بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تاریخ اسلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
32552
متن پرسش

با سلام و عرض ادب استاد عزیز استاد عزیز: اگر امکان دارد کتابی را معرفی بفرمایید که در آن بتوان فضائل آقا امیرالمؤمنین را مطالعه کرد. با تشکر از محضر شریفتان

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید مجلّدات «امام شناسی» آیت الله طهرانی و یا خلاصه «الغدیر» با ترجمه آقای شفیعی شاهرودی در این مورد کمک کند. و کتاب‌های «حقیقت نوری اهل البیت «علیهم‌السلام» و «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت «علیهم‌السلام» که روی سایت هست، إن‌شاءالله راه‌گشا است. مشروط بر این‌که ابتدا کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را شناحته باشید. موفق باشید

32461
متن پرسش

سلام: کتاب شناخت اهل بیت علیهم السلام به نورانیت ، رو خوندم بسیار مطالب زیبایی داشت. تشکر می‌کنم از آقای طاهرزاده. سئوالم اینکه در دو روایت داریم که ایمان ابوذر و سلمان به یک اندازه نبوده. چه طور حضرت علی علیه السلام به هر دو نفر که ظرفیت و تحمل یکسان ندارند، حدیث نورانیت را بیان کرده است؟ سوال ۲: راوی این حدیث از نظر رجال حدیث فرد مورد اعتماد نیست و ۳۰۰ سال بعد از سلمان رحمت الله علیه در قرن ۴ این حدیث را آورده است. شما چگونه مطالب او را تایید می‌کنید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شاید از این جهت هر دو آن بزرگوار ظرفیت چنین سخنانی را داشته باشند. ۲. شواهد و روایات دیگری داریم که در مجموع می‌توانیم نکات این روایت را نیز تأیید کنیم. موفق باشید

32396
متن پرسش

در زمان هخامنشیان، داریوش یکم ادعا می کرد که اهورامزدا ایشان را به پادشاهی انتخاب کرده و جنبه دینی به حکومت خود می داد، حال برای ما باور چنین امری سخت است. آیا ولی فقیه نوعی بدعت توسط شیعیان نمی باشد؟ منشا انتخاب شخصی به عنوان ولی فقیه چیست؟! آیه صریح و واضح قرآن، امام معصوم!...منشا چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بزرگان دین در رابطه با «ولایت فقیه» مفصلاً بر مبنای آیات و روایات و دلایل عقلی سخن‌ها گفته‌اند. بنده مختصری از سخنان آن بزرگان را در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» عرض کرده‌ام که ذیلاً خدمتتان ارسال می‌شود: موفق باشید

مباني حكومت دينـي

در رابطه با جايگاه انقلاب اسلامي دو نکته را بايد مدّ نظر داشت؛ يک نکته در مورد جايگاه آن به عنوان نظام ديني، در مباني عقلي و شرعي است و نکته‌ی ديگر جايگاه تاريخي و اهدافي است که دنبال مي‌کند. در رابطه با مباني عقلي و شرعي نظام ديني به طور مختصر مي‌توان موارد زير را برشمرد:

1- در مباحث عقلي اين نکته روشن است که در هر موضوعي همواره مقام وحداني، عامل حفظ و بقاي جنبه‌هاي كثرت در آن موضوع است، مثل روح انسان که به عنوان مقام وحداني عامل حفظ و بقاي بدن است و تا نظر به بدن دارد مانع مي‌گردد تا بدن متلاشي شود و بين سلول‌هاي آن گسستگي ايجاد گردد.

از آن جايي که جامعه عبارت است از مجموعه‌اي از افراد که جهت رفع حوائجِ خود کنار هم آمده‌اند، اگر از طريق پذيرش حکم حضرت اَحد به مقام وحدت متصل نشود، نمي‌تواند داراي بقاء و حياتِ حقيقي باشد و به مقصدي که به دنبال آن است دست ‌يابد، بلكه حياتش دروغين و انسجامش وَهْمي خواهد شد. مثل بدن مرده‌اي است كه به واقع انسجام و يگانگي حقيقي ندارد و در آن صورت اعضای آن در اختيار يك هدف واقعي قرار نمي‌گيرد و زماني نمي‌گذرد که متلاشي مي‌شود. پس بايد نظام اجتماعي انسان‌ها، همچون نظام فردي‌شان، تحت تدبير و حاكميت حضرت «اَحد» باشد تا به ثمره‌ي حقيقي دست يابد و بر اساس قاعده‌ي ارتباط کثرت‌ها به وحدت، ادامه‌ي حيات متعالي در آن فراهم باشد.

2- خداوند در سوره‌ي شوري آيه‌ي 9 مي‌فرمايد: «فَاللّهُ هُوَ الْوَليُّ» يعني فقط خدا «وليّ» است و لذا فقط حكم خدا بايد در امور انسان‌ها - اعم از امور شخصي و اجتماعي- حاكم باشد، و هرگونه حاكميتي در امور انسان‌ها كه مظهر حكم خدا نباشد، خلاف واقعيت جاري در هستي است.

3- براي حاكميت حكم خدا بر انسانِ مختار، «نبي» و «امام» نياز است. پس نبي و امام آينه‌ي نمايش حكم خداونداند و هيچ چيزي از خود ندارند، مثل آينه كه صِرفاً حكايت‌كننده و نمايش‌دهنده‌ي وجود شخصي است كه در مقابل آن است. در همين راستا امام باقر(ع) مي‌فرمايند: «بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا»[1] قلب هاي ما ظرف خواست و مشيت خداوند است چون او بخواهد ما مي خواهيم.

4- در زمان غيبتِ امام زمان(عج) براي اين‌كه رابطه‌ي انسان‌ها و جامعه با حضرت اَحد قطع نشود و حكم خدا در امور انسان‌ها - اعم از امور شخصي و امور اجتماعي- جاري و حاكم باشد، ضرورت دارد يك كارشناسِ كشف حكم خدا از طريق كتاب و سنت، در صحنه‌ي مديريتِ بالاي جامعه باشد تا اين نياز برآورده شود و جايگاه مراجعِ صاحب فتوي در امور فردي و وَليّ فقيه در امور اجتماعي بر همين مبنا است.

5- خدايي كه براساس حكمت بالغه‌‌اش هيچ نيازي را بي‌جواب نمي‌گذارد و بر همين اساس پيامبر و امام را براي بشر مي‌پروراند[2] در زمان غيبت امام زمان(عج) چون جامعه نياز به يك فقيه اَعْلم و شجاع و متقي دارد، اين چنين فقيهي را هم مي‌پروراند. حالا وظيفه‌ي مردم این است که از طريق خبرگان فقيه‌شناس او را كشف نمايند و اگر افراد در اين مورد حساسيت لازم را به‌کار نگيرند و تلاش نكنند، گرفتار حاكماني مي‌شوند كه افكار و خواست‌هاي خودشان را بر مردم حاكم مي‌كنند. در حالي كه فقيه، حكم خدا را بر جامعه حاكم مي‌كند، حکمي که مطابق فطرت همه‌ي انسان‌ها است و تمام ابعاد وجودي انسان را رشد مي‌دهد.

امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در کتاب ولايت فقيه با استدلال به لزوم وجود مؤسسات اجرايي و ضرورت اجراي احکام اسلام و ماهيت و کيفيت قوانين اسلام (احکام مالي، احکام دفاع ملي و احکام احقاق حقوق و احکام جزايي) و لزوم وحدت بين امت اسلام و ضرورت قيام علما براي نجات مردم مظلوم و محروم و همچنين با استناد به سنت و رويّه‌ی رسول اکرم(ص)و رويّه‌ي امير مؤمنان علي بن ابيطالب(ع)و... بر ضرورت تشکيل حکومت اسلامي در عصر غيبت تاکيد کرده و مي‌فرمايد: «اکنون که دوران غيبت امامu پيش آمده و بناست احکام حکومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا کند و هرج و مرج روا نيست، تشکيل حکومت لازم مي آيد. عقل هم به ما حکم مي‌کند که تشکيلات لازم است... اکنون که شخص معيني از طرف خداي تبارک و تعالي براي احراز امر حکومت در دوره‌ي غيبت تعيين نشده است، تکليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها کنيد؟ ديگر اسلام نمي خواهيم؟ اسلام فقط براي دويست سال بود؟ ...يا اين‌که حکومت لازم است، و اگر خدا شخص معيني را براي حکومت در دوره‌ی غيبت تعيين نکرده است، لکن آن خاصيت حکومتي را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب الزمان(عج)موجود بود براي بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده‌ی بيشماري از فقهاي عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند، مي توانند حکومت عدل عمومي در عالم تشکيل دهند. اگر فرد لايقي که داراي اين خصلت باشد به پا خاست و تشکيل حکومت داد، همان ولايت را که حضرت رسول اکرم(ص)در امر اداره‌ی جامعه داشت دارا مي باشد، و بر همه‌ي مردم لازم است که از او اطاعت کنند».[3]

امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌عليه» در کتاب البيع مي فرمايند: «همان دلايلي که لزوم امامت را پس از نبوت اثبات مي‌کند، عينا لزوم حکومت در دوران غيبت حضرت ولي عصرg را در بر دارد... آيا مي توان تصور کرد که آفريدگار حکيم، امت اسلامي را به حال خود رها کرده و تکليفي براي آنان معين نکرده باشد؟ و آيا خردمندانه است که بگوييم خداوند حکيم به هرج و مرج ميان مسلمين و پريشاني احوال آنان رضا داده است؟ و آيا چنين گماني به شارع مقدس رواست که بگوييم حکمي قاطع جهت رفع نيازهاي اساسي بندگان خدا تشريع نکرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟»[4]

آري، لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي کشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهي ترين امور و واضحات عقل است، بي آن‌که بين زمان حضور و غيبت امام و اين کشور و آن کشور فرقي باشد.

آيت الله العظمي بروجردي به طور منظم و منطقي بر اثبات ولايت فقيه استدلال عقلي کرده و در بين کلمات خويش صراحتاً از نصب فقيه براي سرپرستي جامعه‌ی اسلامي سخن گفته است.ايشان، در باره‌ی اثبات ولايت فقيه و بيان ضوابط کلي و شئون و حدود ولايت مي فرمايند:

اولا: در جامعه اموري وجود دارد که مربوط به فرد خاصي نيست بلکه از امور عمومي اجتماعي است که حفظ نظام جامعه بدان وابسته است، نظير قضاوت، سرپستي اموال غايب و ناتوان و مجهول المالک، و حفظ نظام داخلي جامعه و پاسداري از مرزها و دستور جهاد و دفاع هنگام هجوم دشمنان و مشابه آن که با سياست مُدُن مرتبط است.اين امور از مواردي نيست که هر شخصي مستقلا بتواند عهده دار آن گردد، بلکه از وظايف سرپرست جامعه و آن کسي است که زمام امور اجتماعي مردم به دست اوست.

ثانيا: براي کسي که قوانين اسلام و ضوابط آن را بررسي کند، ترديدي باقي نمي ماند که اسلام دين سياسي، اجتماعي است و احکام آن به اعمال عبادي شرعي محض که هدف آن، تکامل فرد و تامين سعادت اخروي است منحصر نيست، بلکه اکثر احکام آن مربوط به امور سياسي و تنظيم اجتماع و تامين سعادت دنياي مردم است.مانند احکام معاملات و سياسات و جزاييات از قبيل حدود و قصاص و ديات و احکام قضايي، و مالياتهايي نظير خمس و زکات که حفظ دولت اسلام متوقف بر آن است.به همين خاطر علماي خاصه و عامه اتفاق نظر دارند که در محيط اسلام وجود سياستمدار و رهبري که امور مسلمانان را اداره کند ضروري است بلکه از ضروريات اسلام است.هرچند در خصوصيات و شرايط او و چگونگي تعيين او از سوي رسول اللهf يا با انتخاب عمومي، اختلاف نظر دارند.

ثالثا: بي ترديد سياست بلاد و تامين جهات اجتماعي در دين اسلام جداي از جهات روحاني و شئون مربوط به تبليغ احکام و ارشاد مسلمانان نيست، بلکه از همان صدر اسلام سياست با ديانت در هم آميخته و سياست از شئون ديانت محسوب مي شده است.رسول الله(ص) شخصا به تدبير امور مسلمانان مي پرداخت و امور آنان را سياست‌گزاري مي‌کرد و مسلمانان براي حل و فصل خصومت‌هاي خويش به وي مراجعه مي‌کردند. پس از آن حضرت نيز سيره‌ي خلفاي راشدين و غير راشدين و امير المؤمنين(ع) به همين منوال بود. آن حضرت پس از تصدي ظاهري خلافت، امور مسلمانان را تدبير مي‌کرد و براي ولايات، قاضي و حاکم منصوب مي‌فرمود.[5]

اين است مباني عقلي و شرعي حکومت ديني.

 

[1] - بحار الأنوار ، ج‏52، ص 51.

[2] - در راستای پرورش انسانی که حکم خدا را در جامعه جاری کند در مورد رسول خدا، حضرت علي(ع) در خطبه‌ي 193 مي‌فرمايند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ.(ص)مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَيْلَهُ وَ نهارَهُ» از همان لحظه‌اي كه پيامبر(ص) را از شير گرفتند، خداوند بزرگ‌ترين فرشته‌ي خود را مأمور تربيت پيامبر كرد تا شب و روز، او را به راه‌هاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.

[3] - به کتاب ولايت فقيه(حکومت اسلامي)، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373، ص 39- 40 رجوع شود.

[4] - به کتاب البيع، امام خميني،  مؤسسه اسماعيليان، ج 2، ص 461- 462 رجوع شود.

[5] - به کتاب البدر الزاهر في صلوة الجمعه و المسافر، حسينعلي منتظري، (تقرير لما افاده آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي طباطبائي)، ص 52- 57 رجوع شود.

32295
متن پرسش

با سلام و احترام: با توجه به افشا ی گناه جامعه خودی پرداختن به آن در سطح وسیع موجب ضرر به خودمان می‌شود بیان وقایع عاشورا و امثال هم آیا ضربه به اصل اسلام و مسلمانان نیست؟ دشمنان مطرح کنند اینها به خودشان رحم نکردند که به ما رحم کنند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اسلام آنچنان بزرگ و انسانی است که هرگز تحمل کسانی را ندارد که به نام اسلام، منافقانه خود را وارد جامعه اسلامی می‌کنند ولی شخصیت اسلامی ندارند و این نشانه عظمت اسلام است که مثل یک حزب عمل نمی‌کند تا به صرف آن‌که افراد جزو حزب‌شان است دیگر ضعف‌ها و بدی‌هایشان را چشم‌پوشی کنند. موفق باشید

32294
متن پرسش

سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوا:  در پاسخ به سوال ۳۲۲۹۰ استاد فرموده‌اند که اسلام هرگز یهودیان و مسیحیان را به اسلام دعوت نکرده. این فرمایش استاد و اکتفا به آیه ذکر شده در پاسخ برای بنده بسیار عجیب بود این همه آیه للعالمین نذیرا، لانذرکم به و من بلغ و... چطور نادیده گرفته شد؟ مگر برای تنزیه و دفاع از هیدگر که متفکر قابل احترامی است می‌توان منکر عمومیت دعوت اسلام شد؟! حتی ماجرای مباهله در ادامه دعوت نصارای نجران به اسلام رخ داد. جسارت بنده را ببخشید استاد عزیز.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در دفاع از هایدگر و امثال ایشان نیست. در این مورد خوب است نگاه علامه طباطبایی را در المیزان دنبال بفرمایید لااقل سری به آیه «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ» (آل‌عمران/19) در المیزان بزنید و یا این‌که قرآن می‌فرماید: « لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ (113)/آل‌عمران) آنها همه يكسان نيستند؛ از اهل كتاب، جمعيّتى هستند كه (به حق و ايمان) قيام مى‌‏كنند؛ و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را می‌خوانند؛ در حالى كه سجده می‏‌نمايند.

موضوع مباهله، محاجّه با مسیحیان نجران است که منکر دلایل قرآنی بودند که آن‌ها حضرت عیسی «علیه‌السلام» را فرزند خدا می‌دانستند و قرآن او را مخلوق خدا می‌داند. در این مورد در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» عرایضی شده است که عیناً آن مطالب ذیلاً خدمتتان ارسال می‌شود: موفق باشید

در موضوع آیه مباهله

بخش با صفاي «نجران» با هفتاد دهکده‌ي تابع خود، در نقطه‌ي مرزي حجاز و يمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، اين نقطه تنها منطقه‌ي مسيحي‌نشين حجاز بود که به دلايلي از بت‌پرستي دست کشيده و به آئين مسيح گرويده بودند.

پيامبر اسلام به آن ها نامه ای به این صورت نوشتند: «به نام خداي ابراهيم، اسحاق و يعقوب.(اين نامه اي است) از محمد پيامبر خدا به اسقف نجران: خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب را حمد و ستايش مي‌کنم، و شما را از پرستش «بندگان»، به پرستش «خدا» دعوت مي‌نمايم. شما را دعوت مي‌کنم که از ولايت بندگان خدا خارج شويد و در ولايت خداوند وارد آئيد، اگر دعوت مرا نپذيرفتيد (لااقل) بايد به حکومت اسلامي ماليات (جزيه) بپردازيد (که حکومت در برابر اين مبلغ کم ، از جان و مال شما دفاع مي‌کند) و در غير اين صورت به شما اعلام خطر مي شود.

نمايندگان پيامبر که حامل نامه بودند، وارد نجران شده و نامه پيامبر را به اسقف مسيحيان نجران دادند. وي نامه را با دقت خواند و براي تصميم، شورايي مرکب از شخصيت‌هاي بارز مذهبي و غير مذهبي تشکيل داد. شورا نظر داد که گروهي به عنوان «هيئت نمايندگي نجران» به مدينه بروند، تا از نزديک با پيامبر(ص) ديدار کرده، دلائل نبوت ايشان را مورد بررسي قرار دهند. بدين ترتيب، شصت تن از ارزنده‌ترين و داناترين مردم نجران انتخاب گرديدند، که در رأس آنان سه تن از پيشوايان مذهبي قرار داشت: به نام‌های «ابو حارثه‌ي بن علقمه»، اسقف اعظم نجران که نماينده‌ي رسمي کليساهاي روم در حجاز بود و عبدالمسيح، رئيس هيئت نمايندگي که به عقل، تدبير و کارداني شهرت داشت و «اَيهَم»، که فردي کهنسال و يکي از شخصيت‌هاي محترم ملت نجران به‌شمار مي‌رفت.

مذاکره‌  نمايندگان نجران

بالاخره نمايندگان نجران، به ديدار پيامبر اکرم( ص)آمده و به مذاکره پرداختند، پيامبر(ص) فرمودند: من شما را به آئين توحيد، پرستش خداي يگانه و تسليم در برابر اوامر او دعوت مي‌کنم. سپس آياتي چند از قرآن براي آنان تلاوت نمود.

نمايندگان نجران گفتند: اگر منظور از اسلام، ايمان به خداي يگانه‌ي جهان است، ما قبلاً به او ايمان آورده و به احکام وي عمل مي‌نمائيم. پيامبر اکرم (ص)فرمودند: اسلام علائمي دارد و برخي از اعمال شما، حاکي است که به اسلام واقعي نگرويده‌ايد. چگونه مي‌گوييد که خداي يگانه را پرستش مي‌کنيد، حال آن‌که شما صليب را مي‌پرستيد، از خوردن گوشت خوک پرهيز نمي‌کنيد و براي خدا فرزند قائليد؟ نمايندگان نجران گفتند: ما او را (مسيح) خدا مي‌دانيم زيرا او مردگان را زنده کرد و بيماران را شفا بخشيد، و از گِل پرنده‌اي ساخت و آن را به پرواز درآورد، و تمام اين اعمال حاکي است که او خدا است. پيامبر اکرم(ص)فرمودند: نه! او بنده‌ي خدا و مخلوق او است، که خدا او را در رحم مريم قرار داد و اين قدرت و توانايي را خدا به او داده است. يکي از نمايندگان نجران گفت: آري او فرزند خدا است زيرا مادر او مريم، بدون اين‌که با کسي ازدواج کند، او را به دنيا آورده است. پس پدر او خداي جهان مي‌باشد.

در اين هنگام، وحي شد که: «إِنَّ مَثَلَ عيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[1] وضع حضرت عيسي از اين نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بي‌پايان خود، بدون اين‌که داراي پدر و مادري باشد از خاک آفريد. اگر نداشتن پدر دليل بر اين باشد كه عيسى فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى اين انتساب شايسته‌تر است، زيرا او نه پدر داشت و نه مادر. گفتگو ادامه يافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانيت عقايد خود آيه نازل شد که: «فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ»[2] هرگاه بعد از علم و دانشى كه (درباره‌ي مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آن‌ها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آن‌گاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.

طرفين به فيصله‌دادن مسئله از طريق مباهله آماده شدند و قرار بر اين شد که فرداي آن روز براي اثبات حقانيت خود مباهله نمايند. وقت مباهله فرا رسيد . قبلاً پيامبر و هيئت نمايندگيِ نجران، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه‌اي خارج از شهر مدينه، در دامنه‌ي صحرا انجام بگيرد. پيامبر از ميان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزيد که در اين حادثه‌ی تاريخي شرکت نمايند. اين چهار تن، جز علي‌بن‌ابي‌طالبu، فاطمهi و حسن و حسين«عليهماالسلام» نبودند، زيرا در ميان تمام مسلمانان نفوسي پاک‌تر، و ايماني استوارتر از ايمان اين چهار تن، وجود نداشت.

پيامبر(ص)، فاصله‌ي منزل و نقطه‌اي را که قرار بود در آن‌جا مراسم مباهله انجام گيرد، با وضعي خاص طي نمود. او در حالي رهسپار محل قرار شد که حضرت حسين(ع) را در آغوش و دست حضرت حسن(ع) را در دست داشت، فاطمه(س)به دنبال آن حضرت و علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) پشت سر وي حرکت مي‌کردند؛ پيامبر(ص),اين چنين گام به میدانِ مباهله نهاد، او پيش از ورود به میدان «مباهله» ، به همراهان خود گفت: من هر وقت که دعا کردم ، شما دعاي مرا با گفتن آمّين بدرقه کنيد.

سران هيئت نمايندگي نجران، پيش از آن‌که با پيامبر(ص)روبه‌رو شوند به يکديگر مي‌گفتند: هرگاه ديديد که «محمد»، افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، و شکوه مادي و قدرت ظاهري خود را نشان ما داد در اين صورت، وي فردي غير صادق است و اعتمادي به نبوت خود ندارد. ولي اگر با فرزندان و جگر گوشه‌هاي خود به «مباهله» بيايد و با وضعي وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادي، رو به درگاه الهي گذارد؛ پيداست که پيامبري راستگو است و به قدري به خود ايمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودي قرار دهد، بلکه با جرأت هر چه تمام‌تر، حاضر است عزيزترين و گرامي‌ترين افراد نزد خود را، در معرض فنا و نابودي قرار دهد.

سران هيئت نمايندگي در اين گفتگو بودند که ناگهان، چهره‌ي نوراني پيامبر اکرم(ص) با چهار تن ديگر نمايان گرديد. همگي با بهت و حيرت به چهره‌ي يکديگر نگاه کردند، و از اين‌که او فرزندان معصوم و بي‌گناه، و يگانه دختر و يادگار خود را به صحنه‌ي مباهله آورده؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دريافتند که پيامبر، به دعوت و دعاي خود اعتقاد راسخ دارد وإلاّ يک فرد مردّد، عزيزان خود را در معرض بلاي آسماني و عذاب الهي قرار نمي دهد.

اسقف نجران گفت: من چهره‌هائي را مي‌بينم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهي بخواهند که بزرگ‌ترين کوه‌ها را از جاي بکند، فوراً آن کوه‌ها کنده مي‌شوند. بنابراين، هرگز صحيح نيست ما با اين افراد ِ با فضيلت، مباهله نمائيم؛ زيرا بعيد نيست که همه‌ي ما نابود شويم، و ممکن است دامنه‌ي عذاب گسترش پيدا کند، همه‌ي مسيحيان جهان را بگيرد و در روي زمين حتي يک مسيحي باقي نماند.

هيئت نمايندگي با ديدن وضع يادشده، وارد مشورت شدند و به اتفاق آراء تصويب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند، آنان حاضر شدند که هر سال مبلغي به عنوان «جزيه» (ماليات سالانه) بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامي از جان و مال آنان دفاع کند. پيامبر اکرم(ص) رضايت خود را اعلام کرد و قرار شد آن‌ها هر سال در ازاي پرداخت مبلغي جزئي، از مزاياي حکومت اسلامي برخوردار گردند.

سپس پيامبر اکرم(ص)فرمودند: عذاب، سايه‌ي شوم خود را بر سر نمايندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد مي‌شدند، صورت انساني خود را از دست داده، در آتشي که در بيابان برافروخته مي‌شد، مي‌سوختند و دامنه‌ي عذاب به سرزمين «نجران» نيز کشيده مي‌شد.

چنانچه ملاحظه فرموديد پيامبر خدا(ص) در ازاء فرزندان، امام حسن و امام حسين«عليهماالسلام» را آوردند و در ازاء زنان، تنها حضرت فاطمه(س)را آوردند و در ازاء «نَفْس‌ها» فقط حضرت علي(ع) را آوردند. و اين حکايت از آن دارد که تنها اين‌ها بودند که شايستگي جعل لعنت خدا را بر کاذبين داشتند و نکته‌ي مهم آن‌که به‌جاي نفس‌ها، رسول خدا(ص) فقط علي(ع) را آوردند که حکايت از آن دارد علي در حکم نفس و جان رسول خدا(ص) هستند.

 

[1] - سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي ۵۹.

[2] - سوره‌ي آل عمران، آيه‌ي ۶۱ .

32132
متن پرسش

سلام بر استاد عزیز و گرامی: کتاب تاریخی چی بخونیم در رابطه با بعد اسلام و قبل از اسلام که جامع باشد و به معارف دقیقی دست یابیم و همچنین کتاب برای عقاید خیلی دقیق اما از ابتدا، ان شاءالله خدا عاقبتتان را خیر نماید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده کتاب «فروغ ابدیت» از آیت الله سبحانی برای شروع خوب است. موفق باشید

31897
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: ۱. در مورد شرایطی که مسلم به کوفه رفت, در کتاب دکتر شهیدی بیان شده است که مسلم فردی با ایمان و پاکدلی بوده و گویا شناخت سیاسی کاملی نداشته و شناخت کاملی از چند رنگی مردم کوفه در زمان تصمیم گیری نداشته حالا سوال اینجاست که چرا امام حسین برای ارزیابی این مردم باید همچین فردی رو به سوی کوفه بفرستن؟ ۲. گفته شده وقتی حر جلوی امام رو میگیره امام حسین میگن خب بذار ما برمی‌گردیم (مثه اینکه به یمن می‌خواستن برگردن) آیا همچین نقلی درسته؟ و آیا اگر هم درسته چرا امام همچین صحبتی کردن؟ مگه نه اینکه امام برای قیام اومده بودن؟ ۲. اینکه مسلم در خانه ی شریک می‌توانست عبید الله را بکشد و نکشت, آیا کار درستی بود؟ مسلم می‌گوید چون یاد روایت پیامبر افتادم که مرد با ایمان کسی را به ترور نمی‌کشد آیا این صحبت برداشت سطحی از دین و عدم شناخت صحیح از دشمن نیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسیار مفصل است بخصوص که جریان اُموی در لکه‌دارکردنِ شخصیت جناب مسلم‌بن‌عقیل بی تأثیر نبوده. به هیچ وجه نمی‌توان گفت معرفت جناب مسلم نسبت به کوفه ناقص است، زیرا که کوفه ابعاد گوناگونی داشته و امکان قیام در مقابل جریان شام در او همواره فعّال بوده، هر چند عبیدالله از ضعف کوفیان توانست استفاده کند. جناب آقای دکتر محمد حسین رجبی دوانی در رابطه با شخصیت مسلم بن عقیل نکات خوبی را مطرح کرده‌اند. https://t.me/rajabidavani  2- در این مورد نکات نسبتاً مفصلی در کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» شده است که خوب است به آن کتاب رجوع شود. ۳. شواهدی در میان است که اتفاقاً جناب مسلم بن عقیل نباید عبیدالله را در خانه شریک می‌کشت زیرا متوجه شده بودند که خانوداه شریک نگران هستند که متهم شوند شریک در خانه خود مهمان خود را به قتل رسانده است. در این مورد نیز استاد رجبی دوانی نکات قابل ملاحظه‌ای را مطرح کردند. موفق باشید

31711
متن پرسش
سلام: رویکرد اسلام نسبت به شعر چیست؟ در سوره شعرا آن چیزهایی را ذم می‌کند که اتفاقا جزو محاسن شعر محسوب می‌شود. اینکه احسنه اکذبه، سرگشتگی. اصلا شعر وادیست که مرتبط با صدق و کذب نیست بعد در الا اگر برگردد به شعرا که من بعید می‌دانم چون از سیاق آیات بر نمی آید استثنا باشد. بفرض استثنا باشد در ادامه کاملا اوصافی را می آورد که مرتبط است به ابزاری بودن شعر درحالیکه در شعر کلام خیال انگیز مطرح است و آن اوصاف به نظم برمی‌گردد. مثلا سبزواری منظومه اش کلام خیال آلود نیست اگر چه اوصافی که قرآن فرمودید دارد و مظلومی که یاری بطلبد هم ارتباطی با شعر ندارد از طرفی استثنای اکثر هم گویا خلاف بلاغت می‌دانند مثلا همه ی افراد این کلاس مردود شدند مگر علی، حسن... و در آخر همه را نام ببرد مگر ۲، ۳ نفر. اینک ماییم و شعرا که معدودی از آنها ضال هستند حتی قبل از اسلام هم اتفاقا بهترین دوران شعر عرب می‌دانند و بزرگترین شعرا متعلق به آن دوره است و اشعار گمراه کننده در آن دوران هم شاید نسبت به اشعار ضال کمتر بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده حضور شاعران در فضای تاریخی است که در آن قرار می‌گیرند که آیا تاریخ حضور سنت‌های متعالی است تا شعر آن‌ها حکمت به حساب آید؟ و یا حضور در تاریخ غلبه کمّیت‌ها و توهّم‌ها است تا شعر آن‌ها آلوده باشد. مگر نشنیده‌اید که پیامبرخدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» وقتی حسان ابن ثابت در روز غدیر آن اشعار را سرود، آن حضرت فرمودند حضرت جبرائیل به او کمک کرده؟ موفق باشید

31702
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و خدا قوت: استاد در داستان پدر حضرت رسول جناب عبدالله، صحبت از نذر جناب عبدالمطلب برای داشتن پسران متعدد و ذبح یکی از پسران هست. چه توجیحی برای این ذبح انسان وجود دارد؟ در سرگذشت اقوام گرفتار عذاب مگر یکی از موارد عصیان اینها قربانی انسان نبوده، حال چرا جناب عبدالمطلب باید چنین نذری کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به راحتی نمی‌توان نظر داد. شاید با نظر به سیره حضرت ابراهیم «علیه السلام» و میراثی که از آن حضرت در آموزه‌های خود داشته‌اند، چنین تصمیمی را گرفته‌اند تا حضرت حق تقدیری را پیش آورد که ظاهراً همان تقدیر، پیش آمد که در إزای قربانی جناب عبدالله، شترهایی قربانی شوند. موفق باشید

31688
متن پرسش
سلام و عرض ادب و ابراز اشتیاق دیدار. در ادامه مبحث اربعین، مخاطبین روی این کلمه حکمت خسروانی، کمی از حضرتعالی انتظار کمک دارد، میخواهیم این حکمت خسروانی و ارتباطش را با موضوع اربعین کمی به تفصیل بیاورید، ممنون میشویم. با تشکر از حضرتعالی. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. همین اندازه می‌توان شماره ۵۰ «بنیان‌های حکمت حضور جهان بین دو جهان» خدمتتان ارسال کنم تا فتح بابی در این مورد باشد. موفق باشید

۵۰. برای گشوده‌شدن قرآن و درک اولیای الهی، نباید مانند مشرکینِ حجاز دست‌هایمان از معانی قدسی خالی باشد و نسبت به تذکراتی که وَحی الهی می‌دهد بیگانه باشیم. در حالی‌که وقتی ایرانی‌ها با وَحی الهی از طریق اسلام روبه‌رو شدند، نسبت به آن خالی‌الذهن نبودند و حضور رهبر روحانی جهت نظام بشری را می‌شناختند و حاصل مواجهه‌ حکمت خسروانی با اسلام، فارابی می‌شود و تذکر به مدینه فاضله. جناب سلمان فارسی حاصل مواجهه‌ حکمت خسروانی با نبوت نبوی است و بدین لحاظ در زمره‌ خانواده‌ پیامبر (ص) قرار می‌گیرد، ولی ابوجهل یعنی عموی پیامبر (ص) از خانواده‌ پیامبر خارج است.

مواجهه‌ روح خسروانی در بستر دیانت نبوی، در دوران جدید موجب ظهور سلسله صفویه شد و حاصل آن میرفندرسکی و ملاصدرا گشت، در حالی‌که در بستر حاکمیت عثمانی هرگز میرفندرسکی و ملاصدرا ظهور نخواهد کرد.

همان پیوستگی که بین حکمت خسروانی و سیره‌ نبوی شکل گرفت، در این تاریخ موجب می‌شود در مواجهه با خرد مدرن به طلوع جهانیِ بین دو جهان فکر کنیم که در عین تشیع با هویت حکمت خسروانی، خود را از خرد مدرن بیرون نداند.

مصریان در شرایطی بودند که یا باید اسلام را می‌پذیرفتند و زبان مخصوص اسلام را و یا بر همان عصر طاغوتیِ خود باقی می‌ماندند، زیرا زبان طاغوت‌زده‌ آن‌ها ظرفیت رابطه با اشارات قرآن را نداشت ولی در ایران شرایط متفاوت بود و امروز نیز ما در مواجهه با خرد مدرن شرایط مخصوص به خود را دارا هستیم.

از آن‌جایی احساس خود به عنوان حضوری در اکنون، امری است الهامی، ضرورت رهبریِ روحانی در تأسیس یک نظام حقیقی که مبتنی بر معرفت ذاتی انسان باشد پیش می‌آید، تا بتوانیم حضور در اکنون تاریخی خود را در یک نظام بنا کنیم زیرا یکی از شرایط بنیادین برای به خودآمدن انسان، حضور در جهانی است تاریخی، تاریخی که آینده حضور بیکرانه انسان را به صورتی اصیل مدّ نظر آورد. ساختن چنین تاریخی، ضرورتاً به تحقق نظامی منجر می‌شود که مبتنی بر رهبری و هدایت رهبری باشد تاریخ‌ساز، تا با شخصیت و رهنمودهای خود، امکان عبور از آشفتگی‌ها و درماندگی‌ها را فراهم آورد وگرنه صاحب منصبانِ تنگ‌نظر، آن تاریخ را به یک رژیم دیوان‌سالار تبدیل می‌کنند. این جا است که ضرورت انسان‌های قدسی به عنوان به ظهورآوردن «وجود» در تاریخ، ضروری خواهد بود تا آغازگر باشند. این همان برخورداری از معانی قدسی است در نظر به سیره اولیای الهی تا انسان برای رجوع به هویت قدسی خود، نمودی متعیّن در پیش رو داشته باشد و وجود چنین نمادی با تاریخ‌سازیِ خود می‌تواند نقش‌آفرینی کند، امری که حجاز در صدر اسلام از آن غفلت کرد ولی در ایران بنیان‌های تاریخی آن از قبل فراهم بود و اسلام نوری بود که به آن بنیان‌ها تابید و آن‌ها را به صورتی اصیل‌تر به ظهور آورد و غفلت از حضور رهبری که نماد حضور ما در ساحت قدس باشد ما را گرفتار محافظه‌کاری صاحب‌منصبان می‌کند.

31672
متن پرسش
سلام استاد گرامی: خدا قوت. استاد لطفا یه منبع جامع و کامل برای مطالعه تاریخ اسلام و وقایع آن و آشنایی با اوضاع جامعه و آنچه که بر ائمه علیهم السلام گذشت معرفی بفرمایید. ۲. دبیر درس کامپیوتر دوره متوسطه هستم. چگونه می توانم دانش آموزانم را درباره هدف خلقت و رهایی از پوچی کمک کنم؟ از کجا و چه مباحثی و چه منابعی شروع کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب در این مورد بسیار است. فکر می‌کنم اگر با کتاب «فروغ ابدیت» از آیت الله سبحانی شروع کنید و کتاب «تحلیلی از تاریخ اسلام» از دکتر شهیدی را نیز دنبال بفرمایید و سپس با نوارهای استاد غنوی کار را ادامه دهید جهت مطالعه تاریخ ائمه و از کتاب «انسان 250 ساله» مقام معظم رهبری غفلت نکنید؛ إن‌شاءالله فضایی از حضور در تاریخ اسلام به دست خواهید آورید. ۲. به نظر می‌اید با کتاب «آشتی با خدا» که روی سایت هست شروع کنید، خوب است. موفق باشید

31575
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت شما استاد عزیز: خدا یارتون. استاد شما فرمودین بنی امیه چون دین اموی داشتند توانستند امام را بکشند چون یک ایدئولوژی داشتند و قوی بودند درسته؟ یعنی من درست فهمیدم؟ و اینکه پس مشرکان و کافران که انبیاء گذشته را کشتند که دین نداشتند چطور می‌شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید. عموماً جریان‌هایی که با انبیاء مقابله می‌کردند در جایگاه و در تاریخ خود دارای تمدن بودند و به همین جهت تحمل نفی تاریخ خود را که همه هویت آن‌ها بود، توسط انبیاء نداشتند. مثل مقابله‌ای که تمدن غربی با انقلاب اسلامی از آن جهت که بنای شکل‌دادن تمدن دیگری را دارد، در پیش گرفته‌اند وگرنه بودائیان نیز به نحوی بیرون از فرهنگ غربی‌اند ولی چون ادعای تمدنی ندارند، هیچ مقابله‌ای با آن‌ها نمی‌شود. موفق باشید

31507
متن پرسش
سلام بر جناب استاد مکرم آقای طاهرزاده: اخیرا چند سخنرانی از یک عالم ظاهرا وهابی اما محب اهل بیت (ع) که امام مسجد مدینه است دیدم که باعث شگفتی شد. شیخ صالح المغامسی عالمی بسیار نازک طبع و باصفا به نظر میاد که در صحبت هاش در باره حب خداوند مرتب اشک میریزه. سخنرانی ازش هست که قاتلین امام حسین (ع) رو لعن میکنه و شیعیان رو هم برادر خطاب میکنه. https://www.aparat.com/v/qH1wG/ برایم عجیب است که یک عالم سعودی با این همه صفا و اخلاص دیدم. البته هم ایشان در یکی از سخنرانی هایش با تجلیل یک مناجات از عمرو بن عاص نقل می‌کند که نمی‌دانم به حساب بی خبری شان از شرارت های عمر عاص بگذاریم یا نه. https://www.aparat.com/v/XsbkI/ خلاصه چیزی که عجیب است یافت چنین افرادی در بین علمای وهابی عربستان است. خیلی منقلب شدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم آن صحبت‌ها را دیدم. بالاخره در متون خود اهل سنت نیز موضوع حقانیت اهل‌البیت «علیهم‌السلام» مطرح است. آری! بعضاً امویان ادعیه ائمه را به امثال عمروعاص نسبت داده‌اند تا آبرویی برای آن‌ها کسب کند. موفق باشید

31471
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و خدا قوت: استاد در منابر مختلف بارها شنیده ام که ائمه در بیماری رجوع به طبیب یهودی کرده اند. برایم این حرف اگر نقل درستی باشد قابل هضم نیست. چگونه امام معرفی شده در زیارت جامعه کبیره محتاج طبیب آن هم از نوع یهودی می شود؟! بنظر حقیر این نقل تاریخی نمی‌تواند درست باشد و پایه غلطی در طب بنا گذاشته شده بر اساس این نقل. ممنون میشوم توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: طب سنتی بر مبنای آزمون و خطا نسبت به نفس ناطقه انسان اموری را تجربه می‌کند و ائمه «علیهم‌السلام» در امور عادی به همان علوم عرفی که مبنای آن درست باشد رجوع می‌کنند. مگر قصه گمشدن شتر پیامبر را نشنیده‌اید که حضرت به یاران‌شان فرمودند بگردید او را پیدا کنید و نخواستند از علم امامت استفاده کنند. در این مورد می‌توانید به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» به قسمت «علم امام» رجوع فرمایید. موفق باشید

31462
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد طاهرزاده: با توجه به پاسخ شما به سوال 31444، جناب استاد منطق استدلال شما چیست و چه دلیل عقلی یا نقلی آن را اثبات می کند؟ شما فرمودید عزیزانی فدا شدند و خدا اجازه نمی دهد اجر آنان ضایع شود و اجر آنان تحقق انقلاب اسلامی مقابل فرهنگ استکباری است. جسارتا عرض کنم شما از کجا دانستید اجر شهیدان این است که می فرمایید اجر شهیدان در صورت خلوص و راه صحیح قربی است که به خداوند پیدا می کنند و بهشت الهی است و آینده پس از آنان به حاکمان و جامعه بر می گردد. شهیدانی به بزرگی شهدای بدر و احد رفتند اما جامعه علوی محقق نشد و کار به دست آن ناپاکان افتاد و منجر به شهادت زهرای اطهر شد. اگر قرار بود اجر شهیدانی ضایع نشود و انقلابی تحقق یابد و فرهنگ استکبیاری نابود شود اولی با حمزه سیدالشهدا و سمیه و حنظله غسیل الملائکه و... بود که همان ابتدا حگومت نوپای اسلام به دست فرهنگ استکباری عثمان نیفتد. شهدای صفین و جمل و نهروان و بزرگترین شهید تاریخ امیرالمومنین شهادتشان و اجرشان مانع عدم نابودی حکومت امام مجتبی و تسلیم کردن حکومت به معاویه پلید نشد. دیگر شهیدانی عزیزتر از شهدای کربلا سراغ داریم امام سجاد پس از آنها حتی دیگر نمی تواند بجنگد و شهید شود و صدها سال حکومت در چنگال اموی و عباسی ماند و تک تک امامان عزیز شهید شدند تا منجر به غیبت امام زمان عج شد لذا جتاب استاد این استدلال که خون شهیدان و اجر آنان باعث می شود که خدا کاری کند که حکومتی بماند و حکومت و فرهنگی نابود شود ناتمام است. ماندن و نابود شدن حکومتی به حاکمان آن و مردم آن بستگی دارد به حاکمان و مردم پس از شهیدان و اگر حاکمان راه عدالت و اسلام و آزاد اندیشی را گم کردند و فقط شعار دادتد و احیانا دچار توهم شدند و افکار مخالف را خفه کردند و اختلاس و طلم را گستراندند و جان مردم را به لب رساندند و هیچ پاسخگو نبودند و باز متوجه شرایط انفجار گونه جامعه نشدند و بدنه جامعه از آنها جدا شد و جامعه به فساد اخلاقی و اقتصادی و ضعف اعتقاد دچار شد و دین خدا از درون تهی و فقط ظاهری از آن باقی ماند از خطر و اضمحلال مصون نیست و خداوند هیچ تعهد نامه ای و بیمه ای به هیچ کسی تداده است. اجر شهدا پاداش و تقرب خودشان خواهد بود. خدا نگهدار
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» فکر کنید تا حفظ دین خدا را در مسیر تاریخی آن بر اساس طلب مردم احساس نمایید. ملاحظه کنید با همه تلاش امویان، اسلام ماند و مردم مسلمان در سراسر جهان از آن بهره بردند و حاکمان ظالم در جهان اسلام، حجاب اسلامند و با همان نور اسلام رسوا می‌شوند و از صحنه خارج می‌گردند. در مورد انقلاب اسلامی هم می‌توان همین‌طور فکر کرد و در مورد سخن رسول خدا به زهرای مرضیه «سلام‌الله‌علیهما» که فرمودند مهدی امت از ما است؛ می‌توان متوجه ادامه اسلام بود حتی با همه موانعی که فرمودید. موفق باشید

31449
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله، عرض تسلیت عاشورا و تاسوعای حسینی ع، در زیارت ناحیه مقدسه به این مضمون هست: بعد از شهادت شما تهلیل و ارکان دین و تکبیر رفت، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله تنها ماند، فتنه ها و... ظاهر شد. در برنامه تلویزیونی سوره شما به این مضمون داشتید: با برنامه کامل که حضرت داشت بعد از شهادت تاریخ بنی امیه دیگر رفت و در کتاب راز شادی امام حسین ع در قتلگاه دلیل جاودانگی در تاریخ و دستیابی به هدف را بیان داشتید، چطور اینها با هم قابل جمع هستند، آیا این گونه نیست که بعد از شهادت حضرت دنیا دیگر رنگ و لذت دین را حس نکرد و به بلاهای مختلف دچار شد تا هنگام ظهور یا اینکه نه مطلب دیگری هست؟ برکات خدا بر شما و محبین حضرات معصومین علیهم السلام و هم چنین موفقیت و عزت و عاقبت بخیری ان شاء الله
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بنی امیه حجابِ دینداری بودند ولی همچنان‌که پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» در خطاب به علی مرتضی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى». و از این جهت اگر بنی امیه و امثال بنی امیه حجاب ظهور حقیقت اسلام می‌شوند؛ هرگز زمین بی حجّت نمی‌ماند. آری! در بعضی موارد امتحان سخت و سخت‌تر می‌شود. موفق باشید

31428
متن پرسش
سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیز: مشکلی در باره نحوه مواجهه و عملکرد امیرمومنان و رسول خدا در مواجهه با فتح ایران و روم داشتم. مگر نه اینکه این موفقیت های ظاهری خلیفه اول و دوم بود که توانست نور امیرالمومنین و نور ولایت رو تحت الشعاع ببره همون موضوعی که در رابطه با حضرت اباعبدالله مطرح کردین که کار بجایی رسیده بود که مردم به آنها رجوع نمی کردن (عدم وجود حتی یک روایت فقهی در امامت ده ساله حضرت سید الشهدا) آیا عامل اینها موفقیت های ظاهری خلیفه اول و دوم نبود؟ برای نمونه وقتی شخصی غربگرا در جمهوری اسلامی به ریاست جمهوری می رسه، احتمالا اگر از افرادی که دل در گرو انقلاب دارند درخواست بشه که کارهایی انجام دهند که موفقیت آن به نام دولت تمام میشه، این کار رو انجام نمیدن، موفقیت تمام عیار چنین دولتی حتما به معنای به حاشیه رانده شدن بقیه جریانهاست. حال سوال دقیقا در همینجاست. اگر این موفقیت های ظاهری باعث می شود که در سایه آن اصل دین، امیر مومنان و امام مجتبی و امام حسین چنین به حاشیه رانده شوند این چه جای بشارت دارد؟ اگر بخواهم سوال را بهتر طرح کنم بشارت پیامبر البته صحیح است ولی با چه تحلیلی این فتح جای بشارت دارد آیا این فتح به هزینه به کنار گذاشتن اصل اسلام ارزش دارد؟ البته همه می دانیم امیرالمومنین هم در این جنگ به خلیفه دوم مشاوره دادند. ------------------------------------------ در اثنای حفر خندق که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشی از خندق بودند روزی به قطعه سنگ سخت و بزرگی برخورد کردند که هیچ کلنگی در آن اثر نمی کرد، خبر به پیامبر (ص) دادند پیامبر (ص) شخصاً وارد خندق شد، و در کنار سنگ قرار گرفت و کلنگی را به دست گرفت و نخستین ضربه محکم را بر مغز سنگ فرود آورد، قسمتی از آن متلاشی شد و برق از آن جستن کرد، پیامبر (ص) تکبیر پیروزی گفت، مسلمانان نیز همگی تکبیر گفتند. بار دوم ضربه شدید دیگری بر سنگ فرو کوفت قسمت دیگری در هم شکست و برقی از آن جستن نمود پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند. سرانجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن کرد، و باقیمانده سنگ متلاشی شد، حضرت (ع) باز تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند، سلمان از این ماجرا سؤال کرد، پیامبر (ص) فرمود: در میان برق اول سرزمین «حیره» و قصرهای پادشاهان ایران را دیدم، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها پیروز می شوند! و در برق دوم قصرهای سرخ فام «شام و روم» نمایان گشت، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها نیز پیروز خواهند شد! در برق سوم قصرهای «صنعا و یمن» را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم باز بر آنها پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما ای مسلمانان! ----------------------------------------------
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید مسئله خلفا در وارونه کردن اسلام بود به این معنا که وجه اصلی دینداری یعنی نظر به حقیقت به حاشیه رفت و ظاهر دین حفظ شد وگرنه اصل موضوع جهاد در راه خدا چه در زمان پیامبر و چه در زمان خلفا، امر شایسته‌ای بود ولی به شرطی که به نیّت ارائه اسلام باشد نه به معنای کسب غنائم. موفق باشید

31359
متن پرسش
بسمه تعالی بازخوانی هویت دینی و ملی محضر باطراوت استاد سلام علیکم: تفاوت ساحت فکری (ژاپن اسلامی) و (جهانی بین دو جهان) در چیست؟ حال آنکه وقتی می‌گوییم ژاپن؛ نظر به وجهی از تمدن داریم که سنت سامورایی مسلکی خود را بازخوانی کرد و دید که با صرف این روحیه توان مواجه با جهان جدید را ندارد و لازم است درهای خود را به روی خرد تکنیکی تمدن غرب بگشاید و وقتی می‌گوییم اسلامی؛ یعنی نظر به وجهی از تمدن که در وقت تاریخی و جغرافیایی خود قرار بگیریم و سر تا پا ذوب در فرهنگ غرب نشویم. پس با این تعریف ژاپن اسلامی با جهانی بین دو جهان نباید تفاوت ساحت داشته باشد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله آرام‌آرام باید در جایگاه تاریخی خودش روشن شود. عرایضی تحت عنوان «ما و حضوری غدیری و یا سقیفه‌ای در این تاریخ» و «جایگاه معرفت النفس در جهانی بین دو جهان» در کانال

@matalebevijeh شده است که امید است بتواند تا حدّی مطلب را در حدّ تصور صحیح موضوع روشن کند. موفق باشید

31309
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار عید ولایت و امامت عیدالله الاکبر مبارک. استاد اینکه گفته می شود تا مدتها قبر امام علی علیه السلام پنهان بوده و بعد توسط هارون کشف شده، یعنی هیچ معصومی تصدیق نکرده محل قبر رو؟ آیا ائمه علیهم زیارت نجف اشرف رفته اند؟ و این قبر واقعا قبر مبارک حضرت امیرالمؤمنین هست؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بلی! برای ائمه «علیهم‌السلام» و شیعیان خاص معلوم بود و در همین رابطه محل آن را بعد از اُمویان برای عموم روشن نمودند. موفق باشید

31242
متن پرسش
سلام علیکم: استاد کدوم ائمه‌ عليهم السلام در طول حیاتشون به کربلا سفر کرده و به زیارت امام حسین علیه السلام رفتند؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» آن‌چنان خفقانی را برای ال الله ایجاد کردند به طوری که تمام خانه‌های بنی‌هاشم را در مدینه تخریب نمودند و بدین لحاظ ائمه «علیهم‌السلام» کاملاً در محاصره و یا تبعید بودند. و از این جهت امکانی برای زیارت نداشتند. ولی برای زائران و برای آن‌که آن زیارت جلیل‌القدر یعنی زیارت حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» به بهترین نحو انجام شود، زیارت های متفاوتی را به اصحاب تعلیم نمودند که از جمله آن‌ها زیارت عاشورا می‌باشد که حضرت باقر «علیه‌السلام» تعلیم فرمودند. موفق باشید

31072
متن پرسش

سلام علیکم و تشکر ویژه از شما و همکارانتان: متأسفانه عده‌ای بر عقاید خلاف واقعِ خود اصرار می‌ورزند و متوجه نیستند بسیاری از مشکلات امروز ما به جهت ضعف‌های اساسی دولت آقای روحانی و روحیه اصلاح‌طلبیِ آن دولت است که بیش از اندازه به خارج امیدوار بود و از امکانات داخلی که جوابگوی بسیاری از نیازهای جامعه بود، غفلت کرد. جالب آن است که آن دولت با امیدواری به دشمنان ما، می‌خواسته مشکلات ما را حل کند و حال، عده‌ای به جای پشت‌کردن به این دولت و افکار به اصطلاح اصلاح‌طلبیِ آن‌ها، درست به انقلاب اسلامی و به رهبر انقلاب و حتی به اسلام و خدا پشت کردند. ما نمی‌دانیم با این افراد چه باید کرد که چگونه به جای اعتراض به این دولت، هم‌زبان با دشمنان اسلام و ملت؛ در گردونه «ما رأی نمی‌دهیم» قرار گرفتند یعنی در کنار براندازهایی مثل مسیح علینژاد. جناب استاد بفرمایید بالاخره ما با این ضعف‌هایی که در بین بعضی از مردم ما هست، چه کار باید بکنیم؟ و این‌که مردم بر خلاف آن جریان در چنین شرایطی تا این اندازه در انتخابات حاضر شدند را چگونه باید بنگریم؟

متن پاسخ

31072- باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همان‌طور که به‌خوبی و حکیمانه فرموده‌اید مشکلات، هست ولی هنر ما آن است که گرفتار تبلیغات دشمنان‌مان نشویم و جایگاه قاتل و شهید را عوض نکنیم. در این‌که آقای روحانی با برجسته‌کردنِ جریان مذاکرات با غرب از یک طرف، و جدّی‌نگرفتن توانایی‌های مردم و امکانات کشور از طرف دیگر، شکستی را به ما تحمیل کردند؛ حرفی نیست. سخن در آن است که اولاً: به روشی دوستانه و مسالمت‌آمیز، آن عده‌ای که رأی ندادند را آگاه کنیم که سختْ به خطا رفتند و آن‌ها را از آنِ خود بدانیم. ثانیاً: که از همه مهم‌تر است به رخداد عجیب حضور چشم‌گیرِ مردم در انتخابات ۱۴۰۰ فکر کنیم. زیرا چنانچه متوجه شرایطی باشیم که از یک طرف دشمنان خارجی به‌وجود آوردند و از طرف دیگر، افرادِ نادان داخلی بدان دامن زدند؛ می‌فهمیم چه معجزه بزرگی رخ داده است. به نظر این حقیر ابداً این حماسه، کم‌تر از فتح خرمشهر نیست.

به این نکته فکر کنید که مسلّم این نوع حضور چشم‌گیرِ مردم در چنین شرایطی جلوه‌ای است از شئونات اصیل انقلاب اسلامی و طلوع افقی که می‌رفت به غروب بگراید، ولی باز نسیم رحمت الهی بر میمنه جانِ مردمان وزیدن گرفت و افقِ حضور ما در آینده‌ای بزرگ گشوده شد.

بحث در این‌جا مربوط به شخصِ خاصی نیست، حتی اگر آن شخص، جناب آقای رئیسی باشند. بحث در افقی است که در بستر انقلاب اسلامی در این تاریخ در مقابل ملت گشوده شد و امیدواریِ خاصی بر جان‌ها طلوع کرد در آن حدّ که افراد، حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی را دوباره احساس کردند. گویا «لیلة القدری» پیش آمد و فرشتگان نازل شدند و مردم با عزمی دوباره ذیل رهبرِ خود نَفَس تازه کردند. و مطمئن باشید در مسیری قدم گذاشتیم که ادامه دفاع مقدس است و خارج‌شدن از ریلی که دولت سازندگی در مقابل ما قرار داد و با غرب‌گرایی و غرب‌زدگی، ما را به این روز انداخت. «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ» (حشر/۲).

صحنه به خودآمدنِ ملت در انتخابات ۱۴۰۰ از جنس برگشتِ جناب زردتشت از کوهستان است تا دوباره «خدا» به جامعه برگردد و ما راز ماندگاری‌مان را که در دفاع مقدس مزمزه کردیم و معنای پیروزی را با تکیه بر امکانات خود و محبت به دیگری چشیدیم، دوباره احساس کنیم.

اندازه پیروزی هر ملتی به اندازه ناکامی دشمنان آن ملت است و از آن جهت، ما در انتخابات ۱۴۰۰ پیروزی خود را می‌توان بزرگ دانست که دشمن تا حدّ براندازی با تمام نیرو و با برنامه چهل‌ساله خود به صحنه آمده بود. آری! بنا نیست در این هماوردی تلفات ندهیم. بلکه همچنان که قرآن می‌فرماید: «يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» (آل‌عمران/۱۴۰) اگر به شما ضربه‌ای وارد شد که شد، همانند آن بر دشمنان شما وارد شد و پیروزی و شکست بین شما و او چرخید و چرخید تا معلوم شود چه کسانی بر عهد ایمانی خود پایدارند. آری! بنا نیست در این هماوردی تلفات ندهیم، بنا آن است که بنگریم چگونه افقی که در این صحنه با انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده شد، افقی است بس امیدوارکننده؛ در حالی‌که دشمنان ما خواستند این افق تیره و تار بماند و ما ناامید از ادامه راه آینده خود باشیم، ولی می‌بینید که بحمدلله باز این انقلاب اسلامی است که همچنان می‌درخشد و مردم ما پیروزی خود را جشن می‌گیرند، نه به خاطر آن‌که بهره‌ای از دنیا نصیب آن‌ها شد، شادی آن‌ها به جهت پیروزی اخلاق بر خشونت و پیروزی حضور در تاریخ قدسی بر غرب‌زدگی است و البته هرکسی متوجه این پیروزی نمی‌شود، مگر آن‌هایی که مزه رأی‌دادن خود را برای بسطِ انسانیت‌شان در هویت اجتماعی ذیل اسلام چشیدند.

مردم در این مرحله، ذیل رهبری که نایب الإمام بود و روحِ زمان را می‌شناخت؛ پیک انقلاب شدند از آن جهت که انقلاب اسلامی در این تاریخ، پیکِ خداوند است و تا قلب‌های این ملت منوّر به الهامِ الهی نشده بود، مسلّم چنین صحنه‌ای پیش نمی‌آمد. راستی را! آن پیرزن و پیرمردِ بی‌سوادی که از ما می‌خواستند روی تعرفه‌شان بنویسیم «رئیسی»، از جناب آقای رئیسی چه می‌دانستند؟! جز آن است که خداوند خواست از این طریق، قلب‌ها را به سوی افقی بکشاند تا قدمی دوباره برای نزدیکی به اهداف مقدس انقلاب برداشته شود؟

آری! این طور نیست که باز عادت پیشین، سر بر نیاورد. ولی وقتی افقِ توحیدی، جان‌‌ها را متذکر آینده‌ الهی‌شان بکند همچنان‌که ملاحظه کردید قلب‌ها همواره به سوی آن افق برمی‌گردند، مگر آن‌که دشمنانِ حقیقت سعی کنند چهره اصلی این انقلاب الهی را واژگونه نمایند، به همان شکل که سعی کردند با برپاکردن سقیفه، نور اهل‌البیت «علیهم‌السلام» و ادامه اسلام در آن مسیر دیده نشود و ما اگر در درست‌نشان‌دادنِ انقلاب اسلامی اصرار بورزیم، مسلّماً تبلیغات دشمن پایدار نمی‌ماند و دشمنِ بی‌تدبیر بالاخره به نحوی نادانی و حماقت خود را با شهادت سردارِ دل‌ها، مظهر حضرت دوست، حاج قاسم سلیمانی نشان می‌دهد.

ما با رجوع به انتخابات ۱۴۰۰ این را فهمیدیم که چگونه فتحی و فتوحاتی در پیش داریم تا دشمن انقلاب اسلامی همچنان رسوا و بی‌خاصیت شود و مشکلاتی که هست به بهترین نحو رفع گردد و این را شما، در نحوه احساسی دنبال خواهید کرد که به رأی‌دهندگان برگشت. احساسی که از هزاران بهشت دلنوازتر بود، گویا همه فرشتگان آمده بودند تا جان‌ها، راهِ گمشده خود را دوباره پیدا کنند. موفق باشید  

31056
متن پرسش
سلام استاد: مدتی هست مشتاق نوشتن برای انتخابات بودم. هنوز هم حس می‌کنم برای نوشتن زود است اما با احوالی که پس انصراف دکتر جلیلی اون هم بعد دیدار با اهالی بهیار صنعت داشت، بر من گذشت تصمیم گرفتم بنویسم و همچنان در انتظار بسر برم. پس از سخنرانی رهبری در دیدار با نمایندگان مجلس شوک تصمیم شورای نگهبان برای من انتظار فراهم شدن وقت دیگری در این ۲۸ خرداد پیش کشیده شد. اینکه اگر ما آماده ورود به صحنه جدیدی هستیم و ورق دیگری از تاریخ بناست در افق قدسی حضرت حاج قاسمم رقم بخورد پس ماجرای سیاست و اولا ماجرای انتخابات هامان باید مفهوم نویی را پیش آرد. تا به امروز همواره گمان می‌کردم باید در درونم رقابت را میان جلیلی و رییسی را حفظ کنم. مگر انتخابات بدون رقابت معنا دارد نهایتا صحنه نو مفهوم تازه ای از رقابت را باید به ما بفهماناند. تا آنجا که توانستم در درون خودم به اختلافهای میان این دو دامن زدم تا این دو را حقا دو ببینم و به انتظار بنشینم و البته جبهه ی حزب الله و آن بنیان وجودی که این دو در آن شکل می‌گیرد از سنخ نور انقلاب خمینی است. می ماند ماجرای ما و وضع توسعه نیافتگی که در این عرصه گاه و بی گاه خودش را در پیش چشمان ما جلو می اندازد. سودای اینکه همگانی که در این صحنه حاضرند زیر چتر نور وجودی حضرت روح الله در این رقابت نو حاضر می توانستند باشند، آرزوی دوری است که هیچ وقت از آن نتوانستم در این یکی دو هفته دل بکنم. براستی اگر پس فردا رخ می داد اصلاح طلبانِ ما چگونه بودند؟ بگذارید کمی برایتان خاطره بازی کنم از جنس آرزوهای دور و دراز و تمناهای محال. روزگاری که شورای نگهبانِ تقدیرِ زمانه ی آینده ی قدسی ممکن، برای فرداهامان در پیش چشمانش، طیف متکثری از جوانانِ پیری را می‌دید که جملگی چشمانشان، همیشه در برابر نام و یاد حاج‌ قاسم به اشک در می آید و بغض جانشان را فرا می‌گرفت. اما یا من در دل این احوال طویل گم کرده ره به مقصودم یا وقت آن نرسیده است انتظار به امروز که رسید شوک تازه ای رخ داد اصلا دست خدا جبهه حزب الله را از رقابت خالی کرد. براستی ماجرا از چه قرار است. این لیله القدر قرار است چه‌ را نمایش بگذارد؟ بابت طولانی بودن کلامم شرمنده ام. من حتی فرض اینکه همه ماجرایی که برایتان چیدم جز خواب و خیال خالی از تفکر نیست را از خودم دور نکرده ام.
متن پاسخ

 

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب در نوعی پرسش‌گری که نظر به افقی است تا آینده به سوی ما آید، می‌پرسید ماجرا از چه قرار است که «اصلا دست خدا جبهه حزب الله را از رقابت خالی کرد». به نظر بنده آنچه در این لیلة القدر بنا است به نمایش آید، نظر به آینه‌ای است که نسبت ما را با مقام معظم رهبری معنای دیگری می‌بخشد. آقای دکتر جلیلی میدان رقابت با آقای رئیسی را تبدیل کردند به میدانی که ما هرچه بیشتر حضور رهبری را در این تاریخ بنگریم.

راهی را گشودند که در نوعی از انتخاب قرار می‌گیریم ولی نه انتخاب بین دو رقیب که یکی با نفی دیگری، خود را اثبات کند؛ بلکه انتخابی که بستر حضور در صحنه‌ای است که عملاً با رهبری بیعت می‌شود از نوع بیعتی که با مولایمان در غدیر انجام دادیم.

ملاحظه کردید که در غدیر از یک طرف انتصابی الهی انجام شد، تا مدیریت جهان اسلام توسط انسانی قدسی شکل بگیرد، ولی از طرف دیگر پیامبر خدا «صلوات الله‌علیه‌و‌آله» مردم را تشویق کردند تا در همان مکان با علی بن ابیطالب «علیه‌السلام» بیعت کنند. راستی! اگر انتصاب از طرف خداوند بود، چرا رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نفرمودند این حکم خدا است و باید همه بپذیرند؟ جایگاه این بیعت، جز آن است که باید در عین بستری قدسی، جمهور، خود را و انتخاب خود را به میان آورد؟ این‌جا رقابت بین دو جریان نبود، بلکه اختیار و انتخابی بود برای پذیرفتن و نپذیرفتنِ آنچه خداوند مقرر کرده بود. آیا ما نیز در شرایطی در حال قرارگرفتن هستیم از جنس انتخاب و بیعتی که نسبت خود را با نظام مقدس اسلامی باید معلوم کنیم؟ و در این انتخابات مخیر به چنین موضع‌گیری هستیم؟ بیعتی از جنس بیعتی که در غدیر واقع شد و نه بیعتی که خلفای عثمانی بر مردم تحمیل کردند؟ آیا اگر دموکراسی، عبور از آن نوع دیکتاتوری بود که به نام بیعت بر مسلمانان تحمیل کردند، ما دوباره به آن بیعت برگشته‌ایم؟ و یا با نظر به ضعف‌های دموکراسی، قدمی جلوتر آمده‌ایم تا در عین نقش‌آفرینیِ جمهورِ مردمان، از صحنه رقابت مطرح در دموکراسی نیز قدمی جلوتر بیاییم؟ و در انتخاباتی قرار بگیریم که بیعتی باشد با راهی که نظام اسلامی مقابل ما گشوده است؟ و ما هنوز در طلوع و تولد این راه هستیم، با همه ابهاماتی که دارد. مثل آن روز که با روبه‌روشدن با ولایت فقیه، هزاران ابهام برایمان پیش آمد که نکند ولایت فقیه نوعی دیکتاتوری است و سپس معلوم شد تاریخ دیگری است که انسان‌ها در عین انتخابی آزاد، اسیر سکولاریسم جهان مدرن نباشد. موفق باشید

30870
متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده عزیز: پیرامون پرسش و پاسخ به شماره 30857 که در سایت، جنابعالی پیرامون مصاحبه آقای دکتر ظریف طرح گردیده می‌خواستم از منظری دیگر به این مقوله پرداخته و نظر جنابعالی را در این زمینه جویا شوم. این مصاحبه به درستی و به صورت کاملا واقعی درگیری و نزاع دو نوع نگاه را به نمایش گذاشته است. و به نظر می رسد نقطه ثقل درگیری این دو طرز فکر به نحوه نگرش شان به مقوله «قدرت» بر می گردد. قدرت در جهان معاصر امری سهل و ممتنع است. قدرت در جهان جدید از سنخ قدرت سنتی و رایجی که از جنس قدرت قصاب بر گوسفند یا قدرت سپاه غالب بر مغلوب نیست. برای درک تفاوت این دو طرز فکر شاید بد نباشد که از منظر فوکو به مساله قدرت نگریسته شود. او قدرت را منتشر می بیند. قدرتی که به وسیله همه تثبیت می شود. ما حتی با ساختار قدرت هم مواجه نیستیم. قدرت هر جایی است. برای فوکو چیزی خارج از قدرت وجود ندارد. از این منظر حتی انسان هم امری خارج از این قدرت منتشر نیست. قدرت نامحسوس و هنجارسازی که مورد اشاره فوکوست در قالب های بسیاری بر زندگی سیطره دارد. در قالب نظام های آموزشی و تربیتی به صورت نهادهای پژوهشی و دانشگاه ها به صورت نظام های حقوقی، مقررات اجتماعی، قواعد اقتصادی و نهاد سیاسی و حتی در قالب علوم و تکنیک تثبیت می شود. این قدرت به صورت امری درونی که مقوم آن خود مردم هستند تثبیت و اعمال می شود. تفکری که دکتر ظریف آن را نمایندگی می کند در عین اینکه خود را متخصص و باسواد در امور و مناسبات قدرت بین الملل دانسته و دیگران را به بی سوادی متهم می نماید، اما به هیچ وجه مواجهه دقیق و عمیقی با این قدرت نرم و منتشر ندارد و اساسا آن را نمی شناسد. اگر برای امثال ظریف قطعنامه های شورای امنیت بسیار دلهره آور است ناشی از آن است که او توجه ندارد که امروزه و بخصوص در کشورهای متکی بر عقلانیت مدرن مانع اصلی دزدی ترس از پلیس نیست، بلکه ترس از مجازاتی است که درونی شده است. اینان خود این ترس را برای خود درونی کرده اند. نمی خواهم قطعنامه ها را کاغذ پاره صرف بنامم بلکه سخن در مواجهه سطحی این گروه است. در سوی دیگر اما تربیت شدگان انقلاب خمینی قرار دارند امثال آوینی و حاج قاسم که چنان پرورش یافته و چنان به عمق تفکر غربی نفوذ کرده اند که هیچ راهی غیر از شهادتشان باقی نمی ماند. و چقدر در اشتباه اند آنهایی که گمان می کنند سردار دلها را ترامپ به شهادت رسانده و نه آمریکا. از اطاله کلام عذر خواهم. قصدم آن بود که تفصیل این نگاه را در کلام شما هم به نظاره بنشینیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آری و آری! قوام جهان مدرن قدرتی است که از درون بر انسان‌ها سیطره دارد و درک این نکته یعنی درک تمام ماهیت جهان مدرن. در صفحه 57 کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» این‌طور عرض شد:

انتخاب آزاد

در حاكميّت فرهنگ اموي - روميِ معاويه، همه به‌قدري مرعوب شده‌اند كه به مديحه سرايي آن روباه مكّار افتاده‏اند، و تنها كسي مي‏تواند نترسد كه تشويش درون را با توكّل به حقّ فرونشانده وجان را با حقّ پر كرده باشد و بتواند با بزرگ ديدن خدا و حاكميّت سنّت‏هاي الهي، شكست‏ ناپذير بودن معاويه را دروغي آشكار ببيند و به رسوا كردن آن نيرنگ بزرگ دست زند. و حسين(علیه السلام)  در چنين شرايطي راه را نشان داد تا برق اسلحه‏ها ما را به انتخاب آنچه نمي‏خواهيم وادار نكند و خود انتخاب كنيم، آن‌چنان‌كه حسين(علیه السلام) خود انتخاب كرد.

محال است كسي كه نور حق در دل ندارد بتواند انتخابي آزاد بكند و حسين(علیه السلام)، به نور حق انتخابي آزاد كرد و ما را به حق دعوت نمود تا آزادانه زندگي را خود انتخاب كنيم.

اگر به حسين(علیه السلام) اقتداء نكنيم، اداي انتخاب كردن داريم؛ ولي در حقيقت اسير غوغا و جوّ زمانه‏ايم و آنچه را كه دشمن مي‏خواهد و تبليغ مي‌كند، به دست خودمان انتخاب مي‏كنيم. كساني كه به حسين(علیه السلام) اقتدا نكرده‏اند، هيچ‌گاه خودشان انتخاب‌كننده نبوده‏ اند، هميشه اسلحه‏ ها، قدرت‏ها، تجمّلات، تبليغات‏ جهاني و هوس‏ها براي آنها انتخاب كرده‏اند.

2- در مواجهه با چنین جهانی که بنا دارد انسان‌ها را از درون مرعوب خود کند، یک راه بیشتر وجود ندارد و آن راهی است که مرگ را به چیزی نگیرد.[1] و این شاهراهِ عبور از سیطره‌ جهان مدرن است، حال چه شهید بشویم و چه بمانیم. در هر صورت به زیباترین «بودن» دست یافته‌ایم. ملاحظه می‌کنید که آقای ظریف با سوابق دینداریِ خود، نشان دادند آن نوع دینداری که از حاج قاسم‌ها فاصله دارد، برای حضور در چنین تاریخی کافی نیست و عملاً انسان مرعوب قدرت‌‌های بین‌المللی می‌شود و مجبور است در مذاکره با ابرقدرت‌ها ناخواسته امتیاز بدهد. و این با امری که معتقد است: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» همراهی ندارد.

ای کاش رفقا بدون این‌که گرفتار دوگانگی دعواهای حیدری و نعمتی شوند؛ با نگاهی پدیدارشناسانه، صحبت‌های آقای دکتر ظریف را کالبدشکافی می‌کردند تا جایگاه این تفکر و نسبتی که با حضور تاریخیِ ما از طریق انقلاب اسلامی دارد، معلوم شود. موفق باشید    

 


[1] - به این فکر کنید که حضرت امام در سال‌های 41 و 42 فرمودند من سینه خود را برای شمشیرهای شما آماده کرده‌ام، ولی برای سازش با شما، نه.

 

30793
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: استاد جان طاعات قبول. در آیه ۳ سوره شریفه مائده بحث الیوم اکملت لکم مطرح شده که اهل سنت معتقدند اکمال دین به معنای اکمال بیان احکام دین است و تشیع عقیده دارد این بخش از آیه به عید غدیر و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره دارد. در آیه ۵ همان سوره‌ آمده است: الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ ۖ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ ۖ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ ۗ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿٥﴾ با توجه به اینکه لغت «الیوم» مجدد تکرار شده و این بار صراحتا پس از آن احکام تبیین شده و به نوعی جمع بندی است، فارغ از روایات ماثوره، سیاق آیات بیشتر دیدگاه اهل سنت را تصدیق می کند. می‌خواستم نظر حضرتعالی را جویا شوم. متشکرم از لطفتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً در آیه ۵ سوره مائده هم بحث در تغییر شرایط تاریخی است به همان معنایی که آنچه تا دیروز حرام بوده، «الیوم» یعنی امروز حرام نیست تا متوجه شویم آیه 3 سوره مذکور نیز نظر به امری تاریخی دارد که همان ولایت امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» است. اتفاقاً مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر» در این مورد از خود علمای اهل سنت نکاتی را نقل فرموده‌اند. عرایضی نیز در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست، در این مورد مطرح شده است. موفق باشید

30765
متن پرسش
با عرض سلام، ببخشید که وقت گرامیتان را گرفتم: ۱. آیا این حرف درست است که ائمه «علیهم السلام» سعی می کردند منافق ها را در همان نفاق خود نگه دارند و نگذارند کفر و نفاق خود را علنی کنند. به طور مثال زمانی که یزید کفر خود را علنی کرد، سیدالشهداء «علیه السلام» قیام کردند تا او را به همان نفاق قبلی اش برگرداند؟ (البته منظور بنده این نیست که قیام حضرت تماماً برای این کار بوده است) ۲. به چه دلیل نباید بین عرفان و فلسفه خلط انجام شود؟ خدا ان شاءالله شما را برای ما نگه دارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. سعی پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» آن بود که برخورد مستقیم با منافقان که به ظاهر مسلمان بودند، نکنند تا جامعه حالت دو قطبی پیدا نکند و زمینه‌ی برگشت آن‌ها نیز فراهم باشد. ۲. عرفان با قلب و شهود جلو می‌رود و فلسفه با عقل و استدلال. موفق باشید 

نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!