بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2056
متن پرسش
با سلام اگر ما طبق قران قائل باشیم اولین انسانی که روی زمین امده است حضرت ادم و حوا بوده اند و حضرت ادم را به عنوان یک نبی که علم الاسما کلهاست در نظر بگیریم چگونه باید مسائلی که در مورد قبائل اولیه که تا این اواخر هم وجود داشته اند و مطالبی از ان دست که در ج اول تاریخ ویل دورانت درباره انها امده است را توجیه کنیم .مثلا سیر به سخن امدن انسان سیر زندگی در غارها و دوره شکار انتقال به کشاورزی ویل دورانت در ان کتاب معتقد است اکثر چیزها را مانند روشن کردن اتش ساخت خانه ذخیره کردن غذا و غیره را انسان اولیه از حیوانات یا طبیعت اموخته حال جالب این است که در قران هم اشاره میکند قابیل دفن میت را از کلاغ اموخت کلا تحلیل مطالب در مورد انسان اولیه با عنایت به داستان ادم و فطرت الهی چگونه می باشد.با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فرهنگ مدرنیته معتقد بر تاریخ خطی است و می‌گوید همچنان بشر از توحش به سوی تمدّن جلو آمده تا نتیجه بگیرد، بشر امروز و فرهنگ مدرنیته کامل‌ترین تمدّن است و در همین رابطه به دروغ گفته‌اند انسان‌های اولیه وحشی بود‌ه‌اند در حالی‌که اولین انسان پیامبر است و اگر انسان‌های گذشته سعی می‌کرده‌اند به طور طبیعی زندگی کنند چون برکات زندگی طبیعی را می‌دانستند و در مسیر فطری قدم بر می‌داشتند و چون قابیل از مسیر فطرت خود خارج شد درمانده گشت و خداوند کلاغی را مأمور کرد تا به او بیاموزاند چگونه جسد برادرش را دفن کند. به همین جهت گفته می‌شود انسان‌های گذشته بر اساس الهامات الهی و اشراقات طبیعی زندگی خود را مدیریت می‌کردند. به قول شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» آیا می‌توان گفت بشر امروز با این‌همه جنگ و جنایت از جهت فضائل اخلاقی از بشر پانصدسال پیش بالاتر است؟ موفق باشید
2049
متن پرسش
سلام علیکم: در ارتباط با سوال...... که از علت نیامدن نام حضرت علی علیه السلام در قرآن سوال نموده بودند بر اساس پاسخ حضرتعالی که به واقع در یک سطح خوبی قانع کننده می باشد اما این سوالات باقی میماند: اگر ما حقیقت قرآن را در علم لدنی و خزینه های غیبی می دانیم که این الفاظ نازله ای از آن حقیقت می باشند دیگر معنا ندارد که قرآن بر اساس شرایط مکانی و زمانی و خصوصا بخاطر ترس از طغیان مسلمانان نیمه کاره و بنی امیه و امثالهم بخواهد مطالب حقه اش را تغییر دهد و یا پنهان نماید. اگر قرار بود اسم حضرت امیر در قرآن بیاید می آمد و خود خدا هم بر طبق وعده اش قرآن را حفظ می کرد؛ همچنین می فرمایید که قرآن اصول و مبانی را میگوید و تطبیقات و فروع بر عهده ماست حال سوال این است که مساله مهمی مثل ولایت اگر به صورت مصداقی گفته می شد جهت هدایت تاریخ بهتر نبود، شاید بگویید که عمق مساله ولایت چیزی است که باید اهل تعمق آن را استخراج کنند که باز سوال می شود که اگر مساله ولایت که بر طبق عقیده حقه شیعه نجات دهنده همه دین است فقط بخواهد نصیب متعمقین شود پس اسم هادی خدا برای هدایت سایر مردم عوام که با ظاهر دین برخورد دارند چه می شود. اجرکم عندالله التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: چون حقیقت قرآن بر اساس شرایط مکانی و زمانی نازل شده است نام علی«علیه‌السلام» در قرآن نیامده و چون خداوند وعده داده است قرآن را حفظ کند نام حضرت را در قرآن نیاورد تا قرآن حفظ شود. بالاخره بنده از آخر سؤال شما نفهمیدم که معتقدید نام حضرت در قرآن آمده است و یا معتقدید نیامده؟ گویا با خدا حرف دارید که چرا مصداق مسئله‌ی ولایت را در قرآن متذکر نشده، بنده نماینده‌ی خدا نیستم از خودش بپرسید که چرا در مورد چنین مسئله‌ی مهمی غفلت کرده.بیشتر جواب مادر مورد اشکال آن هایی است که می گویند اگر موضوع امامت علی(ع) مهم بود آن طور که شیعه می گوید، با ید صریحا نام علی (ع) در قرآن می آمد. موفق باشید
2050
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید آیا نفس مولود را نفس ابوین ایجاد میکند ؟چرا؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: خیر. ابوین زمینه‌ی جسمانی را ایجاد می‌کنند تا نفس جنین در دوره‌ی جنینی بر جسم او دمیده شود. قرآن می‌فرماید: « فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏ » چون جسم او را آماده کردیم و از روح خود بر او دمیدیم. موفق باشید
2027
متن پرسش
سلام.پسری 16 ساله هستم و علاقه شدیدی به قرآن و معارف آن و مطالعه تفسیر دارم لذا یکسال پیش خواندن تفسیر را شروع نمودم ابتدا از هر روحانی و متخصص این حوزه می پرسیدم می گفت تفسیر نمونه یا نور را بخون من هم چنین کردم و حتی یک جلد از نمونه را خوندم ولی دیدم خیلی ساده است و پاسخگوی من نیست لذا نمیدونستم چکار کنم تا اینکه با نوارهای تفسیری آقای جوادی املی آشنا شدم ، قبلاً تسنیم اقای جوادی را مقداری ش را خونده بودم ولی دیدم خیلی خیلی سخته ولی نوارهاشون آسونه و بدرد من میخوره و شروع کردم به گوش دادن ان. الان هم تصمیم دارم با این روش تفسیر کار کنم که ابتدا نوارهای اقای جوادی را گوش بدم سپس انچه میفهمم بنویسم و برم جلو. ایا چنین روشی مناسبه؟ اگر نه چکار کنم؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کار بسیار خوبی است به شرطی که ابتدا آیه‌ای که استاد بحث می‌فرمایند را بنویسید و سپس نکات کلی فرمایش ایشان را در ذیل آیه یادداشت کنید. موفق باشید
2022
متن پرسش
با عرض سلام در روایات در باب اندیشیدن زیاد تاکید داریم همچنین عبارات قرآنی مثل (افلا یعقلون) ولی سوال من این است «قلوب یعقلون بها » یعنی چه ؟ و چگونه کسب میشود ؟ یا به تعبیری محقق میشود؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: «بها» نظر به سنتی دارد که چگونه منکران نبوت را هلاک نمود و با عبرت‌گرفتن از سرنوشت آن اقوام قلب انسان به چنین شعوری دست می‌یابد. موفق باشید
2018
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی، سوالی داشتم. من یکی از سرگروه های حلقه ی صالحین هستم که با افراد این حلقه جزوه ی ملک شناسی شما را بحث میکنیم. در طی این مطالعه سوالی ذهن ما را مشغول خود کرد که آیا ملک میتواند در جسم مادی ظهور کند و آیا میشود با چشم معمولی او را دید و لمس کرد؟ اگر نه و فقط در جان افراد ظهور میکند پس چرا قوم لوط هم دو ملک را دیدند مگر جان آن افراد پر از پلیدی و زشتی نبود؟ سوال دیگری نیز دارم و آن این است که مگر پیامبران ملک را نمی شناختند چون در داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام ) که در سوره ی ذاریات آمده است این چنین ذکر شده که آن حضرت برای پذیرایی آن دو ملک کبابی بریان کرده و نزد آنها بردند در حالی که خوف و ترس زیادی داشتند سپس آن دو ملک خود را معرفی کرده و مژده ی بچه دار شدن را به آنها دادند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر فرشتگان تا عالم ماده نازل شوند برای بقیه نیز محسوس می‌گردند ولی اگر نازل نشوند و پیامبران و امامان نظر به عالم ملکوت کنند و آن را ببینند بقیه نمی‌توانند آن را ببینند. فرشتگانی که مأمور عذاب قوم لوط بودند در حدّ نزول در عالم ماده نازل شده بودند و در ابتدا حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» تصور می‌کردند انسان‌های عادی هستند – چون با نظر به عالم ملکوت آن‌ها را نیافته بودند-. موفق باشید
1950
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم 1.نظر مبارکتان در مورد تفاسیر موضوعی علامه جوادی آملی (حفظه الله) چیست؟ 2.آیا مطالعه آن از اول تا آخر به روشی که حضرتعالی برای مطالعه تفسیر شریف المیزان فرموده اید ، مفید است؟ 3. اگر کسی قصد مطالعه آن را داشت ،‌آیا قبل از المیزان بخواند یا بعد از آن؟ 4. به نظرتان مطالعه آن چه مقدمات علمی ای نیاز دارد؟ من الله التوفیق
متن پاسخ
.باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده اگر تفسیر موضوعی حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» را یا کنار مطالعه‌ی المیزان و یا بعد از آن مطالعه بفرمایید بهتر است. موفق باشید
1885
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز 1- در سوره نمل می فرماید {وورث سلیمان داود} که علامه طباطبایی هم می فرمایند این منظور ارث حکومت است نه مال ونبوت ویا علم ومنظور از ارث هم نقل وانتقال است نه ارث مصطلح که بگوییم قرآن سلطنت موروثی را امضا کرده حالابا توجه به این تفسیر اینکه حضرت زهراء سلام الله علیها به این آیه تمسک می کنند برای اینکه اثبات کنند از پدرشان ارث مالی می برند چه توجیهی دارد؟ 2-آیت الله جوادی می فرمایند مایک علم دون الحجة داریم که همان شک وظن غیر معتبر است ویک علم متن الحجه داریم که همان یقین وظن معبتر است ویک علم فوق الحجة داریم که علم ملکوتی ائمه است که این علم برای ایشان تکلیف آور نیست ومستند فقهی برای آنها نیست لذا سم خوردن امام که بر اساس علم هم بوده چون علم فوق الحجة بوده تکلیف آور نبوده که بگوییم کار حرام انجام داده باشند نعوذ بالله الا اینکه امام در جایی دستور ویژه از طرف خداوند داشته باشند که به آن علم ملکوتی عمل کنند حالا سوال من این است که وقتی از ائمه در مورد احکام شرعی سوال پرسیده می شود مگر با همان علم ملکوتی جواب نمی دادند پس چرا مستند فقهی است ویا اصلا کل قرآن {انک لتلقی القرآن من لدن حکیم خبیر} است پس چطور خود ایشان وهمه مومنین باید به مطالبی که از علم ملکوتی است وفوق الحجة است عمل کنند واما در مورد دستور ویژه هم خود این دستور هم با علم ملکوتی درک شده در مورد همین چه وجهی هست که می تواند مورد اعتماد باشد. بسیار ممنون از زحمات شما
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- در آیه‌ی مذکور خداوند می‌فرماید ما مسیر حکومت را بعد از حضرت داود به حضرت سلیمان هدایت کردیم. منظور آیه این است که خداوند مسیر کار را این طور مدیریت کرد نه این‌که قاعده‌ای در کار باشد که باید پسر بعد از پدر حکومت را به‌دست گیرد. ولی نه این‌که پیامبر خدا یعنی حضرت داود ارثی به‌جا نگذاشته‌اند و حضرت سلیمان از آن ارث بهره‌مند نگشته‌اند. با توجه به این‌که خلیفه‌ی اول تأکید داشت که پیامبر فرموده‌اند از من ارثی باقی نمی‌ماند و از این طریق می‌خواست فدک را از تملک زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» در آورد حضرت به آیه‌ی فوق استناد می‌کنند با توجه به این‌که آن‌ها به همان ظاهر آیه متوقف بودند و همین‌قدر از آیه برداشت می‌کردند که حضرت سلیمان از حضرت داود ارث برده است و این روش عبارت است از جدال اَحْسَن که مبتنی بر فهم طرف مقابل با او بحث کنند وگرنه حضرت به روش‌های دیگر متذکر شده بودند که اساساً فدک قبل از رحلت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» در اختیار حضرت بوده و ارثی نبوده که این بحث‌ها مطرح باشد. 2- حضرت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند برای ائمه«علیهم‌السلام» یک نوع علم هست که علم به سلسله علل است تا امامان از امور عالم آگاه باشند و مطابق آن امامت کنند و این علم برای آن‌ها تکلیف‌آور نیست که بخواهند از شمشیر ابن‌ملجم خود را رها کنند و این غیر از آن علم ملکوتی است که مطابق آن تکلیف مردم را روشن می‌کنند و با علم به حقیقتِ شریعت مردم را راهنمایی می‌نمایند. موفق باشید
1879
متن پرسش
استاد گرانمایه سلام و احترام. استاد بارها این دو سوال برایم پیش آمده است، 1.چرا در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی علیه السلام و سایر ائمه، مردم چه خوب و چه بد، می توانستند امامشان را رویت کنند و ظاهرشان را ببینند، اما نوبت به ما بیچاره ها که رسید فقط موقنین و متقین و مومنین واقعی به این شرف نایل می آیند؟ 2.سوال دیگرم این است که چرا علما و بزرگانی که امام زمان را مشاهده می کنند غالبا اشاره به دیدن نوری سبز یا زرد و .. می کنند؟ استاد این نور در واقع نوری در عالم مثال است یا نور مادی است و دیگر اینکه آیا سایر ائمه همراهشان همیشه نور بوده اگر اینگونه بوده چطور مردم از ظاهر امر متوجه حقانیت ایشان نمیشده اند؟ تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: گفت: «هرکه را روی به بهبود نبود.... دیدن روی نبی سود نبود» چشم اگر بینا باشد نور ائمه«علیهم‌السلام» را در سیره‌ و سخن حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» و مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» می‌بیند، برادر! دنبال نور محسوس نباش. مگر وقتی قرآن می‌فرماید: «اللهُ نورالسموات و الأرض» است شما به دنبال نور محسوس هستید؟ مگر نور حیات و قدرت و لطافت را در گُل‌ها نمی‌بینید؟ موفق باشید
1871
متن پرسش
باسلام. استاد گرانقدر خداوند انشاءالله روز به روز بر توفیقات شما بیفزاید و در دنیا و آخرت روسفید کند. استاد من خودم از ارادتمندان به رهبر معظم انقلاب هستم، اما یک پرسش دارم و اینکه چرا ایشان در برخی سفرهاشان دستشان را دراز میکردند تا مردم یکی یکی ببوسند؟و حتی برای خانمها پارچه ایی روی دستشان می انداختند تا خانمها هم بتوانند دست ایشان را ببوسند؟استاد ایا این کار از جانب رهبری درست است؟من حتی افراد مذهبی و ولایتی را دیده امکه به این فعل رهبری ایراد می گیرند و گذشته از این ما احادیثی در مذمت دست بوسی داریم، استاد آیا امام علی هم دستشان را می گرفتند تا مردم یکی یکی ببوسند؟موید و منصور باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: دست‌بوسی پادشاهان و صاحبان قدرت و ثروت چیز مذمومی است ولی با بوسیدن حرم ائمه‌«علیهم‌السلام» یا دست آن‌ها یک نحوه ارتباط قدسی با روح آن‌ها برقرار می‌کنیم. در خبر داریم که ابوحنیفه خدمت امام صادق«علیه‌السلام» رسید و دید حضرت عصایی به دست گرفته‌اند، عرض کرد هنوز سن شما آن‌قدر نشده که نیازمند به عصا باشید. حضرت فرمودند من زودتر از معمول پیر شده‌ام و این عصای پیامبر«صلی‌الله‌علیه‌وآله» است که در دست دارم. ابوحنیفه شروع کرد آن عصا را بوسیدن. حضرت آستین خود را بالا زدند و فرمودند این دست را ببوس که از گوشت و پوست پیامبر است. در مورد بوسیدن دست مقام معظم رهبری، و طلب خیرکردن از این امر یک تقاضایی است که افراد دارند و ایشان نمی‌توانند بخل بورزند. شما هم اگر جای آن‌هایی بودید که از آن طریق منور به اُنسی روحانی می‌شدید در این امر سبقت می‌گرفتید. موفق باشید
1872
متن پرسش
با سلام خواستم بدانم که آیا نام مستقیم از امیرالمومنین علیه السلام در قرآن آمده است یا نه؟ و اگر نه چرا؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- تاریخ گواه است که در زمان نزول قرآن، اختلاف قومی و قبیلگی به قدری قوی است که همه چیز حتی دین را تحتالشعاع قرار داده است و با اندک بهانهای اختلافها سر بر میآورد. 2- اکثریت مردم هنوز ایمانی که در برابر توحید و حکم خدا تسلیم شوند را بهدست نیاوردهاند تا تنها به آنچه حکم خدا است تسلیم باشند که نمونهی آن را قبلاً در مورد نضربن حرث و اعتراضی که به انتصاب حضرت علی«علیه السلام» کرد ملاحظه فرمودید. 3- حضرت علی«علیه السلام» با اکثر تازه مسلمانان آن روز ، یعنی سرکردههای شرک دیروز جنگیدهاست و چندین و چند از پدران و برادران آنها را کشتهاست و ایمان این تازه مسلمانان آنچنان قوی نشده که از شرک پدرانشان متنفر باشند ، بلکه از علی«علیه السلام» ناراحتاند و عظمت علی«علیه السلام» هم به همین رعایت نکردن میل و رضای سران شرک بوده و هست. به طوری که طبق اسناد تاریخی نصف کشتههای بدر به دست علی«علیه السلام» بوده است. 4- روش سخنگفتن قرآن و هر مکتب تربیتی که بخواهد بشر را در طول تاریخ هدایت کند آن است که اصول کلی را مطرح کند تا بشریت براساس شرایط تاریخی خود ازآن اصول و قواعد کلی استفاده کند و با تفکر خود، تکلیف مخصوص به زمان خود را بیابد تا تفکر در دین تعطیل نشود و تحجر جای آن را نگیرد. در نتیجه: اگر نام علی«علیه السلام» در قرآن برده شده بود، با توجه به آنهمه تعصب، دیگر دو دسته مسلمان نداشتیم به نام شیعه و سنی، بلکه گروه کثیری از تازه مسلمانان مقابل اصل دین میایستادند و در چنان شرایطی ادامهی اصل اسلام به خطر میافتاد به همین جهت کاری نشد که لجاجت و استکبار آنها برانگیخته شود. امام صادق«علیه السلام» فرمودند : تعداد نمازها هم در قرآن نیست، مثل «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْه» که معلوم نیست خداوند چهچیزی به پیامبر ابلاغ کرده و به عهدهی پیامبر است که آن را روشن کنند، زکات را هم قرآن نگفت به چه چیزهایی تعلق میگیرد و پیامبر(ص) روشن کردند، همچنان که گفت حج بهجا آورید، ولی کیفیت را نگفت، جایگاه پیامبر تبیین آیات است. آیا جریانات بعدی از جمله کشتن شیعیان حضرت علی«علیه السلام» به صِرف شیعهبودن و حتی کشتن فرزند حضرت فاطمهزهرا(س) در صحرای کربلا، نشان نداد که عدهای بودند که در عین لباس اسلامیت به هرقیمتی حاضر به پذیرفتن خط زلال اسلام در مسیر اهل البیت)علیهم السلام) نبودند؟ و لذا اگر نام علی«علیه السلام» در قرآن آمده بود براساس کینه با آن بزرگوار با اصل قرآن مقابله میکردند و حریم قرآن را میشکستند. و خداوند با عدم طرح نام علی«علیه السلام» قرآن را از چنین تجاوزاتی حفظ کرد. از طرفی پیامبرخدا(ص) با تایید علی«علیه السلام» در موارد مختلف، حجت را بر مردم تمام فرمودند. پیامبر(ص) میفرمایند: «اَنَا مَدینَةُ الْعِلْم وَ عَلیٌ بابُها، فَمَن اَرادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبابَ» ( الغدیر، ج 6، ص 114) من شهر علم میباشم و علی درازهی آن شهر است، پس کسی که طالب علم است باید از دروازه بیاید تا به علم برسد. روایت فوق در متون علماء اهل سنت مورد پذیرش انها است و قبول دارند که از پیامبر(ص) صادر شده به طوری که احمد حنبل از هشت طریق آن را روایت کرده. این روایات میرساند که همة امت باید به امیرالمؤمنین«علیه السلام» رجوع کنند و وصول به علم پیامبر(ص) از ناحیهی علی«علیه السلام» ممکن است و میرساند که علی«علیه السلام» اَعلَم جمیع امت است و مسلم چنین کسی باید بعد از پیامبر(ص) ولایت جامعهی اسلامی را به عهده داشته باشد تا امت را در جمیع امور به هدایت برساند. نکته: آیا نیامدن نام علی«علیه السلام» در قرآن موجب میشود که نتوان به یقین در امامت و جانشینی آن حضرت رسید؟ یا با اندکی تفکر در قرآن و توجه به فرمایشات پیامبر(ص) به راحتی روشن میشودکه عالیترین مصداق بعد از رسولالله(ص) ، برای ادامهی ولایت دینی برمسلمانان ، علی«علیه السلام» است. آیا راه تاریک است، یا چشمها نسبت به واقعیت بسته شده است؟ آیا آنها که علی«علیه السلام» را پس زدند اسلام را در مسیری بهتر قرار دادند؟ به گفتهی مورخان اهل سنت، آن چند سالی که حضرت علی«علیه السلام» برسرکار آمد، مردم دوباره اسلام زمان پیامبر(ص) را به یاد آوردند؟ پس از جنگ جمل بعد از 25 سال که صحابهی پیامبر(ص) از علی«علیه السلام» فاصله گرفتهاند، به امامت آن حضرت نماز میخوانند. عمرانبنحصین از صحابهی پیامبر(ص) میگوید: «صَلّی عَلیُّ عَلَیْنا بِالْبَصْرةِ فَقال: ذَکَّرَنا هذا الرّجل صَلاةً کُلُّنا نُصَلِّیها مَعَ رَسولالله(ص) » با علی«علیه السلام» در بصره نماز خواندیم، نماز او طوری بود که یادمان آمد نمازی که با رسولخدا(ص) میخواندیم.( صحیح بخاری، ج1 ، ص200، حدیث 784)چون در این مدتی که گذشته بود نماز هم به آن معنی واقعیاش از صحنهی زندگی مردم خارج و به فراموشی سپرده شده بود، به طوری که شهابالدّینزهری از علماء اهل سنت و از تابعین میگوید: «دخلتُ علی اَنَسِبنمالک بدمشق وَ هُوَ وَحْدَة یَبْکی»؛ پرسیدم چرا گریه میکنی؟ گفت: «لا اعرفُ شَیْئاً مِمّا کانَ علی عهدالنّبی(ص) الاّ الصّلاة وَ قد ضُیِّعَت» از آثار رسولخدا(ص) چیزی جز نماز نمیدیدم که آن را هم از بین بردند.( موطأ مالک، ج1، ص93) یعنی؛ نمازی که امروزه خوانده میشود سنخیتی با نماز پیامبر(ص) ندارد. محمدبنادریسشافعی از وهببنکیسان نقل میکند که میگوید: «کُل سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِ رَسُولالله قَد خُیِّلت حَتَّی الصَّلاة» در طول دوران خلفا، تمام سنتهای پیغمبر دستخوش تغییر شد، حتی نماز. آنچنان همه چیز تغییر کرد که وقتی امیرالمؤمنین«علیه السلام» در هنگام خلافت، امام حسن«علیه السلام» را میفرستند که مردم را متذکر کند، نماز تراویح که به جماعت میخوانید بدعت است و ریشه در کتاب و سنت ندارد، مردم فریاد میکنند: «وا سُنّتا عمرا، وا سُنّتا عمرا» حضرت علی«علیه السلام» امام حسن«علیه السلام» را میخوانند که رها کن.
1856
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم -با توجه به اینکه پس از مرگ زمان معنا و مفهوم ندارد چرا میگوییم اول برزخ است و بعد قیامت .وثانیا اینکه در قرآن کریم در سوره معارج فرموده مقدار آن روز معادل پنجاه هزار سال است کلمه مقدار برای سنجیدن روز چه مفهومی دارد اگر منظور این است که تقریب به ذهن شود یا منظور این است که گفته شود طولانیست باز سوال باقی است که چرا دقیق پنجاه هزار را آورده است وثالثا اینکه فرموده آسمان و زمین در دو روز و اقوات آن چهار روز آفریده شده -در مجموع چگونه میتوان مفهوم بی زمانی را قبول کرد درحالیکه اگر زمان بطور کلی وجود نداشته باشد اصلا مفایسه دو زمان معنایی ندارد ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام زمان به آن معنا که حرکت جوهریِ عالم آن را ایجاد می‌کند و یا حرکت زمین به دور خود و به دور خورشید پدید می‌آورد ،مسلّم در برزخ و قیامت معنا نمی‌دهد ولی برزخیان متوجه شب و روز دنیا هستند و از این جهت زمان را می‌فهمند. از طرف دیگر در برزخ و قیامت رفع حجاب هست به این معنا که در یک مرحله با رفع حجاب به مرحله‌ی دیگر وارد می‌شوند و این مقایسه و تقدم و تأخر را درک می‌کنند ولی این بیشتر حضورِ بعد از حضور است که حضور بعدی نسبت به حضور قبلی شدیدتر است و لذا به این معنا نیست که مرحله‌ی قبل را پشت سر بگذاریم و وارد مرحله بعد شویم بلکه به این معناست که نسبت به مرحله‌ی بعد در شدت بیشتری قرار گرفته‌ایم. در سوره‌ی معارج بحث عروج ملائکه از مرتبه‌ی مادون به مرتبه‌ی مافوق است که می‌فرماید مقدار آن پنجاه‌هزار سال است که به اعتبار آیات 47 سوره‌ی حج و 5 سوره‌ی سجده که می‌فرماید روز در نزد پرودگار برابر هزارسال است نسبت به آنچه شما می شمارید، می توان حدس زدکه که بحث 50000 سال به اعتبار سال هائئ است که برای زمین مطرح است. موفق باشید
1857
متن پرسش
بسمه تعالی -سلام علیکم.به کتاب شریف المیزان مراجعه کردم اما آخرش نفهمیدم منظور از اینکه روز را از دل شب انسلاخ میکنند یعنی چه و این چگونه میتواند آیت مهمی باشد "ومن ایاته اللیل نسلخ منها النهار ". چرا شب را از دل روز نفرموده در حالیکه تقدم زمانی یکسانی دارند .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام:آیه مذکور متذکر نظام الهی است که چگونه شب را از دل روز و روز را از دل شب بیرون می‌کشد تا ما را از این ظاهر متوجه سنت باطنی خود کند که چگونه در دل جاهلیت مکه نور محمد«صلی‌الله‌علیه‌وآله» بیرون می‌آید و یا در دل نظام شاهنشاهی حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» ظهور می‌کند. موفق باشید
1843
متن پرسش
سلام استاد گرامی. خداوند به شما توفیق روزافزون عنایت کند. استاد"صمت و سکوت" در روایات اسلامی به شدت مورد توجه و تاکید قرار گرفته است منتهی در آیات قرآن اشاره ای به این امر نشده، آیا اهمیت سکوت بقدری نبوده که در آیات بدان اشاره شود؟سوال دومم این است که در مقاله ایی در خصوص سکوت در عرفان اسلامی بخشی را مطالعه کردم و مایل بودم این بخش را شما بخوانید و نظرتان را در این خصوص اعلام کنید که فرق سکوت در عرفان اسلامی و غیر اسلامی چیست؟ این بخش بدین گونه است: «یکی از خصوصیات انسانی این است که با آن که ساکت و خاموش است سخن می گوید و با خود حرف می زند. انسان همواره با خود سخن می گوید. این سخنگوئی، ذاتی انسان است و نمی توان دمی را در سکوت مطلق بگذراند. آن چه مساله است این که این سخنان درونی از راه زبان منتقل می گردد؛ زیرا بسیاری از گفت وگوهای درونی و سخنانی که درجان آدمی است قابل گفتن نیست. اصولا انسان با سخن گفتن تفکر می کند و سخن ذاتی و درونی است که به او کمک می کند تا تفکر و تدبر کند و راه و چاه را بشناسد و علم درونی بیابد. ولی این سخن درون است که می بایست کنترل و مدیریت شود و بیراهه نرود. این مرحله نخست است و آن گاه نیز می بایست بهترین سخنان درون را بر زبان جاری ساخت. انسان باید از بسیاری تفکر و سخن گفتن درونی، تنها سخنانی را بر زبان جاری می کند که برای خود و دیگری مفید و سازنده باشد. درعرفان های غیر اسلامی، راهکاری برای تعالی به دست می دهند و آن این که مدیریت سخن ذاتی و درونی را به دست گیرد. البته این امر، بسیار دشوار و گاه ناشدنی است؛ زیرا اصولا تفکر و اندیشه بدان انجام می شود ولی مساله ای که هست اصل این مطلب است که سخن گفتن تا چه اندازه می تواند درکمال و یا سقوط انسان موثر باشد از این رو در عرفان های غیر اسلامی سخن از سکوت درونی است و این که ذهن به گونه ای تربیت شود تا حتی سخنگوی درونی ساکت وخاموش شود. روش اسلام برای ترتیب قوه ناطقه در اسلام روش دیگری برای مدیریت سخنگوی درونی بیان شده و آن این که اذکار خاص را در درون بخواند و آن را تکرار کند تا سخن گوی درونی در هنگامی که درحال تفکر نیست به بیراهه نرود. این که در اسلام و قرآن به ذکر و یادکرد، بسیار خدا توجه داده شده برای هنگامی است که شخص در گوشه ای نشسته و سخنگوی درون، مدیریت او را در دست گرفته و او را به هر سوی و سخنی می برد. دراین جاست که با ذکر و دعا او را به مسیر خاص هدایت می کنند. اما بهترین کار آن است که از این سخنگوی درونی برای تفکر و اندیشه در هستی و کمال استفاده شود. براین اساس تفکر یک ساعت، از عبادت هفتاد سال برتر دانسته شده است. این بدان معنا نیست که شخص درگوشه ای بنشیند و ذکری را بگوید بلکه باید همانند متفکران و فلاسفه و دانشمندان درموضوعی تفکر کند و سخن گوی درون را در مسیر کمالی و برای آن استفاده کند. مسئله تفکر و تدبر، از اصول اساسی در راه و روش قرآنی برای رسیدن به کمالات است. تفکر در انسان تدبر درکائنات، اصلی است که قرآن بارها و بارها بر آن تاکید داشته است. انسان سالک کسی است که در آفاق ( بیرون) و انفس (درون) خود تفکر می کند. اما در زمانی که انسان بی کار است ومشغول تفکر نیست می بایست خود را به ذکر مشغول دارد تا سخن گوی درونی بیراهه نرود. این گونه سکوت و خاموشی است که کمالی است نه هرگونه خاموشی دیگر؛ زیرا گوشه ای نشستن و درخود فرو رفتن و زمام امور را به سخنگویی سپردن که وی را به هر بیراهه ای می برد عین گناه است. بنابر این انسان بهتر است تا زمانی که خاموشی را برگزیده، به تفکر بپردازد در غیر این صورت به سخنگوی درون خویش ذکری را بیاموزد تا بیراهه نرود. »
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام در مراحلی توصیه به صمت و سکوت می‌شود که قلب انسان منوّر به معارف الهیه شده است و حالا آماده می‌شود که آن معارف بر قلب تجلی کند در این موارد سخن‌گفتن حجاب است و لذا در سلوکی که حضرت موسی«علیه‌السلام» باید در ذیل شخصیت حضرت خضر به‌دست ‌آوردند شرط اولیه‌ی حضرت خضر آن بود که «قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا» یعنی یک کلمه هم نباید بپرسی. در عرفان می‌گویند همان‌طور که زبان داری که سخن بگویی، گوش داری که بشنوی، پس یک دمی هم گوش بده، ملکوتیان ندا می‌کنند: «گوش دل را یک دمی این سو بیار.... تا بگویم با تو از اسرار یار» در هر حال هرگونه سکوتی مبتنی بر معرفتی است وگرنه سکوت محض معنا نمی‌دهد و نکته‌ی دوم سخن‌تان نکته‌ی خوبی است که تحت عنوان «روش اسلام برای قوه‌ی ناطقه» مطرح کرده‌اید. موفق باشید
1846
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی خداوند در قران می فرماید ما رسولی از خودتان فرستادیم تا ایات الهی را بر شما تلاوت نماید و شما را تزکیه کند و کتاب و حکمت به شما تعلیم نماید. سوال این است که منظور از این حکمت چیست؟ اولا حکمت عملی نمی تواند مورد نظر باشد چون تعلیم حکمت در ایه مورد نظر بعد از این است که تزکیه شدند ثانیا تعلیمی است مانند کتاب ثالثا غیر از قران و کتاب است. رابعا باید مانند کتاب توسط پیامبر تعلیم داده شده باشد و موجود باشد.و این که عده ای در رد فلسفه می گویند این فلسفه یونانی است و ما به فلسفه یا حکمت قرانی نیاز داریم نمی تواند درست باشد چون خود قران حکمت را غیر از قران بیان نموده است.با تشکر و ارزوی توفیق روز افزون برای جنابعالی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام ظاهراً با رعایت احکام الهی و تدبّر در قرآن و دقت در معارف قرآنی جان انسان آماده می‌شود تا خداوند یک نحوه بصیرت و شعور خاصی به انسان بدهد و خودش در قرآن می‌فرماید: « یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً» یعنی به هرکس حکمت داده ‌شود خیر کثیر به او داده می‌شود به این معنا که عده‌ای خاص مفتخر به حکمت می‌شوند. این عده بوده‌اند که متوجه شدند گمشده‌ی خود را در فلسفه می‌توانند بیابند، در واقع علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام و آیت‌الله مطهری در فلسفه به دنبال حکمتی بودند که خداوند به صورت اجمال به قلب آن‌ها متجلی نمود و مصداق آن را به صورت تفصیل در فلسفه یافتند و آنچنان آن حکمت را به تفصیل در آوردند که امروز شما با حکمت متعالیه‌ای روبه‌رو هستید که مبین سخن انبیاء می‌باشد اساساً فیلسوف نمی‌تواند مقلد باشد ولی حقیقت را در هر جایی که باشد می‌شناسد. موفق باشید
1825
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد در آیه شریفه در وصف مومنین داریم "اذله علی المومنین" و نیز از حضرت امام (رحمه الله علیه) شنیده ایم که می فرمودند در برابر بسیجیان احساس حقارت می کنم. با توجه به اینکه اگر انسان صاحب مقاماتی نباشد خیلی راحت در مقابل عظمت کسانی چون حضرت امام احساس حقارت می کند اما اگر خود او صاحب مقاماتی باشد داشتن این نوع احساس سخت می شود. می خواستم ببینم امثال این نوع از احساس هایی که در حضرت امام وجود داشته ریشه در چه زمینی دارد و چه نوع معرفت عمیقی ایشان دارند که از ته دل و نه از روی تعارف این سخن را می گویند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام حضرت امام در سیمای بسیجیان انوار الهی را می‌دیدند که چگونه خداوند اراده کرده است از طریق آن‌ها حق را بر باطل پیروز کند و معلوم است که امام در مقابل نور الهی متواضع و خاشع هستند. مگر از رابطه‌ی رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» خبر ندارید؟ موفق باشید
1826
متن پرسش
سلام علیکم . اینکه خداوند متعال با آن همه عظمت غیر قابل فهم فرموده : آیا به شتر نمینگرند که چگونه خلق شده . چه سری در آن است خلقت شتر چگونه انسان را هدایت میکند وبه چه سوال بزرگی پاسخ میدهد .سوال دوم اینکه فرموده انسان به غذایش بنگرد بسیاری گفته اند یعنی در غذایش دقیق شود یا اینکه منظور غذای روح است ولی من فکر میکنم با توجه به آیه بعدش که فرموده ما آب را فرو ریختیم و..... منظور اینست که عالم طوری تنظیم شده که حتی انسان اگر به چگونگی آماده شدن غذایش بنگرد میفهمد کار طبیعت نیست و این طبیعت خودش مقهور حکیمی است که همه چیز را برای انسان آفریده . آیا این برداشت من درست است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- در ابتدای سؤال خود به بنده لطف‌ها کرده بودید که ضمن تشکر، قسمت اول سؤال را حذف کردم، امیدوارم خداوند بر همه‌ی ما منت بگذارد و از پرتو انوار امام زمان‌مان محروم‌مان مگرداند، دائم به فکر مولایمان امام عصر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» باشید، از خدا می‌خواهم شما را و من را از موالی اماممان قرار دهد. 2- قسمت اول سؤال‌تان هم برمی‌گردد به همان نکته‌ای که در قسمت دوم سؤال متوجه شده‌اید. یعنی خداوند ما را به نظر به شتر و چگونگی خلق آن دعوت می‌کند تا نحوه‌ی ربوبیت خدا را در نظامی بنگریم که شتر نیز جزیی از آن نظام است. علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند: خداوند می‌خواهد از این طریق ما را متوجه نبوت بگرداند و بفرماید ما در راستای ربوبیت خود، به همان شکل که شتر را در زندگی شما قرار دادیم تا در شرایط زندگی بیابانی بتوانید زندگی خود را ادامه دهید، انبیاء را فرستادیم تا ربوبیت خود را کامل گردانیم و شما در ادامه‌ی حیات معنوی موفق گردید. به همین جهت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» معتقدند عموم این مثال‌‌ها جهت اثبات ضرورت نبوت است. موفق باشید
1819
متن پرسش
باسمه تعالی: پس از سلام؛ سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم. قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟ بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت. عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند. بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم‏ «إِنّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فى سَبیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است که در ظرف کمتر از یک هفته آن چنان مات شوند که هر چه دارند بگذارند و فرار نمایند و یا تسلیم شوند، به صورتى که قواى مسلح ما تا کنون نتوانند اسیران و کشتگان و غنایم را به شمار آورند و گرچه تمام این امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه‏ آسا تحقق یافت، لکن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتیبانان آنان... به خضوع وادار مى‏کند، بُعد معنوى آن است که با هیچ معیارى نمى‏توان سنجید و با هیچ میزانى نمى‏توان عظمت آن را دریافت. ما عقب‌ماندگان و حیرت‌زده‏گان، و آن سالکان و چله‏ نشینان و آن عالمان و نکته‏ سنجان و آن متفکران و اسلام‏ شناسان و آن روشنفکران و قلمداران و آن فیلسوفان و جهان‏ بینان و آن جامعه‏ شناسان و انسان‏ یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل مى‏کنند که از جامعه مسمومى که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هایش مسموم، خیابان‌ها و گردشگاه‌هایش مسموم، مطبوعات و رسانه‏ هاى گروهى‏اش مفتضح و مسموم، از کودکستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در یک چنین محیطى به جوانى و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند، که اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن این جامعه و انقلاب - که خود نیز اگر معیارهاى عادى را حساب کنیم باید کمک به فساد کند- یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسیده‏اند، بسازد؟ جز دست غیبى و دستگیرى الهى و تصرف ربوبى، با چه میزان و معیار مى‏توان تحلیل این معما کرد؟ این جانب هر وقت با یکى از این چهره‏ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بیان و چهره‌ی نورانى‏اش مشاهده مى‏کنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏کنم. و هر وقت در تلویزیون، مجالس و محافل این عزیزان که خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهیا مى‏کنند، و مناجات و راز و نیازهاى این عاشقان خدا و فانیان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏نگرم که با مرگ دست به گریبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏گنجند، خود را ملامت مى‏کنم و بر حال خویش تأسف مى‏خورم. اکنون ملت ما دریافته است که: «کُلُّ یَومٍ عاشُورا وَ کُلُّ ارْضٍ کَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اینان شب عاشوراهاى اصحاب سید الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏کند. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شکر عمل شما برآیم. شما را همان بس که محبوب خداى تعالى هستید، و خداى شما فرموده که شما را که چون سدى محکم و بنیانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ایستاده‏اید، دوست مى‏دارد. و این است جزاى شما و این است عاقبت عمل شما». در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند. مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود. در روایت داریم که معاویة بن عمّار می‌گوید: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِکُمْ یَبُثُّ ذَلِکَ إِلَى النَّاسِ وَ یُشَدِّدُهُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِکُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِیعَتِکُمْ لَیْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَایَةُ أَیُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِیَةٌ لِحَدِیثِنَا یَبُثُّ فِی النَّاسِ وَ یُشَدِّدُ فِی قُلُوبِ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احادیث شما که آن‌ها را در میان مردم نشر مى‏دهد و در قلوب شیعه شما جایگیر مى‏سازد و مرد دیگرى است اهل عبادت که این خصوصیت را ندارد، آیا کدام یک از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حدیث ما که آن را در میان مردم نشر دهد و در قلوب شیعیان جایگیر سازد، از هزار عابد برتر است. ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند. بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند. والسلام
1817
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت جنابعالی در قران می فرماید مپندارید انان که شهید شده اند مرده اند بلکه زنده اند ولی شما درک نمیکنید به نظر می رسد منظور ایه این است که انان که در راه خدا کشته می شوند مانند وقتی که زنده اند در بین شما هستند فقط تفاوتش در این است که شما انها را نمبینید. یعنی علاوه بر اینکه در نزد خدا روزی میخورند و دارای ان مقام غیبی شامخ هستند مانند وقتی که زنده بودند در بین شما هستند بر خلاف انان که به مرگ طبیعی از دنیا می روند و دستشان از دنیا کوتاه است.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام در آیه‌ی 169 سوره‌ی آل عمران آنچه مدّ نظر است «عند ربِّهم یُرزقون» است که شهدا پس از شهادت در مقام «عند رب» مفتخر به رزق الهی هستند. در حالی‌که سایر مردم پس از مرگ میهمان سفره‌ی اعمال خودشان می‌باشند ولی شهداء با رسیدن به مقام فنای فی‌الله میهمان سفره‌ی خداوند می‌باشند. موفق باشید
1812
متن پرسش
با سلام. استاد گرانمایه سوال من این است که در روایات داریم هنگامی که ابراهیم علیه السلام را در آتش گذاردند جبرئیل بر ایشان نازل شد و پرسید خوواسته ای داری وابراهیم(ع) فرمود از تو نه. استاد ما در روایات داریم که برای خواسته هامان توسل به ائمه کنیم و ایشان راشفیع قرار دهیم اگر این درست است چرا ابراهیمنبی خواسته اش را به جبرئیل نگفت؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام نظر به واسطه‌ها به عنوان وسایلی مستقل شرط توحید نیست، ولی اگر خداوند واسطه‌هایی را جهت امور ما قرار داده نه‌تنها باید از آن‌ها استفاده کرد، بلکه واجب است از آن استفاده نماییم همان‌طور که به تعبیر حضرت علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه»؛ برای حضرت یوسف«علیه‌السلام» واجب بود که به آن زندانی که آزاد می‌شود بفرماید به پادشاه متذکر شود که او بدون دلیل زندانی شده است. شاید حضرت ابراهیم«علیه‌السلام» در آن مرحله که به قلب خود رجوع می‌کردند یک نحوه استقلال در توسل به جناب جبرائیل«علیه‌السلام» را در خود احساس می‌کردند و قلب خود را از آن حالت منصرف نمودند و متوجه خدا کردند ولی خداوند در قرآن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی‏ سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(سوره‌ی مائده، آیه‌ی 35) جهت رسیدن به مقام قرب الهی وسیله‌ی مناسب را پیدا کنید. و در روایت داریم که آن وسیله‌ی مناسب ائمه«علیهم‌السلام» هستند. موفق باشید
1803
متن پرسش
سلام استاد درآیه 48سوره نمل خداوندمحل زندگی قوم صالح راباکلمه مدینه مشخص کرده است. مگرمدینه به جایی نمی گویند که ازلحاظ تقوای مردمان آن دیارآباد باشدپس چرادراین آیه از مدینه به جای قریه استفاده کرده است درحالی که قوم صالح افراد فاسدی بودند؟(طبق تفاسیر قریه به جایی می گویندکه مردمان آن دیار بی ایمان باشندهرچندآن شهر به لحاظ ظاهر آباد باشد؟یادرآی 67سوره حجر درباره قوم لوط نیز از واژه مدینه استفاده کرده است چرا؟ لطفا توضیح دهید ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام طبق همین آیات که ملاحظه می‌فرمایید، نمی‌توان این تعریف را برای مدینه تعمیم داد که همیشه به معنای محل که مدینه زندگی افراد با ایمان است. موفق باشید
1756
متن پرسش
باسلام. استاد گرانمایه شما در سخنرانیهاتان با استناد به آیه تطهیر ائمه معصومین علیهم السلام را عین پاکی و دارای خاصیت پاک کنندگی می دانید. حال آنکه ظاهر آیه تنها نشانگر این است که خدا اراده کرده فقط و فقط ایشان را پاک کند. پس پاک کنندگی را از کجا می توان استنباط کرذد.. سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام همین‌که می‌فرمایید آیه‌ی تطهیر به ما خبر می‌دهد انسان‌هایی از اهل‌البیت پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» هستند که عین پاکی و طهارت‌اند و علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در تفسیر این آیه ما را متوجه طهارت تکوینی اهل‌البیت«علیهم‌السلام» می‌کند. ولی طبق آیه‌ی «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏» که می‌فرماید علاوه بر اطاعت از خدا و رسول، اطاعت از اولی‌الأمر نیز واجب است و مسلّم خداوند ما را دعوت به اطاعت کسی نمی‌کند که ما را گمراه کند؛ می‌فهمیم باید از اهل بیت اطاعت و پیروی کرد تا ما را از زشتی‌ها پاک کنند. در همین رابطه امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در رابطه با پیروی مسلمانان از امام اشاره به آیه‌ی فوق می‌کنند و می‌فرمایند: امامان همان کسانی‌اند که «قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ رَسُولِهِ وَ فَرَضَ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ طَاعَتِهِم‏» خداوند او را در کنار خودش و پیامبرش قرار داد و اطاعت آن‌ها را بر بندگان واجب کرد. موفق باشید
1733
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی در ایه 29سوره بقره می فرماید ابتدا زمین را خلق کردیم و بعد به اسمان پرداختیم در فلسفه می خوانیم ابتدا عالم عقل بعد مثال و بعد طبیعت شکل میگیرد یعنی دنیا نازله عالم مثال است حال اگر در این ایه اسمانهای هفت گانه را همان عالم معنی بدانیم چطور عالم زمین و دنیا قبل از عالم معن بوجود امده است؟التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام از آیه‌ی 29 سوره‌ی بقره که می فرماید« هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ » تقدم خلقت زمینی نسبت به آسمان بر نمی‌آید، بلکه می‌فرماید: خداوند آن‌چه در زمین هست، همه را برای شما خلق کرد و سپس در همین راستا هرآنچه در آسمان است برای شما خلق کرد به این معنا که ابتدا نیازهای مادی شما را برآورده کرد و سپس نیازهای معنوی‌تان را. به همین جهت در آخر آیه ما را متوجه اسم علیم خداوند نمود که به نیازهای ما عالم است. موفق باشید
1725
متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم خدمت استاد بزرگوار. . .استاد بنده همان جوان سوال 1693 هستم. . . با توجه به اینکه اکثر آثار با ارزش شما را مطالعه کردم،شما فرمودید سیر را ادامه بدهید و به عقب برگشت نکنید.حدودا 2 ماهی هست المیزان را شروع کرده ام(البته قبلش جزوه ای که شما در رابطه با المیزان داشتید مطالعه کردم و قدم در مسیر گذاشتم) تقریبا المیزان شیرین بود و شکر خدا با عقل ناچیز مان کمی قدم گذاشتیم،2 هفته ای هست که جلسات تفسیر آیت الله جوادی را گوش میکنم و شکر خدا این هم شیرین بوده،و شرح خوبیست بر المیزان،به نظرتان با توجه به اینکه هنوز سیر کتب شما با طور کامل تمام نشده از خواندن المیزان و سخنرانی استاد دست بردارم یا با هم جلو برم(برنامه خودم به این صورت است که یک روز در میان؛یک روز المیزان،یک روز آثار شما،یادداشت هم برمیدارم.البته بنده کارمندم و برای همین وقت مطالعه کمی دارم)مثلا روزی 4 ساعت. . . استاد واقعا به شما علاقه دارم. استاد نمیدانم از اینکه وقت ارزشمند شما را میگیرم مسئولم یا خیر.حلال بفرمایید لطفا. . ..یا علی.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام خدا را بسیار شکر کنید که توفیق فهم تفسیر المیزان و سخنان حضرت آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» را به شما داده است. از مطالعه‌ی المیزان و اُنس با شرح حضرت آیت‌الله جوادی دست برندارید. اگر توانستید در کنار مطالعه تفسیر المیزان مباحثی که عرض کرده‌ام را نیز ادامه دهید. موفق باشید
1713
متن پرسش
بسمه تعالی -سلام علیکم -آیا این دعای حضرت نوح ع که فرمودند "رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیارا" مستجاب شده یانه .اگر شده چرا هنوز کفار فعال اند و اگر نشده چرا از زبان نبی خدا ع چنین دعایی گفته شده ؟ ودوم اینکه چرا فرموده" لا یلدوا الا فاجرا کفارا" درحالیکه عقلا و شرعا محال نیست فرزند یک کافر اهل هدایت و نجات باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام حضرت با توجه به شرایط آن زمان و نور نبوت خود متوجا اند که شرایط محیطی امکان تعالی به هیچ‌کس نمی‌دهد و با دعای حضرت آن بساط برچیده شد. موفق باشید
نمایش چاپی