بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: توحید و اسماء الهی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
15253
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز: خسته نباشید. عزاداری هایتان قبول درگاه احدیت قرار گرفته باشد. برای تخصص و محقق شدن در فلسفه و عرفان نظری میزان برداشت ما از علوم طبیعیات با تمام شاخه هایش اعم از علم الحیوان، علم النفس، علم النبات، علم المعادن، سماع طبیعی، کون و فساد، هیئت و ... و نیز نجوم اعم از قدیم و جدید و نیز مباحث فیزیک اعم از فیزیک کوانتوم و فیزیک کوانتیک، مباحث نسبیت عام و خاص در فیزیک و مبحث گرانش و .... چه مقدار باید مطالعه شود؟ چون این بحثی که بعضاً با نام ارتباط بین علوم مطرح است بحث مهمی است. اگر بنده را راهنمایی کنید متشکر می شوم. یا اگر اینکه شخصی دیگر را معرفی کنید یا کتاب یا سخنرانی و یا هر چیزی دیگری را به بنده معرفی کنید متشکر می شوم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که به ما فرموده‌اند: «العلمُ نقطةٌ و کثرّها الجاهلون» اگر انسان با نور توحید آشنا شود بسیاری از این کثرات در آن مندک است. مثل نور بیرنگ که هفت نور را در خود دارد. عمده توحید حضوری است که در آن، حقیقتِ هر چیز در معنای خودش حاضر است. به همین جهت معلوم نیست که ما با مشغول‌شدن به این علوم کثیره مجبور باشیم راهِ خود به سوی خدا را طی کنیم. موفق باشید

15238
متن پرسش
با سلام خدمت جناب استاد عزیزم: استاد عزیزم بنده از فرمایشات حضرتتان اینطور برداشتم بوده تا الان: حضرت حق در مقام ذات که با نام احدیت خونده میشه یک تجلی اسمائی میکنه که اسم جامع الله هست و این مقام رو واحدیت گفتن و اعیان ثابته به تبع اسماء موجود هستن به وجود علمی، تا اینجا تجلی درون صقعی هست. حالا در مقام ایجاد و ظهور خلق، هر کدام از اعیان ثابته بنا به طلب و اقتضائی که دارن به صحنه میان و در تمام این اعیان خارجه ی بوجود اومده اسم جامع الله به جامعیت در هر عینی تجلی کرده، در واقع مراتب مربوط به ظرفیت اعیان هست که هر کدام به قدر طلب و اقتضاء اول خودش به محدوده ای اسم جامع الله رو نمایش میده وگرنه در ظهور و وجود، فقط اسم الله در صحنه حاضره نه این که همه الله هستن بلکه اصلا جز الله در صحنه نیست چون ماهیات به معنای اعیان خارجه ای که ظهور اعیان ثابته خودشون هستن اصلا چیزی نیستن بلکه امکان هست و امکان که به ظهور و وجود بیاد در واقع دیگری هست که به صحنه اومده که همون اسم جامع الله هست. حالا وقتی میگیم اسم الله تجلی میکنه و خلائق به صحنه میان یعنی چی؟ در واقع چه نسبتی بین اسم الله و تجلی اون هست؟ من اینطور جواب میدم که هیچ فرقی نیست همون اسم الله به جامعیت هست که چون دارای وحدت سعی هست به صحنه اومده و نمایان شده. اصولا ظهور هر چیزی یعنی یک چیز از باطن به ظاهر بیاد، همون هست که به ظاهر اومده! حالا چرا ما مراتب می بینیم در کمالات و ظهورات؟ اولا چون ماهیات هر کدوم به قدر خودشون نمایش اسم الله هستن و دوما ما متفاوت می بینیم یعنی منشاء تفاوت حجاب های درونی ماست. مثال نور خورشید وقتی در آینه های متعدد بتابه هر کدام از آینه ها نور رو به قدر محدوده خود نمایش می دهند یعنی آینه ها صرف نمایش هستن صرفا نمایش دیگری هستن، حالا نور در همه جا همون نور هست اما مراتب بازگشت به مرائی داره در نمایاندن ها مراتب هست. نور به کمال شدت در همه تابیده ولی هر کدام از آینه ها به قدری نشونش میدن، اما باز مرائی هم یک حقیقت اند با ظرفیت های متفاوت، حالا ما اگه ازین سو نگاه کنیم میگیم اسم در مسمی فانی هست چون مرائی و محدوده نمایش رو می بینیم ولی اگه از آن سو نگاه کنیم یعنی از نور به مرائی سفر کنیم دیگر فقط خودشه حتی فنای اسم در مسمی هم مطرح نیست بلکه فقط نور موجود هست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه بسیار خوبی به موضوع انداخته‌اید. به امید حضوری بیشتر بعد از حضوری که خداوند به جنابعالی مرحمت فرموده است. آری! معنی وحدت وجود، جز این نیست. موفق باشید

15227
متن پرسش
با سلام: می خواستم بدونم منظور از اولی الامر چه کسانی هستند؟ آیا اراده در حوزه ی علم است؟ علت اینکه فرمودید بال فرشتگان اسماء آنان است؟ چیست؟ و آخر اینکه عرش توسط فرشتگان حمل می شود یعنی چه؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مصداق «اولی‌الأمر» طبق آیه‌ی 59 سوره‌ی نساء، ائمه«علیهم‌السلام» هستند. بعضی از قسمت‌های سؤال را متوجه نشدم. بحث «عرش» به صورتی نسبتاً مبسوط در شرح آیه‌ی 54 سوره‌ی اعراف شده است. خوب است که به صوت آن مباحث رجوع فرمایید، زیرا مطلب در حدّ یک سؤال و جواب روشن نمی‌شود. موفق باشید

15215
متن پرسش
سلام علیکم: استاد وحدت وجود یعنی چه و نظر مرحوم ملاصدرا چه بوده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «عرفان نظری» از حجت‌الاسلام استاد یزدان‌پناه در این مورد راهنمایی‌های خوبی دارد. موفق باشید

15200
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: خدمت جناب استاد عزیزم عرض درود و خسته نباشید به خاطر تمام زحماتتون عرض می کنم. بنده مدتهاست با دروس حکمی آشنایی دارم اما اصوات شما برای من نقطه عطفی بود خداوند به شما خیر فراوان عنایت کند. سوال 1: در مورد رویت حق در مخلوقات باید عرص کنم که بنده با نگاه به مناظر ممکنات به اسماء الهی منتقل می شوم اما در حد ارتباط عقلی و فکری و در اثر تفکر قلبا هم با وجود این ممکنات انس می گیرم. یعنی وقتی حیات و اراده و زیبایی رو درک می کنم در این مناظر با این اسماء انس هم برقرار می کنم الحمدلله. اما این سوال برایم پیش اومده که آیا این صفات کمال خود اسم جامع الله به اعتبار مقام واحدیت هست؟ یا جلوه و نمودی محدود از اون اسم اللهی است که در مقام واحدیت است اما چون این جلوه فانی در اون مقام هست در واقع خود اون مقام هست که در صحنه است؟ از فرمایشاتتون بنده بین این دو مطلب حیران شدم اما گمان می کنم مطلب دوم منظورتون باشه. سوال 2: آیا ماهیات، اسم جامع الله رو به قدر خودشون نمایش می دهند با این بیان که اون اسم شدت و ضعف نداره و ماهیات هست که هر کدوم به محدوده ای اون اسم جامع الله رو ظاهر میکنه، یا اسم الله وقتی به تجلی و ظهور در صحنه میاد یعنی تجلی برون صقعی میکنه اون تجلی و ظهور شدید و ضعیف میشه من حیث هوهو و با قطع نظر از ماهیات.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با پیگیری مباحثی که در شرح سوره‌ی حمد حضرت امام و کتاب «مصباح الهدایه» شد، طبق وحدت شخصیِ وجود و تشکیک در ظهور، روشن می‌شود آن‌چه در همه حال در صحنه است، حضرت حق است و ما به اندازه‌ی تقوی و تزکیه‌ی خود و رفع اَنانیت از خود، او را می‌یابیم. موفق باشید

15176
متن پرسش
سلام علیکم: شخصی به نام محمد علی اکبری که خارج از ایران است و احتمالا شما هم می شناسید و از جریاناتش با خبرید مدعی است که انرژی درمانی می کند و مراجعات بسیار زیادی به وی می شود، از نابینا و ناشنوا بگرید تا معلول جسمانی. این فرد طی یک برنامه ریزی با بیماران خود هماهنگی می کند و آنها را در یک کشور جمع آوری و نسبت به مداوای آنها اقدام می کند. مثلا اخیرا به ارمنستان آمده بود و دایی یکی از دوستان بنده بدلیل یک عمل ناموفقی که در ایران باعث شد هر دو چشمش کور شود و کلیه هایش از کار بیفتد، به ارمنستان رفت و طی هفت جلسه، انرژی درمانی شد. علی اکبری که به او دکتر می گویند بعد آن هفت جلسه که هر روز 2 ساعت انجام می شد ادعا کرد که بعد از سه ماه بینایی به چشمتان باز می گردد و کلیه ها دوباره شروع به کار می کنند و حتی مدعی شد که 1 ماه بعد از انرژی درمانی با مراجعه به آزمایشگاه و صحت تست فعالیت کلیه ها می تواند داروهایش را هم نیز کنار بگذارد. همین بیمار از حال و هوای فضای انرژی درمانی می گوید و عنوان می کند که در زمان انرژی درمانی او دستهایش را نزدیک چشمانم کرد و آنقدر گرما داشت که صورتش به سختی این گرما را تحمل می کرد. الان هم بیمار مدعی است که سایه ی اجسام را می بیند و هنوز قادر به رویت خود اجسام نیست و هنوز 1 ماه نمی شود که از این دیدار می گذرد. نکته دیگر اینکه این بیمار فیلم هایی را از مداوای بیماران آورده که مثلا یه فردی که فلج بوده، بعد از طی جلسات انرژی درمانی از ویلچر خود بلند شده و راه رفته است و یا خود دکتر علی اکبری در همان جا که برای بیماران سخنرانی می کرد، مدعی شد که در جریان دستگیریش در ایران، یکی از قضات مسئول در پرونده این شخص، یکی از پاهایش می لنگید که با انرژی درمانی مداوا یافت. ( راست و یا دروغش به گردن راوی). حال سوال بنده اینست که انرژی درمانی از لحاظ اسلام مورد تائید است؟ و اگر نیست چرا؟ و آیا این نوع قدرت می تواند شیطانی باشد یا نه؟ و در مجموع اسلام رفتن به سمت این گونه معالجات را تایید می کند یا رد؟ لازم است عنوان کنم که همین مریض مورد نظر اولا، کاملا در دسترس است و مطالب نقلی نیست و عینا مشاهده شده و ثانیا، مریض مورد نظر، تقریبا از تمام دکتر های مطرح کشور جواب منفی شنیده و هیچ کدام امیدی به معالجه از راه علم پزشکی نداشتند. راهنمایی بفرمائید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  عرایضی در این مورد در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» شده است. که عیناً از صفحه‌ی 61 آن نکته‌ای را که در این مورد بحث شده، خدمتتان ارسال می‌دارم. در ضمن به عرض برسانم که این نوع انرژی‌درمانی که می‌فرمایید از نظر شرعی حرام نمی‌باشد.

انرژى‏ درمانى هم يك‏ نوع هيپنوتيزم است. اگر كسى دستش طورى درد مى‏ كند كه نمى ‏تواند بالا بياورد، در واقع نفس او اراده‏اى قوى در حركت‏ دادن دستش ندارد در نتيجه دست او ضعيف شده و متقابلًا اراده او براى مقابله با ضعفِ دست او نيز ضعيف شده است و لذا نمى ‏تواند دست خود را بالا بياورد. حالا فردى كه با تمركز مى‏ تواند اراده خود را به او منتقل كند، به شخص القاء مى‏ كند كه تو مى‏ توانى دست خود را بالا بياورى، و اين تصور را در خيال او تثبيت مى ‏كند. اگر نفسِ او اين تلقين را پذيرفت، دست خود را بالا مى‏ آورد، و اگر درمان درد او به اين است كه چند روز دستش را تكان بدهد، تكان مى‏ دهد و بعد هم كه اين خيال رفت، چون چند روز دست خود را تكان داد، دستش خوب مى‏ شود، ولى تأثير هيپنوتيزم در همان چند روز بود، بقيه مربوط به بدن خودِ اوست. طرفِ مقابل پذيرفته كه سردرد دارد، با هيپنوتيزم به او القاء مى‏ كنى نه تو سرت درد نمى‏ كند، چون از اول سر دردِ او به ذهن و خيال او مربوط بود، اگر پذيرفت سردردى نيست، سردردش خوب مى‏ شود. چيزى كه بعضى مواقع خود شما با نصيحت به طرف القاء مى‏ كنيد، حال اگر طرف توانست بپذيرد، نتيجه مى‏ گيرد. بشر با انتقال خيال، مسئله ‏اى را كه اصل آن خيالى بوده است مى ‏تواند تغيير دهد. نوعِ ديگرى از انرژى‏ درمانى‏ هست كه با هيپنوتيزم فرق مى ‏كند، از آن‏جايى كه نفس بعضى از افراد تكويناً و به صورت خدادادى قدرت انتقال دارد، مى‏ توانند اراده و توانايى خود را به ديگرى منتقل نمايند. شما مى‏ بينيد يكى قدش بلند است و ديگرى كوتاه، يكى هوشش زياد است و ديگرى كم، به بعضى ‏ها هم خداوند توانايى ‏هايى مى‏ دهد كه خود آن‏ها حتى در ابتدا نمى‏ دانند چنين توانايى‏ هايى دارند. نفسِ طرف اين توانايى را دارد كه بتواند توانايى‏ هاى نفسِ خود را به فرد ديگرى منتقل كند. لذا اگر الآن بنده دستم را نمى‏ توانم بالا بياورم با انتقالِ توانايى شخصى كه توانايى انتقال قدرت نفس خود را به من دارد، ممكن است بتوانم اين كار را بكنم. بستگى دارد كه بنده چقدر برايم امكان دارد توانايى‏ هاى القاءشده را بگيرم. البته قدرت نفس آن شخص هم كه قدرت خود را انتقال مى‏ دهد در اين امر نقش دارد، به همين جهت همه به يك اندازه شفا نمى‏ يابند. بعضى‏ ها هم مشكلشان بيش از اين‏هاست و به همين جهت اصلًا درمان نمى‏ شوند. اگر آن نفس، قدرت طرف مقابل را گرفت و از آن متأثر شد، خودش آن را ادامه مى‏ دهد و آرام ‏آرام با اراده‏ هايى كه اعمال مى‏ كند، درمان مى‏ شود. در مورد انبياء الهى و ائمه معصومين‏ عليهم السلام موضوعِ شفادادن فرق مى‏ كند، قلب آن‏ها مظهر اسماء الهى است، حال اگر مصلحت بدانند اسم خاصى را كه مناسب رفع مشكل طرف است القاء مى‏ كنند و مشكل حل مى ‏شود. حضرت عيسى (ع) مظهر اسم حَى‏اند و لذا مرده را زنده مى‏ كنند. حضرت پروردگار در اين امور به واسطه‏ ى ذات مقدس حضرت عيسى (ع) بر روح و روان طرف جلوه مى‏كند. موفق باشید  

15174
متن پرسش
سلام استاد: استاد من یک سالی میشه با شما و کتابهاتون آشنا شدم و کتاب آشتی با خدا و معرفت نفس را خوندم و تو تلگرام جزو کانال ده نکته معرفت نفس هستم از مطالبی که فرستاده شده خیلی رو خودم و فکر می کنم چند روزی میشه که این افکار اومده تو ذهنم و نمیدونم درسته یا نه؟!!! میخوام ببینین درست برداشت کردم یا نه خیلی ممنونم از این همه محبتی که به ما جوان ها دارید و خدا خیرتون بده که تو این موقعیت بد زمانه راهی را به ما نشون دادید که بتونیم از ظلمات ان شاءالله نجات پیدا کنیم افکارم اینهاست استاد: خدا جامع تمام اسماء الله هست و خدا وجود مطلق است. خدا ظهورش به تمام مخلوقاتش است. مثل آسمان و دریا و .... ما هم مخلوقات خداوندیم و یکی از ظهور های خدا هستیم. فرق من با تمام مخلوقات خداوند اینه که خدا این قابلیت را در من قرار داده که مثل خودش بتونم جامع اسماء الله باشم با اینکه ملائکه میتونن فقط یکی از اسماء الله را داشته باشن. جنس نفس من وجود و خدا هم وجود مطلق. من ظهور خدا هستم که قابلیت داشتن تمام اسماء الله را مثل خدا دارم. حضرت محمد (ص) و ائمه (ع) هم ظهورهایی از خدا هستند که تونستن به این درجه که داشتن تمام اسماء الله برسن پس برای همین بعد از خدا از لحاظ شدت وجودیشون و نورانیتشون قرار میگیرن و بعد از اونا ملائکه هستن که دارای یکی از اسماء الله هستن و بعد ما انسانها که وجودی ضعیف هستیم که از اسماء الله هیچی نداریم. عالم ماده عالمی هست که انسان در یه امتحانی که با اینکه در عالم ماده است به میزان دل کندن از تجملات و انجام واجبات و ترک محرمات و توجه به عالم معنا و توجه به اینکه به میزانی که از لذت های عالم ماده دور بشه امتیاز وجودی و نورانیت اش زیاد میشه و به داشتن اسما الله و اون نور نزدیک میشه . پس نماز و دعا و وضو صرفا برای دعا کردن نیست اینا وسیله هستن که ما بتونیم با عالم وجود ارتباط برقرار کنیم و اونا قوی کنیم امتحان خدا هم برا همینه در هر امتحان خدا هم بیرون بیایم شدت نفس زیاد میشه . اصلا این دنیا مثل یه عالمی که ما توشیم که امتحان پس بدیم که بتونیم برسیم به جایگاه ائمه پس ما نماز و روزه رابرای خدا انجام نمیدیم ،این کار را انجام میدیم که خودمون شدید بشیم . ثواب کلمه ی مترادفش شدید شدن روح و گناه دوری از راه پس خدا خدایی نیست که عاشق خودش تنهاباشی و خدا خدایی نیست که بالا تو اسمان باشه که براش نمار بخونی خدا وجودی است که شامل همه ی اسما الله و کمالات مطلق است و ما باید عاشق اون کمالات باشیم و صرفا توجهمون نباید فقط به خود تنها خدا باشه باید توجهمون و عشقمون به او کمالات باشه که به ازای نزدیک شدن بهش ،شکل اون میشیم جامع اسما الله میشیم ،یعنی خدایی که یه عمر تصور میکردیم خدای ذهنی و تصورات اشتباهمون بوده !!! خدا جامع اسما الله و به شکل چیزهای مختلف ظهور میکنه و ما هم ظهوری از اونیم و میتونیم مثل اون باشیم جامع اسما الله برا همین هم خدا به هم گفت سجده کنید به انسان چون مرتبه اش انقدر زیاده و میتونه جامع اسما الله باشه مثل حضرت محمد و حضرت فاطمه . نباید عاشق یه چیز به اسم خدا باشیم که یدونه است باید عاشق جایگاه و مرتبه اش باشیم برا همین هم خدا و پیامبر و ائمه و امامان همشون یک راهن و کلا نور واحد چون همشون دارای اسما الله و مرتبهی نورانیت بالا و خورشیدن برا همین عشق به ائمه در اصل عشق به خدا است در اصل خدا امامان و پیامبرها را برامون فرستاد تا ما بفهمیم چیکار باید انجام بدیم تا به درجه ی که باید برسیم برسیم . استاد خواهش میکنم جاهایی که اشتباه فهمیدم را برام توضیح بدین . ممنونم از زحمات بسیارتون .
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: من که از دقت شما در این موضوعات لذت بردم. به گفته‌ی عرفا؛ همین راهی را که پیدا کرده‌اید، بگیرید و جلو روید تا خودِ خداوند هرچه بیشتر خود را به شما نشان دهد. موفق باشید

15134
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد بنده این سوال برام پیش اومد که می فرمایید وجود مطلق حق تعالی هست و وجود مطلق وقتی تجلی میکنه وجود متجلی میشه یعنی جعل به وجود تعلق میگیره و وجود افاضه میشه از حق تعالی به عبارت دیگر حکما فرمودن ماهیت نمیتونه تجلی وجود باشه چون هم سنخ وجود نیست... با این حال اهل عرفان ماهیات رو ظهور وجود میدونن این دو چطور جمع میشه؟ اینکه بگیم وقتی وجود ظهور میکنه اون تجلیات در هر موطن و مرتبه ای احکام خاص و آثار متفاوت میگیرن و ماهیت ایجاد میشه و این بالعرض هست بالاخره طبق این قاعده هم باید ماهیت ظهور وجود باشه حال اون که سنخیتی بین وجود و ماهیت نیست، مگر اینکه بگیم ماهیت رو اصلا قوه خیال ما میسازه و اصلا این شکل ها و صور و محدودیت ها در خارج نیست، اینم با مبانی حکمی جور در نمیاد و ارزش ادراکات زیر سوال میره و منتهی به سوفسطایی مسلکی میشه، بالاخره این ماهیات چطوری ایجاد میشه؟ به نظر من با یه واژه بالعرض گفتن مساله تموم نمیشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ماهیت به معنای عین ثابته‌ی موجودات، غیر از ماهیت به معنای حدّ وجود است که فیلسوفان به‌کار می‌برند. به نظر بنده بهترین راه حلّ را برای مشکلات فوق، عرفا با نظر به اعیان ثابته دارند از آن‌جهت که امکان، ذاتیِ اعیان ثابته است و خداوند با تجلی اسماء ممکن‌الوجود را، وجود می‌دهد. موفق باشید

15111
متن پرسش
سلام استاد: 1. در آیه شریفه. «فسجدو الملائکة.....کان من الکافرین» این کان را اینجا چه باید گرفت استاد؟ بحث ادبیاتیش را کار ندارم ها. می گویم: ابلیس از کافران بود (از قبل)؟ یعنی نفاقی در بین هست؟ یا این که به معنای صارَ بگیریم؟ کافر گشت؟ ۲. در مورد اجنه کتاب شما را مطالعه کردم. مسایلی جدید در سطح جامعه پیش می آید که از بنده هم خیلی می پرسند و باید در این مورد مطالعه کنم. کتابی می شناسید که در مورد جن کتاب مورد اعتمادی باشد؟ ۳. دو کتاب انیس الصادقین و سفینة الصادقین آقای قائنی مورد اعتماد است؟ ۴. احساسی بودنِ فرد می تواند در ترقّیات سلوکی او اثر بگذارد؟ بنده خیلیییی احساسی هستم و با اشعار مثلا مولوی بعضا گریه ام می گیرد. ۵. تعادل مزاج هم موثر در سلوک است؟ ۶. در مورد رزق و روزی معنوی و به مقدار نیاز مادی. شخصی از اساتید گفت: سوره واقعه بخوانید. دیگری هم گفت سوره یس. به نظر شما مداومت به کدام یک از این سور شریفه را شروع کنم استاد؟ کدامشان را معصومین بیشتر تاکید داشتند؟ 7. «استاد از دست بنده ناراحت که نیستند؟ بخاطر سوالات زیاد؟» چه خوب گفت مولوی: از این آتش چو دودم من سراسر که تا چون دود از این روزن برآیم (منم طفلی که عشقم اوستاد است بنَــگذارد که من کـــودَن برآیـــ‍ـــم) خلاصه ما را ببخشید التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» عرض شد که شیطان به «اللّه» کافر بود، هرچند که به بعضی از اسماء ایمان داشت 2 و 3 – کتاب «سفینة الصادقین» نکات خوبی دارد 4- خوب است ولی انسان را در «حال» نگه می‌دارد و تا شهود جلو نمی‌برد 5- به عنوان علت معدّه، مؤثر است 6- هر دو مورد خوب است، بستگی به حال خودتان دارد 7- بنده برای جنابعالی آرزوی توفیق دارم. موفق باشید

15094
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: شما در بحث هدف حیات فرمودید ملائکه ای که مورد خطاب سجده قرار گرفته اند در مقام اسم تقدیس و تسبیح بودند حال از آن طرف می فرمایید ابلیس به این مقام اختیارا رسیده بود. سوال اینجاست که هم ابلیس و هم ملائکه در یک مقامند، از طرفی قرآن می فرماید شیطان از کافران بود و کفرش به مقام انسان بود و مانع سجده او شد. خوب شیطان که دفعتا کافر نشد مثلا بگوییم در مقام تسبیح و تقدیس بود حالا دفعتا کافر به مقام انسان شد، پس معلوم است نقصی در شخصیت خود داشته است حالا بروز داده است. اگر نقایصی داشته پس مگر می شود با نقصهایی و عیبهایی مثل کبر و کفر به مقامات عالیه ی مثل اسم تقدیس و تسبیح هم رسید اگر نقایصی نداشته و ظرفیت ابلیس همان اسم تسبیح و تقدیس بود، خوب حالا ظرفیتش را پر کرده است اختیارا نه، و به مقام خود رسیده؟ و دیگر نقصی نداشته؟ پس حتما باید سجده کند ولی حالا سجده نکرده پس معلوم است مشکلی دارد، در حالی که جنابعالی در بحثهای خود فرمودید قابل باید قابل فیض بشود تا فیض عالی را دریافت کند، حالا شیطان به مقام ملائکه رسیده پس قابلیت آن را داشته، و به حق خود که این دو اسم است رسیده است، پس ظاهرا باید مشکلی نداشته باشد. لطفا این تعارض را با توضیح در ذهن ما حل کنید. آیا می شود ابلیس را با مصادیق انسانی که مقاماتی در عالم داشته اند مثل بلعم باعورا و برحیصای عابد مقایسه کنیم و بگوییم می شود به مقاماتی رسید و در عین حال نقص های در شخصیت داشت ؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جنّ و انس از نظر ظرفیت می‌توانند به توحید کامل برسند. شیطان در ابتدایِ امر، مقدسی بود که به توحید کامل نرسیده بود و با ظهور آدم به عنوان حامل همه‌ی اسماء نتوانست نظر به همه‌ی اسماء بکند و ظرفیت خود را کامل نماید. مثل همان «بلعم باعورایی» که می‌فرمایید. موفق باشید

15081
متن پرسش
با سلام: اینکه عرش خدا ابتدا روی آب بود به چه معناست؟ و اینکه سدره المنتهی اشاره شده در آیه معراج چیست؟ و اینکه نور خیره کننده ای آن را پوشانده به چه معناست؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این آب نظر به مقام اطلاقی و بی‌تعینیِ عالم فوق عرش دارد که از تجلی آن اسماء عرشی ظهور می‌کند. مقام «سدرة المنتهی» یعنی دورترین افقی که در مقابل سالک إلی اللّه نمایان می‌شود و از کثرتِ ظلمانی به وحدتِ نورانی سیر می‌کند. موفق باشید

15044
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: در جواب سوالی که فرمودید تمام گذشته و آینده در نفس فرد جمع است درست، منتها موقعی که مثلا در موقعی خاص فردی باطن بین قضاوتی در خصوص برزخ فرد می کند این مربوط به فعلیت فعلی فرد است اما تا آخر عمر دنیایی تغییرات زیادی در جسم برزخ و قیامتی رخ می دهد و این یعنی حکم زمان در برزخ و قیامت صعودی مطرح است! این چگونه قابل جمع است با بی زمانی عالم غیب؟ یا مثلا با آمدن شریعت اسلام اجنه نتوانستند به آسمان ها بروند و این یعنی تکوین عالم هم تغییر پذیر است و حکم زمان در انجا جاری است!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم عالَم ظرفیت‌های مختلفی دارد. مثل آن‌که اگر پنجاهمین قوه به فعل تبدیل شد، فیض بعدی برای تبدیل پنجاهمین است به شصتمین، و این فیض مثل فیض قبلی نیست. قسمت اول سؤال را متوجه نشدم، شاید اگر مباحث معاد را کار کنید، ابهامات برطرف شود. موفق باشید

15026
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد محترم: عقل فعال در قوس نزول که جامع است و کلی منتها با شدت و ضعف در سه مرتبه ی عقل و خیال و ماده ملائکه در قوس نزول به چه نحو ظهور دارند با توجه به اینکه هر ملکی مظهر یک اسم است آیا جبراییل و میکاییل ....ظهور دارند و یا اصلا ملائکه در قوس نزول ظهور ندارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ملائکة اللّه در قوس نزول در همه‌ی عوالم حاضرند و مطابق ظرفیت و تمایل افراد برای آن‌ها تجلی می‌کند. موفق باشید

15017
متن پرسش
با سلام: 1. با توجه به این که انسان در عهد الست در مقام جمعیت بوده و در واقع آن مقام جمعیت هیچ یک از تعینات نازله نیست چطور انسان آن پیمان و موطن را به یاد خواهد آورد؟ آیا باید بگیم انسان به اعتبار باطن و ابعاد برتر خودش در اون موطن حاضره به حضور جمعی و این مرتبه نازله با اون مرتبه حقیقی یک حقیقت هستند به شدت و ضعف؟ 2. فرمودین در جلسات حرکت جوهری که انسان با رسیدن به مقام جمعیت، محیط به زمان و مکان میشه و میتونه در آینده تصرف کنه؟ آیا چنین انسانی قابلیت تصرف در گذشته رو هم داره مثل حدیثی که گفته شده امام علی (ع) در کشتی نوح حاضر شد و آن شیطانی که قصد خراب کردن کشتی داشت را راند؟ 3. اگه جواب شما به سوال بالا مثبته این با مساله «لا تکرار فی التجلی» چطور جمع میشه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در توحید، کثرات در وحدت فانی هستند و هرکس در آن مقام خود را احساس کند، احساسی به وسعت آن مقام دارد 2- مولای ما در مقام ولایی خود، در همه‌ی زمان‌ها حاضر بوده‌اند و در واقع صاحب اصلی ولایت آدم و نوح و ابراهیم«علیهم‌السلام»‌اند و این موضوع ربطی به تکرار در تجلّی ندارد. موفق باشید

15000
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد به نظر من این طور میرسه که در مساله کثرات عرضی وجود اگر قائل به وحدت شخصی وجود نباشیم و وجود رو یک واحد دارای مراتب بدونیم توجیه کثرات عرضی وجه درستی پیدا نمیکنه ... چون از آنجایی که وجود واحد هست نمیشه گفت که کثرات عرضی وجودات خاصه و مختلف اند.. چون وجودات مختلف که با وحدت وجود ذات مراتب سازگار نیست چون امتیازی به کمال و نقص نمیشه درست کرد. در کثرت عرضی در این صورت باید بگیم یک وجود چند وجوده و چند وجود یکی اند و بین وجودات تباین قائل بشیم و به ماهیات هم نمیشه کثرت رو زد چون ماهیت حد وجوده و تا وجود متکثر نباشه ماهیات کثیره انتزاع نمیشه ... در حالی که قائلیم به وحدت وجود البته اگه مراتب رو در طول هم بگیریم مشکلی پیش نمیاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع توحید و فنایِ کثرات در وحدت توحیدی، موضوعِ بسیار عمیقی است و تنها در این مورد، تشکیکِ در ظهور مطرح است آن‌هم برای کسی که هنوز به مقامات عالیه‌ی توحید نرسیده است. موفق باشید

14955
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و فرزانه آیا صحیح است ما قبل از تولد نزد خدا بوده و تمام کمالات را به صورت نامحدود داشتیم؟ آیا قبل از تولد روح ما وجود داشته است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما به عنوان فردِ خاص شخصیت‌مان از دوره‌ی جنینی شروع می‌شود، ولی قبل از تولد همه در علم خدا بوده‌ایم با تمامِ جزئیاتی که در شخصیت ما متصور است. موفق باشید

14962
متن پرسش
سلام: ببخشید برای من در مورد مواردی که علم و دین با هم تناقض دارن مشکل پیش اومده. مثلا در نظریه تکامل اومده انسان از نسل میمون ها به وجود اومده ولی در دین آفرینش انسان با آفرینش حضرت آدم شروع شده و موارد دیگر... ممنون میشم در این مورد توضیح بدید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به عنوان یک زمین‌شناس خدمتتان عرض می‌کنم از نظر علمی هیچ دلیلی بر این‌که انسان از نسل میمون باشد، نداریم. و اساساً اصل این‌که انسان نیز در سیر تکاملی به این مرحله رسیده باشد، نیز با تناقض‌های علمی روبه‌روست. در این مورد عرایضی در جلسات اول تبیین «سوره‌ی سجده» داشته‌ام. موفق باشید

14961
متن پرسش
با سلام: حصرت استاد فرمودید که آن چه که بنده گفتم که دارای اجزاء هست از میز و صندلی و... همه ماهیات هستن و وجود بسیط هست حتی وجودات خاصه. سوال: 1. آیا در لسان فلاسفه وجود صرفا به اون حیثیت منشایت اثر در هر موجودی گفته میشه که حقیقتش به ذهن هم نمیاد؟ 2. آیا اون حیثیت منشایت اثر همون اسماء الله هست که وجود هر موجودی هست؟ 3. بنده مباحث حرکت جوهری رو تا جلسه 12 پی گرفتم اما بهر حال آقایون دیگر بعضا مثلا آقای فیاضی حرکت جوهری رو صرفا اشتدادی نمیدونن... و برای خودمم باز جای سواله که اگر حرکت جوهری اشتدادی هست یعنی دم به دم کمال گیری هست چرا ما در حرکات عرضی حرکت های رو به زوال می بینیم مثل پیری بدن یا خشک شدن برگ درختان یا ... مگر نمیگید که در خارج یه موجود داریم و این ذهنه که جوهر و عرض رو از هم تفکیک میکنه پس این زوال ها چیه؟ مگر این امکان هست که اعراض رو به زوال برن و جوهر رو به کمال؟ در حالی که فرمودین دو چیز هم نیستن و در خارج یک موجوده که میشه ازش جوهر و عرض رو انتزاع کرد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عقل می‌تواند متوجه‌ی «وجود» شود ولی ذهن، عموماً با مظاهر وجود تحت عنوان ماهیت روبه‌روست که در برهان صدیقین بدان پرداخته شده است 2-  آری 3- حرکت جوهری، حرکت ذات عالم ماده است از قوه به فعل، و همین‌که اعراض حرکت دارند چه از نظر ظاهر آن حرکت به سوی کمال باشد و چه نباشد، دلیل بر آن است که ذات عالم در حرکت است و حرکت بدون تبدیل قوه به فعل معنا ندارد و وقتی در ذات شیئ و جوهر آن، این تبدیل واقع شود حتماً اشتدادی است. موفق باشید

14952
متن پرسش
سلام علیکم: آیا همه عالم تجلی اسماء و صفات الهی اند؟ اگر اینگونه است جایگاه شیاطین و موجودات موذی کجاست؟ اگر اینها نیز تجلی اسماء و صفات اند پس شیطان را چرا لعن می کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در نگاه عارف همه‌ی عالم، مظاهر اسم جمال و جلال الهی هستند و شیطان با اسم جلال الهی از درگاه حق رانده شد و در این رابطه ما او را لعنت می‌کنیم ولی از جهت دیگر از آن جهت که او مظهر اسم مُضلّ می‌باشد، خداوند از طریق او هرکس که شایسته‌ی قرب الهی نباشد، دفع می‌کند. موفق باشید

14940
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: درباره ی کتاب اکنکار توشته تویئچل سوال داشتم. با اینکه انحرافاتی دارن این فرقه و ادیان رو رد کردن و به تناسخ اعتقاد دارن، ولی مطالب دیگه ای که مطرح میکنن خیلی به عرفان اسلامی شباهت داره و خودش هم گفته که منباش هم هست. راه نمایی به سفر روحی میکنن که مراحلش خیلی به هفت مرتبه ی، طبع، نفس، قلب، روح، سر، خفی و اخفا شبیه است. قسمت هایی از کتاب: اصول سیستم ماوراء الطبیعه سه بخش است: تئوری ذهنی یا عقلی: اصل ذهن است و مبدا مقدس ذهن، خود خداست، همه چیز در این نقطه شروع شده و در همین نقطه پایان میابد و ما باید آماده باشیم که پاداشی را که مستحق دریافتش هستیم همین جا دریافت کنیم تا اینکه منتظر زندگانی بعدی باشیم. این تفکر از کشور چین است. دوم: تئوری آگاهی کیهانی: اساس دین در هند است. ایدئولوژی علم الوجود حدود ده هزار سال قدمت دارد. این تئوری حرکتی است متحد کننده و یکی کننده. ما همه با هم برادریم و با هم زندگی می کنیم، با همه ی مردم و همه ی چیزها، اینجا و در ماورا و خدا همه جا با ماست. سیستم سوم: سفر روح (اکنکار) که از درون بقیه رشد کرده (آناهاد یوگا، صوفیسم (عرفان اسلامی) و لامائیسم) طریقی است برای اعطای قدرت سفری آزادانه به تمامی مراتب بالا تا بالاترین مرتبه. بسیاری از طرق عملی سفر روح توسط شعرا و نویسندگانی در عربستان و هندوستان از قرن هشتم تا یازدهم توسعه یافته. آنهایی که در اصل مسئولیتی در ارتباط با توسعه ی سفر روح داشته اند: تولسیداس، جلال الدین رومی، حافظ، کبیر، شمس تبریز هستند. در سفر روح بدن خود را ترک گوییم و به عنوان یک روح به نیرویی که همه جا در جریان است و از مرکز هستی سرچشمه می گیرد اجازه دهیم که از درونمان عبور کند. این نیرو روح خدا یا حق یا اک نام دارد. به صورت نیروی حیات خلاقیت و آفرینش نمود دارد و به صورت بینش و فراست. تمامی مسئله ی هستی یافتن رابطه ی فرد و روح کل است. خودشناسی بنیانگذار درک انسان از زندگی است. انسان قابلیت تولید (دوباره سازی) تمام خواص خدایی یا ابر روح را دارد. انسان روح است، محصولی از ابر روح. معلم هر کسی روح اوست در عین اینکه روح او نیست. تعلق و وابستگی به تمام چیزهایی که در زندگی بیرونی و درونی ما داده شده است. تنها باید عشق به تعلیم درون و عشق برای نور و صدای جهان هستی باقی بماند. روش هایی برای سفر روح بیان می کند. یکی از آنها روش خود تمرکز یا هیپنوتیزم است که از مرحله ی آگاهی جسمانی خارج شده و با تمرکز روی یک شی براق مثل سکه وارد نوع دیگری از آگاهی می شود. به آن خیره شده و بر روی خارج شدن از بدن تمرکز کنید. در این مدت با خود تکرار می کند من در حال ترک بدنم هستم، تا به واقعیت تبدیل شود. ناگهان خود را بیرون از بدن پیدا می کند که در حال نگاه کردن به آن وضعیت نشسته ی اولش است. یا روش هایی از این دست. بعد توصیه به ترک نفسانیات کرده، مگر نه سفر روح با درد و رنج همراه می شود. و توصیه به پیمودن راه خدا و موافقت با پیمان الهی کرده. تا بتوانیم با سفر، به مرحله ی پنجم (از هفت طبقه) برسیم که همان روح خالص است. به حالت استغراق دست یابد که در آن ارتباط با جهان بیرون قطع شده و تنها ارتباط با جهان درون برقرار است. اگر کسی دارای تجربه باشد می تواند بلافاصله از طریق استغراق به حالت خلسه در آید. بعد مراحل آن را توضیح میده. سوال من اینه که: 1. این همه در دینمان صحبت از ارتباط با غیب است. مثلا اگر همیشه وضو داشته باشیم یا بعد از نماز آیت الکرسی بخونیم وارد عالم غیب میشیم، از طرقی که این کتاب هم گفته میشه وارد اون عالم شد؟ یعنی کمک نمیکنه هنگام گفتن ذکر واقعا با باطن عالم راه پیدا کنیم, یا تو نماز واقعا به معراج بریم. یا حداقل کمی تمرکز پیدا کنیم از این همه پراکندگی خاطر. 2. در جواب یکی از سوالهای سایت درباره ی عرفان های شرقی فرموده بودید، اعتقاد به توحید، میتونه شاخص تشخیص درست و غلط بودن این فرقه ها باشه (نقل به مضمون). به نظرم این فرقه به توحید اعتراف داره اونم در حد مباحث عمیق عرفان اسلامی، ولی پیروی از ادیان رو به نظر قبول نداره، میدونم این موضوع این گروه رو رد میکنه، ولی آیا میشه روی توحیدی بودنش تاکید کرد و با روش هایی که آموزش میده، سفر روح رو امتحان کرد؟ 3. آیا می شود گفت، حالت هایی که از عرفا دیده شده، مثل زل زدن به مردم برای ساعت ها در حرم امامان بدون توجه به اطراف، حالت هایی شبیه به خصوصیات خلسه ی ذکر شده در کتاب است که از عرفا دیده شده، همان سفر روح است که این بزرگان داشته اند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چندین سال پیش بر روی کتاب‌های آقای «پال توئیچل» کار کرده‌ام. در نهایت چیزی دستگیرم نشد. انسان از طریق توصیه‌های ایشان در یک خلأ فردی قرار می‌گیرد، بدون این‌که مثل شریعت الهی پس از مدتی با نور اسماء الهی مرتبط شود! موفق باشید

14873
متن پرسش
با سلام: 1. عرفا معتقد هستن که انسان در سیر عروج با صادر اول اتحاد وجودی پیدا میکنه میتونیم کیفیت این اتحاد رو اینطوری توضیح بدیم که نفس ناطقه انسان از اشراقات صادر اول هست و هر گاه صادر اول اشراقات خودش رو شدید کنه در واقع بود و هستی انسان شدید شده و در اثر شدت اشراق و تجلی انسان همسنگ و مانند صادر اول میشه تا جایی که هر دو دارای یک درجه از شدت وجود میشن که در این صورت انسان ذاتا و صفاتا و افعالا با اون حقیقت یگانه شده و در این حال چون هر دو دارای یک درجه از وجودن دیگه دو تا نیستن یکی هستن و این فقط در معصومین هست. 2. چون کل مجردها عاقل و مدرک هستن صادر اول هم به طریق اولی مدرک و دارای شعور هست و یک شخصیته، اما مثل نفس زید که یک شخصیت جزئی هست اینطوری خیر بلکه کلی سعی هست حالا چطوری دو شخصیت در اتحاد یک شخصیت میشن این اجتماع نقیضین نیست؟ چون به نظر میاد یکی منقلب به دیگری شده به خصوص اینکه صادر اول از دیدگاه عرفا ماهیت نداره و انسان هم در اون مقام منسلخ از ماهیت میشه.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌طور است که می‌فرمایید، در نکته‌ی دهم معرفت‌النفس نکاتی در این رابطه مطرح شده است 2- مثل همان نکته‌ای که در قسمت اول سؤال فرمودید انسان تا جایی جلو می‌رود که خود را به وسعت صادره‌ی اول احساس می‌کند با همه‌ی کمالاتی که در آن مرتبه هست. موفق باشید

14865
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: همانطوریکه مستحضرید در متون دینی احادیثی دال بر «اول ما خلق الله العقل»، «نور نبیک یا جابر» و ... وارد شده و عرفا آن را به عنوان اول ماصدر، حقیقت محمدیه (ص)، عقل اول و... لحاظ فرموده اند. همچنین از دو فیض اقدس و مقدس ذکر به میان آمده، آنچه ذهن اینجانب را به خود مشغول ساخته این است که بالاخره انسان کامل وجود منبسط یا فیض مقدس است؟ در حالیکه می دانیم فیض مقدس و وجود منبسط، فیض است و حکمی ندارد با سنگ سنگ و با دره دره است ... یا اینکه انسان کامل مظهری کامل و آئینه ایی تمام برای این وجود منبسط و فیض یگانه الهی است؟ آیا انسان در قوس نزول مظهر امر یگانه الهی و فیض منبسط و باطن آن فیض اقدس است که در قوس صعود با آن (عقل کل) متحد و بلکه بالاتر از آن گام می نهد؟ از طرفی برخی روایات اشاره دارد که عقل یک موجود ذی شعور (و یک ملک با ویژگی خاصی) می باشد .... این چگونه با تطبیق عرفا که انسان را صادر اول دانسته و در توجیهی بین حکمت و عرفان سعی در یکی دانستن این دو مقام دارند قابل توجیه است؟ حائز اهمیت است که بدانیم در تعابیر عرفا به صراحت آمده که انسان مظهر ذات و صفات و افعال خداست، مستحضر هستید که ذات و صفات ذاتی خداوند نامحدود بوده و بقول استاد فرزانه علامه جوادی آملی (حریم ممنوعه است) و ایشان تاکید می نمایند که مظهریت برای انسان و نیز سایر موجودات از محدوده ی فعل و اسمای فعلی خداوند سبحان آغاز می شود که این موضوع در ظاهر کلام عرفا لحاظ نشده است ... مطلب بعدی اینکه خلقت ارواح قبل از ابدان را چگونه تبیین می فرمائید و این با نظریه ملاصدرا براحتی قابل جمع نیست. آیا وقت آن نرسیده که بجای توجیه حقیقت با نظریه بزرگانی و اعاظمی مانند ملاصدرا و یا عرفا بر اساس آموزه های عمیق ولایی و معرفتی به نقد این نظرات نیز پرداخت و صرفا در بررسی این متون به عنوان شارح طی طریق ننموده بلکه نوع آوری، نقد صحیح و نظریه پردازی عالمانه و منصفانه نیز داشته باشیم، البته از تلاش و زحمات حضرتعالی که کم و بیش با آثار کلامی و مبنانی شما مانوس هستم کمال تشکر را دارم. استدعا دارم حوصله فرموده پاسخهای این حقیر و ارادتمند خویش را به تفکیک و حتی الامکان تفصیلی مرحمت فرمائید. با تشکر طول عمر با برکت و موفقیت روزافزون حضرتعالی را از خداوند سبحان و امام برحق ثامن الحجج (ع) که از مجاورین آن سرور هستم، مسئلت می نمایم. ومن الله التوفیق سید رضا نوعی (حکیم)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فیض مقدس از آن جهت که مظهر تامّ اسماء و صفات الهی است، با انسان کامل منطبق است که محلِ «علّم آدم الاسماء کلّها» است. و انسان کامل از آن جهت که خلیفة اللّه است در مقام فیض منبسط نیز می‌باشد به همان معنایی که در کنار هر مخلوقی حاضر است و هر مخلوقی در ذات خود رسول اللّه را می‌شناسد 2- صادره‌ی اول از جهتی فیض مقدس است که به جهت قربِ مطلق، همه‌ی کمالات حضرت حق را به‌جز واجب‌الوجودبودن داراست و بدین معنا می‌توان در اصطلاح فلسفی «عقل کلّ» گفت. و از آن جهت که فیض مقدس در مقام واسطه‌ی فیض الهی است و به عنوان انسان کامل دارای قوا می‌باشد، می‌توانیم فرشته‌ای را مظهر آن عقل کلّ نامید و مطابق حدیث «حقیقت نوری اهل‌البیت» فرشتگان به نور امامان معصوم«علیهم‌السلام» تهلیل و تقدیس خداوند می‌کنند و در عالَم، نقش‌آفرینی می‌نمایند 3- این‌که گفته می‌شود انسان کامل مظهر ذات و صفات الهی است، نظر به توحید ذاتی دارند که هر وجودی را مظهر وجود حق می‌دانند همچنان‌که در توحید صفاتی، هر صفاتی را مظهر صفات الهی می‌دانند 4- حوزه‌ی فلسفه‌ی صدرایی در آن حدّ نیست که موضوع خلقت ارواح قبل از ابدان را به میان آورد ولی معارفی را مطرح می‌کند که شما می‌توانید آن روایات را تصدیق کنید و یا حدّ اقل بعید ندانید. زیرا خلقت ارواح قبل از ابدان در عین ثابته‌ی مخلوقات مطرح است و حرکت جوهری ملاصدرا در بحث «النفس جسمانیة الحدوث...» می‌تواند روشن کند تجلیّات فیض الهی برای تبدیل قوه به فعل در مرحله‌ای، تجلیِ آن روح است که قبل از بدن خلق شده 5- با نظر به معارف صدرایی و عرفان محی‌الدین، انسان بهتر متوجه‌ی حقّانیت علوم اولیاء معصوم می‌شود و زبان تبیین آن علوم نیز بهتر فراهم می‌گردد مثل کاری که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در کتاب «مصباح‌الهدایه» انجام داده‌اند. موفق باشید  

14854
متن پرسش
سلام استاد خدا قوت: ۱. در مورد کتاب از «برهان تا عرفان» سوالی پیش آمد برایم. چرا ما باید قاعده این که «کلُّ مابالعَرَض لابد ان ینتهی الی مابالذات» را در رابطه ی بین خدا و انسان جاری کنیم؟ خدا و انسان حقیقتشان غیر ماده است. شاید اشتباه باشد که با این مثال رابطه بین خدا خلق مشخص شود. نه؟ 2. روایتی هم داریم در این رابطه؟ التماس دعای فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک امر بدیهی است که هر «مابالعرضی» باید به «مابالذاتی» ختم شود. مگر امر بدیهی سند و مدرک می‌خواهد؟!! اساساً تمام روایات و آیات به جهت مبتنی‌بودن بر امور بدیهی اصالت دارند. موفق باشید

14836
متن پرسش
با سلام: در مورد سوالم در مورد تفاوت اصالت نور سهروردی و اصالت وجود ملاصدرا توضیح فرمودید ممنون اما کدامیک را باید ارجح دانست؟ در مورد حضرت محمد (ص) در سراسر قرآن داریم که حضرت جبرییل (ع) قرآن را به ایشان نازل کردند و در کتاب «خویشتن پنهان» و انسان تا فراخنا و... را که مطالعه کردم طبق آن کتب پیامبر (ص) به مقام فوق فرشتگان رسید که خود پیامبر علت وجودی جبرییل شده اند. لطفا این مطلب را کمی توضیح بفرمایید. و در آخر اینکه آیا وجود در هر مرتبه ای از عوالم وجود حرکت دارد که در غیر ماده حرکت تکاملی و در بالای عالم ماده حرکت ظهوری است؟ آیا وجود در کدام مرتبه عین شدت و ضعف است. خواهشا خواهشا خواهشا، به همه ی سوالاتم پاسخ دهید. بی نهایت ممنون.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در اصالت وجودِ ملاصدرا راحت‌تر می‌توان فکر کرد و جوانب امر را بررسی نمود 2- این مطلب را از طریق مباحث شرح کتاب «مصباح الهدایه» حضرت امام می‌توانید دنبال کنید که پیامبر«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از چه جهت خلیفة اللّه است در همه‌ی عوالم، و از چه جهت پیامبر است و حکم عالم غیب را به عالم شهادت می‌رساند 3- حرکت به معنای تبدیل قوه به فعل صِرفاً مربوط به عالم ماده است ولی حرکت به معنای سیر إلی اللّه که اشتداد وجود سالک را به همراه دارد، مربوط به انسان‌ها است 4- در نگاه حکمت متعالیه ذاتِ وجود عین شدت و ضعف است و در این مورد فصول اول حکمت متعالیه کمک می‌کند. موفق باشید

14828
متن پرسش
سلام استاد: همانطور که مطلعید بنده به شدت به فلسفه و عرفان معتقدم و زبان زیبای عرفان را هم بعضا می دانم و می دانم برخی جاها به کنایه سخن گفته می شود. و کلا زبان، زبان خاصی است. حال بنده در مطالعاتم معنی یک چیز را فعلا نمی دانم. گفتم از شما بپرسم. کلمه ی وَهْم و خَیال بودنِ عالَم... به چه معنی است؟ وهم به معنای هویت تعلقی؟ یا عرفای عزیز ما مساله را بیش از این وسعت داده اند؟ اگر می شود به بنده در حد خودم توضیح بفرمایید. چرا باید بیدل دهلوی این گونه شعر بگوید و ما را مبهوط بگذارد؟ : دریای خیالیم و نَمی نیست در اینجا جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم جز گرد تحیر رقمی نیست در اینجا و یا جناب شیخِ اکبر محی الدین بفرمایند: العالَمُ مُتوهمٌ مالَهُ وجودٌ خارجیٌ. «استاد. بنده متوجه زبان خاص عرفان هستم و خواهش دارم به بنده که تا حدی متوجه آن زبان هستم توضیح بفرمایید. فقط تا حدی که رفع سوال شود.» البته اگر صَلاح می دانید. التماس دعا. یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آرام‌آرام و پس از سال‌ها، در فصّ یوسفی مطلب را نیابید، به نظرم به هیچ وجه سخن محی‌الدین را در این رابطه نخواهید گرفت. در این موارد تنها انتظار، کارساز است تا وقتی بدان رسیدید ندا سر دهید: «چون یافتمت جانان / بشناختمت جانان». موفق باشید

نمایش چاپی