بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: توحید و اسماء الهی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10630
متن پرسش
سلام: شما در مباحث معرفت النفس گفتید چیزی که اعتباری باشد شدت و ضعف بر نمی دارد، اما تجرد شدت و ضعف بر می دارد. حال آیا این درست هست که بگوییم ماده شدت و ضعف بر نمی دارد پس ماده یک چیزی اعتباری است پس حالا چی بوده، بگویم پایین ترین شدت تجرد را ما به آن اعتبار ماده دادیم. در واقع سوال من این است که آیا ماده پایین ترین درجه تجرد است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ماده پایین‌ترین درجه‌ی وجود است و آن وجود است که شدت و ضعف برمی‌دارد و از آن‌جایی که مجردات دارای طیف وجودی‌اند، شدت و ضعف برمی‌دارند. موفق باشید
10600
متن پرسش
ﺳﻼﻡ: ﺩﺭ ﺑﺤﺚ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺻﺪﯾﻘﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﺜﺎﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻮﯾﺖ ﺗﻌﻠﻘﯽ ﻣﻌﻠﻮﻝ، ﺍﯾن ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﺁﯾﺎ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺎﺯﻟﻪ ای ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺭ ﺷﺪﺕ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﮎ این مطالب ﭼﻪ کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا آن حقیقتی است که عین کمال است، پس هر موجودی که عین کمال نیست خدا نیست. آیا مخلوقی که حیاتش از خدا است می‌تواند کمی خدا باشد در حالی‌که خداوند عین حیات است؟ موفق باشید
10588
متن پرسش
سلام: خدا قوت. سوال بنده از محضر شما این است که با وجود تجرد ذاتی ملک چرا در لسان روایات (قرآن را اطلاع درستی ندارم) تعابیری مثلا داشتن دو بال و... برای فرشتگان به کار برده شده است که شهید بزرگوار مطهری در کتاب نبوتشان چنین تصوری در میان مردم را تصور عامیانه تلقی می کنند. همچنین کتاب هایی که برای کودکان در بازار کتاب وچود دارد پر است از تصاویر فرشتگانی که در حال پرواز با دو بال هستند و چهره زنانه دارند آیا در دسترس قرار دادن این کتب در معرض دید کودک باعث نمی شود که این تصاویر همچون نقش بر حجر در ذهن او حک شود در سنین بعدی نتواند حقیقت تجرد ملک را دریابد؟ بسیار سپاسگزارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در قرآن در سوره‌ی فاطر در وصف فرشتگان می‌فرماید: «أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» که فرشتگان را رسولانى قرار داد داراى بالهاى دوگانه و سه‏گانه و چهارگانه‏ و حقیقتاً صورت مثالی آن‌ها به صورت بال است و حکایت از اسمائی دارد که مظهر آن اسماء، آن بال‌ها است. موفق باشید
10590
متن پرسش
سلام علیکم: در این آیه شریفه: قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرینَ (13) کلمه اخرج دلالت دارد بر اینکه شیطان از بهشت برزخی خارج شده. سوال این است که پس چگونه توانست حضرت آدم (ع) را در بهشت وسوسه به میوه ممنوعه کند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از مرتبه‌ای که محل تجلی اسماء الهی با مظهریت حضرت آدم«علیه‌السلام» بود هبوط کرد، ولی از مرتبه‌ی مثالی بهشت که صورت شجره‌ی ممنوعه بود هنوز خارج نشده بود. این موضوع را با ذکر شواهد در سوره‌ی اعراف عرض کردم. موفق باشید
10559
متن پرسش
سلام: خسته نباشید. بنده حدود 5 سال پیش طی جریاناتی دچار نوعی شک در همه عقایدم بود که از آن به شک دکارتی[1] تعبیر می کنم. چرا که خواستم برای تفکر، از اولین خشتهای آن دست به کار شوم که خب بسیار سخت بود خصوصا که با روش شناسی خاصی هم کارم را انجام ندادم (که خود این هم علتهای خاصی دارد که در آینده اگر نیاز شد به آنها خواهم پرداخت) در این جریانات بعد از آنکه ربط عالم و خدا و نحوه حضور خداوند در عالم و چگونگی ربط عالم ماده با عوالم غیر مادی از طریق مطالعه کتاب از برهان تا عرفان استاد طاهرزاده حداقل به لحاظ نظری برایم حل شد، خیلی خودکار این سوال به ذهنم آمد که حالا جایگاه پیامبر و امام که در اسلام مطرح شده در منظومه فکری بنده کجاست؟ و آیا الان زمان شناخت این دو مقام است و اگر بلی چگونه این شناخت حاصل خواهد شد. این سوال وقتی قوت گرفت که مدتی بعد، حاج حسن رحیم پور در تلویزیون سخنرانی[2] داشتند با موضوع نبوت، بیان کردند که نبوت مقدمه توحید است اصلا نبی آمده است که ندای توحید را سر دهد که البته بنده آنجا متوجه نشدم که منظور ایشان چه نوع تقدم و تأخری است. در مباحث استاد طاهرزاده در شرح حدیث عنوان بصری پس از معرفت النفس، معرفت رب را مقدم بر شناخت رسول و ولی خدا بیان شده، که این موضوع در کتب کلام و هم چنین بینش اسلامی دبیرستان و از طرفی در ادعیه از جمله همین دعای اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک... که احتمال زیاد معرف حضور هست می توان دید. با این اوصاف، اما، هنوز بنده نتوانسته ام به جمع بندی و نتیجه گیری در این موضوع برسم. در این موضوع به زعم بنده فرض هایی ممکن است و در همه بندها منظور از شناخت خداوند، همان توحید است که در کلام و علومی از این قبیل آمده و اینکه اصلاً خدا وقتی خدا هست که یکی باشد. اینجا فقط یک چیز می تواند سوال را محکوم به غلط بودن بکند و آن هم این است که بنده معنی و کیفیت تقدم و تأخری که در متون اسلامی آمده را به کلی نفهمیده باشم. 1. اگر شناخت خداوند به لحاظ زمانی مقدم بر شناخت نبی باشد این سوال خواهد آمد که اگر شناخت خداوند به لحاظ عقلی و قلبی برای همه انسان ها میسر باشد چه نیازی است به نبی؟ 2. اینکه نبی از خدایی خبر بیاورد از خدایی که از پیش وی را شناخته ایم، نوعی دور نیست؟ 3. پی بردن به صفت خالقیت خداوند با تفکر و تدبر و نظر بر فطرت ممکن است اما باید آدم خیلی عاقل باشد که با تفکر و بدون هیچ تغذیه فکری از جانب انبیاء بتواند یگانگی خداوند را درک کند و اگر چنین چیزی ممکن بود خداوند روزی از این همه روز که عالم برپاست و بوده و خواهد بود، زمین را از وجود نبی یا ولی خود خالی می گذاشت. این موضوع آن قدر اهمیت داشته که حتی قبل به دنیا آمدن هیچ بشری خدا اولین پیامبرش را به زمین فرستاد. 4. خداوند هزار اسم دارد که آنها را به انبیا و اولیاء آموخت این هزار اسم در قلب نبی تجلی کرده و وجود وی و آثار وجودیش را نورانی کرده و این نورانیت برای انسان مشهود شد در قالب همین زندگی دنیا. بدون وجود نبی و شناخت وی چطور می شود تجلی اسماء خداوند را دید که پس از آن به خدای یکتا با هزار اسمش شهادت داد. حتی بزرگترین عرفا هم برای شناخت این صفات نیاز دارند به شریعتی که انبیاء به ارمغان آورده اند. 5. اگر قائل بر قاعده تشکیک در وجود باشیم درجه وجودی خداوند بالاترین مرتبه وجودی است که ما که در عالم ماده و در سطح بعد عالم خیال به سر می بریم بیشترین فاصله را با عالم لاهوت داریم، در حالی که درجه وجودی انبیاء و اولیاء از خداوند پایین تر است و از آنها در متون اسلامی به عنوان واسطه فیض یاد شده با این اوصاف ما به عالمی که نبی در آن سیر می کند، ارتباط ما با وی راحت تر و سریعتر خواهد بود نسبت به رابطه با خداوند، پس چگونه است که شناخت خداوند مقدم بر شناخت نبی است؟ 6. حدیث معروف امام صادق (علیه السلام) با این مضمون که «وجود خداوند را حتی مشرکان به صورت فطری قبول دارند اما قائل به یگانگی خدا نیستند» نشان می دهد که شناخت خدای واحد نمی تواند مقدم بر شناخت نبی باشد. 7. مشرکان مکه به شهادت تاریخ قائل به وجود خداوند بوده اند (یک مثالش همان عهدنامه ای که در خانه کعبه توسط موریانه ها خورده شد..!) اما چه شد که وقتی نبی مبعوث می شود آن هم نبی رحمة للعالمین با آنها به مبارزه برمی خیزد؟ پاسخ این است که همین ها که به وجود خداوند باور داشتند به دشمنی با خدایی که پیامبر از جانب او مبعوث شده و ندای وحدانیت وی را سر می دهد پرداختند. اگر شناخت خدا مقدم بر شناخت نبی بود هیچ قومی به جنگ و لجاجت با پیامبرش برنمی خاست! 8. اینکه انسان ها از لحاظ قوه تفکر و هوش در یک سطح نیستند و کمتر آدمی دیده می شود به طور دغدغه مند به این مباحث بپردازد، فرض اینکه شناخت نبی پس از شناخت خداوند باشد را غیر منطقی و ناعادلانه جلوه نمی دهد؟ چرا که این طوری رسیدن به حقیقت برای خیلی ها امری دور از دسترس می شود در حالی که اگر شناخت نبی مقدم بر شناخت خداوند باشد این چنین نخواهد شد. ----------------------------------------------------------------------------------------------------------- [1] . البته حقیر اذعان دارم شکّ و پاسخ به سوالاتم را به طور روشمند و منظم پیش نبردم و گاهاً زیگزاگی عمل کردم همین هم باعث شده که بعد گذشت حدود 5 سال هنوز به منظومه فکری درستی نرسیده ام. [2] . که متاسفانه نرسیدم کامل گوش کنم. بحث سخنرانی چیزی شبیه این بود اما نه خود آن اساساً یکی از بزرگترین خدماتی که پیامبر اکرم(ص) به بشریت کردند، وصل کردن ارتباط دو جانبه بدون پارازیت میان خدا با بشر و بشر با خدا بود؛ یعنی این ارتباط را ایشان دوباره و برای همیشه برقرار کردند و رفتند، علاوه بر اینکه صدای مقدس خداوند را با امانت و عصمت کامل به ما رساندند و این کار بسیار بزرگی است، از این طرف هم به ما آموختند که خدا را چگونه بنامیم و با چه نامهایی بخوانیم؟ از او چه بخواهیم؟ چگونه بخواهیم؟ توحید و معاد را به ما آموخت، ارتباط معادش و معاد و تعامل ماده و معنا را به ما آموخت. روش حرکت از دنیا به سمت آخرت را به ما آموخت، بدون اینکه دنیای ما را ضایع کند، بدون اینکه واقعیت طبیعی ما را نبیند و این درحالی است که ما به هیچ یک از اینها دسترسی نداشتیم. اگر پیامبر اکرم (ص) نبود، هیچ یک از این راه ها در دسترس ما نبود. ما تنها حدسیاتی مخلوط با خرافات می زدیم. این خدمت بزرگی است که ایشان به بشریت کرد، اینها اختراعی نیست، امور عینی است، او بود که خداوند را برای ما توصیف کرد. اگر پیامبر اکرم (ص) خدا را برای ما توصیف نمی کرد، بین بت و خدا و خدایان چه فرقی می توانستیم قائل شویم؟ مگر بقیه اقوام بشری که بت پرستند، تابویی اند، توتم پرست اند، اینها دنبال حقیقت نبودند؟ آنان هم به دنبال حقیقت و خدا بودند، ولی به اینجا رسیدند، زیرا دستشان به دامان پیامبر اکرم (ص) نرسید و الا آنها هم در پی همین مطلوب بودند، ولی کجا رفتند؟ به کجا رسیدند؟ چه می خواستند و چه شد؟ پیامبر (ص)، خداوند را برای ما توصیف کرد، او ما را از بزرگترین خرافه، یعنی الحاد، چه الحاد بسیط و چه الحاد پیچیده و مرکب نجات داد. از انواع معنویتهای انحرافی، بت پرستی، توتم پرستی، تابوها، از این سحر و جادو جمبلهای شیطانی، از ریاضتهای غلط غیر انسانی، از شطحیات و طامات سرایی و از این همه آدرسهای تقلبی از خدا که در دنیا هست، ما را نجات داد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همان‌طورکه قرآن می‌فرماید نقش پیامبر تذکر است بدین معنا که انسان‌ها در فطرت خود خدا را می‌شناسند، ولی روزمرّگی‌ها آن‌ها را از پیام‌های فطری‌شان غافل می‌کند، به همین جهت هم در خطرات مهیب که دیگر به هیچ چیز نمی‌توانند اعتماد کنند با تمام وجود خدا را می‌خوانند 2- با این کار نبی از شناخت اجمالی خدا به شناخت تفصیلی می‌روید و این دور نیست 3- نظر به توحید و یگانگی خدا یک امر فطری است 4- حرف درستی است 5- تقدم شناخت خدا در فطرت، غیر از شناخت خدا در مظاهر و سنت‌ها است که انبیاء الهی متذکر آن می‌شوند 6- کفار، بت‌ها را شُفَها و شفیعان می‌دانند و از این جهت نظر به کثرات دارند وگرنه همه در فطرت خود در عین نظر به خدا نظر به یگانگی خدا دارند و حضرت در این رابطه می‌فرمایند: «فَطَرهم علی التوحید» یعنی خداوند مردم را بر اساس توحید و درک یگانگی خدا آفریده 7- مشرکان حجاز با نبوت نبی مخالف بودند و قبول نداشتند خداوند با بشر صحبت می‌کند و دستورالعمل می‌آورد. فکر می‌کنم اگر همت کنید و تفسیر المیزان را از ابتدا مطالعه فرمایید به نور قرآن در فضای عقلی و عملی بسیار محکمی قرار می‌گیرید. موفق باشید
10580
متن پرسش
سلام: می خواستم ببینم با توجه به آیه ۱۱۰ سوره اسراء و حدیث «نحن اسماء الحسنی» و اینکه اسم و مسمی در اینجا عین یکدیگرند، آیا می شود حضرات اهل بیت (علیه السلام) را در عین عبد بودنشان با لفظ الله خطاب کرد یا خیر؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اهل‌البیت«علیهم‌السلام» مظهر اسماء الهی و مظهر انوار الهی هستند در عین آن‌که ذات آن‌ها عین عبودیت است و عبودیت با الوهیت یکی نیست و لذا بدین لحاظ هرگز نمی‌توان آن‌ها را با لفظ اللّه خطاب کرد هرچند از آن جهت که اسم عین مسمّی است رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «مَنْ رانی فَقَد رَأ اللّه». موفق باشید
10532
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در بحث برهان صدیقین علامه معروف به برهان واقعیت و برهان صدرا بر اساس فقز ذاتی معلول آنگاه که روشن شد که تنها یک وجود و یک واقعیت می تواند در عالم باشد و موجودات متکثر اصلا وجود نیستند بلکه ظواهر وجودند چراکه تشکیک در اصل وجود نیست بلکه در ظواهر آن است چند سوال پیش می آید که مرا مشغول کرده و نتوانستم از زاویه نگاه اصاله الوجود آن را حل کنم. 1- اگر تنها خدا در عالم است پس دلیل علم حضوری ما به خود و اینکه یقیین داریم که هستیم چیست؟ بر اساس برهان اگر بگوییم این ظهور علم الهی است و در حقیقت علم خدا به خودش است آیا به این نتیجه نمی رسیم که ما همان خدا هستیم به نازله؟ و آیا این منجر به شرک نمی شود؟ 2 - ما اگر وجود بین باشیم و همه چیز را تنها ظواهر وجود ببینیم موارد بسیاری وجود دارد که شریعت نظر ما را به ماهیت می اندازد مانند تفاوت بین رفتار با پدر و مادر و استاد با غیر یا تفاوت رفتار کافر با مومن آنجا که می فرماید و «بالوالدین احسانا» یا می فرماید «اشداء علی الکفار رحماء بینهم». آنگاه با این تفاوت ها چکار کنیم؟ 3- چگونه بپذیریم که تنها خدا در صحنه است (اگرچه از نظر برهانی کاملا پذیرفته ایم) درحالی که قرآن می فرماید جن و انس را خلق نکردیم الا لیعبدون و می دانیم که عبادت امری دو طرفه است و یک عبد می خواهد و یک معبود. آیا این خود خداست که خود را ستایش و عبادت می کند؟ پس آنگاه دلیل پاداش و عقوبت اعمال را چکار کنیم؟ 4- همانطور که اگر بگوییم اختیار ما ظهور اسم مختار خداست پس عبادت ما چرا به پای ما نوشته می شود؟ 5- بسیاری از دستورات شریعت برپایه روابط اجتماعی است و نظر به ماهیت موجودات دارد و حیثیت های اعتباری را برای آنها قائل می شود و در این صورت چگونه بازهم تنها خدا را در عالم ببینیم. 6- اگر که تنها خدا در صحنه است و براساس توحید افعالی فعل ما ظهور فعل الهی است چرا به پای ما نوشته می شود؟ مگر نه اینکه رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند آیا می پنداری که انسانی خود توانسته 40 سال خود را چنین امین و درستکار نگاه دارد؟ (الاحتجاج طبرسی) و تاکید می کنند که خداوند مرا حفظ کرده. این مشابه فرمایش قرآن در مورد حضرت یوسف است. پس من هم اگر خطایی دارم آیا خدا نخواسته درستکار باشم؟ چراکه جز خداوند در صحنه نیست. 7- چگونه ممکن است که بودن و شدن یک چیز متفاوت باشد؟ وقتی که عالم تنها مظهر اسماء الله است و وجود در هر رتبه ای بود خود را می یابد؟ 8- اگر رابطه فعل و اختیار ما با خدا رابطه ی طولی است چگونه ممکن است اراده ما با اراده الهی دوگانه شود تا ما بخواهیم اراده خود را با اراده الهی یگانه کنیم؟ 9- وقتی پذیرفتیم ظهور مختار، مختار است و فهمیدیم که آن مختار باید در همه مراتب هستی دارای ظهور اختیارش باشد و نیز پذیرفتیم در همه مراتب عالم حضور دارد پس چرا در یک مرتبه قوه است و در یک مرتبه فعلیت محض. او که اکنون در همه مراتب عالم حضور و ظهور دارد چه نیازی به بازگشت و معاد دارد؟ 10- استاد عزیز از زمانی که به قطع رسیدم که تنها خدا در صحنه است در اینکه کیستم و اینجا چکار می کنم؟ اصلا هستم یا نیستم؟ چرا شریعت؟ چرا عبادت؟ در چگونگی ارتباط با جامعه و طبیعت دچار یک سردرگمی شدم. از یک سو از دیدی که به جهان خلقت پیدا کردم شگفت زده شدم و لذت می برم که می بینم هیچ جا نیست که تنها باشم و خدا نباشد چرا که حالا خدایی که همیشه می پرسیدم کجاست را از طریق ظهوراتش دائما می بینم و از یک سو سوالات بالا دائما در ذهنم مرور می شود. لطفا راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث وحدت شخصی وجود که روشن می‌کند اصالتاً خدا است که دارای حضور مطلق است و بقیه‌ی مخلوقات مظاهر انوار الهی هستند، منکر امکان ذاتی مخلوقات نیست زیرا ممکن‌الوجود در ذات خود ممکن‌الوجود است و حضرت حق به ممکن‌الوجود وجود می‌دهد و آن ممکن‌الوجود از جهت وجود مظهر کمالات وجود مطلق است، ولی محدودیت ممکن الوجود از خودش می‌باشد. آری وقتی ما در علم حضوری به خودمان علم داریم به اعتبار تجلی وجود مطلق در وجود امکانی ما، متوجه حضور تجلیات آن وجود مطلق در محدوده‌‌ای که ما هستیم می‌شویم نه آن‌که آن وجود در آن محدوده خدا باشد، بلکه خدا وجود مطلق است و وجود ما تجلیات آن وجود مطلق می‌باشد. 2- بنابراین ماهیّات به معنای موجوداتی که هرکدام وجود مستقل داشته باشند معنا ندارند ولی از این جهت که هرکدام امکان خاص خود را دارند معنا دارد و به همین جهت در قرآن داریم «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏» امر خدا آن است که اگر خواست چیزی را ایجاد کند مانند آن است که به آن بگوید بشو و می‌شود. پس در علم خدا ماهیت آن شیئ و امکان خاص‌اش بود ولی وجود نداشت و خدا به آن وجود داد و در این رابطه ما با کثرت مخلوقات روبه‌رو هستیم. 3- عبادت جنّ و انس جهت به فعلیت‌رساندن جنبه‌ی امکانی‌شان است، آری شما زمینه‌ و استعداد آن را دارید که محل تجلیات انوار بیشتر الهی شوید با عبادات زمینه‌ی طلب تکوینی خود را فراهم می‌کنید و نور الهی به جان شما می‌تابد. 4 و 5 – اختیار به عنوان یکی از لوازم وجود امکانی ما ذاتی ما است. ممکن‌الوجودی که جهت به فعلیت‌رساندن خود وجوه مختلف‌اش در صحنه است و مثل سنگ و درخت نیست که یک وجه داشته باشد، در معرض ترجیحِ به فعلیت‌رساندن این وجه یا آن وجه قرار می‌گیرد و انتخاب او ظهور می‌کند و لذا هر وجهی را انتخاب کرد چون امکان انتخاب وجه دیگری هم برای او بود آن انتخاب مربوط به خودش می‌شود. 6- وقتی ما آماده شدیم که حضرت حق انوار هدایت و تربیت خود را بر ما متجلّی کند، آیا اَدب و واقع‌بینی این نیست که متوجه لطف الهی شویم؟ ولی این بدین معنا نیست که نظر به اختیار خود جهت آماده‌کردن زمینه‌ی آن تربیت نداشته باشیم. 7- در علم کلام بحث می‌کنند که خداوند اختیار ما را اراده کرده و نه فعل ما را و روشن می‌کنند چون اختیار عین انجام فعل و ترک آن است، پس آن فعل مربوط به انسان می‌شود زیرا امکان ترک آن را نیز خداوند به او داده بود. 9- فکر می‌کنم با مرورِ نکاتی که عرض شد این مسئله هم حل می‌شود. 10- عظمت تفکر توحیدی آن است که بتوانیم بین حق و نحوه‌ی حضور او در عالم جمع کنیم که به آن وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت می‌گویند که إن‌شاءاللّه به مرور برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
10537
متن پرسش
با عرض سلام: حاج آقا مجتبی تهرانی در کتاب رسائل بندگی، دفتر دل، می گویند که «نفس پایین ترین مرتبه روح است و موجودی است ذاتا مجرد، که در هستی اش احتیاجی به ماده ندارد. ولی در اعمالش محتاج به ماده بوده و با ابزار مادی کار می کند.» به نظر می رسد تعریف ایشان از نفس با تعریف شما تفاوت دارد. مخصوصا که شما با توجه به بحث خواب دیدن، قائل به این هستید که نفس در همین عالم هم بدون کمک ابزار مادی قادر به ادراک است. لطفا در این مورد توضیح بدهید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دست حاج آقا مجتبی تهرانی عزیز«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» درد نکند که چنین سخن متینی را گوشزد کی‌کنند، ولی عنایت داشته باشید نباید شما بین مباحث اخلاقی و مباحث فلسفی خلط کنید. بحث معرفت نفس یک بحث فلسفی است و نفس ناطقه را از آن جهت که هست بحث می‌کند نه از آن جهت که خوب است و یا بد است. در این رابطه می‌توانید به کتاب «فلسفه‌ی اخلاق» از آیت‌اللّه مصباح رجوع فرمایید. موفق باشید
10539
متن پرسش
با سلام استاد گرامی: من مباحث برهان صدیقین شما رو گوش می دهم. در بحث فقر ما در برابر خدا و اضطراب هایی که ما داریم شما فرمودید اضطراب به دلیل نرسیدن به اون کمالی است که در نظر داریم و تا به خدا وصل نشیم که عین کمال است این اضطراب رفع نمی شه و هرکس خدا رو داره و به خدا وصله نباید اضطراب داشته باشه. می خواستم از خدمتتون سوال کنم که اضطراب هایی مثل اضطراب انجام ندادن تکالیف و انجام دادن گناه از چه قسمی است؟ اگر کسی در مسیر حق باشه ولی به خاطر انجام گناه و ناتوانیش در برابر نفس اماره اش به اضطراب زیادی در زندگیش دچار بشه این اضطراب چه نوع اضطرابی هست؟ یا مثلا به عنوان مثال کسی وظیفه داره یک کاری مثل درس خواندن رو انجام بده و تنبلی می کنه و نمی خونه و به اضطراب دچار می شه این قبیل اضطراب ها در برهان صدیقین چه جایگاهی داره؟ چی کار کنیم تا کوتاهی ها و انجام گناهان ما رو دچار پشیمانی و ناراحتی و حسرت و ایجاد انگیزه بکنه اما دچار اضطراب و افسردگی و عدم اعتماد به نفس نکنه؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع حزن که به جهت کوتاهی در وظایف ایجاد می‌شود از نفحات نفس لوّامه است که خداوند از آن طریق ما را متذکر راه‌های نرفته می‌کند و ما نباید به این نوع حزن‌ها بی‌محلی کنیم، بلکه باید با انجام وظیفه‌های عقب‌افتاده به آن جواب مثبت دهیم. موفق باشید
10502
متن پرسش
سلام علیکم: چرا خیر و شر از یکدیگر تفکیک ناپذیرند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شرّ مربوط به محدودیت‌ پدیده‌های مادی است. در مباحث «عدل الهی» می‌خوانید که خوبی آب به جهت روان‌بودن آن است و سیل‌شدن آن نیز به جهت همان روان‌بودنش است، پس نمی‌شود آب باشد ولی سیل نشود هرچند می‌شود ما طوری زندگی خود را شکل دهیم که در معرض سیل قرار نگیریم. پس چون محدودیت را نمی‌توان از پدیده‌های مادی گرفت، شرّبودن آن‌ها نیز از ماده انفکاک‌ناپذیراست. موفق باشید
10489
متن پرسش
سلام علیکم: چرا محال است که نظام هستی از بی نهایت ممکن الوجود ها تشکیل شده باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جزوه‌ی معارف اسلامی یک یا کلام 1 بحمداللّه به طور مفصل در مورد ابطال تسلسل و محال‌بودن بی‌نهایت ممکن‌الوجود بحث شده. جزوه بر روی سایت هست، در ضمن در دی‌وی‌دی اصول عقاید نیز بحثی تحت عنوان «برهان امکان و وجود» هست که این مسائل را بحث کرده. سعی کنید با دنبال‌کردن این مباحث این مسائل را برای خود حل کنید وگرنه دائماً مزاحم سیر شما به سوی حقیقت می‌شود. موفق باشید
10452
متن پرسش
بنده سوالی در ذهن دارم که اگر جواب آن را پیدا کنم مصداق آن حدیث خواهم بود که ساعتی فکر کردن از هزار سال عبادت بهتر است ان شا الله شما سبب خیر باشید. می گویند خدا نسبت به بندگانش از مادر هم دلسوزتر و مهربانتر است از طرفی در حدیث داریم که حتی مومنین هم در برزخ عذاب می بینند. مثل این است که شما یک اتوموبیل را (بدن مادی) در اختیار یک راننده ناشی قرار دهید و او را وارد یک جاده پر پیچ و خم کنید انسان اینگونه وارد یک نظام بسیار دقیق و هوشمند شده است که تاوان اشتباهاتش را باید در برزخ و قیامت بدهد. آیا اینگونه نیست؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤالات موجب رشد معارف در شما می‌شود. خداوند از مادر برای ما دلسوزتر است و لذا نتیجه و لوازم اعمال ما را به ما گوشزد می‌کند. مثل آن‌که لازمه‌ی رسیدن به منزل، طی‌کردن مسافت بین آن‌جایی که هستیم تا منزل است، حال می‌فرماید اگر در این دنیا این‌طور عمل کنی در برزخ و قیامت که با صورت اعمالت روبه‌رو می‌شوی آن صورت، چنین خصوصیاتی دارد و لذا اگر خواستی با آن روبه‌رو نشوی در این دنیا به آن عمل دست نزن. مطالعه‌ی کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّی‌ترین زندگی» همراه با شرح صوتی آن در این موارد تصور خوبی به شما می‌دهد. موفق باشید
10457
متن پرسش
با سلام فرموده اید: «همواره همه تا ابد به سوی خدا در حرکت‌اند و هیچ‌وقت رسیدن به معنای دست‌یابی به انتها معنا ندارد.» رسیدن معصومین به خدا و عین کمال بودن آنها چه معنایی دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ فرقی در این موارد نمی‌کند زیرا خداوند به عنوان واجب‌الوجود و صاحب کمال مطلق، هدف است و ائمه«علیهم‌السلام» سعی دارند آن نهایت قربی که امکان دارد یک مخلوق بدان دست یابد را به‌دست آورند و این غیر از آن است که مثل خدا صاحب کمالات الهی شوند. موفق باشید
10459
متن پرسش
سلام: مشکلی که دارم این است که قلبم ربوبیت مطلقه الهی را نمی پذبرد و متاسفانه امیدم به کسی است که از من نفرت دارد! خواهشا راهکاری به من ارائه دهید که قلبم ربوبیت مطلقه الهی را باور کند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آرام‌آرام هر اندازه در مباحث توحیدی و اخلاقی جلو بروید تأثیر مخلوقات ضعیف و نقش حضور ربوبیت مطلق حق بیشتر برایتان ظهور می‌کند. تدبّر در قرآن با استفاده از تفاسیر کمک می‌کند. موفق باشید
10460
متن پرسش
سلام علیکم: 1. از دوستانی که سیر مطالعاتی شما را دنبال می کنند بعد از چند وقت انتظار دارید که از بیشتر 24 ساعت شبانه روز را بدانند منشان کجاست و به چه نظر دارد؟؟ و آیا باید این اتفاق بیفتد و برسیم به اینکه این عمل در نزدمان باشد و ملکه مان باشد؟ هنوز این عمل در من رخ نداده و مقدار بسیار جزیی از دقایق متوجه مفهوم وجود و ظهور و نه حتی خود وجود هستم در حال نا امیدی هستم. نه اینکه این موضوع حق نباشد من شاید مردش نیستم؟ 2. چرا سیر مطالعاتی دارید اما توصیه سیر عبادی خاصی ندارید شاید این موضوع گمشده خاصی در بین دوستان است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی باید ما را به توحید برساند و آرام‌آرام حبّ دنیا در ما ضعیف شود و در انجام عبادات شرعی که همه می‌دانند با عمق بیشتری وارد شویم. عمده‌ی کار، رجوع الی اللّه است این هم آرام‌آرام و با کم و زیادش إن‌شاءاللّه برای رفقا پیش می‌آید. موفق باشید
10444
متن پرسش
سلام علیکم: بنده جزوه انقلاب اسلامی حقیقت قدسی تاریخ ما را مطالعه کردم و سوالی برایم پیش آمد. در صفحه 16 این جزوه فرموده اید که تشکیکی بودن اراده الهی نسبت به ما است چون ما در نظر به حضور اراده الهی در عالم همواره در یک حالت نیستیم. از طرفی در صفحه 29 فرموده اید که وجود در ذات خود تشکیکی است و شدید و ضعیف بودن مربوط به خودش است. آیا ذات خدا تشکیکی است یا تشکیک صرفا مختص ظهورات است؟ اگر کتاب یاجزوه یا.... در این رابطه دارید معرفی بفرمایید. خداوند بر توفیقات آن به آن شما بیفزاید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل این مباحث را در شرح صوتی «برهان صدیقین» می‌توانید دنبال کنید. عنایت داشته باشید وقتی می‌گوییم وجود تشکیکی است و دارای شدت و ضعف است پس باید مرتبه‌ای از آن در نهایت شدیت باشد و سایر مراتب تجلیات آن مرتبه است و آن وجود شدید که عین وجود است خدا است نه این‌که وجود خدا باشد و لذا حال که خداوند عین وجود و مطلق وجود است، هر اندازه ما به خدا نزدیک شویم با وجود شدیدتری روبه‌رو می‌شویم و از این جهت پس تشکیکی بودن اراده‌ی الهی که یکی از مظاهر وجود است نسبت به ما می‌باشد. موفق باشید
10425
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد محترم: رابطه ی تکوین و تشریع چیست؟ و رابطه ی این دو چگونه تبیین می شود؟ آیا رابطه ی این دو به گونه ی اطلاق و تقیید است؟ به این معنا که تکوین اطلاق است و تشریع تقیید آن است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تکوین مربوط به امور وجودی است و تشریع مربوط به اموری است که حضرت حق اعتبار کرده و مربوط به دو حوزه متفاوت است و لذا موضوع اطلاق و تقیید در آن‌جا معنا ندارد. آری آنچه حضرت حق اعتبار کرده ریشه در حقایق وجودی دارد و بدین لحاظ گفته می‌شود تشریع ریشه در تکوین دارد. موفق باشید
10406
متن پرسش
سلام علیکم: استاد در عوامل نحوی در قسمت حروف جر ما یک حرف (الی) داریم و یک حرف (حتّی). که هر دو حرف به معنای انتهای غایت می باشد. یعنی انتهای مسافت. اما در حرف (الی) معلوم نیست که خود مقصد را هم شامل می شود یا خیر. مثلا وقتی گفته می شود. (سرت من البصره الی الکوفه) یعنی اینکه از بصره به سمت کوفه رفتم. اما معلوم نیست که داخل خود کوفه شد یا نشد. ولی وقتی گفته می شود (اکلت سمکت حتّی رأسها) یعنی ماهی را خوردم حتی سرش را. یعنی ما بعد حتی را هم شامل می شود. حال در آیه ی انالله و اناالیه راجعون. الی در این آیه اگر به معنای انتهای غایت باشد (با توجه به احکام الی که در شرح عوامل جرجانی گفته می شود) توحید ذاتی چگونه توجیه می شود؟ من اینگونه برداشت کردم که شاید انسان در لقای الهی به توحید اسمائی و افعالی و صفاتی برسد اما چون (ه) در الیه به الله برمی گردد و از طرفی هم (الی ) آمده است و (حتّی) نیامده است و با توجه به احکام (الی) در شرح عوامل جرجانی برداشت کردم که انسان نمی تواند به الله (منظورم همان مقام ذات است چون الله اسم ذات است) برسد پس اگر حتّی می آمد توحید ذاتی و رسیدن به الله یعنی همان مقام ذات را می شد توجیه کرد ولی با آمدن حرف الی نمی توان این برداشت را کرد. این برداشت بنده بود و می دانم که ممکن هم هست که اشتباه باشد، چون علما و عرفای بزرگی توحید ذاتی را تبیین کردند. از همین حیث از جنابعالی خواستم برای بنده توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته‌ی خوبی را مطرح فرموده‌اید. علاوه بر آن عنایت داشته باشید حضرت حق به یک معنا چیزی نیست که رسیدن به او معنا داشته باشد در آن حدّ که رسول خدا«صلوات‌علیه‌وآله» عرضه می‌دارند: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک‏» پس همواره همه تا ابد به سوی خدا در حرکت‌اند و هیچ‌وقت رسیدن به معنای دست‌یابی به انتها معنا ندارد. موفق باشید
10410
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خواهشمندم : 1. در مورد وجود و چیستی آن 2. وحدت وجود (خصوصا تشکیک) توضیح مبسوطی بفرمایید. با تشکر. التماس دعا. یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع مباحث را باید در کتاب‌های مربوطه و با حوصله و پشت‌کار دنبال بفرمایید در صورتی که پس از مطالعه سؤالی برایتان پیش آمد بنده در خدمتتان هستم. کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن شروع خوبی است. موفق باشید
10370
متن پرسش
سلام علیکم: 1. شما یک کتابی دارید بنام جایگاه تاریخی حادثه ها، اما برخی می گویند کربلا و عاشورا حادثه نیست بلکه واقعه است چون حادثه یکدفعه رخ می دهد جواب چیست؟ 2. امام راحل در برخی مواقع می فرمایند العلم هو الحجاب الاکبر و می فرمایند حتی علم توحید هم حجاب است ولی در جایی می فرمایند هر علمی اگر مقدمه برای علوم الهی شود آن مقدمه هم علم الهی است جمع این دو چگونه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اتفاقاً حرف ما در آن کتاب آن است که حادثه‌ها را بی‌ریشه ندانیم و بدانیم جایگاه تاریخی دارند و لذا وقتی با این رویکرد به موضوع بنگریم روشن می‌شود کربلا حادثه نیست، ولی از نظر لغت فرقی بین حادثه و واقعه نمی‌باشد، چون واقعه هم یعنی پدیده‌ای که قبلاً نبوده و حالا واقع شده 2- اگر علم به حقیقت دریچه‌ی نظر به حقیقت شود علم الهی است، ولی اگر علم تنها ما را از حقیقت آگاه کند بدون آن‌که نظر ما را به حقیقت بیندازد، حجاب است و ما را به خود مشغول می‌کند. این موضوع در کتاب «آن‌گاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می‌شود» بحث شده. موفق باشید
10366
متن پرسش
سلام علیکم: استاد این همه توصیه به تسبیحات حضرت زهرا شده و به عنوان ذکر اعظم یاد شده اما دل قسی بنده باهاش نمی تونه با معنی های ذیل ارتباط برقرار کنه: الله اکبر به معنی خدا بزرگتر از ان است که وصف شود. الحمدلله به معنی حمد و ستایش مخصوص خداست. سبحان الله هم به معنی پاک و منزه است خدا. میشه لطف کنید و یک معنی از سه تا ذکر که قلب رو بتونه تسلی بده بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را باید به مرور کشف کنید که همه‌چیز را در کبریایی خدا بنگرید تا ذکر اللّه اکبر از جانتان ظهور کند و وقتی «ماهیات» جای خود را به «وجود» داد و وجود را که عین کمال است در همه‌ی عالم ساری و جاری دیدید، ذکر الحمداللّه ظهور می‌کند و از همه عظیم‌تر ذکر سبحان‌اللّه است، که تا به وحدت شخصیه‌ی وجود نرسید و همه‌چیز را غرق وجود حق نیابید، ذکر سبحان‌اللّه ظهور نمی‌کند. فعلاً ذکر سبحان‌اللّه را بگویید تا راه باز شود. موفق باشید
10309
متن پرسش
سلام علیکم: 1. چرا حضرات معصومین علیهم السلام در احادیثشان گاهی بعد از لفظ الله. جل جلاله و تبارک و تعالی استفاده می کردند و گاهی بدون این عبارات بکار می بردند. آیا به مقام بقا و فنایشان مربوط بوده؟ 2. چرا حضرت رسول (ص) فرمودند به اهل زمین رحم کنید تا آن که در آسمان است به شما رحم کند؟ آیا وجود اینگونه مکان مند به نظر نمی رسد و وجود واسع به حجاب نمی رود؟ 3. من گاهی که به مرگ فکر می کنم و اخبار مربوط به مراقبه را متذکر می شوم تصمیم می گیرم که قید رابطه با هر موجودی را اعم از انسان و غیر انسان و آشنا و غیر آشنا را به حد صفر برسانم و فقط به حد وظیفه با محیط و وجود اطرافم مرتبط باشم. و کاربرد زبان را به حد صفر برسانم نظرتان چیست؟ اگر بفرمایید اینگونه انسان از جامعییت می افتد عرض می کنم پس با فاصله گرفتن از حضرت حق و دور شدن از مراقبه و حال بسیار بد شب و قبض شدن چه کنم. در نهایت دیده ام که در جمع بودن باعث سیاهی عجیبی است. هر چند اعتراف می کنم که فاصله از دیگران باعث ناراحتی نفس اماره ام می شود اما در عوض فطرتم به وجد می آید و شب حالم بهتر است. کلا نظرتان در مورد محاورات زبانی روزمره چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌طور که می‌فرمایید گاهی در معرض تجلی خاصی قرار می‌گیرند و مطابق آن حضرت حق را توصیف می‌کنند و یا فضای سخن آن عزیزان طوری است که شائبه‌ی کم‌حرمتی به حق پیش می‌آید که با توصیف جلال حق آن را جبران می‌کنند 2- در این توصیه بحث ایجاد زمینه جهت تجلی انوار اسم رحمان است که ما با برخورد خوب با مردم در خود ایجاد می‌کنیم 3- در سفر من الخلق الی الحق این کار که انجام می دهید لازم است، ولی در سیری که باید حق را در مظاهر بیابید و با او مأنوس شوید نیاز است که از خلق فاصله نگیرید بلکه در خلق، حق را بیابید که إن‌شاءاللّه با دنبال‌کردن مباحث منازل‌السائرین قدم‌های جامعی برمی‌دارید. موفق باشید
10281
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرامی: اینجانب در گروه مطالعاتی هستم که پس از مطالعه کتب ده نکته از معرفت نفس و برهان صدیقین و حرکت جوهری در حال مطالعه کتاب معاد جنابعالی هستیم که سوالات زیر برایم پیش آمده که به ترتیب در زیر مطرح می کنم، متشکر می شوم اگر پاسخ بفرمایید و بنده را در فهم بهتر این مطالب یاری کنید: 1- با توجه به جمله «نفس انسان صورت اخیر اوست و شیئیت انسان به آن است، اگر انسان در عالم طبیعت مسیر کمالی خود را طی کند به جایی می رسد که از ماندن در عالم طبیعت مستغنی است و جسم طبیعی را پشت سر گذاشته و در اثر حرکت جوهری به جسم مثالی که حاصل حرکت آن جسم طبیعی است نایل می شود و از طبیعت بیرون می رود و به مرگ طبیعی از دنیا می رود. » (معاد ص 50). سوال اینجاست که افرادی که در اوایل کودکی و جوانی به دلیل مرگ غیر طبیعی مانند تصادف از دنیا می روند و هنوز بسیاری از قوه‌ها به فعل نرسیده و جسم مثالی به آن حد که باید نرسیده تا روح از بدن خارج شود، در برزخ چگونه و با چه جسم مثالی و برزخی خواهند بود؟ 2- با توجه به جمله نفس انسان صورت اخیر اوست، افراد مسن که صورت اخیر آنها با محدودیتهایی رو بروست در برزخ چگونه خواهند بود با توجه به این مطلب که در بهشت پیری وجود ندارد. 3- با توجه به جمله «در نشئه آخرت بدن خود را خودش ایجاد می کند، بلکه آن بدن، بدنی است که نفس، خود آن بدن است.» (معاد ص 51) چگونه می توان نفسی که در قالب مکان و زمان نمی گنجد را دارای جسمی دانست که خود آن نفس است در حالی که هر صورت و جسمی که قابل مشاهده است باید حدی داشته باشد تا قابل مشاهده باشد و اگر جسمی مشاهده نشود چگونه هر کس از صورتش شناخته حواهد شد؟ 4- این نکته که قیامت لا جرم و لا جسم است پس اینکه در قرآن کریم از درخت و باغ و حور و... که ظهورات الطاف حضرت حق هستند، سخن می گوید چگونه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- افرادی که در سیر تکوینی خود در دنیا جسم مثالی خود را به ظاهر شکل نداده‌اند، جسم مثالی آن‌ها مطابق اعمالی که انجام داده‌اند و نیتی که داشته‌اند خواهد بود. از طرفی شخصیت آن‌ها چنین زندگی را انتخاب کرده و لذا مطابق انتخابی که در عین ثابته‌ی خود کرده‌اند در برزخ با خود روبه‌رو می‌شوند 2- صورت اخیر هرکس همان شخصیتی است که با انتخاب‌های خود ساخته، نه صورت جسم او که بحث پیری و جوانی پیش ‌آید 3- جسم قیامتی شبیه صورت‌های ذهنی است که در عین شکل‌داشتن، محدود به مکان و جرم نیست و شما می‌توانید صدها پرتغال را در ذهن خود جای دهید 4- جرم و جسم نداشتن، غیر از آن است که شکل نداشته باشد. صورت‌های قیامتی به جهت شدت وجود از محدودیت‌های جرم و جسم به معنای مکان‌مندی آزاد‌اند. در کتاب «معرفتِ نفس و حشر» این موضوعات بیشتر روشن می‌شود. موفق باشید
10268
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرانقدر: دختر مجردی هستم که حدود 3 سال است با مباحث شما آشنا شدم و استفاده های زیادی کردم. الغرض مدت 3 یا 4 هفته ای است که بنده در حالت قبض به سر می برم و از این حالت رنج می برم، حالتی که همیشه تو خودم هستم و حضور خدا را کم احساس می کنم، دائم احساس گناه می کنم، مدام دنبال مکانی می گردم که بهم آرامش بدهد، قبلا اهل مستحبات و دعا و... بودم ولی در این مدت حس و حال دعا و.. اصلا ندارم، احساس می کنم در سیر معنوی خودم توقف کردم و چون همش احساس گناه دارم ترس دارم یا و نا امیدی بر من غالب شود. در این مدت توفیقی شد مشهد مشرف شدم که در این مدت حضور در مشهد آرامش کامل تمام وجودم را فرا گرفته بود ولی بعد از مشهد بهتر که نشدم هیچ بدتر هم شدم بطوری که اصلا حس و حال هیچ گونه کاری را ندارم، نه کلاس، نه دعا و توسل، و نه هیچ کار دیگر دائم حالت گریه دارم، اگر دعائی هم بکنم به دعاهام امیدی ندارم و احساس گناه بیش از همه مرا رنج می دهد. انتظار بیشتری دارم برای رشد کردن و با خدا بودن و دنبال راهکار هستم. امیدوارم تونسته باشم حالت خودم را برای شما تشریح کنم. لطفا راهنمائیم کنید... با تشکر از شما و من الله التوفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل این حالت بد نیست و نور خوف الهی که دارید کارساز است، باید مواظب باشید شیطان خوف شما را به یأس تبدیل نکند و شما را از رحمت خوف محروم نماید، ولی اگر حوصله کنید به نتایج خوبی می‌رسید. می‌ماند که ممکن است این حالت طوری غلبه کند که نظام ارگانیکی بدن شما را به هم بزند که در این صورت به روان‌پزشک رجوع کنید. موفق باشید
10274
متن پرسش
سلام: وقتتون الهی و حسینی. دلیل خلقت انسان چی بود؟ انگیزه ی خداوند از خلقت انسان؟ جواب های مختلفی رو برام گفتن، از کارشناسان و ... ولی همه بیانگر نقص خداوند بوده و یا اینکه خداوند به ما نیاز داشته و اینکه هیچکس دلیل رو نمیدونه یعنی پنهان، لطفا یه جواب قانع کننده بگید که توی جواب جایی هیچ سوال نباشه. ممنون. یا حسین. خدا نگهدار
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «آشتی با خدا» در قسمت «چرا خدا ما را خلق کرد؟» عرایضی داشته‌ام. کتاب روی سایت هست. موفق باشید
نمایش چاپی