بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان عملی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
25191
متن پرسش
سلام: استاد بنده ضعف جسمانی شدیدی دارم حالا با این حال جایگاه روایاتی که از زیاد خوردن منع می کنند و بخصوص فقره مربوطه در روایت عنوان بصری برای بنده چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس به اندازه‌‌ی مکفی که ضعف جسمانیِ او را جبران کند، باید از غذا استفاده نماید و هرکس در این مورد، خودش باید تشخیص دهد. موفق باشید

25188
متن پرسش

سلام استاد جان: ببخشید چرا شرح منازل السائرین از روی سایت برداشته شده؟ جایی هست بتونیم بگیریم؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چهار جلسه از شرح منازل السائرین تحت عنوان مباحث صوتی اعتکاف ۱۳۹۸ بر روی سایت می باشد. موفق باشید

25168
متن پرسش
مختصر: از آنجایی که می دانیم، خلیفه الله شدن یعنی همان مظهر صفات و افعال خداوندی است، سوال اینجاست که آیا راه مظهریت این است که به دنبال کسب صفات برویم و آن را با اعمال، در خود بروز بدهیم (مثلا صفت شجاعت را تمرین بکنیم تا شجاع شویم) یا فقط باید دل و ظرف را پاک کنیم و بعد صفات، خود به خود در دل ظهور می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم راه دوم نتیجه‌بخش‌تر خواهد بود، منتهی به شرطی که مقدماتِ معرفتی فراموش نشود. موفق باشید

25152
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: با توجه به تاثیری که پرخوری روی روح انسان داره و تیرگی می آره، مادرم برای من غذا زیاد می کشه و تاکید اش اینه که غذا زیاد بخورم، حالا اگه برای اطاعت والدین زیاد بخورم و خودم راضی نباشم آیا باز اون اثر سوء خودش را دارد؟ به نظرتون من چکار کنم؟ از یک طرف نافرمانی والدین که باعث آزار و اذیت آنها شود حرام است از یک طرف پر خوری طبق روایت دل را می‌میراند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال نباید بیش از نیاز غذا بخورید. موفق باشید

25150
متن پرسش
سلام: در کتب سلوکی و عرفان عملی، گه‌گاه به مطالبی به صورت قاعده ارجاع می‌دهند، و تمسک می‌کنند. مثلاً بر اساس قاعده‌ی «اقبال» می‌گویند «اگر با تمام جان، طالب سلوک باشید، استاد و مطالب مورد نیاز برای سلوک، خود به خود سر راه شما قرار می‌گیرد»‌. یا مثلاً سید بحر العلوم در لزوم ثبات در هر مرحله از سلوک، و عمل متناسب با آن مرحله، می‌فرمایند اگر از عملی که به آن پرداختیم، تخلف کنیم «خوف خطر است، چه حقیقت عمل بعد از ترک آن، به مخاصمت برخیزد». اگر درست فهمیده باشم، این قواعد، نه تنها قواعد سلوک فردی، بلکه سلوک جمعی هم هستند، چه این که متناظر با این قاعده‌ای که از سید بحر العلوم نقل شد، مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «اگر راه امام را گم، یا فراموش کنیم، یا خدای ناکرده عمداً کنار بگذاریم، ملت ایران سیلی خواهد خورد.» این قواعد سلوکی را، از چه منبعی می‌توان دریافت؟ آیا کتبی در این باره نوشته شده است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با تأمل در سلوک است که انسان متوجه‌ی این قواعد و حقّانیت آن‌ها می‌شود. زیرا وقتی در آن مسیر، حضرت حق به انسان یا به یک ملت رُخ نمود و بعد آن انسان یا آن ملت به حضرت حق پشت کرد، معلوم است که خداوند نیز او را به خودش وامی‌گذارد و این یعنی سیلی‌خوردن. موفق باشید

25138
متن پرسش
سلام علیکم: خدمت استاد سوالی داشتم. آیا ما هم می توانیم جزو ۳۱۳ یار اصلی امام زمان (عج) شویم یا ایشان افراد مشخص شده یا خاصی هستند. چرا بعضی افراد سن کمتر بیست سال دارند ولی به اندازه کسی که پنجاه سال سلوک کرده باشد به مقامات رسیده اند؟ در سلوک گفته شده که دو چیز راه را آسان سازد ۱ رفیق راه ۲ استاد. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا شما کسی را می شناسید که برای همراهی مناسب باشد؟ چرا می گویند جنس سلوک آقای قاضی کم نذیر بوده؟ آیا یک فرد ظرفیت مشخصی دارد از لحاظ فهم و دستیابی به مقامات و گردش به دور سرزمین عشق و بقا یا ظرفیت ها متغیر است؟ به نظر شما چند نوع سلوک داریم و عصاره ی سلوک باید از عشق سرچشمه گیرد یا مباحث دیگر و لطفا حقیر را موعظه ای فرمایید. والسلام. اجرکم عند الله
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که مکرر عرض شده است سلوک حقیقی در این زمانه راهی است که حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در مقابل ما گشوده‌اند که در آن راه، جوانان ما رهِ صد ساله را یک‌شبه طی کردند. در این مورد بد نیست سری به کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» که بر روی سایت هست بزنید. موفق باشید

25145
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی: استاد اگر ما طریق بودا را با طریق معرفت نفس در عرفان اسلامی مقایسه کنیم شباهت زیادی در روش و غایت هست و تفاوت جدی در این است که عرفان اسلامی خدا محور است ولی راه بودا خیر. منتهی سوالی که مطرح است این است اگر بشود بدون اعتقاد به خدا به نیروانا و فنا رسید پس چه نیازی به خدا در سلوک هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم بودا را مطالعه کرده‌ام و استفاده برده‌ام. اتفاقاً آن‌چه او با توجه به گستردگیِ نفس انسان می‌یابد، را اگر با آن‌چه با حضور در گستردگیِ حضرت حق بیابیم، معلوم می‌شود که راه جناب بودا، راهِ ناقصی است و یا بگو کامل نیست. موفق باشید

25116
متن پرسش
سلام: ببخشید من شما را هِی درگیر حالات درونیم کردم تا اینجا. اما الان یک سوال پیش اومده برام. بالاخره این عرفان جایگاهش چیه و چه تاثیری در بندگی داره؟ البته در جریان باشین که صبر ندارم برای معشوق. افرادی مثل امام خمینی و علامه حسن زاده املی و شیخ بهایی و امثالهم چگونه کنترل و زندگی مناسب و متعادل داشتند راهش چیه من الان در مرز ورودم به عرفان و لحظه ای بیشتر نمانده و اما بندگی ذیل انقلاب اسلامی برام اون اولویته حالا وظیفه و تعادل چیست و چگونه هست؟ یک بنده معقول و درست در این انقلاب اسلامی چگونه هست؟ البته لطفا در رابطه با ادب حُب معقول هم راهنمایی بفرمایید. قبلا بابت راهنمایی شما سپاسگذارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم سیر مطالعاتی موجود بر روی سایت بتواند در این زمانه جوابگو باشد. موفق باشید

25114
متن پرسش
سلام استاد عزیز. من از سال ۹۵ پیگیر مباحث شما هستم. من با اینکه میدونم رذایلی مثل حسد خیلی بد هستن، ولی انگار اینها در وجودم نهادینه شدن. تازه ازدواج کردم و جهیزیه ام رو خیلی ساده و جنس ایرانی گرفتم و با یه مراسم کوچیک زندگیمون رو شروع کردیم. چون می خواستیم ساده زیست باشیم و در شان یه انقلابی نمیدونستیم که تجملی زندگی کنه. اما جاری من که بلافاصله بعد از ما جهیزیه گرفتن وسایل خارجی و بهتر از ما گرفتن و مراسمی مفصل. الان من میرم خونشون احساس ناراحتی و کمبودی رو دارم. دوست ندارم این حالت وجود داشته باشه چون شوهرم متوجه میشه و مطمئنا تاثیر میذاره رو زندگی. استاد من چیکار باید بکنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بر عهد خود باید ماند تا إن‌شاءاللّه حقانیت موضوع بیش از پیش گشوده شود. موفق باشید

25084
متن پرسش
سلام و خدا برکت: استاد چجوری میشه چهار چوب طبع شکست مرد وار بعد از آن در غار وحدت کرد قرار؟؟؟؟ من خسته شدم، نمیدونم چرا مردم خسته نمیشند؟ ولی من خستم. بسیار خسته. اما امیدی هست که هر دردی را پنجه می کشد. «ای رود مهربان از روز وصلمان چیزی بگو به من، من کم تحملم چیزی بگو گلم» من همون بنده ایم که در اوج جوانی از دنیا رو گرفتم و به سوی او رو آوردم. «بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما، قافله سالار ما فخر جهان مصطفی» اگر دل نا امید من را به کلامی امیدوار کنید، چه کار بزرگی کرده اید. من چه میدونستم که چیز هایی که میدیدم چه قدر عالی بود دراومدم بهش گفتم برو و بهتر و در دست تر بیا تا که گوشم رو گرفت و گفت حمد و ستایش گو که این رحمت خداست، از آن روز، «روز و شب را می شمارم روز و شب» اما آنگونه نماند اینگونه نیز نماند. درسته ضعیفم اما با منصفی در قمارم که او برنده است و برد او برد من است. فقط بشینید و تماشا کنید. یادمه فرمودید محمد تو نمیتونی، مگه از اولش من تونستم؟ همش خودش بود و همش خودش هست من این رو اثبات می کنم. من محمد مرادیم پسر حاج آقا مرادی، اگر این رو نوشتم فشار روم بود باید می گفتم. این اواخر دیگه کنترل ندارم هیچ هیچ چرا اون روز با انگشتتون روز وصل را کشیدید که من اینجوری دیوونه بشم؟ چیزی ازم باقی نذاشته سر تا پا عشق شدم. خیلی خستم. «در بی خبری ماند چه هشیار و چه مست / این نباشد چاره بنده ره مانده پست» آه حُب فرمودید قرآن را بفم چیه: در یک جمله بگم در آیات عذابش جز محبت او ندیدم. حالا شما بگین با این همه بدهکاری پیش روی او چکار میشه کرد؟ شما بگین با این همه جوانی و تنهایی چکار باید کرد؟ شما بفرمایین با این همه راه که او دارد برای بندگی چگونه می شود من به درد نخور بمانم؟ شما بفرمایین من الان محتاج یک جمله شما هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر کردم بد نیست به این «ده نکته» فکر کنید:

نكته اول‏

مقدس يا نا مقدس بودن انسان‏

آشتى با خدا از طريق آشتى با خود راستين، نگرشى است به عالم و آدم به صورتى كه هر چيزى در اين نگرش معناى خاصى مى‏ دهد و چهره مقدس عالم و آدم رخ مى ‏نماياند. راستى انسان را چگونه ببينيم؟ مقدّس يا نامقدّس؟ آيا مى ‏توان انسان را به طرزى نگاه كرد كه در عين واقعى‏ بودن، پنجره‏ اى باشد براى نظر به مقدس‏ ترين واقعيت هستى، يعنى خدا؟ و اگر انسان بتواند از طريق آشتى با خود پنجره نظر به حق گردد، آيا هيچ جنبه ‏اى جز مقدس بودن برايش مى‏ ماند؟ آيا اين انسان ديگر گوشت و استخوان است يا منظرى بسيار متعالى؟ و آن‏هايى كه انسان را در اين راستا موجود قدسى نمى ‏بينند، مگر نه اين‏است كه بسيارى از ابعاد متعالى او را ناديده گرفته‏ اند؟ راستى اين‏ها از انسان چه چيزى مى‏ بينند؟ ما آزاد نيستيم تا انسان را از سر خود مقدس بشماريم، ولى موظفيم جنبه ‏هاى مقدس او را ناديده نينگاريم و از رمزهاى وجود او روى برنتابيم و واقعيت معنوى او را انكار نكنيم، واقعيتى كه در خود راهى به سوى خدا را دارد، واقعيتى كه اگر با خدا در انس نباشد غم غربتش در اين دنيا او را از پاى درمى‏ آورد، چرا كه خود را از جهان خدايى محروم داشته و به كوير نامقدس تن گرفتار شده.

نكته دوم‏: درك غم غربت‏

انسان به صورتى شگفت ‏انگيز در طلب بازگشت به آن عالم مقدسى است كه خود را در آنجا آرام مى ‏بيند، ولى راه بازگشت را نمى ‏شناسد، وقتى خود را به عنوان پنجره‏ اى مقدس شناخت، اين بازگشت را شروع مى‏ كند و در فرهنگ مؤمنين به عالم معنا قدم مى‏ گذارد و ديگر مسئوليتى خاص نسبت به بودن خود احساس مى‏ كند، كه اين مسئوليت، غير از آن چيزى است كه انسان متجدّد نسبت به بودن خود دارد. او ديگر غم غربت از عدم ارتباط با حق را مى‏ فهمد و آرزوى زندگى كردن در قرب خدا در جان او سر برمى‏ آورد و معنا پيدا مى‏ كند و به نمونه‏ هايى از انسان‏ها دل مى ‏بندد كه فوق زمين و زمان، زندگى را طى كردند و مى ‏كنند، از روزمرّگى ‏ها آزاد است و در عالم معنوى خود رمز و رازهايى را اندوخته دارد. از دنياى تاريكِ ابهامات به آسمان شفاف معنويت نظر دارد، حتى چنين انسانى طبيعت را به مانند مادر و پرستارى مى‏ شناسد كه پروردگار انسان‏ها براى پروريدنِ او آن را آفريده و لذا با طبيعت به صورتى شفاف برخورد مى ‏كند و از آن پيام پروردگارش را مى‏ شنود و جلوه روحانى او را مى‏ بيند. ديگر براى او طبيعت و فوق طبيعت به دوگانگى مطرح نيست، چرا كه وقتى متوجه شد خودش پنجره ارتباط با حق است، راه پنجره ديدن همه چيز را تمرين كرده است، و در اين حال در همه چيز و در همه جا يك نحوه تقدس مى ‏يابد، وقتى حيات انسانى رشد كرد و از حيات بدنى بالاتر آمد همه چيز را در حيات مى‏ يابد.

نكته سوم‏: راه ورود به دنياى حكمت و خلوت‏

اول بايد متوجه بود كه غير از آن خودى هستيم كه در سطح طبيعى با خود برخورد مى‏ كنيم، در اين حالت است كه كوشش خود را به سوى مقصدى متعالى شروع خواهيم كرد، و پاى در دنياى عظمت‏ هاى وجود خود خواهيم گذارد، و دنياى حكمت و خلوت در مقابل ما گشوده خواهد شد و استعداد ارتباط با خود واقعى سر بر خواهد آورد، فقط كافى است متوجه باشيم غير از آنى هستيم كه در سطح طبيعى با آن روبه‏ رو هستيم. انسان سرّ پروردگار است، و انسانى كه بتواند با خود خلوت داشته باشد راه ارتباط با سرّى‏ ترين اسرار الهى را پيدا كرده است، خداوند اسرارى را كه در عبارت نيايد در نزد ما گذارده است تا بنگريم و بيابيم.

اى نسخه عالم الهى، كه تويى‏

 

اى آينه جمال شاهى، كه تويى‏

بيرون ز تو نيست هرچه در عالم هست‏

 

از خود بطلب هرآنچه خواهى، كه تويى‏

     

نكته چهارم‏

آشتى با خدا، آشتى با همه چيز

يقيناً آن حياتى حيات است كه مقدّس باشد، و حياتى مقدّس است كه در جهانى مقدّس و با خدايى كه مبناى همه تقدّس ‏هاست بتوان به سر برد، و لذا مى‏ خواهيم بگوييم: «آشتى با خدا، آشتى با همه چيزهاست، كه همه چيز به جهت بى‏ خدايى ما، به ما پشت كرده بودند و ما نيز به آنها پشت كرده بوديم». و با چهره ظلمانى عالم روبه ‏رو بوديم، و نه با چهره رحمانى و حياتمندش، و در اين حال در واقع با هيچ چيز آشنا نخواهيم بود، و هيچ چيز هم با ما آشنا نخواهد بود، و اين تنهايى واقعاً مرگ است و مرگ‏ آفرين.

نكته پنجم‏

بى تفاوتى چرا؟

خودشناسى گشودن جاده ‏اى است روبه‏ روى انسان تا او با طى آن همواره به لايه‏ هاى عميق و بى‏كرانه عالم دست يابد، و وارد عالمى از وحدت شود كه هرچيز آن همه‏ چيز است، انسان مى ‏تواند از اين طريق به شور حياتى كه مطلوب واقعى هر انسانى است، دست يابد. در اين رهگذر انسان نسبت به خود بى ‏تفاوت نخواهد بود تا نسبت به هر چه زمانه بر سر او آورد، تسليم شود و اميدى به دست‏يابى به خود برين نداشته باشد.

قدم ‏زدن در خود برتر، قدم ‏زدن در واقعيتى است كه در طول و عرض هستى حضور دارد. هراندازه ما با خودِ واقعى خود آشنا شويم، در تمام عوالم هستى حاضر خواهيم بود.

نكته ششم‏

خود باش، تا زندگى باشى‏

راستى آيا قيام در خود و سير از خود وهمى به خودِ حقيقى عاملى نيست كه با اولين جرقه حيات از لابه ‏لاى خاكستر روزمرّگى روبه ‏رو شويم؟ تا از آن جرقه مشعلى فراهم آيد كه هم فرا راه خود را روشن كنيم و هم ديگران را دعوت به رفتن نماييم؟

از طريق آشتى با خود، راهِ دقيق نگاه ‏كردن به عالم درون آشكار مى‏ شود، راهى به ماوراء عالم اشياء. خودت، آرى خودِ خودت، يك انگشت اشاره به عالم لايتناهى هستى، و مى‏ توانى تو اى انگشت اشاره به عالم درون! از طريق خودت راه زندگى صحيح را بيابى، آن‏ وقت كه خود را يافتى، مى‏ بينى كه خودت يك زندگى صحيح هستى، آن‏كه بيراهه مى‏ رود ناخود تو است، خود را ناخود نكن، خود باش تا زندگى باشى، و اين هم آغاز راه است و هم پايان راه، تفاوت در چگونه ‏بودن خود است، كه چقدر خود هستيم، و چقدر از ناخود آزاد شده ‏ايم.

نكته هفتم‏

حيات است كه حيات را می نگرد

اگر قبول دارى ايده ‏آل ‏هاى «معنوى» حقيقى ‏ترين واقعيات هستند، و خودت، آرى خودت واقعى ‏تر از تن و اندازه و وزن و مدرك و خانه‏ ات هستى، پس وقتى به خودت دست يافته ‏اى به واقعى‏ ترين چيزى كه در دسترس تو مى ‏تواند باشد دست يافته ‏اى و در اين حال از وهم رسته و به حق پيوسته‏ اى و در اين شرايط ديگر پاى ايمان به ميان است و نه پاى فكر و انديشه، اين‏جا ديگر موضوع دانائى به خود نيست، بلكه دارايى خود است، خود ما نزد خود خواهد بود، يعنى ارتباط با واقعى ‏ترين چيزى كه هر انسان دارد، اما نه ارتباط با مفهومى از خود، بلكه با نگاهى زنده به خود مى ‏نگريم، چون در ارزيابى خود، حيات است كه حيات را مى‏ نگرد. آرى حيات است كه حيات را مى ‏نگرد و در آن صورت حق در منظر جان نمايان مى‏ گردد.[1]

نكته هشتم‏

روبه‏ رويى با خود، نگاه با روشنايى خود

وقتى با خود واقعى روبه‏ رو نيستيم هزاران سؤال ناگشوده داريم كه مى‏ خواهيم به كمك استدلال جواب دهيم، من كارى ندارم كه بالاخره جواب مى ‏گيرم يا نه. ولى وقتى باخودمان از طريق خودمان روبه ‏رو شويم، يعنى وقتى با قدرت حيات، «حيات مجسم» را كه همان خودمان باشد، خود را ببينيم ديگر همه آن سئوالات بى معنى خواهند شد.

وقتى در آن اطاق با دست‏ ماليدن بر اعضاء فيل مى ‏خواستند آن را ببينند، هركدام چيزى گفتند كه هيچ‏ كدام درست نبود. ولى:

در كف هر يك اگر شمعى بدى‏

 

اختلاف از گفتشان بيرون شدى‏

     

نكته نهم‏

مراقبه؛ يعنى از دست ندادن خود

معنى زندگى به واقع مراقبه ‏اى است جهت از دست ندادن خود، و برگرداندن نظر از ناخودها به سوى خود، و مرگ چيزى جز ادامه و استمرار همين خود، و آزادشدن از سلطه طبيعت نيست. در مراقبه و در اين استمرارِ خود واقعى، انسان خود را از تاريخ و طبيعت بزرگتر مى ‏يابد، و در اين حال هرگز لقمه ‏اى در دهان تاريخ و طبيعت نخواهد بود، بلكه سازنده خود و سازنده زندگى خود مى ‏باشد.

گفت: «هركس چشم از حرام نگاه دارد، و تن از شهوات، و باطن را آباد گرداند به مراقبت دائم، و ظاهر را آراسته دارد به متابعت شريعت، و عادت دهد تن را به خوردن حلال، فراست وى خطا نيفتد».[2]

نكته دهم‏

شورش و زندگى‏

اگر انسان فهميد كه خداگونه است، خدا گونه زيست كردن براى او مشكل نخواهد بود، و شوريدن بر هر نارسايى كه راه جان او را به فراخناى حيات برين مى ‏بندد براى او عين زندگى است. دعوت به قيامى كه آيه‏ «انَّما اعِظُكُمْ بِواحِدَة، انْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى»[3] به آن دعوت مى‏ نمايد، معناى زندگى مى‏ گردد، و نمى ‏تواند به‏ طور جمعى يا فردى به قيام قيّوم هستى، در سراسر زندگى قائم نباشد، چنين انسانى، انسان نشسته و فرو رفته و خاكستر شده نيست، انسان ايستاده و قيام كرده است، در همه جا و همه وقت و در مقابل همه موانع.

بخت جوان يار ماست، دادن جان كار ماست‏

 

قافله‏ سالار ما، فخر جهان مصطف است‏

     

موفق باشید


[1] ( 1)- براى شرح اين نكته به كتاب «آن‏گاه كه فعاليت‏هاى فرهنگى پوچ مى‏ شود» رجوع فرماييد.

[2] ( 1)- كشف ‏المحجوب هجويرى، سخنان ابوالفوارس شاه بن‏ شجاع كرمانى

[3] ( 1)- سوره سبأ، آيه 46.

25079
متن پرسش
سلام استاد: وقت بخیر ۱. کسی که بخواهد استاد خیلی ناب بشود در معرفت النفس باید از کجا شروع کند بعد از مطالب سایت و کتب شما؟ بنده قصد دارم در رشته ی روانشناسی که درس خوانده ام معرفت النفس رو در بین روانشناسها خیلی مفید و موثر جلوه بدهم و لطف خدا را در ایجاد این علاقه در خودم دیده ام. چون واقعا تمام مشکلات من با معرفت النفس حل شده و خیلی از جوانها رو با استعداد سخنرانی جذاب که خداوند در درون من نهاده جذب کتب شما کرده ام. می خواهم اختلالات روانی و اختلالات شخصیت رو با معرفت النفس تحلیل و تفسیر کنم برای مخاطبین و مراجعین و افرادی که قراره بهشون آموزش بدهم و نیاز به راهنمایی جامع و کامل شما دارم ۲. بهترین کتاب سیر و سلوک کدوم کتاب هست استاد؟ کتاب بانو امین؟ منارل السایرین انصاری؟ سیر و سلوک بحر العلوم؟ یا...؟ ۳. گاهی فکر می کنم وظیفمه هر چی کتب عرفانی از شما یا امام خمینی (ره) یا دیگر بزرگان مطالعه می کنم همه اش رو باید برای خانوادم بگم. و واقعا وظیفه ی ما در انتقال مباحث به افراد خانواده که اهل مطالعه نیستن چطوری باید باشه؟ ممنونم از لطف شما. ان شاءلله که جزو ۳۱۳ نفر باشید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب «معاد» و کتاب «معرفتِ نفس و حشر»  ۲. کتاب «منازل‌السائرین» از خواجه عبداللّه، مبنای همه‌ی این کتاب‌ها است. ۳. خیلی به آن‌ها سخت نگیرید. موفق باشید

25078
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر: از کجا بفهمیم عملی که انجام دادیم با اخلاص بوده و از کجا بفهمیم مورد قبول حق تعالی واقع شده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید سعی کرد انگیزه‌ی دیگری جز رضایت حضرت حق در میان نباشد. موفق باشید

25062
متن پرسش
سلام: حکمت آفرینش عشقهای زمینی (عشق پدر و مادر به فرزند یا عشق دو غیرهمجنس) چیست؟ بطور کلی فلسفه عشق زمینی چیست؟ چرا خدا فقط عشق خود را قرار نداد تا به راحتی به سمت او سیر کنیم و دل به او بدهیم؟ اینکه عرفا می‌گویند عشق مجازی پلی ست به سمت عشق خدا چرا بسیاری از عرفای شیعه (مثل علامه قاضی، آیت الله بهجت و...) حرفی از عشق زمینی نزده اند و ممکن است خود نیز تا آخر عمر عاشق غیر همجنس نشده باشند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عشق، روح و روحانیتی است که به سوی کمال نظر دارد. لذا در هر آن‌چه انسان وجهِ کمالی در آن بیابد، آن را از آن وجه، محبوب خود قرار می‌دهد. آری! اگر کسی عشق را در محبوب مجازی هم تجربه کرد و سپس متوجه شد همه‌ی آن کمالات در حضرت حق است؛ با تجربه‌ای که نسبت به آن عشق مجازی داشت به سوی محبوب حقیقی سیر می‌کند.

اگر کسانی از ابتدا بتوانند کمالات متعالی را به صورت وجودی و با تجربه‌ی حضوری در خدا بیابند، چه نیاز دارند که از طریق تجربه‌ی عشق زمینی به حضرت محبوب دل ببندند؟ موفق باشید

25027
متن پرسش
سلام: در بحث معرفت نفس، حضورش شدید تر است یعنی چی؟ حاضر تره حاضره یعنی چی؟ اینکه ما تعلقات مون کمتر باشه تجردمون بیشتر میشه، منظور از تعلق چیست؟ مصادیقش چیست؟ آیا دوست داشتن خانواده و امثال اینها باعث ضعف تجرد میشه؟ اگر اینطور است چه کنیم؟ چیزی را نخواهیم و دوست نداشته باشیم یا دوست داشتنمان باشد و در کنار اینها حدود دین را هم که رعایت می کنیم کافی ست؟ راهنمایی کنید ممنون میشیم. خدا توفیق بیشتر بهتون بده. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه با این‌که در ذات خود مجرد است، چنان‌چه به عالم ماده توجه نماید و برای عالم ماده نقش اساسی قائل شود، از وسعت خود می‌کاهد و شدت حضورش در عالم هستی کم می‌شود. مثل کاری که اهل دنیا می‌کنند.

دوست‌داشتن غیر از منشأ اثردانستن است. به هر صورت انسان باید خانواده و سایر انسان‌ها را دوست داشته باشد. موفق باشید

25019
متن پرسش
سلام علیکم: ۱. آیا این عالم طوری بنا شده که هرکس هرچیزی را با یقین اراده کند آن چیز محقق می شود؟ ۲. اگر اینطور باشد دیگر دعا کردن و دره خانه ی خدا را زدن چه معنایی دارد؟ خب خودمان هرچه می خواهیم را روی آن تمرکز می کنیم و با یقین اراده می کنیم تا به آن برسیم. مثلا با یقین می گوییم که این مشکل من حل می شود یا مریضی من خوب می شود. ۳. چرا در روایت می فرماید دعا را با حالت یقین به اجابت بخوانید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اگر یقین او مطابق نظام احسن الهی باشد و نه یقینی که در حقیقت، توهّم است و در خیالات او جای دارد. ۲. دعا موجب می‌شود تا انسان متوجه‌ی حقیقت شود و از توهّم نجات یابد. ۳. حالت یقین یعنی حالتی که انسان با حقایق روبه‌رو شود. به همین جهت در روایات داریم که یقین در بین انسان‌ها بسیار کم است. موفق باشید

25001
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: ۱. آیا برای یک طلبه صلاح می دانید که کتاب معادشناسی علامه طهرانی و شرح مصباح الهدایه شما را کار کند؟ (تمایل بسیار زیادی در کار کردن این ۲ بحث در بنده وجود دارد و کتاب معاد بازگشت به جدی ترین زندگی و جلد اول معادشناسی را مطالعه کردم و حدود شاید ۲۰ جلسه از صوتهای کتاب معاد را گوش کرده ام.) بنده چند جلسه اول (شاید حدود ۱۰ جلسه) مصباح الهدایه را گوش کردم و به نظر می رسد که چنین کتابی را یا اصلا نباید گوش داد یا باید تا آخر و باحوصله و تکرار گوش داد. فکر می کنم، معرفت ناقص و اشتباهی حاصل شده و با کامل نکردن بحث دچار لغزش و انحراف می شوم. ۲. آیا مباحث معاد و تاثیر وضعی و زندگینامه عرفا (که مثلا اجر خاصی برای فلان عمل داده شده یا برای فلان عمل مورد عقوبت قرار گرفته) تاثیر قابل توجهی در حل مباحث فقهی دارند؟ ۳. چه مقدار در روز به ادعیه و زیارات پرداخته شود؟ ۴. آیا صلاح می دانید که در اوقات استراحت، کلیپ ها و مستندهای سیاسی و اخبار دیده شود؟ و آفت این مسأله که نگاه به چهره نامحرم است را چگونه می توان به حداقل رساند؟ آیا اصلا ضرر قابل توجهی دارد؟ شرمنده از اینکه وقتتان را گرفتم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. چرا بحث معاد را همراه با شرح صوتی آن تا آخر دنبال نمی‌فرمایید و بعد به کتاب «معاد» آیت اللّه تهرانی بپردازید و پس از آن به سراغ کتاب «مصباح الهدایه» و شرح صوتی آن بروید؟ ۲. به نظر می‌اید می‌تواند چنین باشد. ۳. بعد از نماز صبح و قبل از خواب ۴. نظر به چهره‌ی نامحرم از طریق تلویزیون اگر به قصد ریبه نباشد، مانع سلوک نمی‌شود. موفق باشید

24985
متن پرسش
سلام و درود محضر استاد گرانقدر: استاد عزیز چند سوال داشتم از محضرتون: ۱. ۲۹ سال از عمرم می گذرد، در تضادی باتلاق گونه گیر افتاده ام که مثل خوره زمان و عمرم را تاکنون بلعیده. تضادی از جنس عدم ثبات. گاهی رومی رومم گاهی زنگی زنگ. نه مسلمان مسلمانم، نه منتقد پیرو راه. اول سال قمری که می شود مسلمان می شوم. از ماه سوم منش و علقه و عقیده ام رنگ دیگر می گیرد تا شروع ماه رمضان. بلبشویی شده ام هفتاد رنگ. به قول حسین منزوی جمع اضدادی شده ام برای خودم. شعر می گویم. ساز می زنم (نی). خط می نویسم. آواز می خوانم. گاهی پیرو مکتب خونین عاشورا هستم و گاهی منتقد تند سر تا ته همه چیز. گاهی اصلاح طلب محضم و گاهی اصول گرای صرف در سیاست و عقیده. می دانید هر موضوع لذتبخشی بعد از مدتی از چشمم می افتد (هم مادی و هم معنوی). چندین و چند مرتبه خواستم سیر مطالعاتی شما را شروع کرده و ادامه دهم منتها فقط شروع کننده خوبی هستم. قصه کوتاه کنم که به «من به تنگ آمده ام از همه چیز». دلم یکرنگی و یکجایی می خواهد. حالا هر جا که باشد. چه کنم که بتوانم ثبات فکر و عقیده در درونم ایجاد کنم؟ با اینکه می دانم راهی که شما مرا می برید مرا به سرمنزل می رساند اما گاهی دلم می خواهد دوباره ساز دست بگیرم و لاجرعه از موسیقی ایرانی می بنوشم. چه کنم از این سرگردانی؟ ۲. خداوند فرزندی به من عطا فرموده و این ایام، سومین ماه بارداری همسرم است. چه رویه ای پیش بگیرم تا اولادی صالحی بشود؟ اکنون که در رحم مادر است و خداوند من و مادرش را واسطه حضورش در دنیا قرار داده چه اعمال و کرداری در منزل داشته باشم تا بیشترین تأثیر مثبت را روحش دریافت کند؟ و بیشترین جلوه انسانی شدن را پیش بگیرد؟ ۳. مورد دیگر اینکه شخصیتاً و خلقا انسانی هستم که زود از کوره در رفته و جوش می آورم. گاهی اژدهایی هفت سر می شوم سراسر خشم و فریاد. چه کنم که ریشه را درمان کرده باشم؟ خدا مرا ببخشد که گاه خشم مطلق چیزی جز ناسزا به زمین و زمان از دهانم برون نمی آید. ارادتمندتان بوده و هستم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همین قبض و بسط نشانه‌ی امیدواری است و خبر از آن می دهد که حضرت حق به سوی‌تان نظر دارد و در آخر، بالاخره شما را برای خودش می‌گیرد. ۲. مهربانی به همدیگر و رعایت حق‌الناس و مهربانی با ارحام. ۲. خود را در وسعتی بیکرانه بیاب، نه در لانه‌ای تنگ. سوی دریا سیر کن زین آبگیر. موفق باشید

24944
متن پرسش
سلام استاد ارجمند: ۱. بابت ترک عادات غلط در کدام مباحث شما به این اشاره شده که رجوع کنیم؟ ۲. نکته دیگر اینکه بنده گاهی فکر و خیالاتی به ذهنم می آید بابت اینکه مدام به خودم می گویم که دارم چه می کنم؟ نکند کاری که الان دارم انجام می دهم بیهوده است و آنچه خدا می خواهد این نیست (القائات زیادی به این شکل دارم) به صورتی که خیالم را نمی توانم مدیریت کنم و من را از زندگی در حال و واقعیت به خیالات می برد. در صورتی که شک هم ندارم کارم مورد رضای پروردگار هست. مثلا سر کارم یا صله رحم می کنم یا هرچه... ۳. کسی که غلبه صفرا یا بلغم و سودا و... دارد و حالاتش به هم می ریزد تا جایی که حوصله نماز ندارد یا پرخاش می کند و... در این حالت باید بگوییم ایمان فرد ضعیف است یا فعلا به خاطر به هم خودن طبع این شکل شده؟ ۴. درباره غلبه بر اضطراب های بی جا (استرس های مخرب و غیر سازنده) به کدام مبحث شما رجوع کنیم؟ وقتی یاد شما به ذهنم می رسد دعایتان می کنم چه در نماز باشم چه در هر حالی. شما هم ما را دعا کنید.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» ان‌شاءالله می‌تواند کمک کند. ۲. ملاک، راهی است که شریعت الهی در مقابلِ ما می‌گذارد. ۳. هر چه هست باید با همین روحیه خود را بسازیم؛ زیرا بالاخره هر کس ضعف‌هایی دارد. مهم آن است که در بستر همان ضعف‌ها باید جلو رفت. ۴. ان‌شاءالله مطالعه‌ی کتاب «فرزندنم این‌چنین باید بود» کمک کار می‌گردد. موفق باشید

24940
متن پرسش
با سلام دوباره: ۱. اگر فرصت مطالعه و تحقیق و تامل را نداشته باشیم و بیشتر درگیر کارهای روزمره باشیم چگونه می توانیم آن عقلانیت و بصیرت و واقع بینی را در امور دنیا و آخرت کسب کنیم که دچار توهم نشویم و فریب زرق و برق دنیا را نخوریم و حسرت دارایی دیگران را نخوریم که از دست بلاها آسوده و تنها به ذکر خدا مشغول شویم؟ آیا راهی هست که دچار این وسوسه های شیطانی نشد و آرامش خود را در هر صورت حفظ کنیم و کاری به کار کسی هم نداشته باشیم؟ ۲. مصداقهای نفسانیت چیست و کجاها آدم را گیر می اندازد و چگونه آن را بشناسیم و راه دستش ندهیم؟ ۳. خط فاصل لذتهای خوب و بد کدام است و چگونه آنها را از هم تشخیص دهیم ما که همه لذت جوییم و لذت را دوست داریم به هر نوعیش باشد پس چرا خدا برای ما محدودیت قائل شده در حالی که خودش آن را در وجود ما گذاشته است؟ چگونه خودمان را از لذت خواهی بیشتر نهی کنیم؟ ۴. آیا واقعا انسان در این دنیا تنهاست و هیچکس همدل و همنفس و همیار و همراه او نیست و فقط خدا جوابگوی نیازهای درونی اوست پس چرا اینقدر خدا را دور می بینیم و به او متصل نیستیم و اگر هم گاهی وصل شدیم به آسانی جدا می شویم. خدا خیرتان دهد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عبادات و دعا. ۲. خود برتر بینی و عدم تواضع. ۳. لذات شرعی مانع کمال نیست. ۴. مومنین با اظهار محبت و ایثار نسبت به یکدیگر تنها نخواهند ماند. موفق باشید

24926
متن پرسش
سلام: فرمودید «برای آزاد شدن از زمان، وقتی نماز می‌خوانید سعی کنید خود را در عالم برزخ احساس کنید.» دقیقاً چگونه باید این کار را بکنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «عالم انسان دینی» در این مورد تذکراتی را با شما در میان می‌گذارد. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید

24896
متن پرسش
سلام علیکم: استاد بزرگوار بنده چند وقتی است که محبتم نسبت به خدا زیاد شده ولی محبتم نسبت به اطرافیان و دوستان خوبی هم که داشتم کم شده، البته وظیفه ام را در قبال آنها و خانواده انجام می دهم و نمی‌گذارم کمبود محبت احساس کنند، خواستم بدانم این حال بنده خوبه یا درآمد اشکالی است، ملاک و معیار اگر دارد بفرمایید، ترسم از این است که با محبت خدا در دام شیطان افتاده باشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید سعی کنید از منظر محبت به خدا به خلقِ خدا محبت بورزید در آن حدّ که مثل جناب ابوالحسن خرقانی به همه‌چیز نگاه کنید که گفته بود: «هر که در این سرا در آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آن‌کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.» موفق باشید

24887
متن پرسش
سلام استاد: وقت بخیر. چجوری تمرین کنیم غفلت نکردن از اسما الهی رو و هویت تعلقی خودمون رو؟ چطوری جهان رو با اسماء الهی ببینیم؟ و اینکه ما باید همواره متوجه فیض خداوند باشیم؟ در تمام حرکات و سکناتمون؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معرفت الهی، عبادتِ ربّانی، نداشتن حرص و کینه؛ إن‌شاءاللّه راه‌گشا خواهند بود. موفق باشید

24891
متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد محترم: در کتاب «چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی» فرموده بودید، در حال بودن یعنی اینکه عملا اراده ای را قرار ندهید و اراده ها را به خداوند واگذار کنید. بنده در موقعیت ها متوجه نمی شوم کدام اتفاق اراده و خواست الهی است. آیا ممکن است اراده خداوند مثلا در کاری بوده و من آن کار را رد کرده باشم، چه کار کنم که مطمئن باشم طبق خواست و اراده الهی حرکت می کنم؟ البته در مسیر دینی کاملا متوجه هدایت های حساب شده خداوند می شوم ولی در زندگی دنیایی ام نمی دانم چه کار می کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال باید متذکر حضور حضرت حق بود مثل ماهی که در دریا است و آبِ سرچشمه آن را احاطه کرده است و در عین حال به سوی سرچشمه در حرکت است. موفق باشید

24878
متن پرسش
سلام علیکم استاد: وقتتون بخیر. استاد عزیزم واقعیتش من در شرایط خیلی سختی هستم. نمیتونم به این همه سختی رضایت قلبی دهم. اما آیا با صبر کردن که گاهی هم همان هم می لنگد پیش خدا اجر دارم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که می‌دانید زندگیِ حقیقی، حضور در ابدیت است و جدّاً باید دل به آن‌جا سپرد و هم‌اکنون نیز خود را در آن‌جا احساس کرد تا دنیا و مافیها برای ما راحت باشد.

شهید آوینی می گوید: دنیا نه جای درنگ و فراغت، بلکه محمل رنجی است که آدمی پای بر آن می‌نهد تا روح در کشاکش ابتلائات عظیم، راهی به عالم قرب بجوید و محیّای رجعت شود.

24862
متن پرسش
با سلام: دو سال است در تهذیب نفس با خواندن نماز شب، نماز اول وقت، دعا، زیارت عاشورا، دعای عهد، استغفار و صلوات روزانه و سعی در ترک معصیت، ولی هنوز قلبم مثل سنگ سخت است چاره چیست که حالت تضرع و لطافت روح برایم حاصل شود دعایم کنید و کمکم کنید به این بنده خطاکار.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کنار عبادات، آن چیزی که عبادات را به محتوی می‌رساند؛ معارف اصیل است. پیشنهاد ما سیر مطالعاتی بر روی سایت است. موفق باشید

نمایش چاپی