بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شرح احادیث، دعا و کتب

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
23526
متن پرسش
باسمه تعالی استاد طاهرزاده سلام علیکم: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند به یهودی و نصرانی سلام کنید ولی به یهودی و نصرانی امت من سلام نکنید سوال می کنند یهودی و نصرانی امت شما چه کسانی هستند و پیامبر اکرم می فرمایند کسانی که صدای اذان و اقامه ی نماز جماعت را می شنوند و حاضر نمی شوند. اولا این حدیث سند معتبر دارد یا نه؟ ثانیا اگر معتبر است و ما بخواهیم به این حدیث عمل کنیم برای اینکه متهم به تکبر نشویم مجبوریم اصل حدیث را متذکر شویم و خلاصه اگر به حدیث عمل کنیم مجبوریم به بعضی از افراد سلام نکنیم و یک حالت زشتی برای شخصیت ما حاصل می شود به نظر شما چه بکنیم که هم به حدیث عمل کرده باشیم و هم اون حالت زشتی که در اثر سلام نکردن ایجاد می شود از بین برود. قبلا از بذل عنایت شما تشکر و قدردانی می کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این نکته فکر کنید که این حدیث در شهر مدینه با محدودیت‌های آن شهر مطرح بوده که پیامبر، اقامه‌ی نماز می‌کردند و عده‌ای با بی‌محلی‌کردن، عملاً یهودی و نصرانیِ امت قلمداد می‌شدند. ولی در حال حاضر، شرایط به آن صورت نیست. موفق باشید

23391
متن پرسش
سلام: در خصوص سوال ۲۳۳۷۱ که کاربری پرسیده بود فرمودید روایت درست و خوبی است. من اون قسمت که در بهشت زن و مرد رو جدا میکنه و برخی از خصوصیات و اخلاقیات زن در بهشت رو به دنیا مرتبط میدونه رو متوجه نمیشم مگر در بهشت زن و مردی وجود دارد؟ و یا اینکه می گوید عزت زن بیشتر است مگر خداوند در قرآن نفرموده باتقوا ترین افراد نزد خدا عزت بیشتری دارند؟ لطفا مقداری هرچند اندک توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض شد مطالب ظریف عرفانی در آن روایت نهفته است که اقلاً 100 جلسه درس «فصوص الحکم» آیت اللّه حسن‌زاده را نیاز دارد. آری! ملاک تقواست، ولی صورت تقوا در قیامت، متفاوت است. موفق باشید

23371
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز سوالی داشتم خدمت شما خواستم نظرتون را راجع به این موضوع بدونم. در روایت آمده که در میدان مزید در بهشت وقتی خداوند پرده های نور را از جمال خود کنار می کشد انسانها ذر جمال او غرق می شوند وقتی دوباره پرده ها کشیده می شود و بهشتیان بهوش می آیند گله می کنند که خدایا از دیدارت سیر نشدیم پرسیده می شود می دانید چند وقت نظاره کردید می گویند بسیار کم گفته می شود که هشتصد هزار سال است که دارید دیدار می کنید. استاد ما اشاره داره که در این میدان زنان اجازه ورود ندارند به خاطر فرق در عزتی است که به زن و مرد داده می شود و عزت زنان در نزد خداوند بالاتر است هر زنی در بهشت به درجه اعلای زیبایی ظاهری و کمال اخلاق می رسد شعور زن بودن و لذتهای زنانه باقی خواهد مانند همانگونه که خرید در دنیا را دوست دارد آنجا نیز به بازار خواهد رفت اما به بازار حسن و جمال در آن بازار مجسمه هایی زیبا خواهند بود و اگر میلش باشد به همان شکل در خواهد آمد. هر نسیمی که بر چهره اش بگذرد حسن و زیبایی را چندین برابر می کند خزانه حسن خداوندی انتها ندارد به همین خاطر هر روز در جنت زیباتر و لذت هر چیز افزایش پیدا می کند. طعم لقمه دوم از لقمه اول بمراتب بالاتر خواهد بود. در بهشت بانوان به این علت در میدان حاضر نمی شوند که او مزاج زنان را بهتر می داند که چه دوست دارند در فطرت زن ناز کردن و در مرد ناز کشیدن قرار داده شده. در بهشت خداوند به زیارت هر بانوی بهشتی خواهد رفت و در کاخ او زیارتش را نصیب او خواهد کرد مردان برای زیارتش باید بیرون بروند و زنان در خانه خود به زیارتش مفتخر خواهند شد. میشه لطفا استاد عزیز نظرتون را راجع به این روایت بفرمایید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روایت بسیار خوب و درستی است که البته نیاز به شرحی دارد که عموماً در مباحث عرفانی بدان پرداخته می‌شود. موفق باشید

23361
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: اینجانب هر جا حرف از نجس بودن سگ و گربه می زنم، از من سند روایی یا از قرآن می خواهند من به چه سندی استناد کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خارج از آن‌که سالک إلی اللّه متوجه می‌شود سگ از جهتی مظهر نفس امّاره‌ی انسان است و به همین جهت اگر کسی در خواب با سگ روبه‌رو شود، معبر متوجه می‌شود که به نفس امّاره‌اش نزدیک شده است و این نیز در تجربه‌ی اجتماعی قابل درک است که چگونه انسان‌هایی که بیشتر مشغول آرزوهای نفس امّاره‌ی خود می‌باشند به همان اندازه تعلق خاطری به سگ دارند و آن را وارد خلوت‌های زندگی خود می‌کنند. زیرا عملاً خود را در آن می‌یابند. و نجس‌بودن آن تنها به اعتبار وجهِ بیرونی آن نیست، بلکه به اعتبار آن است که نفس امّاره‌ی انسان را بیش از پیش به انسان بازمی‌گرداند. با توجه به امر فوق در مورد سؤال جنابعالی می‌توان به نکات زیر نیز توجه داشت:

 اولاً: قرآن کريم در احکام فقهي معمولا به کليات بسنده کرده است. به عبارتي ديگر قرآن همچون قانون اساسي است که فروع قوانين مدني، حقوقي، جزائي و ... را در آن نمي توان يافت.

ثانياً: تبيين و تفسير آن را به پيامبر اکرم (ص) و به دنبال آن، امامان معصوم (ع) سپرده است، «وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (24) يعني اي پيامبر ما ذکر بر تو نازل کرديم تا براي مردم آنچه را بر ايشان نازل شد (قرآن) تبيين و تفسير نمايي و خود قرآن دستور داده که علاوه بر آنچه خداوند در قرآن بيان فرموده، از سخنان پيامبر (ص) و امامان (ع) اطاعت کنيم: «وَ مَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(25) يعني اي مردم هر چه را رسول الله (ص) به شما دستور داد، اجرا کنيد و هر چه را نهي کرد باز ايستيد.

اگر پيامبر اکرم (ص) مى فرمايند: «إِنِّي تَارِکٌ فِيکُمُ الثَّقَلَيْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» (26)، من دو چيز گرانبها را در ميان شما به امانت مى گذارم که اين دو از هم جدا نمى شوند «إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»، اگر به هر دوى آنها تمسک کرديد هلاک نمى شويد. سرّ اين فرمايش پيامبر اکرم (صلّى الله عليه وآله وسلّم) اين است که تمام آنچه ما به آن احتياج داريم در نصّ و ظاهر قرآن نيامده است و ما بايد در کنار قرآن روايات پيامبر (ص) و ائمه (ع) را در نظر بگيريم. اما اگر گفتيم يکى را قبول داريم، اگر گفتيم «حَسبُنا کِتابُ الله»، و عترت را رها کرديم، ضمانتى براى هدايت ما نخواهد بود. اين دو چيز را بايد با هم داشته باشيم تا بتوانيم به هدايت برسيم. (27)

خلاصه اينکه براي به دست آوردن حکم شرعي، قرآن يکي از منابع استنباط احکام الهي مي باشد، علاوه بر کتاب آسماني ما، روايات معصومين (ع) يکي ديگر از منابع است که اگر حکمي در قرآن ذکر نشده بود بايد به اين روايات رجوع شود.

نجاست سگ در روايات

عمده دليل براي حکم به نجاست سگ، روايات مي باشند. احاديث زيادي در اين باره وارد شده است بطوري که در کتاب ارزشمند وسائل الشيعه و بحارالانوار ، ابواب مختلفي در اين رابطه وجود دارد با عناوين : «بَابُ نَجَاسَة سُؤْرِ الْکَلْبِ وَ الْخِنْزِيرِ»، «بَابُ طَهَارَة عَرَقِ جَمِيعِ الدَّوَابِّ وَ أَبْدَانِهَا وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ مَنَاخِرِهَا وَ أَفْوَاهِهَا إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ»، «بَابُ نَجَاسَة الْکَلْبِ وَ لَوْ سَلُوقِيّاً»، «بَابُ جَوَازِ لُبْسِ جِلْدِ مَا لَا يُؤْکَلُ لَحْمُهُ مَعَ الذَّکَاة وَ شَعْرِهِ وَ وَبَرِهِ وَ صُوفِهِ وَ الِانْتِفَاعِ بِهَا فِي غَيْرِ الصَّلَاة إِلَّا الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِيرَ وَ جَوَازِ الصَّلَاة فِي جَمِيعِ الْجُلُودِ إِلَّا مَا نُهِيَ عَنْهُ»، «بَابُ کَرَاهَة اتِّخَاذِ کَلْبٍ فِي الدَّارِ إِلَّا أَنْ يَکُونَ کَلْبَ صَيْدٍ أَوْ مَاشِيَة أَوْ يُضْطَرَّ إِلَيْهِ أَوْ يُغْلَقَ دُونَهُ الْبَابُ»، «بَابُ تَحْرِيمِ بَيْعِ الْکِلَابِ إِلَّا کَلْبَ الصَّيْدِ وَ کَلْبَ الْمَاشِيَة وَ الْحَائِطِ وَ جَوَازِ بَيْعِ الْهِرِّ وَ الدَّوَابِّ» و ...

هر يک از ابواب فوق، رواياتي را در بر دارد که بيان کننده نجاست سگ اند. کسي که از علوم ديني کمترين اطلاعي داشته باشد با ديدن عنوان اين ابواب يقين به حکم نجاست سگ در اسلام مي کند چه رسد به اينکه روايات هر باب را مطالعه و بررسي کند.

رواياتي که از پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) دربار نجاست سگ به ما رسيده اند، دو گونه مي باشند:

دسته نخست: رواياتي که به صراحت در آن واژه نجس آمده است. مانند:

۱. «سَأَلَ عُذَافِرٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ سُؤْرِ السِّنَّوْرِ وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْبَعِيرِ وَ الْحِمَارِ وَ الْفَرَسِ وَ الْبَغْلِ وَ السِّبَاعِ، يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ مِنْهُ؟ فَقَالَ: نَعَمِ، اشْرَبْ مِنْهُ وَ تَوَضَّأْ. قَالَ قُلْتُ لَهُ: الْکَلْبُ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: أَ لَيْسَ هُوَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ؟ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ.» (28)

عذافر از امام صادق (ع) از نوشيدن و وضو گرفتن با پس مانده آبي که بعضي از حيوانات (سنور، گوسفند، گاو، شتر ، الاغ ، اسب، استر و درندگان) نوشيده اند، سوال کرد. امام فرمود: بنوش و وضو بگير. سپس از سگ سوال کردم. امام فرمود: نه. پرسيدم: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه به خدا، او نجس است. نه به خدا، او نجس است.

۲. «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ (29).»

عبدالله بن ابي يعفور از امام صادق (ع) نقل مي کند: همانا خداوند نيافريد خلقي را که نجس تر از سگ باشد.

۳. «عَنِ الْفَضْلِ أَبِي الْعَبَّاسِ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ فَضْلِ الْهِرَّة وَ الشَّاة وَ الْبَقَرَة وَ الْإِبِلِ وَ الْحِمَارِ وَ الْخَيْلِ وَ الْبِغَالِ وَ الْوَحْشِ وَ السِّبَاعِ، فَلَمْ أَتْرُکْ شَيْئاً إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ؛ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ؛ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْکَلْبِ، فَقَالَ رِجْسٌ نِجْسٌ.» (30)

فضلمي گويد از امام صادق (ع) از پس مانده حيوانات (گربه، گوسفند، گاو، شتر،...) سوال کردم؛ و امام فرمود: اشکالي ندارد. تا اينکه از سگ سوال کردم؛ و امام فرمود: پليد و نجس است.

۴. «سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ: رِجْسٌ نِجْسٌ، لَا يُتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ، وَ اصْبُبْ ذَلِکَ الْمَاءَ وَ اغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّة ثُمَّ بِالْمَاءِ. (31)

راوي حکم سگ را از امام صادق (ع) سؤال کرد، حضرت فرمود: پليد و نجس است، از اضافه آبي که آشاميده نبايد وضو گرفته شود، آن آب را بريز و (ظرف) را بار اول با خاک و سپس با آب بشوى.»

۵. «عَنْ مُعَاوِيَة بْنِ شُرَيْحٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ سُؤْرِ الْکَلْبِ يُشْرَبُ مِنْهُ أَوْ يُتَوَضَّأُ؟ قَالَ: لَا؛ قُلْتُ أَ لَيْسَ سَبُعٌ؟ قَالَ: لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ، لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ نَجَسٌ. (32)

ابن شريح، حکم نيم خورده سگ را از امام صادق (ع) پرسيد که آيا مى توان از آن نوشيد يا با آن وضو گرفت؟ حضرت فرمود: نه، راوى پرسيد: آيا او يک درنده (مثل ديگر درندگان) نيست؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، او نجس است. نه، به خدا سوگند، او نجس است.»

۶. «عَنْ أَبِي سَهْلٍ الْقُرَشِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ لَحْمِ الْکَلْبِ؛ فَقَالَ هُوَ مَسْخٌ. قُلْتُ: هُوَ حَرَامٌ؟ قَالَ: هُوَ نَجَسٌ؛ أُعِيدُهَا عَلَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، کُلَّ ذَلِکَ يَقُولُ هُوَ نَجَسٌ. (33)

ابي سهل مي گويد از امام صادق (ع) درباره گوشت سگ سؤال کردم، حضرت فرمود: از حيوانات مسخ شده است. گفتم آيا حرام است؟ امام فرمود: نجس است. سه مرتبه اين سوال را تکرار کردم و هر سه بار امام فرمود: نجس است.» و مواردي ديگر.

همانطور که در بحث لغوي گذشت، با وجود حقيقت شرعيه براي واژه نجس، اين دسته از روايات براي اثبات حکم نجاست سگ کفايت مي کنند، و به صراحت بيانگر آن هستند. موفق باشید

23326
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم: در کتاب «آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» توصیه کرده اید که تلاش کنیم تا تزکیه و تهدیب نفس کنیم. لطفا بفرمایید برای تزکیه نفس چگونه و از کجا شروع کنیم؟ ممنون از شما استاد عزیز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تزکیه و تهذیب نفس چیزی نیست جز کسب معارف عالیه‌ی الهی که قرآن و روایات بدان متذکر است و رعایت حلال و حرامی که شریعت الهی دستور داده. موفق باشید

23297
متن پرسش
سلام: در ادامه پرسش ۲۳۲۵۹ روایتی گفتید که هر کس به اندازه وزن یک ارزن خوف بر رجا یا برعکس بچربد در کلاس ائمه نیست. حال یعنی حضرت عیسی در رجا به اندازه یک ارزن بیشتر از خوف نبوده؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با فرض همین نکته، آن سؤال جواب داده شد. به نظر بنده خوب است با دقت آن جواب خوانده شود. موفق باشید

23259
متن پرسش
سلام: روایتی با این مضمون فرمودید که کسی که یک مقدار خوف بر رجا و یا برعکس پیشی بگیرد در کلاس ائمه اطهار نیست. حال تکلیف حضرت عیسی چه می شود که رجا بیشتر بوده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن روایت می‌فرمایند نباید خوف طوری بر انسان غلبه کند که موجب یأس از رحمت خدا گردد، و رجاء نیز نباید طوری غلبه کند که انسان نسبت به وظایف الهی‌اش بی‌تفاوت باشد. با توجه به این دو امر، خداوند دوست دارد که در عین انجام وظایف، امید به رحمت او بیشتر باشد. موفق باشید  

23247
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: پرسشگر سوال 23111 هستم که سوالاتم مربوط به عدل الهی و فلسفه‌ی خلقت بود. متاسفانه قانع نشدم. مباحثی که راجع به امکان ذاتی مطرح کردید، اصلا قانع کننده نیست. خصوصا که یک آیه از قرآن با این امکان و طلب ذاتی در تضاد است. در جواب سوال یکی از کاربران فرموده بودید که شأن خداوند اجل از این است که قبل از جنایت، قصاص بکند؛ یعنی کسی را که علم دارد اهل جهنم است، قبل از به فعلیت رسیدنش، او را خلق نکند. ولی این با آیه‌ از قرآن تطابق ندارد که حضرت خضر پس از کشتن آن نوجوان، در جواب اعتراض حضرت موسی به او گفت: «و اما الغلام فکان ابواه مومنین فخشینا ان یرهقهما طغیانا و کفرا.» من کاری به این بحث ندارم که حضرت حضر مأمور به باطن است یا ظاهر، ولی ایشان به هر حال مأمور الهی بود و دلیل کارش را هم اینگونه بیان می‌کند که او اگر زنده بماند، پدر و مادرش را به طغیان و کفر می کشاند. مسلما آن نوجوان الآن در بهشت است‌‌. ولی آیا تمام کسانی که عاقبت به شر شدند و اهل آتش، نمی توانند به این آیه استدلال کنند که خدایا تو که می دانستی ما اهل آتش می شویم پس چرا ما را خلق کردی و اگر هم خلق کردی پس چرا مثل همان نوجوان، ما را قبل از تکلیف از این دنیا نبردی؟ این آیه را دیگر چطور با بحث طلب و امکان ذاتی جمع می کنید؟ استاد! من نه فیلسوفم نه عارفم و نه متکلم؛ بلکه یکی از همین جوانان گناه آلود دوره‌ی آخرالزمان هستم که حالم از خلقت و آفرینش و این بدبختی‌ها و فلاکت‌ها به هم می خورد. ظاهراً خلقت به نام انسان است و به کام خدا! ما باید بدبختی و فلاکت و رنج بکشیم تا جناب خدا اسمائشان به ظهور برسد! آن وقت جالبش هم اینجاست که باید صبر و استقامت هم داشته باشیم و راضی هم باشیم به رضای خدا و دم نزنیم! چه حکمتی در خلقت این کمیت شگفت آور از انسانها وجود دارد با اینکه اکثر آنها - از جمله خودم - مانند حیوانات زندگی می‌کنند و اصلا نمی‌دانند برای چه آفریده شده‌اند؟ و در آخر هم اکثرشان باید به جهنم بروند تا جایی که خود قرآن می گوید: «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؟!» استاد عزیز! ما که اهل مناجات و نماز شب و راز و نیاز با خدا نیستیم ولی اگه شما هستی حتما و حتما یه سوالی رو از طرف من از خدا بپرس: «خدایا راستی اگه خودت جای ما بودی با این همه غرائز و هوا و هوس های رنگارنگ، بهشتی می‌شدی یا جهنمی؟» حتما این سوال رو‌ در خلوتتون از خدا بپرسید و اگه جوابی شنیدید بهم بگید. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بد نیست ابتدا به این نکته فکر کنید که بالاخره مائیم و چنین حضوری در این عالَم و ابدیتی که در پیش رو داریم و باید تلاش کنیم آن را برای خود آباد نماییم، آن‌هم در نظامی و عالَمی که خداوند درمقابل ما قرار داده و ما را در آن خلق کرده. انسانِ عاقل در چنین شرایطی چگونه عمل می‌کند تا ابدیت خود را آباد نگه دارد؟ در رابطه با این نگاه است که شاعر می‌گوید: «در کف شیر نرِ خونخواره‌ای / غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای» وگرنه، نه خدا شیرِ خونخواره است و نه ما راههایی در این‌دنیا به سوی سعادت نداریم. البته از طرف دیگر خداوند به ما خواهد گفت اگر من جای شما بودم، نوعی خود را به عنوان انسان تعریف می‌کردم که علی «علیه‌السلام» در نامه به فرزندشان، انسان را تعریف کردند و در آن نحوه تعریف، بسیاری از این اعتراضات فرو می‌نشست. ۲. در روایت داریم آن فردی که حضرت خضر «علیه‌السلام» مأمور به قتل‌رساندن او بودند، شخصی بود که موجب آزار بسیاری می‌شد و در روایت، نحوه‌ی آزارهای او را نیز آورده‌اند. موفق باشید

23206
متن پرسش
سلام و عرض ارادت: یه سوال فنی! «قواعد تجلیات الهی چیه؟» یعنی مثلا شما می فرمایید المیزان به علامه اشراق شده و از این چیزا که یکم می فهمم. لیکن ما مثلا اگر بخوایم فلان اتفاق در کشور بیفته، مثلا در علم، و ما فلان ابزار و پیشرفت رو داشته باشیم، این اشراق و تجلیات و نفحات قاعدش چیه؟ «ان فی ایام دهرکم نفحات» آیا ما می تونیم المیزانی که در قرن 14 تجلی یافت مثلا در قرن 9 می داشتیم؟ پرسشگر سوالات 21532 و 22927 هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که پیامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «إنّ فی ایّام دَهرکم لَنفحات اَلا فتعرضوا لها» در روزگاران و در تاریخ زندگی شما، نفحه‌ها و إشراق‌هایی هست، سعی کنید خود را در معرض آن‌ها قرار دهید. پس تنها ما می‌توانیم با انجام وظیفه‌ی الهی خود را در معرض نفحات الهی قرار دهیم تا خداوند مطابق استعداد ما و تقدیرات خود آن‌چه از انوار الهی خود لازم می‌داند را عطا فرماید. موفق باشید

23205
متن پرسش
سلام و احترام محضر استاد فاضل و گرامی: احتراما، یکی از دوستانم در آلمان یک کانال مذهبی در تلگرام برای اعضای مسجدی در آلمان تاسیس کرده، با توجه به نزدیک بودن میلاد حضرت عیسی (ع) می خواهد مطالبی از عیسی (ع) در کانالش بگذارد. لذا لطفا مطالبی بفرمایید تا در این کانال و سایت خودم گذاشته شود. تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت عیسی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «يا بَني إسرائيلَ قَلْبُ كُلِّ إنسانٍ حَيثُ مالُهُ، فَاجْعَلُوا أمْوالَكُم فِي السَّماءِ تَكُنْ قُلُوبُكُم فِي السَّماءِ» اى بنى‌اسرائيل! قلب هر انسان آن جاست كه مال او در آن جاست، پس اموال‌تان را در آسمان قرار دهيد تا دل‌هاى شما در آسمان باشد. - که البته مراد اموالِ سماوى علوم و معارف و اعمال صالحه است كه عامل تجليات الهيه و سعادت ابديه مى ‏باشد - و مال، مال ناميده نشد مگر بدين جهت كه دل‌ها بالذّات به سوى آن ميل مى‏ كند و آن را مى‏ پرستد. پس مال، مقصود اعظمِ معظم در دل‌هاست، زیرا به آن احتیاج هست ولی مالِ حقیقی که همان علوم و معارف الهی و اعمال صالح است. موفق باشید

23157
متن پرسش
سلام خدمت استاد محترم: و عذر خواهی جهت مزاحمت های مکرر. بنده دچار مشکلی بودم که امروز در سن ۳۰ سالگی تازه مشکل خودم را فهمیدم و به علت نقص خودم در حل مساله از شما درخواست برطرف کردن مشکل را دارم. از کودکی در هر مرحله ای قرار می گرفتم آرام و قرار نداشتم، مثلا به کاری با علاقه وارد می شدم و بعد از مدتی که آن کار را با هیجان انجام می دادم وسط کار، رها می کردم چون در عقل خودم هیچ سود بزرگی را در آن نمی یافتم، انواع سرگرمی ها، کارهای هنری و ... حتی مطالب دروس را از ابتدایی تا انتهایی وقتی در ذهن خودم علتی برای یادگیری آن نمی یافتم رها می کردم البته برای پیدا کردن علت بسیار تلاش می کردم ولی یا علت هایی که دیگران بیان می کردند برایم قانع کننده نبود و یا در مواردی اصلا صاحب نفسی نبود که من از او علت را بیابم و خودم هم که عقل ناقصی داشتم در نتیجه کار را رها می کردم. به هر سختی دیپلم را گرفتم ولی در دانشگاه در رشته شیمی محض دو سال درس خواندم و رها کردم بعد وارد مهد قرآن شدم. ۳ جزء حفظ کردم، گمشده خودم را آنجا هم نیافتم چون عمده توجه به ظاهر قرآن بود، آن را نیز رها کردم هر چند تا الان هنوز علاقه حفظ در وجود من هست و به سراغ حوزه رفتم، الان ده سال از آن زمان که شروع می کردم گذشته، صرف و نحو و منطق و مبادی عربی را به هر مشتقتی بود خواندم (مشقت می گویم منظورم تمکین نکردن نفس خودم است از یادگیری کلیاتی که در حوزه می آموختم چون روحم به دنبال مطالبی بود که در مطالب کتاب ها آنها را نمی یافتم) البته شایان به ذکر است که از ۱۸ سالگی برخی کتب شهید دستعیب، شهید مطهری و علما و صاحب نظران دیگر را برای رسیدن به مجهولاتم خواندم و بسیار در این زمینه نسبت به قبل خودم پیشرفت کردم خلاصه الان در سن ۳۰ سالگی دچار کثرت گرایی شدید شدم. طوری که حرکت برآیم ممکن نیست و قدرت تشخیص ندارم. می دانم درس خواندن در حوزه مرا به سمت کلیات می برد که جزییات از آن فهمیده می شود. از طرفی مطالعات خودم که از جزییات شروع شد الان دارم به همان کلیات که در فلسفه هست و من هنوز در حوزه نخواندم، می رسم و از طرفی به شدت به رعایت حقوقی که نسبت به شوهر و فرزندان دارم آگاه و پایبندم با توجه به اینکه در راه پیش رو هر روز دروس حوزه سنگین تر می شود و امکان مطالعات آزاد از من سلب می شود در کنارش خانه داری و همسر داری، نمی دانم حوزه را که به صورت غیر حضوری است رها کنم و به همان مطالعات مورد علاقه خودم برسم. (یعنی حرکت از جزییات به کلیات) یا مطالعات را (خلاف میل باطنی من است) رها کنم. البته واقف به این مساله هستم که نهایت مطالعات خودم تنها به رشد خودم می انجامد و نهایت حوزه زمینه رشد جامعه را برایم فراهم می کند و همین سعادت بزرگ را از دست می دهم. در مطالعات متفرقه هم سیر خاصی ندارم بلکه هر مطلبی ذهنم را در گیر کند مطالعه می کنم و به شدت دایره مطالعاتم گسترده است از نظر نویسنده ،کتب شما، خانم لطفی، علامه طباطبایی، شهید مطهری، سیر و سلوک علما و بزرگان، علامه حسن زاده و .... می شود به من بگویید چگونه مشکل خود را حل کنم تا بتوانم از این کثرت ها رها شوم و به راه خودم ادامه دهم و البته سوال را قبلا به نحو دیگری از شما پرسیدم گفتید با برنامه ریزی کار درست می شود، ولی هر کار کردم نمی توانم با مسولیت های دیگر که دارم بین مطالب درسی و غیر درسی جمع کنم و دچار پراکندگی نشوم. به شدت در روحم عجله برای رسیدن را حس می کنم و آرامش ندارم و فقط مطالعه مرا آرام می کند، آیا این هوای نفس من نیست که مرا از درس خواندن نهی می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سنّ سی‌سالگی، سنِ سرزندگی برای درک حقایق است. اگر در کنار مدیریت عاطفی خانه به عنوان یک مادر به مباحثی که روحِ کلی دارد مثل فلسفه و عرفان رجوع فرمایید، راهی به سوی حقیقت برای اُنس با تفسیر شریف المیزان و روایات اهل‌البیت «علیهم‌السلام» در مقابل شما می‌گشاید. و با حوزه ی علمیه همان اندازه ارتباط داشته باشید که بستر فعالیت های شما در آن فراهم باشد. مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» و «معاد» همراه با شرح صوتی آن‌ها که بر روی سایت هست، به غیر از کتاب «خویشتن پنهان» خوب است دنبال بفرمایید. موفق باشید

23111
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد: سوالات و شبهاتم راجع به عدل الهی، تمامی ندارد به طوری که روز به روز محبتم نسبت به خدا کمتر می شود. اگر امکان دارد مرا به جایی ارجاع ندهید و اگر جوابی دارید خودتان مستقیما جواب بدهید؛ البته این درخواست به دلیل تنبلی ام در رجوع نیست بلکه به خاطر این است که آن ارجاعات شما جوابگوی حقیر نیست. صوت های «عدل الهی» و «قضا و قدر» و صوت های «پوچی و اضطراب برای چه؟» و «برای چه خدا ما را خلق کرد؟» را کامل گوش کرده‌ام؛ همچنین جزوه و مباخث جبر و اختیار را هم مطالعه کرده ام ولی قانع نشدم. در تمام کتابها و مقالاتی که راجع به عدل الهی نوشته شده و در تمام صوت هایی که از شما گوش کرده ام، بحث فلسفه‌ی خلقت و ضرورت خلقت مطرح شده؛ در صورتی که شبهاتی که ما جوان را حیران و آشفته کرده، چیزهای دیگری است و آن بحثِ «چگونگی خلقت» است: ۱. شما می فرمایید که خداوند، حکیم است و حکمت، همان رعایت کردن رجحان هاست و حکیمی که می تواند بیافریند و می تواند نیافریند، می آفریند چون آفرینش رجحان دارد و ارزش در وجود است و خلقت، نه در نیستی و عدم. و اینکه نیافریدن برای خدایی که فیاض است، بخل است و خداوند هم بخیل نیست‌. تا این جا درست، ولی: چرا باید بار مسئولیت و سختی ها و رنج های انسانیت را بر دوش من بگذارد؛ او می توانست مرا یک فرشته خلق کند یا یک کبوتر، در این صورت دیگر این بار کمر شکن و این سختی ها بر دوشم نبود و چیزی هم از فیاض بودن و خالق بودن خدا کم نمی شد. خواهشاً بحث کمال را مطرح نکنید که گول زدن ما جوانان بی چاره است! کمالی که باید قبلش هزاران بلا و سختی و مکافات بکشی، دیگر کمال نیست بلکه عین عذاب است! اختیاری که ما را سرگردان و حیران کند و در آخر به عذاب قبر و جهنم بکشاند از صد تا جبر هم بدتر است. ما را جبر هم که شده سر به راه کن خیری ندیده ایم از این اختیار ها اگر خیلی ارحم الراحمین است و خلاصه خیلی ادعایش می شود، پس چرا ما را مستقیم به بهشت نبرد؟ آیا چیزی از خدا بودنش کم می شد؟ چیزی از خالق بودنش کم می شد؟ چیزی از فیاض بودنش کم می شد؟ چیزی از حکیم بودنش کم می شد؟ چرا ما را در این دنیا خلق کرد تا اینهمه سختی و رنج بکشیم؟ من بهشتی را که با سختی ها و رنج ها و بدبختی ها باید به دست آورم، نمی خواهم! همان جهنم برایم بهتر است تا اینکه دلخوش کنم که خدا کریم است در این ‌دنیا سختی و ذلت بکش و آن دنیا برو بهشت و از این حرفها. من این بهشت و این انسانیت خفت بار را نمی خواهم. احساس می کنم که مثل خداوند با خلقت انسان، مثل همان انسانی است که پرنده ای را در قفس می کند و جلویش هم گاهی آب و دانی می ریزد تا از دیدن آن لذت ببرد. ۲. خدایی که می داند این بنده ای که دارد خلقش می کند، عاقبتش جهنم است پس چرا او را خلق می کند اگر ادعا می کند که خیلی رحمن و رحیم است؟ خدا این همه دردسر به بشر داده تا خودش را ثابت کند و الا چرا باید بشری را خلق کند که خودش می داند ظلم ها به یکدیگر می کنند و اینهمه کشت و کشتار و این همه بدبختی و فقر و این همه خون و خون ریزی. ۳. چرا خداوند، عذابش برای ظالمان فقط مختص پیشینیان است؟ فرعون، قوم عاد و ثمود و لوط و... این همه ظلم های بزرگی که دارد صورت می گیرد از کودک کشی در یمن گرفته تا آتش زدن مسلمانان میانمار، آیا برای خدا کافی نیست تا عذابش را بر ظالمان نازل کند؟ می دانم جوابتان چیست! لابد می خواهید مثل همیشه پای انقلاب اسلامی را وسط بکشید و بگویید که عذاب خدا برای ظالمان، همین انقلاب اسلامی است! یا شاید می خواهید بگویید که آن ظالمان و مستکبرین عالم، بیایند و سیر مطالعاتی شما را بخواند و یا تفسیر المیزان بخوانند و معرفت النفس را شروع کنند! ظاهراً در آخرالزمان همه چیز وارونه گشته حتی سنت های الهی که از آن دم می زنید! چرا خدا به جای اینکه عذابش را بر عربستان کودک کش و یا بر نجومی بگیران و دزدان دولتی نازل کند، عذابش را بر مردم کرمانشاه و کپر نشینان سیستان نازل کرده است؟! ۴. در روایت هست که: «اگر شما گناه نمی کردید خداوند قومی را می آفرید تا گناه کنند و او ببخشاید» اگر گناه کردن ما موجب ظاهر شدن اسم غفار و اسم ستار خداست پس دیگر چرا ما گناه نکنیم؟ ۵. اختیار در جایی حکمت است که راه حق از باطل روشن باشد ولی شواهد نشان می دهد که تاریک ترین راه، راه دینداری است که انسان را به حیرت وا می دارد سپس به ناکجاآباد می کشاند. راه حقی که تاریک باشد و پر از شبهه ها، چه به درد من می خورد. لابد باید سیر مطالعاتی سایت را شروع کنیم! روزگار آشفته‌ی جهان نشان می‌دهد دهد که خداوند، جهان را به حال خودش رها کرده است! این همه فقیر و گرسنه در جهان است آن وقت شما کتاب جایگاه رزق انسان در هستی می نویسی! ۶. مگر خدا با انسان دشمنی دارد که می گوید: و لو شئنا لاتینا کل نفس هداها ولکن حق القول منی لاملان جهنم من الجنة و الناس اجمعین! ۷. انسانی که قوه‌ی شهوت و غضب در او هست، چرا خداوند باید قوانین هستی را طوری بچیند که با کوچکترین غفلت، یک عمر پشیمانی به بار آید مثل تصادفات رانندگی؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شما که تا این‌جاها فکر کرده‌اید خوب است که نسبت به «امکان» که هر موجودی در ذات خود دارد فکر کنید و تحقق آن امکان که به خود انسان مربوط است. خداوند کسی را فرشته یا کبوتر نکرده است، بلکه ذات هرکس امکانِ انسان‌شدن یا فرشته‌شدن یا کبوترشدن است. خداوند به آن امکان، وجود می‌دهد. پس اگر ما را آن‌طور که شما می‌گویید از همان ابتدا به بهشت ببرد، در واقع جواب امکانِ ما را نداده است و ما را به بهشت نبرده. تنها با به فعلیت‌رسیدنِ امکانِ ما، ما به نتیجه‌ای که مربوط به خود ما است می‌رسیم.

۲. خداوند طلبِ ذاتی مخلوق را به او می‌دهد و بهشتی‌شدن و جهنمی‌شدن به عهده‌ی خود اوست که چگونه آن امکان و بالقوه‌گی را جهت دهد.

۳. به این نکته فکر کنید که همه‌ی مظلومان عالم اگر بدانند با این ظلم‌ها که می‌کشند، عملاً عامل دفع ظالم می‌گردند؛ آیا خود را سربازی نمی‌یابند که در جنگ به ظالم قرار گرفته باشند؟ آیا کودکانی که توسط فرعون کشته شدند عملاً سربازانی نبودند تا فرعونیت فرعون را نمایان کنند و انگیزه‌ی مبارزه‌ی بنی‌اسرائیل با او را به میان آورند؟ علی اصغر «علیه‌السلام» به همان اندازه برای نهضت کربلا نقش آفرین نبود؟ آیا آن جناب ضرر کردند که در کودکی مظلومانه شهید شدند؟ البته این موضوع، بحثِ مفصلی را می‌طلبد که جناب ابن‌عربی در فصّ «موسوی» فصوص الحکم به میان آورده است. ولی همین اندازه هم خوب است که در مورد این نکته فکر کنید.

۴. شاید با طرح روایت مذکور، خواسته‌اند متذکر این امر باشند که ما با گناه‌کردن مأیوس نشویم و با توبه به اسمِ غفّار حضرت ربّ العالمین رجوع داشته باشیم، وگرنه همه‌ی دین برای دوری از گناه است.

5- با آن‌همه آشفتگی که در این عالم هست، آیا اگر مسیر دینداری طی شود، در این عالم مأواهای متنوعی نیست که ما در آن قرار گیریم؟ امروز صبح بر سر مزار شهید مدافع حرم جناب جواد محمدی در گلزار شهدای دینان به همین فکر می‌کردم که چه اندازه مأواهای متنوعی خداوند در مقابل ما گشوده است. شهید محمدی‌ها در حیات خود همه‌ی تلاششان این بود تا متذکر حقیقتی شوند که در عالم گشوده شده است و به همین مسرور بودند که انسان‌ها را با آن حقیقت آشنا کنند. و عجیب است که با زائرِ مزارِ خود همان کار را می‌کنند که در حیات خود انجام می‌دادند. آیا این شهداء از این‌که چنین مأوایی برای انسان‌ها هستند، مسرور نمی‌باشند؟ و مثل همان زمان که در دنیا با هدایت انسان‌ها دلشاد بودند، با این نوع مأواشدن دلشاد نیستند؟

6- حضرت حق می‌فرماید این‌طور نیست که چیزی بر من حاکم باشد ولکن حقیقی‌ترین سنت آن است که با نظر به ابعاد منفیِ انسان‌ها، جهنم را با چنین انسان‌هایی سرریز کنم زیرا خواست خدا، خواستِ حکیمانه است و در راستای همان حکمت تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند.

7- به نظر بنده این‌طور نیست که خداوند با کوچک‌ترین غفلت همه‌چیز را تمام نماید. در تصادفات هم به این فکر کنید که تقدیر طرف او را به این‌جا کشانده است و زندگی او به انتها رسیده است. موفق باشید 

23107
متن پرسش
سلام: در مورد آیه شریفه: «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَٰذَا إِلَٰهُكُمْ وَ إِلَٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ» درباره معانی و نکات عرفانی این آیه مطالبی از خدمتتون استفاده کنیم. عجلا جسدا خوار چقدر ارتباط با نفس انسانی دارد و خوار در اینجا (همان صدای گوساله که طبق حدیث آن را خدا قرار داد) چیست؟ روایت: در صافی از امام پنجم (ع) نقل می کند که: چون حضرت موسی مشغول مناجات با خداوند متعال بود، وحی شد که من قوم تو را بازمایش قرار دادم! عرض کرد به چه وسیله أى پروردگار من؟ فرمود بوسیله سامری. عرض کرد چگونه شد جریان آن؟ فرمود: زیور و طلاهای مردم را جمع کرده و از آنها گوسالهای ساخت که صدای گوساله می کرد. عرض کرد: صدای او را که داد؟ فرمود: من . در اینجا موسی (ع) گفت: این نیست مگر فتنه تو که گمراه می کنی بان کسی را که بخواهی و هدایت می کنی آنکه را که می خواهی. و چون آن حضرت بسوی قوم خود برگشته و آنان را در حال پرستیدن گوساله دید: ألواح را بیانداخت و شکست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً خداوند ملت‌ها را بعد از به‌ظهورآوردنِ حقیقت آزمایش می‌کند و در فتنه می‌اندازد تا معلوم شود آیا بر عهد گذشته هنوز باقی‌اند و فرعونی فکر می‌کنند، چون فرعون بت‌پرست بود، یا الهی فکر می‌نمایند؟ خوار آن گوساله، صدایی بود کاملاً شبیه یک موجود زنده و امتحانِ سختی بود. وعده‌ی رفاه می‌دهند در حالی‌که حقیقت ندارد. رفاه را باید در بستر رحمت واسعه‌ی الهی پیدا کرد و نه در بستر گوساله‌ای مثل فرهنگ غرب. موفق باشید

23105
متن پرسش
سلام علیکم: به نظر شما برای نوجوان امروز می شود سخن گفت از معارف؟ یا فقط باید از ما عمل خوب ببیند؟ (گاهی می خواهم در کلاس علوم تجربی حدیثی بگویم اما می ترسم روایت ضایع شود و پشیمان می شوم) غفر الله لنا و لکم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از طرح مقدمات لازم برای فهم آن حدیث، اگر آن حدیث مطرح شود قلب جوانان، آن را تصدیق می‌کند زیرا سخنی است از بنیاد فطرت همان‌ها. موفق باشید

23102
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: آیا در امر انعقاد نطفه باید به مباحثی مثل قمر در عقرب توجه کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعضی معتقدند روایت مربوط به این موضوع چندان محکم نیست، ولی از باب احتیاط عمل می‌کنند. موفق باشید

23064
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: از دوستداران شما هستم که بعضی مباحثتان را هم کار کرده ام. در قسمت سوالات چند سوال از جنابعالی در مورد احمد الحسن شده بود. خواستم یک سوال را عرض کنم. ادعاهای این فرد نه تنها در یک نگاه کلی و در نسبت آن با انقلاب اسلامی قابل خدشه است بلکه در جزئیات هم قابل نقد جدی است. آن چنان که برخی از فضلا این کار را کرده اند. یکی از اختلافات مهم این جریان با علمای بزرگ شیعه بر سر علم رجال است. این فرقه هر روایتی را بدون توجه به ارزش آن در علم رجال و حدیث مورد احتجاج قرار می دهند. تکلیف این فرقه معلوم است اما سوال بنده این است که آیا اصرار علما بر صحت سند روایات، ما را از برخی از روایات که ممکن است مضمون درستی داشته باشند اما به لحاظ سندیت ضعیف هستند محروم نمی کند؟ در مقام محاجه با افراد این جریان چگونه از علم رجال دفاع کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال روایات ضعیف السند اگر با سایر روایات ثقه و با آیات قرآن هماهنگ بود، قابل پذیرش است. از طرفی نباید در ارائه‌ی مطلب و فهم مطلب از عقل سلیم غفلت نمود. این آقایان بیشتر با آرزوها و اوهام خود به‌سر می‌برند. موفق باشید

23043
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوتتان بده ان شاءالله. استاد شما فرمودید که راه ارتباط با خدا ائمه و پیامبر می باشد و این خدا شیرین تر است. که به واقع این سخن خدای زیبا و نورانی تری را به انسان معرفی میکنه منتها روایت داریم که «اللهم عرفنی نفسک فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ». خب ما اول باید خدا را بشناسیم تا پیامبرش را بشناسیم. چگونه با خدایی که هنوز او را نشناختیم از دریچه ای پیامبری نگاه کنیم که راه شناخت آن پیامبر شناخت خدا می باشد؟ آیا این روایت بیشتر برای پی بردن به پیامبر خدا از دیدگاه استدلال و قانع کردن عقل است یا بار معرفتی و عرفانی نیز دارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. تا خدا را نشناسیم پیامبر او را که پیامبرِ خدا است نمی‌شناسیم. ولی وقتی بخواهیم با نور خدا مأنوس شویم در آینه‌ی وجود پیامبر و ائمه «علیهم‌السلام» آن نور متجلی است. به همین جهت وقتی حضرت حق می‌فرماید: «و للّه الاسماء الحسنی فادعوه بها» خداوند را اسماء حسنایی هست و خدا را با آن اسماء بخوانید. حضرت صادق «علیه‌السلام» مى‏ فرمايند: «نَحنُ‏ وَالله‏ الأسماءُ الحُسنى»[1] به خداوند سوگند مائيم اسماء حسناى الهى. در همين رابطه حضرت باقر «علیه‌السلام» مى‏ فرمايند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ‏ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ فَلْيَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ يَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه»[2] هركس مايل است‏ بين او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببيند و خداوند نيز او را مشاهده كند بايد آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بيزار باشد و پيرو امامى از اين خانواده گردد. اگر چنين بود خدا را مى ‏بيند و خدا نيز او را مى‏ بيند. براى هرچه بيشتر كاربردى ‏شدنِ رجوع به حق بايد پس از نظر به وجود، به مظهر كمالى وجود يعنى اسماء الهى نظر كرد و اسماء الهى را در مظاهر كاملى كه همان سيره‏ ى اهل البيت (عليهم السلام) باشد به تماشا نشست، و در همين رابطه از معرفت نفس شروع مى ‏كنيم. موفق باشید  


[1] ( 1)- الكافى، ج 1، ص 144.

[2] ( 1)- بحارالأنوار، ج 23، ص 81.

23018
متن پرسش
سلام استاد عزیز: ممنون از اینکه هستید خدا رو صد هزار مرتبه شکر. من خیلی علاقه به مباحث شما داشتم و بعد از انتخاب رشته برق توفیق آشنایی با شما رو پیدا کردم بعد از مطالعه بعضی از مباحث علاقمند به تغییر رشته به روحانیت شدم ولی انگار که حسی می‌گفت که علومی که از شما مطرح می‌شد این نیست که مختص روحانیت باشد و می شود آن را در اعماق قلب با همین مباحث تا بی کران ها اوج گرفت، بعد از مطالعه انسان و انتخاب برتر و معرفت النفس و حقیقت نوری اهل البیت و برهان صدیقین و حرکت جوهری و مباحث ذیل شخصیت امام خمینی و مکارم اخلاق و برخی جزوات و نهج البلاغه که انگار که همه ی عالم و راه هایش نهج البلاغه است، استاد عزیز دچار احساسی شده ام که خیلی از علایقم برای زندگی مثلاً رویاهایی که برای کار و خرید و ماشین و بسیاری چیزها داشتم تاثیر گذاشته، مثلاً مدام فکر می کنم که مرگ با من است ولی نه مرگی که از آن بترسم؛ احساس می کنم اگر این حس زیادتر بشود اطرافیانم رنج می‌برند و ببخشید حتی باعث شده مقایسه ای درون خودم نسبت به حتی دوستان مومنم بکنم که چرا اینگونه عمل می کنند، ببخشید بطوری این خندیدنها و بازی های دنیایی، سینما، پارک و... خییلی از اینها برایم جذابیت ندارد که مثل بعضی از دوستانم سر و جان برایش بشکنم ولی از این احساس نگرانم که نکند باعث دوری از دوستان و قطع رابطه بشود. شبها موقع خواب یک حسی می‌گوید دیگر امشب می میرم و یا موقع نماز، غذا خوردن می‌گویم طوری عمل کن که صحیح باشد و این آخرین زمان های زنده بودنته. ببخشید خیلی پرحرفی کردم حلال کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که انسان وسعتی بیابد و خود را تا ابدیت احساس کند، احساسی بس مبارک و ارزشمند است. ولی با این‌همه باید با دوستان و خانواده رابطه‌ی عادی خود را حفظ کنید. باید آن‌ها را رعایت کرد و انتظار زیاد از آن‌ها نداشت. به این روایت فکر کنید که مولایمان علی «علیه‌السلام» در حکمت ۳۳۳ در تعریف مؤمن فرمودند: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ- أَوْسَعُ شَیْ‏ءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَیْ‏ءٍ نَفْساً- یَکْرَهُ الرِّفْعَهَ وَ یَشْنَأُ السُّمْعَهَ- طَوِیلٌ غَمُّهُ بَعِیدٌ هَمُّهُ- کَثِیرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ- شَکُورٌ صَبُورٌ- مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ- سَهْلُ الْخَلِیقَهِ لَیِّنُ الْعَرِیکَهِ- نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ- وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ« شادمانى مؤمن در چهره و غم وى در دل است، سعه صدرش از هر چیز بیشتر، و نفسش از هر چیز خوارتر است، از گردنفرازى بیزار است و خودنمایى را دشمن مى ‏دارد. غمش طولانى، همتّش والا، خاموشى ‏اش بسیار، و تمام وقتش مشغول است سپاسگزار، و بسى بردبار و در اندیشه فرو رفته است، در دوستى با دیگران امساک مى‏ ورزد، خلق و خویش نرم و طبعش رام است. اراده ‏اش از سنگ سخت محکمتر است با این که از برده‏ اى متواضع تر است. موفق باشید  

23008
متن پرسش
سلام استاد: این روایت جای دفاع و تامل دارد: «یا احمد لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه لما خلقتکما» (ترجمه: ای احمد اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمی‌کردم) از نظر معرفتی چگونه باید نگاه کرد؟ از نظر اهل علم الحدیث چگونه باید بررسی کرد تا مانع از فهم آن نشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اين روايت نظر به نبوت حضرت محمّد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و امامت حضرت علي «علیه‌السلام» دارد و به اعتبار نبوت حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و امامت حضرت علي «علیه‌السلام» ، هدف از خلقتِ حضرت محمّد و حضرت علي «علیه‌السلام»، حضرت فاطمه”علیها‌السلام»است، به عنوان ظهور بندگي كامل خدا. يعني حال كه هدف خلقت انسان‌ها، بندگي خداست و از طرفي هدف از خلق نبي «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به اعتبار نبوتش، و هدف از خلق امام به اعتبار امامتش، همه ‌و همه، ظهور آن بندگي است كه خداوند هدف خلقت انسان‌ها قرار داده است، و حال كه فاطمه‌زهرا «علیها‌السلام» مظهر بالفعل آن بندگي است كه نبوت و امامت براي ظهور آن پديد آمده‌اند، پس اگر نظر به فعليت كامل بندگي كه همان فاطمه‌زهرا «علیها‌السلام»است نبود، اصلاً خداوند نبوّت و امامتي را اراده نمي‌كرد و لذا است كه مي‌توان نتيجه گرفت فاطمه‌زهرا «علیها‌السلام» مظهر كامل بندگي است. بايد توجّه داشت كه اين روايت نمي‌خواهد مقام عبوديت پيامبر و علي «علیه‌السلام» را نفي كند، چراكه خداوند در توصيف رسول‌الله «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» صفت «عَبْدُهُ» را بر صفت «رَسُولُهُ» مقدم مي‌دارد و در واقع عبوديت محض رسول‌الله «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را تأييد كرده‌ است، ولي در پيامبرخدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» عبوديت و نبوت و در علي «علیه‌السلام» عبوديت و امامت جمع است و چون خداوند در خلقت انسان‌ نظر به عبوديت او دارد و فاطمه‌زهرا «علیها‌السلام» نمونة صريح و روشن اين عبوديت است. روايت مي‌فرمايد: مقصدخلقتِ نبوّت و امامت، خلقت فاطمه‌‌زهرا «علیها‌السلام»است و در واقع فاطمه «علیها‌السلام» مظهر همان عبوديت پيامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است و محبت شديد پيامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به فاطمه‌زهرا «علیها‌السلام» در همين راستا است كه در آينه وجود فاطمه «علیها‌السلام» عبوديت خود را مي‌يابد و در عبوديت او مظهري از حقايق را مي‌بيند و لذا پيامبر «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» مي‌فرمايد: «فَاطِمَةُ حَوراءُ اِنْسِيَّةٌ، فَكُلَّما اَشْتَقْتُ اِلي رائِحَةِ‌‌الْجَنَّةِ، شَمَمْتُ رائِحَةَ اِبْنَتي فاطِمَةَ»؛[1] يعني فاطمه حوريه‌اي بشرگونه است، هر زمان مشتاق بوي بهشت مي‌شوم، دخترم فاطمه را مي‌بويم. در حديث ديگري مي‌فرمايند: «فَما قَبَّلْتُها قَطُّ اِلاّ وَجَدْتُ رائِحَةَ شَجَرَةِ طُوبي مِْنها»؛[2] يعني هرگز فاطمه را نمي‌بوسم، مگر اين‌كه بوي درخت طوبي را از او استشمام مي‌كنم. پس فاطمه‌زهرا «علیها‌السلام»مظهر جامعيت بهشت است و حضرت پيامبر «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» وقتي مي‌خواهند به بهشت و شجرة طوبي منتقل شوند و از آن حقايق غيبي بهره گيرند، به فاطمه «علیها‌السلام» نظر مي‌كنند و او را مي‌بويند و ارادت به مقام فاطمه ‌زهرا «علیها‌السلام»و توجّه به مقام آن حضرت، قدرت چنين انتقالي را براي ما نيزدارد، البته در حدّ خودمان. توجه به اين‌گونه مقاماتِ حضرت‌زهرا «علیها‌السلام» مقدمه براي معرفت به آن حضرت خواهد شد و زمينة درك شب قدر مي‌شود. موفق باشید      

 


[1] - «بحارالانوار»، ج43، ص4.

[2] - «بحارالانوار»، ج43، ص6.

23005
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: استاد علامه طباطبایی در بخش روایی تفسیر آیات ۱۱۲ تا ۱۱۵ سوره مائده آنجا که بحث مائده آسمانی برای حواریین است این طور می فرمایند: در روايتى كه كافى از محمد بن حسن از محمد بن يحيى از احمد بن محمد از محمد بن حسن اشعرى از حضرت رضا (عليه السلام) نقل كرده دارد كه امام فرمود: فيل از مسخ شدگان است، اين حيوان پادشاهى بوده كه بسيار زنا مى كرد. و همچنين گرگ كه آن هم عربى نادان بوده كه كارش ديوثى بوده است، خرگوش زنى بوده كه به شوهرش خيانت مى كرده و خود را از حيض غسل نمى داده. خفاش شخصى بوده كه خرماى مردم را مى دزديده ميمون و خوك از بنى اسرائيل بودند و دستور دينى روز شنبه را زير پا گذاشتند، جريث كه نوعى از ماهى است و همچنين سوسمار از بنى اسرائيل بودند كه وقتى مائده بر عيسى بن مريم نازل شد مع ذلك ايمان نياوردند و به همين جرم مبتلا به سرگشتگى و تحير شدند، بعضى به درياها ريخته و به صورت ماهى در آمدند و بعضى در بيابانها پراكنده شده و به صورت سوسمار مسخ شدند. موش از زنان فاسق بوده . عقرب سخن چين و خرس و سوسمار بزرگ و زنبور، قصابهائى بوده اند كه كم فروشى مى كرده اند. اين روايت با دو روايت قبلى معارض نيست و ممكن است بين اين روايت و آن دو، جمع نمود و گفت : بعضى از بنى اسرائيل در انكار مائده به صورت خنزير و بعضى ديگر به صورت جريث و سوسمار درآمدند، ليكن اين روايت از جهت ديگرى محل اشكال است و آن اين است كه در اين روايت آمده : متخلفين از دستور روز شنبه به صورت ميمون و خوك مسخ شدند و حال آنكه در آيه شريفه اى كه در بالا ذكر شد و همچنين در آيه اى كه نظير آن در سوره اعراف است دارد كه ايشان به صورت ميمون مسخ شدند و اتفاقا سياقشان هم طورى است كه از آن بر مى آيد به غير ميمون مسخ نشدند. (و خدا داناتر است). سوال: جناب علامه این روایت را رد کرده اند یا قبول؟ اگر قبول کرده اند یعنی واقعا این حیوانات نام برده شده از نسل همان انسانهای مسخ شده اند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند امت‌هایی که مسخ می‌شوند پس از مسخ‌شدن می‌میرند، نه این‌که این حیوانات، همان امت‌های مسخ‌شده می‌باشند. آری! آن‌هایی که مسخ می‌شوند به همان صورتی که روایت می‌فرماید، مسخ می‌شوند ولی بعداً می‌میرند. این حیوانات که در طبیعت هستند از مادری از جنس خودشان متولد شده‌اند.

اشکال ندارد که آیه‌ی مذکور صورتِ غالب مسخِ آن قوم را متذکر شود، ولی نحوه‌های دیگری هم که در میان آن قوم بوده‌اند، به شکل‌های دیگر مسخ شوند. موفق باشید  

22984
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار وقتتون بخیر و خوشی، ان شاءالله که در صحت کامل هستین، استاد در جلسه ۹ چگونگی به فعلیت رسیدن باورها با استناد به حدیثی از امام جواد (ع) فرمودین که سرعت سیر به سوی حق از طریق قلب خیلی سریعتر هستش تا از طریق عبادات همراه با حضور قلب. استاد سوال بنده اینجاست؛ خوب قلب یعنی خود آزاد از زمان، در نماز هم تا از زمان آزاد نشیم که به حضور قلب نمی رسیم یا بازم در عبادات همراه با حضور قلب، پای قلب یا همون خود آزاد از زمان در میان هست. پس یعنی هر دو حالت یکی می شوند. ممنون میشم ابهام بنده رو برطرف بفرمایید.تشکر
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان به این نکته فکر کرد که حضرت می‌خواهند ما همواره حتی خارج از عبادات هم آن نحوه احساس در محضر حق را در خود نهادینه کنیم. موفق باشید

22977
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: طبق مقاله «۸» صفحه ای ذیل نظر امام خمینی (ره) در مورد زکات و مالیات قبل از انقلاب و بعد از آن کاملا یا تقریبا تغییر می کند. رهبری معظم نیز به این اصل مهم که در بیش از ۵۰ بار در کنار نماز آمده است چندان توجهی نداشته اند. خواهشمند با توجه به فضا و عالم جدید و با گذشت ۴۰ سال از انقلاب نکاتی را بیان فرمایید. شه گلی - از ارادتمندان جنابعالی متن مقاله به نام پروردگار رزّاق، واسع، علیم و قدیر حضور محترم کلیه مکلّفین در قبال آیه وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ [1] سلام علیکم خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ [2] پروردگار متعال در مهندسی آخرین دین الهی ظرفیت‏های بسیار دقیق، ظریف و حساب شده‏ای برای اقتصاد و معیشت مردم قرار داده است. توصیۀ نماز به عنوان نماد عبادت و فلسفه خلقت در 27 آیه قرآن کریم در کنار توصیه زکات آمده تا اهمیّت معاش مردم در نظر معبود هر چه بیشتر شناخته شود. طبق آیه فوق الذکر جمع آوری وجوه شرعی از وظایف مهم رهبر دینی برشمرده شده تا موجبات تزکیه مردم فراهم شود. بر اساس آیات و روایات ریشۀ بسیاری از آسیب‏های فرهنگی در جامعه مسلمان که همواره از دغدغه‏های علمای اسلام هم بوده را باید در درآمدهای حلال کسب شده‏ای دانست که واجبات مالی شرعیّه از آنها جدا و ادا نشده یا به عبارت دیگر در لقمه های حلال مخلوط به حرام جستجو کرد. قطعاً بزرگترین وظیفه حکومت اسلامی زمینه سازی برای عبودیت مردم است. بنابراین پس از مسأله توحید، تبیین اهمیت و جایگاه واجبات مالی شرعیه، فرهنگ‏سازی برای پرداخت آن و رعایت امانت و جلب اعتماد مردم در توزیع و مصرف آن از مهمترین امور حکومتی محسوب می‏شود. علیرغم وجود احکام بسیار مترقی زکات در اسلام و خمس در فقه شیعه، متأسفانه پس از انقلاب و استقرار نظام اسلامی شیعه، به هیچ وجه در اجرا از ظرفیت های بالای این واجبات فراموش شده استفاده نشده است. امام خمینی(ره) در کتاب البیع می‏نویسد: "هر کس در مفاد آیه (41 سوره انفال) و روایات تدبّر کند در می‏یابد که تمام سهام خمس به بیت المال تعلق دارد و حاکم حق تصرف در آن را دارد و نظر حاکم که مبتنی بر مصلحت تمام مسلمانان است، لازم الاتّباع می‏باشد. [3] " همچنین ایشان جمع‏بندی نظریۀ خویش را در باب اینکه متصدی وجوه شرعی کیست و اساساً فلسفۀ تشریع مالیات‏های اسلامی نظیر خمس، زکات، جزیه و خراج و... چه می‏باشد به روشنی در کتاب ولایت فقیه (پیش از انقلاب) بیان داشته و می‏فرماید: " مالیات‏هایی که اسلام مقرر داشته و طرح بودجه‏ای که ریخته نشان می‏دهد تنها برای سد رمق فقرا و سادات نیست، بلکه برای تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ است. مثلاً خمس یکی از درآمدهای هنگفتی است که به بیت‏المال می‏ریزد و یکی از اقلام بودجه را تشکیل می‏دهد. طبق مذهب ما، از تمام منافع کشاورزی، تجاری، منابع زیرزمینی و روی زمینی و به طور کلی از کلیه منافع و عواید، به طرز عادلانه‏ای خمس گرفته می‏شود. بدیهی است درآمد به این عظمت برای اداره کشور اسلامی و رفع همه احتیاجات مالی آن است. هرگاه خمس درآمد کشورهای اسلام یا تمام دنیا را اگر تحت نظام اسلام درآید، حساب کنیم، معلوم می‏شود منظور از وضع چنین مالیاتی فقط رفع احتیاج سید و روحانی نیست، بلکه قضیه مهمتر از اینهاست. منظور رفع نیاز مالی تشکیلات بزرگ حکومتی است. اگر حکومت اسلامی تحقق پیدا کند، باید با همین مالیاتهایی که داریم، یعنی خمس و زکات - که البته مالیات اخیر زیاد نیست - جزیه و خراجات (یا مالیات بر اراضی ملی کشاورزی) اداره شود. این به عهده متصدیان حکومت اسلامی است که چنین مالیاتهایی را به اندازه و بر تناسب و طبق مصلحت تعیین کرده سپس جمع آوری کنند و به مصرف مصالح مسلمین برسانند. [4] " همچنین ایشان پس از انقلاب خطاب به وزیر امور اقتصاد و دارایی وقت و معاونین این وزارتخانه در تاریخ 31/3/58 فرمودند: " و اگر یک روزی هم انشاءالله توانستیم، توانستید که همان مالیات اسلامی را بگیریم و آن هم کم رقمی نیست، البته از زکات خیلی نیست اما اندازه فقرا هست که دیگر فقیر را نمی‏گذارد وجود پیدا کند. اما خمس یک مالیات بسیار هنگفتی است و این مالیات بسیار هنگفت برای همه چیز است یعنی سیستمش طوری است که، اینطور نیست که خیال بشود که برای فقرا است. خمس تمام عایدی تمام یک مملکت در هر سال یک قلم بسیار درشت است و این می تواند اداره بکند. اگر انشاءالله توانستید، توانستیم همین سیستم اسلامی را که دیگر در مالیات هم هیچ احتیاج به اینکه یک چیز دیگری زاید بر آن باشد نداشته باشیم، همین خمس تمام درآمدها و بسیار عادلانه است برای اینکه این بقال سر محله به اندازه خودش مالیات می‏دهد، آن آدمی هم که صاحب کارخانه های کذاست آن هم به اندازه خودش مالیات می‏دهد. این یک طور سیستمی است که یک جور با عدالت رفتار شده و اگر چنانچه انشاءالله هم بشود، که دیگر هیچ احتیاجی به اینکه مردم زاید بر آن چیزی بدهند ندارد و البته حالا که باز آن ترتیب نشده است و امید است که بشود و اگر بشود هم یک درآمد بسیار سرشاری است که شاید همه چیز ما را اداره بکند و انشاءالله مملکت صحیح و سالم بشود و خودتان اداره‏اش بکنید.[5]" از طرفی ایشان مالیات بر درآمد را جزء مؤونه دانسته و محاسبۀ خمس را پس از کسر آن جایز می‏داند. یعنی در حکم ایشان، مالیات جدید فعلی که در بیان فوق زاید بر حکم اصلی توصیف شده، پذیرفته شده است. با تجربه و بررسی مشخص است که این حکم نتوانسته زمینه‏‏ای برای تحقق آن استنباط فقیهانه ایشان از احکام در قبل از انقلاب و توصیه ایشان پس از انقلاب را فراهم کند. یعنی در اجرا نسبت منطقی و معقولی بین مالیات‏های حکومتی و خمس برقرار نشده تا با پرداخت مالیات که ضمانت اجرایی دارد از یک سو اموال مردم مسلمان حلال گردد و از سوی دیگر پشتوانۀ اقتصادی حکومت منطبق بر احکام اسلام شود. با دنبال کردن بیانات ایشان پس از انقلاب، علت قانونی نشدن حکم اولیه خمس و قانونی شدن حکم ثانویه مالیات حکومتی را باید در نوع نگاه ایشان و برخی از بزرگان نظیر شهید آیت‏الله دکتر بهشتی در ضمانت اجرایی این دو شیوه جستجو کرد. ایشان در پاسخ به عده‏ای که ابراز می‏داشتند مالیات حکومتی نباید اخذ گردد، در تاریخ 26/9/62 فرموده‏اند: " آقا می‏نویسد مالیات نباید داد. آخر شما ببینید بی اطلاعی چقدر. آقا، ما امروز روزی نمی‏دانم چند صد میلیون ما الان خرج این - چیزمان است – جنگ‏مان است. روزی چند صد میلیون خرج جنگ با سهم امام می شود درستش کرد حالا؟ حالا ما می‏توانیم مردم را همه را بنشانیم اینجا و به زور از سهم امام بگیریم؟ سهم امام حالا به اندازه‏ای است که همین حوزه‏ها را بگردانیم، بیشتر از این هم نیست، یک کمی اگر بیشتر باشد می‏دهند به دولت. یکدفعه آدم بگوید که نخیر، ما می‏گوییم که دولت مالیات نگیرد، سهم امام بگیرد. چه جور؟ از کجا بیاوریم سهم امام اینقدر؟ ما از کجا سهم امام و سهم سادات پیدا کنیم که دولت را اداره بکنیم، مملکت را اداره بکنیم، اینهمه اشخاصی که ریخته‏اند به جان دولت و خرج دارند و چی دارند اداره بکنیم. خوب، بی فکر حرف می‏زنند آقایان، یک کسی می‏رود یک چیزی به آنها می‏گوید آنها هم باورشان می‏آید. آقایان دیگر هم همین طورند، با سلامت نفسی که دارند باورشان می‏آید. [6] " همچنین آیت‏الله دکتر بهشتی نیز در خطاب به عده‏ای که با اخذ مالیات حکومتی مخالف بودند، فرموده‏اند: "تجربه نشان داده است و ما نیز می‌دانیم که مالیاتهای چهارگانه مشخص و کمکهای داوطلبانه مردم کم است و بودجه حکومت با آنها تأمین نمی‌شود. اداره جامعه اسلامی بدون یک نظام مالیاتی که قطعاً مشتمل بر وضع مالیاتهای نوئی است که در آیات و روایات به آنها تصریح نشده و بخصوص نام برده نشده است ممکن نیست. [7] " در اینجا بحث بر سر صحت یا عدم صحت وضع مالیات حکومتی (مالیات جدید بر اساس حکم ثانوی) نیست بلکه بحث بر سر این است که چه میزان بر روی احکام مالی اولیه (خمس، زکات، خراج ، جزیه و...) تمرکز شده و ظرفیت‏های آن سنجیده شده که باید به ناکارآمدی آن‏ها در تأمین بودجه حکومت نظر داد. برای جلوگیری از اطالۀ کلام در اینجا روایتی نقل می‏گردد و ادامۀ بحث ذیل حدیث پیگیری می‏شود. در روایتی از امام باقر)ع( آمده است که ایشان فرمودند: روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وارد مسجد شدند و با جمله برخیز فلانی، برخیز فلانی، برخیز فلانی » قم یا فلان، قم یا فلان، قم یا فلان « پنج نفر را از مسجد اخراج کردند و فرمودند: شما که زکات نمى دهید از مسجد بیرون بروید. آرى نمازگزار واقعى بخیل نیست. [8] نکته ظریف، دقیق و قابل توجه اینکه حضرت رسول اکرم(ص) در پاسخ به عدم پرداخت واجب مالی شرعیۀ آن پنج نفر - که قطعاً پس از تبیین صحیح حکم و دادن فرصت کافی برای اجرای حکم صورت گرفت – مانند برخی از گناهان دیگر نظیر زنا و شرب خمر که مجازات تعیین شده دارند، عمل نکرد بلکه از شفافیّت و نظارت همگانی بهره جست تا برای اشخاصی که ناقض احکام زمینه ساز عدالت اجتماعی هستند، شرایط حضور در اجتماع سخت گردد. اهمیت مسأله تا حدّیست که آبروی شخص که در اسلام جایگاه ویژه‏ای دارد باید هتک گردد تا عدالت اجتماعی تضمین شود. آیا می‏توان تصور نمود که این واکنش پیامبر اکرم (ص) برای یک عمل داوطلبانه بوده است. شاید تصور داوطلبانه بودن انجام پرداخت واجبات مالی شرعیه در نظر برخی با عنایت به توصیه‏هایی که حضرت علی(ع) به مأمورین جمع‏آوری زکات داشته‏اند، شکل گرفته باشد. در نامه 25 نهج البلاغه آمده است: " چون به قبیله‏ای برسی... پس بگوی که ای بندگان خدا! ولیّ خدا و خلیفه او مرا به نزد شما فرستاده تا سهمی را که خدا در اموالتان دارد بستانم. آیا خدا را در اموالتان سهمی هست که آن را به ولی خدا بپردازید؟ اگر کسی گفت نه، به سراغش مرو و اگر کسی گفت: آری، بی آنکه او را بترسانی یا تهدیدش کنی یا بر او سخت گیری یا به دشواری‏اش افکنی به همراهش برو و آنچه از زر و سیم دهد بستان..." قطعاً این توصیه‏ها را باید در کنار این روایت امام صادق(ع) قرار داد که فرمودند: " امام و پیشوای مسلمانان مردم را وادار می کند که از اموال آنان زکات گرفته شود؛ زیرا خدا فرموده است: از اموال آنان صدقه بگیر[9]" البته یادآوری نظر امام خمینی(ره) در اینجا خالی از لطف نیست: " بهتر است که زکات را در زمان غیبت حضرت مهدی(عج) به فقیه و حاکم اسلامی بدهند به ویژه اگر دستور بدهد؛ زیرا او به جایگاه و محل مصرف آن آگاه‏تر است و اگر فقیه و حاکم اسلامی بنا بر مصلحت اسلام یا مسلمانان حکم کند که مردم زکات مال خود را به او بپردازند پیروی از وی هر چند که از او تقلید نکنند واجب است. [10] " با دقت در مطالب فوق و مطالعه مقالۀ ارزنده "نگرش مالیاتی خمس، آثار و پیامدها [11] " که به اثبات تفوّق نگرش مالیاتی بر خمس نسبت به دیدگاه سنتی می‏پردازد و در نظر داشتن احادیثی که عدم پرداخت زکات را موجب خروج از ایمان و اسلام می‏داند[12] از یک سو و نبودن مجازات معین در اسلام برای عدم پرداخت زکات از سوی دیگر، باید بر ضرورت و اجباری بودن پرداخت واجبات مالی شرعیه توسط عموم مسلمین و جمع‏آوری آن از سوی دولت اسلامی تأکید نمود و شفافیت و نظارت همگانی را ضامن اجرایی آن دانست که به حق در صورت فرهنگ سازی مناسب ابزاری بسیار قوی و تأثیرگذار است. البته بدون برنامه ریزی و اجرای گام به گام با هدف اعتمادسازی نمی‏توان به این مهم دست یافت. اکنون دوست و دشمن اذعان دارند که عدم شفافیت در نظام جمهوری اسلامی در سطوح و موضوعات مختلف (خصوصاً در امور مالی) موجب سلب اعتماد عمومی گشته و زمینه انواع رانت‏ها و فسادها را فراهم آورده است که افسوس هر انسان با بصیرتی را بخاطر دوری از احکام اسلام در نظامی که داعیه اسلام دارد، برمی‏انگیزد. ضمانت اجرایی شفافیّت در کنار اصول فقهی می‏تواند مواد اولیه برای قانونگذار جهت ایجاد ساختار مالیاتی بر اساس واجبات مالی شرعیه را فراهم کند. مراجعه به مقاله تحقیقی با عنوان " تحلیل مقایسه‏ای آثار توزیعی مالیات بر درآمد در اسلام و نظام مالیات بر درآمد در ایران[13]" مشخص می‏دارد که نظام خمس در مقایسه با مالیات حکومتی فعلی با کمترین اخلال در نظام اقتصادی در اجرای عدالت موفق‏تر عمل می‏کند. همچنین مقالۀ "برآورد ظرفیت خمس در رفع فقر در ایران طی سال‏های 89-80 [14]" به تحقیق ظرفیت بالای خمس را در رفع فقر که مهمترین وظیفه حکومت اسلامی برای ریشه‏کنی دردناکترین آسیب اجتماعی است، نشان می‏دهد. حکم مترقّی خمس از دو منظر می‏تواند در اقتصاد نقش آفرینی کند: اگر حکم خمس قانونی شود با توجه به حبّ مالی که خدا در نهاد عموم قرار داده، شخص از یک سو تلاش می‏کند که سرمایه خود را در چرخش داشته باشد تا خمس کمتری پرداخت کند که این خود به پویایی اقتصاد، اشتغال و تولید کمک می‏کند و از سوی دیگر در صورتی که پس‏انداز داشته باشد باید یک پنجم آن را پرداخت کند که در صورت مدیریت صحیح در راستای ریشه کنی فقر و سایر مصالح عمومی مسلمین هزینه خواهد شد. قانونگذار در نظام جمهوری اسلامی برای مسائلی نظیر شرب خمر، عدم رعایت حجاب، روزه خواری و بسیاری از احکام اسلام که اثر اجتماعی دارند، قانون وضع نموده اما واجبات مالی شرعیه که بر اساس یک مهندسی دقیق برای پیشگیری از فقر و برقرای عدالت در جامعه در شرع مقدس وضع شده، هیچ جایی در قانون فعلی کشور ندارد. آیا این دو یا چندگانگی مصداق آیات نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَكفُرُ بِبَعضٍ[15] و الَّذينَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضينَ[16] نیست؟ اساساً نظامی که از بالاترین ظرفیتها و احکام اقتصادی اسلام و خصوصاً فقه شیعه برای برقرای عدالت اقتصادی و حلال کردن مال مردم و بودجه دولت استفاده نمی‏کند، می تواند اسلامی خطاب شود؟ اگر پس از انقلاب حکومت اسلامی تشکیل شده پس چرا ساز و کاری وجود ندارد که پرداخت به این حکومت اموال مردم را تطهیر نماید و مورد تأیید مراجع باشد؟ مگر مصدّقین در حکومت نبی اکرم(ص) و حضرت علی(ع) وظیفه تخمین سهم خدا در اموال مردم و جمع آوری آن را بر عهده نداشتند و بواسطه این دریافت موجبات تزکیه و عبودیت مردم فراهم نمی‏شد؟ مگر نه اینکه " اگر عبادت ده جزء داشته باشد نه جزء آن در کسب روزی حلال است[17]"و ریشه بسیاری از گناهان و آسیب های فرهنگی- اجتماعی در حلال نبودن لقمه‏هاست؟ پس چرا چنین ساختاری در حکومت ولی فقیه وجود ندارد؟ مگر ولایت فقیه همان ولایت رسول الله نیست؟ وقتی چارچوب بودجه اقتصادی نظام از بنیان سکولار و بر مبنای منبع زیرزمینی نفت بسته شده و نسبتی با احکام اقتصادی اسلام ندارد چگونه می‏توان از دولتها مطالبه کرد که عدالت اسلامی را برپا کنند؟ نظامی که توانایی رسانه‏ای آن در ایامی نظیر انتخابات و راه‏پیماییها بر کسی پوشیده نیست چرا راجع به فرهنگ‏سازی برای واجبات مالی شرعیه که از ارکان عبودیت جامعه محسوب می‏شود اینچنین بی رمق فعالیت می‏کند؟ آیا شیوع فقر با جلوه‏هایی نظیر کارتن‏خوابی و گورخوابی را نباید نشان از متنافر بودن حرکت اقتصادی نظام با اقتصاد اسلامی دانست؟ به واقع اگر فرض کنیم همۀ دشمنی‏ها و تحریم‏ها علیه ایران مرتفع گردد، ریل گذاری نظام در اقتصاد، ما را به سوی اقتصاد اسلامی پیش می‏برد؟ البته اگرچه متأسفانه در بخش اقتصادی قانون اساسی اشاره‏ای به واجبات مالی شرعیّه نشده اما در اصل 44 شرط به رسمیت شمردن مالکیت‏ها، خارج نبودن از محدودۀ قوانین اسلام ذکر شده که می‏تواند در قانونمند نمودن و ساختاردهی بسیار راهگشا باشد. در واقع خلأ یا ضعف فقه حکومتی خصوصاً در حوزۀ اقتصاد، آسیب جدّی به اسلامی شدن اقتصاد ایران زده است. خمس و زکات احکامی هستند که وقتی با یک فرهنگ‏سازی مناسب به طور همه گیر در جامعه اجرا شود، روح برابری، برادری همدلی و احساس مسوولیت را برقرار می کند و این روحیه است که ربا را در انواع اشکالش ریشه کن کرده و زمینه ساز دستور قرآنی قرض الحسنه خواهد بود. دستورات اسلام با یک پیوستگی و انسجام در هم تنیده شده‏اند و غفلت از یکی امکان اجرای صحیح دیگری را مختل خواهد کرد. اینکه اکنون نظام جمهوری اسلامی به زعم مراجع تقلید همچون آیت‏الله جوادی آملی دچار نظام بانکداری ربویست نتیجه غفلت از واجبات مالی شرعیه در فرهنگ سازی، قانونگذاری و اجراست. در حالیکه با مراجعه به قرآن کریم[18] و روایات معصومین علیهم السلام[19] علل بسیاری از بلایای طبیعی که کشور ما هر ساله با آن‏ها روبروست نظیر خشکسالی، از بین رفتن محصولات و ثمرات با سیل و سرمای نابهنگام و زلزله با عواقب وخیم و دردناک آن، در عدم پرداخت واجبات مالی شرعیه ریشه یابی می‏گردد[20]، چرا در نظام جمهوری اسلامی که در اصل دوم قانون اساسی بر پایه ایمان به خدای یکتا و و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او و وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین و... برای برپایی قسط و عدل برپا شده و طبق اصل پنجم آن در زمان غیبت حضرت ولی عصر «عجل الله تعالی فرجه»، ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر است، علیرغم بلایای طبیعی متعدد هیچگاه ارتباط بلایای طبیعی و انحراف از قوانین مالی اسلام در قانونگذاری و اجرا توسط ولی فقیه تبیین نمی‏شود؟ اما استکبار ستیزی که در جای خود بسیار هم لازم است، در بیانات ایشان ظهور و بروز بسیار دارد. آیا این رعایت شرط عدل در پرداختن به احکام اسلام است؟ با نظام مالی ربوی دولتها[21]، عدم حضور واجبات مالی شرعیه در نظام مالیاتی و توجه به آیات 277 تا 279 سوره بقره[22] و حدیث امام علی(ع) مبنی بر اینکه کسی که زکات ندهد همانند کسیست که ربا می‏خورد[23]، آیا این نظام به واقع در جنگ با خداست یا شیطان بزرگ آمریکا؟ این تصادف نیست که نظام پس از قریب به چهل سال از یک سو با بزرگترین چالش در حوزه اقتصاد مواجه است و فقر و اختلاف طبقاتی به اوج خود رسیده و از سوی دیگر در اجرای احکام اقتصادی اسلام غفلت ورزیده است. بستر اسلامی در حوزه اقتصاد فراهم نشده فلذا در ساختار اقتصادی فعلی برنامه هر دولتی در حوزه اقتصاد در صورت سلامت در اجرا، جنبه تسکین درد داشته و علاج واقعی نیست. علاج در رجوع به احکام اسلام ناب است. ناگفته پیداست نخستین گام برای تحقق این مهم بر عهده متولیان دین (ولی فقیه و مراجع عظام تقلید) بوده که باید با یک عزم جدی و اجتهاد جمعی احکام لازم را استخراج نمایند و پویایی فقه شیعه را نشان دهند تا ضمن فرهنگ‏سازی، زمینه‏ برای قانون‏گذاری و اجرا فراهم و قصور گذشته جبران گردد. قطعاً اقتصادی که ریشه در احکام اسلام ناب داشته باشد توانایی مقاومت در برابر هر گونه تهدید و تهاجم دشمن را خواهد داشت. البته خاطر نشان می‏گردد که پس از فرهنگ‏سازی و تبیین اهمیت و فوائد خمس و زکات که خود مستقلاً نیازمند برنامه‏ریزی رسانه‏ایست؛ بزرگترین مانع برای ایجاد ساختار مالیاتی بر مبنای واجبات مالی شرعیّه، عدم وجود اعتماد دو طرفه بین مردم و حکومت است که جلوه‏های آن در حجم بسیار فرارهای مالیاتی کنونی، کاملاً هویداست. وظیفۀ حفظ نظام و تولید امنیت و اقتدار برای نظام اسلامی شیعه زمانی محقق می‏گردد که تک‏تک ما اولاً به آرمان‏های نظام اسلامی شیعه معتقد باشیم و ثانیاً مطمئن باشیم که حرکت و رویکرد نظام به سمت آن آرمان‏هاست. با مطالبی که ارائه شد در خصوص این اطمینان حداقل در حوزۀ بسیار مهم اقتصاد که زمینه‏ساز سایر حوزه‏های فرهنگی- اجتماعی ا‏ست، با چالش جدّی مواجهیم که مستقیماً در انجام مطلوب وظیفۀ حفظ نظام و تولید امنیت و اقتدار برای آن، تأثیرگذار است. در اینجا با اعتقاد به نظام ولایت فقیه و باور به اینکه ولایت فقیه مقدمه ولایت معصوم است، موارد ذیل برای عملیاتی شدن اقتصاد اسلامی پیشنهاد می‏گردد: 1. اجماع حدّالامکان ولی‏فقیه و مراجع عظام تقلید بر نظام مالیاتی مبتنی بر واجبات مالی شرعیه و ورود به مقوله فرهنگ‏سازی و اجرای اقتصاد اسلامی بر پایه آن و اذعان صادقانه به اینکه پس از انقلاب اسلامی در این زمینه قصور رخ داده است. این اظهار تأسف و قصور صادقانه خود اوّلین و مهمترین گام برای تحقّق اقبال عمومی به پرداخت واجبات مالی شرعیه خواهد بود. 2. فعالیت رسانه‏ای هدف‏دار، محققانه و برنامه‏ریزی شده با استفاده از حداکثر ظرفیت‏های رسانه‏ای کشور برای تبیین ظرفیت‏های احکام اقتصادی اسلام و ایجاد همدلی و عزم ملّی در همۀ طبقات جامعه برای ریشه‏کنی فقر، افزایش تولید، ایجاد اشتغال و... 3. استفاده از ظرفیت‏های اجرایی و تشکیلاتی غیردولتی نظیر حوزه‏ها، مساجد و خیریه‏های خوشنام و مورد وثوق مردم در اقصی نقاط کشور با توجه به ایجاد شکاف در اعتماد مردم نسبت به دولت در راستای شناسایی نیازها، جمع‏آوری واجبات مالی شرعیه و توزیع و مصرف منابع گردآوری شده تحت نظارت رهبری و مراجع عظام تقلید 4. استفاده از ظرفیت‏های فوق‏العادۀ آستان قدس رضوی در اجرای فعالیت‏ها و مردم‏نهاد کردن هر چه بیشتر امور. 5. تلاش مجدّانه فقها، حقوقدانان و اقتصاددانان متعهد و نمایندگان مجلس با نظارت شورای نگهبان برای قانونگذاری و جایگزینی تدریجی نظام مالیاتی فعلی با نظام مالیاتی مبتنی بر واجبات مالی شرعیه، به موازات تبلیغات فرهنگی در عرصه اجتماع. 6. همراه کردن تدریجی دولت در فعالیت‏ها به عنوان پیرو یک حرکت منسجم ملّی و نه پایه. در پایان از باب وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ[24] مطالب ذیل ارائه می‏گردد: • در همه‌ی زمینه‌ها پیشرفت اتفاق افتاده اما در زمینه‌ی عدالت باید کار کنیم و باید از مردم و خدا عذرخواهی کنیم. درباره عدالت مشکل داریم. ان‌شاءالله با همت مردان و زنان کارآمد در این ناحیه هم پیشرفت خواهیم کرد. [25] • امام علی( ع) می‏فرماید: یا أیهاالناس ان لی علیکم حقا ولکم علی حق فاما حقکم علی فالنصیحه لکم. .. و اما حقی علیکم فلوفاء بالبیعه والنّصیحه فی المشهد والمغیب. مردم! من بر شما حقی دارم و شما بر من حقی حق شما بر من نصحیت خیرخواهانه برای شماست. .. و حق من بر شما وفاء به بیعت و نصیحت در حضور و غیاب من است. [26] • امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در منى براى مردم سخنرانى كرد و فرمود: خدا خرم و شادان كند بنده‏اى را كه سخنم را بشنود و در گوش گيرد و به كسانى كه نشنيده‏اند برساند،... سه چيز است كه دل هيچ مسلمانى با آن خيانت نكند: خالص نمودن عمل براى خدا، نصیحت پيشوايان مسلمين (اعم از معصوم و غیر معصوم) و همراه بودن با جماعت مسلمين. [27] • امام محمد باقر(ع) فرمودند: اگر علما نصيحت را پنهان دارند، خيانت كرده‌اند. اگر سرگشته گمراهى را ديدند و او را راهنمايى نكردند و يا (دل) مرده‌اى را زنده ننمودند، وه كه چه كار زشتى كرده‌اند. چون خداوند تبارك و تعالى در كتاب، از ايشان پيمان گرفته كه به معروف و آنچه فرمان يافته‏اند فرمان دهند و از آنچه نهى شده‏اند نهى كنند و بر نيكوكارى و پرهيزكارى یكديگر را يارى كنند و در گناه و ستم يكديگر را يارى نكنند. [28] • در زمانى كه مرجعيت به عنوان شاخص زعامت و رهبرى شيعه تلقى مى‏گرديد شهيد مطهرى مرقوم فرمودند: مراجع، فوق انتقاد به مفهوم صحيح اين كلمه نيستند و معتقد بوده و هستم كه هر مقام غير معصومى كه در وضع غير قابل انتقاد قرار گيرد، هم براى خودش خطر است و هم براى اسلام. ... مانند عوام فكر نمى‏كنم كه هر كه در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنايت خاص امام زمان(عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق است. اگر چنین چیزی بود، شرط عدالت بلاموضوع بود. [29] • مولای متقیان علی(ع) فرمودند: گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم، زيرا كسى كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى‏‏دانم، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد. [30] به امید اینکه تنها حکومت شیعۀ زمینه ساز ظهور حضرت ولی عصر(عج) در طول تاریخ اسلام، بتواند روز به روز جلوه‏های کاربردی بیشتری از اسلام ناب را در برابر چشم جهانیان قرار دهد و عملاً با عبور از شعار، مهمترین رسالت خویش را که همانا زمینه‏سازی ظهور حضرت مهدی موعود(عج) است، با موفقیّت به انجام رساند. و من الله التوفیق مهر97 مآخذ 1. بخشی از آیه 187 سوره آل عمران- ترجمه کامل آیه: و چون خدا از آنان که کتاب به آنها داده شد پیمان گرفت که حقایق کتاب آسمانی را برای مردم بیان کنید و کتمان مکنید، پس آنها عهد خدا را پشت سر انداخته و آیات الهی را به بهایی اندک فروختند، پس بد معامله‌ای کردند. 2. آیه 103 سوره توبه – ترجمه: (ای پیامبر) از اموال آنها صدقه بگیر و به این صورت آنها را پاکیزه گردان و اموالشان را نمو بده و بر آنها دعای خیرنما، همانا دعای توباعث آرامش آنهاست و خدا شنوا و داناست. آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر آیه 151 سوره بقره " كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ " با توجه به آیات قرآن صدقه، عدم دلبستگی به دنیا، پرداخت خمس و زکات، توحید، رعایت آداب معاشرت را از جمله راههاي عملي تزكيه برشمرده و با اشاره به آیه 103 سوره توبه تأکید می کند: احكام مالي و مسائل مالي انسان را آلوده مي‌كند نه يعني مال آلوده است، آن تملك بيجا آلوده است، آن تعلق ناروا آلوده است. 3. البیع ، امام خمینی ج۲ ص 495 4. ولایت فقیه، امام خمینی ص ۲۲-۲۴ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 5. صحیفه نور جلد 7 صفحه 172 6. صحیفه نور، ج۱۸، ص۱۸۶ 7. اقتصاد اسلامی، شهید بهشتی، ص ۱۱۱- ۱۱۴، دفتر فرهنگ اسلامی 8. من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 12 ، وسائل الشیعه، ج 9ص 24 9. یجبر الامام الناس علی اخذ الزکاه من اموالهم لان الله عزوجل قال: "خذ من اموالهم صدقه" - دعائم الاسلام، قاضی نعمان مصری، ج 1، ص 253 ؛ بحارالانوار، ج 93، ص 86، حدیث 7 10. تحریرالوسیله، ج 1، ص 343 11. محمد امیر نوری کرمانی - مجموعه مقالات دومین کنگره بررسی اندیشه های اقتصادی حضرت امام خمینی(س) – صفحه 137 12. قال ابوعبدالله: من منع قيراطا من الزکاه فليس بمؤمن و لا مسلم و هو قول الله عزوجل: "رب ارجعون لعلّي اعمل صالحا فيما ترکت" امام صادق (ع) فرمود: "کسي که به وزن يک قيراط از زکات واجب را نپردازد مؤمن و مسلمان نيست و مصداق فرموده خداست (که بعد از مرگ مي گويد) خدايا مرا برگردان تا بعدها کار شايسته انجام دهم. - وسايل الشيعه ج 6 ص 18 13. محمدتقی گیلک حکیم آبادی - مجله تحقیقات اقتصادی- شماره 57 – پاییز و زمستان 79 – ص 189 الی 228 14. محمد مهدی عسگری / سحر نیازخانی – فصلنامه علمی- ترویجی اقتصاد و بانکداری اسلامی- شماره هشتم- پاییز93- ص 101 الی 122 15. قسمتی از آیه 150 سوره نساء- ترجمه کامل آیه: کسانی که خدا و پیامبرانِ او را انکار می‌کنند و می‌خواهند میان خدا و پیامبرانش تبعیض قائل شوند و می‌گویند: «به بعضی ایمان می‌آوریم، و بعضی را انکار می کنیم» و می‌خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند. 16. آیه 91 سوره حجر- ترجمه: همانها که قرآن را تقسیم کردند (آنچه را به سودشان بود پذیرفتند، و آنچه را بر خلاف هوسهایشان بود رها نمودند) 17. رسول اکرم (ص) - بحارالأنوار، ج 103، ص 9، ح 37 18. فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرينَ - قصص 81 - "او و خانه اش را در زمین فرو بردیم ، پس او هیچ کسی را نداشت که به غیر خدا او را یاوری کند و خودش هم از منع کنندگان از عذاب نبود." قارون از پرستش الهی سر باز زد و از دادن حقوق واجب و استفاده صحیح از ثروت ابا کرد و بالاخره به زمین فرو رفت که یکی از آثار زلزله، فرو بردن زمین است. وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ – هود 117- " و پروردگارت رانسزد که اهل آبادیهایی را که شایسته کار و اصلاحگرند به ستم نابود کند" این آیه لزوم ریشه یابی برای هر پیشامد طبیعی مهلک اعم از زلزله، سیل و... را توسط رهبران دینی و مردم، گوشزد می‏کند. 19. امام صادق (ع): خداوند بر این امت چیزی را سخت تر از زکات واجب نکرده است و اکثر هلاکت امت ها به خاطر نپرداختن آن است.] وافی، ج ۱۰، ص ۳۳٫[ امام صادق (ع): ما ضاع مال فی برّ و لا بحر الا بتضییع الزکاه ؛ هیچ مالی در خشکی یا دریا ضایع و تلف نمی شود، مگر به خاطر آن که زکات آن پرداخت نشده باشد[کافی، ج ۳، ص ۵۰۵] رسول خدا (ص): لاتزال امتی بخیر ما تحابوا و اقاموا الصلوه و اتوا الزکاه فاذا لم یفعلوا ذلک ابتلوا بالقحط و السنین ؛ امت من مادامی که یکدیگر را دوست بدارند و اهل نماز و زکات باشند در خیر و سعادت به سر می برند، ولی اگر این گونه نباشند، گرفتار قحطی می شوند. [ جامع الاحادیث، ج ۹، ص ۴۸] امام رضا(ع): پرداخت خمس، کلید روزى شما است و مایه پاک شدن گناهان شما و ذخیره‏اى است که براى روز بى‏نوائى خود پس انداز کنید. آن را از ما دریغ ندارید و خود را از دعاى ما محروم‏ نسازید. ]اصول کافى-ترجمه کمره‏اى جلد ‏۳ صفحه ۶۳۳[ رسول خدا (ص): اذا منعت الزکاه منعت الارض برکاتها؛هرگاه زکات پرداخت نشود، زمین برکات خود را از مردم باز می دارد.[جامع الاحادیث، ج ۹، ص ۵۲] امام باقر (ع): اگر زکات پرداخت نشود، برکت از کشاورزی و میوه ها و معادن برداشته می شود.[ کافی، ج ۲، ص ۳۷۴٫ [ 20. در احادیث گناهان دیگری نظیر زنا، ربا، کم فروشی و... به عنوان علل نزول بلایا ذکر شده‏اند اما با توجه به اهمیت روزی حلال مطابق حدیث " العباده عشرة اجزاء تسعة أجزاء في طلب الحلال "، عدم پرداخت فراگیر واجبات مالی شرعیه با آمیخته کردن روزیهای مردم به حرام اولاً زمینه بروز سایر گناهانی را که نازل کننده بلا هستند برای مردم فراهم می‏کند و ثانیاً با عمومیت داشتن در بین مردم استحقاق عذاب الهی با بلایای طبیعی را برای عموم فراهم می‏کند. 21. علاوه بر تعیین نرخ سود قطعی بر وام ها و سپرده ها ، جریمه دیرکرد و... علیرغم کلاه‏های شرعی در نظام بانکداری، تغییر نرخ ارز و سکه توسط دولت‏های ادوار مختلف در نظام جمهوری اسلامی به عنوان منبع درآمد از مصادیق بارز رباخواری دولتهاست. 22. إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ 277 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنينَ 278 فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ 279 23. جامع الاحادیث، ج ۹، ص 63 24. آیه 55 سوره ذاریات – ترجمه : و (امّت را) تذکّر و پند می‌ده که پند و تذکّر (اگر کافران را نفع ندهد) مؤمنان را سودمند افتد. 25. بیانات ولی فقیه در دیدار مردم آذربایجان شرقی مورخ 29/۱۱/96 26. فرازی از خطبه ۳۴ نهج البلاغه 27. اصول کافی ج1 ص 403 28. اصول کافی، جلد8، صفحه 54 29. پاسخ های استاد شهید مطهری به نقدهایی برکتاب مسأله حجاب، ص71 30. فرازی از خطبه 216 نهج البلاغه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید ما هرچه ضرر می‌کنیم به جهت بیرون‌افتادن و بیرون‌رفتن از نظام اقتصادی اسلامی است. نظامی که تماماً با روح ایمانیِ مردم مسائل اقتصادی‌اش را مدیریت می‌کند و نه با فشارِ بخشنامه و دستورات دولتی. بخواهیم و نخواهیم در صورتی می‌توانیم از این معضلات اقتصادی آزاد شویم که بستر اقتصادی خود را به‌کلی از بستر اقتصادی دنیای سرمایه‌داری آزاد کنیم و فکر می‌کنم شرایطِ موجود موجب شود تا ما کمی به سرِ عقل آییم. اما در کنار این بحث چند نکته را عنایت داشته باشید:

  1. جامعه در شرایط جدید یک پدیده‌ی جدید است و با جامعه در زمان پیامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرق می‌کند. جامعه در شرایط جدید طوری است که مثلاً مدرسه و دانشگاه و بیمارستانش را دولت اداره می‌کند، در صورتی‌که جامعه در صدر اسلام چنین اموری را به عهده‌ی خود مردم می‌گذاشت و این‌جاست که علاوه بر زکات و خمس، مالیات برای اداره‌ی این امور معنای خاص خود را دارد.
  2. جامعه در شرایط جدید در امور سیاسی و بین‌المللی خود، هویت خاصی دارد که در گذشته چنین اموری که مثلاً باید ما در سازمانِ ملل حاضر باشیم و بودجه‌ی مربوط به اعضای آن را بپردازیم؛ معنا نداشت و یا اگر بنا بود جنگی و یا دفاعی صورت بگیرد، تأمین بودجه‌ی آن به عهده‌ی دولت نبود، خودِ مردم در جنگ حاضر می‌شدند و اگر غنیمتی نصیب‌شان می‌شد همان غنیمت‌ها برای آن‌ها می‌ماند، همچنان‌که شهداء نیز برای جامعه‌های گذشته سهمی از بودجه‌ی دولت نداشتند و این‌جاست که می‌توان گفت دولت به عنوان یک پدیده‌ی جدید، ما را به شرایط اقتصادیِ جدیدی سوق می‌دهد و مقام معظم رهبری به عنوان حاکمِ شرعی جامعه‌ی اسلامی بعضی از حقوق حاکم شرع را به دولت واگذار کرده‌اند مثل سودی که از انفال اعم از نفت یا معادن و یا مسیل‌ها حاصل می‌شود. موفق باشید
22969
متن پرسش
با سلام و احترام: وقت بخیر. استاد من یه جایی خوندم بین انسان و خدا هفتاد هزار حجاب است. درسته این تعداد؟ و اگر درسته میخوام عنوانهاشو ببینم از یه منبع و جستجو کردم یابنده نشدم. اگر ممکنه راهنمایی بفرمایید. سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روایت مشهوری است و بحث در آن روایت تازه مربوط به حجاب‌های ظلمانی و نورانی است. بیشتر باید آن را در کتاب‌های عرفانی مثل «فصوص‌الحکم» دنبال کنید. ولی هیچ‌وقت آن هزاران حجاب را کسی به صورت مشخص مطرح نمی‌کند. آری! حجاب ظلمانی مثل نفس امّاره، مثل کبر. حجاب نورانی مثل علم مفهومی و إلا آخر. موفق باشید

22946
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: در سوال 22933 سوالی پرسیدم که منظور از روایت زیر چیست؟ در وسائل جلد 14، باب اول، ابواب المتعه، حدیث 24 از محمد ابن مسلم صحابی گرانقدر امام باقر علیه اسلام و امام صادق علیهما السلانم نقل شده که قالَ مُحَمّد اِبنِ مُسلِم عَن اَبا جَعفَر مُحمَّد اِبنِ عَلی الباقر عَلَیه السَّلام قالَ:اِنَّ اللهَ رَاَفَ بِکُم وَ جَعَلَ المُتعَه عَوَضاً لَکُم مِنََ الاَشرَبَه یعنی :امام باقر علیه السلام فرمودند:خداوند با شما مهربانی نموده است و ازدواج موقت را جایگزینی در مقابل مشروبات الکلی قرار داده است. ولی جوابی بدستم نرسید. لطفا پاسخ فرمائید. با تشکر و التماس دعا.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به صورت شخصی برای ایمیل‌تان ارسال شد ولی گویا اشکالی در قسمت ارسال به ایمیل افراد در سایت پیش آمده است لذا با توجه به این‌ امر به عرض می‌رسانم که این‌طور جواب داده شد:

22933- باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت لذت متعه، میلِ لذت‌بردن از شراب را برطرف کند. واللّه اعلم. موفق باشید 

22911
متن پرسش
سلام علیکم: از طرفی بیان می شود که اراده ما و خواست خداوند هم سو با هم است، از طرفی می گویند امامان به گونه ای بوده اند که طوری عمل کرده اند که باعث نهایت ظهور خداوند بشوند و در شرایط مختلف یک نور بوده است که جایی امام علی علیه السلام شده و در جایی امام حسین علیه السلام و امکان داشته که شخص دیگری امام می‌شده است مانند امکانی که در مورد سید محمد بلد علیه السلام می گویند. از طرفی می گویند تفاوت ما با معصومین و در اینجا منظور امامان این است که آنها عصمت داشته اند و آن را حفظ کرده اند و ما نداریم و باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم. ما وقتی به زیارت می رویم در اصل داریم به چه اصلی می رسیم به اینکه در حرکتی باشیم که به این گونه تفکرات ایمان داشته باشیم و در تاریخی قرار بگیریم که یقینا این تاریخ نهایت ایمان و هدف بندگیست. استاد افکارم در این موارد پریشان شده چطوری میتونم جمعش کنم و به نتیجه ای واحد برسم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. انسان با اختیار خود می‌تواند اراده‌ی خود را در معرض اراده‌ی الهی قرار دهد و می‌تواند این کار را نکند

۲. با توجه به روایت جابر که از رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نقل می‌کند حضرت در معراج نام ۱۲ جانشین خود را یافته‌اند، و لذا نمی‌شود کس دیگری امام گردد. و آن‌چه در مورد جناب سید محمد می‌گویند باید به این معنا باشد که عظمت او در حدّ امام بوده، نه آن‌که بنا بوده ایشان امام باشند.

۳. در زیارت، جانِ خود را در معرض نسیم ایمانی امام قرار می‌دهیم تا خودشان با نوری که دارند بر جان ما وزیدن آغاز کنند. به همین جهت در روایت داریم که: ای بنده‌ی خدا بعد از زیارت، گناهانت بخشیده شد، زندگی را از نو شروع کن. در زیارت اولیاء معصوم به تماشای صفای نورانی انسان‌هایی می‌رویم که عین ایمان به حضرت معبود هستند. جان ما به تماشای چنین انواری می‌رود مثل آن‌که زیبایی و بوی خوش یک گل را زیارت می‌کند و به تماشا می‌نشیند. آیا از گل پرسش باید کرد، یا باید آن را تماشا نمود و آماده شد بوی خوش آن به مشام ما برسد؟ موفق باشید 

نمایش چاپی