بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
21284
متن پرسش
سلام علیکم: ببخشید سوالاتی که در مورد شماره بعدی نشریه خط در هفته گذشته برایتان ارسال نمودیم بدستتان رسیده است. چون هنوز جوابی نه به ایمیل و نه در قسمت پرسش و پاسخ نیافتیم. بحث در مورد دشمن اصلی حوزه و چگونگی مقابله با آن بود. با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی جز همان سؤالات اولیه دریافت نکردم. مجدداً جواب آن‌ها ارسال می‌شود:

باسمه تعالی: سلام علیکم:

جواب سؤال 1- دشمن اصلی حوزه، غفلت از تبیین درست دین الهی است زیرا در صورت درست‌نشان‌دادنِ دین خدا در آن حدّ که انسان‌ها بتوانند از طریق شریعت الهی راهِ اُنس با خدا را بیابند، هر جریان منحرفی که راهِ ما را به سوی خدا می‌بندد و ما را نسبت به نور حق محروم می‌کند؛ معلوم می‌شود اعم از مارکسیسم، یا وهابی‌گری، یا فرقه‌ی احمد حسن، یا غرب و آمریکا. مشکل این‌جا است که اینان کالاهایی دارند که می‌تواند در عرض کالاهای ما خودنمایی کند وگرنه هرگز کالاهای این‌ها با حقیقتِ نورانی شریعت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» آن‌گاه که درست مطرح شود، همطراز نیست.

جواب سؤال 2- آمریکا به عنوان نمود استکبار مقابل نور توحیدی است که انقلاب اسلامی در این تاریخ به ظهور آورده. توحیدی که ماوراء سکولاریته می‌خواهد بشر را متذکر این امر کند که تنها با ولایت الهی امورات دنیایی و آخرتی خود را می‌تواند سر و سامان دهد که تجسم عینی آن ولایت فقیه در مقابل ولایت شیطان است. به همان معنایی که حضرت حق می‌فرماید: «وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبيناً + يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلاَّ غُرُوراً»(119 و 120/ نساء) هر آن‌کس ولایت شیطان را پذیرفت حقیقتاً در خسرانی بس روشن و مشخص قرار می‌گیرد. شیطان در راستای ولایت خود وعده می‌دهد و آرزوسازی می‌کند و نیست وعده‌های شیطان مگر فریب. و بدین لحاظ آمریکا شیطان بزرگ است و راه عبور از دشمنی آمریکا، نجات‌دادن انسان‌ها از وعده‌ها و آرزوهای شیطانی است.

جواب سؤال 3- دشمن از طریق جهلِ ما نسبت به حقیقت می‌تواند در حوزه‌ها نفوذ کند و حقیقت چیزی جز آن‌چه وَحی الهی بدان متذکر است، نیست. آری! آن‌چه وَحی الهی بدان متذکر است و نه آن‌که تنها وَحی الهی را بدانیم. وقتی مادر بر سر فرزندش فریاد می‌زند: صبر کن تا یادت بدهم، که به چه می‌گویند حرف‌شنوی؛ مادر می‌خواهد فرزندش را به حرف‌شنوی بکشاند، نه آن‌که حرف‌شنوی را برای فرزندش تعریف کند، بلکه می‌خواهد کاری بکند که او شنوایِ آنی شود که به ذاتش تعلق دارد، گونه‌ای فراخوانش یا «ندا»ست. و ما مدت‌هاست که معنای رجوع به حقیقت را با دروس رسمی حوزوی به حاشیه برده‌ایم و نهایتاً گمان می‌کنیم با یک درس اخلاق که عموماً آن را امری اعتباری می‌پنداریم، می‌توان مشکل عدمِ رجوع به حقیقت را جبران کرد. در حالی‌که اگر آن بحث اخلاقی مبتنی بر بنیادِ جان انسان‌ها نباشد، خود نیز علمی است بر علوم گذشته.

جواب سؤال 4- حقیقتِ دوران ما انقلاب اسلامی است. طلاب عزیز باید انقلاب اسلامی را بشناسند و بشناسانند.

تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع می‌شود به معنای پناه‌جستنِ قومی است به آن‌چه به عنوان تقدیر الهی و حوالتِ قدسی به عهده‌اش نهاده‌اند تا از زهر نیهیلیسم خود را و بشریت را رهایی بخشد و این با نشان‌دادن حقیقت ممکن است، حقیقتی که امری است تاریخی، و به عنوان امر تاریخی انسان‌ها را در گذر زمان فرا می‌گیرد و دگرگون می‌کند و بدین لحاظ حقیقت با انقلاب اسلامی آغاز می‌گردد و با انقلاب اسلامی نگهداری می‌شود تا سرآغاز آن قوم تاریخی را به همراه آورد و آن قوم از عادی‌شدن زندگی رهایی یابد.

حال سؤال این است با توجه به آن‌چه گفته شد آیا ما از حیث حضور تاریخی خود در سرآغاز هستیم؟ آیا ذات انقلاب اسلامی را به عنوان سرآغاز می‌شناسیم و به آن توجه داریم؟ یا با همان فهم قبلی به آن می‌نگریم و با آن همان معامله‌ای را می‌کنیم که با سایر اتفاقات انجام می‌دهید، زیرا عزمِ نظر به دوردست‌ها در ما مرده است.

خطر آن‌جاست که با فراموش‌کردن حضور تاریخی انقلاب اسلامی، حقیقت دوران فراموش شود و در این رابطه پوچ‌انگاری یا نیهیلیسم به سراغ طلبه می‌آید و از خود می‌پرسد مرا چه شده که با مطالعات حوزوی و عبادات شرعی احساس پوچی می‌کنم؟! موفق باشید

21274
متن پرسش
با سلام: از اینکه باز مصدع اوقات می شوم عذر می خواهم. به نظر می رسد پاسختان به سوال 21263 بسیار کلی بود تقریبا هیچ یک از مفاد سوال به طور روشن پاسخ داده نشد مسلم است که پاسخ شما ادعای هر دینی است شما در سوال 20757 فرمودید هرکس به اندازه‌ی توحیدی که دارد، رستگار می‌شود. خوب به زعم ما توحید در ادیان شرق بسی بیشتر است. در اسلام «لا اله الا الله» مطرح است و مثلا لا موجود الا الله مطرح نیست اله مربوط به توحید در عبادتست و یا مثلا توحید ذات بگیریم اما ازین شعار کلیدی وحدت وجود برنمی آید بله بعدها عرفا مطرح کردند ربطی به اسلام ندارد. هر فرد در بررسی ادیان نمی تواند برود اقوال و آرا تمام متفکران آن دین را بررسی کند. متون مقدس مشخص اند ما در بررسی اجمالی و نگاه گذرا متوجه می شویم مثلا تورات و انجیل در برابر قرآن معارف کمتری دارد و مطالبی درآن آمده که معلوم نیست دانستنش چه فائده ای دارد مثلا نسب نامه یوسف نجار آمده که مشخص نیست چه ربطی به عیسی دارد با این مقایسه اجمالی متوجه برتری قرآن در ایجاز می شویم اما وقتی همین قرآن را با متون مقدس هند مقایسه می کنیم به نظر می رسد می توان به راحتی متوجه برتری متون هند شد و این بررسی اجمالی به نظر کافی می آید و الا امکان دستیابی به دین حق میسر نیست. مثلا همان معاد جسمانی را در نظر بگیرید آیه «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ «3» بَلى‌ قادِرِينَ عَلى‌ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ» در نگاه اول برای دین پژوه و هرکس دیگر ظهور در معاد جسمانی عنصری دارد و چون عقل پذیرای چنین معادی نیست یا باید گفت دین اسلام باطل است یا اینکه گفت معاد مورد نظر اسلام معاد صدرا است که 900 سال پس از ظهور اسلام آمده و مبتنی بر حدود 11 مقدمه است مثلا اثبات تجرد تخیل (که بعید می دانم تجرد خیال در متون اسلام آمده باشد تجرد نفسش مورد اتفاق نیست چه برسد به خیال) معادی که روزی حوزه ها نشده حتی بزرگانی که عمری در صدرا غور کردند چون مدرس زنونی و رفیعی هم به درکش نائل نیامدند خوب اگر ما اینگونه بخواهیم بحث کنیم تمام ایراداتی هم که شما به مسیحیت مثلا می گیرید را هم باید رفت تمام الهیات مسیحیت و آرا متفکرانشان را دید تا بتوان به فهم مسیحیت نائل آمد و پس از آن به بطلانش حکم نمود مطمئنا این شیوه عاقلانه نیست و عملا برای فردی که به دنبال دین حق است کارا نیست پس راه، بررسی اجمالی ادیان به ویژه در مبحث مبدا و منتها است در مبدا همانطور که گفتید بررسی توحید مهم است. ادیان هند توحید بالاتری دارند والا چرا شما به جای قرآن برای کسب توحید به محضر اپانیشدها رفتید؟ از طرفی معاد غیر عادلانه است و تناسخ بهتر مساله عدالت را تبیین می کند و جمع بین توحید و تناسخ را من در مکتبی جز دین سیک نیافتم و با توجه به اینکه فرمودید دین حق، دینی است که همه‌ی ابعاد انسان را در نسبت با حق و خلق و خود به فعلیت برساند ظاهرا آموزه های گرانت صاحب را با قرآن و ... مقایسه کردید و به این نتیجه رسیدید که اسلام برتر است اگر لطف کنید نتایجتان را عرضه کنید نیز ممنون می شوم چون می ترسم در این انتخابی که کردم دچار اشتباه شده باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالبی که فرمودید، مطالبی نیست که در سؤال و جواب در این فضا بتوانید نتیجه بگیرید. پیشنهاد بنده آن است که ابتدا باید در آن بستر دینی و فرهنگی که هستید، تحقیق کاملی داشته باشید تا در رجوع به فرهنگ و دین بعدی دچار بحران و بی‌پایگی نگردید. مثلاً معاد جسمانی که در دین اسلام است را درست بررسی نکرده‌اید و خیلی سطحی از آن گذشته‌اید. به عنوان نمونه در این مورد می‌توانید سری به جزوه‌ی «نحوه‌ی حیات بدن اُخروی» که بر روی سایت هست، بزنید.

در مورد توحید هم عمده جمع بین تنزیه و تشبیه است. یعنی نظر به احدی که صمد هم می‌باشد. از طرفی در احدیت خود جایی برای غیر نمی‌گذارد و با صمدیت خود راه را به سوی حقیقتش می‌گشاید. در روایت داریم: حضرت سجاد (ع) مى‏ فرمايند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ‏ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور»[1] خداوند مى‏ دانست در آخرالزمان اقوام متعمّقى مى ‏آيند كه براى آن‏ها سوره توحيد و شش آيه اول سوره حديد را نازل كرد. اين خبر نشان مى ‏دهد براى فهم سوره‏ ى توحيد و شش آيه‏ ى اول سوره‏ ى حديد نياز به روح آخرالزمانى است. نتيجه اين‏كه واژه‏ ها هر اندازه هم كه مقدس باشند تنها در گرو تفكرى كه به آن‏ها رجوع مى‏ شود بزرگى و قداست خود را مى‏ نمایاند.

بنده تا حدّی اُپانیشادها و مکتب یوگا را مطالعه کرده‌ام. نظر خودم آن است که توحید اسلام، جامع‌تر است به‌خصوص توحیدی که حضرت در نهج‌البلاغه از آن گزارش می‌دهند

آن نوع توحید بیشتر با جنبه‌های شخصیِ دین سر و کار دارد و نسخه‌ی عالمگیر تجویز نمی‌کند و لذا آثار و نتایجش عمومی نبوده و تحت عنوان «تجربه‌ی دینی» امروز مشهور است. هایدگر در این مورد آخرین مرحله‌ی دوره‌ی مدرن را غیاب خدایان و یا فروبستگیِ ساحت قدس می‌داند و معتقد است حاصل این غیاب، آن است که ما نسبت‌مان با خدایان در حدّ تجربه‌ی دینی فرو کاسته می‌شود و معتقد است مسیحیت با فردی‌کردنِ دین نقش مؤثری در این مورد داشته است و عملاً راه را برای تمدنِ سکولار باز گذاشته است. موفق باشید

 


[1] ( 1)- الكافى، ج 1، ص 91.

21269
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: طبق برداشت های قرآنی هدف متوسط حکومت اسلامی اجرای «عدالت اجتماعی» در سطح جامعه است و هدف نهایی «قرب الهی» است. سه سوال دارم: 1. بفرمایید چرا هدف متوسط حکومت اسلامی را عدالت نامیده اند و هدف نهایی را قرب الهی؟ ضروت این ترتیب چیست؟ 2. عدالت چه نقشی در قرب الهی انسان های مسلمان دارد؟ 3. آیا می توان در حکومت اسلامی در یک زمان توأمان به اقامه این دو هدف پرداخت یا خیر باید نخست عدالت را برقرار ساخت و بعد بستری سازی قرب الهی کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1 و 2- عدالت از آن جهت مقدمه است که دغدغه‌های تبعیض را از جامعه کم می کند تا انسان‌ها به هدف اصلی خود که همان قرب است، بپردازند 3- عموماً انسان‌ها در همان حدّی که در عدالت اقدام می‌کنند، در همان حدّ زمینه‌ی قرب در مقابل‌شان گشوده می‌شود. البته عدالت بیشتر با قناعت همراه است. موفق باشید

21262
متن پرسش
سلام علیکم: اگر اشتباه نکنم، حضرت آیت الله جوادی آملی در یکی از مباحث تفسیری‌شان استدلال می‌کردند که خداوند وقتی ادعایی را از جانب ماسوی الله مطرح می‌کند (یا به عبارتی نقل قولی می‌کند) در صورتی که آن کلام ناحق باشد، بعد نقل قول بلافاصله آن را رد می‌کند و حق را بیان می‌دارد. این کار برای آن است که حکیم نقل کلام باطل نمی‌کند مگر آنکه بطلان آن و حقیقت مطلب را هم در کنارش بیان نماید تا در میان خلق ایجاد شبهه نشود. اکنون سوال بنده: در آیاتی که در مورد ماجرای خلقت آدم ابوالبشر و سرپیچی شیطان از سجده بر او وارد شده است، در جایی شیطان صراحتا اغوای خود را به خداوند نسبت می‌دهد (الحجر ۳۹ و الاعراف ۱۶). عجیب است که در هیچ یک از این موارد خداوند بعد از نقل سخنان درشت شیطان، ادعای او را رد نمی کند! اگر آن قاعده را بپذیریم که خداوند در مقابل نقل قول باطل سکوت نمی‌کند و بلافاصله آن را رد و سخن حق را بیان می‌کند، در اینجا که شیطان اغوای خود را به فعل (یا اراده) خداوند نسبت داده است آیا سکوت خداوند را نباید مهر تاییدی بر این مطلب بدانیم؟ و اگر چنین است (و حقیقتا خداوند اراده فرمود در جریان خلقت آدم ابوالبشر شیطان او را اغوا کند) پس آن بحث عدالت خداوند چه می‌شود؟ موجودی را اغوا کردن و سپس مجازات کردن با عدل الهی چطور جمع می‌شود؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نکته‌ی ارزشمندی در رابطه با سخنان آیت اللّه جوادی اشاره فرمودید. ولی عنایت داشته باشید وقتی موضوع مورد بحث در آیات الهی شخصِ شیطان باشد که خداوند در موردش فرموده: «و ما یعدهم الشیطان إلا غرورا» یعنی شیطان هرچه ادعا کند جز فریب و دروغ نیست؛ پس عملاً آن نکته را متذکر شده که تأیید سخن شیطان نباشد که ادعا کرد پروردگارا تو مرا اغواء نمودی. زیرا آن‌چه مربوط به خودش بود و انتخاب و اراده‌ی خودش، به حضرت ربّ العالمین نسبت داد و مثل همیشه در این‌جا نیز فریب‌کارانه سخن گفت. موفق باشید

 

21253
متن پرسش
سلام علیکم: چرا رهبری انقلاب و مراجع تقلید از بی عدالتی در جامعه جلوگیری نمی کنند و فقط به تذکر دادن و بیانیه اکتفا می کنند؟ از زنجان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رهبر نظام اسلامی به عنوان زعیم یک جامعه تلاش دارد مردم را به آن نوع آگاهی برساند که خودشان دوست‌دار عدالت باشند، به جای این‌که برای هرکس پلیسی قرار دهند. باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که قرآن قیام به قسط و عدالت را در زیر دستورات الهی به عهده‌ی مردم گذاشته است. در سوره‌ی حدید آیه‌ی 25 می‏ فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ». به راستى پيامبران خود را با بیّنات روانه كرديم و با آن‌ها كتاب و میزان را فرود آورديم تا مردم به قسط برخيزند و حدید را كه در آن سختی زیاد و سودهایی برای مردم است نازل کردیم تا خدا معلوم بدارد چه كسى او و پيامبرانش را به غیب يارى مى‏ كند، آرى خدا نيرومندِ شكست ناپذير است. می ‏فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا» یعنی ارسال رسول با تدبیر الهی بوده و می‏ گوید «ما» فرستادیم تا نظر را متوجه خداوند و کارگزاران الهی کند. اینان رسولان را فرستادند تا آن‌ها به جای خدای نامحدود بتوانند عمل کنند. «بِالْبَيِّنَاتِ» با چیزی رسولان را فرستادیم که هم خودش روشن است و هم روشنی‏ بخش و روشنگر است و طرف مقابل هم از این سخنان بهره می ‏برد زیرا تنها برای خودِ رسول روشن نبوده، قدرت روشنگری هم دارد و طرف مقابل که با آن بیّنات روبه‌رو شود مطالب زیادی برایش روشن می ‏شود - حتی معجزات هم نمونه‏ هایی از بیّنات‌اند- و این شیوه عمومی کسانی است که صاحب رسالت‏ اند، چه انبیاء یا جانشینان آن‏ها و شیوه‏ هایی که این بزرگان از آن استفاده می ‏کنند امور بیّن ‏اند و از همه راه‏های بیّن استفاده می‏ کردند.   

گویی پیامبران وارد فضای تاریکی شده ‏اند که انسان‏ها در آن فضا خودشان را هم نمی ‏بینند و نمی ‏شناسند و پیامبران آمده ‏اند تا با بیّناتِ خود، تعریف جدیدی از خود بیابند تا شرایط تغییر کند و از تاریخ جاهلیت که نه در آن ابدیت برای انسان مطرح بود و نه استعداد رسیدن به قرب الهی برای انسان معنا داشت، به تاریخ دیگری وارد شوند که دستور عمل‏ های خاص خود را دارد لذا می‏ فرماید: «أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ» با پیامبران کتاب و میزان نازل کردیم تا آن‏هایی که در کنار پیامبران قرار می‏ گیرند از آن بهره ‏مند شوند. بحث «اِنزال» را به میان می ‏آورد که پایین‌آوردن است نه یاددادن به پیامبر، زیرا این دستورات، باطنی معنوی دارند و نازل شده ‏اند تا برای مردم قابل فهم باشد. «میزان»، آن قدرت تشخیصی است که چگونه از کتاب و دستورات الهی استفاده کنیم و این هم با پیامبران نازل می‏ شود و در رابطه با میزان، انسان‌ها وزن هر دستوری را تشخیص می‌دهند تا آن‌جا که اگر دو دستور معارضِ همدیگر شدند می‏ فهمند وزن و اهمیت هرکدام چه قدر است و کدام را باید بر کدام حاکم کرد. چنین تشخیصی با پیامبران نازل می‏ شود و هر آن کس که در کنار پیامبران قرار گیرد از چنین توانایی بهره ‏مند می‏ شود و گرفتار تحجر نمی ‏گردد.[1]  در ادامه می‌فرماید: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» برای آن که مردم جهت اقامه‌ی قسط به‌پا خیزند. هدف اولِ ارسال رسولان قیام به قسط است تا مردم خودشان به‌پا خیزند نه آن‌که پیامبران به هر قیمتی اقامه‌ی قسط کنند، اگر مردم خواستند خودشان قیام کنند و درگیر موضوع شوند تا اولاً: جبهه مقابل خود را بشناسند. ثانیاً: بدانند برای اقامه قسط باید خود هزینه کنند و پیامبران شرایط چنین انتخابی را فراهم نمودند و آن‏ها را از انتخاب‏های خطا آزاد کردند و موفقیت در این امر مربوط به مردم است که اقدام بکنند یا نکنند. پس وقتی در روایت داریم: «ارتَّد الناس بعد رسول الله الا ثلاثه»[2] بعد از رسول خدا (ص) همه به نحوی منحرف شدند مگر سه نفر، باید بگوییم مردم کوتاهی کردند یا رسول خدا؟ در حالی‌که رساندن کتاب و میزان به عهده‌ی پیامبران بود و قیام به قسط به عهده‌ی مردم می‌باشد.

مردم باید تلاش کنند خود را در تاریخی که شروع شده شکل دهند و این جا است که مافوق عدالت، آزادی به میان می‏ آید و نباید با هر شیوه‏ای به اهداف خود رسید و آزادی انسان‏ها را زیر پا گذاشت و به همین جهت علی (ع) حاضر نیستند مثل معاویه با زیر پاگذاردن آزادی مردم، عمل کنند و به هر قیمتی به اهداف خود برسند.

در معنای «قسط» باید متوجه ضد آن یعنی «جُور» شد که به معنای دادن حقِ یکی به دیگری است هر چند خودش هم راضی باشد[3] پس قسط یعنی حق کسی را دادن و دین آمده تا حقوق در همه جا و در همه چیز رعایت شود. هدف در حرکت انبیاء آن است که مردم به شعوری برسند که حقوق هر چیزی و هر کسی رعایت شود و در این راستا به پا خیزند تا مقسِط شوند و قاسط مقابل این هدف قرار دارد و تلاش دارد این اتفاق نیفتد - مثل معاویه -. در ادامه می‌فرماید: «وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» و حدید را فرو فرستادیم که در آن سختی زیادی هست و منافعی برای مردم دارد.  در چنین شرایطی که مقسطین یک طرف ایستاده‏ اند و قاسطین در طرف دیگر، دستوراتی با شدّت و حِدّتی خاص نازل شده که منجر به قتال و مبارزه می ‏شود[4] که در آن سختی شدیدی هست. بعد از آمدن بیّنات، در مقابل آدم‏هایی که حق برای‏شان روشن شده و جلو فهم خود ایستاده، برخوردهای شدید در میان می ‏آید. نمونه نزول برخورد شدید دستوری است که می‌فرماید: «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ» که به رسول خدا (ص) دستور داده با کفار و منافقین مقابله کند، این به معنای آن نبود که حضرت با منافقین جنگ کنند، بلکه به معنای همان برخورد سختی است که حضرت با آن‏ها داشتند و این شدت و حدّت نیز نازل شده و ریشه‌ی الهی دارد.

اگر آن برخوردهای سخت انجام شود، منافعی نیز برای مردم دارد و مردم در انتخاب خود گرفتار راهی نیستند که دشمنان دین در مقابل آن‏ها شکل داده ‏اند و نمی ‏گذارند مردم به آنچه فهمیدند و اعتقاد دارند عمل کنند.

هدف از ارسال رسولان را یکی قیام مردم به قسط مطرح کرد و دیگر «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز» با توجه به واژه‌ی «عَلِمَ» که هم به معنای دانستن است و هم به معنای نشانه‏ گذاری، می‏ توان در معنای آیه گفت: رسولان را با آن لوازم فرستادیم تا خداوند نشانه بگذارد که چه کسی او و رسولان‏اش را بالغیب یاری می کند، یعنی وقتی رسول در صحنه نیست و با رحلت خود غایب شده است، اینان آن مؤمنین واقعی هستند که به شخصیت‏ها حتی به شخصیت رسول هم بند نیستند و در غیبت رسول هم او را با پیروی از سنت ‏اش یاری می‏ کنند. اینان آن‏هایی‏ اند که خداوند نشانه‏ های خاصی برایشان قائل است و تأکید بر اهمیت مؤمنین آخرالزمان نیز در این راستا می‏ تواند باشد و این که فرمود خدا را یاری کنید از جهت ضعف خداوند نیست زیرا که او قوی و عزیز است، بلکه برای آن است که بندگان زندگی را با آزادی برای خود شکل دهند.

خلفا و جانشینان واقعی رسولان همان شأنی را دارا می ‏باشند که رسولان دارا هستند و در این رابطه وقتی به حضرت صادق (ع) بنگریم می ‏بینیم که چگونه وظیفه خود می ‏دانسته ‏اند به هر شیوه ممکن و در زوایای مختلف ارائه بیّنات کنند و شما با امامی روبروئید که می‏ خواهد مردم را از تاریکی‏ ها نجات دهد و با کودتا در مقابل حاکمان این مشکل حل نمی‏ شود بلکه با تربیت شاگردان و گسیل آن‏ها به اقصا نقاط جهان اسلام این ممکن محقق می‌گردد. موفق باشید  


[1] - در این مورد به کتاب «درس‏هایی از انقلاب» از مرحوم صفایی حائری رجوع شود.

[2] - رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج‏3، ص: 121

[3] - بعضی از یاران علی (ع) در ابتدای حاکمیت آن حضرت از حضرت خواستند حقوق آن‏ها را به امثال مروان حکم بدهند تا از فتنه دست بردارند و حضرت فرمود آیا نصرت و پیروزی را با جور به دست آورم؟

[4] - هر چیزی که دارای شدت و حِّدت است، حدید می‏ گویند.

 

21255
متن پرسش
سلام: استاد سوالم از خدمتتان این است که من این تفاوت شدت توحید انبیا الهی و تفاوت در عصمتشان را با مطالعه کتب متوجه نمی شوم. اگر لطف بفرمایید و کمی توضیح بفرمایید ممنون می شوم. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن می‌فرماید: «تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض» به گفته‌ی علامه‌ی طباطبایی این شدت و ضعف، در توحید است. زیرا توحید، تشکیکی است. ولی از نظر عصمت به معنای دستورات خدا، همه‌ی آن‌ها معصوم‌اند. موفق باشید

21221
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: سالهاست که عشق میان دو انسان (زن و مرد) چه مفهومی دارد غالبا در این زمانه آن چیزی که از عشق میان مرد زن دریافت می کنم چیزی جز شهوت و آنچه که فروید از عشق انسان به اسان تعریف کرده است نمی یابم، البته متوجه عشق به پدر و مادر و خانواده هستم اما مفهوم عشق و دوست داشتن غیر شهوانی را در غالب ازدواج نمی فهمم. آن صورتی از عشق و علاقه میان دختر و پسر که غیر از شهوت و انتخاب های عقلانی خشک است، و به نظر می رسد که در این زمانه از بین رفته است، چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست نمی‌توان آن مودّتی را که خداوند بین زن و شوهر ایجاد می‌کند را، صرفاً شهوانی دانست. قرآن می‌فرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (21)/روم) و از نشانه‏ هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه‏ هايى است براى گروهى كه تفكّر مى ‏كنند. موفق باشید

21213
متن پرسش
با سلام: سوالی داشتم خدمتتون. 1. چرا در قرآن کریم اینقدر بر خلقت جسمانی انسان تاکید می شود و شرح داده می شود و این در حالی است که همان طور که بارها خودتان فرمودید حقیقت انسان روح اوست. پس حکمت چنین مطلبی چیست؟ ۲. خداوند به خاطر خلقت جسمانی انسان خود را «احسن الخالقین» مطرح کرد یا به خاطر خلقت روحانی انسان؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث در آن آیات در مورد سیری است که از نطفه شروع می‌شود و به یک بدنِ کامل منتهی می‌شود تا بفهمانند این سیر با نبوت الهی باید ادامه یابد تا تکامل روحانی در کنار تکامل جسمانی شکل بگیرد. در واقع این آیات نظر به ربوبیت حق را در ما ایجاد می‌کند 2- ملاحظه می‌کنید که می‌فرماید: «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ (14)/مؤمنون) پس از آن‌که سیرِ کمالِ جسمانی تمام شد، نوعِ خلقتِ دیگری را إنشاء و ایجاد کردیم و سپس بحث «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ» را می‌آورد تا بفهماند بهترین خلقت، بیشتر به وجهِ روحانی انسانی نظر دارد. موفق باشید   

21206
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. منظور از اینکه قرآن مقام قلب امام است چیه؟ دوم اینکه هر شب قدر قرآن بر قلب امام نازل میشه مقصود چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اشاره به آیه‌ی «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (79)/واقعه) است که می‌فرماید مطهرون حقیقت قرآن را می‌یابند و جان امام معصوم است که عین طهارت است و با حقیقت قرآن مرتبط می‌باشد 2- در شب قدر فرشتگان بر مستعدترین قلب به صورت کامل نازل می‌شوند که آن قلب، قلب امام زمان «عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است. موفق باشید

21202
متن پرسش
با سلام: در مورد تحدی قرآن کریم چند سوال از خدمت جناب عالی دارم: 1. تحدی به دلیل درخواست برهان از مخالف بی منطق است ظاهرا؟ 2. به فرض صدق تحدی در صورتی که کسی نتواند مثل قرآن بیاورد حداکثر به معنی آن است که انسان بسیار فوق العاده ای آن را آورده نه لزوما از طرف خدا باشد، تلازمی بین عجز از هماوردی و از طرف خدا بودن نیست! 3. ملاک تحدی چیست؟ یعنی چه متنی باید آورده شود که مسلمانها قبول کنند که مثل قرآن است؟ 4. داور تحدی کیست ؟ آیا پیش داوری مسلمین اجازه داوری منصفانه می دهد؟ 5. تحدی به مثل بی معنی است چون اگر متنی بهم ریخته باشد باید مثل آن بهم ریخته آورد و... بهتر نبود تحدی به متنی با یک ویژگی های خاص می شد. با تشکر فراوان و آرزوی طول عمر و توفیق برای حضرت عالی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که قرآن اشاراتی دارد که روحِ مبتنی بر فطرت و نه انسانِ معاند، متوجه‌ی حقانیت آن اشارات می‌شوند، قرآن باب تحدّی را گشوده است و بر این مبنا می‌توان گفت:

 قرآن مى ‏فرمايد: «وَ انْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلي عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه»[1] اگر در معجزه‏ بودن آنچه بر بنده‏ ى ما نازل شده شك داريد، سوره ‏اى مانند آن بياوريد. مبناى برهان اين است كه او يا به ‏واقع پيامبر است و اين آيات از طرف خدا بر او نازل شده، و يا پيامبر نيست و با استعدادهاى بشرى‏ اش اين آيات را تنظيم كرده است. در حالت دوم از آن جهت كه بشر است اين آيات را آورده، پس شما هم كه بشر هستيد، مسلم اگر همه ‏ى شما جمع شويد مى‏ توانيد يك سوره مثل سوره‏ هاى اين قرآن بياوريد و اگر نمى ‏توانيد، معلوم مى ‏شود كه او از جنبه ‏ى بشرى‏ اش به چنين توانايى نرسيده، پس او پيامبر خدا است. در رابطه با معجزه‏ بودن قرآن نمونه ‏هايى در ذيل؛ مورد اشاره قرار مى‏ گيرد:

1- از نظر فصاحت و بلاغت: قرآن از نظر هندسه‏ ى كلمات و نظم خاصى كه كلمات دارند، نه سابقه دارد و نه لاحقه، به طورى‏ كه نه تا آن زمان بشريت با اين تركيب و نظم سخن گفته و نه بعد از آن انسان‏ها توانستند از آن تقليد كنند و با آن نظم و هندسه سخن بگويند. قرآن داراى آهنگ خاصى است كه در عين دارا بودن مفاهيم معنوى، بدون تكلف و تصنع، عالى‏ترين معانى را در عالى‏ترين قالب‏هاى لفظى اظهار مى‏ كند به طورى ‏كه معلوم نيست الفاظ تابع معانى‏ اند و يا معانى تابع الفاظ.

قرآن در زمانى به صحنه آمد و مبارز طلبيد كه اوج تكامل فصاحت عرب بود. از آن عجيب ‏تر بعد از آمدن قرآن نيز سخن رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) در عين فصاحت زيادى كه دارد، اصلًا شكل و هندسه‏ ى قرآن را ندارد. و اين مبارزه طلبى هنوز هم به قوت خود باقى است، مضافاً اين‏كه تا حال كسى نيامده بگويد قبل از قرآن چنين كلماتى به اين شكل در فلان كتاب بوده است. همچنان‏كه كسى نيامده بگويد من مثل آن را آورده ‏ام و اتفاقاً هر قدر انسان فصيح ‏تر باشد بيشتر متوجه مى‏ شود كه فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نيست. همچنان‏كه جادوگران متوجه شدند كار حضرت‏ موسى (ع) از نوع سحر نيست.

2- از نظر عُلوّ معنى و محتوى: بى‏ گمان مطمئن ‏ترين راه براى شناخت حقيقت قرآن، رجوع به متن قرآن و تأمل در توصيف‏ ها و تعبيرهاى آن در باره‏ى خود مى‏ باشد، توصيف ‏هايى از قبيل «هُدى للنّاس»، «هُدى للمتّقين»، «تبياناً لكلّ شَيئ»، «حكيم» و «فرقان» كه همه حكايت از آن دارد كه وقتى مى‏ فرمايد: اگر مى ‏توانيد مثل آن را بياوريد، يعنى آن چيز مثل قرآن از حيث هدايت‏گرى و آوردن معارف هدايت‏گر و از حيث مطالب حكمت ‏آميز، همسنگ دانش ‏هاى قرآن باشد و از اين زاويه بشر را به آوردن چنين انديشه ‏هايى در حد قرآن دعوت مى‏ كند. جامعيت و كمال قرآن بدين معنى است كه قرآن مجيد تمامى مواد و مصالح علمى جهت رسيدن انسان به سعادت فردى و اجتماعى را دارا است و با معارف خود رابطه‏ ى انسان با «خدا»، «خود»، «انسان‏هاى ديگر» و با «جهان» را تبيين مى ‏كند و همه‏ ى اين معارف داراى سطوح و لايه ‏هاى متكثر هستند و در آن براى هرموضوعى بطن‏ها وجود دارد. در پايين ‏ترين سطح با مردم عادى صحبت مى‏ كند و هرچه مخاطب خود را دقيق بيابد، بطنى از بطون خود را براى او مى‏ گشايد و آوردن سوره‏ هايى با اين حدّ از علوّ در معانى به هيچ ‏وجه در حدّ بشر نيست.

انسانى كه قرآن طرح مى‏ كند وسعتى از قبل از تولد تا بعد از مرگ دارد و دستورات قرآن همه‏ ى ابعاد اين انسان را با همه‏ ى دقايق روحى‏ اش فرا گرفته است، در حالى كه انسان معرفى شده از راه حس و انديشه‏ ى بشرى در ميان دو پرانتز (تولد) تا (مرگ) قرار دارد.

در قرآن همه‏ ى اصولِ معارف قرآن از توحيد استنتاج شده و سپس گسترش يافته و به صورت اخلاق و عقايد و احكام در آمده به اين معنى كه هر حكمِ فرعى آن اگر تحليل شود به «توحيد» باز مى ‏گردد و توحيد نيز اگر تفريع و باز شود، همان احكام و مقررات فرعى را تشكيل مى دهد.

مى‏فرمايد: «كِتابٌ احْكِمَتْ اياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبير»[2] قرآن كتابى است با آيات محكم كه سپس به صورت تفصيل درآمده، يعنى اين كتاب با آيات متعدد داراى غرض واحدى است كه وقتى به تفصيل در آيد، در يك مورد به صورت «اصول دين» و در مورد ديگر به صورت موضوعات «اخلاقى» در مى‏آيد و در جاى خود به صورت احكام شرعى ظاهر مى‏شود، به اين معنى كه هرچه نزول كند و از اصل به فرع برسد از آن غرض اصلى خارج نمى‏شود و از مسير توحيدى خود عدول نمى‏كند. به عنوان مثال: توحيد خدا در مقام اعتقاد عبارت است از اثبات «اسماء حسنى» و «صفات علياى» الهى و در مقام اخلاق عبارت است از دارا شدن اخلاق كريمه مثل رضا، شجاعت و دورى از رذايل و همان توحيد در مقام اعمال عبارت است از به جاآوردن اعمال شايسته و پرهيز از محرمات و رعايت حلال و حرام. همه‏ى اين‏ها به توحيد برمى‏گردد و انسان را به توحيد مى‏رساند زيرا آيات قرآن يك جهت وحدت دارند و يك جهت كثرت، از جهت صدور از طرف خدا به سوى بشر، سيرى از وحدت به سوى كثرت را دارا مى‏باشند ولى از جهت سير از طرف انسان به سوى خدا، سير از كثرت به وحدت را دارا هستند.

قرآن كتاب انسان شناسى است، اما آن‏گونه كه خدا انسان را آفريده و در همان راستا انسان را تفسير مى ‏كند تا انسان از خود بيگانه نشود، به طورى‏ كه در تمام فرهنگ بشر و نه در فرهنگ انبياء انسان در حدّ سوره‏ ى والعصر مطرح نيست، و انديشه‏ ى بشر نسبت به انسان به اندازه‏ ى تبيينى كه‏ يك سوره‏ ى كوچك قرآن در مورد انسان دارد گسترش ندارد. قرآن پيوند با خدا را در همه‏ ى شئون زندگى جريان مى دهد و انسان را در حد يك باور تئوريك متوقف نمى كند، بلكه خداى حاضر و محبوب را معرفى مى ‏نمايد كه مى ‏توان به او نزديك شد و با او انس گرفت. مرز ايمان و شرك در آن است كه انسانِ موحّد توانسته است حقيقت وَحدانى عالم را در هر مخلوقى بيابد و انسان مشرك پديده‏ هاى عالم را مستقل از حقيقت وحدانى مى‏ نگرد.

3- اعجاز قرآن از جهت نبودن اختلاف در آن: قرآن در طول 23 سال بر پيامبر خدا (ص) نازل شد، آن هم در شرايط اجتماعى و روحى متفاوتى كه براى رسول خدا (ص) پيش مى‏ آمد، بدون آن كه رسول خدا پيش‏نويسى داشته باشد و يا پس از نزول آن به و حكّ و اصلاح آن بپردازند با اين همه هيچ‏گونه تناقض و اختلافى در ميان مطالب آن نيست. هرگز كسى نديد كه مثلًا پيامبر (ص) يادداشتى داشته باشند و مطابق آن يادداشت آيات را قرائت كنند و يا طورى آيات را بخوانند كه بعداً معلوم شود يك كلمه را اشتباه گفته‏ اند و بخواهند آن را تصحيح كنند، آن هم آياتى كه قبلًا هيچ‏كس چنين كلماتى در هيچ كتابى نگفته بود و بعداً هم كسى نيامد بگويد شبيه آن كلمات در كتاب‏هاى رومى‏ ها و يا ايرانى‏ هاى متمدن آن زمان ديده شده است.

قرآن طورى است كه آيه‏ اى مفسّر آيه ‏اى ديگر و مجموعه‏ ى آن شاهد بر مجموع آن است و در عين تنوع - حتى در يك موضوع وحدت نگاه‏ كاملًا درآن حاكم است. مثلًا در مورد عبادت و يا تقوا هزاران نكته ‏ى متنوع دارد ولى همه با يك بينش و يك جهت و يك نگاه. خودِ قرآن مى ‏فرمايد: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً»[3] آيا اين منكران قرآن در قرآن تدبّر و تفكر نمى ‏كنند تا متوجه شوند اگر از طرف غيرخداوند صادر شده بود، حتماً در آن اختلاف و تضاد مى‏ يافتند زيرا: اولًا: فكر انسان دستخوش تحول و تكامل است، و در آخر عمر عموماً اشتباهات اول را ندارد. ثانياً: افكار انسان در طول زندگى تحت تأثير حالات متفاوت روحى ‏اش قرار دارد و سخنانش هماهنگ آن حالات، و گاهى متفاوت و بعضاً متضاد خواهد بود. ثالثاً: كسى كه كارش بر دروغ باشد در طول عمر حتماً به تناقض و اختلاف مى‏ افتد، در حالى‏ كه هيچ ‏كدام از موارد بالا در قرآن نيست و يگانگى و وحدت كاملى بر آن حاكم است.

4- اعجاز قرآن از نظر جاذبه: قرآن در معرفى معنى حيات و آزادشدن از اسارت نفس و خرافات آنچنان سخن مى ‏راند كه انسان به هيچ ‏وجه آن را از جان خود جدا نمى ‏بيند و به‏ خوبى جذب آن مى‏ شود. قرآن انسان را بر عقده ‏هاى درونى ‏اش پيروز مى‏ كند، مرگ را برايش معنى مى ‏نمايد، او را دعوت به تدبر در آياتش مى‏ كند، مى‏ گويد:

«افَلا يَتَدَبَّروُنَ الْقُرانَ امْ عَلي قُلُوبٍ اقْفالُها»

آيا تدبّر در قرآن نمى‏ كنند و يا بر قلب‏هاشان قفل زده شده است كه حقايق آن را نمى ‏فهمند؟ به همين جهت عقل انسان در حين تدبّر در قرآن از عمق جان، حقانيت آن را تصديق مى كند و خودِ قرآن شرط تشخيص حقانيت خود را تدبّر در خودش قرار داده است. آيا تا حال ديده ‏شده كسى در قرآن تدبّرِ لازم را كرده باشد و براى او در حقانيت آن ذره‏ اى شك باقى بماند؟ و يا بيشتر كسانى گرفتار شك نسبت به قرآن هستند كه از دور و بدون تدبّر در آن نظر مى ‏دهند؟

5- اعجاز قرآن از نظر اخبار غيبى: آن واقعه ‏هايى كه در حين نزول قرآن با فكر بشرى درستى و نادرستى آن معلوم نبود در قرآن مطرح شده به طورى‏ كه بشر پس از سال‏ها به درستى آن پى ‏برده است مثل: پيش ‏بينى غلبه ‏ى روم بر ايران در شرايطى كه در آن زمان چنين غلبه ‏اى به ذهن‏ها هم خطور نمى ‏كرد.[4] حفريات باستان‏شناسان، كه پس از سال‏ها داستان حضرت يوسف و طوفان حضرت نوح و قوم سبأ را تأييد كرد. و يا اين‏كه قرآن براى فلك، مدار قائل است، برعكسِ پيشينيان كه فلك را جسم مدورى مى دانستند كه ستارگان در آن ميخكوب شده ‏اند ولى بعدها معلوم شد كه ستاره ‏ها داراى مدار هستند و در مدار خود در گردش ‏اند.

6- اعجاز قرآن از نظر وسعت معارف و پهناورى مطلب: از طريق كسى كه برترى فوق العاده ‏اى از نظر اطلاعات نسبت به ديگران نداشت و در محيطى آنچنان محدود زندگى مى‏ كرد كه مثال زدنى است و از آن طرف ثلث آخر عمرش تماماً مشغول جنگ با دشمنان دين بود، چنين قرآنى با اين وسعتِ علمى و دقت روحى مطرح شود حكايت از آن دارد كه از طرف خداى حكيم و عليم بر او نازل شده است.

دكتر واگليرى مى‏ گويد:  «كتاب آسمانى اسلام نمونه اى از اعجاز است ... قرآن كتابى است كه نمى ‏توان از آن تقليد كرد ... چطور ممكن است اين كتابِ اعجاز آميز كار محمد باشد؟ در صورتى كه او يك نفر عرب درس ناخوانده بوده است ... ما در اين كتاب مخزن‏ها و ذخايرى از دانش مى‏ بينيم كه مافوق استعداد و ظرفيت با هوش‏ترين اشخاص و بزرگترين فيلسوفان و قوى‏ترين رجال سياست است».[5] موفق باشید


[1] ( 1)- سوره‏ى بقره، آيه‏ى 23.

[2] ( 1)- سوره‏ى هود، آيه‏ى 1.

[3] ( 1)- سوره‏ى نساء، آيه‏ى 82.

[4] ( 1)- در سال 617 ميلادى يعنى هفتمين سال بعثت پيامبر اكرم ( ص) ايران بر روم پيروز شد و تا نزديك پايتخت روم پيش‏روى كرد، در همان سال قرآن پيش‏بينى پيروزى روم را در كم‏تر از ده سال نمود. (به آيات اوليه‏ى سوره‏ ى روم رجوع شود).

[5] ( 1)- استاد دانشگاه ناپل، كتاب «پيشرفت سريع اسلام»، ترجمه‏ ى سعيدى، ص 49.

21192
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی: این جمله را جایی به علامه طباطبایی رحمة الله نسبت داده اند آیا صحیح می باشد؟ خداوند توفیق دهد. ۵٠ سال پيش از عـلامـه طباطبايی رحمه الله پرسیدند : چطور ما مسلمانان نماز می‌خوانيم ولی بارانش در غـرب و سرزمین‌های اروپایی می بارد!؟ علامه طباطبایی فرمود : با توجه به آيۀ [وَلَو اَنَّ اَهل القُری] آنچه موجب نزول باران و رحمت می شود «رعايت حقوق شهروندان» است نه رعایت حقوق الهی! که این حقوق نیز در غـرب و اروپـا بهتر و بيشتر از سرزمین‌های اسلامی رعايت مي شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: من نشینده‌ام، ولی آیه‌ی مذکور بحث تقوا را به میان آورده که رویهمرفته نمی‌توان گفت غرب در تقوا وضع خوبی دارد. موفق باشید

21183
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیزم: به نظر شما یک دانشجو و طلبه باید در چه موضوعاتی به «تحقیق»، «تفکر» و «تبیین» بپردازد؟ پنج موضوع را به ترتیب اهمیت و اولویت بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌توانم در این موارد که بیشتر از طریق عقل ریاضی به نظم آیند، فکر کنم. به نظرم با نگاه به قرآن در موضوع چندلایه‌ی چندوجهیِ خاصی قرار می‌گیریم که جوابگویِ نیازِ ما است. موفق باشید

21182
متن پرسش
سلام استاد: آیا کتاب بسیار عالی شرح نامه ۳۱ موجب بی نیازی از کتاب هایی مانند جامع السعادات و شرح چهل حدیث می شود؟ (در صورت کارکردن به صورت عمیق و با تدبر)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی کتاب‌های اخلاقی تذکر و «یاد»اند تا ما عهدی که در عهد الست با خدا بسته‌ایم، از یادمان نرود. لذا رویکردمان به همه‌ی کتاب‌های اخلاقی می‌تواند مفید باشد. موفق باشید

21178
متن پرسش
با سلام: در شرح قیصری (دروس شرح فصوص حکم قیصری از علامه صص 116و 117) جناب علامه حسن زاده فرموده اند، در آیه ی «لیس کمثله شیء» اگر کاف را زاید بگیریم معنای توحید دارد در غیر این صورت یکی از معانی خوش ولایت را در بر دارد و در بر دارنده ی این معناست که این قطبِ مثل خدا را مثل نیست. معنای توحیدی را درک می کنم. معنای ولایتی هم پذیرفته شده است اما این که ایشان از آیه این برداشت را کردند آیا مسئله ی صرفی است. من انواع کاف را جستجو کردم جز این کاف زاید تأکیدی مصداق دیگری نیافتم و تأکید علامه روی همین کاف است. در آیه های مربوطه نیز ردپایی پیدا نکردم.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: جمله‌ی مشهور محی‌الدین است که از آیه‌ی مذکور این‌طور برداشت می‌کند که «مثلِ» خدا که همان ولیّ الهی است، داریم، ولی «مثلِ مثلِ» خدا نداریم. لذا در این مورد کاف، به معنای معمولی‌اش مدّ نظر قرار گرفته است. موفق باشید

21167
متن پرسش
با سلام: با دقتی که در جواب 21050 تان کردم و رجوع به سوره توحید و حدید متوجه شدم جز با نگاه عرفا این آیات مفهوم نخواهد شد. منازل السایرین را اندکی مطالعه کردم و نیز چندی پیش در مسجدی تصادفا بخش هایی از کتاب «نفحات الرحمانیة فی الواردات القلبیة» بانو امین را مطالعه کردم و متوجه شدم که جانم تشنه این نحوه از معارف است. دیشب کتاب «در حکمت و معرفت» مجموعه مقاله ها و مصاحبه های حکمی معرفتی استاد سید جلال الدین آشتیانی را حسب درک ناقص خویش مطالعه می کردم و فهمیدم که چه معارفیست که ما با معطل کردن خود به برخی شک و شبهه ها از آن جا ماندیم سوالاتی از محضرتان دارم 1. چگونه این شوقی که به عرفان پدید آمده را بارور کنم چه اینکه در دوران شک چنان در گناه تاختم که رها شدن از آنها آسان نیست. 2. احساس خسران محض نسبت به این دوران چندساله را چگونه برطرف کنم بسیار احساسی عذاب دهنده است افسوس که در آن دوران خود را زیرک تر و عاقل تر از بقیه می دانستم غافل از کریمه «قل هَل نُنَبِّئُکُم بِالاَخسَرینَ اَعمالًا اَلَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِى الحَیوةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِنونَ صُنعًا» 3. مرحوم آشتیانی می فرمایند یکی از اساتید فرمود، فصوص ابن عربی را نمی شود فهمید. عرض کردم در سنین جوانی «آن بهار زندگانی» باید یکی از آثار عرفانی از جمله اشعّته اللمعات را نزد کسی که خوب بفهمد مقدمتاً خواند، بعد رفت سراغ فصوص و نزد معلم این فن زیرا فراگیری دقیق اصطلاحات و مسائل آن در سنین بالاتر از سی سالگی ممکن نیست. یک - سر عدم امکان یادگیری عرفان بعد از سی سالگی چیست و دو - من در شرف سی سالگی ام و از اولیات معارف بی بهره هیچ راهی برای من متصور نیست اگر نه با این خسران مضاعف چه کنم از دست دادن عمر و عدم امکان یادگیری معارف در بقیه عمر. 4. مرحوم جلال آشتیانی مورد تاییدتان و دارای عالم است؟ و چه سیر مطالعاتی از ایشان توصیه می کنید با ایشان شروع کنم یا سیر دیگری را توصیه می کنید چون جواب جان خویش را در علامه آشتیانی یافتم البته سیر خودتان را سابق کار می کردم نتوانستم ادامه دهم و به توصیه خودتان ادامه ندادم البته آن وقت عقلانی می اندیشیدم و حال عرفانی شاید با نگاه جدید امکان مطالعه آثارتان فراهم آید به غیر از آثار خودتان سیری را ارائه فرمایید. 5. نظرتان راجع به بانو امین و کتب ایشان چیست؟ 6. واقعا مراحلی که در منازل السایرین آمده برای هر سالکی به همین ترتیب خواهد بود و این ترتیب واقعی است یا صرفا ذوق خواجه چنین بوده دریغ که ما هنوز به یقظه اش هم نرسیدیم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بحث باور به موضوعات عرفانی در میان نیست که باز دوگانگیِ بین عالِم و معلوم به میان آید. بلکه در عرفان این خودِ انسان است که جانش عین احساس حقایق می‌شود 2- قرآن می‌فرماید: هر آن‌کس که در مسیر عمل صالح و ایمان حقیقی قرار گرفت؛ «فَأُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما». 3- بنده هنوز هم بحث «معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» را پیشنهاد می‌کنم 4- آثار مرحوم سید جلال‌الدین آشتیانی یک اقیانوس است، نمی‌شود برای آن سیر مطالعاتی تعیین کرد. باید به کمک مقدمات قبلی وارد سخنان ایشان شد 5- خیلی خوب است به‌خصوص «نفحات الرّحمانیه» حاجیه خانم امین  6- جناب پیر هرات بعد از طرح «صد میدان» در اواخر عمر که در سلوک و عرفان عملی به پختگی و اجتهاد رسیده‌اند، به تنظیم «منازل‌السائرین» اقدام می‌کنند که اثری است فوق‌العاده ارزشمند و چنان‌چه با استاد خوانده شود، متوجه می‌شویم قصه‌ی همه‌ی ابعادِ همه‌ی انسان‌ها است. موفق باشید

21141
متن پرسش
با سلام: خیلی با تردید به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید مراجعه می کنم از طرفی هم می بینم حرفهای خوبی را اطراف کلام امام علی علیه السلام مطرح می کند. خواستم نظرتان را راجع به این شخصیت و شرح نهج البلاغه اش بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده در بسیاری موارد آن شرح قابل استفاده است و در بعضی موارد بی‌نظیر است. موفق باشید

21133
متن پرسش
سلام علیکم: عرض ادب و احترام خدمت استاد: می بخشید استاد سوالم خیلی پیش پا افتاده هست و از ساحت شما به دور شرمنده کس دیگری نیست به سوالات من پاسخ دهد. استاد من اصلا خودم رو باور ندارم و قبول ندارم اگه کسی تاییدم کرد منم به خود باوری می رسم و گرنه نه. کتاب «آشتی با خدا» و ده نکته از معرفتم خوندم ولی نشد که نشد چیکار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی خوب است که انسان متوجه باشد کسی نیست. زیرا به ما گفته‌اند: «هر عنایت که داری ای درویش / هدیه‌ی حق بدان نه کرده‌ی خویش». پیشنهاد بنده آن است که با نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که توصیه‌های حضرت است به فرزندشان مأنوس باشید تحت عنوان «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» در دو جلد شرح داده شده است و بر روی سایت هست. موفق باشید

21112
متن پرسش
سلام علیکم: فشار قبر عقلا با توجه به آیات قران چگونه فابل اثیات است؟ و در ضمن حضرت آقا جوانی هستم از زنجان که با مشگلات اعتقادی زیادی روبرو هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با وجود عالَم برزخ و قبر در قرآن‏ داریم: چون انسان‏ها از سكرات گذشتند و وارد عالم برزخ شدند و با قواعد آن عالم روبه‏ رو گشتند و عوامل غفلتى كه در دنيا آنها را از ابديتشان غافل مى‏ كرد، همه از مقابل انسان عقب رفت، در آن حال اگر فرد متوفى اهل ايمان نباشد با يك پشيمانى فوق‏ العاده‏اى روبه ‏رو مى‏ شود و از خدا تقاضا مى‏ كند خدايا مرا برگردان بلكه عمل صالحى انجام دهم. قرآن در اين رابطه مى‏ فرمايد: «حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ‏ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ».[1] چون آن كفار را مرگ فرا گرفت، تقاضا مى‏ كنند؛ پرودگارا مرا برگردان بلكه عمل صالحى در آنچه ترك كرده ‏ام انجام دهم. جواب مى ‏شنود ديگر نمى ‏شود و تا قيات مانعى پشت سر آن‏ها هست كه نمى‏ توانند به دنيا برگردند.

پس معلوم مى‏ شود آن‏ها، اولًا: پس از مرگ و قبل از قيامت در عالمى بين دنيا و قيامت قرار مى‏ گيرند. ثانياً: در آن دنيا هوشيارى و شعور دارند و نتيجه كارهايشان را مى ‏يابند كه پشيمان مى‏ شوند و تقاضاى برگشت به دنيا را مى‏ كنند. ثالثاً: اين تمنّا در شرايطى است كه فاقد نفس امّاره - كه موجب انجام گناه و غفلت است - هستند، ولى اگر به دنيا برگردند به اين جهت كه زندگى دنيايى همواره با نفس امّاره همراه است، دوباره همان كارهايى را انجام مى ‏دهند كه در مدت عمر خود انجام دادند و اين است كه در جواب به آن‏ها گفته مى ‏شود: «كلّا إنّها كلمةٌ هو قائلُها» نه! راست نمى‏ گويند، اين يك حرفى است كه اين‏ها مى‏ زنند و لذا خداوند مى‏ فرمايد: «و لَو رُدُّوا لَعادوا لِما نُهُوا عَنْهُ و إنَّهُم لَكاذِبُونَ».[2] اگر آنها برگردند باز به همان كارهايى كه پيامبران در دنيا از كارها بازشان مى ‏داشتند، برمى ‏گردند و آنها دروغ مى‏ گويند.

موفق باشید


[1] ( 1)- سوره مؤمنون، آيات 99 و 100.

[2] ( 1)- سوره انعام، آيه 28.

21074
متن پرسش
سلام علیکم: با تقدیم احترام سوال بنده این است برای دست یافتن به دلی آرام و قلبی مطمئن در مواجهه با مرگ همچون امام (ره) چه باید کرد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تدبّر در قرآن کریم مجید می‌یابیم چه اندازه در همه‌ی صحنه‌ها حضرت محبوب حاضر است. موفق باشید

21073
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام: در داستان حضرت یوسف (ع) و زلیخا وقتی که چشمشان زلیخا شفا پیدا کرده و جوان می شود و حضرت یوسف (ع) را می بیند چهل روز به عبادت می پردازد و وقتی حضرت یوسف (ع) می خواهد او را ببیند می گوید نه و می خواهم عبادت کنم. زلیخا که نه قرآن خوانده و نه نماز شب و نه زیارت عاشورایی چگونه به این مقام می رسد که حتی حضرت یوسف (ع) را هم نمی خواهد ببیند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر از نور خدا غافلی که وقتی کسی قلبش در گرو محبت ولیّ الهی یعنی حضرت یوسف«علیه‌السلام» قرار گرفت و مورد عنایت الهی واقع شد، دل را متوجه‌ی حضرت محبوب می‌کند و می‌یابد: «آشنایی نه غریب است که جان‌سوزِ وی است» تا دیروز گمان می‌کرد یوسف را پسندیده است، و حالا در درون خود یافت اگر یوسف پسندیدنی است، خالقِ یوسف که پسندیدنی‌تر است! موفق باشید 

21061
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: بنده جوانی مذهبی از خانواده ای غیر مذهبی هستم که در آن از نزدیکانم (از جمله برادر، پدر، داماد، خواهر، بجز مادرم) موارد متعدد شرب خمر، رقص، عدم رعایت حجاب، شوخی و دست دادن با نامحرم و... دیده می شود؛ خدا به بنده لطف کرد و بنده را با شهدای عزیز و علمای بزرگوار مسیر عرفان اسلامی آشنا کرد؛ اکنون قصد دارم بجز درس اصلی ام (که بقول شما فضل است، نه علم) مسیر تذهیب نفس
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خدا را شکر کنید که متوجه‌ی حقانیت دین شده‌اید و از آن مهم‌تر متوجه شده‌اید قطع رحم اگر آسان است، درست‌ترین کار نیست 2- داستان شخصیت مصعب بن عمیر آن اشراف‌زاده‌ی قهرمان را دنبال کنید که چگونه رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به او فرمودند: با این‌که مادرش کافر بود، نباید قطع رحم کند 3- ذیل آیات «أن یوصل» در قرآن روایات خوبی نصیب شما می‌شود. در ضمن کتاب شریف «نهج الفصاحه» نیز در این مورد مطالب خوبی دارد 3- آری! اگر رحم انسان معاند بود و به جنگ اسلام آمده باشد، قضیه فرق می‌کند. موفق باشید

21050
متن پرسش
با سلام محضر استاد: با توجه به رجوعی که اخیرا به قرآن مجید داشتم و در سوال 21036 متذکر شدم بنظرم آیه 86 کهف لب کلام ما شکاکان است «حَتَّي إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في‏ عَيْنٍ حَمِئَةٍ» کلمه وجدها با جان و دلم چه ها که نمی کند اگر چه ذی القرنین خورشید را در حال غروب در چشمه ای گل آلود می دید لکن واقعیت، چرخش زمین به دور خورشید است ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا چه چیزهای بسیار دیگری که هر فردی وجدها ولی ... باری قرآن را ماسوای این نگاه شکاکانه جالب دیدم و قصد مطالعه دارم. لکن در آثار شما مطالعه قرآن را همراه تفسیر بخصوص المیزان توصیه کردید لکن من حسب آیه «و لقد یسرنا القران للذکر فهل من مدکر» رجوع زلالانه به خود قرآن را بیشتر ترجیح می دهم. البته سابق قصد مطالعه المیزان را داشتم ولی چون آن زمانها برخورد خشک عقلانی داشتم (بر خلاف الان که عقل در محاق محض است) چندان نتوانستم ادامه بدهم البته چندی پیش هم که المیزان را مروری می کردم در بحثی که ذیل آیات 1 تا 5 بقره داشتند و پاسخ هایی که در ابطال سوفسطاییان دارند متوجه شدم درین بحث ظاهرا قدرتمند حاضر نشدند و لااقل پاسخهایی حقیر در مکفی نبودن بحث ایشان دارم و می توانم از موضع آن بزرگان دفاع کنم باری این ضعف المیزان از رغبت من به تداوم مطالعه آن کاسته است از طرفی شروع تردید من از آنجا بود که ابتدا به دنبال کردن اختلاف فتاوای فقها علاقه داشتم و این در آن دوران بود که مذهبی بودم و خیلی مسائل فقهی را دوست داشتم و عمده سوالاتم در آن مورد بود بعد دیدم فقها در برخی مسائل اصولی نیز اختلاف دارند مثلا یکی از آنها ولایت تکوینی ائمه را قبول نداشت دیگری رجعت و الا ماشاءالله ازین اختلافها کما اینکه امام راحل می فرمایند کتابهاى فقهاى بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها و سلیقه‏ ها و برداشتها در زمینه‏ هاى مختلف نظامى، فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و عبادى، تا آنجا که در مسائلى که ادعاى اجماع شده است قول و یا اقوال مخالف وجود دارد و حتى در مسائل اجماعى هم ممکن است قول خلاف پیدا شود، از اختلاف اخباری ها و اصولی ها بگذریم - این اختلافها باعث شد بذر شکاکیت در وجودم کاشته شود. باری اگر باز در این رجوع به قرآن بخواهم به تفاسیر علما با آن همه اختلاف رجوع کنم به همان مشکلات قبلی دچار می شوم بنابرین ترجیحم رجوع زلالانه به قرآنست چه مفسران با آن ذهن های انباشته از اقوال یونانیان و عرفای بعضا متاثر از بوداییان معلوم نیست چه تحمیلهای که به این چشمه پاک نکردند حکمت ایمانیان ما را بسست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که ملاحظه می‌فرمایید زبان قرآن، زبانی است در خطاب به بنیادِ بشرِ آخرالزمانی به همان معنایی که حضرت سجاد «علیه‌السلام» مى‏ فرمايند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ‏ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور»[1] خداوند مى‏ دانست در آخرالزمان اقوام متعمّقى مى‏ آيند كه براى آن‏ها سوره توحيد و شش آيه اول سوره حديد را نازل كرد. اين خبر نشان مى‏ دهد براى فهم سوره‏ ى توحيد و شش آيه‏ ى اول سوره‏ ى حديد نياز به روح آخرالزمانى است. موفق باشید

 


[1] ( 1)- الكافى، ج 1، ص 91.

21044
متن پرسش
با سلام: با توجه به گستره حضور انبیا به نظر می رسد ارسال رسول برای خداوند لطف مستحب است نه واجب چون وقتی به تاریخ رجوع می کنیم می بینیم در بسیاری از نقاط جهان از چین گرفته تا آمریکا هیچ نشانی از اینکه در آن نقاط رسولانی فرستاده شده باشد نیست حتی در وجود تاریخی رسولان - به غیر از محمد - تردید است - کما اینکه مرحوم شاملو در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه برکلی به برخی اسناد دال بر عدم وجود مسیح ظاهرا اشاره داشتند. - یا بفرض که بگوییم ارسال شدند ولی مستکبران هیچ اثری از آنها به جا نگذاشتند -که معلوم نیست چگونه توانستند چنین اموری متواتری را محو کنند - عدم وجود انبیا در زمان حضرت محمد در سایر نقاط جهان را چه کنیم؟ مثلا چینی ها در زمان حضرت محمد نیاز به هادی نداشتند؟ مگر آیه نمی فرماید «لکل قوم هاد» از طرفی رسالت حضرت محمد هم به مشکلات عدیده ای دچار شد چرا نباید عمر حضرت بیشتر طول می کشید تا رسوخ ایمان در جان مردم بیشتر می شد و سقیفه شکل نمی گرفت؟ چرا نباید در زمانی که تکنولوژی فیلم برداری رشد کرده نازل شوند تا اسناد تاریخی محکمی بر آموزه هایش داشته باشیم و به احادیث معنعنی که هزاران بررسی می خواهد محتاج نباشیم؟ فقط باید دلخوش به قرآن بود اگر آنهم دچار تحریف نشده باشد آنچنان که محدث نوری و... گفتند. پس از آن حضرت هم حضور ائمه با همان مشکلات بلکه بسی بیش تر دچارست و حال هم دچار غیبتیم. بنابرین به نظر می رسد که خداوند قبول دعوت انبیا را برای رشد بیشتر قرار داده نه اینکه عدم پذیرش آنها موجب هلاکت شود مگر آنکه برای فردی واقعا اثبات بشود که با گذشت 1400 سال و شبهات عدیده بعید می دانم میسر باشد - حسن و قبح عقلی هر فرد کافیست برای نجات او افراد چهار گروهند: 1. کسانی که متذکر رسالت انبیا نشدند برایشان همان عقل کافیست. 2. کسانی که متذکر شدند که افراد به نام انبیا آمدند برای آنها تحقیق در مورد صحت رسالتشان واجب نیست بلکه مستحب است. 3. کسانی که به حقانیت رسالت نبی پی بردند ولی هنوز ایمان نیاوردند برایشان ایمان مستحب موکد است نه واجب. 4. کسانی که پس از تحقیق ایمان آورده اند برای آنها ادامه ایمان واجب است و ارتداد حرام همه اینها به خاطر استحباب لطف خدا بر نبوت است در عین اینکه خدا قبول لطف مستحبی و رد آن را مبغوض دارد مثل آنکه بزرگی مهمانی بگیرد می توان شرکت نکرد اما شرکت کردن و نخوردن غذا موجب ناراحتی او می شود. دقت شود که بحث ارتداد مربوط به کسانیست که یک محققانه عمل کردند و دو ایمان آوردند بنابرین برای ما که تبعا لابا ایمان آوردیم ارتداد مکروه است نه حرام. مثل آنکه کودکی وارد مهمانی شود خروج او و نخوردن غذا برای میزبان موجب دلخوری نمی شود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات مهمی را به میان آورده‌اید که هرکدام نیاز به بحث مفصلی دارد و مسلّم در یک سؤال و جواب نمی‌گنجد. حال اگر اجازه دهید از این زاویه وارد شویم که خداوند به عنوان خالق هستی، ربّ العالمین است و هدایت از صفات ذاتی اوست و از این جهت عالم را به حکم ربّ العالمینی‌اش بی‌هدایت نمی‌گذارد؛ نگاهِ ما به مسائل مطرح‌شده تغییر می‌کند و دیگر نمی‌توانیم بگوییم ارسال رسولان، لطف مستحب خدا است. می‌ماند که با این دید، جستجو کنیم آیا شواهدی وجود ندارد که خداوند به سوی همه‌ی ملت‌ها پیامبر فرستاده؟ به نظرم مسئله‌ی اوپانیشادها در خاور دور و یا تمدن اینکاها در آمریکا چیزی نیست که بتوان به‌راحتی از آن‌ها گذشت و آن‌ها را موکول به عقل و فهم بشری کرد. شقوق چهارگانه‌ی مطرح‌شده ما را به تفکر می‌برد که نحوه‌ی حضور خدا برای ربوبیت بشر چگونه می‌تواند باشد، آیا عقل انسان می‌تواند راهنمایِ کاملی جهت جوابگویی به همه‌ی ابعاد انسان باشد؟ یا این‌که عقل، برای آن است که ما بتوانیم به حقانیت وَحی پی ببریم. آیا انسان‌ها بر اساس فطری که دارند اگر خود را مشغول امور دنیایی نکنند، می‌توانند به کم‌تر از توحید الهی که انبیاء متذکر آن هستند راضی باشند؟ امثال این سخنان و سؤالات ما را به این فکر فرو می‌برد که راستی! این قرآن با چنین هویتی و معارفی که تا این اندازه می‌تواند مسائل و مصائب بشر را درمان کند، در این عالم چه جایگاهی باید داشته باشد؟ چه اندازه اندیشمندان ملل مختلف کوتاهی کرده‌اند که آثار هنری اقصی نقاط دنیا را در عقب‌افتاده‌ترین ملت‌ها می‌توانید بیابید، ولی ترجمه‌ی قرآن را نه! موفق باشید

21036
متن پرسش
با سلام: از آنجا که من شکاک هستم در جمیع شئون زندگی نظرم به مسائلی که موجب بسط شکاکیت می شود جلب می شود. اخیرا در مطالعه قرآن مجید متوجه شدم می توان نگاه های خوبی درین زمینه به دست آورد که نمونه هایی را قبلا ارسال کردم. مثل رابطه معجزه و شکاکیت و شبهه وجه تمایز ملائکه و جنیان بشر نما با بشر واقعی یا موردی که اخیرا دیدم آیه 44 سوره نمل است «قيل لها ادخلى الصرح فلما راته حسبته لجة و كشفت عن ساقيها قال انه صرح ممرد من قوارير» می بینید که ابتدا یقین داشت و چگونه یقینش ابطال شد ما هم اگر در آن وضعیت بودیم مثل او رفتار می کردیم. با توجه به این مباحث قصد دارم تحقیقی مفصل در مورد آموزه های قرآن در بسط شکاکیت بکنم و از شما سوالاتی دارم امید همه را پاسخ دهید. 1. نظر حضرتعالی نسبت به این نوع نگاه به قرآن چیست؟ 2. آیا چنین نگاهی قبلا شده؟ مثلا امام المشککین فخر رازی مطالبی درین زمینه دارند چون برای پیشینه تحقیق نیاز بررسی نظرات قدما دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد ورود نداشته‌ام. زیرا قرآن، شرطِ ورود به ساحتش را تقوای اولیه گذارده است و می‌فرماید: «ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» یعنی اگر انسانی به این خودآگاهی رسید که باید طریقی برای متعالی‌کردن خود جستجو کند، این قرآن با او سخن‌ها خواهد داشت. موفق باشید

21042
متن پرسش
سلام: استاد می خواستم نظر شما را در مورد نهضت نهج البلاغه خوانی بدانم؟ آیا بهتر نیست که ابتدا کار هایی در زمینه ی روش تفکر و جلساتی در راستای پاسخ گویی به سوال تفکر چیست برگذار گردد تا کمک کند که شاید تفکری واقع شود که آنگاه بتوان با خطبه ای از نهج البلاعه چند سال زندگی کرد و در آن عمیق شد که اگر تفکری واقع نشود فرق ما با آن ها که در زمان امیرالمومنین پای خطب حضرت امیر بودند و شنیدند اما هیچگاه همراه این سخنان نشدند چیست؟ به علاوه این که این صورت نهج البلاعه خواندن به صورت فردی هم امکان پذیر است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روحیه و ذوق افراد متفاوت است. بعضی‌ها با همین روش و اُنس طولانی با نهج‌البلاغه گمشده‌ی خود را می‌یابند. موفق باشید

نمایش چاپی