بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: توحید و اسماء الهی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5846
متن پرسش
سلام علیکم. استاد بنده مباحث معاد شما رو دنبال می کنم. در خصوص قیامت کبری سوالی داشتم. در این مباحث متوجه شدم که برزخ و قیامت هم اکنون هست و ما از آنها غفلت داریم و بعد از مرگ که پرده ازبرابر چشمها کنار می رود متوجه مشود انسان، که اینها بوده منتهی نسبت به آنها غافل بوده. البته برخی افراد به علت تهذیب نفس هم اکنون قبل از مرگشان در عالم برزخ زندگی می کنند و برخی حتی در قیامت و اولیاءالله در کلیه عوالم حضور دارند. استاد سوالاتی که داشتم این است که1. برخی افراد در عالم برزخ زندگی می کنند(قبل از مرگ)، یعنی چه؟یعنی می بینند که مثلا این دروغ چه تاثیری دارد، این غیبت چه تاثیری دارد؟2. استاد اگر قیامت هم اکنون ساری و جاری است؛ پس قیامت کبری چگونه رخ می دهد؟کسانی که هم اکنون در آن عوالم هم حضور دارند چی؟آیا قیامتی مبنی بر اینکه یک دفع از فاز دنیا وارد فاز آخرت می شویم هست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1ـ آری کسی که همین حالا از نسبت‌های اعتباری و تعلّقات دنیایی خود را آزاد کند متوجه حقیقت دیانت می‌شود. 2ـ همین‌طور که خدا هست ولی ما باید به خدا نزدیک شویم، قیامت به عنوان یک حقیقت متعالی هم اکنون هست ولی انسان‌ها و سایر مخلوقات از جمله طبیعت،‌ هنوز به قیامت نرسیده‌اند تا تماما ویران شوند و به نحوه قیامتی خود وارد شوند. موفق باشید
5856
متن پرسش
سلام علیکم برای حاجت گرفتن از معصومین (ع) چه مقدماتی و شرایطی لازم است؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: باید از طریق معرفت نفس جایگاه حقایق غیبی را شناخت. موفق باشید
5831
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم در تفسیر حدیث ای اباذر فرمودید بالاترین نوع عبادت تفکر در معرفت خداست ، خواهشمند است با توجه به ذهن اندک بنده چگونگی تفکر در معرفت خدا را روشن تر بفرمایید. یا حق
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: این‌که عرض کردم روایت امام صادق«علیه‌السلام» است که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در کتاب «چهل حدیث» در حدیث شماره‌ی 12 آورده‌اند. از طرفی روایات می‌فرماید با معرفت نفس به معرفت ربّ می‌رسید پس یکی از راه‌های تفکر در معرفت خداوند، معرفت نفس است و نیز امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در خطبه‌ی شماره 1 نکات ظریفی در معرفت الهی دارند و بنده‌ی حقیر نیز آن خطبه را به طور مختصر شرح داده‌ام. موفق باشید
5796
متن پرسش
سلام. بنده در سؤال شماره‌ی 5784 سوالی در رابطه با سیره‌ی ائمه و خوف و رجا پرسیدم. اما احساس کردم به شما جسارت شده است. بنده بسیار از بیانات شما استفاده می‌کنم و مطلقا قصد بی ادبی نداشتم فقط یک سوال برای دانستن بود و در سوال هم می‌شود هر فردی را نقد کرد و این به معنای بی‌ادبی نیست. من متوجه نشدم بالاخره حرف‌هایی که زدم اشتباه است؟ این‌که من به چیزی رسیده ام و دیگری هم به چیزی و هرکه راه خود را برود که نمی شود. نگاه من به ائمه اشتباه است؟ یا عمق سخنان شما را درک نکرده‌ام که فرموده‌اید تاکیدی ندارید عرایضتان را دنبال کنم؟ (ناامید شدم با این حرف!) درست است شما جملاتی آورده اید که ظاهرا خلاف صحبت‌های بنده است اما من به‌طورکلی از سیره‌ی معصومین صحبت کردم. اگر قرار باشد ادعیه و مناجات را بررسی کنیم می‌بینیم از آن حرف‌های عارفانه در آنها بسیار کم است و غالب آن حرف‌های عابدانه و زاهدانه است. استاد! بنده همه‌ی حرفم این است چرا سیره‌ی معصومین به زهاد و عباد شبیه است تا عرفا، حال این سیره می‌خواهد مناجات و عبادت باشد، یا زندگی روزمره، یا نحوه‌ی برخورد با انسان‌ها و جهان و طبیعت. گاهی که اینجا سوال می پرسم احساس می کنم خیلی سوالات احمقانه و کودکانه ای مطرح می کنم که اینگونه پاسخ می دهید. همین یک سوال مایه‌ی تفکر من برای خیلی چیزهای دیگر خواهد شد و جهت من را تغییر می دهد. ببینید صحبت‌های شما همان صحبت های قائلین به انسان محوری است فقط بسیار ظریف و نامحسوس چون برای پیشرفت این انسان(در همه ابعاد) از خدا و خدایی‌شدن سخن می گویید این اشتباه به وجود می آید که سخن شما خدا خواهی است در حالی که باطن آن انسان محوری و نیل به گزاره ی "همه چیز برای انسان است"، فقط این انسان محوری در سطح خیلی بالاست اما آخرش بیشتر "من" شدن است. خیلی جالب است فنای فی الله برای نیل به انانیت مطلق و نهایی. در حالی که در سیره معصومین این نیست.استاد بنده قصد جسارت ندارم، شاید من متوهم هستم. اما این چیزی است که می بینم و بسیار ظریف است و در نگاه اول فورا نفی خواهد شد. اگر عاشقی و اخلاص واقعی کار ما نیست و شما با توجه به آن اینگونه سخن می گویید، خب بگویید تا ما خود را بیهوده غرق در خیالات نکنیم. دیگر خسته شدم از این همه سوالات مزخرف و بی جواب. چرا این خدا نمی آید پایین تکلیفش را با ما روشن کند؟ من نمی توانم هم خودم را بپرستم هم اورا. هر جا می رویم ردپای خداست و ما را ول نمی کند. من یا باید فقط با او باشم یا فقط با خودم. حال همیشه با او بودن را ندارم چون هنوز خودم برای خودم لذیذ ترم وقتی هم درون خودم می روم میبینیم هیچی آن تو نیست. همه زندگیم شده است برزخ، شده است میان آسمان و زمین چرخیدن.پس این راه حق مطلق کجاست که برویم و دیگر به چیزی نگاه نکنیم و آسوده باشیم؟حیف که نمیشود خدا را نفرین کرد و الا با این خلقتش و این بلاهایی که سر ما می آورد حسابی نفرینش می کردم. این هم تفالی که الان به حافظ زدم: اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم/جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را/نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند/جوانان سعادتمند پند پیر دانا را/حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو/که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: عرض کردم گاهی اسم جلال بر قلب سالک تجلی می‌کند و با نظر به عظمت الهی شخصیت او در بندگی خداوند «خوفی» می شود که در اصطلاح عرفانی به این افراد «مناجاتی» می‌گویند و گاهی اسم جمال تجلی می‌کند و به این انسان‌ها «خراباتی» می‌گویند چون بیشتر با روحیه‌ی رجاء ، نظر به لطف خدا دارند ولی بهترین حال تعادل بین خوف و رجاء هست که در ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌بینیم و بنده آن چند روایت را آوردم تا عرض کرده باشم نمی‌توان گفت سیره‌ی ائمه«علیهم‌السلام» تنها شخصیت خوفی بوده ولی نمی‌دانم از کجا برداشت کردید بنده ناراحت شده‌ام. عرض بنده آن است که اگر اسم جلال بر قلب شما تجلی کرده و بیشتر متأثر از خوف الهی هستید همین راه را ادامه دهید لازم نیست به متونی مشغول شوید که جنبه‌ی امید و رجاء به خدا را مدّ نظر دارند. اما نکته‌ی مهمی که نباید در سخنانتان از آن غفلت فرمایید معنای انسان‌محوری است. در انسان‌محوری یا اومانیسم آنچه مدّ نظر انسان قرار می‌گیرد خود اوست تا به امیالی که خودش برای خودش تعریف کرده است برسد ولی این‌که خدا عالم را برای انسان خلق کرده تا انسان به کمالاتی که استعدادش را دارد برسد، این انسان‌محوری به معنای مذموم آن نیست زیرا خداوند در آیه‌ی 29 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً» خداوند آنچه در زمین هست را برای شما خلق کرده. آن‌وقت شما می‌فرمایید؛ گزاره‌ی «همه‌چیز برای انسان است» انسان‌محوری است و تا آن‌جا جلو رفته‌اید که فنای فی اللّه را که مسیر نفی انانیت است برای قرب الهی، نیل به انانیت مطلق و نهایی انگاشته‌اید و عجیب است که این را در سیره‌ی معصومین نفی می‌کنید، معصومینی که همگی مناجات شعبانیه را می‌خواندند و از حضرت حق تقاضا می‌کردند: «إِلَهِی‏ هَبْ‏ لِی‏ کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ» پروردگارا نهایت جدایى از غیر خودت را به من ببخش و چشم‏هاى دلم را با نظر به خودت، روشن فرما تا آن حدّ که چشم‏هاى دل بتواند حجاب‏هاى نور را بشکافد، پس متصل گردم به معدن عظمت و در نتیجه روح‏هاى ما آویزان به عزّ قدس تو گردد. گفتید چرا خدا نمی‌آید پایین تکلیفش را با ما روشن کند؛ خدا با نور شریعت و سیره‌ی اولیاء معصوم به‌خوبی تکلیف ما را روشن کرده است مگر آن‌که ما به دنبال تکلیفی باشیم که خدا به ما تکلیف نکرده و آن تصوری است که شما نسبت به عبادات دارید گویا به گمان جنابعالی خدا که می‌فرماید من برای متقین بهشت آماده کرده‌ام، خواسته انسان‌محوری ما را تقویت کند! آیا این انسان محوری مورد نظر شماست؟موفق باشید
5783
متن پرسش
سلام.حضرت امیر در نهج البلاغه می فرمایند:....و کمال الاخلاص له، نفی الصفات عنه...آیا منظور از این حرف نفی جدایی صفت از ذات است؟یا واقعا موصوف کردن خداوند به هر صفتی اشتباه است؟اینکه مثلا شما مهربان هستید و طبق درکی که از مهربانی دارید آن را به خداوند نسبت بدهید و بگویید جنس مهربانی خدا هم همین است درست است؟آیا این ما نیستیم که برای خداوند صفت درست می کنیم؟این تقسیم از جانب ماست؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی‌: سلام علیکم: از آن‌جایی که صفات حضرت حق عین ذات اوست پس هرگز نباید یک خدا تصور کرد و مجموعه‌ای صفات، بلکه او را همان حیّ مطلق و علیم مطلق دید و از این جهت حضرت متذکر می‌شوند کمال اخلاص آن است که او را یک حقیقت بیابی که همه‌ی صفات را دارد ولی هیچ‌کدام از صفات هم در مقابل ذات نیست بلکه وحدتی است که عین کثرت است. همه‌ی کمالات از جمله رئوف‌بودن از آن خدا است و ما به او این صفت را نداده‌ایم ولی سخن علی«علیه‌السلام» آن است که در سطحی بالاتر متوجه وحدت حضرت حق باشیم ،وحدتی که صفات او او را از یگانگی خارج نمی‌کند. موفق باشید
5755
متن پرسش
سلام استاد،پیرو سوال 5738.بنده در آن سوال عرض نکردم ابن عربی گفته است ذات خدا را دیده که خب معلوم است هیچ ادراکی حتی شهودی و حضوری هم به آن تعلق نمی گیرد.عرض بنده این است که همان طور که ما مثلا ائمه را با تصوری که از صورت آن ها در ذهن داریم در خواب میبینیم یا حتی فرشتگان که مجرد از ماده هستند نیز در خواب برای ما قالب مثالی پیدا می کنند و ما طبق تصورات،مزاج و عوامل گوناگون آن فرشته را به صورتی مثلا انسانی می بینیم،آیا ممکن است خداوند را در مقام تجلی مثالی به شکلی ببینیم؟آیا ابن عربی واقعا خداوند را با صورت مثالی در خواب ندیده است؟این عربی خیلی واضح می گوید من خود حق را در خواب دیدم،در خواب یعنی صورت،تمثل یعنی شکل و اندازه و عمق.او نگفته من تجلی ای از تجلیات حق را دیده ام او گفته انی رایت الحق.وقتی امام ششم می گوید در نماز آنقدر ایاک نعبد و... را گفتم که از صاحب اصلی اش شنیدم وقتی موسی بن عمران از درخت مادی صدای مادی با گوش مادی می شنود و آن صدا می گوید من خدای توام چه اشکالی دارد کسی صورتی خیالی از خداوند ببیند و او بگوید من خدای توام؟استاد خیلی واضح است،خداوند در هر مقامی و با هر مرتبه ای از تجلی در یک درخت تجلی می کند،این خداوند می تواند در یک صورت مادی(حالا نه مادی،در خواب و خیالی)نیز شخصا(مجبورم بگویم شخص خدا تا مطلب معلوم شود) تجلی کند.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: در هرحال منظور او جلوه‌ای از جلوات اسماء الهی است که در جمال صورتی ظهور یافته. همان‌طور که قرآن می‌فرماید: «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏» در این‌جا هم می‌فرماید آن آیات را که ببینید برایشان روشن می‌شود که حق است که در آن آیات ظهور یافته. با توجه به این امر عرض کردم این طایفه فرهنگ خاصی دارند و باید با آن فرهنگ و با آن ادبیات سخنان آن‌ها را فهمید. موفق باشید
5743
متن پرسش
سلام علیکم. استاد گرامی یک تفکر هست که به خداوند به دید یک معمار می نگرد یعنی جهان را بنا کرد و خودش کنار نشسته و تفکر دوم این است که خداوند جهان را بنا کرد و یک سری سنت گذاشت و طبق همان سنتها جهان پیش می رود و تفکر سوم این که خداوند جهان را خلق کرد و هرلحظه در حال تدبیر کردن است و در هرصحنه فعالانه حاضر است. استاد کدام یک از این سه به حقیقت نزدیکتر است؟چرا؟چگونه می شود ثابت کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم خداوند «وجود» مخلوقات را می‌دهد نه این‌که مثل یک بنا مصالح عالم را شکل داده، متوجه می‌شویم وقتی رابطه‌ی بین علت و معلول وجودی باشد یعنی معلول وجود نازله‌ی علت است و به عبارت دیگر معلول تجلی علت می‌باشد در این حالت جز نگاه سوم آن دو نگاه دیگر غلط خواهد بود. این‌را می‌توانید در مباحث برهان صدیقین دنبال کنید. به گفته‌ی شهید مطهری مشکل فیلسوفان غرب که عموماً دو نظر اول مربوط به آنان است، این می‌باشد که آن‌ها جز برهان نظم دلیل دیگری برای ارتباط خدا با عالم نمی‌شناسند. موفق باشید
5735
متن پرسش
آیا خداوند متعال به چیزی جز ذات خودش توجه می کند یا این یه رابطه یک طرفه و همیشگی از طرف ما است که باید به خداوند توجه کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: خداوند جز به ذات خود توجه ندارد ولی پیرو توجه به ذات خود نظر به شئونات خود که همان تجلی اسماء حسنای اوست دارد و در راستای توجه به اسماء حسنای خود مخلوقات را که مظاهر اسماء حسنایش می‌باشد خلق می‌کند و بیش از همه نظر به انسان کامل دارد که مظهر کامل و جامع همه‌ی اسماء اوست و در این رابطه به رسول خود«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمود: «لولاک لما خلقت الأفلاک» اگر بنای خلقت تو نبود هیچ موجودی را خلق نمی‌کردم. مثل باغبانی که با نظر به میوه و آن‌هم عالی‌ترین میوه‌ها، باغ را شکل می‌دهد. موفق باشید
5736
متن پرسش
اگر در این دنیا و قبل از مرگ چشم باطن ما باز نشود به هیچ دردی نمی خوریم؟راستش را بگویید،به جایی نرسیده ایم؟ کلا همه چیز را باخته ایم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: وقتی انسان توانست خدا را پیدا کند و متوجه آن حقیقت یگانه در عالم شد راه را پیدا کرده و در این راه هرقدر با عبادات شرعی جلو رود به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود تا وقتی که مُرد و پرده‌ها عقب رفت و با نور حقیقت مرتبط گشت، با بهشتی زندگی را شروع می‌کند که سراسر تجلیات انوار خاص حضرت رب‌العالمین است و از از این طریق با پروردگار خود زندگی می‌کند. موفق باشید
5738
متن پرسش
سلام.آیا امکان دارد فردی خداوند را در خواب ببیند؟آیا امکان دارد خداوند (حال با هر شکلی،مثلا در قالب تصورات پیشین فرد از خداوند)برای وی در قالب مثالی تجلی کند؟استاد به این مطلب از ابن عربی توجه کنید:انی رایت الحق، فی النوم،مرتین و هو یقول لی:انصح عبادی.من خداوند را بارها در خواب دیدم و او به من گفت بندگانم را نصیحت کن(ابن عربی این مطلب را در کتاب الفتوحات المکیة ، ج 5 ، ص 156 و 157 نقل می کند).دیگر از این واضح تر؟بنده قبلا این سوال را از شما پرسیدم و منبع نداشتم و شما هم گفتید نمی شود.یادم هست در مورد حدیٍثی از پیامبر اکرم(ص) نیز از شما سوالی پرسیدم.پیامبر فرموده بودند در معراج خداوند دستش را بر پشت و کتف من زد و من "سردی" دست او را بر پشت خودم حس کردم(متاسفانه الان منبع ندارم).دقت کنید این عربی از رویت مثالی خداوند حرف می زند و پیامبر از رویت حسی.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: عرفا ادبیات خاصی دارند که با مردم فرق می‌کند همین‌طور که زبان دین با زبان مردم معمولی فرق می‌کند. مثلاً در روایت از رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» داریم که می‌فرمایند: «مَن رآنى فَقَد رأى الحق‏» هرکسی مرا ببیند مطمئناً حق را دیده، مردم معمولی گمان می‌کنند یعنی هرکس شکل و جسم رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را ببیند حق را دیده، ولی عرفا می‌فهمند یعنی در حرکات و گفتار و سکنات رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» حق جلوه‌گر است. مثلاً ما در قرآن داریم: «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» خداوند و ملائکه در قیامت در صف‌های منظم می‌آیند. آدم معمولی گمان می‌کند پس خدا هم راه می‌افتد و می‌آید در صحرای محشر، ولی آن‌کسی که زبان قرآن را می‌فهمد متوجه می‌شود سخن از ظهور ربوبیت است و نه ظهور ذات. محی‌الدین وقتی می‌گوید حق را در خواب دیدم حقیقتاً متوجه تجلیات حضرت حق است در جمالی که برای او ظهور کرده و این غیر از آن است که گمان کنید او ذات حق را دیده است. ولی این کجا و قرب رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» در معراج کجا که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» مفتخر به ظهور خاصی از حضرت حق شده‌اند که به اصطلاح آن مقام را مقام تمکین بعد از تلوین می‌گویند که خود محی‌الدین اقرار دارد احدی جز رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» در این مقام وارد نمی‌شود. بنا شد رفقایی که در این موارد شبهه دارند به سایت حکمت و عرفان رجوع کنند تا به صورت جامع جواب خود را بگیرند چون بنده به جهت کثرت سؤال‌های متنوع عزیزان نمی‌توانم به این نوع سؤالات که نیاز به بحث وسیع دارد جواب کامل بدهم. موفق باشید
5598
متن پرسش
بسم الله/ با سلام و تقدیم احترام با توجه به اینکه تمدّن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با مبداء وجود نیست : 1) اگر "شهود اولیه ی وجود" را بنیان طراحی یک دستگاه فلسفی معطوف به تمدّن در نظر آوریم، این "ادراک نخستین از وجود"، چگونه شکل می گیرد و چگونه دگرگون می شود؟ و جایگاه فاهمه ی انسان و میزان توانش در ادراک آن کجاست؟ 2) آیا اساسی ترین پرسش مغفول مانده در فلسفه ی غرب ، "پرسش از هستی" است؟ 3) امکان "همزبانی "ملاصدرا و شیخ اشراق و فیلسوفان پدیدارشناس غربی مثل هایدگر و هوسرل را چقدر می دانید؟ و آیا گشودگی راه آینده همین همسخنی نیست؟ 4) آیا آن "خدایی که می تواند ما را نجات دهد" همان "خدای انقلاب اسلامی ایران" است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه از نوع سؤال‌تان برمی‌آید که اندیشه‌ی ارزشمندی در صحنه دارید. 1- حقیقتاً وقتی متوجه باشیم تمدن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با «وجود» نیست و متوجه باشیم «وجود» حقیقتی است که در عین در ظهور و خفابودن، همواره نور خود را در مظاهر مختلف می‌نمایاند و با ظهور خود دست و دل یک ملت را با ظهور خود به سوی تعالی سوق می‌دهد و با خفای خود انسان‌ها را به خودشان وامی‌گذارد تا تمدنی بسازند که حجاب حقیقت باشد؛ پس نباید پرسید «ادراک نخستین از وجود چگونه شکل می‌گیرد» . چون این وجود است که اگر تاریخی را آماده دید ظهور می‌کند، ما فقط می‌توانیم ناظر ظهور نور وجود باشیم و تقدیری که شروع شده است را درست بشناسیم، چیزی که شما در انقلاب اسلامی شاهد آن هستید و حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با جمله‌ی «خدای مقلب‌القلوب، قلب این ملت را در جهت تحقق این انقلاب هدایت کرد» خبر آن تقدیر تاریخی را به ما رساند. هنر انسان‌ها آن است که کاری بکنند از این تقدیر تاریخی بیرون نیفتند، به نظرم فاهمه به این کار می‌آید تا به جای ساختن تاریخ، تاریخ خود را بشناسد وگرنه بی‌تاریخ می‌شود. 2- حقیقتاً همین طور است که اساسی‌ترین پرسش، پرسش از هستی است که هایدگر در یک شهود اجمالی متوجه آن شد و به تعبیر جناب فردید؛ آقای خمینی به تفصیل آن پرداخت و آن را از دست فلسفه نجات داد و تلاش بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برای تبیین چنین مطلبی است که بفهمیم چرا شهود هایدگر، شهود عبور از غرب است و چرا حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به نور نبوت نبی‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» صورت کاربردی‌دادن به آن شهود است که بر قلب حضرت امام اشراق شد 3- بنده بین نگاه صدرایی و هایدگر که یکی صورت تکامل‌یافته‌ی اشراق سهرودی و دیگر صورت زنده‌تر فهم هوسرل است جدایی نمی‌بینم به شرطی که به هر دو با نگاه وجودی نظر کنیم 4- چقدر احساس همزبانی می‌کنم با این جمله‌ی شما که متوجه شده‌اید «تنها خدایی می‌تواند ما را نجات دهد که در انقلاب اسلامی ظهور کرد» من نمی‌دانم شما چه کسی هستی، ولی از کلماتت معلوم است، خیلی خوش‌ترکیبی. موفق باشید
5599
متن پرسش
با سلام خدمت استاد معظم معنای الله اکبر چیست؟ آیا موارد زیر می تواند معنای صحیحی باشد؟ مهم تر از همه: در اذان و نماز و تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها باید به چه معنایی توجه قلبی داشت؟ 1- الله اکبر «من کل شیء»: خدا از هر چیزی بزرگتر است. البته نه بزرگی جسمانی. شاید معنایش این بشود: «رتبه و شأن خدا از رتبه و شأن هر چیزی بزرگتر است.» نتایج این معنا: فقط به فرمان خدا باید عمل کرد، فقط باید دنبال خشنودی او بود، در نماز فقط باید به او توجه کرد. در غیر این صورت دیگران از خدا در رتبه بالاتری قرار گرفته اند. (گاهی تفسیری که از معنای تکبیرة الاحرام در نماز ارائه می دهند، بر اساس این معناست) 2- الله اکبر یعنی خداوند صاحب بزرگی و کبریائی مطلق است. بزرگی مطلق از آن خداست. (براساس توضیح المیزان در مورد «و هو اهون علیه») 3- الله اکبر «من ان یوصف» : خدا از اینکه وصف شود بزرگتر است. 4- الله اکبر یعنی خدا و اسماء و صفاتش از تصورات من بزرگتر است. * اساساً کبریائی به چه معناست؟ بزرگی یعنی چی؟ آیا می توان گفت مجموعه «قدرت»، «علم»، «رحمت» و... بزرگی می آورد؟ و در این صورت معنای الله اکبر چنین باشد: قدرت خدا، علم خدا، رحمت خدا، غضب خدا و ... از قدرت و علم و رحمت و غضب دیگران بیشتر است. شاید دعای زیر شاهد این معنا باشد: «اللهم اِن عَظُمت ذنوبی فانت اعظم و اِن کَبُر تفریطی فانت اکبر ... اللهم اغفرلی عظیم ذنوبی بعظیم عفوک و کثیر تفریطی بظاهر کرمک ...»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از معانی که گفتی در ساحت خود درست است و تا در فضای نسبت‌ها هستیم قصه همین است و با این‌همه مجبوری به دنبال معنای کبریایی حق بگردی. مگر آن‌که بتوانی به «وجود» رجوع کنی آن‌هم به صورت حضوری و طوری وجود را در عالم احساس کنی که نتوانی بپرسی وجود چیست، در آن حال می‌یابی که «وجود» عین کمال است و کبریایی یکی از شئون وجود مطلق یا کمال مطلق است. آن‌وقت إن‌شاءاللّه حضرت حق در نمازت کبریایی خود را بر تو می‌نمایاند. عمده آن است که خود را آماده کنیم تا وقتی با نور اسماء الهی روبه‌رو شدیم نخواهیم آن انوار را در قالب معانی حصولی فرو کنیم. آن‌وقت می‌فهمی چرا صادق آل محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در جواب سؤال‌کننده می‌فرمایند: «اکبر مِن اَن یوصَف». موفق باشید
5588
متن پرسش
با سلام.علت عظمت این جهان مادی چیست؟تا آنجا که علم بشر کنونی اجازه داده چند صد میلیارد کهکشان در عالم وجود دارد که هر کدام چند صد میلیارد ستاره و سیاره دارند.اگر همه چیز برای انسان خلق شده واقعا این همه کهکشان به چه کار جمعیت چند میلیاردی انسان ها می آید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان کسی که این جهان را با چنین وسعتی خلق کرده می‌فرماید: «خلق لکم ما فی‌الأرض جمیعاً» همه‌ی آنچه در زمین است را برای شما خلق کردیم، ولی آیا می‌توان به‌راحتی نسبت جزءجزء عالم را با انسان شناخت؟ موفق باشید
5427
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار جناب آقای طاهرزاده این سؤال را از جهت عرضه عقاید بنده جواب بدهید. 1- با توجه به اینکه در معارف توحیدی ما می گوییم که با ذات خدا نمی توانیم ارتباطی برقرار بکنیم و همانگونه که در بعضی از احادیث نقل شده است؛ معرفت حقیقی نمی توانیم به خدا پیدا بکنیم و تنها ارتباط ما می تواند با اسماء و صفات الهی باشد. 2- از طرفی ولی خدا و انسان کامل تجلی اسماء و صفات الهی می باشد. این تفکر برای بنده به وجود آمد که تنها طریق ارتباط ما با خدا از سوی جانب ولی خدا می باشد. برای اینکه مصادیقش را ذکر بکنم: مثلا شب های قدر را شب ارتباط با ولی خدا در نظر گرفتم و حتی در یکی از سه شب با توجه به اینکه تجلی اعظم اسماء و صفات الهی، ولی اعظم الهی حضرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشند؛ دعای جوشن کبیر را خواندم (اسماء و صفات الهی را با توجه به ولی خدا می خواندم.) اما بعد از مدتی این سؤالات برایم به وجود آمد که: 1- آیا این نوع نگاه شائبه غلو ندارد؟! 2- ارتباط با خدا واقعا یعنی چه؟! یعنی چه که ممکنی می تواند با حقیقت و واجب الوجودی ارتباط برقرار بکند و با او مناجات بکند؟ 3- جایگاه امام و ولی خدا در تربیت اخلاقی ما و حرکت به سمت خدا چیست؟ مدتی به ذهنم می رسید که جایگاه امام در بعضی از کتب اخلاقی خالی می باشد. مثلا اخلاق را صرفا تنظیم قوای سه گانه و ... تعریف کرده بودند. آیا حقیقتی به اسم امام تنها در جایی که فردی به مشکلی می خورد باید وارد بشود؟!!! 4- مرز غلو چیست؟ (لا تتجاوزوا بنا العبودیة ، ثم قولوا فینا ما شئتم ولن تبلغوا، وإیاکم والغلو کغلو النصارى فإنی بریء من الغالین) 5- معنای واقعی و جدی شفاعت و توسل چیست؟ (منظورم بحث های ناظر به اثبات این دو امر برای برادران اهل سنت نیست بلکه به نظرم این دو مسأله را باید خیلی جدی بگیریم!!! مثلا این فقره (یا ولیَّ اللهِ انَّ بینی و بینَ اللهِ ذنوباً لا یأتی علیها الاّ رضاکُمْ) را خیلی عادی گرفته ایم.) ببخشید اگه سؤالاتم یه مقدار پراکنده است!!! یا مهدی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- قسمت اول را در سؤال های قبلی جواب داده‌ام 2- ممکن‌الوجود در ذات خود لا اقتضاء است بدین معنا که نه واجب است، و نه ممکن، حال اگر به‌وجود آمده در بقاء خود عین ربط به علت خود می‌باش و انسان در این رابطه با مناجات با پروردگار خود بُعد انسانی خود را پایدار نگه می‌دارد همان‌طور که بعد مادی او بر طور تکوینی با اتصال به حضرت حق باقی است. 3 و 4- با مطالعه‌ی کتاب «مبانی نظری و عملی حب اهل البیت» إن‌شاءاللّه این قسمت از سؤالتان جواب داده می‌شود. موفق باشید
5430
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید. در ادامه بحث سوال شماره 5274 چند سوال دیگر داشتم: 1- در رابطه با برهان صدیقین میفرمایید که برهانی است که برای پی بردن به وجود خداوند نیاز به هیچ مقدمه ای ندارد و از خود خداوند به او می رسیم. در صورتی که اولا در متن برهان سوفسطایی نبودن و قاعده کل ما بالعرض به عنوان مقدمه اخذ شده اند، و ثانیا در برهان ما از موجودات( به عنوان وجود محدود) به خداوند جل و علا( به عنوان عین وجود) می رسیم 2- در رابطه با استفاده از قاعده کل ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات در برهان صدیقین، باید گفت که بالعرض بودن وجود برای موجودات به معنای ممکن الوجود بودن موجودات است نه محدود بودن وجود آنها، و بالذات بودن وجود برای خداوند هم به معنای واجب الوجود بودن آن است نه عین وجود بودن- و بعید هم هست که جناب فارابی که در فضای اصالت وجود نبوده است چنین معانی برای بالعرض و بالذات اراده کرده باشد- 3- در مورد تفاوت برهان صدیقین با امکان و وجوب فرموده اید که در برهان صدیقین از ابطال دور و تسلسل استفاده نمی شود. اما این سوال مطرح است که تصور قاعده کل ما بالعرض برای وجود و تصدیق آن آسانتر از تصور و تصدیق ابطال دور و تسلسل نیست.( با توجه به اینکه برخی اساتید فلسفه بطلان دور و تسلسل را قریب به بداهت دانسته اند) 4- در رابطه با معلول صور ذهنی فرموده اید که همان علمی است که ما نسبت به آن‌ صور پیدا می‌کنیم. ولی علم ما به صورت های ذهنی همان وجود آنهاست و شاید حتی مقدم بر وجود آنها باشد. در ثانی علم هم وجودی مجرد است و آن هم باز باید معلولی داشته باشد. پس معلولش چیست؟ 5- در رابطه با سوال 6 که فرموده اید اگر متوجه باشیم وجود در ذات خود عین شدت و ضعف است تصدیق می‌کنیم که حتماً هرجا پای وجود در میان است پای تجلی در میان است، امکان دارد کمی مبسوط تر توضیح بدهید.6- آیا معنای نزول ملائکه این است که ملائکه به صورت مادی در می آیند و یک موجود مادی می شوند؟ 7- آیا موجودی که وجودش ضعیف تر است می تواند به موجودی که وجودش شدیدتر است علم پیدا کند و آن را درک کند؟ مثلا ما می توانیم ملائکه را ادراک کنیم؟ 8- صفات ذاتیه خداوند چه هستند؟ آیا مفاهیمی مثل علم و قدرت و حیات و ... که به عنوان صفت بر شمرده می شوند حقایق متباین با هم هستند- نه در ذات خداوند بلکه در همین دنیا- یا تعاریفی هستند که ذهن ما آنها را ساخته است؟ بنده در حد خودم هر چه دیدم تعریف درست و حسابی برای این صفات که فصل بین آنها را مشخص کند ندیدم و بعضا در تعاریفشان به هم رجوع می کنند. می توان گفت که علم و قدرت و حیات و عزت و... همه یک چیز هستند منتها در شرایط متفاوت درک های متفاوتی از آن پیدا می کنیم و اسم آن را یک صفت می گذاریم؟ 9- منظور از تجلی خداوند به یک اسم بر بندگان چیست؟ مثلا وقتی یک گل را می بینیم می توانیم بگوییم که خداوند با اسم جمیل بر ما تجلی کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2 و 3 - قاعده‌ی « کل ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات » یک امر بدیهی است و کافی است درست تصور کنیم، در آن صورت حتماً تصدیق می‌کنیم. همین‌طور اگر فهمیدیم یک صفت در چیزی بالعرض است به خودی خود منتقل می‌شویم به ذاتی که در این‌جا عروض کرده. همین‌طور که سوفسطایی‌نبودن یک امر بدیهی است برای هرکس، حتی برای سوفسطائیان، به همین جهت یک فرد سوفسطایی به شما می‌گوید من هیچ چیزی را قبول ندارم که معتقد است شما هستید که با شما سخن می‌گوید پس اظهار ادعایش به خودی خود ادعایش را نفی می‌کند. ما در برهان صدیقین نظر به واقعیت داریم ولی نه از آن جهت که ممکن‌الوجود است بلکه از آن جهت که هست و بدین لحاظ نظر به هست مطلق می‌کنیم که عالم را پر کرده 4- صورت ذهنی ما از هر موجودی همان علم ما است و غفلت نفرمایید که ما خزینه و یا محلی به نام ذهن نداریم که صورت‌های ذهنی در آن جای بگیرند بلکه همان صورت‌های ذهنی، ذهن ما را تشکیل می‌دهند و همان‌ها علم نفس ناطقه هستند در موطن خیال، به همین جهت علت علم ما هستند که نفس با ارتباط با محسوسات آن صورت‌ها را در خود ابداع می‌کند. کتاب‌های شرح مبسوط منظومه‌ی سبزواری از آقای مطهری در این مورد کمک می‌کند 5- به شرح کتاب «از برهان تا عرفان» رجوع فرمایید 6- نزول ملائکه در قلب به صورت مجرداند و اگر در عالم ماده ظاهر شوند تا حدّ مادی نزول می‌کنند مثل ملائکه‌ای که در قوم لوط ظاهر شدند و همه‌ی آن‌ها را می‌دیدند 7- به جزوه‌ی معارف 1 قسمت صفات خدا رجوع فرمایید 8- صفات ذاتی خداوند از نظر مفهوم متفاوت‌اند ولی در مصداق یکی هستند به این معنا که خداوند در عین آن‌که عین علم است، عین حیات است. پس برداشت شما درست است 9- بلی، به کتاب «اسماء حسنا؛ دریچه‌های نظر به حق» رجوع فرمایید. موفق باشید
5423
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرامی بین اسماء وصفات خدا چه فرقی است ایا این دو از هم جدا هستند ؟لطفا کمی شرح دهید -ایااسماء وصفات الله مختص امامان ماست وخدا از انها مبراست؟ میخواهم ارز زبان خودتان بشنوم باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بهتر است برای دنبال‌کردن این مباحث یا کتاب «اسماء حسنا» از آیت‌اللّه شجاعی را مطالعه بفرمایید و یا کتاب «اسماء حسنا؛ دریچه‌های نظر به حق» راکه بنده در آن عرایضی داشته‌ام. در هر حال، اسم عبارت است از تجلی ذات با صفت خاص، بنابراین صفات الهی وقتی بخواهد جلوه کند در قالب خاصی یعنی به صورت صفتی جلوه می‌کند ولی چون صفت به خودی خود یک مفهوم است وقتی بخواهد تحقق خارجی پیدا کند به صورت اسم تحقق می‌یابد و این حرف‌ها نیست که اسماء و صفات مختص ائمه باشد، همه‌ی کمالات از خداوند است و امامان مظهر و ظهور آن کمالات می‌باشند و این ظهور منحصر به ائمه نیست بلکه امامان مظهر جامع و کامل اسماء الهی‌اند. موفق باشید
5417
متن پرسش
سلام استاد طاعات و عبادات قبول چند نفر از اقوام نزدیک بنده از من خواستن تا چند تا کتاب خوب اعتقادی بهشون معرفی کنم خودشون میگن که احساس می کنن ایمانشون روز به روز داره ضعیف تر میشه در حدی که می ترسن ایمانشون رو از دست بدن!! به نظر شما کدوم یک از کتاب های شما را بهشون معرفی کنم ( در ضمن اطلاعات دینی شون هم در حد ابتداییه و زیاد مقید نیستند) لطفا راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید کتاب‌های «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیاز به نبی» و «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» و «آشتی با خدا» خوب باشد. موفق باشید
5404
متن پرسش
سلام علیکم نسبت روح القدس و کون جامع (حقیقت محمدیه) و عالم امر چیست؟ آیا این سه یکی هستند؟ اگر نیستند صرفا ترتیب آن ها را در سلسله مراتب هستی بفرمایید. و آیا روح القدس همان روح الله اعظم است؟ نسبتش با مقام جمع اسماء (کون جامع و حقیقت انسان کامل) چیست؟ متشکرم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روح القدس یا جبراییل در ادبیات قرآنی مقام وحی به رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است ولی مقام کون جامع یا انسان کامل فوق جبراییل است و همه‌ی این حقایق مربوط به عالم امراند در مقابل عالم خلق. ظاهراً روح اعظم غیر از روح القدس است به تعبیر امام صادق«علیه‌السلام» روح اعظم فوق جبراییل و میکائیل است، همان روحی است که به ائمه کمک می‌رساند. موفق باشید
5408
متن پرسش
سلام علیکم عرض ارادت خدمت استاد گرانقدر چند روز پیش با چند نفر از دوستان مشغول صحبت بودیم که در حین بحث سوالاتی مطرح شد که نتوانستیم به جمع بندی برسیم لذا مزاحم شما شدم تا انشاءالله لطف کنید و تا حد امکان پاسخ سوالاتمان را بفرمایید این مطلب درست است: 1- از آنجایی که ما نمی توانیم با ذات خدا ارتباط برقرار کنیم لذا باید با اسماء و صفات حضرت حق ارتباط برقرار کنیم؟ 2- اگر این مطلب درست است مظهر تام و تمام اسماء و صفات چه کسانی هستند؟ 3- فکر میکنم پاسخ شما بنا بر روایات اهل بیت علیهم السلام باشد. اگر اینگونه است پس ما به هنگام ارتباط با خدا باید توجهمان به اهل بیت باشد؟ 4- اگر اینگونه است معنای مناجات و دعا چه می شود؟ در نماز ما که نمی توانیم با خدا ارتباط برقرار کنیم و تنها راه ارتباط با خدا، اسماء و صفات او هستند پس در نماز باید توجهمان به اهل بیت باشد!!!!؟ اگر پاسختان منفی است چگونه می توان بین دو مساله فوق جمع کرد؟ 5- آیت الله جوادی در یکی از سخنرانی هایشان در شب قدر فرمودند: رسیدن به مقام امیرالمومنین برای ما نه مقدور است و نه میسور ولی ما در این شب از خدا می خواهیم تا اماممان راندیدیم نماز نخوانیم، تا اماممان را ندیدیم عبادت نکنیم.معنای این حرف چیست؟ اگر بگوییم این همان معنای ارتباط با خدا از طریق اسماء و صفات است پس در نماز متوجه امام هستیم و نه خدا. و اگر بگوییم که در نماز باید به خدا توجه داشت منطورمان از این توجه، توجه به ذات است یا به اسماء؟ 6- معنای دقیق این فراز از زیارت جامعه کبیره چیست: من اراد الله بدا بکم و من وحده قبل عنکم و من قصده توجه بکم؟ 7- تمام این بحث بین ما چند نفر از آن جایی شروع شد که در یکی از شب های ماه مبارک مداح داشت دعای ابوحمزه را میخواند و مردم چندان گریه نمی کردند. مداح گفت برای اینکه قفل دلها باز شود روضه امام حسین میخوانم و اون موقع بود که صدای گریه مردم بلند شد. من بعد از جلسه به دوستان گفتم که این یک آفت است. اهمیت روضه و گریه در مصائب اهل بیت به جای خود(که از فهم و درک بنده خارج است) ولی اینکه مردم نمی توانند با خدا صحبت و مناجات کنند، این یک آفت است. آنوقت دوستم گفت که ارتباط با خدا از طریق اسماء اوست و باید روضه خواند. طبق استدلال مشابه جلسه ای در یکی از مناطق تهران توسط پیر غلامان سیدالشهدا در شب های ماه مبارک برگزار می شود و در این جلسه ی دو ساعته فقط روضه خوانده می شود حتی بدون خواندن یک خط دعا. سوالم از شما این است که جایگاه دقیق توسل را بیان کنید و بفرمایید معنای دقیق توسل چیست و چگونه با مناجات قابل جمع است؟ بنده این سوال را از عده ای می پرسم آنوقت در جواب می گویند وابتغوا الیه الوسیله. بنده وهابی نیستم که بخواهند توسل را برایم اثبات کنم من میخواهم جایگاه معرفتی توسل را به صورت اصولی و مبنایی درک کنم و جمع آن با مناجات و دعا را(با توجه به توضیحات فوق) متوجه شوم. با تشکر فراوان التماس دعا
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی توانستیم نور حق را در جمال اهل‌البیت«علیهم‌السلام» بنگریم و آن بزرگواران را آینه‌ی نمایش حق بدانیم پس عملاً با نور حق در اسماء حسنایش آشنا شده‌ایم و در دعا با خدایی مناجات می‌کنیم که اهل‌البیت«علیهم‌السلام» به ما نشان داده‌اند. این‌که آیت‌اللّه جوادی می‌فرمایند: از خدا می‌خواهیم تا اماممان را ندیدیم نماز نخوانیم. به همین معنا است که در آینه‌ی حرکات و سکنات و گفتار امامانمان نظر به انوار اسماء الهی کنیم و حیّ و قیّوم و سمیع و علیم را در آینه‌ی امامان معصوم بنگریم. در همین رابطه در زیارت جامعه، خطاب به امامان عرضه می‌دارید: هرکس خدا را بخواهد باید از طریق شما به خدا رجوع کند و هرکس بخواهد به نور یگانگی حق برسد با روح یگانگی که در شما هست متوجه حضور یگانه‌ی حق می‌شود و ... همین‌طور که شما در آینه‌ی جبهه‌های دفاع مقدس با خدایی آشنا شدید که در جاهای دیگر به آن خوبی نمی‌توانستید با آن خدا مرتبط شوید. در مورد مداحی آن مداح، دوست شما درست می‌گوید چون آینه‌ی حرکات و سکنات اهل‌البیت«علیهم‌السلام» قدرت انتقال دارد برای ارتباط حضوری با انوار و تجلیات اسماء الهی. توسل به ائمه یعنی برای رجوع به حضرت حق متوجه نور حق در جمال اولیاء معصوم می‌شویم و از طریق وجود مقدس آن‌ها با حضرت حق مرتبط می‌گردیم. موفق باشید
5409
متن پرسش
باسمه تعالی.سلام علیکم. میخواستم بدانم مرتبه اسم غفور خدا بالاتر است یا اسم عفو؟ آیت الله شجاعی در جلد اول کتاب مقالات خود اینگونه می فرمایند: "تفاوت بین عفو و غفران در این است که عفو الهی یعنی نادیده گرفتن و به حساب نیاروردن لغزشها و خطاها و محو آثار آنها ولی غفران الهی عبارت است از افاضات و رحمتهایی که متوجه سالک می شود و نقایص وجودی وی را تکمیل می کند. به عبارت دیگر عفو نادیده گرفتن موانع سیر و حرکت است و غفران از میان برداشتن موانع و اعطای کمال به جای آنهاست. عفوِ ذنب و خطیئه نادیده گرفتن و محو آثار آنهاست ولی غفرانِ ذنب و خطیئه مبدل ساختن آنها به طاعت و عبودیت و یا مبدل کردن نقیصه مزبور به حسن و کمالی است که منشا طاعت و عبودیت می شود." نتیجه آنکه طبق سخن ایشان اسم غفران برتر از اسم عفو است. آیت الله جوادی آملی در یکی از سخنرانی هایشان در شب قدر اینگونه می فرمایند: " همه ما نیازمندیم و اهل دعا لا یملک الا الدعا ولی به ما گفتند که در شب قدر و غیر قدر با خدا رازو نیاز کنید و به حضرتش بگویید با ما حبیبانه رفتار کن و نه غفارانه. تو می بخشی ولی بخشودنی به همراه محبت باشد. خدایا حبیبانه ببخش و نه غفارانه(ایشان اسم غفار خدا را در مقابل اسم قهار قرار می دهند)." سپس به دعای حضرت رسول در شب قدر اشاره می کنند: "ایشان اینگونه دعا می کردند: اللهم انک انت العفو تحب العفو فاعف عنی. خدایا با ما حبیبانه رفتار کن(یعنی با اسم عفو خودت با ما رفتار کن و نه با اسم غفارت) تا ما هم طعم محبت تو را بچشیم: الهی من ذالذی ذاق حلاوه من محبتک فرام منک بدلا. این غیر از این است که بگوییم: اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم. باید بخواهیم که خدا با ما حبیبانه و طبیبانه رفتار کن." موید این سخن آیت الله جوادی، سخنرانی دیگر ایشان در شب قدر است که در رابطه با عدم خجالت مومن در روز قیامت در برابر خدا می فرمایند: "خداوند ایتدا از اسم ستار خود استفاده می کند. سپس غفاریت، سپس عفوبودن، سپس صفاح بودن و در آخر از اسم مُنسی خود استفاده می کند و گناه را از یاد مُذنب می برد تا او در قیامت و بهشت خجالت نکشد." نتیجه آنکه آیت الله جوادی اسم عفو را برتر از اسم غفار می دانند؟ حال کدام یک درست است؟ آیا می توان بین سخن هر دو بزرگوار جمع کرد.با تشکر فراوان.التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم این دو اسم یعنی اسم غفار و اسم عفوّ را که هر دو به نحوی به معنای بخشیدن و گذشتن است، نسبت به جایی که به‌کار رفته می‌توان فهمید کدام معنا مورد نظر است و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و ائمه«علیهم‌السلام» ابتدا نظر به معانی کلی آن‌اسماء داشته‌اند و سپس مطلوب خود را نسبت به اسم عفوّ و یا غفار حضرت حق مطرح می کردند. آن‌ها از خدا می‌خواسته‌اند نه‌تنها عقوبتم مکن بلکه آن گناه را از صحنه‌ی جانم طوری پاک کن که زمینه‌ی ریزش رحمت تو فراهم شود. دقت آیت‌اللّه شجاعی همچنان که خودتان ملاحظه کرده‌اید با مقایسه‌ی آیاتی است که این دو اسم در آنآیات مطرح است ولی رویهم‌رفته باید از سیاق آیات و یا ادعیه متوجه معنای اصلی آن اسماء شد که واژه‌ی غفار یا عفوّ را برای کدام مطلوب به‌کار برده‌اند. موفق باشید
5376
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی در جواب آگنوستیک ها چه میتوان گفت ؟ من به دنبال نقد و جواب درستی به اونها بودم که متاسفانه مطلب مناسبی نیافتم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بهترین روش معرفت نفس است که به صورت حضوری طرف را با خودش روبه‌رو می کند در آن حال هراندازه هم بخواهد به همه‌چیز شک کند در این‌که کسی هست که نمی‌تواند منکر وجود او شود، حتی اگر آن‌کس، به همه‌چیز شک دارد و این شروع خوبی است تا بفهمد نمی‌تواند به «لا ادری» خود ادامه دهد. مرحله‌ی بعدی آن است که آیا این انسانی که در هیچ حال نمی‌تواند به وجود خود شک کند و بدون بدن نیز خودش خودش است، می‌تواند در درون خود نسبت به حرکاتی که تحت عنوان حق و باطل مطرح است بی‌تفاوت باشد؟ در این حال بحث فطرت شروع می‌شود که شروع خوبی است برای نجات از روح آگنوستیک. موفق باشید
5347
متن پرسش
سلام استاد عزیز. ضمن آرزوی قبولی طاعاتتان چند سوال داشتم 1. استاد اینکه در قرآن آمده «عنده ملکوت کل شیء»، معنای کلمه «ملکوت» چیست؟2. مگر کلمه «موجود» به معنای چیزی که بوجود آمده، نیست؟پس چرا در یکی از فرازهای ذعای جوشن کبیر خدا را با کلمه »موجود» مورد خطاب قرار داده؟تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حقیقت وجودی هر مخلوقی جنبه‌ی ملکوتی آن مخلوق است، مثل نفس ناطقه‌ی شما که حقیقت وجودی شما است 2- باید از سیاق دعا متوجه شد که نظر به حضرت حق دارد از آن جهت که موجودی است که همه‌ی موجودات از اوست و به این معنا یعنی وجود مطلق است. موفق باشید
5244
متن پرسش
ضمن عرض سلام و آرزوی توفیق روز افزون شما در رکاب اسلام و آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشّریف- توضیح اولیه : گروهی هستیم در تهران که حدود سه سال است که سعی کرده ایم مباحثی رو به صورت گروهی پیش ببریم و با آثار شما آشنا شده و پیگیر مباحث شما شدیم . بحث های ده نکته و کتاب آشتی با خدا رو به مدّت 1 سال کار کردیم ، بعد سراغ بحث از برهان تا عرفان رفتیم ، بعد از یک سال که هفته به هفته از برهان تا عرفان را پیش میرفتیم به سوالات و شبهات عدیده ای خوردیم ، حتی گروهمون داشت از هم می پاشید ، دوستانی هم به دلیل شک هایی که به وجود اومد از گروهمون جدا شدن و رفتن سراغ مباحث اخلاقی ، بعد از اینکه از برهان تا عرفان رو تموم کردیم تصمیم گرفتیم که دوباره بریم سراغ بحث ده نکته (حدس زدیم که حتما اونجا ضعیف بوده ایم که در حرکت جوهری به مشکل برخورده ایم ) لیکن دوباره بحث ده نکته رو شروع کرده ایم ، البته بحث های غرب شناسی و انقلاب اسلامی و اهل بیت و کتابهایی نظیر رمضان و فرزندم رو هم کم و بیش به صورت انفرادی مطالعه نموده ایم . سوال : در کتاب خویشتن پنهان در جلسه ی نهم ، صفحه دویست و پنجاه و پنج ، فرموده اید : حضور مطلق خدا چیزی است بالاتر از حضور حضرت جبرائیل و عزرائیل ، چون آنها بر اساس استعداد ما بر ما تجلّی می کنند امّا حضرت حق با حضور مطلق فوق در صحنه است ، کافی است متوجّه چنین حضوری باشیم و جهت جان خود را به او بیندازیم ، او به جهت رحمت واسعه اش بر ما تجلّی می کند . شبهه : آیا این مطلب بدین معناست که ارتباط با حضرت حق تعالی به عنوان جامع جمیع صفات راحت تر است از ارتباط با اسامی دیگر حضرت حق تعالی ؟ در صورتیکه روایات اینگونه نمی رسانند . ببخشید که وقت گرانبهای استاد گرامی را گرفتیم ، ما رو دعا کنید ، دعا برای عاقبت به خیری ، خواهشا ، ممنون ، یا علی .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرگز ارتباط با حضرت حق و رسیدن به تجلی ذاتی آسان‌تر از تجلی اسمائی نیست ولی بحث در آن است که باید در منظر عزیزان این نکته باشد که می‌توان تا آن‌جا پیش رفت که به جای آن‌که نور اللّه را در جمال رازق و محیی و ممیت بنگریم، در جمال «احد» بنگریم. همان‌طور که قرآن یک‌جا وقتی از «اللّه» صحبت می‌کند، او را رازق و یا محیی و یا ممیت معرفی می‌کند ولی یک‌جا می‌گوید «قل هو اللّه احد». ملاحظه کنید نظر به حضرت اللّه از آن جهت که احد است غیر از نظر به حضرت اللّه است از آن جهت که با اسمی از اسماء خود برای سالک جلوه می‌کند. انسان به همان اندازه‌ای که انانیت خود را نفی کند می‌تواند منور به تجلی ذاتی شود و با نور احدی حضرت اللّه منور شود. إن‌شاءاللّه اگر مباحث را ادامه دهید این نکات بهتر روشن و ملموس می‌شود. موفق باشید
5220
متن پرسش
منظور از فقره دعای شریف سیفی صغیر " رب ادخلنی فی لجه بحر احدیتک..." چیست؟ ایا منظور مقام فنا فی الله است؟ در ان صورت چه مرتبه ای از فنا؟یا به سایر مقامات اشاره دارد؟ایا وصول به " لجه بحر احدیتک" اختصاص به معصومین (ع) دارد یا نه؟ ایا بزرگان عرفان و معرفت از جمله امام-علامه طباطبایی و ایه الله بهجت ار این مورد نکاتی دارند یا نه؟ با تشکر فراوان .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم برداشت خوبی است. آری نور احدی تشکیکی است و دارای شدت و ضعف است هر اندازه انسان در نفی خود بکوشد به همان اندازه وجودش تحت تأثیر نور احدی قرار می‌گیرد و در منظر خود، خودی نمی‌بیند و از طرفی اگر حضرت حق به نور احدی و نه به نور اسمی خاص، بر قلب سالک تجلی کند سالک به همان اندازه نظر به جزئیات ندارد و هرچیز را در آن حقیقت کلی فانی می‌یابد. موفق باشید
5044
متن پرسش
ذکر و اقسام ذکر؟ این سوال را کجا میتوانم عمقی دنبال کنم در کدام کتاب یا سخنرانیتان؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید کتاب «اسماء حسنا، دریچه‌ی ارتباط با حق» کمک کند. موفق باشید
نمایش چاپی