بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: فلسفه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17082
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: من در دبیرستان رشته ی ریاضی را با هدف ریاضت ذهن و سامان دادن و نظم ذهنی که به دنبالش بودم تا برای بعدها بتونم هدفی را دنبال کنم انتخاب کردم و الان با رتبه 3500 در کنکور پذیرفته شدم. می خواستم هدفم را با شما مطرح کنم و از شما مشاوره بگیرم اینکه هدف من تبیین یک معماری بر مبنای مبانی اسلامی است و اینکه معماری سنتی و ایرانی اسلامی خودمان را احیا کنم با شخصی که خودشون رشته ی رباضی خواندند و بعد تغییر رشته انسانی دادند و در مقطع دکتری مدیریت شهری تحصیل می کنند که صحبت کردم ایشون گفتند شما با در نظر داشتن چنین تفکراتی دو راه در پیش دارید یکی اینکه وارد رشته های علوم انسانی بشین و با نگاه نقادانه با آنها برخورد کنین و یا اینکه مثل کشور آمریکا مبانی فلسفی رو در زمینه های مختلف تقویت کرده و به سایر علوم تزریق کنید. حقیقتا من راه دوم را بیشتر می پسندم چون به نظرم هنوز به طور کامل در مسائل اعتقادی و فکری اسلامی پخته نیستم تا بتونم با تفکر خودم سایر علوم را نقد کنم و در دانشگاه امام صادق ثبت نام کردم و به مصاحبه دعوت شدم اگر بخواهم در این دانشگاه تحصیل کنم رشته فلسفه و کلام را ادامه می دهم. می خواستم نظر شما را بدونم در این مورد که در کارشناسی به رشته معماری روم و ارشد را فلسفه بخوانم یا برعکس یا کلا برای تزریق مبانی اسلامی به رشته معماری اصلا لازم نیست وارد این شوم و اگر لازم نیست پس چه طور می توانم به هدفم نایل شوم و با توجه به این موضوع که بنده دختر هستم و در یکی از شهرستانهای اصفهان زندگی می کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال داشتن یک تفکر منظم فلسفی در این امور لازم است. از این جهت شاید بد نباشد ابتدا نظم تفکر فلسفی را تجریه کنید و سپس به کاری که می‌خواهید، ادامه دهید. موفق باشید

17059
متن پرسش
سلام علیکم: 1. طلبه رشته فلسفه و کلام اسلامی دانشکاه رضوی هستم. مشغول مطالعه دروس مرسوم حوزوی و تخصصی در رشته خودم بدایه و تاریخ فلسفه اسلامی و تاریخ فرق را خوانده ام. و منظومه را نیز در سه ترم دانشگاهی مطالعه کرده ام. برای ترم جدید نیز نهایه الحکمه و تاریخ فسلفه غرب داریم. سوال: آیا کتاب منظومه را به عنوان متن اصلی و محور قرار دهم و هر روز آن را مطالعه و مباحثه کنم و به حواشی و کتاب نهایه در ذیل منظومه بپردازم یا نهایه و یا شواهد را محور قرار دهم؟ (تا اینک به کتب فلسفه مشا و اسفار و اشراق برسم) 2. بسیار علاقه دارم که عرفان نظری کار کنم. وقت شروع به مطالعه عرفان نظری همراه با استاد از چه زمانی باید باشد؟ آیا می توانم هم اکنون با عین النضاخ یا صوت دروس مرحوم مهندسی و یزدان پناه و امینی نژاد شروع کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خیلی فرق نمی‌کند. این را با اساتیدی که می‌شناسید و شما را می‌شناسند، در میان بگذارید 2- اگر بعد از مطالعه‌ی جلد هشتم و نهم «اسفار» سراغ عرفان نظری بروید، بهتر است. موفق باشید

17054
متن پرسش
با سلام و احترام: سوالی از خدمت تون داشتم. در صورت امکان لطف کرده و پاسخ درخور ارائه کنید. آیا ما می توانیم برای دیگران پرسش ایجاد کنیم؟ آیا اساسا امکان این امر برای ما محقق است؟ اصلا آن چیزی که پرسش می نامندش، چیست؟! آیا «پرسش داشتن» امری اراده محور هست یا خیر؟ آیا «پرسش» موهبت است که نیاز به قابلیت دارد یا یک فعل است که نیاز به فاعلیت؟ چرا و چطور؟ آیا صرف روبرو ساختن فرد با یک مسئله جدید و انتباه دادن وی به این که باید راجع به فلان مسئله مهم بیاندیشد، تبدیل به «پرسش» می شود؟ به راستی «پرسش» چیست؟ گمان حقیر بر این است که جامعه ما و خصوصا جوانان و الأخص فرهیختگان و ودعیان فهم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی با مشکل نداشتن پاسخ مواجه نیستند بلکه اساس مشکل، نداشتن پرسش است. حال آیا می توان برای دیگران پرسش ایجاد کرد؟ و تکرار می کنم، «پرسش» چیست؟ پیشاپیش ممنون از بذل توجه حضرتعالی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما نمی‌توانیم برای دیگران پرسش به معنایی که فیلسوف و فلسفه مطرح می‌کنند، ایجاد کنیم. پرسش‌گری در رابطه با درک روح زمانه برای انسان متفکر پیش می‌آید از آن جهت که جایگاه روحِ زمانه را حسّ کرده است و این‌که چه نسبتی با فضای تاریخیِ پیش‌آمده باید پدید آورد و چگونه باید متذکر آن فضا شد. پرسش از زمانه نظر به معنای رسالت تاریخی دارد که هر انسان می‌تواند آن رسالت را در خود ایجاد نماید. آری! تذکر به رسالت تاریخی به عنوان راهِ هویت‌بخشیِ هرکس به خودش، چیزی است که می‌توان آن را با بقیه در میان گذاشت و به گفتمان به معنی حقیقی آن، معنا بخشید. و این در صورتی ممکن است که هیچ‌کس، هیچ فکر و سخنی را تمام‌شده تصور نکند. موفق باشید  

17042
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: نظر جنابعالی راجع به منطق جدید چیست؟ و آن را نیاز می دانید یا خیر؟ تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: منطق ارسطویی در محدوده‌ی تفکرات حصولی جوابگو و لازم است ولی در تفکراتِ حضوری و عقلِ تاریخی نیاز به دستگاه‌های دیگری داریم، به‌خصوص منطق دیالکتیک. موفق باشید

17037
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقت شریف بخیر. در متکثر نبودن حقایق، می توان گفت با تدبر در هر بطن نه فقط حقایق آن بطن که حقایق بطون بالاتر هم پیش ماست مثل اینکه روبروی خورشید شیشه های متعدد گذاشته شود میزان نور و میزان درک خورشید بستگی به موقعیت ما دارد و مقصود از اینکه طهارت شرط صعود به بطن بالاتر است می خواسته شرط بهره مندی بیشتر از خورشید و نیز انوار شدیدتر را بیان بفرمایند و حضور در هر بطنی به معنای محرومیت از انوار بطون بالاتر نیست وگرنه به نتایج اشتباهی می رسیم. و این اصل در مورد حضور در عوالم مختلف وجود هم صادق است. البته اگر درست متوجه فرمایشات سوال 17013 حضرتعالی شده باشم. 2. می توان گفت در مسیر سلوک دو مانع وجود دارد 1) مانع تکوینی (هبوط به اسفل السافلین) 2) موانع تشریعی ناشی از گناه؟ 3. ریشه تغییر حالت موقع گرفتن برخی حقایق چیست؟ ظرفیت پایین سالک یا بزرگی حقیقت؟ گاهی حقایق نابی داده می شود اما تغییر حالت نیست و گاهی یک مطلب ساده مثل نزول رحمت بخاطر خدمت به خلق. 4. پیش شرط بهره مندی از برخی مراتب کشف حدسی ایجاد ظرفیت در عقلمان هست. درست است حضرت استاد؟ 5. بعضا قشر زن ما، در فراگیری دین بسیار کوتاهی می کنند حوصله هم ندارند که یاد بگیرند بهتر نیست در ازدواج سراغ زنان مشتاق برویم که بخشی از اشتیاقشان ریشه در احساس مسولیتشان نسبت به تربیت فرزند دارد؟ آیا نتیجه کوتاهی ما، در تفکر نابودی فرزندانمان در برابر طوفان شبهات نیست؟ آیا این، پرتوقع بودن در ازدواج محسوب می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این سخن درستی است که حضور در عالم مادون مثل عالم مثال، حضور وجودی در عالمِ بالاتر است به صورت اجمال 2- درک حقایق و متأثرشدن از آن‌ها به عوامل گوناگونی بستگی دارد از جمله عواملی که شما فرموده‌اید به اضافه‌ی اراده‌ی الهی جهت تغییردادن و جهت‌دادن به تاریخ 3- زنان در تعریفی که نسبت به وظایف خود کرده‌اند، عموماً کوتاهی نمی‌کنند؛ بلکه نیازی نمی‌بینند در تعریفی که مردان برای زندگی فردی خود کرده‌اند، وارد شوند. مادرانِ متدین، روحانیت لازم را جهت عبور از شبهات به فرزندان خود می‌دهند و این غیر از باسوادبودن و یا بی‌سوادبودن آن‌ها است؛ بلکه با تعهدی که نسبت به تاریخ خود دارند می‌توانند بهترین فرزندان را تحویل جامعه دهند. موفق باشید

17036
متن پرسش
سلام علیکم خدمت استاد محترم: ان شاءالله همیشه موفق در کسب فیوضات الهی باشید. اگر کشف حقایق با روش کشف، شهود و وحی و با عنایت به آسیب های پدید آمده از سوی مدرنیته صحیح انگاشته شود، به فلسفه هم نیاز است؟ و به نظر حضرتعالی دیگر چه کمبودهایی وجود دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فلسفه، قدرتِ آن چیزی است که در هر زمان در حال وقوع است و فیلسوف، گزارش‌گرِ روحِ زمانه می‌باشد. موفق باشید

16986
متن پرسش
با سلام: در بحث اصالت وجود گفته می‌شود از هر شییء دو مفهوم وجود و ماهیت به ذهن می آید که آنچه عینیت و تحقق دارد مصداق وجود است و ماهیت اعتباری و صرفا وجود ذهنی دارد. حال سوال اینست از کجا که آن حقیقت خارجی و صاحب آثار مصداق وجود است شاید وجود هم مثل ماهیت اعتباری است و عینیت را شییء ثالثی تشکیل می دهد که نه وجود است و نه ماهیت بلکه وجود مفهمومی است که از تحقق آن عینیت خبر می دهد و ماهیت از چیستی آن ولی آن واقعیت خارجی که مثلا ب است چیز دیگری است که به ذهن نمی آید و توسط مفهوم وجود و ماهیت شناسایی می شود و دلایل اصالت وجود هم این فرض سوم را رد نمی کند؟ البته سفسطه هم پیش نمی آید زیرا شییء خارجی توسط ماهیت و وجود شناسایی می شود. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بحث را با «وجود» به میان آوریم در مقابل آن جز عدم نمی‌ماند و از این جهت، «وجود» است که همواره در صحنه است و نه «عدم». در این دستگاه است که می‌گوییم آن‌چه غیر از «وجود» می‌شناسیم، چیزی جز همان «وجود» نیست با تعینات مختلف که به آن‌ها «ماهیات» گویند به آن معنا که «ماهیات» حدّ وجودند و لذا تنهایِ تنها آن‌چه هست، «وجود» است و نه ماهیت اصالت می‌یابد و نه چیزی که بین ماهیت و وجود باشد. موفق باشید

16972
متن پرسش
سلام علیکم: نظرتون راجع به این متن چیه؟ به نظر می آید اشکالاتی داشته باشه. در حالت پیش از حضور چون بینایی چشم باطنی انسان (قلب) ضعیف است انسان تنها ظاهر بین است بنابراین ممکن است قلب با احساس لطایفی که توسط عقل شناخته عقل را فریب دهد و مبنای شناخت را بجای تحقیق خیال قرار دهد. در اینجا چشمان دل عقل بوده یعنی عقل است که عاطفه ٔدل را بیدار کرده و با شناساندن مسأله عاطفی باعث سست شدن گامهای تحقیق عقل و مبنا قرار دادن تصورات قوهٔ خیال توسط عقل می شود تصوراتی که تنها از آگاهی از ظاهر حاصل شده و اینگونه است که عقل در پیش از حضور اولاً چشم دل است و ثانیاً توان دست یابی به باطن را ندارد و در مسائل عاطفی با یک قمار و دو راهی مواجه خواهد بود. در علم حضور این قلب است که واسطه ای برای باطن بین شدن عقل می شود همانند یک دوربین یا ذره بین برای عقل خواهد بود که باعث کنار رفتن پرده های مادی از مقابل عقل می شود که چیزی جز اتصال عقل (انسان درون) به دریای حکمت الهی به واسطهٔ دل که حریم الله است نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن فوق کمی دارای ابهام است ولی در هر حال همه‏ جانبه‏ بودن يك فكر به اين معنا است كه آن فكر با خودِ حقيقت مرتبط است و نه با مفهوم آن. گاهى با رفيق خود در مورد موضوعى بحث مى‏ كنيد، از يك طرف قبول داريد مطلبى كه او مى ‏گويد درست است ولى از طرف ديگر احساس مى‏ كنيد نمى‏ توانيد به طور كامل آن مطلب را قبول كنيد. اگر موضوع را درست تحليل كنيد متوجه مى‏ شويد رفيق شما مطلب را از يك زاويه مى‏ نگرد و مطرح مى ‏كند و شما نياز داريد مطلب را به صورت جامع و از جنبه‏ ى وجودى و اشراقى‏ اش بنگريد و لذا با همه‏ ى ابعادتان جواب خود را در رابطه با آن موضوع نمى‏ گيريد. شما وقتى با سخنان اهل البيت (عليهم السلام) روبه‏ رو مى‏ شويد ملاحظه مى‏ كنيد مطلب به شكل جامع بروز مى‏ كند. اهل البيت (عليهم السلام) در عين آن‏كه عقل رياضى و عقل فلسفى دارند ولى با ما از طريق عقل رياضى و يا عقل فلسفى سخن نمى‏ گويند تا با موضوعِ مطرح‏ شده از يك زاويه و يا دو زاويه آشنا شويم، عقل اشراقى آن‏ها ما را با حقيقتِ مطلب آشنا مى‏ كند. عقل اشراقى عقلى است كه از قلب جدا نيست، قرآن در توصيف چنين عقلى پاى قلب را به ميان مى‏ كشد و مى‏ فرمايد: انسان مى‏ تواند به جايى برسد كه قلب او تعقل كند و تعقل او از نور قلبى او جدا نباشد، در آيه‏ ى 46 سوره‏ ى حج مى‏ فرمايد: «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ‏ يَعْقِلُونَ‏ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا» آيا منكران حقيقتِ نبوى در زمين سير نكرده‏ اند و سرنوشت منكران نبوت را ملاحظه نكرده‏ اند تا در اثر آن سير، قلب‏هايى پيدا كنند كه به كمك آن قلب، تعقل كنند و گوش‏هايى به‏ دست آورند كه به كمك آن‏ها حق را بشنوند؟ اگر منكران نبوت به تاريخ رجوع مى‏ كردند و سرنوشت اقوام هلاك شده را ملاحظه مى‏ نمودند به شعورى مى‏ رسيدند كه قلب و عقل آن‏ها هر دو فعليت مى‏ يافت‏. موفق باشید

16911
متن پرسش
سلام استاد: یه سوال در مورد مباحث شما داشتم: مباحث معرفت نفس شما مثل کتاب «خویشتن پنهان» تا چه حد فلسفیه؟ یعنی خوندن و فهمیدن فلسفه به فهمیدن کتاب شما کمک میکنه؟ در «خویشتن پنهان» دچار مشکل شدم به این فکر افتادم که فلسفه رو شروع کنم.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده اگر سیر از «ده نکته» و سپس «برهان صدیقین» و سپس «خویشتن پنهان» و در نهایت مباحث «معاد» را همراه با صوت آن دنبال بفرمایید، ابهاماتتان در این مورد برطرف می‌شود. موفق باشید

16774
متن پرسش
سلام علیکم استاد: آیا این درست است که کسی به فهم عمیق دین می رسد که فلسفه ملاصدرا و عرفان تسلط داشته باشد؟ آیا راهی دیگر برای فهم حقیقت دین نیست؟ مثلا غور کردن در احادیث و آیات و انس با آنها؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این بستگی به روحیه و ذوق افراد دارد که با مباحث حِکمی راه سلوک را طی کنند و از آن طریق به روایات رجوع نمایند، و یا این‌که مستقیماً خود را با روایات مأنوس کنند. موفق باشید

16738
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: با توجه به کتاب «خرد سیاسی» دکتر داوری و مباحث مطرح شده که عرض شد: وظیفه فیلسوف (نگهبان) یا همان روحیه لطیف شاعری، متذکر ساختن عمق فاجعه بشر امروزی و دادن چشم انداز برای رجوع به حقیقت است، اگر کسی متوجه تذکر فیلسوف نشود یا هنوز ظرفیت و روح زمانه آماده عبور از راهی که فیلسوف متذکر است نباشد. 1. در این صورت وظیفه فیلسوف و اندک افرادی که متوجه تذکر فیلسوف شده اند چیست؟ آیا آن افراد (که فیلسوف را فهمیدند) نیز نقش فیلسوف را دارند.؟ 2. این دوره کنونی جامعه (دوره فترت) تا کی ادامه دارد و چه موقع می توان از آن عبور کرد؟ چگونه می توان روح جامعه را آماده کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر إن‌شاءاللّه مطالعه‌ی کتاب مذکور را همراه با متن‌خوانیِ آن دنبال بفرمایید، متوجه خواهید شد که فیلسوف وظیفه‌ی خود را طوری انجام می‌دهد که ضعف‌های تاریخی جامعه مدّ نظرها قرار گیرد. لذا این‌جا جای سؤال نیست، جای تدقیق در سخنِ فیلسوف است. موفق باشید

16729
متن پرسش
سلام استاد: برخی در تعریف حکمت الهی گفته اند: فلسفه الهی یعنی معرفت انسان به نفسش. حال این را چگونه می شود با الهّیات اخصّ که هدف حکمت است جمع کرد؟ بالاخره موضوع فلسفه اوست، یا نفس؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در معرفت به نفس، معرفت به ربّ نهفته است و تعریف‌کننده‌ی فوق نظر به فلسفه به معنی‌الأخص داشته است. موفق باشید

16682
متن پرسش
سلام علیکم: استاد سوالی دیگر هم داشتم. بنده تا قبل از این، از افرادی چون استاد سید یدالله یزدان پناه زیاد استفاده می کردم و نظرات و صوت های ایشان را گوش می دادم و در روشن کردن مطالب عرفانی و انسجام نظام محی الدینی در تفکرات بنده ایشان نقش بسزایی دارد ولی به تازگی با مطالب و کتب دکتر نصرالله حکمت آشنا شدم و مطلبی از ایشان خواندم. به نظر می آید ایشان نگاه جدیدی به معرفت شناسی عرفانی و مکتب محی الدینی و عقل و فلسفه و ... دارند با اینکه مطلبی که خواندم مطلب کوتاهی بود اما نگاه شان برایم جدید بود و به نظر می آید که ایشان حرفی برای گفتن دارد. اما با توجه به اینکه ایشان را نمی شناسم خواستم از شخصی که تا حدودی در فضاهای فکری علامه حسن زاده و حضرت امام نفس کشیده است بپرسم که نگاه ایشان چطور است؟ آیا می توانیم بعضی از آثار ایشان را بخوانیم؟ این سوال را از این حیث پرسیدم چون خودم تخصص ندارم ترسیدم که تأثیر نامطلوبی در ذهن بنده ایجاد کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم به طور پراکنده مقاله‌های ایشان را در مجله‌ی «سوره اندیشه» خواندم و همین‌طور که می‌فرمایید فهم دقیقی دارند، ولی کار اساسی همان کاری است که جناب استاد یزدان‌پناه پایه‌ریزی کرده‌اند. موفق باشید

16591
متن پرسش
سلام علیکم: خسته نباشید استاد. 1. باز هم لازم است تشکّر کنم، چراکه کمک بزرگی به سیر و سلوک بنده کردید، «استاد بودن» یعنی کمک به سلوک کسی کردن، که به واقع شما برای بنده استادی کردید. 2. خواهشی از شما داشتم استاد! اگر می شود دعا بفرمایید که همسری که خداوند بر سر راهم قرار خواهد داد کمک به سلوک بنده کند و راضی به رضای حق باشد. چند سوال هم خدمتتان داشتم: 1. زندگینامه ی جناب محی الدین را در کتابی جدا می توان یافت؟ 2. صوتهای استاد یزدان پناه را از موسسه امام خمینی می توان یافت؟ یا جای دیگر باید بروم؟ بعد از بدایه، نهایه را با صوت ایشان بخوانم استاد؟ 3. استاد یزدان پناه درس خارج نهایه دارند، پس از خواندن نهایه به آن باید رجوع شود؟ 4. آیا کسی قبل از خواندن فصوص و عرفان نظری نمی تواند دستورات منازل السائرین را با چلّه نشینی هایش انجام دهد و منزل ها را طی کند؟ فصوص خواندن چه تاثیری در آن می تواند داشته باشد؟ تغییر رویکرد نسبت به عالم و وجود سرعت سیر را افزایش می دهد؟ التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کتاب «محی‌الدین‌بن‌عربی» از آقای محسن جهانگیری نسبتاً این کار را کرده است 2- ظاهراً صوت‌های استاد را بتوانید از مؤسسه‌ی حضرت امام تهیه کنید. بحث «بدایه و نهایه» اساتیدِ مختلفی دارد؛ ملاحظه کنید کدام با ذوق شما می‌خواند. رفقا بر روی شرح استاد امینی‌نژاد در بدایه و نهایه نظر دارند 3- خارجِ نهایه را بعد از نهایه کار کنید 4- فصوص‌الحکم کمک می‌کند که درکِ درستی از منازلی که جناب خواجه متذکر می‌شود، داشته باشید. موفق باشید

16446
متن پرسش
با سلام: استاد آیا تمام اشکالاتی که به نظریات ملاصدرا اعم از النفس جسمانیت الحدوث.. و حرکت جوهری و... وارد کرده اند، پاسخ گرفته و رفع شده و کلا اشکالاتش وارد نبوده؟ لطفا کمی توضیح دهید. ممنون
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر از طرف صاحبانِ تفکر اشکالاتی به سخنان استدلالی و فلسفی جناب صدرالمتألهین شده است که حکایت از تفکرِ برتر مستشکل باشد؟ بحث حوزه های متفاوت فلسفی بحث دیگری است و این به معنای درست بودن یکی و غلط بودن دیگری نیست. موفق باشید

16445
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز، یک شخصی که در رشته فلسفه دکتری داشت، صحبت می کرد و می گفت که اولین شخصی که صحبت از وجود کرد و اصالت وجود، پارمنیدس بوده، و بعد از آن هیچ کسی بیشتر از آن چیزی اضافه نکرده، و بقیه همه از او گرفته اند. آیا این حرفی درست است یا غلط؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که متفکران پیشاسقراطی اساساً به صورت فلسفی سخنی را مطرح نمی‌کردند، مگر آن‌که بتوان از سخنانِ محدود آن‌ها که به صورت اجمالی است، مطالبی را دریافت کرد. حال چگونه می‌توان آن تاریخ را با تاریخی که فلسفه به تفصیل آمده است، مقایسه کرد؟ موفق باشید

16327
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: ببخشید چند سوال از محضرتان داشتم: 1. در پاسخ بعضی سوالات دیدم که نوشتید، مثلا خداوند زردآلو را زردآلو نکرد بلکه فقط او را وجود بخشید. خواستم بدانم یعنی خداوند قدرت خلق کردن زردآلو را ندارد؟ آخه اینطور قدرت خدا محدود میشه که فقط خداوند میتونه یه چیزی رو موجود کنه ولی اون چیزی که موجود میشه دیگه دست خدا نیست که چی باشه و به ذات اون موجود بستگی داره که زردآلو بشه یا...؟ 2. در همین موضوع سوال دیگری ازتون دارم که عین ثابت و سعه وجودی انسان ها هم آیا باز خداوند به آن ها وجود میبخشه؟ یعنی مثلا آقای قاضی (ره)، با سعه وجودی مثلا 20، آیا خداوند اراده کرد سعه وجودی ایشون بشه 20 یا نه بلکه اقتضای ذات و روح آقای قاضی این سعه وجودی (20) است و مثلا با سعه وجودی 19 نمی تواند به عالم دنیا وارد شود و متولد شود؟ خوب اگه اقتضای ذات ایشون باشه خوب باز قدرت خدا محدود میشه؟ 3. ببخشید ابهامی برام پیش اومده که میگم مگه خداوند عادل نیست پس چرا مثلا اقتضای ذات آقای قاضی مثلا 20 باشه که فقط در این سعه وجودی می تواند متولد شود ولی سعه من مثلا 5 باشه. اگه اقتضای ذات اون 20 است چرا مال من نباشه. آیا اینکه اقتضای هر ذاتی چه عین ثابت و چه مقدار سعه وجودی داشته باشد را خدا تعیین میکنه؟ یعنی خداوند اراده می کند سعه وجودی من چقدر و سعه وجودی آقای قاضی چقدر باشد؟ خواهشا به همه سوالات جواب بفرمایید تا شاید با کنار هم گذاشتن جواب ها، ابهام و شبهه ام حل شود. خداوند خیرتان دهد. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع از موضوعات ظریف فلسفی و کلامی است. مرحوم شهید مطهری تا حدّی در کتاب ارزشمند «عدل الهی» موضوع را مورد مداقّه قرار داده‌اند. زیرا «امکان»، ذاتیِ هر شیئی است و حضرت حق، امکانِ هر شیئ را «وجود» می‌دهد. به همین جهت می‌فرماید: « قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ» حجت بالغه از آن خداوند است. بدین معنا که فردای قیامت کسی نمی‌تواند بگوید چرا من چنین شدم که هستم. زیرا در جواب گفته می‌شود خداوند آن‌چه تو بوده‌ای را، وجود داده است. که البته این بحث، عرضِ عریضی دارد. موفق باشید

16311
متن پرسش
سلام: خسته نباشید. همانطور که استاد فرمودند: بدون حکمت و عرفان مقصد روایات نمی تواند رخ بنمایاند، یا بسیار کم است. حال دو سوال از محضرتان داشتم: 1. احادیثی که در باب سبک زندگی است، مثل کتاب العشره اصول کافی، را می توان زودتر خواند، یا این احادیث هم نیاز به حکمت و عرفان دارند؟ 2. در مورد احادیث کلامی ای که در باب اثبات امامت امام علی علیه السلام در کتب مختلف مثل «اسرار آل رسول» و «الغدیر» و... وجود دارند، این احادیث هم نیاز به مطالب حکمی و نوریه عرفانی دارند؟ یا همین مقدار که هفتاد درصد آثار شما را کار کرده ایم و در حال کار کردن ۳۰ درصد باقیمانده هستیم برای دو مورد بالا کافی است؟ در ضمن آرام آرام در حال ورود به حکمت متعالیه هم هستیم. بحمدلله. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که تشخیص داده‌اید آن نوع روایات که تذکراتی است برای رابطه‌ی بهتر با همدیگر، و یا حتی همان روایات کلامی، در ابتدای امر نیاز به معارف عمیق‌تری ندارد، هرچند اگر با معارف عرفانی و حِکمی، همان موضوعات نیز دنبال شود، جنبه‌ی تبیین بر جنبه‌ی جدال ترجیح داده می‌شود. موفق باشید

16264
متن پرسش
با سلام استاد عزیز: در مورد تقدیرات و قضا و قدر و سرنوشت هر کس نوشته هایتان را مطالعه کردم و خدا را شکر چقدر مفید بوده و ممنون از شما که چقدر بهتر با دانستن این بحث دستگاه و نظام آفرینش و قوانین الهی را شناخته و از سردر گمی و.. در می آییم و بهتر می دونیم که چکار باید بکنیم. اما یک سوال: در جایی فرمودید که خداوند آنچه را که برای بنده اش تقدیر فرموده و برای او بهتر می داند علاقه به آن کار را در دل او قرار می دهد و زور و جبری هم در کار نیست، اما من در درونم علاقه بسیار بسیار بالایی به فلسفه و عرفان و قرآن و... احساس می کنم ولی در بیرون زمینه شغلی و کارهای دیگری برایم فراهم شده، آیا اگر به سراغ غیر علاقه ام بروم، بر خلاف تقدیر خدا قدم نگذاشته ام؟ لطفا کمی توضیح می فرمایید. ممنون
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: علاقه‌ی درونی وقتی با عقل و مشورت اهل نظر، مدیریت شود از احساسات که با توهّم همراه است جدا می‌گردد و لذا می‌شود در کنار شغل مورد نظرتان، علم عرفانی و سیر عرفانی را دنبال بفرمایید

16259
متن پرسش
با سلام: در کتاب فلسفه غرب۱: فرمودید که افلوطین گفته است که: عقل زمانی که از مقام احدیت صادر می شود، مبدا خود را تعقل می کند، و حاصل این تعقل خلق مادون خود می شود، حال سوالم اینجاست که عقل زمانی که مبدا خود را تعقل می کند مگر به مقام قبلی و بالاتر خود نمی اندیشد که احدیت است، پس علت چیست که با این تعقل مادون خود را خلق می کند؟ لطفا کمی توضیح دهید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل، واسطه‌ی فیض بین حق و خلق است و از این جهت مادونِ خود را خلق می‌نماید. حضرت امام در کتاب «مصباح‌الهدایه» در مطلعِ اول تا ششم به این نکته به‌خوبی پرداخته‌اند. موفق باشید

16144
متن پرسش
با سلام: با توجه به آیه ۲۹ بقره آیا نتیجه نمی گیرم که حرف فلاسفه کی می گویند: اول عالم غیب خلق شده بعد دنیا. اشتباه است چون در آیه انگار اول خلقت زمین بیان شده بعد آسمانها.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیه‌ی مذکور می‌فرماید: آن‌چه در زمین خلق شده برای شماست – نه آن‌که شما برای آن‌ها باشید - پس بعد از آن‌ به آسمان‌ها پرداخت – نه آن‌که بعد از آن، آسمان‌ها را خلق کرد - به آسمان‌ها پرداخت در رابطه با مراتب آسمان و نحوه‌ی حضوری که باید حضرت حق در آسمان‌ها داشته باشد، معنا می‌دهد. موفق باشید

16148
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: ان شاء الله که خسته نباشید. دو منبع می خواستم برای تاریخ فلسفه اسلامی (کتابی جامع و دقیق معرفی بفرمایید که در خلال مباحث، صرفا فقط رویکردش بیان تاریخ نباشد و بصورت طوطی وار فقط تاریخ نگوید) مثلا مثل جزوه شما باشد. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسیر باید همان مطالعه‌ی «بدایه و نهایه و اسفار» باشد. موفق باشید

16060
متن پرسش
بسم الله النور از آنجایی که درس فلسفه از پیچیدگی های زیادی برخوردار بوده و از طرفی وادی حساسی می باشد لکن چون بسیاری از اساتید از احاطه علمی برخوردار نبوده لذا نوعا ورود به این وادی با تزلزل اعتقادات همراه می باشد. مضافا بر اینکه فلسفه ی مدون خوانده شده در حوزه صرفا براساس رأی و نظر فلان فیلسوف بوده و این همه احادیث و آیات فلسفی گون مدخلیت در معروضات فکری ایشان نداشته و اگر هم داشته چون مبنای قرآنی و حدیثی مشخص نیست نمی شود سیر استنتاج فکری برای فلان مطلب فلسفی را پیدا کرد. و زمانی که به کتبی چون حدیث مفضل یا عیون اخبارالرضا رجوع می نماییم به ظرافتهای کاملا متقن برخورد کرده که یا دخیل در آرای فلسفی نشده و یا اگر شده حق مفاد آن مراعات نشده است. بنده مخالف آن بوده که آرای اندیشمندان به خورد طلاب داده شود بدون اینکه سیر فهم آنها از آیات و روایات برای ایشان ملحوظ شده باشد. مثلا اینجانب سوال ظریفی را از مجامع فلسفی و اساتید مختلف جویا شده که ایشان بعضا یا مسکوت گذاشته یا جواب غیر متقن داده اند که برای استدراک این مطلب ،سوال در ذیل آورده می شود: و اما بعد؛ در قرآن کریم می فرماید «لیس کمثله شیء» و از طرفی بسیاری از محکمات و ادله قرآنی و روایی تأکید دارد که ذات اقدس الهی از هر شبه و متشبه ای مبری است و هیچ کس حتی «اول ما خلق الله نوری» نیز راهی برای ادراک کنه ذات مقدس الهی ندارد و صرفا ماسوی الله هستی خداوند و تجلیات او را ادراک کرده لذا سوال اساسی اینجاست چگونه بسیاری از فلاسفه حتی اسلامی مثل علامه طباطبایی و سایرین قائلند وجود الهی و وجود ماسوی الله هر دو وجودند و صرفا وجود اقدس الهی وجودش مشدد است و مابه الاشتراک ما به الامتیاز است. در حالی که این معنا متبادر می شود که خداوند ذات بی نهایتی (که مستحضر هستید که این تعبیر بی نهایت نیز تعبیر ناقص و ابترمی باشد چرا که احصاء و معدود بودن لازمه ی این تعبیر می باشد در حالی هو الاول و الآخر بوده و اولیت او عین آخریت اوست) است که البته ماسوی الله را حظی از مرتبه ی نازله این وجود است و مثل ما قطره ای در برابر اقیانوس الهی است در حالی که ساحت قدس الهی منزه است از این تعابیر تشبیهی و حال آنکه لیس کمثله شیء و خداوند با خلقتش بر اهل عالم متجلی شده (الحمدلله المتجلی لخلقه بخلقه) و هیچ کس را به این وجود بسیط فهمی نیست. آیا تعبیر علمای دیگر که قائلند وجود ماسوی الله تجلی و نمود وجود قدس الهی است صحیح تر به نظر مداقه گر در این معانی نیست؟ و چگونه است که عده ای قدیم زمانی را پذیرفته اند در حالی که موید قرآنی و روایی برای آن پیدا نمی شود؟ آیا این ثمره ی هضم شدن در بیراهه های فلاسفه یونانی نیست؟)
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: در روايت قدسى كه حضرت حق مى‏ فرمايد:«كُنْتُ كَنْزاً مَخْفيّاً؛ فَاحبّبْتُ انْ اعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَىْ اعْرَف»؛[1] من گنجى مخفى بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم، پس خلق كردم تا شناخته شوم. این روایت روشن می‌کند حضرت حق از طریق مخلوقاتش شناخته می‌شود. زیرا خود او در مقام ذات، کنزِ مخفی است. با توجه به این امر می‌توان گفت مخلوقات، مظاهرِ اسماء حسنای او هستند به همان معنایی که در سوره‌ی اعراف می‌فرماید: «و لله الاسماء الحسنی فدعوه بها» خدای را اسماء حسنایی است پس او را بدان اسماء حسنا بخوانید. فلسفه‌ی صدرایی کمک می‌کند که از طریق اصالت وجود و تشکیکی‌بودنِ آن متوجه‌ی چنین حضوری برای حضرت حق در عالم باشیم. موفق باشید   


[1] ( 1)- بحارالأنوار، ج 84، ص 199- شرح مقدمه‏ى قيصرى، آشتيانى، ص 1225.

15887
متن پرسش
با سلام: 1. می فرمایید در مبانی عرفان اسلامی صحبت از ماده و مثال و ... نیست و فقط حق در صحنه است، به نظر میاد اشکالات آقای مطهری در این مورد که با قبول این مبنا حرکت و حرکت جوهری و زمان و ماده و بسیاری از مسائل نفی میشه، صحیح باشه اشکالات اقای مطهری. 2. باز من این مساله رو درست درک نمی کنم که جایگاه ماهیات در عرفان کجاست ما واقعا حیوان الناطق رو از انسان انتزاع می کنیم که یک معنای مستقل هست در حالی که هیچ چیزی قراره مستقلا معنا نده و باز جهان رو متکثر می بینیم و ماهیات خارجی رو مختلف بهر حال این که دروغ نیست. 3. آقای جوادی ضمن این که در سوال قبلم فرمودین که برای ماهیات هویت استقلالی قائل نیستن بنده طبق تقریر آقای فیاضی از کلام ایشون عرض می کنم که کلام آقای جوادی اینه که واقعا هیچ ماهیتی در خارج وجود نداره و ماهیاتی که ما در خارج می بینیم فقط احساس ما در برخورد با وجوده ما در برخورد با وجود، انسانی با یک سر و دو گوش و بدن و جسم احساس می کنیم و گرنه خارج اصلا اینطوری نیست. این حرف آقای جوادیه. خب حاج آقا اگر اینطور نگیریم هیچ وقت نمیتونیم کثرات رو به وحدت برگردونیم اما اینم اشکالاتی داره. اشکال اول: فرضا قبول که ماهیات در خارج نیستن اما در ذهن که هستن و ذهن هم البته موطنی از مواطن خارج هست در یک نگاه کلی این یعنی ماهیت در موطنی تحقق داره و در موطنی تحقق نداره در حالی که قواعد حکمت تخصیص نمیخوره و دلیلی هم بر این تخصیص نیست. اشکال دوم: حتی اگه بپذیریم که در ذهن مفاهیم متکثر و تصاویر و صور متعدد هست باز این کثرتی هست که مخالف با وحدته و این کثرت اصلا با وحدت جمع نمیشه حیوان الناطق با خط و با مقولات عشر جمع شدنی نیست پس در موطن ذهن کثرات موجوده کثراتی که به وحدت بر نمیگردن و به همین میزان وحدت شخصی زیر سوال میره. اشکال سوم: و باز اگه نظر آقای جوادی رو قبول کنیم ارزش ادراکات ظاهر حداقل زیر سوال میره. بنده نظر علامه رو هم تحقیق کردم ایشون میگن ماهیات حدود وجودن و از نداری ها هست اما آقای جوادی میگن همینم نیست اصلا ماهیاتی که ما اسمش رو ماهیت مخلوطه می گذاریم فقط احساس ما در اثر برخورد با وجوده وگرنه خارجیت نداره.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ماهیات در ذهن به عنوان صور متعدد به صورت علم مطرح است و علمِ به کثرت که کثرت نیست تا با وحدت شخصی وجود جمع نشود! از طرفی حضرت استاد جوادی که نفیِ ماهیت در خارج را مطرح می‌کنند، به معنای نفی استقلالی ماهیات است، نه آن‌که «وجود» به صورت‌های مختلف، مطابق عین ثابته‌ی اشیاء ظهور نداشته باشد. و این همان حدّ وجودی است که مرحوم علامه برای ماهیات به زبان فلسفه اظهار می‌دارند. موضوع روشن است باید زبان علمی آن را بدانیم به‌خصوص که نباید بین زبان عرفان و فلسفه خلط نمود. موفق باشید

15863
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت استاد گرامی: در تحلیل و بازخوانی نسبت «توده های مردم» بویژه جوانان با «دین» تجربه نشان داده است هرگاه اسلام در قالب «اسلام اخلاق و عرفان» (اخلاق و عرفان مورد تایید شارع مقدس) ارائه می شود مخاطبان بسیار دارد که تشنه دریافت معارف هستند. همه ما دیده ایم کتاب زندگینامه عرفایی چون علامه قاضی، آیت الله بهجت، مرحوم دولابی، شیخ حسنعلی نخودکی و ... تا چه اندازه مورد توجه قرار می گیرد، همایش بزرگداشت عرفا بسیار مورد استقبال قرار می گیرد و به صورت کلی جامعه تا چه اندازه به ایشان اقبال دارد. در مقابل اما ما شاهد رفتاری دیگر نسبت به دین هستیم. توده های مردم بویژه نسل جوان به آنچه امروز از دین ارائه می شود و بیشتر با رویکرد «فقه» و با «زبان فقه» است کمتر روی خوش به دین نشان می دهند. در اینکه فقه لازمه شریعت است تردید نیست سخن از نسبت فقه با شرع مقدس است. حضرت استاد؛ ممنون می شوم تحلیل و برداشت من را در این زمینه نقد بفرمایید. به نظر حقیر، ما با دو مقوله «دین حداکثری» و «دین حداقلی» مواجهیم. دین حداکثری بر سه پایه احکام (فقه)، اخلاق و عقاید (کلام) استوار است که هرکدام در جایگاه خود ارزشمند هستند. از نظر ساختاری، فقه در جایگاه «پوسته دین» است و وظیفه حمایت و حراست را بر عهده دارد. اخلاق (در مقیاس حداکثری؛ عرفان) اما نقش و جایگاه هسته و مغز را دارد. بی تردید هرگاه تصویری که از دین ارائه می شود فقه باشد و تنها از احکام حلال و حرام و طهارت و نجاست و .... سخن گفته شود جاذبه کمی خواهد داشت اما ضمن پایبندی به فقه، هرگاه «ویترین» دین اخلاق و عرفان و فلسفه شد و فقه نقش و جایگاه خود را ایفا نمود برای همگان بویژه نسل تشنه معارف و مردمانِ سرگردان در کثرت گرایی، آنقدر جذاب خواهد بود که فطرتا گمشده خود را پیدا خواهند کرد. از این منظر، «اسلام فقاهتی» مورد سوال است. «اسلام فقاهتی» اگر در برابر «اسلام اخلاق و عرفان» قرار گیرد بسیار نکوهیده است و اگر در برابر «اسلام اباحه گری» قرار گیرد سوال مطرح می شود که مگر جایی از اسلام منهای فقه سخن گفته شده است؟! آیا این تاکید، نوعی محدود کردن اسلام به فقه نیست؟ براین پایه، چنانچه «اسلام فقاهتی» را تبدیل به «اسلام جامع» - بر اساس همه آنچه شارع مقدس و اهل بیت (ع) تعیین نموده اند - نمود بسیاری از اعوجاج ها تا حدودی حل خواهد شد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاهد صحت سخن جنابعالی، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» است که چگونه با فقه و عرفان و قرآن و حکمت و بصیرت تاریخی توانستند جوانان این ملت را تا آن‌جا شیفته‌ی خود کنند که آن جوانان برای ایجاد لبخندی برلبان مبارک آن مرد الهی، حاضر بودند جان خود را فدا کنند. زیرا قلب‌ها طالب اسلام است ولی همه‌ی اسلام، و نه یک بُعد از ابعاد آن. موفق باشید 

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!