بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام حسین«علیه السلام» - کربلا

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3021
متن پرسش
باعرض سلام و اد ب و قبول عزاداری های شما استاد عزیزم با توجه به فراوانی هیات های عزاداری و مداحی های متفاوت و فراوان خود این مساله ی هیات و عزاداری به نظر دچار آسیب و آفت های جدی شده به نظر حضرتعالی اینکه ما به اسم عزاداری و هنر در هیات هایمان از دستگاه های متفاوت و یا سبک های متفاوت استفاده کنیم شاید به بهانه ی هنری بودن ان قشر جوان را جذب کنیم کار درستی است؟ (مثلا امسال در بعضی هیات ها طبل هایی که اهل جنوب کشور از ان استفاده می کنند استفاده شد که در نوع خودش جالب هم بود) و سوال بعد اینکه شما بعد از آن بی احترامی هایی که شخص آقای سعید حدادیان به جناب رییس جمهور کردند و در پشت منبر آن حرف های زشت را زدند و حرمت مداحان را از بین بردند و ... آیا آوردن ایشان در جلسه های تلویزیونی و یاحتی در بیت رهبری برای مداحی تو جیهی دارد؟ اینکار بی احترامی به این دستگاه نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده با آوردن وسایلی مثل طبل، روح عزاداری ضعیف می‌شود و به حاشیه می‌رود. بنده هم معتقدم آقای حدادیان شأن یک ذاکر اباعبدالله«علیه‌السلام» را رعایت نکردند. موفق باشید
3002
متن پرسش
سلام علیکم! علامه تهرانی(رحمة الله علیه) در کتاب روح مجرد در مورد احوالات استاد خود آقای حداد می نویسد:«در تمام دهه عزادارى، حال حضرت حدّاد بسیار منقلب بود. چهره سرخ مى‏شد و چشمان درخشان و نورانى؛ ولى حال حزن و اندوه در ایشان دیده نمى‏شد؛ سراسر ابتهاج و مسرّت بود. میفرمود: چقدر مردم غافلند که براى این شهید جان باخته غصّه میخورند و ماتم و اندوه بپا میدارند! صحنه عاشورا عالى‏ترین مناظر عشقبازى است؛ و زیباترین مواطن جمال و جلال إلهى، و نیکوترین مظاهر أسماء رحمت و غضب؛ و براى اهل بیت‏ علیهم السّلام جز عبور از درجات و مراتب، و وصول به أعلى ذِروه حیات جاویدان، و منسلخ شدن از مظاهر، و تحقّق به اصل ظاهر، و فناى مطلق در ذات أحدیّت چیزى نبوده است. تحقیقاً روز شادى و مسرّت اهل بیت است. زیرا روز کامیابى و ظفر و قبولى ورود در حریم خدا و حرم امن و امان اوست. روز عبور از جزئیّت و دخول در عالم کلّیّت است. روز پیروزى و نجاح است. روز وصول به مطلوب غائى و هدف اصلى است. روزى است که گوشه‏اى از آنرا اگر به سالکان و عاشقان و شوریدگان راه خدا نشان دهند، در تمام عمر از فرط شادى مدهوش میگردند و یکسره تا قیامت بر پا شود به سجده شکر به رو در مى‏افتند. حضرت آقاى حدّاد میفرمود: مردم خبر ندارند، و چنان محبّت دنیا چشم و گوششان را بسته که بر آن روز تأسّف میخورند و همچون زن فرزند مرده مى‏نالند. مردم نمیدانند که همه آنها فوز و نجاح و معامله پر بها و ابتیاع اشیاءِ نفیسه و جواهر قیمتى در برابر خَزَف بوده است. آن کشتن مرگ نبود؛ عین حیات بود. انقطاع و بریدگى عمر نبود؛ حیات سرمدى بود.» همچنین ایشان در ادامه می نویسد:«باید دانست که: آنچه را که مرحوم حدّاد فرموده‏اند، حالات شخصى خود ایشان در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فناى مطلق‏ فى الله رسیده بودند، و به عبارت دگر: سفر إلى الله به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوّم که فى الله است داشته‏اند. همانطور که در احوال ملّاى رومى در وقت سرودن این اشعار، و احوال آن مرد شاعر شیعى وارد در شهر حلب نیز بدینگونه بوده است که جنبه وجه الخَلقى آنها تبدیل به جنبه وجه الحقّى و وجه الرَّبّى گردیده است؛ و از درجات نفس عبور کرده، در حرم عزّ توحید و حریم وصال حقّ متمکّن گردیده‏اند. امّا سائر افراد مردم که در عالم کثرات گرفتارند و از نفس برون نیامده‏اند، حتماً باید گریه و عزادارى و سینه زنى و نوحه خوانى کنند تا بدینطریق بتوانند راه را طىّ کنند و بدان مقصد عالى نائل آیند. این مجاز قنطره‏اى است براى آن حقیقت. همچنانکه در روایات کثیره مستفیضه ما را امر به عزادارى نموده‏اند تا بدینوسیله جان خود را پاک کنیم و با آن سروران در طىّ این سبیل هم آهنگ گردیم.» حال اینکه در عبارت اول آقای حداد می گوید مردم نمی دانند که در چنین روزی عزاداری می کنند. یعنی نعوذبالله ائمه(ع) هم نمی دانستند که به مردم دستور اقامه عزا می دادند؟!!! یعنی حتی ائمه(ع) هم نمی دانستند که خودشان در ماه محرم و مخصوصا در دهه اول آن اقامه عزا می کردند؟!!! یعنی امام صادق(ع) هم نعوذبالله نمی فهمید که می فرماید عاشورا پلک های ما را زخمی کرد؟!!! یعنی نعوذبالله امام کاظم(ع) هم نمی فهمیدند که امام رضا(ع) فرمودند که هنگامی که ماه محرم می آمد دیگر کسی پدرم را خوشحال و خندان نمی دید؟!!! یعنی امام زمان(عج) هم نعوذبالله نمی فهمد که زیارت ناحیه مقدسه را فرموده اند؟!!! یعنی حضرت آدم(ع) هم نمی فهمد که وقتی خدا را به اسماء خمسه قسم می دهد و به اسم امام حسین(ع) که می رسد غم دلش را می گیرد و اشکش جاری می شود؟!!! تازه حضرت آدم(ع) که نه امام حسین(ع) را می شناسد نه می داند چه بلایائی قرار است بر سر امام حسین(ع) بیاید. و اولین بار جناب جبرئیل(س) برای حضرت آدم(ع) روضه امام حسین(ع) را می خواند. یعنی اینهمه علما و فقها در طول تاریخ نمی فهمیدند که در طول تاریخ در دهه محرم و در روز عاشورا عزاداری می کردند و مجالس درس و بحث را تعطیل می کردند و در کنار مردم سیاه پوشان به سینه زنی و عزاداری می پرداختند؟!!! لابد طبق منطق آقای حداد هیچیک از انبیاء(ع) و ائمه(ع) و علما و فقها در طول تاریخ نمی دانستند؛ و فقط ایشان است که می فهمد.!!! همچنین اینکه علامه تهرانی(ره) در ادامه می فرماید عوام که در کثرات گرفتارند باید عزاداری کنند باز همین اشکالات پیش می آید. لابد طبق منطق ایشان ائمه(ع)، اصحاب ائمه(ع)، اینهمه علما و فقها در طول تاریخ همگی جزء عوام بودند(معاذالله) که در عاشورا و محرم اقامه عزار می کردند و فقط آقای حداد خاص هستند!!!!!!!!!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اشک برای امام حسین«علیه‌السلام» اشکی است که موجب نزدیکی به آن مقام منیع می‌شود و انسان را عرشی می‌کند و حالات آقای حداد برای ما حجّت نیست. بحمدالله شیعیان با اشک برای حضرت مسیر صدساله‌ را یک شبه طی می‌کنند. خود حضرت امام حسین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»من کشته اشک‌ها هستم، مؤمن یادم نکند جز آنکه گریه‏اش گیرد. یعنی مأموریت دارم که صحنه‌ای را بنمایانم که در تماس با آن مقام، و با توجه به اوج بلند انسانیت، از طریق حسین‌، اشک‌ها جاری شود، و از طرف دیگر اشک موجب تماس با آن مقام می‌گردد، فکر و مفهوم که تماس نمی‌آورد،آن‌ها اشک را با حرکات خود برای ما ساخته‌اند تا راه اهل بیت گم نشود، چون «إنَّ لِلْحُسین مَحَبَّهٌ مَکْنُونَهٌ فی قُلوبِ المومنین» می‌گوید: یک محبتی در دل مؤمنینِ به حق و حقیقت، نسبت به حسین کاشته‌اند تا «مصباح الهدی» بودن امام گم نشود و همواره راه نجات امت باقی بماند. - اشکی که در شیعه هست با ناراحتی‌های عاطفی و احساساتی فرق اساسی دارد، اشک برای حسین عامل رابطه انسان است با مقاصد قدسی و لذا نه تنها شادی و نشاط را از شیعیان نمی‌گیرد، بلکه شادی و نشاط در زندگی شیعیان موج می‌زند. ولی نباید آن را با لذت‌گرایی همسان دانست، زیرا تفاوت زیادی است بین آن شادی که با پرهیزکاری همراه است و روح معنوی دارد با آنچه امروز در غرب هست که در آن، لذت‌گرایی مقصد و معبود شده است. در شیعه، شور زندگی با یادآوری غم غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگ مرگ آگاهی راه خود را از قهقهه‌های اهل غفلت جدا کرده و سعی دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ کند و اشک بر حسین نوعی طلب آن فرح است و آن‌هایی که غم غربت در این دنیا را می‌شناسند می‌فهمند حزن مقدس چه حلاوتی دارد و مواظب‌اند گرفتار لذت‌گرایی و خوش‌گذرانی اهل دنیا نشوند تا از ارتباط با حقایقِ وجودی عالم محروم نگردند. . موفق باشید
2986
متن پرسش
در محل ما گاهی بدون اینکه مراسمی برای امام حسین برگزار شود در ایام محرم و صفر به جمعیت انبوهی نذری میدهند خواهشمندم جایگاه این گونه نذرها را مشخص نمایید 2 جایگاه نذر برای امام حسین کجاست 3 در صورت امکان اکر امکان دارد سوالات و جوابها را به صورت پیامک دریافت و ارسال نمایید تا همگان بتوانند به راحتی با جنابعای نماس داشته باشند 4در صورت داشتن چنین پایگاهی اطلاع رسانی شود با کمال تشکر موبایل 09139073695
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1 و 2- این ها هم در حدّ نذری‌دادن می‌توانند نسبت به حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» ابراز اراده کنند إن‌شاءالله همین زمینه می‌شود تا نسبت به حضرت معرفت بیشتر پیدا کنند. 3- دریافت و ارسال سوالات و جوابهای آن به صورت پیامک باتوجه به حجم بالای متن میسر نمیباشد.موفق باشید.
2976
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز چرا ما 10 روز قبل از شهادت امام حسین علیه السلام عزاداری را شروع می کنیم ولی از ظهر عاشورا که ایشان به شهادت می رسند عزاداری متوقف می شود و حداقل چند روز ادامه پیدا نمی کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: چون خود حضرت وقتی از مکه حرکت فرمودند اعلام کردند کسانی به دنبال من بیایند که «باذِلاً مُهَجَه» آماده‌اند خون جان خود را در این راه بریزند. پس عملاً حرکت حضرت امام حسین«علیه‌السلام» از همان ابتدا سراسر قصه‌ی شهادت ایشان بود و این یکی از زیبایی‌های نهضت حضرت است و انصافاً هم مردم خیلی زیبا عمل می‌کنند. هیچ امامی و پیامبری نحوه‌ی شهادتشان به این شکل نبوده. موفق باشید
2965
متن پرسش
سلام . استاد اکثرا در روضه ها برای امام حسین برای مصیبتهای امام روضه میخوانند و گریه میکنند من فکر میکنم این خیلی کمه واسه امام حسین(ع) . فکرمیکنم واسه یه چیز بالاتری باید گریه کرد اما نمیدونم یا شاید نمیفهمم چیه؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به فرمایش حضرت علامه شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» اگر یزید جسم حسین«علیه‌السلام» را کشت بعضی‌ها با حرف‌هایشان روح نهضت حسین«علیه‌السلام» را می‌کشند. برای تفکیک نگاه حق به کربلا از نگاه باطل، کتاب «حماسه‌ی حسینی» ازشهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه»کتاب خوبی است. موفق باشید
2939
متن پرسش
استادسلام .میخواستم باتوجه انحرافاتی که بعضا درهیئات عزاداری دیده میشود.نحوه ی عزاداری یک هیئت که نوکران بااخلاص و بامعرفت اهل بیت در ان جمعندبرای عزاداری سیدالشهدا راترسیم بفرمائید.باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بیشتر باید مردم با تأمل و تدبر در سیره‌ی حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» خود را به حضرت نزدیک کنند که نمونه‌ی آن را در کتاب حماسه‌ی حسینی آقای شهید مطهری ملاحظه می‌کنید. در کنار تدبر در سیره‌ی حضرت است ، باید به یاد مصیبت‌های حضرت بود و اشک ریخت و باز در کنار این امور در حدّ محدودی سینه‌زنی خوب است ولی در حال حاضر فقط قسمت سوم برجسته شده و این خوب نیست. نمونه خوب عزاداری را شما در لبنان در سخنرانی های هرشبه اقای سید حسن نصر الله ملاحظه می کنید .موفق باشید
2921
متن پرسش
با سلا م و خسته نباشی خدمت استاد بزرگوار...سوال بنده این است که در بعضی مداحیها مداحان مقام ابی عبد الله را به مقام خدا نسبت میدن وبه این صورت میخونن.....ابی عبد الله ای نام تو بهترین سر آغاز بی نام تو لب نمیکنم باز بالی بده تو برای پرواز..... بنده چنین برداشتی بدی ندارم و بعضی از دوستان فکر میکنن که گفتن این بیت شعر اشتباه و نباید مقام خدا رو به امام حسین نسبت دادو فکر میکنم که بیشتر این شعر میخواد این پیاغمو برسونه که ما همیشه و همه جا باید با عاشورای حسینی و شیوه ی زندگی ابی عبد الله رو داشته باشیم....و از شما استاد گرامی هم میخوام یه توضیحی در این مورد بدین...با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: چون ما می‌دانیم مداحان عزیز خداپرست هستند باید سخن آن‌ها را تا آن‌جا که ممکن است حمل بر صحت کنیم و همین‌طور که شما می‌فرمایید از آن ابیات این‌طور برداشت کنیم که می‌خواهند یک لحظه چشم از وجود مقدس مولایمان حسین«علیه‌السلام» بر ندارند. گوارایشان باد. موفق باشید
2892
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز در مباحث کربلا فرمودید که جریانی که به اهداف خود نرسد پیروز نیست. سوال من این است که آیا بعد از ریخته شدن خون مطهر امام معصوم وحجت خدا آیا امت اسلام به راه اصلی خود بازگشت؟ امتی که چند سال بعد در مدینه مردم به بیرون شهر رفتند برای استقبال از یک رقاصه فاحشه آیا این نابود شدن اهداف قیام کربلا نبود؟ حکومت بین امیه در سال بعد از کربلا فاجعه حره را درست کرد پس ضربه خون مطهر امام به حکومت بنی امیه چه بود؟ یعنی اثر این خون مطهر در روشنی امت اسلام چه بود؟ اگر می فرمایید بالاخره حکومت بنی امیه نابود شد خوب این رسم هر حکومت غیر حقی است با روشی که یزید پیش گرفته بود حتما این حکومت نابود می شد شاید کمی دیرتر ولی بالاخره نابودی اش حتمی بود چه نیاز به این کشتار وحشتناک وواقعه تلخ وجانسوز بوده است حتی اگر یزید مثل معاویه هم حکومت می کرد باز هم نابود می شد ولی شاید کمی دیرتر من مانده ام خون یک انسان مومن هم ریخته شدنش برای یک هدف عالی باید باشد چه رسد به خون مطهر امام معصوم وفرزندان مظلومش. دقیقا همین سوال را درباره خون پاک ومطهر ومظلوم شهدای دفاع مقدس هم دارم آیا این خونها به هدف رسیدند؟ آیا هدف آنها نعوذ بالله افتضاحههایی بود که در دوران اصلاحات به وجود آمده بود ویا در دوران سازندگی به اهداف خون شهدا رسیدیم؟ نعوذ بالله که این گند جریانات را هدف مقدس شهدا بدانیم یا این بی اخلاقی بی سابقه ای که الان در کشور هست نتیجه خون شهداست؟ این همه حمله کردن به شخصیتهای بلند کشور و..... استاد نتیجه خون شهیدان مظلوم ما وآه مادرانشان کجای این مملکت است؟ اگر حفظ اصل نظام را می گویید نمی توانم قبول کنم چرا که خیلی از بزرگترهای کشور از آرمانهای امام وانقلاب ورهبری دور شدند برای چندین هزار نفر شهید هدف خیلی والایی باید بیان کنید وباید هم به آن رسیده باشیم والا بعد از این همه مدت اگر به اهداف خون شهیدانمان نرسیده باشیم باید گفت متأسفانه خونشان پایمال شده وخداوند هم از سر ما نمی گذرد وخدایی ناکرده ما را از نعمت بزرگ این انقلاب محروم خواهد کرد. همچنین در مورد فضای فرهنگی کشور وهمینطور فضای فرهنگی بعد از کربلا که هم وضعیت حجاب بد جور بوده وهم گرایشات مردم ضعیف شده بوده وهم حاکمان به دنبال زراندوزی بودند وتشنه قدرت بودند آیا اثر خون شهید در این عرصه ها نباید نمودار شود یا اینکه باید نمودار شود ولی اگر هم پیدا نشد ضربه ای به هدف خون شهید نمی زند که این هم مقوله ای است که توضیح حضرتعالی را می طلبد. از راهنمایی شما بسیار ممنونم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: عنایت داشته باشید که مسیر جهان اسلام پس از مدتی به سوی امام صادق«علیه‌السلام» معطوف شد به طوری‌که چهارهزار دانشمند که اکثراً از اهل سنت بودند به شاگردی امام باقر و امام صادق«علیهماالسلام» حاضر شدند و همه‌ی چهار فقیه اصلی اهل سنت مستقیم و غیر مستقیم از شاگردان امام صادق«علیه‌السلام» هستند. این است معنای تغییر جهتی که امام حسین(ع) در صدد آن بودند. در مورد دفاع مقدس متوجه باشید امروز عزت نظام اسلامی مرهون استقامت شهداء و خانواده‌ی آن‌ها است. به کلیت نظام اسلامی بنگرید که چگونه مردم مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» را پذیرفته‌اند و جمهوری اسلامی در شرایطی است که در حال ساقط‌کردن امپراطوری آمریکا است. نتایج کار در آینده‌ای نه‌چندان دور ظاهر می‌شود، وقتی دشمن استکباری توان خود را برای ادامه‌ی تبلیغات فاسدش از دست داد. ما باید با برخورد ریشه‌ای با غرب، تخم فساد را بخشکانیم. فکر می‌کنم در مورد برکات نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در کتاب «راز شادی امام حسین«علیه‌السلام» در قتلگاه» مطالبی را به‌دست آورید. موفق باشید
2456
متن پرسش
با سلام استاد کسی که می خواهد به سفر کربلا برود باید چه کتابهایی مطالعه کند و چه سفارشاتی دارید و آیا با فرزندان 3 و 8 ساله می شود کربلا رفت یا نتیجه ای که باید بگیریم حاصل نمیشود؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: جزوه‌ای در رابطه با دعا و زیارت در سایت هست إن‌شاءالله مفید خواهد بود به‌خصوص قسمت آخر جزوه که مربوط به زیارت است. عموماً بچه‌های کوچک بهره‌ای از زیارت نمی‌برند و ممکن است مانع زیارت شما هم بشوند. موفق باشید
2130
متن پرسش
سلام جناب استاد.خدا قوت. سوالی از حضور مبارکتان داشتم وا رد دنیایی شده ام که به شدت تشنه ی الله گشته ام و اورا همه کاره ی عالم میبینم تشنه ی ذکر هستم به مباحث شما هم با عمق وجود و نه یکبار بل چندین بار گوش جان میسپرم اما به این نتیجه رسیدم گفتن ذکر بدون داشتن استادی که دستور ذکر بدهد شاید راه به جایی نبردن باشد چرا که اذکار اعدادی دارند که اگر با اون اعداد تکرار بشن نتیجه خواهند داد که البته من به علم اعداد در اذکار اگاه نیستم اولا در صورت صلاح خواهش میکنم به بنده اذکاری بدهید که در طول روز تکرار کنم به همراه اعدادشان ثانیا من که استادی ندارم که مرا به شاگردی خود بپذیرد باید چه کنم مرا در این مهم راهنمایی فرمایید.چراکه بزرگان فرموده اند بدون استاد به حایی نخواهی رسید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده به‌جز اذکاری که در مفاتیح الجنان هست همراه با تعدادی که ائمه علیهم‌السلام گفته‌اند چیزی نمی‌دانم مثلا چون فرموده‌اند در ماه شعبان هفتاد بار بگوییم «استغفرالله و اسأله التوبه» اگر فراموش نکنم می‌گویم، ولی نمی‌فهمم چگونه باید به حروف ابجد اعتماد کنیم و بر اساس آن اذکار را تنظیم کنیم. درمورد استاد هم نظر شما را به جوابی که سوال شماره .( 1819) داده‌ام جلب می‌نمایم: ""س: باسمه تعالی: پس از سلام؛ سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟ ج: باسمه تعالی علیک السلام همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم. قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟ بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت. عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند. بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم‏ «إِنّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است که در ظرف کمتر از یک هفته آن چنان مات شوند که هر چه دارند بگذارند و فرار نمایند و یا تسلیم شوند، به صورتى که قواى مسلح ما تا کنون نتوانند اسیران و کشتگان و غنایم را به شمار آورند و گرچه تمام این امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه‏ آسا تحقق یافت، لکن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى‏کند، بُعد معنوى آن است که با هیچ معیارى نمى‏توان سنجید و با هیچ میزانى نمى‏توان عظمت آن را دریافت. ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زده‏گان، و آن سالکان و چله‏ نشینان و آن عالمان و نکته‏ سنجان و آن متفکران و اسلام‏ شناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان‏ بینان و آن جامعه‏ شناسان و انسان‏ یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى‏کنند که از جامعه مسمومى که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏ هاى گروهى‏اش مفتضح و مسموم، از کودکستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطى به جوانى و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - که خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبى و دستگیرى الهى و تصرف ربوبى، با چه میزان و معیار مى‏توان تحلیل این معما کرد؟ این جانب هر وقت با یکى از این چهره‏ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره‌ی نورانى‏اش مشاهده مى‏کنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏کنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهیا مى‏کنند، و مناجات و راز و نیازهاى این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏گنجند، خود را ملامت مى‏کنم و بر حال خویش تأسف مى‏خورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اینان شب عاشوراهاى اصحاب سید الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏کند. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید، و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید، دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما». در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند. مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود. در روایت داریم که معاویة بن عمّار می‌گوید: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احادیث شما که آن‌ها را در میان مردم نشر مى‏دهد و در قلوب شیعه شما جایگیر مى‏سازد و مرد دیگرى است اهل عبادت که این خصوصیت را ندارد، آیا کدام یک از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حدیث ما که آن را در میان مردم نشر دهد و در قلوب شیعیان جایگیر سازد، از هزار عابد برتر است. ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند. بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند. والسلام. موفق باشید.""
1973
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی در دعای بعد از زیارت عاشورا که در حق دشمنان ان نفرینهای عظیم میشود باید چه کسانی را در نظر گرفت چون دشمنان شخصی را نمیتوان مشمول این نفرینها نمود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: استکبار را و دشمنان داخلی و خارجی نظام اسلامی را باید مدّ نظر داشت. موفق باشید
1865
متن پرسش
سلام علیکم در اسلام گفته میشود در شرایطی که خطر جانی یا مالی داشته باشد نباید امر به معروف و نهی از منکر کرد این جمله چطور با واقعه کربلا قابل جمع است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: به گفته‌ی شهید مطهری: حسین«علیه‌السلام» برای حفظ اسلام جان خود را فدا کرد. همه‌چیز را انسان برای خود می‌خواهد و خود را برای اسلام. وقتی اصل اسلام در خطر است جان انسان به چه دردی می‌خورد. موفق باشید
1819
متن پرسش
باسمه تعالی: پس از سلام؛ سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم. قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟ بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت. عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند. بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم‏ «إِنّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است که در ظرف کمتر از یک هفته آن چنان مات شوند که هر چه دارند بگذارند و فرار نمایند و یا تسلیم شوند، به صورتى که قواى مسلح ما تا کنون نتوانند اسیران و کشتگان و غنایم را به شمار آورند و گرچه تمام این امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه‏ آسا تحقق یافت، لکن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى‏کند، بُعد معنوى آن است که با هیچ معیارى نمى‏توان سنجید و با هیچ میزانى نمى‏توان عظمت آن را دریافت. ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زده‏گان، و آن سالکان و چله‏ نشینان و آن عالمان و نکته‏ سنجان و آن متفکران و اسلام‏ شناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان‏ بینان و آن جامعه‏ شناسان و انسان‏ یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى‏کنند که از جامعه مسمومى که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏ هاى گروهى‏اش مفتضح و مسموم، از کودکستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطى به جوانى و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - که خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبى و دستگیرى الهى و تصرف ربوبى، با چه میزان و معیار مى‏توان تحلیل این معما کرد؟ این جانب هر وقت با یکى از این چهره‏ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره‌ی نورانى‏اش مشاهده مى‏کنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏کنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهیا مى‏کنند، و مناجات و راز و نیازهاى این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏گنجند، خود را ملامت مى‏کنم و بر حال خویش تأسف مى‏خورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اینان شب عاشوراهاى اصحاب سید الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏کند. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید، و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید، دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما». در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند. مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود. در روایت داریم که معاویة بن عمّار می‌گوید: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احادیث شما که آن‌ها را در میان مردم نشر مى‏دهد و در قلوب شیعه شما جایگیر مى‏سازد و مرد دیگرى است اهل عبادت که این خصوصیت را ندارد، آیا کدام یک از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حدیث ما که آن را در میان مردم نشر دهد و در قلوب شیعیان جایگیر سازد، از هزار عابد برتر است. ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند. بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند. والسلام
1804
متن پرسش
با سلام احادیث بسیار مطرح می نمایند که با زیارت قبر امام حسین علیه السلام تمام گناهان شما بخشوده می شود و . . . به نحوی که در ذهن غالب مردم جا گرفته است که فتح الفتوح ایمان زیارت رفتن و پاک کردن لوح اعمال از بدی ها می باشد. حال در این باب چند سوال دارم: 1- برای من شکی در نورانی بودن و دارای انرژی بودن قبور ائمه نیست ولی وقتی هدف آن بزرگواران انسان سازی می باشد چرا تا این میزان تبلیغ برای رفتن به زیارت می باشد؟(درجایی که آنچنان درگیر گناه از کوچک و بزرگ آن هستیم) 2- بهتر نیست به جای تبلیغ بیش از اندازه ای که برای زیارت رفتن وجود دارد بر مبحث انسان سازی و پیروی از گفتار این بزرگواران تاکید گردد. 3- ائمه از ما طلب انسان پاک بودن ، بدون دروغ و غیبت و . . . دارند، آیا نفس این زیارتها در این مهم ما را یاری می کند؟ 4- اگر زیارت تا این اندازه انسان ساز و مهم می باشد چرا در بسیار از زائرین چندین بار در سال ائمه خصلتهای پاک و مطهر ائمه دیده نمی شود؟ 5- بسیاری از دوستان (بخصوص مذهبی) پس از سفر به اکثر کشورهای خارجی از خوب بودن آدمهای خارجی می گویند ولی در جامعه خودمان باید دنبال چنین انسانهایی بگردیم؟ 6- بسیاری از دوستان به من می گویند چرا اهتمام به رفتن و زیارت کربلا نداری(تا این حد که می گویند حتی اگر پول رفتن را هم نداری قرض کن) و من بیش از مسائل مادی و سختی های سفر بدنبال این میگردم که این رفتن و زیارت کردن چه تاثیر روحی و انسان سازی برای من دارد.(چرا که بسیاری از معتادین به زیارت را دیده ام که در کوچکترین مسائل دینی حق مطلب را ادا نمی کنند) لطفا راهنمایی بفرمائید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- مسلّم کسی بیشترین نتیجه را از زیارت امام معصوم می‌برد که بنا داشته باشد قلب خود را در ذیل پرتو انوار آن ها قرار دهد و به نور عصمت امام منور شود و به بهترین شکل خود را بسازد و شما بر این اساس از زیارت ائمه‌»علیهم‌السلام» خود را محروم مگردانید. 2- در مورد تأثیر زیارتی که افراد معمولی دارند که به قول شما گرفتار گناهان کوچک و بزرگ هستند، همین اندازه بس که حقیقت انسانیت را امام معصوم می‌دانند و در جان خود راضی به گناهانی نیستند که مرتکب آن می‌باشند و همین امر موجب می‌شود که بالاخره از آن گناهان فاصله بگیرند. موفق باشید
1712
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم ی،در مورد مصیبت هایی که مولایمان امام حسین (ع) وارد شده مثل مصیبت حضرت عباس برای ایشان اشک میریزم،آیا این اشک سطحیست؟جهت بالاتر این اشک چیست؟موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام از آن جهت که تعلق جان شما به امام حسین«علیه‌السلام» است و بر آن مبنا بر تنهایی آن حضرت اشک می‌ریزید ، به اشک خود جهت خوبی داده‌اید. موفق باشید
703
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام ایمیل زیر از طرف یکی از دوستان برای بنده ارسال گردید. با توجه به لزوم مقابله با تبلیغات گسترده و جنگ نرم رسانه های بیگانه بر خود دیدم که پاسخ ابهامات مطرح شده را تهیه کرده و در اختیار دوستان قرار دهم. از شما تقاضا دارم در این امر مرا یاری کنید پیشاپیش از تکرار عبارات سخیف این متن پوزش می طلبم و از درگاه خداوند متعال طلب مغفرت می نمایم متن ارسالی به شرح ذیل است: خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. Poushesh منطقه کربلا را بنگرید، اینجا همان صحرای جهنمی کربلا است؟ از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند. 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ 10 ام محرم سال 61 هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است.البته 21 مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی 1400 سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک پریود 1400 ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی 1400 سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته ی جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند. باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبر حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایه‏بانى براى آنان قطع کنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39 قبر شریف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397) سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ آیا مذهب عقلی را که فکر که می کند نمی رباید؟ دوم هرمله و گردن علی اصغر: این داستان علی اصغر هم از آن افسانه های جالب عاشوراست که تنها ذهن گنگ و مسخ شده یک مسلمان می تواند باورش کند. داستان از این قرار است: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می ابیم. نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. به عکس زیر توجه کنید تا بهتر متوجه شوید: koodak پس تیر حرمله به کجا خورده است؟ تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ دیوانه ای چنین کاری با بچه اش نمی کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید. دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبر معمولا 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟ در جایی مسلمانی گفت حضرت کودک را در دست گرفته و نزدیک سپاه رفته تا صدای او را بشنوند، در این صورت باید یه عقل حضرت شک کرد که هم خودش و هم فرزندش را اینگونه به خطر انداخته. او که فک و فامیل وحشی خود را بهتر می شناخته. چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟ سوم، ابوالفضل رفته آب بیاره: این داستان آب آوردن ابوالفضل بی سر و ته ترین افسانه عاشوراست. به اندازه ای این داستان مسخره ساخته شده که گمان می کنم با یک بار مرور آن دیگر نیازی به تجزیه نباشد. داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟ اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟ به راستی مذهب عقلی را که فکر می کند نمی رباید؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: ما در اسلام مأمور هستیم که به دنبال حق باشیم و به حرف‌هایی که از سر پوشاندن حق گفته می‌شود توجه ننماییم. گوینده‌ی این سخنان آن‌قدر از دیدن حقیقت به دور است که لااقل به اندازه‌ی محققین کمونیست مثل پتروشوفسکی هم تلاش نکرده موضوع کربلا را را بررسی کند. می‌گوید واقعه‌ی کربلا 21 مهر بوده، بر فرض که چنین باشد. بنده در مهرماه همین امسال کربلا بودم موقع خرماپزان است و گرما غوغا می‌کند و تابستان به معنی اصطلاحی غیر از تابستان به معنی چهارفصل است. می‌گوید: چرا حرمله تیر را به خود حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» نزد تا جنگ را یکسره کند، آن‌قدر از مرحله پرت است که متوجه نیست یک نظامی سر تا پا را با زره و کلاه‌خود می‌پوشاند. یا متوجه نیست که سطح آب شط فرات بسیار پایین‌تر است و لذا اگر می‌خواستند چاه بکنند چون سطح سفره‌ی زیرزمینی پایین است وقت زیادی از آن‌ها صرف می‌شد و از طرفی بحران آب از شب عاشورا و روز عاشورا شروع شد که این‌همه اسب و دام و لشکر را باید آب می‌دادند و بهترین راه همان بود که خود را به نهر علقمه می‌رساندند. در نهایتِ غرض‌ورزی، چشم فهم خود را بسته و متوجه نیست یک انسان جنگاور وقتی گرم مبارزه است متوجه خونی که از او می‌رود نیست و تا خون در بدن دارد می‌جنگد و به واقع حضرت ابالفضل«علیه‌السلام» با آن قامت بلند که وقتی بر روی اسب بودند پاهایشان روی زمین قرار می‌گرفت، به خوبی می‌توانستند در عین قطع دست مشک را به دندان بگیرند، چرا باید معرکه‌گیری کرد که «باید مشک را به هوا پرتاب می‌کردند تا به دندان بگیرند.» فکر می‌کند وقتی می‌گویند دست حضرت ابالفضل قطع شده از بیخ کتف قطع شده، در حالی که اگر به کربلا تشریف ببرید محل‌های فروافتادن دست حضرت را محل سقوط «کفّ عباس» می‌گویند نه محل فرو افتادن بازوان آن حضرت.متوجه نیست که اگر کسی موقعیت بیابان را بشناسد اگر قبر حضرت را چندین بار هم خراب کنند باز می‌تواند دقیقا محل آن را تعیین نماید، مضافا که همواره امامان معصوم در این صحنه‌ها مددکار بوده‌اند. خلاصه فکر می‌کنم اشکال‌کننده آنچنان از مرحله‌ی تحقیق و انصاف بیرون افتاده که ارزش جواب‌دادن اساسی به سوال هایش را ندارد، پیشنهاد می‌کنم کتاب‌هایی که در مورد کربلا تحقیق شده‌ است را مطالعه بفرمایید تا ظرایف موضوع برایتان روشن شود. از جمله شما را دعوت به مطالعه‌ی کتاب‌هایی مثل «بررسی تاریخ عاشورا» از دکتر ابراهیم آیتی را می‌کنم. موفق باشید
نمایش چاپی