بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3707
متن پرسش
دربارة این جمله که در صفحة 74 فرمودید: «علاوه بر استاد سلوکی در سلوک فردی، به یک استاد سلوکی در سلوک جمعی هم نیاز داریم.»، ما پرسیدیم که: «چه اشکالی دارد که چند گزارة حصولی را در عرصة اجتماعی از امام بگیریم آنگاه با همان استاد در سلوک فردی‌مان سلوک کنیم؟»، و شما در همان قسمت آخرِ سؤال 2724 فرمودید که: «وقتی شرایط جامعه عوض شود و پدیده‌ای از طرف خدا به صحنه آید که قبلاً نبود، اگر سالکان نسبت به آن پدیده بی‌تفاوت باشند، به همان اندازه از حق فاصله گرفته‌اند.». ما سؤال‌مان را بر این فرض بنا نگذارده‌بودیم که صَرف نظر از انقلاب و فقط با یک استادِ سلوک فردی سلوک کنیم؛ یعنی نپرسیده‌بودیم: «اگر به این انقلاب کاری نداشته‌باشیم، آیا سلوک با یک استادی مثل آیت‌الله بهجت یا آیت‌الله قاضی در این زمان ممکن هست یا نه؟»، بلکه حساسیت نسبت به اجتماع را پذیرفته‌بودیم، اما در حد گرفتنِ چند گزارة حصولی مثل تئوری ولایت فقیه؛ چرا که گزاره‌های دیگر، بدیهی بوده و نیازی نیست از حضرت امام بگیریم، مثل لزوم حساسیت نسبت به جامعه، ثواب خدمت به مؤمنین، و لزوم حفظ دین از هر طریقی خصوصاً از طریق حفظ نظام اسلامی. این گزاره‌ها، در امور اجتماعی بدیهی است، و حتی اگر امامی هم طلوع نمی‌کرد، هر کسی خودش اینها را می‌دانست. لذا اگر به خاطر عمل به این گزاره‌ها وارد عرصة جامعه شدیم، لزوماً اقتدا به امام (به این معنی که این فکر را از امام گرفته‌باشیم) نیست. البته مسلماً تداوم راه امام (به معنای حفظ نظامی که امام بنیان نهاد) هست. پس نیازی نیست که ما همة گزاره‌های اجتماعی را از امام بگیریم؛ چرا که بسیاری از آنها بدیهی است. و گرفتنِ خیلی گزاره‌های دیگر از حضرت امام هم عملی به دنبال ندارد، مثل تئوری ولایت فقیه، شورای نگهبان و مجلس خبرگان و قانون اساسی و جمهوری اسلامی و ... . با این توضیحات متأسفانه باید بگویم: حقیر جواب سؤالم را هنوز نگرفته‌ام: اگر ما از حضرت امام فقط چند گزارة حصولی بگیریم مثل «فقیه باید در رأس جامعه حاکم باشد» (در حالی که باور مؤمنین قبلاً این بود که مملکت بالاخره باید شاه داشته‌باشد)، آنگاه یک استاد اخلاقی پیداکنیم، و از طریق گزاره‌های بدیهی و تذکرات همان استاد اخلاق به اجتماع هم نظر داشته‌باشیم، آیا در چنین شرایطی سلوک و قرب إلی الله و پرورش در تمام ابعاد انسانی ممکن نخواهد بود؟ یا شما معتقدید که حتی در این شرایط هم استاد سلوکی‌مان باز حضرت امام است؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم باید شخصیت امام با تمام ابعادش و با ارادت خاص پذیرفته شود و بر این مبنا به سایر اساتید اخلاق رجوع شود. موفق باشید
3708
متن پرسش
منظور از این که «مقام معظم رهبری مبادی فکرشان را از امام گرفته‌اند.صفحة52کتاب» چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مثال‌هایش را در کتاب زدم. موفق باشید
3710
متن پرسش
شما در صفحة 42 علت این که امام‌حسین اصحاب‌شان را مجبور به نبرد نمی‌کردند را این می‌دانید که حضرت می‌خواستند «وقت حضور» حاکم شود. آیا «مجبور به نبرد کردن» منافات با «حاکمیت حق» دارد؟ آیا برای «حاکمیت حق» حتماً باید امام سکوت کند تا هر کس هر وقت خواست به جبهه برود؟ یا شرایط کربلا شرایط خاصی بود؟ چرا امیرالمؤمنین مردم کوفه را مجبور به نبرد با معاویه کرد؟ «مجبور» نه به این معنی که شمشیر بالای سرشان گرفت، ولی به این معنی که تا هر کس هر وقت خواست به میدان برود. بلکه حضرت حتی بازماندگان از نبر جمل را سرزنش کردند، حتی «سلیمان بن صُرَد خزاعی» -که از اصحاب پیامبر بود- را ملامت کردند و وقتی که او عذر خواست و وعدة یاری در فتنه‌های آینده را داد، حضرت سکوت کردند! تا آنجا که «سلیمان» به امام حسن مجتبی گفت: «از ملامت امام تعجب نمی‌کنی؟!» و امام حسن او را دلداری دادند. و مسلماً در چنین شرایطی خیلی از کوفیان خجالت کشیدند و به خاطر حفظ آبروی خود با امام رهسپار صفین شدند، و همینها هم بودند که از جنگ خسته شدند و گول حیلة عمروعاص را خوردند!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کربلا باید همه آماده‌ی شهادت می‌شدند و چیز خاصی از این طریق در تاریخ می‌ماند و لذا حضرت اصحاب را کاملاً آزاد گذاشتند تا فرهنگ کربلا که مخصوص به خودش است و با بقیه‌ی جنگ‌ها فرق می‌کرد، محقق شود. موفق باشید
3711
متن پرسش
منظور شما از این که «مبادی، بالاتر از فکر است.» کدامیک از گزینه‌های زیر است؟ الف) منظور از «مبادی» همان مقدمات استدلال است. و منظور از این که «این مبادی، بالاتر از تفکر است.»، این است که مقدمات، در رتبة قبل از استدلال قرار دارند. و منظور از «جهت‌دادن» هم همین است که بخشی از صحت استدلال متوقف است بر صحت مقدمات. ب) منظور از این مبادی، عالمِ انسان متفکر است و فضایی که در آن می‌اندیشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو. موفق باشید
3712
متن پرسش
1- آیا آنچه ما در «مشهورات زمانه» برداشت کرده‌ایم صحیح است؟ مثال مشهورات زمانه، تمامی مصادیق عقاید غیرکامله است و همة ما به همة مشهورات زمانه گرفتاریم و هر کس به اندازة ایمانش از مشهورات زمانه عبورکرده‌است؛ یعنی «عبور» تشکیکی خواهدبود. مثلاً یکی از مشهورات زمانه این است که: «اگر ماشین‌مان را دزدببرد، خیلی ضررمی‌کنیم.» و لذا خیلی ناراحت می‌شویم. در حالی که اگر قلب‌مان از این مشهورات عبورکرده‌باشد و پذیرفته‌باشد که این عالم دست خداست و خدا هم حکیم است، دزدیدن ماشین با هدیه‌گرفتنِ یک ماشین صدمیلیونی برایش فرقی نمی‌کند، و این، همان مبنای «زهد» است. پس یکی از مشهورات زمانه این است که: این عالم، دست خدا نیست. و خدای حاکم بر این عالم، حکیم و قادر مطلق نیست. و ما هم این مشهورات را قلباً پذیرفته‌ایم، چقدر پذیرفته‌ایم؟ به اندازه‌ای که ایمان‌مان ضعیف است. چه بسا که یکی از مشهورات زمانه این باشد که اصلاً خدایی وجود ندارد؛ به همین دلیل است که در پاسخ به سؤال نکیر و منکر همه مشکل دارند مگر آن کسی که قلباً از این عقاید باطله عبور کرده‌باشد. در این قسمت (فکرقلبی) مشهورات زمانه و عقاید باطله، همان مبادی غلط است. و عقاید حقه و بر خلاف مشهورات باطله، مبادی صحیح برای درست‌اندیشیدن است. پس مشهورات و مبادی در فکر قلبی، یک چیز است. لکن مشهورات، مبادی غلط است. و عکس مشهورات، مبادی صحیح. حتی شاید بتوان گفت: در فکر قلبی، مقدمات و نتایج استدلال هم یک چیز است، اختلاف در شدت و ضعف است؛ مثلاً من با این مقدمه که پذیرفته‌ام خدای قادر حکیم مسلط بر این عالم است، قلباً فکرکرده همین اعتقاد را در خودم تقویت می‌کنم. 2- آیا این نتیجه درست است؟ پس اولاً فکر قلبی و نتایج این فکر، تشکیکی است. و ثانیاً علاوه بر فکرکردنِ عادی، برخی افعال (مثل نماز و روزه) هم باعث فکر قلبی می‌شود؛ چرا که این عبادات هم باعث تصحیح عقاید باطله و عبور قلب از مشهورات زمانه می‌شود.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشهورات زمانه یک نحوه گرفتار اعتباریات شدن است که مسلّم ریشه در عقاید باطل دارد ولی صورت‌های آن بسیار زیاد است. موفق باشید
3713
متن پرسش
1- فلسفه و عرفان نظری، جزء کدامیک از «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» است؟ 2- یک شخص بی‌سواد، در فلسفه و عرفان نظری چگونه می‌تواند به متخصصِ این رشته‌ها رجوع کند؟
متن پاسخ
فلباسمه تعالی: سلام علیکم: شریعت و طریقت و حقیقت مراتب رجوع به حضرت حق است و فلسفه و عرفان نظری یکی از راه‌های رجوع به حق می‌باشد، لذا یک بی‌سواد می‌تواند بدون فلسفه و عرفان با قلبی پاک به حق رجوع داشته باشد. موفق باشید
3714
متن پرسش
آیا منظور شما از «روح غربی»، روحیة حاکم بر تمدن و فرهنگ غرب است (همان روحیه‌ای که اکثر مردم مقهور آن هستند)؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:آری. موفق باشید
3715
متن پرسش
شما معتقدید که باید درصدد درک روح حاکم بر غرب باشیم، و منظورتان از این «درک» این است که عالم غربی را احساس کنیم. و مسلّماً «احساس» قلبی است. پس آیا شما معتقدید که: «عالم غربی را باید قلباً بشناسیم»؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است. موفق باشید
3716
متن پرسش
شما در جلسة دوم، علت این که برخی مبتلا به فتنة 88 شدند را نگاه‌کردن به انقلاب با «عقل غربی» دانستید. بعد ما در سؤال (2724) اشکال کردیم که: علتش، بی‌تقوایی است، نه عقل غربی. شما پاسخ دادید که: هر کس بی‌تقوایی به خرج بدهد، گریزی از فکر غربی ندارد؛ چون آن فکر را انعکاس امیان خود می‌داند. بعد ما در سؤال(3133) اشکال کردیم که: «مگر هر کس دنبال هوای نفس بود، دنبال فکر غربی و تغییر طبیعت است؟»، و شما پاسخ فرمودید: فکر غربی، وجوهی دارد که یک وجهش تغییر طبیعت، و وجه دیگرش بی‌تقوایی و تبعیت از هوای نفس است. پس منظور شما این است که: علت این که آنها مبتلا به فتنة88 شدند، بی‌تقوایی بود که این بی‌تقوایی، یکی از وجوه فکر غربی است. ما پاسخ آن سؤال‌مان را گرفتیم، بسیار عالی بود! اما به خاطر«رابعاً» که در این سؤال خدمت‌تان عرضه می‌گردد، به ما حق بدهید که هرگز چنین جوابی به فکر خودمان نرسد. اکنون در این راستا چند سؤال برای ما مطرح شد: اولاً آیا ممکن است لطف کنید تمام وجوه فکر غربی را برای ما احصاکنید؟ یا این که وجوه مختلفی دارد که اصلاً قابل احصا نیست؟ ثانیاً مسلّماً انقلاب اسلامی هم وجوهی دارد، آیا فکر غربی وجوهی دارد که با برخی وجوه انقلاب اسلامی مشترک باشد (مثلاً تأمین امنیت برای مردم صرف نظر از روش این کار)؟ ثالثاً در صورت پاسخ مثبت به سؤال قبلی، آیا می‌توان گفت: «ممکن است کسی مبتلا به برخی وجوه فکر غربی باشد، اما با انقلاب درگیر نشود (به خاطر اشتراک آن وجوه بین دو تمدن)؟ رابعاً این که «فکر غربی وجوهی دارد، و پذیرفتن یک وجه، مستلزم پذیرفتن وجوه دیگر نیست.»، چگونه با این مطلب که خودتان بارها فرموده‌اید: «غرب، یک مجموعه است؛ نمی‌شود قسمتی از آن را بگیری و قسمتی دیگر را نگیری.»، قابل جمع است؟ آیا این جمله تنها مختص تکنولوژی است و آن امکان تفکیک تنها مختص فکر و فرهنگ است؟ فکرمی‌کنم در اصل مطلب به تفاهم رسیده‌باشیم، اما در نحوة بیان این مطلب: وقتی یک مشکلی ناشی از یکی از وجوه فکر غربی است، آیا بهتر نیست آن مشکل را به همان وجه نسبت بدهیم نه به کل فکرغربی؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر نمی‌کنم بشود تمام وجوه یک فکر را شمارش کرد، چون آن فکر در عرصه‌های مختلف ظهورات مختلف دارد 2- اگر به ظاهر مشترکاتی بین تفکر غربی و انقلاب اسلامی هست، مثل ایجاد امنیت، چون با دو رویکرد می‌باشد نباید آن‌ها را یکی دانست چون به یک‌جا ختم نمی‌شود 3- پس در نهایت نمی‌تواند کنار انقلاب باشد 4- جهت کلی غرب یک فکر است ولی وجوه آن بستگی به شرایط دارد. هندوستان و ژاپن هر دو فکر غربی را پذیرفته‌اند و در آن مسیر حرکت می‌کنند ولی چهره‌هایی از غرب که در ژاپن ظهور می‌کند در هندوستان ظهور نمی‌کند، از این جهت می‌توان گفت پذیرفتن یک وجه از فرهنگ غرب مستلزم پذیرفتن وجوه دیگر نیست. موفق باشید
3717
متن پرسش
شما در تعریف «مبادی فکر غرب» در صفحة 30 فرموده‌اید: «اندیشیدن بر روی داده‌های حسی برای تسلط بر طبیعت»، چرا شما «مبادی» را «اندیشیدن» تعریف کرده‌اید؟ آیا برای آن که دقت این تعریف بالاتر برود، بهتر نیست عبارت «اندیشیدن بر» را حذف کرده «مبادی فکر غربی» را به «داده‌های حسی برای تسلط بر طبیعت» تعریف کنیم؟ و اگر «تسلط بر طبیعت» قید «اندیشیدن» بود، آیا بهتر نیست که با حذف «اندیشیدن»، این قید را هم حذف کنیم (چون صرف داده‌ها که هدف و غرض ندارد)؟ حال از این تعریف فقط «داده‌های حسی» می‌ماند! آیا شما تعریف دیگری از «مبادی فکر غربی» دارید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌شود اندیشیدن را در این جا به معنای تأمل روحی گرفت که تحت تأثیر مبادیِ مخصوص به خودش می‌باشد. موفق باشید
3718
متن پرسش
آیا این برداشت ما از «مبادی» درست است؟ مبادی، در عقل نظری، بدیهیات نظری است که از جنس گزاره و تصدیق است، اگر چه انسان تفصیلاً متوجه اجزاء قضیة بدیهی نباشد. و در عقل عملی، همان عالم انسان و شخصیتِ پذیرفته‌شده توسط اوست.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم خوب است. موفق باشید
3719
متن پرسش
لبّ استدلال شما در دلیل سوم این جمله است: «خداوند به همان دلیل که پیامبر فرستاد و امامان را پرورش داد، در زمان غیبتِ امام زمان، فقیهی که بتواند جامعه را درست هدایت کند می‌پروراند.»، آیا این استدلال عقلی، لزوم وجود حجت خدا را ثابت می‌کند؟ یا لزوم وجود سیرة حجت خدا را؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو را. موفق باشید
3720
متن پرسش
شما در صفحة 89 دربارة حضرت امام فرموده‌اید که: «می‌تواند آن حقایق را به صورت اشراقی به بقیه بدهد». در این راستا این سؤالات مطرح می‌شود: الف) آیا منظورتان به ارادة خود حضرت امام است (یعنی آیا امام می‌تواند اراده کند تا اشراقاتش بر قلب تک‌تک یک میلیارد مسلمان تجلی کند)؟ یا این که منظور این است که همانطور که امام فهمیده، ما هم می‌فهمیم ولو آن اشراق توسط یکی از ملائکه صورت بگیرد بدون ارادة حضرت امام؟ ب) آیا این ویژگی منحصر به حضرت امام است و بقیة علمای حاضر نمی‌توانند چنین کاری کنند؟ ج) آیا همة علمای دیگر، هر آنچه از اشراقات معنوی عالم غیب گرفته‌اند، از حضرت امام گرفته‌اند نه از اساتید دیگرشان؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- برای رجوع به انقلاب به عنوان حقیقتی که در این دوران باید به آن رجوع کرد، شخصیت اشراقی حضرت امام منشأ آن حقیقت است و آن شخصیت اراده کرده است تا این نور را به بقیه‌ی عالم برساند و ملائکه نیز از طریق رجوع ما به حضرت امام آن نور را به ما می‌دهند 2- در رابطه با رجوع به حقیقت انقلاب این اشراق مخصوص به امام است و هرکس خواست بگیرد با نگاه اشراقی به شخصیت امام می‌تواند از آن اشراق استفاده کند که راه‌کار آن در کتاب عرض شده است. موفق باشید
3721
متن پرسش
آیا این جمله درست است که: «عقل نظری، «هست»ها را درک می‌کند و عقل عملی، «باید»ها را.»؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است. موفق باشید
3722
متن پرسش
شما در پاسخ به سؤال 48 (3385) در پاسخ به این که: «آیا ما به ارادة حضرت امام ذیل شخصیت ایشان قرارمی‌گیریم یا خیر؟»، فرمودید: «در ذیل شخصیت امام قرارگرفتن، از جنس قرارگرفتن ذیل شخصیت امام معصوم است در مرتبه‌ی نازله، و به همان اندازه انسان از تصرفات باطنی حضرت امام بهره‌مند می‌شود.». ما از این پاسخ شما چنین برداشت کردیم که معتقدید: این که ما ذیل شخصیت حضرت امام قراربگیریم، به اراده و تصرف حضرت امام است. در این رابطه اشکالاتی برای ما ایجادشد: اولاً این، غیر از معنای الگوگیری است؛ الگوگیری، اعم است از این که شخص الگو اصلاً متوجه الگوگرفتن دیگران باشد یا نباشد، و اراده کند شخص الگوگیرنده متأثیر بشود یا اراده نکند. پس آیا ذیل شخصیت قرارگرفتن، نوع خاصی الگوگیری است و نه مساوی با آن؟ یعنی آیا مدعای شما این است که: «ذیل شخصیت قرارگرفتن، یعنی آن شخصیت را الگوی خود قراردادن، و تأثیرات در شخص الگوگیرنده به ارادة شخص الگو باشد.»؟ ثانیاً دلیل مدعای شما چیست که: «میلیون‌ها نفر انسانی که در این عالم دارند برای اعتلای اسلام در جامعه و بلکه در عرصة جهانی تلاش می‌کنند، به ارادة حضرت امام دارند پیشرفت می‌کنند و فیض امام زمان از طریق ایشان جاری می‌شود.»؟ ثالثاً شاگردان آیت‌الله قاضی مثل آیت‌الله بهجت و یا حضرت علامه و برادرشان، حتی پس از مرگ استادشان، با او ارتباط داشته و مسائل و مشکلات‌شان را از این طریق حل می‌کرده‌اند و همچنان از تصرفات استادشان بهره می‌جسته‌اند، شما با چه دلیلی ادعامی‌کنید که این تصرفات آیت‌الله قاضی در آیت‌الله بهجت، از طریق حضرت امام است؟ رابعاً اگر ما شاگرد یکی از این عرفا مثلاً آیت‌الله بهجت بشویم و به اراده و تصرفات خاص او رشدکنیم، چطور شما ادعامی‌کنید که تصرفاتی که به ارادة استاد ماست، به ارادة حضرت امام است؟ خامساً آیا شما حضرت امام را واسطة فیض بین امام زمان و این عالم می‌دانید؟ یعنی آیا هر فیضی که قرار است به این عالم (لااقل در امور معنوی) برسد، حتماً از طریق حضرت امام می‌رسد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام اراده کرده‌اند تا نور انقلاب اسلامی را به همه برسانند حال اگر افراد به طریق صحیح به حضرت امام رجوع کردند از آن شخصیت بهره می‌گیرند مثل آن‌که همه از پیامبران بهره نگرفتند. شاگردان مرحوم قاضی برای بهره‌هایی که به مرحوم قاضی رسید می‌توانند در حیات و ممات آن مرحوم از او بهره بگیرند. در مورد امام هم اگر کسی بخواهد با حقیقت انقلاب اسلامی زندگی کند باید از امام بهره بگیرد. در مورد رجوع به حقیقت انقلاب اسلامی که نوری است از انوار حضرت حجت، شخصیت اشراقی امام واسطه‌اند. موفق باشید
3724
متن پرسش
همانطور که گفتیم، ما از پاسخ شما به سؤال (3385) برداشت کردیم که قرارگرفتن ذیل شخصیت حضرت امام، به ارادة ایشان است. و از پاسخ شما به سؤال (3389) فرمودید که آیت‌الله بهجت هم ذیل شخصیت امام است، لکن این مطلب را مقیدکرده فرمودید: از این جهت که «نظر به حاکمیت ولایت فقیه داشتند و در این راستا می‌خواستند اسلام در مناسبات جهان آینده حاکم باشد». ما نفهمیدیم! بالاخره آیا ذیل یک شخصیت قرارگرفتن، ملاکش فقط قبول‌داشتن رئوس کلی فکر آن شخصیت است؟ یا ملاکش رشد قلبی است به ارادة آن شخصیت؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید با شرحی که در مورد سؤال 3722 دادم روشن شود. موفق باشید
3725
متن پرسش
شما در پاسخ به سؤال (3391)، از طرفی فرمودید: «اشراق، در علم حصولی معنا ندارد.»، و از طرف دیگر فرمودید: «حدس، از سنخ اشراق است.»! یعنی آیا در علوم حصولی حدس معنا ندارد؟ آیا ممکن نیست دانشمندان در علم حصولی، مطلبی را حدس بزنند و بعد با آزمایش حدس‌شان را تأییدکنند؟ آیا این حدس‌ها هم از جنس اشراق است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حدس از جنس اشراق است حال چه دانشمند حصولی به آن برسد و چه دانشمند حضوری. موفق باشید
3726
متن پرسش
در پاسخ به سؤال (3392) که: «آیا حضرت امام انقلاب را با اشراق به دست آوردند یا با فکر و استدلال؟»، شما فرمودید: «روح کلی انقلاب اسلامی، اشراقی است. ولی جزئیات آن را با تفکر و رجوع به متون دینی به‌دست می‌آورند.»، چه فرقی بین «روح کلی انقلاب اسلامی» با جزئیات آن است؟ آیا مگر انقلاب اسلامی و نظام اسلامی مجموعة همین جزئیات و افکار نیست؟ «روح کلی انقلاب اسلامی اشراقی است» یعنی چه؟ اصلاً «روح انقلاب اسلامی» یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این را قبلاً عرض کرده‌ام، چیز دیگری در این مورد ندارم که بگویم. موفق باشید
3727
متن پرسش
به نام خدا. باسلام خدمت استاد عزیز.استاد عزیز مدتی پیش حدیثی در کتاب حلیه المتقین خواندم که فکرم را مشغول کرد.حضرت علی(علیه السلام)فرمودند:مردی که کارهای او را زنی تدبیر کندملعون است وهمچنین پیامبر(صل الله علیه و اله)میفرمایند:هرکه اطاعت زن خود بکندخدا او را سرنگون در جهنم اندازد.اگر واقعا این طور باشد که مطمئنا هست پس حق و حقوق زن چه میشود؟زنی که با هزار امید ازدواج میکند حق نظر دادن در زندگی را نداشته باشد ایا این دور از عدالت نیست؟اگر زنی با کارهای همسرش مخالف باشدو از همسرش بخواهد به خاطر او این کار را نکندچه؟وظیفه مرد چیست؟با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: واژه‌ی «زن» در روایات ما بیشتر به معنای زنانی است که رجوع آن‌ها به شهوت و تجملات است. بنده در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» جایگاه مشورت با زنان را بر اساس آیات قرآن آورده‌ام و به طور کامل این بحث در جلد دوم کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» در صفحات537 آمده است. و روشن شده مطابق آیات قرآن، این طور نیست که مصداق این سخنان زنان مؤمنه و عاقله باشد. موفق باشید
3687
متن پرسش
باز هم عرض سلام مجدد خدمت استاد بزرگوار. ببخشید استاد بنده چندی پیش در خواستی از شما برای مشورت و حضور شما در سطح دانشگاه(علوم پزشکی شهید بهشتی-تهران) داشتم استاد دلیل برای حضور شما زیاده...قصد جسارت ندارم خواهشا استاد منتظر جوابتون هستم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض کردم توان جسمی برای چنین سفرهایی ندارم مضافاً این‌که برنامه‌هایی که دارم امکان چنین حضوری را به بنده نمی دهد. موفق باشید
3694
متن پرسش

سلام خدمت استاد بزرگوارم: سوالات زیر به عنوان مصاحبه در رابطه با شخصیت فکری مرحوم شهید آوینی تنطیم شده است تا إن‌شاءالله با جواب‌هایی که می‌فرمایید بتوانیم در سمینار مربوط به بزرگداشت شهید آوینی از آن استفاده شود. سؤال1- تفاوت نگاه آوینی به اقتصاد و نگاههای عرفی نسبت به اقتصاد چیست؟سؤال2-...(بدلیل تعددسوالات درقسمت جواب استاد، سوال ها به همراه جواب ها آمده است)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤال1- تفاوت نگاه آوینی به اقتصاد و نگاههای عرفی نسبت به اقتصاد چیست؟جواب 1- این سوال ارزشمندی است که احتیاج به چندین سال فکر دارد و به راحتی هم نمی توان به آن جواب داد. بنده از بعضی از سخنان شهید آوینی کمک می گیرم تا اشاره ای به آن عالمی بکنم که آوینی مدّ نظر دارد. او در کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» می گوید: حتی یک اقتصاددان ممکن است این سؤال بجا را مطرح کند: هنگامی که زمین، یعنی تنها جایگاهی که برای زیست در اختیار داریم، به موادی آلوده گردد که موجد نقص بدنی در کودکان یا نوادگان ما گردد، پیشرفت اقتصادی، یا به اصطلاح سطح بالای زندگی، چه معنایی خواهد داشت؟ از قول شوماخر در واژه‌ی دیکتاتوری اقتصاد کمک می‌گیرد که می‌گوید: برای ساختن نیروگاه‌های متعارف، خواه بر اساس استفاده از زغال سنگ و خواه استفاده از نفت، و یا نیروگاههای هسته‌ای، با توجه به مبانی اقتصادی تصمیم‌گیری می‌شود؛ و شاید کمترین توجه به «پیامدهای اجتماعی» مبذول گردد. شهید آوینی متوجه است، روند کنونی توسعه‌ی اقتصادی در جهان، سیری جدا از انسان یافته است و بشریت را جبرا در مسیری ناخواسته به سوی نابودی حیات طبیعی پیش می‌راند، می‌گوید: روند کنونی توسعه‌ی اقتصادی که در ذات خویش با رشد غول‌آسای تکنولوژی متحد است. بشریت را ایجاباً در مسیری می‌راند که با اختیار و اراده‌ی آزاد انسانی منافات دارد. هر چند این سیر جبری نیست، نباید از نظر دور داشت که هیچ کس جز معدودی از خاصه‌ی اولیای خدا نمی‌توانند گردن خویش را از طوق عبودیت آن آزاد کنند. همین موجبیت است که شوماخر آن را دیکتاتوری اقتصاد نامیده است. شوماخر جامعه‌ی مصرفی کنونی را به معتادی تشبیه می‌کند که هر چقدر هم وضعیت خود را نکبت‌بار احساس کند رهایی از چنگال اعتیاد را بی‌نهایت دشوار می‌بیند.( کوچک زیباست، ص ١١٩) این یک واقعیت غیر قابل انکار است و شواهد و مصادیق بسیاری بر آن دلالت دارد و شهید آوینی به‌خوبی متوجه این امر شده است. شهید آوینی از قول روژه گارودی در کتاب «هشدار به زندگان» این نکته را آورده که: «اقتصاد آزاد «به شیوه‌ی غربی» برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است»! آوینی می‌گوید: مصرف بیشتر برای تولید بیشتر، ضرورت حتمی اقتصاد امروز است، چرا که اگر کالاهای تولید شده مصرف نشود امکان توسعه‌ی تولید، یعنی امکان توسعه‌ی اقتصادی، وجود نخواهد داشت. بنابراین، برای تولید بیشتر که ضرورت توسعه‌ی اقتصادی است باید مردم را به مصرف هر چه بیشتر ترغیب کرد و بدین علت است که تبلیغات ـ یا بهتر بگویم پروپاگاند ـ یکی از ارکان اساسی توسعه به شیوه‌ی غربی است. روژه گارودی نیز همین مسئله را با بیانی دیگر مورد توجه قرار داده است: تبلیغات تجاری (به شیوه‌ی غربی) بیش از آنکه مایه‌ی تباهی طبیعت باشد موجب هلاکت انسان است: تصور اینکه مردم دنیا حتی برای لحظه‌ای به نیازهای حقیقی خویش و الگویی متناسب با حوائج واقعی انسان بازگردند، برای یک اقتصاددان وحشتناک‌ترین چیزی است که ممکن است اتفاق بیفتد. اگر حتی برای یک لحظه چنین اتفاقی در دنیا بیفتد و مردم فقط برای یک لحظه، درست به اندازه‌ی نیاز واقعی خویش مصرف کنند، ادامه‌ی روند کنونی توسعه‌ی صنعتی دچار مخاطرات و بحران‌هایی خواهد شد که تصور آن بسیار دشوار است. هیچ‌کس کوچک‌ترین تردیدی ندارد که حاکمیت ابرقدرت‌ها و ادامه‌ی سلطه‌ی آنها بر جهان از طریق کارتل‌ها و تراست‌ها و دست‌های پنهان سرمایه‌داران بین‌المللی إعمال می‌شود . سعی می‌کنند با ایجاد حوائج کاذب و غیر حقیقی برای آدم‌ها، موقعیت استکباری خویش را از خطر محفوظ دارند. برای مبارزه با این سلطه‌گری چه می‌توان کرد؟ آیا می‌توان از همان طریقی که این ابرقدرت‌ها حکومت جهنمی خویش را بر کره‌ی زمین مستدام می‌دارند، با آنها مبارزه کرد؟ یا باید راه‌هایی خارج از سیستم‌های شناخته شده‌ی کنونی جست و جو کرد؟ و این مهم‌ترین پرسشی است که باید به کمک اندیشه‌ی شهید آوینی به آن جواب دهد و از این جهت آوینی هنوز برای ما کشف نشده و اندیشه‌ای است برای تاریخِ فردای ما. شهید آوینی می‌گوید: پیروزی انقلاب اسلامی ایران تنها تجربه‌ای است که حقیقت را آنچنان که هست به مردم جهان نشان داد. انقلاب اسلامی ایران نشان داد که برای مبارزه با قدرت جهنمی استکبار هرگز نمی‌توان از همان طریقی اقدام کرد که او خود بنیان آن را نهاده است. شعار «مشت و درفش» و «خون و شمشیر» به‌خوبی می‌تواند از عهده‌ی بیان حقیقت برآید و همین‌طور، قیام عاشورا اسوه‌ای است که تنها راه پیروزی بر باطل را بر ما نمایان می‌سازد. سر پیروزی ما در جبهه‌های جنگ با ابرقدرت‌ها همین است که ما هرگز متکی به سلاح نیستیم. اتکای ما به ایمان خود و امدادهای غیبیی است که ایمان ما مجاری نزول آنهاست و اگر اینچنین نبود و پیروزی ما موکول به همپایی با قافله‌ی نظام اقتصادی و صنعتی غرب می‌شد، امروز حتی یادگارهای انقلاب اسلامی را نیز از کتاب‌های رسمی تاریخ شسته بودند. اصالت اقتصاد ـ یعنی آن فاجعه‌ای که ما آن را دیکتاتوری اقتصاد نام نهادیم ـ امروز با شتاب فراوان جهان را به سوی یک جنگ ناخواسته‌ی جهانی پیش می‌برد. اگر مسلمانان در برابر پرخاشگری و قدرت‌طلبی و سلطه‌جویی کفر به مبارزه برنخیزند، شیطان همه‌ی کره‌ی زمین را به تسخیر در خواهد آورد قرآن فرمود: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ». و اگر خداوند بعضی از مردم را در برابر بعضی دیگر به جنگ برنمی‌انگیخت، فساد روی کره‌ی زمین را فرا می‌گرفت؛ (سوره‌ی بقره، آیه‌ی ٢٥١). آوینی می گفت برای کسی که ادعای شیعه بودن دارد زندگی از دو مقطعِ کربلا و عاشورا عبور خواهد کرد و ما نمی دانیم که این مقطع در زندگی ما چه زمانی است: فرهنگ ما زیر چرخ توسعه اقتصادی له شد و چیزی از آن باقی نماند و چیزهایی ارزش شد که ارزشی نداشت. مثل مدرک و اموال و دارایی. در حالیکه در جبهه، خبری از این حرف‌ها نبود، با اینکه حتی خودِ آوینی فوق لیسانس معماری شهرسازی داشت. ما هنوز مسموم چیزهایی هستیم که در دو دوره‌ی توسعه‌ی اقتصادی و توسعه‌ی سیاسی به خورد ما دادند. سؤال2- در کل آوینی از کدام دریچه به پدیده های مدرن می نگرد؟ جواب 2- مرحوم شهید آوینی متوجه است پدیده‌های مدرن حاصل نگاهی است که آن نگاه بشر را از سکنای قدسی خود جدا می‌بیند و به همین جهت انسان در چنگال تکنیک بی‌عالَم شده است و عالم دینی خود را از دست داده‌اند. سؤال 3- چرا حرف‌های آوینی هنوز کهنه نشده است؟کدام حرفها کهنه می شوند و کدام همواره تازه می مانند؟ جواب 3- سخنانی که اشاره به عالم قدسی و معنویت دارد همچون آن عالَم پای برجاست، سخنانی رفتنی است که اشاره به امور جزیی و اعتباریات و مشهورات دارد و گرفتار اکنون‌زدگی است. سؤال 4-آینده انقلاب از نظر شما چگونه خواهد بود و شهید آوینی چه سهمی در آینده انقلاب خواهد داشت؟ جواب4- آینده‌ی انقلاب، آینده‌ی فتحی است که در تاریخ معاصر شروع شده و به سوی عبور از ظلمات دوران است و نگاه شهید آوینی به این فتح تاریخی است و به همان اندازه که ما به آن نگاه نزدیک شویم در آینده‌ی قدسی تاریخِ خود حاضر خواهیم بود. نوشته‌های آوینی سراسر اشاره‌ای است برای حضور در چنین آینده‌ای، به همین جهت عرض کردم آوینی برای ما کشف نشده است، او اندیشه‌ای است برای تاریخ فردای ما، آینده‌ای که جایگاه بلاغتِ زبان آوینی معلوم می‌شود و زبان شعرگونه‌ی او حکایت‌هایی از عالم ملکوت را ظاهر می‌کند. همین نکته نیز در آینده معنای خود را می‌یابد. سؤال 5- با توجه به اینکه شبکه اقتصاد جهانی، یک شبکه به هم پیوسته در جهت منافع استکبار است، انقلاب اسلامی چه نسبتی می تواند با این شبکه جهانی داشته باشد؟ جواب 5- بالاخره دیر یا زود نظام اسلامی نه‌تنها باید خود را از این شبکه آزاد کند حتی باید نظامی را پایه‌ریزی نماید که «ثروت» نقش اصلی را در نظام‌ عالم نداشته باشد و تحریم‌های اقتصادی بحمدالله این کار را دارد جلو می‌اندازد تا معنای اقتصاد صلواتی ظهور کند. سؤال 6-آیا شما تفاوتی بین جهانی شدن و جهانی سازی قائل هستید؟اگر شما عقیده دارید جهانی شدن یک مسئله فطری است در جهت تحقق حکومت مهدوی، که آمریکایی ها قصد مدیریت آن را دارند،(طبق نظر برخی ها) این حرکت فطری را چگونه تعریف می کنید؟ جواب 6- بشریت به‌خوبی متوجه شده است که نمی‌تواند زندگی کند مگر با یک حکومت جهانی وگرنه با کشورهای جزیره‌ایِ موجود هر کشوری مانع آینده‌ی کشور دیگر می‌شود و شاخصه‌ی این حکومت جهانی آن است که تنها باید با فرهنگ قدسی زمین را اداره کند، کافی است از شرایط به‌دست آمده غفلت نکنیم و متوجه این سخن مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» باشیم که در 19/10/91 فرمودند: «امروز هم ملت ایران آرمان‌هایی دارد، داعیه‌هایی دارد، حرف‌های بزرگی دارد، هم برای کشور خودش، هم برای دنیای اسلام، هم برای عالم بشریت». سؤال 7- پر رنگ شدن نقش پول در زندگی بشر، چه تحولی را در بشر امروز ایجاد کرده است و به عقیده شما در دوران مهدویت و تمدن اسلامی چه چیزی بر قدرت پول سایه می افکند؟آیا مبارزاتی از طرف پیامبر و امام علی علیه السلام در این جهت سراغ دارید؟ جواب 7- وقتی انسان توانست معنای خود را در عالم معنویت جستجو کند فقط در حدّ نیاز از مواهب طبیعی استفاده می‌کند و طبیعتِ خدا نیاز اولیه‌ی بشررا به‌راحتی در اختیار او قرار می‌دهد، در این حالت است که دیگر پول و ثروت ارزش خود را از دست می‌دهد. شاید جوابی که در سؤال اول مطرح شد این عرض بنده را کامل کند. سؤال 8- آیا می توان با نگاه فقهی به تحول اقتصادی رسید؟ جواب 8- حتماً در کنار نگاهی که انسان باید بر مبنای توحید به عالم و آدم داشته باشد راه‌کارهای فقهی به مدد او می‌آید. فقه راه‌کار است، باید نگاه را درست کرد و از فقه استفاده نمود. مثل وقتی شما می‌خواهید با نگاه توحیدی نماز بخوانید و راه‌کار فقهی به کمک شما می‌آید. سؤال 9- اقتصاد غربی، چگونه بشر را از ساحت حضور خارج کرده و در توهم برده است؟ جواب 9- با اصالت‌دادن به دنیا و این‌که ذهنِ انسان را مرکز هست‌ها و نیست‌ها قرار داده. سؤال10- جنبش وال استریت و 99 درصدی را در دل تاریخ، چگونه تحلیل می کنید؟ جواب 10- بشرِ امروز به نوعی دیگر از زندگی نظر دارد که نه مارکسیسم توانست به آن جواب دهد و نه لیبرال دموکراسی. جنبش وال‌استریت ظهور این نگاه جدید است و امکان توقف آن برای نظام سلطه فراهم نیست چون چیزی است بیرون نظام سلطه. سؤال 11- به نظر شما، آیا نگاه شیعه، در دل تاریخ معاصر، نسبت به ماهیت اقتصاد غربی رشد داشته است؟ جواب 11- هنوز به صورت چشم‌گیر نه. سؤال 12- عمیق ترین ظلمت در کجای اقتصاد غرب است؟ جواب 12- در اصالت‌دادن به دنیا و به حاشیه‌بردن زندگی معنوی و یا به تعبیر شهید آوینی در جدایی توسعه‌ی اقتصادی از انسان. سؤال 13- نسبت اقتصاد و سبک زندگی چیست؟ جواب 13- این مسئله‌ی مهمی است که بنده به طور مفصل در یک مصاحبه‌ای طولانی به آن پرداخته‌ام که بعداً به صورت جزوه‌ای تحت عنوان «سبک زندگی در تمدن نوین اسلامی» در آمد و در سایت لب‌المیزان موجود است.

3675
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار ببخشید چند بار این سوال را پرسیدم اما متاسفانه جوابی دریافت نکردم لطفا راهنماییم کنید من خانومی هستم که 29 ساله ازدواج کردم و دوتا بچه هم دارم همسر خوبی دارم اما قبلا کسی رو دوست داشتم که بهش نرسیدم اما بعد این همه سال نتونستم فراموشش کنم و احساس گناه دارم خدا رو شکر الان زندگی خوبی دارم اما این بین اتفاقاتی برام افتاد که روحم رو زخمی کرد من اعتقاد دارم که خدا خیلی هوام رو داره از دعای بابام این همسر خوب نسیبم شده اما ادم زخمی به مرهم احتیاج داره و من مرهمی برای زخمام پیدا کردم که درد زخمهام رو اروم می کرد و اما از دستش دادم همسرم خیلی مهربونه اما اون هم دنیای خودش رو داره و من می دونم توقع زیاده ازش برای همین من احتیاج دارم زیاد بهم محبت کنه و بهم توجه کنه ولی اون این کار رو نمی کنه و بیشتر وقتها فکر کسی که دوستش داشتم میاد توی فکرم و احساس گناه می کنم فکر می کنم به همسرم خیانت می کنم اما واقعا بی اختیاره و وقتی میاد توی فکرم سریع هواس خودم رو پرت می کنم که بهش فکر نکنم اما چی کار کنم که همسرم بهم بیشتر توجه کنه؟ اصلا این که من کسی رو دوست داشتم گناهه ؟ ادرس ایمیل من:z_sad1362@yahoo.com
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرحال هرکس باید با خودش زندگی کند و با معارف الهی و اخلاق معنوی راه اُنس با خدا را پیدا کند و بتواند به بهترین شکل فرزندان خود را تربیت کند و انتظارات زیادی از شوهرش نداشته باشد و پاگیر او نشود. برای نجات از این وَهمیات پیشنهاد می‌کنم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را مطالعه بفرمایید، فایل کتاب روی سایت هست. دوست‌داشتن نامحرم در هر حال، روح را از مسیر اصلی‌اش بیرون می‌برد و گرفتار تصمیماتی می‌کند که انسان را گرفتار سوء عاقبت می‌نماید. موفق باشید
3680
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم. امانتداری که در روایات تاکید زیادی روی آن شده و گاهی از ارکان ایمان و نشانه ایمان و..... شمرده شده درعصر کنونی بیشتر چه مصداقی دارد چرا اینقدر روی این موضوع تاکید شده است.؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه باید نسبت به رعایت حق حساس بود تا حضرت حق توجه و رحمتش را از ما باز نگیرد و امانت‌داری یکی از نمونه‌های رعایت حقوق افراد است، چه رعایت امانت در برگشت آن‌چه از افراد در اختیار ما است و چه رعایت امانتی که مردم در اختیار مسئولان کشور قرار می‌دهند تا به وظیفه‌ی خود در خدمت‌گذاری به مردم آن را رعایت کنند و چه رعایت امانتی که مردم یک کشور به دانشجویان می‌دهند تا به بهترین نحو درس بخوانند. موفق باشید
3657
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز. بنده در یکی از دانشگاهای تهران مسئول مباحث سیاسی حوزه ی بسیج هستم و تصمیم بر فعالیت هایی داریم...در اول قصد مشورت با شما را داشتم و بعد خواهش و خواهش و خواهش برای هماهنگی با شما برای حضور در دانشگاه حالا به هر نحوی داشتم.خواهشا شماره تماسی به بنده بدهید که بتوانم با شما یا با مسئول برنامه هایتان صحبتی داشته باشند...استاد عزیز اینجا هوای سیاسی دانشجویان بس آلوده است در این تهران بزرگ هم نمیشه افکار این دانشجویان امام زمان را بدست هر کسی داد محتاجیم. یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ( بنده از نظر جسمی در شرایطی نیستم که بتوانم در دانشگاه صحبت داشته باشم می‌توانید با موسسه ساحت حضور تماس بگیرید ممکن است آن عزیزان بتوانند در خدمتتان باشند. موفق باشید تلفن ساحت حضور 09138037964
3663
متن پرسش
باسلام استاد گرانقدر سوال داشتم که خواهشمندم آنرا به دقت ملاحظه بفرمایید و جوابش را هم بفرمائید و ما را به مراجعه کتاب سفارش نفرمائید چون دوست دارم خودتان جواب بدهید: الف:درشرح گلشن راز(محمدلاهیجی)این جمله آمده:((بت پرستی چیزی غیر از خداپرستی نیست و اگر مسلمان که قائل به توحید است و انکار بت می نماید بدانستی و آگاه شدی که فی الحقیقه بت چیست و مظهرکیست و ظاهر به صورت بت چه کسی است بدانستی که البته دین حق در بت پرستی است)) منظور این جمله چیست؟ ب:برخی عرفا می گویند ((حضرت موسی برادرش را عتاب کرد بدین جهت بود که توچرا گوساله پرستی را انکار کردی و نفهمیدی گوساله پرستی غیر از خداپرستی نیست))شفاف توضیح دهید؟ 2.شما قائل به این هستید که امروز سلوک ذیل اندیشه امام ، حال سئوال اینجاست که خود امام بارها فرمودند استاد پیدا کنید خودرو نمی شود و یا اینکه علامه طهرانی در کتاب سرالفتوح کاملا مخالف نظر شما فرموده اند با اینکه زمان انقلاب هم درک کرده اند جمع بین این دوحرف با فرمایش شما چیست؟ و آیا در تایید حرف شما کسی قائل به این نظر شما هست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: الف- در عرفان سالک به بصیرتی می‌رسد که همه‌چیز را آیت حضرت حق می‌بیند در آن حال بت نه از آن جهت که بت است،بلکه از آن جهت که مخلوق خداوند است مظهر اسماء الهی است. چنانچه قرآن می‌فرماید: « سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏ » به زودی ایات خود را در افاق و در جان مومنین طوری می نمائیم که همه ان ایات را حق می بینند. ب- باید عین متن باشد تا بتوانیم با توجه به قبل و بعد جمله منظور را بفهمیم. 2- بنده در جزوه‌ی «روش سلوکی حضرت آیت الله بهجت» سخن آیت الله بهجت را شرح داده‌ام که چرا می‌فرمایند: «علم تو، استاد تو است» در ضمن چرا خودِ حضرت امام را در جهت‌گیری کلی استاد خود به حساب نیاوریم و در امور جزیی‌تر از اساتید عزیز نیز استفاده کنیم؟ موفق باشید ‏
نمایش چاپی