بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: توحید و اسماء الهی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
19398
متن پرسش
سلام استاد: در مورد موضوع روح این رو فهمیدم، اگه اشتباهه یا توضیح اضافی لازم داره بفرمایید: روح مقام کلی و فنای همه انسان‌هاست حتی ائمه و انبیا (ع)، ولی پرتوهای این روح شده انسان با شدت و ضعف های خاص، از ائمه با شدت بالا تا بقیه با شدت پایین. حال یه سوال دارم که آیا روح که مقام کلی هست، پس در مفهوم یک تقدمی نسبت به مقام‌های جزیی حتی ائمه داره؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اشکال ندارد این‌طور بگوییم. ولی شاید بتوان گفت از جهتی حقیقت ائمه که همان حقیقت پیامبر است که اولین مخلوق می‌باشد، همان روح باشد. موفق باشید

19382
متن پرسش
سلام علیکم: استاد خدا شما را حفظ کند من نمی دانم چه باید می کردم اگر مقام معظم رهبری نبود و سربازانش مانند شما. و اگر خداوند قسمت من نمی کرد با ایشان و سربازانش آشنا باشم. خدای را سپاس. استاد بزرگوارم سوالی از دیشب تاکنون ذهنم را بخود مشغول کرده و بهتر از شما کسی را ندیدم که برایش مطرح کنم. استاد: شناختی که من از جبهه تدبیر و امید دارم اینگونه است که اینها بسیار متکی بر سیاستهای پوپولیسمی هستند. و سیاست یکی بر نعل و یکی بر میخ زدن و هرکجا اقتضا کند نوعی حرف زدن. مثلا نزد علما یکجور در جمع اصلاح طلبان جور دیگر. در یزد یک مدل در قم طور دیگر. و این موضوع در ایام انتخابات گویا به شکل برنامه ریزی شده تشدید می شود و می بینیم مثلا در مناظرات از جبهه اصلاحات و محمدخاتمی دفاع می کنند - بدون اینکه حرفش پیش بیاید - یعنی از قبل مشخص می کنند انگار که این مباحث باید مطرح شود و در شهرهایی مثل تبریز و اردبیل و... حرفهای عجیب و شورآفرین. که البته دیدگاه من این است این جریان اعتدالی هیچ دلبستگی نه به خاتمی دارد نه به میرحسین موسوی، نه دغدغه شکستن حصر را دارد و نه خروج خاتمی از انزوا. صرفا قدرت را می خواهد و اگر از این افراد نام می برد به مقتضای هدفش است. و البته شاید روزی هدفش ایجاب کند که خاتمی از مهجوریت درآید آن موقع این کار را می کند. اما ابتدا به ساکن پول را می شناسد و قدرت را. من اینطور فکر می کنم. استاد اصلا این نگرش من درست است؟ اما با فرض درستی این فکر، این مساله مهم نیست. موضوع مهمتر این است که استاد ما در ایام انتخابات می بینیم که رهبری عزیز از آحاد ملت می خواهند در انتخابات شرکت کنند حتی کسانی که نظام را نمی خواهند. بعد می بینیم شور عجیب انتخاباتی و داغ شدن تنور انتخابات و تقابل دو جبهه و دو نگاه... و در نهایت هر جبهه ای که پیروز شود حضرت آقا بابت حضور مردم اعلام خشنودی می کنند و این موضوع را مایع عظمت نظام می دانند و....حال آنکه آیا خیزش مردم در انتخاب کسی که در برخی مواقع شخصیت نظام و خود رهبری را در سخنرانیهای انتخاباتی زیر سوال می برد و مخدوش می کند خوشحالی دارد؟ اینکه سطح تحلیل مردم ما طوری است که اندک تبلیغ عوام فریبانه خیل کثیری از ایشان را به هرطرف بخواهد می کشد جشن و تبریک دارد؟ حال سوال اینجاست: آیا کلیت نظام و در رأس آن حضرت آقا، حفظ نظام را در گرو شرکت آحاد جامعه در انتخابات می دانند فلذا برنامه ریزی می کنند و با کاندیدها صحبت می کنند که هرکدام در جبهه ای باشند تا شور انتخاباتی به پا شود و اکثریت حضور یابند؟ یعنی مثل نظام آفرینش که مولوی می گوید حضرت حق سخت ترین نقش را به شیطان دادند و شیطان هم پیرو رسالتش ایفای نقش می کند؛ رهبری هم به دو جبهه نکات لازم را گوشزد می کنند و خلاصه این خیمه شب بازی را راه اندازی می کنند تا نظام اسلامی حفظ شود؟ استاد طیفی از جامعه طرز فکرشان همین است که این آقایان پشت صحنه با هم رفیقند ولی در صحنه نقش بازی می کنند. من هیچ وقت این فکر را قبول نداشتم. اما الان شک کردم البته نه به این صورتی که مردم می گویند. من فکر می کنم شاید رهبری در عین اینکه دایما و هر کجا آرمانهای نظام را گوشزد می کنند و واقعا به آنها عقیده دارند و پای بند هستند اما به اصلاح طلبان هم تاجایی که ساز و کار نظام مخدوش نشود این ماموریت را داده اند که اینطور موضوعات را تبیین کنید. به اصولگرا ها هم طور دیگر. یه جورایی مثل نظام عالم که خداوند متعال به شیطان هم اجازه فعالیت داد در عین حال همیشه راه مستقیم را گوشزد می کند عده ای به راه حق می روند و عده ای باطل. و این موضوع به خدایی خدا ضربه ای نمی زند. استاد جان ببخشید که صریح پرسیدم اما دلم می خواست هر چه ذهنم را درگیر کرده بگویم. استاد من بیچاره مشکلی دارم از دیشب تابحال که راجع به رهبری اینطوری فکر می کنم نمازهام هم به دلم نمی نشیند! استاد جان کمکم کنید. لطفا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً عنایت داشته باشید این تاریخ، تاریخی است که آزادی غذای جان انسان‌ها است، بیش از آن‌که عدالت را دوست داشته باشند. و رهبر بصیر انقلاب به‌خوبی متوجه‌ی این امر هستند تا با حضور مردم در انتخابات، آن‌ها به خوبی احساس کنند که در انتخاب نامزد مورد نظرشان آزادند و از این طریق آزادی را با جان خود بچشند. ثانیاً: وقتی متوجه باشیم انقلاب اسلامی شروع تاریخی است که روح اصلی آن توحید است مسلّم مسیر آن آزادی به سوی توحید منجر خواهد شد. می‌ماند که هنوز عهد کهنه‌ی سکولارزده‌ی تاریخ گذشته‌ی ما از مذاقِ ما به طور کامل برطرف نشده است. ولی آینده، آینده‌ی آزادیِ همراه با توحید است. موفق باشید

19353
متن پرسش
با سلام: نظر استاد عزیز را در مورد مطلب زیر که در سایت نامبرده شده آمده جویا هستم. با تشکر «به گزارش افکارنیوز، درباره اصل «اسم اعظم»، باید گفت: بسیاری از اندیشمندان دینی معتقدند که «اسم اعظم» صرف دانستن و گفتن یک لفظ نیست، بلکه فراتر از لفظ دارای حقیقتی است که در اثر خودسازی، تهذیب نفس، عبادت و توفیقات الهی در وجود افراد پیدا می‌شود و در پرتو این حالت، خداوند قدرت و مقام والایى به آنها خواهد داد. در آیات و روایات زیادی به وجود اسم اعظم اشاره شده، و آمده است که اسم اعظم در اختیار پیامبران الهی و امامان معصوم (ع) بوده و افراد والا مقامی مانند آصف بن برخیا که توانست تخت بلقیس را از مسافت طولانی برای حضرت سلیمان (ع) حاضر نماید نیز دارای بخشی از اسم اعظم بوده‌اند.[1] با این حال؛ روایاتی وجود دارند که به فرازهایی اشاره کرده و اعلام می‌دارند که اسم اعظم در میان این فرازها وجود دارد که نمونه‌ای از آنها را با قطع نظر از سند در این‌جا ذکر می‌کنیم: امام سجاد (ع) فرمودند: «بیست سال از خداوند درخواست کردم؛ به من اسم اعظم را تعلیم دهد. پس در شبى ایستاده بودم و نماز می‌خواندم. چشم‌هاى من به خواب رفت و دیدم که جدّم رسول خدا (ص) از روبه‌رو می‌آمد. وقتی نزدیک من شد؛ بین دو چشم مرا بوسید و گفت: از خداوند متعال چه خواسته بودی؟! گفتم: اى جدّ بزرگوارم! از خداوند خواستم تا اسم اعظم خود را نشانم دهد. پیامبر (ص) فرمودند: اى پسرم! این دعا را بنویس. گفتم کجا بنویسم؟ فرمودند: با انگشت خود بر کف دستت بنویس؛ دعا این است: "یَا اللهُ یَا اللهُ یَا اللهُ وَحْدَکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ أَنْتَ الْمَنَّانُ‏ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ وَ ذُو الْأَسْمَاءِ الْعِظَامِ وَ ذُو الْعِزِّ الَّذِی لَا یُرَامُ‏ وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ‏ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ؛ اى خدا! اى خدا! اى خدا! تو یگانه‌اى، تو یگانه‌اى، شریکى براى تو نیست، تو بخشنده، پدید آورنده آسمان‌ها و زمین، صاحب بزرگى و بخشش، صاحب نام‌هاى بزرگ و صاحب عزتی که مغلوب نمی‌گردد. خداى شما خداى یگانه است، نیست خدایى مگر او که بخشنده مهربان است‏ و رحمت خدا باد بر محمّد و بر همه آل او". سپس آنچه خواهی دعا کن». پس آن‌گاه امام سجاد (ع) فرمودند: «قسم به کسى که محمّد را به راستى به پیامبرى فرستاد؛ این دعا را تجربه نمودم و همان‌گونه بود که آن‌حضرت فرمودند». زید بن على گفته که من نیز تجربه نمودم چنان بود که پدرم على بن الحسین گفت."
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی حضرت سجاد«علیه‌السلام» با آن آمادگی روحیه‌ی خاص‌شان و وقتی جناب زیدبن علی آن مرد متقی و فقیه و شجاع، آمادگی لازم جهت تجلی اسم اعظم را یافتند، آن دعا می‌تواند بستر آن تجلی را فراهم کند، نه آن‌که هرکس با هر روحیه‌ای آن دعا را بخواند، منوّر به اسم اعظم می‌شود! موفق باشید

19328
متن پرسش
سلام استاد: میشه مراتب وجود رو از خفیف تا آخرین حدش بفرمایین که مصداقش کیا یا چیا میشن؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود، یک حقیقت تشکیکی غیر قابل تقسیم است و تقسیم‌بندی‌هایی که شده است تقسیم‌بندی‌های عقلانی است. مثل این‌که گفته‌اند جبروت و ملکوت و ناسوت. و یا گفته‌اند عالَم عقل و مثال و ماده. موفق باشید

19316
متن پرسش
سلام استاد: ۱. در بحث قیاس درجه وجودی و تجرد و تشکیک، در ماهیات نمیتونیم بگیم که این میز، از اون یکی میزتره، چون هر دو یک درجه وجودی از ماده هستند. ۲. و در مورد حیوونها هم نمیتونیم بگیم مثلا این آهو، آهو تره. ۳. در مورد انسان ها ولی چنین نیست، میتونیم بگیم انسان تره، این به دلیل اینه که انسان‌ها ظرفیت دارند که با اختیار و‌ اعمال خود شدید یا ضعیف بشن؟ ۴. و در مورد ملائکه چی؟ میشه گفت مثلا درجه وجودی جبرئیل از میکاییل بیشتره؟ ۵. و آیا فقط انسانه که میتونه در جه وجودی خودش رو بالا و پایین ببره؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تشکیک در جایی مطرح است که نظر به مقولات وجودی مثل علم و حیات بشود. آن‌جا هم می‌گوییم فلانی انسان‌تر است، انسان را به معنای کمالات علمی مدّ نظر قرار می‌دهیم. موفق باشید

19315
متن پرسش
سلام استاد: توحید در تعریف به چه معناست؟ و نقطه قابل توحید چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید به معنای یکی‌کردن و یکی‌شدن، نظر به حقیقتِ یگانه‌ی جاری در عالَم دارد و این‌که خود را در مقابل او نفی کنیم. مقابل توحید از جهت مبانی نظری شرک است، و از جهت مبانی عملی، تکبّر است. موفق باشید

19314
متن پرسش
سلام استاد: خدا قوت. چند تا سوال در باب اسماء و صفات داشتم. یعنی کلا نظرگاهم نسبت به اسماء و صفات بر اساس مبنایی شکل نگرفته هنوز، اگه میشه در مبناسازیش کمکم کنید. ۱. آیا همه اسما و صفات زیر شاخه یک یا چند اسم خاص اند؟ اگه بله اون اسم‌های اصلی چی هستند؟ ۲. چرا یک جا همه اسماء رو می بریم زیر اسم رحمان ولی یک جای دیگر بین جلال و جمال تقسیم می کنیم؟ ۳. فرق اسم و صفت چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «اسماء حسنی؛ دریچه‌‌های نظر به حق» در رابطه با اسماء حسنا شده است. آری! از جهتی حضرت حق به نور اسم رحمان جواب طلب مخلوقات را می‌دهد و از جهتی دیگر در دل همان نور اسم رحمان، گاهی جمالش ظهور می‌کند و گاهی جلالش. که در کتاب مذکور بدان پرداخته شده است. موفق باشید

19299
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: یکی از دوستان فرهنگی ام مدت زمانی است که بازنشسته شده است وی در مدت اشتغال بکار حسابی سرگرم امورات مختلف فرهنگی و رتق و فتق کردن امور زندگی خویش بوده است، هم اکنون دچار حالات شدید افسردگی شده و بیان می نماید که از زندگی ناامید شده ام، عمر خود را بر باد رفته می بینم و خلا بزرگی در وجود خود احساس می کنم، خوابهای وحشتناک می بینم و خلاصه آرام و قرار ندارم، دوست دارم فقط بخوابم ولی آشفتگی خاطر مانع از آن هم می شود، خلاصه بصورت عجیب درمانده شده، نه حال عبادت دارم و نه حوصله انجام کاری، استاد عزیز دوست دارم ایشان را با کتابهای شما آشنا کنم راه حل پیشنهادی حضرتعالی در این خصوص چیست؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم چند جلسه‌ی اول کتاب «آشتی با خدا» که بحث «پوچی چرا» است را به میان می‌آورد و کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» در این موارد کمک بکند. کتاب‌ها بر روی سایت هست. موفق باشید

19291
متن پرسش
با سلام: آنچه در درونم می گذرد را نمی توانم بدرستی بیان کنم امیدوارم از خلال کلمات منظورم را متوجه شوید: 1. صوت های مقدماتی سیر مطالعاتی شما را گوش دادم. ولی بدتر ناامیدیم به خدا بیشتر شد! چرا که برداشتم از من و بدن و حرکت جوهری برنامه ای از پیش تعیین شده و غیرقابل انعطاف می باشد. وقتی ملکاتی که انسان دارد بهشت و دوزخ را می سازد و در این بهشت و دوزخ خود ساخته جاودان است پس جایگاه شفاعت و بخشش روز قیامت کجاست؟ 2. از روزی که انسان خلق می شود من او همه کاره است ولی تصور می کند که تن در صحنه است انسان با اختیاری که دارد می تواند تن را بکشد ولی اختیاری در خصوص من ندارد زیرا من را نمی تواند از بین ببرد آیا این جبر نیست؟ 3. مگر من انسان که نفس اوست خلقت خدا نیست و مگر خدا نمی تواند آن را از بین ببرد پس چرا می گویید این کار شدنی نیست. درخواست من از خدا اینست که نباشم نه تنم نه نفسم هیچ کدام نباشیم. اگر این کار با دعا کردن امکان دارد خواهش دارم این دعا را برایم بکنید. 4. هر کار می کنم نمی توانم خدا را دوست داشته باشم با این جبر بودن (بقای نفس) و این همه عذاب روحی چطور می توان او را دوست داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مسیر حیات دینی وقتی انسان‌های معصوم مدّ نظر انسان باشد، همان‌طور که در دنیا نظر به انسان‌های معصوم جهت‌گیری ما را به طور صحیح شکل می‌دهد، در قیامت که شرایط ظهور ابعاد اصلی انسان است، این جهت‌گیری نسبت به انسان‌های معصوم، شرایطِ رجوع به حق را برای انسان هموارتر می‌کند و معنی شفاعت از این نوع می‌باشد 2- آری! ما در خلق‌شدنِ خود اختیار نداریم، ولی در متعالی‌کردنِ خلقت خود می‌توانیم با هدایت‌های الهی به نتایج خوبی برسیم 3- انسان در دعاهایی موفق است که مصلحت او باشد، چنین دعاهایی مصلحت او نیست که اجابت شود 4- حضرت حق کمال مطلق است و تنها با نزدیکی به او می‌توان به خوبی‌ها و کمالات دست یافت. چرا نباید خوبی‌ها را دوست داشت؟ موفق باشید 

19238
متن پرسش
با سلام: در خصوص فنای در ذات غیب الغیوبی نظر شما را در سوالات متعدد دوستان مشاهده کردم. که جنابعالی معتقد هستید که مراتب فنا در نهایت به فنای در ذات عیب الغیوبی منتهی می شود. حالا 4 سوال برایم هست. 1. آیا در این مقام امکان این هست که گفته شود مثلا مولا علی در مقام فناء، خود خداوند است؟ و علی و ذات حق یکی است؟ 2. این که در این مقام هیچ چیز احساس نمی شود جز ذات حق، آیا این بدان معنا است که تعینات هم اصلا دیده نمی شود و فقط ذات حق احساس می شود؟ و یا اینکه تعینات و محدوده ها دیده می شود اما هیچ گونه استقلالی به تعینات داده نمی شود؟ چون در یکی از فرمایشات فرمودید این که در فنا کثرات دیده شود حق خلق ادا شده و اینکه استقلالی برایشان نبینیم و وحدت را غالب ببینیم حق حق داده شده. 3. پاسخ شما به هر کدام از دو وجه بالا باشد آیا در نهایی ترین حال عارف کثرات ولو به نحوه کاملا غیر مستقل مشهود است یا خیر؟ 4. یه نظر می آید در فنای در ذات جایی برای سخن راندن از بقای عین ثابت نباشد چون عین ثابت در مقام واحدیت مطرح می شود. این طور نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سالک در فنای ذات، خود را به نور حق احساس می‌کند و از منیّت خود فانی می‌شود و نه از احساس خود. و هرگز در این حالت برای عبد این احساس پیش نمی‌آید که او خدا است. و در این رابطه است که همه‌ی مخلوقات را محل تجلی انوار الهی می‌یابد و از این جهت حقِ خلق نیز ادا شده و عین ثابته‌ی هر مخلوقی را نیز محلِ تجلی انوار الهی می‌بیند. خوب است که در این مورد به جواب سؤال شماره‌ی 19156 رجوع فرمایید. موفق باشید

19235
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی: خداوند بی نیاز مطلق است؟ چه نیازی داشت که جهان و انسان ها را خلق کند؟ جواب را برای دانش آموز پایه نهم دبیرستان می خواهم خداوند اجر عنایت بفرماید. موفق باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدای کتاب «آشتی با خدا» در بحث «چرا خدا ما را خلق کرد» عرایضی در این مورد شده است. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

19186
متن پرسش
به نام خدا استاد عزیزم سلام: متن های رنج دوران دوستان را خواندم، بعضا حرف دل خیلی از ماست، کاش این قلم مادی می‌توانست حال مرا آنگونه که می شود برایتان بنویسد، کاش من هم می‌توانستم رنجم را بگویم. از خانه خسته بودم، صبح شنبه ای آمده ام امام زاده نزدیک منزل مان اینجا برایتان بنویسم، تنهای تنها، هیچ کس اینجا نیست، جز من و گنجشک ها و امام زاده. استاد دل مرده شده ام، دل خسته، دل زده، از دنیا، گرفتار تنهایی ام، بانوی مذهبی و به اصطلاح دین دار، اما دین داری ام حال دلم را خوب نکرد، اینها هستند با من، منتها هر از گاهی در کشاکش زمان گم می‌شوند. اما می آیند باز و جواب می خواهند از من. دل طلب ها کرد،طلب های زیادی، هیچ کس و هیچ چیز اما پاسخگوی این طلب ها نبود، سعی ام را کردم، مراقبت کردم، توجه کردم که قلب را زنده نگه دارم ولی نمی‌شود. از خودش خواسته ام، صبر و استقامت کرده ام، چرا دری گشوده نمی‌شود بر حال ما؟ استاد نمی دانم چیست در درونم که اینقدر مرا می آزارد؟ این چیست که جان ما می خواهد و نمی یابد؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به قول غزالی:

ما جامه نمازي به سر خم كرديم      بر خاك خرابات تيمّم كرديم

شايد به در ميكده ها دريابيم          آن عمر كه در مدرسه‌ها گم كرديم

به نظر بنده این انقلاب موجب می‌شود تا قصه‌ی ما آن گردد که بگوییم:

 ای بخت سعید من،  ای وعد و وعید من                       ای روی تو عید من از مات سلام الله

هم اسعد و مسعودی، هم مقصد و مقصودی                 هم احمد و محمودی از مات سلام الله

هم جان جهانی تو، هم گنج نهانی تو                           هم اَمن و امانی تو، از مات سلام الله

چون یافتمت جانا، بشناختمت جانا                                جان باختمت جانا از مات سلام الله

امروز مراقبه‌ای که ما را به خدا می‌رساند، نزدیکی به روحی است که با انقلاب اسلامی در این تاریخ ظهور کرده. آری! خدا را باید در مظاهر دید و مظهر ظهور خدا امروز در آن چیزی است که آینه‌ی انقلاب اسلامی به نمایش گذاشته است. حتماً شنیده‌اید که سالکانِ دل‌داده، نیمه‌شبان اشک‌ها می‌ریزند زیرا به نحوی با خدای محبوب خود روبه‌رو می‌شوند و در این تاریخ آن نیمه‌شب‌ها در نیمه‌های روز و در جمال تاریخی ظهور می‌کند که شهدا و امام شهدا و نایب امام به صحنه آورده‌اند. مراقب باشید تاریخی که در آن انقلاب ظهور کرده است را گم نکنید وگرنه خدایی را گم کرده‌اید که می‌توان با او اُنس گرفت. تجربه‌ی حقیقت در بستر نظر به سیره‌ی انسان‌هایی ممکن است که عارف به زمانه‌ی خود باشند به همان معنایی که گفت:

 در خدا گم شو وصال این است و بس         گمشدن گم کن کمال این است و بس

اگر بناست با قصه‌ی «تعرف الأشیاء باضدادها» به موضوعات نگاه کنیم، آیا دشمنیِ خبیث‌ترین و بی‌خداترین انسان‌های عالَم با انقلاب اسلامی حجت بالغه‌ای نیست که شیاطین عالَم با تمام وجود متوجه‌ی گوهر انقلاب اسلامی شده‌اند و به کفرِ نسبت به آن کمر بسته‌اند؟! و ما باید انقلاب اسلامی را همان‌طور که شیطان می‌بیند، ببینیم ولی به جایِ کفرِ بدان، ایمانِ به آن را پیشه کنیم. موفق باشید

19195
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز کتابهای زیبای شما را مطالعه کرده ام و بسیار لذت بردم ممنونم ازتون. و یک سوال اینکه فرض بفرمایید که بنده یک شاخه گلی رو از روی محبت به شخصی تقدیم می کنم. من با این عملم، محبت خودم رو بروز داده و به نمایش می گزارم و به او نشان می دهم. حال سوال اینکه آیا من که شخص عادی هستم و به حضور نرفته و به مقام اسماء الهی نرسیده ام و محبت که اسمی از اسماء خداست و فرشته و ملکی از او، آیا من در اینجا به عنوان واسطه ای و ظهور دهنده ای از اسماء الهی محسوب می شوم؟ آیا در اینجا فاصله ی من با فرشته و ملک مهربانی برداشته شده است؟ حتی شده در حد رقیقه ای از اسماء الهی را به نمایش گذاشته ام آیا؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! مگر در همان حال، احساسِ وسعت نمی‌کنید، مثل وسعت ملائکه‌ای که در مقام تجرد دارند؟ موفق باشید

19156
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد خواستم اگه ممکنه نظرتون رو در مورد متن زیر که در کتاب الله شناسی جلد 1 علامه طهرانی است، بفرمایید. استاد سوال من این است که آخر نفهمیدم که اگه می توان در کنه ذات خدا فانی شد، پس چگونه نمی توان به آن علم پیدا کرد؟ متن: و محصّل‌ و نتيجه‌ حاصله‌ از گفتار اين‌ عارف‌ ربّانيّ (شبستری) آن‌ است‌ كه‌: خداوند را با صفات‌ او مي‌توان‌ شناخت‌ ؛ و ذاتش‌ را نمي‌توان‌ شناخت‌. در اينجا اين‌ سوال‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌: چرا ذات‌ خدا را نمي‌توان‌ شناخت‌؟! لابدّ پاسخ‌ آن‌ مي‌باشد كه‌ چون‌ او لايتناهي‌ است‌ و انسان‌ محدود و متناهي‌؛ لهذا احاطه‌ كه‌ لازمه معرفت‌ و شناخت‌ است‌، از مقيّد و محدود و متناهي‌ به‌ ذات‌ لايتناهي‌ محال‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: همانطور كه‌ احاطه بر ذات‌ غيرمتناهي‌ محال‌ است‌، احاطه بر صفات‌ غيرمتناهيه‌ نيز محال‌ است‌، بنابراين‌ شناخت‌ خدا را با صفات‌ همچنين‌ بايد محال‌ باشد. ص 227 اگر جواب‌ داده‌ شود: شناخت‌ خدا با صفات‌ و آثار متناهيه‌ او مي‌باشد، نه‌ صفات‌ كلّيّه‌ عامّه‌ لازمه‌ ذات‌ كه‌ غيرمتناهي‌ است‌. سوال‌ مي‌شود: در ذات‌ هم‌ همينطور دنبال‌ وجود جزئي‌ و ذات‌ جزئي‌ كه‌ مترشّح‌ از ذات‌ اوست‌ مي‌روند نه‌ دنبال‌ ذات‌ كلّي‌ و وجود مجرّد بسيط‌ لايتناهي‌ وي‌. بنابراين‌ وجه‌ استحاله‌ آن‌ چيست‌؟! اگر در پاسخ‌ گفته‌ شود: آري‌، شناخت‌ خدا با صفات‌ غيرمتناهيه‌ او نيز محال‌ است‌ همانطور كه‌ شناخت‌ ذات‌ او استحاله‌ دارد، ولي‌ شناخت‌ خدا با صفات‌ بوسيله فناي‌ در صفات‌ صورت‌ مي‌گيرد؛ و در فناء حدّ و قيد و تناهي‌ معني‌ ندارد. سالك‌ راه‌ خدا در صفات‌ غير متناهيه‌ او نيست‌ و نابود مي‌گردد. جواب‌ آن‌ است‌ كه‌: در ذات‌ نيز اينچنين‌ است‌، شناخت‌ ذات‌ خدا با فناي‌ در ذات‌ تحقّق‌ مي‌پذيرد. پس‌ در ذات‌، عنوان‌ سالكي‌ نيست‌ تا خدا را بشناسد؛ خداست‌ كه‌ خدا را مي‌شناسد. در صفات‌ هم‌ ايضاً اينطور مي‌باشد. زيرا در مقام‌ فناء محض‌ در صفات‌ كلّيّه حقّ تعالي‌ عنوان‌ و اسمي‌ از سالك‌ باقي‌ نمي‌ماند تا به‌ صفات‌ وي‌ پي‌ برد؛ بلكه‌ خداست‌ كه‌ صفات‌ خدا را مي‌شناسد و امّا در صفات‌ جزئيّه‌ و در ذات‌ جزئيّه‌، علم‌ و معرفت‌ بدون‌ اشكال‌ است‌. اگر گفته‌ شود: خدا ذات‌ جزئي‌ ندارد بلكه‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور وجود اويند، گفته‌ مي‌شود: خدا صفات‌ جزئي‌ نيز ندارد بلكه‌ صفات‌ موجودات‌ طلوع‌ و ظهور صفات‌ اويند. بالجمله‌ اين‌ سخن‌ كه‌ خدا را با صفات‌ مي‌توان‌ شناخت‌ نه‌ با ذات‌؛ اگر منظور و مراد صفات‌ كلّيّه‌ است‌ آن هم‌ امكان‌ ندارد، و اگر مراد صفات‌ جزئيّه‌ است‌ ميان‌ ذات‌ و صفات‌ تفاوت‌ نيست‌ و امكان‌ فنا و استحاله‌ و اندكاك‌ همانطور كه‌ در صفات‌ او جلّ و علا ممكن‌ است‌، در ذات‌ او جلّ و علا نيز ممكن‌ است‌. ص 228
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مقام فنایِ ذات به جای علمِ خودمان به خودمان، با علمِ خدا، خود را عالِم به خدا می‌یابیم که بحث آن مفصل است و خواجه عبداللّه در منزل «توحید» از آن سخن گفته است که در آن‌جا می‌فرماید:

]التوحيدُ تنزيهُ اللّه تعالى عن الحدَث. و إنّما نَطَقَ العلماءُ بما نَطقوا به، و أشارَ المحقّقونَ بما أشارُوا إليه‏ في هذا الطريقِ لقصدِ تصحيحِ التوحيد. و ما سواهُ من حالٍ أو مقامِ، فُكلُّه مصحوبُ العِلَل.[

توحید تنزیه حضرت الله عزوجل است از وجود هر مخلوق و حادثی در کنار او و آنچه را علماء در رابطه با تصحیح توحید بیان کرده‌اند و اهل تحقیق بدان اشاره نموده‌اند - اعم از بیان حال و مقام - همه با نقص همراه است.

تنزیه توحید از حدث یعنی تنها خدا بماند و بقیه یعنی حادثات معنا نداشته باشند و در این رابطه تمام منازل و مقاماتی که گذشت نسبت به این توحید با نقص همراه بود.

]و التوحيدُ على ثلاثةِ وجوهٍ: الوجه الأوّل: توحيد العامّة الذي يَصِحُّ بالشواهد.[

]و الوجه الثاني: توحيدُ الخاصَّةِ و هو الذي يثبتُ بالحقائق[

]و الوجه الثالث: توحيدُ قائمٌ بالقِدم و هو توحيدُ خاصّة الخاصّة.[

و توحید بر سه وجه است. وجه اول: توحید عامه است که از طریق شواهد به دست می‌آید – اعم از تذکر شریعت یا استدلال به صنایع عالم صنع – و وجه دومِ توحید: توحید خاصه است که آن توحیدی است که از طریق حقایق برای سالک اثبات می‌شود. و وجه سوم توحیدی است که قائم به قِدَم است و آن توحید خاصة الخاصه است.

همچنان که ملاحظه فرمودید توحید عامه با نظر به شواهدی به دست می‌آید که حاکی از حضور یگانه حضرت حق در عالم است، بدون آن که رؤیتی در میان باشد حال چه آن توحید با تفکر در عالم صنع به دست آمده باشد و چه با تذکری که شریعت می‌دهد و فطرت انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد و اما توحید خاصه با نظر به افعال الهی و الهامی که از طرف خدا برای سالک صورت می‌گیرد پدید می‌آید و مربوط به سالکی است که به مرحله‌ی احوال رسیده و منور به فهم عین الله شده و قضا و قدر الهی برایش حل شده و توحید خاصة الخاص توحیدی است که به ازلیّت و قِدَم الهی قائم است یعنی توحیدی است که به خودِ خدا قائم است و اوست که در میان است و می‌گوید یکی بیش نیست. در این مرحله علمِ به شهود برداشته می‌شود و همه چیز حتی وجود سالک در عین جمع متلاشی می‌گردد.  

]فأمّا التوحيدُ الأوّلُ فهو شهادةُ أن «لا إله إلّا اللّه» وحدَه لا شريك له، الأحدُ الصمد، الذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» هذا هو التوحيدُ الظاهرُ الْجَليُّ الذي نَفَى الشركَ الأعظم، و عليه نُصِبَتِ القبلةُ، و به وَجَبَت الذمَّةُ، و به حُقِنَتِ الدماءُ و الأموال، و انفصلت دارُ الإسلامِ من دارِ الكفر، و صحَّتْ به الملَّةُ للعامّة و إن لم يقوموا بحقّ الاستدلال، بعد أن سَلِموا من الشبهة و الحيرة و الريبة، بصدق شهادة صَحّحها قبول القلب.[

اما توحید اول همان شهادت«لا إله إلّا اللّه» وحده لا شريك له، اَلَأحدُ الصمدُ الّذي‏ «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» است. این توحید، توحید ظاهرِ جَلی است که موجب نفی شرک اعظم یا شرک جلی می‌گردد و براساس این توحید قبله تثبیت می‌شود – مکه قبله افراد قرار می‌گیرد – و بر اساس این توحید است که ذمه و حرمت هر مسلمان بر مسلمان دیگر واجب می‌گردد و خون و مال آن‌ها محفوظ می‌ماند و دار اسلام از دار کفر مشخص می‌گردد و دین برای عامه‌ی مردم پذیرفته می‌شود اگر چه نتوانند بر آن دلیلی اقامه کنند بعد از آن که از شبهه و گمراهی و شک سالم باشند، با صدق و شهادتی که پذیرش قلب را صحت بخشد و قلب قبول کند.

]هذا توحيدُ العامّةِ اَلَّذي يصحُّ بالشواهد. و الشواهدُ هي الرسالةُ و الصنائع، يجب بالسمع، و يوجد بتبصير الحقّ، و ينمو على مشاهدة الشواهد.[

این توحید عام است که با شواهد درست می‌شود و شواهد عبارت است از رسالت و صنایع عالم صنع و نظام متقن عالم وجود که واجب می‌شود پذیرش این توحید با شنیدن آن و حاصل می‌شود آن توحید با نور ایمانی که حق بر قلب انسان القاء می‌کند و با مشاهده شواهدی از توحید در عالم آن ایمان دمبدم افزوده می‌شود.

]و أمّا التوحيد الثانيِ الذي يثبتُ بالحقائق، فهو توحيدُ الخاصَّة. و هو إسقاطُ الأسبابِ الظاهرة و الصعودُ عن منازعاتِ العقول، و عنِ التعلّقِ بالشواهد. و هو أن لا تشهدَ في التوحيدِ دليلاً و لا في التوكُّلِ سبباً، و لا للنجاةِ وسيلةً[

و توحید مرحله‌ی دوم توحیدی است که از طریق حقایق شکل می‌گیرد و توحید خاصه است و آن عبارت است از اسقاط اسباب ظاهری برای سالک – همه به عنوان فعل حق ظهور می‌کنند – و بالا رفتن از منازعات و کشمش‌های عقلی و استدلالی و صعود و عبور از تعلق به شواهد و استدلال و این صعود در آن است که در توحید به دنبال دلیل عقلی نگردی و نه در توکل به دنبال سبب بگردی و نه در نجات به دنبال وسیله‌ای باشی.

همچنان که گذشت در توحید افعالی که مربوط به خاصه بود فهم سالک با الهام الهی شکل می‌گیرد و نه به کمک استدلال و لذا اسباب ظاهری که در بنی آدم معروف‌اند در منظر او نقشی ندارند، سالک در این مقام  همه اسباب را مجاری افعال الهی می‌یابد و چون با نور فهم الهی می‌بیند قیل و قال‌های عقلی از میان می‌رود و این توحید از آنجایی که نوری است از طرف خداوند تعلق به شواهدی که بخواهند آن را اثبات کنند ندارد همچنان که می‌بیند «لا مؤثر فی الوجود الا الله» پس به جهت شهودی که پیش آمده همه اسباب در مسبب الاسباب متلاشی می‌شود و جای اعتماد به وسایل نمی‌ماند بلکه نجات خود را نیز در اعمال صالحه خود جستجو نمی‌کند.

]فتكونُ مشاهداً سبقَ الحقِّ بحكمِه و علمِه و وضعِه الأشياءَ مواضعَها و بِتَعْليقِه إيّاها بأحايينها و إخفائِه ايّاها في رسومها، و تَحِقّق معرفةَ العلل، و تُسْلُكُ سبيل إسقاط الحدَث.[

]هذا توحيدُ الخاصّة، الذي يصحُّ بعلم الفناء، وَ يَصْفُو في علمِ الجمع، و يَجْذِبُ إلى توحيد أربابِ الجمع.[

در این مقام سابق بودن حق تعالی را به حکم و علم ازلی‌اش مشاهده خواهی کرد – که هر چیزی همان گونه که در حکم ازلی تعیین شده و در علم ازلی برای خود معلوم گشته خواهد بود – و نیز مشاهده خواهی کرد که حق تعالی از ازل هر چیزی را در جای خود قرار داده و آن را بر زمان خود معلق ساخته و او آن‌ها را در رسوم‌شان پنهان داشته – چیزی که برای محجوبین از تصرف و تقدیر الهی روشن نیست – پس چون در این مرحله سابق بودن حق تعالی در این امور برایت روشن شد، معرفت نقصِ اشیاء برایت محقق خواهد شد و سلوک می‌کنی به سوی اسقاط حدَث و واقعیت پنداشتن مخلوقات.

این توحید، توحید خاصه‌ای است که از طریق علم به فناء شکل می‌گیرد – نه عین فناء بلکه علم فناء – و در علمِ الجمع خالص و صاف می‌گردد – نه در عین الجمع بلکه در علم الجمع – و چنین شخصی که در این مقام از توحید است آرام‌آرام به توحید ارباب جمع – که وحدت شخصیه است – جذب می‌گردد.

توحید خاصه با علم به فناء حاصل می‌شود و سالک در این مرحله می‌داند تجلی ذاتی یعنی چه در حالی که خودش در حضرت واحدیت است یعنی در مرحله قبل از فناء در ذاتِ احدی. در این مقام سالک ناظر حضور حق است در همه‌ی عالم با تجلیات اسماء و صفاتش و حکم ازلیِ هر چیزی را مشاهده می‌کند که چگونه علم حق مبتنی بر معلوم ازلی، حکم مخصوص آن معلوم را از ازل جاری ساخته است.  

]و أمّا التوحيدُ الثالث: فهو توحيدٌ اِخْتَصَّهُ اللهُ لنفسه، و استحقَّه بقدره، و ألاحَ منه لائحاً إلى أسرارِ طائفةٍ من صفوتهٍ و أخرسَهم عن نعتهِ و أعجزَهم عن بثَّه.[

و توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که خداوند به خود اختصاص داده و مخصوص خودِ خداوند است و او سزاوار چنین توحیدی است آن طور که قدر اوست و خداوند پرتوی از آن توحید را بر سرّ طائفه‌ای از برگزیدگانش آشکار کرده و آن‌ها را نسبت به توصیف آن توحید لال کرده و از انتشارش عاجزشان نموده.

توحید مرحله‌ی سوم توحیدی است که غیر حق از آن نصیبی نمی‌برد و کسی در آن راه ندارد، آری عده‌ای از برگزیدگان خالص شده را بالا می‌برد تا آن‌ها آن موطن را حسّ کنند و این‌ها با چشم حق می‌بینند که حق این گونه است و به همین جهت کسی نمی‌تواند آن مقام را توصیف کند زیرا تا خلق تماماً فانی نشود خداوند این موطن خود را نشان‌شان نمی‌دهد و غیر خدا کسی به حقیقت و کنه آن گاه نمی‌شود همان‌طور که آیه کریمه می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»(انعام/91) و آنچه در بیان عرفا می‌آید، پرتوی است از طرف حضرت حق تا ما از آن مقام خبردار شویم، از زبان عرفایی که به مقام بقاء بعد از فناء رسیده‌اند و تنها به حق باقی‌اند.

]و الذي يُشارُ بِه إليه على ألْسُنِ الْمشيرين: «أنَّه إسقاطُ الحدَثِ و إثباتُ القِدم» على أنَّ هذا الرمزُ في ذلك التوحيد علّةٌ لا يصحُّ ذلك التوحيدُ إلّا بإسقاطِها.[

و آنچه از توحید بر زبان اشاره کنندگان بدان اشاره می‌شود عبارت است از آن که توحید «اسقاط حَدَث و اثبات قِدَم» است در حالی که در این اشاره و رمز جهت توصیف توحید نیز نقص هست و توحید صحت نمی‌یابد جز با اسقاط همین رمز و اشاره.

با توجه به این که در فراز قبلی فرمود حضرت حق عده‌ای را به توحید خود راه می‌دهد و هر کس به آنجا رفته و بخواهد خبر دهد تنها می تواند چنین بگوید که توحید اسقاط حدث و اثبات قِدَم است به این معنا که توحید نفی هر گونه مخلوق و اثبات حضور ازلی حق است می‌فرماید البته چنین اشاره کردنی در مورد توحید حضرت حق با نوعی خِلل توحیدی همراه است زیرا حتی این توضیح هم موجب حجاب توحید حق می‌شود زیرا توحید جایی است که تنها خدا، خدایی می‌کند و جایی برای توضیح دهنده نمی‌ماند.

]هذا قطبُ الإشارةِ إليهِ على ألسُنِ علماء هذا الطريق، و إن زَخْرَفوا لهُ نعوتاً، و فَصِّلوه فصولاً، فانَّ ذلك التوحيد تَزيدُه العبارةُ خفاء، و الصفةُ نفوراً، و البسطُ صعوبة.[

این توصیف از توحید که در بالا ذکر شد قطب و مرکز اشاره‌ای است که بر زبان علماء طریق عرفان جاری می‌شود اگر چه بر آن صفاتی را آراسته‌اند و فصولی را افزودند با این همه آن توصیفات موجب افزایش فنای آن توحید می‌شود و صفت موجب دور کردن افراد می‌گردد و بسط موضوع کار را سخت‌تر می‌کند.      

]و إلى هذا التوحيد شَخَص أهلُ الرياضةِ و أربابُ الأحوالِ و له قَصَدَ أهلُ التعظيم، و إيَّاه عَنَى المتكلّمون في عين الجمع. و عليه تَصْطَلِمُ الإشاراتُ، ثمّ لم ينطق عَنُه لسانٌ، و لم تُشر إليه عبارةٌ. فإنَّ التوحيد وراءُ ما يُشيُر إليه مكوَّنٌ، أو يَتَعاطَاهُ حينٌ او یُقِلُّه سببٌ[

و اهل ریاضت و صاحبان احوال به سوی این توحید روانه‌اند – تا تنها برای آن‌ها خدا بماند و دیگر هیچ نماند – و اهل تعظیم به دنبال چنین توحیدی هستند و معنا و مواد گویندگان عین جمع این توحید است و اشارت‌ها بر آن قطع می‌شود، سپس هیچ زبانی نمی‌تواند از آن سخن بگوید و هیچ عبارتی نمی‌تواند آن را توضیح دهد زیرا که توحید برتر است از آنچه مخلوقِ به وجود آمدهِ «مکوّن» بدان اشاره کند تا زمانی آن را برگیرد و یا سببی از آن برگوید.

هر کس در مورد توحید عبارتی گفت یا اشارتی کرد آن را یا در زمانی اداء کرد و یا به سببی نظر نمود در حالی که این کارها با فضای توحیدی که جز حق نباید بماند سازگار نیست. با آمدن توحید، اثنینیّت از میان می‌رود لذا نه اشاره‌ای در میان خواهد ماند و نه زبانی.

]و قد أجَبْتُ في سالفِ الزمان، سائلاً سألنى عن توحيد الصوفية بهذه القوافي الثلاث:[

در زمان‌های پیشین کسی از من در باره توحید صوفیه پرسید، با این سه بیت پاسخ گفتم.

ما وَحَّدَ الواحدَ من واحد                       إذ كلُّ مَن وحَّدُه جاحدٌ

احدی واحد قرار نداد خدای واحد را زیرا که هر کس او را واحد قرار دهد منکر توحید شده. زیرا توحید طوری است که با حضور او کسی نمی‌ماند تا او را تثبیت کند.

توحيدُ مَن ينطقُ عن نعته‏                      عاريةٌ أبطلها الواحدُ

توحیدی که کسی در وصف خدا بر زبان می‌آورد عاریه‌ای است، خدای واحد آن را باطل می‌کند. زیرا وقتی توحید مطلق به صحنه آید وجود همه‌ی مخلوقات عاریه‌ای می‌شوند.

توحيدُه إيّاهُ توحيُده‏                  و نعتُ من يَنْعُتُه لاحدٌ

توحید او خودش را، توحید است، خودش می‌گوید من یکی هستم و این توحید اوست نه توحیدی که ما بگوئیم. و وصف کسی که او را وصف کند از مسیر خارج است و از حق فاصله دارد.

البته این مباحث، مباحثی است که باید با استادِ ره‌رفته‌ای دنبال کرد. موفق باشید

19135
متن پرسش
با عرض سلام و تشکر فراوان: از قول عین القضات همدانی گفته شده که «اگر خدا آینه را خلق نمی‌کرد، معنای وحدت وجود و رابطه خالق و مخلوق دانسته نمی‌شد.» او قبل از محی الدین بوده و در زمان او وحدت وجود به این مفهوم هنوز تعریف نشده بود. پس آیا این نقل قول اشتباه است؟ پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این را از قول محی‌الدین دیده‌ام. ولی با توجه به سخنان عرفای قرن چهارم و پنجم و به‌خصوص با نظر به «منازل‌السائرین» پیر هرات، «وحدت وجود» موضوعِ روشنی در آن دوران بوده است. جناب محی‌الدین به صورتی از عقلانیت او را مطرح نمود. موفق باشید

19134
متن پرسش
با عرض سلام و تشکر فراوان: آیا عينيت اسماء الهي با ذات (صفات عین ذات) که متکلمین و فلاسفه شیعی به آن معتقدند با عینیت خالق و مخلوق در عرفان هم معناست؟ پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عینیت در هر حال به آن معنا است که معتَقداتِ ما توهمی نیست و تحقق خارجی دارد و برای فیلسوف و عارف و متکلّم، موضوع یکسان است. موفق باشید

19122
متن پرسش
با عرض سلام و تشکر فراوان: لطفا در صورت امکان فرق عینیت در وجود با عینیت در ماهیت را لطف نموده بیان بفرمایید. پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگزارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود عینِ عینیت به معنای بودن است منتها تعیّنِ آن به همین مخلوقات است و این مخلوقات یا ماهیات، وجودند به صورت خاص. موفق باشید

19109
متن پرسش
با عرض سلام و تحیت: یکی از مسایلی که جناب عالی در مقالات مختلف روی آن تاکید دارید نقش زعمای دین و فهم تقدیر تاریخی به طور خود آگاه یا ناخودآگاه توسط آنهاست. قطعا در زمان ما زعیم شیعه امام خامنه ای حفظه الله تعالی می باشند. ایشان در دیداری که با مدرسین مجمع عالی حکمت اسلامی داشتند درباره عرفان و تربیت شاگرد توسط اساطین عرفان می فرمایند: «اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیه‌ی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک.» این در حالی است که جناب عالی با طرح سلوک اجتماعی و این مطلب که کسی که بخواهد به سلوک عرفانی عملی بپردازد به آن معنی که آقای قاضی می پرداخت و شاگرد پرورش می داد دچار بی تاریخی شده و سلوک در حال حاضر فقط همان سلوک اجتماعیست. در نقطه مقابل این را مد نظر قرار داده اید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً نمی‌توان از معارف عرفانی به روش علمی عرفان غافل شد. بحث بر سر آن است که در مسیر عرفان به حکم «کلّ یومٍ هو فی شأن» با خدایی روبه‌رو شویم که در تاریخ انقلاب اسلامی ظهور کرده. یعنی با خدایِ سالکانی مثل شهدا. و هر اندازه در معارف اسلامی موفق‌تر باشیم، در اُنس با خدای خود موفق‌تر خواهیم بود. موفق باشید

19095
متن پرسش
سلام: در آیه ۵۱ سوره شوری داریم که «هیچ بشری را نسزد که خداوند بصورت مستقیم با او سخن بگوید مگر بوسیله وحی» مگر پیامبر از ملائکه بالاتر نیستند که خداوند بوسیله وحی با پیامبر سخن می گوید؟ خداوند چگونه با فرشته وحی سخن می گوید؟ با همان طریق با پیامبر سخن بگوید؟!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیه‌ی مذکور بحث تکلم حضرت حق با بشر در میان است و نه ارتباط بشر با خداوند که از طریق تجلی انوار الهی بر قلب اولیاء انجام می‌گیرد و رسول خدا نیز با مقام ولایت خودشان ماوراء جبرائیل در معرض انوار تجلیات الهی قرار می‌گیرند که در جان‌شان به صورت صوت جلوه می‌کند و آن حضرت با گوش جان می‌شنوند و با چشم جان می‌بینند. موفق باشید

19090
متن پرسش
سلام استاد گرامی: ایام مبارک. فرق بین امامت و ولایت چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که ولایت، سرپرستیِ خدا بر مخلوقات است امامت، صورت متعیّنِ آن ولایت است. لذا امام، ظهور ولایت الهی در شخص معین است. موفق باشید

19085
متن پرسش
با سلام: شما در بحث شرح مصباح الهدایه جلسه 45 در آخر فرمودید که معاد تمام اعیان به عین محمدی و معاد عین محمدی به اسم الله اعظم و معاد اسم الله اعظم مقام تعین اول است تا اینجای گفته شما صحیح، سوال من این است ما در قرآن داریم که «لمن الملک الیوم لله الواحد القهار» این در صورتی محقق می شود که همه تعینات در مقام ذات مستهلک شوند در این صورت ما می توانیم برای تعین اول هم معادی متصور شویم و معاد تعین اول را مقام ذات احدی بگیریم.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» می‌فرمایند: مقام «واحد قهار» همان مقام احدیت است. بنابراین از این جهت سخن شما سخن صحیحی است به شرطی که مقام عین محمدی را، تعیّنِ مقام اللّه در مقام احدیت نگیریم و آن را در مقام واحدیت و الوهیت که مجمع اسماء الهی است در نظر بگیریم. موفق باشید

19084
متن پرسش
با سلام خدمت شما: من سوالاتی دارم از محضر استاد منتهی سوالات من صرفا تخصصی هستند اگر استاد لطف بفرمایند پاسخ بدهند خیال حقیر هم راحت تر است احتراما اولا: استاد مفهوم المیزان چیست؟ اینکه خداوند «وضع المیزان» رو همسنگ خلقت آسمان و زمین میدونه چیه؟ چرا که این از اهمیت اون سرچشمه میگیره این المیزان چیه و چه کارایی داره؟ دوما: معنی «و علم الآدم اسماء کلها» میشه به آدم همه اسم ها رو آموختیم این همه اسمها چیه؟ در بعصی تفاسیر می فرماید اسامی الحسنی بوده ولی این نمیتونه باشه چرا که اسماء الحسنی رو فرشتگان هم میتونن بدونن ضمنا از تعلیم صحبت به میان اومده خداوند به آدم تعلیم کرده همه اسمها رو این همه اسمها چیه؟ سوما: اینکه خداوند می فرمایند آدم و حوا نیاز به خوردن غذا نداشتن و نور آفتاب اونها رو اذیت نمی کرده آیا نشانگر این نیست که اونها جسم لطیفی داشتن که نور آفتاب از بدن شیشه ای مانندشون عبور می کرده آیا نشانگر این نیست که آدم قبل از نافرمانیش یک نوع حیات خاص با جسم خاص داشته مثل جسم جنیان؟ من تو تفاسیر خوندم ولی دلیل بدردبخوری ذکر نشده اشاره به سیر شدن از بوی میوه های بهشتی شده یا انبوه بودن درختان بهشتی که کاملا بی معنیه نظر شما چیه؟ سوما: من از کسی که به علم الحروف آشنایی داشت شنیدم کلمه هیچ فارسی دارای اسراریه و خواصی داره نظر شما در مورد کلمه هیچ چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی نظام عالم بر اساس سنت و قاعده خلق شده باشد، گفته می‌شود خلقت عالم بر اساس میزان ساخته شده[1] و از آن‌جایی که حضرت حق عین وحدت است به معنای یگانگیِ محض، هر آن‌چه از او صادر شود عین قاعده‌مندی و نظم است 2- جواب قسمت دوم سؤال با توجه به ابعاد مختلفی که دارد را در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» دنبال بفرمایید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

 


[1] - و قرآن در سوره الرحمن می فرماید «أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ ﴿۸﴾  تا مبادا از اندازه درگذريد (۸)  وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ ﴿۹﴾

و وزن را به انصاف برپا داريد و در سنجش مكاهيد (۹)

19047
متن پرسش
سلام استاد: در مورد حضور مجردات در عالم یه سوال داشتم: ماده مانع حضور مجرد نیست چون مجردات از عالم ماده شدید ترند و‌ محدودیت اونو ندارند، حالا در عالم مجردات که محل ظهور اوناس، حضور یک‌ ملک مانع حضور دیگریست چون هم درجه اند در شدت یا فقط مانع بودن مختص عالم ماده‌است؟ یعنی فقط عالم با درجه پایین مانع حضور درجه شدیدتر نیست و دو موجود هم درجه مانع حضور هم هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عالم مجردات که مکانی وجود ندارد معنا ندارد چیزی در عرض چیز دیگری باشد. در آن‌جا فقط مراتب وجود هست. موفق باشید

19013
متن پرسش
سلام: در یکی از سخنرانی های آیت الله جوادی آملی شنیدم که رحمت الهی پیش از غضب اوست نه بیش از غضب او می خواستم مطلب رو برام شرح بدید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم در شرح کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» تا حدّی بحث شد. بدین معنا که همان وقتی که غضب حضرت حق هم در میان است، رحمت حق در صحنه است. موفق باشید

18994
متن پرسش
سلام: بنده تا جلسه ۱۰ معاد رو گوش دادم. تا اینجا متوجه شدم که در قیامت هر آنچه انسان اراده کند همان موجود می شود و این اراده طبق عقیده ای است که در دنیا ساخته. سوال من آنجاست که اگر انسان هر آنچه اراده کند موجود می شود پس فرشته هایی که پیامبر شب معراج دیده اند چه چیزی می ساختند؟ مگر قرار نیست با اراده ما بهشت شکل گیرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فرشتگان همان جاهایی را می‌سازند که ما در اذکار توحیدی خود اراده کرده‌ایم و در قیامت با آن‌ها روبه‌رو می‌شویم.

نمایش چاپی