بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان نظری

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
12694
متن پرسش
1. نظر استاد در مورد كتاب مستر همفر كه جاسوس انگليس بوده و ترويج كتاب هاي محيي الدين ابن عربي را در دستور كار انگليس قرار داده اند چيست؟ بزرگان فقهاء از جمله آيت الله سيستاني و صافي گلپايگاني و ... مكتب ابن عربي را را تائيد نمي كنند و او را داراي انحراف مي دانند، مي دانيد كه حرف هايي زده كه دين ما آن را نگفته (ebnearabi.com) اصرار حضرتعالي بر ترويج عرفان اين شخص كه اشكالات بزرگي دارد و برخي حتي او را منحرف مي دانند، چيست؟ چرا بايد آب معرفت و عرفان را از جايي از رودخانه برداريم كه عده اي از انسان هاي وارسته آن را گل آلود و عده اي ديگر آن را پاك مي دانند، بهتر نيست صرفا از سرچشمه (مثل نهج البلاغه) آب برداريم؟ امام زمان (عج) فرمودند: طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا. حديث ديگر: كل ما لم يخرج من هذا البيت فهو باطل 2. امام خميني فرمود: اسفار اربعه با آن طول و عرضش مرا از سفر به سوي دوست بارم داشت ... و نه از فتوحات فتحي حاصل شد و نه ... . بعد از اين حرف در آخر عمر نامه به گورباچف مي نويسند كه بياييد از انديشه و آثار اين بزرگ مرد (ابن عربي) استفاد كنيد اين تناقض ديگر چيست؟ از طرفي تقبيح مي كند و از طرفي تحسين و توصيه به مطالعه آثارش. بزرگاني از فقهاء راه ابن عربي را از راه اهل بيت (ع) جدا مي دانند. حضرت استاد شما بعد از اينها جسارتا چه حرفي براي گفتن داريد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌دانید که از نظر محتوایی سخنان از مو باریک‌تر جناب محی‌الدین را نمی‌توان در این‌جا بحث کرد، ولی از خود بپرسید چه رازی در سخنان محی‌الدین هست که عالِمان بزرگی چون علامه طباطبایی و حضرت امام که در فهم عظمت و حقانیت آیات و روایات این‌چنین توانا هستند، این‌چنین شیفته‌ی آن سخنان می‌شوند در حدّی که سال‌های عمر خود را صرف آن می‌کنند و در کنارش، قدرتِ فهم بیشتر آیات و روایات را می‌یابند و در حدّی با نور حق روبه‌رو می‌شوند که از یک طرف خواهند گفت: «درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز/ که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم . و از طرف دیگر به گورباچف می‌نویسند که برای فهم سخنان از مو باریک‌تر محی‌الدین، چند نفر از افراد با هوش خود را به قم بفرستند تا آموزش لازم را ببینند. باز از خود بپرسید آیا آن‌هایی که مخالفت می‌کنند مطالعه‌ی لازم و فهم لازم را داشته‌اند و باز مخالفت می‌کنند؟! آنچه بنده تشخیص داده‌ام آن بود که به هیچ وجه مخالفان فرصت کافی برای فهم سخنان از مو باریک‌تر را به‌کار نبرده‌اند. موفق باشید

12675
متن پرسش
با سلام: منظور از فتح باب در کلام عرفا چیست؟ آیا منظور بقای بعد از فناست؟ این که امثال آیت الحق سید علی قاضی بعد از سی سال مجاهده می فرمایند که تازه فتح باب شد، منظور چه فتح بابی است؟ آیا آن هدف برای سالک است و یا نشانه ای برای دانستن این که در مسیر هست یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فتح باب در هر موردی یعنی انتقال از علم حصولی در آن مورد به علم حضوری. موفق باشید

12670
متن پرسش
سلام عليکم: استاد گرامى پيرامون بحٽى که در مورد زمان شناسى حضرت امام و ابعاد آن فرموديد مى خواستم بدونم عرفان اجتماعى که براى امام معرفى مى کنند چگونه شکل گرفت؟ و آيا با توجه به اين زمان شناسى امام بود؟ و اگر اينگونه است اين عرفان در حضرت آقا چگونه نمود پيدا کرده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً هرکس در آیات و روایات تعمق کند متوجه اشاراتی می‌شود که به انسان یک‌نوع زمان‌شناسی را می‌آموزد. موفق باشید

12618
متن پرسش
با عرض سلام و ادب: یه سوال داشتم آیا شرح رساله الولایه ادامه دارد؟ چون فصل چهارم که نحوه طی مسیر است خیلی خلاصه بیان شده است. خواهش می کنم اگه فقط همین ۵ فایل است از استاد بخواهید تا شرح رساله را ادامه بدهند. متلمس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه در مراسم اعتکافی که از 25 ماه رمضان تا 27 این ماه در مسجد خدیجه‌ی کبری«سلام‌اللّه‌علیها» برقرار می‌شود، «رسالة الولایه» شرح داده خواهد شد. موفق باشید

12566
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی: شما در کتاب «زن آن گونه که باید باشد» فرموده اید اگر راه نبوت و امامت بسته است و مخصوص ذوات خاص است، راه ولایت بسته نیست همه می توانند ولی الله شوند. در اینجا ولایت به چه معنا است و آیا شامل ولایت تکوینی هم می شود و اگر اینگونه باشد در حال حاضر پس جایگاه امام زمان (عج) کجاست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که بزرگان دین فرمودند از آن‌جایی که خداوند می‌فرماید: «اللّه ولیّ الذین آمنوا»، حضرت حق ولیِّ هر مؤمنی خواهد بود و لذا اُنس با حضرت حق برای هر مؤمنی گشوده است، حال چه اُنسی که موجب ارتباط قلبی با حضرت حق باشد و چه اُنسی که موجب گردد انواری از حضرت حق به عبد منتقل شود و عبد دارای ولایت تکوینی گردد. آنچه نباید از آن غفلت کرد مسیری است که انسان را به ولایت و اُنس حضرت حق می‌رساند که در هر تاریخی این مسیر صاحب داشته است و تنها از طریق پیامبر و امام این مسیر محقق می‌شده است و جایگاه امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در آن است که هرکس بخواهد امروز قدمی در مسیر اُنس با حضرت حق بردارد، تنها در پرتو نور ولایت آن حضرت ممکن است وگرنه در خیالات و اوهام خود و قدرت‌های نفس ناطقه زندگی می‌کند نه در توحید الهی. موفق باشید

12564
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد گرامی: از شما استاد بزگوار می خواهم لطف کنید و پاسخ هر سه سوال من را مشخصا بدهید و به چیزی و جایی حواله نفرمایید. 1- در بحث وحدت وجود آن که گناه می کند و به جهنم می رود و خطاب «قتل الانسان ما اکفره» می گیرد کیست؟ البته نمی توانیم بگوییم حضرت حق است شاید بفرمایید انسان است به اعتبار ماهیتش آنوقت گفته می شود مگر ماهیت چیستی نیست چیستی هم که نیستی است وانگهی مگر گناه اراده و قدرت نمی خواهد اراده و قدرت هم که از صفات کمالی هستند و به وجود تعلق می گیرند در بحث وحدت وجود می گویند در الحمد لله حمد کننده و حمد شونده خداست زیرا فقط وجود در صحنه است و فقط حضرت حق است که هست ولی وقتی پای گناه وسط می آید آن را می گویند این دیگر مال خود انسان است خوب همان استدلالی که برای حمد بکار می رود می شود اینجا نیز بکار برود. 2- می فرمایید صدام در عین ثابته اش صدام بودن را انتخاب کرده است مگر اعیان ثابته جز علم خداست در مرتبه ای خاص و بر اساس عینیت ذات و صفات علم خدا عین ذات خداست می فرمایید امکان ممکن از خودش است و ذاتی آن است و وجود به آن تعلق می گیرد حال یا قبل از تعلق وجود به امکان او وجود داشته که این محال است یا این که وجود نداشته پس چیزی که وجود ندارد چگونه چیزی را ذاتی او می دانیم مگر این که بگوییم در علم خدا وجود داشته که آنوقت طبق همان بحث عینیت صفات و ذات خود خداست و اوست که هر کاری خواسته کرده آخر چگونه ممکن است ما بگوییم صدام صدامیت را خودش انتخاب کرده؟ انتخاب قدرت می خواهد اراده می خواهد این صفات نیز که به امکان تعلق نمی کیرد به وجود تعلق می گیرد اگر بگوییم خدا می دانسته صدام در زمین با اختیار و انتخاب خودش به عنوان یک موجود مسیر جهنم را طی می کند آنوقت مشکل حل می شود ولی با مسئله وحدت وجود جور در نمی آید خواهی فرمود امکان یعنی توانایی پذیرش وجود باز این سئوال پیش می آید او چیست که این پذیرش را دارد آیا وجودی دارد یا نه آگر آری که با فرض نمی خواند آگر خیر وجود ندارد چگونه ما برای چیزی که وجود ندارد صفتی قایل شویم اگر بفرمایی عدم ما است نه عدم مطلق پس نوعی وجود را برای او ثابث کرده ایم آیا این وجود از خودش است یا خدا به او داده از اگر از خودش باشد که بی نیازی از وجود مطلق پیش می آید اگر نه از وجود مطلق است چرا می گوییم صدام قبل از حضور در دنیا و انتخابهایش صدامیت را انتخاب کرده وانگهی انتخاب یعنی راههای مختلف به انسان عرضه شود و با اراده یکی را انتخاب کند آیا در علم خدا راههای مختلف به صدام ارائه شد و او صدامیت را انتخاب کرد؟ 3- وقتی کسی جهنمی می شود برفرض به اعتبار ماهیت را بپذیرم آیا در جهنم وجود دارد یا خیر اگر بگوییم در جهنم است ولی وجود ندارد که نمی شود اگر بگوییم آری وجود دارد خوب وجودش که از خودش نیست از خداست پس به اعتبار وجودش خداست که در جهنم توسط خدا عذاب می شود همچنان که در بحث حمد گفتیم که خداست که دارد حمد می کند و حمد می شود. با یکی از مخالفین وحدت وجود بحث می کردم او گله مند بود و می گفت آخرین سخن آنها با مخالفان این است که آنها نمی فهمند چیزی که خود شما نیز بارها در سخنانتان فرموده اید ولی تقاضامندم برفرض که من نفهمیده باشم که این درست است ولی پاسخ این سئوالات را به طور مستوفی عنایت بفرمایید نه این که به طور کلی یک جوابی بدهید و رد شوید از این که وقت شما را گرفتم عذر می خواهم خدا به شما خیر عطا کند.
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که اصل توحید به عنوان یکی از محکمات اندیشه‌ی دینی موضوعی است که انسان باید قبل از پذیرفتن هر دینی بدان رسیده باشد و دین بر مبنای نگاه توحیدی با ما سخن می‌گوید و در عین حال توحید ما را تفصیل و تبیین می‌کند. از طرفی عقیده‌ی توحیدی آن است که متوجه باشیم خداوند به عنوان یک حقیقت مطلق یگانه در عالَم حاضر است و امکان آن‌که چیزی در کنار او باشد محال است زیرا حضور مطلق حضرت حق نفی می‌گردد و وحدت وجود بر این مبنا جایگاه سایر ابعاد دینداری را تعیین می‌کند. بنابراین نمی‌توان توحید را نیز از خود دین گرفت به این معنا که خودِ دین بگوید که خدایی هست و این دین از طرف خدا آمده است. به همین جهت گفته می‌شود ابتدا باید عقیده‌ی توحیدی را عقلاً به‌دست آورد. حال با توجه به این امر گفته می‌شود امکان، برای هر مخلوقی ذاتیِ آن مخلوق است و علمِ خدا به امکانِ ممکن‌الوجود یعنی علم خدا به امکان چیزی که می‌تواند موجود شود و علم خدا علم به چنین معلومی است و این ربطی به اتحاد بین ذات و صفات ندارد زیرا ذات حضرت حق با علمِ او متحد است و نه با معلومش، وگرنه لازم می‌آید که خداوند به هرچه علم دارد عین آن باشد. حال با توجه به این امر محدودیت معلوم که همان ممکن‌الوجود است از خودِ معلوم است و صدام در امکان ذاتی‌اش محدود به صدام‌بودن خودش است و خداوند وجود صدام را به او داده است، نه امکانِ او را. و اگر ممکن‌الوجود طوری باشد که دارای امکانات مختلف است مثل انسان، به همان معنا که امکانش ذاتی اوست، انتخاب و اختیارش نیز ذاتی او می‌باشد و لذا می‌تواند صدامیت را در محدودیت امکان خود انتخاب کند و هم می‌تواند چمران‌بودن را در محدوده‌ی امکان خود انتخاب کند. بنابراین اشکالی که در این مورد برایتان پیش آمد منتفی خواهد شد. و دیگر معنا نمی‌دهد که بحث وجودِ جهنمی ماهیت را به میان بیاورید زیرا انسان در مقام امکان خود، خودش زمینه‌های جهنمی و یا بهشتی‌بودنِ خود را فراهم می‌کند و اگر زمینه‌ی خوبی‌ها را فراهم کند از آن جهت که خداوند کمال مطلق است، خوبی‌هایش به خدا نسبت داده می‌شود و اگر از اختیار خود برای تجلی کمالات استفاده نکرد در محدودیت خود از آن کمالات محروم است، در حالی‌که امکان آن کمالات را داشت. و علم به آن نقص‌ها وقتی به صورت وجودی پیش آمد، به خودیِ خود عذاب‌آور است. بنابراین دقت فرمایید که محدودیت‌ها، ذاتیِ امکانِ موجودِ ممکن‌الوجود است و نباید آن را به خدا نسبت دهیم. موفق باشید

12561
متن پرسش
سلام دوباره استاد و خدا قوت استاد من سوال کننده پرسش 12544 هستم. البته خدای نکرده دنبال بحث نیستم اما خواستم بگم که منظور من این نبود که جوانان رو از این گونه مباحث محروم کنیم بلکه منظورم این بود که باید مقدمات لازم این مباحث رو طی کرد بعد وارد اصل اون شد اگر هم کسی واقعا تشنه این معارف هست باید حوصله کنه و مقدمات لازم رو کسب کنه بدون زحمت نمیشه نتایج عالی گرفت. اینم بگم که درسته افرادی که در جلسه شما میان مردم عادی نیستن اما هنوز هم آمادگی فهم دقیق این کتاب امام رو ندارن. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی می‌فرمایید ولی از استعداد این نسل غافل مباشید، چیزهایی را متوجه می‌شوند که خواص ما متوجه آن نیستند. بنده در جزوه‌ی «بررسی نحله‌ی نجف» نشان داده‌ام که چطور شهداء و رزمندگان ما تا فنای ذاتی که عالی‌ترین مرتبه‌ی سلوک سالکان است، پیش رفته‌اند. موفق باشید

12553
متن پرسش
استاد گرامی با سلام: ان شاء الله عبادات شما مقبول درگاه خداوند قرار گرفته و ما رو هم از دعا فراموش نکردید. بنده بعضی کتابهای شما رو بعد از اینکه صوت سخنرانی رو گوش دادم روی یکی از سایت ها به عنوان درس می گذارم که دوستانی که از فضای کلاس ها دور هستند بتونن کتابهای شما رو راحت تر مطالعه کنند. بعد از توضیح کتاب معرفت النفس و از برهان تا عرفان، کتاب حقیقت نوری را شروع کردم در ابتدا با توجه به آموخته هایم از کتابهای مقدماتی سیر و مطالبی که از اساتید سر کلاسها گرفته بودم خیلی راحت بودم اما الان احساس می کنم این چیزهایی که می دونم واقعا برای شرح حدیث حقیقت نوری کافی نیست، کتاب «مقام امام در تکوین و تشریع» و «امام و مقام تعلیم به ملائکه» رو هم گوش دادم و خوندم به خصوص کتاب آخری برای خودم هم خیلی سخت بود. الان در بحث حقیقت نوری به مقام اسم اعظم رسیدم و نمی دونم چطوری باید این رو توضیح بدم که دیگه فلسفی نباشه چون از توضیحات فلسفی که بلد بودم به اندازه کافی استفاده کردم و خودم هم با تمام وجود طالب یک حرفهای جدید هستم تا مقام اهل بیت (ع) رو شرح بدم. همین طور در کتاب «انسان از تنگنای بدن تا قرب الهی» در بخش انسان کامل مطالبی که فرموده بودید رو اصلا متوجه نشدم و خیلی دوست دارم از این دید بتونم به ائمه نگاه کنم. لطفا بفرمایید چطور این کار رو انجام بدم. خیلی ممنون از لطف شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌که افقی از این‌گونه معارف را در مقابل خود و کاربران می‌گشایید، به‌عنوان اولین قدم کار خوبی است و بنده نیز در آن کتاب، طرحِ موضوع کرده‌ام و جای بحث مفصل آن در آن‌جا نبوده است، تا این‌که بحمداللّه در مباحث جلسات چهارشنبه در شرح کتاب شریف «مصباح الهدایه» عرایضی در مورد اسمُ اللّه اعظم و نسبت آن با خلیفة اللّه، شده است که إن‌شاءاللّه زمینه‌ی فهم این‌گونه روایات خواهد شد. موفق باشید

12556
متن پرسش
سلام علیک استاد گرامی: با توجه به اینکه قدم اول در عرفان عملی یقظه است و رفع انانیت، این مرحله با سفر دوم محقق می شود. آیا اهل کرامت در سفر اول هستند هرچند قصد سلوک نداشته باشند؟ و با توجه به اینکه در انتهای سفر اول فرد به توحید نفس خودش می رسد و در این حالت می تواند کرامت از خود نشان دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید و حتی ممکن است جلوتر هم بیایند، ولی قصد آن‌ها نفی إنانیت نباشد و لذا از قدرت خود حیرت هم بکند. ولی همان‌طور که در جواب سؤال 12555 عرض شد در راه توحید انسان باید اراده‌ی خود را در اراده‌ی الهی فانی گرداند. موفق باشید

12549
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد ارجمند: تشبیهی برخوردکردن قوم نوح برچه اساسی بوده پرستش ملائکه یا رب دانستن خودشان؟ اینکه گفته می شود اهل کرامت به جای عبودیت ربوبیت می کنند بر چه اساسی است؟ مثلا در شفای بیمار اسم شافی به چه نحو در اهل کرامت تجلی می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ظواهر آیات نشان می‌دهد که قوم حضرت نوح کمالات مخلوقات را به خود مخلوقات منتهی می‌کردند و لذا حضرت نوح بیشتر باید جنبه‌ی تنزیهی را تأکید می‌نمودند 2- اهل کرامت بیشتر نظر به قوای نفس دارند نه آن‌که بخواهند مثل اهل توحید با فنای خود و تجلی اسماء الهی کار را جلو ببرند. موفق باشید

12544
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت: استاد با اجازتون یه نقد داشتم به این که شما الان دارید کتاب مصباح الهدایه امام خمینی رو در کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان تدریس می کنید اون هم برای عوام... استاد این کتاب از مشکل ترین و عمیق ترین کتاب های عرفانی است و برای فهمیدنش مقدمات میخواد این رو صاحب نظران در عرفان میگن ... چون این کتاب امام بحث دقیق و علمی هستی شناسی عرفانی هست و حداقل کتاب اصول و مبانی عرفان نظری تالیف استاد یزدان پناه رو لازمه که قبل این کتاب کاملا مطالعه کرد که بعدش شخص بتونه با این کتاب حضرت امام ارتباط برقرار کنه و این کتاب هایی که هم که شما قبلا تدریس کردید و البته با این شیوه تدریس که شما برای عوام میگید نمیتونه مقدمه مناسبی باشه هر چند که در جای خودش مفیده برای بالا بردن سطح فکری و معنوی جامعه... استاد بعضی از متون هست که واقعا نمیشه برای عوام گفت واقعا مقدمات خودش رو میخاد ... استاد من از کسانی که پای درستون میان موقه درس به چهرشون نگاه می کنم مشخصه چیزی متوجه نمیشن ... استاد خودتون بهتر میدونید که بزرگترین خطری که علوم فلسفی و عرفانی دارن اینه که طرف فکر میکنه بحث رو فهمیده در حالیکه اصلا اشتباه فهمیده و خودش متوجه نیست و این میتونه کار دستش بده برا همین باید در این علوم با حوصله و طی کردن مقدمات وارد شد ... التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی نسل جدید طالب عالی‌ترین وجه دین است تا با شدیدترین وجوه شیطانی مقابله کند، چرا ما نسبت به ارائه‌ی معارفی این‌چنین به این نسل خودداری کنیم؟! از طرفی مگر مخاطبان آن جلسه عوام به معنای مردم معمولی هستند؟ یادتان باشد حضرت امام سوره‌ی حمد را که حامل عمیق‌ترین معارف عرفانی است، با همین مردم در میان گذاشتند. مگر انتظار دارید در چند جلسه مطالبی این‌چنین عمیق و ارزشمند طوری برای مخاطب ملکه شود که بتواند آن را ارائه دهد؟! موفق باشید

12494
متن پرسش
با سلام و آرزوي قبولي طاعات: آيا شرح كتاب نهج الولايه (بررسي مستند در شناخت امام زمان (عج)) اثر علامه حسن زاده آملي در برنامه هاي آتي شما قرار خواهد گرفت؟ اگر در اين مورد كتاب يا فايل صوتي وجود دارد، ممنون مي شوم حقير را راهنمايي بفرماييد. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مجموعه عرایضی که در رابطه با مهدویت شده، بر مبنای عرفان نظری است که حضرت علامه حسن‌زاده نیز بر آن تأکید دارند ولی به طور مشخص بنایی بر شرح کتاب «نهج‌الولایه» حضرت ایشان در حال حاضر ندارم. موفق باشید

12482
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزگوار و ارجمندم: بنده معلم معارف در دانشگاه هستم و در باب تدریس درس معاد بر سر دوراهی هستم با توجه به اینکه علامه طباطبایی (ره) فرموده اند هنوز جامعه بشری به آن درجه از رشد نرسیده که بتوان حقیقت معاد را رسما تدریس کرد (ص ۲۴۷ معاد در قرآن حضرت استاد جوادی آملی) آیا بحث معاد را به صورت کلام سنتی تدریس کنم یا اینکه حقیقت معاد را که در کتاب شریف جناب عالی نیز مرقوم است تدریس کنم؟ در بحث امامت نیز دقیقا همین مشکل وجود دارد آیا حقیقت امامت به معنای واسطه فیض بحث شود یا امات کلامی به معنی جانشینی پیامبر؟ از اینکه وقت شریفتان را می گذارید بی نهایت متشکرم التماس دعای ویژه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت ما امروز که کفر به شدید‌ترین چهره‌ی خود به صحنه آمده‌است چاره‌ای نداریم که شریعت الهی را در عمیق‌ترین شکل که جنبه‌ی عرفانی آن است به صحنه آوریم و در این راستا نگاه حِکمی و اقناعی صدرالمتألهین در امر معاد بسیار کارساز است و در امر امامت روش عرفانی حضرت امام در «مصباح الهدایه» به خوبی جواب‌گوست به خصوص که با نسلی روبرو هستیم که با عمق بیشتری دین را طلب می‌کند. موفق باشید

12486
متن پرسش
سلام علیکم: 1. آیا کتاب «مصباح الهدایه» امام سخت تر است یا «چهل حدیث» ایشان و یا «سرالصلوه»؟ به ترتیب بیان بفرمایید. 2. علت اینکه شما بعد از تفسیر سوره «حمد» امام سراغ «سرالصلوه» و «چهل حدیث» نرفتید چیست؟ 3. آیت‌الله جوادی می‌فرمودند: شرح سرالصلوه را برای کسی که 20 سال در حوزه درس خوانده هم مشکل است بگوییم حال اگر «مصباح‌الهدایه» مشکل تر از سرالصلوه باشد پس بطریق اولی کلام ایشان صدق می‌کند؟ 4. بهترین شرح بر نهج‌البلاغه چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ حضرت امام به طور مشخص کتابی از خود را مقدمه‌ی کتاب دیگر خود قرار ندادند بلکه در هر کتابی مطابق موضوعاتی که مطرح شده‌است، عمیق‌ترین نظریات عرفانی خود را مطرح فرمودند و لذا در شرح هر کدام از آن‌ها باید شارح تسلط کافی بر علوم عرفانی داشته‌باشد و افراد نیز مقدمات لازم را طی کرده‌باشند. 2ـ در مورد بهترین شرح نهج‌البلاغه شاید نتوان شرحی را معرفی کرد ولی هر شرحی حسن خود را دارد؛ شرح ابن شعبه‌ حرانی از یک جهت و شرح مرحوم محمد تقی جعفری از جهتی دیگر. موفق باشید

12422
متن پرسش
سلام علیکم: عده ای بر این باورند که نظام فکری ابن عربی و عرفانی که او ارائه داده است خودش یک دستگاه فلسفی است. می خواستم بدانم نوع استدلال و براهینی که افرادی چون شیخ اکبر یا شیخ کبیر قونوی و یا ابن ترکه استفاده می کنند با براهینی که ملاصدرا استفاده کرده در چیست؟ یعنی تفاوت مباحث عقلی در نظام فکری ابن عربی با نظام فکری ملاصدرا در چیست؟ آیا منبعی هست که بتوان بدان رجوع کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم محی‌الدین گزارش کشف خود را با زبان عقل ارائه داده است ولی تفاوت اساسی بین آن عقلی است که شما در فصوص با آن روبه‌‌رواید با عقلی که فیلسوفان در فلسفه از آن استفاده می‌کنند. به همین جهت علامه‌ی طباطبایی معتقدند زبان عرفان با عقلی سخن می‌گوید که به عقل شریعت نزدیک‌تر است. منبع تحقیق در این موارد خودِ متون محی‌الدین است. موفق باشید

12421
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گاهی تمثل عارف نیز تمثل بی مثال است و این نوع کشف ورای مرتبه مثال و برزخ است بلکه مرتبه ی عقل است بطوریکه در آن جا هیچ صورت و مفهومی وجود ندارد. عرفا به این مرتبه می گویند کشف عقلی. می خواستم بدانم این کشف تام عقلی با ادراک معقولات چه تفاوتی دارد؟ مثلا بحث حرکت یا مباحثی مثل بحث وحدت و ... که جزء‌ معقولات ثانویه است و توسط عقل درک می شود با کشف بی مثال عارف که همان کشف عقلی است چه تفاوتی دارد؟ نمی دانم توانستم مطلب را بطور واضح بیان کنم یا خیر. اگر می شود توضیحی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کشف عقلی، سالک نظر به حقایق وجودی دارد مثل نظر به سنت‌های الهی. ولی موضوعاتی مثل معقولات ثانویه، موضوعات مفهومی هستند و هیچ ربطی به کشف عقلی ندارد. موفق باشید

12420
متن پرسش
سلام علیکم: حالتان چطور است؟ نظری در این خصوص هست که جناب محی الدین رضوان الله تعالی علیه عالم حصولی نبوده است و مطالب حصولی از قبیل کلام و فلسفه و ... را نمی دانسته است و هر آنچه از علوم و معارف ارزشمند چون مروارید و صدفی که از لسان ایشان در کتابهایشان نقش بسته است همه کشف و شهود وی بوده است و همه را به نحو علم حضوری دریافت کرده است. یعنی می گویند ایشان علم حصولی نداشته است ولی مطالب ارزشمندی را که بیان کرده است هیچ عالم حصولی قادر به بیان اش نبوده است. اما عده ای از قبیل آقای یزدان پناه معتقدند که ایشان بر کلام و فلسفه عصر خود اشراف داشته است. می خواستم ببینم سند و مدرکی وجود دارد که ابن عربی به کلام و فلسفه و علوم حصولی اشراف داشته است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس مختصر مطالعه‌ای از کتاب‌های جناب محی‌الدین داشته باشد می‌بیند که با چه دقتی متوجه علم کلام و فلسفه‌ی زمان خودش بوده است در حدّی که حتی در متن فصوص‌الحکم به‌خوبی از اصطلاحات فلسفه و کلام در راستای اهداف خودش استفاده کرده است. آری محی‌الدین بنا ندارد که با نگاه کلامی و فلسفی مسائل را طرح کند. موفق باشید

12401
متن پرسش
سلام استاد: بعد از خواندن کتاب آداب الصلاه و گوش دادن صوت جلسات، شروع کردم به خواندن تفسیر سوره حمد امام که در کتابخانه شهرداری شرح دادید. بحث در مورد ماهیت و وجود بود که باید از ماهیت عبور کنیم. اینطور بیان شد که همه موجودات به اعتبار وجود، تجلی اسم الله هستند و به اعتبار ماهیت، هیچ هستند. کسی جز الله در میان نیست. هرچی هست، نور الله است. سوال من اینجاست که با این نظر توحیدی به عالم، جایگاه پیامبر و اهل بیت کجاست؟ یا بهتر بگم، جایگاه فرستادن صلوات توسط خدا و و ملائکه بر پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و توصیه به ما برای صلوات فرستادن در این نگاه چیست؟ با چه دیدی به اهل بیت (ع) و به صلوات بر آنها نگاه کنیم؟ (البته با این دیدی که در تفسیر سوره حمد گفته شد، که همه چیز الله است. این چیزی که ما می بینیم ماهیت است ولی در حقیقت، همه چیز تجلی اسم الله است.) استاد با طرح این سوال خوف این دارم که نکند هنوز گرفتار ماهیت باشم. ممنون میشم راهنمایی کنید. یاعلی مدد
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که متوجه‌اید نسبت حضرت حق با مخلوقات تامّ و تمام است و بنا به ظرفیت امکانی هر مخلوق بر آن مخلوق تجلی فرموده است. ولی در رابطه با نسبت انسان‌ها و مختاربودنِ آن‌ها موضوع چیز دیگری است که هرکس باید به‌جای نظر به محدودیت امکانی خود به حقیقت وجودی خود و عین‌الربط بودن خود نظر کند و تمام تلاش انسان‌ها اعم از امامان معصوم و سایر انسان‌ها بر آن است که نهایت انقطاع از ماسوی‌اللّه و ارتباط با اللّه را در خود به فعلیت برسانند. نگاه ما به اهل‌البیت نگاه به انسان‌هایی است که در این مسیر به بهترین شکل عمل کرده‌اند و در این‌جا دیگر بحث ماهیات مطرح نیست بلکه بحث راه‌های رجوع به حضرت حق در میان است. موفق باشید

12376
متن پرسش
سلام: خدا قوت: 1. شما در صوت یکی از جلسات فرمودید لازمه عارف شدن فقیه بودنه. منظرتون رو اگر می شود بیان کنید. در صوت تفسیر آیه طلبگی بود. 2. آیت الله بهجت چرا سر نماز گریه می کردند. 3. اگر شخصی صورت باطنی افراد را ببیند. چکار کند که دیگر نبیند. اصلا می شو د که دیگر نبیند؟ التماس دعا استاد بزرگوار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در راه سلوک بعضاً سالک به موضوعاتی برمی‌خورد که لازم است وظایف خود را از نظر فقهی بداند. حال اگر در امور فقهی مجتهد باشد بهتر می‌داند که چه باید بکند 2- هرکس با قلب خود متوجه جلوات انوار الهی گردد معلوم است که به اُنس بیشتر و حضور بیشتر نیاز دارد و اشک و ناله، قدم‌هایی است جهت اُنس بیشتر. گفت: «رحم کن بر آن‌که چون رویِ تو دید / فُرقتِ تلخ تو چون خواهد چشید» 3- عموماً سالک طالب نظر به صورت باطنی افراد نیست و خداوند هم به این راحتی‌ها اسرار افراد را برای حتی سالکان و عارفان باز نمی‌کند إلاّ موارد استثنایی و آن‌هم برای دستگیری افراد. موفق باشید

12343
متن پرسش
با سلام محضر استاد طاهرزاده: با توجه به تاکيدي که بر تربيت سه بعد وجودي انسان در کتاب ادب خيال قلب و عقل داريد 1. جايگاه شاهنامه در اين بين چيست؟ 2. در تربيت بعد خيال شاهنامه مرجح است يا مثنوي معنوي؟ 3. و اساسا رسالت تاريخي فردوسي چه بود و چرا فرد حکيمي چون او به چنين کاري دست زد؟ آيا اين کار را وظيفه شرعي خود مي دانست؟ 4. آيا عدم رواج شاهنامه پس از انقلاب صرفا به خاطراين بود که نام شاه را يدک دارد کما اينکه ميدان شاه اصفهان را به ميدان امام تغيير دادند در صورتيکه اين ميدان ربطي به پهلوي ندارد و مرتبط با شاهان صفوي که مورد تجليل رهبري نيز هستند مي باشد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید فهم جایگاه شاهنامه نسبت به مثنوی علاوه بر این‌که مشکل‌تر است با مثنوی مولوی بیشتر می‌توان به مسائل اخلاقی و عرفانی دست یافت، هرچند جناب فردوسی در شاهنامه روحیه‌ای از ایران و ایرانی که نظر به وجوه قدسی دارد را به میان آورده است تا دلاوری‌های رستم ما را منتقل به شخصیت‌هایی چون امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» نماید و این کاری است که هنوز شروع نشده است. به نظر بنده شاهنامه در حجاب نقالان گرفتار شد و از این حجاب خارج نشده در حدّی که امثال بنده نیز بدان نپرداخته‌اند. موفق باشید

12335
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: با توجه به مسایل مطرح شده در چهارشنبه گذشته چند سوال دارم که از استاد زحمت پاسخ به آنها را می خواهم که مورد به مورد پاسخ بفرمایند گرچه سوالاتم ابتدایی و ناشی از کم اطلاعی و عدم درک صحیح مسئله است ولی با طرح این مسایل توسط استاد در محفل عمومی خود به خود این شبهات پیش می آید و گاها ذهن را آزار می دهد: 1. حدیثی که می فرماید «اول ما خلق الله نوری» آیا الله در این حدیث هویت غیبیه است اگر آری، مگر نگفتید آن مقام «لا اسم له و لا رسم له» هستند و مگر الله برای اسم جامع جمیع صفات و اسما به کار نمی رود و اگر منظور مقام تعین اول هستند که با توجه به مباحث خود مقام نوری همان مرتبه تعین اول است و دیگر مبحث خلق الله مطرح نیست. 2. حدیثی که می فرماید برای ما حالاتی است که ما اوئیم و او ما... ، این (ما) در این حدیث حقیقت نفسی ائمه است یا مقام نوری؟ 3. اگر از صحبتهای شما برداشت شود که الله محتاج حقیقت نوری اهل البیت (ع) و یا انسان کامل است درست است و آیا این مطلب با ظواهر شرع می خواند و چرا در قرآن که کتاب هدایت به تمام معنا است از آن حقیقت مهم که نبودش باعث نبود الله است به طور روشن نامی برده نشده؟ 4. این که ائمه (ع) فرمودند ما را رب ندانید و درباره ما هر چه می خواهید بگویید این کدام مقام ائمه (ع) است؟ از طرفی طبق مباحث در مقام نوری مگر رب نیستند که حتی بالاترند؟ 5. ما در نمازهایمان با کدام مقام خدا راز و نیاز می کنیم؟ ذات - حقیقت نوری و یا الله؟ 6. اساسا آیا این تقسیم بندی ها انتزاع ذهن نیست و در خارج ما یک خدا داریم که خدایی می کند مثل وجود و ماهیت که در خارج وجود درخت و ماهیت درخت نداریم آنچه که هست درخت است و اگر این نیست اختلافی که بین بزرگان عرفا است برای چیست؟ مثلا قیصری مقام ائمه (ع) را تا تعین ثانی بیشتر نمی داند ولی بزرگانی دیگر مقام آنان را تعین اول می دانند؟ 7. این که گفته می شود ممکن امکانش از خودش است آیا امکان چیزی هست یا نه اگر چیزی هست چگونه می توان چیزی چیز باشد و از خودش باشد این که با توحید نمی سازد و اگر حقیقتا چیزی نیست که خوب چیزی نیست دیگر چگونه می فرمائید خود شما بودید که در اعیان ثابته بودید مگر اعیان ثابته چیزی جز همان علم خداست؟ علم خدا هم که همان خداست دو گانگی وجود ندارد که ما شخصیت مستقل داشته باشیم و با اراده شخصی خود چیزی را انتخاب کنیم؟ با تشکر فراوان از استاد گرامی و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جلسات شرح تفسیر سوره‌ی حمد حضرت امام خمینی به طور مفصل عرض شد در عرفان باید انسان موضوعات را و اشارات را احساس کند و بدان نظر نماید نه آن‌که فکر کند و سؤال نماید. به همین جهت می‌فرمایند با سؤال‌کردن انسان در همان علم حصولی قبلی‌اش متوقف می‌شود و در همین رابطه حضرت خضر«علیه‌السلام» نیز به حضرت موسی«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «فَإِنِ اتَّبَعْتَني‏ فَلا تَسْئَلْني‏ عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً» اگر بخواهی در این مسیر همراه من باشی باید ابداً سؤال نکنی – حتی مواظب باشی در ذهن تو نیز سؤال خانه نکند – تا آن‌که خودم متذکر آن چیزی شوم که تو باید با آن مرتبط شوی یعنی حتی در آن مورد هم حضرت خضر نمی‌خواهند حضرت موسی را در موطن علمِ حصولی جواب‌گو باشند. آری! این‌جا است که باید گفت:

چون گهر در بحر گويد بحر كو

 

وآن خيالِ چون صدف‏ ديوار او

گفتن آن كو، حجابش مى‏شود

 

ابرِ تابِ آفتابش مى‏شود

موفق باشید.

12334
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام بر استاد بزرگوار و زحمات فراوانی که متحمل می شوید. اعیاد شعبانیه را تبریک گفته و وصول به فیوضات مخفیه این ماه را برای شما آرزومندم. توفیقی شد جزوه «عرفان اسلامی و روحیه‌ی تمدن سازی عارفان؛ دغدغه‌ی اجتمایی عرفای نجف» را مطالعه کردم. در برخی موارد در حاشیه جزوه اشکالاتی به نظرم می رسید که هنوز بحث واضح نشده است را یادداشت می کردم. هر چند که برخی سوالاتی که پیش آمد را تا حدی خودم برایش جواب دارم اما خواستم این سوالات را با حضرتعالی مطرح کنم تا راهنمایی لازم را بفرمایید. ابتدا خلاصه و نکات مهم جزوه را می نویسم که ببینید برداشت من درست بوده است و بعد سوالات را مطرح می کنم. البته باید تذکر دهم چون سوالات در حین مطالعه به ذهنم می رسد لذا سوالات را در کنار متن جزوه مطرح می کنم و نیز ممکن است سوالات به نوعی تکراری باشد اما چون هر کدام نکته ای را مد نظر داشته است و از زاویه ای خاص سوال پرسیده شده است لذا همه سوالات را می آورم تا حضرتعالی با مطالعه همه سوالات فضای حاکم بر ذهنیت بنده را درک کنید و بر ان اساس جواب دهید. با تشکر فراوان از شما. التماس دعا خلاصه جزوه: به نظرم کل این جزوه را می توان در نکات زیر خلاصه کرد: • جایگاه والای مکتب نجف نزد رهبر انقلاب: «... مهم این است که این حرکت عظیم سلوکی و ریاضتی را نه با طرق من در آوردی و تحلیلی - مثل بعضی از سلسله‌ها و دکان‌های تصوف و عرفان و مانند این‌ها - بلکه صرفاً از طریق شرع مقدس آن هم با خُبْرَوِیَت بالا به دست آوردند...» • حضور تاریخی عارفان حقیقی و عدم انزوا در جامعه • عرفان مکتبی در کنار فقاهت نیست بلکه عرفان نگاه خاص الخاص است به اسلام (عرفان شیعی فقاهتی) اصلي‌ترين تفاوت اين مكتب عرفاني با ساير مكاتب، درآن است که غرض از سير و سلوك را فقط رسيدن به نهايت درجه‌ی عبوديت و بندگي می‌داند، كه ملازم با معرفت خداوند متعال به نحو ممكن است. توجه ملاصدرا که مقابل فقها ننشیند و لذا علامه مجلسی در شرح روایات به ملاصدرا نظر دارد هرچند که همفکر او نیست. • توجه عرفای نجف به مکتب محی الدین در بروز علمی معارف تشیع. • حضور تاریخی مکتب نجف بر اساس ظهور غیبی اراده خدا در جریان شروع این مکتب بدست مولا قلی جولا و بعد مرحوم شوشتری • حضور اراده غیبی الهی در آن موقف تاریخی جهت مبارزه با ظلمات مدرنیته • اراده روح اسلامی عرفا به نزدیکتر شدن به اسلام • تشکیل جامعه توحیدی و تمدن اسلامی، جهت تحقق حقیقت توحید، مد نظر عارف است • دینداری حقیقی و عبودیت حقیقی در بستر جامعه شکل می گیرد و اینکه باید از طریق یک جمع مومنانه به سمت حق حرکت کرد(واعتصموا بحبل الله جمیعا) چرا که حیات توحیدی و رجوع به حق با جمع مومنان محقق می شود. • دفاع مقدس ما هم ادامه روحیه تمدن سازی عرفای نجف است • حضرت حق در هر زمانه ای به یک اسمی تجلی می کند و هنر عارف واقعی این است که در زمانه خود بفهمد حضرت حق بر اساس کدام اسم تجلی کرده است و بر طبق آن در زمانه خود عمل کند و خود را در مسیر این تقدیر و اراده الهی قرار دهد که همین باعث شور و شوق عارف می شود. • عرفای نجف بخاطر توجه به تقدیرات زمانه سعی کردند که مکتب عرفانی جدای از مکتب فقهی نشود تا بتواند آن تاریخ را جلو ببرد. • عارف بر اساس قاعده فوق همیشه در تاریخ زمانه خود به سر می برد و لذا همانطور که عرفای نجف در تاریخ خود سعی کردند عرفان با تفقه جدا نشوند رزمندگان دوران جنگ هم متوجه شروع تاریخ جدید بعد از انقلاب شدند و می دانستند که باید خود را به دست امام خمینی بدهند و لذا این چنین شورآفرینی کردند و به فنای ذاتی رسیدند. • اگر مرحوم قاضی هم در دوران جنگ بودند حتما می رفتند جبهه. • تا یک حیات اجتماعیِ توحیدی را به افراد پیشنهاد نکنیم، عرفان به معنای اعتصام به حبل الله است معنا پیدا نمی‌کند. باید ثابت کرد بدون حیات اجتماعی، عرفان بر قلب‌ها ظهور نمی‌کند - هرچند در هر تاریخی شکل حیات اجتماعی متفاوت است وگرنه تصور آن که می‌توان در یک حیات فردی به عرفان واقعی رسید، باز تأکید می‌کنم یک توهّم عقیم و بی‌نتیجه است. • اعتصام به حق در زمانه ما از طریق انقلاب اسلامی رخ می دهد و رجوع و سلوک ما به سمت خدا تنها از طریق انقلاب است. • حیات دینی عرفای بزرگ ما در راستای حضور تاریخی زمانه‌ی خود، در ازای یک حیات تاریخی بزرگتر یعنی تحقق ظهور مهدی (عج) گرفته است ما نیز باید بحث‌های عرفانی را در راستای فهم و تحقق آن هدف معنا کنیم. • تمام حرکات و گفتار امام خمینی (ره) را هم باید در راستای حضور در حیات تاریخی معنا شود لذا حتی تفسیر سوره حمد ایشان را باید اینگونه دید که ایشان احساس کردند برای تمدن اسلامی در این زمانه باید این معارف را به صورت عمومی مطرح کرد. • انقلابی الهی در ذیل وجود مقدس حضرت مهدی(عج) انجام شده که سیر آن از آدم شروع و به انقلاب مهدی می‌رسد و ما باید در این انقلاب و در این تاریخ برای اینکه خودمان حیات دینی مناسبی را دنبال کنیم، حیاتی انقلابی داشته باشیم و در چنین فضایی عرفان را دنبال کنیم تا به شور و شوق عرفای سلف برسیم وگرنه با فلسفه و عرفان مرده روبه‌رو خواهیم شد. • عرفای بزرگ مواظب بودند تا یک گروه و فرقه نشوند و فقه در مقابل عرفان قلمداد نشود وگرنه اعتصام به حبل الله به صورت جماعت از دست‌شان می‌رفت و عملاً حاجت دشمن برآورده میشد که عرفا را از اسلام جدا کنند. • سیر در مراتب توحیدیِ بالاتر، انسان را از فعالیت‌های منطقیِ اجتماعی خارج نمی‌کند، بلکه سالک را از فعالیت‌ها‌ی پوچ که توهّم‌ها منجر به آن‌ها شده است باز می‌دارد. • عرفای بزرگ متوجه شده اند که برای بنای تمدن اسلامی اخلاق و عقاید هم لازم داریم که نباید از آن غفلت کرد و لذا خود را وقف برآورده شدن این نیاز کردند. سوالات: 1. در قسمتی از جزوه فرمودید: آنچه می‌توان از ظهور تاریخی مکتب عرفانی نجف فهمید حضور اراده‌ی غیبیه‌ی الهی است که باید آن مکتب در آن مقطع وارد تاریخ ما می‌شد تا شرایط جدیدی که در عالم به وجود آمده بود با تغذیه‌ی خاص معنوی و عرفانی همراه باشد و پا به پای حضور ظلمات مدرنیته در عالم، این مکتب عرفانی به صحنه بیاید و مانع از آن شود که معنویت به حاشیه رود. حال سوال این است: واقعا چرا باید خداوند برای حفظ دینش اینگونه اراده غیبی را بیاورد چرا این معارف و دستورات به تفصیل در خود سخنان اهل بیت (ع) نیامده بود تا دیگر شبه و تفرقه ای در بین نباشد که این دستورات را از خودشان در آورده اند. واقعا چرا این دین شناسی عمیق که ابن عربی و ملاصدرا و دیگر بزرگان می گویند را در دستورات دینی در نگاه اولیه نمی یابیم؟ اگر شرایط تاریخی عرفای نجف مقابله با ظلمات مدرنیته بود این مقابله چگونه صورت گرفت و اساسا سلوک عرفانی آنها چگونه منجر به مقابله با این ظلمات شد؟ در زمانه امروز و بعد از انقلاب هم به نظر می رسد که هنوز این ظلمات حاکم هستند و لذا هنوز هم مقابله با این ظلمات را داریم لذا نباید شرایط تاریخی ما با عرفای نجف به این لحاظ فرقی کرده باشد. اگر این استدلال درست باشد تفاوت سلوک رزمندگان با عرفای نجف در چه چیزی خواهد بود؟ 2. در صفحه 13 می فرمایید که روحیه عرفانی عرفای نجف و مرحوم قاضی در انقلاب و جنگ نقش داشته است. اما این ادعا خیلی ملموس نیست و باید ارتباط آن مشخص شود چرا که آن چیزی که از سیره این بزرگان معروف است رسیدگی به شاگردان است و کار آنچنانی برای جامعه ندارند. در واقع چه روحیه ای از عرفای نجف به رزمندگان جنگ منتقل شده است و چگونه منتقل شده است؟ 3. در صفحه 14 هم می گویید که عرفای نجف دنبال نظام سازی بودند اما باید به صورت مصداقی و یا حداقل جریانی مشخص شود که چگونه مکتب نجف دنبال نظام سازی بوده است. اصلا چرا این بزرگان که حیات اجتماعی توحیدی داشتند نتوانستند مثل امام خمینی (ره) عمل کنند. و حتی چرا بعد از شروع نهضت نتوانستند همراهی خوبی با انقلاب امام بکنند؟ 4. می فرمایید «اصل عرفان درک تقدیری شرایط تاریخی هر زمان و خود را در دل آن تقدیر قرار دادن است» آیا این مطلب باعث نمی شود که ما یک راه و روش ثابت برای سلوک نداشته باشیم و بگوییم که بسته به زمانه سلوکها متفاوت می شود که البته این قابل قبول است اما در آن صورت دیگر مثلا روش علامه قاضی در این زمانه کارساز نباید باشد و بلکه تنها سلوک امروز مشابه سلوک شهدا است. در حالیکه خود حضرت عالی جاهای مختلف به دستورات سلوک علامه قاضی استناد می کند. جمع سلوک شهدا با روش علامه قاضی چیست؟ آیا شهدا ادامه سلوک عرفای نجف اند یا یک سلوک جداگانه ای براساس شرایط تارخی خودشان دارند؟ 5. در اواخر جزوه باز اشاره می کنید که باید به شور و شوق عرفای سلف برسیم. آخرش مشخص نشد که عرفان عرفای سلف را عینا دریافت کنیم و در عین حال انقلاب را هم داسته باشیم یا اینکه نوعی عرفان دیگری باید به صحنه بیاید یا تلفیق عرفان و انقلاب است که باز دقیقا ماهیتش مشخص نیست. متوجه شرایط جدید می شویم و اینکه باید سلوکی متفاوت باشد را هم متوجه می شویم اما نسبت عرفان و سلوک با انقلاب مشخص نیست. شما از یک طرف عرفان غیر انقلابی را قبول ندارید که درست است و از طرفی می گویید عرفای قبل همه در شرایط تاریخی خود درست زندگی کرده اند. تطبیق در زمان حاضر چیست؟ آیا تطبیقش این است که مثلا رزمندگان در جبهه ها به مقاماتی رسیدند یا اینکه در غیر فضای جبهه و در همین شرایط کنونی باید دقیقا چه کرد؟ آیا دنبال استاد و مسائل سلوکی باید رفت یا اینکه فقط دل به انقلاب داده و هر آنچه که خود متوجه می شویم را عمل کنیم؟ 6. در یکی از پرسش و پاسخها از آیت الله شجاعی مثال می زنید که به حکم وظیفه کار اخلاقی و عرفانی را بر اجرایی ترجیح داده اند که این موضوع باعث شد من این متن را در کنار این پرسش بنویسم: حقیقتش سخنان حضرت استاد دو پهلو جلوه می کند از یک طرف مثال رزمندگان زده می شود که در این تاریخ نوع دیگری سلوک کردند و ما هم باید به این نوع سلوک راه یابیم که نتیجه اش این می شود که سلوک اساتید عرفانی که دستورات خاصی را می دهند ضرورتی ندارد و از طرفی کار مثل آیت الله شجاعی را تحسین می کنید که بیشتر ناظر به همان سلوک عرفای نجف است واقعا انسان می ماند که در مقام عمل چه باید بکند؟ آیا برویم و اساتیدی که هستند را پیدا کنیم و مثل همان مسیر برویم و البته نظر به انقلاب هم داشته باشیم یا اینکه دست از این عرفان بازی به نظر برخی برداشته و کمک کار انقلاب باشیم؟ ممکن است بگویید این هر دو با هم قابل جمع اند اما حقیقتش این است که اگر بخواهیم برای انقلاب کار کنیم آنقدر کار هست که دیگر وقتی برای این دستورات و سلوکها باقی نمی ماند و از طرفی این سلوکها نیازمند وقت اینچنین و خلوتها و ... هستند (مثلا خودم نزد یکی از بهترین و نزدیکترین شاگردان مرحوم پهلوانی رفتم ایشان گفتند که در راه سلوک گاهی باید روزی بیش از 3 ساعت وقت بگذارید که این در شرایطی است که ما الان آنقدر برای کارهای علمی و عملی که به عقیده خودمان در راستای انقلاب است وقت کم داریم که به زحمت یک ساعت می توانیم خالی کنیم) 7. در قسمتی از جزوه می فرمایید که ابن عربی هم متوجه حضور تاریخی خود شده است اما در جلسات عرفان (فکر کنم جلسه 16 یا 17) فرمودید که محی الدین محال است به این مرتبت برسد چرا که نظر به جامعه توحیدی نداشته و به صورت فردی نگاه می کرده است (نقل به مضمون) إن شاء الله با راهنماییهای شما بتوانیم راه کار عملی برای سلوک انقلابی در زمانه حاضر را پیدا کرده و به دیگران هم گوشزد کنیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید هرگز نمی‌توانید جواب این سؤالات خود را با خواندن یک جزوه به‌دست آورید و هیچ نویسنده‌ای هم همه‌ی اصول موضوعیه‌ی سخن خود را در یک نوشته مطرح نمی‌کند و سپس نتیجه بگیرد. بسیاری از مبانی این جزوه در دو کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و «امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» مطرح است و آن‌هم تازه در صورتی قابل استفاده خواهد بود که با نگاهِ وجودی به آن متون رجوع شود و نه با نگاه مفهومی و به‌دست‌آوردن علم حصولی. مخاطبان این جزوه طلبه‌هایی بودند که مبانی را می‌شناختند. از طرفی مگر مطالبی که ملاصدرا و ابن عربی می‌گویند بر اساس همان آیات و روایاتی نیست که بدان استناد می‌نمایند؟ و مگر روایات ما نمی‌گوید قرآن هفتصد بطن دارد؟ علامه طباطبایی در کتاب «رسالة الولایه» با دقت تمام نشان می‌دهند که این خودِ دین است با ابعاد مختلف، نه آن‌که عرفا و حکما چیزی بر دین افزوده باشند. از طرفی بنده معتقدم بهترین کار در رابطه با مطالعه‌ی چنین کتاب‌ها و جزوات آن است که تلاش کنید خودتان جواب سؤالاتتان را از فضای متون به‌دست آورید نه این‌که با اندک مجهولی که پیدا می‌کنید سریعاً یک سؤال برای خود ایجاد کنید و متوقف شوید. در این رابطه و در رابطه با این متون مولوی می‌گوید:

چون گهر در بحر گويد بحر كو

 

وآن خيالِ چون صدف‏ ديوار او

گفتن آن كو، حجابش مى‏شود

 

ابرِ تابِ آفتابش مى‏شود

     

با این‌همه اگر احساس کنید نمی‌توانید با متن ارتباط پیدا کنید و اشارات متن شما را معطوف به نکته‌ای نمی‌کند سعی کنید وقتتان را در مسیر دیگری صرف کنید. بنده در مورد خودم هم این‌طور بوده که اگر می‌خواستم با اندک سؤالی که این نوع متون برایم پیش می‌آورد سؤال برای خود ایجاد کنم بسیاری از این‌گونه کتاب‌ها را مطالعه نکرده بود! حتی فکر کنم قرآن هم نمی‌توانستم بخوانم. باید تلاش کرد بیش از آن‌که به مفاهیم جملات نظر شود به جایگاه و اشارات آن‌ها نظر نمایید مثل این‌که در مورد آیت اللّه شجاعی در رابطه با عرایض بنده در آن جزوه طوری با سؤال روبه‌رو شده‌اید که می‌فرمایید نتوانستید موضوع را با نظر به حرکات رزمندگان جمع کنید، در حالی‌که وقتی ملاحظه کنید آیت اللّه شجاعی متوجه شدند باید برای ادامه‌ی انقلاب زیربنایِ یک کار اخلاقی و سلوکی را شکل دهند تا رسالت خود را در این تاریخ انجام دهند، دیگر جنابعالی نتیجه نمی‌گیرید که سخن دو پهلویی در کار است بلکه موضوع «مداد العلماء افضل من دماء الشّهداء» پیش می‌آید. متونی در دست تهیه است که إن‌شاءاللّه بعد از آن دو کتاب می‌تواند کمک‌کار باشد. در هر صورت سخت معتقدم تاریخی شروع شده است که ما برای ادامه‌ی حیات دینی در این ظلمات غلیظ دنیای مدرن باید نگاه عرفانی را در سطح عموم به میان آورد و بر قله‌ی خدمات عرفای گذشته در جاده‌ای که حضرت امام روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» گشوده‌اند، کار را جلو برد و زیرساخت‌های فکری این نوع ورود را باید فراهم نمود. موفق باشید

12324
متن پرسش
سلام: برای اینکه یک تولید کننده علم باشیم در فلسفه و عرفان، مانند ملاصدرا، چگونه باید درس بخوانیم؟ از چه کتابی فلسفه را شروع کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از طی مقدمات لازم در فقه و اصول و طی مقدماتی مثل «بدایة الحکمه» و «نهایة الحکمه» آماده‌ی رجوع به اسفار اربعه‌ی ملاصدرا شوید و سپس به فصوص الحکم محی‌الدین برسید. موفق باشید

12261
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: در مورد مطلبی که یک نفر از کاربران در مورد سیر مطالعه فلسفه و عرفان گذاشته اند باید گفت ایشان از نقش حد واسط کتب امثال جنابعالی غفلت کرده اند به این منظور که کتب جنابعالی چکیده روان و خوبی از آن سیر است که باعث می شود ضمن اشنایی اجمالی و خوب در مخاطب میل فراگیری مطالب عمیق فلسفی و عرفانی بوجود آید این چیزی است که خود ما تجربه کردیم، از طریق کتب شما متمایل شدیم به مطالعه فلسفه و منطق در حالیکه به نسل امروز نمی توان به طور مستقیم گفت برو آن سیر استاد رمضانی را فرا بگیر حتی طلاب هم انگیزه چندانی ندارند در حالی که کتب شما حد واسط خوبی است برای آن سیر هر چند آن کتب به خودی خود هم دارای ارزش و اعتبار است و میل به فراگیری فلسفه و عرفان یکی از نتایج مطالعه کتب شماست. در مورد مولوی و موسیقی هم جالب است در مثنوی مولوی هیچ سفارشی نسبت به موسیقی ندارد حتی بعضی جاها آن را تخطئه هم می کند مثل داستان پیرچنگی که می گوید تو حجاب من بدی از اله البته دیوان غزل ملاک نیست چون زبان غزل زبان خاصی است حتی در اشعار مرحوم حاجی سبزواری هم خیلی از الفاظ موسیقی استفاده شده در حالیکه شرح حال آن مرحوم مشخص است. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در هر دو مورد با جنابعالی موافقم زیرا اگر انسان رویکرد خود را نسبت به فلسفه و عرفان درست کند و سپس به آن‌ها رجوع نماید می‌داند برای چه هدفی فلسفه و عرفان بخواند و شاید در مباحث بنده این نتیجه، حاصل آید. و در مورد مولوی به نکته‌ی بسیار دقیقی اشاره فرمودید که اینان هرگز تشویقی به موسیقی به معنای معمول آن ندارند بلکه نظر به شرایط آهنگین نظم عالم قدس می‌کنند و هر آن‌چه که این نگاه را برای آن‌ها فراهم کند، ارج می نهند. موفق باشید

12258
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: 1. آیا تجلی فعل خداست یا اینکه خداوند متجلی بالذات و متجلی بالوجود است؟ 2. نظر حضرتعالی در مورد عبارت سریان وجود خدا در اشیاء چیست؟ اگر این سریان نیست که هیچ و اگر هست، پس مساوی است با حرکت و تغییر آن هم حرکت و تغییر ذات.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همان‌طور که متوجه‌اید اسم «جواد» حضرت حق که اقتضای تجلیّات کمالی اسماء آن حضرت به اعیان ثابته‌ی ممکنات است، عین ذات حضرت حق است و این غیر فعل آن حضرت است که مبتنی بر نحوه‌ای از مخلوقیت مخلوق است 2- حق «مخلوقٌ به» یعنی این‌که در آینه‌ی امکان ذاتی ممکنات حضرت حق به وسعت ممکنات ظهور می‌کند و بدین معنا گفته می‌شود سریان حق در موجوادت هست، نه آن‌که گمان شود حرکتی در کار است مثل آن‌که نفس ناطقه‌ی شما در قوه‌ی بینایی شما سریان دارد و این به معنای حرکت نفس ناطقه‌ در قوه‌ی بینایی نیست. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!