بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: انسان‌شناسی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10601
متن پرسش
سلام: چرا در هیچ یک از مباحث دینی مطلبی از خودشناسی گفته نمی شود؟ چرا در حوزه های علمیه درسی به نام روانشناسی نیست؟ در صورتی که علمای ما اولین سخنانشان باید از خودشناسی باشد اما کمتر کسی من دیدم که خودشناسی مطالعه کرده باشند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روانشناسی یک علم تجربی است که عکس‌العمل‌های روان را در رابطه با بدن بررسی می‌کند، ولی خودشناسی مربوط به ابعاد مجرد نفس است که در فلسفه و عرفان اسلامی مورد بررسی قرار می‌گیرد. موفق باشید
10609
متن پرسش
سلام علیکم: من در کودکیم به علت اینکه بد خواب بودم و از اینکه همه خواب بودن و من بیدار می ترسیدم، برای رهایی از این ترس خیالاتی را تصور می کردم تا از این ترس دور باشم. خیلاتم هم بر اساس اتفاقات روزمره یا فیلم هایی که می دیدم بود ولی رفته رفته این برنامه روزانه ام شد. چند سال پیش برای حل کردن این معضل از استادی کمک خواستم ایشان فرمودند آدم به دنبال آنچه که دوست دارد می رود و من هم هر وقت این خیالات سراغم می آمد دنبال کشف این بودم که چه چیز در این خیالات هست به طوری که فهیدم خودم را در این خیالات می یابم و نداشته هایم را در خیالات می آوردم که دارم و به اینجا رسیدم که من هستی هستم و بعد هم آشتی با خدای شما بر آن صحه گذاشت. الان دو سال ازاین کشف می گذرد ولی من هنوز نتوانسته ام بر اساس این نوع نگاه زندگی کنم و هنوز خیالاتم ادامه دارد، اشکالم هم این است که نمی توانم استعداد و قابلیت خودم را پیدا کنم و ادامه مسیر دهم. لطف شما مرا در این مورد راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم با مباحث «ده نکته از معرفت نفس» و «برهان صدیقین» مسیر خوبی جلوی شما قرار می‌گیرد. موفق باشید
10597
متن پرسش
سلام استاد: این درست است که می گویند ملاصدرا زن را جزء انسان نیاورده و حیوان محسوب کرده؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار بد فهمیده‌اند. ملاصدرا با نظر به توصیه‌های اخلاقی که در روایات هست مبنی بر رعایت کسانی که در زیردست انسان هستند و می‌فرمایند رعایت زنان خود و کنیزان و غلامان و حیوانات را بکنند سخن گفته و این ادبیات مربوط به آن زمان بوده، نه آن‌که بخواهد زنان را جزو حیوانات بیاورد. مبنای فلسفه‌ی ملاصدرا آن است که نفس ناطقه، زن و مرد ندارد و زن و مرد مربوط به بدن است و روح زن و مرد از نظر رتبه و درجه‌ی وجودی یکسان است. موفق باشید
10599
متن پرسش
سلام علیکم: بنده سی دی معرفت النفس و الحشر شما را دارم. می خواستم ببینم این شرح کتاب معرفت النفس است یا نه، و به نظر شما این سیدی را گوش بدهم یا نه کتاب کفایت می کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بلی شرح کتاب «معرفت نفس و حشر» است ولی کیفیت ضبط آن بسیار ضعیف است. موفق باشید
10582
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی: آنچه در مورد فصل اخیر فرموده اید را نمی توان قبول کرد چون وقتی انسان به عنوان نوع مطرح است و برای او جنس و فصل در نظر گرفته می شود و همان جنس و فصل را به شرط لا می گیرند و به عنوان ماده و صورت مطرح می کنند دیگر نمی توان آنها را جداگانه در نظر گرفت. آنچه در بدایه و شرح آقای شیروانی آمده بدن را به عنوان ماده و نفس ناطقه را به عنوان صورت مطرح کرده است برای همین آن مطلب خدمتتان عرض شد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع روشنی است که بدن و روح دو جوهر متفاوت‌اند و هرکدام جنس و فصل خود را دارند و تدبیر بدن توسط روح موجب می‌شود که بدن برزخیِ روح به کمال مربوط به خود برسد. موفق باشید
10583
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی: آیا اولیای الهی که تجرد نفس برایشان حاصل می شود و نفس خود را در تجرد کامل از عالم ماده می یابند تسلط خود را بر کهکشانها با آن عظمتی که در علم نجوم مطرح است درک می کنند؟ انسان وقتی مطالب مختصری در مورد ستارگان و کهکشانها مطالعه می کند دچار حیرت می شود از عظمت آنها، آیا واقعا عرفا تسلط خود را بر این عظمتها وجدان می کنند؟ چون با توجه به مبانی باید اینطور باشد چون ملکوت سلطه دارد بر عالم طبیعت پس نفس مجرد و ملکوتی هم باید این تسلط را داشته باشد ولی تصور آن واقعا مشکل است. آیا شما از نزدیک با چنین افرادی برخورد داشته اید؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. وقتی انسان با حقیقت عالم مرتبط شد تمام عظمت مظاهر آن عالم در نزد اوست. این افراد کم نیستند، مگر امثال امام و علامه طباطبایی و آیت‌اللّه حسن‌زاده و آیت‌اللّه جوادی را غیر از این می‌دانید؟ موفق باشید
10558
متن پرسش
سلام: خسته نباشید حدود 8 سال پیش در مواجهه با پدیده ای تحت عنوان اختلال روانی در بنده، این سوال برایم پیش آمد که «روح و روان [1] چه رابطه ای دارند؟» برای پاسخ به این سوال نیاز است هر دو جنبه ی جسم [2] و روح را خوب شناخت، واضح است که بنده اشراف کافی و قابل اعتمادی بر مباحث ندارم اما می شود گفت اولیات لازم را با مطالعه مباحث نفس شناسی علمای مسلمان، برخی مباحث مطرح شده در روان شناسی تجربی، تفکر در احوالات خویش و مشاهده رفتار اطرافیان را می دانم. به علاوه دانستن مباحث بیولوژیکی و ژنتیک در حد الفبای این علوم باعث شد رویکرد بنده بیشتر به سمت این برود که این رابطه در تنگاتنگی بسیاری با هم قرار دارد. حدود دو سال پیش این سوال را نزد دوستم که گویا در دانشگاه تهران یا تربیت مدرس کلاس فلسفه ملاصدرا یا شاید هم معرفت النفس شرکت می کردند، مطرح کردم. ایشان گفتند طبق فلسفه صدرا نمی توان برای این دو جدایی قائل شد. دوستم می گفت آنجا حتی استاد شاگردان را از استفاده از تعبیر جسم و روح منع می کرده و حداقل جدایی را با تعبیر جسم ـ روح مطرح می کرده است. به علاوه حدود یک سال پیش گفتگوی بسیار مختصری پیرامون این سوال با ایشان داشتم این بار بنده را به مباحث نفس شناسی مطرح شده در کتب اخلاقی حضرت امام (ره) ارجاع دادند و گفتند نمی توان این دو را از هم جدا دانست و این دو در تأثیر و تأثر بسیار نزدیکی بر هم به سر می برند. این گذشت، تا همین چند وقت پیش که بنده در جلسه ای شرکت کردم که کتاب آشتی با خدای استاد طاهرزاده را مطالعه و مباحثه می کردند. در این جلسه باز سوال مذکور به ذهنم متبادر شد و تقریبا تمام بحث جلسه به این سمت کشیده شد، نمی گویم استاد حاضر در جلسه استاد توانمندی بود اما بالاخره با استفاده از واژه اتحاد بین جسم و روح تا حدی بنده را قانع کرد اما این قناعت به طول نینجامید. در همین بین بنده برای یافتن مطلبی به سایت استاد طاهرزاده مراجعه کردم و کتاب ترجمه اسفار را دیدم. به فهرست کتاب نگاه کردم و مرور کلی تا آخر کتاب داشتم در حد ورق زدن فقط و احساس کردم پاسخ خیلی از سوالاتم را در آنجا می توانم بیابم (که به علت نداشتن وقت کافی و ندانستن خیلی از مقدمات ضروری فلسفه مطالعه را به زمان مناسبش موکول کردم). همچنین مجدداً به «شرح جنود عقل و جهل امام(ره)» مراجعه کرده و آن جمله نسبت غیب نفس به شهادت و برزخ آن، نسبت ظاهریت و مظهریت نیز نیست، بلکه نسبت ظهور و بطون شى ء واحد است و مباحث بعدی آن را دیدم. این مبحث قوت این سوال و انگیزه پرداختن به آن را برای بنده دو چندان کرده است. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------- [1] الف) روان به آن بعد از انسان اطلاق می شود که توسط مغز و اجزاء آن با سازوکار خاصی کنترل می شود (مثل عواطف، احساسات، ادراک، حافظه و... شاید بشود تا حدی لذات و شهوات را هم در این دسته بندی قرار داد). آثار این ها در رفتار و حالات و زندگی فرد مشهود است که البته وجود این ها در حیوان هم اثبات شده... از طرفی وجود انسان یک نشئه دیگری دارد که او را از حیوان متمایز می کند و اکثراً به روح تعبیر می شود در این مجال هم ما از واژه روح استفاده خواهیم کرد. این که این روح چیست و چه آثاری بدان مترتب می شود این جا موضوع بحث ما نیست. با اینکه تفاوتهایی در تعاریف اهل این علم وجود دارد، اشتراکاتی هم وجود دارد، فعلا اشتراکات را مد نظر گرفته و تفاوتها را مورد مناقشه قرار نمی دهیم. ب) اکثر اختلالات روانی ناشی از اختلالات سلولی ـ مولکولی یا بافتی مغز هستند که اگر اینها را به طریق مادی یا همان فیزیولوژیکی رفع و یا کنترل نکنیم ادعای گزافی است که بتوان آن را تحت اراده انسان بیمار کنترل کرد! حتی اثبات شده که خیلی از رفتارها و سبک زندگی های اشتباه هم اثرات فیزیولوژیک در حد سلولی ـ مولکولی در بدن یا به تعبیر دقیقتر مغز ایجاد می کند که باز برای درمان آنها باید از روش فیزیولوژیک اقدام کرد هرچند در مواردی که خیلی تأثیر شدیدی بر بدن نگذاشته اند می توان درمان را از راههای نرم افزاری صورت داد. [2] که روان هم ذیل آن قرار می گیرد. [3] ناگفته نماند که حقیر تا به حال کتاب آشتی با خدا، ده نکته در معرفت نفس, از برهان تا عرفان, هدف حیات زمینی استاد طاهرزاده، بخش هایی از فرزندم این چنین باید بود را مطالعه کرده ام و تا حد زیادی با مباحث ایشان آشنایی دارم و خب ارتباط خوبی هم با تفکر ایشان گرفته ام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته‌ای که شما مطرح می‌فرمایید در مباحث معرفت نفس ردّ نمی‌شود، با این تفاوت که ما می‌گوییم اگر بدن به عنوان بستری مناسب در میان باشد نفس انسان بهتر می‌تواند نقش خود را انجام دهد، این یعنی نفس و جسم در این موقعیت رابطه‌ای تنگاتنگ دارند و اگر بدن گرفتار اختلال شود نفس در مرتبه‌ای که با بدن ارتباط دارد -که شما آن را روح می‌نامید - در تدبیر بدن گرفتار مشکل می‌شود و روان‌پزشک با درمان بدن عملاً باری از روی روان انسان برمی‌دارد. موفق باشید
10563
متن پرسش
انسان برای خودشناسی نیاز داره که ابتدا اولیات انسان شناسی رو بدونه؟‬‏‎‬‎
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: معرفت نفس خودش اوّلیات انسان‌شناسی را با ما در میان می‌گذارد. موفق باشید
10532
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در بحث برهان صدیقین علامه معروف به برهان واقعیت و برهان صدرا بر اساس فقز ذاتی معلول آنگاه که روشن شد که تنها یک وجود و یک واقعیت می تواند در عالم باشد و موجودات متکثر اصلا وجود نیستند بلکه ظواهر وجودند چراکه تشکیک در اصل وجود نیست بلکه در ظواهر آن است چند سوال پیش می آید که مرا مشغول کرده و نتوانستم از زاویه نگاه اصاله الوجود آن را حل کنم. 1- اگر تنها خدا در عالم است پس دلیل علم حضوری ما به خود و اینکه یقیین داریم که هستیم چیست؟ بر اساس برهان اگر بگوییم این ظهور علم الهی است و در حقیقت علم خدا به خودش است آیا به این نتیجه نمی رسیم که ما همان خدا هستیم به نازله؟ و آیا این منجر به شرک نمی شود؟ 2 - ما اگر وجود بین باشیم و همه چیز را تنها ظواهر وجود ببینیم موارد بسیاری وجود دارد که شریعت نظر ما را به ماهیت می اندازد مانند تفاوت بین رفتار با پدر و مادر و استاد با غیر یا تفاوت رفتار کافر با مومن آنجا که می فرماید و «بالوالدین احسانا» یا می فرماید «اشداء علی الکفار رحماء بینهم». آنگاه با این تفاوت ها چکار کنیم؟ 3- چگونه بپذیریم که تنها خدا در صحنه است (اگرچه از نظر برهانی کاملا پذیرفته ایم) درحالی که قرآن می فرماید جن و انس را خلق نکردیم الا لیعبدون و می دانیم که عبادت امری دو طرفه است و یک عبد می خواهد و یک معبود. آیا این خود خداست که خود را ستایش و عبادت می کند؟ پس آنگاه دلیل پاداش و عقوبت اعمال را چکار کنیم؟ 4- همانطور که اگر بگوییم اختیار ما ظهور اسم مختار خداست پس عبادت ما چرا به پای ما نوشته می شود؟ 5- بسیاری از دستورات شریعت برپایه روابط اجتماعی است و نظر به ماهیت موجودات دارد و حیثیت های اعتباری را برای آنها قائل می شود و در این صورت چگونه بازهم تنها خدا را در عالم ببینیم. 6- اگر که تنها خدا در صحنه است و براساس توحید افعالی فعل ما ظهور فعل الهی است چرا به پای ما نوشته می شود؟ مگر نه اینکه رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند آیا می پنداری که انسانی خود توانسته 40 سال خود را چنین امین و درستکار نگاه دارد؟ (الاحتجاج طبرسی) و تاکید می کنند که خداوند مرا حفظ کرده. این مشابه فرمایش قرآن در مورد حضرت یوسف است. پس من هم اگر خطایی دارم آیا خدا نخواسته درستکار باشم؟ چراکه جز خداوند در صحنه نیست. 7- چگونه ممکن است که بودن و شدن یک چیز متفاوت باشد؟ وقتی که عالم تنها مظهر اسماء الله است و وجود در هر رتبه ای بود خود را می یابد؟ 8- اگر رابطه فعل و اختیار ما با خدا رابطه ی طولی است چگونه ممکن است اراده ما با اراده الهی دوگانه شود تا ما بخواهیم اراده خود را با اراده الهی یگانه کنیم؟ 9- وقتی پذیرفتیم ظهور مختار، مختار است و فهمیدیم که آن مختار باید در همه مراتب هستی دارای ظهور اختیارش باشد و نیز پذیرفتیم در همه مراتب عالم حضور دارد پس چرا در یک مرتبه قوه است و در یک مرتبه فعلیت محض. او که اکنون در همه مراتب عالم حضور و ظهور دارد چه نیازی به بازگشت و معاد دارد؟ 10- استاد عزیز از زمانی که به قطع رسیدم که تنها خدا در صحنه است در اینکه کیستم و اینجا چکار می کنم؟ اصلا هستم یا نیستم؟ چرا شریعت؟ چرا عبادت؟ در چگونگی ارتباط با جامعه و طبیعت دچار یک سردرگمی شدم. از یک سو از دیدی که به جهان خلقت پیدا کردم شگفت زده شدم و لذت می برم که می بینم هیچ جا نیست که تنها باشم و خدا نباشد چرا که حالا خدایی که همیشه می پرسیدم کجاست را از طریق ظهوراتش دائما می بینم و از یک سو سوالات بالا دائما در ذهنم مرور می شود. لطفا راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث وحدت شخصی وجود که روشن می‌کند اصالتاً خدا است که دارای حضور مطلق است و بقیه‌ی مخلوقات مظاهر انوار الهی هستند، منکر امکان ذاتی مخلوقات نیست زیرا ممکن‌الوجود در ذات خود ممکن‌الوجود است و حضرت حق به ممکن‌الوجود وجود می‌دهد و آن ممکن‌الوجود از جهت وجود مظهر کمالات وجود مطلق است، ولی محدودیت ممکن الوجود از خودش می‌باشد. آری وقتی ما در علم حضوری به خودمان علم داریم به اعتبار تجلی وجود مطلق در وجود امکانی ما، متوجه حضور تجلیات آن وجود مطلق در محدوده‌‌ای که ما هستیم می‌شویم نه آن‌که آن وجود در آن محدوده خدا باشد، بلکه خدا وجود مطلق است و وجود ما تجلیات آن وجود مطلق می‌باشد. 2- بنابراین ماهیّات به معنای موجوداتی که هرکدام وجود مستقل داشته باشند معنا ندارند ولی از این جهت که هرکدام امکان خاص خود را دارند معنا دارد و به همین جهت در قرآن داریم «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏» امر خدا آن است که اگر خواست چیزی را ایجاد کند مانند آن است که به آن بگوید بشو و می‌شود. پس در علم خدا ماهیت آن شیئ و امکان خاص‌اش بود ولی وجود نداشت و خدا به آن وجود داد و در این رابطه ما با کثرت مخلوقات روبه‌رو هستیم. 3- عبادت جنّ و انس جهت به فعلیت‌رساندن جنبه‌ی امکانی‌شان است، آری شما زمینه‌ و استعداد آن را دارید که محل تجلیات انوار بیشتر الهی شوید با عبادات زمینه‌ی طلب تکوینی خود را فراهم می‌کنید و نور الهی به جان شما می‌تابد. 4 و 5 – اختیار به عنوان یکی از لوازم وجود امکانی ما ذاتی ما است. ممکن‌الوجودی که جهت به فعلیت‌رساندن خود وجوه مختلف‌اش در صحنه است و مثل سنگ و درخت نیست که یک وجه داشته باشد، در معرض ترجیحِ به فعلیت‌رساندن این وجه یا آن وجه قرار می‌گیرد و انتخاب او ظهور می‌کند و لذا هر وجهی را انتخاب کرد چون امکان انتخاب وجه دیگری هم برای او بود آن انتخاب مربوط به خودش می‌شود. 6- وقتی ما آماده شدیم که حضرت حق انوار هدایت و تربیت خود را بر ما متجلّی کند، آیا اَدب و واقع‌بینی این نیست که متوجه لطف الهی شویم؟ ولی این بدین معنا نیست که نظر به اختیار خود جهت آماده‌کردن زمینه‌ی آن تربیت نداشته باشیم. 7- در علم کلام بحث می‌کنند که خداوند اختیار ما را اراده کرده و نه فعل ما را و روشن می‌کنند چون اختیار عین انجام فعل و ترک آن است، پس آن فعل مربوط به انسان می‌شود زیرا امکان ترک آن را نیز خداوند به او داده بود. 9- فکر می‌کنم با مرورِ نکاتی که عرض شد این مسئله هم حل می‌شود. 10- عظمت تفکر توحیدی آن است که بتوانیم بین حق و نحوه‌ی حضور او در عالم جمع کنیم که به آن وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت می‌گویند که إن‌شاءاللّه به مرور برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
10537
متن پرسش
با عرض سلام: حاج آقا مجتبی تهرانی در کتاب رسائل بندگی، دفتر دل، می گویند که «نفس پایین ترین مرتبه روح است و موجودی است ذاتا مجرد، که در هستی اش احتیاجی به ماده ندارد. ولی در اعمالش محتاج به ماده بوده و با ابزار مادی کار می کند.» به نظر می رسد تعریف ایشان از نفس با تعریف شما تفاوت دارد. مخصوصا که شما با توجه به بحث خواب دیدن، قائل به این هستید که نفس در همین عالم هم بدون کمک ابزار مادی قادر به ادراک است. لطفا در این مورد توضیح بدهید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دست حاج آقا مجتبی تهرانی عزیز«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» درد نکند که چنین سخن متینی را گوشزد کی‌کنند، ولی عنایت داشته باشید نباید شما بین مباحث اخلاقی و مباحث فلسفی خلط کنید. بحث معرفت نفس یک بحث فلسفی است و نفس ناطقه را از آن جهت که هست بحث می‌کند نه از آن جهت که خوب است و یا بد است. در این رابطه می‌توانید به کتاب «فلسفه‌ی اخلاق» از آیت‌اللّه مصباح رجوع فرمایید. موفق باشید
10539
متن پرسش
با سلام استاد گرامی: من مباحث برهان صدیقین شما رو گوش می دهم. در بحث فقر ما در برابر خدا و اضطراب هایی که ما داریم شما فرمودید اضطراب به دلیل نرسیدن به اون کمالی است که در نظر داریم و تا به خدا وصل نشیم که عین کمال است این اضطراب رفع نمی شه و هرکس خدا رو داره و به خدا وصله نباید اضطراب داشته باشه. می خواستم از خدمتتون سوال کنم که اضطراب هایی مثل اضطراب انجام ندادن تکالیف و انجام دادن گناه از چه قسمی است؟ اگر کسی در مسیر حق باشه ولی به خاطر انجام گناه و ناتوانیش در برابر نفس اماره اش به اضطراب زیادی در زندگیش دچار بشه این اضطراب چه نوع اضطرابی هست؟ یا مثلا به عنوان مثال کسی وظیفه داره یک کاری مثل درس خواندن رو انجام بده و تنبلی می کنه و نمی خونه و به اضطراب دچار می شه این قبیل اضطراب ها در برهان صدیقین چه جایگاهی داره؟ چی کار کنیم تا کوتاهی ها و انجام گناهان ما رو دچار پشیمانی و ناراحتی و حسرت و ایجاد انگیزه بکنه اما دچار اضطراب و افسردگی و عدم اعتماد به نفس نکنه؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع حزن که به جهت کوتاهی در وظایف ایجاد می‌شود از نفحات نفس لوّامه است که خداوند از آن طریق ما را متذکر راه‌های نرفته می‌کند و ما نباید به این نوع حزن‌ها بی‌محلی کنیم، بلکه باید با انجام وظیفه‌های عقب‌افتاده به آن جواب مثبت دهیم. موفق باشید
10516
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی: در فلسفه بیان می شود فصل اخیر همان نوع است و تحصل دهنده نوع، از طرفی بیان می شود فعلیت مربوط به صورت است. در مورد بدن انسان که فعلیت دارد اگر ما بخواهیم فصل اخیر آن را مشخص کنیم یا به عبارت دیگر صورت آن را ،دو حالت دارد یا باید معتقد باشیم بدن به عنوان یک شی که فعلیت دارد فصلی غیر از نفس ناطقه دارد که در آن صورت باید گفت فصل اخیر آن چیست؟ یا باید قبول کنیم فصل اخیر یا صورت آن همان نفس ناطقه است اگر این را قبول کنیم باید معتقد شویم بدن همان تحصل و تعین نفس ناطقه در دنیاست یعنی نفس ناطقه که یک حقیقت مجرد است تعینش در عالم دنیا می شود بدن انسان؟ آیا این نتیجه گیری درست است؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچیزی فصل اخیر و صورت خود را دارد. نفس ناطقه به عنوان موجودی مجرد فصل اخیرش، آخرین کمالاتی است که در خود شکل داده و صورت آن همان فصل اخیرش است که در بدن برزخی‌اش هم اکنون ظهور دارد و در مورد بدن مادی به عنوان یک پدیده دارای حرکت فصل اخیرش همان فعلیت‌هایی است که با تبدیل قوه به فعل محقق شده که همان آخرین صورت آن است. موفق باشید
10468
متن پرسش
استاد عزیز سلام: سوال اول بنده درمورد اقسام مرگ است در کتاب خویشتن پنهان که این گونه برداشت می شود که اگر شخصی در اثر تصادف و یا بیماری بمیرد مرگ طبیعی (انسانی و یا حیوانی) این شخص فرا نرسیده است که به نظر درست نمی آید لطفا توضیح دهید 2- مقالات حضرت آیت الله شجاعی همراه با شرح شما را از کجا می توانیم تهیه کنیم. با تشکر از شما و همکاران شما در این سایت بسیار بسیار عالی که ناشر اسلام ناب محمدی است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- توضیح بنده همان بود که در آن کتاب عرض کردم، البته بحث تقدیرات الهی که مطابق اعمال و عقاید ما جاری می‌شود نباید مورد غفلت قرار گیرد و این موضوع نیز در آن کتاب مورد توجه عزیزان باید باشد. 2- شرح مقالات را گروه المیزان در اختیار عزیزان قرار می‌دهد. موفق باشید
10479
متن پرسش
سلام علیکم: حالتان خوب است؟ اگر تمام ادراکات مربوط به من انسان می باشد پس چرا بعد از مرگ روح سردی و گرمی را دیگر حس نمی کند. و سوال دوم اینکه اگر ظرف علوم حصولی نفس مجرد آدمی و یا همان من انسان است پس چرا در سکرات تمام علوم و دانسته های او از بین می رود؟ سوال سوم: شما مقاله یا کتابی سراغ دارید که نظریه تکامل داروین را با مباحث عقلی حکمی و عرفانی رد کرده باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمد الـله حالم خوب است 1- تمام ادراکات مربوط به نفس انسان است، حال اگر محسوس او در میان نباشد ادراکی از این جهت برای او نیست. مگر در قیامت چیزی که سرد باشد یا گرم باشد هست که ادراک آن باشد؟ 2- در سکرات علومی که «وجودی» نبوده بلکه صورت و مفهوم معلوم است و جزء نفس ناطقه‌ی ما در نیامده، باقی نمی‌ماند. 3- کتاب «معرفت و معنویت» از دکتر سید حسین نصر نکاتی در این مورد دارد و عرض بنده در تفسیر سوره‌ی سجده در همان جلسات اول نکاتی دارد و کتاب «تکامل» از شهید مطهری نیز خوب است. موفق باشید
10444
متن پرسش
سلام علیکم: بنده جزوه انقلاب اسلامی حقیقت قدسی تاریخ ما را مطالعه کردم و سوالی برایم پیش آمد. در صفحه 16 این جزوه فرموده اید که تشکیکی بودن اراده الهی نسبت به ما است چون ما در نظر به حضور اراده الهی در عالم همواره در یک حالت نیستیم. از طرفی در صفحه 29 فرموده اید که وجود در ذات خود تشکیکی است و شدید و ضعیف بودن مربوط به خودش است. آیا ذات خدا تشکیکی است یا تشکیک صرفا مختص ظهورات است؟ اگر کتاب یاجزوه یا.... در این رابطه دارید معرفی بفرمایید. خداوند بر توفیقات آن به آن شما بیفزاید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل این مباحث را در شرح صوتی «برهان صدیقین» می‌توانید دنبال کنید. عنایت داشته باشید وقتی می‌گوییم وجود تشکیکی است و دارای شدت و ضعف است پس باید مرتبه‌ای از آن در نهایت شدیت باشد و سایر مراتب تجلیات آن مرتبه است و آن وجود شدید که عین وجود است خدا است نه این‌که وجود خدا باشد و لذا حال که خداوند عین وجود و مطلق وجود است، هر اندازه ما به خدا نزدیک شویم با وجود شدیدتری روبه‌رو می‌شویم و از این جهت پس تشکیکی بودن اراده‌ی الهی که یکی از مظاهر وجود است نسبت به ما می‌باشد. موفق باشید
10423
متن پرسش
با سلام: منظور از شناخت خود چیست؟ با توجه به حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را با شرح صوتی آن دنبال بفرمایید. موفق باشید
10392
متن پرسش
با سلام: 1- کلی سعی 2- حصه وجودی 3- اضافه اشراقیه یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این مباحث را باید در کتاب‌های مخصوص به خودش دنبال کنید و اگر در حین مطالعه سؤال خاصی پیش آمد إن‌شاءاللّه بنده در خدمتتان هستم. کتاب «معرفتِ نفس و حشر» نکاتی در این مورد دارد و کتاب «مقالات» آیت اللّه شجاعی نیز کمک می‌کند. موفق باشید
10397
متن پرسش
سلام استاد: چرا وقتی خواب می بینیم قادر به دویدن و یا فرار کردن نیستیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چون یک نحوه ارتباطی بین صورتی که در خواب هست و بدنی که در رختخواب هست در میان است و چون این بدن نمی‌دود، دویدن برای روح مشکل شده. موفق باشید
10341
متن پرسش
با سلام: آیا بر اساس مبانی حکمت متعالیه نفوس کملین هم جسمانیه الحدوثند؟ و اگر همینطور است پس در برهه ای از زندگیشان باید از مردم معمولی هم پایین تر باشند (گرچه بعدا به مقام کملین برسند) همچنین اصلا چرا نفوس کملین که ناقص نیستند باید به بدن تعلق بگیرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر نفسی جسمانیه‌الحدوث است ولی برای ائمه«علیهم‌السلام» حقیقت دیگری هست به نام نور عظمت که وسیله‌ای است جهت هدایت بشر توسط آن‌ها. بحث آن در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده. موفق باشید
10323
متن پرسش
سلام استاد: ما گروهی از خواهران سطح 3 حوزه علمیه هستیم که در نظر داریم به حول و قوه الهی، فعالیت های پژوهشی در قالب هسته های علمی انجام دهیم. من کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود را خوانده ام و بسیار برایم راهگشا بوده است. حال با توجه به وضعیت فرهنگی، بنظر جنابعالی اگر بخواهیم در مورد آسیب شناشی مسائل فرهنگی تحقیق نماییم، چگونه و از کجا شروع کنیم؟ از نظر شما در کدام حیطه از مسائل فرهنگی متمرکز شویم؟ لطفا ما را راهنمایی فرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید با توجه به روش حضوری که دین در آن حیطه ما را به سوی حق هدایت می‌کند جامعه را به قرآن و روایات سوق دهیم و در ابتدای کار، معرفت نفس کمک می‌کند. موفق باشید
10306
متن پرسش
سلام: من 23 سالمه اهل قم در یک خانواده نسبتا معمولی به دنیا اومدم مدتی دارم کتاب آشتی با خدا رو میخونم، در کنار کتابهای دیگه ای که دارم مطالعه می کنم الان احساس بدی دارم، احساس پوچی واقعا احساس می کنم خیلی خالی هستم، همه ی زندگیم فکر و تمرکز روی تعلقات دنیاییم بوده، پول، رفاهیات، آدمی که عاشقانه دوستم داشته باشه، جلب توجه دیگران و... اینها حجابهای زخیمی بین من و پروردگارم کشید. اینقدر خواستم زخیم باشه که حتی روزنه ی کوچکی از این نور به درونم نتابه حالا که همه ی وجودمو سیاهی گرفته دنبال نور می گردم و پاره کردن این پرده ها از وجودم و پیدا کردن اون نور مطلق برام آرزو شده، یه آرزویی که می ترسم بهش نرسم. زندگی بیهوده داشتن سخته و سخت تر از اون اینکه حس کنی دیگه راه نجاتی برای خودت باقی نذاشتی. نمیدونم چرا اینطور وجودمو نابود کردم دنبال چی بودم؟ حالا من گمراه میخوام این راهی رو که رفتم برگردم اما خیلی طولانیه آیا میتونم از نو شروع کنم؟ معنی اخلاص با خدا چیه؟ وجودم تاریک شده، اون نوری که منتظرشم کجاست؟ من خودم همه ی پرده هارو کشیدم تا نوری بهم نتابه، ولی گم شدم تو این سیاهی، به کجا دارم میرم نمیدونم. هر چی در مقابلم می بینم تاریکیه. نماز که میخونم هیچ لذتی نمی برم، از خودم بدم میاد که اینقدر وقیحانه در مقابل پروردگارم می ایستم ولی هیچ توجهی بهش ندارم اون میفهمه ولی به روم نمیاره بجایی که مچمو بگیره دستمو می گیره و این لطف اونو که اینقدر منو از خودم متنفر میکنه. چکار کنم چطوری بهش وصل بشم باهاش آشتی کنم؟ دلم می خواد با اون باشم تا از همه دنیا آزاد بشم. کمکم کنید لطفا.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً متوجه‌اید که حضرت حق از ما دور نیست ما هر اندازه در جدّی‌نگرفتن غیر خدا موفق شویم به همان اندازه به خدا نزدیک می‌شویم، پس باید آرام آرام متوجه شد که همه‌ی کمالات و همه‌ی برکات در زیر سایه‌ی حضرت حق محقق می‌شود. سعی کنید در معارف الهی جلو بروید تا سؤالاتتان یک‌یکی جواب داده شود. مباحث معرفت نفس شروع خوبی است. موفق باشید
10281
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرامی: اینجانب در گروه مطالعاتی هستم که پس از مطالعه کتب ده نکته از معرفت نفس و برهان صدیقین و حرکت جوهری در حال مطالعه کتاب معاد جنابعالی هستیم که سوالات زیر برایم پیش آمده که به ترتیب در زیر مطرح می کنم، متشکر می شوم اگر پاسخ بفرمایید و بنده را در فهم بهتر این مطالب یاری کنید: 1- با توجه به جمله «نفس انسان صورت اخیر اوست و شیئیت انسان به آن است، اگر انسان در عالم طبیعت مسیر کمالی خود را طی کند به جایی می رسد که از ماندن در عالم طبیعت مستغنی است و جسم طبیعی را پشت سر گذاشته و در اثر حرکت جوهری به جسم مثالی که حاصل حرکت آن جسم طبیعی است نایل می شود و از طبیعت بیرون می رود و به مرگ طبیعی از دنیا می رود. » (معاد ص 50). سوال اینجاست که افرادی که در اوایل کودکی و جوانی به دلیل مرگ غیر طبیعی مانند تصادف از دنیا می روند و هنوز بسیاری از قوه‌ها به فعل نرسیده و جسم مثالی به آن حد که باید نرسیده تا روح از بدن خارج شود، در برزخ چگونه و با چه جسم مثالی و برزخی خواهند بود؟ 2- با توجه به جمله نفس انسان صورت اخیر اوست، افراد مسن که صورت اخیر آنها با محدودیتهایی رو بروست در برزخ چگونه خواهند بود با توجه به این مطلب که در بهشت پیری وجود ندارد. 3- با توجه به جمله «در نشئه آخرت بدن خود را خودش ایجاد می کند، بلکه آن بدن، بدنی است که نفس، خود آن بدن است.» (معاد ص 51) چگونه می توان نفسی که در قالب مکان و زمان نمی گنجد را دارای جسمی دانست که خود آن نفس است در حالی که هر صورت و جسمی که قابل مشاهده است باید حدی داشته باشد تا قابل مشاهده باشد و اگر جسمی مشاهده نشود چگونه هر کس از صورتش شناخته حواهد شد؟ 4- این نکته که قیامت لا جرم و لا جسم است پس اینکه در قرآن کریم از درخت و باغ و حور و... که ظهورات الطاف حضرت حق هستند، سخن می گوید چگونه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- افرادی که در سیر تکوینی خود در دنیا جسم مثالی خود را به ظاهر شکل نداده‌اند، جسم مثالی آن‌ها مطابق اعمالی که انجام داده‌اند و نیتی که داشته‌اند خواهد بود. از طرفی شخصیت آن‌ها چنین زندگی را انتخاب کرده و لذا مطابق انتخابی که در عین ثابته‌ی خود کرده‌اند در برزخ با خود روبه‌رو می‌شوند 2- صورت اخیر هرکس همان شخصیتی است که با انتخاب‌های خود ساخته، نه صورت جسم او که بحث پیری و جوانی پیش ‌آید 3- جسم قیامتی شبیه صورت‌های ذهنی است که در عین شکل‌داشتن، محدود به مکان و جرم نیست و شما می‌توانید صدها پرتغال را در ذهن خود جای دهید 4- جرم و جسم نداشتن، غیر از آن است که شکل نداشته باشد. صورت‌های قیامتی به جهت شدت وجود از محدودیت‌های جرم و جسم به معنای مکان‌مندی آزاد‌اند. در کتاب «معرفتِ نفس و حشر» این موضوعات بیشتر روشن می‌شود. موفق باشید
10282
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: در کتابهایتان که مربوط به معرفت نفس می باشد (مثل خویشتن پنهان) با ذکر مثالهایی سعی در تبیین مفاهیم خودشناسی دارید. مثلا عرض کردید زمانی که انسان در آستانه خوابیدن است در خواب می بیند که مثلا از بلندی پرت می شود یا پایش به پله می خورد و گفتید که این دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم است که در قوه خیال اینگونه متمثل می گردد. در مورد جدا شدن روح از بدن ناسوتی به عنوان یک حقیقت و با توجه به نص صریح قرآن شکی نیست. حال سوالی که مطرح می شود این است که چگونه و از کدام منبع پی به این قضیه برده شده که به فرض مثال این نوع خواب دیدن منتسب به آن حقیقت می باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد را هرکس با تجربه‌ی خودش بر اساس معارفی که از معرفت نفس دارد می‌تواند تحلیل کند. کتاب «معرفتِ نفس و حشر» می‌تواند کمک کند. موفق باشید
10266
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت: لطفا به این سوال من پاسخ بفرمایید: قبلا به این نتیجه رسیده بودم که انسان یک من دارد و یک تن که اصل هر فردی من او است اما اخیرا مطلبی از حضرتعالی دیدم که فرموده بودید تن انسان از من او جدا نیست و هر کس آن را دو تا ببیند به دوگانگی ذهن و عین دکارت دچار می شود (البته اگر درست فهمیده باشم و درست نقل کرده باشم) لطفا این اشکال من را حل کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: درست فهمیده‌اید که حقیقت انسان‌ها همان منِ اوست. ولی عنایت داشته باشید همین حالا که در محل خود نشسته‌اید این نفس شما است که در تن شما حاضر است و عملاً تن شما مظهر نفس شما است و این غیر از بحث ذهن و عینی است که دکارت می‌گوید و معتقد است عالم ذهن از عالم عین جدا است و نمی‌تواند نسبتی بین صورت‌‌های ذهنی ما و محسوسات خارجی ایجاد کند. موفق باشید
10271
متن پرسش
سلام علیکم: آیا در شکل گیری علم فیزیک جدید سوبژکتیویته دخالت دارد؟ ما در آینده باید به فیزیک دیگری نظر کنیم؟ آیا فیزیک انیشیتین تفاوت اساسی با فیزیک نیوتونی دارد؟ یعنی نگاهش به عالم خارج از نگاه مدرنیته است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرچیزی می‌شود نگاه سوبژکتیو داشت و آن را محدود به فاعل شناسنده کرد و در این حالت فیزیک انیشتین با نیوتن فرق ندارد. عمده آن است که متوجه باشیم نفس ناطقه‌ی انسان می‌تواند واقعیت خارج را درک کند و هر چقدر بیشتر تزکیه کرده باشد، تصور بهتری از معنای عالم خواهد داشت. موفق باشید
نمایش چاپی