بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: فلسفه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1739
متن پرسش
به نام خدا با سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهر زاده لطفا نظرات خودتان را در خصوص مطالب آقای عباسی که در اصفهان پیرامون نقش فلسفه صدرایی در اسلام و نقد ایشان را بیان فرمائید . با تشکر و تقدیم احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام پس از سلام و آرزوی توفیق هرچه بیشتر برای حضرتعالی جهت نزدیکی به معارف اهل‌البیت«علیهم‌السلام» به عرض می‌رسانم که موضوع سؤال جنابعالی بحث عریضی است که در بین اندیشمندان سال‌های سال مطرح بوده است، از جمله کتاب‌هایی که در این رابطه بحث کرده کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» از آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله» است. راستی مگر نه این‌که قرآن و روایات به ما دستور داده‌ است در دین تدبّر کنیم، حال اگر با تدبّر در دین متوجه توحیدی شدیم که برای ما روشن می‌کند «هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن» یعنی چه و حاصل آن تدبّر را تحت عنوان «برهان صدیقین» مطرح کردیم، باید بگوییم این فلسفه است و از دین جدا است؟ مگر نه این‌که تفکر فلسفی یک نوع تفکر است و باید با همه‌ی ابعادِ تفکر وارد قرآن و حدیث شد؟ مگر تفکر ریاضی یک تفکر نیست که فقهای عظام برای فهم آیات ارث شدیداً از آن استفاده می‌کنند؟ آیا می‌شود گفت چون ریاضیات قرآنی نیست نباید با تفکر ریاضی وارد قرآن شد. به فرمایش آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله» در کتاب مذکور مگر مباحث مربوط به علم اصولِ فقه در روایات و آیات هست؟ یا آن‌ها حاصل تدبّر و تفکر علماء عظام در متون دینی است، آیا می‌توان گفت اصول فقه باید از فقه جدا باشد. ائمه معصومین«علیهم‌السلام» در عینی که می‌فرمایند؛ «طلب المعارف من غیر طریقنا اهل البیت مساوق لانکارنا»، می‌فرمایند: عَلَیْنا بالقاء الاصول و علیکم بالتّفریع، یعنی ما اصول تفکر را می‌گوییم و شما باید با تدبّر در آن اصول آن‌ها را کاربردی کنید، و به تعبیر حضرت امام‌خمینی«رحمة‌الله‌علیه» در کتاب چهل حدیث( حدیث 12). سخنان امثال ابن‌سینا و ملاصدرا تبیین سخن انبیاء است، یا به تعبیر آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله» کسانی که به منزلت عقل در درون معرفت دینی توجه نمی‌کنند پژوهش محدود را پایان مراحل وصول به فهم حجت و معتبر از دین می‌دانند و گمان می‌برند به صرف مراجعه به ادله‌ی نقلی، یعنی کتاب و سنت، فهم از دین حاصل شده، حال آن‌که اگر به شأن عقل در بعد معرفت‌شناختی دین توجه شود باید سهم عقل در شکل‌دهی فهم از دین مورد اعتنا قرار گیرد... پس مراحل ادراک حکم خدا و فهم حجت و معتبر از دین زمانی کامل می‌شود که هر دو منبع دین، یعنی عقل و نقل را به‌طور کامل بررسی کنیم... قرآن به تنهایی تمام اسلام نیست مگر نزد کسانی که «حَسبنا کتاب الله» را معتقدند، چنان‌که روایات نیز تمام اسلام نیستند، بلکه ثقل اصغرند، مجموع قرآن و روایات و عقل می‌توانند معرف احکام اسلام بوده و حجت شرعی در باب فهم دین را به‌دست دهند».[1] فلسفة تأثیرگذارِ حکمت متعالیه، همراه با سیاست تأثیرگذار «ولایت فقیه» در شخصیتی که حامل شایسته هر دوی آن‌ها بود یعنی امام‌خمینی«رحمة‌الله‌علیه» شروع شد و باید به همین صورت نیز ادامه یابد و لذا چالش اساسی ظهور تمدن شیعی مبتلا‌شدن آن است به مسئولانی که از حکمت متعالیه و فهم ولایت فقیه جدا باشند. فردای روشن و حتمی؛ فردای ظهور تمدنی است که عقل به قله‌ای می‌رسد که به راحتی وَحیْ آن را مورد خطاب قرار می‌دهد، و آن تفکر نیز وسعت فهم وَحی را یافته است، و جامعه را بر اساس رهنمودهای عمیقِ وَحی شکل می‌دهد، جامعه‌ای با شاخصة اتصال زمین به آسمان شکل می‌گیرد و در آن جامعه همه چیز قدسی است. پس از آن‌که در صدر اسلام، به اسلام حضوری - که حامل آن امام معصوم ‌بود که علمش لَدّنی بود - پشت کردند و زمینة ظهور دیکتاتوری و لیبرالیسم و سوسیالیسم و فاشیسم را فراهم کردند. اینک نوبت اسلام است که با نحوة روح حضوری خود، تمدن آیندة جهان را بسازد و زمین را با عالَم قدس توسط امامی که سبب متصل بین ارض و سماء است مرتبط سازد و حکمت متعالیه با توانایی‌هایی که در خود دارد، در حوزة تفکر عقلی به راحتی ‌توان پشتیبانی چنین حضوری را دارد. به عنوان نمونه نظرات مقام معظم رهبری«مدّ‌ظله‌العالی» را که همواره نظر به تحقق تمدن اسلامی دارند عرض می‌کنم تا عنایت داشته باشید جایگاه فلسفة اسلامی در به فعلیت‌رساندن تمدن اسلامی جایگاه مهمی است. ایشان می‌فرمایند: «فلسفة اسلامی فقه اکبر است، مبنای معارف دینی در ذهن و عمل انسان است و باید گسترش و استحکام یابد».[2] و نیز در رابطه با حکمت متعالیه می‌فرمایند: «... به گمان ما فلسفة اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشة انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت ...».[3] می‌فرمایند: «فلسفة صدرایی - که خود او به حق آن را حکمت متعالیه نامیده- در هنگام پیدایش خود نقطة اوج فلسفة اسلامی تا زمان او، و ضربه‌ای قاطع بر حملات تخریبی‌مسلکان و فلسفه‌ستیزانِ دوران‌های میانة اسلامی بوده است، ... در فلسفه او از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، شهود عرفانی و وَحی قرآنی در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی، ذوق و مکاشفة عرفانی و تعبد و تدین و اُنس با کتاب و سنت با هم دخیل گشته ...».[4] رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله‌تعالی» راه ارتباط میان فلسفه و معنویت را تقویت فلسفة ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیه» می‌دانند[5] و می‌فرمایند: «... من به آقایان جوادی و مصباح و برخی آقایان معروف فلسفه‌دان قم مکرر در بارة این‌که نگذارید درس فلسفه و فضای فلسفی در حوزه متروک و ضعیف شود، سفارش کرده‌ام...».[6] پس چنانچه ملاحظه می‌فرمایید فلسفة اسلامی در منظری که می‌خواهد تمدن اسلامی را پایه‌ریزی کند، نقش اساسی دارد. تمدن شناسان معاصر گفته‌اند: دنیای جدید که فعلاً ما با آن روبه‌رو هستیم حاصل لیبرالیسم و سوسیالیسم و فاشیسم است ولی آنچه فعلا وارد اردوگاه تمدن‌سازی شده، انقلاب دینی است، و هرکس از این به بعد بخواهد جهان جدید را بشناسد، بدون توجه به انقلاب دینی نمی‌تواند ارزیابی درستی از جهان جدید داشته باشد، انقلابی که در تفکر فلسفی به کمال خود رسیده و توان جواب‌گویی به همة سؤالات بشر را دارد، و در تفکر سیاسیِ معتقد به حاکمیت مستقیم و یا غیر مستقیم حکم خدا از طریق امام معصوم است. تمدن اسلامی حامل اتحاد عالَم کثرت با عالم وحدت است، مثل رابطة بدن با روح، تا جامعة بشری گرفتار بحران در بین کثرت‌ها نباشد. بی‌آیندگی از آن تمدن‌هایی است که دو شاخصة «خرد ناب» و «سیاست ناب» را نداشته باشند، و به همین دلیل انقلاب مشروطه نمی‌توانست از خطر بی‌آیندگی مصون باشد، چرا که در آن نهضت نه «تفکر حکمت متعالیه» در میدان بود و نه تفکر «ولایت فقیه»، و هنوز شاه در سرنوشت جامعه نقش داشت. پس ما إن‌شاء‌الله از یک طرف به کمک فرهنگ اهل‌البیتh که با قلب خود با وجود قرآن در تماس هستند، وارد صحنه دینداری می‌شویم و عالم را از منظر نگاه به اسماء الهی می‌نگریم و در این راستا سلوک می‌کنیم، از طرف دیگر به کمک حکمت متعالیه دین اسلام و تشیع را برای جهانیان تبیین می‌نماییم و زمینه تحقق تمدن اسلامی را فراهم می‌آوریم. در آخر بنده معتقدم وظیفه‌ همه‌ی ما تدبّر در قرآن و روایات است و همچنان که فلسفه و عرفان اسلامی چیزی جز حاصل تدبّر اندیشمندان اسلامی در متون دینی نیست، با ارتباط با فلسفه و عرفان می‌توان امکان تدبّر در متون دینی را برای خود فراهم نمود. [1] - کتاب «منزلت عقل در هندسه‌ معرفت دینی»، از آیت‌الله‌‌جوادی«حفظه‌الله»، ص 73 [2] - دیدار با اساتید فلسفه و کلام حوزه علمیه قم 29/10/82. [3] - پیام به مناسبت همایش جهانی بزرگداشت صدرالمتألهین 1/3/78. [4] - پیام به مناسبت همایش جهانی بزرگداشت صدرالمتألهین 1/3/78. [5] - دیدار با اساتید فلسفه و کلام حوزه علمیه قم 29/10/82. [6] - دیدار با اعضای شورای عالی کنگرة بزرگداشت صدرالمتألهین 18/9/80.
1721
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد گرامی نظرتون درباره ی صحبت های دکتر عباسی در این لینک چی هست؟ حسن عباسی:"همهٔ فلاسفهٔ مسلمان اشتباه کرده‌اند/ آقای جوادی آملی بیاید با من مناظره کند." ما چه چیزی رو باید از این صحبت ها دریافت بکنیم و چه چیزی رو دریافت نکنیم؟ ممنون
متن پاسخ
بسمه تعالی . علیکم السلام. شاید با نظر به جوابی که به سوال شماره 1720 داده شده جنابعالی جواب خود را بگیرید. موفق باشید.
1720
متن پرسش
با سلام مقدار حجیت سخنان فلاسفه و عرفا چقدر می باشد؟ مثلا اگر فلسفه بسیار کمک می کند در دین شناسی چرا بین خود فلاسفه این همه اختلاف هست که یکی اصالت وجودی می شود و دیگری اصالت ماهیتی؟ شاید گفته شود که جناب ملاصدرا با دقت عقلی و صرافت قلبی این امور را مطرح کرده و عقل آنها را قبول می کند اما این سوال باز می شود که در زمان خود شیخ اشراق هم که اصالت ماهیتی بود به حرف خودش اعتقاد داشت و استدلال هم میکرد و لذا چه بسا در دوره دیگری هم اصالت وجود خدشه پیدا کند چنانچه که همین الان هم بین فلاسفه وجودی بر سر تفسیر اصالت وجود اختلافات فاحش و بعضا متناقضی دیده می شود. خلاصه اینکه با چه توجیهی باید وقت بر روی فلسفه گذاشت و چگونه باید از آن استفاده کرد که تا حد قابل قبولی مطمئن باشیم فلسفه به دین شناسی و دین داری ما کمک می کند و خدایی نکرده طوری نشود که بعد از عمری تلاش فلسفی سخن ملاصدرا را بر زبان جاری کنیم که اگر بیش از آنکه بر روی فلسفه وقت میگذاشتم بر روی قرآن وقت می گذاشتم نکات نابتر و بهتری گیرم می آمد/ باتشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام البته در مورد هر علمی باید این دغدغه را داشت که آیا مسیر صحیحی را در جلو ما باز می‌کند یا نه؟ و از جمله فلسفه ، و هر علمی با تدبّر بیشتر علماء آن علم به سوی کمال خود پیش می‌رود، اعم از فلسفه و فقه و تفسیر و همین‌طور که نمی‌توان گفت چون فقها با همدیگر اختلاف دارند پس باید فقه را کنار گذاشت، نمی‌توان گفت اختلاف فلاسفه دلیل بر عدم اهمیت فلسفه است. اصل فلسفه چیزی نیست جز رجوع به حقیقت و در مسیر خود تا آن‌جا جلو آمده که به حکمت متعالیه رسیده که نظر به وجود دارد ، نظر به وجود از آن جهت که تشکیکی است و این اوج کمال یک اندیشه است که متوجه وجود است از آن جهت که خارجیت دارد – زیرا مفهوم وجود تشکیکی نیست – و حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» با توجه به همین امر نظر به حکمت صدرایی دارند که مقابل روح غربی یا سوبژکتیویته است، سوبژکتیویته ای که نظر به ذهن انسان دارد و نه حقیقت خارجی و همین‌طور که نمی‌توان گفت؛ انقلاب اسلامی به چه دردی می‌خورد، چون انقلاب اسلامی یک نوع فتح تاریخی است برای حضور اسلام در دوران جدید، نمی‌توان گفت حکمت صدرایی به چه درد می‌خورد زیرا حکمت صدرایی یک نوع فتح تاریخی است، درست در زمانی که مستشرقین اروپایی با فرهنگ حسّی خود وارد دربار صفویه شدند تا حکومت شیعی را تحت تأثیر قرار دهند و ملاصدرا متوجه شد راه نجات تفکر شیعی نظر به اصالت وجود است تا تاریخی که شروع شده است ادامه یابد. بنده به طور مفصل این موضوع را در سلسله مباحث «سلوک در ذیل اندیشه‌ی حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» بحث کرده‌ام. مباحث بر روی سایت هست می‌توانید به آن‌ها رجوع فرمایید.. به گفته‌ی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» پایه‌های علم هم بر فلسفه است، فلسفه نباشد علم وجود ندارد. اگر استنتاج فلسفی نباشد اصلاً علم می‌شود بی‌معنا»( سخنان رهبری«حفظه‌الله» در بین دانشگاهیان در تاریخ 14/6/1389) مسلّم هر تمدنی با فلسفه‌ای که دنبال می‌کند آینده‌ی خود را شکل می‌دهد، ما هم اگر خواستیم تمدن اسلامی داشته باشیم باید فلسفه‌مان را به صورتی کاملاً کاربردی تدوین کنیم. این‌هایی که می‌گویند فلسفه می‌خواهیم چه کار، این‌ها خواسته و یا ناخواسته مقابل تحقق تمدن اسلامی ایستاده‌اند و غرب را تثبیت می‌کنند، چون دو نگاه فلسفی بیشتر نداریم، یک نگاه که به مفاهیم و ذهنیات و اعتباریات رجوع دارد و یک نگاه که به وجود و حقیقت نظر می‌کند. در ضمن در قسمت پاسخ به سؤالات برگزیده در کد شماره‌ی 211 نیز عرایضی داشته‌ام . موفق باشید
1714
متن پرسش
با عرض سلام ادب خدمت جنابعالی حتما سخنان دکتر عباسی را راجع به فلسفه شنیده اید که فایل صوتی ان در سایت پارسینه موجود است نظر جنابعالی در مورد ان سخنان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام بنده در جواب های 1651 و 1664 در رابطه با فلسفه و فلسفه‌ی صدرایی نکاتی عرض کرده‌ام به آن رجوع فرمایید. موفق باشید
335
متن پرسش
با سلام و آرزوی خیر کثیر 1.برخی دوستان با توجه به مسائل مطرح شده از طرف شما و مبانی فکری که بشما نسبت می دهند از "حاکم شدن حکم خدا در کل حیات بشر" استنباطهای خاصی میکنند.آیا این "حکم خدا" چیزی غیر از فقه -نه به معنای اصطلاحی اکنونی که شبح فقه است-که در بردارنده تمام 1.نیازها و 2.معارف جویی ها و 3.خط دهی ها است میباشد و یا از نظر جنابعالی فلسفه و عرفان نیز بعنوان غایت مطرح هستند. 2.خانواده من مذهبی نیستند اما من بنا به آشنایی با ائمه و رسول خدا میخواهم با دین زندگی کنم.با این اوصاف شرایطم بسیار سخت است.چه کنم؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام 1- بنده معتقدم فقهای گرام هستند که حکم خدا را در امور عملی برای مکلف روشن می‌کنند و انسان یا باید خودش فقیه باشد و یا مقلد باشد تا مطابق حکم خدا عمل کند. آنچه علمای دین مطرح می‌نمایند: فقه اکبر و فقه اوسط و فقه اصغر است؛ که اولی را عقاید حقه و دومی را اخلاق فاضله و سومی را اصول عملیه می‌گویند. فلسفه به خودی خود غایت دینداری نیست، منتها یکی از انواع فکر است که می‌توانیم در فهم دین از آن استفاده کنیم به شرطی که مواظب باشیم حجاب فهم دین نشود که در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» به آن پرداخته شده. در مورد عرفان اگر منظور شما عرفان نظری باشد باز ممکن است حجاب انسان شود، هرچند در فهم منظور دین کمک‌کار خوبی است، و اگر عرفان به معنی شناخت اسماء و صفات الهی باشد آری مقصد دین معرفت الله است. 2- در سؤال شماره‌ی 327 تا حدّی جواب جنابعالی داده شده، ولی در هر صورت با خانواده درگیر نشوید و احترام آن‌ها را نگه‌دارید. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!