بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان نظری

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17087
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز جناب طاهرزاده: ببخشید آقای طاهرزاده خواستم ازتون بپرسم که: 1. نظر شما در مورد حجت الاسلام وکیلی و حجت الاسلام واسطی ادام الله معالیهم، از شاگردان مکتب علامه طهرانی (ره) چیست؟ از نظر تسلط بر عرفان نظری و فلسفه، و شخصیت؟ 2. نظر شما در مورد آقای سید محمد محسن طهرانی فرزند دوم مرحوم علامه چیست؟ آیا ایشان انحراف دارند؟ 3. به نظر شما آیا امکان دارد علامه طهرانی طبق سخنان برخی افراد، به بقاء بعدالفناء رسیده باشند؟ 4. نظر شما در مورد کتب مرحوم علامه طهرانی و به خصوص روح مجرد، چیست؟ و مطالب روح مجرد به نظر شما تمام و کمال درست هستند؟ شما نقدی بر این کتاب ندارید؟ ممنون. خواهش می کنم با همه زحمتی که برایتان دارد به 4 سوال جواب بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عزیزانی مثل استاد وکیلی و استاد واسطی را از اندیشمندان متوجه به تمدن اسلامی می‌شناسم که بحمداللّه در سنگر عرفان و فلسفه سربازانِ ارزشمندی هستند 2- نوشته‌ها و شاگردان آقای محسن طهرانی به‌کلی از تاریخِ توحیدیِ این عصر که از طریق حضرت روح اللّه امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» گشوده شده است؛ بیرون هستند و با خدایی به‌سر می‌برند که اصلاً وجود خارجی ندارد 3- علامه‌ی طهرانی را دانشمند ارزشمندی می‌دانم که می‌توان از ایشان استفاده کرد به همان معنایی که استاد واسطی و وکیلی با ایشان برخورد می‌کنند، ولی این قطب‌بازی‌هایی که با ایشان می‌شود، بیرونِ این تاریخ است 4- کتب آیت اللّه طهرانی در زمره‌ی کتاب‌های خوب معرفتیِ این دوران است و بنده از کتاب «روح مجرد» استفاده کرده‌ام و نقصی در آن ندیده‌ام و به نظر بنده چنین دانشمندانی باید شرح حال عرفایی مثل مرحوم هاشم حداد را تبیین و تفسیر کنند. موفق باشید 

17059
متن پرسش
سلام علیکم: 1. طلبه رشته فلسفه و کلام اسلامی دانشکاه رضوی هستم. مشغول مطالعه دروس مرسوم حوزوی و تخصصی در رشته خودم بدایه و تاریخ فلسفه اسلامی و تاریخ فرق را خوانده ام. و منظومه را نیز در سه ترم دانشگاهی مطالعه کرده ام. برای ترم جدید نیز نهایه الحکمه و تاریخ فسلفه غرب داریم. سوال: آیا کتاب منظومه را به عنوان متن اصلی و محور قرار دهم و هر روز آن را مطالعه و مباحثه کنم و به حواشی و کتاب نهایه در ذیل منظومه بپردازم یا نهایه و یا شواهد را محور قرار دهم؟ (تا اینک به کتب فلسفه مشا و اسفار و اشراق برسم) 2. بسیار علاقه دارم که عرفان نظری کار کنم. وقت شروع به مطالعه عرفان نظری همراه با استاد از چه زمانی باید باشد؟ آیا می توانم هم اکنون با عین النضاخ یا صوت دروس مرحوم مهندسی و یزدان پناه و امینی نژاد شروع کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیلی فرق نمی‌کند. این را با اساتیدی که می‌شناسید و شما را می‌شناسند، در میان بگذارید 2- اگر بعد از مطالعه‌ی جلد هشتم و نهم «اسفار» سراغ عرفان نظری بروید، بهتر است. موفق باشید

17013
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت شریف بخیر. 1. برای خواندن تمهیدالقواعد و فصوص دانستن فلسفه تا چه مقدارلازم است؟ 2. در نزول دفعی قرآن همه هفتاد بطن با نظر به تشکیکی بودن آن بر قلب سالک نازل می شود؟ 3. در انواع کشف گاهی موطن دریافت و موطن ظهور یکی است یعنی هر دو قلب است مثل کشف الهامی و گاهی موطن دریافت و موطن ظهور متفاوت است یعنی موطن دریافت قلب و موطن ظهور قوای نفس ناطقه است؟ درست متوجه شده ام؟ 4. در تفاوت حدس و فکر می توان گفت حدس مقامی است که حقیقت پیش ماست و اتحاد دانایی و دارایی (بر حقایق به اجمال) است و اما در تفکر عادی باید حرکت کنیم و حقایق را به دست آوریم و لزوما دارایی نیست؟ 5. می توان گفت حجاب ناشی از توجه به مقامات گاهی حجاب ظلمانی است اگر منجر به تحقیر و تکبر شود مثل بلعم باعور یا سامری و گاهی حجاب نورانی است؟ 6. حجاب ناشی از توجه به ثواب و بهشت برای سالک تاجر و ترس از جهنم برای سالک برده چه نوع حجابی است؟ 7. آیا امکان دارد در مکاشفات کاذب مبدا القاءات خود نفس ناطقه باشد. مثلا در کشف صوری سماعی صدای خودمان را بشنویم مثل شنیدن صدای خیالاتمان در خواب؟ 8. مانع ظهور در برخی قوا چیست؟ درونی و مربوط به قصور سالک است یا عامل دیگری در این محرومیت نقش دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فلسفه‌ی حکمت متعالیه در این مورد بسیار مفید خواهد بود 2- حقایق، کثرت‌بردار نیستند هرچند دارای شدت و ضعف باشند و لذا همواره تمام بواطن قرآن در حقیقت قرآن حاضر است هرچند که آن حقیقت به تناسب محل تجلی آن دارای شدت و ضعف باشد 3- قلب از قوای نفس ناطقه جدا نیست، پس بنابراین همواره موطن دریافت حقایق به صورت حضوری، قلب است 4- در رابطه با تفاوت حدس و فکر، تعریفی که می‌فرمایید رویهمرفته قابل قبول است 5- بد نیست 6- حجاب‌های نورانی است 7- بسیاری موارد همین‌طور است 8- بعضاً خصلت‌های انسان مانع ظهور بعضی از انوار قوا است و بعضاً مصالح مقدّرشده توسط حضرت حق. موفق باشید

16948
متن پرسش
با سلام حضرت استاد: با توجه به صوت تدریس شما از کتاب از برهان تا عرفان و برخی دیگر از کتب فلسفه این نتیجه به ذهن من اومد آیا تایید می فرمایید؟ در نظام تشکیک وجود چون حقیقت وجود بسیط است و هر مرتبه از وجود نیز عین بساطت است.. (در مرتبه وجود مادی) که ما موجودات متکثری رو مشاهده می کنیم و وجودات رو در این مرتبه کثیر میدونیم در واقع تمام این کثرات مورد مشاهده ما انتزاع ذهن ماست از یک حقیقت واحد بسیط که تنها در خارج یک وجود بسیط در انزل مراتب هست. چون طبق حکم بساطت وجود و اصالت وجود و وحدت تشکیکی جز این نمیشه فرض کرد که تمام کثرات مادی در واقع انتزاع ذهن هست از یکی از مراتب بسیطه وجود که همون انزل مراتب هست اما این مرتبه طوری هست که امکان انتزاع این کثرات ازش هست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی ابن عربی انسان باید دارای دو چشم باشد با یک چشم، وَجهِ وَحدانی عالم را که همان وجود است که در همه‌ی مخلوقات جاری است، ببیند. و با چشم دیگر متوجه‌ی امکان ذاتی مخلوقات باشد که حضرت حق جواب ممکن‌الوجودها را با دادن وجود، می‌دهد؛ در عین آن‌که امکان، به خودی خودی چیزی در مقابل وجود نیست ولی ظرف ظهور وجود است و معنی وحدت در کثرت در این راستا خود را می‌نمایاند. موفق باشید  

16918
متن پرسش
سلام علیک استاد: خسته نباشید. در یکی از سخنرانی ها آیت الله مصباح یزدی حفظه الله در مشهد فرمودند: نسل جوان کشور، می تواند به برکت انقلاب اسلامی شهدا، یک شبه راه ترقی و پیشرفت را طی کند و به مدارج عالی برسد. استاد این چه ظرفیتی از انقلاب است که بستر اینچنین سیری در تاریخ می شود که ما این طور در گذشته و در زمان های دیگر نظیرش را نداریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با مجهزشدن به نور توحیدی که حضرت امام روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر آن‌اند یعنی توحیدی که از یک‌طرف با نگاه عرفانی با خدا مأنوس است، و از طرف دیگر با نگاه استکباری در سیاست جهانی وارد می‌شود؛ می‌توان راهِ صدساله را یک‌شبه طی کرد. مثل همان کاری که شهدای عزیز رفتند و راه را برای آیندگان گشودند. و امروز شهدای مدافعان حرم، رهروان صادق و اصیل همان راه هستند. موفق باشید

16902
متن پرسش
سلام استاد: آیا آن من من را باید فطرت بگیریم؟ چرا عرفا از جان جان جان تعبیر می کند به حضرت حق؟ یعنی اصل و جوهره ی همه ی ما اوست؟ همانطور که برخورد هوا به مقاطع دهان حروف تولید می کند، همانطور برخورد نفس رحمانی به تعیّنات هستی موجودات را ایجاد می کند؟ مگر نمی گویند: از ازل تا به ابد آنچه تماشا کردیم / خودنمایان خیال آینه پرداخته اند مگر نمی گویند: رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم / جز گرد تحیّر رقمی نیست در اینجا مگر مولوی نمی گوید: من با تو چنانم ای نگار ختنی / کاندر غلطم که من توام یا تومنی ابن عربی: الموجود هوالحقّ و لاغیر لیس (فی الوجود) الّا عین الّذی هوالذّات العالم متوهم ماله وجودٌ حقیقی ، و هذا معنی الخیال امام خمینی: انسان باید بداند که خودش هیچ نیست و همه چیز اوست. استاد می بخشید که وقتتان را گرفتم، ولی اینها شبهه های من است، و از فکرم بیرون نرفته است، و هرچه سرپوش می گذارم نمی شود، درست است که بدایه می خوانم و کتب فلسفی زیاد خواندم و باز هم جوابی نگرفته ام، و می دانم در اسفار هم جواب نخواهم گرفت. هر از چند گاهی برهان صدّیقینی فکر می کنم، ولی باز هم این جملات در ذهنم رژه می روند و من گیج می شوم، خب مسلّما این بزرگواران که برای خود سخن نگفته اند! الان هم آنقدر انفجار اطلاعاتی است (متاسفانه) که مثلا می بینم دانشجو آمده می پرسد: اعیان ثابته چیست؟ البته با فکر کردن زیاد به چیزهای ناچیزی رسیدم، و در جلد اول مقالات استاد شجاعی هم چیزهایی دریافتم، ولی کافی نبود و شبهاتم باقی ماند. وقتی این جملات را می خوانم به این نتیجه می رسم: معرفت النفس همان معرفت رب است، گرچه ملاصدرایی تفکر کنم باز هم اینها اذیت می کنند. کمک بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت بفرمایید که اگر تن را «من» حساب کنید، منِ من می‌شود فطرت. و اگر نفس ناطقه را «من» حساب کنید، منِ من می‌شود باطنِ فطرت که همان نور حضرت حق است. 2- در رابطه با بحث تشکیک وجود و وحدت شخصی وجود، باید دو رویکرد به موضوعات داشت و عرفا عموماً در منظر خود وحدت شخصیِ وجود را دارند و در این رابطه عرض عریضی از معارف گشوده می‌شود که حدّاقلش آن است که اگر در مباحث «مصباح الهدایه» ممهّز شوید، افق خوبی در مقابل شما گشوده می‌شود. موفق باشید

16879
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز! بحث شاکله در عرفان چیست و نظر به چه چیزی دارد؟ تغییر شاکله به چه شکل امکان دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاکله در عرفان، همان عین ثابته‌ی انسان است و همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی  16855 عرض شد شاکله یا عین ثابته‌ی انسان در بستر همان انتخاب اولیه شکل می‌گیرد و این انتخاب هر لحظه می‌تواند تغییر کند. موفق باشید

16849
متن پرسش
مدتی است حس می کنم این درک غایبانه از خداوند که از طریق استدلال های عقلانی برایم حاصل شده است، اغنایم نمی کند و حتی گاهی نعوذ بالله تصور می کنم که شاید این مفاهیم فقط مفاهیم اند (که البته بی ربط با کوتاهی های عملی هم نیست). به سبب عملکردها و تجارب خوبی که از ارتباط عملی با سیستم الهی داشتم این حس کنترل شده است، اما باز هم این دوری ناراحتم می کند، چون فکر می کنم این تجارب هم آثار او هستند. به گمانم همچون کپسولی شده ام که خیلی نمی تواند در برابر این غیبت دوام بیاورد و چه بسا به جایی برسد که آن استدلال ها را هم کنار بگذارد و دست به مغلطه کاری برای خلاصی از آن ها بزند. این را هم بگویم که دغدغه ی ترک استدلال را ندارم و نمی خواهم آن را ترک کنم، بلکه دغدغه ی رفع این غیبت را دارم. بنده آثار جنابعالی رو مطالعه نکردم و فقط دورا دور با نگاه شما آشنایی دارم. لطفا بفرمایید اشکال کار کجاست؟ آیا کوتاهی ها و ضعف های عملکردی باعث حس غیبت شده است؟ آیا این خاصیت استدلال است؟ اگر خاصیت استدلال است، ضعف آن را چگونه باید جبران کرد؟ آیا امکان ارتباط مستقیم با خود حق تعالی وجود دارد؟ پرسش دیگری درباره ی سیر مطالعاتی ام داشتم. حدود شش هفت سال است که وارد رشته ی فلسفه اسلامی (اکنون متعالیه) شده ام، اکنون تصمیم ورود به حوزه را دارم، اما با توجه به مسائل فوق، احساس می کنم دروس حوزوی جز انباشت اطلاعات، سود چندانی برایم ندارد، چون نمی توانم جایگاه این معارف را در وجود خودم بشناسم و پیدا کنم. بایستی وارد کدام رشته ی تحصیلی بشویم؟ بنده اجمالا قبول کرده ام که خداوند حق است و اوست که هدایت گر است و این درک را هم بیشتر از تجربه ی عنایت های او دارم. اما وقتی سراغ تحلیل و استدلال می روم، پرسش های مختلف جلوی چشمانم رژه می رود، بگونه ای که نهایتا تصورم بر این است که اگر پرونده فلان مسئله بسته شد بدین خاطر بود که دیگر التفاتی به آن نکردم، در غیر اینصورت ماجرا همچنان ادامه پیدا می کرد. چنین نیست که ضرورت استدلال ضرورت ذاتی باشد، بلکه ضرورت وصفی دارد. ما تا زمانیکه در عالم موجود (متجدد) هستیم، محتاج این استدلال ها هستیم. این مفهوم گرایی یک حجاب است، به گونه ای که می خواهیم هر چیزی را مفهومی کنیم. راه خروج از این تنگنا استدلال نیست، بلکه حضور همراه تذکر به حجاب حضور است. آیا اشکال کار را درست فهمیده ام؟ چگونه می توان متذکر این حجاب و شئون آن شد؟ چگونه باید متذکر حجاب شد، بدون اینکه بیشتر گرفتارش شویم؟ دو مطلب که شاید در پاسخ به سوالم موثر باشد. اکنون در مقطع دکتری حکمت متعالیه مشغول تحصیل هستم. مدتی هم با آثار استاد داوری مانوسم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه متوجه‌ی اصل مسئله هستید، به‌خصوص در توجه به جایگاهِ استدلال. همین امر موجب شده که جناب ملاصدرا در حکمت متعالیه، جهت عرفانی را مدّ نظر قرار دهد. اگر بتوانید سری به کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» که بر روی سایت است، بزنید؛ می‌بینید که سراسر کتاب تفصیل همین مسئله‌ی مهم است. انتخاب حوزه در راستای انجام رسالت تاریخی می‌تواند باشد. به این معنا که بتوانیم جبهه‌ی توحیدیِ مقابلِ استکبار جهانی را در فضای نرم‌افزاری قوت ببخشیم. ولی در رابطه با سیر حضوری، اگر حکمت متعالیه را درست جلو ببرید و کار را به عرفان محی‌الدین بکشید؛ جواب‌های خوبی می‌گیرید. و در فلسفه‌ی غرب نیز، هایدگر در این رابطه برای شما حرف دارد. موفق باشید 

16774
متن پرسش
سلام علیکم استاد: آیا این درست است که کسی به فهم عمیق دین می رسد که فلسفه ملاصدرا و عرفان تسلط داشته باشد؟ آیا راهی دیگر برای فهم حقیقت دین نیست؟ مثلا غور کردن در احادیث و آیات و انس با آنها؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این بستگی به روحیه و ذوق افراد دارد که با مباحث حِکمی راه سلوک را طی کنند و از آن طریق به روایات رجوع نمایند، و یا این‌که مستقیماً خود را با روایات مأنوس کنند. موفق باشید

16682
متن پرسش
سلام علیکم: استاد سوالی دیگر هم داشتم. بنده تا قبل از این، از افرادی چون استاد سید یدالله یزدان پناه زیاد استفاده می کردم و نظرات و صوت های ایشان را گوش می دادم و در روشن کردن مطالب عرفانی و انسجام نظام محی الدینی در تفکرات بنده ایشان نقش بسزایی دارد ولی به تازگی با مطالب و کتب دکتر نصرالله حکمت آشنا شدم و مطلبی از ایشان خواندم. به نظر می آید ایشان نگاه جدیدی به معرفت شناسی عرفانی و مکتب محی الدینی و عقل و فلسفه و ... دارند با اینکه مطلبی که خواندم مطلب کوتاهی بود اما نگاه شان برایم جدید بود و به نظر می آید که ایشان حرفی برای گفتن دارد. اما با توجه به اینکه ایشان را نمی شناسم خواستم از شخصی که تا حدودی در فضاهای فکری علامه حسن زاده و حضرت امام نفس کشیده است بپرسم که نگاه ایشان چطور است؟ آیا می توانیم بعضی از آثار ایشان را بخوانیم؟ این سوال را از این حیث پرسیدم چون خودم تخصص ندارم ترسیدم که تأثیر نامطلوبی در ذهن بنده ایجاد کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم به طور پراکنده مقاله‌های ایشان را در مجله‌ی «سوره اندیشه» خواندم و همین‌طور که می‌فرمایید فهم دقیقی دارند، ولی کار اساسی همان کاری است که جناب استاد یزدان‌پناه پایه‌ریزی کرده‌اند. موفق باشید

16666
متن پرسش
با سلام و درود مجدد: ببخشید استاد. واقعا شرمنده که دوباره وقتتون رو می گیرم. استاد جوابتون در مورد احدیت ذاتیه خیلی برام رفع ابهام کرد. فقط یک مساله دیگه برام مونده که اگه این رو هم بهم بگید واقعا دعاگوتون هستم. و اون اینکه فرمودید رسیدن به فنای ذات در مقام احدیت، برای افراد نادری امکان دارد. منظورتون از این افراد چه کسانی هست؟ آیا شیعیان خالص حضرت علی (ع) ، امثال سید علی قاضی و علامه طباطبایی و .... را هم شامل می شود یا نه؟ بلکه فقط مخصوص پیامبر (ص) و 14 معصوم (ع) است؟ آخه داخل کتاب حکمت اسلامی استاد امینی نژاد، دیدم که نوشته بود: در امت های گذشته نهایت سِیرِ انسان، رسیدن به فنای ذاتی در مقام واحیت بود، اما به برکت وجود پیامبر اکرم (ص)، در امت ایشان، شیعیان خالص، امکان رسیدن به مراحل عالیِ فنای ذاتی که در مقام احدیت است، برایشان وجود دارد. خواستم اگر امکان دارد، توضیحی بفرمایید که مسأله چگونه است؟ بسیار ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد وقتی محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» سبیل و راهِ الی اللّه هستند، اگر کسی خود را منطبق به راهی کند که آن‌ها گشوده‌اند، در زیر سایه‌ی آنان قرار خواهد گرفت و به یک معنا در کنار آن‌ها، مقامات آن‌ها را احساس خواهد کرد. این سؤال‌ها برای کسی که می‌خواهد سالک باشد مهم نیست، بلکه گفت: «تو پای در نه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید

16657
متن پرسش
با سلام و درود: ببخشید. در کتب یکی از اساتید فلسفه و تا حدودی مسلط بر عرفان که این کتاب را در زمینه سیر و سلوک تالیف کرده، دیدم که گویا در چند جا اشتباه کرده و بعضی مقامات را خلط کرده. خواستم اگر امکان دارد آن چند جمله را از این کتاب برایتان عرض کنم و شما بفرمایید که آیا من درست فکر کرده ام یا نه. جمله اول: «بالا ترین کمال متصور برای انسان، احدیت ذاتیه است.» جمله دوم: «فنا در ذات را حداکثر می توان به معنای فنا در احدیت ذاتیه در نظر گرفت.» جمله سوم: «مقام احدیت ذاتیه و حتی احدیت مربوط به مقصد سلوک است.» جمله چهارم: «هدف از سیر و سلوک رسیدن به فعلیت تامه، مقام خلیفه اللهی، مقام مخلَصین و.... و مقام احدیت ذاتیه است.» و جمله پنجمی که مولف بعدا و در جای دیگر گفته: «رسیدن به مقام احدیت ذاتیه شاید برای همه انسان ها مقدور نباشد و نهایتا اگر هم کسی بتواند به این مقام برسد، برای کسانی همانند رسول خدا (ص) یا امثال ایشان مقدور باشد نه سایر اولیا خدا. پایان جملات مولف. آقای طاهرزاده مثل اینکه این مولف مقامات را خلط کرده و یا به درستی متوجه مقامات و خصوصیات آن نبوده. زیرا همانطورکه در کتاب حکمت اسلامی استاد امینی نژاد آمده، گویا نهایت سِیرِِ انسان، مقام احدیت است. و اینطور که اساتید عالیقدرِِ این رشته گفته اند، مقام احدیت ذاتیه، مقامی است که خداوند هنوز تنزل و تجلی نکرده و فقط در آن مقام خداست و بس. آقای طاهر زاده نظر شما چیست؟ آیا من درست متوجه شده ام یا نه؟ آیا حداکثر فنا ذاتی انسان، فنا در احدیت ذاتیه است، آن طور که ایشان گفته، یا فنا در احدیت؟ لطفا مقداری توضیح دهید. ممنون.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد آن استاد محترم از اصطلاح «احدیتِ ذاتی» چه مقامی را منظور کرده‌اند؟ آری! می‌توان فهمید ایشان احدیتِ ذاتی را همان مقام فنایِ ذات در مقام احدی می‌دانند و بعضی‌ها معتقدند تا این مقامات، امکان سلوک هست، ولی برای نادر افرادی که مؤلف محترم نیز آن را متذکر شده‌اند. موفق باشید

16591
متن پرسش
سلام علیکم: خسته نباشید استاد. 1. باز هم لازم است تشکّر کنم، چراکه کمک بزرگی به سیر و سلوک بنده کردید، «استاد بودن» یعنی کمک به سلوک کسی کردن، که به واقع شما برای بنده استادی کردید. 2. خواهشی از شما داشتم استاد! اگر می شود دعا بفرمایید که همسری که خداوند بر سر راهم قرار خواهد داد کمک به سلوک بنده کند و راضی به رضای حق باشد. چند سوال هم خدمتتان داشتم: 1. زندگینامه ی جناب محی الدین را در کتابی جدا می توان یافت؟ 2. صوتهای استاد یزدان پناه را از موسسه امام خمینی می توان یافت؟ یا جای دیگر باید بروم؟ بعد از بدایه، نهایه را با صوت ایشان بخوانم استاد؟ 3. استاد یزدان پناه درس خارج نهایه دارند، پس از خواندن نهایه به آن باید رجوع شود؟ 4. آیا کسی قبل از خواندن فصوص و عرفان نظری نمی تواند دستورات منازل السائرین را با چلّه نشینی هایش انجام دهد و منزل ها را طی کند؟ فصوص خواندن چه تاثیری در آن می تواند داشته باشد؟ تغییر رویکرد نسبت به عالم و وجود سرعت سیر را افزایش می دهد؟ التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کتاب «محی‌الدین‌بن‌عربی» از آقای محسن جهانگیری نسبتاً این کار را کرده است 2- ظاهراً صوت‌های استاد را بتوانید از مؤسسه‌ی حضرت امام تهیه کنید. بحث «بدایه و نهایه» اساتیدِ مختلفی دارد؛ ملاحظه کنید کدام با ذوق شما می‌خواند. رفقا بر روی شرح استاد امینی‌نژاد در بدایه و نهایه نظر دارند 3- خارجِ نهایه را بعد از نهایه کار کنید 4- فصوص‌الحکم کمک می‌کند که درکِ درستی از منازلی که جناب خواجه متذکر می‌شود، داشته باشید. موفق باشید

16553
متن پرسش
با سلام: استاد میخوام شروع کنم به خواندن عرفان نظری. ولی حقیقتا چون دسترسی به استاد ندارم و همچنین استفاده از شرح صوتی یا دی وی دی بسیار در صرفه جویی وقت بهتر است، خواستم اگه امکان داره بهم بگید اولین کتابی که شروع کنم برای خواندن (البته سعی می کنم شرح صوتی رو گوش بدم) چیست؟ و بعد از اتمام هر کتاب به سراغ چه کتابی بروم.؟ تا ان شاءالله به کتابهای فتوحات و امثال آن برسم. در ضمن استاد من مقداری با مباحث عرفانی آشنایی دارم. لطفا بهم بگید که چه کتابهایی بخوانم؟ از کتابهای صوتی ِِ سایت خوبتون شروع کنم؟ 2. در ضمن ببخشید تو سایتتون دو تا تفسیر سوره حمد وجود داره. یکیش مال دانشگاه صنعتی... است. کدوم بهتره؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی‌ آن‌ها شروع کنید و سپس کتاب «خویشتن پنهان» را کار کنید و با دنبال‌کردنِ مباحث سوره‌ی حمد اعم از آن‌چه در کتاب‌خانه‌ی مرکزی گفته شد و آن‌چه در دانشگاه صنعتی. مطالعه‌ی کتاب «عرفان نظری» استاد یزدان‌پناه را شروع نمایید تا به مباحث کتاب «مصباح الهدایه» جلو آیید. موفق باشید

16552
متن پرسش
با سلام: 1. مگر نه که همه پیامبران به تجلیات ذاتی یا وصال رسیده اند، پس چطور در جریان اگر اشتباه نکنم حضرت شعیب آمده که ایشان آنقدر گریه می کرد که چشمانش کور شد و چند بار این اتفاق افتاد و.... تا وقتی که به خدا گفت که این دل من تا به وصال تو نرسد آرام نمی شود! البته بنده خلاصه ماجرا رو گفتم. پس این قضیه چطور بوده؟ آیا ممکن است که این ماجرا قبل از حصول کمال برای ایشان بوده باشد؟ 2. اگر ممکن است به طور خلاصه بفرمایید که چه فرقی بین تجلی ذاتی در مقام واحدیت با تجلی ذاتی در مقام احدیت است؟ 3. آیا واقعا تجلی ذاتی، فنا در کنه ذات است؟ یعنی همان ذاتی که هیچ کس به آن دست نمی یابد و در مقام احدیت ذاتیه است؟ یا نه بلکه تجلی ذاتی در زبان اهل عرفان به معنای فنا در اسماءذاتی ِ خداوند مثل احد یا واحد و... است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام اُنس و قرب الهی مراتبی دارد. حضرت شعیب مقامی را طلب می‌کردند که ارزش آن‌همه اشک‌ریختن را داشت تا بالاخره حضرت حق، کلیمِ خود را آینه‌ی آن رؤیت نمود. 2- تجلی ذاتی در مقام واحدیت، موجب منوّرشدن قلب سالک به انوار اسماء الهی می‌شود و با تجلی ذاتی در مقام احدیت، همه‌چیز در منظر سالک مستهلک می‌گردد حتی اسماء الهی 3- در تجلی ذاتی وجود هر موجودی و حتی ذات سالک، مستهلک است و سالک حتی ذات خود را به حق می‌بیند و نه ذاتی در کنار حق. موفق باشید

16526
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید: اینکه بزرگان می گویند: از منزلی به بعد سالک باید گناهانش را از یاد خود ببرد، و توبه کند از توبه خود اگر می شود این را برایم توضیح آسان بفرمایید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب خواجه عبداللّه انصاری«رحمة‌اللّه‌علیه» در «منازل‌السائرین» می‌فرماید: سالک در ابتدای منازل باید با نظر به گناهان خود، باب «توبه» را باز کند. ولی در منازلِ بعدی، نباید با یادآوریِ گناهان، صفای بین خود و حضرت حق را مکدّر نماید. موفق باشید

16516
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. بنده در حال خواندن بدایه هستم. مسائل و کتب عرفانی را نگاهی می اندازم. مطالب حضرت علامه حسن زاده آملی، آیت الله صمدی آملی، استاد یزدان پناه و استاد امینی نژاد و ... را تا حدودی مطالعه کردم و با مباحث عرفانی بیگانه نیستم. یک سوالی هست که حدود 9 ماه در حال تحقیق هستم و این تحقیق شائبه های گوناگون و مختلفی پیدا کرده است به طوری که نتوانسته ام آنها را جمع بندی کنم که این شائبه ها بسیار متثکر هم می باشد و بحث های زیادی هم در این مابین پیش می آید. اما خلاصه ی تمام این نتیجه ها منتج به دو شاهراه اصلی می شود که انسان را مخّیر و متحیر می کند. موضوع بحث مدخلیت علوم حصولی در کشف و مشاهدات است. بنده قصد ندارم که تفصیل نظرات بزرگان را بیان کنم اما اجمالاً می توان گفت که دو نظر وجود دارد. نظر اول این است که وقتی سالک از فضای کشف و مشاهده بیرون می آید باید بر کشف خود برهان اقامه کند و هر آنچه که در مراتب حضور و به صورت علم حضوری و کشف و شهود ادراک کرده است باید به برهان آنها را عرضه کند و اگر با برهان مماس شد قبول کند و اگر با برهان جور در نیامد معلوم نیست که کشف رحمانی بوده است یا شیطانی و لذا حجتی بر قبول کردن آن ندارد. اما نظر دوم می گویند که اصلا فضایی که سالک در آن قرار می گیرد و دچار جذبه می شود و علومی فراوان در لحظه ای کوتاه بر آن می گذرد و حالاتی به انسان دست می دهد قابل برهانی کردن نیست. و اصولا می گویند این ابزار برهان در فضای کشف و شهود جواب نمی دهد چون این ابزار برای آن فضا گویی نیست. و این مسأله خیلی مطلب بزرگی است چون یکی از تاثیرات اش بحث مدخلیت علوم حصولی در علوم حضوری می باشد. سر این مسأله چه کنیم؟ روز به روز گیج تر می شویم. آخر این طوری که من تحقیق کردم مسأله ای نیست که دو تا استادی که اسفار درس می دهند با هم اختلاف داشته باشند بلکه بین بزرگان در خصوص این قضیه اختلاف نظر وجود دارد و همین بحث و سرفصل مذکور (دو احتلاف نظر) تصمیم گیری را برای ما در اموری سخت می کند. چه کنیم استاد راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو نظر در جای خود درست است. در بعضی موارد، شهودِ انسان طلبِ تصدیق عقلی را به همراه دارد و لذا عقل، جهت آن امر به میدان می‌آید و برهانی در راستای اثبات حقانیت آن شهود، ارائه می‌دهد. ولی در بعضی موارد شهود، در مقامی است که قلب کاملاً آن را احساس می‌کند و متوجه‌ی حقانیت آن می‌شود و بال و پرِ عقل، اساساً در آن‌جا می‌سوزد و آتش می‌گیرد. چون جایِ «چشیدن» است و نه «فهمیدن». مرحوم آیت اللّه شجاعی در جلد اول کتاب «مقالات» در رابطه با انواع کشف‌ها، نکات ارزنده‌ای دارند. موفق باشید

16503
متن پرسش
سلام: منظور از «علم توحید» چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علم توحید در عرفان به معنای آماده شدن قلب است جهت تجلّی نور یگانه‌ی عالم هستی. موفق باشید

16483
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله عرض ادب مجدّد خدمت برادر عزیزم آقای طاهرزاده گرامی. خیلی خرسند شدم که شما با صبر و حوصله به سوال حقیر پاسخ فرمودید و این خود نشان دهنده «صبر» شما به معنای حقیقی آن است. حقیر ایمیل شما را به دقّت تمام چندین بار خواندم و متوجه نوع دیدگاه شما شدم. و آنچه به گوشم رسیده بود را کنار زدم (چون می گفتند: شما به کلّ استاد عرفان را قبول ندارید، و به کل می گویید بی استاد باید سالک شد!) ولی خدا عنایتی به حقیر کرد تا از خود شما برادر بزرگوارم این مطلب را بپرسم و معاذالله، دچار زود قضاوت کردن نشوم. و خدا همه ما را از این رذایل دوربدارد ان شاء الله. غرض از مزاحمت دوباره اینکه، گفتم برداشتهای خود را که از ایمیل شما کرده ام بازگو کنم تا شما ببینید نظر شما را به درستی درک کرده ام یا خیر. «خدایی ناکرده دچار پیش داوری دیگر نشویم.» و دیگر اینکه: چند سوال دیگر از شما بپرسم. برداشتهای بنده از صحبت شما: 1. استاد داشتن واجب نیست، ولی اگر باشد خیلی بهتر است و باید دست او را بوسید. 2. نداشتن استاد راه بدین معنا نیست که رابطه ما با عرفا قطع شود، و باید مشورتها را داشته باشیم. 3. ظرفیت تاریخی ای به ظهور رسیده است که می تواند کمک کار سلوک در این تاریخ باشد (همانند ظرفیت یاران حسین علیه السلام در کربلا) 4. صحبت امام (ره) هم مؤیّد همین ظرفیّت و مشیّت است. 5. آیت الله بهجت (ره) هم این ظرفیت را شناختند که اینگونه بیاناتی داشته اند. 6. شهدا نمونه ای از خروجی این اراده الهی هستند. 7. دروس و کتب و منابع عرفانی ای که با اساتید بزرگی همچون جوادی آملی روحی فداه کار شده است، هیچ گاه در عصر پیشین نبوده است. سوالات بنده: اولا: بفرمایید که: مطالب شما را درست استنباط کرده ام یا خیر؟ ثانیاً: اینکه بفرمایید اگر شخصی به نوادر حالات سلوکی دست یافت، آنوقت چه باید بکند؟ اینجا دیگر کتاب و صوت و ... همانطور که مستحضرید کارساز نیست. ثالثاً: بفرمایید آن «باری» که توسّط استاد عرفان روی اذکار لسانیّه و اوراد می نشیند و سالک را جلو می برد و همانطور که اساتید مشترکمان فرموده اند: مانند تجویز دارو از سوی طبیب است چه می شود؟ رابعاً: اصلا در آن مقامی که ذکر لسانيّه در کار است، این اذکار را از کتب که نمی تواند بیابد! پس این موقع باید چه کند؟ بعلاوه اگر برخی کتب اذکاری نقل کرده اند هم، خودتان بهتر می دانید که تشخیص اذکار برای سالک سهل نیست، و دوباره همانطور که شما بهتر از این اقلّ می دانید: بعضی از اذکار به وحدت می برند و برخی به کثرت، اگر این دو نوع ذکر با هم گفته شوند، سالک هیچ بهره ای از ذکر نمی برد! بعلاوه، اگر برخی ذکرها را هم سرخود بگوید، بقول خود مرحوم علامه (ره): آثار سوء روی نفس دارد. باز هم معذرت خواهی می کنم که واقعا وقت شریف را گرفتم، همانطور که ان شاءالله می دانید (قصد بنده نه تخریب است، نه مناظره و نه اسکات، و نه اذیّت شما و نه امثالهم) و واقعا پناه می برم به خدا اگر قصدم جز تفهیم خود گنه کارم باشد، و استغفار می کنم اگر از سر رذیله ای به فرمایشات شما اشکالی کرده باشم، از جنابعالی هم دوباره پوزش می طلبم. بنده تقریبا 80 درصد جواب خود را گرفتم، و برای تتمّه مزاحم شده ام، والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته علی علی تبار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ به نظر بنده همان طور که بنده در رابطه با استاد عرفان اعتقاد دارم جناب‌عالی برداشت فرموده‌اید. 2ـ عنایت داشته‌باشید وقتی آیت‌الله بهجت می‌فرمایند «علم تو استاد تو است»، در شرایطی این سخن را می‌گویند که واردین به این وادی خودشان در مقابل نوارد حالات سلوکی تکلیف خود را می‌شناسند و به نحوی به خود استادی رسیده‌اند به خصوص که کتاب «منازل السائرین» در این مورد می‌تواند کمک کند که جایگاه اذکار لسانی را و حتی اذکار متقابله را سالک بشناسد در آن حد که قلب توحیدی او ظرفیت هر دو را دارد. این را خدمت شما عرض می‌کنم که وقتی حضرت استاد آیت‌ الله حسن زاده قسمت خلاصه‌‌ی منازل السائرین را ـ‌ که مرحوم فناری در ابتدای مصباح الانس ‌آورده‌است‌ ـ  شرح دادند چه افقی بر روی این حقیر گشوده شد و چگونه معرفت النفس در این جا کار خود را کرد. 3ـ بنده کاملا مطمئن‌هستم که حضرت‌عالی از سر مسئولیت و دلسوزی چنین نکاتی را متذکر می‌شوید ولی عرض بنده آن است که اگر طالب حقیقت بتواند از یک طرف با رسالةالولایه از مرحوم علامه مأنوس گردد و از آن طرف در عمل سلوکی کتاب منازل السائرین را در افق کار خود قرار دهد در این زمان از سلوکی که اراده کرده‌است، محروم نخواهد شد البته اگر استاد ره رفته‌ای بیابد که چه بهتر ولی متونی این‌چنین که عرض شد امروز کارساز است و به همین امید اساتیدی مانند استاد حجةالاسلام والمسلمین آقای یزدان پناه به شرح منازل و یا آیت‌ الله جوادی به شرح رسالةالولایه دست می‌زنند. موفق باشید

16468
متن پرسش
سلام علیکم: خواهشا شرح خوب از منازل السایرین خواجه رو معرفی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح جناب عبدالرزاق کاشانی که استاد حجةالاسلام یزدان پناه شرح کرده‌اند، شرح خوبی است. موفق باشید

16462
متن پرسش
سلام استاد: خیلی رک و بی پرده می فرمایید که آیا ورود به عرفان عملی و سیر و سلوک برای رسیدن به کمال انسانی ضروریست برای همه؟ و یا اینکه بعضی از خواص باید این راه را بروند؟ اگر این طریق عمومیت دارد با مشکل کمبود استاد عرفان که خوب می دانیم انگشت شمارند چگونه قابل جمع است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این‌که رعایت حرام و حلال الهی، همان ورود به سیر و سلوکِ حقیقی است، نظر جنابعالی را به جواب سؤال شماره‌ی 16428 جلب می‌کنم. موفق باشید

16429
متن پرسش
سلام خدمت استاد: 1. شما در بحث وحدت شخصی وجود و بحث تفسیر سوره ی حمد امام فرمودید در عرفان تشکیک نداریم. این را بنده متوجه هستم که در هر مرتبه از وجود خود حق در صحنه هست، ولی شما فرمودید این زمین و آسمان نازله الله نیست خود الله است. اینکه هر مخلوقی به اعتبار وجودش تمام کمالات حق را به نازله دارد متوجه هستم ولی این که می فرمایید خود حق هست نه نازله مگر خدا مستقیم موجود دانی خلق می کند؟ اصلا اگر حق نازل نشود مگر موجودی خلق می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نگاهی که می‌فرماید «اللّه نور السموات و الارض» آسمان و زمین را با نظر به جنبه‌ی نوری‌شان می‌نگرند نه جنبه‌ی ماهیت‌شان. هیچ عاقلی نمی‌گوید این زمین و آسمان، خدا است. موفق باشید

16400
متن پرسش
سلام: مگر نمی گویند سیر کمالی انسان حد یقف ندارد، پس مرحله ی توحید که خواجه عبدالله انصاری آن را آخرین مرحله کمال می داند یا تقسیم بندی دیگر عرفا چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید، مرز نیست. توحید یعنی فنایِ عبد در ربّ. و این حدّ یقف ندارد. موفق باشید

16384
متن پرسش
با سلام: آیا در عرفان اسلامی رابطه اسماء الهی با ذات حق که عینیت است به این معناست که صفات و ذات عین هم و هر دو اصیل هستند؟ یا ذات حق بذات اصیل و صفات الهی بالتبع ذات متحقق هستند؟ به نظرم این طور میاد که باید صفات الهی «بالتبع» تحقق داشته باشند گرچه صفات و ذات اتحاد دارند، که مقام برزخیت کبری رو بشه برای پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) در نظر گرفت این طور نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: غفلت نفرمایید که اسماء الهی همان ذات است به صفت خاص. بنابراین چنین مشکلی در میان نیست. موفق باشید

16362
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: با توجه به اشعار بلند عرفانی و گزارش رویت عطار ره میخانه و مسجد کدام است / که هر دو بر من مسکین حرام است. نه در مسجد گذارندم که رند است / نه در میخانه کین خمار خام است میان مسجد و میخانه راهی است / بجوئید ای عزیزان کین کدام است به میخانه امامی مست خفته است / نمی‌دانم که آن بت را چه نام است مرا کعبه خرابات است امروز / حریفم قاضی و ساقی امام است برو عطار کو خود می‌شناسد. که سرور کیست سرگردان کدام است 1. مقام سکون و مسکینی چه مقامی است که به اعتباری از میخانه که خود تجلی انوار الهی است بالاتر است؟ و خامی مسکین در میخانه به چه معناست؟ 2. تعبیر به «بت» که امام مست در آن خفته است به چه معناست؟ و به کجا نظر دارد؟ 3. مقام تحیر و سرگردانی چه مقامی است؟ و چگونه باید به آن رسید؟ لطف کمی شرح دهید. و کمی از اسرار این شعر روحانی را بازگو کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب عطار گزارش سلوکی را می‌دهد که از هرگونه تعیّن و ظهوری آزاد است. لذا با نظر به فقرِ ذاتی خویش و مسکین‌بودنش، نه نظر به مسجد دارد و نه به میخانه. زیرا به طور معمول اصحاب این دو عبادتگاه به نحوه‌ای از رسومِ خلقی محدود می‌شود و این با وحدت شخصی وجود ناسازگار است و راهی ماوراء چنین رسوماتی را طلب می‌کند. به همین جهت حتی برای میخانه واژه‌ی «بت» را به‌کار می‌برد که یک نحوه محصورشدن در میان است. در حالی‌که در فضای وحدت شخصی وجود با خدایی روبه‌رو هستیم که نه این است و نه آن است و این همان مقام تحیر است. موفق باشید

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!