بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: امام حسین«علیه السلام» - کربلا

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20419
متن پرسش
سلام: در جواب یکی از کاربران که سوال کرده بود: «آیا گذاشتن تربت در قبر میت فایده ای دارد؟» شما در جواب فرمودید «بله زیرا نظر امام حسین (ع) به محل دفن بدنشان نیز هست و آن تربت شرایط ویژه ای دارد.» حال سوال من این است که خاکی که مربوط به عالم ماده می باشد ولو اینکه مقدس هم باشد و در دنیا بشود از آن بهره برد چه سودی برای یک میت دارد؟ و آن هم در قبر خاکی که پس از مرگ میت جز نظر به بدنی که مدتها با آن بوده کار دیگری با آن قبر خاکی ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر متوفی مدت‌های مدیدی به بدنش می‌باشد به جهت تعلقی که به بدنش دارد. و در راستای همین توجه به بدن است که به تربت حضرت سیدالشهدا «علیه‌السلام» که با بدن دفن شده توجه می‌کند و منتقل می‌شود به نور آن حضرت، وگرنه، نه بدن مادی و نه تربت مادی به خودی خود نقش ندارد. موفق باشید

20420
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: شهادت سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام و برادر و یاران با وفای شون رو تسلیت عرض می کنم. ان شاءالله عزاداری هایتان مقبول درگاه حضرت حق قرار گرفته باشد. استاد سوالی داشتم از خدمتتون. متنی راجع به خصوصیات شمر لعنت الله علیه می خواندم اینکه شمر از فرمانده هان حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین بوده و چند بار با پای پیاده به حج رفته است و با این اوصاف در مقابل امام حسین علیه السلام می ایستد. راستش دلهره و نگرانی بدی برای خودم پیدا کردم که چه طور می شود که شمر لعنت الله علیه با آن عبادت ها و اعمال در مقابل حضرت علیه السلام می ایستد (خواندم که شمر نیایش هایی با خدا داشت که اگر که نمی دانستیم از شمر است حال عجیب و غریبی بهمون دست می داد). من جوان امروز که پایبند دین و انقلاب هستم چه کنم که فردا مقابل امام زمانم (عج) نایستم؟ می دانم که قدرت خواهی افراد باعث می شود مقابل امام زمان شان بایستتد تلاش هم کردم این را در وحودم از بین ببرم ولی دروغ چرا گاهی از مطرح شدن و تعریف و تمجید خوشم می آید اما سعی کرده ام مبارزه با نفس کنم ولی نمی دانم آیا فردا روز هم می توانم یا خیر. سوالم در پایان حرفم این است که چه کنم که شمر زمانه ام نباشم؟ استاد ببخشید که وقتتون رو گرفتم و حلالم بفرمایید و دعاگوی این حقیر باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید شمر«لعنة‌اللّه‌علیه» در جنگ صفین هم جزو خوارج بود و بعد هم که حضرت به کوفه برگشتند، جزء 12 هزار نفری بود که مقابل ولایت علی بن ابیطالب «علیه‌السلام» ایستادند و حضرت با نصایحی که به آن‌ها کردند 8 هزار نفر از آن‌ها جدا شدند که از جمله‌ی آن‌ها شمر بود با همان روحیه‌ی ظاهرگرایی. ولی در همان زمان هم طرفدار آن 4 هزار نفری بود که حضرت در جنگ نهروان به درک واصل‌شان کردند. بحمداللّه شیعیان با درک جایگاه قدسی اولیاء معصوم و به تبع آن با درک جایگاه ولیّ فقیه، خود را از این خطر رهانیده‌اند. موفق باشید 

20412
متن پرسش
عرض سلام و احترام خدمت استاد ارجمند: و تسلیت بمناسبت ایام عزای حسینی با توجه به اینکه زیارت عاشورا حدیث قدسی ست، عباراتی مثل «بابی انت و امی» ، «علیکم منی سلام الله» ، «انی اتقرب الی الله» ، «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد» و ... چگونه قابل توجیه است؟ از این جهت که حدیث قدسی سخن خداست و این قبیل عبارات، سخنی بشری و خطابی از سوی بشر است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یا باید بگوییم زیارت عاشورا حدیث قدسی است به این معنا که خداوند بر قلب حضرات باقر و صادق «علیهماالسلام» آن را القاء کرده‌اند تا آن حضرات خودشان حضرت سیدالشهدا «علیه‌السلام» را زیارت کنند و یا باید بگوییم حضرت حق در آن زیارت به زبان عبد سخن گفته. مثل سوره‌ی حمد که در عین وحی الهی‌بودن، حضرت حق می‌فرمایند: «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین». موفق باشید  

20409
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد در عجبم از کار خدا. پیامبری از جنس نور برای هدایت خلق می فرستد بعد از 23 سال فداکاری دینش پا می گیرد یک مرتبه پیامبر رحلت می کند و انحراف شروع می شود و 1400 سال کشتار و ظلم و ستم در اوج آن عاشورا. خوب خدا جان تو که می توانستی بیست سال دیگه به عمر پیامبری اضافه می کردی تا اولی و دومی و اونایی که به خلافت طمع داشتن بمیرن بعدش با خیال راحت امام علی (ع) امامت رو به دست می گرفت و بشریت سرنوشتی غیر از این پیدا می کرد. حالا یه انقلابی بعد از 1400 سال توسط یه مرد آسمونی پا می گیره مردم هم از همه چیز مایه میزان درست بعد از جنگ و موقعی که وقت پایه گذاری اقتصاد و فرهنگ اسلامه امام رو می بره و بعد دوباره انحراف و لیبرالیسم و غرب گرایی و نتیجه فقر و فساد و تبعیض و فاجعه ای که الان می بینیم. خوب خدا جون امام رو نگه می داشتی یا به جای شهید بهشتی، مطهری، یا حداقل رجایی، هاشمی رو می کشتی و یکی اونا رو نگه می داشتی تا با اون نفوذ و قدرتش هر کاری می خواد نکنه تا اینچنین بعد از امام نگه مانور تجمل بدید نگه رشوه ها هدیه است و هزاران انحراف دیگه، که دل آدم از گفتنش ریش می شه مردم بیچاره ام که نمی دونستن اون داره تو اقتصاد و فرهنگ چیکار می کنه درست اومدی همون رو باقی گذاشتی که تفکرات توسعه اون در تضاد با حقیقت انقلاب بود تا جایی که فقیه انقلابی آیت الله خزعلی در اواخر عمرش بگه اگه هاشمی دو باره بیاد رو کار من بمیرم و نباشم ببینم، شما هاشمی رو نمی شناسید!! راستی استاد چرا این‌جوریه چرا؟ قربان شما برم. ایمیلم خرابه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «دوست دارد یار این آشفتگی». اگر با چشم خدا عالَم را نگاه کنیم می‌یابیم چه حساب‌ها در کار است! راستی، اگر علی«علیه‌السلام» با آن جبهه روبه‌رو نشده بود و کار، همچنان جلو می‌رفت، در کجا ما با چنین درخششی  از آن حضرت روبه‌رو می‌شدیم؟! و اگر حسین«علیه‌السلام» در تاریخی بدون یزید در صحنه بود، این‌همه سرمایه‌ی عاطفه و حماسه و حکمت، کجا در مقابل چشمِ بشر قرار می‌گرفت؟!! از این جهت است که باید با چشم الهی و نگاه حضرت ربّ که او هادی بشریت است، به عالَم نگریست. موفق باشید    

20387
متن پرسش
با سلام: نظر دکتر گرانقدر را در ارتباط با علم عباس دزفول می خواستم؟ واقعاً مهم است؟ آیا مطلب ذیل سندیت دارد؟ حدود ۲۵۰ سال پیش خرمن‌های گندم یک کشاورز خود به خود برکت پیدا می‌کند و موقع جدا کردن کاه از گندم متوجه می‌شود که یک شی نسبتا سنگین طلایی و براق به زمین می‌افتد که نمی‌داند چیست. به هر صورت آن را به همراه گندم‌ها به خانه می‌آورد و در انبار می‌گذارد. وی افزود: صاحب گندم‌ها فردا که می‌خواهد به انبار برود می‌بیند مقداری از گندم‌ها از روی دیوار به بیرون ریخته است. تصور می‌کند دزد به انبار زده ولی می‌بیند درها همه قفل هستند و انبار از فرط زیادی گندم سرریز کرده است. پیش خود فکر می‌کند که شاید وجود این فلز براق باعث برکت گندم‌ها شده است. بنابراین آن را به افراد بزرگ شهر و به چند زرگر از جمله شخصی به نام مرحوم حاج محمود زرگر نشان می‌دهد. پس از این که فلز را بررسی می‌کنند معلوم می‌شود که این فلز براق تیکه‌ای از کلاه خود حضرت عباس (ع) بوده که پس از جنگ کربلا توسط یکی از سپاهیان عمرسعد به غنیمت برده شده است. مورث نوری ادامه داد: پس از جنگ کربلا یزید آن شخص را به پستی در نواحی جندی شاپور (دزفول کنونی) منصوب می‌کند. وی در حالی که به محل تصدی پست خود از کوفه به جندی شاپور راهی می‌شود و در حالی که قسمتی از کلاه خود حضرت عباس را همراه خود دارد در نزدیکی جندی شاپور از اسب به زمین می‌افتد و همان جا فوت می‌کند. از آن به بعد برای آن علمک و پنجه‌ای می‌سازند و تیکه کلاه را روی آن نصب می‌کنند و در محفظه مزین و مشبکی در آن محل نگه‌داری می‌شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد نه قابل تحقیق و اثبات است و نه نیاز است که ما آن بزرگان را از این زاویه بنگریم. آن‌ها راهِ زندگی را برای ما گشودند و به همین جهت چون این موارد ما را نسبت به آن هدف غافل می‌کند، باید به این موارد اعتماد نداشت. موفق باشید

20391
متن پرسش
عرض سلام و تهیت: ۱. چرا حضرت زینب سلام الله علیها در آن لحظه فرمودند اللهم تقبل منا، اگر ما رایت الا جمیلا بود و مدیریت کامل امام معصوم در کربلا، کلام حضرت زینب چه معنا و تناسبی داشت؟ ۲. دلیل گل کردن شهید حججی و اینکه در دنیا توسط خدا مطرح شد چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به هر حال یک موضوع آن است که حضرت زینب کبری «سلام‌اللّه‌علیها» متوجه زیبایی کاری می‌شوند که در مسیر الهی جلو رفته است و موضوع دیگر آن است که تقاضا می‌کنند خداوند آن عمل را بپذیرد تا رشد کند و جهان‌گیر شود 2- در عین صفا و خلوص شهید حججی ظاهراً خدا می‌خواهد از طریق این شهید شایسته، سرآغازِ دیگری از انقلاب اسلامی را بنمایاند. به قول معروف؛ این راهی است که از «سر» گرفتیم و این اولِ کلام است ما از این به بعد باید با چشمی دقیق‌تر انقلاب را بنگریم با همان چشمی که شهید حججی عزیز افق‌های دور انقلاب را نگریست و خواست ما نیز از آن افق چشم برنداریم. موفق باشید

20323
متن پرسش
سلام استاد: بنده تازه با شما آشنا شدم. به راهنماییتان خیلی نیاز دارم. سوالی که بنده داشتم اینست بنده به روضه و گریه بر اهل بیت و امام حسین بسیار علاقه و اعتقاد دارم. اما چیزی که مرا آزار می دهد سینه زنی ها و نوحه سرایی های امروزیست. بنده حقیر اطلاعاتم بسیار محدود است اما فکر می کنم این سری کارهایی که امروزه رایج شده در سیره اهل بیت و اسلام ناب جایی ندارد و گاهی اوقات حتی بر خلاف آنست. آیا برای کسی که به دنبال تقرب به ذات اقدس الهیست شرکت در این گونه سینه زنی ها و نوحه سرایی ها اشکال ایجاد نمی کند؟ آیا در سلوک تاثیر منفی ندارد؟ آیا بهتر نیست بجای این کارها سیره ایشان را زنده کنیم آیا بهتر نیست بجای نوحه سرایی هایی که گاهی بی شباهت به موسیقی های لهوی نیستند بر آن بزرگان بگریم؟ بنده در زندگی بزرگان دین هم که می نگرم توصیه به عزاداری و گریه و شناخت و ادامه دادن راه اهل بیت را می بینم نه سینه زنی و نوحه سرایی. نمی گویم مخالف این گونه عزاداری هستم ولی وقتی به سیره اهل بیت و به مقام و هدف انسانیت می نگرم این گونه کار ها را بیهوده می بینم. لطفا بنده حقیر را راهنمایی کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس را در جای خود بنگرید. این بنده‌های خدا تنها از این طریق می‌توانند ارادت خود را به حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» که جان‌شان را آتش زده است اظهار کنند. داریم که حضرت صادق«علیه‌السلام» در ملاقاتی که مردم کوفه با ایشان داشتند، می‌پرسند: شنیده‌ام در عزاداریِ جدّم حسین«علیه‌السلام» به سر و سینه می‌زنید، عرض کردند همین‌طور است. حضرت آن کار را تأیید نمودند. آری! اگر انحراف آشکاری که مطمئن باشیم انحراف است و نه آن‌که از نظر ما انحراف باشد؛ در آن صورت باید تذکر داد. مثل آن کاری که آن مداح کرده بود و قلاده‌ی سگ را در جلسه‌ی عزاداری به گردن انداخته بود و مانند سگان از خودش صوت ایجاد می‌کرد. این ابداً چیزی نیست که اهل‌البیت«علیهم‌السلام» بپسندند. موفق باشید‌

20255
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی: برای بنده این سوال پیش آمده بود که با توجه به اینکه ترور مغزهای متفکر انقلاب به اذن خدا بوده چرا خدا اجازه ضعیف شدن و زاویه دار شدن انقلاب را داده؟ با شنیدن تفسیر آل عمران به این جواب رسیدم که این قضیه شبیه کشته شدن حمزه و جعفر‌طیار و حوادث جنگ احد است. ولی قسمتی که برای من حل نشده اینکه در تفسیر آیه شادی شهدا به چیزی که خدا به آنها داده فرمودید که خدا اهداف شهدا در زمین را برای خوشحالی آنها محقق می‌کند و تفسیر دلچسبی بود اما در عمل در زمان پیغمبر با اتفاق افتادن سقیفه و حکمیت و کربلا به نظر می‌آید که چنین چیزی نشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال وقتی متوجه باشیم در نظام الهی همه‌ی حرکات و مناسبات برای ظهور حق و به حاشیه‌رفتنِ باطل است، جایگاهِ سقیفه و کربلا نیز روشن خواهد شد. بدین معنا که بشریت متوجه شود اگر اسلام هدایت کاملی را به میان نیاورده است، به جهت ذات اسلام نیست، بلکه به جهت جریانی است که به جای تبعیت از اسلام، تلاش دارند اسلام را تابع خود کنند. موفق باشید

20106
متن پرسش
باسمه تعالی. سلام علیکم: جای شهید عزیز حججی در سایت‌تان خالی است. نگاه شهید حججی به کجا است؟ و چه می‌خواهد بگوید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی متوجه باشیم رویدادها با نوعی مقصود یا تدبیر الهی به صحنه می‌آید و وقتی متوجه باشیم تاریخْ با تدبیر الهی صحنه‌ی حضورِ حقایقی است که در افق جان انسان‌های بزرگ سوسو می‌زند و تنها انسان‌های متعالی می‌توانند متوجه شوند خداوند چه تقدیری را برای ما اراده کرده است؛ به اهمیت اراده‌ی انسان‌های بزرگی پی می‌بریم که ماورای همه‌ی تنگناهای اشرار، تصمیم‌های بزرگی به صحنه می‌آورند تا در راستایِ تحقق اراده‌ی الهی قدم به میدان آورند مانند یاران حسین«علیه‌السلام» که اگر می‌خواستند برای رفتنِ بهشت و دوری از جهنم کار کنند، به راحتی می‌توانستند با اذن آن حضرت از آن معرکه بیرون آیند، ولی آن‌ها در افق جان خود متوجه‌ی تاریخی بودند که با حسین«علیه‌السلام» در حال وقوع است و خواستند بیرون از آن تاریخ نباشند. حججی‌ها این مردان بزرگ خواستند بیرون از تاریخی که با خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌‌علیه» در حالِ وقوع است؛ قرار نداشته باشند. لذا به افقی بس زیبا و غیر قابل توصیف برای اسیرانِ ظلماتِ زمین نگاه می‌کنند. افقی که اگر دور هم باشد، نزدیک است زیرا کسی که پای در راه بگذارد هرگز از هدف فاصله ندارد. انسان یعنی هستیِ در راه و دیگر هیچ. و امروز راهِ ما راهی است که حضرت روح اللّه در مقابل ما گشود و حججی‌ها رهروانِ آن راه هستند و بدین لحاظ در مؤثرترین نحوه‌ی زندگی قرار گرفتند. به امید آن‌که از طریق این مردان بزرگ، «امید» به تاریخِ ما برگردد. موفق باشید

19856
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: بنده افتخار نوکری اهل بیت (ع) را دارم از شما سوالی در زمینه مداحی دارم، اینکه برای روضه خواني چگونه باید حقیقت جریان کربلا را گفت که حق مطلب ادا شود، طوري كه هم جنبه حماسي و عاطفي را رعايت كرده باشم، اگه امکان دارد درباره مداحی آنچه نیاز است بدانم راهنمایی بفرمائید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد تخصصی ندارم. ولی کتاب‌های مرحوم شهید مطهری و دکتر شهیدی در این مورد کمک می‌کند. سری هم می‌توانید به کتاب‌های «کربلا، مبارزه با پوچی‌ها» و «راز شادی امام حسین«علیه‌السلام» در قتلگاه» که بر روی سایت هست، بزنید. موفق باشید

19664
متن پرسش
سلام علیکم: چرا ما برای امام حسین(ع) گریه و عزاداری می کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً بحثی در این مورد شده است که عیناً خدمتتان ارسال می‌شود.

بسم‌الله‌ الرّحمن ‌الرّحيم:

 قال الحسین (ع) : أ َنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر[1] من كشته‏ام براى اشك، مؤمن يادم نكند جز آنكه گريه‏اش گيرد

اشكي كه در شيعه هست با ناراحتي‌هاي عاطفي و احساساتي فرق اساسي دارد، اشك براي حسين(ع) عامل رابطه انسان است با مقاصد قدسي و لذا نه تنها شادي و نشاط را از شيعيان نمي‌گيرد، بلكه شادي و نشاط در زندگي شيعيان موج مي‌زند. ولي نبايد آن را با لذت‌گرايي يكي گرفت، زيرا تفاوت زيادي است بين آن شادي كه با پرهيزکاري همراه است و روح معنوي دارد با آنچه امروز در غرب هست كه لذت‌گرايي در آن مقصد و معبود شده است. در شيعه، شور زندگي با يادآوري غم غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگِ مرگ آگاهي راه خود را از قهقهه‌هاي اهل غفلت جدا كرده و سعي دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ كند و اشك بر حسين(ع) نوعي طلب آن فرح است و آن‌هايي كه غم غربت در اين دنيا را مي‌شناسند مي‌فهمند حزن مقدس چه حلاوتي دارد و مواظب‌اند گرفتار لذت‌گرايي و خوش‌گذراني اهل دنيا نشوند و از ارتباط با حقايق وجودي عالم محروم گردند.

شیعه و غم و شادی و اشک

در زندگی شیعه شادی و طرب موج می‌زند، اما نباید آن را با لذت‌گرایی یکی گرفت، تفاوت زیادی است میان آن شادی که با پرهیزکاری همراه است و ویژگی معنوی دارد و آنچه امروز در فرهنگ غرب هست که در آن لذّت‌گرایی مقصد و معبود شده است.

در شیعه شور زندگی یا فرح، با یادآوری نوعی غمِ غربت نسبت به وطن معنوی، همراه است، که موجب حزن می‌گردد. این حالت از جمله حالاتی است که در اشعار عرفانی ما هویدا است و معلوم است که این حزن با ناراحتی عاطفی فرق بسیار دارد.

از آن‌جا که ما مرگ را در پیش داریم ناممکن است چون غافلان از غیب و قیامت از زندگی لذّت مستانه ببریم، و لذا فرهنگ شیعه در این «مرگ‌آگاهی» راه خود را از قهقهه‌های مستانه‌ی اهل غفلت جدا کرده است و با حزنی معنوی در فرحِ حضور است و متوجه است که ما در مقام موجوداتی معنوی با این عالم بیگانه‌ایم و یک نحوه باطن‌گرایی را دائماً مدّ نظر داریم.

آن‌هایی که غم غربت را می‌شناسند در دل حزن مقدس، فرح و حلاوتی می‌یابند که قابل مقایسه با شادی‌های اهل دنیا نمی‌باشد.

دیدگاه شیعه با پیروی از ائمه«علیهم‌السلام» این نکته را دائماً مدّ نظر دارد که این جهان ناقص‌تر از آن است که بتوان با نور حقیقت به طور کامل ارتباط پیدا کرد.

اگر این غم مقدس نبود عناصر شادی‌بخش افراطی بر زندگی تشیع غالب می‌شد و به مردمی تبدیل می‌شدند که بیشتر لذت‌گرا و خوش گذرانند.

حزن شیعه نیز به جهت احساس غم غربت یا حزن معنوی او است که خود را و بقیه را در این غم شریک می‌بیند و اگر این حزن معنوی نبود، خیلی زود فرح، شکل شادیِ بی‌محتوا به خود می‌گرفت و گرفتار لذّت‌جویی حسی می‌شد.

جایگاه عزاداری برای امام حسین«علیه‌السلام»

1- عزادران امام حسین«علیه‌السلام» با حضور در مراسم عزای آن حضرت، در واقع خویشتن را مصیبت‌زده و داغدارِ حادثه‌ی عاشورا می‌یابند، گریه سر می‌دهند و بی‌تاب می‌شوند.

2- در اشک برای حسین«علیه‌السلام» آرامشی ویژه و لذتی خاص هست متفاوت با غم‌ها و اشک‌های زندگی روزمرّه، غم معنویت، غم سوختن برای مظلوم، غمی است منشأ حرکت، و پویایی اجتماعی افراد را افزایش می‌دهد و به قلب و روح انسان نشاط همدلی با مظلوم را پدید می‌آورد و لذا از تکرار این غم و اشک ملول نمی‌شود.

3- مهر و محبت به امام معصوم در ژرفای احساسات و عواطف شیعیان آن حضرت جای دارد و با تلاش شیعیان این پیوندِ عمیق عاطفی هرسال تکرار می‌شود، آن‌هم تلاش برای پیوندی عمیق‌تر. و لذا رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَدا» [2] برای شهادت حسین«علیه‌السلام» در قلوب مؤمنین حرارتی است که هرگز خاموش و سرد نمی‌شود.

4- با توجهِ عاطفی به حضرت امام حسین«علیه‌السلام» سایر ابعاد شخصیت امام و اسلام مدّ نظر قرار می‌گیرد تا علاوه بر نظر به آزادگی و ظلم‌ستیزی و ایثار و حقیقت‌جویی که غذای جان انسان است، به مقام امامت نیز نظر ‌شود و آن دری می‌شود برای فهم معارف اسلامی از طریق روایات آن بزرگان، و فربه‌شدن در فضائلی چون صبر و حلم که زمینه‌ی نزدیکی به امامان معصوم می‌‌گردد و مرز تولّی و تبرّی که عامل نجات جامعه‌ی اسلامی است شکل می‌گیرد و معنویت به عنوان یک ارزش جا باز می‌کند.

5- گریه بر امام حسین«علیه‌السلام» از نوع گریه‌های نیمه‌شب‌ اولیاء الهی است که حسین«علیه‌السلام» توانست آن را برای عموم مردم عملی کند و خودِ آن حضرت به‌خوبی متوجه بودند که صحنه‌ی کربلا عامل چنین گریه‌هایی باید باشد تا زمینه‌ی اُنس قلب با حقایق فراهم شود و حجاب‌ها بین عبد و معبود رفع گردد. چرا که هرکس ناظر آن اندازه زیبایی وفاداری بین حسین«علیه‌السلام» و ابوالفضل عباس یا بین امام حسین«علیه‌السلام» و حرّ شود، از عمق فطرت گریه سر می‌دهد تا از اتصال به این زیبایی‌ها محروم نباشد و موجب پایداری بر عهد خود با حقیقت می‌شود و پیوندی جاودانه را که بین جان انسان است با دل‌ اولیاء الهی به صحنه می‌آورد.

بنا به فرمایش امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه»؛ «هر مکتبی تا پایش سینه‌زن نباشد، تا پایش گریه‌کن نباشد، حفظ نمی‌شود. گریه‌کردن بر عزای امام حسین«علیه‌السلام»، زنده نگه‌داشتن نهضت و زنده نگه‌داشتن همین معنی است که یک جمعیتِ کمی در مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد... آن‌ها از همین گریه‌ها می‌ترسند. برای این‌که این گریه‌ای است که گریه بر مظلوم است، فریاد مقابل ظالم است».

با لباس سیاه به تن‌کردن و سینه و گریه جمعی نهایت تعلق خاطر را نشان می‌دهد که تا چه اندازه به آرمان‌های شخص مظلوم وفادار است و نیز کودکان این جامعه را متوجه چنین تعلق خاطری می‌کند و با نمادهای کربلا و عاشورا آشنا می‌نماید.

رسول خدا(ص) فرمودند: «كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ- إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْن»‏[3] هر چشمى فرداى قيامت گريان است غير از چشمى كه در مصيبت حسين«علیه‌السلام» گريه كند.

روایت فوق خبر از عمق تأثیر اشک بر امام حسین«علیه‌السلام» در عمیق‌ترین ابعاد انسان می‌دهد که در قیامت ظاهر می‌شود.

آن‌کس که عاطفه‌ی خود را درست مدیریت کند و بخواهد بهترین مصداق را جهت تغذیه‌ی عواطف بیابد، می‌پذیرد اشک برای اباعبدالله«علیه‌السلام» موجب صیقل قلوب و گشادگی روح می‌شود و عامل رشد ایمان و حفظ آن از یک طرف ،و دوری از دنیا و صفات رذیله از طرف دیگر می‌شود.

اشک برای حسین«علیه‌السلام» نمونه‌ی به فعلیت‌رسیدن ایمان است، زیرا ایمانی که به پاک‌کردن قلب و زلال‌ساختن دل و دگرگونی آن منتهی نشود، ایمانِ فعلیت‌یافته نیست و نمی‌توان به وسیله‌ی آن ، انس با خدا را از یک طرف، و ایثار و فداکاری و جهاد از طرف دیگر به‌دست آورد.

اشک برای حسین«علیه‌السلام» موجب احیاء قلوب و آزادی عقل از اسارت هوس‌ها و غفلت ها است و در همین راستا حضرت رضا«علیه‌السلام» به «دعبل خزایی» می‌فرمودند: قصیده‌ی خود را در رابطه با شهادت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» بخواند و حضرت با تمام وجود اشک می‌ریختند و دو بیت نیز به آن اضافه نمودند.

«والسلام»


1 - أمالي الصدوق ص 137 المجلس الثامن و العشرون

2 - مستدرك‏الوسائل، ج 10، ص 318

3- بحار الأنوار، ج‏44، ص 293

19560
متن پرسش
سلام: شما در قسمتی از بحث معاد فرمودید کسانی که به توحید قائلند حتی کسانی که برای خدا فرزند قائلند در نهایت هرچند عذاب های زیادی را تحمل کنند ولی عاقبت بهشتی اند. اگر اینگونه باشد که همه انسانها که فطرتا توحید می خواهند و بالاخره باید یک زمانی از آتش خلاص شوند و به بهشت روند. مثلا شمر که ۱۶ بار به حج رفته و آنگونه با خدا مناجات می کرده قائل به توحید نبوده است؟ پس شمر هم باید در نهایت بهشتی باشد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم: «النّار لا تأكل محلّ‏ الايمان‏». یعنی اگر کسی حقیقتاً به خدا ایمان دارد، آتش به صورت ابدی جان او را که محل ایمان بوده است، نمی‌سوزاند. کسی مثل شمر که کوچک‌ترین اثری از ایمان در جان خود ندارد، هرگز مصداق چنین روایتی نخواهد بود. موفق باشید

19485
متن پرسش
با سلام: استاد، شهید مطهری رضوان الله علیه جمله ای رو از یزید ملعون نقل میکنن (قتل الحسین بسیف جدّه) خب مفهومش چیه؟ منظور اون خبیث از این حرف چیه؟ ممنونم واقعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یزید می‌خواهد بگوید پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» با آوردنِ دین اسلام و تأکید بر ارزش‌های الهی جنگ بین کفر و ایمان را به صحنه آورد. زیرا امثال یزید مثل لیبرال‌ها اعتقادی به مقابله‌ی حق و باطل ندارند و مفاد سند 2030 به قول خود نویسندگان سند بر همین نکته تأکید دارد. موفق باشید

19367
متن پرسش
با سلام: غم مقدس چیست؟ فرق این غم با غم هایی که ما برای دنیا می خوریم کجاست؟ ممنون اگه جواب بدید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: غم مقدس یعنی غمی که انسان برای دین خداوند غمخوار حضور بیشتر دین در عالَم باشد. مثل غم حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام». موفق باشید

19264
متن پرسش
با سلام و تبریک به مناسبت اعیاد شعبانیه و میلاد امام حسین (ع): استاد گرامی بنده چندین سال است به طور پراکنده زیارت عاشورا می خوانم و از اول فروردین سال گذشته هر روز زیارت عاشورا می خوانم تا به الان. بارها و بارها چله زیارت عاشورا خواندم برای حاجتی. حتی وقتی توفیق زیارت اباعبدالله حاصل شد آنجا نیز متوسل شدم. با این حال احساس و معرفت درست نسبت به امام نیافتم و درک درستی و گشایشی در کارم نیافتم. کتابهایی که شما درباره امام نوشتید را در حال مطالعه ام، اما چه کنم؟ فکر می کنم فقط دارم درجا می زنم و دور خودم می چرخم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر به دنبال چه هستید؟!! اگر حق را تصدیق می‌کنید و سخنان رهبر انقلاب را نه به عنوان تکلیف، بلکه به عنوان نوری که قابل قبولِ جانتان است، تصدیق می‌کنید؛ به نورِ امام و معصوم نزدیک شده‌اید که سخن نایب او برای شما این‌چنین روشن است. موفق باشید

19242
متن پرسش
با سلام: آیا زیارت عاشورا حدیث قدسی می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این معنا که این معانی به قلب امام رسیده، می‌توان گفت حدیث قدسی است. موفق باشید

19091
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی حفظه الله: اگر نوشته کمی طولانی شد ببخشد که سنگ صبور ما شما استاد عزیزمان هستید. جناب استاد هر از چند گاه سخنانی از آیت الله جوادی درباره آقای هاشمی صادر می شود که انسان در بهت و حیرت فرو می رود. ایشان در دیدار بیت هاشمی می گویند: «صبر در قرآن به همراه نماز آمده است که اقامه کردنی است و آقای هاشمی با همه سختی ها صبر و صلاه را اقامه کرد!؟» جناب استاد اگر نبود سخنان و تحلیل های بزرگانی همچون آیت الله مصباح حفظه الله، حضرتعالی، سخنان مقام معظم رهبری و..... با خود می گفتیم حقایقی هست ما نمی فهمیم و فهم و تحلیل خود را کور می کردیم و خیالمان آسوده می شد. استاد عزیز بحث ما در نیست این که هاشمی زحماتی کشیده و نباید او را مطلقا سیاه دید. گیریم با همه نقطه ضعفها که هاشمی نشان داد و صبر نکرد، چنانچه پس از انتخابات خبرگان چه توهین هایی نثار آیت الله مصباح و آیت الله یزدی و....نکرد چه زحماتی که برای احمدی نژاد و دولتش ایجاد نکرد و چه سخنانی علیه شورای نگهبان که نگفت و هزاران موارد دیگر که شما بیشتر مطلعید و آگاه، با این حال بپذیریم ایشان اقامه صبر نمودند!! چون قدرتی داشتند که می توانستند انقلاب را به هم بریزند صرف نظر از تفکری که داشت و به قول خودتان وضعیتی که با آن روبرو هستیم از آنجا ریشه می گیرد، اما جناب استاد با اقامه صلاه که آقای جوادی می فرماید چه کنیم براستی کجای زندگی هاشمی اقامه صلوه بود؟ بحث در اقامه صلوه است وگرنه خواندن نماز که بقال سرکوچه ما هم نماز می خواند. آخر کجای زندگی سیاسی هاشمی خصوصا آن دورانی که سیاست توسعه غربی را تا هم فیها خالدون در این مملکت نهادینه می کرد اصلا جایی و حرفی و برنامه ای برای اقامه صلوه به طور جدی در دستور کار بود؟ که حتی می توان گفت آنچه هاشمی انجام داد در جهت تضعیف اقامه صلوه در جامعه نتیجه داد. واقعا آقای جوادی می داند در جامعه ای که بسیاری در گور می خوابند، کارتون خوابند، کلیه خویش را می فروشند، چه بسیار زنانی که تن فروشی می کنند تا امورات بگذرانند، چه بسیار محتاج نان شبند و.... در استخر وی آی پی فرح سکته کرد و مرد، آیا می دانند آقای هاشمی سال گذشته بنزش را عوض می کند حال این که رهبر معظم فرمودند سوار شدن ماشین های گران قیمت برای روحانیون حرام است! آیا می دانند این اقامه کننده صبر و صلاه روز عاشورا با هواپیمای خصوصی به سد لتیان می روند و با بچه هایش اسکی روی آب بازی می کند و اساسا سیره و روشش اینچنین بود و.... حتما می داند، آقای جوادی که خوب می داند حاکمان جامعه اسلامی بر اساس سیره و گفتار امامان چطور باید زندگی کنند تا صلوه در جامعه اقامه شود. اگر اقامه کننده صبر و صلوه قرآنی چنین است پس وای بر این صبر و صلاه، همچنین ایشان گفته اند شاخه های سرسبز و پر بار درخت ریشه های سالمی دارند و شما قدر این ریشه سالم را بدانید لطفا شما که آگاهید ما را روشن کنید این شاخه های سر سبز و پر بار چه کسانی هستند!؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم با این سؤالات شما روبه‌رویم. سال‌های قبل یکی از اتهامات بنده، مخالفت با آقای هاشمی بود و بحث «چه شد که کار به قتل حسین«علیه‌السلام» کشیده شد؟» در همین رابطه مطرح شد. با این‌همه خودِ بنده این‌طور موضوع را برای خود توجیه کردم که آیت اللّه جوادی با توجه به نگاهِ تمدنی که دارند و آثارشان را بر این مبنا تنظیم می‌کنند؛ برای آقای هاشمی یک نحوه نقشِ تمدن‌سازی قائل بودند که در کنار تمدن غربی شکل بگیرد. موفق باشید

19018
متن پرسش
سلام: نظر حضرتعالی در مورد دستورالعمل زیارت عاشورای آیت الله حق شناس چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر خاصی ندارم. بنده به همان صورتی که عموم مردم آن زیارت جلیل‌القدر را می‌خوانند و با دو رکعت نماز تمام می‌کنند، عمل می‌کنم. موفق باشید

18757
متن پرسش
سلام استاد: نمی خواستم مزاحم وقت شریف شما بشم و اگر مشکلم گلو گیر نبود وقت گیر نمی شدم. دارم کم میارم. گذشته ام آزارم میده. نا امیدی دیوونه ام کرده. بار ها و بار ها در راه خدا اومدم و باز زدم جاده خاکی. دیگه خسته شدم. رفیقم باهام راه نمیاد. خیلی تنهام. در عمل فوق العاده دیگه انگیزه ام رو از دست دادم. فرصت هام رو از بین بردم. جوونیم داره کم کم میره. در جوونی پیر شدم. زندگی و حوادث خمم کرد. شکسته شدم. کسی به جز شما رو که ندیدم برای درد و دل و مشورت و راه کار گرفتن. نمیدونم چه بکنم. سیر علامه و آقای صمدی رو هم بعد از گرفتن مبانی شما پیش رفتم. ولی خیلی گیرم استاد. خیییییییلی استاد از حق دووووور شدم. دیگه اصلا مدتهاست از خوبی ها فاصله گرفتم. و دیگه هم قوت و قدرت برگشت و مقابله با خودم رو ندارم آخه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  فکر می‌کنم به راهِ گشوده‌ای که خداوند برای «حرّ» پیش آورد، با آن گناه بزرگ که مرتکب شد؛ ایده‌ی خوبی در مقابل ما قرار داده است. لذا عرضی که در مورد جناب «حرّ» داشته‌ام را خدمت‌تان ارسال می‌دارم. موفق باشید 

باسمه تعالی

حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه

در تقابل تمدنی که ما با غرب داریم همه‌ی تلاش غرب آن است که فضای جامعه‌ی ما را گناه‌آلود کند و طوری القاء نماید که روح جوانان ما را تسخیر کرده است و ما را گرفتار یأسِ فرهنگی نماید و هنر ما آن است که متوجه غِنای فرهنگی خود باشیم و بدانیم تمدن آینده‌ی ما ظرفیت جای‌دادنِ حرّهای زیادی را دارد همان‌طور که امام حسینu در نهضت خود جای حرّ را باز کردند و او را از چنگال فرهنگ اموی نجات دادند و در این راستا لازم است که شخصیت حرّ را در فرهنگ کربلا بیابیم تا در ادامه‌ی فرهنگ کربلا نقشه‌های فرهنگ امویِ این زمانه یعنی فرهنگ ظلمانی غرب را خنثی کنیم و جوانان‌مان را از چنگال آن فرهنگ نجات دهیم. در این راستا نکات زیر قابل تذکر است:

1- حُرّ از پیوستگان به امام حسینu است، آن‌قدر دیر رسید که افق اقبال‌اش در شرف تاریک‌شدن بود، ولی در مقابل انبوه موانعی که در مقابل توبه‌ی او بود، مأیوش نشد و هر موقعیتی که در مقابل او قرار می‌گرفت را یک آغازی جدید به حساب آورد.

2- حُرّ به عنوان فرمانده‌ی سپاه هزار نفری دارای روحیه‌ی استواری است که به تنهایی نیز به عزمی هزار نفری آراسته بود، همین‌که از قصرکوفه به سوی امام حسینu روانه شد ندایی از پشت سر شنید که گفت: «بشارت بادت ای حرّ به بهشت»، پس نگاهی به عقب سر کرد و کسی را ندید و در منزل «ذی حُسم» با قافله‌ی امام حسینu برخورد کرد. حضرت به جوانان فرمودند؛ به‌ افراد آن لشکر و به اسبانشان آب دهید. وقت نماز در حالی‌که حرّ و سپاهیانش نماز را با امام اقامه می‌کنند، بین اذان و اقامه خطاب به حرّ و لشکریانش فرمودند: من به سوی شما نیامدم مگر پس از آن‌که نامه‌های دعوت شما به من رسید، پس اگر بر سر سخن خود باقی هستید من هستم وگرنه اگر از آمدن من ناخرسندید من هم منصرف می‌شوم. حرّ گفت: « لَسْنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْك‏» ما از آن گروه نیستیم که به سوی شما نامه نوشتند، ما دستور داریم از شما جدا نشویم تا شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم، و امام فرمودند: « الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِك‏»(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 80 ) مرگ نزدیک‌تر است به تو از این آرزو. و بالاخره بنا شد راهی پیش گیرند که نه به کوفه نزدیک شوند و نه به مدینه، و در بین راه امامu خطبه خواندند و متذکر شدند که نباید از سلطان جائر پیروی کرد وگرنه در قیامت در همان آتشی وارد می‌شویم که آن سلطان جائر وارد می‌شود. حرّ در بین راه از سر دل‌سوزی به امام نزدیک شد و گفت: ای حسین! « ُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. » خدا را در باره‌ی نفس‌ات در نظر آر، من می‌بینم اگر با آن‌ها به جنگ بپردازی تو را به قتل می‌رسانند. امام فرمودند: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي‏؟ »آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ و حضرت در جواب او اشعاری را خواندند حاکی از آن‌که مرگ برای جوانمرد در راه خدا ننگ نیست، و حرّ دید مرگ در مقابل حسینu بسیار زبون است. هر دو به راه ادامه دادند تا نامه‌ای از طرف عبیداللّه آمد که در هرجا حسینu هست متوقف‌اش کنید . حضرت صلاح ندیدند مقاومت کنند و در سرزمین کربلا پیاده شدند و چون فهمیدند نام آن سرزمین کربلا است با توجه به حدیث امّ سلمه و سخنی که از رسول خداf شنیده بودند، فرمودند: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»(بحار، ج 44، ص 383) اينجا موضع گرفتارى و بلاء ميباشد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است، اينجا محل خيمه و اثاث ما است اينجا محل شهيد شدن مردان ما ميباشد. اينجا محل ريختن خونهاى ما است. برای حضرت روشن شد زمان آن رسالت تاریخی که به دوش ایشان گذاشته شده فرا رسیده و بیش از همه مقام بلند‌پایه و عزّت نفس خود را می‌دانستند و لذا یاران خود را جمع کردند و سختی کار را و آینده‌ی آن را متذکر شدند، تا بالاخره در روز عاشورا عمر سعد لشکر خود را در مقابل لشکر امام حسینu آماده کرد. حرّ به عمر سعد گفت: آیا تو تصمیم به جنگ با این مرد را داری؟ عمر گفت: آری به خدا، جنگی که آسان‌ترین شکل آن بریدن سرها و قطع‌کردن دست‌ها است. حرّ گفت: آیا به هیچ‌یک از این پیشنهادهایی که به شما کرد رضایت نمی‌دهید؟ عمر سعد گفت: به خدا اگر کار به من واگذار بود می‌کردم ولیکن امیر تو إبا دارد.

حرّ برگشت و در میان لشکر در جایی ایستاد ولی به سوی نفرات خود نرفت مبادا مقام بر او غلبه کند و تا در آن فرصت اندک فکری بکند. «قُرة بن قیس» با او بود برای آن‌که او را از سر خود باز کند، به او گفت: اسب خود را امروز آب داده‌ای؟ و او را فرستاد تا به اسب‌اش آب دهد. حرّ راهی را انتخاب کرده بود که اگر لشکرش بفهمند صد دیوار جلوی مقصد او می‌کشند، باید قبل از کشف قضیه کاری بکند وگرنه ممکن است با هزار مانع روبه‌رو شود، در حالی‌که او باید هزاران قوه به‌کار برد و هزاران گذشت بنماید تا آن تصمیم بزرگ عملی شود، چگونه از این ساحت زیستی که یک عمر در آن به‌سر برده خود را به ساحتی دیگر وارد کند؟

حرّ پس از دورشدنِ قُرة بن قیس، بنا کرد اندک‌اندک رو به سوی حسینu آمد، نظر دارد هرچه بتواند خود را از لشکر و حوزه‌ی قدرت آن‌ها آرام‌آرام بیرون بکشد و قدم‌قدم از میدان نفوذ آن‌ها دورتر شود، گویی خود ستونی از لشکر است که پیش می‌رود. «مهاجربن اوس ریاحی» به او گفت: چه خیال داری؟ آیا خیال حمله‌ داری؟ زیرا وضع ظاهری خود را به آن شکل درآورده بود - جواب نداد- از هیچ‌کس ایمن نبود تا راز خود را با او در میان گذارد نکند که یا مانع او شوند و یا برای خوش‌خدمتی به عبیداللّه او را از پای درآورند. حرّ مرگ را انتخاب کرده بود اما پس از ساعتی دیگر و در زیر سایه‌ی امام محبوبی که بنا است نزد او عذرخواهی کند، ندامت از گذشته و امید به آینده، قلیان خوف و رجاء در درون او جزر و مدّی به‌پا کرده بود، هیچ‌کس تا این حدّ او را مضطر نیافته بود. مهاجربن اوس که وضع حرّ را دید گفت: ای ریاحی! کار تو شبهه‌ناکاست، هرگز در هیچ موقعی مانند آنچه اکنون در تو می‌بینم ندیده‌ام. اگر گفته می‌شد شجاع‌ترین مردم کوفه کیست؟ من از تو نمی‌گذشتم، پس این چیست که در تو می‌بینم؟ جواب داد: راستش من خود را مخیّر بین جنّت و نار می‌بینم.

حرّ و حقیقت «توبه»

حرّ در شرایط بسیار سهمگین قرارگرفته. اگر در کربلا حقیقت فداکاری ظهور کرد و تا قیام قیامت هر فداکاری که واقع شود به ذات فداکاری یعنی کربلا باید متصل باشد تا فداکاری به حساب آید. حقیقت «توبه» نیز در کربلا و از طریق حرّ اتفاق افتاد. چند قدم از حوزه‌ی نفوذ دشمن دور شده، هنوز فرمانده‌ی لشکر است، هنوز می‌تواند با سایر فرمانده‌های لشکر عمرسعد رقابت کند، بد آفتی است حبّ ریاست و حبّ شرف و رقابت؛ و حالا حرّ آرام‌آرام دارد از همه‌ی آن‌ها عقب می‌ کشد. اگر اسب زیر پایش همچنان جلو رود به جایی می‌رسد که دیگر از آن آفت‌ها خلاص خواهد شد . جاذبه‌حقیقت یعنی جاذبه‌ی حسینu که او در این چند منزل بیشتر با او آشنا شده، قوی شده، لذا پس از آن که گفت: «خود را بین جنّت و نار مخیّر می‌بینم»؛ ادامه داد: «به خدا سوگند چیزی جز بهشت را انتخاب نمی‌کنم، اگرچه قطعه‌قطعه شوم و اگرچه سوخته گردم».[1] این را گفت تا مهاجربن اوس گمان نکند می‌تواند او را از کشته‌شدن بترساند و منصرف کند. سپس به اسب خود تازیانه ای زد و به سوی سپاه امام حسینu پرواز نمود و چون نزدیک شد سپر را واژگون کرد و همه فهمیدند او امان می‌خواهد. مانند کسی که روی به وادی اَیمن نهاده، می‌آمد و می‌نالید و می‌بالید - موسی آن‌جا به امید قبسی می‌آید- قصد حسینu داشت، « وَاضِعايَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ- فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادَ نَبِيِّكَ-» دست بر سر گذاشته و می‌گفت: خدایا به سوی تو آمدم ، توبه‌ی مرا بپذیر که من دلِ اولیاء تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم. همین‌که نزدیک شد بر حسینu سلام کرد و گفت: خدا مرا به قربانت کند ای پسر رسول خدا، من همان همراهی هستم که مانع حرکتت شدم و به تو سخت گرفتم، به حق خدایی که جز او خدایی نیست، گمان نمی‌کردم این مردم پیشنهادهای شما را ردّ کنند و کار را با مثل تویی به این‌جاها برسانند؛ «فَإِنِّي جِئْتُكَ‏ تَائِباً وَ مُوَاسِياً لَكَ حَتَّى أَمُوتَ‏ بَيْنَ يَدَيْكَ أَ تَرَى إِلَى ذَلِكَ تَوْبَةً ؟» و اکنون به راستی نزد تو آمده‌ام و پشیمان از آنچه نسبت به تو روا داشتم تا نزد خدا توبه نمایم و جانم را فدای تو کنم تا پیش تو بمیرم، آیا این کار را برای من توبه می‌بینی؟ و حسین فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْك وَ يَغْفِرُ لَكَ» آری! خداوند توبه‌ات را می‌پذیرد. سپس در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد با ظاهری پر صلابت در حالی که سر تا پایش را آهن و فولادهای ابزار جنگی پوشانده، ولی با دلی نرم و دلسوزانه خواست آن‌ها را از تبعات جنگ با امام حسینu عافیت بخشد. اینک که از چشمه‌ی معنویت حسینu می‌نوشید سرشار از دلسوزی شده بود و متذکر می‌شد که غریزه‌ی انسانی آن است که میهمان را پذیرایی کنید. سر خوش از توبه‌ی خود و متکی به حقیقتی که بدان دست یافته او را به گوینده‌ای توانا مبدل کرده بود تا به نمایندگی آل محمدh سخن بگوید و همچون آن خانواده بهادری و سلحشوری را با عاطفه ممزوج کند.

حرّ به نمایندگی احرار عالم شرط حرّیت را متذکر شد، شروطی را که هر انسانی در هر نقطه‌ی جهان از آن دفاع می‌کند و با زبان خود کاری کرد که با هزار شمشیر نمی‌توان چنین کرد. تحت عنوان نکوهش سران سپاه، روشن نمود کار ناهنجار آن‌ها با هیچ‌یک از نظامات انسانی پذیرفتنی نیست چه رسد به نظامی که اسلام آورده.

گفت: «شما خودتان دعوت اش کردید، حالا چه شده است که او را به خود وانمی‌گذارید که برگردد؟ این محاصره و کشتن از کدام سنت و سیره برخاسته و با کدام خوی اسلام و حتی خوی عرب سازکاری دارد؟ هنوز به سرزمین شما نیامده - سرزمینی که خودتان دعوتش کردید- شما تاخته‌اید که خود را به او رسانده تا به قتل‌اش برسانید؟! هیچ پذیرایی از شما انتظار نیست، بگذارید برگردد، چرا آب را به روی بسته‌اید؟»[2]

 شما در این سلحشوری و سخنوری معجزه‌ی «توبه» را به تماشا نشسته‌اید، او یک تن نیست، نماینده‌ی همه‌ی آن‌هایی است که از ظلمات دوران به سوی حقیقت اسلام توبه می‌کنند، او نردبان صعود کسانی است که تلاش دارند دیگر تن به گناه ندهند.

حرّ سلحشورانه در مقابل دیدگان مبارک امام جنگید و همچون اسبی پیل‌تن سواره در دریای دشمن تاخت، در کشتن دشمن توانایی فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد تا بالاخره به آنچه می‌خواست رسید و شهید شد و امام بر بالین سرش فرمودند: « َ بَخْ بَخْ يَا حُرُّ أَنْتَ‏ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» اعیان‌الشیعه، ج 40، ص 614) به به تو در اين دنيا و در آخرت آزادى همان‌طور که مادرت چنین نامی بر تو نهاد. آزاد در دنیا و سعید در آخرت. و این‌گونه امام، حرّیت او را امضا کرد.

خونی که از پیکر حرّ روان شد سخن‌هایی با ما دارد، به ما می‌گوید آزادگی با آلودگی نمی‌سازد هرچند روزگار انسان را در دل لشکر دشمن و تا فرماندهی یک سپاه جلو ببرد. فرمانده‌ی سپاه بود و چشم‌ها به او دوخته شده بود، ولی او به عاقبت کارش فکر کرد که چگونه برای همیشه خواری را با خود حمل کند. فهمید بیش از آن‌که از مرگ باید هراس داشت، باید از ننگ هراسید.

خاطر نورانی بشر را با خدا رابطه‌ای است که همراهی با ستمگران آن را تیره و تار و برگشت به سوی اولیاء الهی آن را روشن و روشن‌تر می‌کند و شجاعت مردان در همراهی با اولیاء الهی به‌درستی شکوفا می‌شود و در نتیجه یک تنه، نه از یک دریا لشکر می‌هراسند و نه یک دنیا تبلیغات سوء و دام‌های انحراف می تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. دیگر نه‌تنها از مرگ نمی‌هراسند بلکه  از مرگی که نکبت‌ها و ننگ‌ها را از صحنه‌ی حیات آدمی پاک کند استقبال می‌نمایند. مرگی که در طریق نجات عالم و خلاصی امت‌ها باشد، مرگی برای پراکنده‌شدن خلق از پیرامون تبهکاران. ا این مرگ، مردن نیست، احسانی است به بشریت و پس از خفتن آن شهید هزاران مولود رشید زائیده می‌شوند و عملاً او تکثیر شده است.

حرّیتِ حرّ در آن بود که توانست ماوراء فضایی که قراردادهای جامعه‌ی بشری ایجاد کرده است خودش تصمیم بگیرد و به بهانه‌ی آن‌که خلیفه‌ی مسلمین یعنی یزید چنین خواسته، تسلیم فضای حاکم نشد.

وضع نظام دنیای امروز می‌کوشد که اراده را در انسان‌ها بمیراند و به نام دیسیپلین استقلال رأی افراد را محو کند تا در مقابل مافوق خود بی‌اراده و بی‌بصیرت باشد و نسبت به زیردست خود با خشونت و به اسم نظام اداری، هرگونه عاطفه‌ای را نادیده انگارند در حالی‌که در نگاه انسان‌های آزاده باید نظام جامعه و اداره را طوری شکل داد که بصیرت و ابتکار همواره در میان باشد و همواره بر بصیرت افراد افزوده شود تا برای حفظ روابط ،آراء و نظرات صائب و ارزشمندی توسط افراد اتخاذ شود و در فضای اداره‌ی کشور نظرات فعّال و مبتکرانه به مسئولان ارائه گردد و صلابت مسئولان با پختگی و همراه با رحمت و عاطفه در میان آید و آزادگی در سراسر جامعه حفظ شود.

حرّ و ابتکار آزادی از عادات زمانه

حرّ ابتدا از نظم خشکی که به نام تبعیت از خلیفه، انسانیت افراد را در نظر نمی‌گرفت، آزاد شد تا توانست تصمیم بگیرد. اگر باید از حاکم اسلامی تبعیت کرد از آن جهت است که حاکم اسلامی با فطرت‌ها سخن می‌گوید و در فضایی که عقل‌ها رشد کرده است انسان ‌ها را قانع به تبعیت می‌کند و دل‌ها را به سوی اهدافی که در پیش است جلو می‌برد و هرگز انتخاب را از مسلمین نمی‌گیرد، بلکه مسلمین با تبعیت خود نظر حاکم اسلامی را بر نظر خود ترجیح می‌دهند چون آن نظر را نسبت به مصالح جامعه صائب‌تر از نظر خود می‌یابند. پس جایی برای تبعیت از سلطان جائری که حرام خدا را حلال می‌شمارد نمی‌ماند. باید قدرت تشخیص به جامعه برگردد تا تبعیت از حاکمان، کورکورانه نباشد.

حرّ در تبعیت خود نسبت با حاکمی مثل یزید تجدید نظر کرد و لذا آن انقلاب درونی شروع شد و جهانی دیگر را برای خود انتخاب کرد و سرحلقه‌ی آزادگی را در دست همه‌ی آزادگان قرار داد تا به اسم فرهنگ ظلمانی حاکم، به هر حقارتی تن در ندهند، هرکس از خود بپرسد آیا شریعت الهی  و خدایی که آزادی را به ما هدیه کرده تا بهترین انتخاب را بکنیم راضی است وقتی حسینu در صحنه است به حاکمی همچون یزید تن دهیم؟ آیا خداوند از پذیرفتن چنین حاکمیتی از ما راضی خواهد بود؟

حرّ توانست ابتکار آزادشدن از عادات زمانه را به همه‌ی بشریت متذکر شود تا به خود آیند و راهی را که حق می‌دانند و بدان باور دارند در پیش گیرند. حرّ یعنی حرّیت توبه‌کردن، حرّ یعنی رسیدن به شرافت توبه، حرّ یعنی بازگشتن از راهی که بی‌ثمری آن روشن است و آزادشدن از زنجیرهایی که خودمان بر پای خود بسته‌ایم و از تطور و نوشدن بازمان می‌دارد، حرّ یعنی برای آزادشدن از نفس امّاره از مرگْ نترسیدن و گریبان خود را از دست فضاهای فرهنگی مسمومْ آزادکردن و وضع را به سود حقیقت دگرگون ‌نمودن و منابع حیاتی یک ملت را از دست بیگانگان رهانیدن و آزادی ربوده‌ی خود را از او بازپس‌گرفتن.

حرّ به بشریت آموخت با وجود گناه‌های سنگین باید به تحولی فکر کرد که همه‌ی گناهان را زیر پای آدم قرار می‌دهد و توبه مسیر تحقق آن تحول است. حضرت آدم با توبه توانست بهشت گمشده را باز در منظر خود بیابد و آنچه غیر از توبه در آدم هست سرّ ذاتی آدم نیست و با کوچک ترین گناه چیزی نمی‌گذرد همه‌ی آن‌ها از بین می‌رود مگر توبه و توجه به حضرت حق و تحولی که رو به سوی قرب الهی دارد. این است شاهکار آدم و آدمیت. توبه تحولی است از ساحتی به ساحت دیگر و از جنبه‌ای به جنبه‌ای بالاتر، از جنبه‌ی غفلت از حق به سوی حق و حقیقت. قدرت بی‌انتهای آدم در توبه نهفته است که می‌تواند شخصیتی چون حرّ بسازد که تا قیام قیامت بشریت را تغذیه کند.

حضرت آدمu با تلقی کلمات الهی توبه را شروع کرد و این سرآغاز معارفی شد که سخت بدان نیاز داشت و به قرب درگاه الهی بازگشت و محبوبیت از دست‌رفته را بازیافت و بهشت آینده‌ی خود را تملک کرد. یعنی پدر ما حضرت آدمu همه چیز را به برکت توبه جبران نمود و همین توبه را برای فرزندانش به ارث گذارد که سرمایه‌ی بازگرداندن همه‌ی دارائی‌هایی است که از دست‌اش رفته.

حرف حرّ در کوی شهیدان این است که او سرّ خط پدر ابوالبشر را به‌خوبی قرائت کرد و راز دل حضرت آدمu را فهمید که چگونه خود را از زنجیره‌ی گناه آزاد کند و گذشته‌ی خود را با نگاه به امام حسینu که همان « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» بود بازخوانی نماید و در هبوطِ در فرهنگ ظلمانی دوران ،‌خود را نبازد، زیرا حسینu زنده است و عریانی هرکس را که گرفتار آن فرهنگ شد را جبران می‌کند. هنگام خروج از بهشت آدم را عریان کردند و همه‌چیز را از او گرفتند،[3] ولی سرّ پنهان او که توبه بود در او محفوظ ماند و آدم دید ازآن همه‌ نعمت که در آن غرق بود هیچ چیز باقی نمانده جز آن سرّ پنهان که به گوشش رسید آن سرّ پنهان توبه به داد تو می‌رسد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) و حرّ صورت تعیّن‌یافته‌ی حقیقت توبه‌ی آدمu شد تا جهان اسلام از غفلت بزرگ خود که نادیده‌گرفتن غدیر و تنهاگذاردن امام معصوم بود توبه کند.

توبه از گناه تاریخی

بعد از رحلت رسول خداf تحجری غلیظ بر امت اسلام روی آورد و گمان کردند هرکسی که بر مسند حاکمیت جامعه قرار گیرد قابل اطاعت است و این تصور کار را به حاکمیت یزید کشاند که از انسانیت فقط قالبی بیش نداشت، در حالی‌که عادت اطاعت از امراء سوء، عادت بشر آن دوران شده بود بدون آن‌که متوجه باشند قلبی که باید در پیکر خلیفه در تپش باشد، قلبی است که خدا آن را مدد می‌رساند و حرّ با آگاهی از روش یزید متوجه این گناه تاریخی شد و با توبه از این گناه، همه‌چیز در او عوض شد. آن گناه تاریخی جهان اسلام را که باید یک‌پارچه ایمان باشد گرفتار انحطاطی بزرگ کرد و در کربلا تنها حرّ نیست که توبه می‌کند، بلکه این امت اسلام است که از اطاعت هر خلیفه‌ای توبه کرد و پس از عاشورا انقلاب‌های ممتدی را پدید آورد و می‌رود که با توبه از آن گناه تاریخی، روح انقلاب اسلامی جهانی شود.

پیام حسینu آن بود که تکیه به حکم ناروا، پرتگاهی را ماند که امت اسلام را در قعر آن تکه‌تکه می‌کند و دشمن اسلام از امت پاره‌پاره‌شده که تنها صدایی ضعیف خواهد داشت، حیاتی باقی نمی‌گذارد. در حالی‌که وقتی همه در ذیل رهبری کسی قرار داشته باشد که متذکر اسلام است، دولت‌مردان در مذاکره با دشمنِ مستکبر نه‌تنها صدای خود را ضعیف نمی‌کنند، بلکه صدای حرّیت خود را به همه‌ی جهانیان اعلام می‌نمایند و دشمن اسلام را حقیر می‌کنند.

حرّ با اتکاء بر رهبری امام حسینu و با آزادگیِ تمام پای در میدان مذاکره با لشکر یزید گذاشت و با تمام قد ایستادگی کرد و حقانیت حرکت امام را به اثبات رساند.

چراغ توبه‌ی حرّ پر نورتر از آن بود که آرام بنشیند و در گوشه‌ای بخرامد، تا آن‌جا که در توان داشت انقلابی به‌پا کرد و رسم شجاعت و رشادت را به همه‌ی آن‌هایی که می‌خواهند سرباز اسلام باشند نشان داد تا از هرگونه خضوع در مقابل کفر و استکبار توبه کنند، توبه کنند تا شکوفائی ذاتی آن‌ها به سراغشان آید.

با قابلیتی که هر انسانی در تحول خود دارد می‌تواند دری به روی توبه باز کند و مقاومت با عوامل گناه را شروع نماید و متوجه شود حال که با گناه، عریان و برهنه شده نباید خود را ببازد و خود را به دست گناه بیشتر دهد، پدر ما آدم چشم خود را به دریچه‌ی توبه دوخت و آن دریچه باز شد و از رسوایی نجات یافت و با تمام وجود زنده گشت. با یک حرکت انقلابی و معقولانه می‌توانید از ساحتی به ساحتی دیگر در آیید و مانند حرّ با تمام وجدان زنده شوید و از این جهت آنچنان باید به خود بلرزید که طور دیگر بشوید، مثل لرزشی که زمین دنیائی را به زمین قیامتی تبدیل می‌کند. شما نیز با حضور در انقلاب اسلامی که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به صحنه‌ی این تاریخ آورد از مکر لیل و نهار فرهنگ غرب توبه کنید، خود را منقلب کنید تا ارزش توّابین پیدا نمائید و بدانید در آن صورت انقلاب شما کارها می‌کند زیرا مورد محبت خدا خواهید بود که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين‏»(بقره/222).

آن آزادگانی که از کثرت دشمن و حضور همه‌جانبه‌ی او خود را نبازند و فریب تبلیغات او را نخورند و مقهور آن نگردند، از تشخیص درستی بهره‌مند می‌شوند و برای عملی‌کردن تشخیص خود جرأت لازم را پیدا خواهند کرد و در تغییر وضع موجود از هر فرصتی استفاده خواهند نمود و ملائکه را نیز به سجده خواهند آورد و اگر در زمین هبوط کنند زمین را از نور وجود خود سرسبز می‌دارند.

کار حُرّ، آن شخصیت عجیب، آن زاده‌ی آدم، آن مخزن تحول و توبه، همان کارِ انقلابی بود که افکار را از اسارتِ عادت دوران آزاد کرد و جرأت روبه‌رویی با مرگ را و نهراسیدن از آن را به بشریت برگرداند و مرزهای حقیقت را برای او باز نمود و روشن کرد آن منبع لیاقت، با همه‌ی انسان‌ها هست، پس از هیچ‌کس مأیوس نشوید و هیچ‌کس هم از خود مأیوس نگردد، هرچند دشمن همه‌ی اطراف شما را گرفته باشد و مرگ از هر سو بر شما ببارد، باز زندگی و آزادگی در اختیار شماست و نه در اختیار دشمن. خداوند با «توبه» حرّ را در صدر نشاند و افتخار آزادگی را به کشته‌ای غرق به خون داد. پس شما نیز از زیر بار سنگین گناه برخیزید، هرچند آن گناه به سنگینی کوه باشد. با یک حرکت خود را از طوری به طور دیگر درآورید.

کار حرّ اگر هبوط آدم را تجدید کرد ولی همچون آدم، راز درونی آدم که توبه بود را نیز بازگو نمود و همه‌چیز را جبران کرد. پس مبادا چهره‌ی گناهان، شما را از معجزه‌ی توبه مأیوس کند در حالی‌که رسول خداf فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه‏» هرکس از گناهی توبه کند مانند آن است که گناهی نکرده. زیرا با توجه به نور اسم غفّار، حق را به صحنه آورده.

وقتی تنها حسینu سخن‌گوی مجامع باشد احراری که - در میان مردم زیادند- موفق به توبه خواهند شد پس این‌قدر گناه‌کاران را سرکوب نکنید، با حسینu آشنایشان نمایید. حسینu سرآمدِ تغییردهندگان اوضاع انسان‌ها و اوضاع جهان است، لذا خود حضرت در ابتدای ورود به کربلا در حالی‌که لشکر حرّ نیز ناظر حضرت بود، در خطبه‌ای که روشن فرمودند با حاکمیت یزید حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده و باید وضع را تغییر داد؛ می فرمایند: «و اَنَا اَحَقُّ مِن غَیْر» من از هرکس دیگر برای این تغییر شایسته‌تر هستم. و چنین توانایی بود که از حرّ، «حرّ» ساخت و در این راستا هیچ‌کس نباید مأیوس باشد، کافی است مقصد دین‌داری معلوم شود تا بتوانیم به‌راحتی از حاکمیت ظالمانی همچون یزید و به اسم جانشینی پیامبر خداf سرباز بزنیم.

حرّ نشان داد اگر امام حسینu را به مردم نزدیک کنیم، مردم به‌خوبی در فضایی که عبودیت خدا مقصد اصلی نیست به بازخوانی می‌نشینند. هیچ حرکتی را به اندازه‌ی نزدیکی به حسینu برای تجدید نظر نسبت به زندگیِ گناه‌آلود نخواهید یافت، وقتی حسینu به آزادگان جامعه نزدیک شد طوفانی در آن‌ها به‌وقوع می‌پیوندد و افکار پست را زیر و رو می‌کند. از این جهت باید به آینده‌ی جوانان خود امیدوار بود زیرا جوانان ما از نظر نجابت و اصالت از حرّ کم‌تر نیستند در آن حدّ که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در رابطه با جوانان می‌فرمایند: «نه، من مى‏دانم چه مى‏گذرد، اما در زیر این کف‌ها و این گِل و لای‌ها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مى‏کنم». و نیز حضرت صادقu در همین رابطه می‌فرمایند: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَقُلْ فِي الْمُذْنِبِينَ‏ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلَّا خَيْراً وَ اسْتَكِينُوا إِلَى اللَّهِ فِي تَوْفِيقِهِمْ وَ سَلُوا التَّوْبَةَ لَهُم»؛[4] در مورد گناه‏كارانى كه از جمع شيعيان هستند سخن مگوئيد مگر به خير و خوبى، از خدا خاضعانه برايشان تقاضاى توفيق كنيد و از خدا بخواهيد كه توبه كنند.

حرّ از این طریق تا کوی شهیدان پیش رفت و بذری را افشاند که تنها در کوفه هزاران آدم مانند حرّ برخاستند، شبی که به کوی شهیدان رسیدند، چهارهزارتن اشک‌ها ریختند و پس از سه‌سال از واقعه‌ی کربلا حالا با سلیمان‌بن صرد خزاعی تصمیم گرفته‌اند به قصد خون‌خواهی امام آنچه می‌توانند انجام دهند. تو گفتی به بدرقه‌ی حرّ آمده‌ام و پس از آن‌ها هزاران هزار کوفیان به دنبال مختار حرکت کردند.

دایره‌‌ی توبه و برگشت به حسینu و سیره و سنت اولیاء الهی مسیری است که حرّ به سوی بشریت گشود که کم‌ترین نتیجه‌ی آن بازخوانی اهل سنت است نسبت به آنچه را که پشت سر گذارده‌اند تا آن‌جایی که بشریت نسبت به غفلت از غدیر توبه کند و به خود آید که چرا آن پیام آسمانی را نادیده گرفت.

حرّیت حرّ را باید در دنیا مدّ نظر قرار دهیم تا در آخرت نیز بتوانیم بدان پیوند بخوریم. حرّ در کوفه به‌عنوان یک شیعه‌ی علیu مطرح نیست ولی حرّیت او در این دنیا به او کمک کرد تا ماوراء مذهب خود متوجه حقیقت راهی شود که امام حسینu بدان اشاره داشتند و به همین جهت است که امام نیز حرّیت او را امضاء کردند و فرمودند: «انت‏ حرّ في‏ الدّنيا و سعید الآخرة» و این قصه‌ی هرکسی است که بخواهد با توبه‌ی خود بهترین راه را انتخاب کند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته    

 


[1] - «وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِقْت‏» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 99)

[2] - «ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ الْهَبَلُ وَ الْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ التَّوَجُّهَ فِي بِلَادِ اللَّهِ الْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ- عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِ‏الْجَارِي يَشْرَبُهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ الْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لَا سَقَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الظَّمَإِ الْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَيْنِ u.» گفت: اى مردم كوفه مادر بعزايتان بنشيند و گريه كند، آيا اين مرد شايسته‏ را بسوى خود خوانديد و چون بسوى شما آمد شما كه ميگفتيد: در يارى او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از ياريش برداشتيد پس بروى او آمده‏ايد ميخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را بدست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بسته‏ايد، و از هر سو او را محاصره كرده‏ايد و از رفتن بسوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش كنيد، بدانسان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه ميتواند سودى بخود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند، و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس مى‏آشامند و خوك‏هاى سياه و سگان در آن ميغلطند بروى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا بجائى كه تشنگى ايشان را بحال بيهوشى انداخته، چه بد رعايت محمد (ص) را در باره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟ پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر (كه چنين ديد) بيامد وپيش روى حسين عليه السّلام ايستاد.

[3] - «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...» و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتی‌هایشان بر آن‌ها آشکار شد...

[4] - بحارالأنوار، ج 75، ص 280

18485
متن پرسش
بسم الله با عرض سلام خدمت استاد عزیز: در یکی از شهرستانها مشغول مباحثه کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(ره) شما هستیم جلسه قبل به قسمت «راز توجه به مردم» رسیدیم و قسمتی که بحث شد و دوستان ایراداتی گرفتند و شاید متوجه نشده باشیم به همین دلیل مزاحم شدیم؛ قسمتی از آن مورد شبهه را از کتاب در زیر آورده ام: ----------------------------- وقتي رسيديد به اين که در نگاه اشراقي، خاستگاه نهادهاي بين المللي بر مبناي وَهم گذاشته شده و به حقيقت ملکوتي انسان ها نظر ندارد، ارزش و اعتبار آن ها همچون دود به هوا مي رود و راه کار جايگزين کردن چيزي به جاي آن نهادها بر قلب شما مي گذرد و نظر به «مردم» ظهور مي کند. متأسفانه هنوز موضوعِ رجوع به مردم به عنوان يک حقيقت اشراقي در بين ما پذيرفته نشده است، ولي امام معتقدند خداوند قلب مردم را در اختيار دارد. بنابراين اگر ما خارج از نگاه سودانگارانه با نگاهي که خداوند اين قلب ها را محل الطاف خودش قرار داده، به مردم نگاه کنيم انقلاب اسلامي مسير خود را به سرعت طي مي کند و همواره نوري بر نور آن افزوده مي گردد. يکي از برادران بسيجي خدمت حضرت امام گزارش داده بود که رفته بودند خانه اي را که در آن مشروب مي سازند تفتيش کنند، بعد از آن که کارشان تمام مي شود مي بينند که سگ آن خانه نمي گذارد به طرف درِ خروجي خانه بروند، آن ها را مجبور مي کند بروند داخل زير زمين، وقتي وارد زير زمين مي شوند ملاحظه مي کنند به واقع يک اسلحه خانه است و يک تيم بسيار قوي براي اين که يک کشت و کشتار گسترده اي در کشور راه بيندازند آن را مجهز کرده اند و بالاخره آن تيم لو مي روند. حضرت امام در سخنراني شان فرمودند: آن سگ مأمور بود که نگذارد ما ضربه بخوريم. (85) اين را عرض کردم تا ملاحظه فرمائيد با اين که حضرت امام خودشان اشراقشان را که همان انقلاب اسلامي است، مي شناسند ولي با اين خبر متوجه جلوه اي از نور اشراقي خود در آن صحنه مي شوند که چگونه آن بسيجيان مظهر ظهور آن مدد الهي شدند. و معني «المؤمن مرآت المؤمن» به همين صورت است. در عالم شهود و اشراق هر چه شواهد بيشتر باشد انسان بيشتر مطمئن مي شود که حضرت حق نظرِ رحمت به انسان دارد، تا آنجايي که در خبر داريم در کربلا امام حسين (ع) وقتي به بعضي از افراد نفرين مي کنند و تأثير آن را در همان لحظه مي يابند، آن را شاهد بر حقانيت مسير مي گيرند و اميدوار مي شوند. امام حسين (ع) دستور دادند در گودالِ پشت لشكرگاه آتش افروختند تا فقط از يك سو با دشمن بجنگند. سواره اي از سپاه عمر سعد به نام «ابن ابي جويريه» چون نگاهش به آتش هاي برافروخته افتاد، ندا داد: اي حسين و اي ياران حسين! بشارتتان باد به آتش، در دنيا به سوي آتش شتاب كرديد. امام پرسيدند اين مرد كيست. گفتند ابن ابي جويريه است و امام او را چنين نفرين كرد: خدايا در دنيا عذاب آتش را به او بچشان. چنين نقل شده كه اسب او رميد و او را در آن آتش افكند و سوخت. مرد ديگري از سپاه عمر سعد به نام «محمد بن اشعث» بيرون آمد و گفت: اي حسين پسر فاطمه! تو نسبت به پيامبرِ خدا چه حرمتي داري كه ديگران ندارند؟ امام فرمود: اين مرد كيست؟ گفتند او محمد بن اشعث است و امام دست به آسمان بردند و عرض داشتند: خدايا! امروز، ذلت و خواري را به محمد بن اشعث نشان بده، ذلتي كه پس از امروز هرگز روي عزت نبيند. چنين نقل شده كه ابن اشعث نياز به قضاي حاجت پيدا كرد، از لشكرگاه بيرون آمد، عقربي او را گزيد و در حالي كه عورت او آشكار بود از دنيا رفت. عبدالله بن حوزه تميمی از سپاه عمر سعد با صدای بلند داد می زد و می پرسيد: حسين در ميان شماست؟ «أفيكم حسين؟» كسی به او جواب نمی داد و او باز هم تكرار می كرد تا در مرتبه ي سوم كه تكرار كرد يكی از ياران امام حسين (ع) در حالی كه به امام اشاره می كرد گفت: حسين اين است چه مي خواهی؟ با كمال پرروئی و بی ادبی جسارت كرد و گفت: يا حسين! تو را به آتش دوزخ مژده باد! امام (ع) در پاسخ او فرمود: تو دروغ می گويی، من بر خدای آمرزنده ي كريم و شفاعت پذير كه امرش مطاع است وارد می شوم، تو كيستی؟ گفت من پسر حوزه ام. پس از آن كه خودش را معرفی كرد، امام (ع) دست هايشان را به سوی آسمان بلند نمودند، به اندازه اي كه سفيدی زير بغل شان ظاهر شد و او را به تناسب اسمش نفرين كردند و فرمودند: «اللَّهُمَّ حُزْهُ إِلَی النَّار» (86) خداوندا! او را به جانب آتش بكش. پسر حوزه كه نفرين امام را شنيد خشمگين شد، تازيانه ای بر اسب خود زد تا از نهری كه جلويش بود بپرد و به امام حمله كند، با پريدن اسب از پشت زين افتاد و يكی از پاهايش در ركاب گير كرد، اسب رم كرد و او را به اين طرف و آن طرف زد، پايش از چند جا شكست و جدا شد و هنوز پای ديگرش در ركاب آويزان بود، اسب بدن نيمه جانش را بر هر سنگ و بوته ای مي زد تا بالاخره اسب به سوی خندقی كه در آن آتش افروخته بودند دويد و بدن تكه تكه اش را در آتش انداخت و بدين وسيله قبل از آتش آخرت، به آتش دنيا نيز گرفتار گرديد. و دعای امام مستجاب گرديد. حضرت سيد الشهداء (ع) شکر نمودند که خداوند چقدر زود دعايشان را مستجاب کردند. حضرت در نگاه اشراقي خود به بهترين شکل حقانيت خود را در اين صحنه ها ديدند، چون انوار اشراقي گاهي شديد است و گاهي اَشدّ و حضرت ملاحظه کردند که حضرت حق به شديدترين وجه نظر به نهضت کربلا دارد و با انعکاس صحنه هاي مختلف عزم حضرت از شديد به اَشدّ سير مي کند و مي فرمايند اين همان وعده است که خداوند به رسولش داده. چون در اشراق، حقيقت به حالت وجودي ظهور مي کند و نه به حالت ماهيتي، مثل موبايل نيست که انسان از طرف بپرسد صبح چي خوردي، در نگاه اشراقي نوع صبحانه مشخص نيست ولي طرف مي فهمد فرزندش سير است و لذا براي اين که اين اشراق جوانبش ظاهر شود بايد به صورت هاي مختلف انعکاس يابد. عرض ما به اين جا ختم شد که: جنس نگاه اشراقي به عالَم آن است که صاحب آن نگاه به نهادهاي معمولِ دنياي ظلماني هيچ توجهي ندارد و به آن ها اميدي نمي بندد، او به مردم رجوع مي کند و به همين جهت جز تشکيل بسيجِ مردمي در منظرش نمي آيد. در ساير امور نيز از کارهاي سطحي و از مشهورات بي پايه و اعتباريات خالي از نفس الأمر پرهيز دارد. و يکي از عوامل رسيدن به وحدت حقيقي و تفاهم، توجه به اين امر است در ذيل شخصيت حضرت امام (ره). خداوندا! به حقيقت آن نوري که شهداء را به سير صحيح راهنمايي کردي ما را از هدايت هاي قدسي خودت محروم مگردان. «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته» ------------------------------------------- استاد یکی از جملات که بسیار جای سوال داشت این بود: «حضرت سيد الشهداء (ع) شکر نمودند که خداوند چقدر زود دعايشان را مستجاب کردند. حضرت در نگاه اشراقي خود به بهترين شکل حقانيت خود را در اين صحنه ها ديدند» یعنی امام که واسطه فیض اند و تجلی اسم الله حال چطور با این دعا و استجابت متوجه حقانیت خود می شوند!؟ آیا این مخالف با دیگر حرفهای شما در مورد حقیقت امام نیست؟ البته یکی از دوستان گفت به خاطر اینکه حضرت حق در صحنه به «اشد» ظهور داشتند و امام از این جهت خوشحال اند که باز دوستان خیلی متوجه یا شاید متقاعد نشدند! اگر راهنمایی بفرمایید تشکر داریم. همچنین التماس دعا برای رفع حجب ما. یا علی مدد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته‌ی مهمی است در موضوع علمِ امام. که بنا به فرمایش خودشان هر وقت خدا بخواهد، آن‌طور که خدا بخواهد به موضوعات علم دارند و لذا مطابق سخنان خودشان می‌توان گفت خودشان نیز منتظر چیزی هستند که از طرف حضرت حق به آن برسند و از این جهت شواهد این‌چنینی را حجّتی برای حقانیت راه خود می‌یابند. خوب است در این مورد بحث «علم امام» را که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» بحث شده، دنبال فرمایید. از آن جهت که روشن شود علم امام، علمِ «ماهوی» نیست بلکه علمِ «وجودی» است. موفق باشید

18483
متن پرسش
سلام استاد: یه سوال برام پیش اومده: ما در بحث معرفت نفس به جایی رسیدیم که اصالت رو کامل به من دادیم و تن رو فقط ابزار گرفتیم. شأن من رو اینقدر بالا پیدا کردیم که تن برامون خوار شد. حالا سوالم اینه که چرا برای امام عزاداری می کنیم در حالی که نفس ایشون در بهترین مکان و مقامه الان ولی برای جسم امام سالهاست عزاداری می کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌وقت شیعه برای بدنِ امام خود عزاداری نمی‌کند! اگر حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» از اسب پیاده می‌شوند و دست مبارک حضرت ابالفضل«علیه‌السلام» را برداشته بدان بوسه می‌زنند؛ از آن جهت است که اراده‌ای در پشت این دست نهفته بوده است که با بوسه‌زدن بر این دست، جانِ حضرت به آن نورانیت اراده‌ی جناب ابالفضل«علیه‌السلام» منتقل می‌شود. داستان عزاداریِ ما در چنین ظرایفی باید دنبال شود. موفق باشید

18187
متن پرسش
بسم الله و السّلام خدمت استاد عزیز این مداحی عادی عافور در لبنان را حاج آقا نگاه کنید! پاکی و عظمت تشیع چه قدر زیبا در طینت های پاک ظهور می کند! :( اللهم رزقنا! http://www.aparat.com/v/NW7aD
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از لطف جنابعالی که ما را از ارسال این مداحی مسرور فرمودید، بسیار متشکرم. کجایند آن‌هایی که حضور نهضت نرم حسینی را تا این اندازه در تاریخ درک کنند؟!! و کجایند که در زمینه‌ی حضور نهضت حسینی حضور انقلاب اسلامی را این اندازه لطیف و نرم در این تاریخ بیابند؟!! و کجایند که حضور دم روحانیِ نایب امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را یعنی حضرت آیت اللّه امام خامنه‌ای را با این‌همه ظرائف در کلمات این نوجوان سوری احساس نمایند؟!! که حقیقتاً این‌ها هستند که در همه‌ی تاریخ با بصیرت خود چرخش تاریخیِ ملت‌ها را به سوی حق یافته‌اند و خود را در چنین جاده‌ای قرار داده‌اند. این مداحی،‌ بغضِ ما را از کنترل ما خارج کرد زیرا یک مداحی نبود، نحوه‌ای از حضور حق بود که حتماً عالم‌گیر خواهد شد. موفق باشید

18091
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَىٰ حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَن تَزَكَّىٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّىٰ لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ با سلام و تشکر از سایت خوبتان: حقیقتا هیچ چیز سنگین تر از بار گناهان نیست شدیدا خود را نیازمند می بینم که کاش کسی بود که می توانستم تقصیرها را به گردنش بیاندازم ولی آیه قوق در ذهنم متبادر می شود. اختیار چالش بزرگی در زندگی انسان است هم اوج احترام خداوند به انسان است و هم اشد حسرت ها را در پی دارد. در آتش حسرت و گناهانم می سوزم چگونه از این عذاب رهایی یابم ؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین چیزی که به نظرم آمد خدمت جنابعالی ارسال دارم متنی بود که قبلاً در رابطه با جناب «حرّ» نوشته بودم. موفق باشید  باسمه تعالی

حُرّ یعنی تجسم توبه در تاریخِ پر از گناه

در تقابل تمدنی که ما با غرب داریم همه‌ی تلاش غرب آن است که فضای جامعه‌ی ما را گناه‌آلود کند و طوری القاء نماید که روح جوانان ما را تسخیر کرده است و ما را گرفتار یأسِ فرهنگی نماید و هنر ما آن است که متوجه غِنای فرهنگی خود باشیم و بدانیم تمدن آینده‌ی ما ظرفیت جای‌دادنِ حرّهای زیادی را دارد همان‌طور که امام حسینu در نهضت خود جای حرّ را باز کردند و او را از چنگال فرهنگ اموی نجات دادند و در این راستا لازم است که شخصیت حرّ را در فرهنگ کربلا بیابیم تا در ادامه‌ی فرهنگ کربلا نقشه‌های فرهنگ امویِ این زمانه یعنی فرهنگ ظلمانی غرب را خنثی کنیم و جوانان‌مان را از چنگال آن فرهنگ نجات دهیم. در این راستا نکات زیر قابل تذکر است:

1- حُرّ از پیوستگان به امام حسینu است، آن‌قدر دیر رسید که افق اقبال‌اش در شرف تاریک‌شدن بود، ولی در مقابل انبوه موانعی که در مقابل توبه‌ی او بود، مأیوش نشد و هر موقعیتی که در مقابل او قرار می‌گرفت را یک آغازی جدید به حساب آورد.

2- حُرّ به عنوان فرمانده‌ی سپاه هزار نفری دارای روحیه‌ی استواری است که به تنهایی نیز به عزمی هزار نفری آراسته بود، همین‌که از قصرکوفه به سوی امام حسینu روانه شد ندایی از پشت سر شنید که گفت: «بشارت بادت ای حرّ به بهشت»، پس نگاهی به عقب سر کرد و کسی را ندید و در منزل «ذی حُسم» با قافله‌ی امام حسینu برخورد کرد. حضرت به جوانان فرمودند؛ به‌ افراد آن لشکر و به اسبانشان آب دهید. وقت نماز در حالی‌که حرّ و سپاهیانش نماز را با امام اقامه می‌کنند، بین اذان و اقامه خطاب به حرّ و لشکریانش فرمودند: من به سوی شما نیامدم مگر پس از آن‌که نامه‌های دعوت شما به من رسید، پس اگر بر سر سخن خود باقی هستید من هستم وگرنه اگر از آمدن من ناخرسندید من هم منصرف می‌شوم. حرّ گفت: « لَسْنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَتَبُوا إِلَيْك‏» ما از آن گروه نیستیم که به سوی شما نامه نوشتند، ما دستور داریم از شما جدا نشویم تا شما را نزد عبیداللّه بن زیاد ببریم، و امام فرمودند: « الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِك‏»(الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 80 ) مرگ نزدیک‌تر است به تو از این آرزو. و بالاخره بنا شد راهی پیش گیرند که نه به کوفه نزدیک شوند و نه به مدینه، و در بین راه امامu خطبه خواندند و متذکر شدند که نباید از سلطان جائر پیروی کرد وگرنه در قیامت در همان آتشی وارد می‌شویم که آن سلطان جائر وارد می‌شود. حرّ در بین راه از سر دل‌سوزی به امام نزدیک شد و گفت: ای حسین! « ُ إِنِّي أُذَكِّرُكَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنِّي أَشْهَدُ لَئِنْ قَاتَلْتَ لَتُقْتَلَنَّ. » خدا را در باره‌ی نفس‌ات در نظر آر، من می‌بینم اگر با آن‌ها به جنگ بپردازی تو را به قتل می‌رسانند. امام فرمودند: «أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي‏؟ »آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ و حضرت در جواب او اشعاری را خواندند حاکی از آن‌که مرگ برای جوانمرد در راه خدا ننگ نیست، و حرّ دید مرگ در مقابل حسینu بسیار زبون است. هر دو به راه ادامه دادند تا نامه‌ای از طرف عبیداللّه آمد که در هرجا حسینu هست متوقف‌اش کنید . حضرت صلاح ندیدند مقاومت کنند و در سرزمین کربلا پیاده شدند و چون فهمیدند نام آن سرزمین کربلا است با توجه به حدیث امّ سلمه و سخنی که از رسول خداf شنیده بودند، فرمودند: «هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ هَاهُنَا مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا»(بحار، ج 44، ص 383) اينجا موضع گرفتارى و بلاء ميباشد، اينجا محل خوابيدن شتران ما است، اينجا محل خيمه و اثاث ما است اينجا محل شهيد شدن مردان ما ميباشد. اينجا محل ريختن خونهاى ما است. برای حضرت روشن شد زمان آن رسالت تاریخی که به دوش ایشان گذاشته شده فرا رسیده و بیش از همه مقام بلند‌پایه و عزّت نفس خود را می‌دانستند و لذا یاران خود را جمع کردند و سختی کار را و آینده‌ی آن را متذکر شدند، تا بالاخره در روز عاشورا عمر سعد لشکر خود را در مقابل لشکر امام حسینu آماده کرد. حرّ به عمر سعد گفت: آیا تو تصمیم به جنگ با این مرد را داری؟ عمر گفت: آری به خدا، جنگی که آسان‌ترین شکل آن بریدن سرها و قطع‌کردن دست‌ها است. حرّ گفت: آیا به هیچ‌یک از این پیشنهادهایی که به شما کرد رضایت نمی‌دهید؟ عمر سعد گفت: به خدا اگر کار به من واگذار بود می‌کردم ولیکن امیر تو إبا دارد.

حرّ برگشت و در میان لشکر در جایی ایستاد ولی به سوی نفرات خود نرفت مبادا مقام بر او غلبه کند و تا در آن فرصت اندک فکری بکند. «قُرة بن قیس» با او بود برای آن‌که او را از سر خود باز کند، به او گفت: اسب خود را امروز آب داده‌ای؟ و او را فرستاد تا به اسب‌اش آب دهد. حرّ راهی را انتخاب کرده بود که اگر لشکرش بفهمند صد دیوار جلوی مقصد او می‌کشند، باید قبل از کشف قضیه کاری بکند وگرنه ممکن است با هزار مانع روبه‌رو شود، در حالی‌که او باید هزاران قوه به‌کار برد و هزاران گذشت بنماید تا آن تصمیم بزرگ عملی شود، چگونه از این ساحت زیستی که یک عمر در آن به‌سر برده خود را به ساحتی دیگر وارد کند؟

حرّ پس از دورشدنِ قُرة بن قیس، بنا کرد اندک‌اندک رو به سوی حسینu آمد، نظر دارد هرچه بتواند خود را از لشکر و حوزه‌ی قدرت آن‌ها آرام‌آرام بیرون بکشد و قدم‌قدم از میدان نفوذ آن‌ها دورتر شود، گویی خود ستونی از لشکر است که پیش می‌رود. «مهاجربن اوس ریاحی» به او گفت: چه خیال داری؟ آیا خیال حمله‌ داری؟ زیرا وضع ظاهری خود را به آن شکل درآورده بود - جواب نداد- از هیچ‌کس ایمن نبود تا راز خود را با او در میان گذارد نکند که یا مانع او شوند و یا برای خوش‌خدمتی به عبیداللّه او را از پای درآورند. حرّ مرگ را انتخاب کرده بود اما پس از ساعتی دیگر و در زیر سایه‌ی امام محبوبی که بنا است نزد او عذرخواهی کند، ندامت از گذشته و امید به آینده، قلیان خوف و رجاء در درون او جزر و مدّی به‌پا کرده بود، هیچ‌کس تا این حدّ او را مضطر نیافته بود. مهاجربن اوس که وضع حرّ را دید گفت: ای ریاحی! کار تو شبهه‌ناکاست، هرگز در هیچ موقعی مانند آنچه اکنون در تو می‌بینم ندیده‌ام. اگر گفته می‌شد شجاع‌ترین مردم کوفه کیست؟ من از تو نمی‌گذشتم، پس این چیست که در تو می‌بینم؟ جواب داد: راستش من خود را مخیّر بین جنّت و نار می‌بینم.

حرّ و حقیقت «توبه»

حرّ در شرایط بسیار سهمگین قرارگرفته. اگر در کربلا حقیقت فداکاری ظهور کرد و تا قیام قیامت هر فداکاری که واقع شود به ذات فداکاری یعنی کربلا باید متصل باشد تا فداکاری به حساب آید. حقیقت «توبه» نیز در کربلا و از طریق حرّ اتفاق افتاد. چند قدم از حوزه‌ی نفوذ دشمن دور شده، هنوز فرمانده‌ی لشکر است، هنوز می‌تواند با سایر فرمانده‌های لشکر عمرسعد رقابت کند، بد آفتی است حبّ ریاست و حبّ شرف و رقابت؛ و حالا حرّ آرام‌آرام دارد از همه‌ی آن‌ها عقب می‌ کشد. اگر اسب زیر پایش همچنان جلو رود به جایی می‌رسد که دیگر از آن آفت‌ها خلاص خواهد شد . جاذبه‌حقیقت یعنی جاذبه‌ی حسینu که او در این چند منزل بیشتر با او آشنا شده، قوی شده، لذا پس از آن که گفت: «خود را بین جنّت و نار مخیّر می‌بینم»؛ ادامه داد: «به خدا سوگند چیزی جز بهشت را انتخاب نمی‌کنم، اگرچه قطعه‌قطعه شوم و اگرچه سوخته گردم».[1] این را گفت تا مهاجربن اوس گمان نکند می‌تواند او را از کشته‌شدن بترساند و منصرف کند. سپس به اسب خود تازیانه ای زد و به سوی سپاه امام حسینu پرواز نمود و چون نزدیک شد سپر را واژگون کرد و همه فهمیدند او امان می‌خواهد. مانند کسی که روی به وادی اَیمن نهاده، می‌آمد و می‌نالید و می‌بالید - موسی آن‌جا به امید قبسی می‌آید- قصد حسینu داشت، « وَاضِعايَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ فَتُبْ عَلَيَّ- فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ وَ أَوْلَادَ نَبِيِّكَ-» دست بر سر گذاشته و می‌گفت: خدایا به سوی تو آمدم ، توبه‌ی مرا بپذیر که من دلِ اولیاء تو و اولاد دختر پیامبر تو را آزردم. همین‌که نزدیک شد بر حسینu سلام کرد و گفت: خدا مرا به قربانت کند ای پسر رسول خدا، من همان همراهی هستم که مانع حرکتت شدم و به تو سخت گرفتم، به حق خدایی که جز او خدایی نیست، گمان نمی‌کردم این مردم پیشنهادهای شما را ردّ کنند و کار را با مثل تویی به این‌جاها برسانند؛ «فَإِنِّي جِئْتُكَ‏ تَائِباً وَ مُوَاسِياً لَكَ حَتَّى أَمُوتَ‏ بَيْنَ يَدَيْكَ أَ تَرَى إِلَى ذَلِكَ تَوْبَةً ؟» و اکنون به راستی نزد تو آمده‌ام و پشیمان از آنچه نسبت به تو روا داشتم تا نزد خدا توبه نمایم و جانم را فدای تو کنم تا پیش تو بمیرم، آیا این کار را برای من توبه می‌بینی؟ و حسین فرمودند: «نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْك وَ يَغْفِرُ لَكَ» آری! خداوند توبه‌ات را می‌پذیرد. سپس در مقابل لشکر عمر سعد ایستاد با ظاهری پر صلابت در حالی که سر تا پایش را آهن و فولادهای ابزار جنگی پوشانده، ولی با دلی نرم و دلسوزانه خواست آن‌ها را از تبعات جنگ با امام حسینu عافیت بخشد. اینک که از چشمه‌ی معنویت حسینu می‌نوشید سرشار از دلسوزی شده بود و متذکر می‌شد که غریزه‌ی انسانی آن است که میهمان را پذیرایی کنید. سر خوش از توبه‌ی خود و متکی به حقیقتی که بدان دست یافته او را به گوینده‌ای توانا مبدل کرده بود تا به نمایندگی آل محمدh سخن بگوید و همچون آن خانواده بهادری و سلحشوری را با عاطفه ممزوج کند.

حرّ به نمایندگی احرار عالم شرط حرّیت را متذکر شد، شروطی را که هر انسانی در هر نقطه‌ی جهان از آن دفاع می‌کند و با زبان خود کاری کرد که با هزار شمشیر نمی‌توان چنین کرد. تحت عنوان نکوهش سران سپاه، روشن نمود کار ناهنجار آن‌ها با هیچ‌یک از نظامات انسانی پذیرفتنی نیست چه رسد به نظامی که اسلام آورده.

گفت: «شما خودتان دعوت اش کردید، حالا چه شده است که او را به خود وانمی‌گذارید که برگردد؟ این محاصره و کشتن از کدام سنت و سیره برخاسته و با کدام خوی اسلام و حتی خوی عرب سازکاری دارد؟ هنوز به سرزمین شما نیامده - سرزمینی که خودتان دعوتش کردید- شما تاخته‌اید که خود را به او رسانده تا به قتل‌اش برسانید؟! هیچ پذیرایی از شما انتظار نیست، بگذارید برگردد، چرا آب را به روی بسته‌اید؟»[2]

 شما در این سلحشوری و سخنوری معجزه‌ی «توبه» را به تماشا نشسته‌اید، او یک تن نیست، نماینده‌ی همه‌ی آن‌هایی است که از ظلمات دوران به سوی حقیقت اسلام توبه می‌کنند، او نردبان صعود کسانی است که تلاش دارند دیگر تن به گناه ندهند.

حرّ سلحشورانه در مقابل دیدگان مبارک امام جنگید و همچون اسبی پیل‌تن سواره در دریای دشمن تاخت، در کشتن دشمن توانایی فوق‌العاده‌ای از خود نشان داد تا بالاخره به آنچه می‌خواست رسید و شهید شد و امام بر بالین سرش فرمودند: « َ بَخْ بَخْ يَا حُرُّ أَنْتَ‏ حُرٌّ كَمَا سُمِّيتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» اعیان‌الشیعه، ج 40، ص 614) به به تو در اين دنيا و در آخرت آزادى همان‌طور که مادرت چنین نامی بر تو نهاد. آزاد در دنیا و سعید در آخرت. و این‌گونه امام، حرّیت او را امضا کرد.

خونی که از پیکر حرّ روان شد سخن‌هایی با ما دارد، به ما می‌گوید آزادگی با آلودگی نمی‌سازد هرچند روزگار انسان را در دل لشکر دشمن و تا فرماندهی یک سپاه جلو ببرد. فرمانده‌ی سپاه بود و چشم‌ها به او دوخته شده بود، ولی او به عاقبت کارش فکر کرد که چگونه برای همیشه خواری را با خود حمل کند. فهمید بیش از آن‌که از مرگ باید هراس داشت، باید از ننگ هراسید.

خاطر نورانی بشر را با خدا رابطه‌ای است که همراهی با ستمگران آن را تیره و تار و برگشت به سوی اولیاء الهی آن را روشن و روشن‌تر می‌کند و شجاعت مردان در همراهی با اولیاء الهی به‌درستی شکوفا می‌شود و در نتیجه یک تنه، نه از یک دریا لشکر می‌هراسند و نه یک دنیا تبلیغات سوء و دام‌های انحراف می تواند او را تحت تاثیر قرار دهد. دیگر نه‌تنها از مرگ نمی‌هراسند بلکه  از مرگی که نکبت‌ها و ننگ‌ها را از صحنه‌ی حیات آدمی پاک کند استقبال می‌نمایند. مرگی که در طریق نجات عالم و خلاصی امت‌ها باشد، مرگی برای پراکنده‌شدن خلق از پیرامون تبهکاران. ا این مرگ، مردن نیست، احسانی است به بشریت و پس از خفتن آن شهید هزاران مولود رشید زائیده می‌شوند و عملاً او تکثیر شده است.

حرّیتِ حرّ در آن بود که توانست ماوراء فضایی که قراردادهای جامعه‌ی بشری ایجاد کرده است خودش تصمیم بگیرد و به بهانه‌ی آن‌که خلیفه‌ی مسلمین یعنی یزید چنین خواسته، تسلیم فضای حاکم نشد.

وضع نظام دنیای امروز می‌کوشد که اراده را در انسان‌ها بمیراند و به نام دیسیپلین استقلال رأی افراد را محو کند تا در مقابل مافوق خود بی‌اراده و بی‌بصیرت باشد و نسبت به زیردست خود با خشونت و به اسم نظام اداری، هرگونه عاطفه‌ای را نادیده انگارند در حالی‌که در نگاه انسان‌های آزاده باید نظام جامعه و اداره را طوری شکل داد که بصیرت و ابتکار همواره در میان باشد و همواره بر بصیرت افراد افزوده شود تا برای حفظ روابط ،آراء و نظرات صائب و ارزشمندی توسط افراد اتخاذ شود و در فضای اداره‌ی کشور نظرات فعّال و مبتکرانه به مسئولان ارائه گردد و صلابت مسئولان با پختگی و همراه با رحمت و عاطفه در میان آید و آزادگی در سراسر جامعه حفظ شود.

حرّ و ابتکار آزادی از عادات زمانه

حرّ ابتدا از نظم خشکی که به نام تبعیت از خلیفه، انسانیت افراد را در نظر نمی‌گرفت، آزاد شد تا توانست تصمیم بگیرد. اگر باید از حاکم اسلامی تبعیت کرد از آن جهت است که حاکم اسلامی با فطرت‌ها سخن می‌گوید و در فضایی که عقل‌ها رشد کرده است انسان ‌ها را قانع به تبعیت می‌کند و دل‌ها را به سوی اهدافی که در پیش است جلو می‌برد و هرگز انتخاب را از مسلمین نمی‌گیرد، بلکه مسلمین با تبعیت خود نظر حاکم اسلامی را بر نظر خود ترجیح می‌دهند چون آن نظر را نسبت به مصالح جامعه صائب‌تر از نظر خود می‌یابند. پس جایی برای تبعیت از سلطان جائری که حرام خدا را حلال می‌شمارد نمی‌ماند. باید قدرت تشخیص به جامعه برگردد تا تبعیت از حاکمان، کورکورانه نباشد.

حرّ در تبعیت خود نسبت با حاکمی مثل یزید تجدید نظر کرد و لذا آن انقلاب درونی شروع شد و جهانی دیگر را برای خود انتخاب کرد و سرحلقه‌ی آزادگی را در دست همه‌ی آزادگان قرار داد تا به اسم فرهنگ ظلمانی حاکم، به هر حقارتی تن در ندهند، هرکس از خود بپرسد آیا شریعت الهی  و خدایی که آزادی را به ما هدیه کرده تا بهترین انتخاب را بکنیم راضی است وقتی حسینu در صحنه است به حاکمی همچون یزید تن دهیم؟ آیا خداوند از پذیرفتن چنین حاکمیتی از ما راضی خواهد بود؟

حرّ توانست ابتکار آزادشدن از عادات زمانه را به همه‌ی بشریت متذکر شود تا به خود آیند و راهی را که حق می‌دانند و بدان باور دارند در پیش گیرند. حرّ یعنی حرّیت توبه‌کردن، حرّ یعنی رسیدن به شرافت توبه، حرّ یعنی بازگشتن از راهی که بی‌ثمری آن روشن است و آزادشدن از زنجیرهایی که خودمان بر پای خود بسته‌ایم و از تطور و نوشدن بازمان می‌دارد، حرّ یعنی برای آزادشدن از نفس امّاره از مرگْ نترسیدن و گریبان خود را از دست فضاهای فرهنگی مسمومْ آزادکردن و وضع را به سود حقیقت دگرگون ‌نمودن و منابع حیاتی یک ملت را از دست بیگانگان رهانیدن و آزادی ربوده‌ی خود را از او بازپس‌گرفتن.

حرّ به بشریت آموخت با وجود گناه‌های سنگین باید به تحولی فکر کرد که همه‌ی گناهان را زیر پای آدم قرار می‌دهد و توبه مسیر تحقق آن تحول است. حضرت آدم با توبه توانست بهشت گمشده را باز در منظر خود بیابد و آنچه غیر از توبه در آدم هست سرّ ذاتی آدم نیست و با کوچک ترین گناه چیزی نمی‌گذرد همه‌ی آن‌ها از بین می‌رود مگر توبه و توجه به حضرت حق و تحولی که رو به سوی قرب الهی دارد. این است شاهکار آدم و آدمیت. توبه تحولی است از ساحتی به ساحت دیگر و از جنبه‌ای به جنبه‌ای بالاتر، از جنبه‌ی غفلت از حق به سوی حق و حقیقت. قدرت بی‌انتهای آدم در توبه نهفته است که می‌تواند شخصیتی چون حرّ بسازد که تا قیام قیامت بشریت را تغذیه کند.

حضرت آدمu با تلقی کلمات الهی توبه را شروع کرد و این سرآغاز معارفی شد که سخت بدان نیاز داشت و به قرب درگاه الهی بازگشت و محبوبیت از دست‌رفته را بازیافت و بهشت آینده‌ی خود را تملک کرد. یعنی پدر ما حضرت آدمu همه چیز را به برکت توبه جبران نمود و همین توبه را برای فرزندانش به ارث گذارد که سرمایه‌ی بازگرداندن همه‌ی دارائی‌هایی است که از دست‌اش رفته.

حرف حرّ در کوی شهیدان این است که او سرّ خط پدر ابوالبشر را به‌خوبی قرائت کرد و راز دل حضرت آدمu را فهمید که چگونه خود را از زنجیره‌ی گناه آزاد کند و گذشته‌ی خود را با نگاه به امام حسینu که همان « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» بود بازخوانی نماید و در هبوطِ در فرهنگ ظلمانی دوران ،‌خود را نبازد، زیرا حسینu زنده است و عریانی هرکس را که گرفتار آن فرهنگ شد را جبران می‌کند. هنگام خروج از بهشت آدم را عریان کردند و همه‌چیز را از او گرفتند،[3] ولی سرّ پنهان او که توبه بود در او محفوظ ماند و آدم دید ازآن همه‌ نعمت که در آن غرق بود هیچ چیز باقی نمانده جز آن سرّ پنهان که به گوشش رسید آن سرّ پنهان توبه به داد تو می‌رسد: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ»(بقره/37) و حرّ صورت تعیّن‌یافته‌ی حقیقت توبه‌ی آدمu شد تا جهان اسلام از غفلت بزرگ خود که نادیده‌گرفتن غدیر و تنهاگذاردن امام معصوم بود توبه کند.

توبه از گناه تاریخی

بعد از رحلت رسول خداf تحجری غلیظ بر امت اسلام روی آورد و گمان کردند هرکسی که بر مسند حاکمیت جامعه قرار گیرد قابل اطاعت است و این تصور کار را به حاکمیت یزید کشاند که از انسانیت فقط قالبی بیش نداشت، در حالی‌که عادت اطاعت از امراء سوء، عادت بشر آن دوران شده بود بدون آن‌که متوجه باشند قلبی که باید در پیکر خلیفه در تپش باشد، قلبی است که خدا آن را مدد می‌رساند و حرّ با آگاهی از روش یزید متوجه این گناه تاریخی شد و با توبه از این گناه، همه‌چیز در او عوض شد. آن گناه تاریخی جهان اسلام را که باید یک‌پارچه ایمان باشد گرفتار انحطاطی بزرگ کرد و در کربلا تنها حرّ نیست که توبه می‌کند، بلکه این امت اسلام است که از اطاعت هر خلیفه‌ای توبه کرد و پس از عاشورا انقلاب‌های ممتدی را پدید آورد و می‌رود که با توبه از آن گناه تاریخی، روح انقلاب اسلامی جهانی شود.

پیام حسینu آن بود که تکیه به حکم ناروا، پرتگاهی را ماند که امت اسلام را در قعر آن تکه‌تکه می‌کند و دشمن اسلام از امت پاره‌پاره‌شده که تنها صدایی ضعیف خواهد داشت، حیاتی باقی نمی‌گذارد. در حالی‌که وقتی همه در ذیل رهبری کسی قرار داشته باشد که متذکر اسلام است، دولت‌مردان در مذاکره با دشمنِ مستکبر نه‌تنها صدای خود را ضعیف نمی‌کنند، بلکه صدای حرّیت خود را به همه‌ی جهانیان اعلام می‌نمایند و دشمن اسلام را حقیر می‌کنند.

حرّ با اتکاء بر رهبری امام حسینu و با آزادگیِ تمام پای در میدان مذاکره با لشکر یزید گذاشت و با تمام قد ایستادگی کرد و حقانیت حرکت امام را به اثبات رساند.

چراغ توبه‌ی حرّ پر نورتر از آن بود که آرام بنشیند و در گوشه‌ای بخرامد، تا آن‌جا که در توان داشت انقلابی به‌پا کرد و رسم شجاعت و رشادت را به همه‌ی آن‌هایی که می‌خواهند سرباز اسلام باشند نشان داد تا از هرگونه خضوع در مقابل کفر و استکبار توبه کنند، توبه کنند تا شکوفائی ذاتی آن‌ها به سراغشان آید.

با قابلیتی که هر انسانی در تحول خود دارد می‌تواند دری به روی توبه باز کند و مقاومت با عوامل گناه را شروع نماید و متوجه شود حال که با گناه، عریان و برهنه شده نباید خود را ببازد و خود را به دست گناه بیشتر دهد، پدر ما آدم چشم خود را به دریچه‌ی توبه دوخت و آن دریچه باز شد و از رسوایی نجات یافت و با تمام وجود زنده گشت. با یک حرکت انقلابی و معقولانه می‌توانید از ساحتی به ساحتی دیگر در آیید و مانند حرّ با تمام وجدان زنده شوید و از این جهت آنچنان باید به خود بلرزید که طور دیگر بشوید، مثل لرزشی که زمین دنیائی را به زمین قیامتی تبدیل می‌کند. شما نیز با حضور در انقلاب اسلامی که امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به صحنه‌ی این تاریخ آورد از مکر لیل و نهار فرهنگ غرب توبه کنید، خود را منقلب کنید تا ارزش توّابین پیدا نمائید و بدانید در آن صورت انقلاب شما کارها می‌کند زیرا مورد محبت خدا خواهید بود که: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين‏»(بقره/222).

آن آزادگانی که از کثرت دشمن و حضور همه‌جانبه‌ی او خود را نبازند و فریب تبلیغات او را نخورند و مقهور آن نگردند، از تشخیص درستی بهره‌مند می‌شوند و برای عملی‌کردن تشخیص خود جرأت لازم را پیدا خواهند کرد و در تغییر وضع موجود از هر فرصتی استفاده خواهند نمود و ملائکه را نیز به سجده خواهند آورد و اگر در زمین هبوط کنند زمین را از نور وجود خود سرسبز می‌دارند.

کار حُرّ، آن شخصیت عجیب، آن زاده‌ی آدم، آن مخزن تحول و توبه، همان کارِ انقلابی بود که افکار را از اسارتِ عادت دوران آزاد کرد و جرأت روبه‌رویی با مرگ را و نهراسیدن از آن را به بشریت برگرداند و مرزهای حقیقت را برای او باز نمود و روشن کرد آن منبع لیاقت، با همه‌ی انسان‌ها هست، پس از هیچ‌کس مأیوس نشوید و هیچ‌کس هم از خود مأیوس نگردد، هرچند دشمن همه‌ی اطراف شما را گرفته باشد و مرگ از هر سو بر شما ببارد، باز زندگی و آزادگی در اختیار شماست و نه در اختیار دشمن. خداوند با «توبه» حرّ را در صدر نشاند و افتخار آزادگی را به کشته‌ای غرق به خون داد. پس شما نیز از زیر بار سنگین گناه برخیزید، هرچند آن گناه به سنگینی کوه باشد. با یک حرکت خود را از طوری به طور دیگر درآورید.

کار حرّ اگر هبوط آدم را تجدید کرد ولی همچون آدم، راز درونی آدم که توبه بود را نیز بازگو نمود و همه‌چیز را جبران کرد. پس مبادا چهره‌ی گناهان، شما را از معجزه‌ی توبه مأیوس کند در حالی‌که رسول خداf فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَه‏» هرکس از گناهی توبه کند مانند آن است که گناهی نکرده. زیرا با توجه به نور اسم غفّار، حق را به صحنه آورده.

وقتی تنها حسینu سخن‌گوی مجامع باشد احراری که - در میان مردم زیادند- موفق به توبه خواهند شد پس این‌قدر گناه‌کاران را سرکوب نکنید، با حسینu آشنایشان نمایید. حسینu سرآمدِ تغییردهندگان اوضاع انسان‌ها و اوضاع جهان است، لذا خود حضرت در ابتدای ورود به کربلا در حالی‌که لشکر حرّ نیز ناظر حضرت بود، در خطبه‌ای که روشن فرمودند با حاکمیت یزید حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده و باید وضع را تغییر داد؛ می فرمایند: «و اَنَا اَحَقُّ مِن غَیْر» من از هرکس دیگر برای این تغییر شایسته‌تر هستم. و چنین توانایی بود که از حرّ، «حرّ» ساخت و در این راستا هیچ‌کس نباید مأیوس باشد، کافی است مقصد دین‌داری معلوم شود تا بتوانیم به‌راحتی از حاکمیت ظالمانی همچون یزید و به اسم جانشینی پیامبر خداf سرباز بزنیم.

حرّ نشان داد اگر امام حسینu را به مردم نزدیک کنیم، مردم به‌خوبی در فضایی که عبودیت خدا مقصد اصلی نیست به بازخوانی می‌نشینند. هیچ حرکتی را به اندازه‌ی نزدیکی به حسینu برای تجدید نظر نسبت به زندگیِ گناه‌آلود نخواهید یافت، وقتی حسینu به آزادگان جامعه نزدیک شد طوفانی در آن‌ها به‌وقوع می‌پیوندد و افکار پست را زیر و رو می‌کند. از این جهت باید به آینده‌ی جوانان خود امیدوار بود زیرا جوانان ما از نظر نجابت و اصالت از حرّ کم‌تر نیستند در آن حدّ که مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در رابطه با جوانان می‌فرمایند: «نه، من مى‏دانم چه مى‏گذرد، اما در زیر این کف‌ها و این گِل و لای‌ها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیّت را هم مشاهده مى‏کنم». و نیز حضرت صادقu در همین رابطه می‌فرمایند: «يَا ابْنَ جُنْدَبٍ لَا تَقُلْ فِي الْمُذْنِبِينَ‏ مِنْ أَهْلِ دَعْوَتِكُمْ إِلَّا خَيْراً وَ اسْتَكِينُوا إِلَى اللَّهِ فِي تَوْفِيقِهِمْ وَ سَلُوا التَّوْبَةَ لَهُم»؛[4] در مورد گناه‏كارانى كه از جمع شيعيان هستند سخن مگوئيد مگر به خير و خوبى، از خدا خاضعانه برايشان تقاضاى توفيق كنيد و از خدا بخواهيد كه توبه كنند.

حرّ از این طریق تا کوی شهیدان پیش رفت و بذری را افشاند که تنها در کوفه هزاران آدم مانند حرّ برخاستند، شبی که به کوی شهیدان رسیدند، چهارهزارتن اشک‌ها ریختند و پس از سه‌سال از واقعه‌ی کربلا حالا با سلیمان‌بن صرد خزاعی تصمیم گرفته‌اند به قصد خون‌خواهی امام آنچه می‌توانند انجام دهند. تو گفتی به بدرقه‌ی حرّ آمده‌ام و پس از آن‌ها هزاران هزار کوفیان به دنبال مختار حرکت کردند.

دایره‌‌ی توبه و برگشت به حسینu و سیره و سنت اولیاء الهی مسیری است که حرّ به سوی بشریت گشود که کم‌ترین نتیجه‌ی آن بازخوانی اهل سنت است نسبت به آنچه را که پشت سر گذارده‌اند تا آن‌جایی که بشریت نسبت به غفلت از غدیر توبه کند و به خود آید که چرا آن پیام آسمانی را نادیده گرفت.

حرّیت حرّ را باید در دنیا مدّ نظر قرار دهیم تا در آخرت نیز بتوانیم بدان پیوند بخوریم. حرّ در کوفه به‌عنوان یک شیعه‌ی علیu مطرح نیست ولی حرّیت او در این دنیا به او کمک کرد تا ماوراء مذهب خود متوجه حقیقت راهی شود که امام حسینu بدان اشاره داشتند و به همین جهت است که امام نیز حرّیت او را امضاء کردند و فرمودند: «انت‏ حرّ في‏ الدّنيا و سعید الآخرة» و این قصه‌ی هرکسی است که بخواهد با توبه‌ی خود بهترین راه را انتخاب کند.

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته   

 


[1] - «وَ اللَّهِ إِنِّي أُخَيِّرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَوَ اللَّهِ مَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِّعْتُ وَ حُرِقْت‏» ( الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 99)

[2] - «ثُمَّ قَالَ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لِأُمِّكُمُ الْهَبَلُ وَ الْعَبَرُ أَ دَعَوْتُمْ هَذَا الْعَبْدَ الصَّالِحَ حَتَّى إِذَا أَتَاكُمْ أَسْلَمْتُمُوهُ وَ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ قَاتِلُو أَنْفُسِكُمْ دُونَهُ ثُمَّ عَدَوْتُمْ عَلَيْهِ لَتَقْتُلُوهُ أَمْسَكْتُمْ بِنَفْسِهِ وَ أَخَذْتُمْ بِكَظْمِهِ وَ أَحَطْتُمْ بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ لِتَمْنَعُوهُ التَّوَجُّهَ فِي بِلَادِ اللَّهِ الْعَرِيضَةِ فَصَارَ كَالْأَسِيرِ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا يَدْفَعُ عَنْهَا ضَرّاً وَ حَلَأْتُمُوهُ وَ نِسَاءَهُ وَ صِبْيَتَهُ وَ أَهْلَهُ- عَنْ مَاءِ الْفُرَاتِ‏الْجَارِي يَشْرَبُهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسُ وَ تَمَرَّغُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهُ فَهَا هُمْ قَدْ صَرَعَهُمُ الْعَطَشُ بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فِي ذُرِّيَّتِهِ لَا سَقَاكُمُ اللَّهُ يَوْمَ الظَّمَإِ الْأَكْبَرِ فَحَمَلَ عَلَيْهِ رِجَالٌ يَرْمُونَ بِالنَّبْلِ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَقَفَ أَمَامَ الْحُسَيْنِ u.» گفت: اى مردم كوفه مادر بعزايتان بنشيند و گريه كند، آيا اين مرد شايسته‏ را بسوى خود خوانديد و چون بسوى شما آمد شما كه ميگفتيد: در يارى او با دشمنانش خواهيد جنگيد، دست از ياريش برداشتيد پس بروى او آمده‏ايد ميخواهيد او را بكشيد؟ و جان او را بدست گرفته راه نفس كشيدن را بر او بسته‏ايد، و از هر سو او را محاصره كرده‏ايد و از رفتن بسوى زمينها و شهرهاى پهناور خدا جلوگيريش كنيد، بدانسان كه همچون اسيرى در دست شما گرفتار شده نه ميتواند سودى بخود برساند، و نه زيانى را از خود دور كند، و آب فراتى كه يهود و نصارى و مجوس مى‏آشامند و خوك‏هاى سياه و سگان در آن ميغلطند بروى او و زنان و كودكان و خاندانش بستيد، تا بجائى كه تشنگى ايشان را بحال بيهوشى انداخته، چه بد رعايت محمد (ص) را در باره فرزندانش كرديد، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سيراب نكند؟ پس تيراندازان بر او يورش بردند، و حر (كه چنين ديد) بيامد وپيش روى حسين عليه السّلام ايستاد.

 

 

[3] - «فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...» و هنگامى كه از آن درخت چشيدند، زشتی‌هایشان بر آن‌ها آشکار شد...

[4] - بحارالأنوار، ج 75، ص 280

18021
متن پرسش
سلام علیکم: آیا درباره ی مباحث اربعین می شود این جور نگاه کرد که نقش ملت عراق مثل نقشی است که انصار در صدر اسلام ایفا کردند و بقیه ی ملت ها حکم مهاجرین را دارند و با تجزیه و تحلیل روحیات هر گروه بایدها و نبایدهایی برای خود مشخص کنیم و خلاصه تشخیص وظیفه و بهترین عملکرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده حرف خوبی است و حقیقتاً مردم عراق به خوبی نقش انصار را ایفاء می‌کنند، خدا کند زوّار هم نقش مهاجرین را درست ایفاء نمایند. موفق باشید

17936
متن پرسش
سلام استاد عزیز: 1. چه باید کرد تا فرهنگ اربعین (عشق - نورانیت - ایثار - نفی غرب و...) را در جامعه آورد تا اربعین فقط سلوک فردی و منحصر به چند روز نشود؟ 2. موانع و ظلمات این راه چیست؟ وظیفه ما چیست؟ 3. آیا می توان جامعه اربعینی داشته باشیم چگونه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این حالات که با سؤال و جواب حل نمی‌شود!! باید در عمل به ایثار و تواضع نسبت به همدیگر رسید تا تاریخِ عبور از غرب، ظهور نماید. موفق باشید

نمایش چاپی