود، اما به برکت وجود پیامبر اکرم (ص)، در امت ایشان، شیعیان خالص، امکان رسیدن به مراحل عالیِ فنای ذاتی که در مقام احدیت است، برایشان وجود دارد. خواستم اگر امکان دارد، توضیحی بفرمایید که مسأله چگونه است؟ بسیار ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد وقتی محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» سبیل و راهِ الی اللّه هستند، اگر کسی خود را منطبق به راهی کند که آن‌ها گشوده‌اند، در زیر سایه‌ی آنان قرار خواهد گرفت و به یک معنا در کنار آن‌ها، مقامات آن‌ها را احساس خواهد کرد. این سؤال‌ها برای کسی که می‌خواهد سالک باشد مهم نیست، بلکه گفت: «تو پای در نه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید

16657
متن پرسش
با سلام و درود: ببخشید. در کتب یکی از اساتید فلسفه و تا حدودی مسلط بر عرفان که این کتاب را در زمینه سیر و سلوک تالیف کرده، دیدم که گویا در چند جا اشتباه کرده و بعضی مقامات را خلط کرده. خواستم اگر امکان دارد آن چند جمله را از این کتاب برایتان عرض کنم و شما بفرمایید که آیا من درست فکر کرده ام یا نه. جمله اول: «بالا ترین کمال متصور برای انسان، احدیت ذاتیه است.» جمله دوم: «فنا در ذات را حداکثر می توان به معنای فنا در احدیت ذاتیه در نظر گرفت.» جمله سوم: «مقام احدیت ذاتیه و حتی احدیت مربوط به مقصد سلوک است.» جمله چهارم: «هدف از سیر و سلوک رسیدن به فعلیت تامه، مقام خلیفه اللهی، مقام مخلَصین و.... و مقام احدیت ذاتیه است.» و جمله پنجمی که مولف بعدا و در جای دیگر گفته: «رسیدن به مقام احدیت ذاتیه شاید برای همه انسان ها مقدور نباشد و نهایتا اگر هم کسی بتواند به این مقام برسد، برای کسانی همانند رسول خدا (ص) یا امثال ایشان مقدور باشد نه سایر اولیا خدا. پایان جملات مولف. آقای طاهرزاده مثل اینکه این مولف مقامات را خلط کرده و یا به درستی متوجه مقامات و خصوصیات آن نبوده. زیرا همانطورکه در کتاب حکمت اسلامی استاد امینی نژاد آمده، گویا نهایت سِیرِِ انسان، مقام احدیت است. و اینطور که اساتید عالیقدرِِ این رشته گفته اند، مقام احدیت ذاتیه، مقامی است که خداوند هنوز تنزل و تجلی نکرده و فقط در آن مقام خداست و بس. آقای طاهر زاده نظر شما چیست؟ آیا من درست متوجه شده ام یا نه؟ آیا حداکثر فنا ذاتی انسان، فنا در احدیت ذاتیه است، آن طور که ایشان گفته، یا فنا در احدیت؟ لطفا مقداری توضیح دهید. ممنون.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد آن استاد محترم از اصطلاح «احدیتِ ذاتی» چه مقامی را منظور کرده‌اند؟ آری! می‌توان فهمید ایشان احدیتِ ذاتی را همان مقام فنایِ ذات در مقام احدی می‌دانند و بعضی‌ها معتقدند تا این مقامات، امکان سلوک هست، ولی برای نادر افرادی که مؤلف محترم نیز آن را متذکر شده‌اند. موفق باشید

16591
متن پرسش
سلام علیکم: خسته نباشید استاد. 1. باز هم لازم است تشکّر کنم، چراکه کمک بزرگی به سیر و سلوک بنده کردید، «استاد بودن» یعنی کمک به سلوک کسی کردن، که به واقع شما برای بنده استادی کردید. 2. خواهشی از شما داشتم استاد! اگر می شود دعا بفرمایید که همسری که خداوند بر سر راهم قرار خواهد داد کمک به سلوک بنده کند و راضی به رضای حق باشد. چند سوال هم خدمتتان داشتم: 1. زندگینامه ی جناب محی الدین را در کتابی جدا می توان یافت؟ 2. صوتهای استاد یزدان پناه را از موسسه امام خمینی می توان یافت؟ یا جای دیگر باید بروم؟ بعد از بدایه، نهایه را با صوت ایشان بخوانم استاد؟ 3. استاد یزدان پناه درس خارج نهایه دارند، پس از خواندن نهایه به آن باید رجوع شود؟ 4. آیا کسی قبل از خواندن فصوص و عرفان نظری نمی تواند دستورات منازل السائرین را با چلّه نشینی هایش انجام دهد و منزل ها را طی کند؟ فصوص خواندن چه تاثیری در آن می تواند داشته باشد؟ تغییر رویکرد نسبت به عالم و وجود سرعت سیر را افزایش می دهد؟ التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کتاب «محی‌الدین‌بن‌عربی» از آقای محسن جهانگیری نسبتاً این کار را کرده است 2- ظاهراً صوت‌های استاد را بتوانید از مؤسسه‌ی حضرت امام تهیه کنید. بحث «بدایه و نهایه» اساتیدِ مختلفی دارد؛ ملاحظه کنید کدام با ذوق شما می‌خواند. رفقا بر روی شرح استاد امینی‌نژاد در بدایه و نهایه نظر دارند 3- خارجِ نهایه را بعد از نهایه کار کنید 4- فصوص‌الحکم کمک می‌کند که درکِ درستی از منازلی که جناب خواجه متذکر می‌شود، داشته باشید. موفق باشید

16553
متن پرسش
با سلام: استاد میخوام شروع کنم به خواندن عرفان نظری. ولی حقیقتا چون دسترسی به استاد ندارم و همچنین استفاده از شرح صوتی یا دی وی دی بسیار در صرفه جویی وقت بهتر است، خواستم اگه امکان داره بهم بگید اولین کتابی که شروع کنم برای خواندن (البته سعی می کنم شرح صوتی رو گوش بدم) چیست؟ و بعد از اتمام هر کتاب به سراغ چه کتابی بروم.؟ تا ان شاءالله به کتابهای فتوحات و امثال آن برسم. در ضمن استاد من مقداری با مباحث عرفانی آشنایی دارم. لطفا بهم بگید که چه کتابهایی بخوانم؟ از کتابهای صوتی ِِ سایت خوبتون شروع کنم؟ 2. در ضمن ببخشید تو سایتتون دو تا تفسیر سوره حمد وجود داره. یکیش مال دانشگاه صنعتی... است. کدوم بهتره؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی‌ آن‌ها شروع کنید و سپس کتاب «خویشتن پنهان» را کار کنید و با دنبال‌کردنِ مباحث سوره‌ی حمد اعم از آن‌چه در کتاب‌خانه‌ی مرکزی گفته شد و آن‌چه در دانشگاه صنعتی. مطالعه‌ی کتاب «عرفان نظری» استاد یزدان‌پناه را شروع نمایید تا به مباحث کتاب «مصباح الهدایه» جلو آیید. موفق باشید

16552
متن پرسش
با سلام: 1. مگر نه که همه پیامبران به تجلیات ذاتی یا وصال رسیده اند، پس چطور در جریان اگر اشتباه نکنم حضرت شعیب آمده که ایشان آنقدر گریه می کرد که چشمانش کور شد و چند بار این اتفاق افتاد و.... تا وقتی که به خدا گفت که این دل من تا به وصال تو نرسد آرام نمی شود! البته بنده خلاصه ماجرا رو گفتم. پس این قضیه چطور بوده؟ آیا ممکن است که این ماجرا قبل از حصول کمال برای ایشان بوده باشد؟ 2. اگر ممکن است به طور خلاصه بفرمایید که چه فرقی بین تجلی ذاتی در مقام واحدیت با تجلی ذاتی در مقام احدیت است؟ 3. آیا واقعا تجلی ذاتی، فنا در کنه ذات است؟ یعنی همان ذاتی که هیچ کس به آن دست نمی یابد و در مقام احدیت ذاتیه است؟ یا نه بلکه تجلی ذاتی در زبان اهل عرفان به معنای فنا در اسماءذاتی ِ خداوند مثل احد یا واحد و... است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام اُنس و قرب الهی مراتبی دارد. حضرت شعیب مقامی را طلب می‌کردند که ارزش آن‌همه اشک‌ریختن را داشت تا بالاخره حضرت حق، کلیمِ خود را آینه‌ی آن رؤیت نمود. 2- تجلی ذاتی در مقام واحدیت، موجب منوّرشدن قلب سالک به انوار اسماء الهی می‌شود و با تجلی ذاتی در مقام احدیت، همه‌چیز در منظر سالک مستهلک می‌گردد حتی اسماء الهی 3- در تجلی ذاتی وجود هر موجودی و حتی ذات سالک، مستهلک است و سالک حتی ذات خود را به حق می‌بیند و نه ذاتی در کنار حق. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!