بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: توحید و اسماء الهی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20624
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد دلیل عقلی اینکه عرفا و حکماء می گویند اسماء الله مظهر می خواهند چیست؟ مثلا می گویند ولی از اسماءالله و مظهر می خواهند اگر اسماء الهی مظهر نداشته باشند چه محذور عقلی پیش می آید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود اسماء الهی بدون مظهر، مثل آن است که شما اسمِ حیّ را بدون مظهر بخواهید ملاقات کنید که مسلّم با مفهومِ آن تنها روبه‌رو می‌شوید. ولی در موجودِ زنده آن موجود زنده، آینه‌ای می‌شود تا با خود اسم حیّ ارتباط پیدا کنید. موفق باشید

20610
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد گرامي: با عرض پوزش مطلبي خواندم در مورد حدوث اسما از آيت الله رضوي که در زير مي آورم. به نظرم با آنچه که ما از معارف فهميده ايم مطابقت ندارد ولي توان نقد آن رو ندارم اگر ممکن است استاد محترم توضيحي درباره آن بدهند: در کتاب کافی به این باب «باب حدوث اسماء» توجه فرمائید یعنی اسامی خدا حادث هستند؛ پرسش این است «آیا اسم های خدا مانند خود خدا ازلی هستند یا حادث و پدیده هستند؟» آیا تا خدا بوده اسم های قادر، عادل، خالق، رحمان، رحیم، موجد، مبدع، مبدء، منشئ و ... نیز بوده اند؟ مرحوم کلینی در عنوان این باب می گوید: اسامی خدا همگی پدیده اند این اسم ها همگی بعدها پدید شده اند، ازلی نیستند. باید بدانیم: خداوند «صفت» ندارد: نهج البلاغه خطبه اول: اوّل الدّين معرفته، وکمال معرفته التّصديق به، و کمال التّصديق به توحيده، و کمال توحيده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهادة کل صفة انّها غيرالموصوف، فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثنّاه، و من ثنّاه فقد جزّأه، و ... و نیز حدیث سوم از همان باب و در منابع دیگر. و از جانب دیگر می دانیم که همان صفات که برای خدا می شماریم اسم های خدا هستند مثلاً قادر هم صفت خدا است هم اسم خدا و همین طور خالق، عادل، رحمان و... بنابراین خدا نه اسم دارد و نه صفت. حال که خدا نه اسم دارد نه صفت پس این همه اسامی و صفات چیست که برای خدا می شماریم و در قرآن نیز آمده اند؟ در حدیث دوم از همین باب می فرماید نام گذاری و انتخاب این اسماء برای خدا، به خاطر این است که انسان نمی تواند بدون اسم و صفت رابطه برقرار کند یعنی وجود این اسماء به خاطر «عجز انسان» است و گرنه خدا نه اسم دارد و نه صفت. این که می گوییم خدا عالم است یعنی «جهل به او راه ندارد»، خدا قادر است یعنی عاجز نیست، و هر اسم یا صفت خدا برای نفی یک نقص از خدا می باشد. نام ها و اسامی دیگر اشیاء همگی یک صفت را بر مسمّای شان اثبات می کنند: درخت، صفت درخت بودن را به آن گیاه اثبات می کند، حیوان صفت حیوانیت را بر آن موجود اثبات می کند. و همین طور است همۀ اسم های جنس، نوع، قسم و اسم های اعلام. اما اسامی و صفات خدا هیچ صفتی را برای خدا اثبات نمی کنند بلکه هر کدام یک نقصی را از خدا نفی می کنند. این است فرق مهم اسم خدا با اسم مخلوق. یعنی در واقع نه اسمی برای خدا قائل هستیم و نه صفتی. بنابر این این اسم ها و صفت ها وقتی پدید آمده اند که انسان پدید آمده است تا اولاً انسان بتواند با خدای خویش رابطه برقرار کند زیرا انسان با چیزی که بی نام باشد نمی تواند رابطه برقرار کند و اساساً نمی تواند درباره آن فکر کند. ثانیاً: انسان بتواند به وسیله آن اسامی و صفات نواقصی را از ذات خداوند نفی و سلب کند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظر داشته باشید که حضرت حق در قرآن می‌فرماید: «له الاسماء الحسنی فدعوها بها» یعنی در رجوع به حضرت حق، متوجه باشید که او دارای اسماء حسنا و کمالاتی است که باید شما در رجوع به حضرت حق، رجوع به آن اسماء که در مظاهر جلوه کرده است، داشته باشید وگرنه خدای شما، خدایِ مفهومی و انتزاعی خواهد بود. می‌ماند که آیا اسماء حسنا به طور منفصل و جداگانه در خدا هست؟ مسلّم نه. زیرا با مقام احدیت او نمی‌خواند. لذا فراموش نکنید که این‌جا وحدت بین ذات و صفات مطرح است. در عین آن‌که در او هیچ دوگانگی و چندگانگی نیست، عین علم و قدرت است و این توحید دقیقی است. آری! همان‌طور که عرفا می‌فرمایند صفات حضرت حق نسبت به مخلوقات، حادث‌اند یعنی با مخلوقی که حادث است، آن مخلوق حادث می‌شود ولی نه در مقام ذات که قدیم‌اند به قدیم‌بودنِ ذات. مثل قوه‌ی بینایی که در شما به شما هست، ولی در چشم به بیناییِ چشم است، وقتی چیزی را ببیند. با توجه به این امور، نمی‌توان گفت صفات پروردگار تنها برای نفیِ نقص خداوند است و این در صورتی است که بتوانیم وحدت ذات و صفات را درک کنیم که او در عین آن‌که عین علم است، عین حیات است. در اصطلاحِ حکمت متعالیه این بحث را تحت عنوان «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء و لیس بشئی منها» مطرح می‌شود. و بنده عرایضی در این رابطه در شرح تفسیر سوره‌ی حمد امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» داشته‌ام. می‌توانید به صوت آن مباحث رجوع فرمایید. موفق باشید

20598
متن پرسش
سلام استاد: اینکه فرمودید دشمن چون انقلاب را نمی فهمد نمی تواند ضرری برساند، آیا با اعمال تحریم ها و غیره نمی تواند بر مشروعیت نظام اثر گذار باشد؟ سوال دیگر اینکه: ممکن است انقلاب بدون مردم پیش برود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انقلاب بدون مردم هرگز پیش نمی‌رود ولی بنیاد مردم گرایش به توحید است؛ در همان رابطه حضرت صادق علیه السلام می‌فرمایند «فطرهم علی التوحید» (آنان بر اساس توحید سرشته شده‌اند) و انقلاب اسلامی متذکر همان بنیاد است لذا هر اندازه در اصلاح امور مردم و تربیت دینی آن‌ها تلاش کنیم نتیجه می‌گیریم. عرایضی در نوشتار «مسئولیت فهم حرکت اربعینی ما» که سعی می‌شود در روزهای اخیر در معرض دید کاربران سایت قرار گیرد در این رابطه شده‌است. موفق باشید

20544
متن پرسش
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد بزرگوار: چند سوال داشتم.: آیا رسیدن به اولین مشاهده قلبی همان لقاء الله است؟ 2. آیا اگر انسان تمام تلاش خود را کند در یک چله می تواند به اولین شهود دست یابد؟ 3. آیا اگر در حین چله خطایی از او سر بزند با جبران آن تمام آثار گناه از بین می رود و چله سالم می ماند؟ ۴. در اولین چله به غیر از انجام واجبات آیا برنامه خاصی برای مستحبات پیشنهاد می کنید؟ 5. آیا انسان در ابتدا فقط باید سعی در عمیق کردن واجبات کند تا با ایجاد عطش کم کم مستحبات به برنامه خود اضافه کند یا در ابتدا باید حداقلی از مستحبات داشته باشد مانند 3 رکعت نماز شفع و وتر؟ از استاد عزیز خواهش می کنم سوالی بدون جواب باقی نگذارند. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در سیر إلی اللّه خداوند با انوار اسماء الهی نظر به انسان می‌کند و این به یک معنا، لقاء الهی است و هراندازه سیر خود را ادامه دهد، آن اسماء با وسعت و شدت بیشتری متجلی می‌شوند. در هر حال، در هر چلّه‌ای انسان باید سعی کند فقط در محضر حق و با در نظرگرفتن رضایت او عمل کند و اگر خطایی غفلتاً سر زد، سریعاً توبه و جبران کند و به چلّه‌ی خود ادامه دهد. در ضمن بزرگان، در چله‌های خود روزه‌داری و قرائت قرآن و کتب عرفانی و نمازهای مستحب را انجام می‌دهند. موفق باشید  

20522
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز خدا شما را با امیرالمومنین علیه السلام محشور فرماید: جناب استاد چند وقتی است علاقه شدید و احساس خوبی نسبت به ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» پیدا کرده ام به گونه ای بقیه اذکار را تحت الشعاع قرار داده مثلا وقتی که می خواهم «لا اله الا الله» و یا «استغفر الله ربی و اتوب الیه» و یا اذکار دیگری بگویم قلبم به سمت ذکر حوقله می رود و از آن بیشتر احساس ارتباط می کنم. حال از آنجا که باید دائما به نفس بدبین بود نکنند این توطئه نفس باشد، یا این که لطف خداست و ادامه بدهم. با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک لطف الهی است، إن‌شاءاللّه در آن ذکر مستقر می‌شوید و راهِ توحیدی خوبی در مقابل شما گشوده می‌شود. موفق باشید

20510
متن پرسش
سلام علیکم: کتاب ورود به عالم بقیت اللهی را مطالعه می کنم. استاد اگر فردی در توحید قوی شود ادامه مسیر برای او چیست؟ آیا چنین فردی باید به دنبال استادی باشد تا در ظهور و تجلیات او را جلو ببرد؟ یا صرف معرفت و توحید که با روح و قلب دریافت می کند کافیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است که به جزوه‌ی «شرح مختصر دستورالعمل سلوکی آیت اللّه بهجت» به آدرسhttp://lobolmizan.ir/leaflet/1361/ که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

20492
متن پرسش
سلام استاد: یه مطلب کوتاه از آقای میلانی می فرستم به نظرم خیلی حرف سنگینیه من درست و غلطش رو نمی فهمم شما نظرتون رو بفرمایید. کاظم رمضانی: ️«فلاسفه کتابهای دینی را تحریف کردند» شیخ حسن میلانی در گفتگو با خبرگزاری کتاب و در نقد فلاسفه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تعجب می‌کنم! مگر امروز، روزِ این حرف‌هاست؟! حقیقتاً اگر کسی مثل حضرت امام در اندیشه‌ی فلاسفه تعمق کرده باشند حرفش آن خواهد بود که فلاسفه مبینِ سخنان انبیاء هستند. حضرت امام «رضوان‏ الله عليه» در شرح حديث دوازدهم در كتاب چهل حديث مى ‏فرمايند: نظر در ذات براى اثبات وجود توحيد و تنزيه و تقديس آن، غايت ارسال انبياء و آمال عرفا بوده و قرآن كريم و احاديث شريفه مشحون از علم به ذات و كمالات اسماء الهى است و هيچ كتابى از كتب حكما و متكلمين بيشتر از كتاب كريم الهى و كتب معتبره‏ ى اخبار مثل «اصول كافى» و «توحيد صدوق» غور در اثبات ذات و اسماء و صفات ننموده. ليكن مصيبت در آن است كه در قرون اخير بعضى جاهلان در لباس اهل علم پيدا شده كه نديده و نسنجيده و از كتاب و سنت عارى و برى بوده، مجردِ جهلِ خود را دليل بطلان علم به مبدأ و معاد دانسته، براى رواج بازار خود، نظر در معارف را كه غايتِ مقصد انبياء و اولياء (عليهم السلام) است و سر تا پاى كتاب خدا و اخبار اهل بيت (عليهم السلام) مشحون از آن است را حرام شمرده و هر ناسزايى و تهمتى را از اهل آن دريغ ندانسته و قلوب بندگان خدا را از علم به مبدأ و معاد منصرف كرده و اسباب تفرقه‏ ى كلمه و شتات جمعيت مسلمين گرديده و از او اگر سؤال شود كه اين‏ همه تكفير و تفسيق براى چيست؟ متشبث شود بر حديث‏ «لا تَتَفَكَّرُوا فِي ذاتِ الله». اين بيچاره‏ ى جاهل از دو جهت در اشتباه و جهالت است: يكى آن‏كه گمان كرده حكماء تفكر در ذات مى‏ كنند، با آن‏كه تفكر در ذات را و اكْتِناهِ آن را ممتنع مى ‏دانند و اين خود يكى از مسائل مبرهنه‏ ى آن علم است. و ديگر آن‏كه معنى حديث را ندانسته گمان كرده مطلقاً راجع به ذات مقدس نبايد اسمى برده شود.[1] موفق باشید


[1] ( 1)- ر. ك: شرح چهل حديث، امام خمينى« رضوان ‏الله تعالى ‏عليه»، حديث شماره ‏ى 12، باب تفكر. صص 192- 193

20474
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوارم: خدا قوت. 1. در مورد تفسیر سوره حمد حضرت امام: تجلی ذات بر ذات را اگر می شود یک جمله موجز که وقتتان را نگیرد در توضیحش بفرمایید. احساس می کنم مشکل پیدا کردم، احساس می کنم این قسمت را نفهمیدم. (تجلی ذات بر ذات ، در مقابل تجلی ذات بر موجودات) 2. چند سال قبل حقیر خواب بودم، و برای نماز صبح بیدار شدم و وضو گرفتم و نمازم را خواندم، و خوابیدم، بعد دوستان طلبه مرا بیدار کردند که برای نماز صبح بیدار بشوم، من هم گفتم خواندم، صبح متوجه شدم که نماز خواندنی در کار نبوده، و خواب بوده اینها که دیدم. ولی بسیار واقعی بود. سوال اینجاست که این چه حالت از نفس است؟! التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  تجلی ذات بر ذات مبتنی است بر علم خدا بر خودش و این‌که خود را در خود و یا در اسماء به تماشا بنشیند و از این جهت همیشه آن‌چه در میان است تجلی ذات بر ذات است حتی آن‌جایی که مخلوقات را خلق می‌کند. به همین معنا جناب حافظ رازگشایی می‌کند و می‌فرماید: «نظری کرد که بیند به جهان صورت خویش / خیمه در آب و گل مزرعه آدم زد». 2- این نحوه‌ای از تجرد است و روبه‌روشدن با تجرد نفس، ارزشش آن است که انسان تجرد نفس خود را بهتر حس می‌کند. موفق باشید

20466
متن پرسش
با سلام و ارادت: اینکه فرمودید سلوک عبادی دارای شدت و ضعف است، این همان خوف و رجا است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شدت و ضعف سلوک به جهت تفاوت تجلیات انوار الهی است و بدین نحو می‌توان گفت هرگاه آن تجلیات، گشوده‌تر باشد و اسماء جمالی در صحنه باشد رجاء غلبه دارد. موفق باشید

20472
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم: سه تاسئوال از محضر حضرتعالی دارم: 1. با توجه به اینکه اسماء عرشی «سبحان الله» و «الحمد لله» و «لا اله الاّ الله» و «الله اکبر» از اسماء عرشی الهی است، و از طرفی هم می گوییم امام معصوم علیه السلام جامع همه ی اسماء الهی است، پس باید بگوییم که امام معصوم علیه السلام سبحان هم هست الحمدلله هم هست لااله الاّا... هم هست اکبر هم هست چون، پذیرفتیم که امام جامع اسماء الهی است و این چهار اسم هم اسم اعظم خداست. اینکه بگوییم امام (ع) مثل خداوند رحیم است با عقل درک می شود اما باید چگونه درک کنیم که امام لااله الاّا...است؟ اساسا این برداشت صحیح است یا خیر؟ 2. با توجه به ظهور همه جانبه ی امام معصوم (ع) در تمام عوالم هستی، چگونه است که وقتی ما به مضجع شریف امامان می رویم، ظهور امام (ع) بیشتر حس می شود؟ و به قول حضرتعالی قلب ما منور می گردد؟ 3. دلیل استغفار امامان معصوم علیه سلام چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آری! امام مظهر یگانگی خداوند است و نور اوست که ما را متوجه‌ی حضرت احد می‌کند 2- بعضی از مظاهر شدت بیشتری دارند مثل صورت که بهتر از کف پا حالات روحی انسان را نشان می‌دهد 3- استغفارِ ائمه، جهت دفع است تا گناه، به سراغ آن‌ها نیاید و استغفار ما جهت رفع است تا خداوند گناهی که مرتکب شده‌ایم را رفع کند. موفق باشید

20461
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی: از رابعه نقل شده شبی پیامبر را در خواب دیدم گفت رابعه مرا دوست داری؟ گفتم ای رسول خدا چه کسی است که شما را دوست ندارد ولی آنقدر محبت حق مرا فراگرفته که جایی برای دوستی غیر نمانده. آقا آیا این مطلب می تواند درست باشد؟ چون محبت پیامبر (ص) محبت غیر نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر. اگر رابعه، رابعه‌ی عارفی است که ما می‌شناسیم خوب می‌داند که تنها در مظهریت اولیاء معصوم می‌توان به خدا نظر کرد و محبت خود را شعله‌ور نمود به همان معنا که در حدیث قدسی داریم: «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً، فَاحْبَبْتُ انْ اعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لَاُعْرَف»؛[1] من گنجى پنهان بودم، دوست داشتم تا شناخته شوم، پس خلق را خلق كردم كه شناخته شوم. یعنی خداوند با مظاهرش برای ما ظهور می‌کند و عالی‌ترین مظهر او، انسان‌های معصوم‌اند و از طریق آن‌ها راهِ محبت واقعی به خداوند گشوده می‌شود. موفق باشید  


[1] - مصباح‏الشريعه، ترجمه عبدالرزاق گيلانى، ص 108.

20449
متن پرسش
1. دیدن عینیت صفات با یکدیگر مربوط به چه نوع کشفی است؟ کشف اسم الله؟ 2. عینیت ذات و صفات مربوط به کشف اسم احد است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه باید ذات را در صفت یا اسمی دید منتها ذات، در مظهریتِ آن اسم و نه ذات، در مقامِ احدیت. موفق باشید

20448
متن پرسش
1. اسم الله جزو اسماء وصف است؟ 2. کشف ذوقی ظهور چه اسمی است؟ 3. برای داشتن این کشف تا کجا باید بالا رفت؟ 4. شنیدن تسبیح ملائکه مربوط به کدام عالم و چه مرتبه ای از کشف است؟ همینطور تسبیح موجودات 5. اینکه معرفت به ذات نه در توان عقل است و نه در توان قلب بالاخره ما در این حد که ذاتی هست که جامع صفات است و نامحدود که شناخت داریم. مقصود از عدم شناخت چیست؟ شناخت بی واسطه است؟ یعنی بر خلاف اسماء که امکان شناخت بی واسطه اما نسبی را دارند امکان شناخت بی واسطه اینجا نیست. درست است جناب استاد؟ می شود توضیح بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اسم اللّه اسمی است که جامع همه‌ی اسماء است. پس در هر صورت، اسم اللّه نیز اسم است 2- «کشف ذوقی» همان کشف است که در مسیر سلوک، به نور اسم ظاهر برای سالک پیش می‌آید 3- این ربطی به ما ندارد، خدا باید ما را جلو ببرد 4- در هر مرحله از «کشف» این پیش می‌آید که وحدت بر کثرت همچنان غالب می‌شود 5- منظور، معرفت حضوری است. موفق باشید

20409
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد در عجبم از کار خدا. پیامبری از جنس نور برای هدایت خلق می فرستد بعد از 23 سال فداکاری دینش پا می گیرد یک مرتبه پیامبر رحلت می کند و انحراف شروع می شود و 1400 سال کشتار و ظلم و ستم در اوج آن عاشورا. خوب خدا جان تو که می توانستی بیست سال دیگه به عمر پیامبری اضافه می کردی تا اولی و دومی و اونایی که به خلافت طمع داشتن بمیرن بعدش با خیال راحت امام علی (ع) امامت رو به دست می گرفت و بشریت سرنوشتی غیر از این پیدا می کرد. حالا یه انقلابی بعد از 1400 سال توسط یه مرد آسمونی پا می گیره مردم هم از همه چیز مایه میزان درست بعد از جنگ و موقعی که وقت پایه گذاری اقتصاد و فرهنگ اسلامه امام رو می بره و بعد دوباره انحراف و لیبرالیسم و غرب گرایی و نتیجه فقر و فساد و تبعیض و فاجعه ای که الان می بینیم. خوب خدا جون امام رو نگه می داشتی یا به جای شهید بهشتی، مطهری، یا حداقل رجایی، هاشمی رو می کشتی و یکی اونا رو نگه می داشتی تا با اون نفوذ و قدرتش هر کاری می خواد نکنه تا اینچنین بعد از امام نگه مانور تجمل بدید نگه رشوه ها هدیه است و هزاران انحراف دیگه، که دل آدم از گفتنش ریش می شه مردم بیچاره ام که نمی دونستن اون داره تو اقتصاد و فرهنگ چیکار می کنه درست اومدی همون رو باقی گذاشتی که تفکرات توسعه اون در تضاد با حقیقت انقلاب بود تا جایی که فقیه انقلابی آیت الله خزعلی در اواخر عمرش بگه اگه هاشمی دو باره بیاد رو کار من بمیرم و نباشم ببینم، شما هاشمی رو نمی شناسید!! راستی استاد چرا این‌جوریه چرا؟ قربان شما برم. ایمیلم خرابه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «دوست دارد یار این آشفتگی». اگر با چشم خدا عالَم را نگاه کنیم می‌یابیم چه حساب‌ها در کار است! راستی، اگر علی«علیه‌السلام» با آن جبهه روبه‌رو نشده بود و کار، همچنان جلو می‌رفت، در کجا ما با چنین درخششی  از آن حضرت روبه‌رو می‌شدیم؟! و اگر حسین«علیه‌السلام» در تاریخی بدون یزید در صحنه بود، این‌همه سرمایه‌ی عاطفه و حماسه و حکمت، کجا در مقابل چشمِ بشر قرار می‌گرفت؟!! از این جهت است که باید با چشم الهی و نگاه حضرت ربّ که او هادی بشریت است، به عالَم نگریست. موفق باشید    

20394
متن پرسش
سلام و درود: لطفا در مورد شرک به بنده کتاب معرفی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی توحید را بشناسیم و متوجه‌ی حضور آن یگانه‌ی جاری در هستی بشویم، هرچیزی که مانع اُنس با آن حقیقت یگانه بشود، شرک است. موفق باشید

20393
متن پرسش
سلام و درود فراوان خدمت شما استاد گرامی: لطفا به بنده کتاب هایی در مورد عدل الهی معرفی بفرمایید. غیر از عدل شهید مطهری. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیز مدونی غیر از آن‌چه مرحوم شهید مطهری فرموده‌اند و آن نکاتی که در جزوه‌ی «معارف 1» بنده عرض کردم؛ در نظر ندارم. جزوه بر روی سایت هست. موفق باشید

20366
متن پرسش
بازخوانی هویت دینی و ملی سلام علیکم: جواب جنابعالی را دریافت کردم. بنده هم با نظر شریفتان موافق هستم و بدانید مطالعات خود را سالهاست آغاز کرده ام و اکنون دریافته ام برای رسیدن به نتیجه باید رویکرد خود را عوض کنم و هویت (اسلامی، انقلابی و ملی) خود را در مطالعاتم طلب کنم. بدانید گرچه فعلا آمادگی روحی و فکری در خود برای مواجه با ساحت کبیر تفسیر المیزان را نمی بینم ولی مطالعات هویتی دارم و در خلال آنها سوالاتم را مطرح می کنم. سوال اول: گرچه ما به عدالت پروردگار خود معترفیم ولی می بینیم هر پنج پیامبر اولوالعزم الهی در منطقه خاور میانه ظهور کرده اند. آیا این موضوع با عدالت جغرافیایی پروردگار در تناقض نیست؟ هر چند خداوند در قرآن می فرمایند ما برای هر قومی پیامبری است (یونس 47) ولی چرا باید مردم بین النهرین و در واقع خاور میانه این مزیت را داشته باشند که هر پنج پیامبر صاحب شریعت در این منطقه ظهور کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شواهد تاریخی حکایت از آن دارد که منطقه‌ی تمدنی بشر در همین منطقه‌ی خاور میانه بوده است و بدین لحاظ پیامبران اولعزم که باید طرح جهانی در راستای زندگی توحیدی داشته باشند، در این منطقه ظهور کرده‌اند. ولی این بدین معنا نیست که 124 هزار پیامبر در مناطق دیگر نبوده باشند. آری! قرآن نام پیامبرانی را می‌برد که در آن محیط و آن شرایط، قابل تحقیق بوده‌اند، وگرنه حضرت حق به حکم اسم هادی خود، همه‌ی بشریت را هدایت کرده‌ است. موفق باشید

20359
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد طاهرزاده: با توجه به حجم سوالات ارسالی بدون مقدمه سوالم را می پرسم هر چند چنین بی مقدمه سوال پرسیدن جسارت شاگرد در محضر استاد است ولی اقتضای مدرنیته و سوال پرسیدن از پشت صفر و یک های مجازی جز این نیست. پس حقیر را بر این جسارت ببخشید. حضرت استاد با در نظر گرفتن مقدمات سوال: من جمله اینکه منظور از عرفان؛ عرفان ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است که در بستر روح تاریخی هر عصر و ذیل آیه ی «کل یوم هو فی شأن» و در مرتبه ی نازله، ذیل انوار اشراقی حضرت روح الله و تفصیل حضرتشان در شخصیت مقام معظم رهبری و بدور از هرگونه سوبژکتیویته و ذهنیت پرستی و بر مبنای استوار و محکم معرفت نفس در «وجود» سیر می کند و دیگر اینکه غالبا در ابتدای راه، استادِ خاص حاصل نمی شود و شرح احوالات و طلب سنجیدن آن از توانایی های استاد عام بیرون است و اما سوال: جایی فرمودید آقا نجفی قوچانی رحمه الله علیه در گزارشات برزخی خود تحت عنوان «سیاحت غرب» به برهوتی اشاره می کند که از آن عبور می کند و این برهوت حجاب کثرت و اعتباریات است. عصاره ی سوال اینجاست که سالکِ تازه وارد که از لحاظ برهانی و عقلانی کاملا درک می کند صحت مطالب را و «عقل نظری» در خاک کثیف این برهوت نمانده است و به حق مطلب در موطن تفکر آگاه است چگونه از حال «قلب» باخبر بشود و بفهمد که از این حجاب مذکور عبور کرده است یا نه؟ حال آنکه به اقتضای ابتدای مسیر بودن نه کشف و شهودی در میان است که از این بابت آسوده خاطر شود و نه آنقدر به احوال قلب و نفس آگاه است که بتواند خود بر این معنا واقف شود. عرضم تمام جز اینکه منظورم از درک این مطلب که فلان مرحله عرفان را در موطن قلب طی کرده است یا نه؛ دو بخش اصلی دارد: یک اینکه مرحله ای مشخص و معین (نه اینکه بگوییم هر چه به خدا نزدیک تری یا حال نمازت بیشتر است پس جلوتری) دو اینکه مشخص بفهمد در عبور از این مرحله چه قدر موفق بوده و چه قدر از راه باقی است. و اینکه اگر جواب اینست که این سنجش در ابتدای مسیر ابدا رخ نخواهد داد پس چگونه ابتدا را به انتها برسانیم که چون کور مادرزادی در جاده پر خطر معرفت نفس قدم برمی داریم و درست نمی دانیم کجا هستیم و چه چیز هایی را گذراندیم و چه چیزهایی را نه، محال به نظر نمی رسد؟ بسیار بسیار بابت حضورتان اولا و صبر و حوصله تان در پاسخ دادن ثانیا و تیم فوق العاده همراه تان ثالثا سپاسگزارم. یا حق.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که فطرت ما بر اساس توحید سرشته شده است، از فهم حقانیت سیر خود حتی در ابتدای راه بیگانه نیستیم مگر آن‌که هدفی و قصدی غیر از رجوع به حضرت حق داشته باشیم که در آن صورت، خود را باید ملامت کنیم. بنابراین حرف همیشگی خود را تکرار می‌کنم که:

تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس              خودْ راه بگویدت چون باید کرد

تا ما تماشگر باشیم این سؤالات را داریم، ولی وقتی بازیگری پیشه کردیم راه، به خودی خود گشوده می‌شود و دوگانگی سوبژه و اُبژه چون گردی بر هوا می‌رود. موفق باشید

20289
متن پرسش
با سلام: چرا واجب الوجود عین وجود است؟ با اثبات به صورتی که شوری برای نمک یا تری برای آب عین ذاتش است برایم اثبات نمی شود چون این ها مثال هستند ولی چگونه بدون این مثال ها می توان اثبات کرد که وجود عین ذات خداست؟ من نظرم این است که اگر موجودی، صفتی را داشته باشد 3 حالت پیش می آید: 1. باید از دیگری آن را بگیرد (مثل آب نمک) یا 2. آن صفت به صورت ازلی در او وجود داشته باشد و از بین نرود. 3- آن صفت به صورت ازلی در او وجود داشته باشد و مثلا پس از 10 سال از بین برود. سوال اول : حالت سوم چگونه حذف می شود؟ سوال دوم: اگر حالت سوم حذف شود، چرا اگر صفت به صورت ازلی در او وجود داشته باشد و از بین نرود، عین وجود محسوب می شود؟ سوال سوم (شرمنده از تعداد سوالات): چرا عین وجود عین کمال است؟ (این که گفته می شود چون صفات مانند علیم و بصیر و ... صفات وجودی هستند، پس چون عین وجود است، پس عین کمال نیز هست، اصلا برایم قانع کننده نیست. چه طور صفات علیم و بصیر و ... صفات وجودی اند و چگونه این صفات وجودی می توانند، عین وجود بودن خدا را ثابت کنند؟) استاد لطفا کمک کنید. حدود یک سال کتاب های فلسفی میخوندم و آخر حتی کامل بودن خدا هم درست برام اثبات نشده.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در شرح کتاب «از برهان تا عرفان» روشن شد که چون وجود مخلوقات از خودشان نیست و از خدا است، باید خدا عین وجود باشد و چون نقص‌ها از عدم است پس عین وجود عین کمال است. خوب است در شرح این موضوعات به کتاب مذکور و شرح صوتی آن رجوع فرمایید. http://lobolmizan.ir/sound/1130 موفق باشید

20278
متن پرسش
سلام استاد گرامی: با توجه به مقام جامعیت وجود، آیا با ارتباط به مقام تنها یکی از اسمای خداوند، به تمامی اسمای الهی مرتبط خواهیم شد؟ در صورتی که می دانیم حیات انسان تعلقی و عین نیاز است و حیات خداوند عین وجود و ذات اوست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به آن دارد که ما چگونه به حق رجوع کنیم. آری! حضرت حق به جهت جامعیت در هرجا، همه‌ی اسماء را در صحنه دارد ولی آن‌که طالب شفا است، ناخودآگاه به اسم شافی رجوع می‌کند مگر آن‌هایی که حقیقتاً حضرت حق را با تمام اسماء مدّ نظر قرار می‌دهند. عرایضی در این مورد در شرح کتاب «مصباح الهدایه» از حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شده است. موفق باشید

20277
متن پرسش
سلام استاد عزیز: بنده کتاب از برهان تا عرفان و همچنین چند کتاب فلسفی دیگر را نیز خوانده ام و ابدی و ازلی بودن واجب الوجود را قبول دارم. در عبارت: «اگر واجب الوجود نقص داشت پس نیازمند می شود و اگر نیازمند شد پس دیگر واجب الوجود نیست» 2 مشکل دارم: 1. ممکن است مثلا چیزی نقص داشته باشد ولی نیاز به رفع آن چیز در خودش احساس نکند و نخواهد نقصش را برطرف سازد. 2. چرا واجب الوجود نیازمند نیست؟ من فقط برایم اثبات شده که وجود او ازلی و ابدی است و خالق ممکن الوجود نیز هست. (یگانه بودن آن نیز برایم اثبات نشده چون کامل بودن آن برایم اثبات نشده)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در برهان صدیقین روشن می‌شود واجب‌الوجود عین وجود است و از آن‌جایی که عین وجود، عین کمال است پس واجب‌الوجود هیچ نقصی و نیازی ندارد. موفق باشید

20248
متن پرسش
سلام: یه نگاهی که می کنم می بینم چه خلقتی بود این خلقت خدا! خلقتی که هدفش عبادت خدا و رسیدن به کمال بود. اکثر پیامبرا رو که مردم رد کردن، کشتن، زجر دادن ... بعضی مثلا پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله هم که پذیرفتن و حکومتی تشکیل داد یه جورایی مردم تو خالی بودن، برای امام علی علیه السلام چهل نفر نبود، بعد ائمه علیهم السلام که تقریبا هیچ کس مقامشونو درک نکرد، بعد غیبت طولانی، حالا هم جبهه انقلابی خیلی نیست و فوقش چند میلیون؛ و کره زمین با میلیارد ها انسان رو زمین میچرخن بدونه اینکه بدونن از کجا اومدن و کجا هستن و کجا میرن، و کلا تو تاریخ هر چی انسان اومد 99/99999 درصدش اصلا تو باغ نبودن، فقط قرار پایانش خوش باشه و منجی ای بیاد و اکثر انسان های رو زمین رو که درصد کم و بسیار ناچیزی از انسان های خلق شده اند رو هدایت کنه و مدینه فاضله به وجود بیاره! میدونم خدا در کارش اشتباهی نیست، دنبال جوابشم. سوال: روش تبلیغ خدا (ارسال پیامبران و ...) و رسوندن حرفش به خلائق خیلی خیلی خیلی ناقص نبود؟! اکثرا حرف خدا رو نشنیدن، به اون درصدها و انسان هایی که اومدن و رفتن اصلا تو باغ قرار نگرفتن و گناه ها و گناه ها و گناه ها و کلا تاریخ و دنیا که آدم نگاه میکنه یه فکری به وجود میاد که چه خلقتی بود این؟ چه خلقت بدی بود! اصلا اصلا اصلا به هدفش نرسید. شاید جواب این باشه که کیفیت تو اسلام مهمه و اینکه رو این کره با میلیارد ها آدم هم باشن و یکی حججی باشه کافیه... ولی بازم برام قانع کننده نیست، پس بقیه چی؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هدف پیامبران هدایت مردم بوده و هدف انسان‌ها عبادتِ خدا. و این‌که می‌فرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس إلاّ لیعبدون» این هدف، هدفِ جنّ و انس است، حال اگر عبادت نکنند از هدف و کمال خود دور می‌شوند و نه آن‌که هدفِ خدا باشد که اگر عبادت نکنند، خدا به هدفش نرسیده باشد.

از طرفی هدف پیامبران، فرهنگ‌سازی است. در این رابطه در نظر بگیرید اگر در همین دنیای آشفته آموزه‌های پیامبران نبود، چه می‌شد؟! و بدین جهت می‌فرمایند در هدایت، تنها آن وجهِ نهایی آن مقصد نیست، هر مرحله‌ای که بشر قدمی از حیوانیت خود فاصله بگیرد به همان اندازه پیامبران به هدف خود رسیده‌اند. بنا نیست همه، امیرالمؤمنین شوند، بناست ابوسفیان هم که هست یک قدم از درنده‌خویی خود پا پس بکشد. آری! آرمانِ هدایت الهی، تخلّقِ خُلقِ انسان‌ها به الهی‌شدن است. موفق باشید 

20246
متن پرسش
سلام علیکم: (با عنایت به اینکه می فرمایند نظر استقلالی نسبت به غیر نداشتن) سوالی که هست اینه که اگر ظالمی به بنده ظلم کند معنی آن این است که ابتدائاً خداوند متعال به ایشان گفته برو و فلانی را بیآزار و آن شخص مامور خدا بوده یا اینکه خود ظالم ابتدائاً تصمیم به ظلم می گیرد ولی چون این ظلم به نفع شخص مومن است خداوند اذن می دهد به این معنا که مانع ایجاد نمی کند کدامیک صحیح است؟ اصولاً استقلال نداشتن غیر خدا (انسان یا موجودات دیگر مثل حیوانات درنده) در چه مرحله ای است 1. تصمیم 2. عملی نمودن 3. نتیجه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمونه‌ی این موضوع را در حمله‌ی صدام حسین به ایران دیدید که خداوند اختیار را از صدام نگرفت، ولی او گمان می‌کرد با اختیار خود هرکاری می‌تواند بکند و حضرت امام روح‌اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با نظر به این‌که حاکمیت از آنِ خدا است و صدام در این نظام مستقل نیست وظیفه‌ی الهی‌شان را انجام دادند و نتیجه‌ی آن‌چنان عالی به تاریخِ بشر رسید. در همه‌ی امور قضیه از همین قرار است. موفق باشید

20243
متن پرسش
سلام: با توجه به آیه ۲۹ سوره بقره که راجع به خلق آسمان ها و زمین به منظور استفاده انسان در رسیدن به مقصدش است این همه وسعت کهکشان ها و اجرام آسمانی به چه منظوری می باشد در حالی که انسان هیچ ارتباطی با آنها ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظام عالم طبق آیه‌ی فوق مستقیم و غیر مستقیم، بسترِ حیات انسان است و به همین جهت آن‌هایی که این حقیقت را کشف کرده‌اند به زبان شاعرانه می‌گویند: « اگر یک ذره را برگیری از جای / خلل یابد همه عالم سراپای». موفق باشید

20228
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم خدمت استاد بزرگوار: در ابتدا اعیاد ذی الحجه را به شما تبریک می گویم. استاد در اواخر کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» آوردید که روح زیباست لذا اگر بدن را تحت کنترل خود در آورد، بدنی زیبا می سازد. در اینجا مراد از زیبایی چیست؟ آیا مراد، همان زیبایی عرفی است؟ که چشم بزرگ، بینی کوچک و غیره و یا نه، مراد دل نشین بودن ظاهر است؟ چرا که ما علمایی داریم که با اینکه شاید زیبایی ظاهری به معنای عرف را نداشته باشند اما ظاهری دل نشین دارند که گاهی قابل توصیف نیستند. اجرکم عندالله. التماس دعا. یا علی مدد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی حقیقی نظمی است که اعضاء را به وحدتِ مخصوص خود برساند و به همین جهت که اسماء الهی در وحدتِ حضرت حق جای دارند، او را جمیل می‌گوییم. لذا هرجا اعضاء به وحدتِ خاص خود و به تعادل لازم رسیده باشند، زیبایی به میان می‌آید. موفق باشید   ُ

نمایش چاپی