بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: شرح حدیث

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10505
متن پرسش
سلام علیکم: در احادیث نتایج بسیار عجیبی مانند زیادتی عمر و وسعت رزق و جمعیت احوال و... برای صله رحم ذکر شده. آیا این نتایج تکوینی است؟ مانند آب که اگر وارد آن بشویم محاله خیس نشویم صله رحم هم همین جنسی هست و نتایج آن محاله محقق نشود؟ بنده هر چه با دقت این بخش در معراج السعاده را مطالعه می کنم انگار تکوینی است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً آن نتایج تکوینی است مگر آن‌که ما با انگیزه‌ی صله‌ی رحم ارتباط‌هایمان را با آشنایان شکل ندهیم. موفق باشید
10487
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: با توجه به اینکه در احادیث فراوانی سفارش به پرسیدن شده چنان که فرموده اند: «انما یهلک الناس لانهم لایسئلون» یا «ان هذا العم علیه قفل و مفتاحه المساله» باید آیه شریفه 101 مائده که فرموده: «یا ایها الذین آمنوا لاتسئلوا عن اشیاء...» را چگونه تفسیر کرد؟ مگر نفرمودند مردم آخرالزمان کسانی هستند که تعمق دارند و مگر نه اینکه برای تعمق پیدا کردن باید به دنبال ریشه و دلیل بود و به قول طلبه ها جلوی هرمسئله یک چرا گذاشت؟ با توجه به روایت و آیه از چه چیز و تا چه حد باید سوال کرد و مرزهای پرسش به کجا محدود می شود؟ چرا که در برخی روایات هم دیده می شود که امام پاسخ برخی سوالات اعتقادی و فقهی را نداده اند و فرموده اند از این مسائل سوال نکنید که برای شما بهتر است یا فرموده اند به این مسائل علم پیدا نمی کنید. بنده به تفسیر المیزان هم رجوع کردم اما پاسخ خود را نگرفتم. با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد بحث گسترده‌ای در عرفان شده به‌خصوص در رابطه با قسمت دوم آیه که می‌فرماید از موضوعاتی که در نزد خود دارید هنگامی که قرآن در حال نزول است از رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» سؤال نکنید. زیرا حوزه‌ی کلّی آن سؤال‌ها را وَحی الهی می‌گوید و شما باید مطابق تاریخ و شرایط خودتان آن را عملیاتی کنید، ولی اگر وَحی الهی ریزه‌کاری‌های کار را فرمود شما تنها باید به همان شکل عمل کنید و ممکن است به مشکل بیفتید. و اما این‌که می‌فرماید از چیزهایی سؤال نکنید که اگر روشن شود ناراحت می‌شوید. یک دستور اخلاقی است و این غیر از سؤال جهت رشد علمی است. مثلاً چه کار داریم بپرسیم فلانی چه نوع شخصیتی است و در امور خصوصی خود چگونه عمل می‌کند. موفق باشید
10467
متن پرسش
سلام علیکم: حدیثی از معصوم هست که می فرماید اگر کسی از بلایی بترسد و برای نرسیدن ان بلا به خودش بیش از آن که مبتلا به آن بلا شود دعا کند که خدایا مرا مبتلا به این بلا نکن، خداوند هرگز او را به آن بلا مبتلا نمی کند!!! یعنی اگر کسی برای حفظ ناموسش و یا مرگ فرزندش و یا رفتن آبرویش و یا مبتلا به فقری که ایمانش از بین برود و... دعا کند واقعا هرگز چنین نمی شود؟!! متوجه تفاوت این مسایل برای امتحان الهی هستم اما اگر نعوذ بالله کسی مشکلی برای ناموسش اتفاق بیفتد در حالی که خود آن فرد به واقع متقی باشد چه؟ این موارد به واقع دلهره آورند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره ما وظیفه داریم در عین رعایت همه‌ی جوانب و ایجاد زمینه‌های ایمانی در خانه از خدا بخواهیم چنین بلاهایی برای ما به عنوان امتحان پیش نیاورد «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِه‏». موفق باشید
10480
متن پرسش
سلام علیکم: استاد برای اجتهاد در فلسفه و عرفان و همچنین در فقه نیز خواندن ادبیات تا چقدر لازم است؟ آیا علامه طباطبائی و علامه حسن زاده و آیت الله جوادی آملی ادیب هستند (یعنی بر 12 علم ادبیات تسلط دارند یا خیر؟)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چون زبان معارف اسلامی و فقه، به عربی ارائه شده و از آن مهم‌تر استنادهای این علوم، آیات و روایاتی است که تنها با زبان عربی می‌توان ارتباط درستی با آن‌ها برقرار کرد. باید ادبیات را خوب خواند و بزرگانی که نام بردید در ادبیات عرب سرآمدند حتی از اساتید ادبیات عرب در ادبیات عرب بالاترند. موفق باشید
10462
متن پرسش
سلام خدمت آقای طاهرزاده: عالم ذر چه عالمی است؟ آیا جز عوالمی است که ما قبلا بوده ایم؟ چرا چیزی به یاد نداریم؟ در روایات ما راجع به این عالم بحثی داریم؟ چرا این همه در مورد عوالم برزخ و قیامت روایت داریم یا در قرآن در مورد عالم ذر چیزی برخورد نکرده ایم؟ آیا این دلیل کم معرفتی بنده است؟ و این واژه عالم ذر اگر در روایات نیست پس از کجا بین مردم رواج پیدا کرده؟ و آیا جاهایی را یا افرادی را که می بینم و احساس می کنیم قبلا دیده ایم می توان به این عالم نسبت داد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً در مورد عالَم ذر در ذیل آیه‌ی 174 سوره‌ی اعراف روایات متعدد هست. بهترین تعبیر همان عهد اَلَسْت است که از قرآن گرفته شده و چون به حالت حضوری بوده و نه حصولی در حافظه نباید آن را جستجو کرد بلکه باید با تزکیه‌ی لازم آن عالم را حسّ کنیم. آیت‌اللّه جوادی در تفسیر آیه‌ی 174 سوره‌ی اعراف می‌فرمودند کسانی را می‌شناسم که آن صدا را می‌شنوند. موفق باشید
10437
متن پرسش
سلام استاد: امیدوارم حالتون خوب باشه. نظرتون درباره ی این حدیث چیه؟ آیا سندیت دارد؟ خواهشا در مورد حدیث کمی توضیح دهید. امام صادق (ع) می فرمایند: ثواب یک «یا علی (ع)» گفتن برابر است با شانزده هزار بار ختم قرآنی که من امام بخوانم. (عوالم العلوم علامه بحرانی) و اینکه بنده در سخنرانی محرم امسال استاد پناهیان در دانشگاه تهران شندیدم که می فرمودند. «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» جعلی است و تنها ابوهریره نقل کرده. آیا صحیح است؟ لطفا کمی توضیح دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی ما با نظر به امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» نظر به سیره‌ی شخصی بکنیم که قرآن مجسم است و با یا علی‌گفتن طلب اتحاد با آن نور مقدس را داشته باشیم، مسلّم قضیه همان می‌شود که در روایت مطرح است 2- بعضی روایات به‌خصوص روایات اخلاقی به اعتبار محتوای آن ها ارزش دارند از جمله همین روایت که می‌فرمایند. آیا جز این است که رسول خدا«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» مبعوث شده‌اند که انسان‌ها به عالی‌ترین درجه‌ی اخلاق برسند و با چنین روحیه‌ای ابدیت خود را بسازند؟ على بن حسین بن زید از امام رضا علیه السّلام روایت مى‏کند که فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و اله فرمودند: عَلَیْکُمْ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِی بِهَا وَ إِنَّ مِنْ مَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ أَنْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ أَنْ یَعُودَ مَنْ لَا یَعُودُه‏. مکارم اخلاق را از دست ندهید زیرا خداوند مرا براى مکارم‏ اخلاق فرستاد، از مکارم اخلاق آن است کسى که به او ظلم کرده از وى درگذرد، هر کس او را محروم نموده او را از خود طرد نکند، کسى که با او قطع رابطه کرده با او مراوده کند و دیدن کسانى برود که از او دیدن نمى‏کنند. موفق باشید
10406
متن پرسش
سلام علیکم: استاد در عوامل نحوی در قسمت حروف جر ما یک حرف (الی) داریم و یک حرف (حتّی). که هر دو حرف به معنای انتهای غایت می باشد. یعنی انتهای مسافت. اما در حرف (الی) معلوم نیست که خود مقصد را هم شامل می شود یا خیر. مثلا وقتی گفته می شود. (سرت من البصره الی الکوفه) یعنی اینکه از بصره به سمت کوفه رفتم. اما معلوم نیست که داخل خود کوفه شد یا نشد. ولی وقتی گفته می شود (اکلت سمکت حتّی رأسها) یعنی ماهی را خوردم حتی سرش را. یعنی ما بعد حتی را هم شامل می شود. حال در آیه ی انالله و اناالیه راجعون. الی در این آیه اگر به معنای انتهای غایت باشد (با توجه به احکام الی که در شرح عوامل جرجانی گفته می شود) توحید ذاتی چگونه توجیه می شود؟ من اینگونه برداشت کردم که شاید انسان در لقای الهی به توحید اسمائی و افعالی و صفاتی برسد اما چون (ه) در الیه به الله برمی گردد و از طرفی هم (الی ) آمده است و (حتّی) نیامده است و با توجه به احکام (الی) در شرح عوامل جرجانی برداشت کردم که انسان نمی تواند به الله (منظورم همان مقام ذات است چون الله اسم ذات است) برسد پس اگر حتّی می آمد توحید ذاتی و رسیدن به الله یعنی همان مقام ذات را می شد توجیه کرد ولی با آمدن حرف الی نمی توان این برداشت را کرد. این برداشت بنده بود و می دانم که ممکن هم هست که اشتباه باشد، چون علما و عرفای بزرگی توحید ذاتی را تبیین کردند. از همین حیث از جنابعالی خواستم برای بنده توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته‌ی خوبی را مطرح فرموده‌اید. علاوه بر آن عنایت داشته باشید حضرت حق به یک معنا چیزی نیست که رسیدن به او معنا داشته باشد در آن حدّ که رسول خدا«صلوات‌علیه‌وآله» عرضه می‌دارند: «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِک‏» پس همواره همه تا ابد به سوی خدا در حرکت‌اند و هیچ‌وقت رسیدن به معنای دست‌یابی به انتها معنا ندارد. موفق باشید
10408
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز چگونه اصول کافی را روشمند مطالعه کنیم تا بهره کامل تری ببریم؟ مطالعه‌ اصول کافی نیاز به چه مقدماتی دارد؟ ترتیب آن چگونه باشد از ابتدا جلد اول یا جلد آخر؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به لطف الهی پس از گذراندن مقدماتی مثل معرفت نفس و حشر اصول کافی را از جلداول شروع کردم و بدون عجله و با یادداشت‌نویسی ادامه دادم و آن زمان از بهترین دوران عمر من بود که چگونه اولیاء معصوم با آدم سخن می‌گویند و انسان را در فضایی قرار می‌دهند که با هیچ فضایی قابل مقایسه نیست. موفق باشید
10405
متن پرسش
سلام: ببخشید اگه میشه لطفا اینو شخصا توی میلم جواب بدین. چون صد در صد اوناییکه توی وبسایت شما میان اعتقاداتشون از من خیلی قوی تره. یه سوالی هست که همیشه ذهن منو درگیر خودش کرده. و هیچ وقت جواب درستی واسش پیدا نکردم. هر چقدر که فکر می کنم متوجه نمیشم که چرا ما باید عزاداری کنیم؟ آخه به نظر من این کار اصلا فایده ای نداره. من همیشه به این معتقد بودم که کاری که امام حسین (ع) کرد یه کار خیلی بزرگی بود که ما باید ازش الگو بگیریم. نه اینکه واسش گریه کنیم. بفهمیم که آدم واسه ی رسیدن به هدفش حتی یه جاهایی لازمه که خانواده اش رو فدا کنه. ولی آخه گریه؟؟؟؟ اما از یه طرف می بینم که گاهی توی این عزاداریها یه معجزاتی اتفاق میفته. دلیلشو نمیدونم. واسه همین شک کردم که آیا فکری که من می کنم اشتباهه؟ اگه میشه لطفا شخصی پاسخ بدید. خواهش می کنم. خیلی تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن است این سؤال، سؤال بعضی از کاربران محترم نیز باشد، پس اجازه دهید عمومی مطرح شود. عنایت داشته باشید جریان اشکی که در مورد امام حسین«علیه‌السلام» مطرح است جایگاه خاصی در سیر و سلوک دارد قضیه‏ى کربلا یک فرهنگ فوق العاده‏اى است، انسانِ کاملى به صحنه آمده است و مأمور است در راستاى ادامه‏ى نهضت خود موضوع اشک بر شهداى کربلا را جهت اصلاح بشریت به نحوى خاص جزء مأموریت خود قرار دهد به همین جهت در روایات متعدد روى گریه براى شهداى کربلا تأکید شده است. حتى از قبل مشخص است که حضرت اباعبدالله (ع) چنین مأموریتى را به عهده دارند. در روایت داریم حضرت امیرالمؤمنین (ع) به امام حسین (ع) فرمودند: «یَا عَبْرَةَ کُلِّ مُؤْمِنٍ فَقَالَ أَنَا یَا أَبَتَاهْ؟ فَقَالَ نَعَمْ یَا بُنَی» ؛ اى عاملِ اشک هر مؤمنى! امام حسین (ع) سؤال کردند، مرا مى‏فرمائید اى پدر؟ حضرت فرمودند: آرى اى پسرم. چون این اشک، اشک جبران آن کمالى است که از آن دور افتاده‏ایم و امام حسین (ع) و اصحاب آن حضرت ما را متوجه آن کمال مى‏نمایند. حضرت سیدالشهداء (ع) مى‏فرمایند:«أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر» من کشته‏ام براى اشک، هیچ مؤمنى یادم نمى کند مگر آنکه گریه خواهد کرد. اشکى که در شیعه هست با ناراحتى‏هاى عاطفى و احساساتى فرق اساسى دارد، اشک براى حسین (ع) عامل رابطه‏ى انسان با مقاصد قدسى است و لذا نه تنها شادى و نشاط را از شیعیان نمى‏گیرد، بلکه شادى و نشاط در زندگى شیعیان موج مى‏زند. ولى نباید آن را با لذت‏گرایى یکى گرفت، زیرا تفاوت زیادى است بین آن شادى که با پرهیزگارى همراه است و روح معنوى دارد با آنچه امروز در غرب هست که لذت‏گرایى، مقصد و معبود شده است. در شیعه، شور زندگى با یادآورى غمِ غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگِ «مرگ‏آگاهى» راه خود را از قهقهه‏هاى اهل غفلت جدا کرده و سعى دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ کند و اشک بر حسین (ع) طلب آن فرح است و آن‏هایى که غمِ غربت در این دنیا را مى‏شناسند، مى‏فهمند حزن مقدس چه حلاوتى دارد و مواظب‏اند گرفتار لذت‏گرایى و خوش‏گذرانى اهل دنیا نشوند و از ارتباط با حقایق وجودى عالم محروم نگردند. از آن‏جا که همگى ما مرگ را در پیش خود مى‏نگریم ممکن نیست چون غافلانِ از غیب و قیامت از زندگى لذّت مستانه ببریم و راز فرهنگ شیعه در «مرگ‏آگاهى» و جدایى از قهقهه‏هاى مستانه‏ى اهل غفلت همین است که با حزنى معنوى‏ در فرحِ حضور در محضر حق قرار دارد و متوجه است که ما در مقام موجوداتى معنوى، با این عالم بیگانه‏ایم و یک نحوه باطن‏گرایى را دائماً مدّ نظر داریم. شیعه با پیروى از ائمه‏علیهما السلام این نکته را دائماً مدّ نظر دارد که این جهان ناقص‏تر از آن است که بتوان در آن با نور حقیقت به طور کامل ارتباط پیدا کرد. و اگر این غم مقدس نبود عناصر شادى‏بخشِ افراطى بر زندگى شیعه غالب مى‏شد و به مردمى تبدیل مى‏شدند که بیشتر لذت‏گرا و خوش‏گذرانند. رسول خدا (ص) فرمودند:«کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْن»؛ هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین (ع) گریه کند. روایت فوق از شدت تأثیر اشک بر امام حسین (ع) در عمیق‏ترین ابعاد انسانى خبر مى‏دهد که در قیامت ظاهر مى‏شود. آن‏کس که عاطفه‏ى خود را درست مدیریت کند و بخواهد بهترین مصداق را جهت تغذیه‏ى عواطف بیابد، مى‏پذیرد اشک براى اباعبدالله (ع) موجب صیقل قلوب و گشادگى روح مى‏شود و عامل رشد ایمان و حفظ آن از یک طرف و دورى از دنیا و صفات رذیله از طرف دیگر مى‏گردد. اشک براى حسین (ع) نمونه‏ى به فعلیت رسیدن ایمان است. زیرا ایمانى که به پاک‏کردن قلب و زلال‏ساختن دل و دگرگونى آن منتهى نشود، ایمانِ فعلیت‏یافته نیست و نمى‏توان به وسیله‏ى آن، انس با خدا را از یک طرف و ایثار و فداکارى و جهاد را از طرف دیگر به دست آورد و از نفاق درونى رهایى یافت. اشک براى حسین (ع) موجب احیاء قلوب و آزادى عقل از اسارت هوس‏ها و غفلت‏ها است. در عین عطوف‏شدن، شجاعت به‏بار مى‏آورد. و این قصه‏ى مؤمنى است که «سلاحُهُ‏الْبکاء» اسلحه‏ى او اشک است، پس آن اشکى که اسلحه‏اى براى مقابله با دشمن درونى و بیرونى نباشد، اشک بر حسین (ع) نیست. بنابراین کربلا و عاشورا یادآورى یک حادثه و واقعه نیست، بلکه حضرت سیدالشهداء (ع) در شرایطى که دین جدّشان در حال به حاشیه‏رفتن است مى‏خواهند با توجه به حقیقت و با فرهنگ اشک و از طریق سیر قلبى، آن را احیاء کنند. این نوع بازگشت، با کتاب و مقاله به دست نمى‏آید، بلکه با عزادارى و نوحه و ناآرامى قلب به دست مى‏آید. قلب باید بسوزد. یک نحوه سیر روحانی است مثل اشکی که اولیاء الهی در نیمه شبان می‌ریزند تا راه قرب الهی خود را هموار کنند، در جایی این‌طور عرض کردم. موفق باشید
10380
متن پرسش
به نام خدای مهربان با سلام خدمت استاد عزیز: با توجه به صحبتهای شما و اساتید بزرگ پیرامون حقیقت نوری اهل البیت (ع) و نقش بزرگ آن خصوصا در تکوین عالم که ریشه در روایات دارد، چرا خداوند به صراحت در قرآن از آن بزرگترین حقیقت پس از خدا سخنی نفرموده و فقط آیاتی را با هزاران توجیه و تاویل می توان گفت به این حقیقت اشاره دارد آن هم عده ای از مفسرین شیعه و سنی یا رد می کنند یا از کنار آن با بی توجهی رد می شوند؟ با تشکر التماس دعای خیر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن کتاب تدبّر است و همیشه سخنان حکیمانه طوری است که دارای سطوح مختلف است، اگر در قرآن مباحثی مثل مباحثی که در روایت حقیقت نوری مطرح است به صورت مستقیم اظهار می‌شد مردمی که در سطح پایین‌تر می‌توانند با حقایق مرتبط شوند مأیوس می‌شدند و عملاً قرآن از عمومیت خارج می‌شد. ائمه«علیهم‌السلام» مبیّن قرآن‌اند و این نوع روایات را باید در سخنان آن‌ها دنبال کرد. موفق باشید
10344
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: سوالم این بود: من شنیدم به عنوان حدیثی که خداوند می فرماید (به مضمون) اگر بنده ای ذره ای لذت گناه در دلش باشد لذت مناجاتم را به او نمی چشانم با اینکه انسان دارای نفس لوامه است و شیطان همیشه او را وسوسه می کند و ما در جهاد با آن باید باشیم منظورم اینه من خیلی سعی می کنم گناه نکنم اما آدم بالاخره می داند لذتی دارد که به خاطر خدا از آن چشم پوشی می کند این حدیث چه می خواهد بگوید؟ التماس دعا دارم از خدمتتون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم طلب و تقاضای انسان است که آن تقاضا رجوع به مناجات با حق باشد و با امیال نفس امّاره کنار نیاید و آن امیال را مثل اهل دنیا تصدیق نکند. موفق باشید
10323
متن پرسش
سلام استاد: ما گروهی از خواهران سطح 3 حوزه علمیه هستیم که در نظر داریم به حول و قوه الهی، فعالیت های پژوهشی در قالب هسته های علمی انجام دهیم. من کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود را خوانده ام و بسیار برایم راهگشا بوده است. حال با توجه به وضعیت فرهنگی، بنظر جنابعالی اگر بخواهیم در مورد آسیب شناشی مسائل فرهنگی تحقیق نماییم، چگونه و از کجا شروع کنیم؟ از نظر شما در کدام حیطه از مسائل فرهنگی متمرکز شویم؟ لطفا ما را راهنمایی فرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید با توجه به روش حضوری که دین در آن حیطه ما را به سوی حق هدایت می‌کند جامعه را به قرآن و روایات سوق دهیم و در ابتدای کار، معرفت نفس کمک می‌کند. موفق باشید
10299
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی و عرض خدا قوت. لطفا به طور کامل توضیح بفرمایید که منظور از مشرکین در جمله «سپس به او ضربتی می زنند که اهل آسمان ها و زمین جز مشرکین می شنوند.» چیست؟ کتاب «معاد» صفحه 84. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً مشرک در این روایت بسیاری از مردم می‌باشند زیرا قرآن می‌فرماید: « وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ ». موفق باشید
10302
متن پرسش
سلام علیکم: حدیث قدسی زیر از چه منبعی استناد می شود؟ بنده هر چه گشتم نیافتم. «من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته» (خداوند فرمود): هر کس مرا طلب کند، مرا می یابد و هر که مرا بیابد، مرا می شناسد و هر که مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر کسی مرا دوست بدارد، عاشقم می شود و هر که عاشقم بشود، عاشقش می شوم و هر کس را که عاشقش بشم، او را می کشم و هر کس را بکشم، دیه او به گردن من است و هر کس که به گردن من دیه دارد، من خودم دیه او هستم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در متون عرفانی مثل تفسیر «تُستَری» و یا کتاب «حالة اهل الحقیقة مع اللّه تعالی» از احمدبن علی الرفاعی آمده که خداوند به حضرت داود چنین گفته و یا ابودردا می‌گوید: سخنی به همین مضمون را از رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» شنیده. موفق باشید
10307
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام: جناب طاهرزاده مدتهاست شما را می شناسم از دوره دانشجویی کلاسها را آمده ام بحث ها را کار کرده ام شما هم حقیر را می شناسید اما شرم اجازه معرفی نمی دهد. اوضاعم خراب خراب است. مدتهاست می خواهم دردم را با شما در میان بگذارم اما احساس می کردم ثمری ندارد. آنچه باید بدانم می دانم و حل مشکلم اطلاعات و نصیحت و یادآوری جدیدی نمی خواهد و خودم باید در این جنگ پیروز شوم. اما حالا که در سراشیبی سقوط مدام زمین می خورم و می بازم دیگر چاره ای نمانده جز چنگ زدن به هر چیزی که به ذهن می رسد. شهوت امانم را بریده است. مجرد که بودم دوره دبیرستان و دانشگاه هر وقت شیطان به بادمان می داد چه با اینترنت چه با فیلم و خطورات و امثالهم، وعده می دادیم که ازدواج نجاتمان می دهد. ازدواج کردیم و باز هم گرفتار. هر دو سه ماهی یک بساطی داریم. یک چند وقتی اوضاع خوب است درس و مطالعه و... اما دوباره یک اتفاقی می آفتد مثل عصبانیتی، دعوای ساده ای و من مثل خواب نماها گویی ناخودآگاه خلوتی جور می شود و می روم اینترنت و سرچ نجاست و بعد ... کلافگی و عذاب وجدان و افتضاح روحی و ... چقدر جان بکنی تا توبه کنی و ... اوایل فکر می کردم مشکل از همسرم هست که نمی تواند در فضای خلوتمان سیرابم کند و لذا کلی انتظار و خرده فرمایش بی جا و با جا داشتم تا این نفس لا مذهب آرام بگیرد اما وقتی کلاهم را قاضی کردم دیدم آیا همسر من هر چقدر زور بزند می تواند مثل زنانی که در این نجاستخانه اینترت در این عکس ها و فیلم ها شغلشان این است بشود و ذائقه خراب شده و زیاده خواه من را آباد کند؟ بماند که آن بنده خدا هم خیلی با ما راه آمد اما دیدم گاهی اوقات حتی میل آمیزش سیر است اما باز هم به سمت اینترنت کشیده می شوم. گفتم شاید معنویت پایینم دست نفس را باز می گذارد اما دیدم در معنوی ترین شرایط مثلا فردای عرفه یا بعد کربلا یا ... باز اوضاع به هم می ریزد، بعد کلی گریه و لابه و دعا و مثلا معنویت گفتم شاید عادت کرده ام و این گونه ناخودآگاه به سمت آن کشیده می شوم و لذا قسم خوردم اصلا در تنهایی اینترنت نروم چند وقتی موثر بود ولی باز شکست خوردم بعد اصلا اینترنت را قطع کردیم یک چند ماهی اینترنت نداشتیم خب اوضاع خوب بود اما دوباره به محض به دست آمدن اینترنت در اولین خلوت کار خراب شد. اوایل خیلی عذاب وجدان بود و زود از اینترنت بیرون می آمدم اما الان دیگر گویی قبحش هم ریخته است عذاب وجدانش هم کم شده است با عرض معذرت لذتبخش هم شده است. دیگر از توبه و گریه و حرم و فحش و ناسزای به خودم بعد این ماجرا هم خسته و کلافه شده ام و اعتقاداتم هم به هم ریخته است. نمی دانم چه ایمان مسخره ای داریم که این چنین در بازار فواحش حراج می شود. همسرم هم فهمیده است. ابتدا تهدید به طلاق کرد چند وقتی موثر بود اما ... اعتقاد دارد اعتیاد است، او بود که وادار کرد مشاوره بگیرم. هر چند که گمان نمی کنم چندان با مشورت اتفاقی بیفتد. نمی دانم. گفتم اراده ام ضعیف است آری اما من فکر می کنم مشکلم بزرگتر از این حرف هاست، من الان کلنجارم این است که چرا من از این فضای آلوده متنفر نیستم، حتی آن وقت که متنفر بودم هم باعث نمی شد که به سراغش نروم. اصلا انگار وقتی این حس بالا می زند خیلی هم بدم نمی آید گناه کنم. یادم به شهید بابایی می افتد که می گویند وقتی فضای گناه فراهم می شد ورزش می کرد، می دوید تا راحت شود، ولی آخر باید از افتادن در دام شیطان بدت بیاید تا بخواهی فرار کنی نه مثل منی که انگار با شیطان فعلا رفیق شده ام و خیلی هم از منحرف شدن فرار نمی کنم. من مدتهاست گرفتارم، از دبیرستان یا شاید هم راهنمایی، خانواده مان هم خانواده خیلی با محبت و خوب و عفیفی بوده است، نمی دانم چرا ما اینگونه شدیم. خودم آدمی نبودم که سراغ این مسایل بروم اما گاهی که خودش پیش می آمد تا خرخره غرق می شدیم. البته نه اینکه کلا چنین آدم هوسرانی بوده باشم، در عموم ایام سال یک بچه حزب اللهی دو آتشه با مطالعه بحثهای تشکیلاتی ولایتی ... اما احساس می کنم منافق شده ام. دعا کنید برای نجات این شاگرد بدبختتان. و اگر حرف نجات بخشی هست مثل همیشه دریغ نفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌دانم چه می‌گویی؛ زمانه زمانه‌ی گناه‌آلودی است و این آخرین تیری است که شیطان آخرالزمان از ترکش خود رها کرده و بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی. در این رابطه احساس کردم متنی را که جهت سخنرانی امسال در ماه محرم تهیه کردم برای شما بفرستم حرف‌هایم را آن‌جا زده‌ام. موفق باشید . متن صحبت من این است: باسمه تعالی کربلا و نجات انسان‌ها از زیر خروارها گناه «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ الْمَقَامِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَرِیکَ الْقُرْآنِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ الْخِصَامِ ‏ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ(زیارت امام حسین در شب عید فطر و قربان) أَشْهَدُ أَنَّکَ التَّالِی لِکِتَابِ اللَّهِ، وَ أَمِینُ اللَّهِ، الدَّاعِی‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(زیارت مطلقه‌ی امام حسین) 1- کربلا توان این را دارد که در فضای حاکمیت فرهنگ ظلمانی اموی عده‌ای را از دل لشکر عمر سعد بیرون آورد تا معلوم شود ما نیز می‌توانیم از ظلمات فرهنگ مدرنیته به کمک کربلا آزاد شویم حتی اگر در مقابل ما جز شهادت راه دیگری نباشد. کسانی که روزنه‌ای در اعماق ظلمت دیدند و شتابان به سوی آن گریختند و پیش‌مرگِ شهداء شدند، زیرا گریختگان از ظلمت بیشتر قدر نور را می‌دانند. اینان تکلیف را برای دیگران و کار را برای خود روشن کردند. یعنی اگر در اوج ظلمات فقط رشته‌ی باریکی بین تو و حق در میان است، دست بینداز و سر این رشته را بگیر که سعادت تو تنها در چنگ‌زدن به این رشته است، آن‌ها همّت نمودند و اگرچه دیر آمدند ولی چون همتی بلند داشتند از آنان که زودتر آمده بودند عقب نماندند و اگر آخر آمدند به تلافی آن، اول شهید شدند. کربلا یعنی: در شکست پای، بخشد حق پَری هم ز قعر چاه بگشاید دری آن‌هایی که چون نعمان بن عمرو راسبی‌ها آلوده‌اند باید راه خلاصی را از آن آلودگانی بیاموزند که چگونه با آمدن در لشکر امام حسین خود را نجات دادند، این است آن رشته‌ای که راه را به سوی ناپاکان باز نگه داشته. مسعودبن حجاج تمیمی و پسرش در اولین فرصت به امام پیوستند و در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی مسعود بن حجاج و ابنه عبدالرحمن» پیامشان به آن‌هایی که گرفتار عصر و زمانه‌ی نامساعداند و می‌گویند در تنگنای حاکمیت فرهنگ کفر امکان دین‌داری نیست و شهوت و حرص همه‌ی زندگی‌مان را گرفته است، این است که در هر وضع که باشید سخت‌تر از وضع ما نیست ولی چون به جستجوی راه بودیم و به وضع خود رضایت ندادیم خداوند برای ما راهی در لباس دشمن به سوی کوی شهیدان گشود. خداوند خدایی کرد و ما را از صف دشمن بیرون آورد. ضرغامة بن مالک تغلبی از شیعیان کوفه بود با عمر سعد از کوفه بیرون آمد ولی در کربلا به امام حسین پیوست. گویا لباس دشمن را عاریت کرده بود که به وسیله‌ی آن به دوست برسد. بعد از نماز ظهرِ عاشورا جلو دیدگان امام مبارزه کرد تا شهید شد. در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی ضرغامة بن مالک» سخن ضرغامه به ما آن است: «آن‌کس که نیفتد اندک است، و پدر ما ابوالبشر پس از سقوط برخاست تا به فرزندان خود بگوید: با سقوط و افتادن، از کار باز نایستید، تا نبض شما می‌زند، دوستی فضیلت‌ها را در دل نگه دارید و با افتان و خیزان به سوی فضائل انسانی برگردید. شیر آن نیست که حمله‌های سخت دارد، شیر آن است که پس از سقوط‌ها برخیزد، زیرا از رسول خدا شنیده بودند: «ایُّهَا النّاس اِنَّهُ قَدْ قُذِفَ فِی قَلبی اَنَّ مَن کانَ عَلی حرامٍ فَرَغِبَ عَنهُ ابْتِغاءَ ما عِنداللّهِ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُه»(بحار، ج 20، ص 126) ای مردم در قلب من نهاده‌اند که هرکس بر اعمال حرامی بوده و به امید آنچه نزد خداوند است از آن حرام منصرف شود گناه او بخشیده می‌شود. و این راهی است که امام حسین در مقابل سپاهیان عمر سعد گشود. جوین بن مالک تیمی چون آن خباثت را در جبهه‌ی امویان دید که همه‌ی راه‌های آزادگی را بر امام حسین بسته‌اند، شبانه با دوستان خود به طرف امام حسین آمد و در اولین حمله در صبح عاشورا شهید شد تا معلوم شود اگر کسی با دشمنان اسلام فرسنگ‌ها همراه بود و تنها یک قدم تا انتهای راه مانده، اگر در آخرین قدم نیز برگردد می‌تواند در صعود به اشخاص درجه‌ی اول برسید و همراه حبیب بن مظاهرها شهید شود. در زیارت ناحیه می‌گویی: «السلام علی جوین ابن مالک التمیمی»، زیرا در همراهی با سفلگان هر قدم که برداری جذبه افزون می‌گردد و جرأت برگشت را به‌کلّی از انسان می‌گیرد. پس تو نیز هنگامی که سقوط از حدّ گذشت، به کناری برو و در کار خود بیندیش و به آخرین منزلی که در این راه می‌رسی فکر کن و این شهیدان را از نظر دور مدار تا معلوم شود جای ناامیدی نیست، در آخرین درجه‌ی سقوط می‌توانی خود را دریابی. این شهیدان به ما می‌گویند: وقتی امام حسین مدّ نظرها باشد و تاریخِ دفاع از انقلاب اسلامی ظهور کند، با یک حرکت معقولانه می‌توان از زیر خروارها گناه به‌در آمد و در هیچ حالی نباید از دست‌یابی به اهداف مقدس مأیوس شد حتی اگر در لشکر یزید باشی. قاسم بن حبیب ازدی با عمر سعد به کربلا آمد و در اولین فرصت(در ایام مهادنه) به سوی امام حسین رفت، و در روز عاشورا پیش روی امام حسین با لشکر کفر نبرد کرد و در حمله‌ی اولی شهید شد. اینان ستارگانی‌اند که از پشت ابر سیاهِ نظامِ اموی در آمدند و همچون سپیده‌ای در شب تاریک درخشیدند تا نشان دهند در آن سپاه چنین انسان‌هایی نیز بودند که اگر در ابتدا با امام حسین نبودند ولی نمی‌توانستند هم‌نَفَس با یزیدیان باشند، حسین که جلو افتادند در اولین فرصت به او می‌پیوندند. یعنی هیچ وقت امید هدایت دیگران را از دست مده. پس «السلام علی قاسم بن حبیب الازدی» که راه‌گشای امروز ما نیز هست. حارث بن امْرء القیس کندی: وقتی شرط‌های بین امام و عمر سعد از طرف ابن زیاد قبول نشد به جانب امام روانه گشت تا نگذارد دانه‌ی ایمانش در کشتزار امویان بپوسد و به ثمر ننشیند، با شهادت خود آن دانه را آبیاری کرد تا در ابدیت خود با محصولِ ملاقات با حق روبه‌رو شود. زیرا رسول خدا فرمودند: «إِنَّکُمْ قَدْ أَصْبَحْتُمْ بِمَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْحَقِّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ فِیهِ مِنْ‏ أَحَدٍ إِلَّا مَا ابْتَغَى‏ بِهِ وَجْهَه»‏(بحار الأنوار ج‏19، ص: 333) شما اى مسلمانان در منزلگاه حقّى فرود آمده‏اید که خداوند این حق را از احدى نمى‏پذیرد مگر اینکه هدفش فقط خدا باشد عبداللّه بن بُشر خثعمی با لشکر عمر سعد به کربلا وارد شدد و در اولین فرصت به امام پیوست و در پیش روی امام با لشکر کفر نبرد کرد و در پیش از ظهر عاشورا شهید شد. در آن شرایط دلهره و تصمیم، از گردنه‌ای سخت عبور کرد و در تقابلِ حق و باطل جبهه‌ی حق را انتخاب نمود و تَه سفره‌های دنیا را برای واماندگانِ در راه گذاشت و با همّتی بلند پرواز کرد. گفت: پند مردان به گوش دل بشنو ره چنین است مرد باش و برو مرغ را پَری می‌برد تا آشیان پَرّ مردان، همّت است این را بدان اینان از سرزمین کربلا به ما می‌گویند: ای زائران و عزاداران حسین، ما در این کوی خفته‌ایم تا در راستای حضور در محضر حق، وفاداری به خاندان رسول خدا و قرآن فراموش نشود. در پیشگاه حقیقت تفاوت نمی‌کند که در کربلا باشی یا در راه آن. اگر انسان همچون میوه، رسید و نواقص خود را جبران شده دید، استقبال از مرگ برای او طبیعی است و راز این‌که اهل‌البیت هیچ‌وقت از مرگ نهراسیدند همین نکته است و دائماً به دشمن خود می‌گفتند: ما را از مرگ می‌ترسانی؟ و اصحاب کربلا توانستند با رجوع به امام حسین و راه او آنچنان جبران نقائص کنند که دیگر همچون مولایشان از مرگ هراسی نداشتند، زیرا تا دیوار خانه‌ی محبوب جلو آمده بودند. کربلا این‌گونه انسان‌ها را از زیر خروارها گناه نجات می‌دهد. از آن‌جایی که نفس امّاره را باید کشت و با نظر مبارک اولیاء الهی به‌خصوص حضرت سیدالشهداء این کار ممکن است، باید به طریقی نظر مبارک حضرت را جلب کرد تا ما مالک نفس خود شویم و راه عبودیت پیش گیریم و اشک بر اباعبداللّه وقتی با نظر به مقام حضرت باشد، کارها خواهد کرد. او «عَبْرَةَ کُلِ‏ مُؤْمِن‏» است و همه‌ی انبیاء در غم حضرت سیدالشهداء شریک‌اند و با حضرت یک نوع وحدت دارند. این وظیفه همه‌ی مؤمنان است که نسبتی با وارث همه‌ی انبیاء و اولیاء برقرار کنند و اشک برای آن حضرت آن نسبت را شکل می‌دهد و ما را در زیر سایه‌ی انسان‌های معصوم قرار می‌دهد و به اندازه‌ی صلاحیت وجودی خودمان ما را به خودشان نزدیک می‌کنند و ما را از زیر خروارها گناه نجات می‌بخشد. والسلام
10309
متن پرسش
سلام علیکم: 1. چرا حضرات معصومین علیهم السلام در احادیثشان گاهی بعد از لفظ الله. جل جلاله و تبارک و تعالی استفاده می کردند و گاهی بدون این عبارات بکار می بردند. آیا به مقام بقا و فنایشان مربوط بوده؟ 2. چرا حضرت رسول (ص) فرمودند به اهل زمین رحم کنید تا آن که در آسمان است به شما رحم کند؟ آیا وجود اینگونه مکان مند به نظر نمی رسد و وجود واسع به حجاب نمی رود؟ 3. من گاهی که به مرگ فکر می کنم و اخبار مربوط به مراقبه را متذکر می شوم تصمیم می گیرم که قید رابطه با هر موجودی را اعم از انسان و غیر انسان و آشنا و غیر آشنا را به حد صفر برسانم و فقط به حد وظیفه با محیط و وجود اطرافم مرتبط باشم. و کاربرد زبان را به حد صفر برسانم نظرتان چیست؟ اگر بفرمایید اینگونه انسان از جامعییت می افتد عرض می کنم پس با فاصله گرفتن از حضرت حق و دور شدن از مراقبه و حال بسیار بد شب و قبض شدن چه کنم. در نهایت دیده ام که در جمع بودن باعث سیاهی عجیبی است. هر چند اعتراف می کنم که فاصله از دیگران باعث ناراحتی نفس اماره ام می شود اما در عوض فطرتم به وجد می آید و شب حالم بهتر است. کلا نظرتان در مورد محاورات زبانی روزمره چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌طور که می‌فرمایید گاهی در معرض تجلی خاصی قرار می‌گیرند و مطابق آن حضرت حق را توصیف می‌کنند و یا فضای سخن آن عزیزان طوری است که شائبه‌ی کم‌حرمتی به حق پیش می‌آید که با توصیف جلال حق آن را جبران می‌کنند 2- در این توصیه بحث ایجاد زمینه جهت تجلی انوار اسم رحمان است که ما با برخورد خوب با مردم در خود ایجاد می‌کنیم 3- در سفر من الخلق الی الحق این کار که انجام می دهید لازم است، ولی در سیری که باید حق را در مظاهر بیابید و با او مأنوس شوید نیاز است که از خلق فاصله نگیرید بلکه در خلق، حق را بیابید که إن‌شاءاللّه با دنبال‌کردن مباحث منازل‌السائرین قدم‌های جامعی برمی‌دارید. موفق باشید
10280
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و عرض خسته نباشید: بنده از دوران نوجوانی تا کنون که 29 سال دارم مبتلا به مشکل کم رویی شدید و کمبود اعتماد به نفس و ترس و استرس بوده ام. مثلا وقتی که می خواهم به یک محیط تازه بروم - مثلا به یک مهمانی یا جلسه خواستگاری - استرس شدیدی وجودم را فرا می گیرد تا حدی که گاهی معده ام به هم می ریزد. یا مثلا اگر با یک نفر یک مقدار کوچکی درگیری و برخورد پیدا کنم قلبم به شدت می تپد و بدنم یخ می کند. یا مثلا جرات اظهار نظر بر خلاف جمع را ندارم. البته چند وقتی است که سعی دارم این مشکلات را حل بکنم ولی پیشرفت چشمگیری نداشته ام و البته نا امید هم نیستم. اما مطلبی که می خواستم از شما بپرسم این است که چندی قبل در روایات پیرامون مساله جبن - ترس، که مبتلایش هستم - جستجو می کردم و در این زمینه روایات تکان دهنده ای دیدم که چند نمونه اش را در اینجا می آورم: عن امیرالمونین علیه السلام: فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ‏ وَ الْحِرْصَ غَرِیزَةٌ وَاحِدَةٌ یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: لَا یُؤْمِنُ رَجُلٌ فِیهِ الشُّحُّ وَ الْحَسَدُ وَ الْجُبْنُ‏ وَ لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً وَ لَا حَرِیصاً وَ لَا شَحِیحاً. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثَلَاثٌ إِذَا کُنَّ فِی الرَّجُلِ فَلَا تَحَرَّجْ أَنْ تَقُولَ إِنَّهُ فِی جَهَنَّمَ الْجَفَاءُ وَ الْجُبْنُ‏ وَ الْبُخْلُ وَ ثَلَاثٌ إِذَا کُنَّ فِی الْمَرْأَةِ فَلَا تَحَرَّجْ أَنْ تَقُولَ إِنَّهَا فِی جَهَنَّمَ الْبَذَاءُ وَ الْخُیَلَاءُ وَ الْفَجْرُ «مِنْ شَرِّ مَا أُعْطِیَ الْعَبْدُ شُحٌّ هَالِعٌ، أَوْ جُبْنٌ‏ خَالِعٌ». از طرف دیگر در شرح مرحوم ملاصدرا بر یکی از روایات کافی که حضرت علی علیه السلام می فرمایند: "قال امیر المؤمنین علیه السلام: العقل غطاء ستیر و الفضل جمال ظاهر، فاستر خلل خلقک بفضلک و قاتل هواک بعقلک تسلم لک المودة" مرحوم ملاصدرا در بخشی از شرح خود به این روایت اینگونه می فرمایند: ان من الاخلاق ما لا یمکن ازالته بالاصل و حسمه بالکلیة فى دار الدنیا لمخالطة الخلق بالفتح مع الخلق بالضم و نشوهما متمازجین، فیتعذر على الانسان المخلوق‏ ______________________________ (1) المحبة (الکافى). شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏1، ص: 399 على صفة الجبن‏ مثلا ان یصیر شجاعا مقداما فى الحروب، و کذا المجبول على صفة الغضب سیما اذا تأکدت فى نفسه بالنشو علیها مدة من العمر، فغایة سعیه فى المعالجة عن مثل هذه الامراض الباطنة هى ان یمنعها عن الظهور بمقتضاها و لا یمهلها لان تمضى افعالها، بخلاف ازالة الهوى و الکفر و الجحود للحق، فانها مقدورة لکل احد. حال از محضر شما چند سوال داشتم: 1- واقعا بنده که آدم ترسویی هستم بر اساس روایات مذکوره به خداوند سوءظن دارم یا بی ایمان هستم یا بدون تردید در جهنم هستم؟ حقیقتا من خیلی فکر کردم تا ریشه شکل گیری این ترس در وجودم را پیدا کنم و نتیجه ای که به آن رسیدم این است که به خاطر محیط خانه و فضای تربیتی و نحوه برخورد پدرم با من در کودکی و نوجوانی این حالت ترس و خودکم بینی در من پیدا شده است؟ 2- نظر شما در مورد بیانات مرحوم ملاصدرا چیست؟ الف- آنجا که می فرمایند بعضی از صفات امکان ریشه کنی اش در دنیا وجود ندارد؟ ب- منظور ایشان از المخلوق علی صفه الجبن چیست؟ آیا منظورشان این است که مادرزادی ترسو است یا مثل بنده در اثر تربیت بد ترسو شده است یا چیز دیگر؟ (و آیا واقعا این مطلب درست است که می گویند فلانی از بچگی نترس و بی کله بوده و فلانی ترسو و بی عرضه بوده است؟) ج- در هر صورت آیا این مطلب با روایات مذکور منافات ندارد؟ یعنی این فرد ذاتا به خداوند سوءظن دارد و یا لابد از این است که به جهنم برود؟ د- منظور از ایشان از اینکه می فرمایند: فغایة سعیه فى المعالجة عن مثل هذه الامراض الباطنة هى ان یمنعها عن الظهور بمقتضاها و لا یمهلها لان تمضى افعالها. چیست؟ یعنی کسی که ترسوست چگونه می تواند از ظهور ترسش جلوگیری کند؟ 3- از نظر شما راه حل درمان ترس و کم رویی و عدم اعتماد به نفس چیست؟ 4- بنده چند وقتی است که قصد ازدواج کرده ام و پیگیر آن هستم. به نظر شما با این وضعیتی که دارم می توانم یک خانواده را اداره کنم و بار مسئولیت زندگی را بر دوش بگیرم؟ یا صبر کنم وضعیتم بهتر بشود و بعد اقدام کنم؟ مثلا یکی از موارد که خواستگاری رفته بودم و جور نشد دختره از خجالتی بودن و عدم قاطعیتم ناراضی بود. خیلی ممنون
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر ترس از آن‌جا ناشی شود که گمان کنیم در عالم هیچ مدیریتی نیست و همه‌ی کارها در دست جبّاران است، این از بی‌ایمانی است، ولی یک‌وقت هست که وَهم بر عقل غالب است که با تقویت عقل قوه‌ی واهمه از حاکمیت می‌افتد، در این‌جا بحث قوت قوه‌ی واهمه است و به همین جهت گفته می‌شود با تدبّر در قرآن انسان از این نوع ترس آزاد می‌شود 2- در مقایسه بین روحیه‌هایی که از ابتدا نترس هستند نسبت به آن‌هایی که یک نحوه ترس و محافظه‌کاری در آن‌ها هست، باید گفت دومی‌ها باید سعی کنند ترس خود را اظهار نکنند تا آرام‌آرام آن ترس ضعیف شود و نقش تعیین‌کننده پیدا نکند و در این رابطه می‌فرماید این نوع روحیه‌ی محافظه‌کاری تا آخر در این افراد هست و اگر آن را بشناسند می‌پذیرند که لااقل به آن رسمیت نبخشند بلکه از آدم‌های شجاع پیروی کنند و این ترس غیر از آن ترسی است که گمان شود در عالم هیچ مدیریت الهی وجود ندارد و از سوء ظن نسبت به خدا حاصل می‌شود و انسان را جهنمی می‌کند 3- وقتی انسان مطابق وظیفه‌ی الهی عمل کند و به خداوند اعتماد کند از ترسی که مانع اقدام شود آزاد می‌گردد و بر همان اساس اقدام به خواستگاری می‌کنید و از همان ابتدا هم می‌گویید ببخشید که من کمی خجالتی هستم. موفق باشید
10235
متن پرسش
با سلام: این حدیث یعنی چه؟ «آیات القران و خزائن فکلما فتحت خزانه ینبغى لک ان تنظر ما فیها.»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت سجاد«علیه‌السلام» می‌فرمایند: آیه‌های قرآن گنجینه‌هایی هستند که هر وقت در یکی از آن گنجینه‌ها را گشودی شایسته است که به آن نظر کنی و در آن تفکر نمایی. البته مشروط به آن است که هر آیه را در کلّ سوره مورد توجه قرار دهید زیرا در آن صورت است که آیات حرف‌های اصلی خود را روشن می‌کند. موفق باشید
10236
متن پرسش
با سلام: شخصی می گفت روایت عنوان بصری در صدر اسلام نبوده و بعدا در کتب عرفا پیدا شده است. آیا این روایت سند محکم و قوی ای دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این مورد تحقیق نکرده‌ام ولی همین‌که علمای بزرگی که نسبت به سند روایات حساس‌اند به آن روایت توصیه می‌کنند؛ کافی است، به‌خصوص که مضامین حدیث کاملاً با مبانی دینی منطبق است و موجب ظهور توحید ناب در انسان می‌شود. موفق باشید
10237
متن پرسش
با سلام: روایت ذیل سند قوی دارد؟ «اِنّ اللّه‏ تعالى شراباً لاولیائه: اذا شربوا، سَکِروا، و اذا سَکِروا طَرِبوا، و اذا طَرِبوا طابوا، و اذا طابوا ذابوا، و اذا ذابوا خَلَصوا، و اذا خَلَصوا طَلَبوا، و اذا طَلَبوا وَجَدوا و اذا وَجَدوا وَصَلوا و اذا وَصَلوا تَّصَلوا و اذا تَّصَلوا لا فَرقَ بَینَهُم و بَینَ حَبیبِهِم» منظور از «لا فَرقَ بَینَهُم و بَینَ حَبیبِهِم» چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مرحوم فیض کاشانی در کتاب «کلمات مکنونه» از طریق محمدبن جمهور آن روایت را به امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» نسبت می‌دهد. عمده محتوای روایات است که در سیر و سلوک قابل تجربه می‌باشد. موفق باشید
10202
متن پرسش
سلام علیکم؟ خوب هستید استاد؟ می خواستم بپرسم چطور باید نفسم رو در زمینه خوردن و نگاه کنترل کنم (در صورت کنترل شما چه جایگزینی براش معرفی می کنید؟ مثلا من تو خونه زیاد به خوردن مشغول میشم به جاش چیکار کنم؟) و سؤال بعدی اینه که در اوقات فراغت چکار کنیم؟ چون من بیشتر یا کتاب میخونم یا سخنرانی گوش میدم ضمنا من تو سرکارم هم میتونم بگم به نوعی بیکارم که الآُن می بینم نتیجه ای که می خواستم نداده و هدفم هم گم کردم. لطفا شما بفرمایید ما اوقاتمون را چطور سپری کنیم که حداکثر استفاده رو از نظر معنوی برده باشیم که وقتی سنمون رفت بالا احساس حسرت نداشته باشیم. من الآن 24 سالمه. ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد خوردن به خودتان سهم بدهید و سهم خیلی کم هم ندهید 2- خوش‌رویی و خوش‌بینی را فراموش نکنید 3- ورزش داشته باشید 4- فرصت به‌دست آمده در مورد مطالعه را از دست ندهید 5- نماز را با طمأنینه بخوانید، نافله‌ها را از دست ندهید. امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «مَنْ تَوَلَّى أَمْراً مِنْ أُمُورِ النَّاسِ فَعَدَلَ وَ فَتَحَ بَابَهُ وَ رَفَعَ سِتْرَهُ وَ نَظَرَ فِی أُمُورِ النَّاسِ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُؤْمِنَ رَوْعَتَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یُدْخِلَهُ الْجَنَّة» هرکه متصدی یکی از کارهای مردم شود و عدالت کند و درِ خانه‌اش را باز کند و پرده را بالا زند و در کارهای مردم نظر کند؛ بر خدای عزّ و جلّ حق است که روز قیامت دل ترسانش را آرام کند و او را به بهشت برد. موفق باشید
10196
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد طاهرزاده: به خدمت حضرت عالی می رسانم بنده و تنی چند از دوستان در دانشگاه فرهنگیان سمنان اقدام به تشکیل کانونی با عنوان «کانون فرهنگ، تمدن و انقلاب اسلامی» نموده ایم. این کانون قرار است در حوزه های مختلفی فعالیت کند و عمده فعالیت این کانون به این صورت است که حلقه های معرفتی تشکیل شده و طبق قراری که از هفته ی قبل بین اعضای حلقه گذاشته می شود تعدادی از صفحات کتاب خوانده شده و سپس در حلقه ها مباحثه می شود. مباحث این کانون به صورت سیر مطالعاتی صورت می گیرد که بر اساس کتب حضرت عالی است. مقدمه ی آموزشی این کانون سیر 3 کتاب گزینش تکنولوژی از دریچه ی بینش توحیدی، «علل تزلزل تمدن غرب» و «فرهنگ مدرنیته و توهم» می باشد. اگر حضرت استاد ما را راهنمایی کنند و یا اوامری برای بهتر شدن این کانون داشته باشند ما کمال تشکر را از حضرت عالی داریم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شروع خوبی است؛ إن‌شاءاللّه با مطالعه‌ی این سه کتاب، افقی از حقیقت در مقابل شما گشوده شود تا معنای انتظار حاکمیت حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در شما ظهور کند و خود را با ارتباط با ملکوت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» آماده‌ی ظهور وجود مقدس مولایمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» بنمایید که این عالی‌ترین تعلق در این دنیا است و مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» فرمودند: « قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُه‏» ارزش هرکس به آن چیزی است که آن را نیک می‌داند. آیا نیک‌دانستن ظهور انسان کامل در این عالم بهترین ارزش ممکنه نیست؟ موفق باشید
10200
متن پرسش
با سلام: استاد چه تغییری در نفوس بشر در حال به وجود آمدن است که باعث شده به سمت ماوراء گرایش پیدا کنند و از شواهد آن به وجود آمدن فرقه های عرفانی یا عرفان های نوظهور است و این تغییر تا کجا ادامه پیدا می کند؟ فردی می گفت بشر با ادامه این مسیر حجاب ها را کنار خواهد زد (به صورت اجتماعی)، تا اینکه حضرت را که واسطه فیض هستند حاضر می یابد و آن وقت زمان ظهور حضرت برای انسان است نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با به بن‌بست‌رسیدن وعده‌های مدرنیته که مدعی بود برای بشر بهشتی فراهم می‌کند که جواب‌گوی جسم و جان اوست، بشری که فطرتاً به دنبال معنویت اصیل و حقیقی است، اراده کرده است تا نظر به حقیقت بیندازد و همان‌طور که آن فرد فرموده‌اند اگر چند روزی هم در شناخت مصداق‌های رجوع به حقیقت اشتباه کنند، فراموش نکنید تجدد یک دین است و در تعارض با هر دین دیگری که غیر آن باشد در حالی‌که بخش اعظم تاریخ بشر تاریخ دینی است که انبیاء الهی آن را آوردند و نگاه مدرنیته نگاهی است که این تاریخ را نادیده گرفت و یا آن را بد فهمید و انقلاب اسلامی آمد تا بشر نگاه درستی به دین بیندازد و بشر نه‌تنها از تجدد و دین قلابی بهائیت نجات یابد، حتی از وهّابی‌گری و سلفی‌گری که اسلام تجددمآب است نیز نجات یابد، بالاخره می‌فهمد که حقیقت در کجا است. در همین راستا حضرت باقر«علیه‌السلام» می‌فرمایند: . «أَیُّهَا النَّاسُ أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ بِنَا هَدَی اللَّهُ أَوَّلَکُمْ وَ بِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَةِ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین» ؛ اى مردم! کجا مى‏روید و شما را به کدام جهت مى‏برند؟ خداوند اولِ شما را به دست ما هدایت نمود و به دست ما آخرِ شما را به انجام مى‏رساند، اگر شما دولت زودگذر دارید، دولت پایدار از آن ما است. بعد از حاکمیت ما، حاکمیت دیگرى که بیاید و حاکمیت ما را ساقط کند نخواهد بود، زیرا ما اهل عاقبت هستیم و خداوند فرمود: عاقبت کار از آن متقین است. موفق باشید
10176
متن پرسش
با سلام: روایات طینت منافات با اختیار ندارد؟ خواهشا توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرایضی در سؤال شماره‌ی 10046 داشته‌ام. موفق باشید
10158
متن پرسش
سلام علیکم: استاد از وقت و حوصله ای که برای جواب دادن به سوالات ما می گذارید خیلی سپاسگزارم. در سوال قبل از صفت رضا سوالی پرسیدم، در توضیح سوالم باید بگم که: در حدیث جنود عقل و جهل آمده یکی از سپاهیان عقل، رضا است که ضد آن سخط است. اما نگفته این رضای بنده از خدا است یا رضای خدا از بنده. من برای پایان نامه ام 10 صفت از این حدیث را انتخاب کردم که تجلی آن را در واقعه عاشورا بررسی کنم، یکی از این صفات که جزء لشکر عقل است رضا است اما من نمی دانم این لشکر عقل، رضای بنده است یا رضای خدا یا هر دو؟ و آیا رضای خدا از بنده جزء صفات انسان می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان طور که مستحضرید، سوره‌ی فجر، سوره‌ی حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) است به اعتبار این که خداوند خطاب می‌کند «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّهً» و این نشان می‌دهد بنده خدا تا جایی می‌تواند جلو برود که نه تنها او راضی است چنین خدایی دارد و این افتخار را هم دارد که خدا نیز از او راضی است. موفق باشید
نمایش چاپی