بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شرح حدیث

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
28757
متن پرسش
سلام استاد: در مباحثتان فرموده بودید کسانی که عقلشان در صحنه زندگیشان است و یا تکامل عقلی دارند به جای خیال و اوهام، خواب نمی بینند، سوال این است که این به صورت همیشگی و مطلق است؟ و اینکه آیا ائمه و انبیاء مگر خواب نمی دیدند؟ و می شود گفت وقتی جسم به خواب می رود و روح سیر خودش را شروع می کند، اسمش را خواب گذاشت؟ در صورت صحت این با فرمایشات شما که فرمودید عقل به تکامل رسیده خواب نمی بیند چطور با هم جمع می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور از آن روایت، خواب‌هایی است که ریشه در واهمه‌ی انسان‌ دارد وگرنه مسیر روح به سوی عوالم برتر، در خواب جای خود را دارد. موفق باشید

28735
متن پرسش
سلام: استاد چطور می‌شود تشخیص داد که شخصی از اولیای خدا هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند می‌فرماید: « اوليائي تَحْتُ قَبايي لا يَعرِفُهم غَيري» اولیای من تحت قبه‌ی من هستند و کسی آن‌ها را نمی‌شناسد. موفق باشید

28720
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار: لطفاً در مورد علم بفرمایید روایاتی چون مندرجه ذیل چطور با هم قابل جمع اند؟ ۱. لَیْسَ العِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، اِنَّما هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبارَکَ وَتَعالی اَنْ یَهْدِیَهُ ۲. اُطلُبوا العِلمَ ولَو بِالصِّينِ خیلی ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! علم نور است و خداوند مناسب شایستگی قلب‌ها آن را در قلب‌ها می‌افشاند. ولی «آن‌قدر ای دل که توانی بکوش» برای علم تا چین هم برو، اما منتظر باش تا خداوند نور علم را بر قلبت بیفشاند. موفق باشید

28708
متن پرسش
سلام: ابتدای بحث شرح جنود عقل و جهل فرمودید خداوند جهل را از دریای ظلمانی یا همون نفس اماره خلق کرد، حال خود این دریای ظلمانی کجا بوده و از کجا خلق شده است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دریای ظلمانی همان وجه نفس امّاره ی انسان است و حضرت امام بعدا در شرح خود روشن می کنند که به تبع وجه وجودی انسان امر عدمی است. در این مورد عجله نکنید. همچنان در ذهن خود نگهدارید به مرور روشن می شود. موفق باشید

28693
متن پرسش
سلام علیکم: در پاسخ ۲۷۶۷۹ فرمودید بحث «خرد مدرن» که رهبر معظم انقلاب تحت عنوان «العلم سلطان» از آن سخن می گویند، هیچ ربطی به دو قسمت قبلی ندارد و متأسفانه عده ای به بهانه ی سخن مقام معظم رهبری به قسمت اول و دوم می پردازند. بسیاری بزرگواران دغدغه مند نسبت به تولید علم و تحول در علوم انسانی مثل حاج آقای کشوری که دبیر شورای الگوی اسلامی پیشرفت هستند و البته بزرگواران دیگری مثل علامه مصباح و دکتر زرشناس و آقای رحیم پور و آیت الله میرباقری معتقدند اتفاقا دسته بندی علم مدرن و به اصطلاح خرد مدرن با روایت العلم سلطان از وجود مقدس امیرالمومنین تفاوت جدی دارد و نمی‌تواند برآورده کننده توقع حضرت آقا در بند علم و پژوهش بیانیه گام دوم باشد هر چند باید اتحاد عملی حول آن پیدا شود. و گفته می‌شود در عین اینکه یکسری تکنیک و زیر نظامهایی در علم مدرن با مبانی اسلامی و علم توحیدی منافات ندارد یا همسوست لذا باید با دقت آنها را در جهاز هاضمه اسلامی استحاله کرد و مطابق نظم اسلامی و در جهت کلی تمدن اسلامی و در دل علوم انسانی اسلامی یا حتی مباحث تکنیکی و علوم پایه از آن بهره برد ولی بنای کلی باید بر دسته بندی نوین علمی بر اساس مبانی اسلامی و تولید علوم توحیدی ویژه در عرصه علوم انسانی باشد. حالا در علوم پایه می‌توان گشودگی یا استفاده بیشتری داشت ولی در علوم انسانی جدا یک تمایز جدی و نظریه پردازی عمیق انسان اسلامی می‌خواهد و باید با دقت آن دسته مواردی که می‌شود درون چارچوب اسلامی استحاله و بکار گرفته شود، باید تصرف شود و باید دقت کرد مبادا ما بطرف ترکیب گری و غرب گزینی برویم. این متن، بخشی از مصاحبه اخیر حاج آقای کشوری است که درباره همین موضوع با خبرگزاری مهر بوده است: روایت العلم سلطان بسیار مورد تأکید رهبر انقلاب است و البته ظاهرا بسیار یادآور این گزاره مشهور علم مدرن است که بیکن گفت: علم قدرت است! از معدود افرادی که تلاش کرده است تا علاوه بر تبیین صحت صدور این روایت فهم اسلامی از این مفهوم را تبیین کند، حجت الاسلام علی کشوری است. اما پیشنهاد این حقیر برای اصلاح تفسیر غربی از سلطان این است که حقیقت قرآنی آن را بررسی کنیم و می بینیم که این واژه فقط در غلبه نظامی و فیزیکی استعمال نشده است. سلطان گاهی در رابطه خدا بر بنده است و گاهی بنده بر بنده و مفهوما هم می تواند بنده بر خدا باشد. وقتی سلطان را هر نوع عامل اختیار و آزادی بدانیم آن وقت علم هم هر نوع عامل آزادی و آزادگی در ملک و ملکوت و در روابط انسانی و غیرانسانی با خدا و غیرخداست، نه فقط برای غلبه بر دشمن انسانی. از طرف دیگر علم یافتنی است نه ساختنی؛ این یکی دیگر از تفاوتهای مهم علم در قرآن با علم در اندیشه مدرن است. علم نور است و خداوند آن را در قلب هر کس بخواهد می اندازد و سلطان یک اختیار و آزادی عمل در امور معنوی، سیاسی و نظامی است که خدا به انسان از طریق علم عطا می کند. متن کامل مصاحبه در خبرگزاری مهر: mehrnews.com/xRV5q
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر چه هست نباید آن سخن مقام معظم انقلاب را نادیده گرفت که می فرمایند ما از شاگردی إبایی نداریم. آری! وقتی در اقیانوس توحیدی اسلامی قرار گرفتیم رودهای گل آلود را می پذیریم و آلودگی های آنها را فرو می نشانیم و آن علم را از آن خود می کنیم. اینجاست که سخت نیاز به توحیدی داریم که آن توحید، توحید عرفانی است. موفق باشید

28675
متن پرسش
با سلام و تشكر: با توجه به آيه «اليوم ....» مربوط به عيد غدير و سخنراني روز گذشته آيا مي توان گفت كه اتمام دين همان قسمت اول حديث ثقلين است و اكمال دين قسمت دوم حديث ثقلين.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است. به همین جهت تأکید پیامبز خدا آن بود که این دو نباید از هم جدا شود. موفق باشید

28659
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد عزیز: استاد در برخی روایات نقل شده است: «لَا یُسْأَلُ فِی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْكُفْرَ مَحْضاً وَ الْآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُم؛ در قبر سوال نمی شود مگر از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند و از افراد دیگر صرف نظر می شود. الكافی، ج‏۳، ۲۳۵ ابوبکر حضرمی می گوید از امام صادق (ع) پرسیدم: من المسئولون فی قبورهم: از چه کسانی در قبرهایشان سوال می شود فرمود: از کسانی که ایمان خالص یا کفر خالص دارند. فروع کافی ،ج۲،ص ۲۳۷ ببخشید استاد منظور این دسته از روایات رو میشه بیان بفرمایید خوب متوجه نمیشم ایمان خالص رو یعنی افرادی عادی مثل ما که اکثریت مردم هستیم و اون ایمانی رو که باید در قلب مون وارد بکنیم نشده سوال و جواب فرشتگان الهی رو نداریم؟ یا ماها هم که شیعه و محب اهلبیت عصمت و طهارت هستیم با همین اعمال و با همین گناهان هم جزو کسانی هستیم که ایمان خالص دارن؟ چون در روایت هم به این مضمون داریم که امام معصوم می‌فرمایند روز قیامت هیچ کدام از شیعیان جهنم نمی‌روند ولی والله من از برزخ شما نگرانم استاد بنده کتاب معاد شما رو خوندم و سخنرانی هاتون در شرح کتاب رو گوش دادم. ممنون ان شاء الله لطف و عنایت خاص خداوند و امام زمان (عج) که به بهترین بندگانش در این روز عید میشه نصیب تون بشه. التماس دعا دارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً باید منظور خاصی از آن روایت‌ها مدّ نظر باشد. زیرا تأکید بیشتر روایات آن است که در اولین فرصت که انسان وارد برزخ شد ملکین نکیر و منکر به سراغ او می‌ایند و رویهمرفته و به طور کلی موقعیت او را مشخص می کنند تا در قیامت که «یوم الحساب» برپا می‌گردد، هویت تفصیلی انسان معلوم شود. با توجه به این امر احتمالاً منظور از آن که فرموده‌اند از کسانی‌که در ایمان محض و یا کفر محض هستند، سؤال می‌شود به این معناست که آنچه برای بقیه در «یوم الحساب» روشن می‌شود، برای این افراد از ابتدا مشخص است و «یوم الحسابی» نیاز ندارد. موفق باشید

28658
متن پرسش
سلام: مطلبی خواندم با این مضمون «پیامبر با بچه ها بازی می‌کرد حتی موقع نماز جماعت بگونه ای که مثلا هنگام قیام بچه را با با یک دستشان می‌گرفتند و هنگام سجده بر زمین می‌گذاشتند و....» از طرف دیگر فرمودید روایت هست که از ورود بچه ها به مسجد جلوگیری شود، بدلیل اینکه فضای ملکوتی و آرامشی که در مسجد باید باشد از بین نرود. این دو چگونه با هم جمع می‌شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن روایات که می‌فرماید بچه‌ها را به مسجد راه ندهید؛ یعنی بچه‌های کوچه که بدون همراهی والدین وارد مسجد می‌شوند و شلوغ می‌کنند. موفق باشید

28638
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد: این روایتی که مبنی بر نکوهش ساخت ساختمان با ارتفاع بالای هشت ذرع در کتاب کافی آمده، مربوط به زمانه ی فعلی هم می شود؟ یعنی مطلق ارتفاع زیاد در هر شرایطی را نکوهش کرده اند؟ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ النَّوْفَلِيِّ، عَنْ زِيَادِ بْنِ عَمْرٍو الْجُعْفِيِّ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)، قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَكَّلَ مَلَكاً بِالْبِنَاءِ يَقُولُ لِمَنْ رَفَعَ سَقْفاً فَوْقَ ثَمَانِيَةِ أَذْرُعٍ أَيْنَ تُرِيدُ يَا فَاسِقُ کافی جلد 6 ص 528 و 529
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت منظور آن است که سقف خانه‌ها بلند باشد، و لذا شامل آپارتمان‌های بلند نشود. با این‌همه همین‌که این بلندی‌ها در زمین آشکار می‌شود، زمین را از طبیعت خود خارج می‌کند. موفق باشید

28610
متن پرسش
سلام علیکم: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است: هر که با زنی به خاطر مالش ازدواج کند، خداوند او را به مال وی واگذار می‌کند، و هر که با او به خاطر جمال و زیبائی اش ازدواج نماید، در او چیزی را که خوشایند او نیست، خواهد دید، و هر که با وی به خاطر دینش ازدواج کند، خداوند تمامی این مزایا را برای او جمع می‌کند. (وسائل الشیعه) من خانواده دخترهایی را بهم معرفی می کنند که از لحاظ قیافه می پسندم ولی از لحاظ مذهبی نمی پسندم خودم هم کسایی را از لحاظ مذهبی می پسندم ولی خانواده قبول نمی کنند، البته خودم هم اونهایی را که از لحاظ مذهبی می پسندم از لحاظ ظاهری کاملا نمی پسندم که بتوانم با قدرت دفاع کنم، استاد دختری را که من از لحاظ مذهبی دوست دارم چه میزان باید از لحاظ ظاهری بپسندم؟ چرا دل ما با وجود این احادیث آروم نمیشه تا بتونیم ازدواج کنیم؟ التماس دعا یا علی (ع)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال نباید در هیچ‌کدام از وجوه قضیه افراط کرد. آری! همان‌طور که به ما فرموده‌اند باید رویهمرفته از ظاهر طرف خوشمان بیاید، ولی اصرار بر صِرفِ زیبایی نباشد. موفق باشید

28614
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: موضوع پدیده خواهران مذهبی که عنوان کردید برایم جالب بود، چون خود من ناگهانی جذب فضاهای مذهبی شدم و در بین دختران ۱۶..۱۷ ساله امروز هم برایم جالب بود، علی رقم حضور شان در محیط های موسیقی و... و خانواده هایی با ماهواره بعضی هاشان به سرعت جذب فضاهای مذهبی می شوند و با سرعت و علاقه و تاسی به شهدا جلو می روند. همیشه برایم سوال بود آیا جریانی در پیش است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! جریانی در پیش است. خداوند برای به ظهورآوردنِ تاریخِ عبور از استکبار، به قلب انسان‌هایی که آماده‌ی آن عبور هستند، نفحاتی القاء می‌فرماید به همان معنایی که رسول خدا «صلوات‌علیه‌وآله» فرمودند: «الا انَّ فى ايّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٌ‏ الا فَتَعَرَّضُوا لَها» در زندگى شما گاهى يك نفحه ‏هايى به قلبتان مى‏‌رسد خودتان را در معرض اين نفحه‌‏هاى غيبى قرار دهيد تا بشنويد. به گفته‌ی جناب مولوی:


گفت   پيامبر (ص)  كه  نَفْحَتْ هاى   حق‏
اندر       اين     ايام     مى آرد      سبق‏

 

گوش   و   هوش  داريد  اين   اوقات    را
در     رباييد    اين   چنين     نفحات    را

 

نفحه اى    آمد   شما   را   ديد  و   رفت‏
هر كه را مى خواست جان بخشيد و رفت‏

 

حتما تجربه كرده ايد. گاهى شده است كه وقتى طرف را نگاه مى كنيد فكر مى كنيد او هيچ معرفتى از معارف الهى و هيچ توانى از توان هاى سلوكى را هم ندارد. امّا خداوند برايتان روشن مى كند كه همه آن چيزهايى كه ما آرزويش را داريم، او با همّتش به دست آورده است، چون خود را در معرض نفحات تاریخیِ خود قرار داده و از بركات آن سرسرى نگذشته است. لذا:

نفحه اي  ديگر   رسيد  آگاه باش‏
تا از اين هم وانماني خواجه! تاش‏

 

موفق باشید.

28564
متن پرسش
سلام: همانطور که به ما گوشزد کردید ساختن، نگه داشتن مجسمه در اسلام نهی شده است، می‌خواستم بدانم تفاوت یک مجسمه زیبا و یک نقاشی زیبا که هر دو از خیال یک انسان صادر شده و با اجسام مادی بظهور آمده است در چیست؟ مجسمه نهی شده ولی شما از نقاشی برای مثال بارها استفاده کردید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم که در قیامت به طرف می‌گویند به آن مجسمه‌ای که ساخته‌ای، روح بده و او نمی‌تواند و منجر به عذاب او می‌شود. ولی ظاهراً نقاشی و شعر وسیله‌ای می‌باشد تا زیبایی‌های عالَم را به ظهور آورد، برعکسِ مجسمه‌سازی که ظاهراً نحوه‌ای از قرارگرفتن در جایگاه خداوند است. موفق باشید

28556
متن پرسش
عرض سلام و احترام: طبق مباحث مطرح شده در کتاب حقیقت نوری اهل البیت علیهم السلام دو سوال داشتم: ۱. آیا می‌توان گفت در مجموع مقام رسول اکرم و امیرالمومنین علیهم السلام برابر هست؟ ۲. طبق عناوین مطرح شده در حدیث نورانیت که در هر مرحله دو مقام برای این ذوات مقدسه مطرح می‌شود. چگونه ذکر این دو مقام که تکمیل کننده هم هستند در دو ظهور رخ داده است و آیا این موضوع با جامعیت انسان کامل منافات ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری از نظر مقام، همه‌ی اولیاء معصوم در مقام نور عظمت‌اند هر چند از نظر مأموریت و شرایط ظهور کمالات، با هم متفاوت می‌باشند. در این رابطه است که حضرت باقر علیه‌السلام می‌فرمایند: علی علیه السلام افضل از ما هستند. ۲. منظور کدام دو مقام است؟ موفق باشید

28535
متن پرسش
با سلام: جایگاه چنین حدیثی از امام رضا (ع) در مذمت تصوف کجاست؟ با تشکر «من ذُکر عنده الصوفیه و لم ینکرهم بلسانه و قلبه فلیس منّا و من أنکرهم فکأنّما جاهد الکفار بین یدی رسول‌الله» هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند، از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار نماید گویا این که در راه خدا در حضور رسول خدا با کفار جهاد کرده‌است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن روایت را ندیده‌ام، ولی می‌توان گفت اگر هم چنین روایتی باشد، منظور جریان‌هایی از صوفیه است که گوشه‌نشینی را پیشه می‌کنند و کلاً از مسیر اهل‌البیت جدا هستند. نه مثل جناب مولوی که ارادت خاص به اهل‌البیت دارد. موفق باشید

28533
متن پرسش
سلام و خسته نباشید: یه سوال داشتم در مورد حضرت امام (ره) مگه ایشون بشر نبودن؟ معصوم هم که نبودن پس کجاست یه نقطه ضعف انسانی در ایشون؟ خطای انسانی؟ اشتباه بشر به هر حال یه جا آدم باید یه عملکرد متوسط حتی از ایشون ببینه عجیبه حتی با گذر زمان باز یه حرف یه تصمیم یه حرکت از ایشون ندیدم که بشه بهش ایراد گرفت.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» معصوم نبودند، ولی خود را با تمام وجود ذیل معصومین قرار دادند و خداوند هم ایشان را حفظ نمود. آیا آن روایت را ندارید که حضرت رضا «علیه‌السلام» می‌فرمایند: ««إِنَّ‌ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ» اگر خداوند بنده‌اي از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سينه‌ي او را گشاده مي‌گرداند. تا در مديريت خود کوچک‌ترين لغزشي نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد. «فَلَمْ يَعْيَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِيهِ غَيْرَ صَوَابٍ» در نتيجه آنچنان توانا مي‌شود که در جواب‌گويي به هيچ نيازي در نمي‌ماند و غير از صواب از او نخواهي يافت و به خوبي مصلحت مردم را در نظر مي‌گيرد. «فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَيَّدٌ»[1] پس او در کار خود موفق و محکم و مورد تأييد الهي است. موفق باشید

 


[1] - تحف العقول،ص443

28506
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: آیا تنفر قلبی داشتن از پدر و مادر اما پیش خودشان بروز ندادن و با محبت کلامی خدمت کردن اما در دل آرزوی مرگشان را داشتن، از موانع سلوک است؟ چطور می‌شود پدر و مادری را که از کودکی فضای منزل را متشنج کردند و بچه ها در کتک و فحش و تحقیر بزرگ شدن دوست داشت؟ چطور می‌توان به مادری که بویی از مادری نبرده و از هیچ بدی در حق فرزند دریغ نداشته و فرزند یک روز خوش و هیچ آرامشی در کنارش نداشته محبت داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایات داریم حتی اگر والدین هیچ کمکی به فرزند نکرده باشند از آن جهت که مسیر وجودِ فرزند می‌باشند؛ حقوقی به گردن فرزند دارند. در روایت نبوی داریم با محبت به والدین، انسان به بهشت نزدیک می‌شود. موفق باشید

28271
متن پرسش
سلام علیکم: متوکل بن هارون در مقدمه صحیفه سجادیه، روایتی نقل کرده که حضرت صادق (علیه الصلاه و السلام) می‌فرمایند قیامی که قبل از قیام قائم ما باشد، ثمره اش ابتلاء و شدت است. آیا تمام قیامهای پیش از ظهور من جمله اصلی ترین آنها یعنی انقلاب اسلامی هم مشمول همین بحث و قاعده هستند یا منظور چیز دیگری است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بزرگان در تفسیر روایت فوق می‌فرمایند اگر به عنوان مهدی امت قیام کند، به آن مشکلات گرفتار می‌شود. پس شامل هر قیامی نمی‌گردد. موفق باشید

28253
متن پرسش
سلام علیکم استاد بزرگوار: میشه لطفا آدرس حدیثی که در سوال ۲۸۱۱۵ در مورد جاهل و عالم بی پروا فرمودین رو بفرمایید. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از حضرت امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» و نیز از سایر ائمه به صورت‌های مختلف آن روایت وارد شده است که پیامبر «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند: «قَطَعَ ظَهْرِي اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ هَذَا يَصُدُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّكِهِ وَ هَذَا يَصُدُّ النَّاسَ عَنْ نُسُكِهِ بِجَهْلِه»‏(بحار الأنوار، ج‏۱، ص: ۲۰۸» عالم و دانشمند پرده در و بى‏‌باك و جاهل و نادان زاهد و پارسا پشت مرا شكست (بخلاف خواسته خدا و رسول رفتار مي‌نمايند) جاهل مردم را به زهد و پارسائيش فريب مي‌دهد، و عالم به پرده‏‌درى و بى‏‌باكيش. موفق باشید

28203
متن پرسش
سلام: پدر عزیز و گرامی ببخشید. وقتتون رو می‌گیرم، خیلی دارم رو نفسم کار می‌کنم و دوست دارم مسیر سیر و سلوک را برم. ولی بیشترین ضربه ای که میخورم. از همین زبان هست که شما بهتر از من میدونید زمان ما هم روزه سکوت نیست. اما واقعا نمیدونم چکار کنم؟ واقعا سخته اینکه بخواهم این همه سال یک خصلت بد رو از خودم دور کنم گاهی وقتها عاجز میشم خدا رو شکر تا حدودی نگهش داشتم از دروغ، غیبت و تهمت ولی گاهی وقتها خیلی حرف می‌زنم بعد پشیمون میشم. یا در مورد کاری که کردم زیاد توضیح میدم که اصلا نیاز نیست یا گاهی وقتها مشکلاتی که دارم رو به کسی که اصلا نیاز نیست توضیح میدم. واقعا نمیدونم. گاهی وقتها میگم ببرمش که دیگه حرفی نزنم. اگر امکانش هست کمک و راهنمایی کنید. ممنون میشم. اولین سالگرد فقدان فرزند عزیزتون رو تسلیت میگم و شریک غمتون هستم. خدا بهتون سلامتی و عمر با عزت عطا نماید. نگار. از اهواز
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره صد هزاران خلق در زنار شد / تا که عیسی محرم اسرار شد. اصلاح نفس کار می‌برد؛ پیشنهاد بنده، دنبال کردن کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از  امام خمینی رضوان الله علیه کار ساز است. موفق باشید

28195
متن پرسش
سلام و رحمت الهی بر شما: خیلی شرمنده چنین سوالی می کنم! مستند جناب عالی در اینگونه ترجمه کردن روایت چیست؟ مقصودم این است که مطالبی در ترجمه روایت آمده که در متن روایت نیست، خواهشمندم منبع اصلی ترجمه تان را برایم بفرستید! باز هم عذر خواهم و متشکر! یا علی این هم روایتی که فرمودید با ترجمه جناب عالی: رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «اُحِبُّ الصِّبيانُ لِخَمسٍ : الأوَّلُ : أنَّهُم هُمُ البَكَّاؤونَ ، وَالثّاني : يَتَمرَّغونَ بِالتُّرابِ، وَالثّالِثُ : يَختَصِمونَ مِن غَيرِ حِقدٍ ، وَالرّابِعُ : لا يَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَيئا، وَالخامِسُ : يُعَمِّرونَ ثُمَّ يُخَرِّبون » ۱. گریه می کنند چرا که گریه کلید بهشت است. ۲. قهر می کنند ولی زود آشتی می کنند چرا که دلی بی کینه دارند. ۳. چیزی را زود خراب می کنند چون دلبستگی به دنیا ندارند. ۴. با خاک بازی می کنند چون غرور ندارند. ۵. هر چه دارند می خورند چون غم فردا ندارند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه مد نظر بود، اصل روایت است ولی ترجمه‌ی آن به جهت شرحی که داشت، بدون آن‌که نیاز به تطبیق با روایت باشد آورده شد؛ و گر نه می‌توانستیم عینا مطابق روایت موضوع را دنبال کنیم. موفق باشید

28185
متن پرسش
سلام نظرتون راجع به صوفیه و ... چیه این جمله شیخ بهایی چقدر دقیقه و منظورش چیه؟ شیخ بهایى در کشکول از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: «قیامت، قیام نخواهد نمود بر امت من تا که بیرون آیند طایفه اى از امت من که آنها را صوفى گویند، نیستند از امت من، حلقه زنند از براى ذکر سرهاى خود را، و بلند سازند به ذکر صداهاى خود را، گمان کنند که آنها بر طریقه ابراهیم اند. بلکه آنها گمراه ترند از کفار و از اهل آتش هستند، از براى آنها نعره هاست مثل نعره هاى خرها، قولشان قول فجّار است و عملشان عمل جهّال و آنها نزاع کنندگان با علمایند، ایشان ایمان ندارند و به اعمال خود عُجب کنند و حال آن که از براى ایشان از عمل خود غیر از تعب نباشد»
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم چه اندازه باید بر روی این روایت‌ها ماند. ولی مسلّم صوفی‌گری به آن معنایی که آن روایت می‌گوید، بیشتر یک دکانِ جذب منافع است، نه یک سلوک. ولی فراموش نکنید ما با بشری روبه‌رو هستیم که می‌خواهد در جهان گشوده‌ی ملکوت حاضر باشد و این با آموزه‌های عرفانی محقق می‌شود. موفق باشید

28165
متن پرسش
یا رب با عرض سلام و ادب: سوال بنده از محضر شما ناظر است به نگاه ما به کودک و کودکی. امروزه ظاهرا به کودک و کودکی بسیار توجه می شود اما گویی همچنان در غربت است شاید به این دلیل است که کمتر به حقیقت کودکی پرداخته می‌شود. در یک نگاه، کودکی دوره تمهیدی ست برای آینده، که در آن باید کودک را تجهیز کرد به آن چه بر اساس این نگاه برای آینده اش مفید است تا انسان موفقی شود. اما گویی به نحو دیگری نیز می توان به کودک و کودکی نگریست، از این منظر کودکی دیگر دوره تمهیدی برای آینده نیست بلکه بستر رشد انسان است؛ بستر رشدی که نباید از آن گذر کرد بلکه باید آن را به خوبی یافت تا بتوان آن را در حقیقتش بسط داد. کودکی گویی امکان زیست انسان با حقایق است؛ حقایقی از جنس بساطت و وحدت عالم، همان که گم شده بشر امروز است. همان که در نگاه غالب، در سیر رشد از دست می رود و انسان بزرگ شده در این سیر را با آفتهای سنگین آن مواجه می کند. کودکی گویی الست انسان است که در آن زیست توحیدی را تجربه می‌کند و خود را نه گسسته که در پیوستگی عالم می‌یابد، اما به خاطر نگاه اشتباه به عقلانیت تمایز محور، این سرمایه عظیم در سیر به اصطلاح بزرگ شدن، به خفی می‌رود. غافل از این که می توان در نگاهی دیگر به حقیقت کودکی، عقلانیت توحیدی را یافت و آن را تفصیل داد. در این جا دیگر بزرگ شدن، فراموشی قابلیت کودکی نیست بلکه تفصیل درک پیوستگی و توحید کودکی است در بسترهای زندگی، تا آن جا که می تواند علم و تمدن تکوینی موحدانه را در عالم محقق کند. نکته قابل تامل در این نگاه، تاکید بر کودکی ست تا صرف کودک، یعنی برای این که کودک را از ساحت بساطتتش خارج نکنیم باید کودکی خود را یافت کنیم تا بتوانیم در آن ساحت با کودکان تعامل کنیم و این یافت با رویکرد پدیدارشناسی به حقیقت کودکی دسترس پذیر می شود. مشتاقانه شنوای راهنمایی های شما در مورد این نگاه به کودک و کودکی هستم. با سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوب و قابل توجهی را متذکر هستید از آن جهت که کودک را در منظر خود باید جهانی دید با ابعاد اصیل انسانی. ساده نیست که رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «اُحِبُّ الصِّبيانُ لِخَمسٍ : الأوَّلُ : أنَّهُم هُمُ البَكَّاؤونَ ، وَالثّاني : يَتَمرَّغونَ بِالتُّرابِ، وَالثّالِثُ : يَختَصِمونَ مِن غَيرِ حِقدٍ ، وَالرّابِعُ : لا يَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَيئا، وَالخامِسُ : يُعَمِّرونَ ثُمَّ يُخَرِّبون » ۱. گریه می کنند چرا که گریه کلید بهشت است. ۲. قهر می کنند ولی زود آشتی می کنند چرا که دلی بی کینه دارند. ۳. چیزی را زود خراب می کنند چون دلبستگی به دنیا ندارند. ۴. با خاک بازی می کنند چون غرور ندارند. ۵. هر چه دارند می خورند چون غم فردا ندارند.

آیا این همان جهانی نیست که هر انسانی باید خود را در آن پیدا کند؟ چرا متوجه نباشیم که بنا نیست انسان‌ها از کودکیِ خود جدا شوند و چرا باید انسان‌ها را از کودکی‌شان بگیریم؟ موفق باشید

28151
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. حدیثی از حضرت زهرا سلام ‌الله علیه است به این مضمون که نماز تکبر را از بین می‌برد و روزه اخلاص رو تقویت می‌کند. و چند ارتباط این شکلی. می‌خواستم بفهمم نحوه ارتباط این نسبت‌ها چجوریه؟ یعنی چطور نماز من تکبرم رو از بین می‌بره و چطور روزه اخلاصم رو تقویت می‌کنه؟ خیلی وقته که به این موضوع فکر می‌کنم که چطوری این نسبت برقرار می‌شه. از طرفی احساس می‌کنم با نماز خوندنم و روزه گرفتنم به این چیزهایی که حضرت زهرا سلام‌الله‌علیه می‌فرمایند نمی‌رسم. یعنی تکبرم را می‌بینم و نماز به امید از بین رفتنش می‌خونم و نتیجه نمی‌گیرم و باز هم حس می‌کنم بدتر شده. روزه هم همین طور. برای انجام این اعمال و رسیدن به نتایجش باید مرتب عمل کنیم و مرتب خودمون رو بازخوانی کنیم. یا نیاز به فهمی است که بدون آن نتایجی این چنین حاصل نمی‌شود. متن حدیث: قالَتْ علیها السلام: جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیها لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَالزَّكاةَ تَزْكِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّیامَ تَثْبیتا لِلاْ خْلاصِ، وَالْحَّجَ تَشْییدا لِلدّینِ خداوند سبحان، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرك و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاكى از هر نوع تكّبر، مقرّر نمود. و زكات (و خمس) را براى تزكیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده، لازم دانست. و حجّ را براى استحكام اساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود. ریاحین الشّریعة : ج ۱، ص ۳۱۲
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روایت فوق‌العاده ارزشمندی است. حقیقتاً وقتی انسان در نماز خوددر مقابل حضرت ربّ العالمین جهت تجلیّات انوار متعالیش خود را عرضه کند و تنها «قبول» باشد، مطمئناً این انسان، دیگر انسانی نیست که به خود بنازد و وقتی انسان با روزه‌داری به جای میل خود، حکم حضرت محبوب را می‌پذیرد دیگر خودی ندارد که در میان آورد و اخلاص یعنی تمام وجود را برای حضرت حق قرار دهیم. آری! بالاخره صبر بر طاعت إن‌شاءاللّه کار را به این‌جا می‌رساند. موفق باشید

28129
متن پرسش
سلام علیکم خدا قوت: می خواستم بدونم ظلمت مخلوق خداست؟ نور یک حقیقت است و ظلمت هم یک حقیقت جدا؟ ما استادی داریم از شاگردان آقای جوادی آملی، که بحثی رو داریم درباره اینکه ظلمت عدم نور نیست به اون معنای عام، البته این حرف رو با استناد بر آیات و روایاتی که دارند می‌زنند، توضیحش البته مفصله، نمیدونم تونستم مطلب رو برسونم؟ میشه برا بنده توضیح ظلمت رو بگذارید؟ و ایشان اثبات کردند که ظلمت هم مخلوق خداست، اگر خواستید سند روایت آیات و... براتون می‌گذارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال، ظلمت بالتبع است، نه آن‌که خلقت آن مستقیم باشد. آری! خداوند نور و ظلمت را هر دو خلق می‌کند، ولی یکی مستقیم و یکی بالتبع. مثل آن‌که خورشید نور را مستقیم ایجاد می‌کند و سایه غیر مستقیم مخلوق خورشید است. نباید روایات را طوری تفسیر نمود که انسان‌ها گمان کنند ائمه «علیهم‌السلام» اهل اندیشه و فکر نبوده‌اند. موفق باشید

28069
متن پرسش
سلام علیکم: آیا وجود روایات غیر مقبول و غیر موجه که با ادله قرآنی و عقلی و سیره معصومین نمی‌خواند و تعارض جدی دارند، در کتبی مثل کتب اربعه به اعتبار این مجموعه آسیب نمی‌زند؟ چون واقعا برخی روایات با مبانی عقلی و قرآنی و سیره نمی‌خوانند ولی نقل شده و الان موجوده و خود مولف هم بیان نکرده چرا چنین روایتی رو با این اوصاف آورده در کتاب خودش؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظر بگیرید که هر کدام از مؤلّفین کتب اربعه بر اساس تفسیری که از روایات داشته‌اند، آن روایت را صحیح می‌پنداشتند. و امروز نیز در نگاه به روایات آن کتب، باید از بحث هرمنوتیکیِ آن غفلت نکرد و راحت به آن نتیجه نرسید که چون با فهم امروزین ما نمی‌خواند و یا با برداشتی که ما از آن روایت داریم و عدمِ تطبیق آن با مبانیِ دینی؛ پس باید آن روایات را نفی کرد. فراموش نکنید مؤلّفین آن کتب، انسان‌های اندیشمند و آگاه به سنت دینی جامعه و تارخ خود بوده‌اند.

چند سال پیش آقای اکبر جبّاری با نوعی بی‌انصافی خواستند آن آثار را به‌کلّی نفی کنند و عرایضی در جواب ایشان شد که ذیلاً خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

آیا این خاک‌پاشیدن در چشم حقیقت نیست و خبر از فاجعه ای بزرگ نمی دهد؟

شماره سوال: 9657

پاسخ دکتر جباری به فتوای شما:
دکتر جباری در پستی در فیس بوک به فتوای شما اینگونه پاسخ داده اند. (به نظر می رسد حق با ایشان باشد.) عین مطلب در زیر آورده می شود:
هو
**
اهل تقلید، به هرچیزی که برسند تقلید می کنند و دایره تقلیدشان محدود به شرعیات و فروع دین نیست، بل حتی در اصول دین و تفکر و دایره تدقیق نیز، رو به تقلید می آورند.
دوستی برایم پیام داد و لینکی را معرفی کرد که در آن، برخی از مطالب مرا نزد کسی برده اند و از ایشان «استفتاء» نموده اند. آن آقا هم با کمال «شجاعت» درباره مطالب بنده «فتوا» داده است. در ادامه بخشی از فتوای ایشان را می آورم:
............................................................
س: با عرض سلام: نظر شما راجع به این مطلب که اکبر جباری در صفحه ی فیسبوکش گذاشته چیست؟
استاد طاهرزاده: سلام علیکم: مشکل ما اظهار نظر غیر عالمانه است... آقای جباری این نکته را خوب می‌داند ولی به نظر بنده با مقایسه‌ی این دو کتاب می‌خواهد مأموریت خود را که بی‌ارزش‌کردن احادیث ارزشمند شیعه است به اتمام برساند... ایشان تا آن‌جا در مأموریت ناجوانمردانه‌ی خود جلو می‌رود که می‌گوید: امروز بعضی از محققین نسبت به صحت و سقم احادیث «کتب اربعه» تشکیک کرده‌اند. و فکر می‌کنم اگر از ایشان بپرسید این محققین چه کسانی هستند، مجبور است چند مستشرق صهیونیست را که در انجام مأموریت با آن‌ها مشترک است نام ببرد. می خواهند با تشکیک در کتب روایی ما اهل البیت را از صحنه خارج کنند تا حرف های خود را بر قرآن تحمیل نمایند خطر این افراد بسیار زیاد است...
...................................................................................

من این آقای طاهرزاده را نه می شناسم و نه تا کنون کتابی و مطلبی از ایشان خوانده ام. لذا در مورد شأن و مقام علمی ایشان سخنی نمی گویم و صرفاً به ذکر چند نکته در خصوص همین «فتوای» ایشان بسنده می کنم.
نخست اینکه، چنین روشی زیبنده اهل علم نیست که عده ای بیایند از ایشان در خصوص مسائل علمی استفتا کنند و ایشان هم پاسخ بدهند. این روش نزد فقیهان و جمع مقلد مناسب است. بهتر است ایشان به مراجعه کنندگان خود آداب «تحقیق» بیاموزد نه تقلید. آداب تحقیق نیز می طلبد که سائل را به منابع اصلی ارجاع دهد و با «مبانی» آشنا سازد و اجازه دهد، پرسشگر، در طی طریق تحقیق، به نتایجی که از پیش نامعلوم است، برسد.
دیگر اینکه، حتی در روش تقلیدی و مقلد پروری نیز از حدود الهی خارج نشود و رو به تشنیع نیاورد. ارتباط دادن یک بحث علمی و حدیثی به «صهیونیسم» و تشخیص «خطر زیاد» را به اهلش واگذارد که به حمدلله والمنه، بردارانه خدوم و گمنام امام زمان در این خصوص، بهتر و عالمانه تر می توانند عمل کنند!
اما بعد؛
ایشان مباحث بنده را به «غیرعالمانه» بودن متهم کرده است! ظاهراً هرچیزی که ایشان از آن بی اطلاع باشد، «غیر عالمانه» است!
اینکه بالغ بر دو سوم احادیث کتاب «اصول کافی» را ضعیف و مجعول دانسته ام، به زعم ایشان فقط «مستشرقین صهیونیست» آن را باور دارند!
با این حساب، علامه مجلسی نیز از مستشرقین صهیونیست به شمار می رود!! چرا که نخستین کسی که در اعتبار و ارزش احادیث کتاب کافی تشکیک نموده، شخص «علامه مجلسی» است. مجلسی در کتاب «مرآت العقول» نزدیک ۷۰% روایات منقول در کتاب «کافی» را به لحاظ سندی ضعیف، مرسل و مجهول و در یک کلام فاقد اعتبار دانسته است. وی از ۱۰۱۶ روایت کتاب الحجه کافی (یعنی بخشی از کافی که روایات مربوط به نبوت و بالاخص امامت را گردآوری کرده است) تنها ۲۸۰ روایت، صحیح یا موثق یا حسن محسوب می داند و به زبان دیگر حدود %۷۳ روایات کتاب الحجه کافی به لحاظ سندی و با ضوابط علم رجال و درایه (با ارزیابی علامه مجلسی) فاقد اعتبارند.
استاد شانه چی نیز در کتاب «علم الحدیث» نظر خود را گفته و نظر تعدادی از فقهای شیعه را که همین نظر را در خصوص کتاب کافی دارند، نیز بیان کرده است.
با این حساب باید جشنی برای پیوند میان علامه مجلسی و استاد شانه چی، و کثیری از فقها و صهیونیست ها نیز برگزار نماییم!!!
.................
در هر صورت توصیه من به آقای طاهر زاده این است که، به جای متهم کردن دیگران به غیر عالمانه بودن، کمی در صدور فتوا، احتیاط در پیش گیرند. این هم برای خودشان خوب است هم برای مقلدانشان.
از خداوند برای خود عاقبت به خیری، و برای ایشان عمر با عزت و صبر آرزومندم.

- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده تنها قصد آن داشتم که منشأ این نوع نگرش و خطر آن را تذکر دهم و به آن جهت که این کلام، کلامی علمی نبود قصد ورود علمی به آن نداشتم ولی اکنون که ادعای علمی بودن مطلب شده بهتر می‌دانم به طور خلاصه و بدون تفصیل، با نگاه علمی به قضیه نگاه کنم تا جایگاه علمی این مطلب نیز روشن شود. نکته‌ی مهمی که در این نوشتار تذکر می‌دهم این است که قصد بنده، بررسی کلام شخص آقای جباری نیست بلکه به عنوان نمونه از یک فکر خطرناک به بررسی کلام ایشان می‌پردازم تا مشخص شود خاستگاه این نوع گفتارها از چه میزان بهره‌ی علمی برخوردار بوده و چه خطری در پس این کلمات نهفته‌است. لطفا به سیر کلام ایشان که در سوال 9560 مطرح شده توجه کنید. ایشان کلام خویش را به این ترتیب مطرح می‌کنند: 1ـ بسیاری از اعتقادات شیعیان از کتاب «سلیم بن القیس» نشأت می‌گیرد. 2ـ این کتاب توسط احمد بن هلال عبرتایی نقل شده که وی غالی و ملعون می‌باشد. 3ـ کتاب سُلیم مجعول است و برای اثبات این مطلب به کلام شیخ مفید تمسک می‌جویند. 4ـ کتاب «بصائر»، منبع کتاب «کافی» است ولی مرحوم کلینی در نوشتن کتاب کافی، بیش از 13 هزار روایت به کتاب بصائر اضافه کرده‌است. 5ـ بسیاری از محققین در صحت و سقم احادیث کتب اربعه تشکیک کرده‌‌اند بنابر این اکثر روایات کتب اربعه و به طور خاص، «کافی» ضعیف بوده و به همین خاطر این روایات را «مجعول» می‌خوانند. 6ـ مرحوم شیخ مفید با نگاه کلامی به روایات نگریسته و روایات را کنار گذاشته‌است.
حال به صورتی اجمالی اولا به بررسی این مقدمات می‌پردازیم و ثانیا می‌خواهیم ببینیم آیا حتی اگر این مقدمات صحیح باشد، نتیجه‌ای که گرفته‌شده‌است مرتبط به آن مقدمات هست یا نه؟
یک: گفته شده کتاب «سلیم بن قیس» توسط احمد بن هلال عبرتایی غالی ملعون نقل شده‌است. در پاسخ باید گفت: اولا: هیچ کجا ثابت نشده‌است که راوی این کتاب، «احمد بن هلال عبرتایی» باشد (جهت تحقیق بیشتر می‌توانید مراجعه کنید به «معجم رجال الحدیث» اثر مرحوم آیت‌الله خویی ج:8 صص:225، 226) ثانیا: در مورد «احمد بن هلال عبرتایی»، مرحوم نجاشی که از رجالیون بنام شیعه است می‌گوید «صالح الروایه» به این معنا که روایاتش صلاحیت اخذ و عمل را داراست. البته در مقابل این کلام، مرحوم شیخ طوسی وی را «غالی» می‌نامد ولی باید توجه داشت عبارت «غالی» در نظر برخی رجالیون متعمّق موجب تضعیف راوی نمی‌گردد چرا که حتی در مواردی برخی از راویانی که مقام‌هایی مثل عصمت را برای اهل‌بیت«علیهم‌السلام» قائل می‌شده‌اند رمی به غلوّ و متهم به غالی بودن می‌گشته‌اند. (جهت تحقیق بیشتر می‌توانید مراجعه کنید به «کتاب نکاح» اثر آیت‌الله زنجانی ج:8، ص:2779 و ج:21، ص6836) علاوه بر این‌که ما این‌جا در مقام اثبات وثاقت یا عدم وثاقت وی نیستیم بلکه می‌خواهیم بگوییم حتی اگر راوی کتاب سلیم، «احمد بن هلال» باشد و وی را غالی نامیده‌باشند نمی‌توان نقل‌های او را مردود دانست و در پایان بررسی این بند بایستی مجددا تذکر داد که ما در صدد تصحیح طریق به کتاب سلیم هم نیستیم تا بخواهیم طریق‌های واقعی به این کتاب را بررسی کرده و وثاقت یا عدم وثاقت راویان آن‌ها را بررسی نماییم که این، خود بحثی مفصل و خارج از این فضاست؛ بلکه قصد آن داریم تا صحت و سقم و علمی بودن محتوای گفتار آقای اکبر جباری را بررسی نماییم.
دو: گفته شده شیخ مفید این کتاب را ضعیف می‌شمارد و می‌فرماید «عمل به اکثر این کتاب جایز نیست چون در کتاب تدلیس و تخلیط واقع شده و به همین خاطر نباید از این کتاب تقلید شود» و نتیجه می‌گیرند که این کتاب «مجعول» است. در پاسخ باید گفت نقل این کلام از مرحوم شیخ مفید و نتیجه گیری از آن، سراسر مغالطه است بنابر این لازم است این بند را به تفصیل بررسی کنم و به همین خاطر توجه کنید که اولا: اگر سخن از «عدم تقلید» به میان می‌آید و مدعی هستند که بایستی اجتهادی به این موارد نگاه کرد، بایستی ادله‌ی بی اعتبار بودن این کتاب مطرح شود نه این‌که صرفا کلامی از شخصی هر چند بزرگ نقل گردد. ثانیا: اگر نقل کلام را روشی علمی و اجتهادی می‌دانند، چرا نظریه‌هایی که در مقابل نظر مرحوم شیخ مفید قرار دارد را نقل ننموده‌اند؟ چرا کلمات بزرگانی مثل «مرحوم نعمانی» که این کتاب را از بزرگترین کتب اصول می‌داند و جمیع مطالب آن را روایات وارد شده از رسول خدا«صلی‌الله‌علیه‌وآله» و اهل بیت «علیهم‌السلام» می‌داند نقل نمی‌کنند؟ (غیبت نعمانی، صص: 101، 102: إن کتاب سلیم بن قیس الهلالی أصل من أکبر کتب الأصول التی رواها أهل العلم من حملة حدیث‏ أهل البیت علیهم‌السلام و أقدمها لأن جمیع ما اشتمل علیه هذا الأصل إنما هو عن رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و أمیر المؤمنین علیه‌السلام ....) چرا کلام مرحوم شیخ حر عاملی، صاحب وسائل در فائده‌ی چهارم (ج30،‌صص:385، 386) در تأیید کتاب ایشان را نقل نمی‌کنند؟ آیا این، استفاده از بی اطلاعی مخاطب نیست؟ ثالثا: شیخ مفید در مورد این کتاب فرموده «قد حصل فیه تخلیط و تدلیس فینبغی للمتدین ان یجتنب العمل بکلّ ما فیه...» (تصحیح الاعتقاد، ص: 149) جهت فهم این عبارت بایستی توجه کرد که شیخ مفید وقتی می‌فرماید در این کتاب، خلط و تدلیس و جعل واقع شده به این معنی نیست که خود مولّف یعنی «سُلیم بن قیس» این جعل را انجام داده‌است چرا که می‌بینیم «احمد برقی» در کتاب رجالش، سلیم بن قیس را از اولیاء اصحاب امیرالمومنین «علیه‌السلام» به شمار می‌آورد (رجال برقی: ص:4) و مرحوم خویی در موردش می‌نویسند «ثقة جلیل القدر عظیم الشأن» و حتی اگر این عبارات را نیز در مورد وی نپذیرفته و وی را در زمره‌ی ضعفاء به شمار آوریم نمی‌توان وی را جاعل حدیث نامید همان‌طور که هیچ عالم رجالی این نسبت را به او نداده‌است. بنابر این منظور مرحوم شیخ مفید آن است که در این کتاب، روایات جعلی اضافه شده‌است به این معنی که اصل کتاب، خالی از روایات مجعوله بوده و بعدا روایاتی به آن اضافه شده‌است. ولی می بینیم عبارت شیخ مفید به شکلی غیر صادقانه نقل شده‌است که مخاطب تصور می‌کند خود این کتاب از اصل و اساس،‌کتابی جعلی است. رابعا: در عبارت شیخ مفید، آمده «انسان متدیّن نبایستی به تمامی آن‌چه در این کتاب آمده عمل کند» در حالی که در ترجمه‌ای که از این کتاب نقل کرده‌اید، این عبارت به اشتباه ترجمه شده‌است. خامسا: عبارت شیخ مفید به صورت کامل نقل نشده‌است و این نیز خود، نوعی خیانت است. شیخ مفید در ادامه می‌فرماید: «قد حصل‏ فیه‏ تخلیط و تدلیس‏ فینبغی للمتدین أن یجتنب العمل بکل ما فیه و لا یعول على جملته‏ و التقلید لرواته و لیفزع إلى العلماء فیما تضمنه من الأحادیث لیوقفوه‏ على الصحیح منها و الفاسد و الله الموفق للصواب» (تصحیح الاعتقاد، صص: 149 و 150). این عبارت، نشان می‌دهدکه مرحوم شیخ مفید مردم عوام و مقلدین را از مراجعه به کتاب نهی فرموده و می فرمایند نباید به این کتاب مثل کتاب فتوایی نگاه کنید و به هر آن‌چه گفته عمل کنید بلکه به علماء ‌رجوع کنید تا روایات صحیح آن را از روایاتی که در آن جعل و اضافه شده برای شما تشخیص دهند. پس می‌بینید که به خوبی مشخص است این عبارت نشان دهنده‌ی آن است که اصل کتاب معتبر بوده‌است ولی بعدا در آن دست برده‌شده‌است ولی نویسنده‌ی آن مقاله متأسفانه با نقل بخشی از این عبارت مخاطب را به این خیال انداخته‌اند که مرحوم شیخ مفید، اصل این کتاب را کتابی بی اعتبار و موضوع می‌دانند. از همین‌جا نکته‌ای را متذکر می‌شوم و آن این است که همان‌طور که بزرگان فرموده‌اند به احتمال زیاد نسخه‌ای که در دست مرحوم نعمانی بوده‌است، نسخه‌ای خالی از اضافات و جعلیات بوده و به همین خاطر ایشان این کتاب را معتبر می‌دانند همان طور که مرحوم صاحب وسائل نیز به نبودن مطالب اشتباه در نسخه‌ای که در دست داشته‌اند تصریح می‌کنند(ج30،‌صص:385، 386) ولی نسخه ای که در دست مرحوم شیخ مفید و یا ابن غضائری بوده‌است نسخه‌ی مدلّس و مخلوط بوده و به همین خاطر مردم را امر به مراجعه به علماء می‌کنند. در مورد عظمت شأن سُلیم بن قیس و نیز اعتبار کتابش می‌توانید به بحار الانوار، تحقیق دار احیاء التراث، جلد مدخل، صص: 188 تا 192 مراجعه کنید
سه: گفته شده کتاب «بصائر»، منبع کتاب «کافی» است ولی مرحوم کلینی در نوشتن کتاب کافی، بیش از 13 هزار روایت به کتاب بصائر اضافه کرده‌است و همین مسأله در کتب حدیثی بعدی نیز دیده می‌شود. در بررسی این سخن باید گفت اولا:‌ بایستی فرق بین غرض از نوشتن کتاب «بصائر» و کتاب «کافی» را در نظر داشته ‌باشیم. مرحوم صفار در کتاب بصائر قصد آن داشته که فضائل اهل بیت «علیهم‌السلام» را ذکر کند و اگر به صورت گذرا، تنها فهرست این کتاب را ببینید و یا حتی اگر به اسم این کتاب توجه کنیم که عبارت است از «بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد» این مطلب روشن می‌شود؛ ولی مرحوم شیخ کلینی در کتاب کافی، از اصول اعتقادات و فروع احکام دین صحبت به میان آورده‌است. آیا در بصائر الدرجات، ابوابی مانند الطهارة، الصلاة، الزکاة، الصیام، الحج، الجهاد، المعیشة، النکاح، العقیقة، الطلاق، العتق و التدبیر و الکتابة، الصید، الذبائح، و ده ها مورد دیگری که در کتاب کافی آمده ذکر شده‌است تا بگویید چرا بعد از بصائر، کتاب‌های روایی ما حجیم‌تر شده‌اند و این را علامت جعل و زیاده بنامیم؟ آیا با اندک تأمّلی در موضوع این کتاب‌ها نمی‌فهمیم که مولّف کافی از کتاب بصائر به عنوان یکی از ده ها منبع رواییِ خود استفاده کرده‌است و علاوه بر استفاده از آن، از ده ها کتاب دیگر نیز استفاده کرده‌است تا بتواند یک جامع روایی که مجموعه‌ای از روایات در ابواب مختلف است را جمع آوری کند؟ به نظر شما آیا بایستی تعداد روایات این دو کتاب به یک اندازه باشد؟ آیا کتابی که تنها در مورد فضل اهل بیت علیهم‌السلام است بایستی به اندازه‌ی کتابی باشد که چندین برابر آن کتاب ابواب و موضوعات دارد؟ ثانیا: بایستی تفاوت بین جوامع روایی را با کتب حدیثی خاص دانست. محدّثین و مولفین کتب حدیثی پس از آن‌که دیدند کتب روایی پراکنده با موضوعات مختلف نوشته شده‌است در صدد برآمدند تا این کتاب‌ها را در کنار هم گذارند و مجموعه‌ای از روایات را با ابواب مختلف در کنار همدیگر جمع آوری کنند. بنابر این زیاد شدن تعداد اوراق کتاب‌های بعدی کاملا طبیعی است ولی با اندک تحقیقی مشخص می‌شود که تمامی روایاتی که در مجامع بعدی موجود است عینا در کتب قبلی موجود بوده‌است. به عنوان مثال اگر به کتاب شریف «بحار الانوار» مراجعه کنید می‌بینید که در ابتدای هر حدیثی، منبع آن را معرفی می‌کند به این شکل که می‌بینید در یک باب مثلا از ده منبع با ذکر آن منبع روایت را نقل می‌کند که همین روایت را در اصل کتاب نیز می‌توانید بیابید و در حقیقت روایتی اضافه نشده‌است بلکه مجموعه‌ی روایاتی که به صورت پراکنده در کتب قبلی بوده در کنار همدیگر قرار داده شود.
چهار: گفته شده: بسیاری از محققین در صحت و سقم احادیث کتب اربعه تشکیک کرده‌‌اند بنابر این اکثر روایات کتب اربعه و به طور خاص، «کافی» ضعیف بوده و به همین خاطر این روایات را «مجعول» می‌خوانند. در پاسخ بایستی گفت: اولا: منظور از تشکیک بزرگان در صحت و سقم روایات چیست؟ احتمال اول این است که منظور آن باشد که برخی از این روایات جعلی است. یعنی می‌دانیم که راوی قصد داشته این روایت را در میان روایاتِ ما اضافه کند تا بتواند مسیر کلمات اهل بیت «علیهم‌السلام» را منحرف نماید. احتمال دوم این است که منظور آن باشد که ـ‌از آن جهت که تنها به روایتی می‌توان فتوا داد که اطمینان به صدور آن روایت از معصوم داشته‌باشیم، پس‌ـ هر چند فلان روایت، جعلی نیست ولی از آن جهت که علم به وثاقت راویِ آن روایت نداریم و خود راوی و یا حالات آن برای ما مجهول است، پس اطمینان به صدور آن روایت از معصوم به دست نمی‌آوریم و به همین خاطر روایت را کنار می‌گذاریم. در احتمال اول علم به یک دسیسه و تحریف در میان است ولی در احتمال دوم، به خاطر عدم علم به صدور روایت، آن را کنار می‌گذاریم و در حقیقت مسأله آن است که ما راوی را نمی‌شناسیم نه این‌که بدانیم وی جاعل است. آری از عبارتی که در متن آمده‌است احتمال اول به ذهن خواننده می‌آید و نویسنده مخاطب را به این تصور می‌اندازد که کتاب کافی و دیگر کتب اربعه، کتاب‌هایی مجعول هستند؛ ولی آیا این ادعا، ادعای درستی است؟ آیا یک محقق را می‌توانید نام ببرید که کتاب کافی و یا دیگر کتب اربعه را کتبی مجعول بنامد؟ آیا اگر فلان محقق گفت برخی از راویان کتب اربعه «مجهول» هستند و یا برخی از روایات این کتب «مرسل»، «مرفوع» و یا «ضعیف» است به این معنی است که آن روایات جعل شده‌اند؟ کافی است کسی اندک صفحاتی از کتب علم درایه را تورّقی کوتاه کند تا فرق معنایی این الفاظ را بفهمیم. چگونه باید «مرسل» و یا «مرفوع» را با «مجعول» یکی دانست و با جرأت تمام مرحوم شیخ کلینی مولّف کتاب کافی را «جاعل» دانست؟ در این‌جا لازم می‌دانم عباراتی از بزرگان در توصیف کتاب کافی را ذکر کنم. شیخ مفید، در باره‌ی کافی مى‏‌فرماید: «الکافی هو من أجلّ کتب الشیعة و أکثرها فائدة» یعنی «کتاب کافی از پر جلالت ترین کتاب‌های شیعی و پر فایده ترین آن‌هاست». علامه مجلسى در مورد آن مى‌‏فرماید: «أضبط الأصول و أجمعها و أحسن مؤلفات الفرقة الناجیة و أعظمها» یعنی «کتاب کافی منظبط ترین کتب پایه و جامع ترین آن‌هاست و بهترین تإلیف شیعه و پر منفعت ترین آن‌هاست». البته بزرگان دیگری همچون شهید اول و شهید ثانی و فیض کاشانی کلماتی در بیان اهمیت و جایگاه «کافی» فرموده‌اند که به خاطر این‌که نویسنده در نوشته‌ی خود جایگاه رفیعی برای شیخ مفید قائل شده‌بود و نیز به نظریه ای از مرحوم علامه مجلسی استشهاد کرده بود ـ‌ که نشان می‌دادکلمات این بزرگان را ارج می‌نهند ـ به ذکر توصیف این دو عالم در مورد کتاب کافی بسنده می‌کنم. همچنین شایان ذکر است ملا صدرا، صاحب معالم و علامه مجلسی که از علمای بزرگ و فهیم شیعی بوده‌اند بر آن کتاب شرح زده‌اند که نشان دهنده‌ی معتبر دانستن آن کتاب شریف در نظر این بزرگان است. بنابر این ممکن است این بزرگان در نظر رجالی خود، برخی از روایات کافی را قابل استناد ندانند ولی این به معنای مجعول دانستن آن‌‌ها نیست.
در این جا توجه به این مسأله لازم است که آیا مجعول خواندن کتاب شریف «کافی» همان حرفی نیست که شبکه‌های ضد شیعی (مانند کلمه و وصال و مانند آن) در صدد مطرح کردن آن هستند؟ آیا فکر نمی‌کنید که این سخن‌ها دانسته یا ندانسته قطعه‌ای از آن پازل باشد؟ اساسا آیا با ذکر چند حدیث مرسل و یا مرفوع شخص جاعل می‌شود؟ چگونه با جرأت تمام بگوییم وقتی مرحوم علامه مجلسی برخی روایات کافی را مرسل می‌داند بگوییم که وی، مولف کافی را «جاعل حدیث» می‌خواند؟ اگر این‌چنین است چرا ایشان با وصف غیر بدیل از کافی یاد می‌کنند؟ چرا خود علامه مجلسی بارها در کتاب شریف بحار الانوار از کافی نقل روایت می‌کنند؟ اگر این کتاب را جعلی می‌دانستند این‌چنین عمل‌ می‌کردند؟ اگر بگوییم «مرسل» و یا «مرفوع» دانستن یک روایت و یا «مجهول» دانستن راوی یک روایت به معنای «مجعول» دانستن آن روایت و «جعلی» خواندن آن کتاب باشد، بدون شک روزی دیگر خواهند گفت «از آن روی که مرحوم مجلسی احادیث مرفوعه ذکر می‌کنند ایشان نیز از جاعلان روایت هستند». آیا سر نخ‌هایی از خط بی اعتبار ساختن مجامع روایی نمی‌یابید؟
پس از آن‌که مقدماتی برای بی اعتبار نامیدن و مجعول خواندن کافی ذکر شده نقد شد و روشن شد تماما مغلطه و نا صحیح است بایستی نکته‌ی مهمی را در روند این استدلال تذکر دهم و آن این‌که حتی اگر تمامی این مقدمات صحیح بود، ربطش به مجعول بودن کافی چیست؟ این که بگوییم راوی کتاب سلیم بن قیس غالی است و بعدا بگوییم خود کتاب سلیم بن قیس نیز جعلی است و ناگهان بدون ربطی سراغ کتاب بصائر برویم و بگوییم این کتاب، منبع کتاب کافی است و نتیجه بگیریم در کتب اربعه و به طور خاص در کافی احادیثی جعل شده‌است؟؟؟؟؟ و سپس بگوییم بر اعتقادات شیعه باید گریست؟ آیا این انصاف است؟
در آخر این سوال برای من مانده و نمی‌دانم موضوعات علمی را با ادبیات ژورنالیستی، مطرح‌کردن چه نتیجه‌ای برای مخاطب دارد؟! و چرا اگر کسی سؤالی را جواب داد از نظر آقایان یک نوع فتوادادن تلقی می شود و به صورت طعنه‌آمیز با موضوع برخورد می‌گردد و خیلی راحت بنده را اهل فتوا ومخاطبانم را اهل تقلید بدانند؟! جالب است که می‌فرمایند یک نوشته از بنده نخوانده‌اند و بعد این‌چنین بنده را اهل فتوا و مخاطبان بنده را اهل تقلید می‌دانند، در حالی‌که همه‌ی تلاش بنده در نوشته‌ها آن است که عقل عزیزان را مخاطب قرار دهم. به هر حال گویا موضوع دارد گم می‌شود؛ بحث بر سر نقد احادیث و مرسل‌بودن بعضی از احادیث نیست، بحث در نوشته‌ی آقای اکبر جباری است که در سؤال شماره‌ی 9560 مطرح است. تصور بنده آن است که خواسته یا نا خواسته در این نوشته نقد احادیث در میان نیست، بلکه مأموریت بی‌اعتبارکردن همه‌ی کتب روایی شیعه در میان است حتی کتب اربعه، تازه با این ادبیات که آقای اکبر جباری می گویند: «امروزه به وضوح بسیاری از محققین نسبت به صحت و سقم احادیث "کتب اربعه" تشکیک کرده اند»؛ بدون آن‌که بگویند این محققین چه کسانی هستند. آیا این بی‌اعتبارکردن مجامع روایی شیعه نیست؟ ایشان بدانند یا ندانند این دیگر یک بحث علمی نیست بلکه القاء شبهه است برای سست‌کردن اعتقاد جوانان ما نسبت به روایات عظیم‌القدری که از طریق امامان معصوم «علیهم‌السلام» به ما رسیده و این‌جا است که خوش‌بینی عین غفلت از توطئه‌ای است که در پشت این حرکت‌ها پنهان است. از این عجیب‌تر القائی است که آقای جباری در مخاطب خود ایجاد می‌کنند که در طول تاریخ بعد از اهل‌البیت «علیهم‌السلام» به تعداد احادیث اضافه شده است و با عدم آگاهی از اطلاعات مخاطبان خود این‌طور می‌نویسند: «با کمال تعجب شاهد افزایش احادیث نسبت به منابع نخستین هستیم برای مثال کتاب «بصائرالدرجات» که قبل از کتاب کافی توسط کلینی نگاشته شده مشتمل ۱۸۸۱ حدیث می باشد ولی کتاب کافی که بعد از آن نوشته شده بالغ بر ۱۵ هزار حدیث است و هرچه به این سو می آییم، حجم کتب حدیثی بیشتر و بیشتر می‌شود و هیچ کس هم متعرض این نکته نمی‌شود که چرا هرچه از دوره غیبت معصوم می‌گذرد، تعداد احادیث بیشتر می‌شود». بنده از این جمله توطئه‌ی ناجوانمرانه‌ای شبیه کار کسروی را استشمام می‌کنم زیرا مخاطب به طور طبیعی این‌طور می‌فهمد که ما بعد از معصوم توسط غیر معصوم در این مورد خاص بیش از ۱۳ هزار حدیث را از طریق مرحوم کلینی وارد کتب روایات خود کرده‌ایم، در حالی‌که همان‌طور که عرض کردم کتاب «بصائرالدرجات» در خصوص فضائل آل محمد «علیهم‌السلام» است، ولی کتاب شریف کافی در تمام موضوعات فقهی، اخلاقی و عقیدتی با وسعتی بسیار گسترده احادیث را جمع‌آوری کرده است. در هر حال این‌‌جا است که انسان احساس می‌کند مأموریتی جهت خدشه‌دارکردنِ کلّ منابع حدیثی شیعه در میان است! وگرنه اگر به روش عالمان دین بحث از سلسله‌ی حدیث و یا محتوای احادیث در میان باشد نه‌تنها کار پسندیده بلکه روش عالمانه‌ای است که جهت بررسی متن متون مقدس در همه‌ی ادیان جاری است. امید است شما از این به بعد با هوشیاری، این نوع اعمال را رصد و نیز امیدوارم آقای جباری نیز متنبه شوند و بفهمند نباید تیشه به ریشه‌ها زد. ای کاش آقای جباری می‌فرمودند آن کاربر که آن نوشته را به سایت لب المیزان فرستاده اند درست منتقل نکرده تا بحث «سالبه به انتفاء موضوع» می‌شد! ولی چنین نکردند. بنابراین دیگر رجوع به منبع اصلی جهت فهم کلام ایشان چه معنایی دارد؟ ایشان به گفته‌ی خودشان هیچ نوشته‌ای از بنده ندیده اند، ولی سراسر نوشته‌شان صحبت از فضای تقلید و فتوا می‌کنند. سخن بنده با ایشان این است: این فرهنگ یهود صهیونیسم است که سعی دارد متون مقدس را بی‌اعتبار کند. آیا حیف نیست جوانان این مرز و بوم از روایاتی که حقیقتاً بعضی از آن‌ها راه صعود انسان‌ها را به اعلی علیین می‌گشاید محروم کنیم؟ آیا آقای جباری متوجه لوازم کار خود هستند؟ آیا ایشان فرصت کرده‌اند در کتب روایی تدبّر کنند؟ تا معلوم شود ما به اندازه‌ای که با تدبّر و تعقل در روایات خود ورود پیدا کنیم به همان اندازه متوجه رهنمودهای فوق‌العاده و همه‌جانبه‌ی امامان معصوم «علیهم‌السلام» می‌شویم. آیت‌اللّه مشکینی «رحمة‌اللّه‌علیه» می‌فرمودند: ما بعضاً با روایتی برخورد می‌کردیم که از نظر محتوا در نسبت آن به امامان معصوم شک می کردیم، ولی وقتی آن را با علامه طباطبایی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در میان می‌گذاردیم آنچنان عمق آن را بر ما می‌گشودند که شگفت‌زده می‌شدیم. ای کاش آقای جباری مخاطبان خود را به تدبّر در روایات دعوت می‌کردند. آیا قرآن نظر ما را متوجه ذی‌القربی و اهل‌البیت «علیهم‌السلام» کرده‌اند یا نه؟ آیا برای نظر به آن‌ها راهی جز نظر به روایاتشان می‌ماند؟ آقای محمدرضا حکیمی می‌فرمودند که: «مرحوم دکتر علی شریعتی وقتی از زندان آزاد شد مستقیما به خانه‌ی ما آمد و پس از صحبت مختصری کتاب «بحارالأنوار» مجلسی که در دسترس بود را برگرفت و شروع کرد به خواندن، و آن‌چنان محو آن شد که ما را و حضور خود را در خانه‌ی ما فراموش کرد. بنده خوابیدم، وقتی برای نماز صبح بیدار شدم دیدم هنوز دکتر شریعتی مشغول مطالعه‌ی بحار است و پس از نماز و صبحانه من سر کار رفتم، عصر که برگشتم دیدم چشمان مرحوم شریعتی همچون کاسه‌ای از خون شده است و هنوز مشغول مطالعه‌ی بحار است و به من گفت من نسبت به مرحوم مجلسی و بحارالأنوار او جفا کردم و تو از طرف من وصیِّ من هستی که در تمام کتاب‌های من این خطا را رفع کنی.» آری چه کسی باعث شد که شریعتی‌ها در ابتدای امر چنین ذهنیتی نسبت به روایات عظیم‌القدر شیعه پیدا کنند؟ جز جریان روشنفکری که تحت تأثیر برنامه‌های یهود صهیونیسم و فراماسونر چنین شبهاتی را القاء کرده بودند؟ بنابراین دشمنی ما با شخص نیست، دشمنی با دشمن تعالی انسانیت است و حساسیتی که شما ملاحظه می‌کنید نسبت به نوشته‌ی آقای جباری نشان می‌دهید اولاً: به جهت آن است که اگر آقای جباری متوجه لوازم گفتارشان نیستند برایشان روشن شود که قضیه از چه قرار است و ثانیاً: کاربران عزیز بدانند حال که دشمن به‌خوبی متوجه عظمت شیعه شده است و این عظمت در اتحاد بین ثقلین یعنی قرآن و اهل بیت ظهور کرده است، همه‌ی تلاش خود را بر این صرف می‌کند که حاصل کار اهل‌البیت «علیهم‌السلام» را که در کتب روایی ما ثبت است بی‌اعتبار نمایند و از این‌جهت است که جای مسامحه نمی‌ماند زیرا بحث علمی در میان نیست، بحث خاک‌پاشیدن در چشم حقیقت است. موفق باشید

نمایش چاپی