بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان نظری

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
14514
متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده: اگر می شود جواب سوال 14476 و سوال 14503 را کمی تفصیلی جواب دهید خیلی کوتاه و اجمالی بود. هر دو سوال به یک چیز اشاره می کرد ولی جواب حضرتعالی دو جور بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرقی نمی‌کند. همین نکته باز در جواب سؤال 14507 مدّ نظر کاربران عزیز قرار گرفته است که معبود ما غیر از مظاهرِ حضرت حق است. این خطری است که ممکن است برای بعضی پیش بیاید به بهانه‌ی حضور حق در مظاهر، معبود خود را که حضرت حق است گم کنند. موفق باشید

14479
متن پرسش
سلام: استاد بنده عذر خواهی می کنم از خدمتتان. از این پس حتما در سوالها چرخی می زنم اگر جوابی نیافتم سوالم را خواهم پرسید از محضرتان. 1. اقای حمید رضا طالبیان که از انتشارات شما دو کتاب نوشته اند کیستند؟ کتاب معرفت نفسشان چگونه است؟ 2. کتاب عرفان که نوشته اند چگونه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب آقای طالبیان از طلبه‌های قدیم و از دوستانی‌اند که در مباحث معرفت النفسی و عرفان زحمت کشیده‌اند و آثارشان مفید خواهد بود. موفق باشید

14469
متن پرسش
با سلام حضرت استاد: 1. شما در یکی از فرمایشاتتون این طور فرمودین که پیامبر اکرم (ص) اولین مخلوق حق تعالی هست از بین تجلیات خلقی، آیا منظور شما همین روح متشخص و جزئی پیامبر (ص) هست که در زمین به بدن مادی ایشون تعلق گرفته؟ و چون به این بدن مادی تعلق گرفته حقایق مافوق رو تا حدودی فراموش کرده.. فرمودین در مبانی مهدویت اینو توضیح دادین اما من صوتش رو توی سایت ندیدم. 2. آیا میتونیم حقیقت محمدیه رو همون تعین اول و حضرت احدیت بدونیم به این اعتبار که همین یک ظهور تجلی میکنه و ظهورات حقی و خلقی بعدی رو ظاهر میکنه و به عبارت دیگه حقیقت محمدیه همون احدیت و واحدیت و مادون رو تشکیل میده؟ و در واقع حقیقت محمدیه همه مراتب هست از احدیت به مادون اما به نزول حضرت احدیت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولین مخلوق فوقِ سایر مخلوقات است و بر بقیه‌ی مخلوقات ولایت دارد و نفس ناطقه‌ی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» با آن روحْ متحد است. کتاب «مبانی معرفتی مهدیت» به صورت کتاب تدوین شده است نه به صورت صوت 2- مقام حقیقت محمدیه مقام اتحاد با نور اللّه یعنی مقام واحدیت است و مقام احدیت باطنِ حقیقت محمدیه است. حضرت امام در کتاب «مصباح الهدایه» از آن جهت که خواسته‌اند مقام خلافت الهی را روشن کنند این موضوع را تا حدّی به صورت مبسوط طرح کرده‌اند. موفق باشید

14467
متن پرسش
با سلام حضرت استاد: در وحدت ذات و مظاهر آیا مظاهر غیر از وجود هستن؟ اگر غیر و جدای از وجودند که این اشکالاتی دارد از جمله جدا کردن حق تعالی از مخلوقات و تجلیات و محدود شدن حق. اگه جدا نیست پس عین وجوده که در واقع مظاهر همون وجود نازل شده حق تعالی میشن، در واقع وجود تجلیات همون وجود حق تعالی هست اما اولی که ایراد داشت اینم اگر بپذیریم که همون وحدت تشکیکی درست کردیم که تفاوت وحدت تشکیکی ذات مراتب با وحدت شخصی ذات مظاهر در چیه؟ چون در واقع مظاهر هم همون وجودند. البته نازل شده، خوب این که شد تشکیک در وجود پس تشکیک ظهور تفاوتش با این چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بگوییم مخلوقات از جهت «وجود» نازله‌ی حق هستند در حالی‌که خداوند در مقام خداوندی‌اش کمال مطلق است، نازله‌ی او چون کمال مطلق نیست، پس خدا نیست و از این جهت نازله‌ی خداوند معنا ندارد بلکه باید بگوییم تجلیّات اسماء الهی در عالم ظهور دارد. و در مورد تشکیک در مراتب، برای وجود مرتبه قائل شده‌ایم. در حالی‌که در وحدت شخصی برای وجود مطلق، مرتبه‌ای قائل نیستیم، بلکه در نسبت خود با حق تفاوت قائلیم. موفق باشید

14446
متن پرسش
سلام استاد. خوبید؟ برخی می خواهند آیت الله بهجت را ضد فلسفه و عرفان جلوه دهند. به خاطر همین هم از شما هم از دوستان که سایت را مشاهده می کنند در خواست می کنم به این لینک سری بزنند تا مسائل حل شود. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920229000322 التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برخی می خواهند آیت الله بهجت را ضد فلسفه و عرفان جلوه دهند در حالی که این طور نیست. ایشان از طریق ارتباط با آیت اللّه قاضی فهمِ خوبی از مبانی عرفان نظری و حکمت متعالیه پیدا کردند که در سخنان ایشان به خوبی معلوم است ولی سعی شخص ایشان آن بود که در کنار تعمق در فقه، در عرفان عملی خود را بپرورانند زیرا از ابتدا استعداد ایشان در این موضوع بود. موفق باشید

14435
متن پرسش
سلام: استاد بنده یک دفتر تهیه کردم و پرسش و پاسخهایی را که با شما دارم را در آن یادداشت و دسته بندی می کنم. بعلاوه پرسش و پاسخهایی از سایت که به نظرم به دردم می خورد را نیز یادداشت می کنم. چند وقت یک بار آن را دوره می کنم تا بعضی چیزها برایم روشن شود. سیر مطالعاتی فلسفه را از شما پرسیدم و در آن نوشتم. 1. حال سیر مطالعاتی عرفان نظری را (پس از جزوه عرفان نظری خودتان) بفرمایید پس از فصوص چه کتابی باید کار شود؟ 2. عرفان عملی هم یک سیر بفرمایید. پس از کتابهای (فرزندم اینچنین باید بود... و دستورات آیت الله بهجت و مقالات...). پس از این کتب مذکور اگر بخواهیم دستورات عرفان عملی را باز هم بیشتر عمق دهیم چه کتبی بخوانیم؟ 3. استاد چرا من اینگونه ام که هرچه پیش می روم تشنه تر می شوم. و دوباره و دوباره کار می کنم و پیش می روم. یک حالتی پیش می آید برایم که از طرفی لازم می دانم و تشنه ی این نوع کتب عرفانی هستم و از طرفی هم پس از اینکه کار کردم کتاب را باز هم قانع نیستم. از لحاظ عقلی نه. از لحاظ روحی قانع نمی شوم. می گویم باز هم. چرا اینگونه است؟ مثل نوشیدن آب شور می ماند. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- تفسیر قرآن و انس با روایات 2- منازل‌السائرین 3- سعی کنید بدون عجله هر موضوعی را با دقت مطالعه کنید و این حالت را لطف خدا بدانید. موفق باشید

14429
متن پرسش
سلام عليکم: از اينکه جواب سوالم را فرموديد سپاسگزارم. يک دوره قرآن را گذراندم همراه با تفاسير شاخص از ابتدايي ترين آنها تا عرفاني ترين تا چند روز آينده ختم مي شود. حالا قصد دارم بصورت موضوعی کليد کلمات رمزی کار کنم چه مي فرماييد؟ در ضمن کتابهای شما را تمامی مطالعه کردم عالی بودند بخصوص نماز غفيله و عاشورا مطالعه ديگری که داشتم شامل عربی منطق بدايه و نهايه منظومه اشارات اسفار و کتابهايی از اين دست عرفان هم مطالعه داشته ام دوره معرفت نفس را هم گذراندم. الان علاوه بر قرآن نهج الباغه هم مي خوانم تحصيلاتم کارشناسی ارشد بيوشمی هست تمام مطالعات اخيرم فقط فقط برای فهم انفسی قرآن بعدش نهج الباغه و ادعيه است. مي خواهم قرآن وجودم را بخوانم و در نهايت خدا خدا خدا فنا و بقا ياريم کنيد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید «مقالات» آیت اللّه شجاعی«رحمة‌اللّه‌علیه» در این مورد کمک کند. شرح «منازل‌السائرین» استاد یزدان‌پناه هم کارساز است. موفق باشید

14405
متن پرسش
سلام: 1. استاد شبهه ای برایم پیش آمده در مورد عرفای پیشین آنها مگر نمی دانستند با اطاعت محض از ائمه و رویکرد عرفانی داشتن می شود عارف بالله شد؟ پس استاد و شیخ و مرشد دیگر برای چه؟!! لازم به این کارها نبود که. آنها هم اگر آثاری را مطالعه می نمودند می توانستند اهل سلوک شوند. چرا این همه دنبال استاد می رفتند؟ 2. استاد گیرم اصل قضیه شان درست بوده باشد (استاد داشتن). خب پیروی محض از استاد دیگر از کجا می آید؟ مگر نه اینست که باید انسان مسئول خودش باشد؟ پس چرا اینگونه رفتارهایی بوده در قدیم بین عرفا؟ راهنماییم کنید که این تفکرم را سامان بدهم چون این شبهه کمی اذیتم کرده. ممنون التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عموماً این عرفا از اهل سنت بوده‌اند که به‌طور فرهنگی در نظام علمی خود با ائمه ارتباط نداشته‌اند 2- استاد از نظر عرفا انسانی است که قلب او محل تجلیات الهی شده و عموماً سلسله‌ی آن اساتید به ائمه علیهم السلام ختم می‌شود. موفق باشید

14370
متن پرسش
سلام: 1. نحوه رجوع به کتاب شرح چهل حدیث امام چگونه است؟ 2. ماهیت هم تشکیکی است استاد؟ اگر اینگونه باشد هرچه در مباحث فلسفی رشتیم پنبه می شود!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از آشنایی با مباحث «عرفان نظری» می‌توان با کتاب «چهل حدیث» حضرت امام مأنوس شد. 2- تفاوت «ماهیت» و «وجود» در همین است که ماهیت به معنای چیستیِ چیز، تشکیک‌پذیر نیست، مگر آن‌که ماهیت را به معنای دیگری بدانیم که امثال شیخ اشراق و مرحوم میرفندرسکی می‌دانند. موفق باشید

14361
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت در سال پیش آقای مصطفی ملکیان سخنرانیی در جمع مردم اصفهان در همایش والای پیامبر رحمت داشتند که در آنجا و در میان هزاران نفر از عموم سخنانی گففتند که بنده لازم دیدم برای بررسی سخنان ایشان آن را با شما در میان بگذارم اول که ایشان فرمود در میان ادیان تفاسیر مختلفی از دین داده شده است که حتی برخی از آنها فاصله زیادی با هم دارند و ما باید ببینیم که کدام یک به صلاح فرد و جامعه است و مصالح بشر را بر آورده می کند؟ یعنی مصلحت عملی رویکرد به کدام تفسیر را دارد؟ (استاد در این صورت ما باید هزاران تفسیر مصلاحانه ی با دید بشری جدای از وحی داشته باشیم که همه مدعی اصلاح و صلاح اجتماعی می باشند این دیگر تلقی شخصی از دین می شود که) 2. ما باید بدانیم که مسلمان بودن طالب حقیقت بودن نه مالک حقیقت بودن ما نباید گمان کنیم دین کشتی است در دنیای مواج نه بلکه دین چیزی جز شنا کردن نیست، هیچ کشتی وجود ندارد دین دعوت به کشیتی سوار شدن نیست دین درست شنا کردن است یعنی ضوابطی که به شما درست شنا کردن را می آموزد. صرف اینکه ابراهیم از ماست ما را ابراهیم تر نمی کند بلکه تبعیت از ابراهیم است که ما را ابراهیم می کند. بعد تلقی ایشان در «الذین اهدو فینا» یعنی جهاد در حقیقت است و این که حقیقت آشکار نیست بلکه ما باید ذره ذره بکوشیم تا حقیقت آشکار شود و این جمله ابن سینا که می گوید معاند حق منکری هست که باید به چوبش بست برای این است که پس فکر ابن سینا حقایق بسیار آشکار است (خوب استاد حق مشخص است مگر می شود حق آشکار نباشد حق یعنی رسیدی که می گویی حق است منکشف شده است خوب کسی اگر با حقیقت در بیفتد معلوم است که از جهل نیست از عناد اوست نه از ما) 3. می گوید نباید حقیقت را آشکار بدانیم زیرا اگر آشکار بدانیم در هر ساحت و معرفت بشری نتیجه این می شود که کسانی با شما مخالف ند به نظر می رسد عناد دارند (استاد چه اشکالی دارد ما حقیقت را روشن بدانیم و افرادی هم که ادعای ما را انکار می کنند معاند ندانیم لزوم ندارد که آشکار داستن حقیقت لازمه اش باید معاند دانستن دیگری باشد آیا این مغالطه نیست و یک تلفی نابجا از حقیقت و فهم نادرست از معنای حقیقت و حق نیست؟) بعد می گوید بخاطر همین است که ما نمی توانیم با لادین ها و لا مذهب ها دوستی کنیم همین است. 4. می گوید دین از ما فرآیند خاصی می خواهد نه فرآورده ی خاصی یعنی درست راه رقتن مهم است نه به جای خاصی رسیدن این که دین از ما می خواهد این است که راه رفتن ما بر اساس صداقت و جدیت باشد نه اینکه لزوما به جای خاصی برسیم اگر انسان ها بخاهند به یک جا برسند بود از روز اول هم از یک جا شروع می کردند! بنابراین یک معلم نمی تواند منصفانه از همه ی شاگردانش نمره ی بیست را بخواهد (استاد نمی تواند نمره ی بیست را بخواهد ولی میتواند توجه و فهم و رسدن به دروس بالاتر را و رسیدن به دانشگاه را و دروس عالیه ی دیگر را ولو با نمره های متفاوت را بخواهد که مگر نمی تواند چه استبعادی دارد که از آنها با استعدادهای مختلف رسیدن به کمالات را که در استعدادهای مختلف آنها نهاده شده طلب کند و رسیدن به آن را نشان دهد و راهنمایی کند؟ استاد ایشان به نظر می رسد که بین مباحث خلط می کند؟) بعد می گوید پس مقصد مهم نیست بلکه تلاش و جدیت مهم است بنابراین اسلام طالب فرآیند خاص است نه فرآورده ای خاص بعد می گوید با این دو ویژگی صداقت و جدیت به هر جا رسید و هر جا رفتید از نظر اسلام مصاب و ماجورید. «لیس للانسان الا ما سعی» یعنی بکوشید در را رسیدن به حقیقت و در این را هر چه که کوشش کنید ماجور و معذور هستید به آنچه که رسیدید. (استاد ایشان خودش در سخن قبلی می گوید دین به شما ظابطه ی شنا کردن را می دهد که چگونه شنا کنید که در این دریای مواج غرق نشوید بعد اینجا می گوید به هر جا رفتید و رسیدید؟ پس یعنی هر نوع شنا کردنی ما را به مقصد می رساند و هر طرف رفت هم ما را به خشکی؟ در صورتی که خود شما گفتی اسلام ظایطه ی درست شنا کردن را می آموزد پس اگر ظابطه بدهد شما هر طور و هر جور و هر طرف نیم توانید شنا کنید؟ استاد واقعا یعنی چه خوب راه رفتن مهم است نه به جای خاص رسیدن در صورتی که خوب راه رفتن منافاتی با جای خاصی رسیدن ندارد) بعد می گوید باید تلقی به جای خاصی رسین را حذف کنید. بعد می گوید: من فزض می کنم شما با تمام اصول فلسفی و روان شناختی و عرفانی و اخلاقی اثبات کردید اسلام کامل ترین دین جهان است. من می گویم به تو چه ربطی دارد؟! ما مسلمانان اگر خواهیم به خود و جوامع سود برسانیم اول باید نشان دهیم مسلمانم، ما بجای اینکه اثبات کنیم خودمان مسلمانیم اثبات می کنیم اسلام کامل است خوب به تو جه ربطی دارد مثل اینکه شما مهندس متخصص ساختمان باشی و بیایی توصف یکی از زیباترین ساختمان های اصفهان را بکنی خوب به تو چه ربطی دارد؟ اینکه اسلام کامل ترین دین باشد معنایش این نیست که چه خوب شد ما مسلمانیم چون هنوز مسلمانیم را نشان نداده ام در عمل در گفتار (استاد ایشان با گفتن این فرض معلوم است که در حقانیت دین اسلام اشکال دارد و در ثانی باز هم چه منافاتی دارد که هم دین کامل باشد و هم ما به این انتخاب کامل خود افتخار کنیم؟ قابل جمع است اگر چه شاید ملتزم به تمام دستورات آن هم نشویم آیا صرف این که در خیلی جاها که ملتزم به آن نشدیم یعنی نمی توانیم دین را کامل بدایم پس در اینصورت شما هم نباید خود را پسر پدرت بنامی زیرا در خیلی از موارد ملتزم به دستورات او نشده ای؟ پس این استدلال یک مغلطه است که قایل شدن به دین کامل مستلزم این است که شما به تمام دستورات آن عمل کرد باشی؟) بعد می گوید: همان طور که جسم من دستخوش بیماری می شود و نیازمند به طبیب و استعمال داروست نه شلاق و و توهین همانطور روان و ذهن شخصی هم که دارای یک سری رذایل است بیمار است و با شلاق و (اسید پاشی و ... در ضمن این سخنرانی به مناسبت همین جریانات اسید پاشی در اصفهان بگزار شد که ایشان نسبتی به امر به معروف هم در بین سخنانش ذکر کرد) این ها درست نمی شود می گوید چه استدلالی بر فرق بین بدن و بین ذهن می کنید؟ اگر بیمار روحی وجود دارد باید دل سوزاند او را به طبیب برد پزشک متخصص برد. (استاد باید به ایشان بگوییم که محور بحثش را مشخص کند اگر به نسبت واقع هی اسید پاشی می گوید که بله حرکت آنها نه اسلامی است نه مورد قول دین است نه نسخه ی علماست و نه امر به معروف است و اگر حرف ایشان در مورد تمام امراض روحی است باید بگوییم به همان استدلالی که تمام نسخه های متخصص در بیماری های جسمی یکسان نست و گاهی حتی باید بیمار را در زیر تیغ جراحی عمل ببرن و حتی باید او را از خوردنی های حلال و لذیذ منع کنند و حتی گاهی برخی در زیر تیغ حراحی جان می دهد باید بگوییم ک تمامی مرض های جسمانی هم یکسان نیستند و طبیب روح هم طبق تخصصش با تمم امراض روحی یکسان برخورد نمی کند باید بگوییم آقای ملکیان شما همانگونه که به وصف طبیب دوار به طبیب بودن حضرت رسول استناد می کنید باید در جای دیگر هم که در جامعه ی حضرت اگر دزدی می شد یا اموال مسلمانی به غارت می رفت حضرت مطابق دستور خدا احکام را جاری می کرد یا عمل حضرت امیرالمومنین که به شخصی شلاق زد و بعد زیر بغل او را گرفت و بلند کرد و به او گفت چرا کاری می کنید که حدود بر شما جاری کنیم این را هم بگویید ثالثا در متن جامعه طبق حرف شما که جهان به مثابهی دهکده ایست که بسیاری از عملکرها روی دیگران تاثیر دارد باید بگوییم که در متن اجتماع هم بسیاری از بیماری های روحی جامعه را بیمار می کند و باید در هر مورد آنگونه که بایسته ی اوست عمل کرد تا در شنا کردن درست دیگران به سمت ساحل نجات و امید خللی وارد نشود.) و ایشان دراخر سخنانش گفت که بنده تلقی متکلمان و فقهای دین را تلقی کاملی از دین نمی دانم و به نظرم تلقی عرفا نزدیک ترین تلقی باشد که این سخان با دست و تشویق مردم همراه بود. استاد ببخشید متن زیاد است و بنده هم بی ادبی کردم و جواب هایی دادم فقط به خاطر این بود که می خواستم درس شاگردی را خدمت شما ارایه دهم همین خدا شاهد است که گفتم شاید در نظرم اشتباه می کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ایشان عملاً با این جملات نگاه ابزارگونه به دین می‌اندازند، نه نگاه حقیقت‌یابی. 2- آری! باید تلاش کرد در مسیری که خداوند از طریق پیامبر مشخص کرده است به حقیقت نزدیک و نزدیک‌تر شد. عمده باقی‌ماندن بر عهدی است که خدا از طریق شریعت برای ما شکل داده وگرنه بین ایمان و کفر تفاوتی نمی‌ماند 3- مسیر رسیدن به حقیقت با مسیر پشت‌کردن به آن را، پیامبران تعیین می‌کنند و این مسیر، مسیری است که در رجوع به حق ممکن است انسان‌ها متفاوت باشند و همه به‌عنوان اهل ایمان شناخته شوند و این غیر از آن است که معاندین با دین و حقیقت را هم در حدّ مؤمنین به حقیقت قلمداد کنیم 4- به نظر بنده در نکته‌ی چهارم سخنان ایشان را خیلی خوب تحلیل کرده‌اید. متأسفانه در سخنان آقای ملکیان عموماً یک نحوه فضای سکولاریته شکل می‌گیرد، وگرنه مگر عرفا خودشان مقیّد به سخنان فقها نیستند که ایشان می‌گویند تلقی فقها از دین را کامل نمی‌دانند؟! آیا به این معنا است که ما رعایت احکام شرعی را نکنیم و یا در کنار فقه، از اخلاق و عرفان دین هم استفاده کنیم؟ موفق باشید

14360
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت استاد بنده در سوال قبل پرسیدم که آیا ما کثراتی که مشاهده می کنیم اشتباها کثرت می بینیم فرمودین بله. سوال: آیا به عقیده شما آسمان و ماه و زمین و... به عنوان تجلیات حق در خارج از ما و فارغ از نوع دیدن ما و فارغ از تزکیه ما واقعا به عنوان تجلی حضور دارند که تمام ذاتشون رو هم خدا پر کرده باشه یا تمام این چیزهایی که ما اطراف خودمون می بینیم صرفا تجلی خدا به «ادراک» ماست و چیزی از این ها هیچ کدوم در خارج از ادراک ما نیست؟ (از منظر عرفان). ظاهر حرف شما این بود که خدا فقط بر ادراک ما تجلی میکنه و در خارج چیزی نیست جز همون ذات خدا بدون تجلی خلقی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نگاه وحدت وجود، خدا همه‌ی عالم را پر کرده حتی در جواب طلب اعیان ثابته‌ی مخلوقات، این خدا است که در صحنه است. منتها حدّ ظهور او برای ما متفاوت است و این نوع نگاه با نگاه سوبژکتیویته که ملاک فهم عالَم را صرفاً ذهن انسان قرار داده و معتقد است که انسان به عالَم، معنا می دهد، فرق دارد. موفق باشید

14353
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت شما به خیر. ابوسعید ابوالخیر فرموده اند که در عالم کشف و شهود به هر دیاری که قدم زدم دیدم که جای عصای رییس کورکورانه در آنجا بودبا توجه به اینکه منازل را ابوسعید با قدم قلب رفته اند و اینکه معارفی هستند که شرط فهمیدنشان توسط عقل لطافت یعنی فکر لطیف است مقصود این جمله این نیست که ابن سینا فقط مفهوم حقایق را دریافته اند درست است؟ شاید مقصود این است که فیض را از طریق تفکر دریافت کرده اند بر خلاف عده ای که فیض را با عبادت و طاعت دریافت می کنند. (مثل ابوذر که بیشتر عبادتش تفکر بود.) امکان دارد تبیین بفرمایید. سپاس بسیار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معنای تفکری که جناب اباذر دارد همان سیر قلبیِ عرفا است. خواجه ابوسعید می‌خواهد بگوید عقل، همه‌ی مقامات را می‌تواند بفهمد منتهی به صورت مفهوم، ولی این بدین معنا نیست که جناب ابن‌سینا از سیر قلبی بیرون بوده است. او در نمط هشتم و نهم اشارات نشان می‌دهد که با مقامات عالیه مأنوس بوده است. موفق باشید

14323
متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد: حضرت استاد ممنون از جوابی که فرمودین من باز برای این که اطمینان قلبی پیدا کنم عرض می کنم: سوال اول) در مبنای عرفانی اگر واژه عین الربط رو برای تجلیات استفاده کنیم آیا از مبنای عرفان به تشکیک وجود تنزل کردیم؟ یعنی ملاصدرا برای عین الربط هم بهره ای از وجود قائله؟ در واقع صدرا در مساله تشکیک وجود عین الربط رو مطرح میکنه یا وقتی به وحدت شخصی میرسه عین الربط رو مطرح میکنه؟ سوال دوم) در حین تدریس من اینطور متوجه شدم که به جای استفاده از کلمه ماهیت در مورد تجلیات از کلمه ی مفاهیم استفاده کردین آیا در عرفان از تعینات خلقی تعبیر به مفهوم میشه؟؟ سوال3) فرمودین ظهورات رو اگ متفاوت میبینیم این به جهت ماست منظورتون این بود که ما وقتی کثرات خلقی رو که در عرض هم هستن رو با چشم ظاهری میبینیم ما در واقع به غلط کثرت میبینیم؟؟ سوال چهارم) تفاوت تجلی در تشکیک وجود و عرفان آیا اینه که توی عرفان هم تجلی رو مطرح میکنن اما برای تجلی حظی از وجود قائل نیستن اما در تشکیک وجود تجلی مطرح میشه ولی برای تجلی هم وجود قائل هستن؟؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب صدرالمتألهین در رابطه با تشکیک وجود، عین‌الربط‌بودنِ معلول را مطرح می‌کند، نه در رابطه با وحدت وجود. ولی اگر به نحوی وحدت وجود در منظرش نبود بحث عین‌الربط‌بودنِ مخلوق به این شکل برایش ظهور نمی‌کرد 2- به اعتبار آن‌‌چه از آن تعینات در ذهن هست، آن‌ها را مفهوم می‌نامیم 3- همین‌طور است 4- تجلی در عرفان با نظر به تشکیک در ظهور مطرح است. موفق باشید

14304
متن پرسش
سلام. 1. شرح دعای سمات آقای قاضی رحمت الله را چگونه مطالعه می شود کرد؟ استاد و شرح می خواهد؟ 2. کتاب کیمیای وصال مرحوم شجاعی اعلی الله مقامه را برای بنده صلاح می دانید؟ الان تا مبحث معاد آماده ام در مباحثتان. 3. آیا کتاب کشف المحجوب را شرح خواهید کرد؟ چگونه کتابی است این کتاب؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر با ادبیات عرفانی تا حدّی آشنا باشید اشارات مرحوم قاضی در شرح دعای سمات نکات خوبی را متذکر می‌شود 2- در هر حال کتاب «کیمیای وصال» آن مرحوم مذَکِر خوبی در اصلاح روحانیت ما می‌باشد 3- به نظر بنده کتاب «کشف‌المحجوب» کتاب حفظ و توسعه‌ی عالَم سلوکی انسان است. اگر در شرایط مناسب به مدت دوسال با آن مأنوس باشید عالَم خوبی را برای شما منکشف می‌کند، عالمی که شیطان به‌راحتی نمی‌تواند وارد آن شود. موفق باشید

14299
متن پرسش
سلام: 1. در زمینه تاریخ امام حسین (ع) بجز کتب شما و شهید مطهری که کار کرده ام چه کتابی بخوانم؟ 2. در زمینه مقتل امام حسین (ع) بجز کتب مذکور و مقتل لهوف چه کتابی به جزئیات دقیق پرداخته؟ 3. کتب میرزا جواد آقا ملکی تبریزی چگونه است؟ جایگاهش در عرفان؟
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع بسیار گسترده است با کتاب‌های بسیار گسترده. کتاب «پس از پنجاه‌سال» مرحوم دکتر شهیدی و کتاب «نفس‌المهموم» مرحوم شیخ عباس قمی و جلد 44 بحارالأنوار برای شروع خوب است 2- غیر از لهوف، مقتل دیگری را نمی‌شناسم 3- کتاب‌های مرحوم ملکی تبریزی در عرفان عملی، عالی است. موفق باشید

14294
متن پرسش
سلام عرض می کنم خدمت حضرت استاد: جلسات برهان صدیقین رو گوش دادم و برکات زیادی الحمدلله نصیبم شد اما جلسه آخر رو شاید درست متوجه نشدم جناب استاد شما در مساله تشکیک فرمودین تمام مخلوقات تجلیات حق هستند در واقع اسماء الهی هستند که متجلی شدن و عین الربط به حق هستند و «عین الربط» هیچ شانی از وجود نداره و ربط محضه .. (این فرمایشتون در مورد تشکیک وجود بود) در وحدت شخصی فرمودین که در صحنه، فقط وجود و هستیه، که در تجلی هست و تشکیک در ظهور و تجلی هست و بعد فرمودین که در تشکیک وجود، وجود مخلوق و وجود خالق داریم !و ما در وحدت شخصی بالاتر می آییم و حظی از وجود برای ظهورات قائل نیستیم. سوال: شما در اصوات قبلی هم که گفتین تجلیات عین الربط هستن عین الربط هم که حظی از وجود نداره در واقع «عین الربط» وجود نیست بلکه نموده، پس چطور میگین که توی تشکیک به تقریری که عرض کردین هستی مطلق و هستی مقید مطرحه «عین الربط رو که فرمودین نموده و نه بود» و در صوت آخر فرمودین که عرفا حتی عین الربط رو هم قبول نمیکنن و بالاتر میرن. این بالاتر رو متوجه نشدم. چون تقریری که از وحدت شخصی فرمودین با تقریر قبلیتون از تشکیک به نظرم یکی اومد! در هر دو عنوان هستی مطلق در صحنه هست و تجلیاتش تجلیات هم که اسماءالله هستند و عین الربط به حق.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی خوب است که از عین‌الربط‌ بودنِ معلول متوجه شده‌اید معلول آن‌چنان وجودی ندارد که بحث دوگانگی خالق و مخلوق پیش آید، ولی در حکمت صدرایی از آن جهت که عالَم مادونِ عین وجود را مراتب وجود فرض می‌کند، از وحدت وجود فاصله می‌گیرد در حالی‌که در عرفان روشن می‌شود حضرت اللّه در همه‌ی عوالم و در همه‌ی اعیان حاضر است و در نتیجه تشکیک را فقط باید در ظهور دانست و نه در وجود. موفق باشید

14264
متن پرسش
سلام و درود: استاد گرانقدر برخی برای خودسازی راه آیت الله حسن زاده آملی را معرفی می کنند که قدم اول آن مطالعات معرفتی و توحیدی از جمله جلد 8 اسفار و... را بهترین می دانند. اما برخی راه انصاری همدانی یا آیت الله ناصری که اصغهانی هست را معرفی می کنند. همانطور که مستحضرید این بزرگان در این راه خودسازی مطالعات معرفتی و توحیدی و معرفت نفسی را اطلا توصیه نمی کنند و توصیه به ذکر و انس با خدا و نهج البلاغه و... می کنند. کدام راه قوی تر است؟ عارف بزرگ قرن امام خمینی (ره) در کتابهایشان راه معرفتی و توحیدی را بهترین می دانند و قدم اول را مطالعات توحیدی و معرفتی بر اساس آثار محی الدین عربی و ملاصدرا می دانند. کدام راه قوی تر و سریع تر می باشد؟ آیت الله بهاءالدینی مطالعات توحیدی و معرفتی را اطلا توصیه نمی کردند ولی خودشان از عرفا هستند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی راه‌هایی که این بزرگان در مقابل ما قرار داده‌اند راه‌های خوبی است و با هم تنافی ندارد. راه توحیدی حضرت امام خمینی راهِ اصلی امروز ما است. در جزوه‌ی «روحیه‌ی تمدن‌سازی و عرفان اسلامی» عرایضی شده است خوب است که بدان‌جا رجوع شود. موفق باشید

14204
متن پرسش
سلام استاد: مزاحم همیشگی شما باز هم مزاحم شد. 1. کتاب «شراب طهور» از مهدی طیب چگونه است به عنوان کتاب تقویتی مباحث خوانده شود؟ 2. آقای طیب در جایی از این کتاب می گویند: آن دسته از عرفایی که یکباره به عرفان رسیده اند با جذبه الهی که اصطلاحا به آنها عارفان مجذوب یا سالک مجذوب گویند، آنها برای دستگیری به عنوان استاد راهنما نمی توانند مفید باشند. بنده در عقیده استاد داشتن الان هم عقیده شما هستم. ولی این شبهه شد برایم. یعنی آیت الله بهجت نمی تواند استاد خوبی باشد؟ چون سالک مجذوب بود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خوب است 2- آیت اللّه بهجت در زمره‌ی چنان سالکانی نبوده‌اند. ایشان به مرور و با زحمت‌هایی که کشیده‌اند، منوّر به نور عرفان شده‌اند و لذا می‌توانستند دستگیری کنند. ولی سخن جناب آقای طیب در جای خودش سخن درستی است در حدّی که خواجه عبداللّه انصاری می‌فرماید: مجذوب سالک نیز باید منازل سلوک را مثل سالک مجذوب طیّ کند تا بتواند نسبت به احوالات خود، خودآگاهی داشته باشد. موفق باشید

14203
متن پرسش
سلام علیکم: خوبید استاد؟ 1. پیش نیاز کتاب عرفان نظری از استاد یزدان پناه چیست؟ 2. بنده از آقای صمدی و یزدان پناه خیلی خوشم میاد، ولی کسانی میان و منو به شک میندازن. همش به من میگن آقای صمدی مرتد شده. آقای صمدی رو علامه هم قبول نداره و... من که طلبه نیستم بدونم چه خبره تو حوزه... واقعا آقای صمدی مرتد شده؟ آخه من خیلی دوست دارم مباحثشون رو دنبال کنم. کمکم کنید از این ابهامات و سوالات در بیام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مباحث ده نکته و برهان صدیقین و معاد به‌عنوان پیش‌نیاز کمک می‌کند 2- همین‌طور که قبلاً عرض شد کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند هیچ فهمی از عرفان ندارند، زیرا هر علمی زبان خاص خود را دارد. موفق باشید

14170
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام خدمت استاد مهربان: لطفا این جمله حضرت علامه حسن زاده را اندکی شرح دهید: (غضب و انتقام نیز از عین رحمت اوست زیرا اکثر اهل عالم به سبب غضب و انتقام به کمالی که برایشان مقدر شده می رسند اگر چه ملایم طبعشان نباشد.) سدره المنتهی فی تفسیر قرآن المصطفی. چرا رسیدن به غضب را کمال مقدر می نامند چگونه تقدیری است؟ و اساسا چرا غضب را از عین رحمت می دانند آری اگر مجرمی زودتر از دنیا برود برایش رحمت است چون از میزان گناه او کم می شود ولی نفس گرفتاری در عذاب را چگونه رحمت بدانیم؟ 2. در رابطه با ایمان فرعون در همان کتاب حضرت علامه ظاهرا از قول ابن عربی آورده است: «فقبضه طاهرا مطهرا لیس فیه شی من الخبث لانه عند ایمانه قبل ان یکتسب شیئا من الاثام و الاسلام یجب ما قلبه و جعله آیه علی عنایه سبحانه بمن شاء حتی لا ییاس احد من رحمه الله ..... فلو کان فرعون ممن آیس ممن ما بادر الی الایمان.....» و در توضیح خودش هم تایید فرموده است با توجه به سخن جنابعالی که ایمان فرعون را غیر قابل قبول فرمودید پس مبنای حرف این بزرگان چیست و آیا این دلیل که چون فرعون ادعای ایمان کرد پس جزء کفار که آیس از رحمت خداوندند نبوده است زیرا کافر هیچ گاه طلب رحمت از خدا نمی کند و لو این که هزار بار در دریا غرق شود چنانچه ابوجهل در زمان قتل خود گفت من در این حال نیز از مخالفت محمد (ص) پشیمان نیستم درست است؟ پس آنها هم که در قیامت رب ارجعون می گویند بشرح ایضا و اساسا اکثری آدمها در حال معاینه و سکرات به خاطر دیدن حقایق و چشیدن سکرات ایمان می آورند و آنگاه آیا این مطب با مطلب نخست که فرمودند اکثریت انسانها به غضب دچار می شوند تضاد ندارد؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: غضب بر کسی جاری می‌شود که امکان رسیدن به کمالات الهیه در او باشد و او نسبت به جذب آن کمالات، کاهلی کرده باشد و لذا با نظر به کمالی که می‌توانسته است به‌دست آورد به او غضب می‌کنند تا به وَجه کمالیش برگردد و از این جهت، غضب نیز ذیل رحمت الهی به‌ صحنه می‌آید. می‌ماند بحثی که محی‌الدین در فصّ اسماعیلی پیش می‌کشد در رابطه با «عَذْب» و گواراشدنِ عذاب، که در این مورد اختلاف نظر هست.[1]  2- آیات مربوط به فرعون در حالی‌که داشت غرق می‌شد موجب تفاوت نظر در مورد ایمان فرعون شده است که گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ»(یونس/90)‏ در حالی‌که خداوند در جواب او فرمود: « آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدينَ (91) . و این نشان می‌دهد که فرصتِ ایمان گذشته است. موفق باشید

 

 


[1] - محی‌الدین می‌گوید بعد از آن‌که اسم منتقم کار خود را کرد، عذابِ حسّی مثل دردناک‌بودن مار و عقرب قطع می‌شود، ولی عذاب نفسی ابدی است. می‌گوید اهل جهنم در شرایط «لا یَمُوتُ و لا یَحْیی» قرار می‌گیرند و مثل کسی که در اثر درد شدید غش می‌کند دیگر احساس درد را ندارند و در همین حدّ یک نوع نعمت برای آن‌ها محسوب می‌شود، هرچند از آتش خارج نمی‌شوند. می‌گوید: «لأنَّهم لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْ النّار ابداً» ولی تخدیری در حسّ آن‌ها پدید می‌آید که اَلَمِ موجود در آتش را احساس نمی‌کنند و حتی گاهی برای بعضی از آن‌ها یک نعیم خیالی پدید می‌آید، «نعیماً خیالیا» مثل خواب‌دیدن کسی که در حالت بیداری در سختی است ولی در خواب شرایط دیگری را خواب می‌بیند.

می‌گوید در قرآن اگر عذاب الیم فرموده با خالدبودن همراه نیاورده تا معلوم شود عذاب تا آخر با دردناک‌بودن همراه است و تبدیل به عَذْب نمی‌شود، هرچند آن کسی که چرک و خون می‌خورد و به آن عادت می‌کند، غیر از آن کسی است که از نعمت‌های بهشتی لذّت می‌برد. ولی اهل نار بعد از آن‌که از خروج از نار مأیوس شدند مزاج‌شان مناسب عذاب می‌شود و دردشان با نوعی لذّت آمیخته می‌گردد و این همان مآل إلی الرحمه است(فصّ هودی).

ملاصدرا در جلد 9 اسفار، صفحه‌ی 346 به استقبال سخن محی‌الدین رفته و معتقد می‌شود عذاب، دائمی نمی‌باشد و معتقد است از آن‌جایی که قرآن می‌فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(اعراف/179) به یقین عده‌ی زیادی را برای جهنم آفریدیم. پس ذات عده‌ای برای جهنم است و از این جهت که ذات آن‌ها با جهنم مناسبت دارد نباید جهنم برای آن‌ها آزاردهنده باشد و به همین جهت از درخت زقّوم با ولع می‌خورند. البته ملاصدرا در کتاب «عرشیه» که از آخرین آثار اوست از عقیده‌ی قبلی برمی‌گردد و معتقد می‌شود دار جهنم دار آلام و رنجِ ابدی است. در کتاب «عرشیه» این طور شروع می‌کند: صاحب فتوحات مکیه، ابن عربی، در این باب امعان نظر کرد و در آن کتاب، بحث فراوان نمود و در فصوص گفت: اما دوزخیان، فرجام کار آن‌ها به سوی نعمت است؛ زیرا صورت آتش برای دوزخیان پس از سپری شدن مدت عقوبت، سرد و سلامت می‌شود. «و اما انا و الّذي لاح لى بما انا مشتغل به من الرياضات العلميّة و العمليّة ان دار الجحيم، ليست بدار النعيم و انما هى موضع الألم و المحن و فيها العذاب الدائم، لكن آلامها متفننة متجددة على الاستمرار بلا انقطاع و الجلود فيها متبدلة.» امّا من، آنچه که برایم با اشتغال به ریاضت‌های علمی و عملی، ظاهر و آشکار شده، این است که دوزخ و سرای جحیم جای نعمت نیست بلکه جای درد و رنج است و در آن، عذاب دائم و همیشگی وجود دارد امّا رنج‌ها و دردهایش گوناگون و نو به نو و در عین حال پیوسته و بدون پایان است. پوست‌ها در آن دگرگون می‌شوند. آن‌جا جای راحتی و آسودگی و رحمت و آرامش نیست؛ زیرا منزلت دوزخ و دار جحیم در آن سرای، همانند منزلت عالم کون و فساد، از این عالم دنیاست.(ملا صدرا، عرشیه، انتشارات مولى، 1361، ص 282.)

علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» پس از بحث بر روی آیات 163 تا 167 سوره‌ی بقره، بحثی را در همین رابطه به میان می‌کشند  و می‌فرمایند:

«این مسئله مطرح است كه آيا عذاب قيامت انقطاع مى‏پذيرد و يا خالد و جاودانه است، مسئله‏اى است كه نظريه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله‌ی عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى. و آنچه در اين باره مي‌توان گفت، اين است كه از جهت ظواهر لفظى، بايد دانست كه كتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى‏فرمايد: «وَ ما هُمْ بِخارِجِينَ مِنَ النَّارِ»، ايشان به هيچ وجه از آتش بيرون نخواهند شد، و سنت از طرق ائمه‌ی اهل بيتh نيز آن قدر زياد است كه به اصطلاح به حد استفاضه رسيده.

   از جهت عقل، باید گفت: نعمت و عذابِ عقلى كه عارض بر نفس مى‏شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملكات فاضله يا رذيله و يا به خاطر احوال خوب و بدى كه كسب كرده. اين احوال و ملكات در نفس، صورتى نيكو و يا قبيح ايجاد مى‏كند كه نفسِ سعيده از آن صورتِ نيكو متنعم، و نفسِ شقي از آن صورتِ قبيح متألم مي‌شود. و در صورتى كه اين صورت‌ها در نفس رسوخ نكرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زايل مى‏گردد، براى اين‌كه عقل براى ناسازگارى دوام و اكثريت نمى‏بيند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محكوم به زوال است (پس اگر ذات نفس سعيده باشد، صورت‌هاى رذيله و زشت دير يا زود از آن زايل مى‏گردد و اگر ذات نفس شقی باشد، صورت‌هاى نيكو و جميل كه در آن نقش بسته، به زودى زايل مي‌شود). و نفس خودش مي‌ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتي‌ا‌ش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورت‌هاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورت‌ها از بين مى‏رود، چون با ذات نفس سازگار نيست هم‌چنان كه نفسِ كافر كه ذاتاً شقى است، اگر به خاطر تكرار كارهاي صالح صور حسنه‏اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زايل مي‌شود، چون محيط نفس با آن سازگار نيست و همه‌ی اين مطالب  روشن است.  و اما در صورتى كه صورت‌هاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ كرده باشد، و در نتيجه صورت جديدى و نوعيت تازه‏اى به نفس داده باشد، مثلاً او را كه انسان بود و داراى صورت انسانيه بود، بخيل كند كه چنين انسانى يك نوع جديدى از انسانيت است، همان‌طور كه ناطقه وقتى با جنس حيوان ضميمه شود يك نوع حيوان درست مى‏كند كه نامش انسان است  و اين هم معلوم است كه اين نوع يعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است؛ در نتيجه هر گناهى كه از او صادر شود، در صورتى كه نفس او سعيده باشد و با گناه سنخيت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنين صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى‏چشد و پاك مي‌شود، و از عذاب نجات مى‏يابد و در صورتى كه نفس او شقى باشد و با گناه سنخيت داشته باشد در اين صورت هرچند كه هرچه از چنين نفسى سر مى‏زند به اذن خدا است و ليكن از آن‌جا كه گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى‏زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنين نفسى دائماً در عذاب خواهد ماند. و مَثَل چنين انسانى كه دائماً گرفتار و معذّب به لوازم ملكات خويش است به وجهى مثل كسى است كه به مرض ماليخوليا و يا مرض كابوس دائمى مبتلا شده كه دائماً صورت‌هايى هول‌انگيز و وحشت‏آور و زشت از قوه‌ی خياليه‏اش سر مى‏زند، چنين كسى همواره از آن صورت‌ها فرار مى‏كند و با آن‌ها در جنگ و ستيز و بالأخره در عذاب است، با اين‌كه خود او اين صورت‌ها را درست مي‌كند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نيست، و كسى اين صورت‌ها را در نفس او مجسم نكرده، بلكه كار، كار نفس خود او است، ولكن هر چه باشد بالأخره از آن صورت‌ها رنج مى‏برد و از آن صورت‌ها مى‏گريزد و مگر عذاب، غير آن چيزى است كه انسان قبل از ابتلاء بدان از آن مي‌گريزد؟ و بعد ازآن‌كه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى‏آيد؟ و اين تعريف و مثال بر آن امور زشت و صورت‌هاى غير جميل كه انسان شقى در دار آخرتش با آن‌ها روبه‌رو مي‌شود، صدق مى‏كند، پس معلوم شد كه عذاب جاودانه و انقطاع‌ناپذير، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه كسى او را بدان مبتلا نكرده است. حال كه مسئله‌ی خلود در عذاب‏ برايت روشن گرديد، اينك اشكال‌هايى كه به آن كرده‏اند از نظرت مى‏گذرد، آن وقت خواهى ديد كه تا چه حد فاسد و بى‌پايه است.

اشكال اول اين‌كه؛ خداى سبحان با اين‌كه داراى رحمت واسعه است، چگونه رحمتش اجازه مي‌دهد كسى را بيافريند كه بازگشت او به سوى عذاب دائم باشد، عذابى كه هيچ موجودى تاب تحمل آن را ندارد.

دوم اين‌كه؛ عذاب وقتى عذاب است كه با طبع معذب سازگار نباشد و يا به عبارت علمى قسرى و غير طبيعى باشد و در جاى خود مسلم شده، كه قسر دوام ندارد، پس چگونه عذاب دائمى تصور مي‌شود؟

سوم اين‌كه؛ بنده‌ی خدا هر گناهى هم كه كرده باشد، بالأخره پایان داشت، مثلاً هفتاد سال گناه كرد، چرا بايد تا ابد معذب باشد؟ و آيا اين ظلم نيست؟

چهارم اين‌كه؛ افراد شقى هم همان دخالت و تأثير را در نظام تكوين دارند كه افراد سعيد دارند، و خدمتى كه آنان به اين نظام كرده و مى‏كنند، از خدمت افراد سعيد كم‌تر نيست، چون اگر نيك بنگرى زمينه‌ی سعادت افراد سعيد را همين اشقيا فراهم نموده و مى‏نمايند، پس ديگر چرا بايد در عذاب دائمى معذب باشند؟

پنجم اين‌كه؛ عذاب هر متخلف و نافرمانبر به طور كلى براى اين است كه عذاب‌كننده آن نقصى را كه به وسيله‌ی نافرمانى متخلف و ظالم متوجه او شده، جبران كند، كه اين جبران را به عبارتى كوتاه‏تر انتقام هم مى‏گوييم، و انتقام از خداى تعالى تصور ندارد، چون عصيان و نافرمانى بنده، نقصى بر او و بر مقام ربوبى او وارد نمى‏كند تا بخواهد با عذاب‌كردن عاصى، آن را جبران نمايد، و اين اشكال تنها مربوط به عذاب دائم نيست بلكه به عذاب موقت نيز متوجه مي‌شود، چيزى كه هست در عذاب دائم بيشتر وارد است.

اين بود آن اشكال‏ها كه بر عذاب خالد كرده‏اند، البته اشكال‌هاى ديگرى نظير اين‌ها كرده‏اند، و خواننده‌ی عزيز اگر آن طور كه بايد به معناى بيانى كه ما در باره‌ی خود در عذاب كرديم، احاطه پيدا كند، خواهد ديد كه اين اشكال‌ها از اصل ساقط است، براى اين‌كه گفتيم: عذاب خالد اثر و خاصيت آن صورت نوعيه شقاوت‌بارى است كه نفسِ انسان شقى به خود گرفته، اين نوع انسان هم نمي‌تواند نوع ديگرى شود، چون تصور و گفتگوى ما از چنين نفسى بعد از آن است كه نخست به اختيار خود گناهانى مرتكب شد و سپس به دنبال آن گناهان احوالى پى در پى در نفس او پديد آمد، و به دنبالش استعداد شديدى در ذات نفس پيدا شد. و همين شدت‌يافتن استعداد نفس، علتى است كه در تمامى حوادث باعث مي‌شود صورتى متناسب با آن استعداد در نفس پديد بياورد. در نتيجه همان‌طور كه بعد از انسان‌شدن نان و گوشت و ميوه و عناصر و مواد ديگرى كه انسان مركب از آن است، ديگر صحيح نيست بپرسيم چرا اين مركب شعور پيدا كرده و چرا فكر دارد و چرا و چرا و صدها چراى ديگر، براى اين‌كه پاسخ به همه‌ی اين سؤالات يك كلمه است، و آن اين است كه چون انسان شده، همچنين در مورد بحث ما، صحيح نيست بپرسيم چرا شقاوت دست از يقه او بر نمي‌دارد و دائماً آثار شقاوت از آن سر مى‏زند؟ كه يكى از آن آثار، عذاب جاودانه است، چون جواب همه‌ی اين‌ها اين است كه چون او به دست خود و به اختيار خود، خود را شقى ساخت، يعنى انسانى خاص كرد كه شقاوت، لازمه‌ی وجود او است».[1]

در رابطه با این‌که خداوند به وعده‌ی خود عمل می‌کند ولی آن‌طور نیست که حتماً به وعیدی که می‌دهد عمل کند، حضرت صادقu می‌فرمایند: «مَنْ وَعَدَهُ اللَّهُ عَلَى عَمَلٍ ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَى عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ فِيهِ بِالْخِيَار»؛ كسى را كه خدا وعده‏ى پاداش در كردارى دهد آن پاداش برايش ثابت است و كسى را كه خدا وعده‏ى بر مجازات دهد او مختار است كه اگر بخواهد عوض كند.(بحارالأنوار، ج 74، ص 154)

جناب حجت‌الاسلام آقای یزدان‌پناه در جمع‌بندی این بحث چنین می‌فرمایند که در اسماء الهی در جمع، اسماء خیر می‌چربد و از طرفی حدیث  «سَبَقَتْ رَحْمَتِي غَضَبِي» جدّی است و امیرالمؤمنینu نیز در دعای کمیل با اعتقاد به رحمت الهی عرضه می‌دارند: «فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْ لَا مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ وَ قَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِيكَ لَجَعَلْتَ‏ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَا كَانَ‏[1] لِأَحَدٍ فِيهَا مَقَرّاً وَ لَا مُقَاماً لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِينَ‏ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ‏ وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِين‏».

و از آن‌جایی از نظر عقلی و عرفانی در نظام اَحسن خیر کثیر است و شرّ قلیل، می‌توان گفت در عین عذاب یک نوع لذّت هم باید در میان باشد. زیرا هرچیزی که ملکه‌ی جان انسان شد چنانچه ملکه‌ی دیگری مقابل آن نباشد، آن ملکه کار خود را می‌کند و صورت برزخی و قیامتی خود را همراه دارد و از این جهت می‌توان گفت چگونگی جهنم به حسب افراد و استعدادهای آن‌ها است به طوری که ائمه‌ی کفر تا آخر در رنج و اَلَم هستند در عین لذّات خاص خود از آن عذاب. مثل آن‌که در خبر داریم وقتی ابوجهل در جهنم است با عبور رسول خداf از کنار جهنم نسیمی خنک به جهنم و جهنمیان می‌رسد، وقتی ابوجهل می‌فهمد این راحتی به جهت عبور رسول خداf است از غضبی که دارد می‌گوید جلو این نسیم را ببندید، با این‌که در حال عذاب است ولی لذّت باقی‌ماندن در آن عذاب نسبت به راحتی نسیمی که عبور رسول خداf برای او آورده، برایش بهتر است. همه‌ی کفار در جهنم در یک حدّ نیستند، بعضی قطع رنج دارند که همین برای آن‌ها یک نوع رحمت است و بعضی نه‌تنها قطع رنج دارند بلکه عذاب آن‌ها به عَذْب تبدیل می‌شود زیرا در دنیا در عین کفر دارای صفات حسنه‌ای مثل سخاوت بوده‌اند.

جناب حجت‌الاسلام استاد یزدان‌پناه، نظر استادشان آیت‌اللّه حسن‌زاده را نیز این‌طور بیان می‌کنند که خلود در عذاب هست، ولی چون به آن خو می‌کنند آن عذاب از رنج‌آوربودن در می‌آید. می‌فرمایند ظاهراً شریعت این موضوع را سربسته گذارده و به اعلام همان عذابی که سال‌های متمادی برای اهل جهنم هست بسنده کرده و اگر هم عذاب در نهایت همراه با رنج و درد نباشد همان قبح منظری که جهنمی‌ها دارند که با خوردن غساق همراه است، سر جای خود محفوظ است.

آیت‌اللّه جوادی معتقدند مسئله‌ی ابدیت عذاب بدون شناخت انسان میسر نیست و اگر انسان یک گوهر داشته باشد آن وقت می‌توان بحث کرد آیا این عوارض در جهنم عارض بر جان انسان شده یا همسنخ انسان است و اگر همسنخ انسان است دیگر عذاب نیست و اگر همسنخ انسان نیست ابدی نیست. ولی وقتی انسان دارای یک گوهر نبود و دارای فطرت و طبیعت بود موضوع متفاوت می‌شود بدین معنا که فطرت او آنچه را طبع او به عنوان ملکاتِ خلاف شریعت در خود نهادینه کرده است نمی‌پذیرد و همواره این تضاد که مسخر به انواع عذاب‌های رنج‌آور می‌شود در چنین انسانی باقی است.

 

14161
متن پرسش
سلام: استاد اگر میشه بفرمایید اگر بخواهیم احکام شرعی را عرفانی معنا کنیم چه باید بگوییم؟ منظورم اینست که معنی عرفانی فقه چه می شود؟ در کلیت موضوع
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از آن‌که خداوند انسان شایسته‌ای را متوجه‌ی عالَم ملکوت نمود، وَجه ملکوتی احکام ناسوتی را به او می‌نمایاند. موفق باشید

14095
متن پرسش
با سلام: در برنامه سخنرانی مذهبی سیما اواخر ماه صفر روایتی بیان شد که ذهن من را به خود مشغول کرده است. زمانی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در حضور پیامبر (ص) و فاطمه زهرا (س) کشتی می گرفتند پیامبر شروع به تشویق امام حسن (ع ) می کنند در قبال سئوال دخترشان می فرمایند دیدم ملائک امام حسین (ع) را تشویق می کنند به همین علت من امام حسن (ع) را تشویق کردم. منبع را ذکر نکردند ولی من نمی توانم بپذیرم مگر نه اینکه کل هم نور واحد اند؟ استاد به شدت ذهنم درگیر شده اینطوری امام حسن (ع) حتی میان آسمانیان هم غریبه اما در باور من همان بود که عرض کردم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع بسیار ارزشمند عرفانی است که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از آن خبر دادند بدین معنا که حضرت امام حسن«علیه‌السلام» در آن صحنه به مدد نبیّ اللّه که انسان کامل‌اند فعالیت دارند و حضرت امام حسین«علیه‌السلام» به مدد فرشتگان عالم غیب. یعنی عالم شهود نیز به یک معنا محل تجلیات مختلف اراده‌های انسان کامل و فرشتگان عالم ملکوت است. موفق باشید

14023
متن پرسش
سلام: استاد شرمنده زیاد سوال می کنم. چند وقت بود نبودید و ما هم دلمان تنگ شده بود بخاطر همان یک عالم سوال دارم. خودتان هم فرمودید اگر جوابتان را در یک سوال احیانا نگرفتید چندبار دیگر بپرسید تا دیگران هم استفاده کنند. 1. خواندن زندگینامه عرفا می تواند تاثیر گذار باشد؟ یکی از بزرگان می گفت سرگذشت علمای اصیل خودش جلسه اخلاق است. 2. کتاب چهل حدیث امام چگونه کتابی است؟ کی می توان آن را خواند و کارایی اش چگونه است؟ 3. کتب تاریخ ائمه که حجت الاسلام نظری منفرد نوشته اند چگونه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خواندن زندگی‌نامه‌ی عرفا و علماء حقیقتاً یک کار ارزشمند و سلوکی است 2-  کتاب «چهل حدیث» حضرت امام یک کتاب عرفانی با ظرائف خاص خودش است و نه یک کتاب اخلاقی و لذا بعد از آشنایی با عرفان نظری می‌توان متوجه‌ی اشارات آن شد 3- مسلّم هراندازه در موضوع تاریخ ائمه کار کنیم، جای کار دارد ولی بنده کتاب مذکور را نمی‌شناسم. موفق باشید

14009
متن پرسش
سلام جناب استاد: 1. این جمله از آیت الله حسن زاده آملی را برایم شرح می دهید؟ در چهارده سالگی به فضل پروردگارم بارقه ی مشرقیه الهیه و شهاب قبسی به من رسید که به اقتضای عین ثابته ام مطلوب من بود. پس سر من به آنچه زبان وحی به آن ناطق است مترنم شد. 2. استاد من عاشق علامه هستم. می خواستم بدونم برای سیر و سلوک اگر بخوام کتابا و نظرات ایشون رو کار کنم به نتیجه می رسم؟ 3. برای اینکه بفهمم علامه منظورشون چیه کتب شما کمکم میکنه؟ 4. تو شاگرداشون کدومشون نظرات علامه رو خوب بیان کردند؟ عمق مطلب را؟ یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ لازمه‌ی شرح این جمله، مطالعه‌ی یک دوره عرفان نظری است و مخاطب حضرت استاد در این جمله، افرادی هستند که عرفان نظری را می‌شناسند. 2ـ اگر بتوانید با مباحث استاد حجت‌الاسلام و المسلمین آقای یزدان پناه جلو بروید که از شاگردان خاصّ ایشان هستند ان‌شاءالله نتایج لازم را می‌گیرید. موفق باشید

13990
متن پرسش
سلام و احترام استاد مهربان: آثارتان بیشتر معرفتی و عقیدتی است و کمتر اخلاقی هست. آیا علتش آن است که آثار معرفتی و عقیدتی شما ما را از مطالب اخلاقی بی نیاز می کند؟ چو صد آید نود هم پیش ما است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرض شد وقتی قلب نظر به خدا کرد موانع اُنس را که در اخلاق بدان رذائل گویند و موجب حجاب بین قلب و حضرت حق می‌شود؛ می‌شناسد. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!