بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: توحید و اسماء الهی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34701
متن پرسش

یا محبوب! علی اکبر را نمی‌دانم چه نامم لیک همین که با نام مبارکش می نامیم او را سعادت کم نیست.  این عید بر شما مبارک باد. سپاس از پاسخ زیبایتان به سوال قبلی. اما حال سوالی دارم که نمی‌دانم چقدر در ورطه ی حقیقت در میتابد. دیشب در جریان صحبت با یکی از اساتید دریافتم در برهان گیر کرده ام و تا عرفان جاده ناپیدا زیاد است! وقتی عقبه ی این لشکر عشق را می نگرم فقط خودی می‌بینم که بی استدلال در مسلخ افتاد. لیک حال درگیر برهانم اما امروزم با سوالی عجیبن شده چه بی استدلال چه با استدلال و چه با عمق وجود چرا تا به حال به درد فراغ خود توجه نداشته ام؟ به قول خودتان شاید باید به موضوعات طور دیگری نگاه کرد اما امروزِ من دانسته ها را زمین گذاشته و فقط به یک موضوع می پردازد: چرا به فراغ پرداخته نمی‌شده؟ و آن هم این چنین؟ استاد بنده سعی در مطالعه و تفکر دارم اما به ناگاه کتاب‌ها همه یک کتاب و صفحات همه یک صفحه و خطوط همه یک خط و کلمات فقط یک کلمه می‌سازند: «او».  در این خصوص، این پرداختن باید منتهی به احساس کثرت زدگی شود که نهایتش همان حضور تاریخی است که فرمودید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! لنگان لنگان از راهِ باریک کتابی به راه باریک دیگری باید قدم گذاشت و همچنان در اطرافْ گشت و باز هم گشت. همچون موری که دانه بر دهان دارد تا به سوی لانه ببرد، ولی می‌یابیم که گاهی به این طرف و گاهی به آن طرف می‌رود، با این‌که معلوم است لانه خود را می‌شناسد و می‌داند باید به کجا برود؛ ولی گویا خداوند بنا را بر آن گذارده تا آن «مور» ‌تنها به خانه و لانه‌اش نظر نداشته باشد، بلکه با وسعتی بیشتر، زندگی را در اطراف خواسته‌های اولیه‌اش تجربه کند هرچند بعداً معلومش می‌شود:

آن‌که عمری در پیِ او می‌دویدم کو به کو/ ناگهانش یافتم با دل نشسته روبه‌رو

همان است که گفتید آری! «صفحات همه یک صفحه و خطوط همه یک خط و کلمات فقط یک کلمه می‌سازند» تا هر چه بیشتر «او» معلوم کند که فقط اوست که اوست. «يَا مَنْ لا هُوَ إلا هُوَ.»[1] موفق باشید   

 

[1] - در كتاب‌ «توحيد» صدوق‌ از أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ است‌ كه‌ فرمود: «رَأَيْتُ الْخِضْرَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي‌ الْمَنَامِ قَبْلَ بَدْرٍ بِلَيْلَةٍ ، فَقُلْتُ لَهُ: عَلِّمْنِي‌ شَيْئًا أُنْصَرُ بِهِ عَلَي‌ الاعْدَآءِ ! فَقَالَ: قُلْ: يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُوَ ! فَلَمَّا أَصْبَحْتُ قَصَصْتُهَا عَلَي‌ رَسُولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ فَقَالَ لِي‌: يَا عَلِيُّ ! عُلِّمْتَ الاِسْمَ الاعْظَمَ ! فَكَانَ عَلَي‌ لِسَانِي‌ يَوْمَ بَدْرٍ .وَ إنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَرَ: قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ . فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ: يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُوَ ، اغْفِرْلِي‌ وَ انْصُرْنِي‌ عَلَي‌ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ !» «من‌ حضرت‌ خضر عليه‌ السّلام‌ را در خواب‌ ، يك‌ شب‌ مانده‌ به‌ غزوۀ بدر ديدم‌ ، و به‌ او گفتم‌: چيزي‌ به‌ من‌ تعليم‌ نما تا بدان‌ چيز بر دشمنان‌ ظفر يابم‌ ! خضر گفت‌: بگو: يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إلَّا هُوَ! (اي‌ هُويّت‌ مطلقۀ عامّه‌! اي‌ كسيكه‌ هويّتي‌ در عالمْ وجود ندارد بجز هويّت‌ او!) چون‌ شب‌ را به‌ صبح‌ آوردم‌ آن‌ رؤيا را بر رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ حكايت‌ كردم‌. رسول‌ خدا به‌ من‌ گفت‌: اي‌ عليّ! اين‌ اسم‌ اعظم‌ حقّ است‌ كه‌ به‌ تو تعليم‌ شده‌ است‌! و آن‌ ذكر بر زبان‌ من‌ در روز معركۀ بدر جاري‌ بود.

34667
متن پرسش

یا محبوب! آشفتگی ای که نیاز بود حال نیاز اجابت داشت تا بخوانیم حضرت معشوق را آنطور که باید ولادت حضرت سجاد (ع) بر شما مبارک باد. امید اجابت عشق داریم. استاد بنده امروز با یکی از دوستانم باب صحبت رو باز کردم که آشفتگی عجیبی درونش احساس کردم که اتفاقا سوال بسیار خوبی ایجاد کرده بود: درس و تحصیل و مقام و جاه آخرش که چه؟ بنده نمی‌دانم درست بود یا نه ولی شروع کردم از حقیقت وجود خدای واجب الوجود تا هدف ما و سوالی پرسیدند: خدای بی نیاز چرا ما را آفرید؟ خوب بنده برای خودم همیشه یک استدلال دارم که حضرت محبوب بهترین حالت تجلی و خلقت را اراده می نماید که بی نیاز و بی نهایت است و این دلیل بر بی نقصی لیک شنیده ام انسان خودش خواسته باشد و در کجا و چنان و چنان به دنیا بیاید که بنده فکر می‌کنم این مربوط به نزول بعد از خلقت است، زیرا آنچه که نیست چگونه می خواهد طلب داشته باشد و اصلا خدای بی نهایت جایی دیگر برای چیزی نمی گذارد و هرچه هست اوست (با وحدت و کثرت) لیک این خواستن و استدلال چه می باشد؟ بنده خودم می‌گویم او بهترین حالت وجود است لیک بی نیازی و خلقت چطور می باشد و دلیل اینکه نمی توانم استدلال کنم را در سوالم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را متذکر شده‌اید. در کتاب «آشتی با خدا» بحثی مطرح است تحت عنوان «خدا چرا ما را خلق کرد؟». پیشنهاد اولیه بنده آن است که به آن بحث رجوع فرمایید و سپس بفرمایید چه نکته‌ای می‌ماند که باید بیشتر شرح داده شود؟ موفق باشید

34666
متن پرسش

بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و احترام: جملاتی که در زیر می آید چقدر با فضای فلسفه و عرفان ما قرابت دارد؟ این جملات نشات گرفته از تفکرات سلوکی قومی در آمریکای شمالی است که به نظر بنده به راحتی نمی‌توان از آن گذشت. و آن جملات این است: (دکتر هیولن می‌گوید کار و وظیفه اصلی او پاکسازی درون خودش است. همین. وقتی درونش را پاکسازی می‌کند، دنیا هم پاک می‌شود، چون او خود دنیاست. دکتر هیولن اعتقاد دارد که هر چیزی در اطراف و دنیای بیرونی اوست، انعکاسی از درون او و نوعی توهم می‌باشد. او می‌گوید هر چیزی در دنیای بیرون می‌بینید، سایه ای از زندگی درونی خودتان است. او معتقد بود همه چیز انعکاس و آینه ای از درون خودمان است)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این همان بحث سوبژگیِ انسان است که به تعبیر جناب کانت، جهان انسان در درون او است. حال سؤال این‌جا است که اگر ایمان توحیدی در افق حضور خود در نزد خود در میان نباشد و شریعت الهی راهی برای آن حضور توحیدی در مقابل ما نگشاید، پاکسازیِ درونی چگونه صورت می‌گیرد؟ همان سؤالی که از جناب آقای کریشنامورتی در کتاب «نگاه در سکوت» داریم. موفق باشید

34630
متن پرسش

سلام: من برای ایمانم می خواهم معجزه ببینم. پس چرا خدا معجزه اش را نشان نداد. چرا نباید بگویم که اینها داستانی بیش نبودند؟ هدایتگران گذشته برای پیروانشون معجزه داشتن و امام زمان که مال ماست مگه همه جا نیست؟ خوب دیگه ازش خواستم نتیجه ای نداد حالا که فکر می کنم می خوام بجای دین اسلام برم مادی گرای با اخلاق (اخلاق برام کلی بخوام بگم اینه که اذیت موجودات نکنم) بشم، و استدلالم اینه که فلسفه ای که نتیجه نده داستانی بیش نیست، من فرقه های انحرافی زیادی دیدم، کاش زود تر به ماده گرایی می‌رسیدم. فقط خواستم بگم بهتون شاید دلیلی بالاتر داشته باشین چون من هیچ دینی رو مال پدرم نمی دونم که بخوام رویش تعصب داشته باشم آیا دلیل تجربی برای وجود خدا و حقانیت اسلام دارید؟ (دلیل تجربه یعنی همین معجزه ها) ماده گرایی، دنیا می‌سازد و اخلاقی که در کنارش دارم، خدا اگه باشه اکتفا میکنه، بجای نماز و صلوات و اینا بهتر ی کلاس خوش اخلاقی آدم بره واقعا از مسیری که در اسلام آمدم پشیمانم. من خودم می‌گفتم خدا وجود داره و مهربونه، مثلا پشم برا حیونا گذاشته ولی تو حیاط دیدم تو سرما گربه زوزه می کشید و فهمیدم دلایل عقلانی در کلام اند و در تجربه چیز دگر. خودم می دونم در تجربه بعضی ها کلک می‌زنند و سحر می‌کنند یا شعبده یا مواد روانگردانی قاطی چای یا اینات می کنند یا ی چیزایی میزارند تو موسیقیت یا غیره بخاطر همین به خدا و یکبار دیگه هم به امام این عصر یعنی امام زمان گفتم که یکبار موت اختیاری بعنوان معجزه بهم نشون بده ولی کو؟ چطور مثلا ی آخوند تو اینترنت دیدم می‌گفت امام رضا برای جوان کیمیا کرد و کلی معجزات دیگر پس ما چی؟ اگه جوابی ندارید که هیچ و همون ماده گرای با اخلاق کافیه برام با عقل خودم. اخلاق منظورم با انسان ها و حیوانات بیایم خویشتن داری کنیم و تا می تونیم با نرمی جواب بدهیم. البته منظورم در جنگ نیست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جهان جدید، جهانِ بحران در فهم انسانیتِ انسان است. پیشنهاد می‌شود به مباحث «معرفت نفس» که روی سایت هست، سری بزنید. موفق باشید

34626
متن پرسش

من هر برهانی که برای اثبات صفات خداوند آمده دیدم یک اشکال و مغالطه ای در اون یافتم. چه کار کنم؟ چندین ساله درگیر این موضوعم. هیچ پیشرفتی هم نمیتونم تو معنویت بکنم. و بسیار زندگی برام تلخه. لطفا راهی جلوی پای من بدبخت قرار دهید نمی‌دانم چه خاکی بر سرم کنم. برهان تا عرفان شما رو هم مطالعه کردم اما اون هم به نظر غلط های ریزی دارد. آیا راه دیگری هم برای به خدا رسیدن هست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معرفت نفس، انسان را با خودش روبه‌رو می‌کند و متذکر وجوه قدسی و بیکرانه او می‌شود تا معنای رابطه خود با خدا را بهتر درک کنیم. خوب است به آن مباحث رجوع شود. موفق باشید

34578
متن پرسش

درود بر استاد گرامی که در این شلوغی بازار همراه ما هستند. استاد عزیز بواسطه‌ی فضای کاری خودم، نیازمندم که دوره‌های آموزش مدیریت و رهبری سازمان و کسب و کار را بگذرانم. وقتی در چالش‌های فضای کار قرار می‌گیرم، اساتید به ما می‌گویند که مفاهیمی را در زندگی خود بیاورید و تمرین کنید که آنها را تبدیل به نگرش خود کنید. این مفاهیم عبارتنداز: تعهد، مسئولیت‌پذیری، مهارت حل مسئله، صداقت، هدف‌مند بودن و مانند آن. پس از آن وارد موضوعی به نام چرخه‌ی تعادل می‌شویم که زندگی را در ده بعد سلامت جسمی، سلامت روانی، بعد معنوی، مالی، کسب و کار، رشد شخصی، ارتباطات، خانواده و دوستان، همسرداری، تفریح و سرگرمی تقسیم می‌کند و با چند پرسش در هر حوزه براساس استانداردهای روانشناختی انسان را متوجه زندگی و خویشتن می‌کند. در مرحله‌ی سوم انسان به فراستی نیاز دارد که مفاهیم ذکر شده در بند اول را در همه‌ی ابعاد چرخه‌ی تعادل بیاورد. انسانی هوشمند به زندگی که برای مثال متعهد به بودن با همسر در تمام تمرکز، متعهد به مادر، کارمند، نماز و دیگر ابعاد انسانی خویشتن است‌. این فراست مذکور از نظر اساتید رشد شخصی جهان به نوعی به حضور در لحظه و گویا حضور در خویشتن نیازمند است اما آنچه که من آن را انحراف ناگزیر افرادی که در تلاش برای ایجاد یک زندگی بهتر هستند، همین نگاه انسان جدید است. من انواع این تلاش برای بودن را دیده‌ام. انسانی که شکرگزار است و فقط خدا را چون تجار می‌خواهد و به گمان خود را شناخته است و همچنان آشفته یا انسانی که فقط خود را در دنیا می‌بیند. آنچنان که تمام خود را جسم می‌بیند و ذهن و نه عقل. این فرد نیز در کنار اینکه رشد خوبی دارد، انسان خوب و مثبتی است اما چون نگاهش کوتاه است خویشتن خویش را که کمال در سرشتش هست نمی‌بیند و همچنان تشویش در او دیده می‌شود سوال اینجاست. انسان انقلاب اسلامی در عصر تولید و اقتصاد که ناگزیر به پیشرفت و این کلاس‌ها و دوره‌هاست چطور می‌تواند و با چه منبعی پیش رود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده حضور در نگاه توحیدی است تا انسان‌ها جهان را و خود را و سایر انسان‌ها را در آغوش خدا بیابند، در آن صورت بسیاری از آن توصیه‌هایی که ملاحظه می‌کنید جایگاه اصیل خود را می‌یابد بدون آن‌که حالت تصنعی و روان‌شناسانه به خود بگیرد. در نتیجه آری! در عصر تولید و اقتصاد و پیشرفت، وارد روحیه‌هایی می‌شویم که اصالت و بنیاد توحیدی خود را محفوظ می‌دارد. موفق باشید

34555
متن پرسش

به نام آنکه نام آوران نام و جان می دهند تا در طریق عشقش نامی از آنها در میان نباشد. عرض سلام و رضوان خداوند بر شما باد. یوم اللّه ۲۲ بهمن رو به شما تبریک عرض می‌کنم جسارتا بنده کلیپ شرح سوره ی حمد شما رو از شرح امام خمینی (ره) مشاهده کردم. فرمودید هیچ کس قادر به درک ذات اقدس الهی نیست حتی حضرت محمد (ص) مقصود سخن شما همین دنیا بوده است؟ یا اینکه پس از مرگ وصال تمام رخ نمی دهد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی هم که وصال، تماماً رخ دهد باز ما همچنان بنده اوییم و او ربّ ما، و از این جهت خدای خود را که همه مقصد و مقصود ما است، درک می‌کنیم. و این غیر از درک ذات اقدس الهی است به معنای این‌که بر خداوند احاطه پیدا کنیم. موفق باشید

34485
متن پرسش

سلام و عرض ادب. اگر مقدوره به فهم عبارات زیر از ناحیه مقدسه در ماه رجب کمک کنین. صوت مربوطه را گوش دادم. اما هنوز مبهمه برام. مواقع العز من رحمتک + «بشرک المحتجبین» + «البهم الصافین الحافین» با سپاس و ارادت.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در فراز «بمواقع العزّ من رحمتک» نظر به توحید یگانه حضرت حق داریم و در همان راستا باز با نظر به موقعیت عزّت او حاصل از رحمتش در نهایت، طلب ایمانی ناب به میان می‌آوریم و تثبیت آن ایمان. «بشرک المحتجبین» و سپس از پرودگار تقاضای سرازیرکردن رحمت را برای بندگان نجیب و انسان‌های پرده‌نشین و ملائکه مقرب داریم تا تقاضای ما می‌رسد به «البهم الصافین الحافین» یعنی به موجوداتی که اگر سخن ندارند، وجودشان سراسر عالم را منوّر و پر رونق کرده است. به هر حال فضای دعا، فضای بسیار سرزنده و عمیقی است و از این جهت خوب است که رفقا لااقل از طریق شرح صوتی آن دعا، انس خود را بیشتر و بیشتر کنند. https://eitaa.com/matalebevijeh/12757 موفق باشید            

34481
متن پرسش

با سلام: آیا نظریه وحدت وجود و موجود صحیح است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! مگر می‌شود حضور خدا را جز در بیکرانگیِ او در عالم مدّ نظر آورد؟ و هر مخلوقی را مظهری از انوار اسمای حسنای او به تماشا نشست؟ به همان معنایی که مولایمان حضرت علی «علیه‌السلام» می‌فرمایند: «ما رَأيْتُ‏ شَيْئاً إلّا وَ رَأيْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه» [1] نديدم چيزى را مگر آن‏كه قبل از آن چيز و با آن چيز و بعد از آن چيز، «الله» را ديدم. موفق باشید

[1] ( 1)- ملا محسن فيض كاشانى، علم اليقين، ج 1، ص 49

34464
متن پرسش

سلام علیکم استاد گرامی: آیا یقین خواستن همان رسیدن به توحید است؟ راه رسیدنِ به توحید و یقین چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسیر باور به خداوند و به حقایق غیبی، انسان‌ها می‌توانند با رعایت دستورات شرع، آرام‌آرام به مرحله‌ای برسند که با تمام وجود، باورهای معنوی آن‌‌ها در قلب و روان‌شان به ظهور آید و این مرحله، مرحله یقین است نسبت به آن باورها. موفق باشید

34458
متن پرسش

با سلام: خدا قوت. امیدوارم عمر طولانی با برکت از خاصان امام زمان باشید. در قران کریم آیه مشهور داریم که تقریبا به این محتوا که برو در خلقت بنگر آیا نقصی در خلقت می بینی انقدر چشمت خسته می‌شود و بی نتیجه باز می گردد. ولی با عرض معذرت نعوذ بالله برای من خیلی سوال پیش می آید که اگر نظام خلقت احسن هست پس چرا بنده با دیدن خلقت خداوندی بعضا چیزهایی به ذهنم می رسد که مثلا فلان جا اگر اینطور و یا آنطور بود خیلی بهتر بود با وجودی که خداوند قدرتش بی انتهاست پس چرا من بنده ضعیف می توانم به نظام خلقت اللهی ایرادهای منطقی و عقلانی زیادی بگیرم. مثلا یک نمونه کوچکش را مطرح می کنم. بنده خیلی فیلمهای حیات وحش را دوست دارم حیوانات جالب و دیدنی در جنگل ولی بعضی اوقات صحنه های بسیار درد ناکی از حیات وحش نشان می‌دهد که طاقت دیدنش را ندارم. بطور مثال بچه آهویی که ماری دور بدنش طنیده شده در همان حال نیز کفتارهایی دارند زنده زنده تکه تکه اش می کنند. و یا بو فالوای که در حال زایمان است و گرگها دوره اش کرده و هنوز بچه به دنیا نیامده می خواهند شکارش کنند. چنین صحنه هایی در نظام احسن چه توجیهی دارد؟ آیا خداوند با آن مهربانیش نسبت به مخلوقاتش و قدرت بی انتهایش نمی‌شد که نظام خلقت طوری باشد که این همه خشونت و کشتن در دنیای حیوانات نباشد و به شکل بهتری شکمشان سیر می‌شد؟ سپاس از پاسخگوییتان. خدا بر توفیقاتتان بیفزاید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که شما متوجه هستید و مرحوم شهید مطهری در کتاب «عدل الهی» می‌فرمایند حقیقتاً نظام عالم، نظام اَحسن می‌باشد. می‌ماند که به گفته جنابعالی چنین صحنه‌هایی را چگونه توجیه کنیم؟ آیا واقعاً همه ابعاد صحنه را دوربین این افراد به ما نشان می‌دهند؟ در حالی‌که صاحب‌نظران به حیات وحش معتقدند نظام جنگل به طور معجزه‌آسایی منظم است. به طوری‌که آن چیزی از صحنه خارج می‌شود که برای ادامه حیات جنگل لازم است. به نظر می‌آید ما با این نوع صحنه‌هایی که دوربین‌ها نشان می‌دهند، همه پدیده را در نسبت با کلیت محیط آن‌ها نمی‌بینیم. موفق باشید

34448
متن پرسش

خدایا مرا به دریای جنون خودت ببر ولی آنجا دستم را نگیر، رهایم کن، بگذار در دریای جنونت غرق شوم، من اصلا درد دیوانگیِ تو را دارم، این جنون طعم دیگری دارد. خدایا همه اش فدای یک لبخند شیرینت، همه آسودگی ساحل امن عقلم فدای یک لبخندت. خدایا به کسی نگو بگذار بین خودمان بماند ولی من تو را خیلی دوستت دارم؛ نگاه نکن به سربه هوایی و بی‌توجهی‌ام، نگاه نکن به این همه گناه و بدی‌ام؛ به عزّت و جلالت قسم که تو را خیلی دوستت دارم، کاش هر صبح چشمم که باز می شد اول از همه خیره در چهره تو بود، خدایا بگذار بگویند کافرم، دیوانه ام ، مجنونم، ولی به خودت قسم که بارها گرمای وجودت را حس کرده ام، گرمی دستانت را! خدایا عقل و استدلال راست می گوید که تو جسم نداری اما قلبم بارها گرمی دستان تو را چشیده! بارها لبخند و دلجویی تو را دیده، این عقل، خودش انگار بیشتر آدم را دیوانه می‌کند. خدایا راستی یک سوالی داشتم، یعنی خیال می‌کنم که سوالی دارم چرا که تو خودت سوال منی و جواب سوالم هستی، یعنی شاید خودت را در کالبد سوالی مثل یک برقی، مثل شهابی از خاطرم عبور می‌دهی و می‌گذرانی، خدایا من که از خودم چیزی ندارم؛ اصلا خودم هم چیزی نیستم که چیزی داشته باشم و گویا همه‌ سوال‌ها در واقع تو هستند که جلوه می‌کنی؛ یا شاید همه نوشته‌ها، همه شعرها. خدایا اگر کسی به مقام ثبات برسد و در ساحت بهشت قرار بگیرد می گویند با حوریان دمساز است اما چگونه کسی که تو را داشته باشد حاضر می‌شود حضور تو را کنار نهد و سرگرم حوری شود!؟ چه معامله اندوهبار و زیان باری! نکند که حوری هم خودت هستی؟ حتی اگر تو حوری نباشی باید آن‌وقت آدم‌ها دیوانه باشند که حوری بطلبند! خدایا! ببین همین کارها را می‌کنی که می‌گویم به میدان آمده‌ای تا دیوانه‌ام کنی، قربان عهدت بروم خدا، حالا که به میدان آمده‌ای کار را تمام کن؛ یکسره مرا دیوانه خودت کن! همه جانم را، همه ایمانم را، همه سامانم را، خدایا رهایم نکن که می‌میرم. خدایا مدتی است خیلی گرفتار دنیا شده‌ام، دنیا مثل غذای متعفنی است که کلی اسانس و چاشنی به آن زده‌اند تا لذیذ به نظر آید، وقتی می‌چشیم هم انگار لذیذ است، ولی آخرش کار خودش را می‌کند، اگر نکُشد، دست کم مریضمان می‌کند. خدایا! خیلی ادعایم می‌شد سر خودم، آب نبود وگرنه شناگر ماهری بودم، اما آنقدر دریای دنیا عمیق و بی‌سر و تَه است که حتی ماهرترین شناگر هم که باشی آخرش توان جانت کم می‌شود، خسته می‌شوی و اگر پناهی پیدا نکنی غرق می‌شوی. خدایا! حیف نیست وقتی اینهمه جا در آسمان برایم گذاشته‌ای در دریا غرق شوم؟ خدایا وحشتم گرفته از این دنیای سیاه و گود و بی‌ساحل، التماست می‌کنم که مرا برکش، خدایا حیف نیست وقتی تو را داشته باشم با گناه‌آلودگی‌ام؛ تو باشی و من با تو نباشم، خدایا مرا تنهایم نگذار، خدایا دیگر کم آورده‌ام از فرط کوتاهی‌هایم، آه مردم مرا دعا بکنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوش است که حضرت محبوب آغوش می‌گشاید تا خود را به ما بشناساند و سپس رُخ برمی‌کشد تا ما را با سوز جدایی از او همچنان تنها بگذارد و در همین رابطه به ما گفته‌اند: «دلا بسوز که سوز تو کارها بکند».

قصه دل‌دادگی به حضرت محبوب، اتفاقاً بیشتر از دیروز قصه امروزینِ بشر جدید است با ظرفیت گسترده‌ای که دارد. بشری که جناب مولوی خیلی زودتر از امروز در فضای آن قرار گرفت و گفت:

آزمودم عقلِ دوراندیش را / بعد از آن دیوانه سازم خویش را

عقل، بندِ رهروان است ای پسر /  وان رها کن ره عیان است ای پسر

حال باز مائیم و جلوه او، و باز رُخ‌برکشیدنش، و ما و سوز حرمان او. این‌جا است که همراه جناب مولوی ندا سر می‌دهیم:

رحم کن برآن‌ که چون روی تو دید /  فرقت تلخ تو چون خواهد کشید

موفق باشید                        

34447
متن پرسش

سلام استاد طاهر‌زاده؛ وقتتون بخیر از کارما اطلاع دارید آیا حقیقت دارد یا نه؟ منظور من از کارما تقریبا تناسخ هست اما کارمایی که من میگم اینه وقتی ما میخوایم به این دنیا بیایم قراره تجربه زمینی شدن رو داشته باشیم وقتی بار اول به این دنیا میایم کارهایی نداریم بخوایم پس بدیم اما وقتی در دفعه های بعد با پا به این دنیا میزاریم زندگی خوب و بدمون، نتیجه زندگی قبلیمون اگه آدم خوبی باشیم زندگی بعد هم برامون خوبه اما اگه بد باشیم زندگی بعدیمون هم بد میشه. آخه مگه میشه یه بار به این دنیا بیایم این همه رنج و سختی و بدبختی بعد یه نفر دیگه در شرایط بهتر پا به این دنیا بزاره اینم میدونم نباید مقایسه کنم همه هم مشکلات خودشون و دارند. اما تکاملی که من میگم اینه به این دنیا میایم تا کامل بشیم خدا با به دنیا آوردن ما به این دنیا بهشت و جهنم رو برامون رقم میزنه آخه مگه میشه خدای به این مهربونی ما رو بندازه تو آتش داغ و سوزان جهنم؟ خواهش می‌کنم جواب من رو بدین یا من این همه سال اسیر خرافات اسلام شدم و الان آگاه شدم یا الان گمراه شدم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به هر حال این سخنان حکایت از نوعی تناسخ به همراه دارد و در مباحث فلسفی به طور مفصل بر غلط‌بودن تناسخ بحث شده است از آن جهت که نفس ناطقه وقتی از «مابالقوه‌»های خود به «مابالفعل» رسید، محال است که دوباره آنچه فعلیت‌ یافته است دوباره به بالقوه تبدیل شود. ۲. اتفاقاً همه سخن قرآن آن است که شما انسان‌ها در قیامت با اعمال خود روبه‌رو می‌شوید و نه آن‌که خداوند کسی را عذاب کند، بلکه پیامبران آمدند تا متذکر این امر مهم بگردند که نتایج اعمال شرک‌آمیز خواهی نخواهی آن آتشی است که درون را فرا می‌گیرد. موفق باشید

34445
متن پرسش

یا محبوب: درود حضرت پروردگار بر شما باد: ببخشید استاد من کتاب «رجب ماه یگانه شدن با خدا» و «روزه دریچه ای به عالم معنا» رو خوندم و اولین روز ماه رجب رو به عنایت حضرت حق روزه گرفتم. شب وقتی به جلسه شما اومدم شور عجیبی احساس کردم و احساس کردم میتونم در هر لحظه به یاد معشوق باشم بعد که در مورد خدای ظهور کرده انقلاب اسلامی صحبت کردید و گفتید غیر خدای واجب الوجود هست. اول اینکه مگر میشه غیر اون باشه؟ و بعد احساس کردم اون شور اشتباه بوده و باید در صحنه به یاد حضرت معشوق بود. مثلا در زمینه ی تحصیل که وظیفه ی حال منه حالا توصیه ی شما چیه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خدای واجب‌الوجود یعنی خدایی که با استدلال وجود او را اثبات می‌کنیم و به وجود او باور داریم. ولی همان خداوند با جلوه‌ها و شأن و شئونات خاصی در هر روز و روزگاری ظهور می‌کند. از این جهت جلوه و نور خدایی را در این تاریخ می‌یابید که چگونه نقشه‌های استکبار را خنثی می‌کند و در قلب جوانان ما جلوه کرد تا در دفاع مقدس شرکت کنند. ابداً آن شور ابتداییِ ماه رجب که برایتان پیش آمد اشتباه نبود، جلوه خداوند بود که خواست شوق عبادت خود را در ما بیش از پیش رشد دهد. عرض بنده آن بود که این خدا را در آینه‌هایی که با انقلاب اسلامی به ظهور آمده، به تماشا بنشینید. نکاتی که سؤال کننده شماره 34448 متوجه و متذکر آن شده است. موفق باشید

34424
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: استاد عزیز، اگر بخواهیم افق گشوده مقابل انسان را برای حس بیشتر روشن یا بیان کنیم آیا می توانیم بگوییم آنچه انسان در پیش روی خود یا تعریف خود را آن حس، می یابد و احساس می کند که باید در آینده آن را بیشتر بروز دهد و به تفصیل درآورد و زندگی خود را براساس آن به نظم آورد. ۲. افق گشوده بر جامعه را می توانیم همان روح تاریخی در نظر بگیریم؟ ۳. استاد عزیز نظر شما در مورد این گفته چیست که "بسم الله الرحمن الرحیم؛ به ظهور ذات به اسم الله والله که نور آسمان و زمین است و رحیم است، رحیم که به مهمانی خاص خود می برد طالبان راهش را، پس آسمان و زمین هم نمایش اوست و هم در جهت نمایش او حرکت می کند. داستان آفرینش، داستان نمایش اوست و روح تاریخی و افق گشوده جهان قدسی تقدیر زیبای این عالم است. ۴. اینکه استاد عزیز فقط زمانی که هر پدیده ای به اسم الله که رحمن است و رحیم، در نظر گرفته می شود می توانیم از آن راضی بوده و نسبت به پدیده رضایت داشته باشیم و زمانی که پدیده را با هویتی غیر اسم الله در نظر می گیریم نسبت به آن حالت دفع (غضب یا ترس) ایجاد می شود، موثرترین راه که باید انجام دهیم چیست که هویت ها که تعریف غیر اسم الله از پدیده است در جانمان رنگ ببازد. ۵. استاد عزیز آیا جهاد تبیین امروز می تواند بجز عارف شدن اشخاص به دیدن هر پدیده ای به اسم الله است؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! و راز عبادات اولیای الهی را در همین رابطه می‌توان دانست. ۲. همین‌طور است. مشروط بر آن‌که تاریخ را به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في‏ شَأْن‏» اراده الهی بدانیم که به سوی انسان نظر کرده. ۳. همین‌طور است. به همین جهت فرمود: او نور آسمان و زمین است و نفرمود آسمان و زمین را نورانی می‌کند، که معنای دوگانگی در میان باشد. حضرت امام در تفسیر سوره حمدشان نکات خوبی در این مورد فرموده‌اند. ۴. با نظر به حضور سنن الهی ما در هر پدیده‌ای باید نظر کنیم. ۵. آری! و به همین جهت با رویه‌روشدن با افراد باید باطن خداجوی همه را در ابتدای امر مدّ نظر قرار داد و با آن‌ها گفتگو کرد تا حجّت تمام شود. موفق باشید

34392
متن پرسش

سلام و خدا قوت. خدا ان شاء الله هم به وقت تون برکت بده و هم وجود خودتون رو برکت بده. یه قسمتی از سخنرانی حضرت آقا (مدظله العالی) هست که برام سؤاله ایشون ایراد می کنن که «در قلب انسان و در روح و وجدان انسان یک باطنی وجود دارد که او معمولاً با خود ما صادق است. ولو ظواهر قلب، ما را فریب می‌دهد، اما باطن قلب با ما صادق است. امام (رضوان اللَّه علیه) یک وقتی فرمودند: من در فلان قضیه، در باطن قلبم هم ناراحت نمی‌شوم. واقعاً همین جور است؛ قلب یک باطنی دارد که ما کمتر به آنجا سر می‌کشیم. اگر انسان به آنجا سر بکشد، خودش را در مقابل خود افشاءشده مشاهده می‌کند.» اینکه رهبری در سخنرانی شون می فرماین قلب یه ظاهری داره و یه باطنی که ظاهرش، فریبنده هست ولی باطنش راست می گه! از کجا بدونم احساسی که بهم دست می دهد از ظاهر قلب هست یا باطن اون؟ یا اینکه چجوری می شه به باطن قلب دست پیدا کنیم؟ و در کل اگر کتابی تو این زمینه بود ممنون می شم راهنمایی کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جواب سؤال شماره 34391 شد. و یا نکاتی که در جلسه سوم سوره شمس https://eitaa.com/matalebevijeh/12639 مطرح شد می‌تواند متذکر این امر باشد که هر اندازه به خود رجوع کنیم و به وجه تقواییِ خود نزدیک شویم، به باطن قلب که همان توحید است نزدیک می‌شویم و نور حقیقت را که همان نور ربّ العالمین است در مناسبات خود می‌یابیم. موفق باشید

34310
متن پرسش

عرض سلام و وقت بخیر: استاد ببخشید شما ارتباط نظریه ی وحدت وجود ابن عربی رو با مکتب پاتئیستی چطور تلقی می‌کنید؟ یکین؟ متضادن؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این مکتب‌ها را نمی‌شناسم. آری! وحدت وجود به معنای آن‌که حقیقتی در همه عالم با یگانگیِ خاص‌اش جاری است و همه عالم مظاهر حضور بیکرانه او هستند؛ قابل قبول است ولی نمی‌دانم آیا مکاتبی که می‌فرمایید به همین معنا حضور حضرت حق را متذکر هستند؟ یا پایه‌هایی از توهّم و تصور در آن‌ها در میان است؟ موفق باشید

34295
متن پرسش

عرض سلام: سوال من درباره رابطه خلق با خداست. خدا وجود بینهایت است و طبق قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیا ما هم از خداییم. در عرفان می‌گویند ما تعین خداییم. ۱. این تعیین یا ظهور یافتن چگونه بوده؟ آیا درست است اینگونه بگوییم که خداوند حدودی از وجود خود را اگر ظاهر سازد عالم مجردات شکل می‌گیرند مثل روح و فرشتگان و عقل و اگر این وجود محدود ترشود عالم ماده شکل می‌گیرد و در این صورت ذات خدا متصل به عالم ماده و مجرداتست بلکه مادیات و مجردات محدودهای از وجود لایتناهی خداست. یعنی به این صورت که انسان وجود خود را امتداد بدهد می‌رسد به عالم مجردات و اگر علم غیب داشته باشد می‌بیند که اتصال دارد به وجود خدا بدون هیچ انفکاکی و قسمتی از وجود خداست. ۲. سوال بعدی اینکه اگر خداوند وجود نامحدود است نباید تغییری کند و هدفی داشته باشد (از خلقت) مگر اینکه ذاتا خالق باشد پس این تجلیات ازلی هستند و از ازل بوده اند. درست است؟ ۳. تجلیات خدا محدودند ما فی البداهه می‌بینیم وجود ما که تجلی خداست محدود است. آیا محدودیت تجلی باعث محدودیت خدا نمی‌شود؟ چرا تجلیات خدا نامحدود نیست تا مانع از محدودیت شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بحث در خلیفة اللهی انسان است به عنوان مظهر اسماء الهی. و به همین جهت واژه «تعیّن» اگر هم گفته می‌شود، مسامحةً گفته است. ۲. همین‌طور است. در نسبت با خدا، ولی نسبت به مخلوقات بر اساس قوه‌ها و امکاناتی که دارند، جلوات خدا تغییر می‌کند. ۳. خیر! این محدودیت به جهت وجه امکانی ما می‌باشد. موفق باشید

34249
متن پرسش

با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: پیرامون سوال ۳۴۲۳۱ عنوان می‌کنند که ماده اولیه ای در کار نیست و انرژی صرفا هست به معنای ازلی و ابدی در این صورت پاسخ چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال چیزی می‌تواند ازلی و ابدی باشد که در ذات خود و در وجود و بودنش، محتاج غیر نباشد و عین وجود و بودن باشد و این برای موجودی معنا می‌دهد که هیچ نقص و محدودیتی نداشته باشد و به یک معنا کمال مطلق باشد و این جز خدای واجب‌الوجود نیست. بحثی که جناب صدرالمتألهین تحت عنوان «برهان صدیقین» به میان آورده‌اند. موفق باشید

34243
متن پرسش

با سلام‌ خدمت استاد گرامی: سالهاست پرسشی است که ذهن و روح بنده را مشغول کرده است و آن این است که آیا ممکن است ارواح ۱۴ نور مقدس و در درجه پایین تر ارواح مومنین، عینیت و اتحاد با ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی پیدا کنند.... به طوری که ما باشیم ولی فقط او باشد؟ ممنون و متشکر اصلا معنی فنا چیست؟ آیا فنای یک موجود کوچک در موجود بزرگ به طوری که روح کوچک همان کوچک بماند البته با فنا نابود می‌شود یا روح فانی بزرگ و عین خداوند تبارک و تعالی می‌شود؟ این که مولا علی فرمود هر چه پرده ها کنار روند بر من افزووه نمی‌شود دلالت بر فنا در همه ذات دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ارواح چهارده نور مقدس به عنوان واسطه‌های فیض الهی، آینه‌های نمایش اسماء و انوار حضرت حق می‌باشند و در واقع از طریق نور آن‌ها است که ما می‌مانیم و خدا. به همان معنایی که خداوند فرمود: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ۖ» (اعراف/180) او را اسماء حسنای هست، پس خداوند را به آن اسماء بخوانید و حضرت صادق «علیه‌السلام» فرمودند: «نحن و الله الأسماء الحسنی» به خدا سوگند، اسماء حسنای خداوند ما هستیم. ۲. فنا، به معنای فانی از خودشدن و باقی به حق گردیدن است. آری! در این شرایط حجابی بین انسان و حقیقت نمی‌ماند. موفق باشید

34232
متن پرسش

سلام علیکم استاد عزیز: عده ای معتقدند خداوند فقط جهان و قوانین آن را آفریده و الان دیگر اثر و تدبیری در عالم ندارد گویا توحید ربوبی را نفهمیده یا انکار می‌کنند در این خصوص برهان و یا ادله عقلی نقض کننده چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب صدرالمتألهین در «برهان صدیقین» روشن می‌کنند که جهان در ذات خود و در امکان ذاتی‌اش، عین فقر است و همین‌که ارتباط آن با مبدأ اعلی قطع شود، نابود می‌گردد. به گفته جناب شیخ محمود شبستری:  به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را / اگر نازی کند در هم فروریزند قالب‌ها

موفق باشید

34205
متن پرسش

با سلام: آیا عبارات زیر صحیح است؟ من یک درخت را دیدم. در درخت من قدرت را دیدم. این قدرت صفت خداست. صفت از ذات خدا جدا نیست. پس من خدا را دیدم. با تشکر

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی در صورتی که درخت را آینه بگیریم, نه آنکه جسم  درخت و یا صورت آن مد نظر باشد. مثل آنکه وقتی کسی شما را ملاقات می‌کند حیات و فهم شما را ملاقات نماید و نه جسم و صورت شما را. و لازمه این آن است که انسان نسبت به اسماء و صفات الهی با عبور از حس گرایی, آگاهی نسبی داشته باشد. موفق باشید

34172
متن پرسش

با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیز: كسانى معتقدند كه خداوند جهان را آفريده و قوانينى براى آن قرار داده است و براى تدبير آن، ديگر نيازى به خداوند نيست و او تأثيرى در گردش عالم ندارد. به قول يكى از غربى ها، عالم مانند ساعتى است كه وقتى آن را كوك مى‌كنند، عقربه هاى آن به صورت خودكار حركت مى‌كند. بر اساس اين پندار، خداوند تنها خالق عالم است؛ حال استدلال عقلی در خصوص تاثیر خداوند در حال حاضر چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اینان متوجه رابطه وجودی بین خداوند و مخلوقات نیستند که رابطه خدا با مخلوقات مانند رابطه لامپِ روشن با نورِ آن است که اگر رابطه لامپ با نورش قطع شود، عملاً نوری نمی‌ماند. خداوند همواره با جلوات خود عالَم را خلق می‌کند. در این مورد خوب است به «برهان صدیقین» رجوع شود. موفق باشید

https://lobolmizan.ir/search?search=%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%86

34142
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم استاد خدا قوت. ببخشید آیه «اهدنا الصراط المستقیم» رو داشتم توی المیزان میخوندم بعد یکسری سوالات و نکاتی به ذهنم خورد و نوشتم. حالا گفتم با شما در میون بزارم ببینم به نظر شما چجوریه : ۱. خدا توی سوره حمد که میخواد به بندش تعلیم بده چجوری منو عبادت کن و ازمن چی بخواه، میاد میگه بگو اهدنا الصراط المستقیم. خیلی جالبه خدا میاد میگه اهدنا الصراط. میگه خدایا منو بندازم تو مسیر، نمیگه مثلا برسونم به مقصد یا برسونم به خودت. انگار یه سری توی این مسیر هست. انگار خود مسیر مهمه. خدا تو مسیر انگار پیدا میشه نه اینکه خدا نشسته باشه ته یه جاده منتظر ما. خدا توی همین طی کردن جاده پیداش میشه. اربعین هم انگار همینه. اینجوری نیست که تو بری که فقط برسی به کربلا! خب اگه فقط رسیدن به کربلا مهم بود که با ماشین می‌رفتی سریعتر هم می‌رسیدی ولی میگی نه برو بابا گور ماشین و پا درد. من باید پیاده برم. اصلاً پیاده روی شه که حال میده. ما همیشه در راهیم. اگر فقط به مقصد توجه کنیم اشتباست و خود مسیر را فراموش می‌کنیم. خیلی جالبه که خدا داره میگه به بنده اش که تو از من بخواه که تو رو بندازم تو این مسیر. نمیگه خدایا منو برسون به خودت. میگه راهو بهم نشون بده. اصلا انگار مقصد مهم نیست. راه مهمه. اربعین، پیاده روی مهمیه. این که تو برسی به کربلا یا نه مهم نیست. چون امام حسین تو کربلا نیست. امام حسین تو راه پیاده رویه. ما امام حسین رو تو راه میتونیم پیدا کنیم و به تبعش خدا رو هم تو راه میتونی پیدا کنی نه اینکه ته این راه خدا نشسته باشه منتظر ما و وقتی ما به اون نقطه برسیم دیگه تموم بشه. نه اتفاقا اگه بخوای برسی به ته مسیر و خدا رو پیدا کنی اصلا پیداش نمی‌کنی. اگه بخوای خدا رو پیدا کنی باید توی خود مسیر دنبالش بگردی. در واقع یه جورایی مقصد تو خود مسیره نه وقتی مسیر تموم بشه برسیم به مقصد. در راه علم هم همینه. ما اگه دنبال نتیجه باشیم و اینکه این مسئله رو حل کنیم اصلا جلو نمیریم و پیشرفت نمی‌کنیم. چون میگیم خب این مسئله رو بده این کامپیوتر حل میکنه دیگه برات. در صورتی که توی خود این مسیر علمه که تو خودت رو پیدا می‌کنی و علم رو جلو می‌بری. دانشمندان خودشون رو تو علم پیدا می‌کردن که میتونستن علم رو جلو ببرن و تازه حتی اگه بخوای خدا رو هم پیدا کنی باید تو همین مسیر دنبالش بگردی. تو مسیر علم، تو مسیر رشد، تو مسیر قرآن. انگار ما تو هرچیزی بخوایم خدا رو پیدا کنیم باید تو مسیرش خدا رو پیدا کنیم. حالا آیا واقعا اینطوریه یا نه؟ چون «الی الله تصیر الامور» یا «کادح الی ربک» یجورایی انگار داره میگه ته مسیر خداست ولی این مسیر که انگار ته نداره ؟! ۲. این اهدنا الصراط آیا همونه که میگه «تو پای به راه در نه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت که چون باید رفت؟» مسیر انقلاب و مسیر انجام وظیفه ما برای انقلاب اسلامی چجوریه؟ انگار باید با همین اتفاقاتی که برام میوفته و کارایی که خدا میزاره جلو پام برم جلو تا خدا خودش راه رو روشن کنه که کجا باید بریم و چجوری باید بریم . من الان افتادم تو یه مسیر که نه میدونم کجا دارم میرم نه میدونم چجوری دارم میرم ولی دارم میرم و میدونم که باید برم! حضرت آقا خودشون چجوری زندگی کردن؟ آقا از همون اول هدف گذاشته بودند یا چیده بودند که من میخوام رهبر بشم و برم برنامه ریزی بکنم ببینم چی نیاز دارم و برم جلو تا برسم به هدفم؟ انگار نه، رهبری رو خدا رهبر کرد چون جاش اونجا بود و آقا خودش کاری نکرد بلکه خودش رو داد دست خدا و هر کاری خدا می‌گذاشت جلو پاش رو به بهترین وجه انجام می‌داد تا خدا راه رو براشون باز کرد. اگه رهبری برنامه چیده بود و گفته بود من باید از همه کارام بزنم و بشینم این برنامه رو برم جلو تا برسم به این هدف اصلا نمی‌رسید شاید. یا اگر می رسید بعد مغرور می شد که من خودم اومدم تا اینجا! یا آنجایی که پدرشون گفتن بیا مشهد پیشم میتونستن به پدرشون بگن من برنامه ریختم که باید برسم به این نقطه و نباید توی این مسیرم وقفه ایجاد بشه. بابا خودت یه کاریش بکن من نمیتونم بیام! در صورتی که بلند میشن میرن پیش پدر و هر چیزی که دارن از همینه که این رو درک کردن انگار که ما تو یه مسیریم و این نیست که خب بیایم یه هدف معلوم کنیم و از همه اتفاقات دور و برمون رو برگردونیم و فقط به هدفمون نگاه کنیم. ما اگه بخوایم یه هدف بزاریم و بگیم فعلا همه چیز رو بریز دور تا برسیم به مقصد اشتباست. مسیر مهمه! اینطوری ما مسیر رو یادمون میره! ولی توی این مسیر اولا: باید از خدا بخوایم تا ما رو بندازه تو مسیر ثانیاً: باید توجهت به «انعم الله علیهم» باشه انگار تا خدا راه رو برات باز کنه! انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین. باید در افق رهبری و شهدا حرکت کنیم تا خود راه بگویدت که چون باید رفت این درسته آیا؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را / که کس آهوی وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد». تنها می‌توانم عرض کنم آفرین به این نحوه نگاه نسبت به حضوری که ما باید در این عالم نسبت به خود و نسبت به حقیقت داشته باشیم و در عالم انتظار، متوجه باشیم در مسیر، آری! در مسیر است که ما نسبت به حقیقت گشوده می‌شویم و حقیقت نیز نسبت به ما گشوده می‌گردد و بودن خود را در آغوش حقیقت و حقیقت را در هستیِ خود احساس می‌کنیم. همه مشکل بشر امروز آن است که گمان می‌کند حقیقت، اُبژه‌ای است که بیرون از خودمان باید در آن دورهایِ دور به او برسیم. در حالی‌که «معشوق همین‌جاست همین‌جاست». به گفته جناب فیض کاشانی

 گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی

گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی

گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی

گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی

گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم

گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی

گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم

گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی

گفتم که در فراقت بس خونِ دل که خوردم

گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی

گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد

از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی

گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد

گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی

گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن

جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی

گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی

گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی

کار تو فیض این‌ست خود را ندیده باشی

آری! «گفتا که نیک بنگر، شاید رسیده باشی». نسبت ما با حقیقت، همیشه همین‌طور بوده و هست.

همراهی با آنچه گفتید بیش از آنی است که بنده عرض کردم. عرایضی تحت عنوان «انقلاب اسلامی، انتظار، وارستگی» در حال تنظیم است. امید است که در آن متون بتوانیم با همدیگر گفتگویی داشته باشیم. موفق باشید           

34134
متن پرسش

سلام علیکم استاد: اگر کسی پرسید که خداوند همه چیز را به نحو احسن و کامل خلق فرمود و بعد از آن دیگر کاری ندارد و فقط ناظر است و هیچ کاری نمی‌کند پس دعا هم اثر ندارد پاسخ چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! خدا همواره خدایی می‌کند به معنای حضور مطلق او در همه عالم، و دعا موجب می‌شود تا حجاب‌های بین ما و حضرت محبوب برطرف شود و ما هرچه بیشتر، او را بیابیم. به همین جهت فرموده‌اند: «اول قدم آن است که او را یابی / آخر قدم آن است که با او باشی». موفق باشید

نمایش چاپی