بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شخصیت‌ها

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
جستجو در کتاب ها نتیجه ای نداشت
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
29831
متن پرسش

سلام علیکم استاد عزیز: رهبر انقلاب فرمودند سیلی سخت‌تر در پاسخ به شهادت حاج قاسم، همون غلبه بر هیمنه‌ی پوچ استکبار است. در این مورد یک مقدار توضیح می‌فرمایید؟ چرا حضرت آقا روی انتقام نظامی مثل این نوع از انتقام تاکید نمی‌کنند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انتقام نظامی را که نفی نکردند، ما را متذکر نمودند که سیلی سخت باید حالت نرم‌افزاری داشته باشد تا حیات فرهنگیِ استکبار از بین برود. در این رابطه یادداشتی شده است که در عین آن‌که در بنر سایت هست، عیناً خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

حاج قاسم سلیمانی و ظهور صورت حقیقت نهفته‌ در انقلاب اسلامی

باسمه تعالی

حضرت علی «علیه‌السلام» صورتِ به ظهورآمده‌ی سرّ ولایت نبیّ اکرم «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» است[1] و ائمه‌ی معصومین «علیهم‌السلام» نیز صورت‌های حقایق نهفته و متنوع ولایت علی «علیه‌السلام» هستند،- که در شرایط مختلف به ظهور آمدند- و زینب کبری «سلام‌الله‌علیها» به عنوان صورت حقیقت اسرارآمیز زهرای مرضیه «سلام‌الله‌علیها» می باشند، تا بشریت تا حدّی متوجه‌ی اسرار نهفته‌ی اولیای الهی بشود.

در راستای به ظهور آمدن اسرار نهفته‌ای که در قلب اولیا همواره جاری می باشد و «پری روی تاب مستوری ندارد» است که می توان گفت:

انوار نهفته‌‌ای که بر قلب حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اشراق شد و رهبر معظم انقلاب «حفظه‌الله» ذیل آن اشراق قرار گرفتند، شخصیت برجسته‌ی حاج قاسم در ارتباط با آن عارفِ واصل و آن تابعِ صادق، به ظهور آمد تا همه متوجه شوند نسبت به آن رازی که بر قلب آن عارف واصل اشراق شد، بیگانه نیستند.

مواجهه مردم با آن شهید نشان داد که حاج قاسم را نمودِ رازی از شخصیت خود یافتند، زیرا او صورت نازل‌شده و ملموس حقیقتی بود که بر قلب حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» اشراق شد، تا انسان‌ها معنای حضور تاریخیِ حق‌الیقینیِ خود را درک کنند و متوجه شوند چگونه اراده‌ی خداوند تمام وجود آن‌ها را در برگرفته و حاج قاسم متذکر چنین حضوری بود که حضور همه‌ی ما در آغوش اراده‌ی خداوندی است که بنا بر نفی استکبار دارد.

آری! به اندازه‌ای که ما چشم بر افقِ آینده‌ی تاریخ انقلاب اسلامی بگشاییم عطایای الهی در این رابطه به سراغ ما می‌آید تا هر کدام سیلی سختی شویم جهت غلبه‌ی نرم‌افزارگونه‌ای در راستای نابودی هیمنه‌ی پوچ استکبار. به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب در رابطه با انتقامی که باید از استکبار نسبت به شهادت حاج قاسم سلیمانی گرفته شود، فرمودند: «سیلی سخت‌تر عبارت است از غلبه‌ی نرم‌افزاری بر هیمنه‌ی پوچ استکبار؛ این سیلی سخت به آمریکا است که باید زده بشود. بایستی جوانان انقلابی ما و نخبگان مؤمن ما [با] همّت، این هیمنه‌ی استکباری را بشکنند و این سیلی سخت را به آمریکا بزنند.»

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

[1] - پیامبر خدا می فرمایند: «يَا عَلِي! كُنْتَ مَعَ الْانْبِيَاءِ سِرّاً وَ مَعِيَ جَهْراً» اى على! تو با بقيه انبياء در باطن و سرّ آن‏ها بودى و براى من در ظاهر هستى و در كنار من، و يا مى‏فرمايند: «لِكُلِّ نَبِيٍّ صَاحِبُ سِرٍّ وَ صَاحِبُ سِرّي عَلِيِ‏بْنِ ‏ابيطالِب» براى هر پيامبرى صاحب سرّى است و صاحب سرّ من على‏بن‏ابى‏طالب است.

 

29814
متن پرسش
سلام علیکم: رهبر انقلاب در مراسم سردار سلیمانی فرمودند غیر از مسلمانان، ایرانیان هم ارزشهای ایرانی را در شهید سردار سلیمانی متبلور دیدند و به او افتخار کردند. سوال بنده اینست که این ارزشهای ایرانی چه ارزشهایی است که غیر از ارزشهای دینی می‌باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که حضرت آقا «حفظه‌الله» فرمودند شجاعت و مقاومت و نوع‌دوستی و فداکاری به طور شاخص در روح ایرانی متبلور است، وگرنه سایر ملل نیز از آن بی‌بهره نیستند. موفق باشید

29813
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: اگر بگوییم شرور عدمی اند، پس نوزادی که به جای ۵ انگشت ۶ انگشت دارد و نقصش از سنخ عدم نیست چه می‌شود؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی مرحوم شهید مطهری در کتاب «عدل الهی» شرور، یا عدمی‌اند، یا منشأ عدم‌اند. منشأ عدم مثل تگرگ که خودش آبِ منجمدشده‌ای است ولی شکوفه ها را از بین می‌برد. در همین رابطه آن ضعف‌هایی که منجر می‌شود تا بدن این نوزاد در مسیر تدبیر صحیح روحش قرار نگیرد، شرّی می‌باشد از نوع دوم، که منشأ عدم شده است و آنچه بایدبشود را مانع گشته. موفق باشید

29806
متن پرسش
سلام: استاد بنده از دستتون گله دارم. شما به خوبی با تبعات و عوارض فکری بعضی از سیاسیون آشنا هستید و میتونید در مورد آنها قلم بزنید اما نمی‌زنید! شما میتونید توضیح دهید که بعضی از سیاسیون مثل آقای قالیباف اگر مدیریتشون در دولت اجرایی بشه ما را وارد چه تنگناهایی می کنه اما توضیح نمی‌دید! شما میتونید خطر بزرگ سکولاریسم و لیبرالیسم پنهان که توسط بعضی از آقایون مثل قالبیاف که می‌تونه انقلاب را با اون مواجه کنه را بگید اما نمیگید! شما میتونید قلم بزنید و از عوارض تقدم توسعه بر عدالت بگید و نمیگید! چرا استاد؟! حداقل برای ما بگید تا ما برای مردم بگیم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید اگر در بعضی از سرداران از جمله آقای قلیباف متأسفانه چنین ضعف‌هایی هست؛ جهت‌گیری ایشان و امثال ایشان نسبت به مقام معظم رهبری، بسیاری از این ضعف‌ها را به حاشیه می‌برد به همان معنایی که «حبّ علیٍ حسنه لا یضرّه سیئه». موفق باشید

29809
متن پرسش
سلام علیکم: اخیرا به مناسبت سالگرد شهادت سردار سلیمانی در تهران همایش و نشستی با عنوان نظریه مقاومت و آینده جهان اسلام و با محورهای ۱. نظریه مقاومت، مسایل و رویکردها ۲. نظریه مقاومت، نخبگان و تمدن سازی اسلامی ۳. محور مقاومت و نقش نخبگان جهان اسلام ۴. جایگاه نخبگان محور مقاومت بر آینده جهان اسلام در حال انجام است. آیا از نظر استاد می‌توان مقاومت اسلامی در کشورهای منطقه را یک نظریه علمی دانست و اینکه آیا خود شما (استاد طاهرزاده) مقاله یا کتابی در این موضوعات دارند و یا می‌شناسند که به بنده در جهت فهم مطالب فوق کمک کنند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار خوبی است. آری! روح مقاومت، روحِ تاریخی این دوران است که به ملت‌ها عطا شده. به طور پراکنده عرایضی شده است. مقاله‌ای تحت عنوان «امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و مکتب مقاومت در این تاریخ» قبلاً تنظیم شده است که ذیلاً ارسال می‌گردد. موفق باشید

امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و مکتب مقاومت در این تاریخ

باسمه تعالی

سخن بر سر معجزه مقاومت است که خداوند در این تاریخ در مقابل مستضعفان جهان گشوده است و مقام معظم رهبری متذکر آن شدند از آن جهت که حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» آن را نمایان ساختند. در این مقاله سعی بر آن است تا جایگاه تذکرات رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.

۱. وقتي آموزه‌هاي ديني، ما را متوجه اين امر مي‌کند که مشيّتي الهی بر انسان‌ها و تاريخِ آن‌ها حاکم است که از چشم عمومِ پوشيده‌است ولي انبياء و اولياء متذکر آن هستند، ما بر آن مي‌شويم که بدانيم در هر صورت در زير سايه‌ي اولياء الهي، آن مشيت و سرنوشت بايد از طريق ما ظاهر شود و تحقق يابد وگرنه جهت شکوفایی خود، مطابق اراده‌ي الهي عمل نکرده‌ايم، همان طور که وقتي حضرت سيد‌الشهدا «علیه‌السلام» در رؤيايي که رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را در آن ديدند از حضرت شنيدند که فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ‏ قَتِيلًا ..... إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا» (ترجمه لهوف، ص 65) خداوند مي‌خواهد تو را در اين مسير کشته‌شده و خانواده‌ي تو را اسير ببيند. حضرت امام حسين «علیه‌السلام» همه‌ي اختيار خود را در مسير اراده‌ي الهي که از طرف جدّشان از آن آگاه شدند، به کار بردند و به عالي‌ترين شکوفايي ممکن رسيدند.

انبياء و اولياء امکانات و خصوصيات تاريخي را که ما در آن به سر مي‌بريم به ما متذکر مي‌شوند تا ما در بستر تاريخ خود به شکوفايي لازم دست يابيم.

يک ملت تنها پس از قرارگرفتن در شرايط تحققِ مشيت الهي در زندگي‌شان به خودآگاهي و تفکّر تاريخي لازم مي‌رسند و عملاً اراده‌ي خداوند را به ظهور مي‌رسانند. در اين صورت اين ملت در مقابل همه‌ي موانعي که اراده‌هاي شيطانيِ دوران ايجاد مي‌کنند مي‌ايستند و پيروز خواهند شد و آينده را از آنِ خود خواهند کرد. رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» با توجه به چنین قاعده‌ای در تاریخ 14/3/98 در حرم حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند:

یک خصوصیّت از خصوصیّات امام هست که بنده امروز درباره‌ی آن بیشتر می‌خواهم صحبت کنم و آن، خصوصیّت «مقاومت» است؛ مقاومت، ایستادگی. آن چیزی که امام را در هیئت یک مکتب، یک اندیشه، یک تفکّر، یک راه، مطرح کرد برای زمان خود و در تاریخ، بیشتر این خصوصیّت بود؛ خصوصیّت ایستادگی، مقاومت، عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع. در برابر طاغوت‌ها امام مقاومت خودش را به رخ همه‌ی دنیا کشید؛ چه طاغوت داخل در دوران مبارزات که خیلی‌ها خسته‌ شدند، خیلی‌ها مشرف به ناامیدی شدند امّا امام محکم ایستاد، امام بدون ذرّه‌ای عقب‌نشینی در راه مبارزه ایستاد؛ که این مال دوران قبل از پیروزی انقلاب بود. و بعد از پیروزی انقلاب هم فشارها از نوع دیگر و به صورت همه‌جانبه‌تر در مقابل امام ظاهر شد، [امّا] امام باز هم اصل مقاومت را، ایستادگی را از دست ننهاد، مقاومت کرد.» این به جهت آن بود که تلاش دشمن و تهدید دشمن نمی‌توانست دستگاه محاسباتی امام را به هم بریزد؛ زیرا به بیّنات دین مبین اسلام متّکی بود.

۲. کافي است به جاي آن‌که گمان کنيم آن‌چه در تاريخ ما مي‌گذرد اتفاقي است، متوجه شويم همه‌چيز حکيمانه مديريت مي‌شود و اين اصلي است که نمي‌توان آن را انکار کرد. اگر تاريخ با نظر به مشيت الهي به انديشه درآمد درخواهيم يافت که بشر نيز در جريان تحقق اراده‌ي الهي نقش دارد. و ما امروز در راستای تحقق مکتب مقاومت می‌توانیم نقش‌افرینی کنیم به همان معنایی که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

معنای مقاومت این است که انسان راهی را انتخاب کند که آن را حق می‌داند، و موانع نتواند او را از حرکت در این راه منصرف کند. حرف امام حاکمیّت دین خدا بود؛ بر جامعه‌ی مسلمین و بر زندگی عموم مردم؛ بدیهی است که این حرف و این مَشی، دشمنان گردن‌کلفتی در عالم دارد. این‌که یک حکومتی در قلب آسیا، در این نقطه‌ی حسّاس، در ایران به وجود بیاید که شعارش این باشد که با ظلم کنار نمی‌آید، از مظلوم حمایت می‌کند، معلوم است دشمنی را کسانی شروع کردند که اهل ظلم بودند، این‌ها با طبیعت پیام امام بزرگوار یعنی نظام جمهوری اسلامی، طبعاً نمی‌توانستند سازگار باشند. امام در مقابل این تهاجم ناجوانمردانه و خباثت‌آلود، از اوّل، فکر مقاومت را، فکر ایستادگی را، فکر گم نکردن راه و هدف را پایه‌گذاری کرد و به عنوان یک درس، به عنوان یک راه، برای ماها، برای ملّت ایران، برای مبارزان، برای مسئولان کشور، این راه را نشان‌دار کرد و گذاشت تا از این راه حرکت کنیم.

۳. اگر متوجه غلبه‌ي مشيت الهي بر همه‌ي قلمرو‌هاي حيات انسان‌ها در طول تاريخ باشيم، در آن صورت مطالعه‌ي تاريخ، مطالعه‌ي نحوه‌ي ظهور متفاوت مشيت خداوند در عالم است و راهي است براي خداشناسي. به شرطي که تنها به شناخت جزئيات محدود نشويم و از شناخت امرِ والا يعني سنت‌هاي جاري در عالم، چشم پوشي نکنيم. در این رابطه به سخن رهبر معظم انقلاب توجه کنید که می‌فرمایند:

مقاومت به تدریج از مرزهای جمهوری اسلامی فراتر رفت. امروز در منطقه‌ی ما، منطقه‌ی غربِ آسیا، کلمه‌ی مشترکِ ملّت‌ها، مقاومت است؛ تحلیل‌گران بین‌المللی نیز معتقدند: «یکی از مهم‌ترین علل دشمنیِ آمریکا با جمهوری اسلامی همین است که جمهوری اسلامی مسیر مقاومت را در پیش گرفت و موفّق شد، توفیق پیدا کرد، توانست بر موانع فائق بیاید.

اگر انسان در مرتبه‌ي احساس بماند به هيچ ادراک کلّي نمي‌رسد تا وارد عالم تفکر شود. آن‌چه اهميت دارد تشخيص مصلحت‌هاي بزرگ در هر تاريخي و نسبت آن‌ها با اراده‌ي الهي است و اعمال انسان‌هاي بزرگ مثل حضرت امام خميني «رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» بر همين اساس مورد توجه قرار مي‌گيرد. اين انسان‌ها از پندارهاي معمولي فراتر رفته‌اند که مي‌توانند مصلحت‌هاي بزرگ زمانه‌ي خود را تشخيص دهند. رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» می‌فرمایند:

 امام مسیر مقاومت را انتخاب کرده است. پشتوانه‌ی انتخابِ مقاومت از سوی امام بزرگوار ما یک پشتوانه‌ی منطقی است. مقاومت، واکنش طبیعیِ هر ملّت آزاده و باشرف در مقابل تحمیل و زورگویی است و موجب عقب‌نشینی دشمن می‌شود؛ هرجا ما ایستادگی کردیم و مقاومت کردیم، توانستیم پیش برویم؛ هر جا تسلیم شدیم و طبق میلِ طرف مقابل حرکت کردیم، ضربه خوردیم. و البته مقاومت، هزینه دارد، امّا هزینه‌ی تسلیم در مقابل دشمن بیشتر است از هزینه‌ی مقاومت. و قرآن به وعده‌ی الهی می‌فرماید: «وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَنصُرُه.» آیات فراوان قرآن همه همین عاقبت را نوید می‌دهند به آن کسانی که در راه مقاومت‌اند. بخشی از استدلال قوی و منطق قوی امام همین آیات است که نشان می‌دهد مقاومت یک امر ممکن است؛ درست نقطه‌ی مقابلِ فکر غلطِ کسانی که می‌گویند و تبلیغ می‌کنند که: «آقا! فایده‌ای ندارد» خطای بزرگ این‌جا است که کسی تصوّر کند در مقابل گردن‌کلفت‌های عالَم نمی‌شود مقاومت کرد، نمی‌شود ایستاد.

۴. روح هر ملتي در هر زماني با اراده‌ي الهي در آن زمان پيوند دارد و اگر آن ملّت آمادگي لازم را از خود نشان دهند هر کاري که از آن‌ها سر مي‌زند با اراده‌ي حضرت رب العالمين هماهنگ خواهد بود و آن ملت نمودي از اراده‌ي الهي هستند. ملت‌ها به ميزاني که متوجه اين امر باشند، نقش آفرين خواهند بود و موفق به ساخت جهاني معنوي و ديني خواهند شد که آينده‌ي تاريخ از آن تغذيه مي‌کند و آن‌ها بر آينده‌ي تاريخ فرمانروايي خواهند کرد.

يکي از علائم انحطاط يک ملت ترجيح خواست فردي افراد بر مشيت و اراده‌ي کلّي حضرت حق است - اراده‌اي که همه بايد در ذيل آن قرار گيرند- و مهم‌ترين کار متفکران جامعه توجه به حضور مشيت الهي و نظر به غايتي است که خداوند براي يک ملت اراده کرده‌است.

در افراد مختلف کوشش‌هاي بسياري وجود دارد ولي آن کوشش‌ها وقتي اهميت دارند که در جهت غايت نهايي يعني ظهور مهدي «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» باشند و از اين جهت در اين عصر و اين زمانه هر حرکتي که در مسير به نتيجه رساندن انقلاب اسلامي باشد حرکتي معني‌دار خواهد بود و انسان را از نيست‌انگاري زمانه رهايي مي‌بخشد و او را از نظر به منافع فردي که غفلت از امکانات الهی برای این ملت است، به مقاصد بالاتري مي‌برد. رهبر انقلاب در این رابطه می‌فرمایند:

خطای محاسباتی از این‌جا ناشی می‌شود که ما جبهه‌ی خودمان را هم درست نشناسیم، جبهه‌ی مقابل را هم درست نشناسیم؛ باید حقایق مربوط به این زورگویان را درست بدانیم، حقایق مربوط به خودمان را هم بدانیم. یکی از این حقایق، «قدرت مقاومت» است. در ادبیّات سیاسیِ بین‌المللی، «مقاومت به شیوه‌ی امام خمینی» و «دکترین مقاومت امام خمینی» یک موضوع شده. یکی از چهره‌های سیاسی دنیا نوشته است: «دوران نقش‌آفرینی منحصر به فردِ توان نظامی و اقتصادی در سیطره‌ی جهانی در حال افول است؛ اینکه یک کشوری توان نظامی زیادی داشته باشد و توان اقتصادی زیادی داشته باشد و بتواند به سیطره‌ی خود ادامه بدهد، دیگر در حال افول است؛ دنیا عوض شده»؛ «در آینده‌ی نه چندان دور شاهد قدرت‌های فرامرزی‌ای خواهیم بود که از لحاظ ماشین‌آلات جنگی - مثل بمب اتم- یا سهم در تولید صنعتی جهانی، چندان بالا نیستند امّا با قدرت تأثیرگذاری بر میلیون‌ها انسان، سیطره‌ی نظامی و اقتصادی غرب را به چالش خواهند کشید.» «دکترین مقاومت خمینی با تمام توان، شاهرگ‌های سیطره‌ی غرب و آمریکا را هدف گرفته است». راز ماندگاری جمهوری اسلامی این خطّی است که امام بزرگوار، در میان ما باقی گذاشت.

۵. هرکس در ذيل تاريخي که اراده‌ي الهي براي او رقم زده‌است مي‌تواند آن‌چه را در درون دارد به ظهور رساند و در اين رابطه عناصر تشکيل‌دهنده‌ي يک ملت، داراي سازگاري کاملي خواهند بود و نمي‌توان عناصر تشکيل‌دهنده‌ي يک قوم را با عناصر تشکيل‌دهنده‌ي قوم ديگر جابجا کرد و گمان کنيم مي‌شود انقلاب اسلامي راه‌هاي برآوردن اهداف خود را در غرب جستجو کند. توجه به این نکته است که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند:

امروز جبهه‌ی مقاومت در منسجم‌ترین وضعیّت در چهل سالِ گذشته‌ است؛ نقطه‌ی مقابل، قدرت استکباری آمریکا و خباثت رژیم صهیونیستی، از چهل سال پیش به این طرف به مراتب تنزّل کرده‌اند؛ ما این را در محاسبات خودمان باید لحاظ کنیم. آمارهای واضحی وجود دارد در مورد وضع اقتدار اقتصادی آمریکا و تأثیر آمریکا در اقتصاد جهانی که در طول این چندین دهه به شکل عجیبی سقوط کرده است.

۶. رهبران واقعي ملت‌ها اصول کلي تاريخ خود را در درون خويش به الهام دريافته‌اند و در صدد تحقق‌بخشيدن به آن‌ اصول کلّي بر مي‌آيند. قدرت رهبرانِ تاريخي ملّت‌ها نتيجه‌ي پيوند آن‌ها با مشيت الهي است که به آنان الهام و اشراق شده‌است و لذا راهي که چنين رهبراني در تاريخ مي‌گشايند مسير ساير انسان‌هاي آن دوران خواهد بود و آن الهام و اشراق، منشأ تحولات بزرگ خواهد شد، هر چند با رنج‌هاي بزرگ همراه باشد ولي آن رهبران بزرگ براي پيوند خود با مشيت الهي به رنج‌ها و سختي‌ها اهميت نمي‌دهند و از اهداف خود دست برنمی‌دارند، اهدافی که رهبر معظم انقلاب آن‌ها را این‌طور ترسیم می‌کنند:

 هدف مقاومت عبارت است از رسیدن به نقطه‌ی بازدارندگی. هم در اقتصاد، هم در مسائل سیاسی کشور، هم در مسائل اجتماعی، هم در مسائل نظامی باید به نقطه‌ای برسیم که این نقطه برای تعرض به ایران بازدارنده باشد، یعنی دشمن ببیند فایده‌ای ندارد و با ملّت ایران نمی‌تواند کاری بکند. مثل بخش نظامی مواجهه‌ی ما با مسائل‌مان و با دشمنان‌مان باید اوّلاً شجاعانه باشد، مرعوبانه نباشد؛ ثانیاً امیدوارانه باشد، مأیوسانه نباشد؛ ثالثاً عاقلانه و خردمندانه باشد، هیجانی و احساساتیِ سطحی نباشد؛ [رابعاً] مبتکرانه باشد، از روی انفعال نباشد.

۷. سياست در هرحال، مبنا و اساس حقيقي مي‌طلبد، اگر سياست از ديانت و مشيت الهي که در درون ملت جريان دارد، فاصله بگيرد به امري غير واقعي تبديل مي‌شود و ديگر خواست کلي زمانه و خواست افراد نيست تا هرکس آزادي خود را در همراهي با خواست جمعي که در نظام اسلامي تحقق يافته بنگرد اما با انقلاب اسلامي است که مي‌توان به سياستي دست يافت که ريشه در حقيقت داشته باشد، چيزي که در شخصيت حضرت امام خميني «رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» ملاحظه کرديد و آن درکِ درست ترفندهای دشمن است که رهبر انقلاب این‌طور از آن خبر می‌دهند:  

 یک شرط دیگر برای موفّقیّت این است که ما به ترفند دشمن برای تضعیف اندیشه‌ی مقاومت توجّه کنیم. زیرا اندیشه‌ی مقاومت، قدرت‌مندترین سلاحِ یک ملّت است؛ پس طبیعی است که دشمن بخواهد این سلاح را از دست ملّت ایران بگیرد؛ [لذا] روی اندیشه‌ی مقاومت شروع می‌کنند به وسوسه کردن، تردید‌افکنی و با ترفند دشمن تضعیف نشود. متوجه‌ی وعده‌ی الهی باشیم که هرچه دشمن اسلام بیشتر مجهز شود، امید به نابودی آن بیشتر خواهد بود. خداوند می‌فرماید: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً» (احزاب/22) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته‌اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود. این نشان می‌دهد ایستادگی و مقاومت نتیجه‌ی ایمان و ارتباط با خدا است. ازجمله‌ی وظایف ما حفظ دین و تقوا است تا روحیه‌ی مقاومت در ما شکل بگیرد. وقتی انسان مؤمن شد و دل او باور کرد، آن‌وقت «قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً»؛ در میدان جنگ هم، مثل یک گلوله‌ی آتش، در دل هدف می‌نشیند؛ این نتیجه‌ی ایمان و ارتباط با خدا است. مؤمنان در مواجهه با حوادث سخت دچار ترس و دلهره نمی‌شوند. «اَلا اِنَّ اَولِیاءَ اللهِ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون‌؛ این به خاطر ایمان است، به خاطر ارتباط با خدا است، به خاطر قبول ولایت الهی است؛ خوف و مانند آن نباید باشد. امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» واقعاً نمی‌ترسید.

۸. وظيفه‌ي اهل تفکر آن است که در تاريخِ خود نقش آفريني کنند و آن‌چه را که منسوخ است و دورانش به پايان رسيده نشان دهند تا جامعه گرفتار بي فکري و کودني فرهنگي نشود. کودني فرهنگي چيزي نيست جز مشغول‌شدن بر اموري که مربوط به تاريخ گذشته است. وقتي تاريخ جديدي در حال وقوع است آن کس که هنوز در گذشته زندگي مي‌کند و در نتيجه منزوي مي‌شود، بايد خود را در انزواي خود مقصر بداند زيرا نگاه نکرد که اراده‌ي الهي در اين دوران به چه چيز اشاره دارد تا امروز نيز وارد ساحت آگاهي گردد. رهبر انقلاب می‌فرمایند:

ملاحظه کنید؛ دو جور آدم در مقابله‌ی با دشمن وجود دارد: « وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً. وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا...» (احزاب/ ۱۲ و ۱۳) این یک نگاه است، یک دید است در مقابله‌ی با این حوادث؛ یک دید دیگر این است که می‌گوید: « وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً» این هم یک دید است.

ما دو جور انسان داریم: یک عده هستند که وقتی هیمنه‌ی آمریکا را می‌بینند، قدرت نظامی او را می‌بینند، قدرت دیپلماسی او را می‌بینند، قدرت تبلیغاتی او را می‌بینند، پول فراوان او را می‌بینند، مرعوب می‌شوند؛ می‌گویند ما که نمی‌توانیم کاری بکنیم، چرا بیخودی نیروهای‌مان را هدر بدهیم؟ این‌جور افراد الآن هستند، در زمان انقلاب ما هم بودند. ما مواجه بودیم با افرادی از این قبیل که می‌گفتند آقا بیخود چرا خودتان را زحمت می‌دهید؛ به یک حداقلی قانع شوید و قضیه را تمام کنید. یک عده این‌جور بودند. یک عده‌ی دیگر هستند که نه، قدرت دشمن را با قدرت خدای متعال مقایسه می‌کنند، عظمت دشمن را در مقابل عظمت پروردگار قرار می‌دهند؛ آن وقت می‌بینند که این‌ها حقیر محض‌اند، این‌ها چیزی نیستند. وعده‌ی الهی را هم راست می‌شمرند، حسن ظنّ به وعده‌ی الهی دارند؛ این مهم است. خدای متعال به ما وعده کرده است: «لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزيزٌ» (حج/۴۰) این وعده‌ی قطعی است، وعده‌ی مؤکد است. اگر چنان‌چه ما به وعده‌ی الهی حسن‌ظن داشته باشیم، یک جور عمل می‌کنیم، اگر به وعده‌ی الهی سوءظنّ داشته باشیم، جور دیگری عمل می‌کنیم. خدای متعال افرادی را که سوءظنّ دارند، مشخص کرده است: «وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِكينَ وَ الْمُشْرِكاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيراً» (فتح/۶) امروز هم هستند. چند آیه بعد می‌گوید: «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهْليهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً» (فتح/۱۲) سوءظن به خدا موجب می‌شود که انسان بنشیند و از حرکت و از کار و تلاش باز بماند. اگر حسن‌ظنّ به خدا داشتیم، آن وقت می‌توانیم پیش برویم.  

۹. از آن‌جايي که هر زمانه‌اي مسائل خاص خود را دارد، متفکران بزرگ با توجه به آن مسائل متوجه‌ مشيت الهي در آن زمانه مي‌شوند و راه حلي ارائه مي‌کنند که جوابگويي به همه‌ي مسائل آن زمانه در آن راه حل مي‌گنجند؛ از اين لحاظ مي‌گوييم هر زماني، متفکر و فکر زمانه‌ي خود را مي‌طلبد بدون آن‌که از افقي که متفکران گذشته گشوده‌اند روي برگرداند.

درست است که وقتي به اراده‌ي انسان‌هايي که در مقابل مشيت الهي سربرکشيده‌اند نظر کنيم متوجه مي‌شويم رسيدن به جامعه‌ي مطلوب دشوارتر از آن است که در ابتداي امر گمان مي‌شد ولي اين بدين معني نيست که براي شکوفايي خود و جامعه راه حلّ ديگري غیر از راه مقاومت هست بلکه مي‌فهميم خداوند از ما پايداري و مقاومتِ بيشتري را انتظار دارد و مي‌خواهد تاريخي را به ظهور برسانيم که بناست انديشه‌هاي ژرف در آن ظهور کند.

در آخر به مصاحبه‌ی نماد مقاومت یعنی جناب سید حسن نصراللّه که در جمعه 21/4/98  با شبکه‌ی خبری «المنار» داشت اشاره می‌کنم که درباره برخی‌ از قسمت‌های نقشه فلسطین اشغالی به صورت مفصل توضیح داد و رسانه‌ها آن را «نقشه محو اسرائیل» توصیف کردند، از آن جهت که هر جمله‌ی او مثل موشکی نقطه‌زن به سوی سیاستمداران و افکار عمومیِ اسرائیل و حاکمان غربی و سعودی و اماراتی شلیک شد و به صورت پیش‌گیرانه خواب و تخیّل حمله به ایران و لبنان را از سر دشمنان بیرون کرد زیراکه صلح راستین وقتی برقرار می‌شود که قدرت واقعی از آنِ ما باشد و این تنها با «مقاومت» ممکن است.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته

29738
متن پرسش
سلام: در سوالات دیدم که شما رهبری را اعلم می‌دانید. اینکه در مسائل سیاسی اعلم باشند یا در رهبری احدی را متصور نیستیم که قابل قیاس با ایشان باشند همه درست. اما بالاخره همه مسائل اجتماعی و حکومتی نیست و نیاز به عالم به زمانه بودن ندارد و فقهایی هستند که ممحض در فقه فردی هستند و در نتیجه احیانا درین مسائل اعلم از رهبری هستند، چرا از نظراتشان استفاده نشود. رهبری مشاغل بسیاری دارند و این از فرصت تحقیقات فقهی می‌کاهد اگر به جلسه خبرگان ۶۸ رجوع شود و خصوص صحبت های هاشمی مشخص می‌شود ایشان اینگونه نیست که از جایگاه بالای فقهی برخوردار باشند و انتخاب جامعه مدرسین هم حسب آنچه ظاهرا از یکی از اعضایش خواندم خالی از پاره ای ملاحظات نبوده است. ایشان تالیف بخصوصی ندارند که به استناد آن بتوان قائل به برتریشان بر بقیه شد. درسهایشان هم که چندان در سایت نگذاشتند که مقایسه شود. تدریس اصول هم که ظاهرا ندارند. پس چطور می‌توان مقایسه کرد. بنظرم در این مسئله حقیقت را پاس بداریم بی طرفانه نظر شود. واقعا رهبری در مسائل نماز طهارت روزه و... برتر از بقیه اند و اگر ایشان رهبر نمی‌شدند ۱. جامعه مدرسین ایشان را معرفی می‌کرد و ۲. شما حاضر به معرفیشان به عنوان اعلم بودید؟ بنابراین خواهشمندیم مسائل خلط نشود. در منصب رهبری اعلمند آن هم با چه فاصله ای. اما در مسائل فقه فردی به ما اجازه بدهید لااقل اثباتا به مراجع دیگر بیندیشیم یا شما اگر ادله ای بر اعلمیشان دارید بفرمایید. حقیر نظرم بر یکی از مراجعی است که با نظام ظاهرا میانه ای ندارد حتی درین نظام حصر هم شده است. اما بحث اعلمیت و مرجعیت بجای خود و بحث رهبری بجای خود که گاه فکر می‌کنم رهبری از بعضی جنبه ها شاید توانستند از امام هم پیشی بگیرند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در همان ابتدا که بحث اجتهاد رهبر معظم انقلاب بود، بحث‌های مفصلی به میان آمد. در جلسه‌ای که به صورت هفتگی رهبر معظم انقلاب با شورای نگهبان آن زمان داشتند که آیت الله صافی و آیت الله خزعلی نیز تشریف داشتند، آیت الله خزعلی در گزارشی نکات مفصلی در رابطه با احاطه‌ی فقهی رهبر معظم انقلاب فرمودند. البته با این‌همه، نباید نفیِ بقیه‌ی مراجع در میان باشد. موفق باشید

29727
متن پرسش
با سلام: اینکه پس از مرگ با ملکات روبرو خواهیم بود برایم مبهم است. چون ملکات امری مطلق نیست. مثلا بسیاری درست است که دابشان بر صداقت است اما گهگاهی دروغ می‌گویند یا در مواردی مشخص نیست کدام ملکه است فرد ممکن است مدتی خوش خلق باشد چندی بعد بدخلق شود دوباره خوش خلق و این سخن پایان ندارد فرد با برخی افراد برخورد خوبی دارد با برخی دیگر نه برخی افراد ملکه مشخصی ندارند نه صفت رذیله در جانشان به آن صورت ریشه دوانده نه صفت حمیده ملکه وجودش شده تکلیف افراد بی ملکه چیست؟ یا برخی افراد مذبذب هستند و ملکات مختلفی در طول حیات دارند آیا ملاک لحظه مرگ است، فردی در طول عمرش صادق بوده سال آخر به دروغگویی مبتلا می‌شود از سویی بسیار می‌شود که توبه کردیم اما هنوز ملکه گناهان در روحمان است تکلیف چیست؟ اگر ملکه ملاک است قاعدتا فرد معذب خواهد بود و اگر بخواهیم قبول توبه را منوط به این کنیم که فرد آن ملکه رذیله را زائل کرده باشد که فکر کنم در روایات اینگونه نباشد توبه فرد با استغفار جدی قبول است بعد از آن نباید گناه را ادامه دهد و با توجه به اینکه بسیاری توبه را می‌شکنند که نشان از رسوخ ملکات است اگر فرد پس از استغفار فوت شود در حالی‌که رسوخ ملکات را زائل نکرده چه سیری در برزخ و قیامت خواهد داشت؟ بنده گمان می‌کنم بحث ملکه در راستای اثبات تجرد اعمال است تا ابدی بودن عذاب نسبت به این امد بسیار کوتاه توجیه شود که با این مشکلات که مطرح کردم بنظر صحیح نمی آید بهتر است ابدی بودن بهشت را تفضلی دانست و عذاب جهنم را همچون عرفایی چون ابن عربی نهایتا عذب دانست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد قسمت اخیر سؤال، اختلاف هست. به گفته‌ی آیت الله طباطبایی و آیت الله جوادی، بالاخره انسانی که در کلیّت شخصیت خود مطابق فطرتش عمل نکرده و شخصیتی جدای امور فطری خود دارد، پس از مرگ دائماً با آن شخصیت در تضاد به‌سر می‌برد تضادی بین شخصیت او و فطرت او، و حقیقتاً این امری آزاردهنده است. مگر آن‌که بپذیریم آن انسان وقتی رحلت کرد به‌کلّی از انسانیت خارج می‌شود و نه آن‌که انسانی است که گناه کرده است؛ که این امری است غیر قابل قبول. ولی اگر شخصیت کلّی افراد رویهمرفته جدای از فطرتش نبود، اعمالِ گاه و بی‌گاهِ خلاف او، او را مخلّد در آتش نمی‌کند، زیرا ملکات یا شخصیت اصلی او جهت مخالف فطرتش نداشته. موفق باشید  

29712
متن پرسش

سلام و وقت بخیر: در مورد شهید عزیز فخری زاده. یک نکته اینکه ایشان را به عنوان دانشمند مطرح می کنند. کشور ما بشکر خدا در جایگاهی نیست که محتاج دانشمند های خاصی باشد، دانشمندان و محققین زیادی در کشور وجود دارند، مشکل کشور ما مشکل مدیریت مجموعه های مختلف است، و شهید بزرگوار از این جنبه که مدیر بزرگ و توانمندی بودند خار چشم دشمنان بودند. کاری که یک مدیر انجام میده شاید صدتا دانشمند نتونن انجام بدن. تا حدودی که آشنایی داریم می بینیم معمولا کارها از این بُعد مشکل دارند «کمبود مدیران توانمند، با اخلاص، مجاهد، انقلابی» نکته دوم زمان ترور شهید بزرگوار هست: اول از نگاه دشمنان، که گمان می کنند می توانند با یک ترور حساسیت بر انگیز و با یک تهییج رسانه ای (رسانه ها بودند که برای شخصی که برای اغلب ما ناشناخته بود لقب معادل سردار سلیمانی در امور هسته ای می دادند و اتفاقا این هماهنگی زیاد و بافاصله زمانی کم خبر از یک کار مشترک می داد) باعث تهییج مردم انقلابی شوند، که نتیجه آن تصمیم و اقدامی از سوی ایران انجام بشه که بتونن از اون سوء استفاده کنند. غافل از اینکه این کشتی را نوح است کشتیبان و ان شاء الله برسیم به آن جایی که فرمود: «وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَ كَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا» و نکته دوم که بنظرم می رسه اینکه، گویا چنین انسانهای بزرگی، در سطحی فراتر از زندگی ما، خود تصمیم می گیرند که خودشان را در این شرایط فدای انقلاب کنند. نه اینکه بگوییم دشمن آمد ترور کرد. نه اینکه با پهباد هدف حمله قرار گرفت. در مورد این دو مورد که عرض شد نظر شریفتون رو خواست جویا شوم. با تشکر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. وقتی راهی از طرف خداوند به سوی بشر در تاریخی گشوده شود، اگر انسان‌ها در آن راه قدم بگذارند، این خداوند است که مسیر را برای آن‌ها می‌گشاید تا در همه‌ی ابعادی که نیاز آن تاریخ است، رشد کنند و قصه‌ی شهید حاج محسن فخری‌زاده و شهید حاج قاسم سلیمانی قصه‌ی به ظهورآمدن انسان‌هایی است که در همه‌ی ابعاد مناسب این تاریخ و از جمله در مدیریت رشد لازم را داشته‌اند، اینان پروریده‌های دست خداوند هستند. ۲. آری! قبلاً هم عرض شد وقتی ما متوجه باشیم دشمن این انقلاب به تعبیر حضرت سجاد «علیه‌السلام» احمق و جاهل است، حتماً انسان‌های احمق و جاهل نمی‌توانند کاری به نفع خود انجام دهند. موفق باشید      

29684
متن پرسش

سلام و درود: سوالم را خیلی خلاصه می‌پرسم. درست است که شما پاسخگوی اعمال و رفتار دکتر داوری نیستید و ما هم چنین انتظاری را نداریم اما با توجه به اینکه عمدتا در این زمانه شما با ایشان جدی ترین گفتگو و دیالوگها را داشته اید و به اندیشه ایشان جدی ترین توجه ها را کرده اید می‌خواهم بپرسم که در شهادت های مهمی که این چند ساله رخ داده (همچون شهادت حججی و سردار سلیمانی) از ایشان هیچ واکنش رسمی ندیده و نشنیده ایم در حالی که جناب دکتر درباره کوچکترین و ریزترین اتفاقات هم از جنبه تفکر و فلسفه واکنش نشان داده اند و علی ای حال ما می‌گذریم و کاری نداریم. اما در شهادت دانشمند شهید فخری زاده فارغ از نگاه فیلسوفانه و متفکرانه انتظار داشتیم بنابر وظیفه و مسئولیت فرهنگستان علوم دکتر حداقل پیام یا واکنش کوتاهی انجام می‌دادند کما اینکه در مرگ مریم میرزاخانی چه سوگنامه ای نوشتند و یاد آن دانشمند را گرامی داشتند، آیا مقام دانشمند بودن شهید فخری زاده بخصوص با توجه به توجه شهید به نسبت فلسفه و فیزیک آیا درخور توجه نبود؟ این سوال حقیقتا جهت مقصد و غرض سیاسی نیست بلکه جهت این است که من که به حکیم بودن جناب داوری اذعان دارم و سالهاست از علاقه مندان ایشانم دنبال واقع قضیه هستم که چه حکمتی پشت این نوع رفتار دکتر وجود دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عین همین سؤال در مورد حاج قاسم سلیمانی برای رفقا پیش آمد. بخصوص که در مورد شهید فخری‌زاده جای سؤال، بیستر هم می‌باشد. یا باید بگوییم تصور کرده‌اند به جهت وجه سیاسی قضیه ایشان وارد نشده‌اند، و یا باید بگوییم در مورد خانم میرزاخانی صرفاً وجه عاطفی در میان بوده است. هرچه هست برای بنده و امثال بنده این سؤال هست، بخصوص که بعضاً در این امور وارد شده‌اند. با این‌همه ما گفتگوی علمی با ایشان را وجهی از تفکر در این زمانه می‌دانیم. ولی به هر حال در این امر باید از ایشان سؤال شود. موفق باشید

29682
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده: رهبری در صحبتی فرمودند که در عرفان نظری ورود نکردند این بخاطر اینست که قبول نداشتند یا فرصتی برایشان پیدا نشد که در فرض اخیر بنظر می‌رسد بجای پرداختن به رمان می‌توانستند به این مهم بپردازند اساس معارف در عرفان نظری است و این نقیضه در رهبری برایم توجیه پذیر نیست. اگر بکل با صدرا و فلسفه مخالف بودند قابل پذیرش بود عدم ورودشان در عرفان، ولی کسی که صدرا را قبول دارد و نشان از این دارد که ذوق عرفانی دارند و این ذوق را به کمال نمی‌رسانند جای تامل دارد. و سوال دیگر اینکه به هر دلیل مقبول یا غیر مقبول به عرفان نپرداختند آیا از جامعیت ایشان کاسته نشده است و چون عرفان عملی مبتنی بر نظریست و با آن صحبت مشخص میشود که احیانا مراتب کمال عرفانی را رهبری طی نکردند چگونه می‌توانند سفر بسوی خلق و در خلق را بسلامت بپیمایند.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه قرآنیِ ایشان بحمدلله آن‌چنان نورانی است که آنچه را ابن‌عربی در عرفان نظری مبتنی بر آیات قرآن گفته است، ایشان به راحتی در آن قرار می‌گیرند و ابداً بنده در فهم قرآنی ایشان ذرّه‌ای احساس نقص که مبتنی بر نیاز به عرفان نظری باشد، ملاحظه نکردم. موفق باشید

29687
متن پرسش

فیزیک، فلسفه، عرفان و آنگاه خون حسن رحیم‌پور ازغدی دیشب به لطف یکی از دوستان، یادداشت‌هایی از شهید بنیانگذار، استاد فخری‌زاده را دیدم. پیشتر ندیده ونخوانده بودم. دیشب هم نخواندم، بلعیدم و افسوس خوردم‌ بر بزرگمردی که جلوی بت‌های ما زانو نزد، بزرگ در «فیزیک» و «فلسفۀ علم» و بزرگ در انسانیت و معنویت، مجاهدی ناشناخته برای ما و کاملا شناخته برای واشنگتن و لندن و تل‌آویو که او را پدر"تکنولوژی هسته‌ای" و مغزمتفکر "هوافضا" نامیدند و کشتند. ده‌ها نقشه ترور او نقش برآب شده بود. روشن است که چرا مردم آن نظریه‌پرداز عملگرا را قاسم سلیمانی «فیزیک هسته‌ای» خواندند. شهادت فخری‌زاده، برای او «خیر» و برای ما «شر» بود، برای او قصۀ «پیله و پروانه» و برای ما غصۀ «ماندن میان درودیوار» است، و محرومیت از مردی که ندانستیم چه حقی بر امنیت و پیشرفت ایران دارد و اینک چون شهید تهرانی‌مقدم، شهدای هسته‌ای و شهیدانی که پس از این خواهیم داد، دیگر از تاریخ ایران تفکیک نخواهد شد؛ چه خورشیدهای درخشان به تاریخ ما سنجاق نشده‌اند بلکه خود تاریخ ما هستند. ضمن آنکه اهل تعارف نیستم و اگر برادر قاآنی فرمانده من در سالهای جنگ، ما را به عضویت سپاه قدس بپذیرد در هر عملیات انتقامی در هر جای عالم که باشد شرکت می‌کنم به‌ویژه اینک که گرفتار کوتوله‌هایی هستیم که هوسی جز مذاکره باشیطان ندارند و نمیدانیم به کدام خدا نماز می‌برند اما نقدا حیف است اگر با چند یادداشت به افکار شهید فخری‌زاده در حوزه فلسفه و علوم پایه اشاره نکنم: ۱. امکان و ضرورت احیای فلسفۀ اسلامی رابه حوزه ودانشگاه یادآوری کرده و آنان را به ظرفیتهای احیا نشده فلسفه اسلامی برای فلسفه علم توجه داده است. حیات فلسفه ، قدرت تعامل با محیط و رشدیافتن و رشددادن است؛ به‌نحوی که با پرسش‌های فلسفی اکنون رویارویی داده شود، چالش‌پذیر باشد و از مسیر فلسفۀ علم، تاثیر ملموس بر جهت‌گیری علم داشته باشد. فلسفه اسلامی هم نوع زنده و مرده دارد. ۲. شهید نظریه پرداز، ریشۀ چالش بزرگ فیزیک جدید را در "فلسفۀ فیزیک"می‌بیند واصل "عدم قطعیت" راکاملا ادامۀ نظریۀ معرفت‌شناختی امتناع در شناخت ذات واقعیات طبیعی با روشهای فیزیک میداند چه برخلاف ادعا کمیات وابسته به هم برای یک ذره فیزیکی به‌طور همزمان بادقت صفر، همچنان غیرقابل اندازه‌گیری است. همچون اندازه‌گیری تکانه بادقت بالا در الکترون که سبب می‌شود نتوانیم اطلاعاتی روشن از مکان بدهیم و به‌عکس.فیزیک کلاسیک در مورد انرژی و زمان با همین مشکل مواجه است. اندازه‌گیری دقیق یک کمیت، سبب عدم دقت در بی‌نهایت کمیت وابسته دیگر می‌شود و تلاش‌هایی چون نظریه «متغیرهای پنهان» نتوانسته خطر ظاهری این اصل را جبران کند. ۳. ایشان اصل «عدم قطعیت» در فیزیک را اگر نفی علیت به مفهوم نیوتونی آن باشد، معقول وحتی عامل پیشرفت علم می‌شمارد اما این اصل نمی‌تواند نفی «علیت» با تبیین فلسفی باشد مگر کسانی به دلایل ایدئولوژیک و غیرفلسفی چنین استنتاج نادرستی بر آن تحمیل کنند. ۴. از همسر شهید نقل شد که وقتی در خون خود دست و پا می‌زده، بیشتر نگران محافظانش بوده و با فریاد از آنان خواسته جلو نیایند تا آسیب نبینند. همکارانش گفتند گرچه دو نخست‌وزیر رذل صهیونیست علنا نام دکتر فخری‌زاده را ‏بعنوان هدف اعلام کرده بودند و آمریکا و کارگزارانش تشنه به خون او بودند، در داخل کشور نیز تحت فشار و ایذا بود. به نام برجام دست‌هایش را بستند و با دست بسته، هدف مسلسل تروریزم دولتی غرب قرار گرفت و مخالفان داخلی پروژه او نه حاضر به مناظره بودند و نه مسئولیت تصمیم‌های خود را می‌پذیرند. ۵. شهید فخری‌زاده در نقاط ربط فیزیک با فلسفه و در حلقه وصل "فلسفه علم" و معرفت‌شناسی با مشکلات انسان و نیازهای حیات، درگیر تالیف کتاب‌هایی بود و می‌پرسید چرا نهاد فلسفه اسلامی در صحنه نیست و تفریع فروع نو نمی‌کند؟ چرا تاثیر آن در علوم تجربی و علوم انسانی به درستی برای ‏دانشجویان "فلسفه علم"، تبیین نشده و فیلسوفان این عصر، تن به رویارویی جدی با مسائل بنیادین علم نمی‌دهند؟ کجایند مقالاتی که با مبانی فلسفه اسلامی به نقد تفسیرهای فلسفی ناشی از علوم بپردازند؟ چرا فیلسوفان امروز غالبا به ذکر مصادیق و مثال‌های تازه، اکتفا کرده و ‏مثلا در تدقیق و تجزیه روایت فلسفی از هستی نکوشیدند؟ حال آنکه فلسفه غرب با مبانی متشتت معرفت‌شناختی در معرکه، حاضر و با علوم، در تعامل زنده و با هر چالشی، نحله‌ای زاده و صاحب اولاد مشروع و نامشروع بسیاری شد و بر روند علوم و تطبیق یافته‌ها با سبک زندگی، ایفای نقش کرد؟ انیشتین گفت نظریه "نسبیت"، آنقدر میوه می‌دهد که خود دیگر آن را نمی‌فهمم. در این لحظه به یاد آوردم اینها بخشی از سوالاتی بود‌ که سال گذشته در فیضیه و در دانشگاه تهران پرسیدیم و یکی در قم آن را دروغ و تضعیف حوزه خواند و دیگری در تهران، آن را خارج از محدوده علم! و دانشگاه دانست. ‏همچنین شهید محسن، فیزیک و فلسفه را به نحوی مرتبط می‌دید که اگر مرز آنها رعایت شود یکدیگر را خوراک داده و حتی اصلاح می‌کنند گرچه ابزارهایی کاملاً متمایز و حیطه‌ای مستقل دارند. در رمزگشایی شهید دکتر فخری‌زاده، وقتی "ایدئولوژی" بر "جهان بینی" و جهان بینی بر "شناخت"، مبتنی است و ‏وقتی موثرترین ابزار شناخت، تجربه حسی است (از تعبیر تعمیم یافته "مشاهده" برای حس بهره می‌برد)، چرا نقش فیزیک در "شناخت"، دست کم گرفته شود؟ فیزیک، دریچه‌ای راهگشا بسوی چشم‌اندازی بی‌نظیر در مشاهده آفاق است چنانچه زیست‌شناسی و علوم‌شناختی که توسعه‌یافته‌ی علم‌النفس است، ‏شانی چون فیزیک دارند و البته این ارتباط‌ها نباید مرز و وظایف علوم را در هم ریزد و نسبیت‌زدگی به معنای نادرست آن، مایه اغتشاش در علم و فلسفه شود. شهید محسن، دیدگاه امثال پوپر و پیروان ایرانیش را نه تنها غیر فلسفی بلکه منجر به فروپاشی علم می‌داند و ‏تداخل بی‌منطق و افراطی علوم و فلسفه در یکدیگر را اخلال در هر دو می‌شمارد و می‌نویسد گرچه هرگز نخواسته‌ام با فیزیک به خدا برسم اما مگر با فلسفه(بدون نبوت)می‌توان جز به خدایی ناقص رسید؟ او قاطعانه،فیزیک را بستری کارآمد(نه بیشتر و نه کمتر) برای عرفانی مستظهر به "طبیعت‌شناسی" می‌خواند ‏و می‌گوید فیزیک در اندازه خود، جلوه‌هایی زیبا و باشکوه از حضرت حق به نمایش می‌گذارد و من شخصا از فیزیک نه تنها لذت حل مسئله، بلکه لذت معنوی برده‌ام و بر ایمانم افزوده است. شهید محسن در شگفت است که چگونه کسانی در اروپا توانستند ‏از یک"جهان منسجم"و"مکانیک معنادار"به الحاد یا بی‌معنا دیدن هستی برسند؟و چرا به سهمیه تجربی و ریاضی از ذهن خود بسنده کردند؟ مگر عقل، بویژه وقتی مویدات علم، پشت آن می‌ایستد، راهی برای"الحاد" یا"شکاکیت"(که دشمن خونی "عقل"است) بازگذارده است؟ اینان از کدام بیراهه رفتند که به بیغوله رسیدند؟ ۶. شهیدترور، سردار پاسدارمحسن فخری‌زاده، که او و همه شهدای هسته ای را باید ازجمله شهدای تمدن سازی معاصرایرانی اسلامی دانست در نقطه وصل فیزیک و فلسفه، نظریه پردازی کرده است. او به منظر اپیستمولوژی صدرایی در فلسفه علم و ‏شباهتی میان "آزمایش فیزیکی" با "تعقل فلسفی" توجه می‌داد که چگونه فیزیکدان برای شناخت طبیعت، چاره‌ای جز دخالت در آن ندارد و همین دخالت دانشمند، واقعیت را از موقعیت "ماقبل شناخت" یعنی از نفس‌الامر پیشین خارج می‌کند و بنابراین آنچه دانشمند در طبیعت، شناسایی می‌کند ‏همان موجود قبل از شناسایی نیست. برای مشاهده الکترون باید از فوتون بهره‌ برد اما به محض تماس فوتون با الکترون، وضعیت در هم می‌ریزد و دیگر این الکترون، آن الکترون نیست. این نکته گرچه در فیزیک کلاسیک هم شناخته‌ شده بود اما ارزش عملی آن را نمی‌دانستند. در فیزیک و در علوم آزمایشگاهی،‏امکان علم دقیق به واقعیت پدیده‌ مادی با قطع نظر از دخالت دانشمند(که برای درک آن پدیده، ضروری است) وجود ندارد. در سطح ساده‌تر وقتی دماسنج را وارد آب می‌کنید تا دمای آن را اندازه بگیرید، از آب، انرژی‌هایی می‌گیرید و به آن انرژی‌هایی می‌دهید؛ پس آب اندازه‌گیری شده، آب دیگری است ‏و در هیچ آزمایشگاهی،"آب پیش از اندازه‌گیری" عینا قابل اندازه‌گیری نیست و انحراف محاسبه هرگز به صفر نمی‌رسد. در فیزیک جدید نیز فوتون، کوچکترین ابزار مشاهده با کمترین تاثیر در واقعیت، نمی‌تواند مانع خطا شود و البته چاره‌ای از این خطا در فیزیک نیست. برادر شهید می‌پرسد وقتی در فیزیک، ‏"عالم و معلوم" بر یکدیگر تاثیری چنین متقابل می‌گذارند به حدی که واقعیت نفس‌الامری، جدا از دخالت فیزیکدان و فیزیکدان بدون تاثر از آزمایش، قابل آزمایش نیست چرا مثلا به معرفت‌شناسی ملاصدرا و علم‌النفس حکمت متعالیه توجه نکنیم که چگونه در "نظریه تجرید" صدرایی، ‏مراتب ادراک، وابسته به میزان تجرید است، یعنی با تجرید ناقص‌تر به "ادراک حسی" و وقتی بیشتر شود به "ادراک خیالی" و با تجرید کامل‌تر به "ادراک عقلی" می‌رسیم؛ بنابراین پابه‌پای مراحل ادراک، هم "درک‌کننده" و هم "درک‌شونده"، هر دو ارتقا می‌یابند. آنچه مانع ادراک وجهی از حقیقت می‌شود ‏از عوارض ماهیت نیست بلکه نحوه وجود و عینا خود واقعیت است که ماهیت با آن موجود می‌شود و این یعنی که سخن از یک مرتبه از یک حقیقت نیست بلکه با تجرید کمتر، به واقعیت محسوس، با تجرید بیشتر به صور خیالی و آنگاه به ادراک عقلی ارتقا می‌یابید. بنابراین شناخت حقیقت نفس‌الامری هم مستقل از ‏ادراک فیلسوف ممکن نیست و این محدودیت، ناشی از محدودیت ابزار و امری عارضی نیست بلکه ذاتی و ناشی از تاثیر متقابل ناظر و منظور در یکدیگر است. برادر محسن به حوزه و دانشگاه یادآوری می‌کند که بسیاری سرفصل‌ها در فلسفه اسلامی اعم از سینوی و صدرایی و اشراقی و حتی عرفان نظری وجود دارند که ‏هنوز در مورد اثرگذاری و اثرپذیری آن‌ها در فلسفه علم و از جمله فیزیک بحث جدی و پیگیر نشده است. ۷. شهید محسن سپس به چالش‌هایی اشاره می‌کند که گفته می‌شد فیزیک جدید در حوزه معرفت تجربی،فلسفی و حتی عرفانی به وجود آورده که علاوه بر اینکه توسط پاره‌ای نحله‌ها برای اثبات حقانیت خود ‏به غلط، سوء‌استفاده شده، هر دسته از فیلسوفان فیزیک نیز در باب مهمترین چالش به وجود آمده پاسخی متفاوت دادند. یکی "نقض علیت"، دسته دیگر، تغییر در مفهوم "نظریه اندازه‌گیری" و... اما برادر فخری‌زاده، چالش عمده به وجود آمده را خودزنی و زیرسوال بردن فیزیک از طریق ضربه به ‏"ارزش معلومات تجربی" می‌داند، چه از این پس، معلوم نخواهد بود که یافته‌های علوم تجربی تا چه میزان بازنمود واقعیت هستی و هستی واقعی است؟ نظریه پرداز شهید، مثال می‌زند که اینشتین بر اساس یافته‌های ماکس پلانک برای نور، ماهیتی دوگانه قائل بود و آن را از سویی ذره و "فوتون" و ‏از طرفی "موج" دانست و این یک چاله معرفتی است زیرا وقتی در یک آزمایش، خاصیت موجی نور و در دیگری خاصیت ذره‌ای آن مشاهده شود یعنی بسته به نوع ترتیبات آزمایش، "نور" هربار یکی از خواص خود را بروز می‌دهد و این پدیده در کل طیف الکترومغناطیس جاری است. فخری زاده یادآوری میکند که ‏"دوبروی" نیز تأسی به "اینشتین" می کند حال آنکه سؤال مهمتر این بود که اصولا فوتون چیست؟ و ذره مادی الکترون در واقع و نفس‌الامر چیست؟ موج است یا ذره یا حالتی دیگر از وجود؟ ماهیت الکترون چیست پیش از آنکه به مشاهده درآید؟ نه فیزیک و نه فلسفه پاسخی ندادند و با آنکه حدود صد سال از ‏تکامل این دو نظریه می‌گذرد حتی یک پیشنهاد تجربی هم ارائه نشده است. شهیدمحسن در مثالی دیگر این وضعیت را در تئوری‌های آرایش ذرات در هسته اتم به پرسش می‌گذارد. کدام مدل هسته‌ای، جامع نظریه‌ها و قادر به توجیه همه آزمایش هاست؟ پاسخ این است که هیچ کس نمی‌ داند. ۸. پرسش بعدی برادر محسن این بود که چرا فیزیک کوانتومی نمی‌داند وضعیت الکترون موجود در اتم در گذر از یک تراز به تراز دیگر چگونه است؟ چرا تنها از واقعه، خبر می‌دهد. چرا برای نحله‌های عمل‌گرا و پوزیتیویست نیز اساسا مهم نیست که الکترون در جریان این گذر چه وضعی دارد و تنها تشنه فایده عملی آن است؟ جان ما تشنه دانایی است اما در هیچ یک سیراب نمی‌شود. حال آنکه طرح همین پرسش‌های جواب نداده، تضمین پیشرفت علم است و همین چالش اساسی در هر دو مکتب فیلسوفان علم است که فیزیکدان را به سکون و قناعت می‌کشاند، همان اتهامی که اینان دیگران را بدان متهم می‌کردند. علم بی این سؤالات، رشد نمی‌کند و هر چه مانع تحقیق بیشتر در علم شود محکوم به شکست است. اما البته شهید هسته‌ای ما همین “نمی‌دانم”های انبوه فیزیک جدید را درعین حال، حسن بزرگ آن نسبت به فیزیک نیوتنی می‌داند که مدعی”همه چیزدانی” و صد البته ناشی از جهل مرکب و مفرط بود. اما این “نمی‌دانم”ها همان “نمی‌دانم” هایزنبرگی نیست که اصالت آن هنوز مشکوک باشد مگر به طریقی بتوان این دو را به هم مربوط کرد که این هم بنظر ایشان، شدنی است. شهید محسن می‌نویسد تشریح چگونگی این ارتباط در برنامه‌های کاری اینجانب است که به حول و قوه الهی به آن خواهم پرداخت. سردار شهید فخری‌زاده از نسبیت انشتین می‌گوید که چگونه نسبیت نیوتنی را که ناظر به مکان و سرعت بود به نسبیت زمان، تعمیم داد و اینکه در این جهان بینی، دیگر زمان، ترازوی ثابتی نیست که حوادث با آن سنجیده شود. بلکه نوع حرکت، چگونگی زمان را مشخص می‌کند پس دیگر “زمان مرجع” نداریم مگر بتوانیم چارچوب مرجع اینرسی را بیابیم ولی ایشان می‌پرسد مگر چنین چارچوبی در جهان مادی در دست داریم؟ با این محاسبه، هر ناظر در دستگاه مختصات خاص خود، زمان خاص خود را دارد و حوادث را از منظر خود بیان می کند که با ناظر مستقر در چارچوب مرجع دیگر و با شرایط دیگر متفاوت می‌شود و این اساس حتی در فیزیولوژی موجودات مادی هم اثر می کند. حال از میان دو روایت دو ناظر متفاوت از حادثه واحد، کدام درست است؟ ایشان می‌گویند برای من جالب است که میان نسبیت انیشتین و آنچه جناب ملاصدرا سه قرن قبل از انشتین و همزمان با نیوتن، بازبان فلسفی استنباط و طرح‌ کرده چه نسبتی دارد وقتی می‌گوید برای هر حرکتی، زمانی ویژه همان متحرک است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب استاد رحیم‌پور چه اندازه سردار فخری‌زاده را در رابطه با ارتباط بین فیزیک و فلسفه خوب می‌فهمند و چه اندازه خوب توانسته‌اند آن شهید را در جایگاه علمی‌اش معرفی کنند. موفق باشید   

29661
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: ۱. استاد در بحث معاد ما به این رسیدیم که نفس انتخابگر است و بر اساس همین انتخاب گری بدنی برای خود می یابد. بجز اون گفتیم که هر چیزی که در عالم ماده هست قبلا در عالم غیب وجود داشته حال این مطالب با نظر ملاصدرا که اینچنین است چرا تفاوت دارد: نظريه ملاصدرا درباره نفس انساني نيز نظريه اي تازه و راهگشا و کاملترين نظريه هاست پيش از او دو نظريه از قديم باقي مانده بود، يکي نظريه افلاطوني که معتقد بود که نفس انسان پيش از بدن آفريده شده و پس از آفرينش بدن به آن ملحق مي‌شود. نظريه ديگر نظريه مشائي که مي‌گفت نفس انسان موازي با آفرينش بدن آفريده شده و با آن آميخته مي‌گردد. ملاصدرا اثبات کرد که نفس انسان پس از آفرينش بدن و بر اثر سير و حرکت تکاملي ماده بدن حاصل مي‌شود و بتدريج با نوعي ديگر از تکامل وجودي راه خود را طي نموده و سرانجام در هنگامي که خود را از ماده بي نياز ببيند بصورت مرگ از بدن خارج و از جهان ماده بيرون رفته و قادر به زندگي در عالم مثال مي‌گردد. و به‌تعبير معروف آن؛ نفس انسان در حدوث خود، مادي و جسماني است ولي در بقاء و ادامه حيات خود غير مادي و مستقل. چون هر جا که تکامل هست پاي وجود در ميان است بنابر اين، بدون اصل اصالت وجود حل مسئله نفس انساني قابل حل نمي بود و ملاصدرا آن‌را حل نمود. ۲. الف: در بحث میزان گفته شد که هر ذره ای از اخلاق و عقاید و اعمال نقش دارند. آیا پس از آن که شخص در برزخ مدتی را برای اعمال خود در جهنم برزخی گذراند و پاک شد دوباره در قیامت و در میزان با آن اعمال مواجه می شود؟ ب: آیا جهت گیری کلی انسان فقط به نیت الهی داشتن است این که کسی نیتش الهی بود اما اعمالش خلاف آن بود جهتش غیر الهی محسوب می شود؟ ۳. در بحث مهدویت صحبت هایی در خصوص این هست که بزرگانی فرموده اند پرچم از دست رهبر معظم انقلاب به دست ولیعصر (عج) می رسد، صحت و سقم این صحبت ها چگونه است. جزاکم الله خیرا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. سخن عزیزالقدرِ جناب صدرالمتألّهین در رابطه با «النّفس جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» در رابطه با حضور نفس است در این دنیا که تحقق خاص جزیی فردیِ او از طریق همین بدن جزئی به ظهور می‌آید و شکل می‌گیرد. ولی آن‌جا که در روایت گفته می‌شود: «خلق الأرواح قبل الأبدان» نظر به وضع ارواح در علم خدا دارد و این دو با هم متنافی نیستند. ۲. خیر! سیر کلّی انسان به حالت اجمالیِ در برزخ معلوم می‌شود و پس از آن همان سیر در قیامت به تفصیل ظاهر می‌گردد. ۳. إن‌شاءالله که چنین باشد، ولی نمی‌توان به پای خدا و اولیای الهی چنین گذاشت. موفق باشید

29666
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: استاد جانم! واقع اش بنده نسبت به سلوک و سیره شهید حججی غبطه می‌خورم (به آن عشق ها، ایثار ها و اخلاص ها...) اما دو سؤال ذهنم را درگیر کرده که پاسخ آن را می طلبم. ۱. استاد جان! سن بنده تقریبا نزدیک سن شهید حججی است، در حالی که بنده هنوز در این سن درگیر حجاب های ظلمانی و نورانی هستم؛ چطور باید شهید حججی در این سن کم به آن مرتبه از سلوک برسد که در وصیت خود به فرزندش می گوید «فرزندم چنان زندگی کن که خدا عاشقت بشه، که اگر عاشقت بشه تو رو خوب خریداری میکنه» راز این سرعت سلوک شهید حججی چیست!؟ چرا بنده نیستم؟!! ۲. بنده وقتی سلوک اجتماعی مقام معظم رهبری در دوران جوانی شان را با سلوک اجتماعی شهید حججی مورد مداقه قرار می‌دهم به یک تمایز عمده و مهم می‌رسم؛ اینکه گویا انتخاب حضرت آقا در نسبت با انقلاب اسلامی بزرگتر و به تعبیری سعه وجودی بیشتری داشته!! استدلالی که دارم این است که وقتی مبارزات و مجاهدت های آقا را در دوران جوانی ملاحظه می کنیم به شدت فعال و در عرصه های گوناگون حضوری جامع و تعیین کننده داشتن. بر خلاف شهید حججی که یک نوع انزواء حیاگونه می‌بینیم. نظر مبارک تان در مورد برداشت بنده نسبت به اصل انتخاب این دو بزرگوار و نیز استدلال بنده چیست!؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. با رابطه‌ی صادقانه با خدا و اولیای معصوم «علیهم‌السلام» إن‌شاءالله نظر لطف خداوند بر انسان محقق می‌شود. حال اوست که تصمیم بگیرد چگونه ما را بخرد. ۲. دو نگاه در میان است و هرکدام را خداوند به شکلی جلو می‌برد. شهید حججی را برای آن‌که حجّت شهدا شود و رهبر معظم انقلاب را برای آن‌که راه توحیدیِ بشر امروز را با نور شخصیت خود بنمایاند تا انسان‌ها در مسیر توحید جلو بروند. موفق باشید

29645
متن پرسش
سلام بر استاد: دیدگاه های مراجع معظم را در مورد فلسفه و یا عرفان اجمالا بررسی می‌کردم ظاهرا اکثرا نظر خوشی نسبت به آنها ندارند در اوایل جامع اسرار مرحوم سید حیدر آملی صحبت از بعد تصوف و تشیع به میان آمده است البته ایشان معتقد به عینیت این دو هستند اما متوجه می‌شویم قبل از ایشان قاطبه فقها مخالف بودند و اینکه معصومین ما را ارجاع به فقها داده باشند و این همه فقیه که بسیاری از آنها از قله های تقوا هستند همه به خطا رفته باشند جای تردیدست. باری اینکه بگوییم فقهای مخالف درین موضوع تخصص ندارند و قولشان حجت نیست هم گرهی نخواهد گشود چه این همه فقیه متقی در امر غیر تخصصی فتوا بدهند با اینکه می‌دانند اینکار حرامست محل تاملست. ثانیا اگر این باب باز شود از کجا معلوم فتاوای فقیه در موسیقی حجت باشد مگر تخصص دارد؟ در اقتصاد همینطور و به همین نحو به تمام مسائل سرایت می‌کند و بالتبع چیزی برای فقیه باقی نمی ماند. ثالثا شما چه انتظاری دارید مکلف قول فقیهی که اعلم می‌داند را بر زمین گذارد و سخن شما که نمی‌دانم اجتهاد دارید یا نه پیروی کند و بفرض مجتهد هم باشید آن فرد آن مجتهد مخالف را اعلم می‌داند و در مسائل اختلافی به فتوای بسیاری از فقها وظیفه تقلید از اعلمست. رابعا متخصصین هم اینگونه نیست که همه متفق باشند خوب آقای مصباح گمان کنم وحدت وجود را قبول ندارند ایشان متخصص نیست؟ یا آقای فیاضی نظرهای خاص خود را دارند، یا آقای یثربی که کتبی که در عرفان تالیف کردند و بسیار محل رجوع دانشگاهیان و ... است و این تالیفات نشان از تخصص ایشان در عرفان می‌دهد اما به مرور ایشان هم گویا به جرگه مخالفین پیوستند که مصاحبه ایشان را در برنامه شوکران می‌توان ملاحظه کرد در پایان بنظر حقیر مکلف اگر هنوز مرجعی انتخاب نکرده است اگر بتواند در کنار مساله اعلمیت مرجعی انتخاب کند که مخالف عرفان نباشد مشکلی پیش نمی آید و اگر مرجعی را قبلا انتخاب کرده است دو فرض دارد: ۱. مرجع خود را اعلم نمی‌دانند و مساوی با چند مرجع دیگر می‌داند درین صورت به مسائل تقلید مرجعشان رجوع کنند اگر رجوع به مرجع مساوی را جایز می‌داند در مساله جواز تعلم عرفان به مرجعی دیگر رجوع کنند و اگر رجوع به مساوی را جایز ندانست فعلا گریزی از تبعیت نیست. ۲. اگر مرجع خود را اعلم می‌داند یعنی او بهتر از دیگران در تفقه دین سررشته دارد بفتوای او فلسفه و عرفان نمی آموزد و با همین نیاموختن به حق تقرب می‌جوید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید با توجه به نظر حضرت امام و رهبر معظم انقلاب بتوانیم از این تنگناها عبور کنیم بخصوص که در این تاریخ در جهانی زندگی می‌کنیم که نمی‌توان از فلسفه و عرفان غفلت کرد و حضرت امام در همین رابطه آن نامه‌ی مشهور را به آقای گورباچف می‌نویسند و او را دعوت به مکتب صدرایی و عرفان ابن‌عربی می‌کنند. موفق باشید

29648
متن پرسش

سلام، وقتتون بخیر استاد ۱. استاد بنده سخنرانی دکتر داوری در جلسه نقد و بررسی کتاب پایان تئولوژی آقای عبدالکریمی را گوش کردم منتهی متوجه نشدم دقیقا نقد ایشون به کتاب چی بود. بی زحمت این رو برام توضیح بفرمایید و اینکه اساسا اندیشه دکتر داوری با آقای عبدالکریمی چه تفاوت هایی دارد؟ ۲. آیا شما نامه دکتر داوری به همسر شهید آوینی که اخیرا نوشته شده درباره کتاب روایت جنگ در دل جنگ خوانده اید؟ اگر آری، می خواستم اونجاهایی که نظر خودشون و شهید آوینی رو درباره انقلاب و تفاوتشون رو بیان می کنند نظرتون رو بدونم. با تشکر

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. دکتر داوری مثل همیشه با ظرافت خاص خود در رابطه با پایان تئولوژی بحث تئوس را که به یک معنا خدا به حساب می‌آید، مطرح کردند و فرمودند تئوس که پایان ندارد. و سپس آقای دکتر عبدالکریمی را حواله دادند به جواب نقدی که آقای دکتر پورحسن مطرح کرده بودند. ۲. در مورد نظر آقای دکتر داوری به آن کتاب، بنده مطلب ذیل را برای رفقا نوشتم: موفق باشید

شهید آوینی و سپر آتنا و دکتر داوری

همان‌طور که دکتر داوری می‌فرمایند آوینی انقلاب را نه جانشین‌شدنِ یک سیاست و حکومت به جای حکومت دیگر، بلکه انقلاب در جان‌ها و آغاز عصری دیگر که در آن صفا و امید و آسایش مردم و ...به میان می آمد، می‌دانست.

حقیقتاً دکتر داوری به خوبی تشخیص داده است که نگاه شهید آوینی به انقلاب چگونه بوده است. دکتر داوری متوجه است که آوینی با سپری که زشتی‌ها را می‌پوشاند، به ذات انقلاب نگریسته است و عملاً زشتی‌هایی که بود و خواهد به‌وجود آید را به کمک آن سپر نمی‌بیند و نمی‌خواهد ببیند. زیرا او به ذات و حقیقت انقلاب می‌نگرد که چون نوری همچنان در ظلمات جلو می‌آید و روا نیست که برای دیدنِ نور و راهی که در پیش دارد، به ظلمات نظر کند و این بدان معنا نیست که نمی‌بیند، بلکه به جهانی می‌نگرد که عصر دیگری است غیر از عصر غرب‌زدگی و فلک‌زدگیِ ما که هم میراث دیروز است و هم کج‌فهمی‌های امروز.

جناب آقای دکتر داوری فریاد بر می‌آورند که چرا سپر آتنایِ آقای آوینی دیده نشود؟ و آوینی جواب می‌دهد: «من جایی بیرون از جهان توسعه خود را جستجو می‌کنم و امروز و فردایِ خود را به نمایش می‌گذارم. در آن‌جا که جهان توسعه‌یافتگی و توسعه‌نیافتگی هر دو بر بادند، اساسا سپری نیست، زیرا ظلماتی در صحنه نمی‌باشد.» تفاوت دقیقاً این‌جا است که ما کجا ایستاده‌ایم؟ بر مرکب نور سوار شده و در دل ظلمات به سوی حقیقت می‌شتابیم؟ و یا در زمین جهانِ فلک‌زدگی و غرب‌زدگی تلاش داریم گرفتاری‌های مردم فلک‌زده‌ی غرب‌زده را فرو بنشانیم و آن‌ها را متوجه‌ی راز فلک‌زدگیِ خود در جهان توسعه‌یافتگی بکنیم. عجیب است که این هر دو همدیگر را می‌فهمند با این‌که یکی به افقی نظر دارد که حضرت روح اللهِ او بر آن افق پای می‌فشارد و دیگری بر مشکلات تاریخیِ مردمی دل می‌سوزاند که راه حلّ امروزین آن را نجات از خرد توسعه‌نیافتگی می‌داند با دلسوزی‌هایی که متفکرانی چون هگل برای جهان جدید داشتند. همان‌طور که ما نیز نه می‌توانیم از دکتر داوری بگذریم و نه از حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه».

 راستی! ادامه‌ی راه کدام است؟ آیا راهی که آوینی مدّ نظر دارد همان نگاهی نیست که رهبر معظم انقلاب بر آن پای می‌فشرد و دکتر داوری بدون آن‌که از آن افق چشم بردارد، به ما می‌گوید متفکرانه از اطراف خود غافل نباشید و بدانید سپر آتنا بالاخره چیزهایی را می‌پوشاند که آینده ما را در سپردن راه در این ظلمات بعضاً زمین‌گیر می‌کند. ولی آوینی فریاد بر می آورد که ای مقدسان نادان! و ای متحجرین! و ای لشکریان علی «علیه‌السلام» در کسوت خوارج! چرا مواظب نیستید، شکست معاویه نزدیک است. ولی بخواهیم و نخواهیم نمی‌توان از خوارج چشم‌ پوشید.

 با این همه، امروز روزی نیست که بتوان معطل این مقدسان نادان و یا غرب‌زدگانی شد که نمی‌توانند به جهانی بین دو جهان فکر کنند. آن‌ها نه داوری را می‌فهمند و نه امام خمینی را. و آوینی هم داوری را فهمید و هم حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را.

29597
متن پرسش
سلام علیکم استاد: نظر شما در مورد سخنان اخیر ایت الله صمدی املی که در مورد مدیریت کرونا سخنانی خطاب به مقام معظم رهبری داشتن چیست؟ آیا می‌توان سر این اختلاف نظر را در صفحات ۵۵۶ تا ۵۶۳ جلد اول کتاب نور مجرد جستجو کرد. و دلیل تفاوت و اختلاف نظر این دو بزرگوار در مدیریت کرونا را تفاوت در شواکل و سعه و ظرف وجودی فرد بعد از فنی فی الله دانست و گفت بدلیل اختلاف در عین ثابت آنها در عالم بقا بعد از فنا ظهورات متفاوتی از حضرت حق به نمایش می‌گذارند؟ ولی باز هم لحن اعتراض گونه ولو کم به مقام معظم رهبری در دل دوستاران آن دو بزرگوار تشتت و شک ایجاد می‌کند و یا اینکه باید گفت دلیل تفاوت، کامل بودن یکی از آنها و عدم کمال دیگری است؟ طبق نظر خیلی از عرفا مقام معظم رهبری یک ولی الهی است حال آیا ایشون ولی کامل است؟ و آیا می‌توان گفت بدلیل سعه و ظرفیت و اسم جامع تر در عین ثابت این بزرگوار (مثلا اسم الله در مقایسه با اسم بصیر) خداوند ایشان را برای رهبری جامعه برگزید؟ استاد در روز های پیش رو فتنه ها سخت تر می‌شوند بخصوص در مورد شخص رهبری افراد زیادی به شک می افتند و فکر می‌کنم به جایی می‌رسند که دیگر خیلی از تصمیمات ایشان را با عقل نتوان استدلال کرد و باید سر تسلیم فرود آورد. همانند فنته هایی که در اطراف معصومین پیش میامد و انهایی که سعی در استدلال موضوعات با عقل جزیی بودند گمراه شدند. استاد نظر شما چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده استاد صمدی از سر دلسوزی آن سخنان را فرمودند. ولی عنایت نداشتند که رهبر معظم انقلاب کاملاً در جریان این امور هستند. همان‌طور که قبلاً عرض شد، رهبر معظم انقلاب متوجه بودند نباید ما به عنوان یک کشور مذهبی در دامی بیفتیم که جریان‌های سیاسی غرب به بهانه‌ی ویروس کرونا برایمان پهن کرده‌اند و آن این‌که ما را متهم کنند به علم جدید اعتماد نداریم. و به همین جهت رهبر معظم انقلاب حتی یک کلمه از طب سنتی نام نبردند، ولی کار را طوری رهبری کردند که بالاخره آرام‌آرام وزیر بهداشت به سوی طب سنتی سوق پیدا کرد و علت اصلی استعفای آقای ملک‌زاده هم همین گرایش وزیر بهداشت به طب سنتی بود. موفق باشید

29585
متن پرسش
سلام خدمت استاد اصغر طاهرزاده: آیا شما رشد اندیشه دئیستی در غرب را به علت ضعف الهیات مسیحی و غیر علمی و غیر عقلانی بودن بخش های زیادی از عهدین نمی دانید؟ آیا در اندیشه های دکتر عبدالکریم سروش نمی توان ریشه های دئیستی را مشاهده کرد؟ مثل نظریه وحی رویای نبوی است و جمله معروف ایشان که گفته اند خدا به هر دردی نمی خورد؟ اخیراً آقای محسن کدیور نیز گفتند به این مضمون که هر کس که دم از این می‌زند که وحی رویاست و خدا به هر دردی نمی خورد آقایان این اسلام نیست این حرفهای دئیستی است که با ظاهر اسلامی گفته می شود! با سپاسگزاری فراوان از شما! خدا نگهدار!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً همین طور است. مشکل آقایان به گفته‌ی شهید مطهری آن است که نهایت اندیشه‌ی فهم خداوند در الهیات مسیحیت، برهان نظم است که به گفته‌ی آن شهید یک تذکر است به وجود خدا. آقایان هیچ‌وقت آن‌طور که شایسته است به کمک استاد با معارف الهیاتیِ شیعه آشنا نبوده‌اند، وگرنه گرفتار چنین توهّماتی نمی‌شدند. موفق باشید

29574
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام: بعد از کار کردن مباحث مربوط به تمدن غرب نسبتمان با آقای خامنه ای چگونه باید باشد به عنوان رهبر دوران گذار باید نگاه کرد یا ایشان را هم جهت با این حرفها باید دید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تاریخی را شروع کرده‌اند که نه ماندن در غرب‌گرایی است و نه ماندن در گذشته. و رهبر معظم انقلاب «حفظه‌الله» در چنین تاریخی خود و جامعه را جلو می‌برند و فهم غرب، ما را بیشتر متوجه‌ی جهانی می‌کند که با انقلاب اسلامی در حال ظهور است. موفق باشید  

29560
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: موضوع: در خصوص #تبیین و #روش_حل و منابع مطالبات رهبر معظم انقلاب مدظله العالی ۱. کار مبنایی قرآنی ۲. کار اجتهادی ۳. منظومه سازی ۴. طراحی دستگاه فلسفی و چگونگی امتداد آن در حیات اجتماعی کار مبنایی و با متد علمی: در پژوهشهای قرآنی توجه به کارهای علمىِ مبنایی و اصولی خیلی لازم است. بعد هم کیفیت استفاده‌ی از قرآن؛ این شیوه‌ای که علمای دین ما، فقهای ما در استفاده‌ی از آیات و روایات دارند، یک شیوه‌ی تجربه شده است، یک متد علمىِ پخته شده و رسیده و کاملاً آزموده شده است؛ اینها را باید فرا گرفت.۱۳۸۸/۰۷/۲۸ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8259 علم قرآن: می‌بایست علم قرآن، شناسایی قرآن، فهم قرآن و انس با قرآن به عنوان یک علم و یک رشته در حوزه‌ها وجود داشته باشد. چه‌قدر مفاهیم اسلامی در قرآن هست که اگر ما بخواهیم در فقه بحث کنیم، به فکر آنها نمی‌افتیم. این انزوای قرآن، برای ما خیلی مشکلات درست کرده است و بعد از این هم خواهد کرد و به ما تنگ‌نظری خواهد داد.۱۳۷۰/۰۶/۳۱ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2491 نگاه اجتهادی در علوم انسانی؟! نگاه اجتهادی و عالمانه به عرصه‌‌های گوناگون، از علوم انسانی تا نظام تعلیم و تربیت رسمی، و از اقتصاد و بانکداری تا تولید فنی و فناوری، و از رسانه‌‌های مدرن تا هنر و سینما، و تا روابط بین‌‌الملل و غیره و غیره، همه از لوازم این تمدن‌‌سازی است.۱۳۹۲/۰۲/۹ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=22405 ما باید برویم به سمت منظومه‌سازی؟! امروز ما کمبود داریم، ما خلأهای زیادی داریم، شکافهای زیادی وجود دارد؛ و ضمن اینکه منابع داریم، منظومه‌ی فکری نداریم. ما باید برویم به سمت منظومه‌سازی؛ یعنی قطعات مختلف این پازل را در جای خود بنشانیم، یک ترسیم کامل درست کنیم؛ به این احتیاج داریم. این هم کار یک ذره، دو ذره نیست؛ کار یک جلسه، دو جلسه نیست؛ کارِ جمعی است و تسلط لازم دارد؛ هم تسلط به #منابع_اسلامی، هم تسلط به #منابع_غربی.۱۳۹۱/۰۸/۲۳ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21471 ما باید منظومه‌سازی کنیم؟! برای آراء ملاصدرا منظومه‌سازی نشده. در خود فلسفه‌ی ملاصدرا، در بخشهای مختلف می‌تواند یک منظومه‌سازی‌هایی بشود. عین همین قضیه، در مورد فلسفه‌ی اشراق است؛ عین همین قضیه، در مورد فلسفه‌ی مشّاء است. ما باید منظومه‌سازی کنیم.۱۳۹۱/۱۱/۲۳ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=23898 یک دستگاه فلسفی درست کنید؟! نقص فلسفه‌ی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفه‌های غربی برای همه‌ی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن می‌کند: سیستم اجتماعی را معیّن می‌کند، سیستم سیاسی را معیّن می‌کند، وضع حکومت را معیّن می‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن می‌کند؛ اما فلسفه‌ی ما به‌طور کلّی در زمینه‌ی ذهنیّاتِ مجرّد باقی می‌ماند و امتداد پیدا نمی‌کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کمااین‌که خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ملاّ صدرا، اگر نگوییم از همه‌ی اینها، از بسیاری از اینها - می‌شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌های مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ی اخلاق، فلسفه‌ی اقتصاد و... و. این، یکی از کارهای اساسی است.۱۳۸۲/۰۸/۲۹ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8616 تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً همین‌طور است. ما در رجوع به قرآن و روایات و در رجوع به متفکرین، با نظر به مسائل خود رجوع نکردیم تا از آن متون، اندیشه‌ی امروزین حضور در این جهان را بیابیم، چه با تدبّر در قرآن در عین نظر به مسائل‌مان، و چه در توجه به فلسفه و سیری که از فارابی تا جناب صدرا به ظهور آمد. هنوز گمان می‌کنیم قرآن و روایات را در حدّ آموختن و اطلاع‌یافتن باید متوقف کنیم و این غیر از بهره‌بردن جهت حضور در جهانی است که در آن به‌سر می‌بریم و دغدغه‌های رهبر معظم انقلاب از این جنس است. موفق باشید

29549
متن پرسش

ضمن بذل توجه شما نسبت به سوال بنده در مورد تحلیل انیمیشن i pet goat 2 حقیقتا چون من عالم خود را مباحث شما قرار دادم میخواستم از جای درست این دست از تحلیل ها از منظر شما آگاه گردم و همچنین با آگاهی که بعد از دیدن این تحلیل ها به من داده شده خواستم از طریق رسانه ایی که شما در اختیار دارید در دسترس بقیه دوستان هم قرار بگیرد شما رو تشویق میکنم که با سعه صدر بقیه قسمت های این تحلیل واقعا حرفه ایی رو ببنید که حتی با دلایل متقن طرح ریزی این پاندمی کرونا و همچنین شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی را هم رمز گشایی کرده امیدوارم بتوانیم به جمله امام جامعه که فرمودند هم دشمن را بشناسید هم دشمنی دشمن را، عمل کنیم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که مختصری وقت روی موضوع گذاشتم ولی برای اظهار نظر نهایی نیاز به فرصت زیادی دارد که نسبت به کارهایی که در حال انجامش هستم برای بنده مقدور نیست و انتظارم از دوستان آن است که چنین اموری را به عهده‌ی بنده که در این‌جا در حدّ جواب به سؤالات می‌توانم در خدمت‌شان باشم، نگذارند. موفق باشید

29545
متن پرسش

سلام علیکم: استاد با یکی از اساتید که درباره غرب شناسی صحبت کردم این نکات رو فرمودند و می‌خواهم نظر شما راهم بپرسم: آوینی فاز فکری ش رو از سید احمد فردید؛ فیلسوف شفاهی تاثیر گرفته. فردید هم معروف به غرب ستیزی هست ولی در حقیقت هم فردید و هم مددپور غرب زده اند خودشان. آوینی تعدیل شده است چون با افکار امام آشنا شده. البته هنوز اشکالات فردید درش هست. آقای میرباقری به تبع فرهنگستان و مرحوم سید منیر یه فاز خیلی متفاوتی دارند. غرب ستیز هستن ولی غرب رو به درستی درک نکرده اند. ولی خیلی خیلی از فردید و امثالش عقب هستند. در حقیقت همان اخباری گری است فکرشان، که الان نمودش شده تضاد ۱۰۰٪ ای با غرب. حتی جوری که دنبال ریاضی فیزیک اسلامی اند. برای درک تفاوت نگاه ها چاره ای نیست جز خواندن همه شان. البته بعضی شان متن مکتوب ندارند مثل فرهنگستان. امام و آقا دیدگاه متفاوتی با این حضرات دارند. نگاه امام و آقا و امام موسی صدر نگاه معتدلیه.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد حضرت امام و مقام معظم رهبری، سخن درستی فرموده‌اند. ولی فکر می‌کنم می‌توان شهید آوینی را مظهرِ تفصیلیِ نگاه امام و رهبری دانست. دکتر فردید و دکتر مددپور را غرب‌شناسی می‌دانم که از جهاتی سخن آن استاد در موردشان درست است. برعکس آقای دکتر داوری که غرب‌شناس است و جایگاهی برای فیلسوفان غربی در این جهان قائل‌اند که نمی‌توان نادیده گرفت. موفق باشید

29473
متن پرسش
سلام استاد عزیز: درحال مطالعه کتاب عالم انسان دینی هستیم و بیش از ۵ سال است که با مباحث حضرتعالی مانوس هستیم و در اوج گرفتگی و قبض، مباحث شما برایمان آبی روی آتش است و اینکه احساس خاصی به استاد عزیزمان داریم. استاد عاجزانه تقاضا دارم، اگر ممکن است بدون تواضع به صورت خصوصی پاسخ این پرسش را ارسال بفرمایید. جنابعالی در کتاب عالم انسان دینی، در مثال علمای عالم‌دار نام هایی را ذکر می‌نمایید. مثل حصرت امام (ره) یا در کتاب ادب خیال از علامه (ره) نام می‌برید. حال سوال این است که آیا امکان تنفس در عالم شما برای ما وجود دارد؟ و این احساسی که در قلبمان هست نسبت به جنابعالی آیا علامت ورود یا حداقل از دور تماشای زیبایی عالم‌تان هست؟ و اینکه امکان دارد ما چند سوایی در عالم شما زیست کنیم و بعد به عالم حضرت امام (ره) منتقل شویم؟ ببخشید استاد، می‌دانیم که این سوالات خوب نیست اما ناچار به پرسیدن برای آرام گرفتن دلمان بودیم. خدا بهترین خیر دنیا و آخرت رو نصیبتان بفرمایند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده و امثال بنده باید راه بگشاییم به سوی حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» که در این تاریخ، روح عالم است در آن حدّ که شهدای عزیز و حتی رهبر معظم انقلاب «حفظه‌الله‌تعالی» به روحِ روح الله زنده و پا برجا هستند. موفق باشید

29468
متن پرسش
سلام استاد: بنده واقعا به این نتیجه رسیده ام که در انتخابات رای ندهم چون فایده و اثری ندارد چه مجلس چه ریاست جمهوری. آیا این یقین من حجت شرعی می‌باشد و اگر رای نذهم دچار گناه شده‌ام؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که نظر رهبر معظم انقلاب حضور در انتخابات است، حتی برای آن‌هایی که انقلاب را هم نپذیرفته‌اند، می‌فرمایند به عنوان ایرانی‌بودن شرکت کنند؛ جایی ندارد که در این عرصه حاضر نشوید. موفق باشید

29455
متن پرسش
سلام علیکم: استاد چه دلیلی داره که حضرت آقا این همه روی علم و دانش تاکید می‌کنند؟ یکی از مهمترین توصیه های ایشون در بیانیه گام دوم هم علم و دانش هست. به خصوص اینکه بسیاری از اوقات ایشون به یادگیری همون علومی تاکید می‌کنند که علوم مدرنی هستند. ایشون در دیدار با اعضای شرکت های دانش بنیان فرمودند که باید تعداد شرکت های دانش بنیان از ۴۰۰۰ عدد برسه به ۴۰۰ هزار تا. دلیل این همه تأکید حتی با وجود مدرن بودن این علوم چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل تکنیکی غیر از روحیه‌ی تجاوز به طبیعت است و فهم عقلی است که به بشریت عطا شده تا حقیقت را در طبیعت بیابد. در این مورد می‌توانید به مباحث «تذکر به عقل تکنیکی» که طیّ 9 جلسه بحث شد، به آدرس http://lobolmizan.ir/sound/1225 و به جزوه‌ی «نظر به ماهیت تکنیک» به آدرس http://lobolmizan.ir/leaflet/1573/%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%DA%A9

رجوع فرمایید. موفق باشید    

29454
متن پرسش
سلام و عرض ادب: برخورد رهبری نسبت به صحبت های امام جمعه قم در مورد تعریف و تمجید از ایشان در زمان نوزادی چه بوده است؟ چرا ایشان در اینگونه موارد برخورد قاطعی نمی‌کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جریان نیستم و فکر می‌کنم رهبر معظم انقلاب هم نمی‌توانند خود را مشغول این امور بکنند. موفق باشید

نمایش چاپی