بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تاریخ اسلام

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
4196
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی.نظر حضرت عالی درمورد کتاب (( محمد پیامبری که از نو باید شناخت)) چیست؟آیا جهت گیری خاصی در این کتاب شده است؟شنیدم که وزیر خارجه سابق انگلیس به تعریف این کتاب پرداخته است.با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن کتاب بر اساس اصالت‌دادن به فرهنگ مدرنیته حضرت محمد«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» بررسی شده اند و عملاً به خواننده القاء می‌کند پیامبر خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» همان نگاه را به عالم داشته اندکه مدرنیته دارد. موفق باشید
4064
متن پرسش
باعرض سلام ما در روایات و در تاریخ در مورد برخی از ائمه علیهم السلام داریم که از لحاظ جسمی دارای شرایط خاصی بوده اند مثلا حضرت باقر سلام الله علیه که ایشان بسیار چاق بودند که حتی برخی برای کمک به ایشان زیر بازوان مبارک حضرت را میگرفتند و یا... آیا با توجه به اینکه جسم انسان مرتبه ای از وجود او و نفس او میباشد نباید ایشان در بهترین شکل و حالت جسمانی قرارداشته باشند و آیا این موارد اینچنینی العیاذ بالله برای ایشان نقص به شمار نمی آید باتوجه به اینکه حضرت عالی فرموده بودید که خداوند تبارک و تعالی پیامبرش را از ساده ترین مسایلی که مردم آن را بد بپندارند مبرا کرده تا هدایت به طور تمام و کمال انجام شود آیا این فقط شامل نبی به جهت مقام اجمال ایشان است و در مقام تفصیل نیاز به این موارد نیست ؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً نمی‌دانم این قضیه که تاریخ در اختیار ما گذارده در چه شرایطی بوده، چون در این روایت بحث بر سر آن است که حضرت باقر«علیه‌السلام» کار و تلاش داشتند حتی با داشتن چنین موقعیتی که از بقیه کمک می‌گرفتند، از تلاش باز نمی‌ایستادند ولی این چه موقعیتی بوده که در این موقعیت هم از کار و تلاش باز نمی‌ایستادند، چیزی در اختیار ما نگذاشته‌اند. معلوم است یک شرایط استثنایی بوده. موفق باشید
3664
متن پرسش
سلام استاد معزز. روایاتی هست در منابع شیعه و سنی پیرامون اینکه امام علی علیه السلام بر منبر رفتند و فرمودند به پسر من (حسن بن علی علیه السلام) زن ندهید زیرا او مطلاق است و بسیار زن می گیرد و طلاق می دهد. استاد این روایات درست است؟اگر نه پس این اسناد چه می شود؟ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: معاویه«لعنة‌الله‌علیه» این روایات را در زمان حاکمیت خود ساخته است تا ننگ حذف امام حسن«علیه‌السلام» را از دامن خود پاک کند. موفق باشید
3297
متن پرسش
سلام وقتی زبیر برای حکومت پیش امام می اید حضرت شمع را هم خاموش می کند که او حساب کارش را بکند. ولی پیامبر بعد از فتح مکه 100 شتر به ابوسفیان می دهد که انصار اعتراض میکنند. لطفا توضیح دهید که این چطوری با عدالت سازگار است؟. پیامبری که اهل لابی و سازش و مصلحت اندیشی نیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کار پیامبر خدا«صلواة‌اله ‌علیه‌وآله» مطابق آیه‌ی 60 سوره‌ی توبه است که تحت عنوان «المؤلفة قلوبهم» رسول خدا«صلواة‌الله علیه‌وآله» موظف‌اند برای دفع موانعی که اسلام نو پا را تهدید می‌کرد آن شترها را به امثال ابوسفیان بدهند و وقتی نظام اسلامی پا گرفت حضرت علی«علیه‌السلام» موظف‌اند برای حفظ اسلام عدالت را اجرا کنند. موفق باشید
3298
متن پرسش
سلام قبل از جنگ صفین امام یکی از نمایندگان بی بصیرت خود را به سمت معاویه می فرستد که موجب اعتراض مالک میشود. وقتی نماینده شکست خورده بر میگردد مالک جلوی امام به شدت او را تحقیر میکند. ایا کار امام در فرستادن این ادم ساده درست بود. ایا کار مالک در اعتراض به نماینده ای که امام فرستاده بود درست بود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در این موارد باید تاریخ را با عمق بیشتری مطالعه کرد زیرا شخص مالک اشتر آنچنان ولایت‌مدار است که نمی‌توان این گزارش تاریخی را در مورد او صادق دانست. موفق باشید
3007
متن پرسش
سلام استاد. خداوند بر مویدات شما بیفزاید. استاد چند سوال مختلف از حضورتان داشتم:1. استاد چرا امام علی اسم پسران خود را عثمان و عمر و ابوبکر گذاشتند؟آخر این شبهه مطرح می شود که بابا حضرت علی با خلفا مشکلی نداشته و این شیعه ها هستند که ماجراها را پر و بال می دهند. اگر واقعا بحث غصب خلافت جدی است -که جدی و راست است_هیچ عقل سلیمینمی پذیرد که امام علی بیایند و اسم سه پسرشان را به نامهای سه خلیفه راشدین بگذارند.این چطور می شود اسمکه قحطی نبوده
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در مورد علت این‌گونه نام‌گذاری‌ها و این‌که چرا حضرت علی (ع) نام فرزندانش را ابوبکر، عمر و عثمان گذاشته باید به این چند نکته توجه داشت : 1. نام‌های ابوبکر، عمر، عثمان و امثال این‌ها، در آن زمان فراوان بوده و بسیاری از مردم نام فرزندانشان را این‌گونه انتخاب می‌کردند. فرهنگ و ادبیات مردم آن عصر چنین بود (همانگونه که در برهه‌ای نام چنگیز توسط برخی ایرانیان بر فرزاندشان گذاشته می‌شد که هم اکنون نیز دیده می‌شود). علی(ع) هم به عنوان یکی از افراد آن جامعه، از این اسامی برای نامگذاری فرزندان خود استفاده کرد و در آن عصر اگر کسی نام فرزند خود را یزید می‌گذاشت نه به این خاطر بود که از پسر معاویه خوشش می‌آید بلکه این نام، نام متعارف آن عصر بود و دوست و دشمن همه از آن استفاده می‌کردند . 2. غالب مردم آن عصر (و نه همه آنان) نسبت به خلیفه اول، دوم، و سوم از روی جهل، نادانی و عدم معرفت نسبت به امام زمان خود احترام قائل بودند. برای همین نام آنها منفور نبود و نامگداری فرزندان به نام آنها هیچ‌گونه حساسیتی ایجاد نمی‌کرد. اما در زمان معاویه به سبب تبلیغات و اهانت‌های بسیار وی و کارگزارانش نسبت به علی(ع)، نام ایشان در میان مردم منفور شد و مردم آن عصر نام علی (ع) را برای فرزندان خود انتخاب نمی‌کردند . 3. در آن عصر، صف شیعه و سنی از هم جدا نبود. مسلمانان از یکدیگر متنفر نبودند، اما با گذشت زمان و ایجاد درگیری، اختلاف و کشتار میان مسلمانان هر گروه پیرو کسی شد و نسبت به اسامی طرف مقابل حساسیت‌هایی به وجود آمد. 4. توجه داشته باشیم که نام ابوبکر، عمر، عثمان و …نامی عمومی و همگانی است و نه نام اختصاصی. چنین نیست که نام ابوبکر متعلق به ابوبکر و مختص او باشد بلکه این نام یک نام عربی است و مردم عرب آن را همانند دیگر اسامی برای فرزندانشان انتخاب می‌کردند. هزران نفر قبل از وی به این نام نامیده شده بودند. پس از وی هم هزاران نفر دیگر به این نام نامیده شدند و نامیده خواهند شد. فرض کنید که نام پدر یکی از دشمنان ما حسین است (مانند صدام (حسین)، آیا می‌توانیم بگوییم که چون صدام دشمن ما بود، پس ما نام حسین را برای فرزندانمان انتخاب نمی‌کنیم؟! نمی‌توانیم چنین کنیم چون نام حسین یک نام عربی زیبا است و مربوط به همه است و هر کس خواست می‌تواند آن را برای فرزندش انتخاب کند. گرچه صدام دشمن بود ولی این اسم مال او نیست بلکه اسمی همگانی است. کلمه ابوبکر، عمر، عثمان و... هم این‌چنین است. بله اگر اسمی در یک زمان میان مردم منفور شد در این صورت به طور متعارف مردم از آن دوری می‌کنند. 5. از اصحاب پیامبر اسلام عثمان بن مظعون است. عثمان بن مظعون محبوب دل پیامبر بود. این عثمان کسی است که پیامبر خدا پس از مرگ او بدن او را بوسید و این نشانگر محبت بسیار زیاد پیامبر نسبت به اوست. حضرت امام صادق (ع) فرمود: ان رسول الله قَبَّلَ عثمان بن مظعون بعد موته،( وسائل الشیعه،20 جلدی، اسلامیه، ج 2، ص 934، کتاب الطهاره، ابواب غسل المیت باب 5، حدیث اول، باب جواز، تقبیل المیت( « پیامبر خدا عثمان بن مظعون را بعد از وفاتش بوسید». این حدیث، سندش صحیح است. در زمان پیامبر و پس از آن حضرت، برخی به خاطر این عثمان، فرزندانشان را عثمان می‌نامیدند. در ضمن به نکات زیر توجه فرمایید: ابوبکر بن علی بن ابی‌طالب: نام اصلی فرزند امام علی نبوده است بلکه کنیه او بوده است. شیخ طوسی در کتاب رجال خود آن‌جا که نام اصحاب امام حسین (ع) را می‌آورد نام وی را در قسمت کنیه‌ها آورده و می‌فرماید: باب الکنى [ 1055 ] 1 - أبو بکر بن علی علیه السلام ، أخوه ، قتل معه علیه السلام ، امه لیلی بنت مسعود بن خالد بن مالک بن ربعی بن سلمة بن جندل بن نهشل ، من بنی دارم.( شیخ طوسی، رجال الطوسی، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم،‌ جامعه مدرسین، 1415ق. ص 106). عمر بن علی بن ابی‌طالب: در مورد نامگذاری ایشان چنین نقل شده که در کیان اصحاب عمر از حضرت علی خواست تا نام فرزند را او انتخاب کند، و امام هم با توجه به جو حاکم بر مجلس اجازه دادند و عمر هم نام خود را بر فرزند نهاد کتن گزارش بدین صورت است : حدثنا عیسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب قال ، حدثنی أبی ، عن أبیه ، عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال : ولد لی غلام یوم قام عمر رضی الله عنه فغدوت علیه فقلت له : ولد لی غلام هذه اللیلة ، فقال : ممن ؟ قلت : من التغلبیة ، قال : فهب لی اسمه ، قلت : نعم ، قال : فقد سمیته باسمی ونحلته غلامی مورکا - قال : وکان نوبیا - قال : فأعتقه عمر بن علی بعد ذلک ، فولده الیوم موالیه.( ابن شبه نمیری، تاریخ المدینه، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق، ج2 ، ص 755)
2950
متن پرسش
حضور محترم استاد طاهرزاده سلام علیکم بعد از آرزوی قبولی عزاداری‌ها و سلامتی آن جناب متن ارسالی آن استاد از بیانات شهید مطهری را با دقت مطالعه و استفاده فراوان بردم. اما به گمانم در بیان مطلب، از جانب بنده سوء تفاهمی رخ داده است. بنا به آموخته‌های خود از مکتب شما، می‌دانم که هنر اساسی یک مکتب نه به درست بودن ادعاهایش که به جامعیت آن است. و غرب نیز به دلیل اصالت به شهادت و نفی و غفلت از غیب و در حقیقت عدم جامعیت محکوم به شکست است. از طرف دیگر این نکته را از استاد یادگار دارم که انسان‌ها ابتدا یافتی از حقایق دارند و سپس در پی اقامه برهان و ادله برای تببین آن یافت برمی‌آیند. به گمانم وضعیت در ما نحن فیه هم موضوع از این قبیل است. تلقی حقیر این است که سیدنا الاستاد عمدتاً‌ نظر به وجه باطنی، درازمدت و فکری و فرهنگی حرکت امام صادق علیه ‌السلام دارند. و در مقابل سیدناالقائد، نظر به وجه سیاسی و کوتاه مدت و میان مدت نهضت جعفری. به زعم حقیر، همین تفاوت این یافت‌ها ست که موجب می‌شود، سیدناالاستاد به راحتی روایت حاجب ابن ربیع را در وصف رفتار امام صادق در حضور منصور را بپذیرند و در مقابل همین روایت بر سیدناالقائد آن قدر گران آید که در پی منابع نقل این روایت برآیند و با رجوع به منابع، مدعی فسق قطعی راوی – حاجب بن ربیع- شوند. حقیر تمام گلایه و عرضم در مدت این یک سال با استاد از جان عزیزتر از جانم این بوده است که اگر قرار ما از ابتدای مباحث این بودکه به حقایق عالم، به صورت جامع بنگریم، چرا در برخی موارد این جامعیت نگاه کما هو حقه لحاظ نشده؟ و گرنه کیست که بخواهد منکر ضرورت زمانه‌شناسی شود و کدام ساده‌اندیشی می‌تواند بعد از درک تاریخی بودن عقل و علم الاسماء تاریخی، منکر ضرورت زمانه شناسی شود؟! تمام عرض بنده این بوده و هست که معصومین در مقام ملکوت و غیب، باطن زمانه را درک کرده و فریب زمانه را نمی‌خورده‌اند اما در مرتبه ظاهر، حکم ظاهر را ادا می‌کرده‌اند و حتی برای مبارزه با ظلم بیعت می‌کرده اند و ابراز موافقت جدی.(مانند همین مطلبی که شهید مطهری در بیعت امام برای مبارزه ذکر می‌کنند) چرا که حکم هر مرتبه در همان مرتبه معتبر است. و همین اصل کلیدی است که امیرالمؤمنین را ملزم می‌کند که افسار شتر خلافت را به دست بگیرد وگرنه خود می‌دانستند که دیگر روح زمانه، روح و عهد محمدی نیست. اما این دانش به باطن زمانه، مانع از عمل به تکلیف مرتبه ظاهر نیست. تمام عرض این بود که همه ابعاد سیره اهل البیت را با همان ضریبی که دارد را مد نظر قرار دهیم. اگر خواننده‌ای صرفاً‌ از دریچه مکتوبات و بیانات استاد به سیره اهل البیت علیهم السلام، بنگرد خواه ناخواه و دیر یا زود به این باور می‌رسد که گویا کانه حضرت صادق علیه السلام به تمامه مبارزه و کار سیاسی و کوتاه مدت و میان مدت را رها کرده و به دلیل زمانه‌شناسی، تنها به فردای تاریخ و پس فردای آن نظر داشته اند. حال آن که قصد بنده در تمسک به بیانات سیندالقائد، متذکر شدن این معنا بود که اهل البیت علیهم السلام برای امروز خود نیز دست به کار عملیاتی می‌زده‌اند. که ظاهراً این تفسیر با نظر استاد نیز مخالفتی ندارد. اما نکته مهم این است که ما با استاد و در مقام ثبوت تفکرشان مواجه نیستیم. ما با مقام اثبات و کتب استاد مواجهیم و در فهم کلام استاد ظهور عرفی از کلام منعکس شده ایشان در کتب معتبر است. ظهور عرفی کلام سیدناالاستاد، غفلت از جنبه‌های کوتاه مدت و سیاسی نهضت اهل البیت به پای توجه به ابعاد درازمدت و تاریخی و فرهنگی است. هر چند ممکن است که استظهار حقیر از متون تألیفی نیز، مخدوش باشد. اما در این موارد راه قضاوت رجوع به مخاطب و سنجیدن بازخوردهای کتب است. دعای گوی استاد عزیز هستم و من الله التوفیق الاحقر دهقانی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور که می‌فرمایید هنر بنده باید در گفتار و نوشتار طوری باشد که اگر نظر عزیزان را به وقت‌شناسی امام صادق«علیه‌السلام» می‌اندازم طوری تلقی نشود که حضرت صادق«علیه‌السلام» ساکت و ساکن می‌نشستند تا وقت عمل فراهم شود در حالی‌که یک انسانِ منتظر بدون‌ آن‌که رنگ زمانه را به خود بگیرد سعی می‌کند به صورت نیم‌خیز زمان و زمین را آماده‌ی رسیدنِ وقت عمل نماید، همان چیزی که حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در زمان معاویه«لعنة‌الله‌علیه» انجام دادند و همین موجب شد که با مرگ معاویه نتیجه‌ی آمادگی خود را به‌دست آورند و به عالی‌ترین نتیجه‌ی ممکن برسند. موفق باشید
2944
متن پرسش
باعرض سلام خدمت استاد،میخواستم بدانم نظر استاد در مورد مختار ثقفی چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: چیزی بیشتر از آنچه جناب آقای رجبی دوانی در تحلیل سریال مختار نامه داشتند ندارم. موفق باشید
2874
متن پرسش
آیا راست است که هنگامی که حضرت محمد (ص) دست حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین بالا برد آنقدر حضرت محمد(ص) دست اورا بالا برده که حضرت علی(ع) مجبور شده است روی نوک پاهایش بایستد.حال آیا این گفته صحیح است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آنچه بنده اطلاع دارم همین قدر است که آنقدر رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» دست مبارک حضرت علی«علیه‌السلام» را بالا بردند که سفیدی زیر بغل‌شان پیدا شد(چون پیراهن های عربی در آن محل شکاف مخصوصی دارد). موفق باشید
2875
متن پرسش
باسلام، از اینکه وقت شما را می گیرم پوزش می طلبم. 1.در محرم الحرام چه اعمالی را انجام دهیم؟ 2.آیا برای طلاب در کنار درس خواندن سیر مطالعاتی داشتن ضروری است با دلیل بیان بفرمائید؟ 3.شما فرموده اید که بعضی از کتابهای شما را باید مباحثه کرد اگر هم مباحثه نبود به چه صورت پیگیری کنیم که جای مباحثه را بگیرد؟ 4.چگونه پی ببریم که راه و روش افراد حق است؟ 5.آیا اراده محصول میل است توضیح دهید؟ 6.آیا هر عاقلی عالم است؟ آیا می توانیم بگوئیم:هر عاقلی عالم است،ولی هر عالمی عاقل نیست، در نتیجه کسی که علم ندارد عاقل نیست؟ 7.اینکه امام خمینی فرمودند اگر تهذیب نباشد علم توحید هم فایده ندارد آیا علم توحید انسان را به تهذیب نمی کشاند توضیح بفرمائید؟ 8-منظور از علم که در روایات آمده آیا همان سه علم حقیقی است که پیامبر فرمودن یا به علوم روز دانشگاهی و حوزوی هم اطلاق می شود؟ 9-برای مثال شما سیر کتبهای معرفت نفس خودتان را دادید آیا ایراد ندارد بعد از سیر خودتان کتب دیگری که با انتخاب خود شما از بزرگان در مورد معرفت نفس نوشته اند خواند؟ 10.در کنار مباحث شما که طبق همان سیری که دادید جلو می رویم آیا می شود سخنرانی های بزرگان دیگر را گوش کنیم در صورت جواب مثبت بنده 21سال دارم و طلبه هستم پایه 4و در سیر معرفت نفس شما کار می کنم آیا چه سخنرانی ای را گوش دهم و لازم است کتب دیگر معرفت نفس از بزرگانی که نوشته اند را بخوانم کدام کتابها را بخوانم؟ 11.نظر شما در مورد استاد حسن عرفان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- ماه محرم‌الحرام فرصتی است تا یک طلبه و حتی غیر طلبه جریان تاریخی کربلا را بررسی کند و فضایی را که حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» اقدام به چنین نهضتی کردند را بشناسد. کتاب «حماسه‌ی حسینی» از شهید مطهری شروع خوبی است همچنان که کتاب « بررسی تاریخ عاشورا » از آقای ابراهیم آیتی می‌تواند درکنار کتاب پس از پنجاه سال از دکتر شهیدی شروع خوبی باشد 2- وظیفه‌ی اصلی یک طلبه تأمل کامل بر روی دروس رسمی حوزه است، اگر فرصت پیدا کرد معلوم است که باید به جای مطالعات پراکنده یک سیری را دنبال کند که معلوم باشد هدف او از مطالعه‌ی کتاب‌ها چه‌چیز است و چه‌چیزی را باید دنبال کند 3- سعی بفرمایید نکات اصلی را یادداشت کنید و یادداشت‌های خود را نگه‌دارید 4- امروز ملاک ما باید سخنان و سیره‌ی رهبری انقلاب باشد 5- مسلّم انسان یک عملی را تصور می‌کند و چنانچه به انجام آن عمل گرایش پیدا کرد، اراده می‌کند تا آن عمل را انجام دهد. پس می‌توان گفت: اراده محصول میل است و اگر آن میل مطابق معارف الهی باشد، اراده‌ای الهی و مقدس است وگرنه، نه 6- آری هر عاقلی عالم است ولی علم به معنای علوم رسمی نیست. رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» عقل کامل‌اند و به تمام معنا عالم‌اند ولی در عین حال اُمّی بودند 7- علم توحید به معنای علم حصولی به یگانگی خدا به تنهایی به کار نمی‌آید ولی اگر قلب انسان از حجاب‌ها و آلودگی‌ها پاک بود وقتی نظر به یگانگی خدا کرد، نور حضرت حق بر قلب او جلوه می‌کند 8- فکر نمی‌کنم علمی که در روایات مطرح است ربطی به علوم رسمی داشته باشد 9- حتماً باید در موضوعاتی که می‌خواهیم تحقیق کنیم از علماء آن موضوع استفاده کنیم و به یک نظر بسنده نکرد 10- رویهم‌رفته مطالعه‌ی کتاب‌های علمایی مثل امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و علامه طباطبایی و شهید مطهری و آیت‌الله جوادی و آیت‌الله حسن‌زاده و آیت‌الله محمدشجاعی و امثال این بزرگان، نیاز ما است 11- ایشان را نمی‌شناسم. موفق باشید
2840
متن پرسش
با سلام خدمت استادعزیز چرا پیامبر به عنوان حاکم جهان اسلام در زمان حکومت می فرمایند بعد از من بنی امیه با خاندان من دشمنی می کنند؟ آیا این روع کردن اختلافات وجنگ ودعوا بین دو قبیله نبوده و اصلا دلیل این رفتار حاکم جهان اسلام در آن برهه چه بوده است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: رسول خدا»صلواة الله علیه و آله» از آنچه در آینده واقع می شود خبر می دادند تا مسلمانان واقعی تصور نکنند با حاکمیت بنی امیه همه چیز تمام شد. بدانند این را رسول خدا»صلواة الله علیه و آله» می دانستند و با توجه به این علم کار خود را از طرف خدا شروع کردند. موفق باشید
2166
متن پرسش
باسلام و دعای خیر برای استاد طاهرزاده با عرض پوزش از اینکه در ماه مبارک رمضان و قت باارزش شما را می گیرم . متن زیر از طرف یک دانشجوی برادر شهید که در خارج کشور مشغول تحصیل است در مورد روش زندگی حضرت محمد (ص) برای من ارسال شده ، آیا با واقعیت تاریخ پیامبر تطابق دارد . از طرفی ایشان با آقای کدیور در خارج در مورد معارف دینی قبلا مکاتبه داشته و من از این بابت نگرانم. باتشکر و آرزوی توفیق روز افزون آن مرد آسان بود سلام در سال های جوانی، من و دوست هایم خیلی افتاده بودیم تو خط اخلاق و اعتقاد. نتب کلاس و جلسه اخلاقی و تقوایی داغ بود. تلویزیون پشت هم از همین برنامه ها و توصیه ها پخش می کرد. یک دنیا دستور نکنید و بکنید توی سرهای ما چرخ می خورد. می خواستیم خوب باشیم و خوب بودن آن روزها خیلی سخت شده بود. مدام داشتیم خودمان را مجبور می کردیم که مثل حضرت رفتار کنیم. نمی شد. نمی توانستیم. به خودمان فحش می دادیم. ناامید می شدیم. فکر می کردیم عیب های اساسی داریم و دیگر درست شدنی نیستیم.‏ چند سالی طول کشید تا فهمیدیم گره کار توی همین مجبور کردن است. ماجرا زورکی نیست. فهمیدیم آدم ظریف است و یک شبه نمی شود به اش شکل داد. مثل کار سفالگری می ماند که اگر فشار دستت را زیاد کنی، به جای شاهکار هنری از زیر دستت هیولای گلی می آید بیرون. ولی دیگر خیلی دیر شده بود. خیلی از همسفرهایمان خیال کرده بودند دین یعنی همین زور و فشار و گفته بودند ما نخواستیم و خداحافظ. ‏ در روایت های معتبر هست که همان پیامبری که ما داشتیم خودمان را هلاک می کردیم مثل او بشویم، توی مدینه یکی را تو اوضاع و احوالی شبیه ما می بینند. به اش تشر می زنند که: با خودت با مدارا رفتار کن! آن هایی که به خودشان زیاد فشار می آورند مثل سواری اند که برای زود رسیدن، آن قدر به مرکبش شلاق می زند که اصلا به کل نمی رسد. ولی وقتی ما این روایت ها را خواندیم دیگر دیر شده بود. رفقایمان شلاق را زده بودند، مرکبشان از حال رفته بود و حالا دیگر اصلا توی راه نبودند که بشود به شان گفت پیامبر(ص) دینی که شما ازش رمیده اید، جور دیگری بوده. ‏ روایت ها می گویند مرد آسانی بود. نرم و روان. نمازش از همة نمازها سبک تر و خطبه اش از همة خطبه ها کوتاه تر بود. کارهای خوب که می کرد، حظ می کرد. دقیقا همان حلقه ای که ما آن سال ها گم کرده بودیم. لذت اخلاق. این که از درستی و راستی کیف کنی. می دانم که می گویند این مرحله های جوششی بعد از کوشش می آید. اول آدم باید به خودش سخت بگیرد تا بعد لذتش را ببرد. ولی فکر کنم این سعی، این دویدن، این کوشش یا هر چی که هست، باید آرام باشد. درست مثل راه رفتن حاجی ها بین صفا و مروه. روان و متین. بعضی جاها را فقط باید هروله کرد. همین. وگرنه بقیة راه را باید جوری پا از پا برداری که یکی اگر از دور تو را ببیند، فکر کند داری رو ابر راه می روی. به همان سبکی، به همان لذت. به همان دقت. چون همیشه این احتمال هم هست که رشته های نازک زیر قدم هایت پاره بشوند و معلق بمانی. می گویند حضرتش به همین اعتدال بود.‏ مرد راحتی بود. سیره های تاریخی، این را می گویند. ما به کسی می گوییم آدم راحت که از زیر مسؤولیت ها آسان شانه خالی کند و بی خیال باشد. اما حضرتش، هم بار را بر شانه داشت هم راحت بود. باورش سخت است. چون ما به یکی از این دو تا عادت داریم. ما به صورت عبوس همة مردانی که کارهای سختی دارند، عادت داریم. برای ما اصولا بام، جایی است که از یکی از دو طرفش باید افتاد. تجسم یکی که راحت و متعادل روی لبة باریک بام بایستد و بیش از همة مردم متبسم باشد، سخت است. مرد عربی چیزی آورد. گفت: این، هدیة شما! کمی که گذشت، گفت: حالا پول هدیه ام را بدهید. پیامبر(ص) خندید. از ته دل. روزهای بعد، هر وقت غمگین می شد می گفت: آن اعرابی چه شد؟ کاش دوباره می آمد. روایت ها می گویند اهل مزاح بود. اگر یکی از اصحاب، گرفته بود، شوخی می کرد تا او را به خنده وادارد. همان روایت ها هم می گویند کلماتی که بر او نازل می شدند آن قدر سنگین بودند که در روزهای سرد، اگر وحی می آمد صورتش غرق عرق می شد. ‏ چقدر دوست داریم که یکی، این دوتایی های محال را کنار هم داشته باشد. هم این باشد، هم آن. سال هاست که همه مان یکی از این دوتاییم. عادت کرده ایم آدم عمیق، آدمی با فکرهای پیچیده و لایه های متفاوت، خیلی تودار باشد. هیچ حسی توی صورتش پیدا نباشد. راحت قاطی حرف های دیگران نشود و اصلا نشود فهمید چه فکری دارد می کند. ولی اوصافی که از پیامبر (ص) در سیره ها آمده، اصلا شبیه عادت همیشگی ما نیست. کتاب های معتبر همه این را گفته اند که وقتی خوشحال بود یا وقتی از چیزی خوشش می آمد صورتش می درخشید. بعضی راوی ها گفته اند مثل آیینه. بعضی هم گفته اند مثل قرص ماه. اگر هم از چیزی غمگین بود، چشم ها و صورتش گرفته می شد. تار می شد. ما فقط بچه ها و آدم های ساده دل را سراغ داریم که موقع شادی صورتشان برق بزند. از خوشی چشم هایشان بدرخشد. اصلا باورمان نمی شود جسم هیچ متفکری این قدر شفاف باشد. ‏ مردم حرف درآورده بودند که این مرد، ساده لوح است. این را خود قرآن می گوید. بس که قاتی مردم می شد و رویش نمی شد حتی وقتی کار دارد، بهشان بگوید پا شوند بروند. می گویند با هر کس دست می داد، دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد. با هر کس می نشست، آن قدر صبر می کرد تا خود او برخیزد و آن قدر حرفش را گوش می کرد تا خود او حرفش را قطع کند. اصحابش گفته اند وقتی از چیزی به خنده می افتادیم، با ما می خندید؛ وقتی تعجب می کردیم، با ما تعجب می کرد. از آخرت حرف می زدیم، با ما دربارة همان حرف می زد. از دنیا می گفتیم، با ما از همان می گفت. از خوردنی ها و آشامیدنی ها هم حرف می زدیم، او هم از همان حرف می زد.‏ تصورش سخت است؟ نه؟ دلمان برای مردانی که بلد باشند روی این لبه های تیز راه بروند تنگ شده. آخرین باری که یکی از این ها را دیدیم، کی بود؟ کاش می آمد این دور و بر هم سری می زد. ‏ روایت ها می گویند: وقتی از او کاری می خواستند اگر موافق بود می گفت آری و زود انجام می داد. اگر نمی خواست انجام بدهد، فقط سکوت می کرد. هیچ وقت نمی گفت: نه! هیچ وقت نمی گفت: نه! ‏ ******************* روایت های به کار رفته در متن یادداشت، همه از کتاب سنن النبی نوشتة علامه طباطبایی برداشته شده اند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: متنی که ارسال فرموده‌اید متن خوبی است و همین‌طور که نوشته‌اند مبتنی بر کتاب سنن النبی است. موفق باشید
1885
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز 1- در سوره نمل می فرماید {وورث سلیمان داود} که علامه طباطبایی هم می فرمایند این منظور ارث حکومت است نه مال ونبوت ویا علم ومنظور از ارث هم نقل وانتقال است نه ارث مصطلح که بگوییم قرآن سلطنت موروثی را امضا کرده حالابا توجه به این تفسیر اینکه حضرت زهراء سلام الله علیها به این آیه تمسک می کنند برای اینکه اثبات کنند از پدرشان ارث مالی می برند چه توجیهی دارد؟ 2-آیت الله جوادی می فرمایند مایک علم دون الحجة داریم که همان شک وظن غیر معتبر است ویک علم متن الحجه داریم که همان یقین وظن معبتر است ویک علم فوق الحجة داریم که علم ملکوتی ائمه است که این علم برای ایشان تکلیف آور نیست ومستند فقهی برای آنها نیست لذا سم خوردن امام که بر اساس علم هم بوده چون علم فوق الحجة بوده تکلیف آور نبوده که بگوییم کار حرام انجام داده باشند نعوذ بالله الا اینکه امام در جایی دستور ویژه از طرف خداوند داشته باشند که به آن علم ملکوتی عمل کنند حالا سوال من این است که وقتی از ائمه در مورد احکام شرعی سوال پرسیده می شود مگر با همان علم ملکوتی جواب نمی دادند پس چرا مستند فقهی است ویا اصلا کل قرآن {انک لتلقی القرآن من لدن حکیم خبیر} است پس چطور خود ایشان وهمه مومنین باید به مطالبی که از علم ملکوتی است وفوق الحجة است عمل کنند واما در مورد دستور ویژه هم خود این دستور هم با علم ملکوتی درک شده در مورد همین چه وجهی هست که می تواند مورد اعتماد باشد. بسیار ممنون از زحمات شما
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- در آیه‌ی مذکور خداوند می‌فرماید ما مسیر حکومت را بعد از حضرت داود به حضرت سلیمان هدایت کردیم. منظور آیه این است که خداوند مسیر کار را این طور مدیریت کرد نه این‌که قاعده‌ای در کار باشد که باید پسر بعد از پدر حکومت را به‌دست گیرد. ولی نه این‌که پیامبر خدا یعنی حضرت داود ارثی به‌جا نگذاشته‌اند و حضرت سلیمان از آن ارث بهره‌مند نگشته‌اند. با توجه به این‌که خلیفه‌ی اول تأکید داشت که پیامبر فرموده‌اند از من ارثی باقی نمی‌ماند و از این طریق می‌خواست فدک را از تملک زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» در آورد حضرت به آیه‌ی فوق استناد می‌کنند با توجه به این‌که آن‌ها به همان ظاهر آیه متوقف بودند و همین‌قدر از آیه برداشت می‌کردند که حضرت سلیمان از حضرت داود ارث برده است و این روش عبارت است از جدال اَحْسَن که مبتنی بر فهم طرف مقابل با او بحث کنند وگرنه حضرت به روش‌های دیگر متذکر شده بودند که اساساً فدک قبل از رحلت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در اختیار حضرت بوده و ارثی نبوده که این بحث‌ها مطرح باشد. 2- حضرت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند برای ائمه«علیهم‌السلام» یک نوع علم هست که علم به سلسله علل است تا امامان از امور عالم آگاه باشند و مطابق آن امامت کنند و این علم برای آن‌ها تکلیف‌آور نیست که بخواهند از شمشیر ابن‌ملجم خود را رها کنند و این غیر از آن علم ملکوتی است که مطابق آن تکلیف مردم را روشن می‌کنند و با علم به حقیقتِ شریعت مردم را راهنمایی می‌نمایند. موفق باشید
703
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام ایمیل زیر از طرف یکی از دوستان برای بنده ارسال گردید. با توجه به لزوم مقابله با تبلیغات گسترده و جنگ نرم رسانه های بیگانه بر خود دیدم که پاسخ ابهامات مطرح شده را تهیه کرده و در اختیار دوستان قرار دهم. از شما تقاضا دارم در این امر مرا یاری کنید پیشاپیش از تکرار عبارات سخیف این متن پوزش می طلبم و از درگاه خداوند متعال طلب مغفرت می نمایم متن ارسالی به شرح ذیل است: خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. Poushesh منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟ از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ 10 ام محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است.البته 21 مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته ی جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند. باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبر حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایه‏بانى براى آنان قطع کنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39 قبر شریف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ آیا مذهب عقلی را که فکر که می کند نمی رباید؟ دوم هرمله و گردن علی اصغر: این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست که تنها ذهن گنگ و مسخ شده یک مسلمان می تواند باورش کند. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می ابیم. نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. به عکس زیر توجه کنید تا بهتر متوجه شوید: koodak پس تیر حرمله به کجا خورده است؟ تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ دیوانه ای چنین کاری با بچه اش نمی کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید. دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبر معمولا 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، در این صورت باید یه عقل حضرت شک کرد که هم خودش و هم فرزندش را اینگونه به خطر انداخته. او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته. چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟ سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: این داستان آب آوردن ابوالفضل بی سر و ته ترین افسانه عاشوراست. به اندازه ای این داستان مسخره ساخته شده که گمان می کنم با یک بار مرور آن دیگر نیازی به تجزیه نباشد. داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟ اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟ به راستی مذهب عقلی را که فکر می کند نمی رباید؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: ما در اسلام مأمور هستیم که به دنبال حق باشیم و به حرف‌هایی که از سر پوشاندن حق گفته می‌شود توجه ننماییم. گوینده‌ی این سخنان آن‌قدر از دیدن حقیقت به دور است که لااقل به اندازه‌ی محققین کمونیست مثل پتروشوفسکی هم تلاش نکرده موضوع کربلا را را بررسی کند. می‌گوید واقعه‌ی کربلا 21 مهر بوده، بر فرض که چنین باشد. بنده در مهرماه همین امسال کربلا بودم موقع خرماپزان است و گرما غوغا می‌کند و تابستان به معنی اصطلاحی غیر از تابستان به معنی چهارفصل است. می‌گوید: چرا حرمله تیر را به خود حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» نزد تا جنگ را یکسره کند، آن‌قدر از مرحله پرت است که متوجه نیست یک نظامی سر تا پا را با زره و کلاه‌خود می‌پوشاند. یا متوجه نیست که سطح آب شط فرات بسیار پایین‌تر است و لذا اگر می‌خواستند چاه بکنند چون سطح سفره‌ی زیرزمینی پایین است وقت زیادی از آن‌ها صرف می‌شد و از طرفی بحران آب از شب عاشورا و روز عاشورا شروع شد که این‌همه اسب و دام و لشکر را باید آب می‌دادند و بهترین راه همان بود که خود را به نهر علقمه می‌رساندند. در نهایتِ غرض‌ورزی، چشم فهم خود را بسته و متوجه نیست یک انسان جنگاور وقتی گرم مبارزه است متوجه خونی که از او می‌رود نیست و تا خون در بدن دارد می‌جنگد و به واقع حضرت ابالفضل«علیه‌السلام» با آن قامت بلند که وقتی بر روی اسب بودند پاهایشان روی زمین قرار می‌گرفت، به خوبی می‌توانستند در عین قطع دست مشک را به دندان بگیرند، چرا باید معرکه‌گیری کرد که «باید مشک را به هوا پرتاب می‌کردند تا به دندان بگیرند.» فکر می‌کند وقتی می‌گویند دست حضرت ابالفضل قطع شده از بیخ کتف قطع شده، در حالی که اگر به کربلا تشریف ببرید محل‌های فروافتادن دست حضرت را محل سقوط «کفّ عباس» می‌گویند نه محل فرو افتادن بازوان آن حضرت.متوجه نیست که اگر کسی موقعیت بیابان را بشناسد اگر قبر حضرت را چندین بار هم خراب کنند باز می‌تواند دقیقا محل آن را تعیین نماید، مضافا که همواره امامان معصوم در این صحنه‌ها مددکار بوده‌اند. خلاصه فکر می‌کنم اشکال‌کننده آنچنان از مرحله‌ی تحقیق و انصاف بیرون افتاده که ارزش جواب‌دادن اساسی به سوال هایش را ندارد، پیشنهاد می‌کنم کتاب‌هایی که در مورد کربلا تحقیق شده‌ است را مطالعه بفرمایید تا ظرایف موضوع برایتان روشن شود. از جمله شما را دعوت به مطالعه‌ی کتاب‌هایی مثل «بررسی تاریخ عاشورا» از دکتر ابراهیم آیتی را می‌کنم. موفق باشید
659
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده. انشاءالله تلاش شما در هدایت جامعه مقبول حضرت حق واقع شود.سوال من این است که آیا این که ما به خدمت ائمه اظهار میداریم مثلا "آقا ما فلان حاجت را از شما میخواهیم و حاجت ما را بدهید" شرک محسوب میشود؟ آیا حوائج را فقط باید از خود خدا خواست و یا نهایتا ائمه را شفیع کرد؟ اگر مستقیما از خود ائمه بخواهیم - ـبا علم به اینکه ایشان قدرتشان را از خدا دارند- اشکالی دارد؟ استادگرامی، من عقیده دارم ائمه معصوم و حتی حضرت ابوالفضل هرچه را ما از راه دور بگوییم میشنوند و ائمه اعمال ما را می بینند و افکار و نیات و مافی الصدور ما را میدانند هم شخص امام زمان و هم سایر ائمه که از دنیا رفته اند. آیا این درست است؟و معتقدم صدایشان بزنیم می شنوند. آیا این عقیده درست است؟لطف کنید توضیح دهیدنظارت ائمه بر اعمال و رفتار و افکارما چگونه است.استاد گرامی من گاهی در خیلی از مسائل شک میکنم حتی در خدا و خیلی ناراحت میشئم البته در عمق جانم به خدا عقیده دارم اما از این شکها بسیار ناراحت میشوم دنبالشان هم میروم اما باز یه جور دیگه ظاهر میشوندمیترسم نکند بخاطر این شکهادر قبر مرا جزءمومنین محسوب نکنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: اگر مباحث «ده نکته از معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را دنبال کنید هم جواب سؤال‌تان را می‌گیرید و هم از شک در عقاید آزاد می‌شوید. إن‌شاءالله موفق باشید
550
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی.1.آیا امام علی (ع) نام فرزندان خود را عثمان و ابوبکر و عمر نام نهاده است . چرا؟2- آیا عمر داماد امام علی بوده است (به یک عبارتی) اگر آری چرا ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: جواب جنابعالی را سایت محترم http://www.valiasr-aj.com/fa/index.php به طور کامل داده‌اند. لطفاً به آن سایت رجوع فرمایید. موفق باشید
نمایش چاپی
متأسفانه هیچ نتیجه ای در رسانه ها پیدا نشد!