بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان نظری

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20571
متن پرسش
سلام: سوالم مبتنی بر متن زیره، که حدود چهار سال پیش این پرسش و پاسخ در همین سایت بین من و شما رد بدل شد؛ «سلام، مدتیه دچار ادبار شدید روحی شدم تا همین چند ماه پیش فردی کاملا مذهبی بودم و حتی از انجام مکروهات هم خودداری می کردم و به شدت دقت داشتم که مبادا عملی جلوی حرکت من به سمت خدا رو بگیره ولی نمیدونم یهو چی شد که انگار از وسط یک شهر ناگهان وسط بیابون افتادم و هیچ حسی نسبت به این مسائل ندارم و به شکل خیلی بدی نسبت به انجام محرمات بی تفاوت شدم و اعمالی رو که تا قبلها حتی فکرش را هم نمی کردم گرفتارش شدم و مشکل اصلی اینجاست که اصلا توان جستجو رو در خودم نمی بینم یعنی دنبال راه حل و تلاش برای عوض کردن اوضاع نیستم و اینکه اینجا این سوال رو می پرسم و ابراز نگرانی می کنم فقط به خاطر قسمتی از عقل منطقیم هست که در طول سالهای گذشته حقانیت دین و دستورات برایش جا افتاده. منظورم اینه که قلبم هر چیز جدی ای رو پس میزنه و نمیتونم بهش راه درست رو ارائه بدم! و اگر این کار رو بکنم گویا نفس جواب میده باشه حرف تو درست ولی اصلا نمیخام عمل کنم و راحتم بزار! مث یه آدم گرسنه ای شده که هر غذایی بش بدی همه رو همونجا بالا میاره و حتی غذا رو بیبینه حالش بهم میخوره! کمکم کنید، چکار بکنم؟! اصلا با این وضع پس زدن راه حلها توسط روحم اصلا لازمه کاری بکنم یا بگذارم همینطور بماند؟ جواب استاد: باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسیر دینداری تا یک جا عقل است که اظهار نظر می‌کند و ما را با اعمال شرعی جلو می‌برد ولی از یک جا به بعد قلب به میدان می‌آید، حال انسان متوجه می‌شود از نظر قلبی دست‌اش خالی است و به تعبیر شما احساس می‌کند در یک بیابان است که هیچ‌یک از گرایش‌های شرعی را در خود ندارد. از این‌جا به بعد، بعد از آن ادباری که فرمودید، آرام‌آرام به خود می‌آیید و از طریق قلب وارد وادی ایمان می‌شوید و به لطف الهی برزخ شما شروع می‌شود و آنچه را مؤمنین متوسط در برزخ با آن روبه‌رو می‌شوند و 7000 سال طول می‌کشد که به خود آیند و با پای قلب که تنها وسیله ی سیر در برزخ است بروند، شما إن‌شاءاللّه در این‌جا شروع خواهید کرد لذا اولاً: صبر در دینداری را فراموش نکنید و مواظب حرام و حلال الهی باشید. ثانیاً: صبر کنید تا از این حالت بگذرید خیلی بی‌تابی نکنید. موفق باشید» و اما بعد.... استاد عزیز: مدت زیادی از آن زمان می‌گذرد، و حقیر بعد از فراز و فرودها و تحمل سختی های زیادی، آرام آرام به لطف خدا همانطور شدم که شما فرمودید. [نه اینکه به خود تلقین کنم، نه] اما احساسات «واقعی» خاصی پیدا کرده ام، چیزی از جنس نور در دلم روشنایی دارد، چیزی شبیه تمثیلی که شما از تفاوت مفهوم آب و خود آب می زدید، شاید بتوانم اینگونه تعبیر کنم که قسمت های زیادی از دنیا پیش چشمم تاریک و مرده می آید و در عوض یک نوع حیات و «بودن» خاصی را ورای آن لمس می کنم، دیگر مثل سالهای پیش از ادبار، دینداری برایم زوری و رنج آور نیست و احساس مردگی از اعمالم ندارم بلکه با هر قدمی که برمیدارم آن نور را بهتر در میابم. در اوقات زیادی با خداوند متعال گفتگو می کنم، انیس بودنش را درک می کنم و جلوه پاسخ هایش را در رفع حوائج و مورد تدبیر واقع شدنم می بینم، انگار بعضی مواعظ اخلاقی اساتید عرفان برایم آشنا می آید، [چیزی شبیه تعبیر شما که می‌فرمودید نور وقتی می آید همه اش می آید اما تشکیکی است و شدت و ضعف دارد] و اما سوالم این است چه کنم که این آمده، نرود؟! و اینکه برای رشد بیشتر چه بکنم؟ برنامه ویژه ای را دنبال کنم؟ نمی خواهم کم نصیب بمانم. «ضمنا طلبه مقدمات هستم در قم» تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید اگر برنامه‌ای جهت حفظ این حالت نداشته باشید، نمی‌ماند. و آن برنامه باید رو به سوی حکمت و عرفان باشد. ارتباط با جناب استاد یزدان‌پناه، راهِ خوبی است. موفق باشید

20536
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد: ۱. لطف می کنید آسمان های هفت گانه را به ترتیب و با مختصر توضیحی نام ببرید آیا اینجور است مثلا طبیعت آسمان اول، برزخ آسمان دوم، قیامت آسمان سوم ۲. اسم جامع الله در کدام آسمان برای عارف یا سالک تجلی می کند؟ ۳. آیا بعد از اسم الله اسم دیگری هست که تجلی کند؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این نوع سؤال‌ها و جواب‌ها چیزی دستتان را نمی‌گیرد. پیشنهاد بنده ان است که اگر می‌خواهید در این موارد مطالعه فرمایید کتاب «عرفان نظری» آقای یزدان‌پناه را با حوصله دنبال کنید. موفق باشید

20505
متن پرسش
سلام: نظر به تاکید حضرت امام بر فقه جواهری و عنصر فقاهت (فقاهت مرسوم) در حوزه های علمیه و همچنین تاکیدِ امروز برخی بزرگان بر تفقّه سنّتی که در حوزه های علمیه مورد توجه است به گونه ای که انتهای مسیر طلبگی و یا بگویم قلّه ی مرسوم در طلبگی رسیدن به مقام اجتهاد در فقه است، می خواهم بدانم آیا این فقه جایگاهی حقیقی در این تاریخ (تاریخ انقلاب) دارد؟ اگر چنین است آن جایگاه را ترسیم نمایید و بفرمایید اثراتِ این فقه در پیشبرد تاریخِ ما کجا قابل رویت است؟ نسبت این فقه با عرفان و فلسفه و تفسیر چه می شود؟ اینکه برخی بزرگان این فقه را بزرگترین عامل برای ارتباط با مردم می دانند حقیقتا به چه معناست و کجا نمود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فقهِ مرسوم، انسان را نه‌تنها در موضوع احکام رشد می‌دهد، حتی در سایر موضوعات نیز می‌پروراند تا با دقت بیشتری موضوعاتی مثل عرفان و فلسفه و تفسیر را دنبال کند. به این جهت فقهِ مرسوم در این زمان می‌تواند برای امثال رهبری به جهت روحیه‌ی تمدن‌سازی، نقش تاریخی ایفاء نماید. موفق باشید

20484
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید سوالی از خدمتتان داشتم. با توجه به تاکیدی که آیت الله قاضی (ره) داشتند برای اینکه شاگردانشون درجه اجتهاد داشته باشند چه رابطه ای بین عرفان و اجتهاد وجود دارد؟ همچنین رابطه ای بین فلسفه و اجتهاد نیز وجود دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً اگر کسی جایگاه احکام را بداند در سلوک خود بهتر می‌تواند از آن‌ها استفاده کند 2- فلسفه موجب می‌شود که وجهِ اخلاقی امور تا آخر حفظ گردد. موفق باشید

20377
متن پرسش
با تقدیم سلام و احترام و سپاس از پاسخ ۲۰۳۵۳ در مورد سوال سوم منظور حقیر از سیر ادبیات عرفانی خود کتب شعر بودند یعنی چه کتابهایی علاوه بر مثنوی خوانده شوند و با چه ترتیبی؟ نظرحقیر: مثنوی، فیه مافیه، حافظ، منطق الطیر. ببخشید نتوانستم مقصودم در سوال قبل را خوب برسانم. سپاس بسیار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت کتاب‌های مذکور در دل عرفان نظری به روش محی‌الدین به صورت فرعی مدّ نظر قرار گیرد مگر آن‌که کسی بتواند دستگاه منظمی از امثال مثنوی یا حافظ بیرون بیاورد که هنوز چنین کاری نشده است. در حالی‌که مثنوی چنین ظرفیتی را دارد که عرفانی کامل در اختیار مخاطب بگذارد و این نیاز به استادی خاص دارد، نه این نوع مثنوی‌خوانی‌های عادی. ای کاش روزی و روزگاری پیش آید که با کتاب شریف مثنوی بتوان به طور جدّی برخورد کرد. حداقل به همان جدّیتی که با فصوص‌الحکم محی الدین برخورد می‌شود. موفق باشید

20316
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: بعضی ها می گویند فضای علمی نهایه الحکمه حضرت علامه طباطبایی (ره) از اسفار بالاتر است. این حرف درست است؟ و اینکه حضرت علامه (ره) کتابی با موضوع عرفان نظری ندارد، ربطی به نهایه الحکمه ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیر! این‌طور نیست، اسفار بالاخره چیز دیگری است 2- علامه عرفان خود را در لابه‌لایِ المیزان به صورتی ظریف مطرح کرده‌اند. موفق باشید

20194
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: استاد جان حضرتعالی تفاوت میان سالک مجذوب و مجذوب سالک را فرمودید! یک سئوال دارم اینکه، کدام یک از این دو دسته ارزشمندتر ودر پیشگاه حضرت حق افضل می باشد؟ و چرا؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: فرق نمی‌کند، یکی را می‌دهند باید حفظ کند، یکی را راهنمایی می‌کنند باید به‌دست آورد. و هرکس به اندازه‌ی تلاشی که کرده است، بهره می‌گیرد. موفق باشید

20174
متن پرسش
سلام: استاد شرح منازل السائرین شما را چه طور می توان تهیه کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح آقای یزدان‌پناه را دنبال بفرمایید. مکان: فلکه شهدا، خ کاوه، بعد ترمینال بابلدشت، کوچه شهید مقارزاده، ساختمان سها (سرای هنر و اندیشه). موفق باشید

20173
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: استاد جان! بنده وقتی اوصاف و بیانات برخی از شهداء دفاع مقدس را که در سن پایین می شنوم یا آیت الله بهجت «ره» یا امام خمینی «ره» که نقل شده در سن پانزده سالگی نماز شب می خواندند!! این سئوال اساسی و مهم برایم پیش می آید، که حقیقتا این بزرگورانی که در سن پایین حرف های عارفانه می زدند یا اعمال عارفانه انجام می دادند! پس کی مبارزه با نفس کردند؟ پس کی این قوه خیال را کنترل می کردند؟ حقیقت چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع سالکِ مجذوب با مجذوبِ سالک فرق می‌کند. یکی حرکت می‌کند تا نورِ الهی او را در برگیرد و یکی نور الهی او را در بر می‌گیرد و سعی می‌کند آن نور را حفظ کند. افرادی که نام برده‌اید از نوع دوم‌اند. مرحوم عبدالرزاق کاشانی در مقدمه‌ی شرح «منازل السائرین» می‌گوید:

عرفا به طور کلی متفق‌اند که نهایات تصحیح نمی‌شود مگر با تصحیح بدایات و تصحیح بدایات عبارت است از 1- امتثال امر الهی 2- مشاهده اخلاص و این‌که انسان در خود ببیند برای خدا خواسته 3- رعایت سنت 4- تعظیم نهی در عین مشاهده خوف از عقاب الهی 5- شفقت بر عالم با بذل خیرخواهی و این که بار خود را بر روی دوش مردم نیندازد 6- دوری از همنشینی که وقت را تباه می‌کند 7- دوری از هر سببی که دل را مفتون و شیفته می‌نماید.

می‌فرماید: مردم در این بیان و شأن سه دسته‌اند: آن‌که بین خوف و رجاء عمل می‌کند، با توجه به محبت و همراه با حیاء، که چنین کسی را «مرید» گویند.[1] و آن‌که از وادی تفرقه و پراکندگی به وادی جمع ربوده شده‌ که او را «مراد» نامند[2] و غیر از این دو هرکه هست مدعی و نیرنگ‌باز است.

می‌توان گفت: همه‌ی مقامات در سه مرتبه جمع می‌شوند. رتبه‌ی نخست که مساوی است با آغاز کار سالک در سیر سلوک. رتبه‌ی دوم با داخل‌شدن سالک در غربت شروع می‌شود و رتبه‌ی سوم دست‌یابی سالک به مشاهده‌ای است که او را به سوی عین توحید در طریق فنا می‌کشاند و جذب می‌کند.

در معنای رتبه‌ی نخست که آغازکردن کار سالک در سیر و سلوک بود، در روایت از رسول خدا (ص) داریم: «سیروُا سَبَقَ الْمُفْرِدون» سیر کنید که مُفْرِدون پیشی گرفتند. مردم سؤال کردند ای رسول خدا مفردون چه کسانی هستند؟ فرمودند: «المهترّون، الذين يهترّون في ذكر الله عزّ و جلّ، يضع الذّكر عنهم أثقالهم فيأتون يوم القيامة خفافا» متحیرون آن‌هایی که در یاد خدا سرگشته‌اند و یاد خدا بارهای گران را از ایشان برمی‌دارد، از این روی در قیامت سبک بال خواهند آمد. (ترمذی، کتاب‌الدعویات، باب 129)

در رابطه با مرتبه‌ی دوم که واردشدن در غربت است از رسول خدا (ص) داریم «طَلَبُ الْحَقِّ غُرَبةٌ»[3] طلب‌کردن و خواستن حق، غربت است. و در رابطه با مرتبه‌ی سوم که دست‌یابی به مشاهده است در روایت داریم که جبرائیل از رسول خدا (ص) پرسید: «مَا الإحْسان؟» احسان چیست؟ حضرت فرمودند: «اَنْ تَعْبُدَ الله کَاَنَّکَ تَراه فَاِن لَمْ تَکُن تَراه فَاِنَّه یَراک»[4] احسان آن است که خدا را به گونه‌ای عبادت کنی که گویا او را می‌بینی و اگر او را نمی‌بینی پس بدان او تو را می‌بیند. که این حدیث اشاره جامعی است به مذهب عرفا و متصوفه.

خواجه عبداللّه انصاری می‌فرماید: من درجات هر مقام را به تفصیل برایت باز می‌گویم تا درجه‌ی عامه و سالک و محقق را در هر مقام بشناسی زیرا برای هر یک نشانی است که به سوی آن برانگیخته می‌شود. موفق باشید  

 


[1] - مرید همان سالک مجذوب است که جز خدا را اراده نکرده و مراد همان مجذوب سالک است که خداوند او را اراده و جذب کرده.

[2] - حافظ در رابطه با عبور از تفرقه می‌گوید: «از فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع» که عبور از خلق به حق است و  به حق اشتغال‌یافتن.

[3] - تاریخ دمشق، ج 51، ص 832- کنز العمال، ج 1، ص 239

[4] - صحیح مسلم، کتاب‌الإیمان، ج 1، ص 37.

20159
متن پرسش
خدمت استاد طاهرزاده سلام عرض می کنم: حضرتعالی در پاسخ یکی از سوالات بین وجود عینی و علمی تمایز قائل شدید اگر میسر است توضیح بیشتری ارائه فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود علمی همان است که در علم خدا است و خطاب به آن می‌کند که «کُن فیکون» بشو و می‌شود. و وجود عینی نحوه‌ی وجود خارجیِ شیئ است که با امر «کُن» محقق می‌شود. موفق باشید

20158
متن پرسش
سلام علیکم: 1. حضرتعالی کتاب اوپانیشدها را طبق کدام ترجمه مطالعه نمودید؟ 2. آیا از شروح و تفاسیری در این زمینه استفاده نمودید؟ 3. اگر میسر است با توجه به نکات عمیقی که در این کتاب است چند جلسه ای به شرح آن کتاب اختصاص دهید. خداوند بر توفیقات حضرتعالی بیفزاید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چنان در اختیارداشتم مربوط به قبل از انقلاب بود. احتمالاً در حال حاضر ترجمه‌ها و شروح بهتری به میان آمده است. به نظر بنده اگر ما عرفانِ خود را دنبال کنیم و بعد به اُپانیشادها رجوع نماییم متوجه می‌شویم نوعی هم‌زبانی بین ما و آن‌ها هست. موفق باشید

20110
متن پرسش
با سلام خدمت استاد اصغر طاهرزاده: 1. نظر شما در مورد آقای مهدی طیب (از شاگردان مرحوم دولابی) چیست؟ 2. تحمل اذیت و آزار خویشان و نزدیکان خصوصاً در جائی که انتظار محبت از ایشان می رود چه فوایدی دارد؟ 3. چند سال پیش در هنگام خواب با دیدن یک گل محتلم شدم علت چه بوده؟ 4. چرا بعضی از عرفای بزرگ و معروف سیگار می کشیده اند با اینکه اینان قاعدتاً اسیر نفس نبوده اند؟ لطفاً پاسخ فرمائید. با تشکر و احترام
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- جناب آقای استاد مهدی طیب با زحمات و با آثارشان خدمت شایسته‌ای به فرهنگ شیعه نموده‌اند. 2- تحمل آزار نزدیکان موجب سعه‌ی صدر و ریزش رحمت الهی می‌شود. 3- نمی‌دانم. 4- کار نیکان را قیاس از خود مگیر. موفق باشید

20056
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: ضمن عرض ادب و وقت بخیر خدمت استاد حکیم طاهرزاده در پی مراجعه ی یکی از دوستانم که دانشجوی پزشکی هستند، سوالی از بنده کمترین پرسیده شد. (راقم این سطور فارغ التحصیل مهندسی الکترونیک، دانشجوی حقوق و علاقمند به فلسفه و عرفان اسلامی هستم.) سوال عبارت بود از اینکه: «از کجا می دانی این اعتقادات و ادراکاتی که بر آن هستی صرفاً مجموعه ای از فعل و انفعالات عصبی - مولکلی نیست؟» به وضوح پیداست که این سوال متاثر از علم زدگی (Scientism) است که می خواهد لباس ناموزون ساینس (با همه ی گرایش های الحادی اش) را بر قامت بلند وجود بنشاند. بنده با سه مقدمه به صورت بسیار مفصل و با جزئیات به ایشان پاسخ گفتم که نظر به اینکه بازگو کردن جزئیات زیره به کرمان بردن است مطلب را اجمالاً به عرضتان خواهم رساند. (ضمناً لطفاً اگر نقد و نظری در این باره نیز داشتید بیان بفرمایید اگرچه اصل پرسش بنده این نیست...): اولاً: انسان بهره ای از وجود دارد و وجود منحصر در انسان نیست. پس انسان عضوی از دائره وجود است. ثانیاً: انسان (طبق برهان انسان معلق حضرت ابن سینا) خود را حضوراً وِجدان می کند و این وِجدان حضوری خود پیش از قوای حواس است. ثالثاً: همانطور که ما به «روحِ من» و «جسمِ من» تفوّه می کنیم، روح و جسم را از متعلقات من می دانیم. یعنی روح و جسم اعضا و اجزای من هستند. نقش نمای اضافه ی کسره ما بین روح و من یا جسم و من حاکی از آن است که روح بر من حمل می شود و همچنین جسم بر من. در نتیجه: انسانی که وجود دارد و وجود خود را حضوراً حتی پیش از حواس وجدان می کند نمی تواند در جسم خود محصور باشد، لاجرم بایستی وجهی از انسان وجود داشته باشد که رابط فی ما بین وجود و وجدان و من باشد و ما آن وجه انسان را روح می نامیم. پس از پاسخ به ایشان با وجود اینکه بحمدلله توانستم به خوبی ایشان را اقناع کنم، ولی پس از آن مکالمه پرسشی برای بنده طرح گردید که حتی پس از مراجعه به چند استاد فلسفه هنوز نتوانستم کما هو حقه جان کلام را دریابم. تا جایی که یکی از اساتید فلسفه به جای پاسخ دادن به سوال پس از دو مرتبه مراجعه و پاسخ های گزنده، در مرتبه سوم به بنده پیشنهاد داد به جای دنبال کردن این سوال یک چله نماز شب و مراقبه داشته باشم (!!!) . زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم / گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم 1. به راستی این «من» چیست که حامل روح و جسم است؟ 2. امام روح الله روحی فداه در آثار خود می فرمایند: «به نظر مى رسد این که جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» از قبیل تعلیق به محال است، یعنى همان گونه که انسان نمى تواند نفس و روح خود را بشناسد خدا را نیز نمى تواند حقیقتاً بشناسد.» رای شما در این باره چیست؟ 3. آیا شناخت من لازمه اش محیط شدن انسان بر خود (که محال به نظر می رسد!) نیست ؟ 4 - آیا در راه شناخت و آشنایی با من راهی به جز علم حضوری و عرفان وجود دارد و فلسفه را بر آن راهی هست؟ ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید / هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند در پایان خواهشمندم حتی المقدور پاسخ را مفصل و با جزئیات بیان بفرمایید. اگر میسر بود برای مطالعه ی بیشتر منابعی را معرفی بفرمایید موجب امتنان این حقیر خواهد بود. می دانم این فرزندتان را از دعای خیرتان محروم نمی فرمایید. و الحمدلله رب العالمین
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در موضوع معرفت نفس و احساسِ خودْ ماوراء تن، و حضورِ ابدی آن سخن بسیار رفته است و همان‌طور که مرقوم فرموده‌اید انسان به خوبی خود را بدون تن می‌تواند احساس کند و به حکم آن‌که عالِم غیر معلوم است آن‌کسی که به تنِ خود علم دارد مسلّم تنِ خودش نیست و چون علم از مقوله‌ی مجردات است، پس بنابراین کسی که علم به خود دارد موجودی مجرد است و موجود مجرد، فرسایش‌پذیر و «میرا» نیست. و این کم‌ترین علم به خودمان می‌باشد در آن حدّ که خود را به عنوان یک موجودِ مجرد می‌یابیم. و بنده در این رابطه عرایضی در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» با شرح صوتی آن و در کتاب «خویشتن پنهان» داشته‌ام. می‌ماند این نفس چه وسعتی دارد در آن حدّ که مولایمان علی«علیه‌السلام» می‌فرمایند:

اتَزْعَمُ‏ انَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ

 

وَ فيِكَ انْطَوَى الْعالَمُ الاكْبَرُ

     

تو مى‏ پندارى كه همين جسم كوچك هستى، در حالى كه جهان بزرگى در نهاد تو پنهان است. زیرا انسان وسعتی تا همه‌ی افلاکِ سماوی دارد در آن حدّ که فرمود: «دو سر هر دو حلقه‌ی هستی / به حقیقتْ به هم تو پیوستی». در رابطه با وسعت انسان و این‌که سلوک زیادی نیاز است تا انسان همه‌ی ابعاد خود را در حدّ ممکن بیابد، کتاب «چگونگی فعلیت‌یافتنِ باورها» با شما سخن‌ها دارد. و باز در این رابطه در روايت داريم كه راوي از حضرت‌امام‌ رضا (ع) مي‌پرسد: مرا از بهشت و جهنم خبر دهيد، آيا هم اكنون آن‌ها خلق شده‌اند؟ حضرت فرمودند: بلي، و رسول‌الله (ص) وقتي به معراج رفتند داخل بهشت شدند و آتش را ديدند. راوي مي‌گويد: عده‌اي از مسلمانان مي‌گويند بهشت و جهنم مقدر شده‌اند ولي خلق نشده‌اند. حضرت فرمودند: آن‌ها از ما نيستند و ما هم از آن‌ها نيستيم:

«مَنْ اَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنّار كَذَّبَ النَّبِيَّ (ص) وَ كَذَّبَنا وَ لا مِنْ وِلايَتِنا علي شَيْئٍ وَ يَخْلُدُ في نارِ جَهَنَّم. قال‌الله‌: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي يُكَذِّبُ بِهَاالْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ آنٍ».

پس كسي كه منكر خلقت فعلي بهشت و جهنم شود، پيامبر و ما را تكذيب كرده است و از دوستان ما نيست و براي هميشه در آتش است. خداوند در آيه 44 سوره الرحمن فرمود: اين است جهنمي كه گناهكاران انكار مي‌كردند و هم اكنون گناهكاران بين آن جهنم و آب‌جوشان در حال طواف‌اند.[1]

و نيز در روايت داريم که: «رسول خدا (ص) ‌فرمودند: در آن هنگامي كه مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم‌، ديدم در آنجا زمين‌هاي بسياري را كه سفيد و روشن افتاده و هيچ در آنها نيست‌، وليكن فرشتگاني را ديدم كه بناء مي‌سازند، يك خشت از طلا و يك خشت از نقره‌، و چه بسا دست از ساختن برمي‌دارند. من به آن فرشتگان گفتم‌: به چه علّت شما گاهي مشغول ساختن مي‌شويد و گاهي دست برمي‌داريد؟ فرشتگان گفتند: وقتي كه نفقة ما برسد ما مي‌سازيم و وقتي‌كه نفقه‌اي نمي‌رسد دست بر مي‌داريم و صبر مي‌كنيم تا آن‌كه نفقه برسد. رسول‌خدا (ص) به آن فرشتگان گفتند: نفقة شما چيست‌؟ گفتند: نفقة ما گفتار مؤمن‌است‌ در دنيا، كه ‌بگويد: سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ وَ اللَهُ أَكْبَرُ.[2]

پس چنانچه ملاحظه مي‌فرماييد حضرت در سفر معراجي خود با بهشت و جهنم روبه‌رو شدند و اين مي‌رساند که هم اکنون بهشت و جهنم موجود است. 3- ما تنها نسبت خود با خدا را می‌یابیم و نه نسبت خدا به عالَم را 4- فلسفه، خبر از وجود حقایق می‌دهد و عرفان، مقام اُنس با آن حقایق است. موفق باشید

 


[1] - قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَاu: يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! أَخْبِرْنِي‌عَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، أَهُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ؟! فَقَالَ: نَعَمْ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَهِf قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ رَأَي‌النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إلَي‌السَّمَآءِ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ: إنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ! فَقَالَu: مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ لاَ نَحْنُ مِنْهُمْ. مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ f وَ كَذَّبَنَا وَ لَيْسَ مِنْ وَلاَيَتِنَا عَلَي‌شَيْءٍ وَ خُلِّدَ فِي‌نَارِ جَهَنَّمَ! قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي‌يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ. (توحيد صدوق، باب ما جاء في‌الرُّؤْيَه، حديث 21 ص 118).

[2] - «عن أبي عبد الله u قال، قال رسول الله f لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنة فرأيت فيها قيعان يقق و رأيت فيها ملائكة يبنون لبنة من ذهب و لبنة من فضة و ربما أمسكوا فقلت لهم ما بالكم ربما بنيتم و ربما أمسكتم فقالوا حتى تجيئنا النفقة فقلت و ما نفقتكم فقالوا قول المؤمن في الدنيا سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فإذا قال بنينا و إذا أمسك أمسكنا»(بحارالانوار، ج 18، ص 409، باب 3 – اثبات المعراج و معناه.)

20038
متن پرسش
استاد سلام: منظور از اعیان ثابته چیست؟ اگه در قالب پاسخ نمی گنجد منبع هم معرفی کنید. خوب است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «عرفان نظری» استاد یزدان‌پناه در این مورد خوب است. موفق باشید

19929
متن پرسش
سلام: استاد شاید من قلم شیوا و روانی برای رسوندن مطلب ندارم. پیرو پاسخی که لطف فرمودید به سوال من دادید (متن پرسش و پاسخ در پایین آمده) خواستم بگم من فقط سید هاشم حداد رو به عنوان مثال عرض کردم. غرض من شخص سید هاشم حداد نیست. غرض من نوع نگاه امثال حداد به زندگی هست. چون شما در جواب فرمودید سید هاشم یک انسان معمولی بود اما امام خمینی یک مجتهد مثل آیت الله کاشانی و مدرس، اگه میدونستم از این زاویه نگاه می کنید به سوالم از همون اول سید علی قاضی رو به عنوان مثال می آوردم که خودشان مجتهد هم بودند سوال من اینه که با اینکه هر دو این بزرگواران تقریبا برای یک عصر و زمانه هستند چرا یکی «نگاهش» به «بندگی در زندگی» مثل سید علی قاضی هست و یکی دیگه مثل امام خمینی؟ چرا اینقدر بین این دو سیره تفاوت هست؟ یکی بندگی خدا رو در یک سبک میبینه و یکی دیگه در سبکی بسیار بسیار متفاوت. چرا نوع نگاه امثال آیت الله قوچانی و علامه طهرانی نسبت به تکلیف و وظیف اینقدر با امثال کاشانی و مدرس و امام متفاوته؟ بالاخره کدام؟ متن پرسش و پاسخ: سوال شما: سلام خدمت استاد بزرگوار استاد چند روز پیش شروع به خوندن پی دی اف کتاب روح مجرد کردم برای اولین بار. و حدود پنجاه شصت صفحه از این کتاب رو خوندم اما بعدش یه سوال ذهنم رو به شدت درگیر کرد طوری که دیگه نتونستم به خوندن این کتاب ادامه بدم و گذاشتمش کنار و اونم اینه که استاد به نظر شما میشه تو این دوره زمونه ای که هستیم واقعا از امثال سید هاشم حداد الگو گرفت؟ و راه ایشون و امثال ایشون رو دنبال کرد؟ خب اگر نمیشه پس چرا من زندگی نامه شون رو بخونم؟؟؟ اومدم تو بخش پرسشها و پاسخها این سوال و جواب رو دیدم:http://lobolmizan.ir/quest/15792 (لطفا یه نگاه بندازین حتما) گفتم خب طبق فرمایش شما ما باید نظر به راهی بندازیم که حضرت روح الله پیش روی ما گشود چون سید هاشم حداد و امثال سید هاشم حداد به تعبیر شما با خدای زمان خودشون زندگی میکردن و ما باید با خدای این زمان زندگی کنیم و این در بستر راهیست که امام و شهدا پیش روی ما گشودند اما استاد گیر من اینجاست: یک جست و جوی ساده تو اینترنت کردم دیدم امام دو سه سال بعد از سید هاشم حداد متولد شدند! یعنی هر دو متعلق به یک زمان و یک عصر هستند! بگذارید صریحتر بگویم: با عذر خواهی از مقام والا و بسیار بلند سید هاشم حداد بهتر نبود ایشان به جای اینکه گوشه ای بنشینند و به یک کار آهنگری (نعلبندی) قناعت کنند و مدام مشغول نماز و زیارت و دعا و ذکر و... بپردازند و به دور از هرگونه بی اعتنایی به مسایل روز و سیاست و ... مثل امام خمینی با زمان خود برخورد می کرند؟ من میدونم شما الان می فرمایید برای هر نفر وظیفه و تکلیفی وجود داره که با بقیه متفاوته اما استاد این جواب منو قانع نمیکنه اگر متعلق به دو عصر و روزگار متفاوت بودند من حرف شما رو قبول می کردم منتها نیستند استاد بالاخره راه سید هاشم یا سید روح الله؟ با تشکر پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: مرحوم هاشم حداد در حدّ سیره‌ی فردی به شما کمک می‌کند که چگونه ایشان به عنوان یک انسان معمولی تا آن اندازه بر روی خود کار می‌کند و از این جهت خوب است کتاب «روح مجرد» مطالعه شود. ثانیاً: ملاحظه کنید ایشان در نجف با آن شرایط خاص خود زندگی می‌کرده و حضرت روح اللّه در ایران در کنار مرحوم مدرس و کاشانی و به عنوان یک مجتهد در صحنه بوده است. موفق باشید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در قسمت دوم جواب عرض شد که تفاوت مکان و علاوه بر آن، سیرِ موقعیتی تاریخیِ آن دو بزرگواران بسیار مهم است. و از این جهت می‌توان گفت هرکدام نقش خود را به خوبی انجام داده‌اند. راستی اگر مرحوم قاضی در ایران بود، همان آیت اللّه شاه‌آبادی نبود؟!! و موضوع عرفانِ فردی و عرفان اجتماعی در هر دو از بزرگواران مدّ نظر بوده است، ولی مطابق فهم تاریخی که هرکدام داشتند. موفق باشید

19854
متن پرسش
سلام استاد: 1. آقای هاشم حداد می گوید که به بزرگی آقای قاضی نه در گذشته بوده نه در آینده. خب پس ما نمی توانیم مثل آیت الله قاضی شویم او افضل منه طبق کشف ایشون. من هم دوست دارم بشوم خیلی! ۲. کشف طلب کردن خوب است یا نه؟ علامه حسن زاده طلب کرده اند بنا بر صحبت خودشان در انسان در عرف عرفان. ۳. چگونه انسان روش خودش را احراقی کند؟ ۴. چگونه و با چه روشی انسان شوق عرفانی را در افراد زنده کند؟ (مثلا یکی از آنها نقل داستانهای عرفا)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- هرکدام از اولیاء از جهتی کمالات خاص خود را دارند. هرکس باید در مسیری که خداوند برای او قرار داده است، حرکت کند و به نتایج خاص خود برسد 2- طلب بندگی و اطاعت باید داشته باشیم خداوند خودش آن‌چه برای شوق عبادت نیاز است، مرحمت می‌کند 3- باید سعی کرد جز خدا در میان نباشد 4- انسان‌ها به خودی خود در جان خود شوق عرفانی دارند، باید غیر خدا را مهم نکرد تا آن شوق ظهور کند. موفق باشید

19815
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: در این چند سالی که با شما آشنا شدم می بینم که هر موقع پای عرفان ناب شیعی در این زمانه مطرح می شود، شما مخاطبین را به سمت عرفان حضرت امام خمینی رضوان الله علیه سوق می دهید. خب بنده یک جوان طلبه بیست و چند ساله هستم. چطوری باید به نور عرفان حضرت امام رضوان الله علیه حرکت کنم؟ مقداری آثار امام را مطالعه کردم (مثل آداب الصلاة، شرح چهل حدیث) و حالاتی که وقتی آثار حضرت امام (ره) رو کار می کردم عجیب تر بود تا وقتی آثار علامه تهرانی و علامه حسن زاده رو کار می کردم که به توصیف در نمیاد. کتاب ادب خیال عقل و قلبتون رو خوندم مخصوصا بارها فصل دومش رو خوندم که در مورد مطالعه هست و البته سیر پیشنهادی کتب حضرت امام رو هم دیدم ولی بنده برنامه مطالعاتی دارم و فعلا برنامه مطالعاتی کتب امام رو نمیخوام، بلکه فقط میخوام بدونم چه کنم تا به همه شخصیتم، رنگ و بوی عرفان امام و زندگی توحیدی به سبک امام را بزنم؟ مدتی به سمت کتب بزرگان عرفانی مانند علامه تهرانی و علامه حسن زاده رفتم. راستش استاد نمیدونم بگم یا نه، عرفان هایی مثل عرفان علامه حسن زاده و علامه تهرانی رو که کار می کردم در عین حالی که الحمدلله خدا حالات خوشی نصیبم می فرمود ولی، مدام با کنایه های دوستان و اطرافیان مواجه بودم که می گفتند این بزرگان عرفانشان از سیاست جداست، اخلاقی که اینها می گویند و عرفان اینها، عارف هم تربیت کند، اما عارف انقلابی و مجاهد پرورش نخواهد داد و بنده از پاسخ دادن عاجز بودم خلاصه فعلا نمیدونم چیکار کنم. یعنی عرفان مگه چیه آخه؟ یعنی مگه عرفان اون ها، عارف برای این زمانه تربیت نمیکنه؟! مگه همه از قرآن و روایات این عرفان ناب رو استخراج نکردند؟! خب مگه یک شخصیت های بزرگی مثل علامه تهرانی که آقای سید هاشم حداد در وصفشون فرمودند «سید الطائفتین» و علامه حسن زاده‌ای که خود شما می فرمایید عرفانی که برای تمدن اسلامی نیاز داریم رو ایشون دارن تنظیم میکنن، عرفانشون و راهشون غیر از حضرت امام (ره) است؟! خیلی گیج شدم استاد چند وقتیه؟ به نتیجه درستی نمی رسم. هر کاری لازمه برای فهمیدن عرفان امام و اینکه چطور به سمت عرفان امام پله به پله حرکت کنم می فرمایید استاد؟ برخی ها، مثلا علامه تهرانی رحمةالله‌علیه رو میگن از امام (ره) هم بالا تر هستند و غیره، ولی من کاری به این کارا که میشینن مقام تراشی میکنن و مقایسه الکی میکنن بین بزرگان ندارم و میدونم هر کدومشون طبق وظیفه خودشون عمل کردند ولی فکر می کنم برای جوانی مثل من و در زمانی مثل این زمان با توجه به انقلابی که شد، باید راه امام (ره) را پیش بگیرم. نمیدونم چیکار باید بکنم؟! هم علاقه‌مند به عرفان و سیر و سلوکم. هم میخوام بهترین راه رو پیش برم که ضرر نکنم و حسرت نخورم. راستی صحبت از مکتب عرفانی امام بزرگوار که میشه، برخی میگن، شهداء نمونه خوبی برای نمایش این مکتب عرفانی هستند ولی برخی هم میگن شهدا که به اون مقامات بسیار بلند نرسیدند ولی مثلا علامه تهرانی به مقام بقاء بعد از فنا _ که من نمیدونم چی هست این مقامات _ رسیدند و شاگردانی که در سیر ایشون رشد میکنن خیلی جلو می افتند ولی شهدا درسته به مقامات بالایی رسیدند ولی هرگز به پای امثال علامه تهرانی و علامه حسن زاده و سیرهای اون طوری نمیرسن. یه جمله ای هم آقای لاریجانی شاگرد علامه حسن زاده حفظه الله که شبکه چهار میان می فرمودند درباره دلدادگی حضرت علامه حسن زاده به شهدا و نقل می کردند که (قریب به مضمون) یه روز با استاد رفتیم گلزار شهدای آمل، به محضی که استاد به قبر شهدا رسیدند مانند مادر فرزند مرده گریه می کردند و اشک می ریختند و بعدش من پرسیدم آقا مگه شهدا چه حقیقتی دارند؟! فرمودند اینها بالاتر از عرفا هستند، عارف تلاش میکنه به مقام فنا برسه، ولی اینها از اولیا هستند و به فنا رسیدن. البته بماند که شخصی این مسئله رو تأویل برد و گفت حضرت علامه این کلام را قبل از رسیدن به توحید گفتند، وگرنه افرادی که به توحید می رسند درباره شهدا از این حرف ها نخواهند زد!! ببخشید استاد زیاد نوشتم. خیلی حرف ها داشتم در این موضوع و واقعا این برام یک سنگ راه شده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده می‌توانید در بستر انقلاب اسلامی و برای عبور از ظلمات زمانه و چنگال‌های شیطان در همه‌ی ابعاد آن به اساتیدی مثل آیت اللّه حسن‌زاده و علامه طهرانی رجوع فرمایید تا إن‌شاءاللّه خودتان متوجه حقیقتی که از طریق شهداء به این تاریخ برگشته است، بشوید. و اتفاقاً هر اندازه به توحید نزدیک شوید، در زیارت شهداء بیشتر بهره می‌گیرید. همان‌طور که متوجه‌اید این مقام‌تراشی‌ها برای امثال علامه طهرانی یک نوع فرقه‌بازی است و نه عرفان. موفق باشید 

19750
متن پرسش
سلام علیکم: نظرتان در مورد کتاب زمزم عرفان نوشته آقای ری شهری چیست؟ آیا کتاب موثقی هست؟ می توان به حرف های آن اطمینان و استناد کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از آن کتاب استفاده کرده‌ام و چیز غیر قابل اعتمادی در آن ندیدم. موفق باشید

19740
متن پرسش
5. نقش قاعده امکان فقری در برگشت علیت به تشأن و تجلی - با عرض سلام و تشکر فراوان – به عقیده یک گروه از پیروان صدرا، وی از نظریه وحدت تشکیکی گذر کرده و به وحدت شخصی رسید. از آنجا فلسفه به وجود حقیقی نیاز دارد ولی وحدت شخصی کثرات را نمود می داند نه وجود، لذا برای اینکه ساختار حکمتش را مطابق این نظریه وجودشناسی جدید (وحدت شخصی)، بازسازی کند، نظام علت و معلولی را به نظریه تجلی عرفانی تغییر داد. آیا در این میان از قاعده امکان فقری استفاده کرد تا علیت را به تجلی تفسیر کرد؟ - پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف درستی است که جناب صدرا در کتاب «ایقاظ النائمین» به وحدت شخصیه وجود نظر دارد و معلوم است که در این‌جا دیگر بحث علت و معلول در میان نیست، هرچند که امکانِ فقری در حکمت و عرفان، هر دو قابل فهم است. موفق باشید

19738
متن پرسش
3. نوع وجود کثرات از دیدگاه فلاسفه صدرایی و عرفا با عرض سلام و تشکر فراوان آیا این برداشت بنده در خصوص وجود (نه ماهیت) کثرات از دیدگاه صدرائیان و عرفا درست است؟ از نظر پیروان حکمت متعالیه وجود کثرات یک وجود ظلی، تبعی، اعتباری،... است. یعنی در هر حال برای هر شیء وجودی هرچند ظلی قائلند و اصل وجود را خدا می دانند. ولی عرفا برای کثرات هیچ وجودی قائل نیستند و آنها را ماهیت محض می دانند (وجود فقط خداست و تنها مصداق موجود خداست. یعنی همان وحدت شخصیه). عرفا ماهیات را حدود وجود و مظاهر وجود می دانند. نه خود وجود (حتی ظلی) به هر حال تفاوت این دو دیدگاه در این است که یکی کثرات را فقط ماهیت می داند و دیگری علاوه بر ماهیت، وجودی اعتباری نیز برای آن قائل است. آیا این برداشت درست است؟ به طور خلاصه آیا عرفا کثرات را ماهیت محض می دانند یا وجودی ظلی (یا تبعی یا اعتباری یا) نیز برای آنها قائلند؟ - پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت نگاهِ صدرایی با عرفا، در تشکیکی‌دیدنِ «وجود» و در «وحدت شخصیه»ی وجود است. زیرا در تشکیکی‌دانستنِ وجود، همه‌ی مخلوقات بهره‌ای از وجود دارند، ولی در وحدت شخصیه، خداوند است که همه‌ی عالَم را پر کرده است و مخلوقات، مظاهرِ انوار اسماء او هستند. موفق باشید

19735
متن پرسش
1. تطبیق اخلاق زدایی از همه عرصه ها با مخالفت ورود شهود در فلسفه با عرض سلام و تشکر فراوان گروهی از پیروان حکمت متعالیه با ورود شهود به فلسفه مخالفند و تنها به برهان عقلی پایبندند و معتقد به حفظ مرزهای علومند. آیا می توان این گرایش را مقایسه کرد با آن دسته از نظریه پردازان فلسفه و کلام جدید در غرب (سکولارها) که معتقدند اخلاق از سیاست جداست. اخلاق از اقتصاد جداست و ... آیا به نظر نمی رسد که عرفان در همه استدلالهای علمی همه علوم باید ورود پیدا کند؟ پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم شهود، حقیقتِ عالم را در جلوه‌ای روشن‌تر و همه‌جانبه در مقابل ما قرار می‌دهد و برعکسِ نگاه انتزاعی عقل، که عملاً «ما به الاشتراک» را از «ما به الامتیاز»ِ موضوع جدا می‌کند و در مقابل ما قرار می‌دهد آن‌هم به صورت مفهومی. و از این جهت حکمت متعالیه برعکسِ حکمت مشاء، سعی دارد این دو را جمع کند. موفق باشید

19546
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: بنده مطالعه ای داشتم از کتاب مبانی عرفان نظری از استاد یزدانپناه و در این کتاب استاد می فرماید که تعیین اول یا همان مقام احدیت اولین صادره از خداست و عقل اول با اول ما خلق الله العقل، اول مخلوق و تعیین خلقی است و مقام احدیت در صعق ربوبی است در حالی که عقل اول موطنش صعق ربوبی نیست پس تعیین اول از عقل فعال ملاصدرا کامل تر است در حالی که در مباحث معرفت نفس و حشر شما فرمودید عقل اول فرقش با خدا اینست که خدا فوق تمام ولی عقل اول تمام است در حالی که مقام احدیت که مقام اهل بیت است کاملتر است و مطلب دوم این که موطن قیامت موطن عقل فعال است یا مقام احدیت؟ چون طبق بحث های جنابعالی در معاد فرمودید خدا به اسم احد جلوه می کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مواظب باشید بین تقسیم‌بندی‌های عرفانی که استاد یزدان‌پناه در آن کتاب مطرح می‌کنند و تقسیم‌بندی‌های فلسفی که جناب ملاصدرا به میان آورده‌اند؛ خلط نشود. هرکدام را باید در جای خود و جدای از همدیگر قرار داد. موفق باشید

19486
متن پرسش
با سلام و عرض ادب: ان شاءالله طاعات و عباداتتان مقبول درگاه حضوت حق قرار گرفته باشد. استاد از خدمتتون سوالی داشتم: ۱. می خواستم نظرتان را در مورد آقای دانشمند و موضع ایشان نسبت به مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی) را بدانم؟ خواستگاری داریم که مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی را قبول دارد ولی اینطور نیست که همیشه سخنان حضرت آقا را گوش بدهند و عمل کنند. مثلا برای انتخابات ایشون گفتند من شرکت نکردم چون واقعا مردد بودم و از آن طرف هم رهبر گفته بودند مراقب باشید رای شما حق الناس است و در آن دنیا برای این رایی که می دهید پاسخگو هستید اما از آن طرف هم گفتند رای ندادنم به این معنا نبود که مخالف رژیم باشم (چون ایشون لفظ رژیم رو آوردند بنده هم همان لفظ را به کار بردم) آیا این نوع صحبت این آقا پسر را می توان به حساب بی بصیرتی شون گذاشت؟ ۲. در مکان کلاس آموزشی هستم (آموزش هنری) که مدام به آن مربی مراجعه می شود و ایشان تبلیغ کلاسهای عرفان کیهانی رو می کنند و از آن طرف هم می دانند که من مخالف هستم، باید بگویم که این فردی که تبلیغ می کنند از افراد خانواده بنده هستند و نمی دانم باید در مقابل این تبلیغاتشان چه کنم؟ سعی کردم فردی که آمده بود و از ناامیدی و بی انگیزگی صحبت می کرد با معرفی کتاب راهنمایی اش کنم ولی باز بی فایده بود و انگار آمده بود که فقط این کلاسها را برود. استاد هر روز شاهد این هستیم که مردم زیادی به سراغ این کلاسها می روند. مگر نه اینکه سر دسته این عرفان آقای محمدعلی طاهری مرتد شناخته شده است پس چرا هیچ برخورد و مجازاتی نمی شود؟ متاسفانه از بچه های کلاس خودشان شنیدم در این دولت آزاد شده اند. استاد وظیفه ی این حقیر در مقابل این تبلیغاتی که می شود چیست؟ استاد اگر امکان دارد پاسخمان را در خصوصی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر آن خواستگار رویهمرفته انسان نجیب و سالمی است می‌شود در این موارد حساس نبود. 2- بالاخره هر اندازه ما عرفان حقیقی را مطرح نکنیم، این گرایش‌ها به جریان‌های انحرافی عرفانی در میان خواهد بود. به استاد خود بفرمایید چرا با عرفان عمیق و دقیقی که امثال حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تفسیر سوره‌ی حمدشان مطرح کرده‌اند، مرتبط نیستند؟! موفق باشید

19403
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت شما عزیز دل: حقیر چند سال بود که گمشده ای داشتم که حقیقت بود بارقه ای باعث شد که تا حدودی دریافت کنم و احساسی باعث شد که سراغ کتاب فصوص بروم با اینکه هیچ بنیه ای علمی در مسایل این کتاب نداشتم اما وقتی می خواندم کانه مطالبش را می فهمیدم و با وجودم و ادراکاتم هم سنخ بود با اینکه نه اهل عبادات شاقه بودم و نه اهل ریاضات مرسومه اما اکنون تمام موجودات را عین آن حقیقت لا یتناهی می بینم و به قدر معلومش ایمان دارم و هرچه پیش می روم تحیر اندر تحیر است حضرت شما چه تشریح می فرمایید. قبلا از سعه صدر شما کمال تشکر را دارم و چه بگویم جز لا هو الا هو.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح‌هایی مثل شرح «بابا رکنا» از فصوص الحکم که اخیراً به بازار آمده و شرح «خوارزمی» می‌تواند در این امر کمک‌کار باشد. به نظر بنده سیر مطالعاتی در سایت به عنوان مقدمه کمک می‌کند. موفق باشید

19305
متن پرسش
سلام و خسته نباشید خدا قوت خدمت استاد عزیز: از استاد خواستاریم کتابی در باره عرفان های نو ظهور مخصوصا فرقه اکنکار و اوشو و دیگر عرفان های غربی و شرقی جهت آگاهی جوانها و جلوگیری از گمراهی و فریب خوردن - که خود امر به معروف و نهی از منکر هست - بنویسند. با کمال تشکر. در سایه حق باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه چون این افراد مزه‌ی عرفان اسلامی را نچشیده‌اند، گرفتار آن نوع مکاتب می‌شوند. اساس کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» برای رفع این مشکل است. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!