بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34319
متن پرسش

سلام استاد خسته نباشید: استاد در مورد صدای گوساله سامری از آقای پناهیان عزیز شنیدم که امام باقر علیه السلام فرمودند: حضرت موسی علیه السلام از صدای گوساله از خداوند سوال پرسیدن خداوند در جواب فرمودند: این صدا فتنه من بود برای... در موردش تحقیق کردم در تفاسیر متفاوت حتی از علامه طباطبایی بزرگوار هم تفاسیری خوندم ولی واسم مشخص نشد که جریان صدا واقعن چی بود. از طرفی راستش بخواین به شخصه من به فتنه های خدا واسه عیار سنجی و الگو کردن اجتماع اعتقاد دارم. ولی خواستم بدونم نظر شما در مورد این حدیث امام باقر علیه السلام چی هست و آیا معتبر هست یا خیر؟ خدا شما را حفظ کنه🙏

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی کلام مولای‌مان حضرت باقر«علیه‌السلام» در همین است که متذکر حقیقت صدای آن گوساله هستند که کارش فتنه‌ای بود که در بنی‌اسرائیل ایجاد کند. آری! ظرائف معارف اهل بیت در همین جا است که ما را به جایگاه واقعه‌ها سوق می‌دهد و امروز ما در فضای مجازی صدای خُوارِ گوساله‌هایی را می‌شنویم که به ظاهر، شبیه موجودات زنده سخن می‌گویند ولی چیزی جز گوساله‌های فریب‌کاری که توسط سامری‌ها به صدا در آمده‌اند، نیستند. موفق باشید 

34299
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: روز ها با پستی و بلندی در گذرند و ندانم که چون منم... حس و احوالم همانند آنیست که مسیر را رفته اما از بد حادثه این جا به پناه آمده‌. روزهایی که بر من می‌گذرد احوالی که در نظاره نشسته ام، گویای احوالیست نه چندان ناشناخته بلکه از یاد رفته... استاد اکثر سیر مباحث ها و کتاب ها بخصوص مباحث معرفتی را که از چشم می‌گذرانم و بر گوش می‌نوازانم ، اینگونه بر نظرم جلوه گر می‌شوند که با آنها مأنوس بوده ام و حال آنها یادآورم شده اند. از همین رو رنجورم و دلخسته، البته نه به معنای تا امیدی به معنای شرمساری که توان از کف رفته و پیش بردن مطالعه در هر زمینه برایم آنچنان دلکش نیست و با این حال از مباحث معرفتی توان گذر ندارم... چه کنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءالله در این مسیر با طی مقدمات لازم، با اُنس با روایات و قرآن، جهانی که برای اولیای الهی گشوده شده است، برایتان گشوده می‌شود. موفق باشید

34283
متن پرسش

سلام استاد: بنده با قرائت آیه سیزدهم سوره ممتحنه وجوهی از آیه به نظرم آمد که مقداری با تفاسیر علما تفاوت دارد آیه می فرماید: يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ قَدۡ يَئِسُواْ مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِ كَمَا يَئِسَ ٱلۡكُفَّارُ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡقُبُورِ (١٣) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! گروهى را كه خداوند بر آنان غضب كرده به سرپرستى (يا دوستى و يارى) نگيريد، آنان از آخرت مأيوسند همان گونه كه كفّار از اهل قبور مأيوسند تفسیر المیزان می فرماید: «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ‌...» مراد از اين «قوم» يهود است كه در قرآن مجيد مكرر به عنوان " اَلْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ " از ايشان ياد شده، از آن جمله در باره آنان فرموده: «وَ بٰاؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اَللّٰهِ‌» شاهد اينكه منظور يهود است ذيل آيه است كه از ظاهر آن برمى‌آيد كه غير از كفار سابق الذكر است. «قَدْ يَئِسُوا مِنَ اَلْآخِرَةِ كَمٰا يَئِسَ اَلْكُفّٰارُ مِنْ أَصْحٰابِ اَلْقُبُورِ» مراد از آخرت، ثواب آخرت است، و مراد از «كفار» در اين جمله همان طور كه گفتيم كفار در آيه قبلى است كه منكر خدا و قيامت بودند مى‌فرمايد: يهوديان مغضوب عليهم مانند كفار مشرك بت‌پرست منكر معادند. بعضى از مفسرين گفته‌اند: مراد از اين كفار فقط مشركين مكه‌اند، چون الف و لام در «الكفار» الف و لام عهد است، و حرف «من» در جمله «مِنْ أَصْحٰابِ اَلْقُبُورِ» براى ابتداى غايت است. خداى تعالى مى‌خواهد در اين آيه شقاوت دائمى و هلاكت ابدى يهود را به ياد مؤمنين بياورد تا از دوستى با آنان و نشست و برخاست با ايشان پرهيز كنند، مى‌فرمايد: يهوديان از ثواب آخرت مايوسند، همان طور كه منكرين قيامت از مردگان خود مايوسند، يعنى براى آنها وجود و حياتى قائل نيستند، چون مرگ را هيچ و پوچ شدن مى‌دانند. بعضى از مفسرين گفته‌اند: مراد از كفار، معناى معروف آن نيست، بلكه منظور همه مردگان است كه در قبر نهفته شده‌اند، چون كلمه «كفر» به معناى ستر و نهفتن است. در نتيجه به قول اين مفسرين معنا چنين مى‌شود: همانطور كه نهفته شدگان در قبر مايوسند. بعضى ديگر گفته‌اند: مراد از كفار همان كفار اصطلاحى است، و كلمه «من» بيانيه است، و معناى جمله اين است كه: يهوديان از ثواب آخرت مايوسند، همانطور كه كفار مدفون در قبور از ميان همه أهل قبور مايوس از آنند، چون در آيه‌اى ديگر فرموده: «إِنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا وَ مٰاتُوا وَ هُمْ كُفّٰارٌ أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اَللّٰهِ‌» و تفسیر نمونه می فرماید: تفسير: با اين قوم مغضوب عليم طرح دوستى نريزيد چنان كه ديديم اين سوره با مساله قطع رابطه از دشمنان خدا آغاز شد و با همين امر نيز پايان مى گيرد، و به تعبير ديگر پايان سوره بازگشتى است به آغاز آن، مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد با قومى كه خداوند آنها را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ» شما نبايد آنها را به دوستى برگزينيد و اسرار خود را در اختيار آنها بگذاريد در اينكه قوم مغضوب عليهم چه اشخاصى هستند بعضى صريحا آن را ناظر به يهود مى دانند چرا كه در آيات ديگر قرآن از آنها به اين عنوان ياد شده است (چنان كه در آيه ۹۰ بقره در مورد يهود مى خوانيم: «فَبٰاؤُ بِغَضَبٍ عَلىٰ غَضَبٍ» اين تفسير با شان نزولى كه براى آيه ذكر كرده اند نيز سازگار است چه اينكه گفته اند جمعى از فقراء مسلمين بودند كه اخبار مسلمانان را براى يهود مى بردند و در مقابل آنها از ميوه هاى درختان خود به آنان هديه مى كردند، آيه فوق نازل شد و آنها را نهى كرد ولى با اينهمه تعبيرات آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه همه كفار و مشركين را شامل مى شود، و تعبير به غضب در قرآن مجيد منحصر به يهود نيست، بلكه در مورد منافقان نيز آمده است (فتح ۶) و شان نزول نيز مفهوم آيه را محدود نمى كند بنا بر اين آنچه در آيه آمده هماهنگ با مطلب گسترده اى است كه در نخستين آيه سوره تحت عنوان دوستى با دشمنان خدا آمده است سپس به ذكر مطلبى مى پردازد كه در حكم دليل بر اين نهى است، مى فرمايد: آنها به كلى از نجات در آخرت مايوسند همانگونه كه كافران مدفون در قبرها مايوس مى باشند «قَدْ يَئِسُوا مِنَ اَلْآخِرَةِ كَمٰا يَئِسَ اَلْكُفّٰارُ مِنْ أَصْحٰابِ اَلْقُبُورِ» زيرا مردگان كفار در جهان برزخ نتائج كار خود را مى بينند و راه بازگشت براى جبران ندارند لذا به كلى مايوسند، اين گروه از زندگان نيز به قدرى آلوده گناهند كه هرگز اميدى به نجات خويش ندارند، درست همانند مردگان از كفار چنين افرادى مسلما افرادى خطرناك و غير قابل اعتمادند، نه به قول آنها اعتمادى است، و نه براى صداقت و صميميتشان اعتبارى، آنها مايوس از رحمت حقند و به همين دليل دست به هر جنايتى مى زنند، با اين حال چگونه بر آنها اعتماد مى كنيد، و طرح دوستى با آنان مى ريزيد؟! خداوندا! هرگز ما را از لطف بى پايانت محروم و مايوس مگردان پروردگارا! چنان توفيقى رحمت فرما كه هميشه با دوستانت دوست و با دشمنانت دشمن و در طريق دوستيت ثابت قدم باشيم بارالها! ما را به تاسى كردن به اولياء و انبياء گرامت موفق دار آمين يا رب العالمين ولی برداشت بنده با تفاسیر بالا مقداری فرق داره آنجایی که می فرماید آنهایی که خدا بر آنها غضب کرده از آخرت مایوسند، بنده فکر می کنم آخرت دراینجا همان قیامت کبری باشد و آنجا که می فرماید همانگونه که کفار از اهل قبور مایوسند منظور از کفار همه کسانی است که نه بخدا و پیامبرانش و نه به معاد باور دارند و مقصود از اصحاب قبور همه امواتی هست که در طول تاریخ وفات کرده اند چه مومن چه کافر، و اینکه کفار از حیات برزخی اصحاب قبور به کلی مایوسند بر خلاف ما شیعیان و مسلمانان که برای اصحاب قبور حیات قائلیم و معتقدیم که اصحاب قبور می توانند ما را ببینند و صدای ما رو بشنوند و درین حیات مادی تصرف کنند به اذن الله، ولی تفاسیر بالا کفار من اصحاب قبور را اموات کافران در برزخ می دانند که از برگشت به این دنیا مایوسند که کمی با بقیه آیات قرآن در تضاد هست چون در بعضی آیات قرآن می بینیم که در آن دنیا بسیاری از اموات درخواست برگشت به دنیا را می کنند که نشان می دهد هنوز امیدی به برگشت به دنیا را دارند، هرچند که بنده جرات نمی کنم تفاسیر علما رو رد کنم ولی میگم شاید برداشت بنده هم وجهی از وجوه مد نظر آیه باشد. عذر خواهم که وقت مبارکتون رو گرفتم. التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌فرمایید با توجه به این‌که شأن نزول، آیه را محدود نمی‌کند به هر حال سخن در آن است که ما نبایدبا جریان‌هایی که با انکار حقایق و انکار مقام اولیای الهی مورد غضب حضرت ربّ العالمین قرار می‌گیرند، دوست باشیم زیرا آن‌ها اساساً متوجه افق‌های معنوی که با شریعت الهی پیش می‌آید، نیستند و از این جهت به کسانی که متوجه سنت‌های حضور در آینده‌های توحیدی و در ابدیت نیستند، نباید هیچ علاقه‌ای نشان داد وگرنه به نحوی با حضور خود و با روحیه مادی‌گرای‌شان جهت روحانی انسان را تیره و تار می‌کنند. موفق باشید

34272
متن پرسش

سلام و رحمت: سوالم درباره صبر و راضی بودن به مقدرات هست. گاهی اونچه در زندگی انسانها پیش میاد خارج از اراده و اختیار خودشون هست. مثلا یکی نمی تونه بچه داشته باشه، یا نقص عضو داره و... این شخص میتونه بگه اینها خواست خدا بوده و صبر کنه و راضی باشه بهشون یعنی همین مساله میتونه دلش رو آروم کنه یا غم هاشو کم کنه. اینکه با خودش بگه این شرایط من خواست خدا بوده من بر اون صبر می کنم خدا برام جبران میکنه. ولی گاهی هم مشکلات و سختی ها ناشی از اعمال خود انسان هست، با تصمیم اشتباه یا اعمال اشتباه شرایطی رو برای خودش ایجاد کرده که متحمل سختی شده یا موقعیتهایی رو از دست داده اینجا که دیگه اون فرد نمیتونه بگه اینا خواست خدا بوده چنین فردی چیکار باید بکنه؟ از گناهان توبه می‌کنیم ولی اشتباهاتی که آثار سو در زندگی آدم ایجاد می‌کنند رو چه باید کرد؟ چنین فردی چطور می‌تونه صبر کنه بر مشکلاتی که خودش درست کرده؟ چطور میتونه بابت این مشکلات از اون فشار روانی و غم کم کنه؟ که آسیب کمتری به دنیا و آخرتش وارد بشه؟ گاهی این حسرت ها و این سرزنش خود و غم ها انقدر شدید میشه که گویی تمام انرژی روحی از دست میره و آدم نمیتونه گام مثبتی برداره برای جبران گذشته یا ساختن آینده.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. صبر در عبادات موجب می‌شود تا آرام‌آرام جهانی معنوی در مقابل انسان گشوده شود. ۲. با انجام اعمال نیک و پشیمانی از گناهانی که مرتکب شده‌ایم، خود به خود  اثر آن گناهان محو می‌شود و در همین رابطه خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ» ۳. مگر از خدا غافلیم که خودش فرموده به نحوی آن کوتاهی‌ها را جیران می‌کند و عالم دیگری را مقابل ما می‌گشاید با صفای خاصی که توّابین را مورد عنایت قرار داده و می‌فرماید: «انَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ». موفق باشید

34267
متن پرسش

با سلام و احترام و وقت بخیر: استاد سیر رجوع به قرآن چگونه است؟ آیا اول ادبیات عرب بخونیم؟ اول تفسیرالمیزان بخونیم؟ یا مستقیم به خود قران و ترجمه رجوع کنیم؟ هر طور که باید باشد بنده را راهنمایی بفرمایید. با تشکر. اجرکم عندالله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بهترین شکل رجوع به قرآن آن است که انسان تا حدّی با ادبیات عرب آشنا باشد و سپس به معارفی مثل «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» که مقدمه تفکر و تدبر نسبت به قرآن است بپردازد و آن‌گاه با تفسیری مانند «المیزان» راه انس با قرآن را هموار کند. ۲. حال اگر شرایط ارتباط با ادبیات عرب کارساز نبود، معرفت نفس و برهان صدیقین و سپس حدود ۱۰۰ جلسه به بحث‌هایی که در سوره‌هایی مثل سوره روم و عنکبوت و آل‌عمران و نساء شده است؛ بپردازند و سپس به المیزان رجوع کنند، إن‌شاءالله نتیجه می‌گیرند. موفق باشید

34252
متن پرسش

سلام استاد عزیز: ۱. راز شهادت اولیاء الله (شهدا) در چیست؟ آیا چیزی جز عمل به انجام وظیفه در هر جایی که حضور دارند می‌باشد؟ ۲. در این تاریخ چه باید کرد تا مرگ ما شهادت باشد؟ (اخلاص قلبی نسبت با ولایت - جهادی و شهید گونه زندگی کردن و... به راستی چه باید کرد؟ ۳. به نظر شما اصلی ترین ویژگی برای کسب شهادت در این تاریخ در چیست؟ لطفا کمی توضیح دهید‌. انسان احساس عقب ماندگی عجیبی از شهدا دارد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: راز شهید و شهادت بسی بالاتر از آن است که جز شهدا بتوانند از آن سخن بگویند. همین اندازه می‌دانم که اینان در دلِ تاریخی که توسط پیامبران و اولیای الهی آغاز می‌شود، متوجه عمق آن تاریخ و وجوه توحیدی آن می‌گردند و آینده آن تاریخ را درک می‌کنند و می‌یابند چه اندازه زیبا است که در همه این تاریخ حاضر گردند، و لذا است که ابداً راضی نمی‌شوند به مرگ طبیعی از دنیا بروند. آری! می‌خواهند قصه آن‌ها قصه‌ای باشد که رهبر معظم انقلاب در موردش فرمودند: «درباره‌ی شهیدان، در دو جای قرآن تصریح شده که شهیدان مرده نیستند، زنده‌اند؛ این دیگر با صراحت است. یکی در سوره‌ بقره است: «وَ لا تَقولوا لِمَن یُقتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ اَمواتٌ بَل اَحیاء»؛ به اینهایی که در راه خدا کشته می‌شوند مرده نگویید، اینها زنده‌اند. دیگر از این واضح‌تر، روشن‌تر؟ یکی هم در سوره‌ی آل‌عمران: «وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ اَمواتًا بَل اَحیاء»؛ تصریح شده. حالا اینکه حیات شهدا چگونه حیاتی است، یک بحث دیگری است؛ یقیناً متفاوت است با حیات زندگی مادّی ما و متفاوت است با حیات برزخی‌ای که خیلی از افراد دیگر هم در برزخ روحشان فعّال است و زنده است به یک معنا؛ این هم نیست؛ یک چیز سوّمی است و به هر حال یک حقیقت مهمّی است که قرآن به آن تصریح می‌کند.»

موفق باشید                 

34243
متن پرسش

با سلام‌ خدمت استاد گرامی: سالهاست پرسشی است که ذهن و روح بنده را مشغول کرده است و آن این است که آیا ممکن است ارواح ۱۴ نور مقدس و در درجه پایین تر ارواح مومنین، عینیت و اتحاد با ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی پیدا کنند.... به طوری که ما باشیم ولی فقط او باشد؟ ممنون و متشکر اصلا معنی فنا چیست؟ آیا فنای یک موجود کوچک در موجود بزرگ به طوری که روح کوچک همان کوچک بماند البته با فنا نابود می‌شود یا روح فانی بزرگ و عین خداوند تبارک و تعالی می‌شود؟ این که مولا علی فرمود هر چه پرده ها کنار روند بر من افزووه نمی‌شود دلالت بر فنا در همه ذات دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ارواح چهارده نور مقدس به عنوان واسطه‌های فیض الهی، آینه‌های نمایش اسماء و انوار حضرت حق می‌باشند و در واقع از طریق نور آن‌ها است که ما می‌مانیم و خدا. به همان معنایی که خداوند فرمود: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ۖ» (اعراف/180) او را اسماء حسنای هست، پس خداوند را به آن اسماء بخوانید و حضرت صادق «علیه‌السلام» فرمودند: «نحن و الله الأسماء الحسنی» به خدا سوگند، اسماء حسنای خداوند ما هستیم. ۲. فنا، به معنای فانی از خودشدن و باقی به حق گردیدن است. آری! در این شرایط حجابی بین انسان و حقیقت نمی‌ماند. موفق باشید

34237
متن پرسش

سلام و عرض احترام خدمت استاد گرامی. مسئله ای که دارم این است که اساسا کودکی چیست؟ چه ویژگی هایی دارد؟ به چه انسانی کودک می‌گويند؟ کودکی تاریخی چیست؟ و بشر در چه مرحله ای از تمدن خود کودک بوده و الان در چه مرحله ای قرار دارد؟ بنده فکر می‌کنم امروز، بشر در نوجوانی قرار دارد چرا که او به دنبال هویت گمشده و حقیقی خود می گردد. زیرا با پشت سر گذاشتن دوران مدرن، و نرسیدن به مطلوب خویش؛ امروز به دنبال چیزی اصیل است. و در شرایط و روزگاری به سر می برد که اگر بهترین برنامه مادی و معنوی و اخلاقی را به روشی درست به او عرضه کنیم، عقل بشر امروز با آغوش باز آن را می پذیرد. و این شرایط روحیِ بشرِ امروزِ تاریخ، ویژگی های دوران نوجوانی یک فرد انسانی را به ذهن می آورد. و سوال بعدی اینکه آیا روزگاری بوده که بشر کاملا کودک بوده باشد؟ و در برخورد با پرسش های بنیادین خود، عقل به جایی نبرد و سرگرم امور لغو و بازیچه باشد؟ به نظر می رسد دوران کودکی بشر همان زمانی بود که عالم را اساطیری تفسیر می‌کرد و تلقی انسان انگارانه ای از خدایان داشت، و سرگرم داستان ها و افسانه ها بود. لطفا نظر خود را بیان بفرمایید‌‌. حال پرسش اساسی تر، نقش و جایگاه و اهمیت کودکی در نگاه اسلام، شیوه مواجهه با کودک، و انتخاب یک رویکرد تربیتی و فکری است. نقش تفکر در شکل گیری و ماندگاری تمدن ها چیست؟ تفکر در افق تمدن نوین اسلامی چه جایگاهی دارد؟ در باب مفهوم کودکی در تمدن نوین اسلامی، حرف بزنید. چگونه می‌توان بشر امروز را در تعقل ورزی اش یاری کرد تا از گذرگاه های حساس عمر تاریخی اش به سلامت گذر کند؟ لطفا به سوال های بنده به قدر فرصت تان توضیح بدهید و البته مشتاق معرفی منابع هستم، از تفاسیرقرآن و آیات مرتبط، منابع فلسفی و مقالات، و آثار خودتان هرچه که اندکی مرتبط هستند را لطفا به بنده معرفی کنید. ان‌شاءالله قصد دارم به صورت یک مقاله پژوهشی بر روی این مسائل کار کنم. سپاسگزار و دعاگوی تان هستم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از آن جهت که حتی تا قبل از حضرت نوح «علیه‌السلام» شریعت به معنایی که بشر با آداب خاص شرعی خود را بپروراند؛ نبوده، و بیشتر با همان کشش‌های روحانی خود نسبتی با خداوند داشته؛ می‌توان گفت مانند کودکی انسان در واقع با امور درونی خود به‌سر می‌برده و در همین راستا می‌توان گفت هر اندازه انسان‌ها بر مبنای قواعد و به تعبیر علامه طباطبایی اعتباریات زندگی را مدیریت کنند و آن اعتباریات مبتنی بر نفس‌الأمر و احکام الهی باشد؛ بشر از کودکی خود به سوی بلوغش قدم برداشته. و این‌جا است که باید پذیرفت اگر انسان‌ها در این دوران همچنان از شریعت و قواعد عقلانی زندگی فاصله بگیرند، به همان اندازه در کودکیِ دوران خود هستند و برعکس، هر اندازه در افق توحیدی تاریخی که در آن حاضرند خود را جستجو کنند، به بلوغ خود رسیده و آینده‌داری برایشان معنا دارد. عرایضی تحت عنوان «سنت سقوط تمدن‌ها از نظر قرآن در المیزان» https://lobolmizan.ir/leaflet/368?mark=%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7  شده است. که می‌توانید در سایت «لب المیزان» جزوه آن را مطالعه فرمایید. کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهان بین دو جهان» و مباحث «رابطه مردمی‌بودن نظام اسلامی و آزادی» در این مورد می‌تواند راه‌گشا باشد، إن‌شاءالله. موفق باشید

34233
متن پرسش

سلام استاد بزگوار: عنایت فرمائید جایگاه و نقش اختیار را ذیل آیه مبارکه؛ «و کذلک جعلنا لکل نبی عدو الشیاطین الانس و الجن» را تبیین کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! پیامبران راهی را در مقابل بشر می‌گشایند و شیاطین جنّ و انس سعی می‌کنند انسان‌ها را از آن راه منصرف کنند و در چنین عرصه‌ای است که انسان باید راه خود را انتخاب کند و شخصیت خود را بسازد. زیباییِ انتخاب، در مواجهه‌شدن با جبهه حق و باطل است تا انتخاب، معنا به خود بگیرد. موفق باشید

34218
متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد طاهرزاده: استاد بنده طلبه هستم و خودم را در آینده در کسوت یک فرد ذوابعاد می بینم. فردی که بتونه مسائل رو از چند وجه ببینه و بررسی کنه. توی بررسی که از اساتید انقلابی کردم متوجه شدم جناب عالی و استاد رائفی پور و حاج آقای پناهیان و استاد حسن عباسی و آیت الله مصباح و شهید مطهری و عین صاد و از همه مهم تر رهبری و امام خمینی، همون اشخاصی هستند که من می پسندم و دوست دارم شاگردی این بزرگواران رو بکنم. حالا سه تا موضوع پیش آمده . ۱. آیا این طور مطالعه صحیح هست؟ این همه استاد و این همه کتاب و سخنرانی؟ ۲. اگر صحیح هست چه طوری شروع کنم؟ از کجا شروع کنم؟ هر کدام از این بزرگواران توی آثارشان سیر مطالعاتی دارن. باید سیر مطالعاتی همشون رو شروع کنم؟ البته همه ی این ها جدا از دروس حوزه و یادگیری زبان خارجی هست. ۳. آیا برای ذو ابعاد شدن و مطالعات میان رشته ای داشتن این کارهایی که می خوام بکنم کافی هست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید جنابعالی که بحمدلله در کسوت طلبه می‌باشید اگر خود را با مبانی قرآنی و روایی، ذیل حضرت امام و رهبر انقلاب حاضر کنید، خودتان شخصیتی خواهید شد برای تحلیل و تبیین هرچه بیشتر آنچه به عنوان عطای الهی به بشر امروز شده است به نام انقلاب اسلامی. موفق باشید

34191
متن پرسش

سلام علیکم استاد عزیزم: ۱. در ذیل آیات سوره مبارکه نمل از آیات ۱۸ الی ۲۶ از موجوداتی (نمله و هدهد) صبحت می‌شود که نسبت به پیامبران دارای علومی هستند که پیامبران (در ظاهر متن قرآن) نداشته اند؟ آیا علم پیامبر احاطه اش فقط در حیط رسالتش بوده و نیازی به دانستن آنچه آنها می دانستن نبوده یا اینکه می دانستن ولی مامور به ظاهر بوده اند ولی آگاه به این علوم بوده اند؟ ۲. اگر در فرض بالا جواب قسمت دوم درست است. ظاهر قرآن که می فرماید «لا یشعرون و لم تحط به» چگونه با می دانستن در باطن و عمل به آنچه که امر شدن در ظاهر هم خوانی دارد؟ ۳. اگر به سوالات بالا جواب دهیم حالا در داستان حضرت یونس علیه السلام ترک اولی یا هرچیز دیگر که باعث گرفتار شدن در دل ماهی شد را چگونه با دانستن این ماجر می توانیم یکی بدانیم؟ در همین آیات واژه ظن را چگونه بررسی کنیم؟ و خطاب های سنگینی که در صورت نگفتن این ذکر بیان شده است. همان طور که می‌دانید علم عصمت آوراست. یعنی اگر همان طور که هست اهل البیت و پیامبران می دانند حقیقت و باطن گناه را به هیچ وجه انجام نمی دهند پس این ابتلائات پیامبران از عدم علم بوده است؟ از طولانی شدن سوال عذر خواهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به آنچه در جواب سؤال شماره 34190 عرض شد پیامبران علم ذاتی ندارند تا آن حدّ که در قرآن داریم: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (188/ اعراف) بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند؛) و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى‏ كردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمى‏‌رسيد؛ من فقط بيم‏ دهنده و بشارت‏ دهنده ‏ام براى گروهى كه ايمان مى ‏آورند! (و آماده پذيرش حق اند). آری! حتی حضرت یونس «علیه‌السلام» گمان نمی‌کردند ترک‌کردنِ قوم‌شان منجر به آن سخت‌گیری‌ها می‌شود و به همین جهت که با بصیرتِ پیامبرانه خود متوجه شدند قرار گرفتن در شکم ماهی نوعی تنبیه الهی است؛ ندا سر دادند: «سبحانک إنّی کنتُ من الظالمین». موفق باشید

34190
متن پرسش

سلام: «فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ» مطلبی که هدهد در داستان حضرت سلیمان علیه السلام می دانست لطمه‌ای و ضعف و نقصی و تضادی با رسالت و علم و عصمت و علم باطنی و ماموریت و علم به نبوت و علم به جزئیات و مسئولیت حیطه نبوت پیامبر دارد یا ندارد؟ ممنونم و متشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! زیرا علم پیامبران در همان حدّ است که خداوند برای هدایت بشریت به آن‌ها داده و از این جهت گفته می‌شود علم آن‌ها بالذات نیست، بلکه موهبی است. به همین جهت خداوند به پیامبر خود می‌فرماید: «قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ» بگو: من از بین رسولان، اولین پیغمبر نیستم (که تازه در جهان آوازه رسالت بلند کرده باشم تا تعجب و انکار کنید) و نمی‌دانم که با من و شما عاقبت چه می‌کنند؟ من جز آنچه بر من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و جز آنکه با بیان روشن (خلق را آگاه کنم و از خدا) بترسانم وظیفه‌ای ندارم. موفق باشید

34164
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: من ناچیزتر از اینم که بخوام تذکری بدم و خودتون حتما مستحضر هستید که قضیه چیه ولی برای یاداوری به برخی مخاطبین کانال خواستم بگم در پاسخ های شما به سوالاتی درباره موسیقی مثل سوال شماره۳۴۱۱۷ کاش غیر از حکم فقهی درباره اثرات حقیقی موسیقی هم می‌گفتید که اگر انسان عاقل بررسی کنه قطعا به این نتیجه میرسه که بفرض حرام نبودن یه موسیقی بازم هرگز ارزش نداره بخواد گوش بده چون شاید حرام عرفانی باشه و شخص رو بجای تقرب به خدا از هدف خلقتش و قرب الهی دور کنه. بنظرم اکثر مردم از مسائل سطح بالاتری که موسیقی در اون اثر داره شدیدا غافل هستن و فکر میکنن صرفا با یه حکم فقهی دیگه با خیال راحت میشه موسیقی گوش کرد درحالیکه بنده سالها مفصل تحقیقات جامعی درباره موسیقی کردم و نهایتا به این نتیجه رسیدم که اصلا سمت هیچ موسیقی حتی حلال نروم چون قطعا ضررش بیشتر از نفع احتمالی اش هست. هیچ کدام از عرفای حقیقی اهل هیچگونه موسیقی نبودن و اون رو مانع سلوک و عامل غفلت و دوری از حق میدونستن و مثلا امام خمینی و اساتید دیگر هم فرمودن که یکی از بدترین چیزها برای اراده ی انسان موسیقی هست که خیلی اراده رو ضعیف میکنه. یا مثلا عرفای دیگری که به این مضمون فرمودن حتی اون موسیقی و ساز و ...که بخواد به ما به ظاهر حال عرفانی بده هم نباید استماع بشه چون خدا نمیپسنده که از چنین راهی بهش نزدیک بشیم و.... بعلاوه وقتی انسان میتونه قران گوش بده یا حتی از فضای ساکت و بیصدا که مناسب تفکر و تعمق هست بهره های فراوان ببره چرا باید نفس خودش رو مشغول به چنین چیزی کنه که ضرورتی نداره و مضراتش هم سالهاست در علوم مختلف دینی و روانشناسی و غیره توسط متخصصینی در علوم و ادیان و کشورهای مختلف اثبات شده؟ متاسفانه دردی که سالهاست من دارم ازش می‌سوزم سطحی نگر بودن اکثر مذهبی ها و توجه به پوسته ی دین و رها کردن مغز دین هست و این پرداختن به احکام و عدم توجه به مسائل والاتر و عمیق تر ما رو خیلی گرفتار و بدبخت کرده.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید اگر انسان‌ها بنا داشته باشند تا با تلاش خود حقیقت بر جان‌شان تجلی کند، هرگز به دنبال امور لغو نمی‌روند از آن جهت که قرآن در مورد مؤمنین می‌فرماید: «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» ولی اگر کسی احساس کرد با استماع موسیقی گناه می‌کند و نتوانست از آن عبور کند و گمان کند از میدان ایمان خارج شده است؛ این‌جا است که فقه، جایگاه اموری مثل موسیقی را تعیین می‌کند. موفق باشید

34160
متن پرسش

سلام خدمت استاد بزرگوار: لازمه ی تقرب به خداوند یا اولین قدم در تقرب الهی رو جایی خوندم همین بلا و گرفتاری ها و امتحانات الهی است. و همین که انسان داخل بلا و گرفتاری افتاد رشد براش حاصل میشه. علم به این مطلب برام حصولی است. حضوری هنوز نشده که چطور میشه آدم تو سختی و بلا باشه و رشد هم بکنه؟ آخه ما انسان ها بیشتر اوقات تو سختی ها جزع و فزع می‌کنیم. ناسپاسی می‌کنیم. کمتر خدا رو می‌بینیم. حال سوال اصلی بنده اینه در رویایی با این امتحانات و بلاها چطور باید رفتار کرد که اون رشد حاصل بشه؟ و شاید گاهی اوقات خودمون رو در اون شرایط سخت با دیگران مقایسه می‌کنیم که آنها در آسودگی به سر میبرند و با خود بگوییم چرا باید اینطور باشه؟ چرا اینقدر فرق بین انسان ها هست؟ قطعا کسی که سلامتی داره آرامش خاطر داره به نسبت کسی که با بیماری و مشکلات دست و پنجه نرم میکنه این بلا و گرفتاری رو از جنبه ی عذاب الهی بدانیم از جنبه ی لطف الهی ببینیم یا...؟ از چه افقی باید نگاه کرد که حداقل وقتی انسان سختی رو تحمل میکنه تو این دنیا در کنار رشدی که میکنه برای آخرت ش هم اجر داشته باشه؟ آرامش مون رو هم داشته باشیم کنار این سختی ها.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: هنر ما آن است که حکمت آن سختی‌ها و بلاها را که در دل زندگی ایمانی پیش می‌آید، بشناسیم. ثانیاً: بدانیم انسان ابعاد و ظرفیت‌هایی دارد که در دل این سختی‌ها پیش می‌آید و به همین جهت می‌فرماید: «و بشّرالصّابرین» یعنی وعده‌هایی و برکاتی برای کسانی که در سختی‌های زندگیِ ایمانی شکیبایی به خرج بدهند، در میان است. در این مورد نباید از سختی‌هایی که ریشه آن گناهان و یا آرزوهای توهّمی دنیایی است، غفلت کرد. همچنان‌که نباید از راحتی‌هایی که تحت عنوان استدراج خداوند برای نابودی یک ملتی اراده می‌کند، غفلت نماییم. عرایضی در شرح سوره «بلد» شده است که می‌توانید آن را درhttps://lobolmizan.ir/sound/1065 بیابید. موفق باشید

34159
متن پرسش

سلام و رحمة الله خدمت شما. اگه کسی حدود ۳ سال طلبگی بخونه موردی نداره اگه کسی ازش خواست براش استخاره با قرآن بگیره براش؟ یا اینکه حتما شرایط های کامل دیگه رو هم می خواد؟ و بهترین ذکر قبل استخاره چیه؟ تشکر و خدا قوت

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در انجام استخاره عمده آن است که آن کسی که بنا دارد استخاره کند باید درک جایگاه آیاتی که در استخاره پیش می‌آید را، در کلّ قرآن بشناسد. موفق باشید

34146
متن پرسش

سلام: چند وقتیست در به در دنبال شرحی، تفسیری میگردم که بشود از آن آیه‌های قرآن یا دعاها یا نهج‌البلاغه و یا به هرحال متونی که از معصومین باشد رو شرح بدهند. خسته‌ام از اینکه قرآن میخونم ولی نمیدونم واقعا چی میگه. دنبال فهم قرآن هستم که البته میدونم طبعا آسان نیست. دعا میخونم همینطور، احادیث و... اما چاره چیست!؟ تا کنون ۲۳ سال از خدا عمر گرفتم اما هنوز درکی از قرآن و نهج‌البلاغه و سایر ادعیه و اینکه چه می‌گویند ندارم. مسیر طولانیست و عمر دنیا کم و یک بار بیشتر فرصت زندگی نداریم. در حالی‌که اینا محتوای اصلی ما هستند برای رسیدن به حقیقت ولی نمیدونیم چطور باید بخونیم و استفاده کنیم و بفهمیم‌. خواستم تفسیرالمیزان شروع کنم منتها گیر آوردن کتابش در شرایطی که هستم فعلا سخت هست و اینکه نمیدونم چقدر اصلا میتونم با این تفسیر پیش برم. از طرفی می‌دانم که جانم بیشتر و بالاتر از کتب متفکرین و... میخواد (در عین اینکه دارم میخونم) اما از طرف دیگر ذهن جایی‌رو قد نمیده. چرا که نمی‌دانم چه بخوانم که پاسخ جانم باشد و چگونه بخوانم. در این مورد راهنمایی بفرمایید. ممنون میشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به همین دغدغه‌ها، بحث‌های مطرح‌شده در سیر مطالعاتی سایت پیشنهاد می‌شود تا آرام‌آرام کاربران محترم را به سوی قرآن و نهج‌البلاغه و روایات سوق دهد. موفق باشید

34142
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم استاد خدا قوت. ببخشید آیه «اهدنا الصراط المستقیم» رو داشتم توی المیزان میخوندم بعد یکسری سوالات و نکاتی به ذهنم خورد و نوشتم. حالا گفتم با شما در میون بزارم ببینم به نظر شما چجوریه : ۱. خدا توی سوره حمد که میخواد به بندش تعلیم بده چجوری منو عبادت کن و ازمن چی بخواه، میاد میگه بگو اهدنا الصراط المستقیم. خیلی جالبه خدا میاد میگه اهدنا الصراط. میگه خدایا منو بندازم تو مسیر، نمیگه مثلا برسونم به مقصد یا برسونم به خودت. انگار یه سری توی این مسیر هست. انگار خود مسیر مهمه. خدا تو مسیر انگار پیدا میشه نه اینکه خدا نشسته باشه ته یه جاده منتظر ما. خدا توی همین طی کردن جاده پیداش میشه. اربعین هم انگار همینه. اینجوری نیست که تو بری که فقط برسی به کربلا! خب اگه فقط رسیدن به کربلا مهم بود که با ماشین می‌رفتی سریعتر هم می‌رسیدی ولی میگی نه برو بابا گور ماشین و پا درد. من باید پیاده برم. اصلاً پیاده روی شه که حال میده. ما همیشه در راهیم. اگر فقط به مقصد توجه کنیم اشتباست و خود مسیر را فراموش می‌کنیم. خیلی جالبه که خدا داره میگه به بنده اش که تو از من بخواه که تو رو بندازم تو این مسیر. نمیگه خدایا منو برسون به خودت. میگه راهو بهم نشون بده. اصلا انگار مقصد مهم نیست. راه مهمه. اربعین، پیاده روی مهمیه. این که تو برسی به کربلا یا نه مهم نیست. چون امام حسین تو کربلا نیست. امام حسین تو راه پیاده رویه. ما امام حسین رو تو راه میتونیم پیدا کنیم و به تبعش خدا رو هم تو راه میتونی پیدا کنی نه اینکه ته این راه خدا نشسته باشه منتظر ما و وقتی ما به اون نقطه برسیم دیگه تموم بشه. نه اتفاقا اگه بخوای برسی به ته مسیر و خدا رو پیدا کنی اصلا پیداش نمی‌کنی. اگه بخوای خدا رو پیدا کنی باید توی خود مسیر دنبالش بگردی. در واقع یه جورایی مقصد تو خود مسیره نه وقتی مسیر تموم بشه برسیم به مقصد. در راه علم هم همینه. ما اگه دنبال نتیجه باشیم و اینکه این مسئله رو حل کنیم اصلا جلو نمیریم و پیشرفت نمی‌کنیم. چون میگیم خب این مسئله رو بده این کامپیوتر حل میکنه دیگه برات. در صورتی که توی خود این مسیر علمه که تو خودت رو پیدا می‌کنی و علم رو جلو می‌بری. دانشمندان خودشون رو تو علم پیدا می‌کردن که میتونستن علم رو جلو ببرن و تازه حتی اگه بخوای خدا رو هم پیدا کنی باید تو همین مسیر دنبالش بگردی. تو مسیر علم، تو مسیر رشد، تو مسیر قرآن. انگار ما تو هرچیزی بخوایم خدا رو پیدا کنیم باید تو مسیرش خدا رو پیدا کنیم. حالا آیا واقعا اینطوریه یا نه؟ چون «الی الله تصیر الامور» یا «کادح الی ربک» یجورایی انگار داره میگه ته مسیر خداست ولی این مسیر که انگار ته نداره ؟! ۲. این اهدنا الصراط آیا همونه که میگه «تو پای به راه در نه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت که چون باید رفت؟» مسیر انقلاب و مسیر انجام وظیفه ما برای انقلاب اسلامی چجوریه؟ انگار باید با همین اتفاقاتی که برام میوفته و کارایی که خدا میزاره جلو پام برم جلو تا خدا خودش راه رو روشن کنه که کجا باید بریم و چجوری باید بریم . من الان افتادم تو یه مسیر که نه میدونم کجا دارم میرم نه میدونم چجوری دارم میرم ولی دارم میرم و میدونم که باید برم! حضرت آقا خودشون چجوری زندگی کردن؟ آقا از همون اول هدف گذاشته بودند یا چیده بودند که من میخوام رهبر بشم و برم برنامه ریزی بکنم ببینم چی نیاز دارم و برم جلو تا برسم به هدفم؟ انگار نه، رهبری رو خدا رهبر کرد چون جاش اونجا بود و آقا خودش کاری نکرد بلکه خودش رو داد دست خدا و هر کاری خدا می‌گذاشت جلو پاش رو به بهترین وجه انجام می‌داد تا خدا راه رو براشون باز کرد. اگه رهبری برنامه چیده بود و گفته بود من باید از همه کارام بزنم و بشینم این برنامه رو برم جلو تا برسم به این هدف اصلا نمی‌رسید شاید. یا اگر می رسید بعد مغرور می شد که من خودم اومدم تا اینجا! یا آنجایی که پدرشون گفتن بیا مشهد پیشم میتونستن به پدرشون بگن من برنامه ریختم که باید برسم به این نقطه و نباید توی این مسیرم وقفه ایجاد بشه. بابا خودت یه کاریش بکن من نمیتونم بیام! در صورتی که بلند میشن میرن پیش پدر و هر چیزی که دارن از همینه که این رو درک کردن انگار که ما تو یه مسیریم و این نیست که خب بیایم یه هدف معلوم کنیم و از همه اتفاقات دور و برمون رو برگردونیم و فقط به هدفمون نگاه کنیم. ما اگه بخوایم یه هدف بزاریم و بگیم فعلا همه چیز رو بریز دور تا برسیم به مقصد اشتباست. مسیر مهمه! اینطوری ما مسیر رو یادمون میره! ولی توی این مسیر اولا: باید از خدا بخوایم تا ما رو بندازه تو مسیر ثانیاً: باید توجهت به «انعم الله علیهم» باشه انگار تا خدا راه رو برات باز کنه! انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین. باید در افق رهبری و شهدا حرکت کنیم تا خود راه بگویدت که چون باید رفت این درسته آیا؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را / که کس آهوی وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد». تنها می‌توانم عرض کنم آفرین به این نحوه نگاه نسبت به حضوری که ما باید در این عالم نسبت به خود و نسبت به حقیقت داشته باشیم و در عالم انتظار، متوجه باشیم در مسیر، آری! در مسیر است که ما نسبت به حقیقت گشوده می‌شویم و حقیقت نیز نسبت به ما گشوده می‌گردد و بودن خود را در آغوش حقیقت و حقیقت را در هستیِ خود احساس می‌کنیم. همه مشکل بشر امروز آن است که گمان می‌کند حقیقت، اُبژه‌ای است که بیرون از خودمان باید در آن دورهایِ دور به او برسیم. در حالی‌که «معشوق همین‌جاست همین‌جاست». به گفته جناب فیض کاشانی

 گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی

گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی

گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی

گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی

گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم

گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی

گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم

گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی

گفتم که در فراقت بس خونِ دل که خوردم

گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی

گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد

از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی

گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد

گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی

گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن

جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی

گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی

گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی

کار تو فیض این‌ست خود را ندیده باشی

آری! «گفتا که نیک بنگر، شاید رسیده باشی». نسبت ما با حقیقت، همیشه همین‌طور بوده و هست.

همراهی با آنچه گفتید بیش از آنی است که بنده عرض کردم. عرایضی تحت عنوان «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» در حال تنظیم است. امید است که در آن متون بتوانیم با همدیگر گفتگویی داشته باشیم. موفق باشید           

34124
متن پرسش

سلام علیکم استاد: ذیل یکی از بحث ها فرمودید عمده مشکل این است که فکر ما توحیدی نیست. برای رسیدن به فکر توحیدی چه باید کرد؟ لازم به ذکر است که شرح برهان صدیقین و حرکت جوهری را شرکت کردم ولی هنوز فکر توحیدی را نیافتم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بقیه راه را به لطف الهی با تدبّر در قرآن و تفسیری مثل تفسیر المیزان و تأمّل در خطبه‌های توحیدی نهج‌البلاغه ادامه دهید. موفق باشید

34122
متن پرسش

با عرض سلام و خدا قوت: لطفا در مورد برگزاری کلاسهای حضوری لب المیزان (فطرت انسان و ...) راهنمایی بفرمایید. چه روزها و در چه مکانی برگزار میشه؟ چگونه میتونیم ثبت نام کنیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم منظورتان کدام کلاس‌ها است؟ زیرا با چنین عنوانی کلاسی نداریم. بحث‌ها بیشتر همان مباحثی است که در شنبه شب تحت عنوان بحث‌های قرآنی و دوشنبه شب در رابطه با مباحث اخلاقی می‌شود. که برای عموم آزاد است. موفق باشید

34118
متن پرسش

استاد عزیز سلام: اینکه می‌فرمایید فعل شخص را بد بدانیم نه خود شخص را منظور چیست؟ مگر در قرآن نیامده «کل یعمل علی شاکله» یعنی شاکله بد هم بد است. با کمال تشکر لطفا توضیح دهید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی اکثراً گرفتار فضا و محیط هستند و اینان غیر از کسانی می‌باشند که بنا دارند خود را در بدی‌ها و گناهان معنا کنند. موفق باشید

34092
متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخیر: در  مورد حضرت آدم که فرموده «لم نجد له عزما» با توجه به اینکه در تکوین هر انسانی ماجرای آدم و نزدیکی به شجره که عبارت باشد از ورود به دنیا وجود دارد این عبارت چه معنایی دارد؟ در مورد ائمه و پیامبران اولوالعزم که به دنیا آمده اند چه معنایی دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» عرض شد که باید بین مقام آدمیت که قبل از هبوط است و قصه همه آدمیان می‌باشد؛ و حضرت آدم به عنوان ابوالبشر، تفکیک کرد. در آیه مذکور، راز هبوط آدمیت را متذکر می‌شود و به همین جهت همه آدمیان حتی ائمه و پیامبران در زمین قرار گرفته‌اند با این تفاوت که آنان با اولوالعزمی خود در زمین نسبت به سایر انسان‌ها دارای همتی بس متعالی بوده و هستند. موفق باشید

34090
متن پرسش

سلام استاد عزیز: متنی است که به دلم افتاد تا آن را با شما در میان بگذارم اگر فرصتی داشتید یا وقتی برای تلف کردن یافتید و ارزشی در این نوشتار دیدید آن را مطالعه کنید و گرنه می‌دانم وقت شریف حضرتتان گران بها تر از نوشته ی ناچیز حقیر است. اغتشاشات فریاد کاردی بود که نهیلیسم به استخوان جوان دهه ی هشتادی رسانده بود. این آیه بسیار زیباست می فرماید: «علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم جمیعا...» این همان ندایی است از افق توحیدی قرآنی که به آن گوش نسپردیم و امروز در گمشدگی به سر می بریم تاریکی تاریخ دوران ثمره گم شدگی یا گمراهی مسیر پیش روی بشر است بنابر این اگر بخواهیم آشکارا به سرگردانی امروز انسان‌ها بیشتر پی ببریم بایست گم شدن راه تاریخی‌شان را متذکر آنان شویم راهی که قرار بود منتهی به امن و سعادت و آرامش بشر باشد اما امروز نه آن را دارد و نه می داند باید کجا در جستجوی این راه بگردد. آری! ظاهر این آیه بروز باطن پوچی دورانی است که انسان بدان دچار شده است و سرگردان و متحیر می‌چرخد تا این سرگردانی را مهار کند یا حداقل از رنج آن بکاهد و بهترین راه سرگرمی است راهی که انسان از درد تاریخی خود غفلت می‌کند، این سرگرمی را گاهی انسان خود ایجاد می‌کند تا از دردی که جزو لوازم ذاتی عالم مدرن است، خلاص شود، یا غفلتی است که سیاست‌های عالم غربی برای او تدوین می کند و پیش می آورد تا به تدیبر رنج عالم لیبرال بپردازد و از هزینه های تنش جلوگیری کند و انسان را تخدیر کند چون به حقیقت راهی برای قرار دادن پیش روی انسان امروز و بشر امروزین ندارد و اگر انسان از این غفلت سرگرم کننده  عالم نهیلیسم سر برآورد که تا امروز نمودهایی از این بیداری بروز یافته است. اندیشمندان جهان مدرن و عالم لیبرال چیزی برای بشر امروز و افقی برای قرار یافتگی و سکون و امنیت خاطر او ندارد.... و این خطری است و نظر گاهی است که اندیشمندان این روزگار را به تفکر پیرامون فردای زندگی انسان وامیدارد فردایی که زندگی پیش روی انسان است چه فردایی است و متعلق به کدام اندیشه و مکتب و آیین است؟ آيا جهان مدرن با اندیشه های مسیحیت اصیل می‌تواند خود را بازسازی کند؟ آیا عالم سنت می‌توان انسان راه اندیشه های اصیل سنتی گذشته  خود رجوع دهد؟ آيا بودا ، یهود، مسیحیت، هندو، زرتشت، و... مکاتب مطرح دارای اندیشه های بنیادین ناظر به انسان راهی برای فردای انسان دارند؟ کدام است؟ چرا از این فردای پیش رو سخنی به میان نیامده است؟ آیا نبود اندیشه  فردایی در منظر اندیشمندان غرب و شرق خبر از افول و بن بست فکری مکاتبی که تا دیروز تدبیر سیاسات و تامین اساس اندیشه‌ای اجتماعی را به عهده داشتند نیست؟ آری سخنان زیادی زده می شود که یا در بستر همان اندیشه های تاریخ دیروزینشان است و یا حرف‌هایی است در امروز ولی کاملا بی ارتباط با فردای تاریخ انسان! نمونه  بارز این بن بست را در غرب بروز خشونت‌های بیشمار اجتماعی و فروریختگی پیکر فرهنگی آن می توان دنبال کرد هر چند دیکتاتوری رسانه ای و امپراتوری چند دهه ای آنان باعث شده تا سال ها شکاف اندیشه های آن ها از چشم ها و نگاه ها و نظرها پنهان بماند و این ظلم کمتر از جنگ جهانی نبود که خود جنگ جهانی رسانه ای بود که در بستر نرم در میان بشریت به راه افتاد و کم کشته و اسیر و زخمی نداشت. خلاصه سخن آيه  شریفه سخن از انسانی است که به دنبال افق فردای پس از تاریکی امروز و دیروز می گردد و آن انس است درست نقطه ی مقابل سرگرمی که انسان را دچار بیگانگی می کند و او را به عالم بیرون گسیل می‌دهد و دچار عادات به لوازم و محسوسات و لذایذ بیرونی می کند و انسان را به ساحت های عالم حس و خیال مغشوش دچار می کند که نتیجه آن همین سرگردانی و سر درگمی امروز او خواهد بود در برابر سخن آيه سخن از عالمی درونی و سر فرو بردن در خود است توجه به لایه‌های درونی انسان و عالم و ساحتی فراتر از محسوسات و توجه به درون و انس و لذتی که انسان را از درون جان فرا می گیرد و ساحتی که انسان را از وحشت تنهایی به در می آورد. این همان ساحت قدس و معنویت و غیب است که انسان با توجه به بیرون و توجه بیش از حد به طبیعت آن را از دست داد! و راه یافتن آن توجه به درون خود است به درونی که راه ارتباط با عوالم بسیار است. انسان نیازمند بیداری تاریخی است که او را متوجه درد نهیلیسم کند و این آيه تذکر به انسان امروز است که بدنبال درمان رنج پوچی می‌گردد. در به در راه هایی شده است که منتهی به بن بست می شوند راه آزادی و آزادگی انسان امروز در انس و توجه به درون است راهی که منتهی به کمال مطلق می شود. راهی که گشودگی طلب انسان را دارد همین است انس با خود، در دل این انس انسان معنا می‌یابد، درست مقابل پوچی و از دست دادگی معنای «خود» و «زندگی» و «دیگری»! آنگاه است که خود و دیگری و زندگی و عشق و لذت همه و همه اینها مطابق عالم انسانی در ساحتی متعالی معنا می‌یابد، یعنی بدون آنکه انسان احساس بیگانگی داشته باشد و بدون آنکه احساس پوچی کند آنگاه دیگر عالم و آدم در یگانگی خواهد بود چون معنا است که موجب پیوند می شود. خلاصه اینکه آنچه امروز بر سر ما آمد و خوب است تا آن را از این منظر تحلیل کنیم نسلی بود که دست به اعتراض زد. البته اگر بخواهیم با نگاه اندیشه‌ای آن را بررسی کنیم اعتراض را به معنایی باطنی که از نهاد درون آدمی سر برآورد که من امروز دارم فریاد می‌زنم از پوچی، از سردرگمی، از لذت هایی که مرا ارضا نکرد، از تفرج و تسخیری که مرا آرام نکرد، از عالمی که مرا در برنگرفت و جایی برای «بودنم» در آن پیدا نکردم به همین خاطر در نهاد این اغتشاش، اعتراض دردی بود که نهیلیسم دوران به جان این نسل زده است، کاردی است که از پوچی به استخوان‌ها رسیده است. بنابراین نه در آن فاعلیت و اراده ی معنایی یافت می شود و نه غایت و مقصدی که انگیزه ی فاعلیت و اراده ی آنان باشد، کاملا یک حرکت گُم و یک مقصد نامعلوم بود و بهمین خاطر دیگری راحت بر این حرکت سوار شد و اهداف خودش را با آن دنبال کرد. صورتی که بتواند در این تاریخ به انسان معنا ببخشد را شما در این حرکت پیدا نمی کنید چون کاملا از فاعلیت و اراده ی معطوف به غایت آن‌هم غایتی که انسان در این روزگار گم کرده است کاملا بیگانه بود بنابراین نه طرحی بود و نه فاعلیت. بنابر این کاملاً فریاد نیهیلیسم و دردی که به جان خودشان بود را فریاد می‌زدند. فریادی که از حلقوم این جوانان شنیده شد یک پیام بزرگ برای فردای نسلی‌مان داشت که باید شنید! سخن از بی‌معنایی و پوچ انگاری بنان و بیان بود، سخن از کارد به استخوان نشسته ی نیهیلیسم بود که چشیده‌اند. سخن از نداشتن طلب و اراده ای که نمی‌داند چه می‌خواهد یا چه می کند و چه باید بخواهد. اراده ای سرگردان در تاریخ که در عین آنکه فریاد آزادی سر می دهد مجبور است و محدود، اما به این اجبار و محدودیت اگاه نیست. وقتی انسان در بستر پوچی و آوارگی فاعلیت و گم گشدگی هدف و غایت سخن از آزادی می زند این جز اجبار چیست؟ آزادی، زیستِ انسان است، عین «بودن» انسان است، نمی شود شما بودنِ یک انسان را از او بگیرید و آنگاه از او بخواهید فریاد آزادی سر بدهد، این عین اجبار است. اما او خودش متوجه نیست که چه می‌گوید. فرهنگ وهم آلود و خیال زده  مدرن برای انسان، اختیاری باقی نگذاشته است تا انتخاب کند، بلکه انسان‌ها از سر زیست عمومی شان دست به انتخابهای بی‌هدف می‌زنند بدون آنکه به فردای انتخاب‌هایشان بیندیشند یا آگاه باشند یا مانند انتخاب‌هایشان چه بر سر فردایشان می‌آورد! نیهیلیسم لغت نیست، مفهوم هم نیست، بلکه یک فرهنگ است یک صورتی است بر تاریخ امروزین زندگی بشر که انسان در آن قرار گرفته است و بدون اینکه فردایی و صورتی جدید برای رهایی از آن در تاریخ خود پیدا کند به دنبال راه ّهایی برای تغییر و آينده‌داری می‌گردد نهیلیسم صورتی نیست که یک شبه بر تاریخ ما عارض شده باشد که بخواهد یک شبه از آن نجات یافت، نه ثمره‌ی سال‌های اندیشه‌ی غرب است بر تاریخ حیات انسان و تغییر این صورت در تاریخ نیازمند حضور صورتی متعالی و قدسی و معنوی است تا انسان را حیات معنایی ببخشد تا او آن را بیابد و حس کند و اگر این صورت را به بشر عرضه کنیم با تمام جان می یابد و می پذیرد چرا که او خوب رنج و درد بی معنایی را در دیروز و امروز خود تجربه کرده است و ما برای تعیّن این صورت متعالیه در تاریخ نیازمند گفتگوی با انسان هستیم و تذکر به این صورت قدسی و اشارت به انسان به این منظر که خودش را در درون خود بیابد و راه درمان سردرگمی اش را با انس با خود بودگی و درون خود فرو رفت چاره کند. گویا بایست یقظه‌ای تاریخی برای بشر صورت بگیرد که نمودهای آن پدیدار شده است و حال بایست با اشارت و تذکر او را در صورت حیات انسانی‌اش روبرو کرد. ما با نسلی روبرو هستیم که در سلطه تربیت و حکمرانی فرهنگی عالم مدرن زیست کرده است از رسانه تا مدرسه، از خانه تا ورزشگاه. نسلی که با صورت تاریخی فرهنگ مدرن خو گرفته است و برای رهایی از رنج پوچی آن، باز هم دست به دامن سرگرمی های همان فرهنگ شده است، نسلی که الگوی تربیتی او و انگیزه های فاعلیت او را سلبریتی ها و سریال‌های هالیوودی و شاخ های اینستاگرامی تعیین می کند. خلاصه که ما با نسلی روبرو هستیم که نه معنایی از خود سراغ دارد و نه ساحتی متعالی فرای ماده و مادیات پیش روی او قرار گرفته و نه رسانه ساحتی را به روی او گشوده و نه خانواده او را در افق تربیتی متعالی قرار داده است و نه مدرسه ادبیات متعالی را به رخ او کشیده و نه جریان مذهبی و معنوی خوب او را فهم کرده است. بنابراین باید ریشه‌ها را شناخت و یافت و به سخن نشست. باید علت ها را جستجو کرد پیرامونش سخن گفت و آرام آرام ثمرات حل مسایل را در لایه های مختلف حکمرانی و نظام از دولت و رسانه و مدرسه و خانواده متذکر شد و متناسب با آن اندیشه برنامه ریزی کرد تا بتدریج این صورت قدسی پیش روی بشر قرار بگیرد و انسان با وجه دیگری از عالم و آدم روبرو شود و خود را در زیستی جدید بیابد و حس کند. البته سخن حق دیگری در میان است که تغییر صورت تاریخی همانند تحقق یک فرایند آرام و با زمان و اندیشه مند صورت می گرد مثل همه  امرهای تاریخی دیگر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام متن را خواندم و به جهت جذابیت موضوعاتی که در آن متن در میان گذاشته بودید؛ بسیار لذت بردم. آری! این متن، همان طور که فرموده اید: حکایتِ آیه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۖ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (مائده/ ۱۰۵) است که می‌فرماید: هان ای مؤمنین! بر شما است که در خود حاضر شوید، زیرا در این حالت هیچ جریان انحرافی شما را تحت تأثیر خود قرار نمی‌دهد، تماماً مسیر شما به سوی حضرت الله است، در آن حالت آگاه می‌شوید نسبت به آنچه یافته‌اید و عمل کرده‌اید.

حضرت علامه طباطبایی از عظمت این آیه به حیرت آمده‌اند و چه سخنان ارزشمندی که در این رابطه به میان نیاورده‌اند.

به عنوان نسل دهه هشتادی گفتید: «من امروز دارم فریاد می‌زنم از پوچی، از سردرگمی، از لذت‌هایی که مرا ارضا نکرد». و با خودآگاهی نسبت به این امر و در زمانه‌ای که در آن قرار داشتید، سخن از راه‌جویی به میان آوردید. حقیقتاً همین طور است. دیگر، راه‌های کوفته دیروزین ما را جواب نمی‌دهد. ای همه آن‌هایی که بر این نسل واعظ‌گونه سخن می گویید، چرا به ابتدای آیه‌ای که به پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرماید: « ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/۱۲۵) با این نسل، سخن نمی‌گویید که آن دعوت‌کردن به مسیر رسیدن به انوار الهی است از طریق «حکمت». گویا این نسل نه‌تنها آماده دویدن، بلکه آماده پریدن است و به جای این‌که در دشت، خانه بسازد در کنار دهانه آتشفشان و در معرض طوفان‌ها می‌خواهد خود را در بنیانی بسی اصیل‌تر جستجو کند.

آنچه گفتید بیش از آنی است که من به استقبال آن گفته‌ها رفتم؛ این زمان بگذار، تا وقت دگر!!! موفق باشید

 

34086
متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخیر: یکی با استفاده از آیات و واژه اجتباه برای یونس نتیجه می‌گیرد که او ترک اولا هم نکرد یکی با استفاده از همین واژه و آیات نتیجه می‌گیرد که یونس از پیامبری مدتی ساقط شد و بعد خدا او را برگزید. من فوق لیسانس علوم قرآنم و گاهی واقعا می‌مانم کدام قول درست است. آیا اینکه بگویم خوش به حال کسانی که یک نفر را قبول دارند که همه اقوالش برایشان حجت است و مساله تمام می‌شود برایشان آیا ناشکری کرده ام؟ چون من اصولا گیر اشخاص نیستم که چون فلانی گفت پس حتما درست است و لاغیر و لذا گاهی در انتخاب می‌مانم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال مبنا را باید بر قرآن گذاشت و در دل قرآن روایات را مدّ نظر قرار داد. کاری که حضرت علامه در تفسیر «المیزان» انجام دادند. به نظر بنده ظرائف خوبی را در رابطه با معنای ترک اولی در مورد پیامبران و از جمله در مورد حضرت یونس «علیه‌السلام» بیان می‌کنند حاکی از آن‌که آن حضرت منتظر نماندند تا حکم خدا بیاید، و نه آن‌که بین دو حکم، حکمی را انتخاب کردند که اولی و ارحج نبود. گویا همین اندازه نیز برای پیامبر خدا شایسته نبود و خود آن حضرت نیز در شکم آن نهنگ متوجه این امر شدند و اظهار داشتند: «سبحانک انّی کنت من الظالمین». موفق باشید

34084
متن پرسش

سلام استاد: راجع به نظر استاد مستحسن راجع به خطای یونس چه نظری دارید؟ درسته به نظرتون؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب استاد مستحسن متذکر روایت خوب و ارزشمندی در نسبت با حضرت یونس «علیه‌السلام» می‌شوند. برای بنده قابل استفاده بود. موفق باشید

34078
متن پرسش

با سلام خدمت استاد گرامی: استاد بعضی افراد می‌گویند هر کس با صلاحی که بقیه را کشته؛ کشته خواهد شد مثل حضرت علی که با شمشیر کشته شدن ولی حضرت عیسی اصلا از شمشیر. استفاده نکردن و بعد هم عروج کردن. می‌گویند دین حضرت عیسی بهتر است که اصلا جنگ و قتل در آن نبوده و لی دین اسلام همش با جنگ و قتل بوده و امروز تعداد مسیحیان بیشتر از مسلمانان هستند به خاطر اینکه اونا دستشون بهتر از ماست. باید چی بگیم به این افرادی که از این حرفا میزنن؟ ممنون استاد جان

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در حق و باطل‌بودنِ عمل است در زمان و زمانه خود. آری! حضرت عیسی «علیه‌السلام» در آن شرایطی که بنی‌اسرائیل در اوج خشم و سنگدلی بودند، با سیره و روش خود تلاش کردند آن قوم را به تعادل برگردانند و متأسفانه به قول قرآن با انکار و کفر آن‌ها روبه‌رو شدند و نتیجه‌اش آن شد که در جنگ جهانی اول و دوم همان‌هایی که به ظاهر مسیحی بودند، بیش از ۶۰ میلیون از افراد خود را به قتل رساندند. و اسلام به عنوان آخرین دین، در تعادل کامل بین رحمت تامّه نبوی و غضب حکیمانه آن حضرت، در قرآن جمع کرد. لذا یک جا در خطاب به پیامبر خود می‌فرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آل‌عمران/159)  به مرحمت خدا بود که با خلق مهربان گشتی و اگر تندخو و سخت‌دل بودی مردم از گِرد تو متفرق می‌شدند، پس از (بدیِ) آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن و (برای دلجویی آنها) در کارِ (جنگ) با آنها مشورت نما، لیکن آنچه تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده، که خدا آنان را که بر او اعتماد کنند دوست دارد. و در جای دیگر به رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» امر می‌کند:

«فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ...»(محمد/4) چون با کافران رو به رو شوید باید شجاعانه آنها را گردن زنید.

آیا کوتاه‌آمدن در مقابل چنگیزها و هیتلرها، بی‌تفاوتی نسبت به مظلومان نیست؟! موفق باشید

نمایش چاپی