بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان

موضوعات

دسته بندی: عرفان عملی

تعداد نمایش
کتاب
جزوه
یادداشت ویژه
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
23253
متن پرسش
استاد بزرگوار با عرض سلام و احترام: بنده مدتهاست که مشتاقم جلسات ذکری بطور منظم مثلا دو هفته یکبار در منزل برگزار کنم تا بهانه ای شود برای صله ارحام به دور از تشریفات (این روزها متاسفانه زندگی ها به گونه ای شده که عمو و دایی را سالی یکی دو بار نمی بینیم!) و مهمتر از آن آموختن معارفی الهی که از آن محرومیم بخصوص در شرایط فعلی که مثلا در فامیل ما که همه ریشه های متدین دارند، نسل جدید شل مذهب شده اند و بیشتر بخاطر عدم آگاهی و سوء تفاهم های سیاسی است. هر چه فکر می کنم محور جلسات را چه موضوعی بگذارم که برای همه در شرایط فعلی مفید و جذاب باشد به نتیجه نمی رسم آیا تفسیر قرآن باشد یا شرح اصول عقایدی مثل امامت یا تاریخ اسلام یا زندگی پس از مرگ، مقدمه ای بر مباحث عرفانی یا ... اگر راهنمایی دقیق بفرمائید چه مبحثی و از چه منبعی باشد که در دین گریزان هم شوق و جاذبه ایجاد کند و یا سوء تفاهمات مطرح در جامعه را خنثی کند بسیار سپاسگزار خواهم بود. بنده خودم و همسرم تخصص در رشته های داروسازی و پزشکی داریم و مخاطبان این جلسه هم اغلب تحصیلات دانشگاهی دارند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما نیز چنین نشستی به صورت دو هفته یک‌بار داریم و فکر می‌کنم یا با کتاب «نامه‌های بلوغ» مرحوم صفایی و یا با کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» اگر شروع کنید، تجربه نشان داده مفید است. موفق باشید

23232
متن پرسش
با سلام: استاد حقیر بعد از اینکه دوران بدی رو بخاطر شرایط محیطی و ضعف درونی خودم در مواجهه با غرایزم و شهواتم گذرانم، کتاباتون خیلی بهم کمک کردند. تو این مسیر مسأله ازدواج برام قابل حل نبوده تا الان. استاد ابتدا بخاطر شهواتم یا شور عاطفی که داشتم میل زیادی به جنس مخالف (در واقع برای ازدواج_جوری که هر دو را بتوانم ارضا کنم، هم میل جنسی هم کسی باشد که بتوانم حداقل بهش محبت کنم) داشتم. اما الان که برخی کتاباتون مثل «آشتی با خدا»، «ده نکته در معرفت النفس»، «ادب خیال و عقل و قلب»، «عالم انسان دینی» رو مطالعه‌ کردم. اون احساس از بین رفته. تا جایی که اگه خانواده پیشنهاد بدن با فلانی ازدواج کن، شاید مدتی (بخاطر انس نازله گذشته) فکرم مشغول شود، اما مثلاً یه کلیپ از کربلا و اربعین کافیه که بیخیالش بشم (واقعا) و فراموشش کنم. من طلبه ام و فکر اینکه با درس نخواندنم و عدم خدمت به انقلاب بعد ازدواج هویت خودمو نتونم خوب پیدا کنم هم در فراموشی‌اش بی تاثیر نبوده. اما حاج آقا پناهیان یک وقتی در دانشگاه امام صادق (ع) رو به دانشجویان فرمودند: «الان میشه فهمید چرا برخی ائمه یار نداشتند. الان آقا می فرمایند ازدواج کنید، یکی از شما اقدام نمیکنه» حال سوالم اینه که: اگه من راهم رو اینطور ادامه بدم همون فکر مشغولی هم بخاطر پیشنهاد دیگران رخ نمی‌دهد و بخاطر حضور شدیدتر در عالم دینی نیاز به همون کلیپ هم نخواهم داشت؟با این اوصاف چرا ازدواج کنم وقتی اینطور دارم خوب پیش میرم؟ اصلا اینطور پیش برم و بخوام ازدواج کنم شور و حالی خواهد بود یا صرفا یه تکلیف خشک خواهد بود؟ حلاوت ازدواج بعد از تفکر در مسائلی دینی و شدیت وجودیشون برای طلاب رو در چه چیزی می‌بینید وقتی از خود گذشتگی خاصی در ازدواجش (بخاطر رشد قبل ازدواج) رخ ندهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: برای طلبه اگر خطرِ مرتکب‌شدن به گناه نیست، همان‌طور که جناب شهید ثانی در کتاب «منیة المرید» می‌فرماید خوب است که زود ازدواج نکند. و حضرت امام در 27 سالگی ازدواج کردند. آری! فرزندآوری امر لازمی است، ولی به وقتش و در شرایطی مناسب. موفق باشید

23206
متن پرسش
سلام و عرض ارادت: یه سوال فنی! «قواعد تجلیات الهی چیه؟» یعنی مثلا شما می فرمایید المیزان به علامه اشراق شده و از این چیزا که یکم می فهمم. لیکن ما مثلا اگر بخوایم فلان اتفاق در کشور بیفته، مثلا در علم، و ما فلان ابزار و پیشرفت رو داشته باشیم، این اشراق و تجلیات و نفحات قاعدش چیه؟ «ان فی ایام دهرکم نفحات» آیا ما می تونیم المیزانی که در قرن 14 تجلی یافت مثلا در قرن 9 می داشتیم؟ پرسشگر سوالات 21532 و 22927 هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که پیامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «إنّ فی ایّام دَهرکم لَنفحات اَلا فتعرضوا لها» در روزگاران و در تاریخ زندگی شما، نفحه‌ها و إشراق‌هایی هست، سعی کنید خود را در معرض آن‌ها قرار دهید. پس تنها ما می‌توانیم با انجام وظیفه‌ی الهی خود را در معرض نفحات الهی قرار دهیم تا خداوند مطابق استعداد ما و تقدیرات خود آن‌چه از انوار الهی خود لازم می‌داند را عطا فرماید. موفق باشید

23184
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و دعای عمر با عزت و سلامتی برای شما: ضمن تشکر از پاسخگویی به سوال ۲۳۱۸۰ ، تمنا می کنم قسمت آخر آن را نیز پاسخ بفرمایید: توصیه شما به سالک مبتدی که گاهی از رفتار غیردوستانه و دور از انتظار دیگران ناراحت و مغموم می شود چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فقط، گذشت و خُلق نکو. مگر به ما نگفته‌اند: «من ندیدم در جهانِ جستجو / هیچ اهلیت به‌جز خُلق نکو». موفق باشید

23186
متن پرسش
سلام و احترام: وقت بخیر. استاد ببخشید از کجا میشه فهمید افراد مشکلاتشون از بیماریهای قلبشونه یا مشکلات عقلشون؟ مثلا مثل فردی که بعد از سالها مذهبی بودن و دینداری و حتی نویسندگی در زمینه ائمه اطهار علیه السلام منکر همه چیز میشه حتی خدا (اهل مطالعه کتابهای غرب هم باشه و دین هم داشته باشه) در کل میخوام تفاوت خطای فکری و عقلی با امراض نفس رو متوجه بشم. و دیگر اینکه اگه مثلا یه نفر عقده ی یه چیزی رو در خودش پیدا کنه درسته که اونو از طریق دنیایی حل کنه؟ مثلا فرض کنید یه نفر از لحاظ لباس هیچ وقت تو خانواده بهش اهمیت ندادن از لحاظ زیبایی لباس مناسب سنش. یا حتی غذاهای خوشمزه. خب طبیعیه که ذهنش درگیر شیک پوشی باشه اگه دنبال مطالعه و خودشناسی و خوداگاهی نرفته باشه. اینجور مسایل رو چطور باید حل کرد در درون خود و دیگران؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اگر با مبانی عقلی، عقاید خود را شروع کنید و سپس در ادامه با قلب، حقایقِ آن عقاید را بچشیم دیگر جایی برای انکار نمی‌ماند. ۲. اگر انسان در مسیر خدا به چیزی رسید از ضعف‌ها و نقص‌های جزئی، خاطرش آسوده می‌شود. سری به کتاب «آشتی با خدا» به‌خصوص به قسمت آخر کتاب یعنی ۲۳ نکته بزنید. موفق باشید

23175
متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار: عذر خواهم سوال 23160 جواب داده نشده. ممنون میشم اگر پاسخ بدید. خدا حافظتون ان شاءالله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌طور عرض شد: 23160- باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم بد نیست سری به جواب سؤال شماره‌ی 23158 بزنید. موفق باشید

23161
متن پرسش
سلام: بنده شرح خطبه ۸۳ نهج البلاغه از شما رو گوش دادم و بعد از آن اصلا متوجه نمی شوم چرا امام خمینی به آبگوشت علاقه داشتند! بعد از شنیدن این خطبه اصلا علاقه عرفایی مانند امام خمینی به غذای خاصی برایم مفهوم ندارد و نمی دانم چرا باید اینگونه باشد. لطفا توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک نوع طبیعت ثانیه است که عرفا برای خود ایجاد می‌کنند و با آن کنار می‌آیند. یک نوع بستر است برای آن‌که نه به نفس خود سخت‌گیری کنند و همواره مشغول سخت‌گیری‌های اصلاح نفس باشد، و نه نفس را به‌کلی رها کنند. برای کارهای بزرگ چنین شرایطی، سخت نیست. جریان سیگارکشیدن علامه طباطبایی و آیت اللّه بهاءالدینی را در همین رابطه فکر کنید. موفق باشید

23145
متن پرسش
سلام: آقا ما چندین ماه است ک در زمینه ذهنمان ی چیزی مثل خوره اذیتمان می کند که حدود 4 ماه پیش اگه یادتان باشد هم یک همچین پیامی داده بودم قضیه از این قرار است: جو خانواده و اقوام ما یک جو ثروت دوست است یعنی اگر هم چیزی نداشته باشند، ملاکشان برای احترام به افراد پول انهاست، لذا خواه ناخواه من هم تشویق می شوم تمام زورم را بر روی کسب ثروت بگذارم. اما چون کمی بحث های شما را چشیده بودم، هی در این مدت فکر می کردم معادی هست، خدایی هست، عرفانی هست، ابدیتی هست، از طرف دیگر هم پدر و مادر، همه می گفتند فلانی که ۲ سال از تو بزرگتره الان تویوتا سوار میشه. امروز یک تصمیم گرفتم آقا پایش هم وامیایستم اگر که فقط شما بگید درسته، تصمیم گرفتم در حدی که پول گذراندن زندگیم در بیاد کار کنم و مابقی رو مطالعه و عبادت و صرف آمدن به جلسات شما کنم، حتی اگر از حد نرمال جامعه هم کم مایه دار تر باشم ولی فقط بر روی کتب عرفانی کار کنم چرا که مرگ نزدیک است. یعنی هدف زندگیم عرفان آیت‌الله قاضی باشه، آیا درسته؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌اید هم ما باید نیاز طبیعیِ خودمان را به طور معقول با فعالیت‌های درست تأمین نماییم و هم آن‌چنان نباشد که همه‌ی زندگی ما ثروت‌اندوزی گردد. بسیار فکر خوبی است که با زمینه‌ی معنوی که دارید و مباحث معرفت عرفانی را دنبال کنید. موفق باشید

 

23141
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت شما استاد گرامی: منظور از بحث «ای اباذر» در سیر مطالعاتی در بخش اخلاق و سلوک کدام بحث است؟ ظاهرا در سایت با عنوان دیگری قرار گرفته و من آن را پیدا نکردم. آیا منظور «جایگاه حقیقت نوری اهل بیت (ع)» است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث «ای اباذر» حدود 100 جلسه در دی‌وی‌دیِ شماره‌ی 5 هست. می‌توانید سراغ آن را از حاج‌آقا نظری بگیرید. شماره‌ی ایشان 09136032342 می‌باشد. موفق باشید

23123
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر و خسته نباشید. شما مثل پدر دلسوز و مهربانی هستین برای ما، خدا حفظتون کنه، استاد بعضی وقتا خیلی احساس دلتنگی می کنم برای خدا، تا از عشق و محبت از خدا هم صحبت میشه اشکم در میاد، انگار آتشی توی دلم روشنه، انگار حتی با قرآن و دعا و توسل هم این آتیش خاموش نمیشه و دوس دارم همه اش گریه کنم اونم بلند بلند، نمیدونم چه جوری آروم شم، میگم خدا میدونم از رگ گردن به من نزدیکتری اما بازم دلتنگتم، استاد چیکار باید کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مگر بد است که دل‌تان دائم هوای خدا را بکند؟! سعی کنید در بین بقیه‌ی افراد بلند گریه نکنید ۲. بدن‌تان را تقویت کنید، زیرا در چنین شرایطی اگر بدن ضعیف شود، واهمه غلبه می‌کند. خوردن عسل و ورزش خوب است. موفق باشید

23116
متن پرسش
سلام و خدا قوت به استاد عزیز: یک: با توجه به اینکه توصیه به سحر خیزی در دین شده است و برکات زیادی در سحر ها هست اما این باعث میشه صبحها کسل و خواب آلود باشیم، چه راهکاری هست هم آن را دارا شویم و هم کسالت صبگاهی از ما دور شود؟ دو: چه عملی بهتر است در سحرگاه، آیا نماز شب یا تفکر یا قرائت قرآن، کدام را در پیش گیریم؟ ببخشید که سوالهایم مشوش است. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. زودخوابیدن ۲. غذای سنگین‌نخوردن  3- نگاه خود را کنترل‌کردن، به خصوص بعد از نماز عشاء مشغول دیدنِ این سریال‌ها نشدن  ۴. با وضوخوابیدن. در سحرگاهان آن‌چه اولویت دارد نماز شب است، حتی اگر تماماً در حضور نباشیم. موفق باشید

23114
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: ببخشید اگر ما تقوای الهی را به طور جد پیگیری کنیم آیا می توانیم به درجات کسانی که با استاد تقوای الهی پیشه کرده اند برسیم؟ لطفا این مسئله را یه مقدار توضیح بدهید. و آیا توسل مداوم به امام عصر (عج) کافی است یا نه باید انسان استاد داشته باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی بزرگان اهل تقوا در راستای رسیدن به مقاصد عالی و عبور از مشکلاتی که در مقابل‌شان بوده تقوا پیشه کردند و به نتیجه رسیدند. مسلّم توسل بسیار کارساز است. موفق باشید

23096
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در بعضی از روایات در وصف شخصی که عقلش تمام است اینگونه آمده است: الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ قِيلَ لَهُ مَا هِيَ قَالَ ع لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى‏ (تحف العقول - مواعظ امام رضا علیه السلام) یا در دعای عرفه امام سجاد علیه السلام اینگونه وارد شده که: وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا با توجه به این دو فقره شریفه دو سوال: ۱) چگونه ممکن است کسی مشغول به دست گیری و هدایت دیگران بشود در حالیکه خود را پایین تر از همه بداند؟ (منظور ائمه معصومین علیهم السلام می باشند) به تعبیر دیگر اهل بیت علیهم السلام در چه احوالی به سر می برند که بین این دو جمع می کنند؟ ۲) ما چگونه می توانیم به این احوال برسیم که واقعا دیگران را برتر از خود ببینیم؟ با تشکر. ملتمس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. وقتی انسان هر اندازه هم که انسان بزرگ و متعالی باشد خود را و اعمال خود را در نسبت با حضرت حق مقایسه می‌کند؛ می‌یابد که هیچ است هیچ. و در همین رابطه منوّر به فیوضاتی می‌گردند که موجب هدایت سایرین خواهند بود ۲. باید به معارفی دست بیابیم که خود را در نسبت با حضرت ربّ العالمین هیچِ هیچ احساس کنیم. موفق باشید

23089
متن پرسش
سلام علیکم: تفاوت رعایت اخلاق در حضور تاریخی و اخلاق در حالت عادی در چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی تاریخی برای حضور اراده‌ی الهی در آن تاریخ شروع شود برای تحقق آن، لوازمی همراه است که یکی از آن لوازم، خصوصیاتِ معتقدین به آن تاریخ الهی است ولی یک وقت صرفاً انسان‌ها باید انسان‌های خوبی باشند. اخلاق در این حالت غیر از آن اخلاقی است که لازمه‌ی تحقق آن حضور تاریخی است. اخلاقی که در اسلام پیش آمد به صرف این‌که مسلمانان می‌خواستند در حضور تاریخی اسلامی‌شان قدم بگذارند، طبیعی بود که به سیره‌ی پیامبرشان سادگی و تواضع و صدق را رعایت می‌کردند، ولی بعد از مدتی قضیه فرق کرد و اخلاق، امری فردی شد در آن حدّ که آن سادگی از بین رفت در عین آن‌که به ظاهر، اسلامیت مانده بود. این اخلاق، غیر از اخلاقی است که موجب حضور تاریخی اسلام و انقلاب می‌شود. موفق باشید 

23082
متن پرسش
سلام استاد: وقت بخير. ببخشيد بنده شديدا به راهنمايي شما نياز دارم. بنده چند مرتبه شروع به خواندن سيرهاي مطالعاتي اعم از جنابعالي، شهيد مطهري، داوري، حسن عباسي، رائفي پور و.... كردم ولي بعد از مدت كوتاه چند ماهه اي سست شدم و اونو رها كردم. متاسفانه نميدونم در اين ظلمات آخر الزمان تكليفم دقيقا چيه و چطور بايد پيش برم؟ چه استادي رو ميتونم پيدا كنم كه هم استاد اخلاق باشه و هم استاد غرب شناسي،‌ مهدويت و.... . علي الخصوص براي پيدا كردن استاد اخلاق هم متاسفانه به مشكل برخوردم و چون سر كار ميرم، نميدونم چكار كنم؟ هر بار هم كه شروع به مطالعه ي كتب اخلاقي كردم نهايتا چند روزي حالم عوض شده و بعد از اون دوباره برگشتم به حالت قبلي و كثرت و روزمرگي و.... . چكار كنم كه دائم در حال وحدت و سلوك و در عين حال كمك به زمينه سازي ظهور باشم؟ اين وضعيت خيلي آزار دهنده هست و هيچ راهي نتونستم پيدا كنم. همسرم هم فرد انقلابي هست و هم عالم تر من هست و مي خواستيم زندگيمون واقعا امام زماني باشه ولي خيلي سخته و نميدونيم بايد چكار كنيم. واقعا الان وظيفه و تكليف ما چيه؟ استاد عزيز اگه ممكنه راهنماييم كنيد. چون اين سوال خانومم و چند تا از دوستانم كه با هم خيلي در ارتباطيم هم هست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی عرایض بنده این است که در بستر حضور تاریخی که انقلاب اسلامی به ما برمی‌گرداند باید مطالعات و اخلاقیات خود را شکل دهیم. کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» متذکر این امر است. موفق باشید

23084
متن پرسش
با عرض سلام: پرسشگر سوال 22927 هستم. طی سلسله سوالات بنده و پاسخ های شما که مبدل به توصیه جناب عالی به بنده شد که تفسیر شریف المیزان رو شروع کنم (البته از آنجایی که شک داشتم، استخاره کردم و آیه این آمد: و لما بلغ اشده و استوی آتیناه حکما و علما و کذالک نجزی المحسنین قصص 14) ۱. این پرسش برای بنده پیش آمد که آیا تمرکز بر روی قرآن و تفسیر المیزان همه نیازهای معرفتی بنده را پاسخگو می شود یا نه؟ مثلا برای مبحث معاد باید دوباره برم و کتاب معاد شما را اضافه تر بر موضوع یاد شده کار کنم؟ حقیقتا دلم هم نمی خواهد چیزی بیش از قرآن بخوانم اما پیش خود می گویم که «نهج البلاغه» رو چه کنم؟ فلان خطبه... «رساله الولایه» چطور؟... «منتهی الآمال» چطور و.... خودم نمی دانم چرا شما خواندن تفسیر المیزان را توصیه کردید و با دیدن پیشنهاد شما جا خوردم. ولی فکر کنم همانی بود که باید می دانستم. دوم سخن آنکه مشکل اساسی بنده این است که اصطلاحا ناکوک هستم (به اصطلاح فن موسیقی) و کمی خوب و کمی خارج از نت تنظیم شده وجودی ام هستم. شاید پیگیری این قضیه البته به لطف الهی مرا به دنبال پاسخ این پرسش کشاند که چه چیزی سبب این ناکوکی است و مدام مرا در گذشته و آینده می برد، خشمگین می کند، فعال می کند، منفعل می کند. ابتدا فکر کردم که مشکل روانی است و ملزم به قرص اعصاب، بعد فهمیدم روحی است و ملزم به حضور. خالی شدن از هرچه که نباید در جایی که هست باشد. خالی شدن از حرص خرید خانه، تعویض ماشین، حتی خواندن درس و خدمت به جامعه به عنوان یک منجی. و سراغ از مراقبه گرفتم. حال و حال و حال. ابتدا برایم مراقبه بودایی جذاب بود، ولی بعد دیدم که من نماز هر روز را بدون مراقبه می خوانم، بودا می خواهم چکار؟ با علامه قبلا هم آشنا شده بودم، با دستور مراقبه به آن جوان در پاسخ به نامه هایش، 6 ماه مراقبه سنگین اعمال و رفتار داشتم، الحمدلله اما فرسایشی بود، دیگر نمی کشیدم که اینطور هر روز مواظب 80 عمل از واجب و حرام و مکروه شوم. الان وضعیت حال ام و حالم! بهتر از دیروز است اما هنوز نمی دانم چطور می شود از دست افکار فراوان رها شد؟ ۲. استاد اساسا انسان می تواند که فکر نکند یا نمی شود؟ این فکر کردن مدام موجب عدم حضور و ارتباط قلبی است. ۳. اگر خواطر نفسانی زدوده شود آیا انسان باز هم خواطری دارد؟ یعنی منظور از نفی خواطر فقط افکار مزاحم شر است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما نباید با از بین‌بردنِ خیال و فکر به دنبالِ عقیم‌کردن شخصیت خود باشیم. باید فکر را جهت داد و خیال را نورانی کرد. رجوع به قرآن از طریق المیزان به نحوی که در جزوه‌ی «چگونگی کار با المیزان» عرض شده است؛ شاه‌راهی را جلوی ما می‌گذارد که بعداً با رجوع به نهج‌البلاغه و کتاب علماء متوجه می‌شویم همه‌ی آن‌ها تفصیل و تفسیر قرآن است. موفق باشید

23077
متن پرسش
سلام: توی دل من چه خبره؟ مقصر این غوغا و آشوب کیه؟ اصلا من کیم؟ چی کارم؟ خاصیتم چیه؟ چرا به جای شور و نشاط جوانی یک پسر 20 ساله (حدودا) باید بار ها و بار ها حتی در حین مطالعه، کارمو قطع کنم و به یه گوشه نگاه کنم و تو فکرهای آزار دهنده غرق بشم و بعدش نتیجش بشه پشیمونی و ناراحتی... باطنی پر از حزن و ظاهری شاد و خندان... اما این حزن، آن «حزنه فی قلبه» نیست و این شادی، «بشهه فی وجه» نیست... اگر این گونه بود که شکایتی نداشتم، از وقتی که یادم میاد مثل بچه ها با من رفتار شد و به قول دوستام شدم مرغ (نه خروس) کار خونه ای! خنده داره، در محله که با پچه های محل بازی می کردیم فوتبال بلد نبودم لذا مجبور بودم در خانه بازی های تیم ها را نگاه کنم تا بعدش خبر بدهم که؛ بچه ها بازی یک دو شد! و آنها بخندند و بگوید منظورت دو یکه؟ (البته هنوزم متنفرم از این که ۹۰ دقیقه وقت با ارزش رو هدر بدم پای یه مسابقه) مجبور بودم تا دوستان رو اجبار کنم که یک بازی بکنیم که من دوست دارم! کمبود های خودمو اونجا جبران می کردم. بزرگتر شدم و همین روال مسخره ادامه داشت. هر چه والدین می گفتند باید اجرا می شد و در غیر این صورت هم من احساس بدی داشتم (چون دیگر با این روش تربیتی خو کرده بودم) و هم آنها ناراحت می شدند و دعوایم می کردند. سوم راهنمایی بودم که متوجه شدم هم کلاسی هایم بعضی شب ها با هم قرار می گذارند و بیرون می روند و خوش می گذرانند، این برایم جالب بود. آخر آنها بدون پدر و مادر چطور بیرون خونه می روند؟ اصلا وقتی می روند چه می کنند؟ یعنی بستنی می خورند بدون مادر؟ چرا من نمی توانم بروم. عادت داشتم (الانم کم و بیش دارم) یک‌کاغذ بر می داشتم و می نوشتم. گاها این کاغذ ها را پیدا می کنم و می خوانم: چرا من نمیتونم برم؟ چرا من اینجا زندانی ام؟ چرا اونها عین یک مرد اند و من مثل یک دختر بچه؟ چرا با آنها مردانه رفتار می شود و با من دخترانه و بچگانه؟ و هزاران حرف دیگر. به دبیرستان آمدم و گاها گوشه گیر و تنها گاها در اشتباه انتخاب دوست، به دنبال مسائل مذهبی و عرفانی بودم و هستم و خودم را سرگرم اینها کردم که الحمد لله خیلی عالیست! و عالمی دارد برای خودش و بهتر از آن نیست اما مسئله این است که پسر 20 ساله دیگر نه دختر است و بچه و نه نوجوان که یک مرد جوان است. حق انتخاب دارد و آزادی عقیده دارد و تعصب و غیرت. آرزو دارد و خیال. انتظار دارد و احترام. اما من «احترامی» که می گذارند فقط به جهت نام بلند خانوادگی ام و عقاید مذهبی ام است و هر چه برایم از جایشان بلند شوند به خاطر دین خداست. «انتظار» دارم گاهی به حرفها و خواسته هایم گوش دهند و احتیاجاتم را فراهم کنند و به نظرم احترام بگذارند، تابستان بعد کنکور لعنتی گفتم کربلا (که نرفته ام) یا مشهد (که سالها پیش رفته ام) برویم اما هر جا که بقیه خانواده گفتند رفتیم و من ماندم و حسرت مشهد که با بسبج مسجد و دوستان مسجد بروم و نشد که نشد یعنی نگذاشتن که بشه. «حق انتخاب و آزادی» اگر زمان ممد رضای پهلوی لعین (معتقدم کلمه شاه براش بی معنیه) بود برای منم هست؟! هر جا والدین گفتن من باید برم و هر چه گفتند بپوشم و هر چه خواستند بکنم. از طعنه های دوستان (حتی مسجدی هایشان) خسته شدم. به شوخی می گویند فلانی باید آن قدر کتکت بزنیم که بدنت محکم شود شاید از مرغ کارخونه ای لوس شدی مرغ خانگی قوی تا بینم کی بشی خروس. شما هم بخند استاد چون خودمم الان لبخند تلخی رو لب دارم که از صد فحش بدتر. حالم بهم میخوره از زندگی ماشینی و تکراری. من حتی نمیتونم با بهترین دوستام هم درست ارتباط برقرار کنم اینقدر بهم محبت میکنن که نگو ولی واقعا انگار لال میشم و نمیتونم جواب محبت هاشونو بدم ولی توی تنهایی خودم هزار بار تمرین می کنم که مثلا فردا به فلانی چی بگم. ولی فردا هم میرسه و من میمونم و محبت های بقیه و زبون خشک خودمو تربیت خونه ما. بیشتر از این ادامه نمیدم ولی حسرتش به دلم موند یکی به حرفام کااااامل گوش بده و آخرش یه جوابی بده که مشکلم حل بشه. استاد عزیزم دوست دارم. میدونم شاید حوصله و وقت خوندن این حرفا رو نداری ولی ترا خدا الان نیایی فقط دو خط جواب بنویسی اونم با یه ادبیات سنگین و ارجاعم بدی به کتاب که من تقریبا کل کتب شما رو تقریبا کامل خوندم. خدا قوت. ممنون. یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بد نیست به این فکر کنید که روحیه‌ی خودتان، روحیه‌ای است که نمی‌تواند غیر از این باشد. به همین جهت آن وقتی هم که می‌خواهید مستقلاً تصمیم بگیرید و جواب محبت دوستان را بدهید آن عملی را که انتظار داشتید نمی‌توانید از خود نشان دهید.

به این فکر کنید که خودتان را باید درست پیدا کنید. بالاخره شما نمی‌توانید مثل همکلاسی‌هایتان که آن‌ها هم والدین‌شان مانع آن بودند که شبانه از خانه بیرون بزنند و به قول شما بروند بستنی بخورند؛ یاغی‌گری کنید. شما روحیه‌ی دیگری دارید، خودتان را درست بشناسید و با خودتان کنار بیایید و بالاخره شما این هستید که هستید، و فکر نمی‌کنم چیز بدی باشد. به یاد علامه‌ی طباطبایی افتادم که هرگز نمی‌توانستند امام خمینی باشند، ولی سعی کردند علامه طباطبایی باشند. موفق باشید

23080
متن پرسش
سلام: در شرح خطبه ۸۳ نهج البلاغه در قسمت «مبعوثون افرادا» در مورد تنهایی انسان و اینکه نباید این تنهایی را فراموش کنیم و اینکه بقیه برای این هستند که ارتباط ما با خودمان و خدا به بهترین شکل صورت گیرد. حال این را چگونه باید با جمله «انسانها با انسانها انسانند» جمع کرد؟ و این که در روایات و آیات قرآن بر جمع بسیار سفارش شده و شما هم در بحث های این روزها بر جمع تکیه دارید به گونه ای که ما تنهایی خود را فراموش می کنیم و خود را جمع می پنداریم. لطفا توضیح فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا این شعر را که آیت اللّه حسن‌زاده زیاد تکرار می‌کنند را، جمع این دو نکته نمی‌دانید؟ که می‌فرمایند: «بُوَد مرد تمامي آن كه از تن‌ها نشد تنها        ولكن به تنهايي بود تن‌ها، و با تن‌ها بود تنها» موفق باشید.

23067
متن پرسش
با سلام و خدا قوت: بنده سال گذشته توفیق یافتم و در پیاده روی اربعین شرکت کردم و بسیار خوب بود. بعد از برگشت از پیاده روی شروع به انجام کارها و فعالیتهایی در راستای اربعین برداشتم و تماما آرزو داشتم سال بعد نیز توفیق حضور پیدا کنم. شروع به مطالعه کتابها درباره اباعبدالله (ع) کردم و ... برای رفتن به پیاده روی اربعین امسال خیلی تلاش کردم و پیگیر بودم. خیلی سنگ جلوی پایم بود و موانع زیاد بود و در نهایت در پیاده روی حضور یافتم. اما من توقع داشتم حال خوشی داشته باشم اما اصلا اینطور نشد. حظ از سفر نصیبم نشد و گویا خواب بودم. به شدت از بی حالی شوکه شدم. خیلی خیلی بد گذشت. بعد از بازگشت از سفر کلا حس و حال معنوی و تعصبی که نسبت به نماز اول وقت و خواندن نوافل و زیارات و... را که انجام دادم، نداشتم. کلا افول کردم. حیرت زده هستم. چرا باید چنین حال معنوی خرابی پیدا کنم که خواندن و نخواندن نماز هم برایم فرقی نداشته باشد. نماز می خوانم اما حال ندارم. احساس می کنم حتی برای رفتن به پیاده روی اربعین امسال، خدا من را آزمود و بازنده شدم چون با بی تابی و عجلگی و زود قضاوت کردن دیگران و اینکه افرادی را مانع رفتنم می دانستم و پشت سرشان قضاوتشان کردم و بدی گفتم از آنها (کار فرما و ...) الان بی حوصله نسبت به همه امور شدم. لطفا بفرمایید کجای کار من خطا بوده؟ الان احساس می کنم باید استغفار کنم اما حال استغفار هم ندارم. خدا عمر پرخیر و برکت نصیبتان کند. خدا برایتان جبران کند. مشمول دعای پرخیر و برکت امام زمان (عج) باشید. سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که حضرت سیدالشهداء «علیه‌السلام» آن امامِ کریم رئوف پذیرایی کرده‌اند را بپذیرید. بگو خواستی این وجه از شخصیت من را به من نشان دهی تا با ساحتی دیگر وارد عالم دین شوم؛ من به همین هم راضی هستم، تا دیروز فکر می‌کردم با حالت قبلی می‌توانم تا آخر، کار را ادامه دهم ولی معلوم شد «عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی». موفق باشید

23062
متن پرسش
با سلام: من مدتی است به طرز عجیبی توفیق نماز صبح ها رو از دست دادم، هرچه هم که تلاش کردم باز نمازم قضا شده، لطفا علت و راه حلش رو بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما در حدّ توان، مقدماتِ بیدارشدن مثل زودخوابیدن و ساعت را آماده‌کردن، فراهم کنید، بقیه را به خدا واگذار کنید. در هرحال در اسرع وقت قضای آن نماز را به‌جا آورید. موفق باشید

23040
متن پرسش
سلام استاد محترم: آیا مطالعه کتب معرفت دینی که شما نوشته اید به خودی خود نوعی سیر و سلوک در عالم معنویات است؟ یا باید توام با عمل مثلا خواندن دعاها و ... باشد؟ با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بستر رعایت شریعت الهی، معارف دینی موجب عمق‌بخشیدن و تأثیر بیشتر دستورات دین می‌شود و معنای سلوک در همین رابطه است که انسان کاری بکند تا دستورات دین تأثیر بیشتر بر شخصیتش بگذارد و معلوم است که در بستر رعایت دستورات الهی، جایگاه نماز و دعا بسیار مهم است. موفق باشید

23031
متن پرسش
سلام بر استاد طاهرزاده: استاد: یک مدت نماز هامو سعی کردم با حضور قلب بخونم الحمدلله خدا منت گذاشت یه لذتی هم به ما چشاند. پیرو همان لذتهای توی نماز بود که توی اون مدت احساس کردم وارد یک فضای دیگری شدم. یک فضایی خدایی و لطیف و پر انرژی و به دور از استرس و... ولی استاد توی اون مدت که توی اون فضا بودم هر موقع می رفتم روضه نمیدونم چه سری بود گریه ام نمیومد و نمیتونستم اشک بریزم. خلاصه تصمیم گرفتم نمازهامو اونجوری نخونم که بعد از یه مدتی دوباره الحمدلله تو روضه تونستم گریه کنم. استاد بارها این اتفاق برایم افتاده (اینکه نماز با توجه بخونم و بعدش نتونم برای اهل بیت گریه کنم) ولی نمیدانم علتش چیه؟ خواهش می کنم راهنمایی ام کنید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در ابتدا قوت خیالش شدید است و در این مسیر اگر جلو برود عقل و قلب شدت می‌گیرد به همان صورتی که در نماز انسان به حضور قلب نایل می‌شود. و در مرحله‌ی سوم عقل و قلب و خیال، جمع می‌گردد. لذا هم حضور قلب هست و هم اشک، به همان معنایی که در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد که: «آن خیالاتی که دام اولیاء است / عکسِ مه‌رویان بستان خدا است». موفق باشید

23028
متن پرسش
استاد عزیز سلام: با توجه به تقریظ رهبری بر کتاب رهنمای طریق آیت الله جاودان و اینکه رهبری اشاره فرمودند در این کتاب مطالب لازم و رهگشا هست و با توجه به توصیه‌هایی از جنس ذکر خاص یا چله گرفتن برای رسیدن به مطلوبی که حضرتعالی سلوکتان اینگونه نیست و هیچ وقت چنین راهنمایی هایی نمی‌کنید و توجه حضرت آقا به آن کتاب چگونه این دو را با هم جمع کنیم و اجمالا نظرتان درباره سلوک معنوی اینگونه چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روش سلوکی حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و آیت اللّه شاه‌آبادی بیشتر تأکید بر تعالی روح و قلب به روش خاصی است که در مکتب ابن‌عربی دنبال می‌شود. ابتدا در تعالیِ روح و قلب و تمرکز خاص سلوکی مربوط به آن تأکید می‌شود و پیرو آن عبادات شرعی جهت راهگشای بیشتر استمرار می‌یابد. ولی طریق امثال بزرگانی که نام بردید در جای خود برای اهلش مؤثر و ارزشمند است. موفق باشید

23018
متن پرسش
سلام استاد عزیز: ممنون از اینکه هستید خدا رو صد هزار مرتبه شکر. من خیلی علاقه به مباحث شما داشتم و بعد از انتخاب رشته برق توفیق آشنایی با شما رو پیدا کردم بعد از مطالعه بعضی از مباحث علاقمند به تغییر رشته به روحانیت شدم ولی انگار که حسی می‌گفت که علومی که از شما مطرح می‌شد این نیست که مختص روحانیت باشد و می شود آن را در اعماق قلب با همین مباحث تا بی کران ها اوج گرفت، بعد از مطالعه انسان و انتخاب برتر و معرفت النفس و حقیقت نوری اهل البیت و برهان صدیقین و حرکت جوهری و مباحث ذیل شخصیت امام خمینی و مکارم اخلاق و برخی جزوات و نهج البلاغه که انگار که همه ی عالم و راه هایش نهج البلاغه است، استاد عزیز دچار احساسی شده ام که خیلی از علایقم برای زندگی مثلاً رویاهایی که برای کار و خرید و ماشین و بسیاری چیزها داشتم تاثیر گذاشته، مثلاً مدام فکر می کنم که مرگ با من است ولی نه مرگی که از آن بترسم؛ احساس می کنم اگر این حس زیادتر بشود اطرافیانم رنج می‌برند و ببخشید حتی باعث شده مقایسه ای درون خودم نسبت به حتی دوستان مومنم بکنم که چرا اینگونه عمل می کنند، ببخشید بطوری این خندیدنها و بازی های دنیایی، سینما، پارک و... خییلی از اینها برایم جذابیت ندارد که مثل بعضی از دوستانم سر و جان برایش بشکنم ولی از این احساس نگرانم که نکند باعث دوری از دوستان و قطع رابطه بشود. شبها موقع خواب یک حسی می‌گوید دیگر امشب می میرم و یا موقع نماز، غذا خوردن می‌گویم طوری عمل کن که صحیح باشد و این آخرین زمان های زنده بودنته. ببخشید خیلی پرحرفی کردم حلال کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که انسان وسعتی بیابد و خود را تا ابدیت احساس کند، احساسی بس مبارک و ارزشمند است. ولی با این‌همه باید با دوستان و خانواده رابطه‌ی عادی خود را حفظ کنید. باید آن‌ها را رعایت کرد و انتظار زیاد از آن‌ها نداشت. به این روایت فکر کنید که مولایمان علی «علیه‌السلام» در حکمت ۳۳۳ در تعریف مؤمن فرمودند: الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ- أَوْسَعُ شَیْ‏ءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَیْ‏ءٍ نَفْساً- یَکْرَهُ الرِّفْعَهَ وَ یَشْنَأُ السُّمْعَهَ- طَوِیلٌ غَمُّهُ بَعِیدٌ هَمُّهُ- کَثِیرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ- شَکُورٌ صَبُورٌ- مَغْمُورٌ بِفِکْرَتِهِ ضَنِینٌ بِخَلَّتِهِ- سَهْلُ الْخَلِیقَهِ لَیِّنُ الْعَرِیکَهِ- نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ- وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ« شادمانى مؤمن در چهره و غم وى در دل است، سعه صدرش از هر چیز بیشتر، و نفسش از هر چیز خوارتر است، از گردنفرازى بیزار است و خودنمایى را دشمن مى ‏دارد. غمش طولانى، همتّش والا، خاموشى ‏اش بسیار، و تمام وقتش مشغول است سپاسگزار، و بسى بردبار و در اندیشه فرو رفته است، در دوستى با دیگران امساک مى‏ ورزد، خلق و خویش نرم و طبعش رام است. اراده ‏اش از سنگ سخت محکمتر است با این که از برده‏ اى متواضع تر است. موفق باشید  

23013
متن پرسش
سلام: استاد خواهشا اگر این راه دروغه بفرمایین ما بی خیال بشیم. امروز نشستم بابت حرف آقای قاضی که از اول دبیرستان تا الان یعنی ۱۴ سال پیش نماز اول وقتی که خونده بودم و به هیچ جا نرسیدم آقای قاضی رو لعن کردم. کار بدی بود ولی حداقل یکی باشه به ایشون بفهمونه نماز اول وقت خوندیم و حالمون خوش نشد. استاد ۷ سال مدام نماز شب خوندم که بزنه کمرم کاش نمیخوندم، خوندم که از درشون دور نشم ولی شدم، الانم دیگه حس و حال خوندن نیست. واقعا دعا کردن برای رسیدن به خدا که دیگه مال دنیا نیست که اجابت نشه ولی سالهای زیاد دعا کردم که گناه نکنم ولی کردم، اینکه معصوم زشتی گناه رو میبینه و طرفش نمیره خوش به حالشون ما بدبختا چکار کنیم که نه معصوم صدامون رو میشنوه نه خدای معصوم. بچگیم شلوغ بودم و اذیت داشتم برا عده ای ولی از ۱۲ سالگی تا به الان خیلی سعی کردم حالم با خدا خوب باشه ولی بدتر شد این ۱۲ سال حداقل ۳ سال کار مکروه از عمد نکردم تو اوج جوونیم. ولی حالا گناه می کنم با خوشحالی! آدم از من پست تر! لطفا نگید همین که میدونی کارت بده کفایت میکنه، این حال من رو خوب نمیکنه شما حالتون خوبه حال ما بدا رو نمیفهمین هیچ کس نمیفهمه. لعنت به دنیا! لعنت به وقتی که من زاییده شدم! لعنت به تمام حرفهای دروغ که حتی برای به خدا رسیدن هم باید زجر بکشیم. و کدوم خدا که حتی یکبار به دلخوشی من اجابتم نکرد، حتی تو مسائل دنیایی کوچیک، خودشون به بت پرستها تو قران‌میگن خدایان دروغیتون رو صدا بزنین اگر صدای شما رو بشنون باید اجابت کنن ولی دریغ از ذره ای اجابت از طرف خودشون. حال من حال خراب یکی دو روزه ای نیست که برای این راه زحمت نکشیده باشم حال من حال خراب آدمیه که ۷ سال مراقبت دائم کرده ۳ سال حتی کار‌ مکروه هم نکرده و حالا حالش از همه روزها بدتره. لعنت به دنیا! تف به دنیا! کاش خودکشی حداقل مکروه بود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با همه‌ی این حرف‌ها با تجربه‌ی این‌چنینی که احساس می‌کنید دست‌تان به هیچ‌جا بند نیست؛ آن‌چه گذشته است را بازخوانی خواهید کرد و با تجربه‌ای برتر به دین‌داریِ اصیلی برمی‌گردید.

نمایش چاپی