بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: انسان‌شناسی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
28703
متن پرسش
سلام و عرض ادب: در شرح ده نکته از معرفت النفس فرمودید اید: «اکثر قریب به اتفاق بیماری ها به این صورت شروع می شود که ابتدا روح انسان آماده ی پذیرش آن بیماری می شود و سپس آن را به جسم سرایت می دهد و جسم مریض می شود و یا ابتدا روح از تعادل خارج می شود و بدن خود را درست تدبیر نمی کند و آثار آن عدم تدبیر آن است که عضوی از اعضا نمی تواند به حرکت طبیعی خود ادامه دهد» (خویشتن پنهان ص ۱۱۲) ۱. آیا این نکته نفی سبب های مادی (سرایت، میکروب، ویروس و...) بیماری است؟ یا به نحوی سبب های مادی را علت معده بر بیماری فرض شده و یا برعکس؟ آیا ممکن است فردی مثلا در یک محیط آلوده به کرونا قرار بگیرد و از لحاظ مادی همه ی شرایط برای ابتلا فراهم باشد ولی به خاطر عدم زمینه روحی برای پذیرش بیماری بیمار نگردد؟ در این صورت جایگاه رعایت های بهداشتی به این جهت است که نمی‌دانیم آیا روح ما آماده ی پذیرش بیماری را دارد یا نه؟ ۲. آیا تحلیل درستی است اگر بگوییم عدم رعایت امور شرعی و بی توجهی به عبادات به جهت خارج شدن نفس از تعادل و عدم تدبیر درست بدن توسط وی یک عامل بیماری است؟ در این صورت عکس این رابطه هم صادق باشد و بتوانیم به طور کلی دینداری را یک راه مقاومت بر ابتلا بیماری بدانیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهد و قرائن زیادی حکایت از همین نکته ای می‌کند که فرموده اید. آری! رویهمرفته روح است که اگر منفعل شد توان تدبیر و مقاومت بدن را کم می‌کند مگر عوامل مکانیکی مثل شمشیری که بر فرق مبارک مولایمان خورد. می ماند که آیا روح در عین وجه ایمانی و در عین رعایت دستورات بهداشتی به ادله ای که شاید امتحانی در کار باشد؛ مبتلا به بیماری نمی شود؟ که البته نمی‌توان این را گفت. در این شرایط بهترین راه، رعایت دستورات بهداشتی به حکم وظیفه است ولی قصه ی مرگ و زندگی را نمی‌توان در دست یک ویروس داد و بیش از حدّ از آن منفعل شد و زندگی طبیعی را تعطیل کرد. موفق باشید

28691
متن پرسش
سلام استاد خدا قوت: در صفحه ی ۲۲ از کتاب معاد یا بازگشت به جدی ترین زندگی (مورد دوم) گفته شد که چون ما بدن مان را ادراک می کنیم نشان می دهد که ما غیر از بدن هستیم. سوال بنده اینست که فرق این ادراک با درک حضوری از خود چیست؟ (که در این مورد دوم ادراک کننده متحد با ادراک شونده است)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت در این است که در مورد دوم مبتنی بر یک قاعده ی عقلی سخن گفته شده است. قاعده ای که می گوید: «مدرِک، غیر از مدرَک است». موفق باشید

28632
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: بنده با خواندن آشتی با خدا و کمی از خویشتن پنهان دریافتم که بسیاری از مشکلات روحی من بخاطر نبود معرفت نفس است. و تصمیم دارم با خود واقعی ام ارتباط داشته باشم ولی متاسفانه نمی توانم توجه به خود واقعی کنم. یا نهایتا پس از مثلا نیم ساعت سعی در توجه به نفس در حد یه لحظه و نه بیشتر متوجه می شوم. چه کنم تا بتوانم بیشتر و راحت تر با نفس خود ارتباط داشته باشم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است کتاب «معاد» همراه با شرح صوتی آن با جدیّت تمام و به صورت درازمدت دنبال فرمایید. موفق باشید

28629
متن پرسش
سلام علیکم: استاد شما اشارات مهمی داشتید که باید هرکس بداند که کجای تاریخ قرار دارد تا تاثیر گذار باشد، مثل خیلی از بزرگان و شهدای اخیر، حرف رو طولانی نمی‌کنم بنده که یک خانوم خانه دار که دانشگاه و حوزه هم نرفته، آیا با کسب علم باید به اینجا برسم یا فقط با تقوا و ریاضت ها و خودسازی؟ اگر مطلبی هست برای بنده بگذارید، یا از جزوات تون کدوم به بنده کمک میکنه؟ مثلا یکی از شاگردانتون میگفتن که ما وقتی سر مزار حافظ که میریم کتاب حافظ رو به این نیت اونجا باز می‌کنیم که ایشان به ما بگن کجای تاریخ هستیم و چه باید بکنیم! شایدم کلا بنده صحبت های شما رو اشتباه برداشت کردم بفرمایید. لطفا جواب را در کانال بگذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله‌ی مهمی است که انسان زمانه‌ی خود را بشناسد و خود را در حیطه‌ی زمانه‌ای که اراده‌ی الهی آن را شکل داده، قرار دهد. مباحثی مثل جزوات «انقلاب اسلامی و عصری جدید در گام دوم» و «قرارگرفتن در بودنِ تاریخی خود» و  «نقش فرآیندی انقلاب اسلامی در این تاریخ» که بعد از موضوع «ده نکته در معرفت نفس» می‌تواند مفید باشد. موفق باشید

28633
متن پرسش
سلام استاد عرض ادب: برای فهم کتاب گلشن راز شیخ محمود شبستری، چه کار کنیم؟ چه کتاب هایی و شرحی مطالعه کنیم؟ خصوصاً فهم این بخش : تفکر رفتن از باطل سوی حق به جزو اندر بدیدن کل مطلق حکیمان کاندر این کردند تصنیف چنین گفتند در هنگام تعریف که چون حاصل شود در دل تصور نخستین نام وی باشد تذکر وز او چون بگذری هنگام فکرت بود نام وی اندر عرف عبرت تصور کان بود بهر تدبر به نزد اهل عقل آمد تفکر ز ترتیب تصورهای معلوم شود تصدیق نامفهوم مفهوم مقدم چون پدر تالی چو مادر نتیجه هست فرزند، ای برادر ولی ترتیب مذکور از چه و چون بود محتاج استعمال قانون دگرباره در آن گر نیست تایید هر آیینه که باشد محض تقلید ره دور و دراز است آن رها کن چو موسی یک زمان ترک عصا کن درآ در وادی ایمن زمانی شنو «انی انا الله» بی‌گمانی محقق را که وحدت در شهود است نخستین نظره بر نور وجود است دلی کز معرفت نور و صفا دید ز هر چیزی که دید اول خدا دید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقدماتی مثل «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و شرح تفسیر حمد حضرت امام، آمادگیِ ارتباط با فرهنگ عرفانی شیخ محمود را به شما می‌دهد تا إن‌شاءاللّه با شرح لاهیجی بتوانید به سوی فهم کتاب «گلشن راز» شیخ محمود بروید. موفق باشید

28591
متن پرسش
استاد گرامی سلام: چرا جنبه ای از نفس که بطور تکوینی امور بدن را تدبیر می کند و بعد در آخر کار به این نتیجه می رسد که دیگر به بدن احتیاج ندارد و آن را رها می کند (مثال نجار و تبر) را ما درک نمی کنیم مگر جزئی از ما نیست؟ آیا امکان در اختیار گرفتن آن وجود دارد؟ چگونه؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که انسان احساس می‌کند بدن خود را به عنوان ابزار در کارهایش به‌کار می‌گیرد کافی است تا متوجه‌ی ابزاربودنِ بدنش بشود. موفق باشید

28575
متن پرسش
سلام علیکم استاد طاهرزاده عزیز: با جمعی از دوستان آشنا با مباحث فلسفی و معرفت نفس و تفسیر المیزان علامه، در خصوص معجزات و فرق آن با کرامت صحبت می کردیم. استاد شما بارها در سخنرانی هایتان از ایجاد یک قصر در نوک یک کوه توسط یکی از جوکی های هندی صحبت کرده اید به گونه ای که اگر کسی قسمتی از دیوار این قصر را خراب کند از آن خون جاری می شود! سند این صحبت در کجاست؟ چون این مثال را زیاد در سخنانتان بکار می برید. دوستان بنده چنین چیزی را باور ندارند می گویند چون چنین کاری در حد معجزات پیامبران است تا کرامات یک جوکی! بله متوقف کردن ترن از دور یا کج کردن اشیاء و یا آن چیزهایی که در فیلم سفر به ماوراء نشان داده شده قابل قبول است ولی چنین کاری را در حد زنده کردن نقاشی شیر بر روی دیوار به امر امام رضا (ع) می دانستند که تنها از معصوم چنین اموری صادر می شود. اگر بخواهید کرامت عاصف بن برخیا و آوردن تخت بلقیس را مثال بزنید خب ایشان از اولیای الهی بودند و خیلی با یک جوکی که صرفا به تقویت نفس پرداخته فرق دارد. چه جوابی به دوستان بدهم راجع به مثال قصر روی کوه که از دیوارش خون جاری می شود؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سال‌ها پیش در گزارش شخصی که کارهای مرتاض‌ها را گزارش داده بود و شواهدی بر صحت آن گزارش‌ها احساس می‌شد. چرا رفقا آن را بعید می‌دانند؟ مگر حتی کار امام معصوم که تصرف در آن عکس کردند، معجزه حساب می‌شود که گمان کنیم که از غیر امام صادر نمی‌شود؟ احتمالاً با توسعه‌دادنِ نفس ناطقه، طرف می‌تواند وجهی از نفس خود را در آن‌جا متعیّن کند شبیه آنچه انسان در قیامت، برای خود قصر می‌سازد که آن قصر، صورتِ اراده و نفس خود شخص می‌باشد. آری! چون قصر قیامتی مبتنی بر اذکار توحیدی است، مأمن ابدیِ خوبی است برای انسان. موفق باشید

28550
متن پرسش
بسمہ تعالی با سلام خدمت استاد عزیز این را بگویم که بنده با قسمت سوالات سایت بیگانه نیستم. ۱. علاقه ی زیادی به شهید مطهری دارم یک شب به خوابم آمد و گفت کتب من تو را عالم نمی کند اما راه عالم شدن شما کتب بنده هست، الان که چندین سال از آن رویا می گذرد و در حال گفت با جنابعالی هستم دیگر نمی توانم به شهید مطهری اکتفا کنم و با اینکه مشغول تدریس آثار ایشانم اما نگاه جدی به مباحث استاد عبدالحسین خسروپناه و سایر اساتید جهت کسب نگاه جامع و جدی به مباحث اسلامی دارم تا طی چهار سال در پیش رو و اتمام سطح سوم سفیرانم هدایت با یک نگاه نیمه اجتهادی در مباحث اجتماعی وارد عرصه تدریس در حوزه و بخصوص در آموزش و پرورش و دانشگاه و یا وارد مسئولیت کلیدی ای شوم: کلام را اعم از دسته بندی رایجِ قدیم و جدید در حال مطالعه و یادداشت و دسته بندی ام. تفسیر قرآن را آهسته و روزانه دو صوت از اصوات آیت الله جوادی و استاد احمد عابدی بهره و یادداشت می کنم. ولایت فقیه و مباحث سیاسی را هم دنبال می کنم و همه ی مباحث را با یادداشت پیش می برم. مباحث اخلاقی را از آیت الله مهدویِ مجلس خبرگان بهره می برم. فقه را در حد همان فقه نیمه استدلالی آیت الله ایروانی مطالعه و تلخیص استدلال‌هایش را دارم. ۲. استاد عزیز گیرم در بی میلی ام به فلسفه و عرفان نظری و اصول فقه است، با توجه به اینکه در شرف تلبس هم هستم بفرمایید در مواجهه با این علومی که میلی به آنها ندارم چه کنم تا نزد حوزوی ای یا دانشگاهی ای یا مردم بوسیله بی میلی به آن سه علم کم نیاورم تا آبرو ریزی شود؟ با تشکر از توجهتون، زندگی منی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمد الله همان مسیری را که در پیش گرفته‌اید به نتایج خوبی شما را می‌رساند. آری اگر مواجهه با فلسفه پیش آمد، خوش آمد. اگر رسیدید مباحث ده نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین با شرح آن‌ها که روی سایت هست را دنبال کنید. موفق باشید

28524
متن پرسش
سلام استاد: با توجه به اینکه روح آدمی بی زمان و مکان است می‌توان گفت ذات انسان بی زمان و مکان است و فقط تا زمانی که انسان در دنیاست، زمان و مکان برایش معنی می‌دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. و به همین جهت نفس ناطقه زمان و مکان را می‌فهمد. موفق باشید

28486
متن پرسش
بسم الله: سلام استاد. شما را به خدا نافرمایید «نپرس تا کشفت شود» اینکه در کتاب ده نکته می فرمایید از قول آیت الله ملکی «که برای مبتدی یک چند روزی فکر کند که هر چه خیال می‌کند و می‌بیند خودش است.» یعنی چه؟ چگونه این کار را انجام دهیم؟ من الان دو سه سال است که به مرگ فکر می‌کنم ولی نمی دانم چگونه قوه خیال خود را تطهیر کنم. می‌شود مثال بزنید و توضیح دهید؟ فکر کنم این جمله داروی، بیماری من است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم بزرگوار! این امور اموری هست در رابطه با روح انسان و نه در رابطه با فکر انسان، لذا با ورد هرکس در آن امور برای همان کس پیش می‌آید. به نظر بنده چون فکر می‌کنید باید این امور را بپرسید متوقف می‌گردید. موفق باشید

28465
متن پرسش
سلام علیکم: با گوش کردن جلسه اول شرح کتاب مقالات آقای شجاعی از سایت، سوالی برایم پیش آمده: اگر روح خدا به معنای ذات خدا نیست و بلکه نزدیک ترین موجود به خدا است پس در آیه «نفخت فیه من روحی» نیازی به آوردن کلمه «من» نبود. چون اگر حقیقت انسان همان مقام قرب کامل باشد و از طرفی روح خدا هم همان مقام قرب کامل باشد (نه ذات) پس باید بگوییم حقیقت انسان همان روح خداست، نه «از» روح خدا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به شرطی که بحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را مقدمه‌ی مطالعه‌ی مباحث مربوط به کتاب «مقالات» قرار دهید؛ ملاحظه خواهید کرد که «مِنْ» در «من روحی» منظور، نازله‌ی روح است و نه جزئی از کلّ. موفق باشید

28454
متن پرسش
سلام: مرحوم آیت الله ملکی تبریزی: «افرادی که انواری از اسرار هستی بر دل آنان تابیده و برخی از حجاب های ظلمانی را کنار زده اند باید به فکر معرفت نفس باشند تا همه‌ی حجاب های ظلمانی، حتی حجاب خیال و صورت‌ها کنار رفته و حقیقتشان بی ماده و صورت برای آنان تجلی کند.» این جمله را متوجه نشدم. چرا اول باید کنار بزنند و بعد به فکر معرفت نفس باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برای آن‌که افق رجوع به نفس ناطقه‌ی انسان روشن شود، آن کار لازم است. موفق باشید

28424
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خودشناسی چطور حاصل میشه؟ و اینکه آیا خودشناسی مدنظر علم روانشناسی همون خودشناسی مد نظر اسلام (من عرف نفسه فقد عرف ربه) است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. زیرا روان‌شناسی یک علم تجربی در رابطه با اطلاع از عکس‌العمل‌های بدن است. در این مورد پیشنهاد مطالعه‌ی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن که روی سایت هست، می‌شود. موفق باشید

28413
متن پرسش
سلام: استاد انسان بجز روح فراطبیعی که همان روح مجرد است، روح طبیعی یا مادی هم دارد؟ در فرض صحت این چه نوع روحی است؟ و آیا دارای وزن و اندازه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح مجرد انسان در ذات خود مراتبی دارد که به گفته‌ی جناب عبدالرزاق کاشانی در مقدمه‌ی «منازل‌السائرین» از پایین به بالا عبارت است از نفس- قلب- روح و سرّ. موفق باشید

28393
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: من مدتی است که انگار میل و علاقه ای به وصل کمالات در وجود خود احساس می‌کنم. اما از طرفی درگیر نفس و بازیهای آن هستم. چگونه می‌توانم استادی بیابم که هم وجود و نفس حقیر را معاینه کند و هم مرا در طریق وصل راهنما و هادی باشد. بنده ساکن سرخس در نزدیکی مشهد هستم. لطفا راهنمایی کنید. اجرکم عند الله الرحمن الرحیم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به نظر آیت اللّه بهجت که می‌فرمایند در این زمانه علم ما می‌تواند استاد ما باشد؛ پیشنهاد می‌شود با «معرفت نفس» شروع کنید مثل کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن و کتاب «آشتی با خدا». کتاب‌ها روی سایت هست. موفق باشید

28385
متن پرسش
سلام علیکم استاد بزرگوار: با سپاس از پاسخهای قبلی جنابعالی، پیرامون اتحاد عاقل و معقول می خواهم بپرسم: صور ذهنی معقول که پیش نفس مجرد عاقل حضور دارد آیا بخاطر اتصال نفس با عالم عقل هست و ما با مواجه شدن وجود خارجی اعیان در نشئه طبیعت آنها رو کشف و درک می نماییم یا برعکس با کسب معرفت در مورد وجود خارجی اشیاء صور عقلیه آنها در نفس مون بوجود میایند و باهاش عجین می شوند؟ اگر در این مورد مقاله، جزوه، کتاب یا درس صوتی رو برای طفل مکتب مثل بنده معرفی بفرمایید سپاسگزار خواهم شد۔ سایه تون مستدام۔
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «معرفت نفس و حشر» جناب صدرالمتألّهین «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» روشن می‌کنند که صور خارجی، معّداتی هستند تا نفس ناطقه با صورت‌های معقول صور خارجی متحد شود. در این مورد خوب است به جزوات «معرفت نفس و حشر» که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید

28346
متن پرسش
سلام علیکم: استاد در بحث های معرفت النفس فرمودید انسان آن منی که دارد مجرد است و همه جا است و اینکه خودش را در جای خاص می یابد برای این است که نظر و توجه به آنجای خاص دارد، سوال این است که می‌شود انسان نظرش را همزمان به چندجای مختلف در عالم ماده بیاندازد؟ و در عالم مجردات چطور است؟ یعنی شهدا الان به طور همزمان توجه به کل عالم دارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر اندازه وسعت توحیدی انسان افزون شود، کاری او را از کاری باز نمی‌دارد. موفق باشید

28348
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرانقدر: مدتی بود که شوق عرفانی در دلم بود و حالات خوبی هم داشتیم مثلا احساس می کردم هفت آسمان با من ذکر می گوید یا احساس می کردم که به عالم مسلط هستم و کره زمین در کف دست بنده بود و خدا را می دیم و احساس می کردم، ولی مدتی گذشته و شاید خطاهایی هم انجام داده ایم حالا سوال این است که استاد طلب بنده از بین رفته است و دیگر خدا را طلب نمی کنم یعنی به خودم که رجوع می کنم می بینم که دیگر خدا این نفس انگیزه اش را از دست داده است و طالب نیست و سرگرم مسائل علمی شدم و این دل بی صاحب من به امور علمی قانع گشته. البته هنوز خدا را می بینم ولی حالاتم کم شده و نماز خوندنم مثل قبل نیست استاد با توجه به این که علامه فرمود بعضی ها چند سال با آقای قاضی بودند و رفتند یعنی مال این حرفها و سلوک و سیر نبودند و این که آقای قاضی به آقای خویی می گوید که تو بدرد سیر و سلوک نمی خوری برو به مسایل خودت بپرداز و کارت را ادامه بده ... استاد می ترسم که اهل سلوک نباشم آیا این کم حالی ها یا طلب نکردن ها و شوق و ذوق و عشق به سلوک نداشتن بنده که دچارش شده ام نشانه ی این هست که اهل این راه نیستم هر چند حالات خوبی داشته باشم؟ چه کنم ذوق و شوق و عشق و طلب داشته باشم و برگردم؟ چه کنم نجات پیدا کنم؟ لطفا تفصیلی بفرمایید که مایه نجات باشد نه این که فقط رفع عطش کند که نمیریم چه کنم عشق به سلوک پیدا کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید حکمت کار در این است که فعلاً مشغول معارف الهیه مثل «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و معارف معادی بشوید تا در وقتش با استحکام بیشتر سلوک خود را ادامه دهید. موفق باشید

28320
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب استاد بزرگوار. با کلامتان آغوش الهی به رویم باز شد. عنایات ویژه حضرت ولیعصر عج نصیبتان باد ان شاءلله. از کلام شما در کتابها و صوت های شما مخصوصا کتاب «خویشتن پنهان» چنین عایدم گردیده و در محضر شما معارفم را بازگو می‌کنم تا گرچه مصدع اوقات شریفتان می‌شوم اگر صلاح دانستید اصلاح و تأدیب بفرمایید: بسم الله الرحمن الرحیم ۶ تیر عنوان: «نفخت فیه من روحی یعنی خدایی خدا در من نه خدایی من» خداوند از روحش در ما دمید تا با وجود روح الله در وجودمان و معرفت النفس متوجه معرفت الله بشیم. اما ما را شیطان گول می‌زند و وقتی می‌خواهیم با نگاه به نفس، خدا را ببینیم در نگاه به نفس نگه می‌دارد و دچار کوته بینی و قشر بینی میشیم به جای دوربینی و بصیرت و لب الالباب بودن بعد به جای اینکه گنج پنهان الهی را در وجودمان به نظاره بنشینیم و جلوه گر شویم که جلوه گری گنج پنهان الهی همان عبودیت است چون خداوند فرمود گنجی پنهان بودم و می‌خواستم آشکار شوم لذا خلقت را آغاز نمودم و از طرفی فرمود «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدونن و خلقت را برای عبودیت افریدم و در شرح این آیه امام فرمود «أی لیعرفون» پس هدف جلوه گری خالق است (نه اینکه محقق شود که محقق است) «هو الله الذی لا اله الا هو» به عبودیت مخلوق از راه معرفت الله که مقدمه اش معرفت النفس است. یعنی خود را بشناسم و هرچه کمال در خودم دیدم که می‌خواهد جلوه گری کند در واقع قطره ای از کمال او بدانم و او را جلوه گر شوم. ‏نشان دهیم ما عبدیم، ما عبدیم یعنی معرفت الله پیدا کردیم یعنی نگاه به نفسمان کردیم و خدا را شناختیم، یعنی با میل به مقام در واقع حکومت الهی را در جانمان دیدیم که چقدر وسیع است، یعنی با میل به کمال و بی نهایت طلبی وجود لا یزال و نامتناهی رب را در وجودمان نظاره کردیم، یعنی با تربیت فرزند و قدرت تربیت انسانها وجود رب را دیدیم در عالم یعنی با اعمال قدرت قدرت بیکران الهی را نظاره گر شدیم، و خلاصه با هر صفت کمالی که بزرگ شدیم و از کودکی و ناعاقلی درآمدیم در واقع قطره ای از صفات کمالی او را دیدیم و هرجا کودکی و نادانی کردیم، نظر به نقص خود انداختیم و آگاه باش که مبادا آن صفات کمالی را از خود بدانی چون به نظر و عنایت رب قادر حکیم تو آن صفات کمالی را داری و جلوه گریش را می‌بینی وگرنه تو جز ضعف و فقر و نقص نیستی بلکه نیستی. این بود عبودیت یعنی دائم با هر جلوه گری کمالی بشناسم «یعرفون» و بفهمم «یعقلون و بدانم «یعلمون» و باور کنم «یومنون» که این قطره ای از دریای بیکران کمال لا یتناهی است همان نفخت فیه من روحی و همان افاضه وجود رحمانی است در قلب تنی مادی و میرا و فانی برای مدتی محدود تا بتواند هدف خلقت را که آشکار کردن و جلوه گر شدن گنج پنهان الهی است «کنزا مخفیا» آشکار کند که آشکار است «هو الحق المبین» وگرنه اگر هر مخلوقی گنجی جدا داشت که دایم بروز دهد به علم و اعتبار و مقام و مدرک و مال و ... عالم به فساد کشیده می‌شد همانطور که الان با این اشتباه ما مخلوقات، عالم الهی که منشا برکات و خیر و فزونی است نابارور و تباه می‌گردد. «لو کان فیهما الهتین لفسدتا» پس ای انسان غافل جاهل ظاهر بین و کوته فکر به خود آ که خود تو خدایی است پنهان «کنزا مخفیا» ربی است عظیم «العبودیه جوهره کنه ها الربوبیه» که آن در واقع نه تویی که اوست پس چشم ظاهر بین و تن فانی ات را ببند و چشم باطن بینت که متصل است به باطن و ملکوت را بگشا. چشم دل باز کن که جان بینی / آنچه نادیدنی است آن بینی / چشم جان بگشا به نور الهی نور السموات و الارض و به جای خاک بازی کردن و کودکی «الدنیا لهو و لعب» بزرگ شو به اندازه عالم و رب شو «العبودیه جوهره کنه ها الربوبیه» چگونه؟ با گوش جان باز کردن به کلام الهی که از شرک می‌گوید که تو آن خودی - که خداست و در وجود توست - را به اشتباه شریک خدا کردی در حالی که او احد است و لا یتناهی و شریک بردار نیست و تو در گمراهی و سرابی احد را ببین در پس پرده غیب الغیوبی عالم، و بخوان بر جانت و بر جان عالم، «قل هو الله احد» مغز بین باش به جای قشر بین بودن تا در زمره لب الالباب شوی و خدایی کردن خودت را که دائم می‌نمایانی از قدرت و علم و اعتبار و مال و فرزند و ... قطره ای از خدایی کردن او ببین در عالم و او را بنمایان تا بفهمی و بشناسی (معرفت) که خودی نیست جز قطره ای از وجود او که در آینه عالم مادی به شکل و اندازه و قالب تو درامده و اگر از آینه نگاهت را برداری و خود او را ببینی چیزی جز او نمی یابی و این نیافتن غیر او در یافتن او محو می‌شود و معرفت الله یا همان لیعرفون که تأویل لیعبدون بود رخ می نماید. که یکی هست و هیچ نیست جز او / وحده لااله الاهو. دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق / هر طرف می‌شتافتم حیران / آخر کار، شوق دیدارم / سوی دیر مغان کشید عنان / چشم بد دور، خلوتی دیدم / روشن از نور حق، نه از نیران / هر طرف دیدم آتشی کان شب / دید در طور موسی عمران / پیری آنجا به آتش افروزی / به ادب گرد پیر / بچگان همه سیمین عذار و گل رخسار / همه شیرین زبان و تنگ دهان / عود و چنگ و نی و دف و بربط / شمع و نقل و گل و مل و ریحان / ساقی ماه‌روی مشکین‌موی / مطرب بذله گوی و خوش‌الحان / مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور / خدمتش را تمام بسته میان / من شرمنده از مسلمانی / شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان / پیر پرسید کیست این؟ گفتند: / عاشقی بی‌قرار و سرگردان / گفت: جامی دهیدش از می ناب / گرچه ناخوانده باشد این مهمان / ساقی آتش‌پرست آتش دست / ریخت در ساغر آتش سوزان / چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش / سوخت هم کفر ازان و هم ایمان / مست افتادم و در آن مستی / به زبانی که شرح آن نتوان / این سخن می‌شنیدم از اعضا / همه حتی الورید و الشریان / که یکی هست و هیچ نیست جز او / وحده لااله الاهو
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  آری! و آری! افقی بس گشوده از دریچه‌ی نظر به خود تحت عنوان «معرفت نفس» به سوی عالم بیکرانه‌ای خداوند به ما عطا فرموده است تا همین‌که به خود آییم، می‌یابیم «لیس فی الدّار غیره دیّار» و هیچ راه مطمئنی جز به فعلیت‌آوردنِ چنین نسبتی در شخصیت خود نداریم وگرنه زندگی سراسر وَهم می‌شود و وَهم. موفق باشید

28309
متن پرسش
سلام علیکم: علت و حکمت تاکید دین مبین بر کیفیت انعقاد نطفه و اینکه اگر این بستر تولد فرد و دوران جنینی اش در بستر سالم و شریعت مبین قرار بگیرد، این فرد زمینه هدایت و سلوک و تعالی و زمینه پذیرش کلام حق و درک آن را دارد و حتی بر روی نسل خویش هم می‌تواند تاثیر بگذارد چیست؟چگونه این امر، زمینه انس و پذیرش حقایق و هدایت و حتی تاثیر بر روی نسل بعدی دارد و این زمینه در کیفیت انعقاد نطفه و جنین است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی جنین آماده باشد نفخه ی روح راحت تر در آن نفوذ می‌کند و عملاً در مراحل بعدی در درک و ارائه ی حقایق روحی و روحانی راحت تر است. ولی در هر حال این امور در حد علت معده می باشد. علت حقیقی نفس ناطقه ی انسان است. موفق باشید

28300
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. اگر بخواهیم نفس رحمانی را در دستگاه توحیدی و هستی شناسی عرفانی به داخل مثال های نفس انسان و شئونات نفس بکشانیم و از طریق مثال های نفس شناسی، مقوله ی نفس رحمانی را تببین کنیم، چطور می‌شود؟ می‌شود یک مثالی بزنید که مبتنی بر مباحث معرفت نفس باشد و مقوله ی نفس رحمانی را هم داخل آن مثال داخل کرده باشید؟ یعنی نفس رحمانی را در مثال های مبتنی بر معرفت نفس به چیز باید تشبیه کرد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً همینطور مثال می‌زنند که انسان معنایی را در ذهن در نظر می‌گیرد و سپس وقتی آن را با صوت به ظهور می‌آورد عملاً تنفسی صورت گرفته که حامل آن معناست. موفق باشید

28237
متن پرسش
سلام علیکم: می‌خواستم بپرسم صوت های مربوط به شرح ده نکته و همچنین شرح برهان صدیقین مربوط به چه سالی هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بگو بلکه بیش از ۱۰ یا ۱۵ سال پیش. موفق باشید

28207
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: استاد جایی در کتاب حرکت جوهری که تعریف قوه و فعل را می‌گویید، می‌فرمایید قوه یعنی نداشتنی که می‌شود داشت، مثل پیری برای یک کودک. جایی هم در کتاب مبانی معرفتی مهدویت که بحث غایت مفقود محال است را می‌کنید می‌گویید که پیری برای جوان یا کودک، به عنوان غایت به شکل بالفعل در خارج هست، هرچند برای این کودک یا جوان به صورت بالقوه موجود است. این موجود بودن بالفعل پیری منظور در عالم غیبه یا عالم ماده؟ اگه بگیم در عالم ماده که خب برای یک فرد خاص که الان جوانه که هنوز به صورت بالفعل در نیامده و هنوز بالقوه است! و بنابراین به صورت بالفعل در خارج وجود نداره.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به غایت‌بودنِ پیری برای کودک فکر کنید که بالفعل‌بودنِ آن غایت در جای خود، غیر از بالفعل‌بودن آن است برای کودک. مثل بالفعل‌بودنِ تهران در جای خود که غیر از بالفعل‌بودن آن است برای کسی که در حال مسافرت به سوی تهران است. موفق باشید

28160
متن پرسش
سلام علیکم: در علم روان شناسی عقیده بر این هست که هر یک از افراد، دارای تیپ شخصیتی منحصر به خود هستند. تیپ بندی انسان ها بر اساس ملاک های گوناگونی‌ صورت می گیرد و همچنین برای تشخیص تیپ شخصیتی هر انسان، آزمون های متفاوتی طراحی شده است. مثلا آزمون MBTI چهار معیار «برون گرا یا درون گرا بودن»، «حسی یا شهودی بودن»، «فکری یا احساسی بودن» و نیز «منضبط یا ملاحظه کار بودن» را در افراد مختلف مورد بررسی قرار می دهد. تیپ شخصیتی هر انسان مشخص می کند که این فرد دارای چه نقاط قوت و چه نقاط ضعفی در شخصیت خود می‌باشد. مثلا شخص در می یابد که شخصیتی آرام و مهربان دارد (نقطه قوت) اما زودرنج است (نقطه ضعف). آنچه که مشخص کننده ی شخصیت انسان است تا حدی مربوط به ژنتیک انسان و قسمتی نیز مربوط به محیط اطراف اوست. سوالی که از خدمت شما دارم این است که ۱. نظر اسلام در مورد تیپ های شخصیتی انسان چیست؟ آیا اسلام این موضوع را قبول دارد که هر فردی دارای برخی ویژگی های ثابت شخصیتی است که به سختی قابل تغییر هستند؟ ۲. در صورتی که وجود برخی نقاط ضعف را در وجود انسان بپذیریم، آیا وجود یک ضعف ذاتی در شخصیت انسان نفی کننده ی عدالت نیست؟ مثلا کسی که به دلیل درون گرا بودن نمی تواند دارای ویژگی های یک رهبر خوب باشد، آیا ارزش او از ارزش کسی مثل امام خمینی نزد خدا پایین تر است؟ چرا کسی باید با توجه به ویژگی های شخصیتی خود بتواند رهبری لایق شود و با کار بزرگی که می کند اجر فراوانی داشته باشد، اما یک انسان درون گرا به خاطر دور بودن از اجتماع کمتر ثواب ببرد؟ عذرخواهی می‌کنم که سوالم طولانی شد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان‌ها از نظر فطرت که شخصیت اصلی آن‌هاست نسبت به گرایش به حق همه مساویند و تعبیر قرآن هست که «لا تبدیل لخلق اللّه» و لذا تفاوت‌های افراد از نظر شخصیتی تفاوت‌هایی نیست که یکی انسان بدی باشد و دیگری انسان خوبی، بلکه خصوصیاتی است تا هر کدام مطابق خصوصیات خود، یکی علامه‌ی طباطبایی می‌شود و دیگری امام خمینی، و هر کدام در جای خود لازم است. موفق باشید

28159
متن پرسش
سلام استاد: سوال ۲۷۸۶۸ که ازتون پرسیدم فرمودید به آرشیو سوالات رجوع کنید، رجوع کردم و چیزی پیدا نکردم و موبایلم یاری نکرد، لذا از شما خواستارم که با استدلال توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن‌جایی که بحث آن مفصل است و در مباحث «معرفت نفس» به صورت‌های مختلف جواب داده شده است؛ عرض شد به آن‌جا رجوع شود. آدرس آن قسمت عبارت است از  http://lobolmizan.ir/quest/cat/45 . موفق باشید

نمایش چاپی